پرسش وپاسخ

در قرآن چند صفت برای خداوند ذكر شده است؟
معمولاً اوصاف خداوند را به دو بخش تقسیم می كنند: صفات ذات و صفات فعل. صفات ذات را نیز به دو بخش تقسیم كرده اند:صفات جمال و جلال ...

در قرآن چند صفت برای خداوند ذكر شده است؟

معمولاً اوصاف خداوند را به دو بخش تقسیم می كنند: صفات ذات و صفات فعل. صفات ذات را نیز به دو بخش تقسیم كرده اند:صفات جمال و جلال

منظور از صفات جمال صفاتی است كه برای خداوند ثابت است مانند علم و قدرت و ازلیت و ابدیت لذا آن را صفات ثبوتیه می نامند و منظور از صفات جلال صفاتی است كه از خدا نفی می شود مانند جهل و عجز و جسمانیت لذا آنرا صفات سلبیه می نامند.(1)

اینها تقسیم بندی كلی در مورد صفات خدا بود و تمام صفات خدا در این تقسیم بندی جای می گیرد. اما در قرآن صفات زیادی برای خداوند ذكر شده است.

اگر« الرحمن و الرحیم» در بسم الله الرحمن الرحیم را ملاحظه كنیم ، می توان گفت در تمام سوره های قرآن از صفات خداوند نام برده شده است. از آنجا كه شمردن تمام آنها نیاز به تحقیق گسترده دارد و در این مجال نمی گنجد  به عنوان نمونه به بعضی از اوصاف خدا  اشاره می كنیم . می توانید در آیات قرآن آن ها را بیابید :

الشافی-اللطیف-الشكور-الدیان-الخالق-الخبیر-الجلیل-الجواد-التوّاب-الباعث- البرّ-الوارث-الوكیل-الوفی-الهادی-الودود-الواسع-الناصر-الرحمان-الرحیم- و... (2)

 در آخر سوره مباركه حشر بیش از ده صفت برای خدا ذكر شده است.

جهت مطالعه بیش تر به كتاب پیام قرآن آیت الله مكارم شیرازی ،جلد 4 ،صفحات 41 تا60؛  كتاب « كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد » ، علامه حلی ؛ معجم المفهرس الفاظ قرآن از فواد عبدالباقی مراجعه نمائید.

پی نوشت ها:

1.پیام قرآن، مكارم شیرازی،انتشارات نسل جوان، ج4 ، ص41-60.

2. همان.

پس چرا حضرت علي زياد را به كار گرفت؟‌
درباره نسب زياد بن ابيه ترديد هايي وجود دارد. اما نمي توان به طور قطعي گفت حرام زاده بوده است. به هر حال مطابق شريعت اسلام الولد للفراش فرزند متعلق به شوهرزن...

آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنا زاده بودند؟ اگر بودند پس چرا حضرت علي زياد را به كار گرفت؟اگر زن زياد بد كاره و معروف بود چرا حضرت علي زياد را حاكم فارس كرد؟ به نظر شما براي حضرت علي بدنامي نداشت؟چرا حضرت علي زياد را به حكومت فارس گماشت؟چطور حضرت علي او را براي حكومت فرستاد در حالي كه زنا زاده بود و او مي توانست امام جماعت باشد، يعني رسم بود كه حاكم شهر امام جماعت مي شد. آيا حضرت علي اين حكم را نمي دانست كه زنازاده نمي تواند امام جماعت باشد؟

درباره نسب زياد بن ابيه ترديد هايي وجود دارد. اما نمي توان به طور قطعي گفت حرام زاده بوده است. به هر حال مطابق شريعت اسلام الولد للفراش فرزند متعلق به شوهر زن مي باشد كه بستر زناششويي از آن اوست.

اما بخش دوم پرسشتان كه چرا امام زياد را به خدمت گرفت و مسئوليت داده شد و به فارس فرستاده شد؟

زياد بن أبيه يكي از مردان زيرك و با ذكاوت عرب است و خطيبي ماهر بود. او را يكي از چهار مرد زيرك عرب شمرده‏اند. امام علي او را در سال سي و نهم والي فارس كرد.

