برتري اويس قرني بر بعضي ديگر از ياران پيامبر اكرم(ص) چه بود و رابطه او با رسول خدا چگونه بود؟
اويس قرني از زاهدان و صالحان بزرگ و از ياران علي(ع) است كه در جنگ صفين در ركاب حضرت به شهادت رسيد. در اين كه چه ويژگي سبب شد كه او بر برخي از ياران پيامبر(ص ) برتري پيدا كند، كاملاً روشن نيست. از حالات او استفاده مي شود كه وي علاقه زيادي داشت كه در راه خدا به شهادت برسد. ممكن است همين علاقه و بيزاري وي از دشمنان علي(ع) باعث اين برتري شده باشد يا عبادت و ارتباط خاصي كه با خدا داشته يا خدمت زيادي كه به مادر كرده و يا محبت خاصي كه به پيامبر داشته يا علل ديگر كه بر ما معلوم نيست.
برخي از ويژه گي هاي اويس
ا) در جنگ صفين علي(ع) گفت: از كوفه يك هزار مرد خواهد آمد كه با من بيعت مرگ خواهند كرد. ابن عباس مي گويد: مي ترسيدم كه پيشگويي علي(ع) درست تحقق نيابد. هر كس كه از كوفه مي آمد و با علي(ع) براي مرگ در راه حضرت بيعت مي كرد مي شمردم. عدد آنان كه از كوفه آمدند و بيعت كردند به 999 تن رسيد و ديگر كسي نيامد. در دلم بسيار ناراحت شدم. در اين فكرها بودم كه ناگهان ديدم مردي از كوفه نزد علي(ع) آمد و گفت: يا علي! دستت را بياور تا بيعت كنم. فرمود: براي چه بيعت مي كني؟ مرد گفت: بيعت مي كنم كه گوش به فرمان تو باشم، از تو اطاعت كنم و زير پرچم تو با دشمنانت بجنگم، كشته شوم و يا خداوند تو را پيروز بگرداند.
علي(ع) پرسيد: كيستي؟ گفت: اويس هستم. امام فرمود: اويس قرني هستي؟ گفت: بله. علي(ع) گفت: الله اكبر، حبيبم رسول خدا به من خبر داده بود كه مردي از امت را ملاقات مي كنم كه به او اويس قرني گفته مي شود. او از حزب خدا و رسول خداست و در راه خدا به شهادت مي رسد. او مي تواند قبايلي مانند ربيعه و مضر را شفاعت كند. (1)
ب) رسول خدا(ص) فرمود: بوهاي بهشتي از سوي قرن مي وزد. اي اويس قرني! چقدر مشتاق توام. هر كس اويس قرني را ديد، سلام مرا به او برساند. گفتند: اويس قرني كيست؟ فرمود: كسي است كه اگر از ميان شما غايب شود، سراغش را نمي گيريد. اگر ظاهر شود، به او اهميت نمي دهيد، ولي او كسي است كه با شفاعتش قبايلي مانند ربيعه و مضر به بهشت مي روند. او در حالي كه مرا نمي بيند، به من ايمان مي آورد. در ركاب جانشينم علي بن ابي طالب در صفين به شهادت مي رسد. (2)
ج) پيامبر فرمود: مژده باد بر شما كه مردي از امتم به نام اويس قرني مي تواند قبايلي مانند ربيعه و مضر را شفاعت كند.
سپس پيامبر به عمر بن خطاب گفت: اگر او را ديدي، سلام مرا به او برسان. عمر به دنبال اويس قرني مي گشت و در موسم حج او را پيدا كرد. همراهان عمر اين عمل را خوش نداشتند و مي گفتند: از شخصي همچون تو خوب نيست كه به دنبال مردي گمنام برود و از او سراغ بگيرد، ولي عمر او را پيدا كرد و به او گفت: اي اويس! پيامبر خدا به من فرمود كه سلام او را به تو برسانم. اينك سلام او را به تو مي رسانم. پيامبر به من خبر داد كه مي تواني قبايلي مانند ربيعه و مضر را شفاعت كني. وقتي كه اويس اين پيام را شنيد، به سجده افتاد آن قدر در سجده ماند كه مردم فكر كردند مرده است. بعد از مدتي سر از سجده برداشت و به عمر گفت: مرا با اين عملت هلاك كردي. پس از اين كه مردم او را شناختند، به سر او ريختند و بدن و دست و صورت خود را به او مي رساندند كه از او بركت پيدا كنند. اويس در صفين به شهادت رسيد. (3)
د) روزي اويس قرني در دعاي خود خواست: "اللهم ارزقنا شهاده توجب لي الجنه والرزق"(4) دعايش مستجاب شد و در صفين به شهادت رسيد.
شيخ عباس نوشته است: گويند اويس شترباني مي كرد و خرج مادر را مي داد. روزي از مادر اجازه خواست كه به مدينه برود و پيامبر را ببيند. مادرش نيم روز اجازه داد. اويس به مدينه آمد، به خانه پيامبر رفت، ولي پيامبر در خانه نبود. وقت تمام شد و پيامبر را نديده برگشت. وقتي كه پيامبر به خانه آمد گفت: اين نور چه كسي است كه در خانه مي بينم؟ گفتند: شترباني به نام اويس براي ديدن تو به خانه آمد و برگشت. پيامبر فرمود: او اين نور را به ما هديه داده است.
شيخ عباس قمي اضافه مي كند: اويس قرني بعضي شب ها را شب ركوع مي ناميد. آن شب را تا صبح در ركوع مي ماند. بعضي شب ها را شب سجود مي گفت. تا صبح در حال سجده مي ماند. به او گفتند: اين چه زحمتي است كه مي كشي؟ گفت: كاش از ازل تا ابد يك شب بود و آن يك شب را با سجده به پايان مي بردم. (5)
اويس قرني يكي از زاهدان بنام است كه در خدمت حضرت علي(ع) بود. در ركاب حضرت جنگيد و به شهادت رسيد. اويس، مدتي در كوفه ساكن شد و او را سيد التابعين مي گفتند. اويس در اصل از قبيله مذحج از تيره قرن است. قبيله مذحج از قبايل معروف يمن است.
پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 42، ص 147، ح 7، به نقل از ارشاد و خرائح.
2. همان، ص 155، ح 22.
3. همان، ص 156، ح 24.
4. حسين شاكري، ابوذر الغفاري و اويس القرني، چاپ دوم، 1418، ص 101 به بعد.
5. شيخ عباس قمي، منتهي الامال ج 1، ص 367، چاپ هجرت.