پرسش وپاسخ

خواهشمند است در این خصوص در راستای پاسخ به منتقدان راهنمایی فرمایید
لقب امام عسكری بوده، نه عسگری ! در زبان عرب اصلا حرف گ ، ژ،پ وجود ندارد تا اينكه گفته شود عرب ها به امام عسگری می گفته اند و معنای آن در بعضی زبان ها عقیم...

فرزند دار بودن امام حسن عسكری

شرح : با سلام و عرض قبولی طاعات و عبادات چنین گفته می شود كه امام حسن عسكری از سنین پایین در زندان به سر می برده اند و تصور فرزند دار بودن برای ایشان دور از ذهن می باشد و حتی چنین گفته شده كه نام انگور عسكری كه بی هسته می باشد از اسم ایشان برگرفته شده است خواهشمند است در این خصوص در راستای پاسخ به منتقدان راهنمایی فرمایید.متشكرم

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در این ماه عزیز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با مركز؛

  لقب امام عسكری بوده، نه عسگری ! در زبان عرب اصلا حرف گ ، ژ،پ وجود ندارد تا اينكه گفته شود  عرب ها به امام عسگری می گفته اند و معنای آن در بعضی زبان ها عقیم می شود!تا نتیجه بگیریم به دلیل عقیم بودن حضرت به او این لقب را داده اند!

 اینكه در ایران و جاهای دیگر به اشتباه لفظ عسگری برای ایشان به كار می رود،به دلیل قرابت تلفظ حروف ك و گ در زبان فارسی است .مردم از روی راحتی تلفظ و قرابت ،نام امام را عسگری می گویند.

عسكری به معنای سپاه و لشكراست،از آن جا كه پیشواي یازدهم به دستور خلیفه عباسي در سامراء، در محله عسكر(محل سكونت نظامیان ) سكونت اجباري داشت، به همین جهت عسكري نامیده مي‏شود.(1)

  عقیم بودن ایشان كذب محض و شایعه ای است كه مخالفان و معاندان ولی عصر(ع) از خود بافته اند تا وجود مقدس ایشان را زیر سوال ببرند. حال بررسی می كنیم كه شایعه توسط چه كسانی و چگونه به وجود آمده است :

دلایل به وجود آمدن شایعه عقیم بودن امام حسن عسكری (ع):

1- اختفای ولادت امام ونام ایشان :

یكی از وظایف امام حسن عسكری (ع) حفظ و حمایت امام دوازدهم (ع) از شمشیر عباسیان و دستگاه های حكومتی بود كه تمام نیروهای خود را علیه امام دوازدهم و حجت خدا بسیج كرده بودند.این موقعیتی برای حضرت پیش آورده بود كه خیلی باریك و دشوار می نمود. از این رو بهترین راه نجات از  تنگنا این است كه  ولادت مولود جدید به كلی اعلان عمومی نشود . در اذهان عمومی طوری وانمود شود كه اصلا خبری نیست و اتفاقی نیافتاده است. وقتی شك ایجاد نگردد ،كنجكاوی هم به دنبال آن نخواهد بود حتی پس از ولادت امام زمان (ع) یاران نزدیك و شاهدان ولادت از آوردن نام او منع می شوند ،مبادا دشمنان به وجود وی پی برده و او را از بین ببرند.

تازه هر یك از شیعیان و دوستان هم كه با آن شرایط امام مهدی (ع) را می دید و یا از امام حسن عسكری (ع) وجودش را می شنید به دو چیز ملزم بود :

1- وجوب كتمان و سرپوشی ولادت امام

2- حرمت اطلاع احدی برنام شریف حضرت

وقتی مردمی كه منتظر ولادت فرزند امام حسن (ع) هستند، این وضعیت را مشاهده می كنند گمان می برند كه امام حسن فرزندی ندارد و دلیلی به جز عقیم بودن حضرت برای آن پیدا نمی كنند . شایعه كم كم در اذهان عمومی شكل می گیرد كه البته در به وجود آمدن آن دشمنان سهم بسزایی داشتند.

2- پخش شایعه توسط دشمنان امام حسن عسكری (ع) و معاندان اسلام و شیعیان:

افراد بسیاری بودند كه از روی حسادت و غرض ورزی و به علت كینه دیرینه خود سعی در خراب كردن چهره اهل بیت داشتند و سخنان آنان را خیالی و دروغ می پنداشتند.

* عنوان شدن  موضوع توسط زبیری عالم :

زبیر بن بكار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر بن عوام از علمای بسیار مشهور اهل تسنن در زمان امام حسن عسكری (ع) بود .در انساب عرب تسلط داشت .متوكل عباسی او را برای تعلیم و تربیت اولادش به سامرا آورد. زبیر زمانی كه در سامرا بود، نسبت به علوییون و خصوصا شخص امام حسن عسكری (ع) عداوت می ورزید .شدیدا به علم و حسب و نسب حضرت و شهرت او رشك می برد.همین باعث نابودیش و فروافتادن به پرتگاه شیطان شد .حسادت او آن قدر شدید شد تا جایی كه امام را تهدید به قتل كرد و گفت  كه با كشتن وی نسل امام قطع خواهد شد. او در میان مردم به بدگویی امام می پرداخت و عنوان می كرد امام عقیم است. اما پس چندی به قتل رسید و به سزای اعمالش رسید.

شیخ صدوق در كتاب كمال الدین از معلی بن محمد روایت نموده : از امام حسن عسكری (ع) نقل شده كه چون زبیری به قتل رسید فرمود :این است پاداش كسی كه نظر رحمت حق را نسبت به اولیائش دروغ دانست و گفته بود مرا خواهد كشت و فرزندی نخواهم داشت كه جانشین من باشد، ولی او دید كه خود كشته گشت و خداوند فرزندی به نام محمد  به من بخشید. (2)

عنوان شدن موضوع توسط جعفر كذاب برادر ناخلف امام حسن عسكری (ع) :

جعفر كذاب فردی شرابخوار و گناهكار بود و آرزوی امامت بر مسلمانان را داشت. او كه گمان می كرد امام حسن فرزندی ندارد، همین را دستمایه قرار داد و در میان مردم شایعه كرد كه امام فرزندی ندارد و عقیم می باشد.(3) او تنها یك هدف داشت: خوب می دانست كه بالاخره طاغوتیان نمی توانند وجود مبارك امام حسن را تحمل كنند و او را به طریقی به شهادت می رسانند. اگر فرزندی برای او نباشد، می تواند خود را در میان مردم امام دوازدهم معرفی كند. همین كار را هم كرد اما دست سرنوشت آبروی او را برد. هنگامی كه خود را امام معرفی كرد و خواست بر جنازه برادرش نماز بخواند، امام زمان در میان مردم حضور پیدا كرد و او را كنار زد  و بر جنازه پدر نماز خواند وخود را ولی مسلمانان معرفی كرد ....(4)

جعفركذاب  امید خود را از دست نداد و با حسادت و كینه ای كه در دل گرفته بود، به تبلیغ  پرداخت كه امام حسن عسكری (ع) عقیم بود و چگونه می توانسته فرزندی داشته باشد؟ او تبلیغات گسترده ای انجام می داد تا به هدفش برسد. متاسفانه كم  نبودند كسانی كه حرف او را قبول كنند. افرادی ساده لوح كه قداست امام حسن (ع) را زیر سوال می بردند و او را عقیم می خواندند .