مردم جبال و فارس از دادن خراج امتناع كردند، و سهل بن حنيف را كه عامل حضرت علي بود از فارس بيرون كردند. علي (ع) درباره اينكه چه كسي ولايتدار فارس شود با مردم مشورت كرد، جاريه بن قدامه گفت: اي امير مؤمنان مي‏خواهي مردي سخت سر و سياستدان و با كفايت را به تو نشان دهم؟ گفت: «كي؟» گفت: «زياد» گفت: اين كار از او ساخته است. و او را ولايتدار فارس و كرمان كرد و با چهار هزار كس آنجا فرستاد كه بر ولايت تسلط يافت و مردم به اطاعت او در آمدند. پس از آرام كردن استخر ميان بيضا و استخر قلعه‏اي استوار كرد كه قلعه زياد نام گرفت و اموال را آنجابرد. پيري از مردم استخر گويد: پدرم مي‏گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مي‏گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان بود كه نرمش و مدارا مي‏كرد و مي‏دانست چه كند.»(1)

گر چه زياد پس از صلح امام حسن (ع) بر اثر تطميع و تهديد به معاويه ملحق گرديد و معاويه او را برادر پدري خود خواند و ولايت عراق را به او سپرد نيز شيعيان را تحت تعقيب قرار داد و عده زيادي از آنها را شكنجه و زنداني كرد. اما ملاك اميرالمومنين در اعطائ ولايت فارس به او وضعيت و حال او در همان ايام بود ه است.

پيامبر (ص) و ائمه(ع)، موظف بودند كه در زندگي فردي، اجتماعي و برخورد با افراد، به صورت متعارف و معمول و مانند ساير مردم رفتار نمايند. از علم غيب، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره ديگران، طرد و نفي آنان استفاده نكنند. نصب زياد بن ابيه به عنوان استاندار فارس ارتباط به علم غيب امام علي (ع) ندارد. حضرت در اين امر مانند ساير عزل و نصب ها عمل كرد. وظيفه نداشت كه در نصب زياد بن ابيه از علم غيب بهره گيرد. همان طور، رسول خدا (ص) و ديگر امامان نيز در اين امور از علم غيب بهره نمي گرفتند، از اين رو  پيامبر(ص)، به خالد بن وليد  مسئوليتي واگذار مي كند. سپاهي را در اختيارش قرار مي دهد، كه به سوي (بني جذيمه) برود. پيامبر او را براي جنگ نفرستاد، ولي خالد آنان را مورد حمله قرار داد. كساني از ايشان را به قتل رساند كه چون خبر به پيامبر رسيد، حضرت بسيار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت: خدايا ! از آنچه (خالد) كرده است، نزد تو بيزاري مي جويم.(2)

نكته اي كه نبايد از آن غفلت نمود آن است كه:

 امام اين افراد را بسيار تحت نظر داشت و آنان نيز از امام اطاعت مي كردند و كار گزار آن امام بودند و تا زماني كه جرم و يا فسادي براي آنان ثابت نشده بود امام آنان را عزل نكرد؛ اما وقتي موارد خلاف براي امام از راه هاي معمول بشري ثابت شد، بي درنگ آنا ن را عزل نمود. 

 علي (ع) بر اساس متعارف افرادي كه توان مديريتي داشتند و تخلفي از انان نديده بود را براي اداره امور انتخاب مي كرد.

براي آگاهي بيش تر، ر.ك: سيماي كارگزاران امام علي (ع)، تاليف علي اكبر ذاكري

پي نوشت:

1. الفتوح، ابن اعثم كوفي، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تحقيق غلامرضا طباطبائي مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي،1372ش، ص1038؛ محمد بن جرير طبري. تاريخ‏الطبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج‏6، ص 2674.

2. سيره ابن هشام، ج4، ص77-78، بيروت، دار احياء التراث العربي.

پس چرا حضرت علي زياد را به كار گرفت؟‌
درباره نسب زياد بن ابيه ترديد هايي وجود دارد. اما نمي توان به طور قطعي گفت حرام زاده بوده است. به هر حال مطابق شريعت اسلام الولد للفراش فرزند متعلق به شوهرزن...

آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنا زاده بودند؟ اگر بودند پس چرا حضرت علي زياد را به كار گرفت؟اگر زن زياد بد كاره و معروف بود چرا حضرت علي زياد را حاكم فارس كرد؟ به نظر شما براي حضرت علي بدنامي نداشت؟چرا حضرت علي زياد را به حكومت فارس گماشت؟چطور حضرت علي او را براي حكومت فرستاد در حالي كه زنا زاده بود و او مي توانست امام جماعت باشد، يعني رسم بود كه حاكم شهر امام جماعت مي شد. آيا حضرت علي اين حكم را نمي دانست كه زنازاده نمي تواند امام جماعت باشد؟

درباره نسب زياد بن ابيه ترديد هايي وجود دارد. اما نمي توان به طور قطعي گفت حرام زاده بوده است. به هر حال مطابق شريعت اسلام الولد للفراش فرزند متعلق به شوهر زن مي باشد كه بستر زناششويي از آن اوست.

