پرسش وپاسخ

با یک دختری دوست شدم که قبلا دوست پسر داشت در حد تلفنی،با هم قرار ازدواج گذاشتیم به هم قول دادیم که به هم خیانت نکنیم،سر حرف هم بودیم و بارها امتحانش کردم. ما با هم بیرون میرفتیم و داخل ماشین دست همو میگرفتیم و خلاصه فقط با هم بودیم و کلی بهم علاقمندیمو وابسته شدیم ولی سن ما برای ازدواج کمه نمیتونیم الان ازدواج کنیم،یه راه حل برای این بلاتکلیفی میخاستم، با تشکر

با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز:
آن خانم تا زمانی که خطبه عقد شرعی میان شما جاری نشده باشد، به شما نامحرم است.گفت و گوهای عاشقانه، لمس کردن، بوسیدن و ... برای شما حرام است و گناه دارد. قصد ازدواج در آینده نیز نمی تواند مجوزی برای انجام گناه باشد، حتی اگر صد در صد در آینده این ازدواج صورت بگیرد ،باز این کارتان قبل از خواندن عقد شرعی حرام و گناه است.
آیا فکر می کنید این مقدار اطلاعی که از یکدیگر دارید ،واقعا برای ازدواج کافی است، به حدی که با هم قرار ازدواج بگذارید؟ آیا از شرایط انتخاب همسر اطلاع دارید؟ اصلا با خانواده همدیگر آشنائی دارید؟ آیا فکر نمی کنید که علاقه ها و عشق های اولیه که معمولا در اثر دیدن های ظاهری ایجاد می شود ،برای ازدواج و یک عمر با هم بودن کافی نیست؟ مثل معروفی است که گرچه کمی مبالغه آمیز است، ولی آموزنده است، می گویند که :
دو فرد را دنبال دو چیز نفرستید: جوان را دنبال زن گرفتن و پیرمرد را دنبال الاغ خریدن؛ چون پیرمرد همین که یک الاغ را پیدا کند که راه می رود ،آن را می خرد گرچه پیر و بی حال باشد. جوان هم همین که از ظاهر دختری خوشش بیاید، او را برای ازدواج انتخاب می کند.
به تجربه ثابت شده است انتخاب هائی که در امر ازدواج توسط مادرها و پدرها و بزرگ ترها صورت می گیرد ،در مجموع صحیح تر است، نسبت به انتخاب هایی که توسط خود جوان ها صورت می گیرد. خیلی از احساسات و علاقه مندی های اولیه موقت هستند . وقتی که ازدواج صورت گرفت ،پس از گذشتن زمانی کوتاه از بین می روند و مسائل جدی و واقعی خودشان را نشان می دهند.
انتخاب همسر یکی از مهم ترین تصمیمات دوران زندگی است . باید با دید کاملا باز و آگاهی کامل از ویژگی ها و شخصیت های طرف مقابل به ازدواج اقدام نمائید. جوان ها در قبل از ازدواج در مرحله انتخاب همسر به مسائلی فکر می کنند که اصلا مهم نیست. به مسائلی که در زندگی مشترک خیلی اهمیت دارد و سرنو شت ساز است، اصلا فکر نمی کنند. در انتخاب همسر باید متوجه باشیم که می خواهیم کسی را انتخاب کنیم که یک عمر در کنار او زندگی کنیم. بنابراین از روی احساسات و بدون دقت و مشورت انجام نگیرد، زیرا اگر انسان دچار انتخاب ناشایست یا نامتناسب و یا ناهماهنگ شود، کارش بسیار مشکل خواهد شد. برای انتخاب همسر باید معیارهائی داشته باشیم، یعنی دختر و پسر باید ملاک ها و میزان هایی داشته باشند و بدانند که چه همسری، با چه مشخصات و صفاتی انتخاب کنند.
در این جا به اختصار بعضی از ملاک هائی را که لازم است در انتخاب همسر مورد توجه واقع شود می گوئیم:
1- تدین و دینداری:
کسی که پای بند دین نیست، تضمینی وجود ندارد که پای بند رعایت حقوق همسر و ادامه زندگی مشترک باشد. اگر یکی دیندار و دیگری بی دین باشد، زندگی آنان روی سعادت را نخواهد دید. اگر هر دو بی دین باشند، باز هم تضمینی وجود ندارد که رعایت حقوق یکدیگر را بنمایند. البته منظور از تدین، تدین سطحی و بی ریشه و بی عمل نیست. دیندار بودن به این است که دارای صفات خوب باشد. عفت، حیا، نجابت، اخلاق خوب، اهل نماز بودن و ... باشد. 2- اخلاق خوب:
منظور از اخلاق خوب تنها گشاده روئی و خوش خلقی نیست ،بلکه به معنای اخلاق اسلامی داشتن و نفس را تهذیب و پاک نمودن است. نمونه اخلاق بد، لجاجت و یک دندگی، تکبر نسبت به همسر، بی وفائی، کینه توزی، با محبت نبودن و ... است.
3- شرافت خانوادگی:
منظور از شرافت خانوادگی، شهرت و ثروت و موقعیت اجتماعی نیست، بلکه منظور، نجابت و پاکی و تدین خانوادگی طرفین است. زیرا ازدواج با یک فرد مساوی است با پیوند با یک خانواده و فامیل و ایجاد یک نسل.
4- زیبائی.
5- کفو همدیگر بودن، یعنی یکسان بودن از نظر طبقه اجتماعی، از نظر سن، از نظر وضعیت مالی و ...
برای اطلاع بیش تر و کامل تر می توانید به کتاب « جوانان و انتخاب همسر » استاد علی اکبر مظاهری رجوع کنید. پس از دانستن معیارها، توصیه این است که ارتباط گناه آمیز را از ذهن تان بیرون کنید. رابطه تان را با خدا قوی تر و مستحکم تر کنید. سعی کنید تا حاصل شدن شرایط ازدواج (اگر معیارها وجود داشت، مناسب بودن سن ازدواج برای شما و ایشان و...) و خواستگاری رسمی ، به او نزدیک نشوید تا هم خود به گناه دچار نشده و هم او را به گناه نیندازید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

