امام حسین

امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا قبل از شهادت چه سوره ای را تلاوت کردند؟

پاسخ:
امام حسين(علیه السلام) شب و روز عاشورا آیات متعددی را تلاوت نمود. از جمله در شب عاشورا به تلاوت این آیه پرداخت: مردم كافر خيال نكنند ما بر اثر علاقه به آنها ايشان را مهلت داده‏ ايم. بلكه مهلت دادن ما به ايشان از نقطه نظر اين بوده تا گناهشان زيادتر شود و به عذاب دردناك مبتلا شوند خداى متعال بندگان مؤمن را به وضعى كه شما هستيد وا نمى‏ گذارد. مگر براى اينكه بد از خوب نمودار شود.(1) همچنین امام و یارانش درروز عاشورا نماز خواندند (2)-که بالتبع- سوره حمد و اخلاص را نیز تلاوت کرده اند. حضرت بارها -هنگام خطبه خواندن- به آیات متعدد تمسک نمود، مثلا امام به تلاوت آیات 71 سوره یونس، و 196 سوره اعراف پرداخت (3). و در روز عاشورا در برابر شخصي از لشکريان عمربن سعد به نام محمدبن اشعث پسر قيس کندي به امام حسين (ع) عرض کرد: اي حسين پسر فاطمه! کدام منزلت و برتري از پيامبر خدا (ص) در شماست که در ديگري وجود ندارد؟ امام حسين (ع) آیه 33 سوره ی آل عمران را تلاوت نمود: إن اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ؛ خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.(4)

پی نوشت ها:
1.ارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدى خراسانى‏، ناشر: اسلامیه، ص 446.
2.موسوعه کلمات امام حسین(ع)، پژوهشکده باقر العلوم، قم ، دار المعروف، 1314، چاپ اول ، ص445 .
3.عبد الرحمن انصاری، تاریخ واقعه کربلاء، قم، عصر غیبت، 1390، چاپ اول، 156.
4 موسوعه کلمات امام حسین (ع) ، ص454.

گفته می شود که امام حسین (علیه السلام) از قبل نتیجه جنگ و چگونگی شهادت خود را می دانست با علم به شهادت وارد معرکه جنگ شدند. دو سوال اینجا مطرح می شود:

1- اول اینکه جبر الهی و مقدرات الهی بوده است پس امام حسین اختیار نداشته است؟

2- دوم اینکه اگه امام به علم شهادت واردمعرکه شده اند پس خودکشی کرده است و این با دین منافات دارد؟

پاسخ:
اشتباه پرسش اول شما كه به مغالطه اي ناخواسته انجاميده، آن است كه بين علم و آگاهي پيشين خداوند و اراده و خواست او تفاوتي قائل نشديد. آنچه در معارف ديني ما مورد اتفاق است و ترديدي در آن نيست، علم پيشين خداوند به همه امور است. تردیدی نیست که خداوند برای هر چیزی علل و اسبابی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آن‌ها دارد. این طور نیست که هرچه در جهان پدید می‌آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و ... عواملی دخالت دارد و هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی‌پذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی‌زند، بلکه نخست چیزی را تصور می‌کند، سپس به آن می‌اندیشد و پس از آن که فایده واقعی یا پنداری آن را پذیرفت،‌ در انجام آن می‌کوشد. پس وقوع هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد. این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است.
بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبه زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همین که در شرایط معین رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی می‌کند.
هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی می‌بیند. هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند ندارد، سایر راه‌ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و اراده او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معین می‌کند. (1)
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر، او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب می‌کند. پس هیچ جبری در این میان وجود ندارد.
اما در مورد علم خداوند به آینده و سرنوشت انسان ها و يا آگاهي بزرگان دين از برخي از اين امور با اندكي تأمل روشن مي شود كه اين علم هيچ تأثیری در چگونگی رفتار بندگان نخواهد گذاشت. بله خدا و اوليای او به دلیل احاطه‌ای که به همه امور در کل عالم دارند، تنها نسبت به اموری که افراد به طور اختياري در آينده انتخاب می‌کنند آگاهند.
این امر مانند آگاهی پزشکی است که به طور قطع می‏ داند فلان بیمار در آینده دچار فلان وضعیت جسمی خواهد شد، یا با توجه به وضع فعلی اش روند بهبودی یا پیشرفت بیماری اش به کجا منتهی می گردد. دانستن این مسایل از طرف پزشک تأثیری در به وجود آمدن یا نیامدن بیماری و روند خاص پیشرفت یا درمان آن ندارد. بيماري فرد، مسير طبيعي خود را طي مي كند. به همین شکل علم خداوند به حوادث آینده هم نه ما را مجبور به حرکت به سمت همان اهداف می کند و نه بيانگر رقم خورده بودن همه چيز از قبل است.
اما در تفسیر و توضیح اینکه ائمه (علیهم السلام) چگونه به رغم علم خود به عوامل شهادتشان باز از آن ها پرهیز نمی کردند، جواب های مختلفی داده شده است از جمله آنکه:
هر چند ائمه (ع) از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند. اما تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر بر اساس علم عادی است. علم غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمی‏ آورد. به همین دلیل علم غیب ائمه (ع) از نحوه شهادت خود برای آنان تکلیف آور نیست.
امام حسین (علیه السلام) بر اساس علم عادی خود و در پی نامه های گوناگون شیعیان کوفه و اضطرار خروج از مدینه و بر حسب مساعد دیدن اوضاع عراق به سمت کوفه حرکت می نمایند، هر چند به علم امامت می دانند که این سفر به داستان کربلا منجر خواهد شد.
همان طور که برای علی (ع) بر اساس علم عادی بشری شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجری مانند سایر شب هاست. به همین جهت به سمت مسجد حرکت می‏ کند. علم غیبی که به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد، برای ایشان تکلیفی ایجاد نمی‏ کند. او مأمور است که بر اساس علم عادی عمل نماید.
البته اگر از راه طبیعی کسی به ایشان خبر می داد که امشب بنا است شما را در مسجد ترور نمایند، چه بسا حضرت از رفتن خود داری می نمود، یا احتیاط بیشتری به خرج می داد، چنان که وقتی چنین خبری به امام حسن (علیه السلام) داده شد، حضرت زیر لباس خود زره پوشیدند. برخی از کسانی که این پاسخ را ذکر کرده‏ اند، در تأیید این مطلب که ائمه بر اساس علم عادی خود مکلف هستند، دو دلیل ذکر می‏ کنند:
1- عمل بر اساس علم غیب با حکمت بعثت انبیا و نصب ائمه منافات دارد، زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی از وظیفه خود سرباز خواهند زد.
2- عمل بر اساس علم غیر عادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است، زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه (ع) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمی‏ کردند. (2)
به علاوه مگر هر نوع به خطر انداختن جان خود حرام محسوب می شود؟ اگر این گونه استدلال که شرکت در جنگ هایی که امیدی برای نجات نیست حرام است و در فرض حمله دشمن به کیان جامعه اسلامی اگر تاب مقاومت وجود ندارد نباید هیچ مقاومتی کرد!
خداوند به ما امر فرموده: «لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكه؛ (3) خود را به دست خود، به هلاكت نيفكنيد» معناي هلاكت چيست؛ در قاموس قرآن آمده: « هلاك در اصل به معنى ضايع شدن و تباه گشتن است‏ » (4) اما آيا هر نوع نابود شدن و كشته گشتني هلاكت محسوب مي گردد؟
با تأمّلي كوتاه در آيات قرآن مي توان دريافت كه خداوند خود در جاي جاي قرآن مؤمنان را دستور به مجاهدت و بذل جان خود در راه اهداف بالاتر مي دهد. كشتن يا كشته شدن را يكي از دو نيكويي قلمداد مي نمايد(5)، حال مي توان مجاهده اختياري در راه خدا را كه احيانا به شهادت منتهي مي گردد، به هلاكت انداختن خود و امري مذموم دانست؟ پس به يقين منظور آيه خود را به هلاكت نينداريد، چيزي نيست كه برداشت نموده ايد.
با تأمّل در آيه به روشني معلوم مي شود كه حقيقت بر عكس مدّعاي شما و به نوعي مؤيد رفتار امام است، زيرا القاى نفس در هلاكت مربوط به جايى است كه هدفى بالاتر از جان در خطر نباشد، و گرنه بايد جان را فداى حفظ آن هدف مقدس كرد، همان گونه كه امام حسين (ع) و تمام شهيدان راه خدا اين كار را كردند.
آيا اگر كسى ببيند جان پيامبر(ص) در خطر است و خود را سپر براى حفظ او كند (همان كارى كه على در جنگ احد كرد و يا در ليلة المبيت آن شبى كه در بستر پيامبر (ص) خوابيد) چنين كسى القاي نفس در هلاكت كرده و كار خلافى انجام داده؟ آيا بايد بنشيند تا پيامبر (ص) را به قتل برسانند و بگويد القاي نفس در هلاكت جايز نيست؟!» (6)
كار امام حسين (عليه السلام) هدف بلندش در مسير حفظ اساس اسلام بود كه مهم ترين وظيفه هر مسلماني است. در مسير تحقق اين هدف اگر انسان از جان و مال خود دريغ نمايد، به يقين تقصيري بي حد انجام داده كه بايد پاسخ گو باشد، نه آن كه انجام اين وظيفه مخالف قرآن و دستورات اسلام به حساب آيد. قيام امام حسين (ع) نيز به يقين از همين مقوله بود.