اما بخش دوم پرسشتان كه چرا امام زياد را به خدمت گرفت و مسئوليت داده شد و به فارس فرستاده شد؟

زياد بن أبيه يكي از مردان زيرك و با ذكاوت عرب است و خطيبي ماهر بود. او را يكي از چهار مرد زيرك عرب شمرده‏اند. امام علي او را در سال سي و نهم والي فارس كرد.

مردم جبال و فارس از دادن خراج امتناع كردند، و سهل بن حنيف را كه عامل حضرت علي بود از فارس بيرون كردند. علي (ع) درباره اينكه چه كسي ولايتدار فارس شود با مردم مشورت كرد، جاريه بن قدامه گفت: اي امير مؤمنان مي‏خواهي مردي سخت سر و سياستدان و با كفايت را به تو نشان دهم؟ گفت: «كي؟» گفت: «زياد» گفت: اين كار از او ساخته است. و او را ولايتدار فارس و كرمان كرد و با چهار هزار كس آنجا فرستاد كه بر ولايت تسلط يافت و مردم به اطاعت او در آمدند. پس از آرام كردن استخر ميان بيضا و استخر قلعه‏اي استوار كرد كه قلعه زياد نام گرفت و اموال را آنجابرد. پيري از مردم استخر گويد: پدرم مي‏گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مي‏گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان بود كه نرمش و مدارا مي‏كرد و مي‏دانست چه كند.»(1)

گر چه زياد پس از صلح امام حسن (ع) بر اثر تطميع و تهديد به معاويه ملحق گرديد و معاويه او را برادر پدري خود خواند و ولايت عراق را به او سپرد نيز شيعيان را تحت تعقيب قرار داد و عده زيادي از آنها را شكنجه و زنداني كرد. اما ملاك اميرالمومنين در اعطائ ولايت فارس به او وضعيت و حال او در همان ايام بود ه است.

پيامبر (ص) و ائمه(ع)، موظف بودند كه در زندگي فردي، اجتماعي و برخورد با افراد، به صورت متعارف و معمول و مانند ساير مردم رفتار نمايند. از علم غيب، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره ديگران، طرد و نفي آنان استفاده نكنند. نصب زياد بن ابيه به عنوان استاندار فارس ارتباط به علم غيب امام علي (ع) ندارد. حضرت در اين امر مانند ساير عزل و نصب ها عمل كرد. وظيفه نداشت كه در نصب زياد بن ابيه از علم غيب بهره گيرد. همان طور، رسول خدا (ص) و ديگر امامان نيز در اين امور از علم غيب بهره نمي گرفتند، از اين رو  پيامبر(ص)، به خالد بن وليد  مسئوليتي واگذار مي كند. سپاهي را در اختيارش قرار مي دهد، كه به سوي (بني جذيمه) برود. پيامبر او را براي جنگ نفرستاد، ولي خالد آنان را مورد حمله قرار داد. كساني از ايشان را به قتل رساند كه چون خبر به پيامبر رسيد، حضرت بسيار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت: خدايا ! از آنچه (خالد) كرده است، نزد تو بيزاري مي جويم.(2)

نكته اي كه نبايد از آن غفلت نمود آن است كه:

 امام اين افراد را بسيار تحت نظر داشت و آنان نيز از امام اطاعت مي كردند و كار گزار آن امام بودند و تا زماني كه جرم و يا فسادي براي آنان ثابت نشده بود امام آنان را عزل نكرد؛ اما وقتي موارد خلاف براي امام از راه هاي معمول بشري ثابت شد، بي درنگ آنا ن را عزل نمود. 

 علي (ع) بر اساس متعارف افرادي كه توان مديريتي داشتند و تخلفي از انان نديده بود را براي اداره امور انتخاب مي كرد.

براي آگاهي بيش تر، ر.ك: سيماي كارگزاران امام علي (ع)، تاليف علي اكبر ذاكري

پي نوشت:

1. الفتوح، ابن اعثم كوفي، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تحقيق غلامرضا طباطبائي مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي،1372ش، ص1038؛ محمد بن جرير طبري. تاريخ‏الطبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج‏6، ص 2674.

2. سيره ابن هشام، ج4، ص77-78، بيروت، دار احياء التراث العربي.

آيا ابراهيم پسر اشتر دوزخي است يا بهشتي؟
ابراهيم فرزند مالك اشتر يار صميمي و صحابي خاص اميرالمؤمنين، رئيس قبيله نخع و يكه تاز آنان از فرماندهان شريف و با سيادتي بود كه به شجاعت و تدبير مشهور بود...

