پرسش وپاسخ

سلام بر همه دوستان عزیز به خصوص مُحبّان پیامبر مکرم و معصوم اسلام چند وقته توی یکی از شبکه های ماهواره ای کلمه، برنامه ای در خصوص شیعه و سنی درست شده و اهل سنت ترویج عقاید می کنند. حالا از محتوای برنامه که بگذریم شبهاتی است که وارد می کنند یکی از شبهه ها عصمت پیامبر است، میگن که اهل سنت اعتقاد داره که پیامبر عصمت در وحی و رساالت داشته اما در کل زندگی معصوم نبوده و استدلالشون هم این آیات از قرآن کریم است که براتون بیان می کنم:

سوره تحریم/ آیه 1 «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» اى پيامبر چرا براى خشنودى همسرانت آنچه را خدا براى تو حلال گردانيده حرام مى‏ كنى؟ خدا [ست كه] آمرزنده و مهربان است.

سوره توبه/ آیه 43 «عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ» خدايت ببخشايد چرا پيش از آنكه [حال] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى به آنان اجازه دادى.

اولا پیامبر(صلی الله علیه وآله) در زندگی دچار اشتباه می شده ( با تعریف عصمت ما فرق داره) اما خدا با نزول آیات از اشتباه در می آورده بخاطر همین یه جورایی با کمک خدا پاک بوده ( مثلا بذاریم اسمشو عصمت ثانویه) ولی امامان شیعه چون با وحی در تماس نبودند اشتباهاتی را که مرتکب می شدند را نمی توانستند اصلاح کنند پس کلا معصوم نبودن. عقل من و دانسته هام جوابگو نبود کمک کنید تا از این شبهه خارج بشوم.

