با توجه با آیه شریفه «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ... » (انعام ،57) آیا خداوند دیكتاتور است؟
پرسشگر محترم اول باید معنای "دیكتاتور" و "جبّار" را دقت كرد تا بعد ببینیم چنین معنایی در باره خدا صادق است و آیا حاكمیت و مالكیت مطلق خداوند مصداق دیكتاتوری و جباریت است؟
ظاهرا معنایی كه از دیكتاتوری و جباریت به ذهن ما می رسد خودكامگی، تحمیل سلطه ظالمانه خود بر دیگران و آنان را بر خلاف میلشان در خدمت خواسته های خود گرفتن و به زور و با سركوب و توسل به قوه قهریه آنان را رام كردن، بدون این كه بر آنان حق آقایی كردن داشته و آنان را مرهون منت و خدمت خویش كرده باشد.
دهخدا در تعریف واژه دیكتاتوری می نویسد: خودرایی، استبداد مطلق العنانی، حاكمیت مطلقه فرد یا گروه بدون این كه ملازم رضایت مردم باشد. و در تعریف دیكتاتور می نویسد: خودكامه، خودرای، مستبد، مطلق العنان. (1)
بنا بر این در دیكتاتوری چند عامل هست از جمله:
1. مطلق العنانی مبتنی بر خواست آزاد و رهای فرد. طبیعی است كه منظور خواست فطری، معقول و پسندیده منظور نیست. زیرا حكومتی كه بر عقل و منطق و فطرت استوار باشد ، حكومت عدل است نه دیكتاتوری. اینجا خواست نفسانی و شهوانی منظور است كه افراد را در خدمت امیال نفسانی به بندگی می گیرد و حق و حقوقی برای آنان قائل نمی شود.
2. نه حق حكومت دارد و نه به رضایت محكومین حاكمیت یافته است.
3. حاكمیت خود را با زور تحمیل می كند و سركشان را سركوب می نماید.
4. خودرایی او نه به جهت علم مطلق و آگاهی او بر مصالح محكومین و رعایت آنها است بلكه بر اساس حاكمیت خواست مطلق خودش است بدون این كه علم و آگاهی داشته باشد.
با توجه به مؤلفه های بالا به حاكمیت خدا بر می گردیم.
بله، حاكمیت خدا مطلقه است و خداوند خودرأی است و نه برای خلقت و نه برای حكم و شریعت و نه برای داوری از كسی اجازه نمی گیرد و مشورت نمی طلبد. اما این مطلقه بودن و خودرایی مبتنی بر علم مطلق و آگاهی مطلق او بر مصالح است. كسی كه علم مطلق دارد و از همه مصالح با خبر است، نیازی به مشورت ندارد و با او كسی نبوده و نیست كه از او مشورت بگیرد. او در مرتبه یكتایی و یگانگی است و غیر او همه به اراده او وجود یافته اند و با او نبوده اند تا از آنان مشورت بگیرد و نیازی به مشورت نیست.
آری، خداوند حاكم مطلق است. اما بر اساس عدل و احسان نه ظلم و بیداد:
إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ (2)
خدا ذرهاي هم ستم نميكند.
وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً (3)
پروردگار تو، به كسي ستم نميكند.
او در حكومتش یا به احسان می دهد یا به عدل می گیرد. نه كسی را طلب و استحقاقی است تا به دادن طلب و استحقاقش موظف باشد و در اثر عمل نكردن به وظیفه ، ظالم باشد و نه به ظلم و بدون دلیل از كسی می گیرد یا كسی را محروم می كند .
اساس كار خدا بر رحمت و فضل و بخشش است یعنی بر افاضه ؛ نه گرفتن و حال آن كه اساس استبداد بر ظلم، بیداد و گرفتن است.
خدا بی نیاز مطلق و مالك مطلق است و كمبود و نیازی ندارد كه بخواهد با گرفتن از دیگران، نیازش را رفع كند.
غیر خدا نه وجود دارد و نه مالكیت و دارایی ای كه خدا بخواهد از او بگیرد. غیر خدا ، هم وجود و هم همه دارایی اش را از خدا گرفته است و خدا در عین این كه به او داده، اما مالكیت خودش پابرجا است و او و دارایی اش ملك خدایند و در ید قدرت خدا، پس خدا به بخشش هم مالكیتش كم نمی شود و نقص بر نمی دارد تا بخواهد رفع نقص كند.
بنای خدا بر فضل است از این رو به بندگان وجود می دهد و به آنان می بخشد و بعد از آنان قرض می گیرد و هزینه كردن آنان برای خودشان را قرض به خدا می شمارد و چندین برابر پاداش می دهد:
مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً (4)
كيست كه به خدا «قرض الحسنهاي» دهد، (و از اموالي كه خدا به او بخشيده، انفاق كند،) تا آن را براي او، چندين برابر كند؟
استبداد بر تحمیل است در خالی كه خداوند با وجود قدرت، تحمیل نمی كند. خدا راه نشان می دهد و عاقبت اعمال و رفتار و راه ها را بیان می كند و افراد را آزاد می گذارد تا خواستند بیایند و نخواستند نیایند:
ِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي لاَ انْفِصامَ لَها (5)
راه درست از راه انحرافي، روشن شده است. بنا بر اين، كسي كه به طاغوت [بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمي چنگ زده است، كه گسستن براي آن نيست.
كیفر دادن خدا هم در حقیقت كیفر دادن و شلاق زدن خدا نیست. بلكه خدا فقط به سان امانت دار امین، اعمال و عقاید و دستاوردهای خود ما را در دوره زندگی جمع كرده و بعد از مرگ و در آخرت به ما می دهد آن هم با لطف و كرمش ، بسیاری از دستاوردهای بد ما را كتمان می كند و نادیده می گیرد و ما را از تحمل آثار و نتایج دردآور آنها معاف می سازد و دستاوردهای خوبمان را زیاد كرده و تحویل می دهد.
