پرسش وپاسخ

چگونه با ماهواره مبارزه كنيم ؟
با وجود اينكه برنامه هاي ماهواره اي محتواي علمي و آموزنده نيز دارند، ولي امروزه بيشتر نوجوانان و جوانان و حتي بزرگسالان استفاده صحيح از آن نمي كنند.

 چگونه با ماهواره مبارزه كنيم ؟

بهتر بود قدري واضح تر مرادتان از مبارزه با ماهواره بيان مي كرديد و مي فرموديد دنبال چه نوع مبارزه اي هستيد؟ پيشگيري يا درمان به صورت جمع و قطع آن و...؟ چه را كه در صورت دوم، مبارزه مطلق به معنايي غير از فرهنگ سازي براي استفاده صحيح از ماهواره، امري غير ممكن و بر فرض امكان، امري غلط است و البته در صورت اول پرهيز از آن امري ممكن و البته نياز به راهبردي موثر دارد.

پرسشگر گرامي؛

استفاده از ماهواره، تلفن همراه و ديگر وسايل ارتباط جمعي كه امروزه به آساني در دسترس همگان قرار دارد و مورد استفاده قرار مي گيرد و روزه به روز بر قابليت ها، تنوع و اَشكال آن افزوده مي شود همانند بسياري از ابزار زندگي، هم استفاده مفيد و هم استفاده غير مفيد و مضر دارند. به عبارت ديگر، هم مي توان از اين گونه وسايل در جهت صحيح آن استفاده نمود و هم مي توان با به كارگيري غلط از آنها، آسيب ها و زيان هاي بسياري را به پيكره جامعه و خود انسان وارد نمود و در كنار آن زشت ترين رفتارها و حتي بدترين جنايات ها را مرتكب شد.

با وجود اينكه برنامه هاي ماهواره اي محتواي علمي و آموزنده نيز دارند، ولي امروزه بيشتر نوجوانان و جوانان و حتي بزرگسالان استفاده صحيح از آن نمي كنند. از طرف ديگر، پخش گسترده فيلم هاي غير اخلاقي و مبتذل، برنامه هايي با پوشش هاي زننده همراه تيزر هاي تبليغاتي كه نمايش بدن هاي عريان و... از اساس جدانشدني اين گونه برنامه ها هستند به اضافه، تصويرهاي مستهجن كه به طور اتفاقي بر صفحه تلويزيون نقش مي بندد و امكان هرگونه عكس العملي را از ما مي گيرد، خطرات اساسي براي فرد و جامعه به دنبال دارد كه به جرأت غيرقابل تخمين است بنابراين، بايستي در كنار مزايا و منافع اين گونه وسايل ارتباط جمعي به تأثيرات منفي و آسيب ها و مضرات آن نيز توجه داشت و تدابير لازم جهت پيشگيري از انحرافات اخلاقي و رفتاري كودكان و نوجوانان، اتخاذ كرد.

در گام نخست مي توان بسياري از آسيب هاي شبكه هاي ماهواره اي را بيان كرده و با كودكان، نوجوانان و جوانان و والدين ايشان به بحث نشست و آنان را با استدلال و منطق مجاب نمود و به مرور ايشان را قانع كرد تا از اين وسيله استفاده صحيح شود:

برخي از معايب و اثرات و كاركردهاي منفي شبكه هاي ماهواره اي به شرح زير است:

1. بدآموزي و تهديد سلامت جسمي، رواني و رفتاري كودكان و نوجوانان.

2. ارائه صحنه هاي خشونت آميز و رواج خشونت و پرخاشگري.

3. جريحه دار كردن عواطف كودكان و نوجوانان.

4. بازداشتن كودكان و نوجوانان از كارهاي تحصيلي و بيگانه ساختن آنها از پرداختن به مطالعه كتاب هاي درسي و غير درسي مفيد.

5. ايجاد نيازهاي كاذب و تسريع در بلوغ زودرس نوجوانان، ترويج و تشديد انحرافات اخلاقي و نيز اشاعه فحشا و بي بند و باري.

6. بي تفاوت كردن كودكان و نوجوانان نسبت به دردها و رنج هاي انساني.

7. رواج رفتارهاي ضد اجتماعي و ضد ديني و  برانگيختن حالت تهاجمي از طريق مشاهده و يادگيري.

8. تسخير ذهن كودكان و نوجوانان و شستشوي مغزي آنان.

9. محدود كردن قدرت ابتكار و خلاقيت.

10. ناديده گرفتن قيد و بندهاي اجتماعي از طريق همانند سازي با شخصيت هاي نمايش هايي كه در آنها شيوه هاي پرخاشگرانه و مهارتهاي خلافكاري نشان داده مي شود.

11. ايجاد درگيري ذهني در كودكان و نوجوانان به علت تماشاي فيلم هاي ويژه سنين بالاتر و فيلم هاي غير اخلاقي.

12. ايجاد ترس و كابوس هاي شبانه براي كودكان و نوجوانان.

13. كاهش مدت زمان خوابيدن كودكان و نوجوانان.

14. افزايش حالت انفعالي و بي تفاوتي.

15. مسخ كودكان و نوجوانان و فرو بردن آنها در دنياي تخيلي و ايجاد فاصله با واقعيت ها.

از طرف ديگر، مي توان با استفاده از برخي از راهكارهاي زير آسيب هاي ماهواره و ديگر وسايل ارتباط جمعي را به حداقل رسانيد:

الف) استفاده از ماهواره را در خانه محدود كنيد، البته بايد در اين خصوص خود والدين پيشگام شوند و استفاده از ماهواره را فقط منحصر در برنامه هاي مفيد آن كرده و دستورالعملي براي استفاده صحيح براي همه افراد خانواده تعريف بكنند و به آن مقيد باشند.

ب) در گام دوم مي توان استفاده از ماهواره، كامپيوتر، اينترنت و ديگر وسايل ارتباط جمعي را منحصر در اتاق نشيمن كه در ديد همه افراد خانواده است، كرد و از قرار دادن آن در اتاق اختصاصي فرزندان و يا اتاق هايي كه امكان دسترسي همگان به آن وجود ندارد، خودداري نمود تا فرصت سوء استفاده هاي ناپسند از بين برود.

ج) در صورت عادت به استفاده از ماهواره، منع كامل دسترسي به ماهواره، نياز نيست و توصيه نيز نمي شود. بلكه بايد ساختاري ايجاد كرد كه در نهايت به كاهش اين دسترسي تا مرز اعتدال منجر شود.

د) فهرستي از فعاليت هاي جايگزين و مفيد تهيه كرده و به تناوب استفاده از ماهواره، آن را با ديگر سرگرمي هاي جذاب جايگزين نمود.

س) بهتر است در ازاي كاهش استفاده از ماهواره، براي كودك و نوجوان پاداشي در نظر بگيريد و يا در صورت تخطي جريمه اي در نظر بگيريد و بدين شيوه مجازاتش كنيد.

