پرسش وپاسخ

با سلام،

1- چطور می شود که خداوند فقط برای یهودی ها پیامبر می فرستد؟ بسیاری از اقوام دیگر (چینی ها، ژاپنی ها، آمریکا قبل از مهاجرت سفید پوستان) را فراموش می کند. در قرآن وتاریخ سخنی از پیامبران آنها نیست، آیا این نشان نمی دهد ادیان ابراهیمی ساخته دست این قوم است و نه خدای عالم گیر که اگر از جانب خدا بود برای همه مردم زمین بود؟

2- آیا فرشتگان لایق پاداشند؟ برای چه نه؟

3- تمامی پیامبران و امامان براساس آنچه در دین ما گفته می شود مجبور بوده اند؛ موسی، عیسی در کودکی به پیامبری رسیده اند، بدون تعقل و عمل صالح و پیامبر ما که قبل از خلقت جهان نوری بوده و نشانه های پیامبری اش در کودکی آشکار بوده چطور اینها لایق برتری اند در حالیکه از قبل همه چیز مشخص بوده؟

پاسخ1:
اين گونه نيست كه خداي متعال فقط براي يك يا دو قوم خاص مانند قوم بني اسرائيل پيامبراني و هدايتگراني را بفرستد و بقيه اقوام و انسان ها را فراموش كند.
طبق تصريح قرآن كريم خداي متعال براي هر قومي پيامبري يا پيامبراني را مبعوث كرده و براي هدايت آن ها فرستاده است:
«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ؛
براى هر امّتى، رسولى است. هنگامى كه رسول شان به سوى آنان بيايد، به عدالت در ميان آن ها داورى مى‏ شود و ستمى به آن ها نخواهد شد. "(1)
در آيه ديگر مي فرمايد : « وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبين‏؛
در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: «خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد!» خداوند گروهى را هدايت كرد و گروهى ضلالت و گمراهى دامان شان را گرفت . پس در روى زمين بگرديد و ببينيد عاقبت تكذيب‏ كنندگان چگونه بود " (2).
همچنين در آيه اي مي فرمايد: « إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ ؛ تو را به حق براى بشارت و انذار فرستاديم . هر امّتى در گذشته انذاركننده ‏اى داشته است‏ " .(3)
طبق آياتي كه بيان شد هر امتي و قومي داراي پيامبراني بوده است. خداي متعال براي همه آن ها هدايتگراني فرستاده است. بلي نام و داستان بسياري از آن ها در قرآن كريم نيامده است. تصريح به نيامدن نيز در قرآن آمده است كه خداي متعال به پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: داستان برخي از پيامبران را براي تو نقل كرديم و داستان بسياري از آن ها را نقل نكرده ايم.
« وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْك‏ ... ؛ پيامبرانى كه سرگذشت آن ها را پيش از اين، براى تو باز گفته‏ايم و پيامبرانى كه سرگذشت آن ها را بيان نكرده ‏ايم‏ " (4)
در آيه ديگر مي فرمايد:‌‌ «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْك‏ ... ؛پيش از تو رسولانى فرستاديم. سرگذشت گروهى از آنان را براى تو بازگفته، گروهى را براى تو بازگو نكرده‏ ايم ... "(5) در ذيل تفسير همين آيات آمده كه خداوند پيامبر سياه پوست كه طبعا در مناطق آفريقا مي شود داشته است.
اما اينكه چرا خداي متعال نام و داستان برخي از انبيا و پيامبران را در قرآن ذكر كرده و برخي را ذكر نكرده است، براي ما معلوم نيست. لكن مي توان چنين گفت كه داستان و نام پيامبراني در قرآن آمده است كه امتياز بالاتري نسبت به بقيه داشته اند. زندگي و حيات آن ها و اقوام شان عبرت آموزتر و براي عبرت گيري و هدايت انسان مفيد تر بوده است.
اديان ابراهيمي نيز اين گونه نيست كه همه آن ها اديان و شرايعي باشند كه براي قوم بني اسرائيل بوده باشد. شريعت اسلام كه يك شريعت و دين ابراهيمي محسوب مي شود ،پيامبرش از قوم بني اسرائيل نمي باشد.
پس استدلال به اينكه چون اديان ابراهيمي همگي براي بني اسرائيل مي باشد، پس دست ساخته هاي قوم بني اسرائيل است، نه خداي متعال ،صحيح نيست. زيرا روشن شد كه همه اديان ابراهيمي متعلق به قوم بني اسرائيل نمي باشد. پيامبر آن نيز از قوم بني اسرائيل نيست، مانند دين مبين اسلام. نيز روشن شد كه بسياري از پيامبران گذشته كه از جانب خداي متعال براي اقوام ديگر فرستاده شده بودند، نام شان در قرآن نيامده است و اين دليل بر نبودن و فرستاده نشدن آن پيامبران نيست.

