پرسش وپاسخ

میخام بدونم الان زندگی ساده چه جور زندگی ای هست؟
ساده زیستی در زندگی، مقولۀ كلی است كه باید به صورت عام به آن پرداخت.

 میخام بدونم الان زندگی ساده چه جور زندگی ای هست؟ مثلا نوع مبلمان خونه چه جوری باشه بعضی ها میگن مبل وصندلی نباید باشه وهمچنین درباره ظروف و وسایل آشپزخونه چطور باشه؟

يكي از موضوعاتي كه در زندگي فردي و اجتماعي و مادي و معنوي انسان تأثير بسزايي دارد، ساده زيستي و قناعت است كه متأسفانه كمتر به آن توجه شده است، در حالي كه از نظر فرهنگ ديني، يكي از ارزش هاي متعالي به حساب مي آيد.

ساده زيستي، پاسخ انسان هاي دانا به زندگي ناپايدار دنياست كه در پرتو آن، آرامش درون و برون حاصل مي شود. بنا براين، ساده زيستي با نوع شناخت انسان و نگرش او به زندگي دنيا مرتبط است.

در عصر حاضر، دو نگاه افراطي و تفريطي به بهره مندي از مواهب الهي و ماديات ديده مي شود. عده اي در ماديات دنيا غوطه ور شده و اسير زرق و برق و تجملات آن گرديده اند و برخي مانند راهبان مسيحي و صوفيان مزور، تارك دنيا شده و از جهان ماده يا به كلي بي خبرند و يا مي خواهند با زندگي زاهدانه، افكار مردم را به خود جلب كنند.

رشد فزاينده ي عوامل قدرت وثروت و ترويج مصرف گرايي در عصر حاضر، خطر روي آوردن به زندگي تجملاتي و فرو رفتن در مرداب دنيا را افزايش داده است.

وضعيت فوق و آثار زيان بار زندگي تجملاتي مي طلبد كه ويژگي ها ي ساده زيستي و آثار مثبت آن را بررسي كنيم تا از خطرات دل بستگي تام و تمام به مواهب دنيوي و تجمل گرايي در امان بمانيم.

ساده زیستی در زندگی، مقولۀ كلی است كه باید به صورت عام به آن پرداخت(نوع مبلمان و استفاده از ابزار آلات در زندگی امور جزیی است.) با توجه به نكته های مطرح شده به شبهات دیگر خود هم پاسخگو باشید.

ساده زيستي مورد نظر اسلام عبارت است از: عدم دل بستگي به مظاهر دنيا و رهايي از تجملات و تشريفات زايد زندگي و بي پيرايه بودن كه مقابل آن، تجمل گرايي و رفاه زدگي است. چند مقوله كه دانستن آن كمكتان می كند:

1) ساده زيستي و زهد:

ساده زيستي با مفهوم زهد و بي رغبتي، ارتباط تنگاتنگي دارد. استاد مطهري مي گويد: «زهد، حالتي است روحي و زاهد از آن نظر كه دل بستگي هاي معنوي و اخروي دارد، به مظاهر مادي زندگي بي اعتناست. اين بي اعتنايي و بي توجهي تنها در فكر و انديشه و احساس قلبي نيست و در مرحله ي ضمير پايان نمي يابد. زاهد در زندگي عملي خويش، سادگي و قناعت را پيشه ي خود مي سازد و از تنعم تجمل و لذت گرايي پرهيز مي نمايد. زهاد جهان آنها هستند كه به حداقل تمتع و بهره گيري از ماديات اكتفا كرده اند.»(1)

با اين توصيف، مفهوم زهد دو مرحله ي قلبي و عملي دارد: مرحله ي قلبي آن، عدم دل بستگي به دنيا، و مرحله ي عملي آن، اكتفا كردن به حداقل ابزارهاي زندگي و ساده زيستي است. پس مي توان گفت: ساده زيستي راستين راه را براي تحصيل زهد حقيقي همواره مي سازد؛ چنان كه در روايتي از امام علي (ع) آمده است: «التزهد يؤدي الي الزهد؛(2) واداشتن خود به زهد و ساده زيستي، منتهي به حالت دروني زهد مي گردد» .در جاي ديگر مي فرمايد: «اول الزاهد التزهد؛ (3)نخستين گام زهد، تزهد (ساده زيستي) است. »

در يك جمله مي توان گفت :زهد، مربوط به گرايش باطني و قلبي انسان به دنياست و ساده زيستي، ناظر به زندگي فردي و اجتماعي افراد است و نمي توان بدون روحيه ي ساده زيستي، به زهد رسيد. تجمل گرايي، حاكي از دل بستگي به دنياست كه با زهد در تضاد است.

2) ساده زيستي و آراستگي:

شايد بعضي تصور كنند ساده زيستي با آراستگي ظاهري، منافات دارد، در حالي كه بين اين دو هيچ گونه تضادي وجود ندارد. مي توان هم ساده بود و هم آراسته. اسلام بر لزوم آراستگي مسلمانان تأكيد كرده است. قرآن مجيد مي فرمايد:«يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد ؛ (4) اي فرزندان آدم، جامه خود را در هر نمازي برگيريد».

اين جمله مي تواند شامل پوشيدن لباسهاي مرتب و پاكيزه، شانه زدن موها، به كار بردن عطر و مانند آن باشد. ضمن آن كه شامل زينت هاي معنوي مانند: ملكات اخلاقي و پاكي نيت و اخلاص نيز مي گردد. (5)

پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: خداي تعالي دوست دارد وقتي بنده اش نزد برادران خود مي رود، با ظاهري آراسته رو به رو شود. (6)

 آن حضرت از مردي كه موهاي ژوليده و لباسي كثيف داشت، انتقاد كرد و فرمود: بهره بردن از نعمت هاي الهي و نماياندن نعمت، جزء دين است. (7)

پيامبر اكرم (ص) در عين سادگي و دوري از تجملات دنيوي، پاك و پاكيزه و خوش بو و معطر بود؛ چنان كه وقتي از مسيري مي گذشت، رهگذراني كه پس از وي از آن جا مي گذشتند، از بوي خوش آن حضرت مي فهميدند كه پيامبر از آن جا عبور كرده است. (8)امام خميني (ره)كه الگوي ساده زيستي در عصر حاضر بود، به ظاهر خويش و تميزي و زيبايي لباس بها مي داد و همواره از عطر استفاده مي كرد.

3) ساده زيستي در عصر تكنولوژي:

ممكن است اين توهم پيش آيد كه در اين زمانه كه عصر تكنولوژي و پيشرفت است، ساده زيستي ممكن نيست و اساسا سخن گفتن از اين مقوله، بيهوده و نا به جاست، زيرا ماهيت تكنولوژي، زهد و ساده زيستي را برنمي تابد. حيات تكنولوژي، فزون خواهي و گسترش است و همواره در پي توليد و تكثير مي باشد. پس يكي از مقتضيات آن، ترويج مصرف گرايي و ارزش بودن آن است.

در پاسخ بايد گفت :تكنولوژي، محصول انديشه و عمل انسان است، نه پديده اي خود مختار است ونه مي تواند انسان را به دنبال خود بكشاند. البته در اين كه يكي از ويژگي هاي تكنولوژي، ترويج مصرف گرايي است، ترديدي نيست، اما اين خواست انسان است كه اگر به دنيا روي آورد، براي خود مصرف هاي نو مي آفريند و در پي ايجاد نيازهاي دروغين مي افتد. انسان مي تواند از فوايد تكنولوژي بهره بجويد ولي اسير آن نباشد.

سخن در بهره مندي از تكنولوژي نيست، بلكه سخن در اين است كه بهره مندي از آن به چه قيمتي بايد تمام شود. تكنولوژي بايد در خدمت بشر باشد، نه اين كه انسان در خدمت تكنولوژي باشد. اگر ساده زيستي نسبي را يك ارزش بدانيم، فرقي ميان عصر تكنولوژي و جز آن و جود ندارد.البته بايد اذعان كرد كه عصر حاضر، ساده زيستي را دشوار ساخته است اما علي رغم اين دشواري، مي توان ساده زيستي را انتخاب كرد و در عين فعاليت اقتصادي و بهره مندي از مواهب علمي اين عصر، اسير ماديات نشد.

به هر روي، ساده زيستي به معناي گوشه گيري، تنبلي و بي تحركي نيست تا با تكنولوژي و فعاليت و پيشرفت منافات داشته باشد. امام صادق (ع) مي فرمايد:«المؤمن حسن المعونه خفيف المؤونه ؛(9) مؤمن، پركار و كم خرج است.لذا بهره بردن از مبل و ظروف و وسایلی كه مرد نیاز زندگی است مانعی ندارد ولی باید توجه داشت كه دلبستگی داشتن به اینها و مدلهای آنچنانه ودائما در حال تعویض اجناس بودن برای تنوع و ...به طور كلی پر كردن تمام فضای ذهن و درگیری هواس و در نتیجه باز ماندن از یاد خدا و پرداختن به امور اخروی پسندیده نیست و انسان باید در این امور مراقب باشد. برای توضیحات بیشتر می توانید با شماره (09640) تماس بگیرید.

