پرسش وپاسخ

بهترين ترجمه قرآن كه تاكنون منتشر شده...
از گذشته و بخصوص بعد از انقلاب ترجمه های بسیار مفیدی از قرآن چاپ شده و...

بهترين ترجمه قرآن كه تاكنون منتشر شده، تأليف چه كسي است؟

از گذشته و بخصوص بعد از انقلاب ترجمه های بسیار  مفیدی از قرآن چاپ شده و در معرض استفاده عموم قرار گرفته است كه هر كدام مزایایی دارد  و نمی توان  یك  ترجمه را به عنوان بهترین ترجمه معرفی كرد. علاوه بر ترجمه مرحوم الهی قمشه ای كه بسیار چاپ شده، ترجمه های فراوان دیگری خوب و قابل مراجعه هستند از جمله:

- ترجمه آیت الله مكارم شیرازی؛

- ترجمه آيت الله مشكيني؛

- ترجمه دكتر فولادوند؛

- ترجمه دكتر آیتی؛

- و ترجمه های دیگر ولی ما نمی توانیم ترجمه ای را به عنوان بهترین ترجمه، تعیین كنیم.

چه لزومي دارد كه ما فارسي زبان هستيم بايد قران را عربي بخوانيم ...
اينكه قرآن را فقط بايد به زبان عربي بخوانيم، چنين دستوري وارد نشده است، اگر چه ...

چه لزومي دارد كه ما فارسي زبان هستيم بايد قران را عربي بخوانيم.مگه اين همه در قران نگفته كه چرا تفكر نميكنيد چرا انديشه نميكنيد چطور بوسيله عربي خواندن اين حرف قران محقق ميشود

اينكه قرآن را فقط بايد به زبان عربي بخوانيم، چنين دستوري وارد نشده است، اگر چه بر خواندن آيات قرآن به زبان وحي در روايات به دلايل خاصي مانند محفوظ ماندن كلمات وحي، انس مردم با زبان قرآن و داشتن وحدت زبان و...سفارش شده است و تاثير روحي و رواني مثبت و فراوان دارد. اما خواندن قرآن به زبان فارسي به اين معنا كه انسان ترجمه آن را بخواند، نيز نه تنها اشكال ندارد، بلكه چه بسا در موادي  ترجيح دارد.اينكه انسان معناي آيات قرآن را به خوبي درك كند تا بتواند هر چه بهتر و بيش تر از آن براي بهتر زيستن بهره گيرد،بسيار شايسته و ارزشمند است.

 اصولاً هدف اساسي نزول آيات براي همين است. اگر به قرائت قرآن نيز تاكيد شده،براي رسيدن به فهم آيات قرآن و به كار گيري آن در زندگي است.

اما نماز به عنوان يك عبادت بايد آن گونه كه خدا دستور داده، به جا آورده شود و خداوند و پيامبر مطابق روايات به خواندن نماز به زبان عربي دستور داده اند از اين رو هيچ فقيهي با توجه به روايات اجازه خواندن نماز با زباني غير عربي را نداده است. البته در قنوت نماز مي توان به زبان غير عربي دعا كرد.

 يكي از راه هايي كه شيطان براي دور كردن مؤمنان از قرآن به كار مي برد، وسوسه اي است كه در قلب آنان مي اندازد. خواندن قرآن كه عربي است و مفهوم آيات را متوجه نمي شويم، چه فايده دارد؟ امام خميني در جواب اين توهم اشتباه مي گويد:

".فرزندم! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن؛ و راهي از آن به سوي محبوب باز كن و تصوّر نكن كه قرائت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است. آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس، و نامه محبوبْ محبوب است اگر چه عاشق و محبّ مفاد آن را نداند و با اين انگيزه حبّ محبوب كه كمال مطلوب است، به سراغت آيد و شايد دستت گيرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شكرانه اين كه قرآن كتاب ما است، به سجده رويم، از عهده برنيامده‏ايم."(1)

اما اين بدان معنا نيست كه فقط به تلاوت بدون فهم اكتفا كني، بلكه به ترجمه آيات هم مراجعه كن. مفهوم را هم درياب. در مفهوم تامل و تفكر كن. سعي كن زبان عربي را به حدي ياد بگيري كه با تلاوت قرآن، مضمون آن را هم حداقل در حد ترجمه دريابي.

در خواندن و روخواني قرآن هم سعي كن كه درست خواندن را فرا بگيري. حالا در تلاوت قرآن اگر هم ناخواسته و بدون توجه اشتباه بخواني، منعي ندارد، زيرا عمد نيست. نبايد به جهت امكان اشتباهات غير عمدي خودمان را از آن فيض عظيم محروم كنيم.

 هم به خواندن قرآن بها دهيم و هم به خواندن ترجمه و هم به يادگيري ترجمه و... هيچ كدام ما را از ديگري باز ندارد.

اگر هم ساعتي بخواهيم فقط با خواندن ترجمه، پيام هاي بيش تري از قرآن در يابيم و استفاده بيش تر ببريم، هيچ منعي ندارد. خواندن متن قرآن، ترجمه، نگاه كردن به سطرها ، يادگيري تلاوت و ترجمه و تفسير  و...  همه عبادت است و همگي ارزشمند هستند.

البته فراموش نكنيم كه عربي كلام خدا و فارسي ترجمه ماست. پس يقينا آثار معنوي عربي بيش تر از فارسي است. اما براي اينكه  بين كسب بركات و متوجه شدن مفاهيم آن جمع كرده باشيم، سعي كنيم هم عربي را و هم ترجمه و تفسير آن را بخوانيم.