آيا ابراهيم پسر اشتر دوزخي است يا بهشتي؟

ابراهيم فرزند مالك اشتر يار صميمي و صحابي خاص اميرالمؤمنين، رئيس قبيله نخع و يكه تاز آنان از فرماندهان شريف و با سيادتي بود كه به شجاعت و تدبير مشهور بود. بسياري از مورخان او را در شجاعت ستوده اند. از ديگر مواردي كه مورخان در وصف شجاعتش گفته اند، حضور او در جنگ صفين است. او با وجود آن كه نوجواني كم سن و سال بود، در اين جنگ حضور يافت.

علامه سيد محسن امين نيز او را در كتاب اعيان الشيعه چنين مي ستايد:«ابراهيم مردي شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شكن و رئيس بود، او داراي طبعي عالي و همتي بلند و طرفدار حق بود. داراي طبع شعر و زباني فصيح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه كه پدرش مالك اشتر نيز داراي چنين صفات و امتيازات عالي بود. حق هم همين است كه چنين فرزندي مجسمه چنين پدري باشد». (1)

چهره اي مانند ابراهيم موجبات اعتلاي هر چه بيش تر مختار را فراهم آورده بود. موفقيت هاي بسياري را نصيب قيام كرده بود. ابراهيم با مختار بيعت كرد. همراه او قيام بزرگ شيعيان عراق را به راه انداخت. او پس از آغاز قيام و به دست گرفتن امور كوفه به عنوان فرمانده كل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسياري را در كوفه و عراق به انجام رسانيد.

جنگ نهر خازر بارزترين عرصه ظهور و بروز قابليت هاي فرماندهي اين فرمانده شجاع بود. در اين جنگ سپاه  عراق كه تعدادشان بسي كم تر از سپاه شام به فرماندهي عبيدالله بن زياد بود، بر سپاه شام  چيره آمد و ابن زياد نيز در نبردي تن به تن با ابراهيم كشته شد.(2)

ابراهيم بعد از اتمام كار جنگ به عنوان حاكم موصل در آن جا مستقر شد. (3) وي به دستور مختار منطقه را با اختيارات تام اداره مي كرد. در زمان جنگ مختار با مصعب در محل ماموريت خود مشغول انجام وظيفه بود.(4) مدرك معتبري نداريم كه مختار از او كمك خواسته و او در انجام وظيفه و كمك به مختار سستي كرده باشد. مختار فرماندهي جنگ با مصعب را به احمر بن شميط كه مرد شجاع و از محبان اهل بيت بود، واگذار كرد و از ابراهيم  نخواست كه فرماندهي اين جنگ را به عهده بگيرد. شايد به جهت حساسيت و اهميت منطقه موصل بود. شايد هم اشتباه مختار بود كه فرماندهي اين نبرد مهم را به ابراهيم واگذار نكرد. (5) شايد هم علل ديگري در كار بوده كه ما آگاهي نداريم. هيچ كدام عهد شكني نكردند و عهد و پيماني در كار نبوده و از هر دو در تاريخ به عظمت ياد شده است.

بعد از شهادت مختار، مصعب بن زبير از يك سو و عبدالملك مروان از سوي ديگر در او طمع كردند تا ابراهيم را كه مردي پر نفوذ و مدير بود ،با خود همراه سازند؛ از اين رو مصعب نامه اي به ابراهيم نوشته، به او وعده داد كه در صورتي كه حكومت ابن زبير را بپذيرد، امارت مناطق شمالي عراق را به او مي سپارد. نامه مشابهي نيز از سوي عبدالملك مروان - خليفه اموي شام - به دست ابراهيم رسيد. ابراهيم با ياران و مشاورانش در اين باب به مشورت پرداخت. سرانجام تصميم گرفت با مصعب بن زبير همراه شود، پس نامه اي به مصعب نوشت و با گروهي از ياران خود از موصل يا نصيبين - مقر حكومت خود - حركت كرد و به كوفه آمد و با مصعب ملاقات كرد.(6)

سرانجام ابراهيم در سال 72 هجري يا 71  در پي شكست مصعب و لشكر عراق از سپاهيان عبدالملك مروان كه براي تصرف عراق به جنگ مصعب بن زبير فرستاده شده بودند، كشته شد. سر بريده او را نزد عبدالملك مروان فرستادند. بدن او  نزديك سامرا به خاك سپرده شد كه قبرش زيارتگاه و داراي قبه و بارگاهي مي باشد. (7)

در باره هيچ كس نمي توان نظر داد كه بهشتي است يا دوزخي مگر كساني كه توسط معصومان با صراحت به بهشتي است يا دوزخي بودن آن ها، روايت معتبري رسيده باشد. در باره ابراهيم همان طور كه اشاره شد برخي از علما با تجليل واحترام از او ياد كرده اند.

