پرسش وپاسخ

آیا کمک کردن به کشور های دیگر در حالی خودمان فقیر داریم درست است؟
از نظر اسلام، درد دیگران داشتن، درد حمایت از مظلومان و محرومان و درد همدردی با دردمندان، از عالی‏ترین ارزش‏های انسانی است كه مؤمنان واقعی و انسان‏های راستین ...

آیا کمک کردن به کشور های دیگر در حالی خودمان فقیر داریم درست است؟

از نظر اسلام، درد دیگران داشتن، درد حمایت از مظلومان و محرومان و درد همدردی با دردمندان، از عالی‏ترین ارزش‏های انسانی است كه مؤمنان واقعی و انسان‏های راستین از آن برخوردارند. قرآن مجید در مورد پیامبر اسلام‏(ص)‏می‏فرماید: "براي شما پيامبري از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد، به [هدايت‏] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است".(1) ائمه اطهار(ع)همانند رسول اكرم‏ دردمند دیگران بودند و محرومان و مظلومان را فراموش نمی‏كردند. امام علی (ع) می‏فرماید: "آیا درباره‏خویش به این قانع باشم كه مرا امیرالمؤمنین بخوانند و در سختی‏های روزگار با مؤمنان شركت نداشته باشیم؟!".(2)

امام علی‏علیه‏السلام حتی نسبت به غیر مسلمانان این عاطفه و مهرورزی و دردمندی را اعمال می‏كرد. وقتی به حضرت گزارش دادند بعضی از سربازان معاویه به منزل زنان غیر مسلمان وارد شده و زیور را از آن‏ها ربوده‏اند،سخت ناراحت شد و فرمود: "اگر مرد مسلمانی بر اثر این قضیه، از شدت اندوه و تأسف بمیرد، ملامت ندارد، بلكه در نظر من چنین مرگی شایسته و سزاوار است".(3)

حضرت به فرماندار خود (عثمان بن حنیف) كه به مجلس عروسی و سفره رنگین دعوت شده بود، نامه‏ای می‏نویسد و او را توبیخ می‏كند، سپس می‏فرماید: "اگر بخواهم، همه چیز برای من فراهم است، ولی محال است كه مهار خودم را به دست هوای نفس خویش بدهم. من این جا شكم خود را سیر كنم، شاید در كوفه و شام و در یمامه كسی باشد كه به نان احتیاج داشته باشد. آیا من آن طور باشم كه شاعر می‏گوید و [مضمونش چنین است‏] : این درد تو را بس كه با شكم سیر بخوابی و در اطرافت شكم هایی گرسنه وجود داشته باشند".(4)

در فرهنگ اسلام واژه‏هایی مانند ایثار، احسان و فداكاری از جایگاه ارزشمندی برخوردار است. در حالی كه قرآن مجید انصار را برداشتن چنین اوصافی می‏ستاید و درباره آن‏ها می‏گوید: "انصار، مهاجران را بر خود مقدّم داشتند، هر چند خودشان فقیر بودند". (5)

در شأن نزول آیه مذكور ابن عباس می‏گوید: پیامبر اكرم (ص) روز پیروزی بر یهود بنی‏نضیر به انصار فرمود:"اگر مایل هستید، اموال و خانه‏هایتان را با مهاجران تقسیم كنید و در غنائم شریك شوید و اگر می‏خواهید، اموال و خانه‏هایتان از آن شما باشد و از غنائم چیزی به شما داده نشود". انصار گفتند: هم اموال وخانه هایمان را با آن‏ها تقسیم می‏كنیم و هم چشم‏داشتی به غنائم نداریم و مهاجران را بر خود مقدّم می‏شمریم.(6)

خداوند ایثار آن‏ها را ستایش كرده است. اگر هركس باید به فكر فقیران خود باشد، باید پیامبر به انصار می‏گفت: شما خودتان نیاز دارید و نباید به فكر مهاجران باشید.

صرف نظر از تعلیم آسمانی اسلام و تأكید بر دگردوستی و حمایت از محرومان، هم‏دردی با دیگران با سرشت بشر آمیخته شده است. كسانی كه از مصائب محرومان احساس ناراحتی نمی‏كنند و بی اعتنااند، از مزایای اختصاصی انسان بی نصیب‏اند.

بنی آدم اعضای یكدیگرند

كه در آفرینش زیك گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو كز محنت دیگران بی غمی

نشاید كه نامت نهند آدمی

پس در شرایطی كه مردم مظلوم فلسطین و افغانستان نیازمندند، وظیفه انسانی و اسلامی حكم می‏كند كه به فكر آن‏ها باشیم و به حمایت از آن‏ها بپردازیم. البته این امر خطیر، نباید مسؤلان را از محرومان كشورمان غافل سازد ، بلكه اولویت دارند. رسیدگی به محرومان داخلی یك وظیفه ملی و دینی و انسانی است و حمایت و رسیدگی به محرومان خارج از كشور وظیفه دینی و انسانی است كه با یكدیگر تعارضی ندارند. مرزهای جغرافیایی، اصل تكلیف را ساقط نمی‏كند. پیامبر اكرم (ص) می‏فرماید: "كسی كه صدای مظلومی را بشنود كه از مسلمانان كمك می‏خواهد، ولی جواب او را ندهد، مسلمان نیست".(7)

آن كه استغاثه می‏كند، فرقی ندارد ایرانی باشد یا افغانی و یا فلسطینی. باید به او پاسخ متناسب داده شود.