پي نوشت ها:
1. يونس (10)آيه 47
2. النحل (16)آيه 36
3. فاطر( 35 )آيه 24
4. النسا(4)آيه 164
---------------------------------------

پاسخ2:
براي پاسخ به اين سوال نياز به چند مقدمه در باره چگونگي و ماهيت اعمال فرشتگان و تفاوت آن با ماهيت اعمال انسان داريم و بعد ازاين مقدمات به پاسخ اين سوال مي رسيم كه آيا فرشتگان پاداش به معنائي كه ما مي شناسيم خواهند داشت؟
1-از جمله موجوداتي كه مي توان به وجود صفت اختيار در آن ها اشاره كرد، ملائكه الهي مي باشند.
هر چند ملائكه در انجام امور محوّله و مأموريت‏ هاي خود هيچ گونه خطايي نمي‏ كنند لكن از برخي آيات قرآن برمي‏ آيد كه لااقل گروهي از آنان در كمال اختيار، مطيع كامل فرمان هاي الهي‏ اند. نيز برمي‏ آيد كه در انديشه خود نيز از نوعي اختيار برخور دارند.
پرسش و پيشنهاد ملائكه در موضوع خلقت آدم (1 ) و نيز آيه: «لايعصون اللّه‏ ما امرهم»(2) به مطالب فوق اشاراتي دقيق دارند.
پرسش ملائكه درباره آفرينش آدم و نيز پيشنهاد آن ها كه: «ونحن نسبح بحمد ربك و نقدس لك» نشان از نيروي تفكر در آنان و آيه «لايعصون» نشان از اختياري بودن اطاعت در آنان دارد، زيرا عصيان نكردن زماني فضيلت محسوب مي ‏شود كه آن موجود قادر بر عصيان باشد.
بنابراين ملائكه به خوبي‏ ها و نيكي‏ ها گرايش دارند. اين گرايش به طور جبري صورت نمي‏ پذيرد، بلكه از روي اختيار است؛ ولي اختيار و انتخاب در مورد آن ها چون با مانعي رو به رو نيست، يك مسئله طبيعي و عادّي است؛ از اين رو انجام طاعات در باره فرشتگان، مطابق طبع و فطرت آنان است؛ ولي انسان گرچه داراي عقل است، بُعد مادّي و جسمي و خواص و ويژگي‏هاي حيواني و تمايلات شيطاني در وجودش هست؛ از اين رو گرايش وي به خيرات و نيكي‏ ها مواجه با تمايلات نفساني و شيطاني است؛ بنابراين انتخاب و گزينش در انسان نياز به مجاهده با نفس دارد. انساني كه با نفس خويش مجاهده كند، بسيار ارزشمند بوده، بر فرشتگان هم برتري مي‏ يابد.
2-انسان براي غالب آمدن بر تمايلات نفساني و رسيدن به ملكات رحماني و تقويت آن ها نياز به يكسري قوانين و رعايت اصولي است كه به آن ها تكليف گفته مي شود. چون ملائكه قواي شيطاني ندارند و تمام وجود آن ها رحماني و نوراني است ، بنابراين تكليف به اين معنا كه در مورد انسان گفتيم نخواهند داشت (البته تكليف به معناي مسووليت انجام برخي از كارها را دارد كه با اين معني از تكليف كه در مورد انسان گفتيم متفاوت است.)
3-ثواب و پاداش به اجرت و نتيجه اي گفته مي شود كه تكليف كننده -كه در اين جا خداي متعال است- بر مكلف -كه در اين جا انسان مي باشد- عنايت مي كند. (3)
با اين بيان پاداش بدون تكليف بي معنا است. جائي كه علت پاداش وجود داشته باشد، معلول نيز كه همان ثواب و پاداش است، موجود خواهد بود. مانند انسان كه در مورد او تكليف كه علت پاداش و ثواب است، وجود دارد. بنابراين معلول تكليف كه پاداش است، وجود خواهد داشت. جائي كه تكليف وجود نداشته باشد، پاداشي نيز در كار نخواهد بود.
با بيان اين مقدمات،‌ روشن مي شود كه ملائكه پاداش و ثوابي كه براي انسان مقدر شده است -و در مقابل انجام تكليف است- نخواهند داشت. به خاطر اين است كه زمينه وجود تكليف ( رسيدن به كمالات در اثر رعايت ) در آن ها وجود ندارد. ملائكه هر كمالي كه بايد داشته باشند دارند . براي رسيدن به آن ها نيازي به تكليف و مجاهدت نفساني ندارند.