 

پی نوشت ها:

1. سيري در نهج البلاغه، ص 214.

2. عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، غرر الحكم و درر الكلم، ج1، ص291، دفتر تبليغات اسلامي قم، 1366ه.ش.

3. همان، ج2، ص384.

4. اعراف (7)آيه ي 31.

5. ناصر مكارم شيرازي، تفسیر نمونه، دارالكتب الاسلاميه ، 1374 هـ.ش، ج6، ص 148.

6. مجلسی، بحارالانوار، ج16، ص249، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم،1403ق.

7. كلینی، محمدبن یعقوب بن اسحاق، كافی، ج6، ص439، (ط-دارالحدیث)، دارالحدیث، چاپ اول، قم1429ق.

8. مصطفي دلشاد تهراني، سيره ي نبوي، دفتر اول، ص 327.

9. ثقه الاسلام كلینی، الكافی، ج2، ص241، دارالكتب الاسلامیه، تهران 1365ه. ق.

چطور می توان از زبان درازی و غیبت خود را حفظ کرد؟
امام خمینی(ره)می فرمایند: "بدان كه علاج این خطیئه عظیمه ، همچون خطیئات دیگر به علم نافع و عمل توان نمود.

سلام چطور می توان زبان خود را مهار كرد؟ و از زبان درازی و غیبت خود را حفظ كرد؟

نقش زبان و اهمیت آن در میان اعضای انسان بر كسی پوشیده نیست. آری زبان با وجودی كه ابعاد مثبت فراوانی دارد، جهات منفی نیز دارد.ثواب و عذاب، بهشتی و جهنمی بودن انسان وابسته به زبان است.(1)به همین جهت پیامبر اكرم(ص) فرمود: "ان اكثر خطایا ابن آدم فی لسانه"(2) بیش ترین خطاهای انسان از ناحیه زبان است.

راز اهمیت غیبت و لزوم ترك آن:

 علت اهمیت غیبت و این كه آن را از گناهان كبیره و حتی بزرگ ترین گناهان كبیره به حساب آورده، آن است كه غیبت، مفاسد و ضررهایی  دارد كه با غرض  آفرینش و با هدف آفریدگار هستی منافات دارد، به خلاف بعضی از گناهان دیگر كه دارای ضرر و مفسده كم تری می باشند.(3)

...... علاج و درمان غیبت(تهذیب و خودسازی، مقدمه خودداری از غیبت و بدزبانی) :

امام خمینی(ره)می فرمایند: "بدان كه علاج این خطیئه عظیمه ، همچون خطیئات دیگر به علم نافع و عمل توان نمود."(4)

غیبت،  مانند بسیاری از صفات بد، تدریجا به صورت یك بیماری روانی در می آید، به گونه ای كه غیبت كننده از كار خود لذت می برد . از اینكه پیوسته آبروی این و آن را بریزد، احساس رضایت و خشنودی می كند. این یكی از مراحل بسیار خطرناك اخلاقی است؛  غیبت كننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه های درون غیبت كه در اعماق روح او است و به این گناه دامن می زند، بپردازد.انگیزه هایی همچون بخل و حسد و كبر و كینه توزی و عداوت و خودبرتربینی. باید از طریق خودسازی و تفكر در عواقب سوء این صفات زشت و نتایج شومی كه به بار می آورد و همچنین از طریق ریاضت نفس ، آلودگی ها را از جان و دل بشوید تا بتواند زبان را از آلودگی به آن بازدارد؛ سپس در مقام توبه برآید كه به راستی"ان الله یحب التوابین"(5) خداوند توبه كنندگان را دوست دارد.

خواهرگرامی!

از آن جا كه غیبت جنبه "حق الناسی" دارد، اگر دسترسی به صاحب غیبت دارید و مشكل تازه ای ایجاد نمی كند، از او عذرخواهی كنید. به هر طریق كه می توانید رضایت او را به دست آورید ،هرچند به صورت سر بسته باشد، مثلا بگویید: گاهی بر اثر نادانی و بی خبری از شما غیبت كردم، مرا ببخش! شرح زیاد ندهید تا مبادا عامل فساد تازه شود.

اگر دسترسی به طرف ندارید یا او را نمی شناسید یا از دنیا رفته است، برای او استغفار كنید، چون در این صورت كفاره غیبت، استغفار است، یعنی باید غیبت كننده از خداوند برای غیبت شونده، طلب آمرزش كند.چنان كه وقتی از پیامبر اكرم(ص) سوال می شود كه كفاره غیبت چیست؟ می فرماید: كفاره اش این است كه از خداوند طلب آمرزش كنی برای كسی كه از او غیبت كرده ای ، در هر زمانی كه او را به خاطر آوردی.(6)

پس از پشیمانی و عذر خواهی به درگاه الهی بگویید: "اللهم صل علی محمد و آل محمد و اغفر لمن اغتبته او سمعت غیبته"(7)

 برای مطالعه بیش تر:

1.شرح چهل حدیث؛ امام خمینی(ره) موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)تهران؛چاپ34؛1384.

2. بیماری های روانی(كشف الریبه عن احكام الغیبه؛شهیدثانی) ترجمه: سید ابراهیم سید علوی، انتشارات رسالت قلم، چاپ پنجم، تهران1367.

3. . آفات زبان ، سید محمد امین، افست كیا ، چاپ اول ، تابستان 1370.

 

 پی نوشت ها:

1.آفات زبان؛ سید محمد امین، افست كیا، چاپ اول، تابستان 1370، ص3و5.

2. همان، ص6؛ محجه البیضاء، ج5، ص194.

3. بیماری های روانی،رسالت قلم،چاپ پنجم،تهران1367، ص34.

4.شرح چهل حدیث، امام خمینی(ره)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،تهران، ص311 .

 5.بقره(2) آیه222.

6. آفات زبان، ص45.

"سئل النبی: ما كفاره الاغتیاب؟ قال: تستغفر الله لمن اغتبته كلما ذكرته"(وسایل الشیعه ،ج8،ص606).

7.شش گناه، حسینی، سید حسینعلی،چاپ اول ، چاپخانه سعید مشهد، پاییز1376، ص107.

لطفا بگویید علت بی بركتی چیست و باید چكار كنیم؟
خداوند برای دستیابی به وسعت رزق و بركت در مال ، دو دسته عوامل (مادی و معنوی) قرار داده ...

 چند وقت است بركت از خانه ی ما رفته و دست به هر كاری كه می زنیم درست از آب در نمی آید احساس مسكنم كه خدا از ما روبر گردانده لطفا بگویید علت بی بركتی چیست و باید چكار كنیم؟

برای روشن شدن پاسخ به چند نكته باید توجه كنید :

اول :

از متون دینی استفاده مي شود كه تمام بندگان خدا و موجودات جاندار، داراي روزي مقدّر هستند . هيچ كس از قلم نيفتاده است . در حدّ بقاي حيات، روزي به همه مي رسد:  "و قسّم بينهم معايشهم". (1)

دوم :

خداوند برای دستیابی به وسعت رزق و بركت در مال ، دو دسته عوامل (مادی و معنوی) قرار داده، هیچ یك از عوامل جایگزین دیگری نمی شود، مثلاً كار و تلاش، استفاده از تخصص و كارشناسی، تدبیر و برنامه ریزی، ارزیابی و آینده نگری، نظم و انضباط، موقعیت سنجی، ملاحظه امكانات مادی، توانایی جسمانی، استعدادهای عقلانی و روانی، از اصول اولیه پیشرفت و توسعه است.

بر اساس آیه: « و ان لیس للإنسان إلاّ ما سعی» ؛ (2) هر میزان از این اصول بهره گرفتیم و تلاش كردیم، در مسیر پیشرفت و توسعه قرار خواهیم گرفت.

در معارف اسلامی در كنار این اصول تأثیرگذار، عوامل دیگری تحت عنوان عوامل معنوی، كه  باعث توسعه رزق یا مانع آن می گردد، معرفی شده است كه در ادامه بیان می شود.

سوم :

بر اساس معارف اسلامی ، گاهی ، هر چند اراده و كوشش انسان در جلب روزی و بركت آن زیاد است، اما به جهت برخي اعمال ، بركت از سفره روزی انسان برچیده می شود. از جمله این اعمال عبارتند از :

قطع رحم ، اسراف ، ناسپاسی و قسم خوردن به ویژه سوگند دروغ و بد اخلاقی كردن  و  ترشرو بودن با مردم ... و از همه مهم تر، بسیاری از محرومیت ها معلول ظلم و ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق دیگران است. (3) 

نیز از عواملی كه تاثیر زیادی در بی بركتی در مال می شود گناه است. گناه در كنار عقوبت های اخروی كه دارد ، موجب محرومیت از نعمت‏ها و تنگي روزي و بی بركتی در مال است.