براي آگاهي بيشتر از جريان قيام مختار به كتاب، ماهيت قيام مختار، سيد ابوفاضل رضوي اردكاني، مراجعه نمائيد.

پي نوشت ها:

1. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، تحقيق سيد حسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1418 ه ق، چاپ پنجم، ج 3، ص 171.

2. ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 4، ص 261 - 264.

3. همان، ص 265.

4. سيد ابوفاضل رضوي اردكاني، ماهيت قيام مختار، ص 655، قم، دفتر تبليغات اسلامي.

5. همان، ص 604 - 605.

6. الكامل، همان، ص 275.

7. اعيان الشيعه، همان، ص 171 و 174.

موضع اهل سنّت در رابطه با مالك اشتر را بيان كنيد؟
با توجه به آنكه مالك اشتر به خاطر اعتراض هاي شديدي كه عليه حاكمان و واليان منسوب از طرف عثمان داشت، از حربه تبعيد عثمان كه در باره مخالفان به كار مي گرفت، ...

موضع اهل سنّت در رابطه با مالك اشتر را بيان كنيد؟

با توجه به آنكه مالك اشتر به خاطر اعتراض هاي شديدي كه عليه حاكمان و واليان منسوب از طرف عثمان داشت، از حربه تبعيد عثمان كه در باره مخالفان به كار مي گرفت، در امان نماند. از طرف دستگاه حكومتي به شام و حمص تبعيد شد.

او در تبعيد نيز به مخالفت هاي خويش ادامه داد. تا حدي كه چند بار  مالك با همراهاني، به عنوان شكايت از فرماندار كوفه(سعيد بن عاص) و اعتراض به سياستهاي عثمان راه طولاني بين كوفه و مدينه را با وسايل آن روز پيمودند و به مدينه رسيدند و مدتي در مدينه ماندند، توشه و غذاي شان تمام شد، ولي عثمان به تقاضاي آن ها در مورد عزل فرماندار كوفه پاسخ مثبت نمي‏داد.

از اين رو كه مالك يكي از اصلي ترين معترضان به عثمان به شمار مي رودو شورشهاي عليه عثمان به او نيز منتهي مي شودونوعا اهل سنت ديدگاه مثبتي نسبت به وي ندارند.

براي آگاهي بيشتر رك : مالك اشتر، تأليف محمدرضا حكيمي .

زندگاني حضرت ام كلثوم (دختر حضرت امير (ع) و حضرت فاطمه (س) چگونه بوده؟
مورّخان و سيره نگاران در تعداد فرزندان امام علي(ع) اختلاف نظر دارند. برخى فرزندان او را 26 و بعضى 27 و برخى 33 نفر ذكر كرده اند. اختلاف نظر درباره تعداد ...

چرا در مورد زندگاني حضرت ام كلثوم (دختر حضرت امير (ع) و حضرت فاطمه (س) چيز زيادي در كشور گفته نمي شود؟ زندگاني ايشان چگونه بوده است؟

درباره ام كلثوم بيان مطالب زير بايسته است:

1.مورّخان و سيره نگاران در تعداد فرزندان امام علي(ع) اختلاف نظر دارند. برخى فرزندان او را 26(1) و بعضى 27 و برخى 33 نفر ذكر كرده اند.(2) اختلاف نظر درباره تعداد فرزندان امام علي(ع) از يك سو و تشابه اسامى و القاب آن ها از سوى ديگر موجب شده كه برخى از فرزندان امام شهرت چندانى نداشته و از آن ها كم تر سخن به ميان آيد.در همين راستا در مورد زندگي برخي از فرزندان آن حضرت از جمله ام كلثوم چندان روشن نيست و به همين جهت از آنان كمتر ياد مي شود.

2.يكي از جهات شهرت فرزندان علي (ع) به جهت آن است كه از فرزندان حضرت زهرا بودند. مثلا امام حسن(ع) و امام حسين(ع) به دليل اين كه پدرشان امام علي(ع) و مادرشان فاطمة زهرا(س) هستند و خود امام معصوم مى باشند و سخت مورد علاقة پيامبر اكرم بودند و از اصحاب كسا مى باشند، جايگاه بس بلندى دارند، ولى برخى از فرزندان امام كه مادرشان فاطمه زهرا(س) نبودند، معروف نمى باشند، مانند عبدالله كه از وى كم تر سخن گفته شده، و مادر او ليلى بنت مسعود است.