و) استفاده مفرط و پنهاني از ماهواره و ديگر وسايل ارتباط جمعي مي تواند پوششي براي مشكلات مختلفي باشد كه فرد با آن روبه روست و در اين حالت نياز به درمان هايي خارج از خانه به كمك متخصصين مربوطه و روانشناسان و روانپزشكان احساس مي شود در اين حالت مي توان از مشاوران مراكز درماني و خدمات روانشناختي كمك گرفت.

ي) بايد زمينه هاي مذهبي و ديني افراد را بيش از پيش تقويت كرد و با تشويق و ترغيب رفتارهاي ديني آنان به آنها معيار داد و منتظر بود كه آنها خود، از برنامه هاي غير مفيد و ناسالم فاصله بگيرند.

توجه داشته باشيد كه تنها با دروني كردن معيارها مي توانيد راه درست را در فرد نهادينه كرد و او را بيمه گرداند و گرنه دور از چشم شما و در بيرون و حتي در خانه دوستان و بستگان فرصت هاي لغزش بسياري براي آنها ايجاد مي شود و اگر اين معيارها در آنها دروني نشده باشد به راحتي و با كمال ميل در دام هاي مختلف گرفتار مي شوند.

لطف كنيد بهم كتاب معرفي كنيد؟
توصيه مي كنيم مطالعۀ كتاب هاي شهيد مطهري كه داراي سير منطقي است را شروع كنيد.

اينجانب علاقه مند به مطالعه كتاب مي باشم و دوست دارم چيزهايي رو كه بايد يك بچه مسلمون بدونه تا معرفتش نسبت به دين و اطلاعات روز و ... بيشتر بشه رو بيشتر از ايني كه ميدونم ياد بگيرم، ميشه لطف كنيد بهم كتاب معرفي كنيد؟

مطالعۀ كتاب هاي ديني نياز به انگيزه دارد كه الحمدلله در شما يافت مي شود. به نظر مي رسد مطالعات بدون مبنا و برنامه ريزي اثرات آنچناني كه شما انتظار داريد، نداشته باشد. لذا توصيه مي كنيم مطالعۀ كتاب هاي شهيد مطهري كه داراي سير منطقي است را شروع كنيد.

- نكاتي دربارۀ مطالعۀ كتاب هاي شهيد مطهري(ره):

1- براي پيمودن هر راهي در ابتدا بايد انگيزۀ رهرو، براي پيمودن آن راه به حد بالايي برسد تا اگر موانعي ايجاد شد، هيچ ترديد و تزلزلي در او پديد نيايد. بسياري از كساني كه كتب استاد را براي مطالعه انتخاب كرده و خواندن آنها را هم آغاز نموده اند، به دليل نداشتن انگيزۀ بالا، در همان ابتدا به قول خودمان بريده اند. دانستن اهميت مطالعۀ كتب شهيد مطهري، بزرگ ترين عاملي است كه مي تواند ما را با انگيزۀ بالايي به طرف اين كتب ارزشمند سوق دهد.

2- براي فرار از اين عاقبت شومِ فكري، بايد ابتدا اصول قطعي و محكمي را بپذيريم و آنگاه قدم به قدم در مسير علم و دانش گام برداشته، با استدلال مناسب به استقبال مسائل مختلف برويم. البته اين توهم پيش نيايد كه قرار است مقلد بي چون و چراي افكار و نظرات شهيد مطهري باشيم، زيرا به جز كلامي كه متصل به سرچشمه وحي است، هرچه باشد در تضارب افكار عرصه‏هاي علمي دستخوش تحول و تكامل مي‏گردد. بلكه غرض آن است كه نردبان انديشه خود را در جاي محكمي قرار دهيم.

3- ما در مطالعۀ كتابهاي استاد مطهري(حداقل در دور اول) در پي حفظ تك تك جملهها نيستيم؛ بلكه در پيآن هستيم تا به وسيلۀ كتابهاي استاد مطهري با چهرۀ زيباي اسلام آشنا شويم و ديدگاهي نو و مطابق با واقع نسبت به اين دين كامل به دست آوريم. اين آشنايي، با مطالعه حاصل ميشود؛ حتي اگر جملات و داستانهاي كتب در ذهنمان باقي نماند.

4- آسان بودن كتاب هاي اول سير، موجب بي اهميتي ما به عمق مطالب نشود. كتاب «داستان راستان» كه از ساده ترين كتب استاد است، از عميق ترين كتاب هاي ايشان نيز هست كه جايزۀ بين المللي «يونسكو» را به خود اختصاص داده است.

5- از آنجا كه هدف ما حفظ كردن نيست، پس نبايد از فراموشي مطالب هراسي داشته باشيم. هميشه اين نكته در ذهنمان باشد كه مفيد بودن مطالعۀ يك كتاب، فقط در گرو حفظ آن نيست. حواسمان باشد كه بسياري از مطالب به ضمير ناخودآگاه رفته و در موقعيتي مناسب، مثل بحث يا سئوال يادآوري مي شود.

- در زمينۀ مطالعۀ كتاب هاي ديگر علماء توصيه مي كنيم: براي اينكه در ابتدا صاحب تمركز و مباني شويد، همان كتاب هاي شهيد مطهري(ره) را مطالعه بفرماييد و بعد از اتمام آنها به كتاب هاي ديگر دانشمندان مراجعه كنيد، زيرا:

1. محتواي مطالب در كتاب هاي دانشمندان مختلف، بعضاً متفاوت است و اين اختلاف جزئي ممكن است شما را سر در گم كند و روحيۀ مطالعاتي شما را كمرنگ كند؛ ضمناً تمركز در مباني يك فرد بهتر جواب مي دهد.

2. ادبيات و قلم بكار برده شدۀ نويسنده هاي مختلف تمركز انسان را كم مي كند و ممكن است ذهن انسان نتواند در اين پراكندگي و اختلاف الفاظ كارايي لازم را داشته بشد.

- توصيۀ پاياني:

در تمام مراحل مطالعه از هنگامي كه تصميم به مطالعه مي گيريد تا زماني كه مطالعه را آغاز مي كنيد، از توكل بر خدا و توسل به اهل بيت(ع) غافل نشويد. در جلساتي كه به نام آل الله(ع) برگزار مي شود، از امام زمان(ع) و اجداد طاهرينش بخواهيد كه شما را در اين راه كمك كرده و ذهنتان را براي درك معارف ناب دين، آماده و لايق بگردانند. اين را توجه داشته باشيد كه يكي از علل مهم شكست در مسير مطالعۀ كتب استاد مطهري و در هر راه معنوي ديگر، اتكا به خويشتن و غفلت از خداوند است. همه بايد بدانيم كه بدون توفيق خداوند و ياري ائمۀ معصومين(ع) هر كاري براي رسيدن به معارف قرآن و اهل بيت(ع) ناقص و ابتر خواهد ماند.

و در آخر: اگر در فهم مسأله اي از مطالب كتاب باز مانديد، از كارشناسان مذهبي استفاده كنيد تا موضوع را برايتان شرح دهند. البته گاهي در مطالعۀ يك كتاب سئوالاتي پيش مي آيد كه پاسخ بسياري از آنها طبق اين سير، در كتاب هاي بعدي يافت مي شود.