 امام صادق (ع) مي‏فرمایند: «ان الذنب یحرم العبد الرزق؛ (4) گناه بنده را از روزي محروم مي‏سازد».

امیرالمؤمنین (ع) نیز فرموده‏اند: «و ایم اللَّه ما كان قوم قط في غض نعمة من عیش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها، لان اللَّه لیس بظلام للعبید؛ (5) به خدا سوگند ! هرگز مردمي زندگاني خرم و نعمت فراهم را از كف ندادند، مگر به كیفر گناهي كه انجام دادند، زیرا خدا بر بندگان ستمكار نیست».

علت بی بركتی چیست و باید چكار كنیم؟

بی بركتی زاییده یكی از عوامل مادی و یا معنوی است كه در بالا بیان شد. لذا توصیه می كنیم :

 عملكردهای خود را در این مدت واكاوی و ارزیابی كنید ، ببینید گیر و گره كار شما كجاست . آیا سببی از اسبا ب كاهش روزی و بی بركتی را مرتكب شده اید و یا از اسباب جلب روزی مثل كار و تلاش، استفاده از تخصص و كارشناسی، تدبیر و برنامه ریزی، و ... از اصول اولیه پیشرفت و توسعه ، كاسته اید.

در ذیل به برخی از عوامل معنوی كه باعث توسعه رزق و روزی می شود، اشاره می شود كه توجه و عمل نمودن به آن ها لازم است :

1. صدقه و انفاق مال به فقرا و ارائه هر نوع خدمات به نیازمندان. (6)

2. صلة ارحام:

امیرالمؤمنین می فرماید: «صلة الأرحام تثمر الأموال و تُنسی فی الآجال؛ (7) صله رحم مال را زیاد می كند، و عمر را طولانی می نماید».

3. سحرخیزی و نماز شب:

 پیامبر اكرم (ص) فرمود: «سحرخیزی كاری بسیار مبارك است كه باعث افزایش همه اقسام  نعمت ها به ویژه رزق و روزی خواهد شد». (8)

4. خوش اخلاقی و داشتن كرامت نفس:

 علی (ع) فرمود: «بحسن الأخلاق تدرّ الأرزاق؛ (9) اخلاق نیكو سبب فزونی و سرازیر شدن رزق و روزی می گردد».

5. رفق و مدارا و محبت كردن به دیگران، به ویژه ارحام و خویشان:

 علی فرمود: «من استعمل الرفق، استدرّ الرزق؛ (10 ) هر كس نرمی و ملایمت با مردم را در پیش گیرد، روزی اش زیاد می شود».

6. آسان گیری و پرهیز از سختگیری نسبت به خانواده ، اطرافیان و مشتری ها و ارباب رجوع .(11)

7. پرداخت زكات (و امور مالی واجب مثل فطریه و خمس). (12)

8. پاك و خالص كردن كارها برای خدا:

حضرت علی می فرماید: «مَنْ حَسُنت نیّته زاد الله فی رزقه؛ (13) هر كس نیتش را نیكو گرداند، خداوند روزی اش را زیاد می كند».  در بیان دیگری می فرماید: «رزق و روزی هر كس به قدر نیت اوست». (14)

9. پیوسته با وضو و طهارت بودن:

پیامبر اكرم به مردی فرمود: «أَدِمِ الطهارةِ یَدُم علیك الرزق؛ (15) پیوسته با وضو و طهارت باش تا روزی ات زیاد شود».

10. مداومت بر خواندن زیارت عاشورا (16) و زیارت امام حسین (ع) از نزدیك و حضور در ضریح مطهر حضرت. (17)

11. توكل به خدا، دعا و پیوسته احساس نیاز كردن به او و نداشتن توقع از دیگران. (18)

12. استغفار، حضرت علی می فرماید: «خدا استغفار را سبب جلب روزی (19) و فزونی رزق(20) قرار داده».

13. صبح زود پی كار رفتن:

 حتی اگر بدانید مشتری ندارید . مغازه را بازكنید، داخل و جلوی مغازه و محل كار خود را جارو كنید ، آب پاشی كنید و بگویید خدایا منتظر رحمت و محبت تو هستم. (21)

14. تقوا پیشگی و نیكوكاری:

 امام باقر (ع) می فرماید: «نیكوكاری و صدقه، زداینده فقر و افزایش دهنده عمر است . آن دو انسان را از نود گونه مرگ بد، بیمه می كنند». (22)

عزیز گرامی  !

گاهی سختی ها و نا خوشی ها وسیله امتحان الهی است . خوشا به حال كسانی كه در همه وضعیت ها خدا را فراموش نمی كنند . باورشان این است كه:

باید وظیفه ام را انجام دهم . وقتی وظیفه ام را در همه امور زندگی انجام می دهم ، هر تقدیر را خداوند برایم مقدر نماید ، قطعا خیر و صلاح من در آن هست؛ زیرا: «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيم؛ (23) خداوند نسبت به مردم شفقت و مهربانی دارد» .

براي پاسخ تفصيلي به اين سؤال مي توانيد تفسير آيات رزق را در الميزان و تفسير نمونه ملاحظه فرماييد. مطالعه فصل 21 كتاب نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي نوشته آيت الله مهدوني كني نيز مفيد است.

 

پی نوشت ها :

1. علامه مجلسي، بحار الأنوار، مؤسسه الوفاء، بيروت لبنان، 1404 ه. ق،  ج 64 ، ص 341 ، علامات المؤمن، ح 15.

2. نجم (53) آیه 39.

3. آيت الله مهدوني كني، نقطه های آغاز در اخلاق عملي، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم 1376، ص661 .

4. ثقة الإسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية - طهران، 1365 ه. ش. ص 271.

5. نهج‏البلاغه صبحی صالح، خطبه 178.

6. علامه مجلسی ، بحار الانوار ، الناشر ،مؤسسه الوفاء ، بیروت - لبنان ، سنه النشر، 1404 ه ق.

7. عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی ، معجم الفاظ غرر الحكم ، تحقیق مصطفی درایتی ، الناشر مركز الابحاث و الدراسات الاسلامیه ، تاریخ النشر ، ذی القعده 1413، ص 412 .

8.  شیخ عباس قمی ، سفینه البحار، الناشر ، دار الاسوه للطباعه و النشر ، تاریخ النشر ، 1422 ه ق ، ج 1، ص 520.

9. معجم الفاظ غرر، ص 417.

10 . همان.

11. همان .

12. همان .

13. همان.

14. همان.

15. المحدث النوری ،  مستدرك الوسائل، الناشر مؤسسه آل البیت - قم ، سنه النشر ، 1404 ه ق ،  ج 3، ص 421.

16.  حاج شیخ عباس قمی ، مفاتیح الجنان، فضیلت زیارت عاشورا.

17. شیخ طوسی، التهذیب،  الناشر ، دار الكتب الاسلامیه - طهران - سنه النشر ، 1365 ه ش ، ج 6، ص 43.

18. علامه سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامي، الطبعه السادسه، التاريخ 1421 ، ج 19، ص 371.

19. بحار الانوار، ج 100، ص 21.

20. فیض الاسلام ، شرح نهج البلاغه، خطبه 143.

21. بحار الانوار، ج100، ص 41.

22. طلاق (65) آیه 2 و 3.

23. بقره (2) آیه 143.

عكس العمل ما در مورد كسانی كه پر حرف هستند چه باید باشد؟
سخن گفتن از نعمت‏های بزرگ الهی است كه خدای متعال به انسان عنایت كرده است اما دارای دو بُعد مثبت و منفی است.

عكس العمل ما در مورد كسانی كه پر حرف هستند چه باید باشد؟آیا آیه ای در این زمینه وجود دارد؟

سخن گفتن یكی از ویژگی های مهم انسان است كه در قرآن هم به آن اشاره شده است: « خلق الانسان * علّمه البیان؛ (1) خداوند انسان را آفرید. به او سخن گفتن آموخت».

سخن گفتن از نعمت‏های بزرگ الهی است كه خدای متعال به انسان عنایت كرده است اما دارای دو بُعد مثبت و منفی است.

از جمله عوارضی كه سخن گاهی به آن دچار می شود، پرحرفی یا لهو یا لغو بودن سخن است.

در قرآن آیه ای كه صراحتا در مورد مذمت پر حرفی باشد نیست.

 اصولا یكی از نشانه­های انسان عاقل آن است كه بی جا سخن نمی گوید، زیرا سخن گفتن بیان كننده میزان عقل آدمی است.

از امام صادق(علیه السلام) نقل است : «دَلیلُ الْعاقِلِ التَّفَكُّرُ وَ دَلیلُ التَّفَكُّرِ الصَمْتُ؛ (2)  نشانه عاقل فكر كردن و نشانه فكركردن، سكوت نمودن است».