 اگر امام حسن(ع)عقيم بود،  گزارشات اهل سنت مبنی بر بازداشت كنیزان امام و تجسس آنان توسط دستگاه خلافت بايد بيهوده  باشد.

 گزارشات بسياري كه در متون تاريخي شيعه و اهل سنت مبني بر ولادت ،و در خواست رويت امام زمان وجود دارد ،جاي هيچ گونه شك و ترديدي را در اين باره باقي نمي گذارد.

پي نوشت ها :

1. صدوق، علل الشرایع، قم، مكتبة الطباطبائي، ج 1، باب 176، ص 230 ؛

 صدوق، معاني الأخبار، تهران، مكتبة الصدوق - مؤسسة دار العلم، 1379 ه'. ق، ص 65 ؛

 بحارالانوار، ج 50، ص 113، ح 1.

2.بحارالانوار ج 51 ،ص 4؛

اعلام الوری ،ص 414 ؛

 ارشاد شیخ مفید، ص 329

3.مفيد الارشاد،انتشارات علميه اسلاميه، ج2،ص320؛

موعود نامه ،مجتبي تونه اي،انتشارات مشهور 1388،چاپ هشتم ،ص246.

4.محمد بن علي بن الحسين ،كمال الدين ،جامعه مدرسين ج2،ص475

براي آگاهي بيش تر رك http://tanhamonji.persianblog.ir/post/86

درخصوص همسر امام حسن عسگري؟
امام هادي (امام دهم«عليه‌السلام») او را خريداري كرد، سپس او را به عنوان همسر فرزندش امام حسن عسكري (امام يازدهم و پدر بزرگوار حضرت حجّت امام زمان (عج) انتخاب...

درخصوص همسر امام حسن عسگري؟

پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مركز

 در جنگ هاي قديم، رسم بود وقتي كه شهر يا روستايي را فتح ميكردند، مردان و زنان لشكر دشمن را اسير مينمودند و آن ها را به عنوان برده ميآوردند، و در بازارها ميفروختند.

مادر امام زمان(عج) بانوي بسيار ارجمند و پاك باعفّت يعني حضرت «نرجس» (نرگس) از دختراني است كه در ميان اسيران جنگي، از روم شرقي (حدود تركيه فعلي) به عراق آورده شد. امام هادي (امام دهم«عليهالسلام») او را خريداري كرد، سپس او را به عنوان همسر فرزندش امام حسن عسكري (امام يازدهم و پدر بزرگوار حضرت حجّت امام زمان (عج) انتخاب نمود، نتيجه ازدواج يك فرزند نوراني يعني حضرت امام زمان  بود.

مادر امام زمان نامش «مليكه» (مليكا) بود. او از طرف پدر، دختر «يشوعا» فرزند امپراطور روم شرقي بود. از طرف مادر، نوة «شمعون» بود. شمعون از ياران مخصوص حضرت عيسي«عليهالسلام» و وصيّ او بود.(1)

مليكه با اينكه در كاخ ميزيست و با خاندان امپراطوري زندگي ميكرد، اما چنان پاك و باعفّت بود كه گويي نسبتي با اين خاندان نداشت، بلكه به مادر و خانوادة مادري خود رفته و زندگيش همچون زندگي شمعون، و عيسي بن مريم از صفا و معنويّت و پاكي خاصّي برخوردار بود. از اين رو نميخواست با خاندان امپراطوري دنيا پرست بياميزد، بلكه دوست داشت و هدفش اين بود كه در يك خانواه پاك خداپرست، زندگي كند، خداوند او را در اين هدف كمك كرد و او را به طور عجيب به خواسته و هدفش رساند.(2)

نرجس خاتون وقتي به سن رشد رسيد، پدرش مي‏خواست او را به عقد پسر عمويش در آورد. مجلس جشن آراسته شد، امّا به محض اينكه خواستند مراسم عقد را اجرا كنند، همه چيز به لرزه در آمد. داماد از تخت به زير افتاد، اين ماجرا سه بار تكرار شد، بزرگان و روحانيون مسيحيي اين امر را شوم دانستند و مجلس را ترك گفتند. آن شب نرجس افسرده و اندوهگين به خواب رفت، در خواب ديد پيامبر اسلام (ص) به نزد عيسي بن مريم (ع) آمده است و مي‏فرمايد: من اين فرزند زاده شما را براي فرزندم خواستگاري مي‏كنم، حضرت عيسي (ع) با خوشحالي اين پيشنهاد را پذيرفت، ابتدا از نرجس خواستند شهادتين را بر زبان جاري كند و چون او چنين كرد، پيامبر (ص) كه همراه فاطمه زهرا (س) در مجلس بودند، در كنار عيسي (ع) و مريم عذرا (س) مراسم عقد نرجس را براي حسن بن علي العسكري (ع) كه جواني نوراني و خوش سيما بود، به جاي آوردند، از آن پس گاهي حسن بن علي (ع) در خواب به ديدار وي مي‏آمد، سرانجام در خواب به نرجس ابلاغ شد كه در جنگي كه بين مسلمانان و سپاه روم روي مي‏دهد ، اسير خواهد شد و بايد منتظر باشد تا فرستاده امام هادي (ع) براي خريد او مراجعه كند. اين ماجرا واقع شد و نرجس كه در خواب به دست فاطمه زهرا (س) مسلمان شده و به عقد ازدواج امام عسكري (ع) در آمده بود، در عالم ظاهر نيز به منزل امام هادي (ع) راه يافت . تحت نظر حكيمه خاتون احكام اسلام را فرا گرفت و به عنوان همسر رسمي امام عسكري (ع) در ميان خواص شناخته شد.(2) 

 

پی نوشت ها :

1. بحار الانوار، ج51، ص6-10 ( با تلخیص) .

2.  فاطمه مشايخ ، قصص الأنبياء(قصص قرآن )، انتشارات فرحان، ص 857؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال ، قم، موسسه انتشارات هجرت ، 1378، چاپ سیزدهم ج ،2 ص745- 750 ؛

ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعه ، تهران، دار الكتب الاسلامیه، ج3 ، ص26-27.