- براي اينكه از اطلاعات ديگر پيرامون سير مطالعاتي كتاب هاي شهيد مطهري(ره) بهره مند شويد به لينك هاي زير مراجعه فرماييد:

1- سير مطالعاتي بايد چگونه باشد؟

http://ketabestaan.ir/?p=497

2- معرفي سير مطالعاتي و 12 نكته بسيار مهم در مطالعه آثار شهيد مطهري(ره):

http://rasekhoon.net/article/show-28805.aspx

3- سير مطالعاتي كتب موضوعي استاد مطهري(ره):

http://ketabestaan.ir/?p=490

یكی از فلسفه های امامان تبیین احكامی است كه در زمان رسول خدا ممکن نبود
امیر مؤمنان (ع) در این باره بیان زیبا و عمیق دارد:محمد همانند ستارگان آسمانند كه هر گاه یكی از آن ها غروب كند، ستاره‌ای دیگر طلوع می‌كند...

گفته می شود كه یكی از فلسفه های وجود امامان شیعه تبیین احكامی است كه در زمان رسول خدا ممكن نبود و از طرفی تعداد امامان در 12 متوقف شد!و از طرف دیگر  می بینیم كه فقها حتی در آن مسائلی كه روایات در مورد آن وجود دارد اختلاف دارند(مانند مسئله حج) حال اگر دین از طرف خداوند باشد خداوند نمی توانست راه حل طبیعی برای این مشكلات بیابد كه این همه اختلاف را شاهد نباشیم(مثلا تعداد امامان این قدر محدود نشود)

گرچه ائمه (ع)  تعداد شان اندك اند، ولی وجودشان مستمر  است كه از آغاز تا كنون عالم در پرتو نور وجود آنان  به سر می برند و هم اكنون  عالم خلقت در پرتوی نور وجود آخرین سلسله و حلقات نور او  به سر می برد. امیر مؤمنان (ع) در این باره بیان زیبا و عمیق دارد:

«ألاَ أنّ آل محمّد(ص) كمثل النجوم السماء إذا هَوي نجمٌ طلعَ نجمٌ، فكأنّكم قد تكاملت مِن الله فیكم الصنائع وآتاكم ما كنتم تأملون؛ (1) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند كه هر گاه یكی از آن ها غروب كند، ستارهای دیگر طلوع میكند. گویا میبینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمتهای خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیدهاید».

این كلام حضرت گویای اسراری فراوان است كه  حقایق بسیاری را روشن میسازد پس  اگر به دلیل طولانی نبودن عمر مباركشان و یا به دلیل فراهم نبودن شرایط، آن گونه كه شایسته و لازم است نتوانستند حقایق را به مردم بیان كنند، ولی همین كه هر كدام به نوبة خود در زمانی خاصی به عنوان حجت الهی روی زمین وجود داشتهاند، به تناوب مسئولیت را به عهده میگرفتند و هیچگاه زمین از حجت خدا خالی نبوده است.

 ثانیا: تعدد و كثرت ائمه راه حل این معضل نبود اگر به فرض هم  بر تعداد آن ها افزوده می شد، باز هم  همان عوامل كه سبب غیبت حضرت مهدی شده در آنها نیز  وجود داشت  وامام غایب می شد  ومردم به همین سر نوشت كنونی دچار می گردید.

ثالثا: مردم از دین شان بی اطلاع نماند اند  وبه اندازه كافی از طریق آموزه های دینی موجود احكام دین بدست بشر می رسد  وبه اصطلاح حجت بر مردم تمام است و بیشتر از آنچه از طریق معرفت فقیهانه بدست می آورند تكلیفی متوجه آنان نیست.

رابعا: بسیار از اسرار بر ما پوشیده است كسی چه می داند كه چرا فرایند موجود برای بشر رقم خورده است. در مجموع می توان به این كلام پر مغز دانـشـمـنـد بزرگ و فیلسوف عالیقدر اسلام مرحوم خواجه نصیر الدین طوسي در كتاب تجرید العقائد رسید كه:

«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا؛ (2) وجود امام زمان لطف الهی است. حضور و تصرفات ظاهری لطفی دیگر (كه فعلا از آن محرومیم). نبودن و غیبتش هم ناشی از ( اعمال و رفتار) خود ماست».

پس طبق این  نگاه گرچه خداوند لطف خور را نموده  و ما را  هدایت نموده و هادی برای ما قرار داده و به انداز نیاز و ضرورت نصاب تام هدایت در اختیار ماست؛ ولی عمل خود ما سبب محرومیت از فیض تشریعی  امامت شده است گرچه  فیض تكوینی او همواره بر سر ماست. پس اگر بر تعداد  ائمه به مراتب از این افزوده می شد باز هم كار بشر بود و مسئله  ضرورت غیبت امام معصوم.

 خامسا: بدین نكته نیز باید اشاره شود كه فقها در اكثر مسائل اتفاق نظر دارند.  چه این كه  اختلاف آن ها در استنباط  احكام شرعی  باعث رشد و بالندگي فقه شيعه شده است. و همچنین  اختلاف ناشي از عدم بيان نيست؛ بلكه ناشي از اختلاف برداشت ها از بيان ائمه وادله است.

پینوشتها:

1.  نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین،  قم،  1380 ش ، خطبه 100.

2.  علامه حلی، كشف المراد، نشر  جامعه مدرسین  قم،  بی تا، ص363.

چرا هر انسانی نمی تواند پیامبر خود باشد تا به سعادت برسد؟
فلسفه بعثت انبیا، آشنا كردن بشر به خواست‌های فطری آنان و شكوفایی عقل آن ها بوده است. عقل و فطرتی كه به دلایل و انگیزه های مختلف، یا خاموش می­شوند و یا از مسیر..

چرا خداوند برای هدایت انسان ها پیامبرانی را فرستاده است؟ چرا هر انسانی نمی تواند پیامبر خود باشد تا به سعادت برسد؟

سؤال شما از دو بخش تشكيل شده است:

نخست این كه چرا خداوند براي هدایت انسان ها پیامبرانی را فرستاده است؟

برای پاسخ به این پرسش باید گفت كه بر اساس آموزههای وحیانی، انسان از اول با فطرت توحیدی خلق شده است: «كلّ مولودٍ یولد علي الفطرة»؛ (1) «همه مردم بر فطرت پاك توحیدی خلق میشوند». بنابراین، آدمی در عمق جان، رابطه خود را با خدا میتواند درك كند. شخصی به امام صادق(ع) عرض كرد: خدا را به من آن گونه معرفی كن كه گویی او را میبینم. حضرت از او سؤال كرد: «آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت كردهای؟» گفت: آری. حضرت فرمود: «اتفاق افتاده است كه كشتی در دریا بشكند؟» گفت: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیهای واقع شد. امام فرمود: «به جایی رسیدی كه امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مشرف به مرگ ببینی؟» گفت: بلی، چنین شد. حضرت فرمود: «در آن حال، امیدی به نجات داشتی؟» گفت: آری. «به چه كسی امیدوار بودی؟» آن شخص متوجه شد كه در آن حال، گویا دل او با كسی ارتباط داشت؛ در حدی كه گویی او را میدیده است. (2)

