حدیث

اگر قرآن کتاب کاملی است چرا به احادیث مراجعه شود
به باور تمامی مسلمانان، قول و فعل پیامبر ص در کنار عقل و قرآن از حجیت برخوردار است.

سؤال: اگر قرآن کتاب کاملي است و در آن‌همه چيز آمده است، ما چرا از کتاب‌های ديگر مثل نهج‌البلاغه و ديگر کتاب‌ها استفاده می‌کنیم؟ چرا باید به حرف‌های اهل‌بیت که حديث است و مثل قرآن منبع موثقي نيست، بايد گوش کنيم؟

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به این نکات جلب می‌کنیم:

به باور تمامی مسلمانان، قول و فعل پیامبر ص در کنار عقل و قرآن از حجیت برخوردار است. نهایتاً شیعیان معتقدند که قول و فعل امامان ع نیز همچون قول و فعل پیامبر ص است و از حجیت برخوردار است. درنتیجه، به باور شیعیان، روایات و احادیثی که حقیقتاً از قول و فعل پیامبر ص و امامان ع حکایت می‌کنند، از اعتبار و حجیت برخوردارند. بدین منظور، عالمان علوم دینی، علومی همچون رجال و درایه را تدوین نمودند تا روایات و احادیث را بررسی کنند و مطمئن گردند که این حدیث خاص، واقعاً از پیامبر ص یا امام ع صادرشده است یا نه.

بااین‌حال، ممکن است این‌طور به ذهن برسد که «اگر قرآن کتابی کامل برای هدایت است، اساساً نیازی به این احادیث و روایات ندارد؛ بگذریم از این‌که این احادیث و روایات آن‌قدر هم اعتبار ندارند تا روشنگر و تکمیل‌کننده قرآن باشند». در ادامه، این دو مطلب را بیشتر موردنقد و بررسی قرار می‌دهیم.

پرسش نخست این است که آیا باوجود قرآن، واقعاً به حدیث و روایت و قول و فعل معصوم نیاز داریم؟ آیا مراجعه به حدیث و روایت، بیانگر نقصان قرآن نیست؟

در پاسخ به این پرسش نخست می‌کوشیم نشان بدهیم که اساساً لزوم مراجعه به حدیث و روایت، برآمده از خود قرآن است. حجیت قول و فعل پیامبر ص ازاین‌رو است که درآیات قرآنی به این امر توجه شده است رسول‌الله، الگوی نیک برای مسلمانان است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»(1)؛ یعنی: «مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آن‌ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند». ازاین‌رو، بر مسلمانان لازم است که به قول و فعل او توجه کنند و آن را مورد اطاعت قرار دهند: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ»(2)؛ یعنی: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و ازآنچه نهى كرده خوددارى نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است».

اما چرا قرآن منبع معرفتی دیگری همچون سنت و قول و فعل پیامبر ص را معتبر دانسته است درحالی‌که خودش کتاب کاملی برای هدایت است؟ پاسخ به این پرسش ازاین‌قرار است که اساساً بنای خداوند در قرآن بر این بوده که جز در موارد خاص، به جزئیات نپردازد و به بیان کلیات هدایت بسنده کند؛ و در عوض، بیان جزئیات را به قول و فعل معصومان ارجاع دهد. مثلاً در قرآن بارها به نمازخواندن دستور داده‌شده است اما چیزی درباره نحوه نمازخواندن بیان‌نشده است بلکه ما موظفیم نمازخواندن را از پیامبر ص بیاموزیم و قول و فعل او را در این مورد معتبر بشماریم: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»(3)؛ یعنی: «و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم تا آنچه به‌سوی مردم نازل‌شده است براى آن‌ها روشن‌سازی؛ و شايد انديشه كنند». مرجعیت و اعتبار و حجیت قول و فعل نبوی در بیان امور دینی ازاین‌جهت است که ایشان معصوم از خطا است و وقتی از امور دینی سخن می‌گوید بر اساس هوای نفس رفتار نمی‌کند: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏»(4)؛ یعنی: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد؛ آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل‌شده نيست».

اما درباره حجیت و قول امامان معصوم نیز گفتنی است که لزوم مراجعه به قول و فعل آن‌ها نیز مستند به قرآن است چراکه بعدازاین که خداوند اطاعت از خود و رسولش را بر مردم واجب می‌کند، از لزوم اطاعت از اولوالأمر نیز سخن می‌گوید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(5)؛ یعنی: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالأمر [اوصياى پيامبر] را». ازآنجایی‌که اطاعت از رسول ص و امامان ع هم‌ردیف با اطاعت از خدا است، این امر هم از حجیت قول و فعل آن‌ها خبر می‌دهد و هم از عصمت آن‌ها. مطلب اخیر در آیه دیگری نیز موردتوجه قرارگرفته است: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»(6)؛ یعنی: «خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل‌بیت دور كند و كاملاً شمارا پاك سازد.»

با این توضیحات روشن می‌شود که لزوم مراجعه به قول و فعل پیامبر ص و امامان ع مستند به خود قرآن است. درواقع، این قرآن است که ما را به قول و فعل معصوم سوق می‌دهد نه این‌که ما بخواهیم به‌صورت خودمختار و بدون دلیل، سنت را در کنار قرآن قرار دهیم؛ بنابراین، اگر قرآن کتاب کاملی برای هدایت است ازاین‌جهت است که کلیات هدایت آدمی را بیان کند که مهم‌ترین آن، اصل رجوع به قول و فعل معصوم است. ازاین‌رو، مراجعه به حدیث و روایتی که نمایانگر قول و فعل معصومان ع است، نه‌فقط به معنای نقصان قرآن نیست بلکه برآمده از کمال قرآن است که به این اصل مهم هدایتی تصریح نموده است و بیان جزئیات دینی را به معصومان واگذار کرده است و ما را نیز به پیروی از آن‌ها موظف ساخته است.

اما ممکن است گفته شود که چون قول و فعل معصوم از طریق روایات به دست می‌آید، اعتبار سندی زیادی ندارد و نمی‌توان مطمئن بود که جعلی و دروغین و آمیخته با خطا نیست. در پاسخ به این سخن باید به این اصل مهم اشاره کرد که تنها در صورتی موظفیم به یک روایت و حدیث عمل کنیم که مطمئن باشیم آن روایت و حدیث حقیقتاً بیانگر قول و فعل معصوم هستند. ازاین‌رو، احادیث معتبر یا باید متواتر و قطعی السند باشند و یا باید از طریق مطمئن و به‌واسطه راست‌گویان به ما برسند. در غیر این صورت، هیچ‌گاه به آن روایت عمل نمی‌کنیم و از آن برای توضیح و تبیین و تقیید آموزه‌های قرآنی استفاده نمی‌کنیم؛ بنابراین، لزوم مراجعه به قول و فعل معصوم بدین معنا نیست که هر روایتی را صحیح بدانیم و به آن عمل بکنیم؛ بلکه بدین معنا است که موظفیم در میان روایات موجود در کتب حدیثی (همچون نهج‌البلاغه و بحارالانوار و اصول کافی و غیره) جستجو کرده و احادیث و روایاتی که معتبرند و حقیقتاً بیانگر قول و فعل معصوم هستند را پیداکرده و به آن‌ها عمل کنیم و سایر روایات و احادیث مجعول و یا مشکوک را کنار گذاشته و از آن‌ها دوری‌کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

  1.  احزاب: 21.
  2. حشر: 7.
  3. نحل: 44.
  4. نجم: 3-4.
  5. نساء: 59.
  6. احزاب: 33.

به همت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی؛
در این نشست علمی که با رویکرد کارگاهی از طرف گروه علمی قرآن و حدیث مرکز برگزار شد تفاوت های سنت و حدیث مطرح گردید.

به گزارش روابط عمومی مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، حجت الاسلام والمسلمین سید محمد کاظم طباطبایی، در این دومین نشست موضوع سنت و حدیث در ابتدا با اشاره به کاربرد رایج سنت در روایات که فقط مربوط به پیامبر (صلی الله علیه و آله) است گفت: آن تعریفی که ما از سنت می خواهیم که حجت بودن است، شامل همه معصومین علیهم السلام می شود.

رئیس پژوهشگاه موسسه دارالحدیث در مورد راه رسیدن به به سنت گفت: راه های مختلفی بیان شده اعم از قول و فعل صحابه، اجماع اهل مدینه، علوم غریبه، کشف و شهود، خواب و...؛ که این ها از نظر ما معتبر نیستند زیرا حکایتگر از سنت نیستند. ما به دنبال راه های اصلی و فراگیری هستیم که قابلیت اثبات و احراز را داشته باشند که در این جا دو روش عمده وجود دارد: یکی وثوق سندی، دیگری وثوق صدوری است. و ما باید وثوق صدوری را پیگیری کنیم که در آن، سند نیز مورد بررسی قرار می گیرد.

وی در مورد نظر مختار که همان وثوق صدوری است، چهار معیار و زیرمجموعه را که شامل سند، منبع، محتوا و قرائن پیرامونی است مطرح کرد.

حجت الاسلام طباطبایی در مورد بررسی سندی توضیح داد: از مجموع روایات، 85 درصد روایات فقهی هستند که در این ها اعتبار سندی اهمیت زیادی دارد و بسیاری نیز بررسی سندی و یا سند دارند و آن هایی هم که از نظر سند مشکل دارد، با اصول عملیه، مشکل آن ها حل می شود. مشکل در 15 درصد باقیمانده روایات است که سایر معارف دینی از این ها به دست می آید و متاسفانه نسبت به این ها، بررسی و کار سندی مانند موضوعات فقهی، انجام نشده است و نیاز به بررسی است.

وی در خصوص منبع به عنوان دومین معیار وثوق صدوری افزود: این که روایت در کدام منبع آمده است، یکی از راه های رسیدن به وثوق صدوری است. مثلا از مجموع روایات کافی که قریب 16 هزار روایت است،40 روایت آن مردود است و اگر این تعداد را کنار بگذاریم باید گفت بیش از 99 درصد روایات کافی، معتبر یا قابل اعتماد است و یا با سایر معارف، تعارضی ندارد؛ لذا این خیلی مهم است که یک روایت در کافی آمده باشد یا نه.

رئیس پژوهشگاه موسسه دارالحدیث سومین معیار وثوق صدوری را، محتوای روایات دانست و گفت: به صرف خوب بودن محتوا نمی توان آن را به معصوم نسبت داد. مثلا آیا روایات عیدالزهرا، روایات طبی یا... را فارق از انتساب یا عدم انتساب، می توان گفت قابل قبول است یا نه؟ زیرا خیلی از این ها با روح دین سازگار نیست. لذا بررسی محتوایی نیز یکی از معیارهای وثوق صدوری است.

و در انتها در توضیح قرائن پیرامونی گفت: هر قرینه پیرامونی که بتواند اعتماد ما را نسبت به متن به عنوان سخن معصوم، بالا ببرد. مثلا مطابق احتیاط بودن، موافق عمل صحابه، موافق با کتب کهن یا مخالف با آن زیرا آن که مخالف کتب مشهور کهن است، احتمال جعلش کمتر است و موافق بودن، جعلش راحت تر است.

وی در انتها در مورد مواجهه با روایات ادعیه و اذکار چند رویکرد را مطرح کرد:

نخست رویکرد توجیه گر، که به هر نحوی شده می خواهند این روایات را توجیه کرده و بپذیرند. دوم، رویکرد مغرضانه، که به هر نحوی شده می خواهند مخالف نموده و از پذیرش آن، سر باز زنند؛ سوم، رویکرد علمی، که آن روایات را با معیارهای و اصول علمی مطرح در حدیث شناسی، مورد بررسی قرار می دهد و معیار قبول یا ردش، این اصول علمی هستند. که این نظر مختار است.

این جلسه با پرسش و پاسخ با رویکردهای پاسخ به سوالات دینی در این موضوع به پایان رسید.

در خور ذکر است نشست‏های علمی در بخش‏ پشتیبانی علمی مرکز در گروه های قرآن و حدیث، احکام، اخلاق، مشاوره، کلام و تاریخ، با رویکرد پاسخگویی به طور پیوسته با حضور اساتید مبرز برگزار می‏شود.

به همت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی؛
در این نشست علمی که با رویکرد کارگاهی برگزار شد تفاوت های سنت و حدیث مطرح شد.

به گزارش روابط عمومی مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، حجت الاسلام والمسلمین سید محمد کاظم طباطبایی، در ابتدای این نشست به تعریف سنت و حدیث پرداخت.

وی در تعریف سنت گفت: سنت یکی از ادله اربعه است و حجت می باشد، اما حدیث حکایتگر سنت است که می تواند در این حکایتگری، صادق باشد یا نباشد و آنچه قداست دارد و حجت است سنت است.

رئیس پژوهشگاه موسسه دارالحدیث در ادامه بحث تفکیک میراث حدیثی شیعه را مطرح کرد و افزود: میراث حدیثی شیعه در طی قرون، با میراث حدیثی برخی گروه های مخلوط شده است. میراث اهل سنت، میراث حدیث اهل کتاب، میراث حدیثی حکیمانه (حکمت های حکیمان هند و چین و یونان)، میراث حدیثی فرقه های انحرافی مثل اسماعیلیه و میراث حدیثی غلات، از میراث های حدیثی ای هستند که گاها با میراث حدیثی ناب شیعه مخلوط شده است.

وی گفت: وظیفه ما دفاع از میراث حدیثی شیعه و آنچه که از معصوم علیه السلام صادر شده است، لذا نسبت به احادیثی که جزء میراث حدیثی شیعه نیست، وظیفه ای نداریم و لزومی ندارد مئونه بگذاریم.

حجت الاسلام طباطبایی در ادامه به بررسی معنای سنت پرداخت و شش معنا برای سنت ذکر کرد. سیره و ورش، سنت در مقابل بدعت، عمل مستحب در مقابل عمل واجب، سنت در مقابل واجب قرآنی که خودش واجب است ولی واجب قرآنی (فریضه) نیست، عمل مستمر و معارف الهی غیر قرآنی شش معنایی است که برای سنت قابل طرح است و وقتی سنت به معنای اخیر یعنی معارف الهی که در قرآن ذکر نشده بکار می رود در اینصورت این سنت در صورت اثبات قداست دارد و واقع نماست.

وی بعد از تبیین سنت به تعریف حدیث پرداخت و گفت: حدیث و روایت، حکایت سنت است و از مقوله خبر است ولی خبر دهی خاص، زیرا حکایت گر سنت است. سنت ضعیف، سنت معتبر، سنت صحیح و ... نداریم. ولی خبر و حدیث ضعیف، حدیث معتبر، حدیث صحیح و ... داریم.

رئیس پژوهشگاه موسسه دارالحدیث با اشاره به ویژگی حدیث که ادعای حکایتگری سنت را دارد گفت: فرق حدیث با دیگر حکایت گرها در همین است و حالا که حدیث ادعای حکایتگری سنت را دارد، مسلما نمی تواند در جایگاه خود سنت باشد، زیرا ماهیتش با سنت فرق دارد. بنابراین با هر حدیثی نباید مانند سنت رفتار کرد و هر حدیثی را سنت تلقی کرد و نباید همه ویژگی های سنت را به حدیث بدهیم و لذا هر چیزی که منتسب به معصوم اس ، باید انتسابش به معصوم ثابت شود.

وی در انتها به بحث اثبات اعتبار حدیث اشاره کرد و گفت: با بررسی سند، منبع که در چه کتابی آمده، دلالت و متن و قرائن پیرامونی می توان به میزان اعتبار حدیث پی برد.

این جلسه با پرسش و پاسخ با رویکردهای پاسخ به سوالات دینی در این موضوع به پایان رسید.

در خور ذکر است نشست‏های علمی در بخش‏ پشتیبانی علمی مرکز در گروه های قرآن و حدیث، احکام، اخلاق، مشاوره، کلام و تاریخ، با رویکرد پاسخگویی به طور پیوسته با حضور اساتید مبرز برگزار می‏شود.

 

در بازدید از کارگاه تصحیح نسخ خطی دارالحدیث مطرح شد:
جمعی از کارشناسان گروه قرآن و حدیث مرکز از بخش تصحیح نسخ خطی پژوهشگاه دارالحدیث بازدید کردند.
تصحیح نسخ خطی، آمیزه ای از علم، فن و هنر

به گزارش روابط عمومی مرکز ملی پاسخگویی، این بازدید که به همت حجت الاسلام حکیمیان، مدیر گروه علوم قرآن و حدیث مرکز ملی پاسخگویی صورت گرفت، جمعی از کارشناسان این رشته با فرایند تصحیح نسخ خطی آشنا شدند.

در ابتدای این بازدید علمی، حجت الاسلام حمید احمدی جلفایی، مسئول بخش تصحیح نسخ خطی دارالحدیث به بیان مراحل چهارده گانه تصحیح نسخ پرداخت. که شامل:

  1. مطالعه بنیادین جهت تشخیص نسخه پایه
  2. تهیه منابع تصحیح و تحقیق و برنامه ریزی های لازم
  3. نسخ پژوهی تفصیلی و مراحل آماده سازی تصحیح
  4. تطبیق و مقابله نسخه های خطی
  5. مشابه یابی
  6. تعلیقه نگاری
  7. اعراب و ویرایش متن
  8. پژوهش اسناد و راویان کتاب
  9. تقویم نص
  10. پژوهش های تکمیلی و تنزیل هوامش
  11. بازبینی نهایی متن و رفع نواقص احتمالی
  12. مقدمه نگاری
  13. ضمایم، فهرست ها و نمایه ها
  14. ارزیابی، رفع ایرادها و ارسال پیشنهادها

سپس وی به طور اجمال به توضیح هر یک از این مراحل پرداخت و افزود:

معمولاً قدیمی ترین نسخ خطی کتب اربعه مانند اصول کافی و من لا یحضره الفقیه، در لندن می باشد. و مرحله جمع آروی و ارزیابی نسخ قدیمی از مهمترین و ابتدایی ترین فرایند تصحیح نسخ می باشد.

بعد از انتخاب نسخۀ محور، سایر مراحل تصحیح صورت می گیرد و در پاورقی تفاوت های نسخ ذکر می شود.

حجت اسلام احمدی در تبیین مزایای ارزشمند این طرح گفت:

این تفاوت عبارات، در فرایند اجتهاد بسیار راهگشاست و بخاطر همین هم این کار مورد تقدیر مراجع عظام تقلید قرار گرفته است. وی ادامه داد: اولین مرجع و کسی ما را در این عرصه تشویق و تمجید نمود، شخص مقام معظم رهبری بود که علیرغم برخی مخالفت ها در ابتدای این امر، ترغیب و تشویق ایشان مبنی بر حفظ نسخه بدل ها و سایر موارد، عرصه را بر انجام موفقیت آمیز این پروژه گشود.

وی در پایان با اشاره به تکمیل تصحیح نسخ و چاپ کافی شریف ادامه داد: در حال حاضر کار روی نهج البلاغه و من لا یحضره الفقیه در حال انجام است.

در پایان این دیدار کارشناسان مرکز ملی سوالات خود را از استاد احمدی مطرح نمودند.

در مورد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ايشان خط نمي نوشتند...

در مورد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ايشان خط نمي نوشتند و آيات قرآن هم كه بر ايشان نازل مي شد كاتب وحي داشتند و آيات را پيامبر املا مي كردند و كاتبان مي نوشتند و اين از وجوه اعجاز قرآن است كه آورنده آن نوشتن نمي دانست آيه قرآن هم به اين مطلب اشاره دارد ( و لا تخطه بيمينك ) (1) و با دست خود كتابي نمي نگاشتي؛ بنا بر اين اين كه چرا پيامبر اسلام احاديث را خودشان كتابت نكردند، روشن است؛ ولي در زمان ايشان احاديث را هم اصحاب كتابت مي كردند و پيامبر اهتمام ويژه اي به امر كتابت داشتند. در جريان جنگ بدر پيامبر آموزش كتابت را فديه برخي از اسراي جنگي قرار داد، برخي از اصحاب را به تعليم كتابت به ديگران مامور ساخت و اهتمام حضرت به اين امر چنان بدر كه تعليم كتابت را از حقوق فرزند بر پدر قرار داد.

شهيد مطهري پس از نقل قول برخي مستشرقان مبني بر عدم كتابت حديث در عصر نبوي ضمن رد نظريه آنان مي گويد: از مطالعه دقيق تر در آثار صدر اسلام معلوم مي شود كه كتابت و ياد داشت از زمان پيامبر اكرم معمول شد و ادامه يافت ... ايشان سپس به دو تاليف كه اين مدارك را جمع آوري كرده اند اشاره مي كند: يكي كتاب مصنفات الشيعه الاماميه في العلوم الاسلاميه، تاليف علامه شيخ الاسلام زنجاني و تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام، تاليف علامه آيت الله سيد حسن صدر. (2)

همچنين آقاي سيد محمد رضا جلالي نويسنده كتاب تدوين السنه الشريفه در اين باره مي گويد: كتابت حديث همگام با روايت آن جريان داشت از اين رو پيش از آنكه پيامبر به جوار رحمت حق انتقال يابد كتابت حديث بدون هيچ چون و چرايي در بين همه امري پذيرفته شده و گرد آوري و نوشتن دانستني ها امري به واقعيت پيوسته بود ... . (3)

بعد از رحلت پيامبر اسلام امر كتابت حديث تداوم يافت و حركتي كه با هدايت رسول خدا آغاز شد و در بين امت پا گرفت ادامه يافت؛ ولي با گذشت مدتي و در زمان خليفه دوم كتابت حديث منع شد و در اقدامي رسمي مسلمانان را از كتابت و گرد آوري حديث و سنت بر حذر داشت و اين سياست منع تدوين حديث تا زمان عمر بن عبد العزيز رواج داشت. منتهي در اين بين امامان معصوم عليهم السلام مكتوباتي داشتند كه به برخي از آنان اشاره مي كنيم :

امام علي عليه السلام پس از رحلت پيامبر همچنان به ترويج سنت نبوي در قالب نقل و كتابت حديث پرداخت. مرحوم احمدي ميانجي مكتوبات علوي را چنين بيان مي كند:

1- نوشته اي براي امام مجتبي مشتمل بر مكارم اخلاق و توصيه آن جناب به آن ها.

2- نوشته اي براي امام حسين و محمد بن حنفيه مشتمل بر مستحبات و آداب.

3- نوشته اي براي پيروان خويش و توجه دادن انها به امور مهم.

4- نوشته اي براي مالك اشتر مشتمل بر اصول مملكت داري. (4)

امام حسن نيز  علاوه بر آنكه خود به كتابت حديث اقدام نمود اصحاب را به كتابت حديث و محافظت آن سفارش مي فرمود. يكي از مكتوبات امام مجتبي نوشته اي است در باب امامت كه براي جندب بن عبدالله مرقوم فرمود همچنين نوشته اي براي اصحاب خودشان در پاسخ به چيزي كه ايشان براي حضرت نوشتند و نوشته اي به معاويه درباره خلافت نگاشته بودند. امام حسين هم نوشته اي در موضوع قدر مكتوب فرمودند. (5)

صحيفه سجاديه از مشهور ترين كتاب هاي فراهم آمده است كه مطالب اين كتاب را امام سجاد در قالب دعا بر امام محمد باقر و فرزند ديگرش زيد بن علي املا فرمود.

امام باقر در جهت سيره امامان ديگر به نشر و جمع آوري حديث همت گماشت. برخي از مكتوبات ايشان چنين است:

1- كتابي در تفسير قرآن كه ابو الجارود آنرا روايت كرده است.

2- نوشته اي كه حضرت به يكي از خلفاي بني اميه نگاشت كه بخشي از آن در كتاب كافي آمده است. (6)

مكتوبات امام صادق عليه السلام :

1- كتاب التوحيد ، كه امام اين كتاب را بر مفضل بن عمر املا فرمود.

2- رساله عبد الله بن نجاشي، كه امام اين رساله را در پاسخ به درخواست او نوشت و حاوي نكات اخلاقي و اجتماعي بسياري است.

3- رساله اي براي پيروانش كه امام اين كتاب را براي عموم اصحاب خود نگاشت. (7)

همچنين امامان ديگر ما هم داراي مكتوباتي بودند كه براي آشنايي بيشتر به كتاب تاريخ حديث مراجعه نماييد. (8)

بنا بر اين امامان معصوم عليهم السلام هم خودشان مكتوباتي داشتند و هم اصحابشان را به نوشتن احاديث تشويق مي كردند.

پي نوشت ها :

1. عنكبوت (29) آيه 24.

2. مرتضي مطهري، خدمات متقاتل اسلام و ايران، در مجموعه آثار،ج14، ص 393.

3. محمد رضا حسيني جلالي، تدوين السنه الشريفه، ص 256.

4. علي احمدي ميانجي، مكاتيب الرسول ،ج1، ص423.

5. همان، ص427.

6. اسد الله جمشيدي ،تاريخ حديث ،انتشارات موسسه امام خميني ،ص166.

7. همان، ص175.

8. همان.

اشكال شما روشن نيست كه از چه جهت ابهام داريد

اشكال شما روشن نيست كه از چه جهت ابهام داريد و حال آنكه روايت به روشني بيان كرده است كه اگر فرزند بزرگتر امام نقصي كه مانع امامت است داشته باشد امام نيست و نمي توان به فرزند بزرگتر بودن بر امامت او بسنده كرد. بلكه بايد امام را از راههاي ديگر و نشانه هاي ديگر شناخت نه اين كه منحصر در فرزند بزرگتر باشد و راه شناخت امام در روايات، متعدد است كه از جمله آن وجود نص از امام پيشين و امتحان و آزمايش علمي توسط عالمان است.(1) بنا بر اين از راههاي متعدد مي شود امام را شناخت.

پي نوشت ها: 

1. ر.ك، محمد بن محسن، فيض كاشاني، الوافي، كتابخانه امير المومنين علي(ع)، ج2، ص 131.

در مورد جانشيني رسول خدا و امامت، در قرآن سخن صريحي نيامده است.

در مورد جانشيني رسول خدا و امامت، در قرآن سخن صريحي نيامده، هر گاه در آن حوزه سخني به ميان آمده، نوعي ابهام و اجمال دارد. مثلا آيه اولي الامر:

«أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ؛(1)

از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت كنيد».

در اين جا به صراحت نام نبرده كه اولي الامر كيانند؟

در آيه ولايت:

«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛(2)

ولي و سرپرست شما فقط خدا است. رسول خدا و كساني كه ايمان آورده، نماز اقامه كرده و در حال ركوع زكات مي دهند».

اين جا هم به صراحت نگفته مومناني كه نماز مي گذارند و در حال ركوع زكات مي دهند، يعني چه؟ كيانند؟

در آيه "اولي القربي" باز به همين نحو:

«و آت ذي القربي حقه؛(3)

و حق ذي القربي را بده».

اين "ذي القربي" اشخاص خاصي هستند يا همه كساني كه با رسول خدا خويشاوندي دارند؟

و...

در مورد امري كه باعث كمال دين و اتمام نعمت مي شد و به رسول اعلام شده ابلاغ نمايد، حتي رسول هم از اعلام و ابلاغ آن وحشت دارد و مي ترسد نكند غوغاگران بعد از ابلاغ كاري كنند كه مردم از دين برگردند. آن قدر در ابلاغ  تامل مي كند كه خدا ضمن دادن وعده تاييد به او ، وي را از تامل بيش تر به شدت نهي مي كند:

«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛(4)

اي پيامبر! آنچه بر تو نازل شده، به مردم ابلاغ كن كه اگر ابلاغ نكني، مانند اين است كه رسالت را انجام نداده اي . خدا تو را از مردم( غوغائيان) حفظ مي كند».

با توجه به آيات بالا معلوم مي شود  جانشيني و امامت و مسائل مربوط به  آن از مسائل حساس بوده، افراد و احزابي نسبت به روشن شدن آن موضع داشته، در پنهان ماندن آن تلاش داشته اند. خدا مصلحت را در آن ديده تا اين مسئله را در قالبي از اجمال و ابهام بيان كند. بيان روشن و صريح آن را به پيامبرش سپرده و مردم موظف بوده اند بيان آن را از پيامبر بخواهند و پيامبر هم موظف بوده آن را بيان كند.

شايد خدا مي ديده اگر اين مطلب را به صراحت و با بردن نام بيان كند، كساني براي سرپوش گذاشتن بر آن مجبور به دست بردن در قرآن و كتمان آياتي كه نام در آن ها آمده، بشوند.

 اگر در قرآن نام افراد همزمان با رسول خدا به مدح و يا به ذم مي آمد، قوم و قبيله افراد مذمت شده و قوم و قبيله هاي مخالف افراد مدح شده را تحريك مي كرد كه آن آيات را كتمان كنند و ...  آن آيات دستمايه نزاع مي شد و ... از اين رو مي بينيم از معاصران رسول خدا جز چند مورد ضروري (مثل ابولهب و زيد بن حارثه و...) به صراحت نام نبرده است.

از طرف ديگر خدا در قرآن به صراحت و بارها اعلام كرده رسول مبين و مفسر و معلم كتاب است (5). بايد به كتاب به همراه بيان رسول خدا متمسك شويد تا هدايت يابيد. از گمراهي در امان باشيد. نبايد انتظار داشته باشيم همه جزئيات و همه مسائل را به صراحت در خود قرآن بيابيم.

 سنت خدا در دنيا فتنه و امتحان  است. خدا گاهي مطالب را مستقيم نمي گويد و با كمي ابهام مطرح مي كند تا معلوم شود چه كساني براي يافتن حق آشكار، تلاش مي كنند و چه كساني با استفاده از ابهام و اجمال به تاويل و توجيه  رو مي آورند.

 بر خدا لازم است هدايتگري را تمام كند. حق را به نحوي بيان كند كه جويندگان با يقين كامل به حق برسند و آن را بيابند. مجمل و مبهم گذاشتن حق  بر خدا محال است. اما اين كه به چه صورت بيان كند؟  خدا بهتر مي داند. گاهي خدا بهتر مي داند كجا در قرآن ريز مطلب را بيان كند و كجا مصلحت است در قرآن بدان اشارتي داشته و ريز مطلب در بيان رسول خدا باشد.

 اگر جويا شديم و حق را روشن و آشكار نيافتيم، بر خدا حجت داريم. اما اگر حق در قرآن به طور كامل و با نام بيان نشده و بيان آن به رسول واگذار گرديده، بايد بيان را از رسول بخواهيم. نمي توانيم به اين بهانه كه در قرآن نيامده، از پي جويي دست بكشيم.

آيات بالا و آيات فراوان ديگر (6) و روايات بيشمار دلالت دارد كه بعد از رسول خدا بايد كساني جانشين ايشان شوند كه صلاحيت هدايت و رهبري به تمام معنا را داشته باشند و بتوانند مرجع مورد رضاي خدا در امر دين و دنياي مردم باشند و  اين افراد را پيامبر معرفي كرده است.

پي نوشت ها:

1. نساء(4)آيه 59.

2. مائده(5)آيه 55.

3. اسراء(17)آيه26.

4. مائده،آيه 67.

5. نحل آيه 44.

6. آل عمران آيه 61 -توبه آيه 105و 119.

اما عصمت امامان: 

عصمت امامان از مطالبي است كه هم به صراحت و آشكار بيان شده و هم با كمي تامل از آيات و روايات به دست مي آيد.

وقتي قرآن مسلمانان را به اطاعت مطلق از خدا و رسول و اولي الامر دعوت مي كند، گر چه به صراحت عصمت اولي الامر اعلام نشده، ولي با كمي تامل اين مطلب ثابت و ظاهر مي شود. زيرا مي دانيم كه خدا عصمت مطلق است . سبوح و قدوس است. رسول خدا هم كه خليفه خدا و مظهر همان عصمت مطلق و سبوحيت و قدوسيت است  اما اگر "اولي الامر" هم سنخ خدا و رسول در عصمت و نزاهت و قدوسيت نباشد، صحيح نيست كه خدا آنان را در رديف خود و رسولش جاي دهد  و به اطاعت بدون قيد و شرط آنان فرمان دهد.

اين بيان قطعي قرآن است و با كمي تامل آشكار مي شود. پيامبر مبين قرآن است تا جاهايي را كه دقت زياد لازم دارد يا غلط انداز است، روشن كند و بيان نمايد. عصمت اولي الامر و امامان از واضحات قرآن است. نياز به بيان جديد ندارد، ولي چون از مباني مهم و از بزنگاه ها است، با وجود صراحت قرآن، باز هم رسول خدا بر آن تاكيد ورزيده و بار ها آن را تكرار كرده است.

قرآن به صراحت اعلام مي كند كه اهل بيت رسول خدا مطهر و معصومند. رسول خدا با كلام و عمل خود اعلام مي كند  اهل بيت پاك و معصوم اينان هستند و جز اينان نيستند.

قرآن اعلام كرده كه جز معصوم به امامت نمي رسد. رسول خدا بارها امام علي و يازده فرزندش را به عنوان امامان تا قيامت معرفي كرد.

رسول خدا با معرفي اهل بيت و عترت به عنوان عدل و قرين قرآن، بر عصمت آنان به مانند قرآن تاكيد ورزيده و آنان را به نام معرفي كرد تا بشر تا قيامت امام و هدايتگر خود را بشناسد و براي گمراهان حجتي نماند.

سه نفر از امامان در زمان رسول خدا بودند. ايشان بارها و بارها بر عصمت آنان تاكيد كرد. اگر بخواهيم بيانات رسول خدا كه بر عصمت امامان دلالت دارد، جمع آوري كنيم، كتاب ها مي شود.

اين جمله رسول خدا در شان امام علي است:

علي مع القرآن و القرآن مع علي لايفترقان حتي يردا علي الحوض.(1)

علي مع الحق و الحق معي علي حيث كان.(2)

فخر رازي از محدثان بزرگ اهل سنت در بحث آشكار خواندن "بسم الله الرحمن الرحيم" مي نويسد:

وأما أن علي بن أبي طالب رضي الله عنه كان يجهر بالتسمية فقد ثبت بالتواتر ، و من اقتدي في دينه بعلي بن أبي طالب فقد اهتدي، والدليل عليه قوله عليه السلام : اللهم أدر الحق مع علي حيث دار؛(3)

علي بن ابيطالب بسم الله را آشكارا قرائت مي كرد . هر كس در دينش به علي اقتدا كند، هدايت يافته، زيرا رسول خدا فرمود: خدايا! حق را با علي بدار تا بر محور علي بچرخد.

وقتي كسي محور حق شد و حق به دور او چرخيد، اين بالاترين شان است. رسول خدا اين محوريت حق را براي علي بن ابي طالب ثابت كرده  كه بالاتر از حق محوري  و عصمت است. معصوم كسي است كه حق محور باشد، ولي اين كه كسي محور حق باشد، براي ما قابل تصور نيست. اين شان امام علي و فرزندان معصوم ايشان است كه حق بر محور آنان مي چرخد.

البته بسياري از مسلمانان بعد از رسول خدا و حتي در زمان رسول الله سعي داشتند فضايل امام علي و فرزندانش را كتمان كنند. بعد از پيامبر در اين زمينه از هيچ اقدامي فروگذار نكردند. با اين وجود احاديث رسول الله كه بر عصمت امام علي و يازده فرزندش دلالت واضح و آشكار دارد، از حد و حصر خارج است.

در آخر متذكر چند نكته را متذكر مي شويم.

1.به تعبير علامه وقتي خدواند اطاعت از والدين (كه بسيار در سطح پايين تري است نسبت به اطاعت از پيامبر وامام است) به خاطر اين كه ما دچار كج فهمي نشويم قيد مي زند (4) و مي فرماييد اطاعت از والدين مادامي است كه آنها شما را دستور به گناه و معصيت ندهند چطور ممكن است رسول و امام معصوم نباشد و خدواند دستور اطاعت مطلق از آنها داده باشد.

2. يكي از مهمترين آيات عصمت اهل بيت آيه تطهير است. (5)

3. آيه مباهله هم به عصمت امير المومنين اشاره دارد. چون علي را نفس پيامبر معرفي مي كند(6) و شكي نيست كه پيامبر معصوم بودند.

پي نوشت ها:

1. مجمع الزوائد، هيثمي، ج9، ص134؛ طبراني در جامع صغير و اوسط.

2. همان، ج7، ص235 به نقل از سعد وقاص، به نقل از ام سلمه همسر رسول خدا.

3. تفسيركبير، فخر رازي، ج 1، ص 205.

4. عنكبوت آيه 8 -لقمان آيه 15.

5. احزاب آيه 33.

6. آل عمران آيه 61.

توسل دلایل محکم و فراوانی دارد ....

پيامبر (و اهل بيت او) از خوديت خارج شده و محو در خدا گشته اند به نحوي كه محبت خدا ملازم با محبت آن ها و محبت آن ها ملازم با محبت خدا است و همين گونه اطاعت آن ها و خيانت به آن ها و حرب و جنگ با آن ها و ... كه آيات زير دليل محكمي بر اين امر است :

«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (1)

قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرين‏ (2)

وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏ (3)

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم‏ (4)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول‏ (5)

إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ ... (6)

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (7)

أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ (8)

وَ قَعَدَ الَّذينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (9)

وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْل‏ (10)

وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَة (11) ».

و آيات فراوان ديگر كه خدا و رسول را از هم جدايي ناپذير مي داند و محبت خدا و رسول و خيانت به خدا و رسول و محاربه با خدا و رسول و ... را يكي مي شمارد و از همين زمينه است توسل - كه كمك  خواستن از  خدا عين توسل به رسول و توسل به رسول عين مدد گرفتن از خدا است.

وقتي رسول، محو و فاني در خدا شده  و آيت خدا و خليفه خدا گشته است؛ پس توسل به او عين كمك گرفتن از خداست؛ زيرا او غيريتي ندارد و از خود چيزي در قبال ذات خدا ندارد تا دو گانگي و شرك حاصل شود.

در همين آيه هم وحدت و يگانگي  و نبودن غيريتي بين خدا و رسول منعكس شده است. آيه را توجه كنيد:

«لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛ در اينجا بي نياز كردن را به خدا و رسول نسبت داده؛ زيرا رسول خليفه خداست و از بودن او  در جنب خدا غيريت و دوگانگي ايجاد نمي شود.

و اگر در اينجا "فضل" را فقط به خدا برگردانده، از اين رو بود كه به همان توحيد اشاره كند كه رسول فقط مجراي اراده خدا و خليفه اوست و از ذات خود چيزي ندارد و در برابر وحدت قهارانه خدا و غالب او، دومي به حساب نمي آيد. (12)

فضل هر چه هست و ملك هر چه هست، همه از خداست و به رسول به عنوان خليفه خدا سپرده شده است و اگر فضلي از جانب رسول به مؤمنان مي رسد و بدان بي نياز مي گردند، پرتوي از خزانه فضل خداوندي است كه به خليفه اش سپرده است.

پي نوشت ها:

1. نساء (4)، آيه 80.

2. آل عمران (3)، آيه 33.

3. همان ، آيه 132.

4. نساء (4)، آيه 69.

5. انفال (8)، آيه 27.

6. مائده (5)، آيه 33.

7 انفال (8)، آيه 13.

8. توبه (9)، آيه 63.

9. همان ، آيه 90.

10. همان ، آيه 107.

11. احزاب (33)، آيه 29.

12. ترجمه الميزان، ج‏9، ص 459.

در برخي كتب روايي آمده كه مادر امام عصر (عج) (نرجس) از طرف پدر، دختر «يشوعا» فرزند امپراطور روم شرقي بود
گلهای نرگس

در برخي كتب روايي آمده كه مادر امام عصر (عج) (نرجس)  از طرف پدر، دختر «يشوعا» فرزند امپراطور روم شرقي بود، و از طرف مادر، نوه «شمعون» بود. شمعون از ياران مخصوص حضرت عيسي (ع) و وصيّ او بود.(1)

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، تهران، اسلاميه، 1395ق، ج‏2، ص 420.

 

سخنی از امام علی (علیه السلام) هست که مایلم متن دقیق فارسی و عربی آن را بدانم که در آن مردم را به سه گروه تقسیم می کند، «گروهی که به امید بهشت نیکوکارند، گروهی از ترس جهنم و گروهی به عشق خداوند.» با تشکر

پاسخ:
شايد منظور شما اين سخن حضرت باشد:
وَ قَالَ(ع)‏ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار
1- گروهى خدا را از روى رغبت (در ثواب و پاداش) بندگى مي كنند و اين عبادت بازرگانان است (كه سود داد و ستد را در نظر دارند) 2- و گروهى خدا را از روى ترس بندگى مى‏ نمايند و اين عبادت غلامان است (كه از بيم فرمان مولایشان را انجام مى‏ دهند) 3- و گروهى از روى سپاسگزارى خدا را بندگى مي كنند و اين عبادت آزادگان است (كه خدا را با معرفت و اخلاص عبادت نموده و نظرى ندارند جز آنكه او را شايسته عبادت و بندگى مى‏ دانند).
دقت بفرماييد كه نوع اول و دوم هم عبادت صحيح است از اين رو حضرت در هر سه مورد فرمود عَبَدوا الله (يعني خدا را عبادت مي كنند.) اما عبادت برتر همان عبادت قسم سوم است.

پي نوشت ها:
شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص510.
موفق باشید.

صفحه‌ها