چگونگی شهادت

گفته می شود که امام حسین (علیه السلام) از قبل نتیجه جنگ و چگونگی شهادت خود را می دانست با علم به شهادت وارد معرکه جنگ شدند. دو سوال اینجا مطرح می شود:

1- اول اینکه جبر الهی و مقدرات الهی بوده است پس امام حسین اختیار نداشته است؟

2- دوم اینکه اگه امام به علم شهادت واردمعرکه شده اند پس خودکشی کرده است و این با دین منافات دارد؟

پاسخ:
اشتباه پرسش اول شما كه به مغالطه اي ناخواسته انجاميده، آن است كه بين علم و آگاهي پيشين خداوند و اراده و خواست او تفاوتي قائل نشديد. آنچه در معارف ديني ما مورد اتفاق است و ترديدي در آن نيست، علم پيشين خداوند به همه امور است. تردیدی نیست که خداوند برای هر چیزی علل و اسبابی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آن‌ها دارد. این طور نیست که هرچه در جهان پدید می‌آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و ... عواملی دخالت دارد و هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی‌پذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی‌زند، بلکه نخست چیزی را تصور می‌کند، سپس به آن می‌اندیشد و پس از آن که فایده واقعی یا پنداری آن را پذیرفت،‌ در انجام آن می‌کوشد. پس وقوع هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد. این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است.
بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبه زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همین که در شرایط معین رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی می‌کند.
هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی می‌بیند. هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند ندارد، سایر راه‌ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و اراده او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معین می‌کند. (1)
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر، او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب می‌کند. پس هیچ جبری در این میان وجود ندارد.
اما در مورد علم خداوند به آینده و سرنوشت انسان ها و يا آگاهي بزرگان دين از برخي از اين امور با اندكي تأمل روشن مي شود كه اين علم هيچ تأثیری در چگونگی رفتار بندگان نخواهد گذاشت. بله خدا و اوليای او به دلیل احاطه‌ای که به همه امور در کل عالم دارند، تنها نسبت به اموری که افراد به طور اختياري در آينده انتخاب می‌کنند آگاهند.
این امر مانند آگاهی پزشکی است که به طور قطع می‏ داند فلان بیمار در آینده دچار فلان وضعیت جسمی خواهد شد، یا با توجه به وضع فعلی اش روند بهبودی یا پیشرفت بیماری اش به کجا منتهی می گردد. دانستن این مسایل از طرف پزشک تأثیری در به وجود آمدن یا نیامدن بیماری و روند خاص پیشرفت یا درمان آن ندارد. بيماري فرد، مسير طبيعي خود را طي مي كند. به همین شکل علم خداوند به حوادث آینده هم نه ما را مجبور به حرکت به سمت همان اهداف می کند و نه بيانگر رقم خورده بودن همه چيز از قبل است.
اما در تفسیر و توضیح اینکه ائمه (علیهم السلام) چگونه به رغم علم خود به عوامل شهادتشان باز از آن ها پرهیز نمی کردند، جواب های مختلفی داده شده است از جمله آنکه:
هر چند ائمه (ع) از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند. اما تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر بر اساس علم عادی است. علم غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمی‏ آورد. به همین دلیل علم غیب ائمه (ع) از نحوه شهادت خود برای آنان تکلیف آور نیست.
امام حسین (علیه السلام) بر اساس علم عادی خود و در پی نامه های گوناگون شیعیان کوفه و اضطرار خروج از مدینه و بر حسب مساعد دیدن اوضاع عراق به سمت کوفه حرکت می نمایند، هر چند به علم امامت می دانند که این سفر به داستان کربلا منجر خواهد شد.