3 . مشهور آن است كه ام كلثوم دومين دختر علي(ع) است كه مادرش فاطمه زهرا(س) است. در اين كه علي(ع) از فاطمه صاحب دو دختر بود، بين مورّخان و تذكره نويسان اختلافى ديده نمى شود.(3)

4- برخى از مورخان دخترى به نام ام كلثوم از امام علي(ع) ياد نموده اند كه مادر او ام سعيد يا ام سعد، دختر عروه بن مسعود است(4) كه از او به عنوان ام كلثوم صغرى ياد مى شود. ام کلثوم کنیه است و کنیه  حضرت زينب(س) و بعضی ديگر از دختران امام علي(ع) نيز ام كلثوم بوده است. از اين رو بايد ديد كدام ام كلثوم مقصود است؛ اگر ام كلثوم حضرت زينب(س) باشد،كه او شهرت دارد و در منابع تاريخى و متون دينى از وى زياد ياد مي شود. مضافاً بر اين كه حضور زينب در كربلا و نقش آفرينى او در حماسه جاودانه عاشورا بر شهرت و قهرمانى او صد چندان افزوده است و همواره ياد و خاطره او در تاريخ جاوادنه است.  شهرت حضرت زينب(س) هم به دليل حضور او در صحنه كربلا است و هم از آن رو كه مادرش فاطمه زهرا(س) است.

 كوتاه سخن اين كه: آن عده از فرزندان امام علي(ع) كه اسم و كنيه آن ها دقيقاً مشخص نيست، هم چنين تعداد آن ها روشن نيست، نيز به عللي چندان نقش آفرين نبودند نبايد انتظار داشت كه آن ها نيز همانند فرزندانى باشند كه وضعيت آن ها مشخص است و در تاريخ تأثير گذار و نقش آفرين بودند.

پي نوشت ها:

1. ارشاد مفيد، ترجمه محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، ج1، ص 355.

2. محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت دار التعارف للمطبوعات، چاپ پنجم، ج2، ص 12.

3. جعفر شهيدي، زندگانى حضرت فاطمه(س)، تهران، دفتر فرهنگ اسلامي، ص 263.

4. اعيان الشيعه،ج 2، ص 12.

معرّفی کتاب در مورد بزرگانی همچون امام خمینی (ره)
● آغاز نهضت. مهاجري. ● انقلاب ايران و رهبري امام خميني. سيروس پرهام. ● بيوگرافي پيشوا. ● زندگينامه سياسي امام خميني. محمد حسن رجبي. ● اختران تابناك يا كشف‌ال...

معرفی کتاب

شرح : با سلام لطفا کتاب در مورد بزرگانی همچون امام خمینی (ره) به من معرفی کنید.

با سلام و تشكر به خاطر ارتباط تان با این مركز.

به منابع زير مراجعه نمائيد .

● آغاز نهضت. مهاجري. (بيجا) (بيتا)، 124 ص.

● اختران تابناك يا كشفالكواكب: زندگي مشاهير امامزادگان و علماء آل ابي طالب و شرح حال امام امت ايتالله العظمي حاج آقا روحالله الموسوي الخميني و امام موسي صدر رهبر شيعيان لبنان. ذبيحالله محلاتي. تهران: اسلاميه، 1361.

● انقلاب ايران و رهبري امام خميني. سيروس پرهام.

تهران: امير كبير، 1357. 88ص.

 امام خميني. نصرالله روحاني شهرضائي. (بيجا): مهر، (بيتا).

● بيوگرافي پيشوا. (بيجا): انتشارات پانزدهم خرداد، (بيتا)، 1953.

عنوان روي جلد: زندگينامه امام خميني.

● زندگينامه سياسي امام خميني. محمد حسن رجبي. تهران: كتابخانه ملي جمهوري .

سيماي پر هيز كاران ، رضا مختاري .

ولادت حضرت زهرا (س) چگونه بوده است؟
حضرت خديجه عليها السلام به زنان قريش و بني هاشم پيغام داد كه زمان وضع حمل من نزديك است، مرا در اين امر ياري نماييد، ولي آنان پاسخ دادند: اي خديجه! چون تو در ...

ولادت حضرت زهرا (س) چگونه بوده است؟

حضرت خديجه عليها السلام به زنان قريش و بني هاشم پيغام داد كه زمان وضع حمل من نزديك است، مرا در اين امر ياري نماييد، ولي آنان پاسخ دادند: اي خديجه! چون تو در ازدواجت از سخنان ما سرپيچي نمودي، و محمد يتيم را به همسري برگزيدي، ما نيز تو را ياري نمي كنيم. خديجه از اين جواب سخت غمگين و ناراحت شد، در اين هنگام چهار زن، همانند زنان بني هاشم وارد شدند، در حالي كه خديجه از ديدن آنان هراسان شده بود، يكي از آن چهار زن به خديجه گفت: غمگين مباش، پروردگارت ما را براي ياري تو فرستاده است. ما خواهران و ياوران تو هستيم. من "ساره " هستم، اين "آسيه دختر مزاحم " رفيق بهشتي تو است و اين هم "مريم دختر عمران " است و اين يكي "كلثوم خواهر موسي بن عمران " است، خدا ما را براي كمك به تو فرستاده است تا ياور و پرستار تو باشيم.