 دين ما دعوت به كيفيت مي كند تا به كميت. از اين رو به جاي قرائت چنين صفحه از عربي  و يا فارسي به تنهايي سعي كنيم مقدار كم تري بخوانيم. اما همراه با ترجمه و يا تفسير.

پي‏نوشت‏ها:

1. امام خميني، صحيفه امام، تهران، مؤسسه نشر آثار امام، ج16، ص211

نقدهای اساسی به قرآن جدید با نام فرقان الحق كه در ظاهر شبیه قرآن است
اين قبيل تلاش هاي در واقع نوعي پاسخ در براب تحدي قرآن است ، اما بايد ديد كه ...

نقدهای اساسی به قرآن جدید با نام فرقان الحق كه در ظاهر شبیه قرآن است چیست؟

 نقد و بررسي اين قبيل محصولات ضد ديني نيازمند بررسي و كار مفصلي است كه از عهده دوستان تان در اين مركز خارج است ، اما تلاش مي كنيم به نكته دقيقي اشاره كنيم تا پاسخ قابل قبولي داشته باشيد .

اين قبيل تلاش هاي در واقع نوعي پاسخ در براب تحدي قرآن است ، اما بايد ديد كه آيا مبارزه طلبي قرآن مطالبه نمونه هايي نظير فرقان الحق است يا چيز ديگر ؛ در حقيقت بايد ديد كه ماهيت تحدي قرآن چيست ؟

 مي دانيم كه در چند جای قرآن از مخالفان خواسته شده که برای اثبات کذب بودن ادعای قرآن ، کتاب یا سوره ای مشابه ارائه دهند . این امر به عنوان مبارز طلبی یا تحدی قرآن شناخته می شود كه اين حقيقت معجزه اصلي قرآن معرفي مي گردد ، چون حقیقت اعجاز این گونه شناخته می شود که مدّعی نبوت عمل خارق العاده ای را انجام دهد و دیگران را برای همانند آن دعوت کند. اما آنان از آوردن مانند آن عاجز و ناتوان باشند(1) .

 پیامبر با آوردن قرآن ادعای نبوت کرد و مردم را به هماوردی (تحدّی) فرا خواند تا جایی که حاضر شد کافران تنها یک سوره بیاورند و از تمام جهانیان برای ساختن آن سوره کمک بگیرند.(2) اما با گذشت چهارده قرن هنوز کسی نتوانسته است در صحنه مبارزه گام بگذارد یا موفق شود؛  البته در قرآن تنها از آوردن مثل ، سخن گفته شده و جزییات این مبارزه معرفتی تبیین نشده است. به همين خاطر يكي از سوالات مهم در اين خصوص آن است كه در پرسش شما مطرح شده و در جاي خود نكته قابل تاملي است. اما بايد ديد كه واقعا مراد قرآن از آوردن مثل و مانند چيست و آيا به واقع آوردن نظير هر اثر ارزشمندي ناممكن است ؟ 

 ماهيت مبارز طلبي قرآن حقيقتي مشخص و روشن است. زيرا قرآن راهكار مبارز طلبي برای مقابله و شكست دادن افرادی بود که آن را ساخته و پرداخته ذهن بشری پیامبر یا ناشی از کمک های برخی انسان های غیر عرب معرفی می کردند. در اين موقعيت قرآن چنین مبارز طلبی را مطرح نمود تا ناتوانی ایشان از این امر را آشکار سازد .

اما در عین حال ابعاد گوناگون اعجازی قرآن كه در ادامه به آن ها اشاره مي شود و قرائن و شواهد مختلفی که در خصوص آن وجود دارد، به ضمیمه ناتوانی از مقابله به مثل با قرآن می تواند نتیجه ای مانند آسمانی بودن را برای ما در خصوص این کتاب رقم بزند ؛ به این بیان که اصولا از نظر عقلی توانمندی های بشری اموری قابل تکرار هستند . در شرایط ایده آل می توان اموری را که در گذشته از انسان ها صادر شده ، تکرار نمود .

همچنين هرچند آثاري نظير ديوان اشعار بزرگان شعر و  ادب در زمان كنوني به عنوان گنجينه هاي ادبي و ميراث ادبيات يك ملت محسوب مي شود ، اما اين امر به معناي غير قابل تكرار بودن محتوايي اين آثار نيست . چه بسا در آينده شعر ارزشمند ديگري هم خلق شود كه هرچند در فرم و محتوا با اثر قبلي متفاوتند، اما در عين حال از نظر وسعت اثر بخشي و تاثير گذاري و قابليت هاي هنري و محتوايي هم رتبه هم بلكه در مرتبه بالاتري قرار بگيرند .

 هيچ گاه عين و مانند ديوان سنايي غزنوي خلق نشده است. اما چه بسا از نظر كارشناسان فن ، ديوان صائب تبريزي در مجموع ديوان ارزشمند تر و تاثيرگذار تر از ديوان سنائي قلمداد گردد . در اين صورت بديهي است كه مي توان گفت ديوان صائب در ارزش و منزلت مثل ديوان سنايي بلكه بالاتر از اوست .

  در زمان رسول خدا( که توانایی های ادبی و فصاحت و بلاغت در زبان عرب به اوج خود رسیده و شعرایی در اوج توانایی مطرح می شوند که برترین ابیات و اشعار تاریخ عرب را سروده)هفت  اثر برتر در این زمینه از کعبه آویزان شد. ناگهان با آمدن قرآن و مبارزه طلبی و ناتوانی بزرگ ترین نامداران عرصه ادبیات عرب از مقابله به مثل این ادعا در ذهن قوت می یابد که یقینا این اثر قابل تکرار نیست و وجهی فرا بشری دارد .به يقين قرآن مثل معلقات سبعه نبود،بلکه از نظر فرم و شكل و محتوا و اثر گذاري برتر از آنان بود .