این فكر كه هر مسلمان باید فقط به فكر خود و خانواده خود و هم وطن خود باشد ، نه تنها اندیشه صحیحی نیست ، بلكه چه بسا به صورت مستقیم و غیر مستقیم ازطریق دشمنان امت اسلامی كه از وحدت و همدلی مسلمانان واهمه دارند ، تبلیغ و ترویج می شود.

البته به این نكته هم باید توجه داشت كه اگر بعضی از هم‏وطنان در فقر به سر می‏برند، لزوماً ناشی از كمبود امكانات نیست، بلكه قسمتی از این موارد به سوءتدبیر و یا قصور مسئولان و حتی مردم برمی‏گردد.

 

پی نوشت ها:

1.توبه،آیه128.

2. نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 45.

3. همان، خطبه 27.

4. نهج البلاغه، نامه 45.

5. حشر (59) آیه 9.

6. تفسیر نمونه، ج 23، ص 519.

7. اصول كافی، ج 3، ص 239.

ازدیدگاه مذاهب مهم روز مانندمسیحیت و یهودیت و..چه تعریفی دارد؟
انصاف یعنی ادای حق به دیگران، چنان كه دوست داریم حق ما در همه موارد گفتاری و رفتاری ادا شود.

تعریف انصاف از دیدگاه عالمان اخلاق و چه فرقی با عدل و قسط دارد . و ازدیدگاه مذاهب مهم روز مانندمسیحیت و یهودیت و..چه تعریفی دارد

انصاف یعنی ادای حق به دیگران، چنان كه دوست داریم حق ما  در همه موارد گفتاری و رفتاری ادا شود.

 فرقی بین آن با عدل و قسط وجود ندارد چرا كه امام علی (ع) در مورد آیه «انالله یأمر بالعدلو الاحسان؛خدا بهعدالت و احسان فرمان میدهد» می­فرماید : العدلالانصاف و الاحسان التفضل؛ عدل، انصاف، و احساننیكیكردن است‌‌. (1)

انصاف بهمعنایعدالت، و عدالتبهمعنای انصافنیز آمده است. فرهنگ عمید، انصاف را بهعدلو داد معنا كرده است. لسانالعربمیگوید:

اَنْصَف الرّجل ای عَدَلَ، یعنی وقتی گفته میشود: مردی انصاف دارد، یعنی به عدالترفتار كرد. پارهای از حقوقدانانبینعدالت و انصاف‌‌تفاوتی نمیبینند. (2)

برای اطلاع از نظر مسیحیان یا یهودیان به كتاب های شان رجوع كنید . در حیطه اخلاق اسلامی جوابگو هستیم،

ولی  جانرالز، اندیشهپرداز معاصر، در باره عدالتمعتقد است: اندیشه اساسی در مفهوم عدالت، انصاف است. (3)

در معنایعامبین عدالت و انصافتفاوتی نیست. انصافبهمعنای عام، مرادف ‌‌عدالت بهمعنایعام است. وقتیگفته میشود: خدا را انصاف بده، یعنی در رابطه خود و خدا آنچهرا باید، بهجای آور. وقتی میگویند: داد مظلوم را از ظالمبگیر، یعنیدر باره این دو، حقرا انجام بده. (4)

موفق باشید.

 

 

پی نوشت ها:

1.بهشت اخلاق ، مهدی نیلی پور،3 جلدی ،انتشارات مرغ سلیمان،ج 1،ص 343.

2. امام علي بن ابي طالب عليه السلام، نهج البلاغه، 1 جلد، انتشارات دار الهجره ق، كلماتقصار 231،ص 509.

3. جعفری لنگرودی، دائرةالمعارف علوم انسانی، گنج دانش، تهران، 1363ش، ج2،ص 2.

4. رالز، عدالت و انصاف و تصمیمگیری عقلانی، ترجمه مصطفی ملكیان، نقد و نظر، ،1376ش 76 ،ص84.

حفظ اسرار و عیب های مردم تا چه اندازه اهمیت دارد
نباید در جایی و نزد كسی مطرح كنیم حتی اگر آن فرد همسر ما و محرم اسرار ما باشد. چرا كه همسر محرم اسرار خود انسان است ،نه محرم اسرار بقیه.

حفظ حرف هایی كه به صورت امانت نزد فرد است تا چه اندازه ای واجب است آیا فرد میتواند این حرف (امانت كس دیگر )را به همسر خود كه محرم اسرار اوست بگوید ؟ حفظ اسرار و عیب های مردم تا چه اندازه اهمیت دارد آیا فرد میتواند عیب دیگران را به همسر خود كه محرم اسرار اوست بگوید ؟

پرسش گر گرامی، حرف هایی كه مردم نزدما امانت می گذارند و می گویند این حرف نزد شما امانت باشد و جایی مطرح نكن، نباید در جایی و نزد كسی مطرح كنیم حتی اگر آن فرد همسر ما و محرم اسرار ما باشد. چرا كه همسر محرم اسرار خود انسان است ،نه محرم اسرار بقیه. در ضمن برخی جاها همسر محرم اسرار خود انسان هم نیست و آن جایی است كه راز  انسان ،گناهانش باشد، انسان حق ندارد گناهانش را حتی با همسرش در میان بگذارد وفقط باید نزد خدا اعتراف كند.

