عاشورا

سلام می خواستم بدونم بعد از واقعه عاشورا اهل بیت رو که اسیر کردن آیا پابرهنه بودند؟ چند وقته به دلم افتاده که باید روز عاشورا پا برهنه باشم یعنی بدون کفش اما با جوراب اما نمی دونم این کارم نشانی از مظلومیت اهل بیت هست یا نه؟ اینکه این به دل من افتاده حس می کنم باید انجامش بدم؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي لازم است به چند نكته توجه كنيد.
نكته اول: ما انسان هاي عادي مصون از خطا و معصوم از گناه نيستيم. از اين رو نمي توان گفت: هر چي در دل ما خطور كرد، پس بايد انجامش بدهيم. زيرا در وجود انسان گيرنده‏ هاي مختلفي هست كه پيام‏ هايي را دريافت مي‏ كند. اين پيام‏ ها بر دوگونه است: پيام‏هاي رحماني و پيام هاي شيطاني. امام صادق (ع)فرمود: مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَ لَهُ أُذُنَانِ عَلَى أَحَدِهِمَا مَلَكٌ مُرْشِدٌ وَ عَلَى‏الْآخَرِ شَيْطَانٌ مُفْتَرٍ هَذَا يَأْمُرُهُ وَ ذَا يَزْجُرُهُ ‏ (1) در دل آدمى دو گيرنده و گوش وجود دارد. يكى صداى رحمان را مى‏ شنود و آدمى را دعوت به تقوا و خير و صلاح و ايمان مى‏ كند، و ديگري نداى شيطان را دريافت مي كند. بنابراين در دل انسان از دو كانال الهام مي شود. يكي از سوي فرشته هدايتگر يا روح ايمان، كه در گوش او كارهاى نيك را الهام مي كند. و ديگري ندا و وسوسه شيطاني است. پس نمي توان گفت: هر چيزي كه در دل ما افتاد، بايد به دنبالش حركت كرد و آن را انجام داد. بلكه بايد آن را به قرآن و روايات و به كارشناسان و متخصصان آن عرضه كرد، تا مشخص شود حكم خدا در آن مورد چيست؟ و آيا آن چه در دل خطور كرده الهام رحماني بوده يا شيطاني!
نكته دوم: اتفاقا آن چه در دلتان خطور كرده كه با پاي برهنه در عزاداري شركت كنيد، نسيم رحماني بوده است. آري سزاوار است كه مؤمنان براي تعظيم شعاير ديني و زنده نگهداشتن احكام الهي و احياي اوامر ائمه اطهار (ع) اسلاميت و محبت خود را نسبت به اولياي دين نشان دهند. يكي از راه هاي آن، اين است كه در شادي آنان شاد باشند، و در شهادت و عزاي آنان سوگوار گردند. و يكي از نشانه هاي شدت حزن و غم، پا برهنه حركت كردن در عزاي آنان است. براي جواز اين عمل دلايل زيادي وجود دارد.
1-پيامبر اكرم (ص) در سوگ سعد بن معاذ و تشيیع جنازه او با پاي برهنه حركت كرد. تا بدين وسيله شدت غم و اندوه خود را از مرگ يكي از صحابي خوب خود ابراز كند. وقتي اصحاب از آن حضرت پرسيدند: يا رسول الله در سوگ سعد رفتاري از شما ديديم كه در سوگ ديگران نديده بوديم. با پاي برهنه و بدون ردا و عبا در تشييع جنازه اش شركت كردي، فرمود: آري ديدم فرشتگان زيادي را كه جهت تكريم سعد با پاي برهنه در تشييع سعد شركت كردند ، من نيز تأسي كردم با پاي برهنه آمدم. (2) آيا هيچ مصيبتي در عالم هستي سوزناك تر و جگرسوزتر از مصيبت عاشوراي حسيني وجود دارد؟ و آيا مصيبت ميليون ها و ميلياردها سعد، به مصائب اباعبدالله عليه السلام مي رسد؟ آيا در زيارت عاشورا نمي خوانيم: مُصِيبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِيَّتَهَا فِي الْإِسْلَامِ وَ فِي جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ » ؟ وقتي پيامبر اكرم (ص) و فرشتگان آسمان در غم سعد پا برهنه مي شوند ، خود محاسبه كن كه آنان در غم مصايب سيد الشهدا (ع) چه حال و وضعي داشتند.!
2- سيره و روش ائمه اطهار عليهم السلام براي رفتن به زيارت قبر ابا عبدالله و امير المؤمنين عليما السلام اين بود كه با پاي برهنه مي رفتند. (3)
3- اساسا با پاي برهنه حركت كردن نشانه تواضع و تكريم است. به همين جهت خداوند حضرت موسي عليه السلام را در هنگام ورود به كوه طور مأمور به پا برهنه شدن مي كند، و مي فرمايد: « فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوى» (4) ( اي موسي! ) كفش هايت را بيرون آر، چه آن كه تو در سر زمين مقدس طوي هستي. به همين جهت است كه حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام چندين سفر با پاي برهنه از مدينه به مكه مي رود تا خانه خدا را زيارت كند. بنابراين چه نيكو است كه جهت تواضع و تذلل به پيشگاه اباعبدالله (ع) و تكريم عزاداران و تأسي و همراهي با فرشتگاني كه در عزاداري آن حضرت با پاي برهنه شركت كرده اند ، ما نيز با پاي برهنه عزاداري كنيم.
4- يعقوب سرّاج مي گويد: در خدمت حضرت صادق (ع) بوديم. آن حضرت قصد كرد جهت تسليت يكي از خويشاوندانش كه نوزادي از او فوت كرده بود برود. ابن ابي يعفور وقتي ديد كه حضرت با پاي برهنه به سمت منزل آن شخص مي رود، خيال كرد كه به خاطر آن كه كفش حضرت بند ندارد، پا برهنه مي رود، از اين رو بند كفش خود را در آورد به حضرت تقديم كرد. حضرت صادق (ع) از گرفتن خوددارى نموده، فرمود: كسى كه گرفتارى و مصيبتى بر او وارد مى‏شود شايسته است تا منزل آن فرد با پاى برهنه رفت، و به خانواده اش تسليت گفت. (5)
5- بر پايه چنين مجوزهاي ديني است كه برخي مراجع معظم تقليد مانند آيت الله العظمي تبريزي و غير آن در روز عزاداري حضرت فاطمه زهرا (س) با پاي برهنه در دسته عزاداري كه از منزل ايشان به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) حركت مي كردند، شركت مي كردند.
تذكر: آن چه از آيه شريفه و روايات ذكر شده فهميده مي شود ، شركت با پاي برهنه و بدون جوراب مستحب و سنت و سيره معصومين و بزرگان است. نه با جوراب.

پي نوشت ها:
1. بحار الانوار ، علامه مجلسي، ج 60 ، ص 246 ، مؤسسه الوفاء بيروت – لبنان، سال انتشار 1404 ق.
2. طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، ميرزا احمد آسشتياني، ‏ج‏2، ص 314 ، ناشر : كتابخانه صدوق .
3. ارشاد القلوب ديلمي ، ترجمه سيد عبد الحسين رضايى، ج‏2، ص: 438، ناشر اسلاميه.
4. طه (20 )، آيه 12.
5.زندگانى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام‏ ، موسى خسروى‏ ، ص 36 ، ناشر: اسلاميه‏.
موفق باشید.