حال اگر آدمی فطرتاً خداپرست و در مسیر تكامل است، چه نیازی به انبیا دارد و انبیا برای چه مأمور هدایت شدهاند؟

خداوند بعد از آفرینش ملائكه كه فقط او را عبادت و بندگی می كنند، اراده نمود موجودی بیافریند كه حق اختیار و انتخاب در بندگی داشته باشد. در عین حال كه در ذات این موجود كشش به  خدا و بندگی او وجود دارد، اختیار و انتخاب نیك و بد نیز در او وجود داشته باشد. خداوند موجودی آفرید كه خداپرستی او از روی اختیار است، نه اجبار. این موجود، انسان است. هنگامی كه پای اختیار به میان آمد، برخی به بیراهه رفته و از بندگی خدا سر برتافتند. از این رو، پیامبر برای هدایت انسان ها و دعوت  به راه اصلی و خلقت اصلی كه خدا پرستی است، مبعوث شد. امیر مؤمنان (ع) سخن زیبایی در این باره دارد. ایشان فرموده:

«خداوند پیامبرانی را از فرزندان آدم برگزید و از آنان در ابلاغ و امانتداری در رساندن دستورات الهی به مردم پیمان گرفت؛ در زمانی كه بیش تر مردم چیزی دیگری به جای آن نشانده بودند و حق او را نشناخته و برای خدا شریك قرار داده و شیاطین آنان را از معرفت به او باز داشته، رشته پرستش خدا را بریده بودند. در چنین زمانهای بود كه خداوند رسولان خود را برانگیخت و پیامبرانش را پی در پی به سوی مردم فرستاد، تا از آنان بخواهند كه عهد فطرت الهی را ادا نمایند و نعمتهای فراموش شده خدا را به یادشان آورند و با ابلاغ احكام الهی یا ارائه دلایل، حجت را برایشان تمام كنند و توانمندیهای پنهان عقلهای آنان را برانگیزانند و آیات با عظمت الهی را به آنان بنمایانند؛ همچون آسمان بلند كه مانند سقفی بر بالای سرشان برافراشته و زمین كه چون گهوارهای زیر پای آنان گسترده و معیشتهایی كه ایشان را زنده میدارد». (3)

فلسفه بعثت انبیا، آشنا كردن بشر به خواستهای فطری آنان و شكوفایی عقل آن ها بوده است. عقل و فطرتی كه به دلایل و انگیزه های مختلف، یا خاموش می­شوند و یا از مسیر خود به انحراف كشیده می شوند.

اما در خصوص پاسخ به این سؤال كه چرا هر انساني نمي تواند پيامبر خود باشد، می گوییم كه دنيا محل تكامل انسان ها است. سنت الهي، بر اين قرار گرفته است كه آدمی با بهره گيري از اختيار خود، به جايگاه مطلوب مورد نظر خداوند نايل شود. اگر خداوند بعضي از كمالات را به طور جبري در اختيار انسان قرار دهد، مقام انسان را پايين آورده است؛ چرا كه تكامل آگاهانه كه فلسفه آفرينش انسان است، از نظر ارزش، قابل مقايسه با تكامل جبري نيست؛ به عبارت ديگر، اگر خداوند به طور قهري به انسان كمالاتي عنايت كند، در اين صورت فرشته آفريده، نه انساني كه به فرشته دستور سجده بر او را به وي داده است.

افزون بر این، بايد گفت انسان ها با ظرفيت هاي گوناگوني آفريده شده اند و هر انساني اين جايگاه و ظرفيت را ندارد تا وحي الهي را دريافت نمايد. اين موقعيت ممتاز از طرف خداوند، صرفاً به بعضي از انسان ها عطا مي شود. گزینش اولیای الهی و علم و اراده و عصمت خدادادی‏شان از سوي خداوند، معلول شایستگی‏های آنان بوده است؛ یعنی علم خداوند به این كه آنان در شرایط عادی و پیش از عطای "علم و اراده و عصمت" ویژه، حداكثر ظرفیت استعدادهای خود را كه در نهاد هر انسانی وجود دارد، در طاعت و بندگی و تقرّب به خدا به كار می‏گیرند، سبب شده تا از میان همه انسان‏ها برگزیده شوند. اگر چه در این مسیر، بیش تر انبیا مورد آزمایش های گوناگونی قرار گرفتند، اما در برخی موارد عده ای نیز از كودكی به این مقام نایل شدند؛ زیرا نوع انتخاب مسیر و چگونگی حركت آن ها از علم خداوند مخفی نبود؛ «الله أعلم حیث یجعل رسالته»؛ (4) «خداوند بهتر می داند كه رسالت خود را در چه كسی و كجا قرا دهد».

گوهر پاك بباید كه شود قابل فیض       ورنه هر سنگ و كلوخ لؤلؤ و مرجان نشود

پینوشتها:

1. عوالی اللئالی، نشر سید الشهدا، قم 1403ق، ج 1، ص 35.

2. نقل از: معارف قرآن، ص 30، نشر مؤسسه در راه حق، قم 1367ش.

3. نهج البلاغه، خطبه 1.

4. اعراف (7) آیه 23.

حكمت بعثت پيامبران تبليغي چيست؟
در ابتدا بايد اشاره شود: پيامبران الاهي دو دسته‌اند: دسته‌اي از آنها داراي شريعت مستقل هستند كه تعداد آنها از تعداد انگشتان يك دست تجاوز نمي‌كند ...

حكمت بعثت پيامبران تبليغي چيست؟

در ابتدا بايد اشاره شود: پيامبران الاهي دو دستهاند: دستهاي از آنها داراي شريعت مستقل هستند كه تعداد آنها از تعداد انگشتان يك دست تجاوز نميكند كه عبارت اند از: حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسي، حضرت عيسي (ع) و حضرت محمد بن عبدالله (ص)كه به آنان پيامبران « اولوالعزم و تشريعي » اطلاق ميگردد. دسته ديگري از پيامبران -كه بيشتر آنها را تشكيل ميدادند- داراي شريعت مستقل نبوده، بلكه مُبلّغ شريعت پيشين بودند و غبار تحريف را از شريعت قبل از خود برميداشتند و مروج آن بودند كه به اين دسته از پيامبران « پيامبران تبليغي » اطلاق ميگردد. اسلام وقتي ختم نبوت را اعلام كرد. نه تنها به نبوت تشريعي، بلكه به نبوت تبليغي هم خاتمه داد.