پاسخ:
برای فهم صحیح عصمت چند نكته كلى را گوشزد مى كنيم:
1. واژه هايى همچون عصيان، استغفار، توبه و ذنب نبايد رهزن انديشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. كاربرد اين كلمات، گستره وسيعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.(1)براى مثال، سرپيچى از فرمان هاى استحبابى وارشادى نيز نوعى عصيان است، هر چند كار حرامى را براى كسى كه عصيان ورزيده، رقم نمى زند. همچنين «ذنب» به معناى كارى است كه پيامدى ناگوار دارد و بر اين اساس مبارزه موسي با مرد ستمگر و متجاوز قبطي و کشتن او ذنب است چون پیآمدی ناگوار دارد:
و لهم علي ذنب فاخاف ان يقتلون (2)
و به نزد آنان مرا گناهي است که مي ترسم به کيفر آن مرا بکشند. (يعني آنها مرا گنهكار مي دانند از اين رو عرض كرد « لهم » نه « لله »)
همچنان که مبارزات پيامبر اكرم با بت پرستى را نيز مى توان از زبان مشركان، ذنبى نابخشودنى به شمار آورد،(3) كه به گفته قرآن كريم خداوند با فتح مكّه اين گناه را مى بخشايد و پيامبرش را از پيامدهاى ناگوار آن ايمن سازد:
انّا فتحنا لك فتحاً مبينا ليغفر لك الله ماتقدم من ذنبك و ما تأخّر(4)
استغفار و توبه نيز، بسته به ميزان قرب ومنزلت آدمى معناى متفاوتى مى يابد، به گونه اى كه نه تنها در مورد حرام هاى شرعى، بلكه درباره اعمال پسنديده اى كه براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است نيز مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت.
آنچه با عصمت منافات دارد، ارتکاب یا ترک نهی و امر مولوی است یعنی کاری که خدا به عنوان خالق و حاکم انجام آن را خواسته و امر کرده ، انجام ندهد یا کاری که خدا ترک آن را خواسته و از آن نهی کرده، مرتکب شود. این ترک و ارتکاب، گناه و خلاف عبودیت است و از بنده برگزیده سر نمی زند و کسانی که مرتکب چنین اقدامی گردند، شایستگی وساطت بین خدا و خلق را ندارند و برگزیدن آنها برای وساطت بین خدا و خلق خلاف حکمت است و از خدا محال می باشد.
2) از ديدگاه روايات،يكى از نكاتى كه در زبان شناسى قرآن كريم بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه برخى ازآيات به شيوه "ايّاك اعنى و اسمعى يا جارة = به در می گویم تا دیوار بشنود"(5)نازل شده اند.(6) مثلا هر چند پيامبراكرم ترديدى در الهى بودن وحى ندارد، باجملاتى از اين دست مورد خطاب قرار مى گيرد:
اگر در آن چه بر تو نازل كرديم ترديد دارى، ازكسانى كه پيش از تو كتاب (آسمانى) مى خواندند،پرسش نما.(7)
اين آيه، به هيچ وجه نشانگر دو دلى پيامبر نيست، بلكه راهى براى تحقيق و جستجو فرا روى مخاطبان قرآن كريم قرار مى دهد و از آنان مى خواهد كه براى برطرف ساختن شك و ترديد خود، از دانشمندان يهودى و مسيحى كه ويژگى هاى پيامبر خاتم رامى دانند، پرسش نمايند.(8)همچنين،در آيه اى ديگر، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از اين كه به خواسته گروهى سست ايمان تن داده و آنان را از شركت در جهاد معاف داشته است، چنين بازخواست مى شود:
عفَا اللّه عنكَ لِمَ اَذنت لهم حتّى يتبيّن لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين(9)
خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه (حال)راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان رابازشناسى به آنان اجازه دادى؟