با سلام، چرا با توجه به اینکه مقام امامت بر نبوت رجحان دارد، حضرت خضر (ع) از امام واجب الاطاعه حمایت نکرده و در واقعه عاشورا حضور نیافت؟ با توجه به اینکه از قبل در جریان این امر قرار داشته اند؟

پاسخ:
ابتداء توجه داشته باشيد موضوع زنده بودن حضرت خضر(ع) از اموري كه عقل به آن دسترسي نداشته و يگانه منبع مورد اعتماد در اين زمينه آيات، و رواياتي هستنند كه در آن ائمه به اذن خداوند از غيب خبر مي دهند كه در آيات قرآن اشاره اي به زنده بودن حضرت خضر(ع) و يا عدم آن نشده است. لذا اين موضوع صرفاً در برخي از روايات بيان شده است كه خيلي قطع به صدورش نيست. (1) لذا زنده بودن حضرت خضر (ع) از اموري است كه نمي توان به صورت قطعي به آن نظر داد. ولي از امور مشهوري است كه نوعاً به آن معتقد مي باشند.
اما در عين حال بر فرض صحت اين امر بايد گفت: گرچه امام با علم الهي به جنگ در آينده علم و آگاهي داشت اما به حسب شرائط و روال عادي، امام بناء بر جنگ نداشته و به عبارتي كمتر كسي گمان مي كرد اين جريان در نهايت به جنگ ختم مي شود و امام در ابتداء از همه افراد طلب كمك براي جنگ نكرده و حتي در روز جنگ بيعت را از برخي افراد برداشته است. لذا همه افراد موظف به همراهي امام در جنگ نبوده اند و امام نيز از همه افراد موجود در عالم، انتظار كمك نداشته است و طلب كمك امام در روز عاشوراء براي افرادي بوده كه در صحنه جنگ حاضر بوده اند.
بر اين اساس با وجود عدم طلب كمك از جانب امام، اينكه كمك به ايشان را براي همه افراد موجود در عالم واجب بدانيم، امري غير صحيح است.
به علاوه آنكه فارغ از آنچه بيان شد، نكته كلي و مهم آن است كه سنت خداوند در اين مسئله بر آن تحقق گرفته است كه امور زندگي انبياء و ائمه بر اساس اسباب و علل عادي و در شرائط طبيعي محقق شود نه علل و شرائط غير عادي و عير طبيعي؛ و به همين منظور حتي با وجود علم قطعي امام به شهادت خود و حتي فرزندان، موظف به انجام آن مي باشد چرا كه امام موظف است علم به غيب را كنار گذاشته و مانند افراد عادي بشر، مطابق علم عادي عمل نمايد.
بنابراين در مسئله پيروي از امام، وجوب اطاعت براي افرادي است كه از حادثه كربلا اطلاع داشته و به حسب عادي امكان حضور براي آنها فراهم بود مانند بسياري از مردم كوفه و ....نه افرادي كه امكان حضور آنها با شرائط غير عادي محقق مي شود چرا كه در اين صورت نه تنها حضرت خضر(ع) بلكه حضرت عيسي (ع) و حتي اجنه مي بايست در حادثه كربلا حاضر شوند چرا كه امكان حضور در بستر غير طبيعي براي همه آنها فراهم است و يا با فرض خروج از بستر طبيعي اساساً خداوند مي توانست با قدرت خود همه آنها نابود كرده و يا حداقل در جنگ خود، امام را ياري دهد.
بنابراين نه تنها در حادثه كربلا بلكه در نوع حوادث زندگي ائمه اصل بر آن است كه فعل در بستر عادي و در شرائط طبيعي محقق شود نه در بستر غير طبيعي، چه حادثه اي مانند حادثه كربلا و يا غير آن؛ در واقع ائمه به عنوان الگوي جامعه مامورند در همه امور اعم از جنگ، قضاوت و...مانند سائر مردم و بر اساس نظام عادي حركت كنند.
با اين بيان روشن مي شود كه حضرت خضر (ع) مانند حضرت عيسي (ع) و...گرچه به حسب واقع واجب الاطاعه هستند. اما در عين حال اين امر زماني براي آنها منجّز و قطعي مي شود كه مانعي وجود نداشته باشد و حال آنكه در اينجا مانع وجود دارد. چرا كه ظهور و حضور آنها منوط به اذن و اراده خداوند بوده و اراده خداوند در حادثه كربلا بر آن تعلق گرفته است كه اين حادثه بر اساس علل و شرائط عادي محقق شود بر خلاف زمان امام زمان(ع)، كه در آن امام از شرائط غير عادي استفاده كرده و حضرت عيسي (ع) و...را با اذن خداوند به كمك خود مي گيرد.

پي نوشت ها:
1. ر.ك موسوي همداني، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، چ دفتر انتشارات اسلامي، قم 1374، ج‏13، ص 489.
موفق و موید باشید

چرا در روز عاشورا پس از آن حادثه عظیم و بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) اسب هایی را که زین کردند و آماده نمودند تا بر بدن مطهر امام بتازند، چرا این اسب ها با این وجود که بدن امام است بر روی آن تاختند..... مگر این درست نیست که همه حیوانات حتی حیوانات وحشی هم در پیش حضور امامان معصوم (علیهم السلام) نرم می شوند و کرنش می کنند؟

پاسخ:
در ابتدا بايد گفت: امامان (علیهم السلام) ولايت تكويني دارند و با اذن خداوند مي توانند از آن استفاده نمايند، چنانكه امام علي (ع) در جريان قلعه خيبر از اين ولايت استفاده نمود: « والله ما قلعتُ باب خیبر و قذفت بها أربعین ذراعاً لم یحس به أعضائی بقوّة جسدیة ولا حرکة غذائیة ولکن اُیّدتُ بقوّة ملکوتیّة ونفس بنور ربّها مضئة»(1) سوگند به خدا که در خیبر را از جا کندم و چهل ذراع دور انداختم، ولی نه با نیروی بدنی و حرکت غذایی، بلکه با نیروی ملکوتی و نفسی که با نور پروردگارش روشن است، انجام دادم، اما امامان ما در مسايل عادي مانند ديگر انسان ها هستند، روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، صلح و جنگ، حکومت و سیاست، مثل سایرین مي باشند ودر اين گونه امور از ولايت تكويني استفاده نمي كردند.
درست است كه حيوانات -با توجه به ولايت امامان- در برابر آنان نرم مي شوند، ولي اين درصورت است كه ائمه (ع) از ولايت تكويني خود بهره گيرند، و حال اين كه امامان ما وظيفه نداشتند در اين گونه مسايل از اين ولايت استفاده نمايند، چنانكه ابن ملجم با شمشير فرق علي (ع) را شكافت، ولي امام براي جلو گيري از اين امر از ولايت خود استفاده نكرد. دركربلا نيز امام حسين (ع) وظيفه نداشت كه از ولايت تكويني خود استفاده نمايد تا مانع اسب دواني بر بدن خود گردد.

پي نوشت:
1.شيخ صدوق،امالي صدوق، ناشر: اعلمي، ص514.

آیا روزه گرفتن در روز عاشورا و 28 صفر و تمامی شهادت ها اشکال دارد؟

پاسخ:
روزه گرفتن در روز عاشورا مکروه است و 28 صفر و شهادت های دیگر اشکال ندارد.

پی نوشت:
1.آیت الله مکارم، توضیح المسائل، مسئله 1469.