 پس فلسفه نبوت تبليغي در امّت هاي گذشته، به ويژگيهاي امت هاي آن عصر بر مي گردد. پيامبران تبليغي در عصري بودند كه بشر هنوز قادر به تبليغ شريعت زمان خود نبوده و توان اين را نداشت كه درباره شريعت خود تجزيه و تحليل نمايند. عقل و علم بشر آن زمان قادر به چنين عملي نبود. به همين دليل بود كه كتاب هاي آسماني انبياي گذشته به مرور زمان از بين مي رفت و آثاري از آنها باقي نمي ماند و منجر به تحريف ميشد.  براي حفظ آموزه هاي ديني آنها انبيا ي تبليغي از سوي خداوند مي آمدند، ولي امت پيامبر خاتم (ص) به درجهاي از علم و شناخت رسيد كه توانست (با رعايت اموري) اصول دينشان را حفظ كرده و در آن تفقه نمايند؛ از اين رو، ديگر نياز به انبياي تبليغي نداشتند. امت هاي انبيا گذشته  همانند كودك مكتبي  بوده اند  كه توان نگه داري كتاب خود را ندارد و پس از مدت كوتاهي آن را پاره پاره ميكند.(۱) بنابراين، از حكمتهاي بعثت پيامبر تبليغي حفظ و صيانت محتواي دعوت پيامبر قبلي، از تحريف و نابودي است با توجه به رشد علمي و عقلي امت پيامبر خاتم (ص) و تربيت يافتن عالمان ديني،پيامبري تبليغي هم خاتمه يافته و عالمان دين جانشين پيامبران تبليغي شدند.

پي نوشت:

۱. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا. 1378 ش، ج ۳، ص ۱۷۵.

سبحان ، احد و واحد یعنی چه؟
انسان‌ها هر چند دارای فكر عمیق و دقیق باشیم، موجوداتی محدود و ضعیف هستیم. قلب و عقل ما محدودتر از آن است كه به عظمت پایان‌ناپذیر خدا احاطه یابد ...

 چرا نمی توان به ذات خداوند علم پیدا كرد؟ سبحان ، احد و واحد یعنی چه؟

انسانها هر چند دارای فكر عمیق و دقیق باشیم، موجوداتی محدود و ضعیف هستیم. قلب و عقل ما محدودتر از آن است كه به عظمت پایانناپذیر خدا احاطه یابد، پس مانند شناگری میمانیم (گرچه این مثال هم با آن حقیقت بینهایت فاصله دارد) كه به اقیانوس زده باشد. او هر چند در شناگری قوی و ماهر باشد، بالاخره در وسعت بیپایان اقیانوس گم شده  هلاك میگردد، زیرا محدودتر از آن است كه بر آن گسترة بیمنتها سلطه یابد.

امیر مؤمنان (ع) در نهج البلاغه بیان زیبایی در این باره دارد: «الذی لا یدركه بُعد الهمم ولا ینالُه غوص الفِطن؛ (1) خدایی كه صاحبان همتهای بلند به كنه ذات او نرسند و هوشهایی غوّاص به او دست نیابند».

 دستیابی به ذات حق تعالي میسور هیچ كسی نیست و از همین روست كه امام خمینی در آغاز كتاب گرانسنگ «مصباح الهدایه» با اشاره به حدیث رسول خدا(ص) كه فرمود: «ما عرفناك حق معرفتك؛ آن گونه كه شایسته است ما تو را نشناختهایم» تصریح نمود: معرفت ذات حق تعالي برای حضرت ختمی مرتبت نیز امكانپذیر نیست. امام خمینی آن گاه به این سخن حافظ اشاره كرده كه میگوید:

عنقا شكار كس نشود ، دام باز چیـن                     كاینجا همیشه باد بدست است دام را

***

  بر آستان تو مشكل توان رسید ، آری                     عروج بر فلك سروری به دشواری است(2)

بنا بر این جای تردید نیست كه معرفت ذات حضرت حق تعالي میسور كسی نیست.

 سبحان مصدر است به معنای پاك و منزه دانستن خداوند از هر عیب و نقصی. چون هر نوع عیب ونقصی بیانگر نوعی كمبود وعدم كمال است ؛ زیرا همه كمالات وخوبی ها ونیكی ها نوعی دارایی ومرتبه ای از وجود هستند . نبودن این مقدار وجود از ذات واجب الوجود محال است ؛ پس در می یابیم كه خداوند نمی تواند هیچ نقص ونداری و عیب كه  عدم كمال باشد ، دارا باشد ؛ پس یقینا  موجودی كه خدای حقیقی عالم است ، از هر نوع عیب ونقصی مبراست .

 نقص داشتن یك موجود ، به معنای نداشتن و فاقد بودن برخی كمالات وجودی است . معنای این سخن آن است كه این موجود ، محدود به حد خاصی از وجود است. حدی از وجود را ندارد (چون كمالات وجود چزی جز خود وجود و هستی نیست.) بدین ترتیب موجود فرض شده اولاً باید محدود باشد ، نه نامحدود و نامتناهی. ثانیاً باید نیازمند باشد ، چون برای دارا شدن آن حد از وجود، نیاز به غیر خود دارد. هیچ یك از این دو در مورد خداوند درست نیست و لذا خداوند موجود بی نیاز و نامتناهی است.

اما در مورد واحد و احد خداوند؛ واحد بودن خداوند يعني اينكه خدا شريك و مثل ندارد و دو تا نيست. احد بودن خداوند هم بدين معناست كه او داراي وجودي بسيط است و مركب نيست.يعني از چند جزء تشكيل نشده است. برای وحدانیت و یكتایی خدا دلایل فراوانی می توان اقامه كرد  كه در ذیل برای هر كدام به یك دلیل بسنده می كنیم:

1. كمال مطلق و نامحدودیت خداوند:

 ذات خداوند، نامتناهی، كامل و مطلق است وهیچگونه محدودیتی در آن تصور نمیشود؛ زیرا وجوب وجود اقتضا میكند كه ذات الهی فاقد هیچكمالی نباشد؛ چرا كه فقدان كمال، مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجبالوجود بودن سازگاری ندارد.

حال اگر دو خدا (واجب الوجود) فرض كنیم، لازم است بین آن دو تمایز باشد؛ زیرا با انتفای هر گونه تمایزی، فرض «دو» بودن منتفی خواهد شد. در این صورت، با دو احتمال مواجهیم (و احتمال سومی تصور نمیشود):

احتمال اول : یكی از دو خدای مفروض،كامل مطلق و نامحدود و  دارای همه كمالات اما دیگری ناقص و محدود و فاقد برخی كمالات خدای اول باشد. در این صورت، معلوم است كه خدای حقیقی همان اولی است و دومی به دلیل نقص و محدودیت نمیتواند خدا باشد. بدین ترتیب، احتمال اول، به جای تعدد  خداوند به توحید (وحدت خداوند) میانجامد.

اما احتمال دوم آن است كه هر یك از دو خدای مفروض دارای كمالی باشد كه دیگری فاقد آن است. نتیجه این احتمال آن است كه هیچ یك از آنها خدا نباشد و این خلاف فرض است. دلیل  مطلب این است كه بر اساس احتمال دوم، دو خدای مفروض، از وجود و عدم (عدم برخی كمالات وجودی) تركیب مییابند؛ حال آن كه  ذات خداوند از هر گونه تركیبی مبرّاست.