پرسش:

چرا حروف مقطعه در قرآن وجود دارند؟

پاسخ:
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز.
حروف مقطعه در آغاز 29 سوره از قرآن کریم آمده و از مختصّات قرآن است . در سایر کتاب هاى آسمانى مانند تورات و انجیل سابقه ندارد .(1) درباره این حروف تا کنون آراى متفاوتى از سوى مفسران ابراز شده ، در برخى از منابع تا 20 نظر نقل گردیده ،ولى در این پاسخ به دلیل رعایت اختصار و یا ضعف برخى از آرا ، از ذکر تمامى آن ها خوددارى شده و تنها به هشت نظر بسنده می کنیم :
1ـ حروف مقطعه از متشابهاتى است که علم آن مخصوص خداوند است و درک حقیقت آن براى غیر او ممکن نیست .
2ـ حروف مقطعه ، اجزاى اسم اعظم الهى است . اگر به درستى و از روى بصیرت ترکیب شود ، اسم اعظم ظهور مى کند (اسم اعظم ، نامى است که با آن مى توان در جهان هستى ، تصرف کرد و انسان هاى عادى به معرفت آن دسترسى ندارند) .
3ـ این حروف براى تنبیه و اسکات کافران بوده است ; آنان به یکدیگر سفارش مى کردند که به قرائت قرآن پیامبر گوش فرا ندهند: «لاتسمعوا لهـذا القران و الغوافیه ».
از این رو خداوند در آغاز برخى از سوره ها این حروف را نازل کرد تا کافران با شنیدن آن ها که نه نظم بود و نه نثر ، و چون بى سابقه بود ،اعجاب شان را بر مى انگیخت ، ساکت شوند و گوش فرا دهند .
4ـ این حروف نشانه غلبه آن ها در کلمات آن سوره است ; یعنى سوره هاى مشتمل بر حروف مقطعه ، درصد حروف مزبور نسبت به سایر حروف آن سوره ، بیش تر از همین درصد در سایر سوره ها است و این خود یک معجزه است .
5ـ حروف مقطعه ، رمز و سرّى است میان خدا و رسول اکرم. مراد از آن فهماندن به دیگران نیست . باید از باب ایمان به غیب آن را پذیرفت .
6ـ خداوند متعال با این حروف تحدّى (هم آوردطلبى ) کرده است . آوردن این حروف در صدر سوره ها از قبیل شمارش و بیان حروف الفباست . بدین معناست که اگر در معجزه و الهى بودن قرآن تردید دارید ، با همین حروف که قرآن از آن فراهم آمده ، کتابى همانند قرآن و یا دست کم سوره اى مانند سوره هاى این کتاب الهى پدید آورید .
7ـ علاّمه طباطبایى نظر ویژه اى در این باره ارائه نموده که شایان تأمل است ; ایشان مى فرماید:
با تدبّر در سوره هایى که حروف مقطعه همسان دارد ، روشن مى شود که سوره هاى داراى حروف مقطعه مشترک ، در مضامین و سیاق ها نیز با یکدیگر مشابه و متناسب است . تشابه ویژه میان سوره هاى مزبور مشاهده مى شود ; مثلا در سوره هاى داراى «حم » آیه هاى اوّل آن با عبارت «تنزیل الکتاب » و یا عباراتى که این معنا را مى رساند ، شروع شده یا سوره هایى که با «الم » آغاز شده ، در سوره هایى مثل اعراف که با «المص » شروع شده ،مطالبى را که در سوره هاى «الم » و سوره «صاد» مى باشد ، در خود جمع کرده ،نیز در سوره رعد ، که با حروف «المر» شروع شده ، مطالب هر دو قسم سوره هاى «الم ـ الر» وجود دارد ; از این جا استفاده مى شود که این حروف ، رموزى اند بین خدا و پیامبر که معناى آن ها از ما پنهان است . فهم عادى ما راهى به درک آن ها ندارد ، مگر به همین مقدار که حدس بزنیم میان این حروف و مضامینى که در سوره هاى هر یک آمده، ارتباط خاصى وجود دارد .(2)
گفتنى است : روایات تفسیرى معتبر ، معانى گوناگونى براى حروف مقطعه بیان مى کند . چون این ها از قبیل «مثبتات » است ، بدین معنا که هر یک امرى را اثبات مى کند و هیچ یک مفاد دیگرى را نفى نمى کند ، پس مطالب آن ها قابل جمع است .ممکن است همه آن ها درست باشد .(3)
8- زرکشی می گوید : حروف مقطعه در قرآن هم در لفظ و هم در معنا معجزه است از جهت لفظ : یکی از اسرار دقیق این حروف این است که در هر سوره بیش ترین کلماتش با همان حرفی است که در ابتدای آن به عنوان مقطعه آمده است مثلا در سوره قاف بیش ترین کلمات آن سوره مشتمل بر حروف قاف دار است و از جهت معنوی هم اسرار بزرگی در نهفته است. (4)
جهت مطالعه بیش تر به تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی ، ج2 ،ص80 تا 95 و
دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی ، خرمشاهی، ج1 ،ص925 و
کتاب علوم قرآنی آیت الله محمد هادی معرفت ، ص279 تا 285مراجعه کنید .
پی نوشت ها:
1 . تفسیر تسنیم ، آیة الله جوادى آملى ، ج 2 ، ص 64 ، مرکز نشر اسراء .
2 . ترجمه تفسیر المیزان ، علامه سیدمحمدحسین طباطبایى ، ج 18 ، ص 6ـ8 ،
3 . تفسیر تسنیم ، ج 2 ، ص 69ـ129 ، مرکز نشر اسراء .
4.الرهان ، زرکشی ، ج1 ، ص167-169.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