تعداد فرزندان امام حسن عسكري(ع) بر اساس روايات و احاديث چند تا است؟
امام حسن عسگری (ع ) تنها یك فرزند داشت. كه همنام رسول خدا بود. و جز او نه آشكارا و نه پنهانی فرزندی نداشت.

در مورد فرزندان امام حسن عسكري  و خواهر امام زمان شبهاتي مطرح است لطفا پاسخ دهيد؟

تعداد فرزندان امام حسن عسكري(ع) بر اساس روايات و احاديث چند تا است؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

امام حسن عسگری (ع ) تنها یك فرزند داشت. كه همنام رسول خدا بود. و جز او نه آشكارا و نه پنهانی فرزندی نداشت. (1) امام حسن عسگری (ع )هنگام تولد حضرت مهدی علیه السلام فرمود:«زَعَمت الظلمةُ انهم یقتلوننی لیقطعوا هذا النسل كیف رأو قدرة القادر» (ظالمان پنداشتند كه مرا میكشند تا نسل مرا منقطع كنند، اما آنان قدرت خداوند قادر را چگونه دیده اند!)

هنگامی كه حضرت صاحب الزمان علیه السلام به دنیا آمد، بر دو زانوی خویش نشست، انگشت اشاره را به سوی آسمان بلند كرد، عطسهای فرمود و چنین فرمود:« الحمد لله الرب العالمین و صلی الله علی محمد و آله زعمت الظلمة ان حجة الله داحضة و لو اذن لنافی الكلام لزال الشك»؛ حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است و درود خدا بر محمد و آل محمد. ظالمان پنداشتند كه حجت خدا از میان می رود. اگر به ما اجازه سخن می دادند، بی تردید، شك از میان می رفت. (2 )

پی نوشت ها :

1.شيخ مفيد، ارشاد، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه،ج 2،ص323؛بحار الانوار، ج 50، ص 314، ج 51، ص 4، ح 67؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه،تحقیق سید حسن امین،بیروت ،دار التعارف للمطبوعات،1418 ه ق ،چاپ پنجم،ج 2، ص 586 .

2.بحار الانوار، همان.

آیا درست است كه عثمان سایر نسخ قرآن را از بین برد و ...
آتش زدن قرآن های مختلف در دوران عثمان رخ داد و شهرت او به "فراق المصاحف‌" در تاريخ ثبت است؛ ولی قرآن خود را باقی نگذاشت. در دوارن او اختلاف در قرائت بين ...

آیا درست است كه عثمان سایر نسخ قرآن را از بین برد و فقط نسخه ی مربوط به خود را باقی گذاشت؟

آتش زدن قرآن های مختلف در دوران عثمان رخ داد و شهرت او به "فراق المصاحف" در تاريخ ثبت است؛ ولی قرآن خود را باقی نگذاشت. در دوارن او اختلاف در قرائت بين گروههاي مختلف مردم بالا گرفت و برخي از خيرانديشان به عثمان گوشزد كردند كه بايد در اين باره اقدامي كند. عثمان در اين باره با صحابه و از جمله حضرت علي(ع) مشورت كرد و در نتيجه، تصميم گرفت يك قرائت را كه صحيحتر و مشهورتر بود، اختيار كند و بقيه قرائتها را از بين ببرد. عثمان گروهي را برگزيد كه به رياست "ابي بن كعب" عهده دار يكي كردن مصاحف شدند. گروه ياد شده مصحف را براساس قرائت ابيّ كه با قرائت مشهور و متواتر همخوان بود، تنظيم كردند. از سوي ديگر، بر اساس روايات تاريخي، حضرت علي(ع) با يكي كردن مصاحف موافق بوده است؛ البته با اصل يكي كردن مصاحف، نه سوزاندن آنها كه موجب سرزنش شدن عثمان شد. آن حضرت پس از اتمام كار گروه منتخب عثمان، با تأكيد به پيروي از مصحف ارائه شده، فرمودند: "ان القرآن لايهاج اليوم و لايحول"؛ يعني بعد از اين، كسي حق ندارد در قرآن تغييري ايجاد كند و قرآن بايد به همين صورت بماند. اين خواهد بود تا هنگامي كه امام زمان (ع) ظهور كند و بر اساس منابع روايي شيعه، مصحف علي(ع) را كه از نظر تنظيم بر همه مصحفها برتري دارد، جايگزين كند. (1)

از امام صادق(ع) در روايتي نقل شده كه فرمود: «... اما نحن فنقرأ علي قرأة ابيّ»؛ (2) «اما ما مطابق با قرائت ابيّ ميخوانيم».

استاد معرفت اين حديث را از اين رو ميداند كه قرائت ابيّ مطابق قرائت مشهور و متواتر بين مردم بود و به ديگر سخن، همان قرائتي بود كه مردم سينه به سينه از پيامبر(ص) گرفته بودند. (3) روايت معروف «اقرأ كما يقرأ الناس»؛ «همان گونه كه مردم ميخوانند، بخوانيد» نيز اشاره به همين مسئله دارد و اساساً آنان حفظ قرآن را در پيروي از مصحف مشهور ميدانستند و هر گونه تعدد و اختلاف را نميپذيرفتند. (4)

ناگفته نماند كه به دليل وجود ضعف هايي در گروه منتخب عثمان، نارسايي هايي در رسم الخط مصحف ارائه شده، راه يافت كه موجب اختلاف هايي در قاريان پس از يكي شدن مصاحف شد؛ ولي قرائت مشهور كه به باور استاد معرفت، همين قرائت مشهور فعلي زمان ما است، همچنان پابرجا و در دسترس و مورد قبول عامه مردم، باقي مانده و مشكلي در اين خصوص وجود ندارد. يادآور ميشويم كه وجود كاستي در نوشتار، ربطي به قرائت ندارد؛ چه اين كه قاريان قرائت خود را از رسم الخط نگرفتهاند، بلكه قرائتها سينه به سينه نقل شده است. از این رو، ميبينيم كه گاه كلمهاي در قرآن به گونهاي نوشته ميشود و همه قاريان آن را به گونهاي ديگر ميخوانند؛ براي مثال، "لشيء" در آيه 23 سوره كهف به صورت "لشايء" نوشته شده است؛ ولي هيچ قاري اي تا كنون الف آن را تلفظ نكرده و نميكند. (5)

 

پي نوشت ها:

1. براي آگاهي بيش تر، ر.ك: علوم قرآني، محمد هادي معرفت، ص 136 ـ 139، موسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، چ اول، قم 1378.