با اندكى تأمل روشن مى گردد كه عتاب و سرزنش اين آيه، درواقع، دامنگير كسانى است كه بدون داشتن عذرى حقيقى، از شركت در جهاد سرباز مى زنند و بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشينى خودمى سازند.(10) اين گروه اگر هم با مخالفت پيامبر روبرو مى شدند، درتصميم خود بازنگرى نمى كردند و قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نيز در هم مى شكستند. افزون براين كه حضور اين سست ايمانان در جهاد، جز تضعيف روحيه ديگران حاصلى نداشت و چنان كه درآيات بعدى همين سوره آمده است(11)، به فساد و تباهى مى انجاميد. از آن چه گذشت اين نتيجه به دست مى آيد كه اين آيه ـ برخلاف آن چه برخى پنداشته اند(12)ـنه تنها پيامبر را سرزنش نمى كند، بلكه باظاهرى عتاب آلود به ستايش از وى مى پردازد.اين مدحِ عتاب نما بدان معناست كه دلسوزى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى مردمان به حدّى است كه حتى رسوايىِ خطاكاران را نيزنمى پسندد و با موافقت با خواسته آنان،پرده از نفاق و دو رويى شان بر نمى گيرد.
3) از طرف دیگر بسيارى از كارها كه بر همگان روا است، شايسته مقرّبان درگاه الهى نيست، كه گفته اند: "حسنات الابرارسيئات المقربين =کارهای نیک ابرار برای مقربان گناه به حساب می آید."(13)
چه بسا از معصومان عملى سر زند كه هر چند حرام شرعى نيست و حتي صدور آن عمل از ديگران ارزشمند و شايسته تمجيد است، ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و از آنان انتظار نمي رود و نسبت به مقام و مرتبه آنان در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شود ؛ يعني از آنان بسيار بيش از آن انتظار مي رود. اين لغزش هاى كوچك به گونه اى در قرآن برجسته گرديده اند كه افراد ظاهربين وغير دقيق را به ترديد مى افكند و اين پرسش را پيش روى آدمى قرار مى دهد كه اگر پيامبران معصومند، دليل اين همه پافشارى برلغزش هاى آنان چيست؟
اميرمؤمنان(عليه السلام) در پاسخ به پرسشى از اين دست، اين نكته را خاطر نشان مى سازند كه يادآورى اين كاستى ها براى آن است كه مردم در بزرگداشت انبيا به خطا نروند و آنان را در جايگاه خدايى ننشانند و بدانند كه آفريدگان هر اندازه درجات تعالى را بپيمايند، از كمال ويژه الهى فروترند.(14)
با توجه به توضیحات بالا معنای آیاتی که عصمت پیامبران را زیر سؤال می برد، روشن می گردد.

پی نوشت ها:
1. ایجی،المواقف، بیروت ، دار الجیل ف 1417 ق، ص 361؛ طباطبایی ، المیزان، قم ، انتشارات اسلامی،ج 1، ص 138ـ137 و پژوهشی در عصمت معصومان ،ص 188ـ187.
2.شعراء(26)،آیه14.
3. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، بیروت، اعلمی، 1404 ق ، ج1، ص 161ـ160؛ حویزی، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان ، 1415 ق ، ج 5، ص 57ـ56؛ طبرسی ، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو ، 1372 ش ، ج 10ـ9،4ص 143ـ142 و طباطبایی، همان، ج 18، ص 254ـ253
4. فتح(48)آیه2ـ1 .
5. ر.ک: طریحی ، مجمع البحرین، تهران ، مرتضوی ، 1375 ش ، ج3، ص 252، ماده جور
6.ر.ک: عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 161؛ مجلسی ، بحارالانوار، بیروت ، الوفا ، 1403 ق ، ج 17، ص 71 و قمی ، تفسیر القمی، قم ف دار الکتاب ، 1367 ش ، ج 2، ص 251 .
7. یونس(10)آیه 94 .
8. الهدی الی دین المصطفی، ج 1، ص 168 و مصباح یزدی ، آموزش عقاید،قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ج 2ـ1، ص 257.
9. توبه(9)آیه 43 (ترجمه فولادوند)
10. مجلسی ، همان، ج 17، ص46 و طباطبایی ، همان، ج 9، ص 258
11. توبه،آیه 47
12. زمخشری ، الکشاف، بیروت ، دار الکتاب ، 1407 ق ، ج 2، ص274؛ بیضاوی، انوار التنزیل ، بیروت ، دار احیاء التراث العربی ، 1417 ق ، ج 2، ص 186ـ185 .
13.اربلی، کشف الغمه، بیروت، دار الاضواء ، 1405 ق، ج 3، ص 45.
14. طبرسی، الاحتجاج، نجف، دار نعمان ، 1386 ق ، ج 2ـ1،ص 249.
15. طباطبایی ، المیزان، ترجمه، قم، انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج18، ص380-382.