و در اسلام  این موارد هم از مصادیق امانت داری محسوب می شود. و درباره امانت، در اسلام داریم كه پیامبر (ص) فرمودند:«لا ایمان لمن لا امانة له.(1) كسی كه امانت را رعایت نمی كند ایمان ندارد.»

پس در این موارد انسان باید امانت داری كند و حرفی را كه نزد او امانت است، به هیچ كسی حتی همسرش بازگو نكند.

پی نوشت :

1.علامه مجلسي، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 هجري قمری،ج 69، ص 198.

دادن افطار به كساني كه روزه نمي گيرند، ثواب دارد؟
پيامبر(ص) در خطبۀ شعبانيه فرمود: «اي مردم! هر كس مؤمن روزه داري را در اين ماه افطاري بدهد، پاداش و ثواب آن نزد خدا مانند آزاد كردن يك بنده است و گناهان گذشته...

دادن افطار به كساني كه روزه نمي گيرند، ثواب دارد؟

ثوابي كه به عنوان افطاري دادن به روزه داران در روايت وارد شده است، به او داده نميشود.

پيامبر(ص) در خطبۀ شعبانيه فرمود: «اي مردم! هر كس مؤمن روزه داري را در اين ماه افطاري بدهد، پاداش و ثواب آن نزد خدا مانند آزاد كردن يك بنده است و گناهان گذشتة او بخشيده ميشود».

از اين روايت استفاده ميشود افطاري دادن به روزه دار مؤمن داراي اين ثواب است. كسي كه روزه دار نيست، افطاري دادن به او صدق نميكند.

سير كردن مردم بسيار خوب است و ثواب دارد يا افرادي كه توان روزه گرفتن ندارند، غذا دادن به آنان نيز ثواب دارد

من هر روز سیر می خوابم و می دونم كه كسانی هستند كه الان گرسنه اند.
اینكه به فكر گرسنه ها و همسایگان هستید، بسیار خوب و ارزشمند است...

 پیامبر فرمود هر كس شب سیر بخوابد و همسایگانش گرسنه باشند از ما نیست. من هر روز سیر می خوابم و می دونم كه كسانی هستند كه الان گرسنه اند. اما نمی دونم كجان.یعنی من مسلمان نیستم؟حتی وقتی به گرسنه های كشورهای دیگه هم فكر می كنم احساس گناه می كنم و فكر می كنم كه همش تقصیر منه كه بقیه گرسنن

اینكه به فكر گرسنه ها و همسایگان هستید، بسیار خوب و ارزشمند است.

حدیثی كه  خواندید ، درست است ، ولی باید دید منظور از همسایه چیست ؟ حد و حدود همسایه چیست؟

با یك روایت حد همسایه را نقل می كنیم:

امام علي عليه السلام می فرماید: حَرِيمُ المَسجدِ أربعونَ ذِراعا ، و الجِوارُ أربعـونَ دارا مِن أربعةِ جَوانِبِها؛(1)

 حريم مسجد چهل ذراع است . تا چهل خانه از چهار طرف منزل همسايه به شمار مي آيند.

پس تا چهل منزل همسایه محسوب می شود . انسان اگر از بین آن ها بداند كسی گرسنه است، وظیفه اخلاقی او این است كه سعی كند گرسنگی آن ها را برطرف كند .

البته اگر می دانید در جاهای دیگری گرسنه هایی هستند ، اگر توانایی دارید و كمك كنید، بسیار خوب و پسندیده است .

پی نوشت:

1. شيخ صدوق، الخصال، دو جلد در يك مجلد، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1403 هجري قمری، جلد2، صفحه 544.

آیا ازلیت ماده منافاتی با وجود خداوند خالق دارد؟
ماده به لحاظ زماني مي تواند ازلي و ابدي باشد يعني زماني نتوان يافت كه ماده در آن زمان نباشد، چرا كه زمان مقدار حركت است و حركت حالت تغيير جسم را گويند ...

آیا ازلیت ماده منافاتی با وجود خداوند خالق دارد؟

ماده به لحاظ زماني مي تواند ازلي و ابدي باشد يعني زماني نتوان يافت كه ماده در آن زمان نباشد، چرا كه زمان مقدار حركت است و حركت حالت تغيير جسم را گويند و جسم موجودي است داراي ماده.(1)

اينكه گفته مي شود ماده نمي تواند ازلي باشد به لحاظ ذاتي است يعني نمي توان ماده را قديم ذاتي به حساب آورد.قديم ذاتي وجودي است كه ذاتا مسبوق به عدم باشد. يعني وقتي آن را بدون وجود خارجي اش لحاظ كنيم مشاهده خواهيم كرد كه ذاتا مي تواند معدوم باشد و از عدمش محذوري پيش نمي آيد. (2)

توضيح بيشتر آنكه ازليت در مقابل حدوث است و حدوث دو معنا دارد، حدوث زماني و حدوث رتبي و ذاتي؛ حدوث زماني يعني چيزي در مقطعي از زمان نبوده و بعد به وجود آمده، اما حدوث رتبي آن است كه يك چيز همواره بوده، اما چون علتش وجود داشته، او هم وجود داشته، يعني نياز او به علت ايجاد كننده اش ضروري و دائمي است. همواره تا علتش بوده، او هم وجود داشته، اما در عين حال رتبه وجودي او بعد از علتش است.