2. الكافي‏، شيخ كليني‏‏، ج 2، ص 634، ناشر: اسلاميه‏‏، مكان چاپ: تهران‏‏، سال چاپ: 1362 ش‏‏، نوبت چاپ: دوم.‏

3. علوم قرآني، محمد هادي معرفت‌‌، ص 222.

4. الكافي‏، شيخ كليني، ج 2، ص 633.

5. علوم قرآني، محمد هادي معرفت، ص 150 ـ 169.

مدتي بر پيامبر(ص) سوره اي وحي نميشد و پيامبر(ص) نگران شده بودند...
رسول خدا (ص) بدون اين كه "ان شاء الله" بگويد و ايشان نظرش اين بود كه شب وحي نازل مي شود و ايشان هم فردا جواب را ارائه خواهد داد و خداوند براي تعليم و تربيت ...

مدتي بر پيامبر(ص) سوره اي وحي نميشد و پيامبر(ص) نگران شده بودند علت توقف وحي و اولين سوره اي كه بر پيامبر(ص) بعد از اين مدت نازل شد چه بود؟

بنا بر روايات، مشركان از رسول خدا در باره اصحاب كهف و ذو القرنين و موسي و صاحبش (دوستش) سؤال كردند و حضرت جواب آنها را به روز بعد موكول كرد. بدون اين كه "ان شاء الله" بگويد و ايشان نظرش اين بود كه شب وحي نازل مي شود و ايشان هم فردا جواب را ارائه خواهد داد و خداوند براي تعليم و تربيت پيامبرش و براي اين كه مشركان و آيندگان بدانند امر وحي به دست رسول خدا نبوده است، مدتي وحي را از ايشان قطع كرد. (1)

در مورد اين مدت هم اختلاف است. 12 ، 15 و 40 روز گفته اند. (2)

مشركان مطرح كردند كه خدايش با او قهر كرده است و خدا با نازل كردن سوره "و الضحي" اين توهم را زدود (3) و وحي دوباره ادامه يافت.

پي نوشت ها:

1. مجلسي، بحار الأنوار، بيروت، الوفا، 1403 ق، ج 18، ص 245.

2. طبري، جامع البيان، بيروت، دار المعرفه، 1412 ق، ج 15، ص 284 - 285.

3. فيض كاشاني، الاصفي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، ج 2 ، ص 1452.

چرا در بین آیه ای است كه ربطی به آن ندارد؟
ابتدا و انتهاي آيه 3 سوره مائده كاملا به هم پيوسته و در يك موضوع هستند. در ابتداي آيه خداوند متعال به تحريم گوشت برخي حيوانات و خون اشاره مي كند و در انتهاي ...

چرا "الیوم اكملت لكم دینكم....."در بین آیه ای است كه ربطی به آن ندارد (آیه ی3مایده) انكار با حرام شدن برخی چیز ها دین ما كامل شده

ابتدا و انتهاي آيه 3 سوره مائده كاملا به هم پيوسته و در يك موضوع هستند. در ابتداي آيه خداوند متعال به تحريم گوشت برخي حيوانات و خون اشاره مي كند و در انتهاي آيه اعلام مي كند كه استفاده از اين خوردني هاي حرام، در صورت ضرورت و ناچاري به اندازه رفع گرسنگي مانعي ندارد.

اما مسأله اي كه در اين آيه وجود دارد اين است كه بين ابتدا و انتهاي آيه عبارتي قرار دارد كه اشاره به مسئله مهمي دارد و از عبارات خود اين بخش فهميده مي شود كه مفاد و محتواي آن مهم تر از بيان اين احكام فرعي مي باشد چرا كه در این بخش سخن از إكمال دین و تمامیت نعمت و نا امیدی كفار مطرح شده و چنانكه از روايات متعددي كه در شأن نزول اين بخش از آيه وارد شده فهميده مي شود كه اين بخش از آيه به صورت جداگانه و درباره واقعه غدير خم نازل شده است.

اما سؤالي كه اينجا قابل طرح است و ممكن است منظور شما نيز همين بوده باشد اين است كه چه تناسبي بين بحث امامت و عبارات قبل و بعد آن وجود دارد كه اين مطالب در يك آيه بيان شده است؟

در پاسخ به اين سؤال بايد بگوئيم كه با توجه به محتواي اين بخش از آيه و شأن نزول آن كه متفاوت با قبل و بعد آن مي باشد و با توجه به اينكه مكان نزول آن در خارج از مدينه است (اعم از اينكه مربوط به عرفه باشد يا روز غدير) روشن مي شود كه اين بخش از آيه 3 سوره مائده، آيه اي مستقل بوده كه بنا بر مصالحي در بين آيه مربوط به احكام قرار داده شده و چنانكه در تفسير نمونه آمده ممكن است قرار دادن آيه مربوط به عيد غدير، در لابلاي احكام مربوط به غذاهاي حلال و حرام براي محافظت از تحريف و حذف و تغيير بوده باشد، زيرا بسيار مي‏شود كه براي محفوظ ماندن يك شي‏ء نفيس آن را با مطالب ساده‏اي مي‏آميزند تا كمتر جلب توجه كند.

حوادثي كه در آخرين ساعات عمر پيامبر (ص) واقع شد، و مخالفت صريحي كه از طرف بعضي افراد براي نوشتن وصيتنامه از طرف پيامبر (ص) به عمل آمد تا آنجا كه حتي پيامبر (ص) را (العياذ باللَّه) متهم به هذيان و بيماري! و گفتن سخنان ناموزون كردند، و شرح آن در كتب معروف اسلامي اعم از كتب اهل تسنن (1) و شيعه نقل شده شاهد گويايي است بر اينكه بعضي از افراد حساسيت خاصي در مساله خلافت و جانشيني پيامبر (ص) داشتند و براي انكار آن حد و مرزي قائل نبودند.

آيا چنين شرائطي ايجاب نمي‏كرد كه براي حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آيندگان چنين پيش‏بيني‏هايي بشود و با مطالب ساده‏اي آميخته گردد كه كمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را كند؟! (2)

البته ناگفته نماند كه گرچه قرآن كريم مي‏فرمايد: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون؛ (3)  به درستي كه ما قرآن را نازل كرديم و محققا خود حافظ آن هستيم».

اما بايد توجه داشت كه يكي از راه‏هاي صيانت قرآن از تحريف و كم و زياد شدن، همين است كه به شكلي بيان شود كه انگيزه تحريف از منافقان مسلمان نما گرفته شود.

پی نوشت ها:

1. ر.ك: البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله ، صحیح بخاری، بیروت ، دارالفكر، 1401ق، ج5، ص 138.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، سال 1374، ج‏4، ص 270.