از جمله مضرات پرحرفی این است كه قسمت مهمّي از نیروي فكري انسان در سخنان بیهوده از میان مي رود؛ هنگامي كه انسان سكوت را پیشه مي كند، نیروها متمركز مي گردد، و فكر و اندیشه را به كار مي اندازد، ابواب حكمت را به روي انسان مي گشاید؛ به همین دلیل، مردم سخن گفتن بسیار را دلیل كم عقلي مي شمرند و افراد كم عقل سخنان بیهوده بسیار مي­گویند.

خداوند در سوره ق می فرماید : « ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید؛ (3) هیچ سخنی بر زبان نیاورد جز آنكه همان دم فرشته ای مراقب و حاضر بر انجام ماموریت است».

از این آیه شریفه استفاده می شود كه تمام سخنان ما را فرشتگان می شنوند و ثبت می كنند و ما را در برابر آنها مواخذه می كنند    و وقتی كسی مراقب زبانش نباشد و قبل از سخن گفتن فكر نكند هر حرفی را بر زبان جاری می كند. 

در پایان چند حدیث درباره پرحرفی ذكر می كنیم :

1- « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَا تُكْثِرُوا الْكَلَامَ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْكَلَامِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ تَقْسُو الْقَلْبَ إِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَلْبُ الْقَاسِي؛ (4) رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله فرمود: پرحرف نباشيد جز در باره ذكر الهي كه پرحرفي بجز در مورد ذكر خدا موجب سختي و قساوت قلب است و دورترين مردم از قرب الهي كسي است كه قساوت دل داشته‏ باشد».

2- « قَالَ الرِّضَا (ع) مَا أَحْسَنَ الصَّمْتَ لَا مِنْ عِيٍّ وَ الْمِهْذَارُ لَهُ سَقَطَاتٌ؛ (5) حضرت رضا عليه السّلام فرمود: چقدر زيبا است سكوتي كه از جهت ناتواني و خستگي نباشد و پرحرف  لغزش هائي دارد».

3- « قَالَ الصَّادِقُ (ع) لَا تَتَكَلَّمْ بِمَا لَا يَعْنِيكَ وَ دَعْ كَثِيراً مِنَ الْكَلَامِ فِيمَا يَعْنِيكَ؛ (6) حضرت صادق عليه السّلام فرمود: سخن بي فائده را نگو و در سخنان مفيد هم پرحرفي نكن!».

بنا بر این ما باید كسانی را كه پر حرف هستند و حرف بیهوده می زنند، نصیحت كنیم و به سخن آنان گوش ندهیم تا كم حرف بزنند؛ زیرا وقتی ببینند كسی سخنان آن ها را گوش می دهد بیشتر حرف می زنند.

پی نوشت ها :

1. الرحمن (55) آیات 3-4.

2.  علامه مجلسی ، بحارالانوار، چاپ بیروت ، ج 75، ص 3.

3. ق (50) آیه 18.

4. علامه مجلسی ،بحار الانوار ،چاپ بیروت ،ج68 ص277.

5. همان.

6. همان.

چكار كنم كه از جامعه طرد نشوم؟
هدف از ستایش سكوت در آیات و روایات اسلامي، باز داشتن از پرگویي و سخنان لغو و بیهوده و گفتارهاي اضافي و غیر لازم است ...

سكوت خوب است. ولی اكثر اوقات سكوت من باعث سوء برداشت توسط اطرافیان می شود چكار كنم كه از جامعه طرد نشوم؟

سكوت در روایات اسلامي بازتاب بسیار گسترده اي دارد.نكته هاي دقیق و ظریفي درباره آن بیان شده، آثار و ثمرات آن با تعبیرات جالبي تشریح شده  اما به این معني نیست كه سخن گفتن همه جا نكوهیده و مذموم باشد، و انسان از همه چیز لب فرو بندد، چرا كه این خود آفت بزرگ دیگري است.

هدف از ستایش سكوت در آیات و روایات اسلامي، باز داشتن از پرگویي و سخنان لغو و بیهوده و گفتارهاي اضافي و غیر لازم است وگرنه در بسیاري از موارد، سخن گفتن، واجب و لب فرو بستن و سكوت، حرام مسلّم است. مگر نه این است كه نعمت بیان به صورت بزرگ ترین نعمت، بعد از نعمت آفرینش انسان شمرده شده ،  یكي از بزرگ ترین افتخارات بشر داشتن زبان گویا و قدرت بر تكلّم است ؟! خداوند در قرآن با اشاره به این نعمت  خدادادی می فرماید :« خلق الانسان * علّمه البیان ؛ خداوند انسان را آفرید. به او سخن گفتن آموخت». (1)

بنابراین «سكوت» و «سخن گفتن» هر كدام جائي و مقامي دارد. هر یك از آن ها داراي جنبه هاي مثبت و جنبه هاي منفي است. جنبه هاي مثبت سخن گفتن فزون تر از جنبه هاي منفي آن است. (2)

نوشته اید :" اكثر اوقات سكوت من باعث سوء برداشت توسط اطرافیان می شود .چكار كنم كه از جامعه طرد نشوم".

در مواردی كه سكوت و حرف نزدن موجب سوء برداشت شود، لازم است ضمن احترام به طرف مقابل ، سخن بگویید .با دلیل و با روی باز سعی كنید اشتباه آن ها را  تذكر دهید. حتی اگر به شما تهمت  می زنند ، آرام  با اخلاق خوب و صبورانه جواب دهید و ازخود دفاع كنید . اسلام دین منطق و استدلال است، نه دین تندی و خشونت. پیامبر با رفتار شایسته و اخلاق نیك ، دیگران را جذب دین می نمود. قرآن دعوت به مجادله احسن می كند. در برخورد با مخالفان  بر نرم خویی و اخلاق نیك سفارش بسیار دارد.

پی نوشت ها :

1. رحمن (55) آیات 3-4.

2. اخلاق در قرآن، ج1، ص 3- 5.

مادر 83 ساله اي دارم كه با رفتار و گفتارش باعث ناراحتي ديگران مي شود
نباید این زود رنجی و هم چنین كوتاهی خواهرتان در وظایفش، شما را دچار ناراحتی بیش از حد و كلافگی كند ...

مادر 83 ساله اي دارم كه گاهي با رفتار  و گفتارش باعث ناراحتي ديگران مي شود ما دو خواهريم كه ما نيز از مواجه شدن با اين رفتارها بي نصيب نبوديم. اما من به خاطر جايگاه  مادر بودن هميشه (لااقل30سال گذشته) گذشت كردم و همه خدمات مادي و معنوي را انجام داده ومي دهم. اما خواهرم به محض شنيدن حرف ناخوشايند قهر مي كند و تا چند ماه خبري از مادرش نمي گيرد و بايد كلي با او صحبت كنم تا گذشت. كند(من 47 ساله وخواهرم 63ساله است )از چه راهي بايد خواهرم را متوجه كنم ؟اصلا چرا عده اي دربرابر درد و رنج ديگران بي تفاوت وسردند

اولین نكته ای كه باید به شما متذكر شوم این است كه :

نباید این انتظار را داشته باشید كه بتوانید روحیات خواهر خودتان را تغییر دهید؛ علت آن هم سن بالای خواهر شماست. به هر حال 63 سال است كه خواهر شما زندگی كرده است، و شرائط مختلفی را در زندگی تجربه كرده است، و روحیات و اخلاقیاتش كاملا شكل گرفته است. نمی توان انتظار داشت كه با یك سری توصیه ها و نصیحت ها اخلاقش خوب شود. از طرف دیگر مادر شما هم همین مسئله را در اثر سن زیاد دارا می باشد. لذا شما باید تا حدودی این شرائط را قبول كنید،  و متوجه عدم توانایی خود در ایجاد تغییرات مطلوب باشید. هم چنین شما وظیفه ای بیشتر از حد توانتان نسبت به خواهر و مادرتان ندارید. نباید این زود رنجی و هم چنین كوتاهی خواهرتان در وظایفش، شما را دچار ناراحتی بیش از حد و كلافگی كند. البته تمام تلاشتان را بكنید، اما خودتان را هم در قبال این مسئله خیلی اذیت نكنید. به نظر می رسد اینكه خواهرتان، زود ناراحت می شود، فقط در اثر حرفهای فعلی مادرتان نباشد، بلكه ناراحتی های قبلی وجود دارد، یعنی خواهرتان، از زمان های گذشته هم ناراحتی هایی با مادرتان داشته است. اگر این حرف درست باشد، كارتان سخت تر می شود، چون معمولا این ناراحتی های كهنه را به این سادگی نمی شود درمان كرد. اما شما تلاشتان را بكنید.

اینكه می گویید كه مادر شما با حرفها و كارهایش موجب ناراحتی دیگران می شود، با توجه به سن بالای ایشان، تا حدودی طبیعی است. چون اغلب افراد مسن روحیات خاصی بیدا می كنند، كه خیلی نمی توان از آنها توقع داشت كه رعایت مسائل مختلف را بكنند. اما به هر حال نمی توان انتظار داشت كه هیچ كسی هم از این رفتارها ناراحت نشود. با این مقدمه می توان گفت كه ناراحت شدن خواهر شما تا حدودی طبیعی است و باید به او حق داد، اما به نظر می رسد كه خواهر شما كمی زود رنج است.