سه سوال از واقعه عاشورا:

1- بعضی ها می گویند در روز عاشورا لشکری از جنّیان آماده کمک به امام حسین(علیه السلام) بودند ولی امام حسین(ع) قبول نکرده. چه لزومی داشته امام حسین(ع) قبول نکنه؟ اگر آنها کمک می کردند و لشکر امام حسین(ع) پیروز می شد، شاید شرایط خیلی بهتر می شد ولی بعضی ها هم می گویند اصلا همچین چیزی درمورد لشگر جنیان وجود نداشته؟

2- در بعضی از فیلم ها وجاها می بینیم و می شنویم که امام حسین(ع) حضرت علی اصغر(ع) را بالای دست گرفت و تیر به علی اصغر(ع) اصابت کرد ولی بعضی جاها می شنویم که علی اصغر(ع) اصلا در گهواره تیر به او اصابت کرده است نه بر روی دست امام حسین(ع)؟

3- ماه های قمری کمی عجیب و غریب است، مثلا در ظهر عاشورای امسال که هواهم سرد بود میگن امام حسین(ع) الان شهید شد، روی چه حسابی؟ شاید روز عاشورا در تابستون بعد از اذان ظهر که تو یه ساعت دیگری بوده امام حسین(ع) شهید شده؟ اگه رو حساب شمسی بود درست تر نبود مثلا روز واقعه عاشورا 15مرداد هرسال بود نه اینکه یه سال توعید یه سال تو زمستون، تابستون، پاییز و ... باشه. آخه وقتی میگن تو همچین روزی فلان شد واقعا همچین روزی نبوده شاید تو تقویم شمسی یه روز ثابت دیگری باشه نه صرفا تو همچین روزی مثلا 15 آذر؟ باتشکر

پاسخ1:
بي ترديد ائمه(علیهم السلام) جايگاه بس بلندي دارند،‌ تا آنجا كه واسطه فيض الهي بوده و واسطه آفرينش موجودات هستند.
ائمه داراي معجزه و كرامات و علم غيب بودند، ولي از آن ها در معاشرت ها و امور سياسي و اجتماعي بهره نمي گرفتند، زيرا مأمور به ظاهر بودند؛ ‌از اين رو در زندگي و مسايل سياسي از علم غيب بهره نمي گرفتند. عدم بهره گيري آنان از علم غيب و كرامات ارزش بوده و الگودهي آنان را ثابت مي كند. يكي از مصاديق مهم مسايل سياسي و اجتماعي قيام است،‌ و امام حسين(علیه السلام) وظيفه نداشت در قيام خويش ازغيب و معجزه بهره بگيرند. فرشتگان و جنيان به كمك حضرت آمده و از او خواستند در برابر يزيد او را ياري كنند، ولي حضرت كمك آن هارا قبول نكرد.(1)
عدم قبول حضرت حكايت از آن دارد كه حضرت از معجزه و كرامت استفاده نمي كرد.
ارزش و جايگاه امام حسين(ع) كه هم ميان مسلمانان جايگاه بلندي دارد و هم در عدالت و آزادي خواهان بدان جهت است كه بر اساس امور عادي و ظاهري عمل نمود.
آيا امام حسين(ع) نمي توانست بدون قيام و با استفاده ازكرامت يزيد را سرنگون كند؟ آيا امام علي(ع) در جنگ هايي كه با دشمنان داشت، ازمعجزه و كرامت استفاده كرد؟! امام حسين(ع) مي توانست از امدادهاي غيبي و معجزه بهره گرفته،‌ نگذارد دشمنان به اهل بيت(ع) اهانت كنند، ‌ولي حضرت در قيام خود ازمعجزه بهره نگرفت، تا الگوي همگان باشد.

پي نوشت:
1.بحار الانوار ، ج45 ، ص330.
---------------------------

پاسخ2:
دو نظر درباره چگونگي شهادت حضرت علي اصغر(ع ) وجود دارد كه اختلاف اندكي با يكديگر دارند.
اما گزارش شهادت در گهواره پايه و اساسي ندارد.
ابومخنف چگونگي شهادت طفل شيرخواره را چنين آورده است:
هنگامي كه امام حسين (ع) بر روي زمين نشست كودك شيرخواره اي را آوردند و امام آن را روي دامن خويش نشاند. ابومخنف او را چنين معرفي مي كند: "زعموا انه عبدالله بن الحسين " يعني گمان كردند او عبدالله بن حسين است. در ادامه روايتي از عقبه بن بشير اسدي به نقل از امام باقر(ع) آورد كه امام به عقبه فرمود: شما بني اسد گناه كاريد وخوني از ما ريختيد. پرسيدم آن چيست و چه گناهي است ؟ حضرت فرمود: فرزند خردسال امام را نزد امام حسين آوردند و امام آن را در دامن داشت كه تيري از بني اسد (حرمله بن كاهل اسدي) آمد و گلويش را بريد. اين روايت با اين سند معتبر چگونگي شهادت آن طفل صغير را بيان مي كند.(1)
ابن طاووس گزارشي دارد كه مي توان آن را مكمل گزارش قبلي دانست، و آن اين است كه:
امام حسين (ع) وقتي كه براي وداع با زنان و كودكان به خيمه ها آمد، به حضرت زينب (س) فرمود: «ناوليني ولدي الصغير حتي اودعه»؛ طفل كوچكم را بياوريد تا با او وداع كنم. حضرت او را در آغوش گرفت كه ناگهان حرمله وي را با تيري مورد هدف قرار داد و كشت. (2)
ابن اعثم كوفي نيز همين گزارش را آورده است.(3) در ترجمه الفتوح (ترجمه اي در قرن ششم انجام گرفته است) گزارشي اضافه تر وجود دارد، كه از اين قرار است:
امام طفل شيرخوار خود را... در پيش زين گرفته، ميان هر دو صف آورد و آواز برآورد: اي قوم، اگر من به زعم شما گناهكارم، اين طفل گناهي نكرده او را جرعه اي آب دهيد. چون آواز حسين (ع) شنيدند، يكي از آن گروه تيري به سوي آن حضرت روان كرد. آن تير بر گلوي آن طفل شيرخوار آمد و از آن سوي بر بازوي حسين (ع) رسيد آن حضرت تير را بيرون آورد و در آن ساعت، آن طفل جان داد. (4)
سيد بن طاووس نيز پس از نقل گزارشي كه از ايشان ياد شد خبري شبيه به خبر الفتوح نقل مي كند و آن را صحيح تر مي انگارد، و آن خبر اين است:
حضرت زينب (س) طفل را نزد امام آورد و عرض كرد اين بچه تشنه لب است، براي او درخواست آب كن. امام كودك را بر روي دست گرفت و فرياد برآورد: يا قوم قد قتلتم شيعتي و اهل بيتي، و قد بقي هذا الطفل يتلظي عطشا فاسقوه شرب من الماء؛ اي مردم پيروان و اهل بيتم را كشتيد و تنها اين كودك باقي مانده است كه از تشنگي لبانش را بر هم مي زند، او را با جرعه آبي سيراب كنيد.
در اين بين كه كلام امام تمام نشده بود تيري گلوي او را پاره كرد.(5)
قديمي ترين منبعي كه نام علي اصغر را در آن يافتيم كتاب فتوح ابن اعثم است كه گويد، حضرت فرزند شيرخواري به نام علي داشت و گزارش شهادت او نظير ابومخنف است.(6)

پي‌نوشت‌ها:
1. نصوص من تاريخ ابي مخنف، تحقيق کامل سليمان الجبوري، چاپ اول (بيروت، دارالمحجه السيفاء 1419ق / 1999م) ج 1، ص 487. ارشاد، شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلاتي، ج 2، ص 112،نشر انتشارات علميه اسلاميه تهران ،بي تا.
2. سيد ابن طاوس‏ ، اللهوف على قتلى الطفوف‏ ،انتشارات جهان ، ص 68.
3. ابن اعثم كوفى، الفتوح، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991 ، ج 5، ص 209 - 210.
4. ترجمه الفتوح ، ص 908.
5. اللهوف علي قتلي الطفوف ، ص 169.
6. الفتوح ، ج 5، ص 209 - 210.
---------------------------------

پاسخ3:
آنچه در نهضت عاشورا رخ داده در تاريخ اسلام با روز شمار و تقويم قمري است كه مورد پذيرش تمامي مسلمانان جهان مي باشد با هر مليتي و هر سال شماري و تقويمي (ميلادي شمسي قمري و غيره) كه كشورشان دارند. اما تقويم قمري را به عنوان تقويم اصيل اسلامي پذيرفته اند. و اين موجب وحدت در زمان عزاداري مي گردد. افزون براين احكام اسلامي بسياري بر اين نوع تقويم بار است. مانند ماه هاي حرام و ماه رمضان و ماه مناسك حج و... اين پيشنهاد كه واقعه عاشورا مطابق تقوقم شمسي در فصل خاصي واقع شود موجب به هم ريختگي بسياري از مناسبت هاي اسلامي مي شود مثلا محرم در ماه رمضان و .. قرار مي گيرد.
بنابراين همان گونه كه تمامي رخدادهاي اسلامي با تاريخ قمري ثبت شده است مناسب است پيروان ساير تقاويم خود را با آن مطابق سازند.

اشعاری از علامه جعفری (ره) درباره عاشورا موجود است که نتونستم پیدا کنم، راهنمایی بفرمایید.

پاسخ:
مرحوم محمد تقی جعفری در باره قیام امام حسین (علیه السلام) از اشعار زیادی استفاده کرده است. این اشعار، به دو دسته تقسیم می شود:
برخی از این اشعار، از شاعران دیگر است که وی به آن ها استناد کرده (1) و به تجزیه و تحلیل قیام امام حسین (ع) پرداخته است. برخی اشعار را هم خود ایشان درباره امام حسین (ع) و قیام آن حضرت سروده است. وی درباره قیام امام می گوید:
زنده جاوید کیست؟ کشته شمشیر دوست -- کآب حیات قلوب از دم شمشیر اوست
گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق آید -- از آن کشتگان زمزمه دوست، دوست (2)
همو می گوید:
ذکر یا حسین، سنگ تیره را همچو در تابنده می کند -- آری ار کند بنده بندگی، کار آفریننده می کند (3)
علامه درباره این که امام حسین (ع) از جان خود دست برداشته و فانی در خداوند شده است، می گوید:
قبله جان را چو پنهان کرده اند -- هر کسی رو به جانبی آورده آورده اند
جان نهان در جسم و تو در جان نهان -- ای نهان اندر نهان ای جان جانان (4)
در این خصوص، به منبع زیر مراجعه نمایید:
- محمد تقی جعفری، امام حسین (ع).

پی نوشت ها:
1. محمد تقی جعفری، امام حسین (ع)، ص 64، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، 1381، چاب دوم.
2. همان، ص 199.
3. همان، ص 229.
4. همان، ص 400.

سند حديث: «كل يوم عاشورا و كل أرض كربلا» را براي بنده ارائه كنيد.

پاسخ:
این عبارت، حدیث نیست؛ بلکه مطلبی است که از آیات و روایات استفاده شده است و می خواهد بگوید همه روزها عاشورا است؛ یعنی روز جنگ حق و باطل است. همیشه جبهه حسینیان و یزیدیان در هر زمان، روز یا ماه (یوم) و در هر مکان (ارض)، مثل روز عاشورا در زمین کربلا در ماه محرم صف کشیده اند و هر کدام از این دو صف تو را به سوی خود می خواند. این تویی که باید انتخاب کنی و برگزینی در جبهه حسینیان بودن را یا در جبهه یزیدیان بودن را.
آیات ابتلاء که هر زمان و هر مکان انسان را در معرض آزمایش می شمارد و آیاتی که در آن ها شیطان بزرگ ترین دشمن انسان معرفی شده که کمر به گمراه کردن بنی آدم بسته و یک لحظه هم از انسان غافل نیست و نیز آیات جنگ ادامه دار حق و باطل از ابتدای خلقت تا آخرین روز آفرینش، همگی این حقیقت را فریاد می زند که هر روز و ماه و زمینی، در حقیقت عاشورا و محرم و کربلایی است که تو باید در جبهه حق یا باطل حضور خود را ثبت کنی.

به فرض ثواب داشتن آیا اگر کسی که دلش گرفته و می خواهد گریه کند، حالا نوحه یا عزاداری برای خود بگذارد و با خود بگوید برای امام حسین گریه می کنم (در صورتی که دلیل اصلی ناراحتی خودش است و فقط برای ثواب بردن با پخش نوحه یا عزاداری پیش خود می گوید برای امام حسین گریه می کنم) آیا این گریه فایده یا ثوابی دارد؟ آیا حدیثی در این موارد وجود دارد؟ مثل کسی که در هر صورت باید درس بخواند حال پیش خود می گوید برای خدا می خوانم (من شنیده ام این ثواب دارد) آیا واقعا فرقی می کند و ثوابی وجود دارد؟ در مورد قبلی هم شخص به هر حال گریه خود را می کند فقط در پیش خود می گوید این برای امام حسین است؟ ممنون میشم جواب سوالامو کامل و با دلیل و سند بدین! با تشکر!

آیا صرف گریه کردن برای امام حسین(علیه السلام) بدون نیت برای پیگیری هدف اصلی عاشورا (مثلا فقط برای مظلومیت حضرت) ثواب دارد؟

پرسشگر گرامی باسلام و تشکر از ارتباط با این مرکز.
گریه برای اباعبدالله (علیه السلام) از این جهت که مظلوم واقع شد و خود و اصحابش بی گناه به شهادت رسیدند و بر خانواده اش سختی فراوان رفت، عملی ارزشمند است و ثواب دارد.
البته طبیعی است که هر چه انگیزه فرد عزادار بلند مرتبه تر باشد، ثواب بیش تری دارد. ثواب کسی که فقط بر مظلومیت اباعبدالله می گرید، با ثواب کسی که علاوه بر آن، بر محرومیت خود از همراهی با این قافله هم می گرید و بر این که چرا با این قافله همراه نیست، اشک می ریزد و در این عزا و گریه از خدا توفیق همرنگی و همراهی می طلبد، به طور طبیعی همسان نیست و ثواب فرد دوم به مراتب بالاتر است؛ ولی همان گریه بر مظلومیت، نهال عشق است که با اشک چشم آبیاری می شود و تناور می گردد و عشق به هم رنگی و همراهی را در پی دارد.
اما کسی که عزادار است، یک وقت فقط بر عزای خود گریه می کند و یک وقت عزای خود را در کنار عزای اباعبدالله قرار می دهد و بر عزای اباعبدالله و عزای خود می گرید. این، نوعی احترام به اباعبدالله و زنده نگه داشتن یاد و مرام او است و عمل به رهنمود معصومین است که از شیعیان می خواستند عزای اهل بیت و عزای حسین(ع) را مقدم بر عزای خود قرار دهند.
در تاریخ اسلام آمده که بعد از واقعه احد، مسلمانان عزادار شهیدان خود بودند و سید الشهدای احد، یعنی حضرت حمزه، گریه کننده نداشت؛ زیرا غالب بنی هاشم هنوز در مکه بودند و نتوانسته بودند هجرت کنند. پیامبر وقتی به مدینه آمد و شیون و عزا را در خانه های اصحاب دید و دید حضرت حمزه گریه کننده چشمگیری ندارد، اظهار تأسف کرد و اهل مدینه قسم خوردند از آن به بعد در هر مصیبتی ابتدا بر حضرت حمزه عزاداری کنند و بعد بر مصیبت خود بگریند. در وفای به این قسم و عهد، به منزل حضرت حمزه برای عزاداری آمدند و رسول خدا از آنان قدردانی کرد. (1)
بعد از شهادت امام حسین(ع)، به رهنمود اهل بیت، این سنت بر محور امام حسین ادامه یافت. از سکینه، دختر امام حسین (ع) نقل شده که گفت: بعد از شهادت پدر، جنازه ایشان را در آغوش گرفتم که برای لحظاتی غش کردم و شنیدم که پدر می گفت:
«شیعتی ما ان شربتم ری (ماء) عذب، فاذکرونی أو سمعتم بغریب أو شهید فاندبونی» (2)
با توجه به این دستورها، همین که عزادار قبل از گریه بر عزیز خود، به یاد فرزند پیامبر می افتد و او را می کند و بدین وسیله، مرام و یاد او را زنده نگه می دارد، ارزشمند است.