همان طور که برای علی (ع) بر اساس علم عادی بشری شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجری مانند سایر شب هاست. به همین جهت به سمت مسجد حرکت می‏ کند. علم غیبی که به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد، برای ایشان تکلیفی ایجاد نمی‏ کند. او مأمور است که بر اساس علم عادی عمل نماید.
البته اگر از راه طبیعی کسی به ایشان خبر می داد که امشب بنا است شما را در مسجد ترور نمایند، چه بسا حضرت از رفتن خود داری می نمود، یا احتیاط بیشتری به خرج می داد، چنان که وقتی چنین خبری به امام حسن (علیه السلام) داده شد، حضرت زیر لباس خود زره پوشیدند. برخی از کسانی که این پاسخ را ذکر کرده‏ اند، در تأیید این مطلب که ائمه بر اساس علم عادی خود مکلف هستند، دو دلیل ذکر می‏ کنند:
1- عمل بر اساس علم غیب با حکمت بعثت انبیا و نصب ائمه منافات دارد، زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی از وظیفه خود سرباز خواهند زد.
2- عمل بر اساس علم غیر عادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است، زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه (ع) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمی‏ کردند. (2)
به علاوه مگر هر نوع به خطر انداختن جان خود حرام محسوب می شود؟ اگر این گونه استدلال که شرکت در جنگ هایی که امیدی برای نجات نیست حرام است و در فرض حمله دشمن به کیان جامعه اسلامی اگر تاب مقاومت وجود ندارد نباید هیچ مقاومتی کرد!
خداوند به ما امر فرموده: «لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكه؛ (3) خود را به دست خود، به هلاكت نيفكنيد» معناي هلاكت چيست؛ در قاموس قرآن آمده: « هلاك در اصل به معنى ضايع شدن و تباه گشتن است‏ » (4) اما آيا هر نوع نابود شدن و كشته گشتني هلاكت محسوب مي گردد؟
با تأمّلي كوتاه در آيات قرآن مي توان دريافت كه خداوند خود در جاي جاي قرآن مؤمنان را دستور به مجاهدت و بذل جان خود در راه اهداف بالاتر مي دهد. كشتن يا كشته شدن را يكي از دو نيكويي قلمداد مي نمايد(5)، حال مي توان مجاهده اختياري در راه خدا را كه احيانا به شهادت منتهي مي گردد، به هلاكت انداختن خود و امري مذموم دانست؟ پس به يقين منظور آيه خود را به هلاكت نينداريد، چيزي نيست كه برداشت نموده ايد.
با تأمّل در آيه به روشني معلوم مي شود كه حقيقت بر عكس مدّعاي شما و به نوعي مؤيد رفتار امام است، زيرا القاى نفس در هلاكت مربوط به جايى است كه هدفى بالاتر از جان در خطر نباشد، و گرنه بايد جان را فداى حفظ آن هدف مقدس كرد، همان گونه كه امام حسين (ع) و تمام شهيدان راه خدا اين كار را كردند.
آيا اگر كسى ببيند جان پيامبر(ص) در خطر است و خود را سپر براى حفظ او كند (همان كارى كه على در جنگ احد كرد و يا در ليلة المبيت آن شبى كه در بستر پيامبر (ص) خوابيد) چنين كسى القاي نفس در هلاكت كرده و كار خلافى انجام داده؟ آيا بايد بنشيند تا پيامبر (ص) را به قتل برسانند و بگويد القاي نفس در هلاكت جايز نيست؟!» (6)
كار امام حسين (عليه السلام) هدف بلندش در مسير حفظ اساس اسلام بود كه مهم ترين وظيفه هر مسلماني است. در مسير تحقق اين هدف اگر انسان از جان و مال خود دريغ نمايد، به يقين تقصيري بي حد انجام داده كه بايد پاسخ گو باشد، نه آن كه انجام اين وظيفه مخالف قرآن و دستورات اسلام به حساب آيد. قيام امام حسين (ع) نيز به يقين از همين مقوله بود.

پی‌نوشت‏ها:
1. شهيد مطهري ، مجموعة‌آثار، انتشارات صدرا ، تهران 1374 ش ، ج1، ص 385،
2. آیت الله لطف الله صافی، معارف دین،نشر آستان مقدسه معصومه قم 1382ش ، ج 1، ص 121.
3. بقره (2) آيه 195.
4. قاموس قران ، قرشى ، دار الكتب الإسلامية ، تهران‏، 1371 ش ، ‏ج 7 ص 159.
5.توبه ( 9) آیه 52 -نساء (4) آیه 74.
6. تفسير نمونه، مكارم شيرازى، دار الكتب الإسلامية، تهران‏ 1374 ش‏، ج‏2، ص 36.