پي نوشت :
1.بقره (2) آيه 29.
2. تحريم(66) آيه 6.
3. براي مطالعه بيش تر مي توانيد به كتاب كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد ، الفصل الثالث ، المساله الحاديه عشره ، مراجعه كنيد.
----------------------------------------

پاسخ3:
گاهي انسان خيال مي‏ كند كه خداوند بدون حساب و كتاب، نعمتي را به فردي داده، در صورتي كه اين تصور درباره خدا اشتباه است. اشتباه با توجه به دو مسئله رفع مي‏ شود، يكي شناخت خدا و ديگري دقت در قرآن كريم و كلمات معصومين(ع)
شناخت خدا: وقتي اعتقاد داريم خدا غني مطلق است و هيچ نيازي ندارد، عادل است و هيچ گونه ظلمي درباره‏ اش تصور نمي‏ شود، حكيم است و هيچ كاري را بدون حكمت نمي‏ كند، خالق همه موجودات عالم امكان است و همه مخلوق اويند و او به همه يك گونه نسبت دارد، با اين اعتقاد اگر در بين مخلوقات، تفاوتي از لحاظ رتبه و مقام فرق‏ هاي ديگر مشاهده كنيم كه يكي فرشته است، ديگري انسان، يكي پيامبر است و ديگري امام، يكي عارف است و ديگري عامي و... يقين پيدا مي‏ كنيد منشأ تفاوت‏ها در طرف مخلوقات است، نه در طرف خالق اگر يكي پيامبر اسلام شد و ديگري ابوجهل مي‏ فهميم زمينه پيامبر شدن در حضرت محمد(ص) بوده كه خدايش به نبوت انتخاب نمود، و ابوجهل هم خودش راه جهنم را انتخاب كرد.
قرآن و كلمات معصومين (ع):
قرآن درباره اعطاي مقام امامت به حضرت ابراهيم(ع) مي‏ فرمايد: "و اذا ابتلي ابراهيم ربَّه بكلماتٍ فأتمهن قال انّي جاعلك للناس اماماً؛
به خاطر بياوريد، هنگامي كه خدا ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش بر آمد، خدا به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم". (1)
ابراهيم پس از پيمودن مراحل آزمايش، لايق آن موهبت عظيم الهي شد. درباره حضرت يوسف مي‏ فرمايد: "و لمّا بلغ أشدّه آتيناه حكماً و علماً و كذلك نجزي المحسنين، هنگامي كه به مرحله بلوغ و قوّت و تكامل جسم و جان رسيد ؛ آمادگي براي پذيرش وحي پيدا كردن ما حكم به او داديم . اين گونه نيكوكاران را پاداش مي‏ دهيم".(2)
جمله "كذلك نجزي المحسنين" شاهد گويا است بر اين كه هر كس شايسته مقامي باشد، خدا به او عنايت مي‏ كند. هيچ بخلي درباره خدا تصور نمي‏ شود. اين جمله كاملاً مي‏ رساند كه اعمال صالح و شايسته يوسف(ع) او را آماده براي موهبت بزرگ الهي كرد.
درباره حضرت موسي مي‏ فرمايد: "وفتّناك فتوناً...؛ ما تو را بارها امتحان كرديم .سال‏ها ميان مردم مدين توقف كردي. بعد از آمادگي لازم و بيرون آمدن از كوره امتحانات، سرافرازي و پيروزي داراي قدر و مقامي شدي".(3)
از بيانات قرآن به خوبي روشن مي‏ شود عنايات و موهبت‏ هاي الهي به افراد بر اساس لياقت و شايستگي‏ هاي آن‏ها بوده است، نه اين كه بدون حساب و كتاب باشد، مثلاً خداوند قرعه كشيده و امامت به نام حضرت ابراهيم (ع) افتاده باشد.
اما كلمات معصومين (ع): در دعاي ندبه مي‏ خوانيم: "اوليائك الذين استخلصتهم لنفسك... بعد أن شرطتَ عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيه...، اوليايي كه آنان را براي خود برگزيدي، پس از آن كه زهد و پيراستگي را در زندگي دنياي پست بر از آنان شرط نمودي. آنان نيز شرط تو را پذيرفته و تو نيز از وفاي آنان آگاه شدي"
در زيارت حضرت زهرا(س) مي‏ خوانيم، "سلام بر تو اي امتحان شده، كه خدا تو را در ميدان امتحان و ابتلا، صابر و بردبار يافت".(4)
در زيارت حضرت اميرالمؤمنان علي(ع)مي‏گوييم: "سلام بر تو اي كسي كه به عهد خدا وفا كردي"(5)
مقام‏هاي معنوي كه از طرف خدا به انسان‏ها داده مي‏ شود، بر اساس لياقت‏هاي خاصي است كه افراد دارند .كاملاً حساب شده و دقيق است. خداوند با علم بي انتهايش تشخيص مي‏دهد كه چه كسي شايسته چه مقامي است.
حضرت صادق فرمود:ازآن جا كه خداوند به هنگام آفرينش پيامبران مي دانست كه آنان از او فرمان برداري مي كنند وتنها او را عبادت نموده، هيج گونه شركي روا نمي دارند {از موهبت هاي ويژه خويش برخوردار شان ساخت} پس اينان به واسطه فرمان برداري خداوند به اين كرامت ومنزلت والا رسيده اند .