پی‌نوشت‏ها:
1. شهيد مطهري ، مجموعة‌آثار، انتشارات صدرا ، تهران 1374 ش ، ج1، ص 385،
2. آیت الله لطف الله صافی، معارف دین،نشر آستان مقدسه معصومه قم 1382ش ، ج 1، ص 121.
3. بقره (2) آيه 195.
4. قاموس قران ، قرشى ، دار الكتب الإسلامية ، تهران‏، 1371 ش ، ‏ج 7 ص 159.
5.توبه ( 9) آیه 52 -نساء (4) آیه 74.
6. تفسير نمونه، مكارم شيرازى، دار الكتب الإسلامية، تهران‏ 1374 ش‏، ج‏2، ص 36.

ما می دونیم برگی از درخت نمی افته مگر به اذن خدا پس چرا خدا گذاشت امام حسین (علیه السلام) به این وضع فجیع شهید بشه؟ مگه این نیست که خدا اگه می خواست دوباره قضیه حضرت ابراهیم و اسماعیل اتفاق می افتاد؟

پاسخ:
خداوند برای جهان هستی و برای زندگی انسان ها سنت هایی مقرر نموده است که ثابت و پایدار بوده و غیر قابل تغییر هستند، همان گونه که خود در آیات بسیاری به این حقیقت تأکید نموده است. ازجمله سنت های حاکم بر زندگی انسان ها، یکی سنت امتحان و ابتلا و دیگری اختیار و انتخاب انسان ها است. خداوند هم ملائک را داشت و هم موجودات مادی و زمینی را؛ ولی هیچ کدام شایستگی مقام خلافت را نداشتند زیرا فرشتگان اقتضای فساد نداشتند و جز خیر و خوبی و نور و کمال نمی طلبیدند.
بر این اساس خدا انسان ها را آفریده و به آنها قدرت و توان داده و آنان را به سوی حق دعوت کرده و از پیمودن غیر آن نهی کرده تا با اختیار و آگاهی رهرو حق یا باطل گردند. آنان هم می توانند رهرو حق شوند و هم باطل و این گونه نیست که امکان ظلم و ستم و تجاوز و... نداشته باشند زیرا اگر این امکان را نداشتند، امتحان معنا پیدا نمی کرد. شما باید بتوانید شمشیر به گردن مظلوم بزنید و این شمشیر وقتی به گردن او می خورد، باید آن را ببرد تا بتوان به شما گفت با این شمشیر به گردن مظلوم نزن. اگر نتوانید بزنید یا اگر شمشیر نبرد، دیگر نمی توانید بگویید: من نزدم و نبریدم.
اگر بنا باشد این سبب کارگر نباشد، باید قانون علت و معلول نقض گردد و با وجود علت، معلول وجود نیابد و این نقض سنت حاکم بر جهان، از خدای حکیم صورت نمی گیرد همچنان که سنت امتحان خدشه دار می شود. بنابراین خدا راضی نیست که ظلم صورت گیرد و انسان ها ظالم یا مظلوم شوند. به همین جهت از ظلم کردن و ظلم پذیری نهی کرده اما اگر امکان و توان ظلم کردن را هم می گرفت، نظام امتحان و نظام علت و معلول را به هم ریخته و خلقت را بی پایه و اساس ساخته بود و این مخالف هدف او از خلقت است.
خداوند بارها اعلام کرده که اگر می خواستیم شما را به گونه ای می آفریدیم که جز حق نخواهید (آفرینش فرشته گونه به شما می دادیم) یا با نشان دادن آیات قهر و غضب، جرأت و امکان انتخاب گناه و فساد را از شما می گرفتیم اما در این صورت خوب بودن شما انتخابی و ارزشمند نبود و بد و خوب از هم متمایز نمی شدند؛ زیرا کسی را جرأت و امکان بد بودن نبود. اراده خدا بر خوب بودن اختیاری است. از این رو باید امکان و توان بد بودن به انسان داده شود و با قهر و غلبه به راه خوبی برده نشود. تأثیر گذاری اسباب هنگام استفاده از آنها در مسیر بد گرفته نشود.
در نتیجه هرچند شهادت امام حسین بر خداوند ناگوار است و این یکی از بزرگترین جنایات بشریت محسوب می شود، اما در عین حال خداوند برخلاف سنت خود آن ظالمان و جابران را از کار خودشان باز نداشت تا زشتی و زیبایی انتخاب بشری بر همگان آشکار گردد و به همین دلیل داستان کربلا رقم خورد که یک طرف آن زشتی انتخاب بشری سپاه کوفه بود و طرف دیگرش زیبایی و شکوه انتخاب بشری اباعبدالله و یارانش با همه تأثیرات مثبت و برکاتی که به دنبال داشت و دارد.
به یقین اگر خداوند می خواست می توانست مانع این کار شود و همانند ذبح اسماعیل داستان را به گونه دیگری رقم بزند، اما در آن واقعه مهم آزمایش شدن ابراهیم (علیه السلام) بود که انجام شد، اما در داستان کربلا تنها نکته مهم آزمایش شدن امام حسین و یارانش و کوفیان نبود.