 البته بحث تحدی و مبارز طلبی قرآن از مباحث دقیق و جدی است که بررسی جزییات آن نیازمند توضیحات مفصل است ، اما حقیقت بی مانندی قرآن را باید در ابعاد گوناگون اعجاز آن جستجو نمود ؛ در واقع ابتدا نباید وجوه اعجاز قرآن را به یک یا دو وجه محدود کرد ، به این معنا که کسی تصوّر کند قرآن از لحاظ انتخاب واژه ها و آهنگین یا موزون بودن و یا فصاحت و بلاغت و مانند آن معجزه است، چنان كه برخي از آثار منحصر به فرد هنري جهان برجستگي هاي اين گونه دارند . بلکه قرآن همه ابعاد اعجاز را در خود جمع کرده است .

ابعادی از قبیل : اعجاز کلامی ،اعجاز علمی،اعجاز هنری ، اعجاز خبردادن از غیب ، نبودن اختلاف در آن ،ويژگي اين كتاب به اعتبار آورنده آن ، به اعتبار هدایتگری،قوانین و تشریعات آن و... ؛  در نتيجه اگر قرار باشد همانندی برای قرآن جستجو کرد، باید در همه این ابعاد دارای ویژگی و برجستگی باشد، نه تنها در قالب و فرم ظاهری ؛ به علاوه قرآن در ارائه این فرم و قالب هم دارای بداعت و ابتکار بوده ، هر نمونه مشابه باید دارای نوآوری و بداعت باشد، نه این که از شیوه و روش قرآن تبعیت کند .

 بر این اساس این که قرآن همه مخالفان را به مبارزه طلبیده و خواسته که در رد آن کتابی همچون قرآن یا ده سوره و یا حتی یک سوره بیاورند ، به این معنا نیست که برخی افراد گمان کرده و همانند قرآن آیاتی با معانی و الفاظ مترادف قرآن ساخته اند ؛ بلکه مشابهت در این خصوص آن است که در هر مقطع زمانی فرد یا افرادی یک مجموعه معرفتی مانند قرآن را بیاورند که هم در قالب و فرم و شکل و محتوا و هم در جامعیت و تنوع مطالب و هم در اثر بخشی فردی و اجتماعی کارکردی نظیر قرآن داشته باشد .

در واقع این حقیقت از نظر تاریخی قابل انکار نیست که قرآن در جامعه خشن و خشک عربی چنان تاثیر عمیق و تحول شگرفی ایجاد نمود که در عرض دو دهه ماهیت فرهنگی ،اجتماعي و بینشی و رفتاری یک منطقه بزرگ جغرافیایی را دگرگون نمود ؛ اگر قرار باشد کتابی چون قرآن و مثل او نوشته شود ، نه این که تعابیری به ظاهر شبیه قرآن بیاورد، بلکه باید چنین تاثیر و تحولی را در جامعه کنونی رقم بزند تا بتوان آن را همانند قرآن دانست.

بر این اساس می توان گفت که هیچ کتابی مانند قرآن و هیچ سوره ای مانند سوره های قرآن قابل ارائه نیست . در نتيجه تلاش هاي مضحكي مانند قرآن هاي نوين  كه در گذشته هم وجود داشته و اكنون تحت عناوين جديد ارائه شده، به روشني از دائره تحدي و مقابله با قرآن خارج مي شوند، زيرا اين آثار نوعي گرته برداري شكلي و محتوايي از قرآن كريم است كه ذره اي از بداعت و جذابيت و زيبايي خود قرآن را نداشته و كم ترين تاثير فردي و اجتماعي را نيز بر مخاطبان خود نگذاشته است .

 سازندگان اين آثار همه تلاش خود را در مثليت به خرج داده اند اما دقت نداشتند كه مراد قرآن از آوردن مثل ، آوردن چيزي مشابه و همانند و گرته برداري شده نيست ، بلكه همانند قرآن كتابي است با همان ويژگي ها و لوازم و آثار چشمگير .

پینوشت‏ها:

1. جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، نشر موسسه امام صادق عليه السلام ، ص 262.

2. بقره (2) آیه 23.

قران كریم انسان محور است یا خدا محور؟
به طور كلی می توان بیان كرد :اساس و بنیان قرآن و نیز دیگر كتاب های آسمانی،خدا محوری است ...

قران كریم انسان محور است یا خدا محور؟

خوب بود پرسشگر در سوال خود به طور دقیق بیان می كردند كه مقصودشان از "محور" بودن چیست! و اما به طور كلی می توان بیان كرد :

اساس و بنیان قرآن و نیز دیگر كتاب های آسمانی،خدا محوری است.قرآن كتابی است كه از طرف خدا آمده تا بشر را به سویش رهنمون كند.امر هدایت از عالی به دانی (بالا به پایین) انجام می شود و نمی توان تصور كرد كه عالی (مرتبه بالا) به دانی (مرتبه پست) هدایت شود.

این خدای متعال است كه در قرآن خود را به بهترین شكل و مهربان ترین موجود به بشر معرفی می كند"بسم الله الرحمن الرحیم" به نام خداوند بخشنده مهربان.