قرآن مي‏ فرمايد: "و اللَّه أعلم حيث يجعل رسالته، خدا خودش بهتر مي‏ داند كه رسالت را كجا قرار دهد."(6) در مقام ادعا برخي مدعي هستند كه مي‏ توانند آدم خوبي شوند، ولي وقتي موقع امتحان مي‏ شود، اكثريت مردود مي‏ شوند. سراسر تاريخ شاهد گوياي اين مدعا است. به قول مرحوم دكتر شريعتي اكثر دانشجويان در ايام تحصيل انقلابي داغ هستند و حرف‏ها و ايده‏ هاي خوب دارند، ولي وقتي فارغ التحصيل شدند و در صحنه اجتماع وارد شدند، اكثراً حرف‏هاي شان يادشان مي‏ رود و مشغول زندگي خود مي‏ شوند.
همه كساني كه در كربلا در صف مقابل امام حسين (ع) بودند، حقانيت حضرت را مي‏ دانستند، ولي دنيا پرستي مانع از آن شد كه از حق حمايت كنند. از بين آنان عده كمي از جمله "حُرّ رياحي" ‏گفت: من هرگز بهشت را به دنيا نمي‏ فروشم، و آمد به طرف امام حسين (ع) و ضربات شمشير و نيزه و تيرها را به جان خريد. شربت شهادت نوشيد و با اختيار خود سعادت ابدي را نصيب خود كرد.
بنابراين بسياري ازآنچه كه پيامبران و ائمه به آن رسيده اند، در اثر لياقت و شايستگي هائي است كه از خود نشان داده اند. خداي متعال اگر مقام و منصبي معنوي و الهي به آن ها داده و يا آن ها را به نعمتي مخصوص گردانيده، در نتيجه اعمال واخلاصي است كه از خود نشان داده اند.
به خاطر برخي مصالح ظهور برخي از اين نعمت ها و مقامات در سنين كودكي و يا حتي قبل از تولد بود ه. مانند آنچه كه در مورد حضرت عيسي عليه السلام و يا ديگر پيامبران و ائمه بزرگوار رخ داده است.
با اين توضيح كه خداي متعال به دليل علم پيشين خود به عالم و اين كه چه اتفاقاتي در آن رخ خواهد داد و هر كس به لحاظ لياقت و مقام وجود به چه مقام و مرتبه خواهد رسيد، مي دانست افرادي از انسان ها خواهند بود كه به عهدي كه گفته شد وفادار خواهند بود. در مقام اطاعت از خداي متعال به بالاترين مقامات اخلاص دست خواهند يافت، از طرف ديگر بشر براي هدايت به سوي راستي و درستي نيازمند به هدايت هدايتگراني است كه از جنس خود آنان باشند. از جانب خداي متعال به اين كار مامور شده باشند. از طرف ديگر هدايتگران بايد داراي صفاتي باشند كه آن ها را در طول حيات خود از تولد تا مرگ در بين انسان هاي ديگر ويژه گردانده باشد مانند صفت عصمت ،‌شجاعت، علم و... . لزوم به خاطر اين است كه مردم تا فردي را با چنين ويژگي هائي از ابتداي حياتش نبينند، اعتماد نخواهند داشت. بنابراين از او تبعيت نخواهند كرد .پس هدايت نخواهند شد.
خداي متعال با علم به تمام اين موارد آن افراد خاص و ويژه و وفا كننده به عهد و داراي درجه بالاي اخلاص و ايمان را براي اين ماموريت ويژه، از ابتداي خلقت معين كرد. نعمت هائي را به هر كدام از آن ها در زندگي دنيوي شان عنايت فرمود تا در راه انجام اين ماموريت موفقيت كامل داشته باشند.
بنابراين اگر خدا آن ها را به نبوت و امامت برگزيد براثر لياقت فردي شان بوده است. اگر نعمت هائي را اضافه به آن ها داده است، حتي قبل از رسيدن به زمان بلوغ و تعقل و تكليف، مانند آنچه كه به پيامبر اسلام و ديگر انبيا و ائمه در زمان طفوليت داد،‌ حتي زماني كه پيامبر و يا امام نبوده اند، فقط به خاطر اين بود كه مأموريت ويژه آن ها از ابتدا بي عيب و نقص باشد و لكه اي هر چند كوچك بر دامن حيات دنيوي شان نباشد.