اینکه خداوند بر این عالم احاطه داشته و هیچ امری بدون علم و اراده او محقق نمی شود، امری مسلم و قابل قبول است اما اراده خداوند در دو معنا به كار مي رود: اراده تكويني و ارده تشريعي.
اراده تكوينى يعنى اگر قضا و قدر حتمى الهى به چيزي تعلق بگيرد، وقوعش حتمي و يقيني است، مثلاً مشيت الهي به آن تعلق گرفته كه زمين در مداري به دور خورشيد در حركت باشد يا نظام الهي بر آن تعلق گرفته كه هر معلول از سببي محقق شود و ...
اما ارده تشريعي، حُب و رضايت خداوند به وقوع امري است. چنين امري غيرحتمي و وقوعش غيرضروري است. در مورد روزه مي فرمايد: "يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ؛(1) ...خداوند، راحتى شما را مى‏ خواهد، نه زحمت شما را..." يا خداوند ارده كرده است كه افراد به يكديگر ظلم نكنند و ... حال آن كه هر روز در عالم هزاران ظلم و... اتفاق مي افتد. اراده تشريعي وقوعش غير حتمي است.
حال با اين بيان روشن مي شود كه ارده و يا علم خدا در اين گونه امور، به هيچ عنوان زمينه و شرائط را براي افراد فراهم نكرده تا در نتيجه آن از افراد سلب اختيار شده و به نوعي مجبور باشند. البته اگر چه شايد در برخي موارد، زمينه هاي محيطي، خانوادگي و... كه در سؤال به آن اشاره كرده ايد، در ايجاد امري مؤثر باشند اما اين امر اولاً با اراده خدا نبوده و ثانياً وجود زمينه هيچ گاه سلب كننده اختيار از افراد نيست. بهشت و جهنم انسان ها بر اساس اعمال اختياري آنهاست.

پي نوشت:
1.بقره(2)آيه 185.

سوال خودم را با دو مقدمه عرض مي‌کنمک 1- نظر شارع در احکام فقهي اين است که اگر مقدار کمي آب داريم که اگر براي وضو يا غسل مصرف شود چيز ديگري براي آشاميدن نمي‌ماند مکلف بايد به جاي وضو و غسل، تيمم بدل از وضو و غسل کند و آب را براي آشاميدن نگه دارد. 2- در مقاتل آمده است که اصحاب بزرگوار امام حسين عليه السلام در شب عاشورا، غسل شهادت مي‌کرده‌اند. (البته من خودم به مراجع رجوع نکرده‌ام از منابر نقل مي‌کنم). بنابراين تا شب عاشورا هم آب (آن هم به مقداري که افراد زيادي بتوانند با آن غسل کنند) در خيام امام حسين عليه السلام وجود داشته است. 3- با توجه به اينکه امام حسين عليه السلام، سردار فهيم و عاقبت‌انديشي بوده‌اند و نيز مي‌دانسته‌اند که فردا روز جنگ است و هوا هم گرم است چرا به قاعده فقهي 1 (که در بالا آمده است) عمل نکردند و اجازه دادند تا اصحابشان غسل کنند و نتيجه اين شود که فرداروز (عاشورا) از تشنگي اذيت شوند؟

پاسخ:
بین غسل امام حسین (علیه السلام) و یاران حضرت و بین اینکه در کربلا آب نبود، منافات نیست، زیرا آن چه که در منابع از نبود آب سخن به میان آمده، ناظر به وضع آب در روز عاشورا است، بدین معنا که در آن روز آب تمام شده بود. تشنگی سخت اهل بیت امام و اصحاب حضرت را رنج می داد، حال اینکه قبل از روز عاشورا اصحاب امام آب تهیه می کردند. البته تهیه آب سخت بود و اصحاب امام از نظر تامین آب مشکل داشتند، زیرا دشمن بعد از ششم یا هفتم محرم (1) آب را به روی امام بسته بود. دشمن با این کار در صدد ضربه زدن به امام بود. در لهوف آمده است:
عمر بن سعد با چهار هزار سوار براى جنگ با امام از كوفه بيرون شد. ابن زياد پياپى برايش نيرو مى‏ فرستاد تا آن كه در كربلا تا شب ششم محرّم بيست هزار لشكر وارد شدند. ابن سعد عرصه را بر حسين (علیه السلام) تنگ كرد و آب را روى او و اصحابش بست. (2) بستن آب روی امام معنایش این نیست که امام قبل از روز عاشورا نمی توانست آب تهیه نمایند، حال اینکه یاران امام قبل از روز عاشورا آب تهیه کردند. توجه دارید که با آب مختصری کم تر از یک لیتر می توان غسل کرد.
افزون بر آن امام وظيفه داشت امور را به روال عادي وطبيعي مديريت نمايد نه آنكه از علم غيب بهره بگيرد طبق روال معمول عمل ‌نمودند. در آن شب هم غسل نمودند. نظیر آن که امام حسین (ع) می‌دانست اگر اهل بیت را همراه خود بیاورد، آن ها به اذیت بسیار خواهند افتاد یا چنانچه سفیر خود مسلم بن عقیل را به سمت کوفیان روانه نماید، به شهادت خواهد رسید. با این وجود از این موارد خودداری نکردند.