 خدای متعال انسان ها را به سوی خود می خواند آن طور كه آنان نیز در مقام اعتراف این آیه را می خوانند می كنند:

"إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ" (1) ما از آنِ خدایيم و به سوي او بازمي‏گرديم!

خط سیر كلی قرآن، خدا محوری است، زیرا در تعالیم متعالی قرآن به یك نشانه آشكار توجه داده می شود و آن نشانه حق است، زیرا قرآن كلام خدا است. كلام خدا كلام حق است و حق، محور هدایت است. این زنجیره برای هدایت عالمیان و شناخت حدود و مرزهای حق و باطل است.

 قرآن تلاش می كند انسان را از نسیان و جهالت باز دارد كه اگر وارد آن نشده یا از جهالت بیرون كشد،اگر واردش شده، پس باید محوری را به انسان معرفی كند كه چرخ هستی به دورش بگردد. آن محور، محور حق( خدای متعال) است.

قرآن نوعی هستی شناسی و معرفت شناختی خاصی را تعلیم می كند كه محور آن خدای متعال است، خدای متعال این محوریت را در چهار چوب هدایت و در  آیات فراوانی از  قرآن به نمایش گذاشته است.

هدایت، مسیر  ورود به عرصه و سر زمین حق است. خدای متعال هدایت بشر را به طور مستقیم به خودش نسبت داده است و اگر بنا بود در قرآن، "خدا محوری" اصل نباشد، وجود این همه آیات هدایت كننده كه به سوی یك مقصد رهنمون می كند،فقط یك داستان یا افسانه بود كه هیچ فطرتی را بیدار نمی كرد.

خدای متعال می فرماید:

1."إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‏ هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبيراً"(2)

اين قرآن، به راهي كه استوار ترين راه ‏ها است، هدايت مي‏كند و به مؤمناني كه اعمال صالح انجام مي‏دهند، بشارت مي‏دهد كه براي آنها پاداش بزرگي است.

2." قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلي‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ" (3)

بگو: مشرق و مغرب،از آن خدا است، خدا هر كسی را بخواهد،به راه راست هدايت مي‏كند.

3."وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلي‏ دارِ السَّلامِ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلي‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (4)

و خداوند به سراي صلح و سلامت دعوت مي‏كند و هر كس را بخواهد (و شايسته و لايق ببيند)، به راه راست هدايت مي‏نمايد.و آیات فراوان دیگر كه خدا محوری را در قرآن جلوه داده است علاوه بر این آیات می توان گفت:

خدا در قرآن محور است، چون تدبیر عالم به دست اوست و كلامش آن را ثابت می كند.

خدا درقرآن محور است، چون امر هدایت تمام موجودات عالم و كل  هستی به دست اوست.

خدا در قرآن محور است، زیرا در آیات بسیاری بندگانش را به عبادت و هدایت دعوت می كند.

خدا در قرآن محور است، زیرا تنها اوست كه انسان را به مقصد نهایی می رساند و جهان ابدی را به او می نمایاند.

خدا در قرآن محور است، زیرا از تمام نشانه های هستی برای معرفی خود استفاده می كند و از همه بالاتر این كه همه موجودات حضورش را شهادت می دهند"سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيدٌ" (5)  یعنی:به زودي نشانه ‏هاي خود را در اطراف جهان و در درون جان شان به آنها نشان مي‏دهيم تا براي آنان آشكار گردد كه او حق است آيا كافي نيست كه پروردگارت بر همه چيز شاهد و گواه است؟!

خدای متعال می فرماید"سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ " یعنی نشانه های خود را؛ یعنی "محوریت خود را"، یعنی حقانیت خود را ،یعنی حضور خود را و سر انجام بی نهایت معنی و یعنی دیگر كه در عدد و شمارش نگنجد، سوق دادن به سوی مبدأ هستی  است و آن "محوریت" خدای متعال در نظام هستی است كه قرآن آن را به عموم مردم اعلام كرده است.

این آیه قرآن، یكی از روشن ترین و واضح ترین  پیام های الهی را به انسان ها ابلاغ می كند كه تمام هستی بر حقانیت و محوریت  خدای متعال شهادت می دهند، مخاطب این پیام اگر چه به صورت كلی همه موجودات عالم اند،اما در خطاب خاص،این اشخاص غافل اند كه باید توجه خود را به نشانه های هستی سوق دهند، نشانه هایی كه یكپارچه به حقانیت خدای متعال معترف اند.

محوریت موجب جلب توجه می شود محور بر آورنده نیاز محتاج است و موجودی كه محور است باید به نوعی در بر طرف كردن نیاز های فرد مراجعه كننده تلاش كند و اما توجه كنیم  كه وقتی محور خدا باشد تمام هستی علاوه بر رفع نیاز خود، گواه او نیز خواهند بود و این گونه "خدا محوری"هدف اصلی قرآن است و اگر در قرآن آیاتی را مشاهده می كنیم كه برای انسان فضیلت و ارزشی قایل شده: "وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً (6)

ما آدمي زادگان را گرامي داشتيم و آنها را در خشكي و دريا، (بر مركب هاي راهوار) حمل كرديم و از انواع روزيهاي پاكيزه به آنان روزي داديم و آنها را بر بسياري از موجوداتي كه خلق كرده‏ايم، برتري بخشيديم. و نیز  انسان را محور بعضی از امور قرار داده است، به گونه ای كه این محوریت را می توان در تسخیر موجودات عالم برای انسان فهمید:"وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ" (7) او آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است همه را از سوي خودش مسخّر شما ساخته در اين؛ نشانه ‏هاي (مهمّي) است براي كساني كه انديشه مي‏كنند!