يك نفر از آن چهار زن در سمت راست خديجه، دومي در طرف چپ او، سومي در پيش رويش، و چهارمي در پشت سر او نشستند و فاطمه پاك و پاكيزه تولد يافت.

پس از تولد آن حضرت، ده نفر حور العين، كه در دست هر يك ظرفي بهشتي پر از آب كوثر و يك طشت بهشتي بود وارد شدند و حضرت فاطمه را با آب كوثر شستشو دادند و سپس در ميان پارچه اي كه از شير سفيدتر، و از مشك و عنبر خوشبوتر بود پيچيدند. (1)" حضرت فاطمه(س) پس از تولد بر تك تك ايشان سلام نمودند. (2)

جهت آشنايي بيشتر با حوادث و جريانات هنگام تولد حضرت فاطمه(س) به مقاله: گوشه اي از كرامات حضرت زهرا عليها السلام، نوشته: سيد جواد حسيني، مجله: مبلغان-شهريور 1381، شماره32مراجعه فرماييد.

پي نوشت ها:

1. علامه مجلسي‏، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر: اسلاميه‏، ج 16، ص 80 و ج 43، ص 2- 4؛ امالي صدوق، ص 475 - 476؛ و ر.ك: مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 304.

2. بحار الانوار، (پيشين)، ج 26، ص 117 - 132.

پيامبر(ص) در چند سالگي پدر و مادر خود را از دست داد؟
درباره زمان درگذشت عبدالله پدر پيامبر اكرم اختلاف است، به نقلي هنوز حضرت محمد به دنيا نيامده بود و همچنين 28 روز پس از ولادت حضرت و 2ماه، 7 ماه، يك سال و ...

پيامبر(ص) در چند سالگي پدر و مادر خود را از دست داد؟

نرم افزار پیامبر مهربانی درباره زمان درگذشت عبدالله پدر پيامبر اكرم اختلاف است، به نقلي هنوز حضرت محمد به دنيا نيامده بود و همچنين 28 روز پس از ولادت حضرت و 2ماه، 7 ماه، يك سال و دو سال پس از ولادت حضرت نيز گفته شده است. (1) شش سال و سه ماه از عمر پيامبر(ص) گذشته بود كه كه مادرش آمنه در گذشت. (2)

پي نوشت:

1. مقريزي، امتاع الاسماع، ج1، ص9.

1. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج 2 ص 10؛ آيتي و گرجي، تاريخ پيامبر اسلام، ص52.

چگونه با أدلّه عقلی می توان ثابت كرد قرآن كلام خداوند است؟
وجود قران دلالت می كند كه از جانب خداست. غیر خدا را توان بر انشای چنین كتابی نیست. با صراحت تمام هم اعلام كرده كه از جانب خداست. پیامبر و غیر پیامبر را در ...

چگونه با أدلّه عقلی می توان ثابت كرد قرآن كلام خداوند است؟

ثابت كردن خدایی بودن قرآن:

  وجود قران دلالت می كند كه از جانب خداست. غیر خدا را توان بر انشای چنین كتابی نیست. با صراحت تمام هم  اعلام كرده كه از جانب خداست. پیامبر و غیر پیامبر را در ایجاد آن دخالتی نیست . خود را آیت خدایی شمرده و اعلام كرده اگر در خدایی بودن  قرآن  شك دارید و مرا ساخته بشر  می دانید و معتقدید و مدعی هستید كه بشر را توان انشای چنین كتابی هست، پس یك سوره مثل سوره های من  بیاورید و به جامعه عرضه كنید و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهید.

با وجود آن كه دشمنان از صدر اسلام  در صدد  بودند كه آسمانی بودن قرآن را انكار كنند و آن را ساخته ذهن پیامبر یا دیگران معرفی كنند ،ولی نتوانستند به مبارزه طلبی قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهند توانست. الان سرسخت ترین دشمن اسلام ، یهودیان صهیونیست هستند كه از تمام امكانات شان برای نابودی اسلام استفاده می كنند، لیكن تاكنون نتوانستهاند حتی یك سوره مثل قرآن را بنویسند.