زودرنجی در زنان نسبت به مردان بیشتر دیده می شود و این زودرنجی به مقداری در زنان به لحاظ روح عاطفی كه در آن ها هست امری طبیعی بوده كه فقط كافی است كنترل شده و خویش را از عوارض آن حفظ نمود و تلاش نمود كه آثار آن در رفتار و اعمال انسان بروز نكند.

گاهی این زودرنجی از آثار حس حقارت در انسان است، روانشناسان قائلند افرادی كه از حس حقارت رنج می برند معمولاً از این كه مورد انتقاد قرار گیرند تنفر دارند و از آن می رنجند. در اینجا توصیه هایی را به شما می كنیم، اما باز هم می گوییم كه سطح توقعتان را از حل این مشكل بایین بیاورید.

1. سعی كنید كه حساسیت های خواهرتان را شناسایی كنید، و در زمانی كه خواهر شما و مادرتان با هم در جایی حضور دارند، اگر احساس كردید كه حرفها و رفتارها نزدیك است كه وارد مسائلی شود كه خواهر شما به آنها حساسیت دارد، سریع بحث را عوض كنید و وارد مسائل جدیدی شوید. این كار تا حدود زیادی به قدرت بیان و خلاقیت شما بستگی دارد.

2. با خواهرتان صحبت كنید و به او بفهمانید كه انسان باید همواره در هر مسئله‏اي، ابتدا از ديگران انتظار بدترين برخورد را داشته باشد و خود را براي تحمل آن آماده كند. اين مساله باعث مي‏شود برخوردهاي بهتر از مورد انتظار در شما ايجاد خشنودي نمايد. در حالي كه اگر هميشه انتظار برخورد خوب داشته باشيد، چه بسا نتيجه عكس خواهيد گرفت، و با كمی رفتار یا گفتار نامناسب زمینه رنجش انسان فراهم شود.

3. براي رفتارهاي خلاف انتظاري كه از مادرتان سر مي‏زند توجيه مناسب داشته باشيد و تلاش كنید كه او را بی تقصیر نشان دهید.

4. به خواهرتان این را  بفهمانید كه این رفتارهای مادرتان اختصاصی به او ندارد، بلكه با دیگران هم، همین طور برخورد می كند. این باعث می شود كه خواهرتان در این نحوه برخورد مادرتان، احساس تنهایی نكند، و این احساس را نداشته باشد كه مادرش با او مشكل دارد.

5. خواهر خود را متوجه این مطلب كنید كه بالاخره این مادر شما با همه اشكالاتش، عمرش را برای نگهداری شما صرف كرده است. لذا منصفانه نیست كه به خاطر برخورد نامناسب او، به كلی دیدار مادرش را فراموش كند. دیدار مادر و مهربانی به او یك واجب شرعی است، كه به هیچ وجه خداوند متعال راضی به ترك آن نیست. بزرگان دین ما اكرام  بدر و مادر و مهربانی نسبت به آنها را در هر حالتی توصیه می كرده اند و می كنند. تجربه نشان داده است كه كسانی كه نسبت به والدین خود، مخصوصا نسبت به مادر خود، بی توجهی كرده اند، آثار شومی گریبان آنها را خواهد گرفت، و خود نیز مورد بی مهری و بی توجهی فرزندان خود قرار خواهند گرفت.

در انتها شما را در مورد گذشتتان نسبت به رفتارهای مادرتان و هم چنین انجام وظایفتان نسبت به ایشان تحسین می كنیم. امیدواریم كه موفق باشید.

شما می توانید برای كسب راهنمایی های بیشتر از طریق شماره 09640 با مشاورین این مركز تماس بگیرید.

نیازی نیست كسی به ما بگوید چكار بكنیم یا نكنیم ...
عقل ارزش بسيار بالا و والائي در زندگي انسان دارد اما توان اداره همه زمینه هاي زندگي انسان را ندارد ...

ما خودمان عقل داریم و خوب وبد را تشخیص می دهیم دیگر نیازی نیست كسی به ما بگوید چكار بكنیم یا نكنیم و این عبادات و قید وبند ها معنا ندارد؟

عقل  ارزش بسيار بالا و والائي در زندگي انسان دارد. دين هم بر استفاده از آن در زندگي تاكيد كرده است. هر كس را كه از عقل استفاده نكند ،نكوهش كرده است اما توان اداره همه زمینه هاي زندگي انسان را ندارد . بايد مكمل و يار و ياوري در كنار آن به اسم دين الهي از طرف سازنده انسان و عقل وجود داشته باشد تا انسان با استفاده از دو بال عقل و دين به سمت  رشد و شكوفائي و سعادت پرواز كند.

شهید مطهری در باب احتیاج به دین می فرمایند:

دين یك رسالتي دارد كه اين رسالت از غير دين ساخته نيست؛ يعني از عقل و علم و فكر بشر اين رسالت ساخته نيست. اگر در حدود علم و عقل بشر مي‏بود ، به همان عقل و علم بشر اكتفا می شد و ديگر، پیامبران مبعوث نمي‏شدند. اسلام براي عقل بشر و تفكر او فوق‏العاده ارزش قائل است، براي علم و مطالعه و آزمايش و مشاهده موجودات و- به تعبير خود قرآن- براي سير در آيات آفاق و انفسْ فوق‏العاده ارزش قائل است، ولي اين چنين نيست كه عقل و فكر و استدلال و علم و مشاهده و آزمايش، هر اندازه ترقي كند، بتواند آن نشانه‏هايي را كه دين از انسان يا از جهان داده است، ارائه كند. اين تنها ،رسالت دين است، (به قول ويليام جيمز) بعد از راهنمايي دين بوده، يعني بعد از آن بوده كه دين حقايقي را ارائه داده، علم دو مرتبه رفته است ببيند قضيه از چه قرار است و نشانه‏هايي هم بر صدق و تأييدش پيدا كرده است.(1)

موجودات جهان، مانند جهان نبات و حيوان با هدايت تكويني و در پرتو غرايز، به كمال خود مي‏رسند، ولي انسان با اين‏كه با دو قوه نيرومند به نام «فطرت» و غريزه و «عقل» و خرد مجهز است، نمي‏تواند از طريق اين دو ابزار به كمال مطلوب خود برسد . گواه آن تاريخ طولاني بشر است كه پيوسته در منجلاب انحراف از توحيد و معرفت حق دست و پا زده ؛ هنوز هم متجاوز از يك ميليارد انسان با پرستش بت‏هاي گوناگون از جماد و حيوان دست به گريبان هستند. روي اين اساس لازم است در هر عصر و زماني كه بشر قابليت پذيرش دعوت‏هاي الهي را داشته است، پيامبراني برانگيخته شوند كه آنان را با اين هدف كه كمال انسان در آن نهفته است، آشنا سازند . در غير اين صورت هدف آفرينش جامه عمل نپوشيده و انسان به آمال خود نرسيده است.

وانگهي، هر چند انسان از طريق عقل مي‏تواند حقايق را درك كند و بخش مهمي از بايدها و نبايدها را (كه از مستقلات عقليه و ادراكات ضروري است؛ مانند خوبي انواع احسان و نيكوكاري، زشتي انواع ظلم و فساد ) درك كرد، ولي در  امور مسلم از سوي شياطين و وسوسه گران ايجاد شك و ترديد مي‏شود، اين‏جاست كه انبيا (ع) به ياري انسان‏ها مي‏آيند و بر  ادراكات عقلي صحه مي‏گذارند . وسوسه‏ها را خنثي مي‏كنند . به تعبير ديگر يادآوري مجددي نسبت به اين امور دارند.

 انسان آفريده شده است تا با اختيار خود راهي را بپيمايد كه موجب سعادت ابدي او در آخرت مي شود.  دنيا محل عبور و خودسازي است تا انسان نتيجه عملكرد خود را در عالم ابدي ببيند.  دنيا محل امتحان و پرورش است و انسان بايد در  دنيا خود را بسازد.

نمي دانيم كه چه چيزي براي جهان آخرت مناسب و مطلوب است و چگونه بايد خود را بسازيم كه براي آن عالم مفيد باشد؟ اگر كسي از ميان انسان ها به دنياي ديگر رفته و مدتي در آن جا زندگي كرده بود و مي دانست كه چه چيزي براي آن جا مناسب است، و به ما خبر مي داد، شايد مي توانستيم در زمينه خودسازي و آمادگي براي رفتن به دنياي ديگر تصميم بگيريم.