با سلام و تشکر،

1- در قرآن مجید حضرت آدم می فرماید رب انی ظلمت نفسی ... حضرت موسی علیه السلام نیز می فرماید فعلتها إذاً و أنا من الضالین (در مورد حضرت یوسف نیز آمده «فأنساه الشیطان ذکر ربه» که البته به نظر می رسد با توضیحات علامه بزرگوار در مورد اینکه فاعل این فعل آن زندانی باشد مشکلش حل می شود) در هر حال تعبیر ضالین که تعریف مشخصی دارد و حکایت از عدم هدایت و اشتباه دارد یا ظلم که حضرت آدم به کار خود منتسب کرده نمی دانم چرا اصرار داریم که همه انبیاء از جمله آنهایی را که تنها برای خانواده خود یا جمع کوچکی مبعوث شده اند را در همه ایام عمر حتی قبل از بعثت معصوم و به دور از هر گونه اشتباه و خطا بدانیم؟ در این بین اصرار داریم که برخی کارهای اشتباه انبیاء علیهم السلام را ترک اولی بدانیم. در صورتی که شاید نیاز به چنین فرضی نیز نباشد. لطفا توضیح دهید. اگر چنین است واقعا تأثیر بعثت روی خود انبیاء از حیث هدایت چیست؟ آنها که از قبل هدایت شده بودند؟

2- در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و روحی له الفداء آمده که تمام اجداد ایشان نیز موحد بودند که این موضوع اصلا قابل اثبات نیست، ضمن اینکه در قرآن برخی عموهای پیامبر اکرم قطعا کافر و مشرک قلمداد شده اند. در مورد عبدالمطلب و در هنگام حمله ابرهه به خانه خدا آمده که «انا رب الابل و للبیت رب» آیا این عمل او درست است که خانه خدا را بی دفاع رها کند و دست به هیچ کاری نزند و در عین حال تمام دغدعه اش شترهایش باشد؟