پي نوشت:
1 - بقره (2) آيه 124.
2 - يوسف (12) آيه 22.
3 - طه (20) آيه 40.
4 - مفاتيح الجنان، زيارت حضرت زهرا(س) در روز يكشنبه.
5 - همان، ص 760، (زيارت اميرالمؤمنان(ع)
6 - انعام(6) آيه 124.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

ایا داشتن دوست دختر اشکالی دارد؟

رابطه دختر و پسر، يک دوستي ساده مانند دوستي دو دختر يا دو پسر نيست، بلکه در دوستي و ارتباط دو جنس مخالف، پديده‌اي وجود دارد که نبايد آن را ناديده گرفت و آن هم مسئله غرايز جنسي است که قابل انکار نيست. هر چه سعي شود ناديده گرفته شود، باز نمي‌توان وجود آن را انکار کرد. به خصوص در مورد دختران و پسران جواني که مجرّد بوده و در اوج بلوغ جنسي قرار دارند. اينکه از نظر اخلاقي يا ديني براي آن حد و مرزي قرار داده شده، به جهت پيامدهاي مختلف آن است.
غريزه جنسي از نيرومندترين غرايز در وجود انسان است که بسياري از رفتارهاي انساني را شکل مي‌دهد كه به گونه‌هاي مختلف ظهور و بروز دارد. اسلام که يک مکتب جامع است و مي‌خواهد مردان و زنان مسلمان، از يک طرف روحي آرام و اعصابي سالم و چشم و گوشي پاک داشته باشند تا بتوانند قله‌هاي رفيع انساني و رستگاري را فتح نمايند . از طرف ديگر به نيازهاي غريزي و فطري خود نيز دست يابند، بنابراين با حساسيت ويژه، اما واقع بينانه و لحاظ کردن طبيعت و اميال دروني و خواسته‌هاي نفساني انسان، قوانين و احکامي را جهت حفظ و نگه داري فرد و جامعه در خط اعتدال و ميانه روي وضع کرده است. از جمله آن احکام، چگونگي ارتباط با جنس مخالف است.
اين ها همه به سبب اين است که اسلام از جانب کسي براي هدايت انسان‌ها فرستاده شده که خالق فطرت و غريزه با تمامي استعدادهاي بهينه و ذخيره شده در انسان است. بنابراين هر عاملي که موجب تحريک انگيزه‌هاي شهواني در جامعه گردد و به آرامش روحي و رواني و عفت عمومي، صدمه وارد کند، مورد تأييد اسلام نيست. اسلام مي‌خواهد انواع لذت‌هاي جنسي در محيط و درون خانواده شکل گيرد . از اين طريق آرامش روحي و رواني و پيوند‌هاي عاطفي نيز برقرار بماند . با طرح آن در محيط جامعه به پيوند خانواده و اجتماع نيز آسيب وارد نشود.
به جهت همان ميل شديد جنسي گاهي اوقات بي آنکه دختر و پسر(به خصوص پسران) بخواهند، در شرايطي قرار مي‌گيرند که حتي اراده خود را از دست مي‌دهند . ديگر نمي‌توانند از ارتباط جنسي خود داري کنند . ناخود آگاه و بي آنکه که بخواهند، کم کم در آن شرايط بدون بازگشت قرار مي‌گيرند . زماني متوجه مي‌شوند که کار از کار گذشته است، يعني با فراهم شدن شرايط ديگر، اراده جلوگيري بسيار سخت و دشوار است. پس چرا نبايد اين جريان را از سرچشمه بست ؟ به همين خاطر در اسلام حتي خلوت کردن زن و مرد (دختر و پسر) نامحرم در مکاني که رفت و آمد نباشد، حرام و گناه است.
مگر غير از اين است که تمام روابط جنسي بين دختران و پسران از ارتباط‌ هاي به ظاهر ساده و دوستانه آغاز شده است ؟ متأسفانه به همين ارتباط جنسي ختم نشده، بلکه عاملي براي پديد آمدن بسياري از ناهنجاري‌هاي اجتماعي و رواني نيز مي‌شود. بهترين شاهد بر ادعاي فوق مراجعه به واقعيات موجود در اجتماع است، در باره طلاق‌ها، فسادهاي جنسي، اعتياد و افسردگي‌ها مقداري تحقيق کنيد، ببينيد. نقطه شروع اين نابساماني‌ها از کجا بوده ؟ بسياري از آن ها با يک نگاه ساده يا يک ارتباط کلامي کوچک با نامحرم شروع شده ، به تدريج به ايجاد محبت و عشق و مشغول شدن فکر انجاميده و در انتها به قرار و مدار و...
اما مسئله اين است که چون جوانان و نوجوانان مخصوصا دختران جوان، هنوز به سني نرسيده‌اند که عاقبت برخي از کارها براي شان تجربه شده باشد، فقط همان ابتداي کار را که شيرين است مي‌بينند و به دوستي با پسران نامحرم تن مي‌دهند . به اين ترتيب وارد دامي مي‌شوند که خلاصي از آن بسيار دشوار است. چرا که اولين مشکل آن ها، مشغوليت فکرشان است و عقب افتادن تدريجي از درس. مشکل بعدي خانواده (اگر داراي خانواده مذهبي باشند)،‌ مشکل بعدي ازدواج است. آن ها اگر بخواهند با همان پسري که از طريق کوچه و خيابان با او آشنا شده‌اند، ازدواج کنند، هيچ ضمانتي وجود ندارد که او چند دوست دختر ديگر در آستين نداشته باشد و سر بزنگاه از اين دختر جدا نشود و به آن ها نپيوندد . به اين ترتيب دختران زيادي را دچار داغ فراق و افسردگي و نابساماني خانوادگي نکند، حتي در دانشگاه‌ها يا محيط‌ هاي کاري نيز ارتباط نامناسب با نامحرم، غالبا باعث گرفتاري است، زيرا چه بسا باعث ايجاد عشق‌هايي در دل دختران و پسران جوان مي‌گردد که به دلائل گوناگون، هرگز به "وصل" منجر نخواهد شد و داغ آن براي هميشه به دل طرفين خواهد ماند و فکرشان را آزرده خواهد ساخت.