 بر اين اساس اگر ماده ازلي به معناي زمان - كه محل بحث علوم تجربي است - هم باشد باز نيازمند علت ايجاد كننده خود است. چون ممكن الوجود و نيازمند به علت است؛ اتفاقا فلاسفه مسلمان مدعي ازلي بودن عالم هستند؛ يعني اين گروه برخلاف متكلمان بر اين باورند كه عالم به لحاظ زمان حادث نيست و قديم است. اما در عين حال حادث ذاتي است، يعني چون زمان هم جزو عالم است، پس همانند عالم حادث است.

 بر اين اساس حتي اگر عالم را قديم زماني و ازلي بدانيم، ترديدي وجود ندارد كه عالم حادث رتبي و ذاتي است و چون وجود لازمه ذات او نيست، حتما علتي آن را ايجاد نموده و در نتيجه عالم يقينا حادث است و در مرتبه بعد از علت خود قرار دارد.

بنابراين ماده هرچند ازلي باشد. اما ذاتا همانطور كه مي تواند موجود باشد، مي تواند معدوم هم باشد، پس امري است ممكن الوجود است و ممكن الوجود براي موجود شدنش نيازمند به علت است و وجود ممكن الوجود در عالم هستي بهترين دليل بر ضرورت وجود واجب الوجود در عالم است.

پي نوشت:

1. ر.ك: محمد تقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، تهران، موسسه انتشارات امير كبير ٰ 1378ه.ش، ج 2، ص 151.

2. براي مطالعه در باب حادث و قديم ر.ك مرتضي مطهري، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1374، ج 5، ص 166.

چرا؟
در فلسفه، به ويژه در حكمت متعاليه، براي تبيين ارتباط وجودي خدا و جهان و ترسيم دقيق وابستگي جهان هستي به مبدأ ايجاب و ايجاد، وجود را به دو مقوله«رابط» و«مستقل»..

آيا مي توان لحظه اي هستي را بدون وجود خدا تصور كرد؟چرا؟

در فلسفه، به ويژه در حكمت متعاليه، براي تبيين ارتباط وجودي خدا و جهان و ترسيم دقيق وابستگي جهان هستي به مبدأ ايجاب و ايجاد، وجود را به دو مقوله«رابط» و«مستقل» تقسيم و جهان آفرينش را«وجود رابط» و «عين الربط به خدا» قلمداد مي‏كنند. اين گونه از تقسيم براي وجود، از متفرعات«قانون عليّت» به مفهوم فلسفي است.

از ديدگاه فلسفي، واقعيات هستي به دو قسم«علت» و «معلول» تقسيم مي‏شوند. اگر حقيقت وجود از نوع علت حقيقي و مطلق باشد به آن « وجود مستقل» و اگر از نوع معلول باشد، به آن«وجود رابط» گفته مي‏شود. يعني در عالم واقع، موجودات جهان از دو حالت خارج نيستند: يا علتند و داراي وجود مستقل و يا معلولند و داراي وجود رابط.

طبق اين ديدگاه، خداي متعال علت حقيقي همه موجودات است و ماسوا نيز معلول وجود اويند. به همين خاطر، تنها خداي تعالي در هستي خود استقلال دارد و ساير موجودات، وجود رابط به شمار مي‏آيند. يعني همه آنها در سايه ربط به وجود باري تعالي، هستي دارند و از نظر وجودي، وابسته و غير مستقل و عين الربط به خدا محسوب مي‏شوند. مثل درخت و سايه درخت كه بر اثر تابش نور ايجاد مي شود. در اينجا سايه عين الربط به درخت است و درخت علت بوجود آمدن آن است. لذا در صورت نبودن درخت، سايه هم به طور كامل معدوم مي شود و غير قابل تصور است كه حتي لحظه اي سايه باشد اما درخت نباشد.

در پرتو اين قانون دقيق فلسفي، نيازمندي جهان آفرينش، هم در«حدوث» و هم در«بقا» به افاضه هستي از ناحيه خداوند متعال، به وضوح روشن‏تر مي‏شود. به عبارت واضح تر جهان به جهت وجود رابط داشتن همواره به خداوند متعال وابسته است و بايد از او كسب وجود كند. لذا تصور يك لحظه از دنيا بدون وجود خدا كه وجود مستقل است، محال ذاتي مي باشد يعني تصور چنين خود مشتمل بر تناقض است.

براي مطالعه بيشتر ر.ك وجود رابط و مستقل در فلسفه اسلامي، غلامحسين ابراهيم ديناني، ناشر شركت سهامي انتشار.