پاسخ1:
اصرار به عصمت انبیا و ائمه نه تنها عقلي، بلكه قرآن نيز در آيات متعدد انبياء را معصوم مي داند. آن چنانكه خداوند در سوره ي انعام پس ياد کردن نام چند تن از پيامبران(س) آنان را با وصف "هدايتگري" خطاب كرده و مي فرمايد"أُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه..."(1)آنها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هدايت آنان اقتدا كن..." حال تعبير به هدايت گواه آن است كه آنها ضلال ناپذير بوده و در نتيجه هيچ چيز و هيچ کس ياراي گمراه کردن آنها را ندارد چرا كه در سوره زمر مي فرمايد"وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِل..."(2)و هر كس را خدا هدايت كند، هيچ گمراه‏كننده‏اى نخواهد داشت..."
در نتيجه پيامبران مشمول هدايت الهي هستند. هر کس مشمول هدايت الهي باشد گمراه نمي‏ شود. پس پيامبران گمراه نمي‏ شوند به علاوه آنكه در مورد حضرت موسي (ع) مي فرمايد"وَ اذْكُرْ فىِ الْكِتَابِ مُوسىَ إِنَّهُ كاَنَ مخُْلَصًا..."(3)و در اين كتاب (آسمانى) از موسى ياد كن، كه او مخلص بود..." و يا در مورد حضرت يوسف و. .. به همين تعبير آورده شده است حال مطابق آيه" قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ"إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِين"(4) به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو، از ميان آنها" و " مخلصين" جمع" مخلص" (بفتح لام )كسى است كه به مرحله عالى ايمان و عمل پس از تعليم و تربيت و مجاهده با نفس رسيده باشد كه در برابر وسوسه‏ هاى شيطان و هر وسوسه‏ گر نفوذ ناپذير شود.(5) لذا آنها انسانهايي هستنند كه شيطان در آنها قدرت نفوذ نداشته و در نتيجه حداقل از عصمت در گناه معصومند.
به علاوه آنکه برخی از آیات حتی عصمت قبل از رسیدن به این مقام را ثابت می کند آنچنانکه قرآن در باره آنها می فرماید"وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ"(6)آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند" يعني ايمان و عمل صالح آنها قبل از رسیدن به این مقام سبب شده كه خدا آنان را از ميان بندگان برگزيند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد، و نيكوكارى آنها به حدى رسيده كه عنوان" اخيار" (نيكان) را به طور مطلق پيدا كرده‏ اند، افكارشان نيك، و اخلاقشان نيك و اعمال و برنامه‏ ها و سراسر زندگانيشان نيك است(7) و خيريت محض همان مقام عصمت است كه البته براي عصمت در غير اين موارد دلائل ديگري وجود دارد كه براي رعايت اختصار از ذكر آنها خودداري مي كنيم.
حال توجه داشته باشيد كه عصمت همه انبياء بدان معنا نيست كه همه در يك درجه از عصمت بوده در اين مقام مساوي باشند بلكه مثلاً انبیای اولوالعزم که در نبوت و رسالت درجه کامل‌تری دارند، در عصمت نیز از سایر انبیا برترند. خاتم انبیا که در همه کمالات وجودی از همه بیامبران برتر است در عصمت نیز از همه کامل‌تر و دارای عصمت مطلقه است. ائمه(ع) بدلیل آن که سرشت و طینتشان برگرفته از طینت خاتم انبیا و پرتوی از نور وجود او هستند مثل ختمی مرتبت دارای عصمت مطلقه‌اند.
به همین دلیل،پیامبر و اهل بیت(ع) نه تنها از گناه معصوم‌اند بلکه از آنچه اصطلاحاً ترک اولى نامیده می شود نیز معصوم‌اند در حالی که انبیا دیگر از گناه معصوم هستند. ولی از ترک اولى معصوم نیستند.
لذا آنچه در مورد حضرت آدم (ع) بيان شد از قبيل ترك اولي است نه گناه(8) آن چنانكه امام خمینی(ره) بدین نکته تصریح نموده که بعضی از انبیا دارای عصمت مطلقه نبوده‌اند و به همین دلیل از تصرف ابلیس مصون نماندند و شیطان توانست حضرت آدم را وادار کند تا از درخت نهی شده مصرف کند.(9)
و اما در مورد حضرت موسي (ع) بايد توجه داشته باشيد « جمله" فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ" جواب از اعتراض فرعون به او است که موسى علیه السلام را مجرم دانست و جرمش را بزرگ جلوه داد. لذا مراد از "ضالين" آن است كه چون قبطى قصد قتل ديگرى را داشت و او از من طلب نصرت كرد و دفع ظلم ظالم از مظلوم بحكم عقل لازم است و تصور مي كردم كه موجب خشنودى تو مي شود كه من مظلوم را نصرت كردم يعنى تو بايد خشنود شوى و عمل من پسنديده تو باشد ولى بعد از اينكه مورث خشم تو شد و در صدد قتل من بر آمدى(10)
لذا ضلالت حضرت حاکی از تصوری بود که فرعون از وی داشت نه آنکه حقیقتاً حضرت خود را گمراه می دانست كه البته براي تفصيل بيشتر مي توانيد به تفاسير مختلف مراجعه كنيد.
بر اين اساس از آنجا كه قرآن در موارد مختلف بر عصمت انبياء تاكيد كرده و عقل نيز آن را تائيد مي نمايد، ما چه اصراي بر اثبات گناه براي آنها داشته وتوجيهات مختلف مفسرين را در اين زمينه نپذيريم.
و اما در مورد تاثير بعثت در انبياء بايد توجه داشته باشيد ملكه عصمت به معناي رسيدن آنها به نهايت درجه كمال نيست. لذا خود عصمت در انبياء به عنوان ابزاري براي تكامل بوده و آنها بواسطه آن با انجام اعمال عبادي مانند نماز ،روزه و .... مانند تمامي انسانهاي ديگر مراحل عالي را طي كرده و با توجه به آنچه از مراتب عصمت بيان شد، قادرند به مراتب بالاتري از عصمت دست پيدا كنند.

پي نوشتها:
1. انعام (6)آيه 90.
2. زمر(39)آيه 38.
3.مريم (19)آيه 51.
4.ص(38)آيه 82-83.
5. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، چ دار الکتب الاسلامیه ، تهران،1374 ه ش، ج 11،ص 73.
6.ص (38)أيه 47.
7. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، چ دار الکتب الاسلامیه ، تهران،1374 ه ش، ج 19 ،ص 309
8.همان ج 6 ،ص 123
9.خمینی،روح الله ،آداب الصلوه، چ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، بي تا ،ص 60.
10. سيد عبد الحسين، طیب، اطيب البيان في تفسير القرآن، چ اسلام ، تهران 1378 ه ش ، ج 10، ص 16.
---------------------------------