پی نوشت ها:
1. من لا یحضره الفقیه، صدوق، ج 1، ص 183، دوم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی؛ مستدرک الوسائل، نوری، ج 2، ص 385، اول، بیروت، آل البیت لاحیاء التراث، 1408 قمری.
2. موسوعة کلمات الحسین، معهد تحقیقات باقر العلوم، ص 621، اول، قم، دار المعروف.

1- غير از بازماندگان و ياران حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) چه كساني در ثبت وقايع عاشورا و كلاً نهضت امام حسين (ع) نقش داشته اند؟

2- تعداد كشته هاي لشكريان يزيد ملعون در واقعه كربلا چند نفر بودند و در كجا مدفون شدند؟

3- چرا در پاسخ به جنايات وهابيون و صهيونيست ها در جريان كشتار جمعي شيعيان مظلوم حركت مقابله به مثلي از شيعيان ديده نمي شود؟

4- مگر شيعيان زيدي و اسماعيليه احاديث رسيده از پيامبر گرامي اسلام و ائمه مورد قبول خود را دال بر تأييد 12 امام شيعه (سلام الله عليهم اجمعين) را قبول ندارند تا از اشتباه خود برگردند؟

5- آيا فرزند مي تواند به خاطر تصاحب ميراث پدري از سوي مادر با مادرش قطع رابطه كند و او را به صورت غير مستقيم تنبيه كند؟

پرسش1: غير از بازماندگان و ياران حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام چه كساني در ثبت وقايع عاشورا و كلا" نهضت امام حسين (س) نقش داشته اند ؟
پاسخ:
بعد از حادثه کربلا، گروهي از افرادي که در واقعه کربلا حاضر بودند، حوادث و کارهايي که در آن مکان رخ داده بود و جنگ‌ها و شهادت‌هايي که در آن سرزمين اتفاق افتاده بود، را براي ديگران نقل مي کردند و آنان هم اين حوادث را براي ديگر افراد روايت مي‌کردند، مثل نقل ساير جنگ‌هايي که در صدر اسلام رخ داده است. نيز به همين صورت به آگاهي ديگران مي‌رسيد، اين روش در نقل حوادث عاشورا، ادامه داشت تا اين که در اوائل قرن دوم هجري، ابو مخنف لوط بن يحيى بن سعيد بن مخنف بن سليم ازدي غامدي کوفي ( متوفاي 157) مطالب مربوط به حادثه کربلا را از راويان مختلف جمع‌آوري کرده و کتابي به نام «مقتل الحسين (ع)» را تنظيم و تهيه کرد.
اولين کتابي که به صورت نسبتاً مفصّل درباره واقعه کربلا نگارش يافت، مقتل ابي مخنف است. بعد از ابي مخنف، شاگردش هشام بن محمد بن سائب کلبي کوفي (متوفاي 209) مقتل ابي مخنف، درباره حادثه کربلا به اضافه روايات ديگري را که درباره حادثه کربلا، از ديگران روايت شده بود، در کتابي به نام «مقتل الحسين» گردآوري نمود.
ساير مورخان بيشتر مطالب خود، را درباره حوادث صدر اسلام از جمله حادثه کربلا، از اين دو نفر مخصوصاً ابي مخنف نقل کرده‌اند.
ابي مخنف، مطالب مربوط به حادثه عاشورا را از راويان مختلف نقل کرده که چند گروه مي‌باشند:
1. افرادي که خود در کربلا و حوادث مربوط به آن حضور داشتند . ابي مخنف بدون واسطه و با شنيدن از خود آنان، حوادث را نقل مي‌کند. مانند: ثابت بن هبيره،‌ يحيى بن هانئ بن عروه، زهير بن عبدالرحمن بن زهير خثعمي و ... .
2. افرادي که در کربلا حضور داشتند و حوادث را مشاهده کرده‌اند . ابي مخنف به يک يا دو يا سه واسطه مطالب، را از آنان روايت مي‌کند که تعداد آنان پانزده نفر مي‌باشند.
3. افرادي که در جريان کربلا نقش داشتند و حوادث قبل و بعد از حادثه کربلا، به صورت مستقيم و بدون واسطه، براي ابي مخنف نقل کرده‌اند که اينان پنج نفر هستند.
4. افرادي که در جريان کربلا، داراي نقش بودند و ابو مخنف به صورت غير مستقيم و با يک يا دو واسطه حوادث قبل و بعد از حادثه کربلا، را از آنان نقل مي‌کند، که اينان بيست و يک نفر مي‌باشند.
5. افرادي که در حادثه کربلا حضور نداشتند و مطالبي که از ديگران شنيده‌اند ، براي ابي مخنف نقل مي‌کنند.
6. برخي از اصحاب ائمه (ع) يا خود امامان مطالبي درباره حادثه عاشورا گفته‌اند که ابي مخنف آن ها را در کتاب خود آورده است.
حميد بن مسلم ازدي از افراد مهمي است که جزء سپاهيان عبيدالله زياد است و خود شاهد و ناظر حوادث کربلا بود که مطالب زيادي درباره واقعه کربلا نقل مي‌کند، او کسي است که همراه خولي بن يزيد اصبحي، سر مقدس امام حسين (ع) را از کربلا به کوفه نزد عبيد الله زياد برد. وي، حوادث مجلس عبيدالله زياد در کوفه و گفتگوي امام سجاد (ع) و حضرت زينب (س) با عبيدالله زياد را به صورت مفصل نقل مي‌کند. ابي مخنف به واسطه، مطالب زيادي از او روايت مي‌کند. عُقبه بن سمعان که غلام رباب، همسر امام حسين است و در کربلا حضور داشته، مطالبي را درباره حادثه عاشورا نقل مي‌کند که ابي مخنف آن ها را با يک واسطه در کتاب خود مي‌آورد.
ضحاک بن عبدالله مشرقي، که جزء ياران امام حسين است و در نبرد با سپاه يزيد به امام حسين کمک کرد و بر اساس قراري که با امام حسين داشت، بعد از شهادت ياران امام حسين صحنه کربلا را رها مي‌کند، نيز مطالبي درباره حادثه کربلا نقل مي‌کند که ابي مخنف با يک واسطه آن ها را در کتاب خود مي‌آورد. (1)
مرحوم شيخ صدوق، از بزرگان و محدثان مهم شيعه، روايات زيادي درباره جريان کربلا، در کتاب «امالي» خود ذکر مي‌کند.
فاطمه دختر امام حسين که در حادثه کربلا حضور داشت و همراه ساير اهل بيت (ع) به کوفه و شام برده شده نيز، برخي از حوادث کربلا را ذکر مي‌کند.
بنابراين ماجراي عاشورا و گفتگوي اهل بيت در شام توسط کساني روايت شده که خود شاهد حوادث بوده‌اند و آنان مطالب را براي ساير افراد نقل کرده‌اند، بديهي است که در نقل مطالب، بايد ناقلان حادثه و کساني که واسطه در نقل هستند، از نظر صداقت و راستگويي، مورد بررسي قرار گيرند تا بتوان به نقل آنان اعتماد کرد . نويسندگان منابع کهن چون ابي مخنف، شيخ مفيد، مرحوم صدوق و سيد بن طاووس که مطالب مربوط به حادثه کربلا را نقل کرده‌اند، تلاششان بر اين بود که مطالب معتبر و مستند را نقل کنند.