3. حجر (15) آيه 9.

چرا شيعه آن را جزء سوره مي‌داند؟
بجز سوره توبه كه بدون «بسم الله الرحمن الرحيم» نازل شده ابتدای سایر سوره ها با این آیه شروع شده و تمام شیعیان و عده ای از دانشمندان اهل تسنن معتقدند كه...

 آيا «بسم الله الرحمن الرحيم» 114 بار نازل شده است؟ اگر خير، چرا شيعه آن را جزء سوره مي‌داند. اگر، بلي، از آنجا كه آيات يك سوره به ترتيب نازل نشده، احتمالا در برخي موارد بايد متن سوره نازل شده باشد و سپس «بسم الله الرحمن الرحيم» متعلق به آن سوره نازل شده باشد كه به نظر مي‌رسد با تفسيري كه بزرگان از «بسم الله الرحمن الرحيم» متعلق به آن سوره نموده‌اند جور در نمي‌آيد؛ چون ظاهرا مي‌فرمايند؛ مثلا در سوره بقره داريم: «بسم الله الرحمن الرحيم الم» يا در سوره توحيد داريم: «بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله احد» يعني «بسم الله الرحمن الرحيم» به آيه بعد مرتبط است! متشكرم

بجز سوره توبه كه بدون «بسم الله الرحمن الرحيم» نازل شده ابتدای سایر سوره ها با این آیه شروع شده و تمام شیعیان و عده ای از دانشمندان اهل تسنن معتقدند كه این عبارت نیز آیه ای از آیات قرآن كریم و جزء سوره ها می باشد و لذا همراه با آیات قرآن نازل شده و اینكه شما گفته اید كه «آیات یك سوره به ترتیب نزول نازل نشده» مطلب نادرستی است. زیرا گرچه ترتیب خود سوره ها در قرآن فعلی طبق ترتیب نزول نیست. اما ترتیب آیات در سوره ها در اكثر موارد طبق ترتیب نزول است و نگارش آنها توسط كاتبان وحی به اين صورت بود كه سوره ها را با نزول «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز می نمودند و تا «بسم الله الرحمن الرحیم» بعدی، جزء همان سوره محسوب می نمودند و تنها در موارد نادری است كه به تصریح و دستور پیامبر (ص) آیه ای را بر خلاف ترتیب نزول در سوره ای دیگر قرار می دادند و  لذا مقدار عدد آيات هر سوره و ترتيبي كه ميان آيه‏هاي هر سوره وجود دارد، تماما توقيفي است و با دست وحي و دستور پيامبر انجام گرفته است.(1)

از سوی دیگر باید بگوییم كه جزء قرآن دانستن «بسم الله الرحمن الرحيم» اختصاصی به شیعیان ندارد و عده ای از اهل سنت نیز در این نظریه با شیعیان هم عقیده هستند چنانكه سیوطی كه از استوانه های علوم قرآنی اهل سنت است در كتاب الاتقان بعد از ذكر أحادیثی كه دلالت بر قرائت «بسم الله الرحمن الرحيم» توسط رسول خدا (ص) در آغاز سوره ها دارد می نویسد كه : « فهذه الأحاديث تعطي التواتر المعنويّ بكونها قرآنا منزّلا في أوائل السّور» (2) « اين احاديث تواتر معنوي را در مورد آيه قرآن بودن بسم اللّه در اول هر سوره مي‏رساند».

فخر رازی نیز در تفسیر كبیر خود می نویسد: « و الذي عندي فيه أن النقل المتواتر ثابت بأن بسم اللّه الرحمن الرحيم كلام أنزله اللّه علي محمد صلي اللّه عليه و سلم، ...». (3)

« به نظر من طبق روایات متواتر «بسم اللّه الرحمن الرحيم» بر پیامبر (ص) نازل شده و ...».

پی نوشت ها:

1. آيت الله معرفت، علوم قرآني، قم، مؤسسه فرهنگي التمهيد، 1381، ص 406.

2. سيوطي، جلال الدين، الإتقان في علوم القرآن ، بیروت، دار الكتاب العربي‏، 1421ق، ج‏1، ص 268.

3. فخرالدين رازي، مفاتيح الغيب، بيروت،  دار احياء التراث العربي،1420ق،  ج‏1، ص 173.

چرا فهرست قرآن كریم به ترتیب نزول سوره ها نمی باشد؟
ترتیب آیات در سوره ها غالبا همان ترتیب نزول است، جز تعداد محدودی آیه كه وقتی نازل شدند، رسول خدا دستور داد آن ها را در فلان جایگاه قرار دهید.

چرا فهرست قرآن كریم به ترتیب نزول سوره ها نمی باشد؟

فهرست هر كتابی بر اساس آنچه در كتاب موجود است ، تنظیم می شود. شاید سؤال شما این باشد كه چرا قرآن بر اساس ترتیب نزول تدوین و جمع آوری و تنظیم نشده است.

ترتیب آیات در سوره ها غالبا همان ترتیب نزول است، جز تعداد محدودی آیه كه وقتی نازل شدند، رسول خدا دستور داد آن ها را در فلان جایگاه قرار دهید.(1) از این رو قریب به اتفاق عالمان شیعه و سنی ترتیب همه آیات را طبق دستور رسول الله می دانند. فقط بعضی از عالمان شیعه ترتیب بعضی از آیات ( تعداد بسیار محدودی) را مطابق اجتهاد صحابه می شمارند.(2)

در مورد ترتیب سوره ها هم غالب عالمان بر این نظرند كه این ترتیب هم طبق دستور شخص پیامبر است (3).

قرآن به صورت مكتوب نازل نشده، بلكه آیات بر قلب پیامبر نازل شده ؛رسول خدا آن ها را بر مردم تلاوت كرده، جایگاه آیات و سوره ها را شخصا معین نموده، به همین اعتبار در خود قرآن و در كلام پیامبر از آن به عنوان "كتاب" یاد شده و سوره حمد "فاتحه الكتاب" خوانده شده است.

بنا بر این قرآن در زمان خود پیامبر این شكل كلی را یافت. البته این نظم و نظام در بیانات پیامبر بود، ولی تا آخر عمر پیامبر قرآن به صورت یك كتاب بین دو جلد ارائه نشد، زیرا تا اواخر عمر ایشان باب وحی باز بود . به همین جهت پیامبر به امام علی(ع) دستور داد قرآن را طبق دستورات ایشان تنظیم كند. با شرح و تفسیر و بیان، ارائه نماید كه حاصل زحمات امام قبول نشد. مدت كمی بعد، افرادی برای انجام این كار تعیین شدند . قرآن را طبق دستور ها و رهنمود های پیامبر تنظیم و ارائه كردند . زمان عثمان، همین قرآن در چند نسخه تكثیر شد . مصحف های شخصی جمع آوری و معدوم شد تا اختلاف حاصل نشود.