پرسش2:
در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و روحی له الفداء آمده که تمام اجداد ایشان نیز موحد بودند که این موضوع اصلا قابل اثبات نیست ضمن اینکه در قرآن برخی عموهای پیامبر اکرم قطعا کافر و مشرک قلمداد شده اند. در مورد عبدالمطلب و در هنگام حمله ابرهه به خانه خدا آمده که انا رب الابل و للبیت رب آیا این عمل او درست است که خانه خدا را بی دفاع رها کند و دست به هیچ کاری نزند و در عین حال تمام دغدعه اش شترهایش باشد؟
پاسخ:
در ابتدا باید اشاره شود این مسله دلیل اش مستندات تاریخی است و امکان شناخت غیر نقلی ندارد. چون عقل در این گونه امور نقشی ایفا نمی تواند. لذا باید گفت: قبل از همه باید گفت قبل مطابق مدارک و اخبارى که از پیشوایان ما به ما رسیده است، پدران و اجداد پیغمبر(ص) همه موحّد و یکتاپرست بوده اند و منظور از پیروى از آیین ابراهیم(ع) هم همین است; زیرا ابراهیم(ع) یکى از قهرمانان بزرگ توحید و مبارزه کنندگان با بت پرستى و شرک بوده است و مجاهدت هاى این پیغمبر بزرگ در راه خداوند یگانه و بر انداختن آیین بت پرستى و شرک معروف است و لذا گاهى قرآن، ما مسلمانان را با این که داراى دین مقدّس اسلام هستیم ملّت ابراهیم و پیرو آیین ابراهیم مى نامد که منظور همان توحید خالص است.
تنها آیینى که در آن زمان در محیط حجاز و در میان عرب ها معروف بود و پیرو داشت، همان آیین ابراهیم (ع) بوده است; و برخى از سنن ابراهیم، حتّى درمیان بت پرستان شایع بود و در زبان عرب به آیین ابراهیم، دین حنیف مى گفتند؛ آیین یهود و مسیح کمتر به خاک حجاز نفوذ کرده بود و فقط در مدینه و خیبر و مرزهاى یمن، گروهى کلیمى و مسیحى زندگى مى کردند، روى این قراین مى توان گفت که نیاکان پیامبر پیرو آیین ابراهیم بوده اند.(1)
ملا محمد باقر مجلسى(ره)در بحار الانوار فرموده:
«اتفقت الامامیة رضوان الله علیهم على ان والدى الرسول و کل‏اجداده الى آدم علیه السلام کانوا مسلمین بل کانوا من الصدیقین،اما انبیاء مرسلین او اوصیاء معصومین،و لعل بعضهم لم یظهر الاسلام‏لتقیة او لمصلحة دینیة‏» (2)
یعنى-شیعه امامیه متفقا گفته‏ اند که پدر و مادر رسول خدا و همه‏ اجداد آن بزرگوار تا به آدم ابو البشر همگى مسلمان (و معتقد به خداى یکتا) بوده و بلکه از«صدیقین‏» بوده‏ اند که یا پیامبرمرسل و یا از اوصیاء معصومین بوده‏ اند، و شاید برخى از ایشان‏ بخاطر تقیه یا مصالح دینى دیگرى اسلام خود را اظهار نکرده‏ اند.
و شیخ طبرسى(ره) در مجمع البیان در مورد «آزر» که درقرآن به عنوان پدر ابراهیم نامش ذکر گردیده گوید:
«ان آزر کان جد ابراهیم علیه السلام لامه،او کان عمه من حیث صح عندهم ان آباء النبی-صلى الله علیه و آله-الى آدم کلهم کانواموحدین،و اجمعت الطائفة على ذلک...» (3)
یعنى-اصحاب ما-علماء شیعه-گفته‏ اند که‏ «آزر» جدّ مادرى ابراهیم علیه السلام و یا عموى آن حضرت بوده چون این‏ مطلب نزد آنها ثابت‏ شده که پدران رسول خدا-صلى الله‏ علیه و آله- تا آدم همه شان موحد بوده‏ اند،و طائفه شیعه بر این مطلب‏ اجماع دارند...
و چنانچه مشاهده مى‏ کنید در گفتار این دو عالم بزرگوار شیعه‏ ادعاى اجماع و اتفاق بر این مطلب شده و بلکه این مطلب نزد دانشمندان اهل سنت نیز معروف بوده که فخر رازى در تفسیر خود گوید:
«...و قالت الشیعه:ان احدا من آباء الرسول-صلى الله علیه و آله‏و اجداده ما کان کافرا...» (4)
یعنى -شیعه گفته‏ اند که احدى از پدران رسول خدا و اجداد آن حضرت کافر نبوده‏ اند...
و از اینکه بطور عموم این مطلب را به شیعه نسبت می دهد چنین ‏استفاده می شود، که این مطلب از مسائل مورد اتفاق و اجماع شیعه‏ بوده همانگونه که از مرحوم مجلسى و شیخ طبرسى نقل کردیم.
و روایتى هم در این باره از رسول خدا-صلى الله علیه و آله- نقل‏ شده که فرمود:
«لم ازل انقل من اصلاب الطاهرین الى ارحام الطاهرات‏» (5)
یعنى پیوسته من منتقل شدم از صلب هاى مردان پاک به ‏رحم هاى زنان پاک...
و از اصبغ بن نباته روایت کرده که گوید: از امیر المؤمنین(ع) شنیدم که مى‏ فرمود: به خدا سوگند نه پدرم و نه‏ جدم عبد المطلب و نه هاشم و نه عبد مناف هیچکدام هرگز بتى ‏را پرستش نکردند، بد آن حضرت عرض شد: پس آنها چه چیزى را پرستش مى‏ کردند؟ فرمود:
«کانوا یصلون على البیت على دین ابراهیم علیه السلام‏ متمسکین به‏».(6) آنها طبق دین ابراهیم به سوی کعبه نماز می خواندند و به دین او باور داشتند.
اما به طور مشخص درباره «عبدالمطلب»، گفته شده پرستش بتان را ترک گفت، و توحید در عبادت را پیشه خود ساخت، و به نذر خود در راه خدا وفا نمود و سنت هائى را پى‏ ریزى کرد که وحى الهى اکثر آنها را تصویب نمود آنگاه به سنت هایى که نیاى پیامبر پى‏ریزى کرده بود اشاره مى‏ کند.(7)