مرا راهنمایی كنید تا مبانی دینی خود را مستدل و محكم بپذیرم
احساسات پاك و تلاش حقیقت جویانه شما را می ستاییم ؛ همان گونه كه اشاره كردید ایمان و اعتقاد افراد به ادیان و مذاهب بیش از هر علت دیگر متاثر از سنت های محیطی است

آنچه كه من درباره خود و اطرافیانم می دانم این است كه ایمانی كه در ما است با شناخت كامل نیست و فقط متاثر از محیط و اجتماع می باشد، اما من از این وضع خود خشنود نیستم و تقاضا دارم مرا راهنمایی كنید تا مبانی دینی خود را مستدل و محكم بپذیرم

احساسات پاك و تلاش حقیقت جویانه شما را می ستاییم ؛ همان گونه كه اشاره كردید ایمان و اعتقاد افراد به ادیان و مذاهب بیش از هر علت دیگر متاثر از سنت های محیطی است و می توان گفت عامل اصلی در رقم خوردن ایمان و اعتقاد های دینی همان نوع نگرش و سنت و تفكر خانوادگی افراد است .

اما در هر حال باید دانست كه این امر دال بر نادرستی ایمان سنتی هر فرد نیست ؛ در واقع ایمان به یك دین دارای مراتب و درجات متفاوتی است كه بسیاری از افراد درجات پایین و حداقلی آن را دارا هستند و در معنای عام كلمه ضرورت ندارد كه هر یك از ما ایمان فطری و درونی خود به یك دین را كنار گذاشته و آن را نادرست قلمداد نماییم و به دنبال بازسازی این ایمان باشیم .

البته در مراحل عالی و بالا ، اعتقاد به یك دین در معنای حقیقی آن، باور و ایمان و عقیده درونی به درستی مبانی فكری و معرفتی و دستورعمل های مرتبط با آن دین است ؛ اصولا عقیده از ماده عقد ( گره) است، یعنی چیزی كه به جان انسان گره می خورد؛ در نتیجه اعتقاد  كامل به یك دین علاوه بر ایمان درونی و فطری و باور قلبی كه انسان به شكل عادی دارد ، نیازمند تلاشی مضاعف و رسیدن به برهان و دلیل قطعی در خصوص آن است كه ایمان قلبی انسان را به درجات بالاتر و عالی تری می رساند .

 بسیاری از بزرگان تصریح می كنند كه  در ابتدای سلوك معرفتی مان دین آبا و اجدادی را به كناری گذاشته ، آن گاه پس از تحقیق و تامل و بررسی، اسلام را دوباره به عنوان دین حق انتخاب نمودیم .به آن ایمان و باور قلبی داریم . بدین جهت  نگاه  بزرگان به دین و دستورات دینی، با افرادی چون ما متفاوت است این كار به معنی رها كردن آموزه ها و دستورات و تكالیف اسلام و نادرست خواندن گزاره های فكری و دستورات عملی آن نیست ، بلكه این بزرگواران در عین تعبد و تسلیم محض در برابر دستورات دینی ، در مدت تحقیق ،بنای خود را بر تساوی دین اسلام در برابر دیگر گزینه ها گذاشته، به تحقیق منصفانه و به دور از پیش داوری دست می زدند .

 در واقع شیوه درست ورود در این عرصه آن است كه انسان با در اختیار داشتن ابزار و شرایط مناسب تحقیق ، به شكلی منطقی و صحیح و در بستری مناسب به جستجوی بی تعصب حقیقت بپردازد تا به نتیجه مطلوب برسد.

 البته  باید دانست كه از آن جا كه هر دین و تفكر عقیدتی و به خصوص تفكر ناب اسلامی مجموعه ای از باورها و تفكرات در هم تنیده است و یك مجموعه منظومه مانند را كه اجزای آن به شكلی كامل با هم در ارتباط و تعامل هستند تشكیل می دهد، اگر در مسیری صحیح و اصولی این تفكرات بررسی و تحلیل شود ، پایه ها و مبانی فكری آن به شكلی منطقی و عقلانی استوار گردد ، جزییات و فروع آن، حتی جزیی ترین عقاید مرتبط هم به شكلی برهانی و منطقی به اثبات می رسد . شك و تردیدی در هیچ زمینه ای باقی نمی ماند .

بر این اساس پیشنهاد می كنیم كه در این مسیر حتما با یك كارشناس خبره دینی در ارتباط باشید .خودتان به تنهایی در این عرصه وارد نشوید ، زیرا داوری درست در این مسیر نیازمند قرار گرفتن در برابر گزینه های درست است ، در حالی كه امروزه معمولا حقیقت اسلام و دیگر ادیان به شكلی صحیح و درست معرفی نمی شود . گزینه ها با بیانی صحیح و صریح در برابر افراد قرار نمی گیرد تا داروی آن ها صحیح و منطقی باشد .