پس نظم موجود بنا به نظر اكثر عالمان همان نظمی است كه رسول خدا به اذن خدا تعیین كرده و نمی دانیم چرا  این نظم بر نظم نزول ترجیح داده شده است. در این مسائل تابع امر خدا و رسول هستیم و به دلیل امر خدا و رسول آگاهی نداریم.

پی نوشت ها:

1جلالی نائینی، تاریخ جمع قرآن كریم،چ اول، تهران، نشر نقره ، 1365 ش، ص124؛ سید محمد باقر حجتی ،پژوهشی در تاریخ قرآن ،چ دوازدهم ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، 1377 ش، ص66.

2. حجتی ، همان، ص69 .

3.  همان، ص87.

شجره ملعونه در سوره مباركه اسرا
از این آیه معلوم می شود رسول خدا خواب نگران كننده ای دیده و حق تعالی با فرستادن این آیه در صدد آرام ساختن دل رسولش برآمده و فرموده آن خواب و آن درخت خبیث لعن...

منظور از شجره ملعونه در سوره مباركه اسرا چيست ؟

در سوره اسراء آیه 60 آمده :

«ان ربك احاط  بالناس و ما جعلنا الرؤیا التی اریناك الا فتنه للناس و الشجره الملعونة فی القرآن؛ همانا پروردگارت بر مردم احاطه و تسلط دارد. خوابی كه به تو نمایاندیم و درخت لعن شده در قرآن را قرار ندادیم جز برای  امتحان مردم».

از این آیه معلوم می شود رسول خدا خواب نگران كننده ای دیده و حق تعالی با فرستادن این آیه در صدد آرام ساختن دل رسولش برآمده و فرموده آن خواب و آن درخت خبیث لعن شده كه به تو نمایاندیم  ، برای امتحان مردم قرار داده ایم. بدان كه خدا بر خلق احاطه دارد و كسی را یارای گریز از این حكومت نیست . همه چیز تحت فرمان خداست.

آری چون بنای دنیا بر امتحان است، ما اجازه دادیم آن شجره ملعونه پا بگیرد و آن خواب تحقق یابد تا مؤمنان از مدعیان شناخته گردند.

اما این كه این خواب چه بوده ؟ در قرآن آیه ای كه آن را تفسیر كند ، نیست. در قرآن سخن از دو خواب دیگر پیامبر است:

خوابی كه قبل از جنگ بدر دید:

«اذ یریكهم فی منامك قلیلا و لو اراكهم كثیرا لفشلتم»؛ (1)

دوم خوابی كه قبل از فتح حدیبیه دید:

«لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجد الحرام». (2)

در خواب اول رسول خدا دشمن را بسیار كم دید . وقتی این خواب را برای مسلمانان تعریف كرد، آنان به جنگ با قریش جراُت پیدا كردند . در خواب دوم  دید كه در كمال امنیت خانه خدا را طواف می كند . خواب را برای مسلمانان تعریف كرد و آنان را برای همراهی در غزوه حدیبیه شهامت داد . هیچ كدام از این دو خواب باعث اندوه و نگرانی رسول خدا نبود تا خدا او را آرامش دهد ؛ پس معلوم می شود خواب مورد اشاره در این آیه ، مورد دیگری است .

بنا بر روایات، رسول در خواب دید كه گروهی از قریش از بنی تیم و بنی عدی و بنی امیه كه به صورت میمون بودند ، بر منبر او بالا می روند  و مردم را به جاهلیت بر می گردانند . از این بابت پیامبر اندوهگین گردید . خداوند به ایشان خبر داد كه  بالا رفتن آنان به اذن ما (نه به رضایت ما) و برای آزمایش مردمان است . خدا بر همه امور مسلط است  . شجره ملعونه ای كه منبع و منشا همه رذایل است، نیز بنی امیه می باشند.(3)

این كه منظور از "شجره ملعونه" چیست؟ بین مفسران اختلاف است. بعضی آن را درخت زقوم دانسته اند كه در جهنم می روید(4). بعضی آن را شجره خبیثه ریا شمرده اند . در قرآن كلمه توحید به شجره طیبه و كلمه شرك كه مادر و اصل همه خباثت ها است، به شجره خبیثه تشبیه شده است.(5)

ولی این دو شجره هم با موضوع خواب و نگرانی پیامبر ارتباط روشنی ندارد و به نظر تطبیق درستی نمی آید.

علامه طباطبایی با توجه به سیاق آیات می فرماید: منظور از شجره ملعونه در این آیه نسل و جمع به هم پیوسته ای است كه در قرآن لعن شده و باعث فتنه و گمراهی می شوند .با این كه در قرآن مشركان و اهل كتاب و منافقان لعن شده اند ،  اما مشركان و اهل كتاب توان به فتنه انداختن مسلمانان را در زمان نزول آیات و بعد از آن نداشتند بنا بر این منظور از این شجره ، نفاق و منافقان می باشند.(6)

در روایات هم شجره ملعونه بر"بنی امیه" كه نسل نفاق در اسلام بودند، اطلاق شده است.(7)

پی نوشت ها:

1. انفال (8)، آیه 43.

2. فتح (48)، آیه 27.

3. اصفی، ج1،ص686-687؛ ترجمه المیزان، ج13، ص188.

4. بیضاوی ، انوار التنزیل، بیروت ، دار احیاء التراث العربی ، 1418 ق ، ج3، ص260.

5. ابراهیم (14) آیه26.

6. طباطبایی ، المیزان ، ترجمه موسوی همدانی ، قم ، انتشارات اسلامی ، 1374 ش ، ج13،ص190.

7. همان، ص204-206.

عده اي شبهه ميكنند و ميگويند اسلام دين خشونت است
عاقلان مي گويند هر كس منطق و برهان و استدلال براي حرف و دعوتش داشته باشد و دعوتش مطابق با فطرت و خواست طبيعي انسان ها باشد، لزومي نمي بيند براي ترويج دعوتش ...