بدین ترتیب، فرض تعدد واجب الوجود در یك صورت به توحید میانجامد و در صورت دوم، مستلزم امری محال (تركیب ذاتی واجب) است. در نتیجه فرض تعداد خدا فرض معقولی نخواهد بود.

ممكن است گفته شود كه احتمال سومی نیز وجود دارد كه در استدلال بالا مورد توجه قرار نگرفت و آن احتمال این است كه دو خدای مفروض، هر دو  دارای همه كمالات وجودی نامحدود باشند.

در پاسخ به اعتراض بالا یادآور میشویم : همان گونه كه در آغاز استدلال گفته شد، فرض تعدّد، مستلزم وجود نوعی فرق و تمایز است؛ بنابر این، اگر دو واجب الوجود مفروض هر دو  دارای همه كمالات باشند، دیگر تمایزی بین آن دو نخواهد بود و این با فرض اولیه ما (یعنی فرض وجود دو خدا) سازگار نیست. لذا خداوند واحد یعنی یكی است و شریك ندارد. (3)

2. نفی تركیب از ذات خداوند: به طور خلاصه می توان ذكر كرد همین كه اگر یك چیز را مركب از دو یا چند چیز بدانیم ، این یعنی نیازمندی ، چون كه چنین موجودی برای وجود داشتن نیاز به اجزای خود دارد و نیازمندی با بی نیازی واجب الوجود سازگار نیست. این یك نوع تناقض است كه هم یك مجموعه مركب را بی نیاز فرض كنیم و هم او را مركب از اجزا و  نیازمند به اجزا ، چون تا اجزا نباشند ،آن چیز نیست و این معنای نیازمندی است. بنابراین خداوند متعال از هر گونه تركیب منزه  و ذات بسیط و دارای توحید ذاتی است، یعنی احد می باشد و تنها او در جهان دارای این صفت است.

 

پینوشتها:

1. سيد رضي، نهج البلاغه، دارالهجره، قم، بي تا، خطبه اول.

2. امام خمینی، سید روح الله، مصباح الهدایة إلي الخلافة والولایة، نشر مؤسسه آثار امام، تهران، 1378ش، ص 2 .

3. سعیدی مهر، محمد، آموزش كلام اسلامی ،نشر طه، قم،1377 ش،ج1 ،ص79 .

چه علومی باعث هدایت انسان می شوند؟
در ابتدا باید اشاره شود كه «علم» یك مفهوم بديهي است و تعريفي نمي­توان براي آن ارائه داد و اساسا علم قابل تعريف نيست ...

علم یعنی چه؟ و چه علومی باعث هدایت انسان می شوند؟

در ابتدا باید اشاره شود كه «علم» یك مفهوم  بديهي است و تعريفي نمي­توان براي آن ارائه داد و اساسا علم قابل تعريف نيست، همه ما وقتي صحبت از «علم» و «دانايي» مي­شود  منظور از آن را مي­فهميم و تفاوت آن را با «جهل» و «ناداني» تشخيص مي­دهيم. همه ما «عالم بودن» را براي خود كمال و «جاهل بودن» را نقص مي­دانيم. پس علم و جهل واقعيّاتي هستند كه هم خود آنها و هم ارزش آنها را مي­توانيم تشخيص دهيم .

 با توجه به این نكته باید گفت همه علوم  از آن نظر كه نوعی شناخت است و پدیده ای را به ما می  شناسد می تواند به عنوان راه كار مسیر هدایت مورد استفاده قرار گیرد. گرچه در این بین باید توجه داشت كه همه علوم  در یك مرتبه از اهمیت نیستند برخی در تامین هدف مورد نظر نقش بیشتر  و مستقیمی دارند نظیر  علوم اسلامی مثل علم كلام، فلسفه، عرفان ، فقه ومانند آن  كه اساسا هدف اصلی آن ها هدایت انسان به سوی صراط مستقیم الهی است یعنی  ماموریت اصلی این گونه علوم  این است كه آدمی را در مسیر  درست كمال یابی و معرفت الهی  رهنمایی كند.

وبرخی دیگر  از علوم  در مقیاس كمتر در هدایت انسان ها نقش دارد. مانند علوم تجربی و علوم انسانی  كه می تواند  به عنوان یك راه كار غیر از رسالت اصلی خود، انسان را با آفرید گار هستی آشنا سازد و موجب هدایت او گردد. گرچه عملا امروز در بسیاری از علوم متداول این جنبه ار بسیاری از علوم مورد غفلت بوده، بلكه در جهت  مخالف  مسیر هدایت مورد استفاده قرار می گیرد. ولی فارغ از این كه بشر تا كنون چگونه از علم و معرفت های گوناگون استفاده نموده به طور كلی در تبیین مسله باید گفت:

 در  این باره در آموزه های دینی نكته های معنا داری بیان شده؛ مثلا در حديثي از رسول اكرم مي خوانيم: «العلم ثلاث: آیة محكمه، فریضة عادله أو سنة قائمه؛ (1) علم بر سه گونه است: آیت محكم  و فریضه  معتدل، سنت استوار».

آيه محكمه:‏

نشانه استوار (علم اصول عقائد كه آيات و نشانه‏هاي آن استوار است).

فريضه عادله‏:

واجب بين افراط و تفريط (علم اخلاق كه خوبش از روي عقل و بدش از روي جهل است. بر هر كس واجب است آنچه را از روي عقل است بپذيرد . آنچه را از روي جهل است نپذيرد).

سنّت قائمه:

احكام برپا و هميشه (مسائل حلال و حرام كه تا روز قيامت تغييرپذير نيست؛ احكام ).

 حدیث دیگری از پیامبر اسلام (ص) وارد شده كه علم بر دو قسم است: و در حدیث دیگری می خوانیم : «العلم علمان: علم الأدیان و علم الابدان». (2)

 علم الادیان:

علم اديان و كيش ها.

علم الابدان:

علم بدن‏ها (علوم تجربی در مورد انسان).

در حدیث اول، پیامبر اكرم (ص) در مقام تقسیم علوم دینی بوده است. با نگاه بر اقسام  علوم دینی به سه قسم آن اشاره نموده؛  یعنی در مقام بیان شمارش علوم دینی مورد نیاز انسان بوده، ولی در حدیث و تقسیم بندی دوم نیاز انسان را بر اساس جسم و روح تقسیم نموده است. علم مورد نیاز جسم نیز علوم مختلف انسانی و آنچه مر تبط به جنبه جسمانی انسان است.(3)

در مجموع  از نظر آموزه های دینی علم وسیله است، نه هدف؛ آن هم وسیله‏ای كه انسان را به كمال می‏رساند. دنیا و آخرت او را آباد می‏كند.  بنا بر این ارزش هر علم به ارزش موضوع آن  است. در این جهت علوم الهی و دینی (با توجه به موضوع آن ) از سایر علوم اشرف و برتر است؛ ولی این بدین‏ معنا نیست كه علوم دیگر بی‏اهمیت و بدون ارزش است و علم نیست. در نگاه كلی قرآن، هر علمی كه انسان را به دنیاپرستی سوق دهد، به چنگال مادیات بسپرد، فهم و شعور او را به طرف خواب و عیش و نوش بكشاند، هدف نهایی او را تنها وصول به مادیات قرار دهد، چیزی جز ضلالت و گمراهی نیست، هر چند علمی باشد كه به طور مستقیم با عقاید و احكام دینی سر و كار داشته باشد.