بعد از وجود چنین بستر و زمینه مناسبی باید به شكلی برابر و مساوی به آموزه های اصیل و مبنایی همه ادیان مراجعه نمود . آن ها را یك به یك بررسی نمود و با هم سنجید ؛ در واقع مهم ترین راهكار در این مسیر مراجعه به منابع اصیل ادیان موجود برای داوری است . البته دراین مسیر هم نیازمندی شدید به یك كارشناس برای معرفی منابع صحیح و راهكار فهم و تامل در این منابع احساس می شود و نباید از آن غفلت ورزید .

 البته بر اساس یك اصل دقیق عقلانی می توان كار را ساده تر نمود .یعنی به جای بررسی همه منابع ادیان گوناگون، ابتدا به تحقیق و بررسی تعالیم و مفاهیم اسلام پرداخت ، زیرا  اسلام به همه ادیان آسمانی قبلی معتقد بوده ،به پیامبری پیامبران آن ها باور دارد . ادیان را دین حقیقی مردم در زمان خودشان می داند ، اما در عین حال معتقد است كه با آمدن پیامبر و شریعت بعدی ،دیگراین ادیان و شریعت شان از اعتبار و حجیت ساقط می شوند و نمی توان همچنان بر آن ها باقی ماند .

اما پیروان  ادیان آسمانی هیچ كدام دین اسلام را برحق نمی دانند و گرنه اعتقاد به دین و شریعت خودشان نامعقول و نادرست خواهد بود ، چنان كه یهودیان هنوز  به آمدن مسیح باور ندارند و مسیحیت فعلی را دین حقیقی نمی انگارند ؛ به همین خاطر اگر ثابت شود كه اسلام دینی برحق بوده و واقعا پیامبری به نام حضرت محمد  از سوی خداوند  آمده ، می توان یقین پیدا نمودكه دین حق در زمان كنونی اسلام است و در این مسیر مقایسه و بررسی دیگرادیان ضرورتی ندارد .

از این رو می توانید به شكلی منطقی و دقیق به مطالعه مبانی فكری اسلام و به خصوص تشیع بپردازید . از منظر عقل تك تك آموزه های آن را بررسی نمایید . اگر آن ها را منطبق برعقل و با برهان یافتید، یقین داشته باشید كه دین بر حق در زمان كنونی اسلام است ، در این مسیر كتاب های آموزش و تبیین عقاید در سطوح مختلف نوشته شده است(كه به برخی  اشاره می كنیم).

 

برخی از كتاب های مفید در این خصوص :

ـ اصول عقاید، آیت اللّه مصباح یزدی . انتشارات موسسه امام خمینی

- آموزش كلام اسلامی ، محمد سعیدی مهر ، نشر طه

- توحید ، شهید مطهری ، نشر صدرا

- سيري در ادله اثبات وجود خدا ،محسن غرويان.

- تبيين براهين اثبات وجود خدا ،آيت الله عبدالله جوادي آملي. نشر اسراء .

- خدا و علم، ژان گيتون ؛ دفتر نشر تبليغات اسلامي .

لقاء الله چیست؟
لقاء الله به معنی فنای در اسما و صفات الهی و مشاهده احاطه قیومی حق و فنای ذات خود و به طور عیان، وجود خویش و جمیع موجودات را سایه حق دیدن است.

لقاء الله چیست؟

 لقاء الله به معنی فنای در اسما و صفات الهی و مشاهده احاطه قیومی حق و فنای ذات خود و به طور عیان، وجود خویش و جمیع موجودات را سایه حق دیدن است .

در ملاقات ممكن الوجود با خداوند ،اصل ملاقات حقیقتا وجود دارد. لكن نحوه آن باید به شكلی باشد كه لایق ملاقات كننده و ملاقات شونده باشد. به این دلیل معنای تقرب  الهی برای لقا  صحیحتر به نظر میرسد.(1)

 لقای رب عبارت است از نیل به مقام قرب پروردگار . مقام قرب ، نزدیكی ارزشی هر چه بیش تر به صفات حضرت حق است كه از طریق تحقق و بروز و ظهور صفات الهی در آدمیان صورت میگیرد.

 انسان به میزانی كه روح و صفات خداوندی را در خود متجلی كند و به معنای دیگر استعدادهای فطری و انسانیاش را محقق سازد، به خدا نزدیك تر شده و به مقام قرب و لقای حق نایل آمده است. لقای الله بیانگر یك جهت گیری و نشانه یك خط سیر معین در روند تعالی وجودی آدمی است .

با توجه به آیات قرآنی، همه موجودات در حركت به سوی لقای حضرت حق‏اند؛ هر چند لقا تا لقا فرق می‏كند،(2) به این معنا كه هر موجودی به تناسب ابزار وجودی و مسیر و حركت خود، به لقا نایل می‏شود.

بر این اساس، انسان‏ها نیز با توجه به اختلاف مسیر و گوناگونی حركت های شان، لقای های متفاوتی خواهند داشت. كسی كه در مسیر حق باشد، خداوند را با اسمای رحمتش ملاقات می‏كند . فردی كه در مسیر باطل قدم گذاشته و حركت كرده است، خداوند را با اسمای غضبش ملاقات خواهد نمود.

 بهشت و جهنم از آثار اسمای الهی است . صرف یك عناوین قراردادی نبوده، بلكه منشأ آثار ربوبی در جهان هستی‏اند . در واقع كل وجود، آثار و جلوههای اسمای الهی است.