پی نوشت ها:
1. جواد محدثی ، فر هنگ عاشورا ،ص 19، نشر معروف ، قم، 1378 ، چاپ چهارم.
2. ابن طاووس، لهوف، ترجمه مير ابو طالبى ، ص139، دليل ما.

سه سوال از واقعه عاشورا:

1- بعضی ها می گویند در روز عاشورا لشکری از جنّیان آماده کمک به امام حسین(علیه السلام) بودند ولی امام حسین(ع) قبول نکرده. چه لزومی داشته امام حسین(ع) قبول نکنه؟ اگر آنها کمک می کردند و لشکر امام حسین(ع) پیروز می شد، شاید شرایط خیلی بهتر می شد ولی بعضی ها هم می گویند اصلا همچین چیزی درمورد لشگر جنیان وجود نداشته؟

2- در بعضی از فیلم ها وجاها می بینیم و می شنویم که امام حسین(ع) حضرت علی اصغر(ع) را بالای دست گرفت و تیر به علی اصغر(ع) اصابت کرد ولی بعضی جاها می شنویم که علی اصغر(ع) اصلا در گهواره تیر به او اصابت کرده است نه بر روی دست امام حسین(ع)؟

3- ماه های قمری کمی عجیب و غریب است، مثلا در ظهر عاشورای امسال که هواهم سرد بود میگن امام حسین(ع) الان شهید شد، روی چه حسابی؟ شاید روز عاشورا در تابستون بعد از اذان ظهر که تو یه ساعت دیگری بوده امام حسین(ع) شهید شده؟ اگه رو حساب شمسی بود درست تر نبود مثلا روز واقعه عاشورا 15مرداد هرسال بود نه اینکه یه سال توعید یه سال تو زمستون، تابستون، پاییز و ... باشه. آخه وقتی میگن تو همچین روزی فلان شد واقعا همچین روزی نبوده شاید تو تقویم شمسی یه روز ثابت دیگری باشه نه صرفا تو همچین روزی مثلا 15 آذر؟ باتشکر

پاسخ1:
بي ترديد ائمه(علیهم السلام) جايگاه بس بلندي دارند،‌ تا آنجا كه واسطه فيض الهي بوده و واسطه آفرينش موجودات هستند.
ائمه داراي معجزه و كرامات و علم غيب بودند، ولي از آن ها در معاشرت ها و امور سياسي و اجتماعي بهره نمي گرفتند، زيرا مأمور به ظاهر بودند؛ ‌از اين رو در زندگي و مسايل سياسي از علم غيب بهره نمي گرفتند. عدم بهره گيري آنان از علم غيب و كرامات ارزش بوده و الگودهي آنان را ثابت مي كند. يكي از مصاديق مهم مسايل سياسي و اجتماعي قيام است،‌ و امام حسين(علیه السلام) وظيفه نداشت در قيام خويش ازغيب و معجزه بهره بگيرند. فرشتگان و جنيان به كمك حضرت آمده و از او خواستند در برابر يزيد او را ياري كنند، ولي حضرت كمك آن هارا قبول نكرد.(1)
عدم قبول حضرت حكايت از آن دارد كه حضرت از معجزه و كرامت استفاده نمي كرد.
ارزش و جايگاه امام حسين(ع) كه هم ميان مسلمانان جايگاه بلندي دارد و هم در عدالت و آزادي خواهان بدان جهت است كه بر اساس امور عادي و ظاهري عمل نمود.
آيا امام حسين(ع) نمي توانست بدون قيام و با استفاده ازكرامت يزيد را سرنگون كند؟ آيا امام علي(ع) در جنگ هايي كه با دشمنان داشت، ازمعجزه و كرامت استفاده كرد؟! امام حسين(ع) مي توانست از امدادهاي غيبي و معجزه بهره گرفته،‌ نگذارد دشمنان به اهل بيت(ع) اهانت كنند، ‌ولي حضرت در قيام خود ازمعجزه بهره نگرفت، تا الگوي همگان باشد.