قرآن فرمود: «ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدي‏؛ (4) حال كه چنين است، از كسي كه از ياد ما روي مي‏گرداند و جز زندگي مادي دنيا را نمي‏طلبد، اعراض كن! ».

پس این آخرین حد آگاهی آن ها است. خداوند به حال آن كه از راه حق گمراه شده، آگاه است.

علوم بشری نیز می‏تواند نقش‏آفرین بوده و موجبات سعادت آدمی را فراهم كند. این در صورتی است كه هدف تلقی نشود، بلكه وسیله پیشرفت و رسیدن به كمال باشد.

ولی علمی كه در روایات و آیات بر آن تأكید شده و از آن ستایش گشته و به عنوان برترین علوم محسوب می گردد، علم خداشناسی است، زیرا معلومات این علم از معلومات سایر علوم برتر است.

امام موسی ابن جعفر سلام الله علیه فرمود:

علم واقعي آن است كه از نزد عالم ربّاني رسيده باشد. (5)

در عین حال، هر علمی به اندازه معلومات خود ارزش دارد. روشن است كه كسب معرفت و جهان بینی و خداشناسی منحصر به یك رشته نیست. شخصی ممكن است از علم شیمی چنان خدا را بشناسد كه از مطالعه كتاب های دینی نشناسد. پس آن چه مهم است، شناخت كیمیای هستی است. البته باید پذیرفت بعضی از علوم و رشته ها به این هدف نزدیك تر و كم واسطه ترند.

بنا بر این همه علوم اگر برای خدا باشد،  برای انسان مفید وهدایت گر  است؛ ولی در عین حال  علوم خدا شناسی و امور دینی جای خاص خود را دارد و در دنیا و آخرت چون چراغی فرا روی انسان است.

 

پی نوشت ها:

1. محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، نشر دار الكتب الاسلامیه، تهران  1388 ق، ج1، ص33.

2. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، نشر دار الاحیا اتراث  العربی  بیروت  1403 ق، ج1، ص220.

3. محسن قرائتی،  تفسير نور، نشر موسسه فرهنگی درس های از قرآن،  ج‏6، ص 385.

4. نجم (53) آیه 30.

5. محمد رضا حكیمی،  الحياة با ترجمه احمد آرام، نشر علمی فرهنگی تهران، 1365 ش، ج‏1، ص 70.

چگونه می توانیم او را حس كنیم؟
قرآن مي فرمايد: «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم؛ هر جا كه باشيد، خدا همراه شماست».

ارتباط خدا با ما چگونه است و ما چگونه می توانیم او را حس كنیم؟

بايد توجه كنيم كه ما اگر خدا را نمي بينيم بدانيم كه خدا ما را مي بيند،

شخصي از پيامبر پرسيد:

«يَا رَسُولَ اللَّهِ حَدِّثْنِي مَا الْإِحْسَانُ قَالَ الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْمَل‏ لِلَّهِ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك‏؛ (1)يا رسول اللَّه به من بگو از احسان؟ فرمود: كه براي خدا چنان كار كني كه گويا او را مي‏بيني، و اگر نبيني ،او تو را مي بيند».

قرآن مي فرمايد:

«هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم؛  (2) هر جا كه باشيد، خدا همراه شماست».

در آیۀ دیگر می فرماید:

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد؛ (3)ما آدمي را آفريده‏ايم و از وسوسه‏هاي نفس او آگاه هستيم، زيرا از رگ گردنش (رگ دل) به او نزديك‏تريم».

پس بايد ايمان و اعتقاد به خدا داشت و نيازي نيست كه خدا را حس كنيم؛ چون خدا حس كردني نيست، اما اگر خوب بنگريم و مقداري فكر كنيم مي بينيم خدا به ما خيلي نزديك است طوري كه ممكن است فكر كنيم نكنه خدا در دل ما پنهان است؟!

یار نزدیك تر از من به من است                     وین عجب تر كه من از وی دورم

چه كنم با كه توان گفت كه دوست                در كنار من و من مهجورم

اگر مقداري به آسمان و زمين و موجودات اطراف بنگريد مي يابيد كه اينها خود بخود بوجود نيامده اند و حتماً بوجود آورنده اي دارند.

در حالات خود تفكر كنيد ببينيد خودتان چه هستيد؟چه كسي هستيد؟اگر خودتان را بشناسيد خدا راهم شناخته ايد زيرا در حديث آمده:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ (2) هر كس خود را بشناسد، خدا را شناخته است».  علما فرمودند:خودشناسي بهترين راه براي خدا شناسي است‏. (4)

 قرآن می فرماید:«وَ في‏ أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون؛ (5) و در خود شما ،پس مگر نمي‏بينيد».

اگر به نداهاي دروني و صداي فطرت خود ،كه شما را به سوي كمال مي خواند توجه كنید،كم كم خدا را با تمام وجود احساس خواهيد كرد.

اگر به تفكر بنشيني  خواهي ديد كه:

سال ها دل طلب جام جم از ما می كرد             آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می كرد.

 

پي نوشت ها:

1. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 56، ص 216، اسلاميه‏، تهران‏، مكرر.

2. حدید (57) آیه 4.

3. ق (50) آیه 16.

4. عبد الواحد تميمي آمدي،تصنيف غرر الحكم و درر الكلم،ص232، دفتر تبليغات اسلامی‏، قم‏.

5. ذاريات (51) آيه 21.

خدا ما را مختار كرد تا اشتباه كنیم و از او عذر بخواهیم
در جواب می توان به چند نكته اشاره نمود:1.ذهن شما به حقیقت نزدیك است، لكن به جهت خلط یك مطلب اندكی به خطا رفتید.2.آنچه را بیان فرمودید، مبنی بر اینكه فلسفه..

خدا مجبور بود ما را خلق كند. اگر خلق نمی كرد نمی توانست خالق باشد. مثلاً در مورد خالق بودن، ما برای ارضای صفت خالق بودن خدا باید وجود داشته باشیم؟ خدا ما را مختار كرد تا اشتباه كنیم و از او عذر بخواهیم تا صفت رحمان بودن او بروز یابد.