پي‌نوشت‌ها:
1. ر،ک: وقعة الطف، ص 15 ـ 33 ، ابو مخنف لوط بن يحي، قم ،انتشارات جامعه مدر سين ،1367 ش ، تحقيق و مقدمه : شيخ محمد هادي يوسفي غروي.
---------------------------------

پرسش 2: تعداد كشته هاي لشكريان يزيد ملعون در واقعه كربلا چند نفر بودند و در كجا مدفون شدند؟
پاسخ:
آمار نقش بنيادي در ارائه روشن از سيماي يك فرايند و حادثه تاريخي دارد، ليكن آمار دقيق از رويدادهاي تاريخي مشكل و گاهي غير ممكن است. حادثه كربلا كه در سال 61 ه . ق به وجود آمد، از اين عموميت جدا نبوده و نمي‏توان آمار دقيق از تعداد كشته شدگان آن بيان نمود. ولي در برخي منابع آمده که تعداد کشته هاي سپاه يزيد 88 تن بودند که آنان را جمع اوري کرده بر آنان نماز گزاردند و در همان کربلا دفن کردند. (1)

پي نوشت:
1 . دمع السجوم ، ص 423 ، ترجمه نفس المهموم ، شيخ عباس قمي ، ناشر ذوي القربي ،1378 ، چاپ اول ، مترجم ابو الحسن شعراني .
----------------------------------

پرسش 3: چرا در پاسخ به جنايات وهابيون و صهيونيست ها در جريان كشتار جمعي شيعيان مظلوم حركت مقابله به مثلي از شيعيان ديده نمي شود؟
پاسخ:
بله ما هم با شما هم عقيده هستيم که جهان اسلام بايد در برابر سياست هاي خصمانه اسراييل متحد و از جنايات آن کشور جلو گيري نمايند ، اما -متا سفانه- جهان اسلام، در اين خصوص اقدامات لازم را انجام نداده است، و حال آن که وظيفه اسلامي مقابله با سياست هاي اين کشور مي باشد، مبارزه با اسراييل مي تواند در قالب هاي مختلف صورت گيرد؛ مانند: تحريم اقتصادي اين کشور و به رسميت نشناختن اسراييل، همچنين يکي از راه هاي مبارزه با اسراييل حمايت از مردم فلسطين مي باشد. بر اين اساس است که ايران، به اين کشور کمک مي کند و کمک‌هاي مادي و معنوي ايران به فلسطين به گونه‌اي است که غرب، ايران را متهم به دخالت در امور فلسطين کرده است. همچنين ايران در حين جنگ اسرائيل و فلسطين به اين کشور، مواد غذايي و ... فرستاد و از جهانيان خواست که به مردم فلسطين کمک و جنايات اسرائيل را محکوم نمايند.
يکي از اقدامات بسيار مهم ايران اين بود که: صلح" موسوم به خاور ميانه" را نپذيرفت، زيرا اين امر به نفع اسراييل بود. گرچه اين امر براي ايران سخت بود، زيرا ايران متهم به خشونت گرايي گرديد، اما ايران اين امر را تحمل نمود تا به مردم فسطين و لبنان ظلم نشود.
درباره جنايات وهابيون بايد گفت: ما هم باور داريم که لازم است با جنايات وهابيت مبارزه شود، اما اين امر به صورت جدي صورت نمي گيرد، و حتي برخي از کشور ها از اين گروه حمايت مي کنند، زيرا اين امر به نفع آنان مي باشد. در اين ميان تنها جمهوري اسلامي ايران است که با جنايات اين گروه مقابله مي کند، ولي اين امر تنها کافي نيست، لازم است همه جهان اسلام در اين خصوص اقدامات لازم را انجام دهند.
-----------------------------