 تفاوت لقای های انسان با اسمای الهی موجب و منشأ بهشت و جهنم می‏گردد؛ یعنی، بهشت و جهنم در اصل از كیفیت ملاقات‏ها با اسمای الهی نشأت می‏گیرد. لقائی هست كه معنایش "بهشت" می‏شود . لقائی هست كه معنایش "جهنم" می‏شود. كسی كه خداوند را با اسمای رحمت ملاقات می‏كند، آثار آن رحمت‏ها همان بهشت است . اگر لقا با اسمای غضب باشد، آثارش جهنم خواهد بود.(3)

در باب  چیستی لقاء الله  عارف برزگ  و حكیم سترگ معاصر امام خمینی  سخن شنیدنی دارد:

 آنان كه راهی برای لقاءالله و مشاهده  جمال و جلال حق باز گذاشته اند و مدّعی این مقام هستند،می گویند (شخصی كه راه خود سازی و تهذیب نفس و سلوك الی الله را در پیش گرفته)پس از تقوای تامّ تمام و اعراض كلّی قلب از جمیع عوالم و رفض نشأتین و قدم بر فرق انّیّت و انانیّت گذاشتن و توجه تامّ و اقبال كلی به حق و اسما و صفات آن ذات مقدس كردن و مستغرق عشق و حبّ ذات  مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه كشیدن ،یك صفای قلبی از برای سالك پیدا شود كه مورد تجلیات اسمائیه و صفاتیه گردد،و حجاب های غلیظی كه بین عبد و اسما و صفات بود ،خرق شود و فانی در اسما و صفات گردد.(4)

خلاصه سخن امام :  سالك ،وقتی با ریاضت های مشروع،به خلوص قلبی كامل رسید و از خود بینی و خود خواهی و خود ستایی گذشت، بلكه "خود"نفسانی را زیر قدم هایش محو و نابود كرد و از آخرت و حتی از بهشت و نعمت های آن نیز دل كند و فانی و ذوب در خدا گشت  و تنها او را طلب كرد و جز او را ندید،  صفا و نورانیتی در قلبش پدید می آید كه اسما و صفات عینی و خارجی  خدا را مشاهده می كند.تجلیات انوار اسما و صفات الهی، او را تحت تأثیر و احاطه  خود قرار می دهد0

در نگاه امام خمینی  لقاءالله  یعنی  محل تجلیات ذاتی و غیبی خدا قرار گرفتن ، مشاهده  باطنی ذات پاك پروردگار با چشم دل و بصیرت درون0 در مرحله پیش سالك به مرتبه ای از كمال قدسی صعود كرده بود كه اسما و صفات الهی را مشاهده می كرد.تجلیات انوار آن، او را متأثر می ساخت . ممكن است سالكی بتواند از آن منزل و مرتبه نیز عروج كند و حجاب های نوری اسمائی و صفاتی را نیز كنار زند. به تجلیات ذاتی غیبی نایل گردد ؛اگر چه نیل به چنین مرتبه ای بسیار سخت و مشكل است 0

امام خمینی در این باره می نویسد:از برای بعضی از ارباب سلوك ممكن است حجاب نوری اسمائی و صفاتی نیز خرق گردد. به تجلیات ذاتی غیبی نایل شود. خود را متعلق و متدلّی به ذات مقدس ببیند. در این مشاهده، احاطه  قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود كند. وجود خود و جمیع موجودات را ظل(سایه)حق ببیند. (5)

بنابراین  لقای رب و رسیدن  به خدا عبارت است از نیل به مقام قرب پروردگار. مقام قرب نیز  نزدیكی معنوی هر چه بیش تر به صفات و ذات حضرت حق است . نخست از طریق تحقق و بروز و ظهور انوار صفات  و اسمای الهی ؛ پس از آن، تجلیات انوار ذات قدسی،در جان و روح و قلب سالك و عارف،پدید می آید.

 انسان به میزانی كه روح و صفات خداوندی را در خود متجلی كند و استعدادهای فطری و انسانیاش را محقق سازد،به خدا نزدیك تر شده و به مقام قرب و لقای حق نایل آمده است. لقاء الله بیانگر یك جهت گیری و نشانه یك خط سیر معین در روند تعالی وجودی آدمی است .

پینوشتها:

1.   ملكی تبریزی  رساله لقاء الله،   انتشارات  آل علی،  1382 ش،  قم ، ص 6 - 7.

2.  انشقاق (84) آیه 6 و 12؛ فرقان (25) آیه 21؛ كهف (18) آیه 105؛ فصلت (41) آیه 54؛ رعد (13) آیه 2.

3.  الرحمن (55) آیه 46؛ نازعات (79) آیه 40؛ بقره (2) آیه 155 و 157؛ تغابن (64) آیه14؛ نساء (4) آیه 100.

4.  امام  خمینی، چهل حدیث. نشر موسسه آثار امام خمینی، 1387 ش ،ص453.

5.  همان.