 اگر قصد سفر به محلي را داشته باشيد، از كساني كه قبلا به آن جا مسافرت كرده اند، سؤال مي كنيد كه چه لوازمي براي سفر به آن محل و اقامت در آن، مورد نياز است، چه نوع لباس هايي را بايد با خود ببريد و سؤالاتي از اين قبيل. حتي گاهي براي سفر از يك شهر به شهر ديگر، در مورد وضعيت هواي آن جا سؤال مي كنيد، تا بدانيد چه لباس ها و لوازمي را بايد با خود ببريد. حال، قرار است ما به عالم ديگري سفر كنيم و براي هميشه در آن جا اقامت داشته باشيم، آيا نبايد بدانيم چه اموري براي آن جا مورد نياز است و چه كارهايي را بايد انجام دهيم كه در آن عالم سعادتمند باشيم؟ بر چه اساسي مي توانيم پاسخ  را بيابيم؟  در اين زمينه تجربه اي نداريم، كسي هم از عالم ديگر باز نگشته است كه از آن جا براي ما خبر بياورد تا ما بر اساس آن بدانيم چه كارهايي ثواب دارد و چه كارهايي موجب عذاب خواهد بود.

كسي كه بر دنيا و آخرت احاطه داشته باشد، مي داند كه انسان در اين عالم چه كارهايي را بايد انجام دهد كه براي دنياي ديگر مطلوب باشد و چه كارهايي را نبايد انجام دهد كه در آن دنيا به عذاب گرفتار نشود. بنابراين، خدا بايد به انسان نشان دهد كه راه رسيدن به سعادت ابدي چيست. خداوند چگونه اين كار را انجام مي دهد؟ آيا بايد خود خدا با يكايك ما انسان ها صحبت كند و راه را به ما نشان دهد؟ تمام انسان ها، چنين لياقتي را ندارند كه خدا با آن ها سخن بگويد. بنابراين، راه انجام اين كار اين است كه بعضي از بندگان شايسته خود را كه چنين لياقتي را دارند، انتخاب كند تا آن ها سخن خدا را دريافت كنند و به ديگران برسانند:

 « وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ؛

 لكن خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمي گزيند ".(2) اين همان وحي و نبوت است.

بنابراين، نياز ما به دين تنها براي پاسخگويي به نيازهاي مادی نيست.  دين براي اين گونه امور نيست. مشكل و سؤال ما اين است كه چگونه بايد رفتار كنيم تا براي زندگي ابدي ما مفيد و سعادت آفرين باشد. پاسخ را نمي دانيم.

آنچه انسان را به سعادت ابدي راهنمايي مي كند، وحي الهي و دين است. اين نياز هميشه وجود دارد. هر چه تمدن ها تكامل يا تنزل پيدا كنند، اين نياز به قوت خود، باقي است. زندگي ابدي، زندگي حقيقي انسان و زندگي دنيا مقدمه حيات اخروي است و دنيا دوران جنيني است:

 « وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان؛ زندگي واقعي سراي آخرت است "(3) .حيات حقيقي در جهان ديگر است و اين جا گذرگاه است. راهي كه ما را به سعادت ابدي برساند، تنها دين به ما معرفي مي كند. بنابراين، به دين احتياج داريم، چون هنوز با عقل خودمان نمي توانيم راه سعادت خود را در آخرت بشناسيم.

 دين حق كه ضامن نجات و رستگاري و سعادت انسان است ، سخن هر كسي نيست ،بلكه سخن و دستورات خداي متعالي است كه ما را با علم و قدرت خود خلق كرده است . به صلاح و فساد ما ، بهتر از هر كس ديگري حتي خود انسان ، آشنائي و علم دارد . با فرستادن دين و وضع قوانين زندگي ، ضمانت رسيدن انسان به صلاح و دوري او از شقاوت و فساد را تامين كرده است.

وضع قانون براي ايجاد قيد و بند نيست، بلكه براي استفاده بهتر از نعمتي است كه در دستان انسان قرار گرفته است. حيات نعمتي است كه خداي متعال در اختيار او قرار داده است تا با استفاده بهينه از آن موجبات خوشبختي و سعادت دنيا و آخرت خود را فراهم سازد. حال اگر اين نعمت ، بدون نشان دادن راه استفاده از آن و شرائط درست استفاده كردن از آن ، در اختيار انسان قرار بگيرد ، از بين خواهد رفت و انسان نخواهد توانست استفاده لازم را از آن ببرد ، اما اگر استفاده آن قانونمند و همراه با ارائه راهكار شد ( دين و دستورات و قوانين آن ) اين نعمت قابل استفاده خواهد بود و وسيله اي براي رسيدن به خوشبختي و سعادت مي تواند قرار گيرد.

البته فوائد و كاركردهاي دين در اين موارد خلاصه نمي شود . جهت رعايت اختصار به همين اندازه اكتفا مي كنيم . شما را به مطالعه برخي از كتبي كه در اين زمينه به رشته تحرير در آمده است ، دعوت مي كنيم:

1-ضرورت عقلاني دين ، عظيم عابديني

2-انتظار بشر از دين ، عبدالله نصري

 

پي نوشت ها:

1.مرتضي مطهري ، مجموعه آثار ، قم ، نشر صدرا ، ج 26 ، ص524.

2.آل عمران (3) ‌‌آيه 179.

3.عنكبوت (29) آيه 64.

معاد مربوط به چه موجوداتی است؟
از آيات و روايات بر مي آيد كه علاوه بر انسان، ديگر موجودات نيز داراي حشر و معاد هستند.

معاد مربوط به چه موجوداتی است؟

آنچه مسلم است، معاد انسان است كه از خلال هزاران آيه و روايت قابل دريافت است. دلايل عقلي بر لزوم معاد نيز همين امر را ثابت مي نمايد؛ اما از آيات و روايات بر مي آيد كه علاوه بر انسان، ديگر موجودات نيز داراي حشر و معاد هستند. در مورد جنیان نیز گفته شده است كه آن ها به واسطه اختیار ذاتی، موظف به حسابرسی و بررسی اعمال دنیایی خود خواهند بود. برخی از آن ها به بهشت خاص خود و برخی به جهنم خواهند رفت؛ چنان كه در قرآن ذكر شده: «وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ»؛ (1) «و وعده پروردگارت [چنین‏] تحقّق پذیرفته است [كه:] البتّه جهنّم را از جنّ و انس یكسره پر خواهم كرد.»

اما به غیر از جنیان، آیاتی در قرآن كریم به حشر حیوانات نیز اشاره دارد، از جمله: «ما من دابة فی الارض ولا طائر یطیر بجناحیه الاّ امم امثالكم ما فرطنا فی الكتاب من شیء ثم الی ربّهم یحشرون»؛ (2) «هیچ جنبندهای در زمین و هیچ پرندهای كه با دو بال خود پرواز میكند نیست، مگر این كه امتهایی مانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این كتاب فرو گذار نكردیم. سپس همگی به سوی پروردگارشان محشور میشوند».

«و اذا الوحوش حشرت»؛ (3) «و زمانی كه حیوانات وحشی محشور شوند». وحوش، جمع وحش است. وَحش، حیوانی است كه هرگز با انسانها انس نمیگیرد. ظاهر آیه از این جهت كه در سیاق آیات توصیف كننده قیامت قرار دارد، بیانگر این است كه حیوانات وحشی هم در روز قیامت مانند انسانها محشور خواهند شد.

اصولاً ملاك حشر در انسان، جز وجود نوعی از زندگی ارادی و شعوری نیست. با تفكر عمیق در مراحل زندگی حیوانات و در نظر گرفتن حالات مختلفی كه هر نوع از حیوانات در مسیر زندگی به خود میگیرند، روشن میشود كه حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه ای از موهبت اختیار برخوردارند. همچنین آن ها دارای سطحی از فهم و شعورند. در روایات نیز میتوان مطالبی را یافت كه برخی از آنها از درجاتی از تكلیف برخوردارند. (4)

در جمع بندي مي توان گفت كه معيار و ميزان حشر و معاد و حضور در عالمي ديگر، برخورداري از روح مجرد و غير مادي است. این روح، عامل بقا و ادامه حيات بعد از فناي جسم است. ضمن این كه لازمه عقلي معاد، داشتن نوعي اختيار و حق انتخاب است تا در نتيجه آن، نوعي حسابرسي و رقم خوردن سرنوشت براي فرد وجود داشته باشد.

البته بايد دانست كه آگاهی و اطلاعات ما از مسئله معاد و كم وكیف آن، بسیار اندك است. نمی توان به درستی و دقت در خصوص این امر و تفاوت معاد و حشر انسان و دیگر موجودات، اظهار نظر نمود؛ اما در جمع بندی می توان به این نكته رسید كه مهم ترین تفاوتی كه ممكن است در بین موجودات دارای حشر و معاد وجود داشته باشد، به حقیقت درجات اختیار و ادراك آن ها بر می گردد؛ یعنی اگر سطح اراده و ادراك و اختیار انسان بالاتر از دیگر موجودات در نظر گرفته شود، او معادی متعالی تر و دقیق تر و دارای محاسبه ای عمیق تر در پیش رو خواهد داشت. اين مطلب، به معناي عدم برخورداري ديگر موجودات مختار، از حشر و معاد نيست.

پینوشتها:

1.  هود (11) آیه 119.

2. انعام (6) آیه 38.

3. تكویر (81) آیه 5.

4. عروسي حويزي، علي بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، اسماعيليان، 1415ه.ق، ج 1، ص 715 و 716.

پس از اثبات امامت امیرالمومنین(ع) امامت ائمه دیگر چگونه ثابت می شود؟
معتبرترین دلیل شیعه بر اثبات امامت این بزرگواران روایاتی است كه توسط امامان پیشین و یا از خود رسول خدا ص در مورد تك تك ایشان نقل شده ...

 پس از اثبات امامت امیرالمومنین علی (ع) امامت ائمه دیگر چگونه ثابت می شود؟

همان گونه كه در مورد نحوه اثبات حقانيت پيامبران الهي بيان مي شود در مورد اثبات امامت هریك از امامان نيز، یا باید معجزه ای مشخص برای مخاطبان خاص اظهار شود و یا نص امامت او از جانب پیامبر یا امام قبلی كه امامت او ثابت شده به دست ما برسد و از آنجا كه این امر جنبه نقلی دارد علاوه بر جنبه صحت سندی باید اطمینان بخش نیز باشد همانند نقل وقوع معجزات انبیاء برای نسل های بعد.

اما در خصوص امامت سایر ائمه غیر از امام علی (ع)، بحث و جدال چندانی همانند امامت امير المؤمنين مطرح نیست. زيرا اثبات امامت اولين امام خود به خود اصل ولايت دیگر افراد اهل بيت را نيز اثبات مي نمايد و نادرستی مسیر انتخاب بشری امامان را مشخص می سازد و به همین جهت مسير براي اثبات ولايت و امامت ساير ائمه باز مي شود، اما به هر حال معتبرترین دلیل شیعه بر اثبات امامت این بزرگواران روایاتی است كه توسط امامان پیشین و یا از خود رسول خدا ص در مورد تك تك ایشان نقل شده كه مجموعه این روایات از حد روایت واحد خارج شده و تواتر یا استفاضه اطمینان بخش می رسند.

بسیاری از این روایات از منابع شیعی در اصول كافی، ج1، كتاب الحجه ذكر شده است تا جایی كه در این باب از كتاب شریف كافی برای هریك از امامان فصل جداگانه ای تنظیم شده و ادله امامت هر امام به طور مستقل مطرح شده است. (1)

اما فارغ از این دسته از روایات خاص، ما مجموعه ای از روایات را نیز داریم كه در آن ها تصریحا یا تلویحا به امامت ائمه دوازده گانه شیعه اشاره شده است و حتی روایات متعددی از اهل سنت نیز در همین مورد وجود دارد كه اطمینان عمیقی را در این خصوص حاصل می كند، زیرا به وضوح یا اجمال بر تفسیر خاص شیعی از مصادیق ائمه صحه می گذارد. بد نیست به برخی از این روایات  اشاره مختصری داشته باشیم:

 1ـ احمد حنبل در مسند كه از معتبر‏ترین كتب مسانید و جوامع اهل سنت و معروف‏ترین كتب حدیث  است، سی ‏و پنج حدیث با سندهائی عالی، از پیغمبر روایت كرده است كه همه دلالت دارند بر این كه جانشینان و رهبران امت بعد از آن حضرت دوازده نفرند. از جمله سند را به جابر بن سمره صحابی معروف می‏رساند كه گفت: شنیدم پیغمبر(ص) فرمود:«یَكُونُ لِهذِهِ الْأَمَّةِ اِثْنا عَشَرَ خَلیفَةً» (2)برای امت دوازده نفر خلیفه است .

2ـ طبرانی از ابن مسعود روایت كرده كه پیامبر خدا(ص) فرمود: «یَكُونُ مِنْ بَعْدی اِثْنی عَشَرَ خَلیفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ» (3) بعد از من دوازده نفر خلیفه‏اند كه همه از قریش می‏باشند.

3- فاضل قندوزی از ابولفضیل عامر بن واثله از علی(ع) از پیغمبر(ص) روایت كرده: یا علی تو وصی منی، جنگ تو، جنگ من و سازش تو، سازش من است،  تو امام و پدر امام و پدر یازده امامی كه پاك و معصومند و از ایشان است مهدی كه زمین را از قسط و داد پر كند. (4)

4ـ نیز قندوزی روایت كرده كه پیغمبر فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند. اول ایشان یا علی توئی و آخر ایشان قائم است كه خدا به دستش مشارق و مغارب زمین را می‏گشاید. (5)

5ـ خوارزمی در «مقتل الحسین» و «مناقب» و همدانی در «مودة القربی» از سلمان روایت كرده‏اند: بر پیغمبر(ص)  وارد شدم در حالی كه حسین بر زانوی او بود. چشم ها و دهانش را می‏بوسید و می‏فرمود: تو آقا، پسر آقایی. تو امام پسر امام، برادر امام، پدر امامانی، تو حجت خدا پسر حجت خدایی و پدر نه حجتی كه از صلب تو هستند و نهمین ایشان قائم آنها است. (6)

نكته قابل تامل در مجموعه این روایات - هرچند به طور صریح به اثبات امامت تك تك امامان نمی پردازد - آن است كه از مجموع این روایات این جمع بندی به دست می آید كه حقیقت مد نظر حضرت تنها و تنها همان تصویر مصداقی امامان شیعه اثنی عشری است. زیرا هیچ یك از فرقه های اسلامی در هیچ دوره ای امامان دوازده گانه ای به این شكل و با این مصادیق كه منطبق بر اشارات این دسته از روایات باشند ذكر نكرده اند و بدان معتقد نشده اند. این حقیقتی است كه برخی از علمای اهل سنت نیز بدان معترف شده اند؛ مثلا سلیمان قندوزی می نویسد:

« احادیثی كه دلالت میكند جانشینان پیامبر(ص) دوازده نفرند، از طرقمختلف نقل شده و به حد شهرت رسیده؛ با گذشت زمان دانسته شد كه مقصود رسول خدا از این سخن، امامان دوازدهگانه از اهل بیت و عترت اویند، زیرا نمیتوان این حدیث را بر جانشینان پس از او از اصحابش حمل كرد، چرا كه تعداد آن ها از دوازده نفر كم تر است. هم چنین نمیتوان آن را بر حكام اموی تطبیق كرد، زیرا آنان از دوازده نفر بیش ترند. غیر از عمر بن عبدالعزیز همه آن ها مرتكب ظلم آشكار بودند، نیز آنان از بنیهاشم نیستند در حالی كه پیامبر(ص) فرمود: آنان همگی از بنی هاشم هستند،نیز نمیتوان آن را به حكّام بنی عباس حمل نمود، زیرا تعداد آنان نیز از دوازده نفر بیش تر است،بنابر این راهی جز این نیست كه آن حدیث بر ائمه دوازدهگانه یعنی اهل بیت حمل شود، به خصوص آن كه آن ها داناترین، بزرگوارترین و با تقواترین مردم اهل زمان خود بودند. نَسَب آنان از همه برتر و نزد خدا گرامیتر بودند.» (7)  

ناگفته نماند در كنار اخباری كه نقل شد، در منابع شیعی روایاتی است كه در آنها اسامی مبارك دوازده امام از حضرت علی(ع) تا حضرت حجة‏ ابن‏حسن العسكری، امام دوازدهم، مهدی منتظر(عج) نام برده شده‏اند كه شارح روایاتی می‏باشند كه در آنها فقط عدد ائمه ذكر شده است و موجب اطمیمنان بیشتر می شود، مانند این روایت :

« جابر بن عبدالله انصاری می گوید زمانی كه آیه شریفه " يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" (8) نازل شده به رسول خدا (ص) عرض نمودم : یا رسول الله خدا و رسولش را شناختیم، اما اولوالامری كه خداوند طاعتشان را قرین طاعت شما قرار داد چه كسانی هستند حضرت فرمودند:

«هم خلفائي- يا جابر- و أئمّة المسلمين من بعدي؛ أوّلهم عليّ بن أبي طالب، ثمّ الحسن، ثمّ الحسين، ثمّ عليّ بن الحسين، ثمّ محمّد بن عليّ المعروف في التوراة بالباقر- و ستدركه يا جابر، فإذا لقيته فاقرأه منّي السلام- ثمّ الصادق جعفر بن محمّد، ثمّ موسي بن جعفر، ثمّ عليّ بن موسي، ثمّ محمّد بن عليّ، ثمّ عليّ بن محمّد، ثمّ الحسن بن عليّ، ثمّ سميّي و كنيّي حجّة اللّه في أرضه و بقيّته في عباده ابن الحسن بن عليّ ...»(9)

آن ها جانشینان من و امامان مسلمین بعد از من هستند، اول ان ها علی بن ابیطالب است و سپس حسن و آن گاه حسین سپس علی بن حسین سپس محمد بن علی كه در تورات به باقر معروف است - تو ای جابر او را درك می كنی پس هرگاه او را ملاقات نمودی سلام مرا به او برسان -  سپس صادق جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی سپس علی بن محمد سپس حسن بن علی، سپس هم نام و هم كنبه من حجت خداوند در زمین و بقیه الله در بین بندگان فرزند حسن بن علی ... » 

 

 

 پی نوشت ها:

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش، ج 1، ص 298-300 .