 ولی باید بدانیم كه این همه ارزش را خدای متعال هنگام خلق این موجود به او اعطا كرده است و این گونه آیات و نمونه های دیگر از غیر از این دلیل بر "انسان محور بودن قرآن نمی شود.

علاوه بر این همین انسان با ارزش گاهی در اثر ستم به خود، به عنوان ظلوم و جهول معرفی می شود."إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً" (8)  یعنی: او بسيار ظالم و جاهل بود و چنین موجودی كه در اوج كمال و حضیض نقص قرار می گیرد، نمی تواند به عنوان محور در قرآن مطرح شود.

پی نوشت ها:

1. سوره بقره، آیه 156.

2.سوره اسراء، آیه 9.

3.سوره بقره، آیه 142.

4.سوره یونس، آیه 25 .

5. سوره فصلت، آیه 53.

6.سوره اسراء، آیه 70.

7. سوره جاثیه آیه 13.

8.سوره احزاب آیه 72.

چند خصلت خوب از قرآن براي دختران
دختران خوب است به الگوهاي قرآني اقتدا كنند. الگوهايي همچون حضرت مريم و دختران شعيب و ساره همسر حضرت ابراهيم.

چند خصلت خوب از قرآن براي دختران راهنمايي بگوييد؟

دختران خوب است به الگوهاي قرآني اقتدا كنند. الگوهايي همچون حضرت مريم و دختران شعيب و ساره همسر حضرت ابراهيم.

مريم(ع) كه:

1.  در سنين نوجواني و جواني اهل عبادت و اطاعت از خدا و خدمت به خلق بود و در قرآن آمده:

كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب(1)

هر زمان زكريا وارد محراب عبادت او مي‏شد، غذاي مخصوصي در آن جا مي‏ديد. از او پرسيد: «اي مريم! اين را از كجا آورده‏اي؟!» گفت: «اين از سوي خداست. خداوند به هر كس بخواهد، بي حساب روزي مي‏دهد.»

يا مَرْيَمُ اقْنُتي‏ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدي وَ ارْكَعي‏ مَعَ الرَّاكِعينَ (2)

اي مريم! (به شكرانه اين نعمت) براي پروردگار خود، خضوع كن و سجده بجا آور! و با ركوع‏كنندگان، ركوع كن.

2. مريم كه به حفظ عفت و پاكدامني خود بهاي بسيار داد:

مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتي‏ أَحْصَنَتْ فَرْجَها(3)

همچنين مريم دختر عمران كه دامان خود را پاك نگه داشت.

در راه رفتن و سخن گفتن و معاشرت با ديگران حيا و عفت و طهارت روح خود را بروز دهند:

فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشي‏ عَلَي اسْتِحْياءٍ (4)

يكي از آن دو (دختران حضرت شعيب) به سراغ او آمد در حالي كه با نهايت حيا گام برمي‏داشت.

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا(5)

به گونه‏اي هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد.

پي نوشت ها:

1. آل عمران(3) آيه 37.

2. همان، آيه43.

3. تحريم(66) آيه 12.

4. قصص(28) آيه 25.

5. احزاب (33) آيه 32.

کیفیت نماز شب
نماز شب در مجموع يازده ركعت است كه هشت ركعت آن به صورت چهار تا دو ركعتي (شبيه نماز صبح )خوانده مي شود و دو ركعت . . .

نماز شب چند ركعت است و چطور خوانده ميشود ؟

نماز شب در مجموع يازده ركعت است كه هشت ركعت آن به صورت چهار تا دو ركعتي (شبيه نماز صبح )خوانده مي شود و دو ركعت (شبيه نماز صبح )به نيت نماز شفع و يك ركعت به نيت نماز وتر خوانده مي شود. در ركعات نماز ها يك حمد و يك سوره دلخواه خوانده مي شود. اما بهتر است در قنوت نماز وتر اين اذكار گفته شود: هفت مرتبه «هذا مقام العائذ بك من النار»، هفتاد مرتبه استغفرالله ربي و اتوب اليه، سيصد مرتبه الهي العفو، و دعا و استغفار براي چهل مومن.(1)

پي نوشت:

1. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، كيفيت نماز شب، حواشي

جایگاه استخاره در دین اسلام كجاست و برای چه اموری و توسط چه اشخاصی...
استخاره به معنای طلب خیر است؛ یعنی انسان از خداوند بخواهد كه او را به نیكی و خیر برساند. . .

جایگاه استخاره در دین اسلام كجاست و اگر جایگاهی دارد برای چه اموری بوده و چگونه و توسط چه اشخاصی باید انجام شود؟ با تشكر

استخاره به معنای طلب خیر است؛ یعنی انسان از خداوند بخواهد كه او را به نیكی و خیر برساند. كلمه استخاره بعدها به تفأل بر قرآن و انجام با تسبیح یا به نحو دیگر (استخاره ذات الرقاع ) مصطلح شده است. مردم از استخاره، عمل تفأل را میفهمند و متأسفانه بسیاری از ایشان نمیدانند كه استخاره چیست و در چه مواقعی میبایست استخاره كرد! آیا اگر استخاره، خوب یا بد آمد، الزامآور است یا خیر؟ یعنی اگر كسی برخلاف استخاره عمل كرد باید منتظر عواقب آن باشد یا آن كه عواقبی در پی نخواهد داشت؟

خداوند انسان را عاقل آفرید كه با كمك عقل بتواند از گمراهی و ظلمت نجات پیدا كند.