چرا پیامبر، مسیحی یا یهودی نبودند؟

پاسخ:
نظريات متعددي در پاسخ به اين پرسش وجود دارد(1) كه مهمترين آنها عبارتند از:
1- پيامبر اسلامي به هيچ شريعتي عمل نكرده و پيرو هيچ ديني نبوده است.
2- ايشان پيرو دين مسيحيت بوده است.
3- ايشان پيرو دين حضرت ابراهيم (ع) بوده است.
4- پيروي دين خود (اسلام) بوده است.
اما نظريه نخست را نمي‏ توان پذيرفت، زيرا اولاً حضرت پيش از بعثت به كارهاي مختلفي از قبيل عبادات، معاملات و ساير كارها مي‏ پرداخته و هرگز نمي‏ توان پذيرفت كه اين اعمال تابع هيچ يك از شرايع و اديان آسماني نبوده است. علاوه بر اين لازمه اين قول اين است كه مردم عادي متدين به ديني باشند. ولي پيامبر اسلام از هيچ ديني و آييني در كارهاي روزمره خود پيروي نكند.
اما نظريه دوم نيز قابل قبول نيست، زيرا اگر ايشان تابع دين مسيحيت بودند مسيحيان و دشمنان اسلام اين مطلب را به رخ مسلمانان مي‏ كشيدند و مي‏ گفتند كه پيامبر شما تا ديروز مسيحي بود و از دين ما پيروي مي‏ كرد، امروز آمده ادعاي پيغمبري مي‏ كند و اين سرزنش را آنقدر ادامه مي‏ دادند كه به گوش ما نيز مي‏ رسيد كما اينكه يهود به مسلمانان و پيامبر (ص) اعتراض مي‏ كردند و مي‏ گفتند اگر تو پيغمبري پس چرا به سوي قبله ما (بيت المقدس) نماز مي‏ خواني و آنقدر اين سخن را تكرار كردند تا موجب ناراحتي حضرت شدند، آنگاه به دستور الهي، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سمت كعبه تغيير كرد.(2)
نبودن چنين اعتراض و سرزنشي از سوي مسيحيان مي‏ تواند شاهد خوبي بر عدم تابعيت پيامبر اسلام از دين مسيحيت باشد.
دوم: فرضيه مذكور فرع بر اين است كه جهاني و فرا منطقه‏ اي بودن دين مسيحيت ثابت شود تا اينكه بگوييم اين دين شامل تمام اقوام از جمله قوم عرب و سرزمين مكه و اطراف آن بوده و در نتيجه پيامبر اسلام را تابع اين دين بدانيم، و اثبات چنين مطلبي كار آساني نيست.(3)
سوم: عمل به شريعت مسيح (ع) در گرو آگاهي از احكام آن است و اين آگاهي يا از طريق خواندن كتاب‌هاي مسيحيت (از جمله انجيل) امكان‏پذير است و يا از طريق معاشرت با مسيحيان. اما فرض اول كه با امي بودن پيامبر و عدم قدرت بر خواندن و نوشتن ايشان باطل است. و اما فرض دوم نيز صحت ندارد. چون حضرت در طول زندگي خود با مسيحيان معاشرتي نداشته و در مكه نيز اَحبار و رُهباني وجود نداشتند كه پيامبر به طور مستمر احكام دستورهاي دين مسيحيت را از آنها فرا بگيرد.
چهارم: تابع هر ديني - به حكم عقل - مقامش كمتر و پايين‏تر از مقام صاحب آن دين است، و اگر فرض شود
پيامبر اسلام تابع دين مسيح (ع) بوده لازمه‏ اش برتري عيسي (ع) بر پيامبر اسلام خواهد بود و حال اينكه اين مطلب خلاف ضروريات اسلام و مسلمين است، زيرا ما معتقديم كه پيامبر ما از تمامي انبياء برتر و مقامش والاتر است.
اما نظريه سوم را نيز نمي‏ توان پذيرفت زيرا قائلين به اين نظريه به برخي از آيات قرآن تمسك كرده‏ اند كه دلالت آنها بر مدعاي مذكور ناتمام است. آياتي مانند: «ثُمَ اُوحَينا اِلَيكَ اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ المُشرِكينَ؛(4) سپس به تو وحي فرستاديم كه از آيين ابراهيم كه خالي از هرگونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروي كن
و آيه: «قُلْ اِنَّني هَداني رَبّي اِلي صِراطٍ مُستَقيمٍ ديناً قيماً مِلَةَ اِبراهيمَ حنيفاً وَ ما كانَ مِن المُشرِكين؛(5) بگو پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده، آيين پابرجا (و ضامن سعادت دين و دنيا)، آيين ابراهيم، همان كسي است كه از آيين‌هاي خرافي محيط خود روي گردانيد و از مشركان نبود.
روشن است كه مراد از اين آيات چيزي غير از ديدگاه سوم است؛ زيرا اولاً: اين آيات شريفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دين حضرت قبل از بعثت نيست.
دوم: بر اساس معارف اسلامي در روايات و غير آنها دين حضرت ابراهيم پس از آمدن تورات موسي (ع) ترك شده كما اينكه دين يهود پس از آمدن انجيل عيسي (ع) متروك و دين مسيحيت پس از آمدن قرآن محمّد (ص) منقرض گشته است. پس حضرت نمي‏ تواند تابع ديني باشند كه چند مرحله قبل توسط اديان ديگر ترك شده است.(6)
سوم: مفسران گفته‏ اند كه مراد از تبعيت حضرت از دين و ملت ابراهيم حنيف اين است كه مشتركاتي در احكام ميان اين دو دين وجود دارد كه منشأ ظهور آن دين ابراهيم (ع) است و مراد از تبعيت پذيرفتن آن مشتركات در احكام است احكامي از قبيل: گرفتن شارب و گذاشتن ريش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و ديه مرد و...(7)
تفسيرهاي ديگري در مورد آيات ياد شده وجود دارد كه مجالي براي ذكر آنها نيست.(8)
پس از ابطال سه نظريه مذكور مانعي براي پذيرفتن ديدگاه چهارم باقي نمي‏ ماند، يعني اين كه بگوييم حضرت قبل از بعثت از كامل ترين دين يعني دين اسلام پيروي مي‏ كرد. اما احكام اسلام و وظايف خود را نه به صورت وحي آن چنان كه از زمان بعثت به بعد دريافت مي‏ شد. بلكه به صورت‏هاي ديگر مانند الهام‏ هاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق دريافت مي‏ كرد.(9)
اميرالمؤمنان (ع) در اين رابطه مي‏ فرمايد: از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد خدا او را با بزرگ‌ترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگواريي‏ها را بپيمايد و به نيكوترين اخلاق، آراسته گردد.(10)
بنابراين حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوت را دارا بوده و با جهان غيب به گونه‏ اي ارتباط داشته است همان طور كه حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) در دوران كودكي به مقام نبوت رسيده و با جهان غيب ارتباط داشته‏ اند.(11) آن گاه (پيامبر اسلام) در چهل سالگي به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم برانگيخته مي‏ شود.
روايات متعددي اين ديدگاه را تأييد مي‏ كند: آن كه حضرت مي‏ فرمايد: كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين؛(12) من زماني پيامبر بودم كه آدم (ع) هنوز در ميان آب و گل بود.
يهودي‏ ها به رسول خدا (ص) عرض كردند: آيا شما از اول پيامبر نبودي؟ فرمود: بلي. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نكردي همان گونه كه عيسي (ع) چنان كرد؟ فرمود: خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد و اگر او در گهواره سخن نمي‏ گفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شده‏ ام.(13)
عده‏ اي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اخير ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نموده‏ اند.(14)

پي‌نوشت‌ها:
1. براي آشنايي با ديدگاه‏هاي ديگر در اين زمينه مراجعه شود به بحارالانوار، ج 18، ص 271.
2. بقره (2) آيه 144 - 143.
3. براي مطالعه بيشتر پيرامون جهاني بودن رسالت عيسي(ع) مراجعه شود به: استاد جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن (قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ 4، 1413 ق)، ج 3، ص 73 به بعد.
4. نحل (16) آيه 123.
5. انعام (6) آيه 161.
6. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 2، ص 17.
7. آيت الله محمد مظفري، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص 12.
8. ر.ک:بحارالانوار، ج 8، ص 276.
9. همان طوري كه در روايات آمده است مانند روايتي از امام باقر (ع) در بحار الانوار، ج 18، ص 266.
10. بحارالانوار، ج 18، ص 278.
11. مريم (19) آيه 12 و 13.
12. بحارالانوار، ج 18، ص 278.
13. بحارالانوار، ج 18، ص 200.
14. ر.ك: محمد حسين مظفر، كتاب علم امام (ع)، ترجمه محمد آصفي، ص 76 به بعد.
جهت مطالعه بيشترر.ک: منشور جاويد، آيت الله سبحاني، ج 7،ص 375 - 384؛ پرسش‌ها و پاسخ‏ها، آيت الله مظفر، ص 5 به بعد؛كتاب علم امام (ع)، محمد حسين مظفر، ترجمه محمد آصفي، ص 76 به بعد.

سلام من 2سوال داشتم:1)خوردن منی نجس هست یا خیر؟ 2)آیا مکیدن آلت تناسلی چه برای مرد و چه زن مشکلی دارد؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
منی نجس می باشد و خوردن آن هم حرام است .
بازي كردن و مکیدن آلت تناسلي همسر جايز است و اين کار از نظر شرعي ايراد ندارد . زن و شوهر به هر شکلي که مايل باشند، مي توانند از يکديگر لذت ببرند، ولي شايسته است از انجام کارهايي که با کرامت انساني سازگار نيست ، پرهيز کنند .(1)
از نظر بهداشتي هم بايد بسيار مراقب و محتاط بود، زيرا آلت تناسلي در معرض ابتلا به بيماري هاي پوستي و رشد قارچ هاي مختلف مي باشد.
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .
پي نوشت :
1.آيت الله مکارم شيرازي، بخشي از مسائل کثير الابتلا ، مسئله 93.

سلام علیکم از وقتی شروع به خواندن رساله کردم زندگیم نابود شده و همیشه زندگیم به تطهیر و تشخیص نجاست خلاصه شده واقعا کار خاصی نمی توانم بکنم و یا جاری برم. و چون بیشتر مردم در مورد نجاسات زیاد رعایت نمی کنند واقعا دچار مشکل هستم. مثلا در مورد خون و خشکهای آن خیلی رعایت نمی کنند اصلا نجس نمی دانند.کودکان بدنشان مدام زخم است و راحت زیرآب می برن و بدون اینکه خون را بر طرف کنند به همه جا می مالند و حتی خود بزرگسالها هم همین طور مثل کودکان بی خیال هستند.وهمین موضوع کافیه که با کسی رفت و آمد نکنیم و از دیگران دوری کنیم. من در مورد همین خون با دو گروه افراد بر خوردم اکثر مردم بسیار ب یتفاوت نسبت به خون و خشکه های روی آن هستند و بدون از بین بردن خشکه خون و یا خود خون فقط معمولی آب می ریزن و می رن و یک عده ی خیلی کمی هم که رعیا می کنن مثل من گرفتار هستند. و وقتی بدنم زخم می شود دیگر تا مدتها نه غسل و نه وضو و نه نماز تا کامل خوب شود .چون به هیچ وجه نمی توانم تشخیص دهم سله روی زخم خون هست یا نه؟می دانم اگر با شستن برود و یا رنگ خون بدهد خون است و در غیر اینصورت خون نیست.اما هر چیزی را زیاد بشوریم می رود و می شود خون و یا بعضی های رنگهای مختلفی دارند یکی رنگ زرد می ده یکی رنگ نارنجی و یا زرد پررنگ و بعضی هم رنگ قرمزی توش است. و در مورد تطهیر بدن هم فهمیدم به موهای بدن خوب آب نمی رسد اگر کوتاه و یا زیاد بلند نباشد اگر آب را از بالا بگیریم فقط از ریشه مو می گذرد و بالای آن آب نمی گیرد و حتما باید آب را روی تک تک موها ببریم که برای غسل و تطهیر وقت گیر است. در مورد تطهیر منی و آبی که از روی شهوت خارج می شود (چون استبراء نمی توانم بکنم)واقعا مشکل دارم. ای کاش خدا اینقدر در مورد مسائل طهارت سخت نمی گرفت و مثل بدن حیوانان ما را هم می گفت با برطرف شدن پاک است و نیاز به آب ریختن نیست.و اینقدر مردم گرفتار این مسائل نبودن و فقط به فکر گناه نکردن و رسیدن به کمال بودن. مثلا یک مسلمان همش باید مواظب باشه بدنش خون نیاد و یا پوستش با شدت و سوزش کنده نشه و یا به همسرش نزدیک نشه چون ممکن آبی خارج بشه که اگر استبراء نکرده باشه نجس هستش و لباسش نجس می شه. خیلی نوشتم می دونم سرتون شلوغه ببخشید. الان فقط حسرت یک چیزو می خورم که ای کاش به سمت اسلام نرفته بودم و رساله نمی خوندم فقط نماز می خوندم و روزه می گرفتم برام بهتر بود ای کاش ای کاش ای کاش لطفا در پاسخ سوال مطالبی که در مورد وسواس توضیح می ده رو ندید چون بارها خوندم از سایت خودتون و به کسانی که چنین مشکلی رو دارن.فقط خواهشا موردهای که من مشکل دارم رو اگر راهی هست توضیح بدید. من مقلد آیت الله سیستانی هستم.

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مركز
وسواس یکی از پیچیده ترین اختلالات روانی است. خود درمانی در بسیاری موارد کم اثر است. همان گونه بسیاری از بیماری های جسمی مثل ناراحتی قلبی- عروقی و .... با خود درمانی صرف برطرف نمی گردد. بیمارهای روانی که بیماری مربوط به مغز و نورون های عصبی است، با پرس و جو کردن های پی در پی، تلفنی و اینترنتی (در مورد احکام و مشاوره وسواس و ...) حل نمی گردد.
ضروری است فرد مبتلا به وسواس برای درمان خود به تنها راه های مؤثر و راهگشا متوسل شود. درمان وسواس باید تحت نظر روانپزشک و روان شناس به طور همزمان قرار گیرد. در بسیاری موارد دارو درمانی یا روان درمانی تنها نیز جواب نمی دهد. وسواس باید طی جلسات مداوم روان درمانی(به طور متوسط 25 جلسه) و زیر نظر متخصص درمان گردد.
مطالعه کتاب ، مقاله و یا مشاوره تلفنی یا اینترنتی در زمینه وسواس تأثیری اندک و موقتی دارند . به هیچ وجه جای مراجعه حضوری را نمی گیرند.
اما در کنار توصیه به مراجعه به متخصص توجه شما را به چند نکته کلی جلب می نمایم:
1. این مشکل برای افراد بسیار نادری اتفاق می افتد. بسیاری از افراد متدین و مقید به دستورات اسلام با رعایت احکام نجاست و پاکی با مشکل مواجه نمی شوند. آیا زندگی خود مراجع که در صف اول رعایت مسائل اسلام هستند ،با مشکل مواجه است؟ آیا افراد متدینی که با آن ها برخورد دارید ،مانند شما فکر می کنند و زندگی برای آن ها هم این قدر سخت است یا اینکه باید مشکل را در جای دیگری جستجو کرد ؟
مشکل شما این نیست که رساله خواندید. بسیاری از افراد هستند که رساله خوانده اند، ولی در زندگی مشکلی ندارند. این گونه نیست که بگویند ای کاش رساله نخوانده بودم و به طرف اسلام نیامده بودم. با گفته شما باید پیشوایان اسلام که خود مروج و مبین اسلام هستند،به سختی زندگی کرده، در رفت و آمد های خود زیاد دقت کرده باشند،در حالی که در تاریخ زندگی این بزرگان اصلا به این سختی ها و مشکلات اشاره نشده است.
2. طبق روایات اسلامی و آموزه های دینی در اسلام حکم هیچ چیزی مثل طهارت و نجاست آسان گرفته نشده، به این مضمون احادیث بسیاری وارد شده است.
در نجاست و پاکی یقین به معنای صد در صد لازم است، یعنی اگر احتمال خیلی خیلی قوی بدهید که یک چیز نجس است و باز احتمال کوچکی برای طهارت وجود داشته باشد، کافی است که آن را پاک بدانید و مانند یک شیء کاملا پاک با آن برخورد کنید. با توجه به این مطلب یقین داشتن به این مطلب که وسایل دیگران (هر چند که نسبت به طهارت و نجاست بی موالات باشند) نجس است، به راحتی حاصل نمی شود.
3. سله بستن زخم دلیل نمی شود که وضو و یا غسل خود را ترک کنید. بعد هم به این بهانه نماز نخوانید. این کارها و افکار شیطانی است. آن مکّار حیله گر راه های بسیاری برای گمراهی بندگان خداوند دارند. هر کس را به شیوه ای فریب می دهد . یکی از شگرد های عجیب شیطان این است که معمولا انسان ها را با همان چیزی که به آن اعتقاد دارند و در همان راهی که هستند، فریب می دهد ،مثلا ممکن است یکی را با عبادت و کار های خوب فریب بدهد. او را به عجب و تکبر بکشاند. فردی را به این بهانه که وظیفه دیگری ندارد و تنها راهش همین است،فریب می دهد. مطمئن باشید که این فکر شیطانی است.
فرق سله با خون بسته شده این است که خون با مقداری خیس شدن حل می شود و از بین می رود، ولی سله مانند پوست بدن است و با خیس خوردن از بین نمی رود .در صورتی که روی زخم سله بسته باشد، پاک است . می توانید به صورت عادی وضو بگیرید. اگر یقین داشته باشید که خون است و نمی توانید آن را برطرف کنید ،وظیفه شما تیمم است. (1)
3. در غسل، شستن موهای بلند لازم نیست . همین که آب به پوست انسان برسد کافی است .لازم نیست آب را موی خود برسانید(2) بلکه مطمئن باشید که اگر به گونه ای که افراد معمولی خود را می شویند، همان گونه رفتار کنید، خواسته یا نخواسته آب به همه جا می رسد.
به افراد متدیّن و معمولی که در اطراف شما زندگی می کنند نگاه کنید. آن ها برای شستن لباس و یا برای وضو و غسل از چه مقدار آب استفاده می کنند، شما هم همان گونه رفتار کنید . ببینید آن ها چگونه خود را می شویند،شما هم همان گونه برخورد کنید، مثلا با یک سطل دو لیتری به راحتی می توان همه سر و موهای سر را شست.
در استبرا در مرحله اول اگر می توانید مشکل عدم استبرا را حل کنید. اگر ممکن نیست، بدانید در صورتی که انسان استبرا نکند، اگر سریع بعد از بول کردن مایعی خارج شود ،نجس می باشد اما اگر بعد از گذشت زمان باشد، مثلا بعد از یک ساعت باشد، به گونه ای دیگر بولی در مجرای ادرار نمانده باشد ، آب خارج شده اگر منی نباشد ،نجس نیست.(3)
مشکل از احکام اسلام و رساله ها نیست. مشکل در توجه کم به آنچه که اسلام از ما خواسته و عدم دقت در یادگیری مسائل شرعی می باشد.
پی نوشت ها:
1. آیت الله سیستانی ، توضیح المسائل ، م 336 و 337.
2. همان ، م 378.
3. همان ، م 72.

پیامبر اسلام قبل از بعثت پیرو چه دینی بوده؟

آیا به دین حضرت مسیح که پیامبر قبل او بوده اعتقاد داشته یانه؟

اگر به دین پیامبر قبل خود نبوده؟ چرا؟

پاسخ:
نظريات متعددي وجود دارد(1) كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
1- پيامبر اسلامي به هيچ شريعتي عمل نكرده و پيرو هيچ ديني نبوده است.
2- پيرو دين مسيحيت بوده است.
3- پيرو دين حضرت ابراهيم (ع) بوده است.
4- پيروي دين خود (اسلام) بوده است.
اما نظريه نخست را نمي‏ توان پذيرفت، زيرا اولاً حضرت پيش از بعثت به كارهاي مختلفي از قبيل عبادات، معاملات و ساير كارها مي‏ پرداخته و هرگز نمي‏ توان پذيرفت كه اين اعمال تابع هيچ يك از شرايع و اديان آسماني نبوده. علاوه بر اين لازمه قول اين است كه مردم عادي متدين به ديني باشند، ولي پيامبر اسلام از هيچ ديني و آييني در كارهاي روزمره خود پيروي نكند.
اما نظريه دوم نيز قابل قبول نيست، زيرا اگر ايشان تابع دين مسيحيت بودند، مسيحيان و دشمنان اسلام اين مطلب را به رخ مسلمانان مي‏ كشيدند و مي‏ گفتند كه پيامبر شما تا ديروز مسيحي بود و از دين ما پيروي مي‏ كرد، امروز آمده ادعاي پيغمبري مي‏ كند. سرزنش را آن قدر ادامه مي‏ دادند كه به گوش ما نيز مي‏ رسيد. يهود به مسلمانان و پيامبر (ص) اعتراض مي‏ كردند و مي‏ گفتند: اگر تو پيغمبري، پس چرا به سوي قبله ما (بيت المقدس) نماز مي‏ خواني؟ آن قدر اين سخن را تكرار كردند تا موجب ناراحتي حضرت شدند، آن گاه به دستور الهي، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سمت كعبه تغيير كرد.(2)
نبودن چنين اعتراض و سرزنشي از سوي مسيحيان مي‏ تواند شاهد خوبي بر عدم تابعيت پيامبر اسلام از دين مسيحيت باشد.
دوم: فرضيه مذكور فرع بر اين است كه جهاني و فرا منطقه‏ اي بودن دين مسيحيت ثابت شود تا اينكه بگوييم اين دين شامل تمام اقوام از جمله قوم عرب و سرزمين مكه و اطراف آن بوده و در نتيجه پيامبر اسلام را تابع اين دين بدانيم. اثبات چنين مطلبي كار آساني نيست.(3)
سوم: عمل به شريعت مسيح (ع) در گرو آگاهي از احكام آن است. آگاهي يا از طريق خواندن كتاب‌هاي مسيحيت (از جمله انجيل) امكان‏پذير است و يا از طريق معاشرت با مسيحيان. اما فرض اول كه با امي بودن پيامبر و عدم قدرت بر خواندن و نوشتن ايشان باطل است. فرض دوم نيز صحت ندارد. چون حضرت در طول زندگي خود با مسيحيان معاشرتي نداشته، در مكه نيز اَحبار و رُهباني وجود نداشتند كه پيامبر به طور مستمر احكام دستورهاي دين مسيحيت را از آن ها فرا بگيرد.
چهارم: تابع هر ديني -به حكم عقل- مقامش كمتر و پايين‏ تر از مقام صاحب آن دين است. اگر فرض شود پيامبر اسلام تابع دين مسيح (ع) بوده، لازمه‏ اش برتري عيسي (ع) بر پيامبر اسلام خواهد بود. حال اينكه اين مطلب خلاف ضروريات اسلام و مسلمانان است، زيرا ما معتقديم كه پيامبر ما از تمامي انبيا برتر و مقامش والاتر است.
اما نظريه سوم را نيز نمي‏ توان پذيرفت زيرا قائلان به اين نظريه به برخي از آيات قرآن تمسك كرده‏ اند كه دلالت آن ها بر مدعاي مذكور ناتمام است. آياتي مانند: «ثُمَ اُوحَينا اِلَيكَ اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ المُشرِكينَ؛(4) سپس به تو وحي فرستاديم كه از آيين ابراهيم كه خالي از هرگونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروي كن»
و آيه: «قُلْ اِنَّني هَداني رَبّي اِلي صِراطٍ مُستَقيمٍ ديناً قيماً مِلَةَ اِبراهيمَ حنيفاً وَ ما كانَ مِن المُشرِكين؛(5) بگو پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده، آيين پابرجا (و ضامن سعادت دين و دنيا)، آيين ابراهيم، همان كسي است كه از آيين‌هاي خرافي محيط خود روي گردانيد و از مشركان نبود».
روشن است كه مراد از اين آيات چيزي غير از ديدگاه سوم است؛ زيرا اولاً: اين آيات شريفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دين حضرت قبل از بعثت نيست.
دوم: بر اساس معارف اسلامي در روايات و غير آن ها دين حضرت ابراهيم پس از آمدن تورات موسي (ع) ترك شده، چنان كه دين يهود پس از آمدن انجيل عيسي (ع) متروك و دين مسيحيت پس از آمدن قرآن محمّد (ص) منقرض گشته است. پس حضرت نمي‏ تواند تابع ديني باشند كه چند مرحله قبل توسط اديان ديگر ترك شده است.(6)
سوم: مفسران گفته‏ اند كه مراد از تبعيت حضرت از دين و ملت ابراهيم حنيف اين است كه مشتركاتي در احكام ميان اين دو دين وجود دارد كه منشأ ظهور آن دين ابراهيم (ع) است. مراد از تبعيت پذيرفتن مشتركات در احكام است از قبيل: گذاشتن ريش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و ديه مرد و...(7)
تفسيرهاي ديگري در مورد آيات ياد شده وجود دارد كه مجالي براي ذكر آن ها نيست.(8)
پس از ابطال سه نظريه مذكور مانعي براي پذيرفتن ديدگاه چهارم باقي نمي‏ ماند، يعني اين كه بگوييم حضرت قبل از بعثت از كامل ترين دين يعني دين اسلام پيروي مي‏ كرد اما احكام اسلام و وظايف خود را نه به صورت وحي چنان كه از زمان بعثت به بعد دريافت مي ‏شد. بلكه به صورت‏ هاي ديگر مانند الهام‏ هاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق دريافت مي‏ كرد.(9)
اميرالمؤمنان (ع) مي‏ فرمايد: از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد، خدا او را با بزرگ‌ترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگواري‏ ها را بپيمايد و به نيكوترين اخلاق، آراسته گردد.(10)
بنابراين حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوت را دارا بوده و با جهان غيب به گونه‏ اي ارتباط داشته است، همان طور كه حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) در دوران كودكي به مقام نبوت رسيده و با جهان غيب ارتباط داشته‏ اند.(11) آنگاه (پيامبر اسلام) در چهل سالگي به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم برانگيخته مي‏ شود.
روايات متعددي اين ديدگاه را تأييد مي‏ كند. حضرت مي‏ فرمايد: كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين؛(12) زماني پيامبر بودم كه آدم (ع) هنوز در ميان آب و گل بود.
يهودي‏ ها به رسول خدا عرض كردند: آيا شما از اول پيامبر نبودي؟ فرمود: بلي. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نكردي. همان گونه كه عيسي (ع) چنان كرد؟ فرمود: خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد. اگر او در گهواره سخن نمي‏ گفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شده‏ ام.(13)
عده‏ اي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اخير ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نموده‏ اند.(14)