چرا خداوند از خود برای ما نمی گوید؟
اگر مراد شما از معرفي، ديدن با چشم و معرفي حضوري است، بايد گفت: دیدن با چشم، مخصوص موجودات مادی است كه شعاع نور از آن ها بلند شده و به چشم ما می‌رسد و ...

چرا خداوند خود را به ما معرفی نمی كند؟  و از خود برای ما نمی گوید؟

اگر مراد شما از معرفي، ديدن با چشم و معرفي حضوري است، بايد گفت:  دیدن با چشم، مخصوص موجودات مادی است كه شعاع نور از آن ها بلند شده و به چشم ما میرسد و صورت آن ها در ذهن ما نقش میبندد در نتيجه ديدن با چشم موجودي كه جسم نبوده و ويژگي هاي مادي ندارد، امري محال و غير ممكن است  آنچنانكه در قرآن مي فرمايد: "لا تدركه الأبصار وهو یدرك الأبصار وهو اللطیف الخبیر" (1) چشمها او را نمیبینند و او بینندگان را میبیند و او دقیق و آگاه است" يا در داستان حضرت موسي (ع) آمده است"وَ إِذْ قُلْتُمْ يَامُوسيَ‏ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتيَ‏ نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُون"(2)و (نيز به ياد آوريد) هنگامي را كه گفتيد: «اي موسي! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اينكه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببينيم!» پس صاعقه شما را گرفت در حالي كه تماشا مي‏كرديد"اما اين  بدان معنا نيست كه ما هيچ گونه تصوري از خدا نداشته باشيم، چنان كه تا به حال روح خود را نديده ايم اما دليلي وجود ندارد كه هيچ تصوري از روح نداشته باشيم. بر اين اساس وقتي در مقام تصور روح خود بر مي آييم، هيچ گاه شكل خاصي از روح نزدمان حاضر نمي شود ،بلكه نهايتاً صفاتي از روح قابل درك است. در اين مقام مي توانيم با شناخت درست از صفات خدا تصوري اجمالي از خدا داشته، با اين تصور در مشكلات از خدا كمك بخواهيم، چنان كه ما ائمه را مشاهده نكرده، ولي از آن ها در گرفتاري ها كمك مي گيريم. حال براي شناخت صفات الهي از راه هاي متعددي مي توان كمك گرفت. خداوند در قرآن خود را با صفاتي نظير "الكريم" فَتَعَليَ اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ  لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيم"پس بلند مرتبه است‏ خدا، فرمانرواي حق، خدائي جز او نیست صاحب عرش و بزرگوار است "لطيف" إِنَّ رَبيّ‏ِ لَطِيفٌ لِّمَا يَشَاءُ  إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الحَْكِيم" پروردگار من در انجام آنچه بخواهد دقیق است. او است دانا و فرزانه" كافي"أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكاَفٍ عَبْدَهُ  وَ يخَُوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِن دُونِهِ  وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد"(5) آیا خدا (درنگه داري) بنده‏اش كافي نیست، تو را از غیر خدا مي‏ترسانند، هر كس را خدا گمراه كند، هیچ راهنمائي براي او نیست.

و يا "الشافی - اللطیف - الشكور - الدیان - الخالق - الخبیر - الجلیل - الجواد - التوّاب - الباعث - البرّ - الوارث - الوكیل - الوفی - الهادی - الودود -الواسع - الناصر - الرحمان - الرحیم - و ..." معرفي كرده است؛ در روايات نيز مي توان در اين باره به دعاي معروف جوشن كبير اشاره كرد به علاوه آنكه با توجه به حديث:"ُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول" ای هشام خدا بر مردم دو حجت دارد حجت آشكار و حجت پنهان، حجت آشكار رسولان و پیغمبران و امامانند و حجت پنهان عقلهای آنهاست" برخي از ويژگيهاي خداوند را مي توان با عقل شناخت.  فرض كنید از طریق براهین عقلی به این نتیجه می رسید كه وجود موجودی در راس نظام هستی ضرروی است؛ ضرورتا لازم است در راس هرم وجود موجود برتری باشد كه در بالاترین درجه وجود و پیراسته از هر نقص و عدم  باشد؛ زیرا وجود عین كمال و دارایی است. موجودی كه در اوج وجود باشد، از هیچ كمالی تهی نخواهد بود تا عدمی در ساحت وجودش راه داشته باشد؛ بر این اساس در می یابید كه واجب الوجود شما، صرف الوجود است، یعنی هیچ نقصی ندارد، پس دارای هر صفت كمالی آن هم در نهایت و اوجش خواهد بود يا فرض كنید با دیدن نظم موجود در عالم در می یابید كه خالق عالم دارای حكمت و علم بوده، زیرا بدون علم و حكمت، هماهنگ ساختن چنین مجموعه های بی نظیری از موجودات با هم و برقراری هماهنگی و هارمونی اعجاب برانگیز بین آن ها ممكن نیست؛ یا از عظمت برخی مخلوقات پی به قدرت بی اندازه خداوند می برید و ... .

 

پي نوشتها:

1. انعام (6) آيه 103.

2. بقره (2) آیه 55.

3. مؤمنون (23) آيه 116.

4. يوسف (12) آيه 100.

5. زمر (39) آيه 36.

صفحه‌ها