در حمله «ابرهه» به سرزمین مکه به قصد تخریب خانه خدا، توحید و یکتاپرستى «عبدالمطلب» و روگردانى او از «بتان» قریش، به خوبى دیده مى‏ شود او وقتى از تصمیم ابرهه آگاه شد، و گزارش رسید که شتران او را سپاه پیل به یغما برده است، یک سره به اردوگاه «ابرهه» رفت و مورد تجلیل و احترام او قرار گرفت، تنها چیزى که از او درخواست کرد این بود که دستور دهد اموال به غارت رفته او را، بازگردانند.
«ابرهه» از درخواست کوچک او در برابر تصمیم خطرناکى که او نسبت به تخریب کعبه نموده بود، در شگفت فرو رفت، و گفت من از درخواست ناچیز تو در شگفتم من آمده‏ ام خانه‏ اى را ویران کنم که مایه افتخار قبیله و نیاکان تو است ولى تو سخن از شترهائى که به غارت رفته مى‏ رانى چه بهتر بود که از من درخواست مى‏ کردى تا از این کار صرف نظر کنم.
«عبدالمطلب» با چهره باز و قلبى مطمئن گفت: من صاحب شترم و براى مطالبه آن آمده‏ ام خانه نیز صاحبى دارد، که از آن حفاظت مى‏ کند ابرهه گفت چیزى نمى‏ تواند مانع از تصمیم من گردد این سخن را بگفت فوراً دستور داد که شتران او را بازگردانند او نیز پس از تحویل، همه را نذر کعبه کرد، و در حرم رها نمود که هر نوع دست درازى به آنها، مایه ظهور خشم الهى گردد آنگاه به سوى قریش آمد و همگان را از تصمیم ابرهه آگاه ساخت، سپس یک سره به سوى کعبه رفت و حلقه باب کعبه را با گروهى از قریش به دست گرفت و به مناجات با خداى خود پرداخت و در ضمن گفتگوى خود با خدا، چنین گفت:
پروردگارا! به جز تو به کسى امیدى ندارم، آنان را از حریم خانه خود بازدار، دشمن خانه تو، دشمن تو است، آنان را از تخریب جلوگرى نما!(8)
اگر نیاى پیامبر یک فرد بت پرست بود در این لحظات حساس باید بسان دیگر مشرکان به بتان کعبه پناه ببرد، و دست حاجت به سوى آنها دراز نماید.
در یکى از سالها، که آسمان از ریزش باران بخل مى‏ورزید، در چنین شرائطى قریش حضور «عبدالمطلب» رسیدند و همگان بر فراز کوه «ابى قبیس» قرار گرفتند نیاى پیامبر او را در حالى که آن روز کودکى بیش نبود همراه خود به کوه آورد و با خداى خود چنین راز و نیاز کرد:
خداوندا این افراد بندگان و کنیزان و کودکان آنها هستند، تو از وضع آنان و خشک سالیهاى پى‏درپى آگاه هستى، پروردگارا دامها نبود شده چیزى نمانده که نفوس نیز هلاک شوند، خداى قطحى را به فراخى تبدیل بفرما، او در حالى که با خداى خود سخن مى‏ گفت ناگهان رحمت حق فرود آمد، بیابان ها و گودال ها را پر آب نمود. در این مورد سرایندگان اشعارى عبدالمطلب سرورده‏ اند که یک بیت آن را مى‏ نگاریم:
«مبارک الاسم یستسقى الغمام به ما فى الانام له عدل ولا خطر (9)
«نام مبارک، نامى که به وسیله او از ابر آسمان، باران طلبیده مى‏ شود در میان مردم براى او لنگه و همتائى نیست» .
در سایه اختلافى که میان او و قریش پس از حفر چاه زمزم رخ داد، قریش براى رفع اختلاف تصمیم گرفتند که همراه عبدالمطلب به کاهنى که در جانب شام زندگى مى‏ کرد، مراجعه کنند در نیمه راه، عطش بر آنان غلبه کرد و همگى در آستان مرگ قرار گرفتند، در این موقع تصویب شد که هر فردى از آنان براى خود گودالى به عنوان قبر بکند، که اگر مرگ او فرا رسد کسى که در کنار او است او را در گودال دفن کند و بدین صورت همگى جز آخرین نفر، در زیر خاک قرار گیرند و طعمه درندگان نشوند. هر فردى براى خود قبرى کند و در انتظار فرا رسیدن مرگ خود نشست و همگى در این حالت به سر مى‏ بردند که ناگهان «عبدالمطلب» گفت برخیزید در این بیابان گشت بزنیم شاید برآبى دست یابیم زیرا دراز کشیدن و در انتظار مرگ نشستن جز ناتوانى، چیزى نیست، گشت زنى آغاز گردید، افراد در اطراف بیابان پراکنده شدند، ناگهان آبى از زیر پاى شتر عبدالمطلب فوران کرد «عبدالمطلب» و یاران او تکبیر گفتند و با شادى و خرسندى خاصى از آن نوشیدند و ظرفها را پر کرده و در همان نقطه از مخاصمه با عبدالمطلب دست برداشتند و گفتند: خدائى که در این بیابان ترا با این آب زلال سیراب کرده همان خدا نیز زمزم را در اختیار تو نهاده است لازم است همگى به مکه بازگردیم و سرپرستى «سقایت حجاج» را بر عهده بگیرى. (10)
ام ایمن مى‏ گوید «سرپرستى محمد» - پس از بازگشت از صحرا - بر عهده من بود، روزى از او غفلت کردم ناگهان «عبدالمطلب» را بر بالین خود دیدم و به من گفت من فرزندم را در نقطه‏اى به نام «سدره» یافتم مبادا از او غفلت ورزى، اهل کتاب مى‏ گویند او پیامبر این امت است و من از شر آنان نسبت به او در امام نیستم. ام ایمن افزود: عبدالمطلب غذائى صرف نمى‏کرد، مگر اینکه مى‏گفت: فرزندم را حاضر کنید و او را گاهى در کنار خود و گاهى روى زانوى مى‏ نشاند و در همه چیز او را بر خود مقدم مى‏ داشت. (11)
با توجه به آنچه در باره ما جرای جناب عبدالمطلب بیان شد پاسخ فرازی پایانی نیز روشن است چون از سیره عملی او بخصوص ماجرای واگذاری حفظ کعبه به صاحب نشانه توحید واعتقاد راسخ به حفظ کعبه از سوی خداوند است. پس عمل عبدالمطلب از باب بی دفاع رها نمودن وبی توجهی به خانه خدا نیست. بلکه بر عکس دلیل اعتقاد عمیق او بر حفظ وقدرت الهی بر پایگاه توحید ونشانه توکل او به خدا است.