پي‌نوشت‌ها:
1. براي آشنايي با ديدگاه‏هاي ديگر در اين زمينه مراجعه شود به بحارالانوار، ج 18، ص 271، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان
2. بقره (2) آيه 144 - 143.
3. براي مطالعه بيش تر پيرامون جهاني بودن رسالت عيسي(ع) مراجعه شود به:
جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن (قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ 4، 1413 ق)، ج 3، ص 73 به بعد.
4. نحل (16) آيه 123.
5. انعام (6) آيه 161.
6. كافي ، شيخ الكليني ، ج 2، ص 17 ، تحقيق : علي أكبر غفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1365 ش ، ناشر : دار الكتب الإسلامية - تهران
7. پرسش‏ها و پاسخ‏ها، آيت الله محمد مظفري، ص 12، قم، ام ابيها، چاپ اول، 1420 ق
8. بحار الأنوار، علامة المجلسي ، ج 8، ص 276.
9. همان طوري كه در روايات آمده است مانند روايتي از امام باقر (ع) در بحار الانوار، ج 18، ص 266.
10. بحارالانوار، ج 18، ص 278.
11. مريم (19) آيه 12 و 13.
12. بحارالانوار، ج 18، ص 278.
13. همان، ص 200.
14. محمد حسين مظفر، علم امام ، ترجمه محمد آصفي، ص 76 به بعد، تبريز، 1349
15. منشور جاويد، آيت الله سبحاني، ج 7،ص 375 - 384؛
16. پرسش‌ها و پاسخ‏ها، ص 5 به بعد؛
17. علم امام ، ص 76 به بعد.

صفحه‌ها