پي نوشت:
1.بحار الانوار ، ج45 ، ص330.
---------------------------

پاسخ2:
دو نظر درباره چگونگي شهادت حضرت علي اصغر(ع ) وجود دارد كه اختلاف اندكي با يكديگر دارند.
اما گزارش شهادت در گهواره پايه و اساسي ندارد.
ابومخنف چگونگي شهادت طفل شيرخواره را چنين آورده است:
هنگامي كه امام حسين (ع) بر روي زمين نشست كودك شيرخواره اي را آوردند و امام آن را روي دامن خويش نشاند. ابومخنف او را چنين معرفي مي كند: "زعموا انه عبدالله بن الحسين " يعني گمان كردند او عبدالله بن حسين است. در ادامه روايتي از عقبه بن بشير اسدي به نقل از امام باقر(ع) آورد كه امام به عقبه فرمود: شما بني اسد گناه كاريد وخوني از ما ريختيد. پرسيدم آن چيست و چه گناهي است ؟ حضرت فرمود: فرزند خردسال امام را نزد امام حسين آوردند و امام آن را در دامن داشت كه تيري از بني اسد (حرمله بن كاهل اسدي) آمد و گلويش را بريد. اين روايت با اين سند معتبر چگونگي شهادت آن طفل صغير را بيان مي كند.(1)
ابن طاووس گزارشي دارد كه مي توان آن را مكمل گزارش قبلي دانست، و آن اين است كه:
امام حسين (ع) وقتي كه براي وداع با زنان و كودكان به خيمه ها آمد، به حضرت زينب (س) فرمود: «ناوليني ولدي الصغير حتي اودعه»؛ طفل كوچكم را بياوريد تا با او وداع كنم. حضرت او را در آغوش گرفت كه ناگهان حرمله وي را با تيري مورد هدف قرار داد و كشت. (2)
ابن اعثم كوفي نيز همين گزارش را آورده است.(3) در ترجمه الفتوح (ترجمه اي در قرن ششم انجام گرفته است) گزارشي اضافه تر وجود دارد، كه از اين قرار است:
امام طفل شيرخوار خود را... در پيش زين گرفته، ميان هر دو صف آورد و آواز برآورد: اي قوم، اگر من به زعم شما گناهكارم، اين طفل گناهي نكرده او را جرعه اي آب دهيد. چون آواز حسين (ع) شنيدند، يكي از آن گروه تيري به سوي آن حضرت روان كرد. آن تير بر گلوي آن طفل شيرخوار آمد و از آن سوي بر بازوي حسين (ع) رسيد آن حضرت تير را بيرون آورد و در آن ساعت، آن طفل جان داد. (4)
سيد بن طاووس نيز پس از نقل گزارشي كه از ايشان ياد شد خبري شبيه به خبر الفتوح نقل مي كند و آن را صحيح تر مي انگارد، و آن خبر اين است:
حضرت زينب (س) طفل را نزد امام آورد و عرض كرد اين بچه تشنه لب است، براي او درخواست آب كن. امام كودك را بر روي دست گرفت و فرياد برآورد: يا قوم قد قتلتم شيعتي و اهل بيتي، و قد بقي هذا الطفل يتلظي عطشا فاسقوه شرب من الماء؛ اي مردم پيروان و اهل بيتم را كشتيد و تنها اين كودك باقي مانده است كه از تشنگي لبانش را بر هم مي زند، او را با جرعه آبي سيراب كنيد.
در اين بين كه كلام امام تمام نشده بود تيري گلوي او را پاره كرد.(5)
قديمي ترين منبعي كه نام علي اصغر را در آن يافتيم كتاب فتوح ابن اعثم است كه گويد، حضرت فرزند شيرخواري به نام علي داشت و گزارش شهادت او نظير ابومخنف است.(6)

پي‌نوشت‌ها:
1. نصوص من تاريخ ابي مخنف، تحقيق کامل سليمان الجبوري، چاپ اول (بيروت، دارالمحجه السيفاء 1419ق / 1999م) ج 1، ص 487. ارشاد، شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلاتي، ج 2، ص 112،نشر انتشارات علميه اسلاميه تهران ،بي تا.
2. سيد ابن طاوس‏ ، اللهوف على قتلى الطفوف‏ ،انتشارات جهان ، ص 68.
3. ابن اعثم كوفى، الفتوح، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991 ، ج 5، ص 209 - 210.
4. ترجمه الفتوح ، ص 908.
5. اللهوف علي قتلي الطفوف ، ص 169.
6. الفتوح ، ج 5، ص 209 - 210.
---------------------------------

پاسخ3:
آنچه در نهضت عاشورا رخ داده در تاريخ اسلام با روز شمار و تقويم قمري است كه مورد پذيرش تمامي مسلمانان جهان مي باشد با هر مليتي و هر سال شماري و تقويمي (ميلادي شمسي قمري و غيره) كه كشورشان دارند. اما تقويم قمري را به عنوان تقويم اصيل اسلامي پذيرفته اند. و اين موجب وحدت در زمان عزاداري مي گردد. افزون براين احكام اسلامي بسياري بر اين نوع تقويم بار است. مانند ماه هاي حرام و ماه رمضان و ماه مناسك حج و... اين پيشنهاد كه واقعه عاشورا مطابق تقوقم شمسي در فصل خاصي واقع شود موجب به هم ريختگي بسياري از مناسبت هاي اسلامي مي شود مثلا محرم در ماه رمضان و .. قرار مي گيرد.
بنابراين همان گونه كه تمامي رخدادهاي اسلامي با تاريخ قمري ثبت شده است مناسب است پيروان ساير تقاويم خود را با آن مطابق سازند.

حداقل پنج دلیل محکم در تفاوت بین شهادت امام حسین(علیه السلام) و دیگر امامان بیان کنید که توانسته این چنین شهادت امام حسین را متمایز نشان دهند؟