عقل در تمام ابعاد زندگی چون چراغ هدایتی است كه نورافشانی كرده و جهالت را از بین میبرد.

انسان عاقل میبایست در هنگام تصمیم بر هر كاری ابتدا عقل خود را حاكم كرده و از آن نظر بخواهد، مثلاً برای ازدواج، عقل میگوید: فردی را برای همسری برگزین كه دارای اصالت خانوادگی بوده و از اخلاق و ایمان برخوردار باشد.

فهم این موضوع همگانی است. كیست كه نداند؟ استخاره همیشه بعد از استشاره و مشورت است. حال اگر عقل راه به جایی نبرد و هنوز زاویههایی وجود دارد كه ناشناخته مانده است، در این صورت برای اطمینان خاطر و نجات از سردرگمی، به شخص عالمی مراجعه كرده و از او میخواهند كه به قرآن تفأل زند تا با راهنمایی این كتاب آسمانی، از حیرت و اضطراب بیرون آید.

پس انسان ابتدا به عقل مراجعه میكند. عقل آن اندازه اهمیت دارد كه در شرع یكی از منابع استنباط احكام به شمار آمده است و رابطه نزدیكی با شرع و دین دارد.

عامل دیگری كه همسو با عقل است، مشورت است كه میتواند تأثیر بسیاری در رفع اضطراب و شك بگذارد. قرآن میفرماید: «و شاورهم فی الامر؛ (1) ای پیامبر! در كارها با آنان مشورت كن!».

پس در هر كاری ابتدا تعقل و سپس مشورت و در نهایت اگر حیرت بر طرف نشد، استخاره انجام شود و بهتر است استخاره با قرآن به دست عالمی وارسته انجام شود.

خاصیت استخاره رفع تحیر و خروج از بن بست و توكل بر خدا است و نمیتوان گفت كه استخاره واقعیت را به انسان مینمایاند، مگر این كه استخاره به دست اولیای خدا صورت گیرد.

استخاره میتواند توسط خود شخص انجام شود، به خصوص اگر با آیات قرآن مأنوس بوده و در فهم معنا و مفهوم آیات مشكلی نداشته باشد و یا توسط شخص دیگری كه دارای شرائط استخاره باشد .

پینوشت‌‌ها:

1. آل عمران (3 ) آیه 159.

طبق آيه 102سوره بقره سحروجادو حقيقت دارد ولي تا زماني كه خدا نخواهد...
آنچه مراجع مي گويند اين است كه سحر و جادو كه به اذن خدا واقع مي شود بسيار كم است و راه نجات

باسلام. طبق آيه 102سوره بقره سحر و جادو حقيقت دارد ولي تا زماني كه خدا نخواهد اتفاقي رخ نمي دهد با اين وجود بعضي از مراجع مراجعه به كساني را كه ابطال اين اعمال را مي دانند درست دانسته و مي گويند اينها وسيله اي از سوي خدا هستند. سوال من اين است پس مراجعه ما به قرآن,مفاتيح,صحيفه سجاديه و يا نذر به درگاه معصومين چه مي شود؟ آيا اينطور نيست كه براي هر حاجت و گرفتاري بايد خدا راصدا زد و نياز را به درگاه او برد نه خلقش چرا كه او نيز نيازمند است؟ آيا تناقض وجود ندارد با خواست و اراده خدا كه در آيه آمده؟

است و اگر جايي سحري واقع شد بايد به كساني كه توانايي باطل كردن سحر را دارند مراجعه كرد و اين مراجعه به اسباب و وسايل، با توحيد منافات ندارد و مثل مراجعه به پزشك براي درمان بيداري است و با توسل و دعا و  حاجت خواستن از خدا هم منافات ندارد و مي تواند در ضمن مراجعه به باطل كننده سحر، دعا و توسل هم داشته باشد و اصولا راه صحيح هم توأم ساختن اين دو است.

آنچه مراجع مي گويند اين است كه سحر و جادو كه به اذن خدا واقع مي شود بسيار كم است و راه نجات هم نه اوراد و راه هاي بي سند و مدركي است كه افراد دعاخوان، فال بين و رمال و ... ارائه مي دهند، بلكه راه در امان ماندن از آن فقط دعا و پناه بردن به خدا و توكل به او و سپردن خود به خداست.

اين ها كه ادعاي ابطال سحر و جادو را دارند غالبا فريبندگاني هستند كه از جهل و سادگي مردم سوء استفاده كرده و آنها را سركيسه مي كنند و مراجعه به آنها رونق دادن به بازار خرافات است و گر نه اگر به واقع سحري انجام شد و كسي راه ابطال سحر مي دانست، مراجعه به او هيچ منعي ندارد.

تكليف برخي احاديث كه در تضاد با هم هستند چيست؟ . . .
اصولا رواياتي كه به دست ما رسيده، مسير طولاني تقريباً هزار ساله را پيموده تا به ما رسيده است. . .

با عرض سلام

تكليف برخي احاديث كه در تضاد با هم هستند چيست؟

مثل احاديث پيرامون نحوه ي ازدواج فرزندان آدم(ع) يا احاديث مربوط به نشانه هاي ظهور.