2. نقل از: لطف الله صافی، منتخب الاثر، نشر موسسه المعصومه، قم، 1419 ق، ص 12.

3. علی المتقی، كنز العمال،نشر موسسه الرساله  بیروت 1401 ق، ج1، ص338، ج 6، ص 201.

4. حافظ سلیمان قندوزی، ینابیع الموده، نشر مكتبه الحیدریه، نجف 1411 ق، ص 5.

5. همان، ص493.

6. همان، ص258 و 492.

7. حافظ سلیمان قندوزی، ینابیع المودة، نشر مطبعة العلمیة، قم، بی تا، ص328 .

8. نساء (4) آیه 59 .

9. شيخ طبرسي‏، الإحتجاج‏،  نشر المرتضي، مشهد 1403 ق، ج 1، ص 69 .

دلايلي بر وحياني بودن قرآن بدون استفاده از آيات ذكر كنيد
بهترين دليل در اين زمينه مبارز طلبي خود قرآن است.

لطفا دلايلي بر وحياني بودن قرآن بدون استفاده از آيات ذكر كنيد. همچنين چه دلايلي وجود دارد كه قران فعلي تحريف نشده باشد (بدون استفاده از آيات قرآن)

بهترين دليل در اين زمينه مبارز طلبي خود قرآن است. در قرآن اعلام شده، اگر در خدايي بودن قرآن شك داريد و مرا ساخته بشر از جمله پيامبر مي دانيد و معتقديد و مدعي هستيد كه بشر را توان انشاي چنين كتابي هست، پس يك سوره مثل سوره هاي من بياوريد و به جامعه عرضه كنيد و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهيد. (1)

با وجود آن كه دشمنان از صدر اسلام در صدد بودند كه آسماني بودن قرآن را انكار كنند و آن را ساخته ذهن پيامبر يا ديگران معرفي كنند، ولي نتوانستند به مبارزه طلبي قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهند توانست. در حال حاضر سرسخت ترين دشمن اسلام، يهوديان صهيونيست هستند كه از تمام امكانات شان براي نابودي اسلام استفاده مي كنند، ليكن تاكنون نتوانستهاند حتي يك سوره مثل قرآن را بنويسند.

قرآن مجيد از جهات گوناگون معجزه است و خدايي بودن خود را فرياد مي زند. چند نمونه را ذكر ميكنيم:

الف) از جنبه هاي اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است. قرآن از فصاحت و بلاغتي برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از اين رو عرب جاهلي كه در فصاحت و بلاغت و شعر و ادب تخصص بلكه نبوغ داشت، وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پي برد و اظهار عجز و ناتواني نمود. به سبب اعجاز فصاحتي قرآن، عدهاي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند.

بقيه نيز گر چه ايمان نياوردند، ولي هماوردي نكردند و عجز خود را از آوردن حتي سوره اي كوچك فرياد زدند و اين خود بزرگ ترين دليل بر آسماني بودن قرآن است و ثابت ميكند كه آوردن كتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون است. 

ب) همه قبول دارند كه رسول خدا (ص) امي يعني درس نخوانده بود ، ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي، به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.

امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن كه معلوم همگان بود، بهترين دليل بر اين است كه قرآن محصول فكر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است. پيامبر پيش هيچ كسي زانوي شاگردي به زمين نزده است. از هيچ كس تعليم نگرفته و قبل از بعثت هيچ سخن و كلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و اين معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد.

قرآن نيز بر اين موضوع تكيه كرده و آن را يكي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:

«وَ مَا كُنتَ تَتْلُواْ مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَ لَا تخَُطُّهُ بِيَمِينِكَ  إِذًا لاَّرْتَابَ الْمُبْطِلُون؛ پيش از نزول قرآن هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (كه وسيله نوشتن است)نمي نوشتي. اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شك و تهمت به وجود مي آوردند.» (2)

اما در مورد سوال دوم مي توانيم از دو دليل مناسب بهره بگيريم:

1. گواهي تاريخ: بنا به گواهي غير قابل ترديد تاريخ، امكان تحريف و دستكاري قرآن وجود نداشته؛ زيرا قرآن كتابي است كه از روز اوّل مورد عنايت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن براي مسلمانان همه چيز بوده است: قانون اساسي، دستور عمل زندگي، برنامه حكومت، كتاب مقدس آسماني و رمز عبادت و بندگي. قرآن كتابي بود كه مسلمانانِ همواره در نماز و مسجد و خانه و ميدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانيت مكتب، از آن استفاده مي كردند.

از تواريخ اسلامي استفاده مي شود كه تعليم قرآن را مِهر زنان قرار مي دادند. اصولاً تنها كتابي كه در همه محافل مطرح بود و هر فردي را از آغاز عمر با آن آشنا مي كردند و هر كس مي خواست درسي از اسلام بخواند، آن را به او تعليم مي دادند، قرآن مجيد بود.

با توجه به اين كه قرآن به صورت يك مجموعه، با همين شكل فعلي در عصر پيامبر جمع آوري شده بود،(3) و مسلمانان سخت به ياد گرفتن و حفظ آن اهميت مي دادند. اصولاً شخصيت افراد در آن عصر تا حد زيادي به اين شناخته مي شد كه چه اندازه از آيات را حفظ كرده باشند. شمار حافظان قرآن به اندازه اي زياد بود كه در تواريخ مي خوانيم در يكي از جنگها كه زمان ابوبكر واقع شد، چهارصد نفر از قاريان قرآن به قتل رسيدند. در داستان "بئر معونه"(يكي از آباديهاي نزديك مدينه) و جنگي كه در آن منطقه در زمان حيات پيامبر(ص) اتفاق افتاد، مي خوانيم كه جمع كثيري از قاريان در حدود هفتاد نفر شربت شهادت نوشيدند.(4)

از اين مطالب روشن مي شود كه حافظان و قاريان و معلّمان قرآن آن قدر زياد بودند كه تنها در يك جنگ اين تعداد شهيد شدند، چرا كه قرآن فقط قانون اساسي براي مسلمانان نبود، بلكه همه چيز آنها بود، مخصوصاً در آغاز اسلام كه هيچ كتابي جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعليم و تعلّم مخصوص قرآن بود. قرآن يك كتاب متروك در گوشة خانه و يا مسجد كه گَرد و غبار فراموشي روي آن نشسته باشد نبود تا كسي از آن كم كند يا بر آن بيفزايد.

حفظ قرآن به عنوان يك سنت و عبادت بزرگ هميشه ميان مسلمانان مطرح بوده و هست، نيز بعد از پيدا شدن صنعت چاپ كه سبب شد اين كتاب به عنوان پرتيراژترين كتاب در كشورهاي اسلامي چاپ و نشر گردد، باز حفظ قرآن به عنوان يك سنت ديرينه و افتخار بزرگ، موقعيت خود را حفظ كرد، به طوري كه در هر شهر و ديار هميشه جمعي حافظ قرآن بوده و هستند. اكنون در بعضي كشورهاي اسلامي مدرسههايي وجود دارد كه برنامه شاگردان آن در درجة اوّل حفظ قرآن است. سنت حفظ قرآن از عصر پيامبر(ص) و به دستور و تأكيد آن حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنين سنت قرائت قرآن در شبها و روزهاي متعدد و ثواب بسياري كه براي قرائت ذكر شده است. با چنين وضعي اصولاً تحريف قرآن امكان پذير نبوده است.

2. وجود كاتبان وحي: علاوه بر همه، پديدة نويسندگان وحي نبايد فراموش شود، يعني كساني كه بعد از نزول آيات بر پيامبر آنها را يادداشت مي كردند. بنا به نقل ابوعبدالله زنجاني در كتاب "تاريخ قرآن" پيامبر(ص) نويسندگان متعددي داشت كه وحي را يادداشت مي كردند و آنها چهل و سه نفر بودند كه بيش از همه "زيدبن ثابت" و امير مؤمنان علي بن ابيطالب(ع) در امر كتابت قرآن ملازم پيامبر در اين رابطه بودند".(5)

آنها در برخي موارد آنچه را كه نوشته بودند، براي پيامبر ميخواندند تا هر گونه اشتباه احتمالي رفع شود. كتابي كه اين همه نويسنده داشته، چگونه ممكن است تحريف شود؟

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 23.

2. عنكبوت(29)،آيه 48.

3. آيت الله مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلاميه، تهران، چاپ اول، 1374 ش، ج1، ص 8 - 10.

4. تفسير نمونه، همان، ج11، ص 23.

5. ابوعبدالله زنجاني، تاريخ قرآن، انتشارات افشار، تهران، بي تا، ص 24.

صفحه‌ها