آتش و كژدم و مار جهنم همین دروغ و غیبت و تهمت و ظلم و ستمی است كه از ما صادر شده است كه صورت ملكوتی آنها در قیامت آتش و كژدم و ... می شود.
با این خلاصه به خوبی روشن می شود مطلق العنانی خدا مطلق العنانی مستبدانه نیست. بلكه ناشی از مالكیت ، علم و رحمت مطلق اوست . خداوند چون خالق است و همه جهان ها و موجوداتشان مخلوق اویند و در جهل و نادانی غوطه وار و محتاج علم، رحمت وتدبیر او ؛ پس همه ملك اویند و او به جهت خالقیت و تدبیر، مالك آنها است و در ملك خود تصرف می كند آن هم به احسان و عدل نه این كه بدون این كه مالكیت و صلاحیت داشته باشد بر اساس قهر و ظلم حكومت كند:
ِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاس (6)
پروردگار مردم, مالك مردم و خدا و خالق مردم
پس هیچ كدام از مشخصه های دیكتاتوری در خداوند نیست. بلكه به عكس خداوند، در نهایت عدل و احسان بندگان را آفریده و نعمت داده و هدایت كرده و دعوت نموده و آزاد گذارده است.
اما آیات مورد نظر:
قُلْ إِنِّي عَلي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ (7)
بگو:«من دليل روشني از پروردگارم دارم و شما آن را تكذيب كردهايد! آنچه شما در باره آن (از نزول عذاب الهي) عجله داريد، به دستِ من نيست! حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست! حق را از باطل جدا ميكند، و او بهترين جدا كننده (حق از باطل) است.»
در این آیه خداوند از زبان پیامبرش به انسان ها می گوید: من از جانب خدا بر نبوت بینه و دلیل واضح دارم و ارائه كرده ام و شما مرا دروغگو می شمارید و از من می خواهید اگر راست می گویم بر شما عذاب ببارم. ولی بدانید امر عذاب به دست من نیست و حاكمیت مطلق جهان به دست خداست و اوست كه بین حق و باطل جدایی خواهد انداخت و به حق بهترین جدایی اندازندگان است.
آیا غیر خدا را بر نازل كردن عذاب قدرتی هست؟ آیا این اعلام دیكتاتوری خداوند است یا اعلام حقیقتی كه وجود دارد و عین عدل است؟
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون (8)
اين معبودهايي كه غير از خدا ميپرستيد، چيزي جز اسمهايي (بيمسمّا) كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميدهايد، نيست خداوند هيچ دليلي بر آن نازل نكرده حكم تنها از آن خداست فرمان داده كه غير از او را نپرستيد! اين است آيين پابرجا ولي بيشتر مردم نميدانند!
در این آیه حضرت یوسف خطاب به مشركان كه برای خدا در خالقیت و ربوبیت و الوهیت شریك تراشیده بودند، می فرماید اینان كه شما شریك خدا گرفته اید، اسم های بی مسما و حقیقتی اند كه نه قدرتی دارند و نه می بینند و نه می شنوند و نه توانی دارند و حاكمیت مطلق جهان فقط از آن خدا است.
آیا این بیان حقیقت است یا اعلام دیكتاتوری خداوند؟
قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْني عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (9)
و (هنگامي كه ميخواستند حركت كنند، يعقوب) گفت: «فرزندان من! از يك در وارد نشويد. بلكه از درهاي متفرّق وارد گرديد (تا توجه مردم به سوي شما جلب نشود)! و (من با اين دستور،) نميتوانم حادثهاي را كه از سوي خدا حتمي است، از شما دفع كنم! حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست! بر او توكّل كردهام و همه متوكّلان بايد بر او توكّل كنند!»
در اینجا حضرت یعقوب به فرزندان سفارش می كند كه از در های متعدد وارد شوید تا حسودان متوجه جمع شما نشوند و چشم های حسود شما را نبیند و برای شما نقشه بد نكشد ، بعد ادامه می دهد كه این سفارش های من تأثیر مستقل ندارد و اگر تاثیری بگذارد به خواست و امر خداست كه او حاكم مطلق جهان است و همه جهان در ید قدرت اوست و من و همه مؤمنان متوكل ، بر او تكیه داریم.
ثُمَّ رُدُّوا إِلَي اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبينَ (10)
سپس (تمام بندگان) به سوي خدا، كه مولاي حقيقي آنهاست، بازميگردند. بدانيد كه حكم و داوري، مخصوص اوست و او، سريعترين حسابگران است.
این آیه هم به حاكمیت مطلق خداوند كه در قیامت ظهور و بروز آشكار دارد و همه بدان معترف می شوند، اشاره دارد.
آیات مورد نظر هیچ كدام جز حاكمیت مطلق خداوند، بر مطلب دیگری كه دلیل بر دیكتاتوری خدا باشد، دلالت نداشت و این حاكمیت مطلق هم حقیقتی است فوق همه حقایق و عین عدل و داد است.
پی نوشت ها:
1. دهخدا، لغت نامه، تهران، دانشگا تهران، 1373 ش، ص 10028.
2. نساء (4) آیه 40.
3 كهف (18) آیه 49.
4. بقره (2) آیه 245.
5. بقره (2) آیه 256.
6. ناس (114) آیه 1-3.
7. انعام(6) آیه 57.
8. یوسف(12) آیه 40.
9. همان، آیه 67.
10. انعام (6) آیه 62.