در جواب می توان به چند نكته اشاره نمود:

1.ذهن شما  به حقیقت نزدیك است،  لكن به جهت خلط یك مطلب  اندكی به خطا رفتید. عامل اصلی خلقت  عالم با همه عظمت و وسعتش  به  خداوند برمی گردد ؛ راز اساسی خلقت  محبت و علاقه خداوند به ذات خویش می باشد ؛ذات او دارنده همه كمالات در اوج خود می باشد ؛  كمال مطلق باعث می شود كه  حب و علاقه به ذات خویش داشته باشد ، به دنبال علاقه و محبت برای اینكه تجلی كمالات خود را مشاهده نماید ،خلق می كند .تجلی كمالات خویش را در مخلوقاتش مشاهده می كند . هر آنچه كه مخلوقاتش ظرفیت پذیرش دارند، از كمالات خود به آنها  می بخشد.  زمانی كه اشرف مخلوقات را با داشتن بالاترین ظرفیت وجودی به عنوان خلیفه خود در عالم امكان خلق نمود و بیش ترین تجلی كمالات خود را در او مشاهده نمود ،خود را تحسین نمود و به خویش تبریك گفت : فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ (1).

2.آنچه را  بیان فرمودید، مبنی بر اینكه فلسفه خلقت انسان و ویژگی های خلقت او به هدف ارضای خداوند می باشد ،با آنچه كه در نكته بالا بیان شد ، تفاوت زیادی  دارد .لازمه  و مفهوم سخن شما در مورد ارضا شدن خداوند با خلقت انسان و ... ،وجود نوعی نیاز و احتیاج در وجود خداوند می باشد.با خلقت انسان و مختار قرار دادن او و ... خداوند می خواهد این احتیاج و نیاز  خود را برطرف نماید.وجود چنین احتیاجی در خداوند حاكی از یك نوع نقص و كمبود می باشد .با شناخت قطعی كه در مورد خداوند داریم، سازگاری ندارد ،زیرا اگر كوچك ترین نقصی در مورد خداوند تصور شود ،دیگر واجب الوجود نخواهد بود . خود برای خلقتش محتاج دیگری خواهد بود (2 ).در  حالی كه  حب ذات خداوند به ذات خویش، نه تنها نقصی برای او نمی باشد ،بلكه برآمده از كمال ذاتی او خواهد بود.

3.هدف انسان در زندگی رسیدن به كمال نهائی است. خداوند ظرفیت رسیدن به آن را در او ایجاد نموده است . كسب رضایت الهی نیز در همین راستا می باشد ،چون رسیدن به كمال و سعادت ابدی  جز  از طریق رفتن به مسیری كه خالق انسان  و آگاه ترین فرد به احوالات و نیازهای او به او معرفی می نماید نیست .رضا و غضب الهی موضوعیت ندارد ،بلكه رضایت الهی حاكی از طی كردن مسیر درستی است كه خداوند  ترسیم نموده و غضب الهی نماد انحراف از مسیر هدایت است .(3)  ملاك و محور رضا و غضب الهی چیزی جز جایگاهی كه فرد خود را در آن قرار داده است نمی باشد.

4.با توجه به عدم نیاز خداوند به هیچ یك از انتخاب های ما ،اعم از درست و غلط و عدم نیاز خداوند به عذرخواهی ما،نیز  بی نیازی مطلق او نسبت به نافرمانی و یا اطاعت كردن ما این حقیقت به دست می آید كه راز این همه برنامه های به نظر زیركانه چیزی جز علاقه خداوند به هدایت و رشد و تكامل و بهره مندی هر چه بیش تر او از نعمات و فیوضات الهی نمی باشد.

 اگر هم همه انسان ها نسبت به خداوند متعال كفر بورزند و نافرمانی كنند، بر دامن كبریائیش ننشیند گرد . ذره ای محتاج آن ها نخواهد بود ، چون ذاتا غنی و بی نیاز است:«وَ قالَ مُوسي‏ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ؛

 موسي (به بني اسرائيل) گفت: «اگر شما و همه مردم روي زمين كافر شويد، (به خدا زياني نمي‏رسد، چرا كه) خداوند، بي‏نياز و شايسته ستايش است! (4)

5. خلق انسان و دادن اختیار و فطرت و نیاز و شعور و ... از جانب خدا  می باشد. نیازها و امیال و خرد و عقل را  در او ایجاد نموده است كه جریان كلی حركت انسان به سوی هدایت قرار گیرد . هر آنچه كه برای رسیدن به كمال و هدایت لازم بود ،به انسان داده و حتی هر آنچه  را  كه می تواند به انتخاب بهتر وی كمك كند، از باب لطف ویژه در مسیر او قرار داد(5) ، همه این توجهات ویژه به معنای مجبور نمودن انسان در انتخاب راه هدایت نمی باشد. دلیل واقعی بودن اختیار ،وجود افراد متعددی است كه به رغم همه هدایت ها  هوای نفس را بر شعور و عقل و خرد الهی خویش مقدم می كنند ! راه نافرمانی را تا آخر عمر بر می گزینند. هیچ كدام از  عذاب های وجدان و ... نیز در او اثر گذار نیست.

این برنامه ای كاملا منسجم و جامع است. اگر چه در نگاه كلی از ازل تا  ابد ادامه دارد، ولی هر انسان فقط یك بار در زمان تولد در آن وارد می شود . فرصتی محدود و بسیار اندك ولی كافی می یابد  تا در زندگی خویش و در سایه انتخاب ها و تلاش ها و حركت های  خود استحقاق رسیدن به بهترین نعمت ها و لذت ها را بیابد . سرنوشت یك حیات جاویدان و ابدی را برای خویش رقم زند. با پایان این فرصت در دنیا و فرا رسیدن مرگ ،آن حیات ابدی را در عالم آخرت  آغاز نماید.

 

پی نوشت ها:

1.مؤمنون (23) آیه 14.

2.آیت الله مصباح،آموزش عقائد،ص59 ،نشر بین الملل،1381ش.

3.طه (20) آیه 81.

4.ابراهیم (14) آیه 8.

5.لقمان (31) آیه 20.

آیا امام حسن (ع) و امام حسین (ع) استاد و معلم داشتند؟
در تاریخ گزارشی مبنی بر تحصیل امام حسن و حسین (ع) نزد غیر معصومین وجود ندارد. يكي از راههاي تحصيل علم امامان از جمله امام حسن و امام حسين علوم پيامبر حضرت زهرا

آیا امام حسن (ع) و امام حسین (ع) استاد و معلم داشتند؟

در تاریخ گزارشی مبنی بر تحصیل امام حسن و حسین (ع) نزد غیر معصومین وجود ندارد. يكي از راههاي تحصيل علم امامان از جمله امام حسن و امام حسين علوم پيامبر حضرت زهرا و امام علي عليهم السلام است و از طريق ديگر كه منبعي به معصوم متصل نباشد.  علمي را نياموختند در رابطه با اين كه دانش ها و علوم امامان از چند راه تحصيل مي شده است آيه الله اميني در كتاب مسائل كلي امامت چنين بيان مي دارند:

طريق اول استفاده از دانشها، صحيفه ها و كتابهايي كه از پيامبر اكرم به طور ارث به دستشان رسيده راه دوم استفاده از قرآن شريف

راه سوم استفاده از راه غيبي.(1)

پي نوشت ها :

1. ابراهيم اميني،كتاب بررسی مسائل كلي امامت،چاپ دوم دفتر تبليغات اسلامي،ص231.

صفحه‌ها