پرسش 4: مگر شيعيان زيدي و اسماعيليه احاديث رسيده از پيامبر گرامي اسلام و ائمه مورد قبول خود را دال بر تأييد 12 امام شيعه (سلام الله عليهم اجمعين) را قبول ندارند تا از اشتباه خود برگردند؟
پاسخ:
زيد و اسماعيل خود ادعائي نبست به امامت خويش نداشتند و ديگران بودند که به جهت کج فهمي يا منافع دنيوي ،آنان را به عنوان امام پذيرفتند که البته پيروان آنان يا اين روايات را قبول ندارند يا آن ها را توجيه مي کنند بخصوص اسماعيليه که خيلي از احکام مسلم اسلام را هم به دلخواه خود تفسير و توجيه مي کنند. براي آگاهي اجمالي از شيعه دوازده امامي و زيديه و اسماعيليه به دو گفتار زير توجه نمائيد:
مؤسس شيعه اماميه يا شيعه اثنا عشري (1)
زمان پيدايش شيعه به طور رسمى بعد از رحلت پيامبر اکرم (ص) است، هر چند به طور غير رسمى شيعه در زمان نبى گرامى اسلام (ص) بود. (2)
شاهد آن که پيامبر در تفسير آيه: «اولئک هم خير البريه»؛ (3) خطاب به على (ع) فرمود: «انت و شيعتکم يوم القيامه راضين مرضيين؛ (4) تو و شيعيان تو در روز قيامت از خدا خشنودند و خدا از آنان خشنود است».
نيز فرمود: «ان هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامه؛ (5) على و شيعيانش در روز قيامت پيروز و سعادتمندند». بنا بر اين پايه گذار اصلي را مي توان خود پيامبر دانست.
در برخي روايات پيامبر به دوازده امام و خليفه بعد از خود اشاره مي کند. اين روايات در منابع اهل سنت نيز آمده است. با اين تفاوت که آن ها تنها از پيامبر نقل مي کنند که دوازده خليفه بعد از من خواهد آمد (6) و نام آن ها را بيان نمي کنند، اما در روايات نقل شده از منابع شيعي نام اين دوزاده تن نيز از پيامبر نقل شده است. بنا بر اين مي توان پايه شکل گيري مذهب اماميه را در کلمات پيامبر جستجو کرد، اما از آن رو که تأسيس يک مذهب و تشکيلات آن تا رشد و قدرت گرفتن آن نياز به گذر زمان دارد و شيعه اماميه در بستر زمان و در تاريخ تحولات بعد از پيامبر شکل گرفت، مي بايست به تحليل و مؤسس ديگري پرداخت؛ بدين شرح که:
با رخداد سقيفه مسير ترسيم شده توسط پيامبر اکرم دچار تحريف گشت، امير المؤمنين و پيروانش را به عنوان مخالفان خلافت ابوبکر مي‌شناختند، نه پيروان يک مذهب اسلامي، ولي پس از مرور زمان و روشن شدن مسائل، گسترش اختلافات و جدا شدن گروه‌هاي فکري، فاصله بين آن ها پديد آمده و به جداسازي مذاهب انجاميد. در زمان امام صادق (ع) مذهب شيعه با همان قرائت نبوي از اسلام (شيعه جعفري يا شيعه اماميه ) جايگاه ويژه اي پيدا کرد، به گونه اي که امام صادق در اذهان، مؤسس اين مکتب به شمار آمد.
اگرچه در دوران پيامبر اکرم و امير المؤمنين به پديده اختلاف مذاهب برخورد نمي‌کنيم، ولي طبق ديدگاه شيعه اماميه مسير اصلي نبوت پيامبر اکرم از آغاز به امامت امامان دوازده‌گانه (همان مذهب اماميه) ختم مي‌شده و پيامبر به روشنگري در اين مورد پرداخته است.
در دوران امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) دوران رشد اين مذهب بوده که به تربيت شاگردان بسياري پرداختند. در دوران آغاز غيبت صغرى اين مسير ترسيم شده توسط پيامبر اکرم به سرانجام مي‌رسد و وجود خارجي پيدا مي‌کند.
زيديه:
زيديه شاخه اى از مذهب تشيع و به فرقه اى گفته مى شود که به پيروى از زيد بن على (ع) مي خواند و على بن ابى طالب (ع) را در امامت بر ديگران مقدم و امامت را پس از او براى حسن (ع) و حسين (ع) و سپس منحصر در فرزندان آن دو بداند که با دعوت و فضل به امامت مى رسند، نه با وراثت. همچنين توحيد، عدل، وعد و وعيد، امامت و امر به معروف و نهى از منکر از ديگر اعتقادات زيديه است. (7)
تاريخ پيدايش زيديه، به قرن دوم هجرى باز مى‏گردد. زيديه پس از شهادت امام حسين، زيد شهيد، فرزند امام زين العابدين را امام مى‏ دانند.
زيد در سال 80 هجرى به دنيا آمد و در سال 122 به شهادت رسيد.
در اين که آيا زيد ادعاى امامت داشته، بايد گفت مطابق برخى از اسناد، دعوت او به «الرضا من آل محمد» بوده است، که مى تواند به معناى دعوت به امامان مورد قبول اماميه باشد. (8)
در برخى روايات چنين نسبتى به زيد و اين که او به هنگام قيام، مردم را به امامت خويش فرا خوانده ،به صراحت انکار شده است. امام رضا (عليه السلام) در پاسخ مأمون مبنى بر اين که آيا در مذمت کسى که به ناحق ادعاى امامت داشت، رواياتى وارد نشده است؟ فرمود: «زيد چيزى را که حق وى نبود، مدعى نشد. او پرهيزکارتر از اين بود که چنين ادعايى بکند. وى مردم را به رضا از آل محمد (عليهم السلام) فراخواند... . (9)
کشّي از فضيل رسان نقل مي کند که:
با امام صادق پس از شهادت عمويش زيد بن علي (ع) ملاقات کردم. حضرت به من فرمود: اي فضيل! عمويم زيد کشته شد؟ گفتم: بله، فدايت شوم. حضرت فرمود: خدا او را رحمت کند. او مؤمن، عارف، عالم و راستگو بود، و اگر پيروز مي‏ شد، به آن چه گفته بود وفا مي‏ کرد، و اگر به حکومت مي ‏رسيد، مي دانست که زمام حکومت را به چه کسي واگذار کند.
يحيي، فرزند زيد، در سخني با گروهي از شيعيان تأکيد مي‏ کند که پدرم عاقل‏ تر از آن است که به ناحق ادعايي کند، بلکه ايشان گفت: شما را به آن چه مايه خشنودي آل محمّد است، دعوت مي‏ کنم. و منظور ايشان در اين کلام، امام جعفر صادق (ع) بود. (10)
از اين جا روشن مي‏ شود که زيد (ع) و فرزند شهيدش، يحيي، قائل به امامت امام صادق (ع) بودند و براي خود ادعاي امامت نکردند، اما بعدها فرقه زيديه چنين ادعايي در مورد او مطرح کردند. (11)
اسماعيليه:
اسماعيليان فرقه‌اي از شيعيان محسوب مي‌شوند که با شيعه اماميه که معتقد به دوازده امام هستند، اختلاف نظر دارند. اسماعيليان با اماميه در اعتقاد به امام ششم (امام صادق) با هم اشتراک دارند، اما پس از امام صادق به امامت موسي کاظم (ع) و امامان پس از او اعتقاد ندارند. به جاي آن به امامت اسماعيل فرزند امام صادق (ع) معتقدند.
پس از شهادت امام صادق اکثر شيعه به امامت امام موسي کاظم ايمان آوردند، اما جمعي پسر بزرگ امام را به نام اسماعيل که بزرگ‌ ترين فرزند امام بود، امام دانستند، با اين که او در حال حيات حضرت از دنيا رفت و امام براي مرگ اسماعيل چند نفر را به عنوان شاهد حاضر نمود، حتي حاکم مدينه همگي بر مرگ اسماعيل شهادت دادند و در کفن و دفن او حاضر شدند، با وجود آن، بعد از شهادت امام صادق جمعي به امامت اسماعيل معتقد شدند و با مرگ او به پسرش محمد گرويدند.
اسماعيليان مرگ اسماعيل را انکار نموده و بر اين اعتقادند که او امام غايب است و روزي ظهور خواهد کرد. آنان همچنين تشييع و تدفين اسماعيل به دست امام صادق را ظاهري دانسته تا در صدد سوء قصد به جان او برنيايند.
آنان بر اين باورند که اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق بوده و امامت نيز حق بزرگ­ترين فرزند امام است. از طرفي امام صادق نيز قبلا او را به جانشيني خود برگزيده بود. اين گفته پايه و بنياني ندارد، چنان که شيخ مفيد مي‌فرمايد: اصل ياد شده اگر درست باشد، در جايي است که فرزند بزرگ امام پس از درگذشت ايشان زنده باشد، با آن که اسماعيل در سال صد و چهل و سه هجري (پنج سال پيش از شهادت امام صادق) درگذشت و جنازه او در انظار همگان تشييع شد. (12)
در منابع اوليه اسماعيليه غالباً از شخصي به نام ابوالخطاب محمدبن ابي زيد يا مقلاص بن ابي خطاب از موالي بني اسد سخن به ميان مي­ آيد که در کار امامت اسماعيل دست داشت. ابوالخطاب نخست از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بود. به سبب سخنان غلو آميزش امام او را لعنت کرده و از وي بي زاري جسته بود. وي سرانجام به دست عيسي بن موسي کشته شد. بعد از درگذشت او، پيروانش به محمدبن اسماعيل گرويدند، بر خلاف عده­ اي که هنوز در مرگ اسماعيل بن جعفر شک داشته و او را غايب مي‌پنداشتند. (13)
اسماعيليان معتقدند که زمين هرگز خالي از حجت نمي­ شود، و حجت خدا دو گونه است: (ناطق و صامت) ناطق را پيامبر (ص) و صامت را ولي و امام مي‌دانند که وصي پيامبر مي‌باشد. آنان بر اين باورند که اساس حجت پيوسته روي عدد هفت است. هر نبي که مبعوث مي شود، داراي شريعت و ولايت است. بعد از مرگش هفت وصي دارد که همگي داراي يک مقام هستند (مقام وصايت)، مگر وصي هفتمين که داراي سه مقام است (نبوت ، وصايت و ولايت).
حضرت محمد (ص) هفتمين وصي حضرت عيسي و محمد بن اسماعيل وصي هفتم پيامبر اسلام است، به اين ترتيب: 1. حضرت علي (ع) 2. امام حسين (ع) 3. امام سجاد (ع) 4. امام باقر (ع) 5. امام صادق (ع) 6. اسماعيل 7. محمد (آن ها امام حسن (ع) را وصي پيامبر نمي‌دانند) بعد از محمد بن اسماعيل هفت نفر از اعقاب محمد بن اسماعيل که نام ايشان معلوم نيست و بعد از آن هفت نفر اوّلي خلفاي فاطميين مصر که اول شان عبيدالله مهدي بنيان گذار خلافت فاطميان در مصر است. (14)
اسماعيليان نخستين معتقد بودند که تاريخ مذهبي بشر از هفت دوره تشکيل مي‌شده، هر دوره را يک پيامبر شارع، آغاز مي‌کرده است، آنان پيامبران شارع را که هر يک آورنده شريعتي نو، در دوره‌اي جديد بوده‌اند، ناطق مي‌ناميدند. در حقيقت، شريعت هر دوره منعکس کننده پيام ظاهري ناطق آن دوره بوده است، در شش دوره اول تاريخ «نُطَقا» يعني پيامبران اولوا العزم، ‌عبارت بودند از: آدم، نوح ، ابراهيم ، موسى، عيسى و محمد (عليهم السلام) هر يک از اين شش نفر، براي تفسير حقايق نهفته در باطن شريعت آن دوره، جانشيني داشتند که اسماعيليه وي را، وصي، اساس، يا صامت، مي‌خواندند.
اوصياي آن پيامبران، عبارت بودند از:
شيث، سام، اسماعيل، هارون (يوشع)، شمعون الصفا و علي بن أبي طالب، در هر دوره بعد از وصي آن دوره، هفت امام وجود داشت که «اَتِمّا» (جمع متَمّم) نيز ناميده مي‌شدند، وظيفه اصلي آنان حراست از معاني ظاهري و باطني شريعت آن دوره بوده است. هفتمين امام هر دوره به مقام ناطق دوره بعدي ارتقا مي‌يافته که با آوردن شريعتي نو، شريعت ناطق دوره قبل را نسخ مي‌کرده است.
اين روش در دوره هفتم تاريخ يعني آخرين دوره تاريخ تغيير مي‌کند. اسماعيليان نخست، هفتمين امام، در دوره حضرت محمد (ص) را ، محمد فرزند اسماعيل بن جعفر بن محمد صادق، مي‌دانند.
آنان معتقدند که محمد فرزند اسماعيل از دنيا نرفته و زنده است. او هفتمين و آخرين ناطق، و در ضمن اساس و وصي دوره خود نيز بوده که با رجعتش، به مقام آخرين ناطق در آخرين دوره تاريخ بشر مي‌رسيده است.
به عقيده آنان محمد بن اسماعيل گرچه شريعتي جديد نمي‌آورد، ولي شريعت دوره قبلي، يعني دين اسلام را منسوخ مي‌کند، چون وظيفه اصلي او به عنوان آخرين ناطق و اساس، بيان و وصف کامل معاني باطني و حقايق مکتوم در تمام شريعت‌هاي قبلي بوده است. در حقيقت، محمد بن اسماعيل، حقايق نهفته در شريعت اسلام و شرايع ديگر پيامبران اولوالعزم را بر همگان آشکار مي‌کند.
به عقيده آنان در آن عصر غائي تاريخ بشر ديگر هيچ گونه نيازي به احکام ديني وجود نخواهد داشت. محمد بن اسماعيل به عنوان قائم و آخرين ناطق، حکومت عدل را در پهنه جهان خواهد گسترد و سپس دنياي جسماني برچيده خواهد شد. (15)