مدتي قبل امام جماعت مسجدمان گفت شفاعت ائمه فقط در روز قيامت است و در برزخ شفاعتي نداريم به استثناي امام حسين(ع) كه در برزخ هم دستگيري مي كنند. همان روزها ديدم در يكي از برنامه هاي مذهبي تلويزيون گفته شد دستگيري ائمه از لحظه ي مرگ تا روز قيامت است

اصولا رواياتي كه به دست ما رسيده، مسير طولاني تقريباً هزار ساله را پيموده تا به ما رسيده است. اگر مشاهده شده روايات با هم در برخي موارد جزئي متناقض هستند، مسلّماً يكي از آن دو صحيح نيست يا هر دو صحيح نيست يا علّتي مانند تقيه در كار بوده است وامام معصوم يكي را از روي تقيه فرموده است. گاهي امامان بزرگوار شيعه در جواب سؤال كنندگان به جهت تقيه و وجود  حكام ظالمي مانند بني اميه و بني عباس، به صورت متفاوت جواب مي دادند چون گاهي مخالفت كردن با حكام ظالم، به ضرر شيعيان يا امامان(ع) تمام مي شد.

علت ديگر در اختلاف بين روايات، مقدار فهم سؤال كنندگان و حاضران بود. بديهي است اگر عالمي از امام سؤال مي كرد، يكجور جواب مي شنيد و همان سؤال را اگر شخص عامي و كم سوادي سؤال مي كرد، امام جور ديگري جواب مي داد.

علت ديگر اختلاف بين روايات، نقل به معنا بودن بيش تر روايات است، زيرا برخي ازكساني كه مطالبي و حديثي را ازامامان مي شنيدند، عين الفاظ امام را نقل نمي كردند، بلكه مضمون و محتواي كلام امام را به ديگران منتقل مي كردند و اين نحوه از نقل روايات باعث اختلاف در روايات مي شد.

علاوه بر اينكه بسياري از رواياتي كه به ظاهر متعارض مي نمايند، در واقع متعارض نيستند؛ بلكه مكمل و قرينه همديگرند. توهم تعارض در اين گونه روايات، از نگاه ابتدايي و بدون تامل ناشي مي شود، در حالي كه با تامل، مي توان اين روايات به ظاهر متعارض راجمع كرد. گاه روايتي حكمي عمومي را بيان مي كند و روايت ديگر، مواردي خاص را از شمول حكم خارج مي نمايد، يا روايتي حكمي را با اطلاق بيان مي كند و روايت ديگر قيدهاي آن حكم را مشخص مي نمايد.

از آن جا كه در زمان حيات معصومين (ع) بسياري از اين عوامل باعث پيدايش روايات متعارض شده است، خود آنان راه علاج روايات متعارض را آموزش داده اند. راهي كه مي تواند فقيه را در شناخت راي صحيح امام معصوم (ع) ياري كند. بنابراين، وجود روايات متعارض، نشانه تعارض در دين يا عدم عصمت ائمه اطهار (ع) نيست. روايات متعارض گرچه فهم احكام ديني را براي فقيه دشوارمي كند، خود دين راه علاج آن را آموزش داده است و با رعايت قواعد آن ، اين مشكل برطرف مي شود، يا به حداقل مي رسد. براي شناخت كامل ديدگاه دين در يك مسئله، نمي توان تنها به يك روايت بسنده كرد، بلكه بايد همه آيات و روايات و دلايل عقلي مربوط به آن مسئله را به دقت بررسي كرد.

بعد از مقدمه فوق درباره روايات متعارض و متضاد، بايد بگوييم كه اين روايات اگر در باب فقه و احكام اسلامي باشد، يك بحثي دارد كه علماي فقه و اصول در باب روايات متعارض، بحث هاي زيادي دارند و راه قبول و رد اين روايات را بيان كرده اند از جمله اينكه اگر دو روايت با هم متعارض شد، بايد به مرحجات مراجعه كرد. اين گونه روايات چون به جنبه عملي دين مربوط است و بايد تكليف درباره آن مشخص شود، از اهميت بيشتري برخوردار بوده و به همين دليل راهكارهاي تشخيص روايت صحيح از غير صحيح مشخص شده است. اما اگر روايات متعارض مربوط به اعتقادات باشد، مانند نمونه هايي كه در سوال ذكر كرده ايد، نمي توان گفت تمام آنها متعارضند، بلكه بعضي از آنها مثل روايات باب شفاعت، مطلق و مقيد هستند، يعني بعضي روايات اصل شفاعت را بيان مي فرمايد كه شفاعت چيزي است كه وجود دارد و قابل انكار نيست، و بعضي روايات ديگر آن را مقيد مي كند به اذن خدا يا مربوط به قيامت و...

روايات شيعه با عقل جور نيست و اينا دستي نوشتشون و خيلياشون از شعوبيه..
اولين شبهه اي كه در پرسش شما مطرح است، تعارض روايات شيعه با عقل است. . .

سلام عليكم

ببخشيد يكي هس بهم ميگه روايات شيعه با عقل جور نيست و اينا دستي نوشتشون و خيلياشون از شعوبيه گرفته شدن.خواستم ببينم قضيه چيه؟اصلا شعوبيه چي هست؟به ابوحاتم سجستاني چهر ه ي نامدار شعوبي استناد ميكنه كه ظاهرا از روات شيعه هستشو ميگه اينا خيلي از احاديث شيعه رو اوردن،جنبش و حركتشون هم ايران بوده واسه همين اكثر شيعه ها دور و ور ايران جمع شدن و سنيا تمام دنيا پخشن،مدينه و خونه ي خدا اونجا همه سنين.اينا همه حرفاش بود جوابشو بدين من 18 سالمه همين چيزاي كوچيك خداي نكرده بعد حاد ميشه،منتظرتون هستم""" ازتون ممنونم يا علي""""

پرسش شما مشتمل بر شبهات گوناگوني است كه پاسخ گويي تفصيلي به همه آنها مجال ديگري را مي طلبد و در اينجا به صورت اجمالي به برخي از آنها پاسخ مي دهيم.