مسائل فوق هيچ کدام قصه نيست، بلکه واقعيت‌هايي است که به وفور در جامعه جاري است و ما تنها با گوشه هايي از آن ها آشنا مي‌شويم. بسياري از گرفتاران اين مسائل به دليل حيا و شرم، مشکلات خود را براي ديگران بازگو نمي‌کنند. اگر اين کار را مي‌کردند، درس عبرت خوبي براي ديگران مخصوصا جوانان و نوجوانان مي‌گشت.
وقتي اين مشکلات ريشه‌يابي مي‌شوند، غالب آن ها از همان نگاه‌هاي کوچک و سخن‌هاي کوتاه و عشوه‌هايي آغاز مي‌شوند که برخي مي‌گويند نبايست روي آن ها حساسيت نشان داد،‌ اما چه مي‌توان کرد که همين موارد کوچک اگر مورد بي توجهي واقع شوند. و ادامه يابند، سر از مشکلاتي بسياري در مي‌آورند.
در روايات از گفتگوي مرد با زن نامحرم يا زن با مرد نامحرم مذّمت شده است: امام صادق(ع) از پيامبر(ص) نقل مي فرمايد:
"نهي أن تتكلم المرأه عند غير زوجها و غير ذي محرم منها اكثر من خمس كلمات ممّا لابدّ لها منه؛(1)
پيامبر از سخن گفتن زن در برابر مرد نامحرم بيش تر از پنج كلمه ضروري، نهي كرده است"، يعني اگر حرف ضروري دارد، بيش از پنج كلمه نباشد. باز از پيامبر نقل است:
"اربعٌ يمتن القلب: الذنب علي الذنب و كثره مناقشه النساء (يعني محادثتهنّ) و مما راة الاحمق يقول و تقول و لا يؤول إلي خير أبداً و مجالسه الموتي. قيل و ما الموتي؟ قال: كلّ غنيّ مترف؛(2)
چهار چيز قلب را مي ميراند: گناه روي گناه [مداومت بر انجام گناهان و توبه نكردن از گناه]، گفتگوي زياد با زنان، بحث و جدل با انسان كودن و كم فهم. همنشيني و مجالست با مُرده ها". پرسيدند: مرده ها يعني چه؟ فرمود:‌يعني كساني كه ثروتمند اسرافكارند يا ثروتمندان دنيا گرا".
ابوبصير مي گويد: به زني قرآن مي آموختم. روزي با او شوخي كردم. وقتي نزد امام باقر(ع) رفتم، حضرت فرمود: چه به زن گفتي؟ از خجالت صورت خود را پوشاندم، حضرت فرمود:‌ ديگر به او قرآن درس نده (و درس را تعطيل كن).(3)
طبيعي است كه گفتگوي مرد با زن نامحرم خواه ناخواه در علاقه و ايجاد روحيه شهوي كم و بيش تأثير دارد، مخصوصاً اگر زن، جوان يا در مكان خلوت باشد. فقها گفتگوي غير شهوي مرد با زن نامحرم را مكروه دانسته اند . نويسنده كتاب وسائل الشيعه بخشي از كتاب حديثي خود را به عنوان "باب كراهه محادثه النساء لغير حاجه (كراهت گفتگوي غير ضروري با زنان نامحرم)" آورده است.(4) از اين روايات و روايات فراوان ديگر استفاده مي شود. گفتگوهايي كه همراه با لذت و شهوت باشد، حرام است . بايد از آن ها اجتناب كرد . بدون شهوت و لذت هم كراهت دارد.
موفق باشيد.
پي نوشت ها:
1. وسائل الشيعه، ج 14، ص 143، باب 1106 از ابواب مقدمات نكاح.
2. همان.
3. همان.
4. همان.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام در رابطه با حدیثی که می گویید کسی را که دوست داری به او بگو . می خواهم بدانم حدیث صراحت دارد در اینکه عبارت دوستت دارم را بگویی یا اینکه منظور این است که دوست داشتنت را ابراز کنی؟ من دیده ام مثلا اخبره یا فلیعلمه من ندیدم بگوید قل یا این جمله را بیان کن صحیح است.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
احاديثي زيادي در اين زمينه وجود دارد که وقتي کسي را دوست داري، به او خبر بده که جهت نمونه به چند مورد آن اشاره مي کنيم :
از رسول خدا(ص) روايت شده است ؛ اذا احبّ احدکم صاحبه او اخاه فليعلمه؛ (1)کسي از شما که همنشين يا برادرش را دوست دارد، او را از دوستي آگاه کن .
از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است؛ مرّ رجل في المسجد و ابو جعفر جالس و ابو عبدالله فقال له بعض جلسائه والله اني لاحبّ هذاالرجل قال له ابو جعفر :الا فاعلمه فانه ابقي للمودّه و خير في الالفه؛(2)
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با جمعي در مسجد نشسته بودند که مردي گذر کرد . کسي از جمع گفت : به خدا من اين مرد را دوست دارم، امام باقر فرمود: اين را به او اعلام کن ، چرا که تداوم دوستي نيک در همدمي است.
پيداست که منظور اعلام دوست داشتن است به هر عبارت و اشارتي وگرنه لفظ دوستت دارم موضوعيتي ندارد .
پي نوشت ها:
1. المحاسن ، ج1 ، ص 166.
2. بحار الانوار ، ج 71 ص 181؛ کافي ، ج2 ، ص 644 .