عده اي شبهه ميكنند و ميگويند اسلام دين خشونت است چون در قر آن آمده است (كتب عليكم القتال ...) یا (و قاتلوهم حتي لا تكون فتنه...) و گفته با مخالفين بجنگيد و جهاد كنيد و جهاد بدان معني است كه به مخالفين دين حمله كنيد و آنانرا وادار به اسلام كنيد  و در آيات بسياري از قر آن آمده به مخالفان حمله كنيد و با آنان بجنگيد و اسلام در بسياري جا ها كه وارد شده با جنگ و قتل و خونريزي بوده است جواب چيست ؟ لطفا مستدل و منطقي توضيح بدهيد؟

پرسشگر محترم از ابتداي ظهور اسلام تا به امروز مخالفان اسلام بويژه يهود و مسيحيان سعي داشته اند اسلام را دين شمشير و زور بنامند و معرفي كنند و به آيات جهاد مثال آورده اند. خوشبختانه هم قرآن و هم تاريخ اسلام و هم عاقلان اين برچسب ناچسب را انكار مي كند.

عاقلان مي گويند هر كس منطق و برهان و استدلال براي حرف و دعوتش داشته باشد و دعوتش مطابق با فطرت و خواست طبيعي انسان ها باشد، لزومي نمي بيند براي ترويج دعوتش به زور و شمشير و تحميل و سركوب متوسل شود و توسل به زور و سرنيزه و تحميل روش كساني است كه دعوتشان مطابق مباني فطري و استدلالي نيست و براي انسان ها جاذبه اي ندارد.

اسلام ديني است مبتني بر برهان و منطق و استدلال عقلي و مطابق با خواست طبيعي انسان ها و منادي آزادي و مساوات و كرامت انساني  مي باشد و اين مفاهيم آن قدر جاذبه دارد كه براي دعوت به آنها نه تنها شمشير لازم نيست، بلكه مخالفان براي جلوگيري از اقبال عموم به اين دين، به شمشير متوسل مي شوند.

اين نمرود و فرعون و مشركان قريش هستند كه وقتي اقبال عمومي مردم به حضرت ابراهيم و موسي و پيامبر اسلام (ص) را مي بينند براي جلوگيري از اين اقبال عمومي به شمشير و سرنيزه و سركوب متوسل مي شوند. حضرت ابراهيم و موسي و محمد صلوات الله عليهم اجمعين با دست خالي و مجهز به برهان و كتاب و كلام و منطق به دعوت مردم بر مي خيزند و عموم مردم به سرعت جذب دعوت منطقي، برهاني و فطري آنان مي شوند و مستكبران احساس خطر مي كنند و براي جلوگيري از فراگيري اين دعوت نجاتبخش از يوغ بندگي مستكبران و ظالمان، دست به شمشير مي برند و با چماق و سرنيزه بر سر مضلومان حق طلب مي زنند تا آنان را از اجابت دعوت حيات بخش پيامبران منصرف كنند و اينجاست كه پيامبران به مظلومان مؤمن اذن دفاع مي دهند.

اولين آيه اي كه در باب جهاد نازل شده، آيه زير است كه بعد از ساليان مظلوميت و مقهوريت در مكه و در ابتداي هجرت به مدينه و براي دفع هجوم مشركان نازل شده است:

اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير(1)

به كساني كه مظلومانه مورد قتل و ستم قرار گرفتند، اجازه دفاع داده شد و خدا بر ياري آنان توانا است.

مسلمانان در مكه مورد سركوب شديد بودند فقط به خاطر اين كه دعوت رسول خدا را اجابت كرده و از شرك و بت پرستي و اطاعت طاغوت رخ برتافته بودند و هر روز جمعي از آنان سر و دست و پاي شكسته و خوني به محضر رسول خدا رسيده و اجازه مقابله و دفاع مي طلبيدند و بعد از هجرت به مدينه با نزول اين آيه براي اولين بار اجازه دفاع داده شد.

مسلمانان از مكه فرار كرده و زن و فرزند و خانه و كاشانه خود را رها كرده و مشركان بر بازماندگان آنها ظلم روا داشته و اموال آنان را غارت كرده و علاوه بر آن، زنده بودن آنان در غربت را هم نمي پذيرند و براي ريشه كن كردن اسلام و مسلمانان لشكر كشي كرده اند و اسلام به اين مسلمانان اجازه مي دهد از خود دفاع كنند و مهاجمان را بكشند. آيا اين عاقلانه و عادلانه است يا ظالمانه؟!

همه آيات قتال در باره مشركان و كافران و اهل كتابي است كه براي نابود كردن اسلام و مسلمانان نقشه ريخته و لشكر كشيده اند يا جمعي از محرومان و مستضعفان ايمان آورده اند، ولي ظالمان و كافران به آنان اجازه برگزاري مناسك ديني را نمي دهند و مي خواهند آنان را به كفر و شرك سابق بازگردانند يا اجازه دعوت منطقي و برهاني به مبلغان اسلام نمي دهند و محرومان و مستضعفان را در بندگي و بردگي و جهل و بي خبري نگه داشته و مانع رسيدن دين حياتبخش و آزادي دهنده  به آنها هستند. در چنين مواردي اسلام مسلمانان را اجازه داده دست به شمشير ببرند و در مقابل هجوم دشمن از خود دفاع كنند يا به نجات مستضعفان در بند جهل و ظلم و كفر بپردازند و اين اجازه اي كاملا انساني و منطقي است.

اگر كساني غير از اين مدعي هستند، آيات و رواياتي كه به غير اين دلالت دارد، را نشان دهند.

جهاد و جنگ اسلام فقط دفاعي و آزادي بخش است. جنگ ابتدايي براي تحميل دين در اسلام جايز نيست و خدا خودش اگر ايمان تحميلي را مي خواست، مي توانست كاري كند كه همه از ترس ايمان بياورند، ولي نه خودش انسان ها را به اجبار و از سر ترس به اسلام وارد كرده و نه به بندگانش چنين اجازه اي داده است. خدا فقط ايمان اختياري انسان ها را مي خواهد و پيامبران و پيروان پيامبران موظف به بيان و تبليغ دين خدا هستند و اگر مستكبران مانع تبليغ شدند يا خواستند دينداران و جامعه اسلامي را از بين ببرند يا گروهي ديندار را در چنبره ظلم خود گرفته و از پايبندي به دين و مناسك آن مانع شدند، دينداران موظفند براي رفع اين موانع و ظلم و هجوم، دست به شمشير برده و از كيان خود و آزادي دينداران دفاع كنند.

آياتي كه در مورد قتال وارد شده همه همين محدوده را مشخص كرده و به قتال با متجاوزان ستم پيشه  و دفاع از كيان دين و جامعه ديني و دينداران تصريح دارد.

در آيات 89-91 نساء سخن از مشركان و منافقاني است كه ابتدا ايمان آوردند اما از هجرت روي برتافتند و حاضر نشدند از خانه و كاشانه خود بگذرند و با مؤمنان به مدينه مهاجرت كنند. بلكه به كفر برگشتند و در زمره كافران ماندند و همين افراد در جنگ بدر هم عليه مسلمانان شركت كردند و جمعي از آنان در نبرد با مسلمانان كشته شدند. بعضي از مومنان را جنگ با اين مشركان سخت بود در حالي كه خدا آنان را به واسطه گناهانشان گمراه كرده بود، آنان بيجا در باره آنان اميد هدايت داشته و از جنگ با آنها كراهت داشتند و خدا اين مؤمنان را توبيخ مي كند كه خدا آنان را به واسطه ظلم و ستم هايي كه كرده اند گمراه كرده و شما نبايد در مورد كسي كه خدا گمراهش كرده و به جرگه دشمنان خدا و رسول و مؤمنان پيوسته و همراه با آنان براي نابود كردن شما اقدام نموده، ترديد كنيد و اميد بيجا داشته و از نبرد با آنان شانه خالي كنيد.

بعد يكي از اوصاف زشتشان كه آنان را شايسته مرگ مي گرداند يادآور شده:

ودوا لو تكفرون كما كفروا فتكونون سواء = آنان دوست دارند شما هم به شرك سابق برگرديد و مانند آنان شويد

و بعد ادامه مي دهد كه آنان را به بريدن از مشركان محارب و هجرت از دار حرب به دار ايمان (سرزمين مكه دار حرب و لانه جنگجويان عليه اسلام و سرزمين مدينه كاشانه مؤمنان بود)دعوت كنيد، اگر اجابت كردند كه هيچ ولي اگر اجابت نكردند و در زمره مشركان محارب ماندند، با آنان قطع رابطه دوستي و ولايي كنيد و هر كجا آنان را كه به نابودي شما كمر همت بسته اند يافتيد، بكشيدشان؛ بعد دو گروه را استثنا كرده و مؤمنان را اجازه جنگ و كشتن آنها را نمي دهد:

1.گروهي از مشركان كه با كساني هم پيمان هستند كه آن كسان با مسلمانان هم پيمان مي باشند.

2.گروهي از مشركان كه دوست ندارند با شما درگير شوند و با قوم مشرك خود هم نمي خواهند يا توان ندارند درگير گردند.پس اينان را اگر از قتال با شما كناره گرفتند و به شما پيشنهاد صلح دادند، شما حق جنگ با آنان را نداريد.

با توجه با اين استثناها معلوم مي شود فقط مسلمانان بايد با مشركاني بجنگند و آنان را بكشند كه علَم دشمني برداشته و در صدد نابودي اسلام و مسلمانان برآمده اند و اما مشركاني كه نمي خواهند با مسلمانان بجنگند، بلكه مي خواهند در صلح زندگي كنند و علم دشمني بر نداشته اند، بايد در امان باشند.

آيه بعد از اين هم صريح تر مي فرمايد:

ستجدون آخرين يريدون ان يامنوكم و يامنوا قومهم كل ما ردوا الي الفتنه اركسوا فيها فان لم يعتزلوكم و يلقوا اليكم السلم و يكفوا ايديهم فخذوهم و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و اولئكم جعلنا لكم عليهم سلطانا مبينا

گروهي ديگر هستند كه مي خواهند شما و قومشان در امنيت باشيد. البته اين قوم يك نفاق دروني دارند و هرگاه راه شرك و فتنه و ستم بر مؤمنان باز شود، بدان رو مي كنند ( بر عكس گروه قبل كه واقعا دنبال صلح بودند).با اين گروه اگر از جنگ با شما كناره نگرفتند و به شما صلح را پيشنهاد ندادند و دست از كشتار شما بر نداشتند، بجنگيد و هر جا يافتيدشان، بكشيدشان كه ما براي شما عليه اينان تسلط كامل قرار داده ايم.

اين آيه به صراحت اعلام مي كند كه اين مشركان هستند كه وضعيت جنگ يا صلح را معين مي كنند. اگر آنان از دشمني و قتال دست بكشند و اعلام صلح نمايند و بر اعلام خود پايبند باشند، مؤمنان حق قتال با آنان را ندارند ولي اگر بر قتال و جنگ با مؤمنان اصرار داشته باشند، خداوند به مؤمنان اجازه دفاع و جنگ و كشتار آنان را داده تا ريشه فتنه عليه جامعه اسلامي كنده شود. اين آيه شبيه آيه ديگري است كه مي فرمايد:

و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل علي الله(2) اگر به صلح متمايل شدند، تو هم با توكل بر خدا تمايل نشان بده و پيشنهاد صلح را بپذير.

در آيات سوره توبه هم سخن از مشركان پيمان شكني است كه پيمان صلح با مسلمانان را نقض كرده و به مؤمنان شبيخون زده و آنان را مظلومانه كشته اند. خداوند به پيامبرش اعلام مي كند به اين مشركان اعلام بي زاري كن و به آنان چهار ماه مهلت بده تا ايمان بياورند و بعد از چهارماه ديگر هيچ امنيتي ندارند و شما حق داريد هر جا اين مشركان محارب متجاوز پيمان شكن را يافتيد، بكشيد.

در همان آيات ملاك اين حلال بودن خون آنان را بيان مي كند و مي فرمايد:

كيف و ان يظهروا عليكم لا يرقبوا في مؤمن الّا و لا ذمه...و ان نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم وطعنوا في دينكم فقاتلوا ائمه الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدءوكم اول مره

چگونه خون آنان حلال نباشد حال آن كه آنان در باره مؤمنان هيچ حق خويشاوندي و پيماني را رعايت نمي كنند ...و اگربعد از عهد، پيمان شكستند و دين شما را به طعنه و تمسخر گرفتند، پس آن پيشوايان كفر را بكشيد. زيرا آنان را پيمان و عهد نيست شايد دست از پيمان شكني بردارند. چرا با قومي كه پيمان شكستند و تصميم بر اخراج پيامبر از وطنش گرفتند و ابتداي بر دشمني و جنگ با شما كردند، نمي جنگيد؟

سيره پيامبر هم نشان دهنده آن است كه ايشان بر هيچ قوم و قبيله اي بدون سابقه دعوت و دشمني و پيمان شكني و... حمله نكرده، بلكه يا براي دفع حمله دشمن جنگيده يا پيشگيري كرده و دشمناني كه در صدد حمله بوده و تهيه ديده اند را قبل از اقدام غافلگير نموده است.

كساني كه ادعا دارند اسلام دين شمشير است يا آيه اي ارائه دهند كه به مسلمانان اجازه حمله به كافران و مشركان مسالمت جو را داده باشد يا نمونه اي از اين جنگ ها توسط پيامبر يا امير مؤمنان ارائه دهند.

پي نوشت ها:

1. حج(22)آيه 39.

2. انفال(8)آيه 61.

صفحه‌ها