 اولين شبهه اي كه در پرسش شما مطرح است، تعارض روايات شيعه با عقل است. اين نسبت ناروا براي كساني كه با تفكرات شيعه و اهل سنت آشنا هستند آن قدر واضح و روشن است كه نياز به جواب و پاسخ ندارد. چرا كه اكثر اهل سنت كه طبق اصطلاع علم كلام به اشاعره معروف هستند. اساسا نقشي براي عقل قائل نيستند تا اشكال كنند كه روايات شيعه در تعارض با عقل است گروه هاي مختلفي چون حشويه، اهل حديث، ظاهريه و ... در اهل سنت هستند كه از جمله نظرات و آراء آنان مي توان به  عدم جواز استفاده از اجتهاد، به دليل ابتنا بر عقل انسان وحرمت كلام و بحث استدلالي درباره اصول دين اشاره كرد و لذا تا آنجا پيش رفته اند كه براي خداوند متعال جسم قائل شده اند و گفته اند خداوند متعال قابل ديدن با چشم است!

علاوه بر اين صرف اينكه ما بگوييم روايات شيعه با عقل در تعارضند و مدركي براي سخن خود نداشته باشيم قابل پذيرش براي هيچ عاقلي نيست. چند مورد را بياوريد تا جواب بدهيم.

شبهه ديگري كه در پرسش شما مطرح شده است اين است كه منشأ روايات شيعه شعوبي ها هستند!

 مدركي كه براي اين ادعا مطرح شده اين است كه چون ابوحاتم سجستاني چهره  نامدار شعوبي از جمله راويان شيعه است و لذا همه روايات شيعه از شعوبي هاست!

 در پاسخ به اين ادعا بايد بگوييم كه اولا: ابو حاتم سهل بن محمد بن عثمان سجستاني كه از شاگردان دانشمند نحوي معروف «اخفش» بوده در علوم نحو، لغت، قرائت و حديث نزد اهل تسنن شهرت داشته و در كتابهاي اهل سنت در توصيف وي آمده:« الإمام العلامة أبو حاتم سهل بن محمد بن عثمان السجستاني ثم البصري المقريء النحوي اللغوي صاحب التصانيف... حدث عنه أبو داود والنسائي في كتابيهما» (1)

 «امام  و علامه ابوحاتم سهل بن محمد بن عثمان سجستاني بصري، قاري، نحوي، لغوي و صاحب تأليفات گوناگوني است...ابوداود و نسائي در كتاب خود از وي روايت كرده اند»

اين توصيفي است كه خود اهل سنت درباره وي دارند و حتي در دو كتاب روايي اساسي اهل سنت يعني سنن ابوداود و سنن نسائي از وي روايت نقل شده است!

از سوي ديگر ابوحاتم سجستاني جزء روات شيعه نيست و در هيچ يك از كتب رجال شيعه از وي به عنوان يكي از راويان شيعه نام برده نشده است. بر فرض كه به تعداد انگشتان دست از وي روايت هم نقل شده باشد آيا صرف اينكه يكي از راويان به فلان فرقه منتسب است باعث مي شود كه همه روايات يك مذهب از آن فرقه خاص باشد اگر اين قاعده را بپذيرم بنابراين در كتب اهل سنت نيز از ابوحاتم روايت نقل شده پس تمام روايات اهل سنت هم به شعوبيه بر مي گردد؟! آيا اين استدلال قابل پذيرش است؟!

نكته ديگر اينكه «شعوبيه» به جماعتي اطلاق مي‏شود كه مخالف جدي فضيلت عرب بر ساير اقوامند و مي‏گويند كليه ملل و امم عالم، برابر و مساويند(شعوب جمع شعب به معناي قوم و ملت است) و براي اثبات منطق خود به آيات قرآن و احاديث نبوي استناد مي‏كردند؛ از جمله‏ اين آيه كه خداوند متعال مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ » (2)

« اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامي‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است! »

اين جنبش واكنشي بود به تبعيض نژادي برخي اعراب خصوصا بني اميه كه اينان، ملل غيرعرب را بندگان يا به قول خودشان موالي خطاب مي‏كردند و از دادن مشاغل كشوري و مذهبي به آنها خودداري مي‏نمودند.(3)

گرچه اين نهضت توسط ايرانيان آغاز شد اما بايد توجه داشت كه اين نهضت ربطي به تشيع ندارد و  لذا اثري در تضعيف روايات شيعه ندارد علاوه بر اينكه، ملاك صحت روايات ، بررسي عدالت و وثاقت راوياني است كه روايات را نقل كرده اند اعم از اينكه ايراني هستند يا غير ايراني و اگرايراني بودن موجب تضعيف روايات باشد بايد «صحاح سته» اهل سنت يعني شش كتاب روايي اساسي اهل سنت براي اهل سنت معتبر نباشد. زيرا نويسندگان اين كتب روايي ايراني بوده اند.

پرسش ها و شبهات ديگري نيز در سؤال شما وجود دارد كه در صورت تمايل مي توانيد با تفكيك سؤالات آنها را براي ما ارسال كنيد تا به پاسخ گويي آنها بپردازيم.

پي نوشت ها:

1. ذهبي، سير أعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرساله، 1413ق،ج 12، ص 269.

2. حجرات(49) آيه 13.

3. ر.ك: راوندي، مرتضي، تاريخ اجتماعي ايران، تهران، انتشارات نگاه، 1382 ش، ج‏2، ص 120.

صفحه‌ها