پاسخ:
همه امامان نور واحد و هر کدام امام و رهبر جامعه و نزد خداوند جایگاه بس بلند دارند. از دست دادن آن ها فاجعه بزرگ می باشد، اما در عین حال ممکن است تفاوت هایی بین آنان وجود داشته باشد که این امر در اصل اینکه امامان نور واحد و از یک شجره طیبه هستند، مشکل ایجاد نمی کند، بر این اساس تفاوت های بین امامان و امام حسین (علیهم السلام) وجود دارد که موجب گردیده است امام حسین(ع) بیش تر مورد توجه قرار گیرد، البته این امر بیشتر در عزاداری نمود پیدا می کند، یعنی مردم برای امام حسین(ع) بیشتر عزاداری می کنند. در ابعاد دیگر بعضی امامان دیگر مورد توجه بیشتر می باشند، مثلا امام علی(ع) بسیار مورد توجه است یا در عرصه علم امام صادق(ع) بیشتر مورد توجه است، همچنین امام زمان(عج) سخت مورد توجه می باشد، درعین حال برخی از عوامل موجب گردیده اند که امام حسین(ع) بیشتر مورد توجه قرار گیرد. علت اصلی این امر مربوط به حادثه کربلا است. برخی عوامل عبارتند:
1. اوج مظلومیت:
همه امامان مظلوم بودند. دشمنان به آنان ستم‏ ها روا داشته و ایشان را به شهادت مى‏ رساندند، ولى جنایاتى که در حادثه کربلا شکل گرفت، سابقه نداشت(1). مظلومیت امام حسین(ع) و خیانت مخالفان، در اوج بود؛ زیرا کسانى که سال‏ ها از یاران امیرمؤمنان بودند و در رکاب او با دشمنان جنگیدند، با دعوت فرزندش حسین، اعلام وفادارى نموده و سپس در کربلا او و یارانش را با فجیع‏ ترین وضع به شهادت رساندند. نیز خاندان امام حسین(ع) را به اسارت برده و نسبت به آن‏ها، اهانت‏ هاى بى شمارى انجام دادند؛ از این رو در زیارت عاشورا از شهادت امام حسین(ع) به عنوان مصیبت بزرگ یاد شده است.(2) از نظر اوج خباثت دشمنان، هیچ گاه این مسئله سابقه نداشته و جنایت هایى که در کربلا انجام شده، در مورد هیچ یک از امامان دیگر و شاید در تاریخ اسلامى انجام نشده بود.
2. نقش امام حسین(ع) در احیاى دین:
همه ائمه(ع) حاملان و پاسداران دین بوده و نقش محورى در احیا و گسترش آن داشته و فعالیّت‏ هاى آنان (صلح و قیام و...) در راستاى حفظ دین و ارزش‏ هاى آن صورت مى‏ گرفت، ولى فداکارى و شهادت امام حسین(ع) نقش بیشترى در حفظ دین و ارزش‏ هاى آن داشت. نقش امام در حفظ و احیاى دین آن قدر اهمیّت دارد که جز با کشته شدن او، دین نمى‏ توانست زنده بماند، از این رو امام یکى از اهداف قیام خویش را حفظ دین دانست.(3) این تأثیرگذاری به حدّى است که گفته شده است: «إنّ الاسلام محمدى الحدوث، حسینى البقاء؛ (4) اسلام با پیامبر(ص) به وجود آمد و با حسین باقى ماند».
اگر که دین مصطفى هنوز در جهان به پاست‏
از آن سر بریده تو هست و از نواى تو
3. سفارش و سیره معصومان(ع):
یکى از عوامل مهم این است که معصومان می خواستند امام حسین(ع) بیشتر مورد توجه باشد. امامان هم خود برای امام حسین(ع) عزادارى داری می نمودند و هم دیگران را به این امر سفارش مى‏ نمودند. طبیعى است سفارش معصومان(ع) به عزادارى و بیان فضایل و ثواب بسیار در عزادارى، سبب گردیده است که امام حسین (ع) بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
4. درس آزادى:
آزادى و عدالت را همگان دوست دارند. کسانى را که پیام آور و فرهنگ ساز آزادى و عدالت هستند، نیز دوست مى‏ دارند. بى تردید امام حسین(ع) پرچمدار عدالت و آزادى بود. او با روحیه ستم ستیزى و رفتار خود به همگان درس آزادى داده و فرهنگ حق گرایى و عدالت مدارى را نهادینه نمود.
درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین‏
بذر همت در جهان افشاند افکار حسین‏
امام در میدان آزادى و عدالت و مبارزه با ستم، نه تنها امام شیعیان، بلکه سرور و پیشواى تمام آزادمردان جهان است، همان گونه که «گاندى» رهبر مردم هند در مبارزه با استعمار انگلیس، رهبر خود را امام حسین(ع) دانسته است. قیام و مبارزه او، قیام حق در مقابل باطل است. این جنگ و مبارزه، همیشه و همه جا جریان دارد، پس امام حسین، همیشه و براى همه، پیشوا و رهبر است. براى حفظ پیشوایى و زنده بودن آن براى همیشه، باید یاد و خاطره او هر چه بیش تر و بهتر زنده نگه داشته شود، یکی از عوامل مهم حفظ فرهنگ عزتمندی گریه و عزادری است، یعنی اشک ریزى و عزادارى در سوگ امام، عامل تقویت عدالت خواهى و انتقام جویى از ستمگران و انتقال فرهنگ شهادت به نسل‏ هاى آینده است.(5)
5. اسارت و اهانت به خاندان امام
اهل بیت امامان اسیر نشدند و به آن ها اهانت نگردید، و این در حالی است که بعد از شهادت امام حسین (ع) اهل بیت را اسیر و به آنان بدترین ظلم و جنایت ها را روا داشتند. در حادثه كربلا، اين فاجعه كه اهل بيت امام را پس از عاشورا اسير گرفته و شهر به شهر گرداندند و در كوفه و شام به نمايش گذاشتند، نقض آشكار قوانين اسلام‏ بود، چرا كه هم اسير گرفتن مسلمان صحيح نيست و هم اسير كردن زن مسلمان. آن گونه‏ كه على‏(ع)نيز در جنگ جمل، اسير كردن را روا نشمرد و عايشه را همراه عده‏ اى زن‏ به شهر خود باز گرداند.(6)

پى نوشت‏ها:
1. محمد ابراهیم آیتى، برّرسى تاریخ عاشورا، ص152.
2. مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا.
3. بحارالانوار، ج 45، ص 6.
4. جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، 1378،چاپ چهارم ،ص149.
5. همان، ص 313.
6 .همان، ص44.

اگر شما نزدیک یک رود خانه یا نهر آبی باشید (تاشعاع 1کیلومتر) که مدت زیادی جریان داشته باشد، کمی زمین را حفر کنید به آب برخورد می کنی، حالا با توجه به توقف امام حسین و یارانش (علیهم السلام) چرا با حفر زمین یا... تلاشی برای دست یافتن به آب نکردند؟ یا اصلا آن آب قابل شرب نبوده؟ یا موقعیت جغرافیایی کربلا با امروز فرق می کرده است؟ همان طوری که در جریان هستید شهر کربلا شهری پر آب است، همین الآن اطراف حرم با یک متر کندن به آب می خورد؟ گروهی مطرح می کنند کربلا از قبل سرزمینی پرآب و سرسبزی بوده است؟ آیا این مورد صحیح است؟ خواهشمند است در صورت امکان به تک تک سؤالات جواب بدهید تا این شبهه برطرف شود؟

پاسخ:
در آغاز بیان این مطلب بایسته است: شما سوالات متعدد را مطرح نمودید که جواب به همه آن فرصت دیگر می طلبد، افزون بر آن این گونه سوالات چندان اهمیت ندارد، که به همه ابعاد آن اشاره شود، در مجموع می توان گفت کربلا به رغم اینکه در کنار رود فرات بود، با این رود فاصله داشت، از این رو بیابان بود. بعضی جغرافی دانان نیز همین عقیده را دارند. یاقوت حموی در ذیل واژه کربلا می‌نویسد: اما مبدأ اشتقاق این کلمه (کربلا) یا کربله به معنای سستی پا است. یا از «کربلت الحنطه» یعنی گندم از کاه و کثافات پاک کردم، می باشد؛ بدین مناسبت که آن زمین از ریگ‌های درشت و درخت پاک بوده است. (1)
در فرهنگ معین می‌خوانیم: کربلا یکی از شهرهایی است که در کنار رودخانه فرات قرار داشت و در سال 61 هجری بیابان بود. (2) لغت شناسان دیگر نیز تصریح می‌کنند که کربلا در سال 61 بیابان بوده است. این که گفته می‌شود کربلا سرزمین بدون علف و بیابانی بوده، معنایش این است که در سال 61 در آن جا کسی زندگی نمی‌کرد و این سرزمین خالی از سکنه بود، نه این که در آن سرزمین آب وجود نداشته است. معنای عدم وجود آب در کربلا آن است که آب را به روی اهل بیت و یاران امام بستند و تهیه آب برای امام مشکل بودو از روز هفتم ماه محرم تا بعد از ظهر عاشورا، امام حسین(ع) و یارانش با مشکل آب مواجه شدند! منابع و مآخذ تاریخی و روایی به روشنی اثبات می کند که نیروهای عمر بن سعد مأموریت یافتند که حسین بن علی و یارانش را در مضیقه قرار بدهند و مانع آوردن آب به خیمه ها شوند و نیروهایی را در اطراف فرات مستقر کردند تا اصحاب امام حسین(ع) نتوانند از فرات آب بیاورند. در غیر روز عاشورا امام و یارانش به سختی آب تهیه می کردند. ولی روز عاشورا مشکل آب بسیار جدی شد و حتی امام حسین(ع) وقتی که خود را به آب رسانید و خواست آب بخورد، در همان لحظه حصین بن نمیر به سوی آن حضرت تیر پرتاب کرد و در نتیجه نتوانست آب بخورد و امام حسین و یارانش روز عاشورا همه با لب تشنه به شهادت رسیدند. (3)
البته در این امر تردیدی نیست که امام و یاران اودر آن روزها آب تهیه می کردند. چنین نبود که در آن سه روز کسی آب نخورده باشد. اگر در آن سه روز و در آن هوایی گرم کسی سه روز اصلا آب نخورده بود، نمی توانست زنده بماند. روز عاشورا امام حسین و ابوالفضل با هم برای آوردن آب سوی فرات رفتند. ولی نیروهای عمر بن سعد مانع شدند و آنان نتوانستد آب بیاورند. (4)
امام و یاران حضرت تلاش می کردند که در روز عاشورا نیز آب تهیه کنند، ولی در آن روز که آتش جنگ شعله ور بود، فرصت چاه کندن را نداشتند. افزون برآن این امر نیاز به ابزار و امکانات داشت که آن هم فراهم نبود و دشمن نیز اجازه حفر چاه را نمی داد؛ آنان که با بهره گیری از همه اهرم ها آب را بروی امام بسته بودند، به یقین اجازه چاه کندن را نیز نمی دادند. در برخی گزارش ها آمده است: امام حسین (ع) در روز عاشورا در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه نمود؛ اما وقتی گزارش آن به ابن زیاد رسید، او دستور شدت عمل بیش تر و ممانعت از آن را به عمر سعد ابلاغ نمود و مانع حفر چاه شدند. (5)

پی نوشت ها:
1. ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى ،معجم البلدان، ، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995، ج4، ص445
2. فرهنگ معین، واژه کربلا.
3. بحار الأنوار، علامة المجلسي ، بيروت ، دار إحياء التراث العربي، 1403 ،ج 46، ص 50 ،
4.همان.
5. أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى، كتاب الفتوح، ، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991، ج5،ص91.