پي نوشت ها:
1. کلمه شيعه اماميه هرگاه بدون قيد و قرينه به کار رود ، بر شيعه اثنا عشري اطلاق مي‌شود. (فرق و مذاهب کلامي، ص 137)
2. تشيع مولود طبيعى، ص 82 - 90، شهيد صدر، ترجمه محمد جواد حجتى کرمانى .
3. بينه (98) آيه 7 .
4. سيوطى، تفسير در المنثور، ج 8، ص 538 .
5. همان .
6. صحيح مسلم، کتاب الامارة، باب 1، حديث 7؛ مسند احمد بن حنبل، ج5 ، ص90، 100، 106؛ کنز العمال، متقى هندى، موسسة الرسالة، ج12، ص32؛ فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، دارالمعرفة، ج13، ص211؛ مشکاة المصابيح، محمد عمرى تبريزى، المکتب الاسلامى، حديث 5974 .
7. ابن عساکر، الحافظ ابوالقاسم على بن الحسن بن هبة اللّه بن عبداللّه الشافعى: تاريخ مدينة دمشق (80جلد)، دارالفکر، بيروت، 1416ق / 1996م .
8. زيد بن على و مشروعية الثورة، ص197ـ198 .
9. کفاية الاثر، خزاز قمى ،ص 302 .
10. هاشم معروف حسيني، الشيعه بين الاشاعره و المعتزله، ص 68 .
11. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 11، ص203 .
12. فرهنگ فِرَق اسلامي، محمدجواد مشکور، ص 47 ، مشهد ،انشارات استان قدس رضوي ، 1375 ، چاپ سوم .
13. همان، ص 48.
14. شيعه در اسلام ، علامه طباطبائي ، ص35-39 ، 1389 ه ق ، با مقدمه دکتر سيد حسين نصر ، تهران ، دار الکتب الاسلاميه .
15. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 8، ص 687 ـ 688 ، سيد کاظم موسوي بجنوردي ،تهران ،1377 ه ش ،چاپ اول .
-----------------------------

پرسش 5: آيا فرزند مي تواند به خاطر تصاحب ميراث پدري از سوي مادر با مادرش قطع رابطه كند و او را به صورت غير مستقيم تنبيه كند؟
پاسخ:
صله رحم از واجبات است و فرزند نمي تواند در فرض مسئله رابطه خود را با مادر قطع نمايد و بايد به جاي اين کار نهي از منکر کند و مادر را نصيحت نمايد. (1)

پي نوشت:
1. سئوال از دفتر آية الله خامنه اي در قم . (7746666-0251).

حسين عليه السّلام به او نگاه كرده فرمود: خواهرم، شكيباييت را شيطان از دستت نربايد، حضرت زینب (س) بعد از سفارش امام حسین (ع) دیگر بی صبری نکرد.

سلام، حضرت زینب (سلام الله علیها) درچه صحنه ای از روز عاشورا صبرش را از دست داد؟

پاسخ:
در ابتدا باید گفت:
حضرت زینب (سلام الله علیها) بانويي صبور و با معنویت بود که هر چه سختی ها بر وی رو می آورد، از خود نا راحتی نشان نمی داد و راضی به رضای خداوند بود.
اما در شب عاشورا مسئله ايی پیش آمد که بر حضرت زینب (س) سخت گذشت و او سخت ناراحت كرد.
امام سجاد (علیه السلام) در اين مورد مي فرمايد:
من در آن شبى كه پدرم فرداى آن كشته شد، نشسته بودم و عمه‏ ام زينب نيز نزد من بود و از من پرستارى مي كرد، در آن هنگام پدرم به خيمه خويش رفت و جوين، غلام أبى ذر غفارى نيز نزد او سرگرم اصلاح شمشير آن حضرت بود. پدرم اين اشعار را -كه خبر از بى‏ وفايى و بى‏ اعتبارى دنيا می دهد- مي خواند:
و اين اشعار را دو بار يا سه بار از سر گرفت تا اينكه من آن را فهميدم و مقصود او را دانستم، پس گريه گلوى مرا گرفت، ولى خوددارى كرده خاموش شدم، و دانستم بلاء نازل گشته، و اما عمه‏ ام، پس او نيز شنيد آنچه را من شنيدم و او چون زن بود و زنان دل نازك و بى‏ تاب‏ تر مي باشند، نتوانست خوددارى كند و از جا جسته دامن كشان به نزد آن حضرت دويده گفت:
وا ثكلاه (اى عزاى و مصيبت من)! كاش مرگ من رسيده بود و زنده نبودم، امروز (به روزي ماند كه) مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن از دنيا رفته‏ اند! اى باز مانده گذشتگان، و اى دادرس بازماندگان! حسين عليه السّلام به او نگاه كرده فرمود:
خواهرم، شكيباييت را شيطان از دستت نربايد، (اين سخن را فرمود) و اشك چشمانش را گرفت و فرمود: اگر مرغ قطا را در آشيانه‏ اش به حال خود مى‏ گذاردند (آسوده) مى‏ خوابيد. (1)
حضرت زینب (س) بعد از سفارش امام حسین (ع) دیگر بی صبری نکرد.

پی نوشت ها:
1. ارشاد مفید، ترجمه هاشم رسولى محلاتى‏، ج2، ص96، اسلاميه‏ ،تهران؛ دمع السجوم، ترجمه ابوالحسن شعرانی، ص247-248، ذوی ا لقربی ،1378ش.

صفحه‌ها