قرآن مجید از جهات گوناگون معجزه  است. خدایی بودن خود را فریاد می زند. دو نمونه را ذكر میكنیم :

یكی جنبه فصاحت و بلاغت است. قرآن از فصاحت و بلاغتی برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از این رو عرب جاهلی كه  در فصاحت و بلاغت و  شعر و ادب تخصص بلكه نبوغ داشت، وقتی در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پی برد و اظهار عجز و ناتوانی نمود. به سبب اعجاز فصاحتی قرآن ، عدهای از آنان وحی بودن قرآن را پذیرفته و نبوت پیامبر اسلام را تصدیق نمودند .بقیه نیز گر چه ایمان نیاوردند، ولی هماوردی نكردند .عجز خود را از آوردن حتی سوره ای كوچك فریاد زدند. این خود بزرگ ترین دلیل بر آسمانی بودن قرآن است. ثابت میكند كه آوردن كتابی مثل قرآن از دایره قدرت بشر بیرون است. بنا براین  قرآن  بهترین گواه بر آسمانی بودن خویش است.

 همه قبول دارند رسول خدا (ص) امی یعنی درس نخوانده ( نه بيسواد )  بود، ولی با وجود این، كتابی آورد كه پر است از معارف عقلی و دقایق علمی و فلسفی، به طوری كه این كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحیر ساخته است.

امی و درس ناخوانده بودن پیامبر و بیگانه بودن محیط زندگی شان از  دانش روز و ناتوانی او از مراحل ابتدایی خواندن و نوشتن كه معلوم همگان بود ، بهترین دلیل بر این است كه قران محصول فكر و فهم ایشان یا تعلیم گرفته از دیگران نبوده است . پیامبر پیش هیچ كسی زانوی شاگردی به زمین نزده است. از هیچ كس تعلیم نگرفته و قبل از بعثت هیچ سخن و كلامی شبیه قرآن از او شنیده نشده و این معارف و آیات به ناگاه بر زبان او جاری شد.

قرآن  بر این موضوع تكیه كرده و آن را یكی از نشانه های آسمانی بودن خود شمرده است:

و ما كنت تتلوا من قبله من  كتاب و لا تخطه بیمینك اذا لارتاب المبطلون؛(1)

تو پیش از نزول قرآن هیچ نوشته ای را نمی خواندی و با دست راست خود (كه وسیله نوشتن است)نمی نوشتی . اگر قبلا می خواندی و می نوشتی ، یاوه گویان شك و تهمت به وجود می آوردند.

و كذلك اوحینا الیك روحا  من امرنا ما كنت تدری ما الكتاب و لا الایمان؛ (2)

ما قرآن را كه روح و حیات است ،از امر خود بر تو وحی كردیم .تو قبلا نمی دانستی نوشته  و ایمان چیست.

این آیات صراحت دارد كه پیامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بیگانه بوده ، این ها نه تراوش ذهن او ،بلكه نازل شده از جانب خداوند حكیم است.

دلیل محكم دیگر بر وحی بودن و آسمانی بودن قرآن این است كه پیامبر مومن و خدا ترس و راستگو بود . در این ایمان و خداترسی و راستگویی هیچ شكی نیست. چنین كسی هیچ گاه به خود اجازه نمی دهد تراوش فكر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد زیرا یقین دارد كه نسبت دادن مطلبی به خدا،  افترا به خدا و بزرگ ترین گناه است. با قهر خدا مواجه خواهد شد . هیچ قدرتی نیست تا او را از قهر خدا برهاند.

 اگر افرادی غیر از پیامبر بودند، ممكن بود به خود این جرات را بدهند كه مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد ،ولی از مومن بی نظیری چون پیامبر با آن مرحله خداترسی چنین كاری محال است .

 قرآن افترا و نسبت دادن چیزی را  به خدا  بزرگ ترین گناهان می شمارد :

و من اظلم ممن افتری علی الله كذبا ؛(3)

 چه كی ستمكارتر از كسی است كه به دروغ چیزی به خدا ببندد؟!

 از زبان پیامبر اعلام می كند كه  از خدا چنان ترسی دارد كه هیچ گاه چیزی بر خدا نمی بندد، زیرا می داند كسی نمی تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:

قل ان افتریته فلا تملكون لی من الله شیئا ؛(4)

بگو اگر آن را به خدا بسته باشم ، نمی توانید در قبال خدا مالك و نگهدار من باشید.

با توجه به دلایلی كه گذشت نمی توان گمان كرد قرآن از  از جانب غیر خدا باشد.

پی نوشت ها:

1. عنكبوت(29)،آیه 48.

2 .شوری(42)،آیه 52.

3. انعام(7)،آیه 21 و آیات فراوان دیگر.

4.احقاف(46)،آیه 8.

صفحه‌ها