باسلام، چرا امام حسین (علیه السلام) به سمت کوفه حرکت کرد؟ آیا مردمانی که آن همه به پدر بزرگوارشان ستم کردند و ایشان را به شهادت رساندند می توان برای درخواستشان ارزش قائل شد؟ مگر چه اتفاقی افتاده که بعد از چند سال از شهادت امام علی (ع) مردم را دگرگون کرده؟؟؟ همان زمان امام حسین (ع) می توانست به سمت یمن حرکت کند و ازسوی آنان نیز درخواست های زیادی بود، چرانرفتند؟؟ آیا واقعا با آگاهی به شهادت، به آن سرزمین رفتند؟؟؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با مركز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني
از متون تاریخی و دینی استفاده می شود بعد از آن که امام حسین در مکه اقامت کرد، نامه نگاری مردم کوفه- در ايام اقامت امام در مكّه - آغاز شد.(1) از جهت فراوانى به مقدارى رسيد كه به حق مى‏توان از آن به نهضت نامه‏نگارى ياد كرد. ظرف اين چند روز، اين حركت به مرحله‏اى رسيد كه در روز به طور متوسّط ششصد نامه به امام(ع) مى‏رسيد؛ به گونه‏اى كه تعداد نامه‏ها به دوازده هزار نامه رسيد.(2)
طبیعی بود که امام هم جهت پاسخگوی به دعوت مردم و هم جهت بررسی وضع افکار عمومی مردم کوفه و میزان وفاداری آنان، نیاز به گزارش دقیق داشت. حضرت طی نامه ای حضرت مسلم را به کوفه فرستاد تا از وضع کوفه گزارش داده و امام را آگاه نماید. در نامه ای که امام به مردم کوفه نوشت و همراه مسلم فرستاد، تصریح نمود:
«عموزاده‏ام مسلم بن عقيل را به سوي تان گسيل داشتم تا رأى و نظر شما را به من گزارش دهد». مسلم با نامه امام رفت تا به كوفه رسيد، چون مردم از برنامه امام آگاه شدند، همگان از آمدن مسلم شادمان گرديدند، مسلم را در خانه مختار بن ابى عبيده ثقفى فرود آوردند، و شيعه نزدش رفت و آمد مى‏كردند. پس از اجتماع مردم نزد مسلم، مسلم نامه حسين عليه السّلام را قرائت كرد، مردم مى‏گريستند تا آن كه 18000 نفر با او بيعت كردند. پس مسلم به امام حسين عليه السّلام نامه نوشت و او را به بيعت كردن هيجده هزار نفر آگاه ساخت و خواست كه حضرت به كوفه بيايد.(3) حضرت با نامه نوشتن حضرت مسلم مبنی بر صداقت مردم کوفه وظیفه داشت که حرکت کند، گرچه گروه زیادی از مردم کوفه با امام علی(ع) بی وفائی کردند.
همان مردم کوفه هم به آن حضرت کمک کردند و نزدیک ترین مردم به امام، آنان بودند. مردم یمن از امام دعوت نکردند و پیکی نزد حضرت نفرستادند و قدرتی به حساب نمی آمدند.
براساس آیات قرآن، علم غیب مخصوص خدا است.(4) نیز از آیات برداشت می‌شود که بندگان خاص و برگزیده خود را از برخی امور غیبی آگاه می سازد. (5 ) بنابراین اگر پیامبران و معصومان(ع) از آینده آگاهی دارند و از آن خبر می‌دهند، از ناحیه خدا و به اذن و ارادة اوست.
از آیات و روایات به دست می‌آید که اراده و مشیت الهی بر آن است که پیامبر و امام همانند مردم عادی باشند. مانند آنان زندگی کنند و مورد آزمون الهی قرار گیرند .در رفتار خویش با مردم براساس علم غیب عمل نکنند.
پیامبر و امام بر اساس اراده و مشیت الهی عمل می‌کردند. رفتارشان مانند افرادی بود که هیچ اطلاعی از آینده ندارند. این گونه عمل کردن بسیار دشوار است. توان،‌تحمّل و ظرفیت فوق‌العاده می‌طلبد، و خود از کرامات است.
پیامبران در معامله و داد و ستد با مردم و عزل و نصب کارگزاران و قضاوت و برخوردها به علم عادی رفتار می‌کردند. پیامبر و امام، با منافقان بر اساس ظاهر اسلامی آنان رفتار می کردند. در معاشرت و داد و ستد و ازدواج و... با آنان مانند دیگران عمل می‌کردند. پیشوایان معصوم(ع) الگوی دیگران بودند؛ بنابراین باید بر اساس علم عادی رفتار می‌کردند.
در کتاب شریف کافی، بابی با عنوان «الائمة اذا شاؤوا أن یعلموا علموا» وجود دارد. در این باب روایاتی جمع‌آوری شده که بیانگر آن است که امامان هر گاه اراده دانش کنند، آگاه می‌شوند. اما چون اراده الهی در امور مربوط به آن ها بر اساس عمل به علم عادی بود، آنان نیز همان را اراده می‌کردند. اراده استفاده از غیب در این امور نمی کردند.
مردم کوفه به حضرت نامه نوشتند و اعلام آمادگی کردند. هنگامی که حضرت از مکّه حرکت کردند، وجود نشانه قطعی بر شهادت حضرت نبود، بلکه با حضور او در مکه، بیش تر احتمال خطر و کشته شدن وجود داشت؛ بنابراین بهترین راه به طور طبیعی و عادی حرکت به سمت کوفه بود. امام حرکت به سوی کوفه را انتخاب کرد که جلو او را گرفتند و اجازه ندادند به کوفه برود تا این که در کربلا به شهادت رسید. بنا بر این گرچه امام نسبت به شهادت خود آگاه است، ولی وظیفه داشت بر اساس متعارف و معمول بین مردم عمل نماید.
پی نوشت ها:
1. مقتل ابی مخنف، ترجمه جواد سلیمانی ،ص32، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،1377، قم.
2. بحارالانوار، ج 44، ص 344.
3. لهوف، ترجمه ‏ابوالحسن مير ابوطالبى( حسينى) ص 95-96 ،دليل ما ؛ ارشاد شیخ مفید ،ترجمه رسولى محلاتى ، تهران ، انتشارات علميه اسلاميه ، ج‏2، ص 37 -38 .
4. انعام(6) آیه 59؛ نمل(26) آیه 65.
5. آل عمران(3) آیه 44؛ هود(11) آیه 49.

علت حرکت امام حسین (علیه السلام) به کربلا در ماه محرم چه بوده؟ با علم بر اینکه اعراب در محرم جنگ نمی کردند، چرا امام حسین (ع) در ماه غیر حرام، راهی کربلا نشده اند! با تشکر

 

پاسخ:
بدون ترديد فلسفه وجودى ماه‏ هاى حرام از سوى خدا و به خاطر دست کشیدن از قتل و خون ریزى وجدال است، تا دامنه آرامش و امنیّت فراگیر شود و آدمیان در این مدّت با آسایش خاطر بتوانند در سایه عبادت و بندگى خدا سعادت خویش را تأمین نمایند.
در زمانی که سپاه «حر» در مسیر راه به امام برخورد کرد، بعد از آن که امام نماز را به جا آورد، همراهان «حر» را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «... اگر شما ما را نمی‌پذیرید و حق ما را پاس نمی‌دارید و دیدگاه‌تان، غیر از آن است که در نامه‌های‌تان بر آن تأکید کرده‌اید، بر می‌گردم».(4)
همچنین در روز عاشورا که مردم را مورد خطاب قرار می‌دهد، به نامه‌هایی که مردم از کوفه فرستاده و او را دعوت نموده‌اند، اشاره می‌کند.(5)
چون عبدالله بن مطیع از امام می‌پرسد: چه باعث شد که حرم خدا و حرم جدّت را رها کردی؟ فرمود: «چون مردم کوفه مرا دعوت کردند که به سوی آنان بروم.»­(6)
نیز در پاسخ فرستادة «عمر سعد» که از امام سؤال کرد: چرا به این جا آمده‌اید، فرمود: «اهالی این شهر (کوفه) مرا دعوت کردند و از من خواستند که به سوی ما بیا که پیشوا و رهبری نداریم. اگر وجود مرا ناخوشایند می‌دانید، بر می‌گردم».(7)
وقتی در نزدیکی کربلا، زهیر بن قین به امام پیشنهاد کرد جنگ با اینان (سپاه حر) برای ما آسان تر است، چون در آینده گروه بیشتری خواهند آمد که توانایی مقابله با آنان را نداریم، امام فرمود: «آغازگر جنگ نخواهم بود».(8)
این گزارش‌ها و مانند آن، نشانگر آن است که امام بنا نداشت روحیه تهاجمی داشته باشد. و در ماه حرام اغاز به جنگ حرام است نه دفاع.

آیا در واقعه کربلا گروهی از جنیان به امام حسین (علیه السلام) پیشنهاد کمک دادند؟

آنچه که دربرخی متون آمده این است که در روز عاشورا جنیان به حضور امام حسین (ع) رسیدند و خواستند امام را دربرابر دشمن کمک نمایند، اما حضرت برای آنها دعا نمود، ولی در خواست آنان را نپذیرفت. (1)

پی نوشت :
1.بحار الانوار ، ج45 ، ص330.

صفحه‌ها