ایا این مسائل جنسی و شب زفاف در اهل سنت وجود دارد. راستشو بخوای من نمی فهمم.

پاسخ:
با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
سوال شما براي ما روشن نيست. لطفا پرسش خود را به صورت روشن براي ما ارسال کنيد.
مسائل جنسي و آداب شب زفاف(شب عروسي ، شبي که زن وشوهر با هم رابطه زناشويي دارند) در اهل سنت نيز مي باشد.

با سلام خدمت شما وتشکر از پاسخگویی شما به سوالات لطفا بفرمایید آیا این حدیث چه وضعیتی دارد؟(بررسی سندی بفرمایید لطفا)(لطفا جواب را به فارسی بفرمایید) از رسول اکرم(ص) نقل شده که فرمود: \"ان فاطمه احصنت فرجها فحرم الله ذریتها علی النار\" به خاطر پاکدامنی فاطمه زهرا(س) خداوند فرزندان او را به جهنم نمی برد) آدرس:بحار الانوار ج 43 صص 20،230،231،232 ومنظور چه کسانی هستند ؟ معنای ذریه حضرت زهرا کیست؟ تشکر از شما والسلام

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در پاسخ سوال اول شما عرض مي کنيم :
اين حديث در کمال صحّت است. چون شيخ صدوق اين حديث را با سند خويش نقل مي کند . سند شيخ صدوق بين علما معتبر است . از طرفي هم اين روايت به زيد النار مشهور بوده و مورد اعتنا است.
هم چنين در کتاب مستدرك الصحيحين، جلد 3 ،صفحه 152اين حديث ذکر شده است؛ روى بسنده عن عبد اللّه بن مسعود قال: قال رسول اللّه (ص) : إن فاطمة(س) أحصنت فرجها فحرّم اللّه ذريتها على النار، و در پايان گفته شده هذاالحديث صحيح الإسناد .(1)
در پاسخ سوال دوم شما هم مي گوئيم که منظور امام حسن وامام حسين و حضرت زينب و حضرت ام کلثوم فرزندان بلافصل حضرت زهرا هستند که روايات زيادي در اين زمينه خاص وارد شده است ؛
در كتاب: معانى الاخبار از حماد بن عثمان روايت مي كند:به حضرت امام جعفر صادق (ع) گفتم: معنى اينكه پيغمبر خدا فرموده:حضرت فاطمه(س) خود را حفظ كرد و خدا ذريه وى را به آتش حرام كرد چيست؟فرمود: آنان كه از آتش آزادند، امام حسن و امام حسين و زينب و ام كلثوم خواهند بود.(2)
در پاسخ سوال سوم شما که معناي ذرّيه حضرت زهرا کيست ، ضمن بيان روايت ذيل گفته مي شود: امام حسن و امام حسين( عليهما السّلام) و فرزندانى كه از رحم آن بانو متولد شده ‏اند،
صدوق در كتاب معانى الاخبار از حسن بن موسى نقل مي كند :
در خراسان در مجلس حضرت رضا (ع) بودم، زيد بن موسى (برادر حضرت رضا) هم در آن مجلس حضور داشت. زيد متوجه گروهى از اهل مجلس شد و گفت: ما چنين و چنانيم. وقتى حضرت رضا(ع) متوجه آن گروه شد و گفته زيد را شنيد، به وى فرمود:
اى زيد! آيا قول بقال‏هاى كوفه كه مي گويند: فاطمه خويشتن را حفظ كرد و خدا فرزندان او را به آتش جهنم حرام كرد، تو را مغرور نموده است؟! به خدا قسم كه اين مطلب جز براى حسن و حسين (عليهما السّلام) و فرزندانى كه از رحم آن بانو متولد شده‏اند ،نخواهد بود.آيا مى‏شود گفت: حضرت موسى بن جعفر( ع) خدا را اطاعت كند، صائم- النهار و قائم الليل باشد و تو معصيت خدا را انجام دهى و فرداى قيامت نزد خدا با او مساوى باشيد و يا اينكه تو نزد خدا عزيزتر باشى!!؟ در صورتى كه حضرت على بن الحسين (ع) مي فرمايد:
اجر نيكوكاران ما خاندان دو برابر و عذاب گنهكاران ما نيز دو برابر خواهد بود.
حسن مي گويد: حضرت رضا(ع) سپس متوجه من شد و فرمود:
اى حسن! اين آيه را چگونه قرائت مي كنيد كه خدا مي فرمايد:
قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ، إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ (3) گفتم: بعضى از مردم مي خوانند:
انه عمل غير صالح (بفتح عين و لام و كسر ميم) و بعضى مي خوانند: إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ (بفتح عين و ميم و دو پيش لام) بنا بر قرائت دوم خدا پسر نوح را از پدرش ندانسته است.
حضرت رضا فرمود: ابدا اين طور نيست، بلكه وى پسر حضرت نوح بود. ولى خدا را معصيت كرد .خداى او را از پدرش ندانست. همين طور هر كسى از ما خاندان اطاعت خدا را نكند، از ما نخواهد بود. اگر خدا را اطاعت نمائى، از ما اهل بيت خواهى بود.(4)
پي نوشت ها:
1. فضائل الخمسة من الصحاح السته، ج‏3، ص 165.
2. زندگانى حضرت زهرا عليها السلام(نجفى)، ص 255.
3.هود(11)، آيه 46.
4. زندگانى حضرت زهرا عليها السلام، ص 254.

من با دوست دخترم کمی رابطه داریم و نحایت این رابطه در آغوش کشیدن همدیگه است و یا بوسیدن اما چند وقتی به خاطر بزرگ شدن در خانواده مذهبی هر دو دوچار اعذاب وجدان شدیم از گناهی که کردیم و دوست دخترم خیلی بیشتر و همیشه خودش را سرزنش میکنه و حتی با من دستم هم نمیده. ما هر دو در سن 22 هستیم هر دو شاغل هستیم و به اسرار من مادر دوست دخترم از دوستی ما مطلع هست ولی میزان رابطه را نمداند البته من دو ماه بعد از آشنای وقتی خواستم اولین بار دستش را بگیرم خودم سیقه را خواندم و او هم قبول کرد اما الان این عذاب وجدان داره ما رو از هم دور میکنه و دوست دخترم داره خود خوری میکنه. چی کار کنم تا بهش ثابت بشه که گناهی نکرده و به آرامش برسه. درضمن من از آن روز به این ور که یک بار هم دیگه را بوسیدیم دیگه این کار را نکردیم چون احساس گناه داشتیم. من اولین باره که دارم سایت شما رو میبینم اگه امکانش هست پاسخ را برام میل کنید حدآقل لینکش را میل کنید با تشکر پیام هستم از کرج

اين گونه كارها گناه بوده و جايز نيست. علاوه بر گناه باعث مشكلاتي در زندگي اجتماعي مي شود.
دوستي بين دو نامحرم مهم ترين کمينگاه شيطان است. بدين وسيله انسان را به سوي گناه مي کشاند. نتيجه اين گونه ارتباط ها در جامعه، تسليم شدن در برابر شيطان و هواي نفس است . براي نوع انسان هاي جامعه، موجب آسيب‌هاي فراوان روحي و رواني مي گردد .
در صورتي دختر و پسر مي توانند با هم رابطه داشته باشند که محرم همديگر باشند .فرقي نمي کند که رابطه در حد دست دادن باشد ويا بوسيدن ويا موارد ديگر.
احساس ناراحتي که در شما به وجود آمده است، نشان از مقيد بودن شما به اسلام واحکام ديني مي باشد.براي خواندن صيغه محرميت طبق نظر بيش تر مراجع بايد دختر پدر اجازه بدهد . بدون اجازه او عقد وصيغه صحيح نمي باشد.(1)
بايد براي محرم شدن وادامه رابطه خود با هم ازدواج کنيد ويا اينکه رابطه را قطع کنيد .
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع ، م2376

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها