پرسش وپاسخ

آيا طلب مغفرت خواستن براي قاتلين ائمه اشكال دارد؟
دشمنان ائمه(ع) دشمنان خدا هستند. چنان كه در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم:«مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ»

مي خواستم بدونم آيا طلب مغفرت خواستن براي قاتلين ائمه اشكال دارد يا خير اصلا درست مي باشد ؟

دشمنان ائمه(ع) دشمنان خدا هستند. چنان كه در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم:«مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ» هر كسي با شما  ائمه و اهل البيت (ع) دشمني كند به حقيقت با خدا دشمني ورزيده است. هر كسي با ائمه (ع) دشمني يا مخالفت كند، كافر و مشرك و اهل جهنم است. چنان كه در بسياري از روايات از جمله در همان زيارت بسيار معتبر جامعه كبيره مي خوانيم:« مَنْ خَالَفَكُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاهُ وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيم‏» يعني هر كه با شما(ائمه ) مخالفت كند  دوزخ جايگاه اوست، هر كسي منكر امامت و مقام و منزلت شما شود كافر است، و هر كسي بر عليه شما وارد جنگ شود ، مشرك است. و هر كسي امر و فرمان شما را اطاعت نكند در درَك اسفل يعني پايين ترين و بدترين نقطه جهنم جاي او است. با اين وصف چگونه مي توان قاتلين ائمه (ع) - كه لعنت خداوند هر لحظه و هر دم بر آنان باد-  را مورد دعا قرار داد در حالي كه  دعا و استغفار و طلب آمرزش براي هر كسي بيانگر يك نوع دلسوزي و اظهار محبت و علاقه است. يعني همان چيزي كه در بسياري از آيات قرآن از آن نهي شده است. در سوره مباركه توبه مي خوانيم: « ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيم » (1) براي پيامبر (ص) و مؤمنان جايز نيست كه براي مشركان  از خداوند طلب مغفرت و آمرزش كنند، هر چند آن مشركان از نزديكان شان باشند، پس از آن كه بر آن ها روشن شد كه اين گروه اهل جهنم هستند. وقتي مي دانيم كه قاتلين ائمه (ع) به طور قطع و يقين اهل جهنم و در بد ترين و پايين ترين جاي جهنم جايشان است، دعا و طلب مغفرت براي شان اولا- هيچ فايده اي ندارد. چنان كه قرآن كريم در مورد منافقين به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: به هيچ وجه براي شان دعا و استغفار نكن، كه اگر هفتاد( بلكه هفتاد هزاز ) بار هم براي شان استغفار كني خدا آن ها را نمي آمرزد.(2)  ثانيا – كسي براي آن ها دعا و استغفار و دلسوزي كند در قيامت هم نشين و همراه آنان خواهد بود.

پرسشگر گرامي!  نه تنها دعا و استغفار براي آنان جايز نيست. بلكه تأكيد قرآن و روايات بر اين است كه نسبت به كفار و مشركين و منافقين و همه كساني كه فكر و عقيده و عمل و رفتارشان در نقطه مقابل قرآن و خدا قرار دارند، اظهار تنفر و دشمني علني داشته باشيد و به پيروي از خدا و فرشتگان  آنان را مورد لعنت و نفرين خود قرار دهيد. زيرا آنان شجره ملعونه و به تعبير قرآن« كلمه خبيثه و شجره خبيثه » هستند (3) قاتلين و دشمنان ائمه (ع) بعد از آن كه فهميدند حق با آنان است به مخالفت با  آنان بر خاستند و راه  كفر را در پيش گرفتند. چنين افرادي به حكم آيه 161 سوره بقره و 87 آل عمران و  آيات زيادي از قرآن مورد لعنت خدا و فرشتگان و همه مؤمنان بلكه همه مردم قرار دارند.  

پي نوشت ها:

1. توبه ( 9)، آيه 113.

2. همان، آيه 80 و سوره منافقون ( 63 )، آيه 6.

3. ابراهيم ( 14)، آيه 24 .

چرا برای ائمه اطهار گنبد و بارگاهی از طلا می سازند؟
منظور كساني كه اين كار انجام مي‌دهند، يك نوع احترام و تجليل نسبت به آن شخصيت است .

چرا برای ائمه اطهار گنبد و بارگاهی از طلا می سازند؟چرا ضریح ائمه ما از طلا ونقره باید باشد؟در حالیكه این همه نیازمند و محتاج در بین شیعیان وجود دارد.آیا اصولا ائمه ما با این شكل احترام گذاردن موافق اند؟نمی شود گنبدی ساده بدون طلا مثل مسجد النبی داشته باشند؟یا مثل كعبه؟

ساختن ضريح و حرم براي قبور رهبران مذهبي، به عنوان يك رسم و سنتي اجتماعي، قرن هاست كه در جوامع گوناگون به وجود آمده، منظور كساني كه اين كار انجام ميدهند، يك نوع احترام و تجليل نسبت به آن شخصيت است . از منظر دين اسلام اين گونه اعمال بيانگر تجليل و احترام از شخصيت هاست . اگر اين افراد در زمره علما و بزرگان دين به خصوص امامان معصوم و فرزندان آنان باشند ، اين اعمال مصداق تعظيم شعائر الهي است كه در قرآن نشانه تقوي و بسيار ارزشمند دانسته شده است .

به علاوه اين گونه رفتارها در خصوص فرزندان رسول خدا نوعي اظهار مودت و محبتي است كه از فروع دين و مزد رسالت حضرت دانسته شده ، در ساحت ايمان شيعي از جايگاه رفيع و والايي برخوردار است؛ در نتيجه اين گونه تجليل و تعظيم ها هم ماهيت ديني دارد و هم بسيار ارزشمند است .

اما در خصوص مصداق عملي تعظيم و تجليل و نوع تزيين و نقش نگاری بارگاه ها ، هر چند ممكن است در مواردي اشتباهات و زياده روي هايي وجود داشته باشد و ضرورت ها در اين ميان فراموش شود ، اما آيينه كاري و طلاكاري به خودي خود نادرست و ناپسند نيست.احترام و تجليل نمادهاي ديني هم يكي از مهم ترين ابزار ترويج و تبليغ تفكرات ناب و عميق ديني به حساب مي آيد.

در خصوص طلا كاري ها بايد به چند نكته توجه داشت:

 

1- وقتي بنا بر گرامیداشت و تجليل يك شخصيت بي بديل در بين بشر مانندامام است، بايد تفاوتي بين او و ديگر شخصيت هاي مورد احترام انسان ها و يا بارگاه هاي ديگر سلاطين وجود داشته باشد تا تصور نوعي همساني براي بينندگان حاصل نشود ؛ اين امر در عين كم توجهي اكثر مردم از اهميت بسزايي برخوردار است .

 

نمونه اين نوع نگرش در بارگاه امامين كاظمين ديده مي شود كه بر خلاف سنت معماري اسلامي و شرقي، روي يك بارگاه دو گنبد قرار گرفته تا نشان دهد در زير اين بقعه دو امام مدفون هستند. براي شيعه هر امام مظهر يك انسان كامل است . بايد اين عظمت و شكوه به شكلي متفاوت ابراز گردد و اين امر تابع سنت هاي جاري اجتماعي در ملل شرقي نگردد.

 

در نتيجه يكي از اولين سوالاتي كه براي يك بيننده غير مسلمان با ديدن بارگاه امام رضا عليه السلام پيش مي آيد، اين است كه اين همه عظمت و شكوه و هزينه براي يك انسان چه معنايي دارد ؟ اين جاست كه روشن مي شود ما اين افراد را در شمار ديگر شخصيت هاي مورد تكريم و احترام در بين بشر نمي دانيم . نوع گرامیداشت ما منشا عقيدتي و متفاوت دارد.

 

2- هرچند در اسلام بر حقيقت و روح تعاليم و معارف ديني تاكيد بسيار شده، اما ظواهر و امور ظاهري هم از اهميت بسياري برخوردار است . نمي توان تاثير شگرف امور ظاهري را در جلب توجه و تاليف قلوب به سمت اين مكان ها و در نتيجه بهره مندي از معنويت و روحانيت موجود در اين مكان ها، انكار كرد . دستوراتي استحبابي قبيل خوش صدا بودن موذن و قاري قرآن يا زيبا و آراسته بودن امام جماعت نشان مي دهد كه توجه به ظواهر و بهره گيري از قدرت احساسات و تمايلات بصري و حسي بشر براي رهيافت به حقيقت باطني قابل انكار نيست.

 

3- بخش اعظم طلاكاري ها و تزيينات از طلا و جواهراتي است كه توسط خود مردم از همه اقشار اهدا ميشود، در نتيجه در اين نوع هدايا كه به شكل نذر و يا وقف و مانند آن صورت مي پذيرد، متولي امور حق تصرف متفاوت و دل خواسته ندارد . مامور به صرف اموال در مورد نذر است، البته اگر خلاف شرع و عقل نباشد .

 

4- از آن جا كه هزينه ها ناشي از اموال دولتي و عمومي يا وجوهات ديني نبوده ، بلكه هداياي مردمي پايه اصلي هزينه ها را تشكيل مي دهد، معمولا اين تصور هم براي توده جامعه به وجود نمي آيد كه چرا اين همه هزينه براي زيبايي و تزيين اين مكان ها صرف شده است، بلكه خود مايل به مشاركت در اين امور هستند .

 

5- نيازمندي انسان گاهي ظاهري و مادي است و گاهي باطني و روحي؛ هرچند در جامعه ما و همه جوامع ديگر نيازمندان مادي كم نيستند ، اما نيازمندان روحي و معنوي در هر جامعه اي به مراتب بيش تر از نيازمندان مادي اند . اين گونه هزينه ها اگر به شكلي انجام شود كه موجب جلب قلوب و ايجاد انس توده ها با حرم ها و توجه به آن امام معصوم گردد و در نتيجه نياز روحي اقشار گوناگون را برطرف نمايد، ارزشمند تر از رفع برخي نيازهاي مادي آنان است؛ هر چند توجه به همه ضرورت ها در كنار هم شدني و لازم است .

 

6- برخلاف تصور بسياري از ما امامان معصوم زندگي فقيرانه و مشقت باري نداشتند ، البته ساده زيستي در همه حال پسنديده است و در امامان ما هم وجود داشته اما به جز برخي حضرات معصومين كه در صدر اسلام و در شرايط سخت جامعه مي زيسته اند ، چنان كه در تاريخ نقل شده، باقي امامان زندگي محترم و با جلالتي داشتند . داراي منزل وسيع و غلام كنيز بوده و فعاليت هاي گسترده تجاري و كشاورزي و... داشتند .

 

البته در كنار همه اين ها اين بزرگواران توجه به فقرا و مساكين و تواضع و خاكساري را فراموش نمي كردند، در خصوص امام رضا عليه السلام نقل شده كه در خانه خود در وقت غذا سفره بزرگي مي انداختند. همه افراد خانه اعم از خادمان و غلامان حتي خادمان اصطبل را بر آن مي نشاندند. با دست خود از بهترين غذاها براي آن ها مي كشيدند، آن گاه خود شروع به ميل غذا مي فرمودند .

 

اين موارد نشان مي دهد كه در نوع زندگي اين بزرگواران هم در عين توجه به فقرا و مساكين ، شان و جايگاه و موقعيت اجتماعي -با توجه به اوضاع عمومي جامعه- مورد توجه قرار مي گرفت و از اين گونه امور غفلت نمي شد .

نقش عاشورا در بهداشت روانی جامه چیست؟
إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي ....

نقش عاشورا در بهداشت روانی جامه چیست؟ لطفا در مورد نقش عاشورا در بهداشت روانی جامعه اگر مطلبی دارید برایم ارسال كنید.

عاشورا و قیام سیدالشهدا (ع)دارای ابعاد و فوائد زیادی است كه با دقت و مطالعه در فرمایشات اهل بیت (ع) و اهداف امام حسین در عاشورا می توان به آنها پی برد. یكی از مهمترین اهداف قیام امام حسین اصلاح در دین و حفظ دین پیامبر (ص)بود آنجا كه فرمود:إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)(1)

خروج و قیام من فقط برای اصلاح در امت جدم بود اراده كرده ام امر به معروف و نهی از منكر كنم وبه سیره جد وپدرم عمل كنم.

و به عبارت بهتر مفاهیم دینی با قیام عاشورا زنده نگه داشته شد. مفاهیمی مانند امر به معروف و نهی از منكر و مبارزه با ظلم و استكبار و ...

و این دینی كه قیام عاشورا او را احیا كرد آرامش و بهداشت روانی جامعه را تضمین می كند.

بسیاری از اندیشمندان معاصر غربی نیز به این حقیقت دست یافته اند كه مشكل زیربنایی انسان معاصر اساساً به نیاز وی به دین و ارزش های معنوی برمی گردد.

مورخ معروف، "توین بی"، می گوید: "بحرانی كه اروپاییان در قرن حاضر به آن دچار شده اند، اساساً به فقر معنوی آن ها باز می گردد. تنها راه درمان این فرو پاشیدگی اخلاقی، كه غرب از آن رنج می برد، بازگشت به دین و ارزش های دینی  است. اصولاً ایمان، تأثیر بسزایی در نفس انسان دارد، زیرا اعتماد به نفس، قدرت او را بر صبر و تحمل سختی های زندگی افزایش می دهد. احساس امنیت و آرامش را در نفس او مستقر می سازد. در درونش آسودگی خاطر به وجود می آورد. بدین سان، انسان غرق در احساس خوش بختی می شود."(2)

نیاز به دین و نیایش با خدا  و نقش مثبت آن در بهداشت و سلامت فرد و جامعه از نگاه برخی از روان شناسان غربی نیز مخفی نمانده است. "یونگ" معتقد است كه دین و ارتباط با خدا  به انسان آرامش و به وجودش معنا می بخشد و راه های تحمل مشكلات را به وی می آموزد.(3)

بنابراین، یكی از مهم ترین گام ها به سوی سلامت نفس و بهبودی از بیماری های روحی و روانی انسان و رسیدن به آرامش و اطمینان درونی، یاد خداوند است كه این یاد خدا در دینداری نهفته هست.  قرآن كریم نیز ذكر خدا را سبب آرمش دل ها و روح و روان انسان معرفی فرموده است:

الا بذكر الله تطمئنّ القلوب(4)  دوری از ذكر خدا را سبب نا آرامی و اضطراب روانی دانسته است: من اعرض عن ذكری فانّ له معیشه ضنكا ؛ (5) هر كه از یاد خدا دوری گزیند، دچار زندگی سختی می شود.

زندگی تنگ سبب سرگردانی، اضطراب  و چه كنم چه كنم می شود . آرامش روانی را از وی می گیرد. هنگامی كه بهداشت روان انسان به خطر افتاد ، فشار و استرس به او  دست داد ، اگر جلوی آن گرفته نشود ، درجه فشار و استرس بالا می رود.

علاوه بر دستاورهای عاشورا ، ذكر مصائب اهل بیت و نوحه و گریه برای آن حضرت  و مظلومیت آن بزرگوار خود یكی از مصادیق ذكر است كه انسان را آرام می كند و به بهداشت و آرامش روانی جامعه كمك می كند. لذا اهل بیت به ما توصیه كردند كه در هر مصیبتی یاد مصیبت امام حسین باشیم و مصیبت های كم خود را با مصیبت بزرگ ایشان مقایسه كنیم آنگاه  مصیبت خود را فراموش خواهیم كرد. امام رضا (ع) به ابن شبیب فرمود:إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِی(6)

اگر می خواهی برچیزی گریه كنی برای حسین گریه كن(وبعد مصیبت های بزرگ حضرت را شمردند).

بنابر این ذكر مصیبت امام حسین (ع) نیز چون ذكر است به بهداشت روانی جامعه كمك خواهد كرد.

پی نوشت ها:

1.علامه مجلسي، بحار الأنوار،مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه.ق، ج 44،ص 329.

2. یوسف القرضاوی، ایمان و الحیاه، ص 335.

3. كارل گوستا ویونگ، فرد در جامعه های امروزی، ص78.

4. رعد (13) آیه 28.

5. طه (20) آیه 124.

6.شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة ؛مؤسسه آل البيت (ع) قم، 1409 ه.ق،ج 14،ص 502.

اگر ما عقل داریم، پس پیامبرها برای چه هستند !؟
عقل به تنهایی هیچ گاه نمی تواند نیاز بشر تامین كند .

اگر ما عقل داریم، پس پیامبرها برای چه هستند !؟

به رغم وجود عقل، ضرورت وحی برای زندگی بشر در ساحات مختلف فردی ،اجتماعی ،دنیایی ،اخروی ، معرفتی و عملی مسله ای است كه با رویكردهای مختلف عقلانی، وحیانی و عرفانی قابل اثبات است .عقل به تنهایی هیچ گاه نمی تواند  نیاز بشر تامین كند .

انسان  ناگزیر از زندگی جمعی و اجتماعی است تا از رهگذر آن نیازهای گوناگون زندگی خود را تأمین كند، از طرف دیگر آدمی به وضوح نگران آینده خود و مراحل احتمالی حیات كه ممكن است در پس این عالم داشته باشد است. در مجموع هم در پی پذیرفتن زندگی اجتماعی با تمام وجود احساس می كند كه نیازمند قانون است تا از طریق عمل به قانون و اجرای آن سعادت همه جانبه خود را به دست آورد ؛ هم برای رسیدن به وضعیت مطلوبی كه در آینده در برابر او قرار می گیرد ، به دنبال هدایت و راهكار بهره مندی از شرائط ایده آل است . بشر به دلیل چنین احساس نیازی همواره خواهان قانون و جویای آن بوده ، داشتن قانونی جامع و كامل كه سعادت همه جانبه ای برایش رقم بزند، در سر لوحه آرزوهای خود داشته است؛ اما تجربه چند هزار ساله بشر به خوبی روشن ساخت قانونی كه بشر پیوسته در آرزوی آن است ، چیزی نیست كه از طریق عقل جزئی و منفعت اندیش و یكسو نگر  آدمیان به دست آید.

 به علاوه تدوین قانونی جامع و كامل برای این هدف بزرگ نیازمند داشتن شناختی كامل و همه جانبه از انسان جهان هستی و عوالم پیش رو و ناشناخته ای است كه احیانا به آن ها قدم خواهد گذاشت .

در نتیجه برای تدوین چنین قانون و طرح برنامه هدایت و سعادت انسان مبدئی فرا بشری لازم است كه با شناخت كامل از همه خواستهای ظاهر و باطنی و دنیایی و آخرتی و نیازهای فردی و اجتماعی، قانونی را وضع نماید كه سعادت بشر را در تمام عرصههای یاد شده، بدون كم و كاست و بر اساس عدالت برآورده سازد. چنین قانونی تنها از رهگذر فرایند وحی و داستان نبوت قابل دستیابی است. (1)

 نبوت و قانون وحی برای اداره زندگی اجتماعی و تأمین سعادت در ابعاد مختلف برای بشر ضرورتی انكارناپذیر دارد، اما این آغاز راه و یا حداكثر هدف میانه است . هدف نبوت بسی فراتر از امور یاد شده است و آن عبارت از فراهم نمودن زمینه برای دستیابی بشر به مقام قرب الهی و حاكم شدن توحید بر همه شئون آدمیان در دنیا و آخرت است كه با هدایتگری فردی كامل امكان پذیر است تا هم خود راه هدایت را بداند و هم چگونگی هدایت كردن دیگران به این مسیر را شناخته باشد. (2)

با این دلایل به درستی می توان ضرورت قرارگرفتن ساختار نبوت و راهكار ارتباط خاص بین انسان با عالم غیب را دریافت. در غیر این صورت به شكل واضحی زندگی انسان و حیات او دستخوش نابسامانی و بی هدفی و بی سرانجامی تلقی می گردد كه از خدای حكیم چنین خلقی محال است . معقول نیست كه خداوند این همه هزینه برای ایجاد موجودی با این مقدار توانمندی و قابلیت نماید. اما در عین حال راه و مسیر تعالی و تكامل و سعادت وی را هموار نسازد.

 این مستدلترین و سادهترین شكل اثبات وحی و نبوت است . اما عمیقتر از هر دلیل عقلی و عرفانی، سخن نورانی امام صادق (ع) است كه درباره ضرورت نبوت فرمود:

 «چون ثابت كردیم كه آفریننده و سازندهای داریم كه برتر از ما و از همه آفریدههاست و این صانع، حكمت مدار و بلند مقام است و هیچیك از آفریدگان شایسته و سزاوار آن نیستند كه از نزدیك با او گفتوگو نمایند،  معلوم می شود كه خداوند حكیم میان خلق خود، سفرایی دارد كه میان او و بندگانش واسطاند . پیامهای خالق را به مخلوق می رسانند . آدمیان را به مصالح و منافع و وسایل بقای آنان و موجبات فنای شان آگاهی می دهند .پس ثابت می شود كه  میان آفریدگان، كسانی هستند كه از سوی خدای حكیم و علیم مأموریت امر و نهی دارند، و آن ها پیامبران و برگزیدگان اویند.

 حكیمانیاند كه حكمت الهی را آموخته و با آن مبعوث شدهاند.  در خلقت جسمانی با سایر مردم فرقی ندارد، ولی در حالات معنوی اخلاقی و صفات و كمالات وجودی كاملاً متمایز هستند. از طرف خداوند به حكمت و متانت تأیید شدهاند. افزون بر آن ها (بعد از انبیا) در هر دوره زمانی رهآورد نبوت از طریق دلایل و براهین آن ها به وسیله اوصیا حفظ شده است تا زمین از حجتی كه نشانه صدق عدالت را همراه دارد ، خالی نباشد». (3)

در این كلام نورانی كه  خاستگاه تحلیلهای دلایل فلسفی، كلامی و عرفانی ضرورت نبوت است ،بر این نكته تأكید گردیده كه خداوند حكیم چون برتر از مشاهده دیگران است، حكمت او ایجاب می كند كه از طریق انبیا و سفیران خود راه كمال و سعادت و قرب الهی را به بندگان  نشان دهد. (4)  در این رابطه حكیم بزرگ معاصر علامه طباطبایی بیان زیبایی در این باره دارند:

« اگر درست دقت كنیم خواهیم دید قانونی كه بشر پیوسته در آرزوی آن است و مردم تنها و دسته دسته با نهاد خدادادی لزوم چنان مقرراتی را كه سعادتشان را تأمین كند، درك میكنند، همانا قانونی است كه جهان بشریت را از آن جهت كه جهان بشری است، بیتبعیض و استثنا به نیكبختی رسانیده، در میان شان كمال عمومی را برقرار سازد.

 بدیهی است تا كنون در دورههای گوناگون زندگی بشر چنین قانونی كه تنظیم یافته عقل و خرد باشد، درك نشده است. اگر چنین قانونی به حسب تكوین[نظام آفرینش] به عهده خرد گذاشته شده بود، البته در این روزگاران دراز برای بشریت درك و مفهوم میشد، بلكه همة افراد مردم كه به دستگاه تعقل مجهّز میباشند، آن را تفصیلاً درك میكردند، چنان كه لزوم آن را در جامعه خود درك میكنند.

 به عبارت روشنتر قانون كامل مشتركی كه باید سعادت جامعة بشری را تأمین كند، اگر تكویناً به عهده خرد گذاشته شده بود، هر انسان با خردش آن را درك میكرد، چنان كه سود و زیان و سایر ضروریات زندگی خود را درك میكند، ولی از چنین قانونی تاكنون خبری نیست.

قوانینی كه خود به خود یا با وضع یك فرمانروا یا افراد یا ملكی تاكنون در جوامع بشری جریان یافته است، برای جمعی مسلّم و برای غیر آنان غیر مسلّم است. دستهای از آن با اطلاع و دستهای بیاطلاع میباشند. هرگز همه مردم كه در ساختمان بشری مساوی و همه با خرد خدادادی مجهّزند، درك مشتركی در این باب ندارند.

 چون به مقتضای نظریة هدایت عمومی وجود چنین دركی در نوع انسان ضروری است، ناگزیر دستگاه درك كننده دیگری در میان نوع انسان باید وجود داشته باشد كه وظایف واقعی زندگی را به آنان بفهماند و در دسترس همگان گذارد. این شعور و درك كه غیر از عقل و حس میباشد، شعور وحی نامیده میشود ».  (5)

گفتنی است كه عقل با تمام  ارزش آن از كاستی های بر خوردار است كه نمی تواند به تنهای سعادت انسان را تامین كند :

 الف -مشكل اصلی عقل این است كه دائره عملكرد و شناخت آن محدود بوده، قدرت به دست آوردن شناخت و معرفتی جامع و كامل از انسانی كه خود جزئی از آن است، در آن وجود ندارد. عدم دسترسی به شناختی جامع و تمام عیار مانع از تعیین حدود و چگونگی عملكردها و جهت گیری ها و هر نوع برنامه جامع و كامل برای حركت در مسیر كمال حقیقی است.

 البته جای تردید نیست كه به گفته امیرمؤمنان(ع) عقل سرمایهای پایان ناپذیر(6) و مشاوری خیرخواه است . كسی را كه با آن به رایزنی بپردازد، فریب نمیدهد. (7)

 ب- به دلیل اهمیت عقل، یكی از اهداف متعالی و بنیادین نبوت و بعثت انبیای آن است كه گرد و غبار هواهای نفسانی را از چهره عقل بزداید. گنجینههای نهفته عقول آدمیان را آشكار سازد. (8)

اما متأسفانه به گفتة امیرمؤمنان بسیاری از آدمیان توفیق بهرهمندی از دادههای عقلانی را ندارند. (9)

ج- برخی با وجود چراغ عقل در شقاوت فرو میغلطند. (10) زیرا عقل تنها نیروی ادراكی و اعمال قدرت در وجود آدمی نیست. گاهی هواهای نفسانی، عقل را كه اصلی ترین فرمانده وجود انسان است، در چنگال خود به اسارت میگیرد. (11)

در این صورت نه تنها عقل نجات بخش و كارساز نیست ،بلكه چراغی است در دست خواستهای نفسانی . نفس پس از اسیر گرفتن عقل، از نور آن جهت خواستهای غیر الهی و غیر انسانی بهره میگیرد.

باتوجه به این گونه امور عقل به تنهای توان تامین اداره بشر و تامین سعادت او را ندارد؛ زیرا  عقل بدون هدایت وحی چه بسا ممكن است به عنوان جاده صافكن خواسته های نفسانی عملكند. عقل آن گاه مفید و كارساز است كه در بند شریعت و نبوت باشد و از هدایت انبیا و در پرتوی نور وحی پرورش یابد. (12)

 

پینوشتها:

1. محمد سعیدی مهر،  آموزش كلام اسلامی،نشر طه، قم 1383ش. ج 2، ص 27.

2.    سید محمد حسین طبا طبایی، شیعه در اسلام،نشر دار الكتب الاسلامیه، تهران 1348ش. ص 82.

3. همان، ص 80.

4. محمد امین صادقی،  پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی،نشر مؤسسه آثار امام، 1386ش. ص 224.

5.  شیعه در اسلام، ص84 .

6. نهج البلاغه،نشر موسسه امیر المومنین، قم، 1380ش حكمت 54، ص636.

7.  همان، حكمت 281. 698. 

8.  همان، خطبه 1، ص38 .

9.  صدوق التوحید،نشر جامعه مدرسین،  قم، بی تا ص 255، حدیث 5.

10.  نهج البلاغه، نامه 78. ص618 .

11.  همان، حكمت 411. 728 .

12.  پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 262.

 

 

مگر تمامي اديان هدف شان هدايت مردم به سوي خدا نيست؟ هدف يكيست.
در واقع تفاوت شرایع آسمانی در شكل و ماهيت هم از جهت مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگی‏های مردمی كه بدان ها دعوت شده‏اند و هم در سطح تعلیماتي كه ارائه مي دادن

مگر تمامي اديان هدف شان هدايت مردم به سوي خدا نيست؟ هدف يكيست، راه چندتاست ؟

ما هم معتقديم كه دین خدا از آدم تا خاتم یكی است . اختلاف در دین وجود ندارد. همه پیامبران به یك مكتب دعوت می‏كرده‏اند. اصول مكتب انبیا كه دین نامیده می‏شود، یكی بوده است. اما بدان معنا نيست كه در هر زمان بتوان از هر دين و شريعتي  پیروی نمود ؛ دليل امر آن است كه در بين شرايع تفاوت هاي روشني وجود داشت .

 در واقع تفاوت شرایع آسمانی در شكل و ماهيت هم از جهت مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگی‏های مردمی كه بدان ها دعوت شده‏اند و هم در سطح تعلیماتي كه ارائه مي دادند، متفاوت بودند. پیامبران بعدی شرايع كامل تري را به موازات تكامل بشر به آن ها عرضه مي نمودند .

همواره پيامبران بعدي در سطح بالاتری تعلیمات خویش را كه همه در یك محور كلي بوده، به توده جوامع بشري القا كرده‏اند؛ مثلاً تعلیمات اسلام در مورد مبدا و معاد و وجود خداوند و... با همه اديان در محورهاي كلي مشترك است. اما در عمق و گستره و جزييات با معارف پیامبران پیشین بسيار تفاوت دارد.

 بشر در تعلیمات انبیا مانند یك دانش‏آموز بوده كه او را از كلاس اول تا آخرین كلاس بالا برند . هر پیامبری در هر دوره، یكی از مقاطع علمی و كمال انسانی را بر عهده داشته است.

مكتب پیامبران تدریجاً بر حسب استعداد جامعه انسانی عرضه شد تا بدان جا كه بشر رسیده است به حدی كه آن مكتب به صورت كامل و جامع توسط حضرت محمد (ص) عرضه شد.

 از نظر قرآن آن چه وجود داشته و همه پیامبران عرضه كرده‏اند، دین بوده است، نه ادیان، قرآن دین خدا را از آدم تا خاتم یك جریان پیوسته معرفی می‏كند، نه چند تا، و یك نام روی آن می‏گذارد و آن "اسلام " است. البته مقصود این نیست كه در همه دوره‏ها دین خدا با این نام خوانده می‏شد، بلكه مقصود این است كه حقیقت دین دارای ماهیتی است كه بهترین معرف آن لفظ اسلام است. (1) از این رو می‏گوید: "ان الدین عند الله الاسلام؛ دین نزد خدا اسلام است". (2) یا می‏گوید: "ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلكه حقجو و مسلمان بود". (3)

پس دین خدا كه از طرف پیامبران الهی عرضه شد، یكی بوده است، با آن خصوصیتی كه گفته شد . مردم در دوران‏های پیامبران موظف بوده‏اند از شریعت پیامبر زمان خود پیروی نمایند، به لحاظ این كه در آن زمان آن دین به شكل كامل تر از زمان گذشته عرضه ‏شد، اما با رسيدن به دوران خاتمیت و ارائه كامل ترين شريعت، همه مردم پس از بعثت رسول اكرم (ص) باید از دین او كه دین اسلام است ،تبعیت نمایند كه آخرین پیام الهی و كامل ترین آن ها است.

اصرار در باقي ماندن بر شيوه تعاليم و شريعت انبيای پيشين در چنين موقعيتي همانند اصرار يك دانش آموز بر دوباره و چند باره خواندن دروس يك سطح و يك مقطع تحصيلي است ،در حالي كه از او توقع مي رود به سطح بالاتري گام نهد . در نتيجه اين امر هم عملي غير منطقي و نامعقول بوده و هم با روح همه اديان يعني تسليم بودن در برابر خداوند منافات دارد . به هيچ وجه توجيه پذير نيست كه خداوند از ما تبعيت از شريعت جديد را بطلبد و ما اصرار بر عمل به شريعت سابق داشته باشيم .

 بنابراین اولا دین اسلام شكل كامل تمام ادیان گذشته است. در حالی كه ادیان گذشته در زمان خود كامل و با رسالت پیامبر اسلام ناقص محسوب می شوند.

ثانيا روح همه اديان تبعيت و تسليم در برابر خداوند است . تسليم نه به شكل صوري و در تبعيت از دستورات پيشين، بلكه در عمل و در انقياد مطلق در برابر دستورات خداوند محقق مي شود .

 وضعيت اديان آسماني و تعاليم و شريعت آنان به درستي و حقانيت و سلامت اصلي خود نماند.با گذشت زمان اختلاف اساسی و جوهری در ادیان از ناحیه پیروان و دانشمندان ادیان به وجود آمد . به خاطر ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهای شخصی، اختلافات عجيب و گسترده اي در دین را ایجاد كرده‏اند.

 قرآن می‏فرماید: "آن‏هایی كه از حقیقت آگاه بودند، و با این حال در دین خدا اختلاف ایجاد كردند، انگیزه‏ای جز طغیان و ظلم و ستم و حسد نداشته‏اند". (4) بنابراین تحریف صورت گرفته در ادیان سابق، آنان را از حقانیت دستورات آسماني اديان دور كرده است.

هرچند اگر مردم مخصوصاً طبقه دانشمندان، تعصب و كینه توزی و تنگ نظری و منافع شخصی و تجاوز از حد حدود و حقوق خود را كنار بگذارند و با واقع بینی و روح عدالت خواهی ادیان را بررسی كنند، بسیاری ازحقایق روشن شده و اختلاف حل می‏شود. (5) اما در حقيقت نبايد از ياد برد كه ماهيت واحد داشتن همه اديان هم دليلي بر امكان تبعيت از هر دين ديگر نيست ، هر چند اعتقاد به تعاليم مشترك همه اديان از نظر اسلام معقول، بلكه لازم است . بحث اصلي در شريعت ها و روش هاي عملي در اديان است.

در نتيجه هر چند هدف يكي است اما از راهكارهاي موجود نمي توان به آن هدف رسيد . تنها راهكار رسيدن به آن هدف ارزشمند در زمان كنوني تبعيت كامل از دستورات دين اسلام است .

 

پی‏نوشت‏ها:

1.مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص 165،مجموعه آثار انتشارات صدرا ،تهران، 1374 ش ، ج 2 ،ص 181

2. آل عمران، (3) آیه 19.

3. همان، آیه 67.

4. همان، آیه 19.

5. مكارم شیرازي ، تفسیر نمونه ، دارالكتب الإسلامیه ، تهران، چاپ اول، 1374 ش ، ج 2، ص 351.

بر اساس ثقلين، ويژگي هاي اصلي مومن را بيان فرماييد
در اين مطلب ترديدي نيست كه هر مسلماني، مؤمن نيست، و ايمان شرايط و قيودي دارد كه عده اي از مسلمانان فاقد آن هستند

بر اساس ثقلين، ويژگي هاي اصلي مومن را بيان فرماييد

ضمنا با توجه به روايت زير و روايات مشابه: (الإسلام هو الظاهر الذي عليه الناس: شهادة أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له وأنَّ محمّداً عبده ورسوله وإقامة الصلاة وإيتاء الزكاة وحجّ البيت وصيام شهر رمضان، فهذا الإسلام). وقال: (الإيمان معرفة هذا الأمر مع هذا، فإن أقرَّ بها ولم يعرف هذا الأمر كان مسلماً وكان ضالاً).

اسلام همان اعتقاد آشكاري است كه مردم بر آن هستند. يعني گواهي به توحيد خداوند متعال و نبوت پيامبر اكرم وبر پاداشتن نماز و پرداخت زكات و انجام حج و روزه ماه رمضان، اين اسلام است. ولي ايمان عبارت است از اعتقاد به امامت اهل بيت عليهم السلام همراه با مباني قبل (توحيد و نبوت و…)، پس اگر فرد، به اسلام اقرار نمود و ولايت اهل بيت را نشناخت، مسلمان گمراه است. (مؤمن نخواهد بود)

1- آيا كسي كه به ولايت اهل بيت اعتقاد ندارد ولي به بقيه موارد ذكر شده ايمان دارد، ايمانش ناقص است يا از اساس بي ايمان است؟

2- آيا ما مي توانيم حدود يك ميليارد مسلمان سني را از ايمان ساقط كنيم و بگوييم چون ولايت اهل بيت را قبول ندارند، پس هيچگاه مومن نخواهند بود؟

3- اگر جواب سوالات قبل بله است، آيا تمام آيات قرآن پيرامون مومنين، در مورد اهل سنت صدق نخواهد كرد؟ مثلا: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ در اينصورت ديگر اهل سنت برادر ما محسوب نمي شوند!

4- آيا به دليل انحرافات موجود در كتب و عقايد اهل سنت، و تفاوتهاي مهم آن با عقايد ما، خدا و پيامبر آنها را بايد با خود متفاوت ببينم يا خير؟

دوست بزرگوار به چند نكته توجه فرمائيد:

1. در اين مطلب ترديدي نيست كه هر مسلماني، مؤمن نيست، و ايمان شرايط و قيودي دارد كه عده اي از مسلمانان فاقد آن هستند؛ خداوند متعال نيز در قرآن، برخي از مسلمانان را شايسته مقام ايمان ندانسته، و صرفا نام مسلمان را مناسب آنان معرفي مي نمايد:« قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَاكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْايمَانُ فيِ قُلُوبِكُمْ »؛«عربهاي باديه‏نشين گفتند: «ايمان آورده‏ايم» بگو: «شما ايمان نياورده‏ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‏ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است!»(1)

همچنين با توجه به دلائل مختلف نظير آيات قرآن (2) و رواياتي(3) كه شما نيز به برخي از آنها اشاره نموديد اعتقاد و ايمان به ولايت اهل بيت (ع) اگر چه از اصول دين نمي باشد (يعني شرط مسلماني نيست) ولي از شروط  اصلي ايمان (با معناي خاصي كه در نكته سوم اشاره مي شود) مي باشد يعني اگر  فردي كه  به ساير اعتقادات اصولي دين نظير توحيد و نبوت و معاد ايمان دارد، اما به ولايت امير المؤمنين(ع) و ساير اهل بيت (ع) اعتقادي نداشته باشد. اگر چه مسلمان محسوب مي شود، ولي ايمان حقيقي ندارد.

اما در پاسخ به اين پرسش كه  آيا چنين فردي از اساس بي ايمان تلقي مي شود يا ايمانش ناقص مي باشد در ابتدا لازم است  با توجه به متعدد و مختلف بودن معاني وكاربردهاي لفظ ايمان، به اين نكته توجه شود كه ايمان با معنا و مفهومي  كه براي تمايز  شيعيان و معتقدين به ولايت اهل بيت (ع) از ساير مسلمين به كار مي رود با معنا و مفهوم عرفي آن كه به هر نوع باور قلبي نسبت به اعتقادات و اصول ديني اعم از توحيد و نبوت و معاد گفته مي شود  متفاوت مي باشد.

در واقع ايمان در اينجا  اگر چه بر حسب ميزان شدت و قوت اعتقاد عملي افراد  به ولايت اهل بيت (ع) شدت و ضعف مي پذيرد ولي قابل تفكيك و تركيب نمي باشد  يعني افراد  با شدت و ضعف در نهايت يا چنين اعتقادي دارند و يا ندارند، يا نسبت به ولايت اهل بيت مؤمن هستند و يا نيستند. ولي در عين حال غير مؤمن بودن نسبت به ولايت اهل بيت(ع) به معناي بي ايمان بودن  فرد با همان معناي عرفي و عام آن نمي باشد.به همين دليل خداوند متعال ولايت را شرط اكمال دين و تكميل ايمان به معناي عام آن مي داند:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا؛« امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم» (4) يعني بدون اعتقاد به ولايت اهل بيت(ع) ايمان انسان به معناي عام خود ناقص مي باشد ولي در عين حال چنين فردي فاقد ايمان نسبت به ولايت اهل بيت (ع) تلقي مي شود و از اساس غير مؤمن تلقي مي گردد.

2.با توجه به نكته اول پاسخ سؤال دوم شما نيز روشن مي شود ،اعتقاد و ايمان حقيقي به  ولايت اهل بيت (ع)، ثمرات و نتايج  و بركات مشخص و معين و غير قابل انكاري در رفتار و سكنات و هدايت كامل انسان دارد كه قطعا فردي كه چنين باور و اعتقادي ندارد  از آن محروم خواهد بود.

فردي از اميرالمومنين درباره حداقل ايمان و كفر و گمراهي پرسيد، امام  فرمود: «حداقل ايمان آن است كه خداي بزرگ، خود را به انسان بشناساند، پس انسان به اطاعت خدا اقرار كند، سپس خدا پيغمبرش را بشناساند و انسان به نبوت و دريافت تعاليم دين اقرار كند. (آن گاه خدا) حجت خود بر خلق و گواه بر خلق را به انسان معرفي نمايد و انسان به فرمانبرداري او اقرار نمايد...  حد اقل گمراهي آن است كه انسان حجت خدا در زمين و گواه خدا بر خلق را كه خداوند به اطاعت اوامر نموده و ولايت او را واجب كرده است نشناسد. »(5) حتي اگر اكثريت مسلمانان از آن محروم باشند، اين حقيقت تغيير نمي كند، اما اين به معني محروم بودن آنها  از همه  آثار و بركات اسلام و دين ولو به صورت ناقص نمي باشد . نمي توان اهل سنت را با چنين بهانه اي از  همه بركات و آثار دنيوي و اخروي دين محروم دانست ، افراد زيادي كه به عنوان  اهل سنت  در طول تاريخ زندگي كرده اند همه به صورت يكسان با حقيقت آشنا نشده اند و قطعا بر اساس عدالت و حكمت و رأفت الهي افرادي كه به دلائل مختلف نظير ظلم و جور و تسلط سلاطين و خلفاء مستبد بدون قصور و كوتاهي در شناخت حق ، امكان شناخت و اعتقاد به حقانيت و ولايت اهل بيت(ع) را نداشته اند با افرادي كه با شناخت و صرفا از روي تعصب و با انگيزه هاي مادي و نفساني منكر اهل بيت (ع) شدند سرنوشت يكساني نخواهند داشت ،لذا بر اساس معارف ديني بسياري از اهل سنت نيز متناسب با تقيد و پايبندي آنها به همان ميزان از حقيقت كه شناخته اند اهل نجات و سعادت خواهند بود البته اين بحث اختصاصي به  اهل سنت هم ندارد بلكه در مورد همه انسانهاي حق طلبي كه از شناخت حق محروم مانده اند مطرح مي باشد (6).

3.در مورد سؤال سوم شما نيز همان طور كه اجمالا اشاره نموديم در قرآن كلمه ايمان و مؤمن با تعابير و معاني مختلفي به كار رفته است ، مثلا در برخي از موارد  به افراد اگاه از بين اهل كتاب  خطاب مي شود كه از قرائن موجود در آيه و سخن گفتن از عهد و پيماني كه در گذشته  با خدا بسته اند مشخص مي شود (7) و يا در برخي موارد اتفاقا خداوند افراد  صرفا مسلمان را در ابتدا با لفظ مؤمن خطاب مي كند و در ادامه آنها را به ايمان حقيقي دعوت مي نمايد كه حاكي از غير واقعي و ظاهري بودن و يا سست بودن و يا ناقص بودن  ايمان گذشته آنها مي باشد :

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلي‏ رَسُولِهِ ِ وَ الْكِتابِ الَّذي أَنْزَلَ مِنْ قَبْل...»؛«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! به خدا و پيامبرش، و كتابي كه بر او نازل كرده، و كتب (آسماني) كه پيش از اين فرستاده است، ايمان (واقعي) بياوريد»(8)

لذا با توجه به اينكه  خداوند به عموم مسلمانان اعم از كساني كه ايمان كاملي دارند و يا صرفا مسلمان بوده و ايمانشان ظاهري است مؤمن خطاب مي نمايد نمي توان به اين بهانه كه برخي از اهل سنت ايمان به ولايت اهل بيت (ع) ندارد  ادعا نمود كه مورد خطاب قرآن در آياتي نظير آيه اخوت(9) نمي باشند .

 

پي نوشت ها:

1. حجرات(49)آيه14.

2. مائده(5)آيه 3.

3. كليني، كافي، دارالكتب الاسلاميه، 1374ش، ج 2، ص 24 و 24.

4. مائده(5)آيه 3.

5. كافي، همان، ج2، ص 415.

6. رك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، نشر صدرا ،1375ش،ج 1، ص 320 به بعد.

7. مائده(5) آيه 1.

8. نساء(4)آيه 136.

9. حجرات(49)آيه 10.

چه ايرادي دارد دين به حوزه زندگي اجتماعی و سياست وارد نشود؟
برخلاف تصور شما دين امري تنها مربوط به عقايد شخصي افراد نيست و جنبه عموميت دارد.

چه ايرادي دارد دين در حوزه خصوصي افراد بماند و به حوزه زندگي اجتماعي و سياست وارد نشود؟ نظر به اينكه دين امري است مربوط به عقايد شخصي فرد.

برخلاف تصور شما دين امري تنها مربوط به عقايد شخصي افراد نيست و جنبه عموميت دارد.

توضيح بيشتر آنكه برخي دين را امري فردي و خصوصي برشمرده و لذا حضور آن را در اجتماع و دولت انحراف دين از مسير خود تلقي كردهاند. عواملي كه آنان را به اين نظريه كشانده است، عبارت از اين است كه احكام منسوب به دين به نحوي با تمايلات گروههايي به حق و يا به ناحق مخالفت كرده است. به حق آنجايي بوده است كه متوليان دين با استناد به آموزههاي ديني با حكومتهاي جور مقابله كردهاند و به ناحق آنجايي كه متوليان دين بر اثر فهم نادرستي كه از آموزههاي ديني داشتهاند، جلوي پيشرفت علمي و اجتماعي را گرفتهاند؛ نظير مواردي كه كليسا دانشمندان را بر اثر اظهار نظرهاي خلاف آيات كتب مقدس به اعدام و زندان محكوم ميكردند.

لذا به طور عمده پس از رنسانس يعني انقلاب علمي و رويكرد به علوم بشري و تجربي، ساز جدايي دين از سياست و دولت نواخته شد.

اما حقيقت آن است كه آموزههاي ديني تنها به خلوت مردم و درون خانههاي آنها منحصر نيست؛ بلكه به همه جوانب زندگي آنان اعم از خلوت و جلوت سر و كار دارد. دين تنها به نماز و روزه و نظاير آن محدود نيست تا بتوان در خانهيا مسجد به آنها پرداخت. دين روابط ميان انسانها را هم تعريف كرده است و از انسانها خواسته است، نسبت به ظلم ظالمان و فقر فقيران و مانند آنها ساكت ننشينند. عدالت ورزي و ستمستيزي و احسان به ديگران از مقولاتي است كه حتي نياز است، براي تحقق آنها به تشكيل حكومت روي آورد. بنابراين دين امري فردي و خصوصي و آخرتي نيست.

البته پنهان نيست كه دين مانند هر ابزار ديگري چنانچه در دست نااهلان و متحجران بيافتد، مورد سوء استفاده واقع خواهد شد. هرچه اينان بيشتر قدرت بگيرند، از دين استفاده ابزاري بيشتري خواهند كرد. خود را اصل دين تلقي خواهند كرد و قرائتي خاصي را از دين كه موافق طبقه حاكمه است، به عنوان قرائت رسمي و اصيل معرفي خواهند كرد و هر قرائت ديگري را سركوب خواهند نمود.

به نام دين امتيازات خاصي را براي خود قرار مي‌‌دهند و نوعي تبعيض طبقاتي را پديد مي‌‌آورند. براي خود چنان قداستي ميتراشند كه ديگر نقد عملكرد آنان از سوي مردم ممكن نخواهد شد.

ترديدي نيست كه اينها آفات بزرگي است كه در حضور دين در سياست و دولت پديد ميآيد؛ اما آيا چاره كار اين است كه تحت عنوان خصوصي سازي دين و جدايي دين از دولت و سياست، دامن دين را از صحنه اجتماع و سياست برچينيم؟ آيا با محدود كردن دين در حدود فردي و شخصي چيزي از حقيقت دين باقي مي ماند؟

دیدگاه جامعه شناسان و روان شناسان درباره پیدایش دین را بیان کنید.
جامعه شناسان و هم روان شناسان ديدگاههاي مختلفي دارند كه به جهت طولاني بودن از هر كدام تنها به يك مورد اشاره مي شود:...

دیدگاه جامعه شناسان و روان شناسان در باره پیدایش دین را به اختصار بگویید

در اين باره هم جامعه شناسان و هم روان شناسان ديدگاههاي مختلفي دارند كه به جهت طولاني بودن از هر كدام تنها به يك مورد اشاره مي شود:

1. ديدگاه جامعه شناسان (نظريه اميل دوركيم): ذات دين عبارت است از تقسيم هستي به دو حوزه قدسي و عرفي، اما علاوه بر آن دين همواره در دل يك سازمان يا نهاد است كه كار خود را سامان مي دهد. تعريفي كه او از دين ارائه مي دهد، چنين است: «مذهب عبارت است از دستگاهي همبسته از باورها و اعمال مربوط به امور مقدس، يعني مجزا از امور عادي يا ممنوع; اين باورها و اعمال همه كساني را كه پيرو آنها هستند در قالب يك اجتماع كمونوته اخلاقي واحد به نام كليسا متحد مي كنند.» البته اين كليسا مي تواند نام هاي ديگري به خود بگيرد و براي مثال به شكل معبد، مسجد يا كنيسه پديدار شود، اما كاركرد آن همان متحدساختن اعضاي خود در يك سازمان است. بدين ترتيب، هيچ ديني بدون سازمان يا نهادي به نام كليسا و يا هر نام ديگري وجود ندارد.

با تحليلي كه دوركيم ارائه مي كند، مسئله مناسك و شعائر نيز روشن مي شود. همه اديان، چه ابتدايي و چه پيشرفته و توسعه يافته داراي شعائر و مناسك خاصي هستند. از نظر دوركيم هدف اين شعائر چيزي جز تقويت همبستگي گروهي نيست. هنگامي كه اين گونه مراسم به صورتي منظم و هماهنگ برگزار مي شود، در ميان همه اعضاي كلان گونه اي وحدت ناگسستني پديد مي آورد و همه خود را داراي يك روح مي دانند و خويشتن را متعلق به يك پيكره مي بينند. وجود محرمات يا تابوها نيز اين همبستگي را تقويت مي كند.(1)

2. ديدگاه روان شناسان (نظريه زيگموند فرويد): فروید چند تقرير در مورد خواستگاه و تعريف دين دارد كه به مهمترين آنها يعني تعريف دين براساس نياز به شهوت را در اينجا مي آوريم. او منشا دین را شهوت یا عقده های شهوانی می داند. مشهورترین تقریر وی از این انگیزه دخالت مستقیم و تمام عیار شهوت درپیدایش وگرایش به دین است. ولی تقریر دیگری هم دارد كه به عقده های شهوانی شهرت یافته است.

به گمان وی ریشه همه غرایز انسان، میل جنسی اوست، به گونه ای كه اگر این اصیل وجود نداشته باشد انسان هیچ غریزه دیگری نخواهد داشت. بلكه این میل، تنها غریزه انسان است ودیگر غریزه ها یكی از جنبه لمس همین میل است و در واقع همین كشش است كه بصورت غریزه های دیگر بروز می كند. از سویی طبیعی ترین اقتضای این غریزه این است كه در هر شرایطی ارضاء شود واز دیگرسو، زمینه ارضای آن به ویژه بصورت بی حدومرز وجود ندارد. زیرا آداب و رسوم و نیز مقررات اجتماعی نه تنها به ارضای بی قید و شرط آن اجازه نمی دهد، بلكه پیوسته به محدود ساختن آن می پردازد.

محدود شدن این غریزه بوسیله آداب و مقررات اجتماعی سبب سرخوردگی و در پایان، سبب پیدایش عقده شدید می گردد و چون راهی برای گشودن آن وجود ندارد به تدریج از بخش خود آگاه روان به بخش ناخودآگاه آن منتقل می شود. وخواسته های انسان را شكل می دهد و مایه پیدایش افكار و رفتارهای معینی می گردد و در عین حال خود انسان نیز كه تحت تأثیر بخش ناخودآگاه روان خویش قرار دارد نیز از آن آگاه نیست.

این غریزه سركوب شده كه در بخش ناخودآگاه روان ثبات یافته است، از طریق شعر، هنر و دین بروز می كند. تمایل انسان به شعر، هنر و دین نتیجه كامل میل جنسی سركوب شده اوست كه همچون ملكات ثابت اخلاقی بلكه قوی تر و راسخ تر از آنها دربخش ناخودآگاه روان استقرار یافته است. (2)

البته به اين نظريات نقدهاي جدي وجود دارد كه مي توانيد آن را در كتاب: جستارهايي در كلام جديد، جمعي از نويسندگان، انتشارات دانشگاه قم، 1389ش، بخوانيد.

 

پي نوشت ها:

1. توسّلي، غلام عباس، نظريه هاي جامعه شناسي، انتشارت سمت، تهران، 1389ش، ص 211 ـ 260.

2. حسین شاهرودی، سیدمرتضی، تعریف وخاستگاه دین، آفتاب دانش، مشهد، 1383ش، ص 240.

برتری عقل مرد نسبت به زن چگونه است؟
در روايات "نقص عقل" صفت ويژة انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است.

برتری عقل مرد نسبت به زن چگونه است؟

1.آنچه در روایات در این خصوص به چشم می خورد، نقصان عقل در زن است ،هرچند از این تعبیر برتری عقل مرد نسبت به زن هم به دست می آید؛ اما در خصوص توضیح این تعبیر باید به چند نكته توجه شود :

1-  اگر چه نسبت دادن نقصان عقل به زنان در خطبه 31 نهج البلاغه وجود دارد اما در روايات "نقص عقل" صفت ويژة انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است.  می توان به نوعی آن را عمومیت داد بین زنان و مردان. مثلاً امام علي مي فرمايند: اعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله؛ خودبيني شخص، نشانه ضعف (كمي و نقصان) خرد اوست.(1)

در اين سخن، عجب و خودمحوري، عامل نقص عقل شمرده شده است. در روایات، پيروي از اميال و هواهاي نفساني، عاملي براي نابودي عقل شمرده شده است.

2- نبايد تلقي كرد كه آنچه را امروز ما با شنيدن اين جمله مي فهميم، دقيقا مراد حضرت در آن زمان بوده است. اتفاقا نكات متعددي وجود دارد كه نشان مي دهد اين جمله حضرت با آنچه ما مي فهميم و نتيجه مي گيريم، متفاوت است، از جمله آن كه برخی از محققان این تعابیر حضرت در مورد زنان را تعابیر كنایه ای و مربوط به جنگ جمل و داستان فتنه ای كه عایشه برپا كرد می دانند .(2)

3 - اگر بخواهیم این روایات را بر اساس همان معنای ظاهرش صحیح بدانیم ،توجیه آن این است كه آنچه كه ملاك فضيلت انسان و برتري او بر ديگران است، عقل نظري است كه به عنوان ابزار درك حقائق و معارف بوده و  جنسيت فرد در آن دخالت ندارد. زن و مرد در بهره مندي از آن يكسان مي باشند. اما عقل عملي كه متناسب با وظائف هر فرد در عرصه اجتماع و خانواده با كسب تجربه و تحت تاثير آداب و رسوم هر زمان شكل مي گيرد، بين افراد  متفاوت بوده؛ برخي از افراد نسبت به ديگران بهره بيش تري از اين نوع عقل دارند. البته فضيلتي ذاتي محسوب نمي شود. براي ارزش گذاري ذاتی بين زن و مرد ملاك محسوب نمي شود .

در واقع این تفاوت ناشي از تفاوتي است كه جايگاه فعلي زن در جامعه آن روز داشته و به تعبير آيت الله جوادي آملي  «چنين تعبيرهايي به لحاظ غلبه خارجي موضوع در زمان بيان آن است. يعني در آن زمان كه زنان از تعليم و تربيت صحيح محروم بودند. در صورتي كه اگر شرايط درست براي فراگيري آن ها در صحنه تعليم و تربيت فراهم شود، اگر غلبه بر عكس نشود، لااقل غلبه با مردان نخواهد بود تا منشا نكوهش گردد. اگر زنان در پرتو تعليم صحيح و تربيت وزين پرورش يابند و چون مردان بينديشند و چون رجال تعقل و تدبر داشته باشند، تمايزي از اين جهت با مردها ندارند . اگر گاهي تفاوت يافت شد، همانند تفاوتي است كه در اين مورد بين خود مردها نيز مشهود است. مثلاً اگر زنان مستعد به حوزه‏ها و دانشگاه‏هاي علمي راه يابند و همانند مردان به فراگيري علوم بپردازند و در دروس مشترك آگاهي كامل يابند، ديگر نمي‏توان گفت رواياتي كه در نكوهش زنان آمده و احاديثي كه در پرهيز از مشورت با آن ها وارد شده و ادله‏اي كه در نارسايي عقول آنان رسيده، اطلاق دارد و هيچ‏گونه استثنايي نسبت به زنان دانشمند و محقق ندارد، بلكه قطعاً اين گونه زنان، مستثنا خواهند بود و در اين زمينه تمايزي با مردها ندارند». 

4- اصولا در دو نكته بین آموزه‏های اسلام و یافته‏های علوم جدید از جمله روان‏شناسی در خصوص این موضوع تفاوتی نیست.

ا) تساوی میزان هوش زن و مرد: چنان كه «كارل هافمن» تصریح می‏كند زن‏ها به اندازه مردها هوشمند هستند، گرچه مغزهای آنان به طور متوسط 20درصد كوچك تر از مغز مردهاست(2):

ب ) فزونی هیجانات در بانوان نسبت به مردان ؛ روانشناسان اذعان می‏دارند:

 پژوهش‏های انجام شده بر روی دانشجویان نشان می‏دهند كه در چهار مورد از پنج هیجان اساسی (شادی، عشق، ترس، اندوه و خشم) زنها هیجان‏های شدیدتر و فراوان‏تری گزارش می‏كند تا مردها، و آن هیجان مورد استثنا كه مردها بر زن پیشی می‏گیرند، خشم است .زن‏ها نه تنها هیجان‏های ظریف (شادی، عشق، ترس و اندوه) را با شدت و فراوانی بیش تری تجربه می‏كنند، بلكه همچنین در موقعیت‏ های مثبت و منفی، هیجان‏ها را بهتر تشخیص داده و بیش تر به آن ها پاسخ می‏دهند.(3) نتیجه آن كه عقل زن‏ها هرگز كم تر از مردها نیست، بلكه تعقل آن ها (یعنی بهره‏گیری از عقل) كم تر است و این به واسطه هیجانات و احساساتی‏تر بودن آن هاست.

همان طور كه خانم «كلیودالسون» به عنوان یك زن روان‏شناس كه مدت مدیدی در این زمینه تحقیقات و پژوهش‏هایی داشته است اعلام می‏كند: «... به این نتیجه رسیده‏ام كه خانم‏ها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند».(4) 

5-  ممكن است  برتري نه از جهت تجربه، بلكه از جهت ظرفیت فیزیكی عقل مردان باشد، چون واقعیت این است كه وزن، حجم و ظرفیت مغزي زنان نسبت به مردان متفاوت است.   زنان در تمام نژادها میزان ظرفیت و حجم مغز و مقدار نخاعي آنان از مردان كم تر است. به همان نسبت در همه نژادها قدشان از مردان كوتاه تر است. مغز زن در تمامي نژادها صد تا دویست گرم از مرد كم تر است. این امر تا حدودی می تواند سبب اختلاف مردان با زنان در قدرت درك و تعقل آنان ‏گردد.

 

پی نوشت ها:

1.علامه جعفری، زن از دیدگاه امام علی(ع)، ص 51، تنظیم و تلخیص: محمدرضا جوادی،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.

2. ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ،كتابخانه آیه الله مرعشی ، قم 1378 ش ، ج 6 ص 214

3.استاد جوادي آملي، زن در آيينه جمال وجلال، موسسه اسراء،قم  بی تا.ص 36-37.

4. كارل هافمن و دیگران، روان‏شناسی عمومی، مترجم: سیامك نقش‏بندی و دیگران؛ تهران: ارسباران،  ج 2، ص 53 ـ 54.

 حسینی، سیدابراهیم، فمینیزم علیه زنان، كتاب نقد، شماره 17، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، زمستان 79، ص 164.

آیا انسان فدای دین می شود یا دین فدای انسان؟
مراد پرسشگر محترم از فدا شدن دین برای انسان مبهم است؛ ولی به طور كلی باید اشاره گردد كه دین الهی مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقررات اجرایی است.

آیا انسان فدای دین می شود یا دین فدای انسان؟

 مراد پرسشگر محترم از فدا شدن دین برای انسان مبهم است؛ ولی به طور كلی باید اشاره گردد كه دین الهی  مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقررات اجرایی است كه خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده تا انسان در پرتو آموزه های آن، هوی و هوس خود را كنترل و آزادی حقیقی خویش را تأمین كند. دین الهی به حقیقت انسان و نیازهای او توجه داشته و برنامه كامل و همه جانبه ای ارایه می كند كه انتظارات او را از همه نظر برآورده می كند. (1)

 مراد از دین، مجموعه معارف نظری و عملی قدسی است؛ یعنی مجموعه گزاره های ناظر به واقع و عمل كه حول محور قدسی شكل گرفته اند. در حقیقت، دین مجموعه معارف دست اول است كه معمولا در متونی مقدس گرد آمده اند.

با تطبیق تعریف مزبور بر اسلام، دین اسلام عبارت است از مجموعه معارفی كه در نسبت با خداوند تدوین یافته و در متن مقدس قرآن و سنت گرد آمده اند. (2)

با توجه به مفهوم دین باید گفت:

 دین حقیقتی است كه همه انبیای الهی  حتی ختمی مرتبت حاضر بود خود را فدای آن بنماید ، چون دین در واقع  توحید و دستورات خداوند است . امام حسین برای بقای آن فدا شد . این از ازشمندی دین خدا حكایت می كند كه بزرگ ترین انسان ها باید برای آن فدا شوند. گفتنی است كه فدا شدن انبیاء و امامان  از باب فدا شدن عالی برای دانی نیست، بلكه از باب فدا شدن عالی برای بقای عالی است كه همان توحید و احكام توحیدی است .

همه ائمه (ع) حاملان و پاسداران دین بودند . نقش محوری در احیا و گسترش آن داشته و فعالیّت‏های آنان (مانند ،صلح، سكوت ، قیام و ...) در راستای حفظ دین صورت می‏گرفت، ولی فداكاری و شهادت امام حسین (ع) نقش بیش تری در حفظ دین داشت.ولی نقش اما، در حفظ دین به حدی بود، كه "دین" جز با شهادت ایشان نمی‏توانست زنده بماند.  امام نیز یكی از اهداف نهضت خود را حفظ دین دانست. (6)

میزان تاثیر گزاری قیام امام در پاسداری از دین به گونه ای است كه گفته شده است:

 "إنّ الاسلام محمدی الحدوث، حسینی البقاء؛ (3) اسلام با پیامبر (ص) به وجود آمد و با حسین باقی ماند".

اگر كه دین مصطفی هنوز در جهان به پاست‏                از آن سر بریده تو هست و از نوای تو

   بر اساس سیره عملی انبیاء  بخصوص  امام  حسین (ع)  همه انسان ها باید فدای  دین شود  از این روست كه حضرت اباعبدالله الحسین (ع) خودش دید اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی كه بر جامعه اسلامی حاكم بود، امر به معروف و نهی از منكر نكند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده میشود؛ نیز زحماتی كه جدّ بزرگوارش برای اسلام كشیده  و جان فشانی شهیدانی كه خونشان را در راه اسلام نثار كردند، در معرض بی اثر شدن است. از این رو بر خود لازم دانست كه قیام كند،گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا كند.

یك روز پیش از حركت امام حسین (ع) از مدینه به طرف مكه مروان بن حكم حضرت را در كوچه دید و گفت: یا اباعبدالله!  تو را نصیحت میكنم به این كه با یزید بیعت كنی كه خیر دین و دنیایت در بیعت با یزید است. حضرت در پاسخ فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و علی الأسلام السلام اذ قد بلیت الأمة براع مثل یزید؛ وقتی فردی مانند یزید حاكم امت اسلام باشد ، فاتحه اسلام خوانده است. (4)

بنابراین معلوم است كه در آن زمان و موقعیت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جای دیگر فرمود:

«ألا ترون أنّ الحق لا یُعمَل به و أنّ الباطل لا یتناهی عنه،لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا؛ (5) آیا نمیبیند به حق عمل نمیشود؟ آیا نمیبیند قوانین الهی پایمال میشود؟ آیا نمیبیند این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمیكند؟ در چنین اوضاعی، مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد».

در نتیجه عمل حضرت مصداق عملی امر به معروف و نهی از منكر بود . در نتیجه بخشی آن نیاز به آن همه جان فشانی و سختی وجود داشت ، به علاوه این عمل عین تكلیف حضرت محسوب می شد . در نتیجه تلاش در این مسیر به هلاكت انداختن خود به حساب نمی آید ، همان گونه كه جهاد به عنوان یك تكلیف دینی منافاتی با آیه مورد نظر ندارد .برای اطلاع  از این مسئله به منبع ذیل مراجعه شود. (6)

 بنابر این خلاصه جواب این است كه با توجه به سیره عملی امامان  ع انسان باید فدای دین شود .تفصیل  این مسله را در منبع ذیل جویا شوید. (7)

پینوشتها:

1. استاد محمد تقی مصباح یزدی، قلمرو دین، مجموعه سخنرانی ها ، نشر  كانون گفتمان دینی، قم، 1378 ش.

2. آیت الله جوادی آملی، انتظار بشر از دیننشر مركز اسرا ،قم، 1385 ش. ص 27 - 24.

3. بحارالانوار نشر دارالاحیا التراث العربی،  بیروت، 1403 ش. ج 45، ص 6.

4. جواد محدثی  فرهنگ عاشورا، جواد محدثی نشرمعروف ، قم ، 1378، ص 149.

5. سید محسن  اعیان الشیعه،دارالاحیا لتراث العربی، بیروت ،بی تا. ج2، ص 402.

6. محمد باقر مجلسی  بحارالانوار،نشر دارالاحیا التراث العربی، بیروت ،1403 ق،ج42، ص 192.

7. محمد امین صادقی  جلوه های عرفانی نهضت حسینی ،نشر بوستان كتاب، قم، 1387 ش.

صفحه‌ها