پى‏ نوشت ها:
1. ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی پاسخ به پرسشهای مذهبی، نشر نسل جوان قم، ص 110.
2. محمد باقر مجلسی بحار الانوار نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1403 ق ، ج 15، ص 117.
3. طبرسی، مجمع البیان، نشر دار العرفیه، بیروت 1408 ق، ج 4، ص 322.
4. فخر رازی، مفاتیح الغیب، نشر دار العلمیه، بیروت، 1411 ق ، ج 4 ص 103.
5. بحار الانوار نشر پیشین ج 15، ص 118.
6. همان .
7. تاریخ یعقوبى، چاپ نجف اشرف بی تا ج 2، ص 8 .
8. سیره ابن هشام، نشر دار الاحیا التراث العربی 1421 ق ، ج 1، ص 50 .
9. سیره حلبى، نشر دار الفکر بیروت بی تا ج 1، ص 131 - 133.
10. سیره ابن هشام، ج 1، ص 144 - 140.
11. سیره زینى دحلان در حاشیه سیره حلبى، نشر پیشین ج 1، ص 64.

موضع و نقش امام علی و فرزندان ایشان (علیهم السلام) در جنگ اعراب با ایران در زمان عمر چه بوده است؟

پاسخ:
در اسلام جنگ به منظور کشورگشایی و قدرت گرایی جایز نیست. آن دسته از جنگ های خلفا که جنبه کشورگشایی داشت، غیر مشروع بود لذا مورد تأیید امام علی (علیه السلام) نبود و حضرت اصل این جنگ ها را تأیید نمی کرد. خود نیز درآنها نقثش نداشت از این رو می توان گفت: امام با اصل فتوحات خلفا -ازجمله جنگ ایران و اعراب- موافق نبود. البته در حین جنگ ها و یا بعد از آن شرایط به گونه ای فراهم می شد که امام با خلفا همکاری می نمود. همکاری تنها در حد مشورت و راهنمایی بود.(1) اگر امام در این حد با خلفا همکاری نمی کرد، زیر سؤال می رفت که امام در برابر مصالح جهان اسلام بی اعتنا می باشد. همکاری امام در راستای مصالح جهان اسلام بود، نه به معنای تأیید حکومت خلفا و تأیید مشروعیت جنگ. جنگ ها هم آثار مفید و سازنده داشت و هم آثار منفی. از آن جهت که برخی آثار مفید را در پی داشت، مورد تأیید امام بود، اما از سوی دیگر به دلیل اینکه جنگ ها برخی از شرایط جهاد و دفاع مورد نظر اسلام را نداشت و برخی پیامد های منفی را در پی داشت، امام مخالف بود. در اسلام جنگ هايي كه مورد تأييد است که به منظور حاکمیت دین خدا، دفاع از اسلام و مظلومان، رستگاري، آزادي و آزادگي بشريت صورت گیرد، از این رو پیامبر (ص) باشعار «قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا» مردم را به راه رستگاري رهنمون سازد. جنگ‏ هاي پيامبر(صلی الله علیه و آله) براي رفع موانع، هدایت مردم و دفاع صورت می گرفت. به عبارت دیگر اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا مي‏ داند:
1. براي نابودي آثار شرك و بت پرستي.
2. كساني كه نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را مي‏ كشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامي بر ضد اينان را صادر كرده است.
3. هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي كند و اگر كساني مانع اين كار شوند، مي‏ توان با توسل به زور اين حق را به دست آورد. (2) بدینسان امام علی (ع) به آن دست از جنگ ها مو افق بود که بر اساس شرایط و ضوابط اسلام صورت گیرد.
در دوره كوتاه خلافت ابوبكر وجود شورش‏ هاى گسترده، ظهور پيامبران دروغين، وجود مانعين زكات و جنگ‏ هاى رده موجب شد تا ابوبكر مجال فراوانى براى دستيابى به فتوحات چشمگيرى همانند دوران پس از خود نداشته باشد. لشكر كشى‏ هاى وى را تنها مى‏ توان در مصاف با روميان و ايرانيان در برخى از مناطق شام و عراق دانست.(3) امام على (ع) كه به سبب مهارت‏ هاى فراوان جنگى و فداكارى‏ هاى بى نظيرش در جنگ‏ هاى بدر، احد، خندق و خيبر كارنامه بسيار درخشانى از خود به يادگار گذاشته بود، نمى‏ توانست مورد غفلت و بى توجهى خليفه و كارگزارانش قرار گيرد. عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواى وى مى‏ توانست اين سؤال را در اذهان مسلمانان برانگيزاند كه چرا آن حضرت با آن همه سابقه درخشان، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمين‏ هاى كفر و شرك رسيده است، بى‏ اعتنا يا منزوى باشد؟ همه مى‏ دانستند كه علّت اين امر، ترس او از مرگ يا سستى از جهاد نبوده و خودش هم متذكر شد كه اگر تمامى عرب با او به نبرد برخيزند، او نمى‏ ترسد و ميدان نبرد را رها نمى‏ كند.(4) از اين رو خليفه و يارانش مى‏ كوشيدند با شركت حضرت در فتوحات از يك سو زمينه طرح چنين پرسش و ابهامى را از بين ببرند، نيز با ورود امام(ع) به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامى را در اذهان بسيارى از هوادارانش مستحكم سازند و از مهارت‏ هاى جنگى آن حضرت در فتح شهرها بهره گيرد. اما سياست حضرت در اين جريان، سياست بينابين بود. از سويى امام نمى‏ خواست با حضور خود در جنگ‏ ها بر سياست‏ هاى خليفه مهر تأييد بزند و مؤيد خلفا باشد؛ و از جهتى هم نمى‏ خواست سپاهيان اسلام شكست بخورند، حضرت در اين ماجرا موضعى «بى طرفانه» و يا حداكثر «مشاورانه» را اتخاذ نمود. طبق بعضى از گزارش‏ هاى تاريخى، ابوبكر براى فتح شام از اصحاب نظرخواهى كرد. هر كس نظرى داد كه مورد پذيرش وى واقع نشد، ولى نظر امام را پذيرفت. حضرت فرمود: «چه خليفه خود به اين نبرد رو آورد و چه لشكرى از جانب خويش روانه كند، در هر دو حال پيروز خواهد شد؛ زيرا از پيامبر(ص) شنيده است كه آيين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد. آن گاه امام، خليفه را به صبر و استقامت سفارش نمود. ابوبكر در حالى كه از شنيدن چنين خبرى خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد تشويق نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پيروى از فرماندهانشان امر كرد.(5) دردوره ده ساله خلافت عمر، موضعى كه امام در برابر فتوحات اين دوره اتخاذ نمود، همانند موضعى بود كه در دوره خلافت ابوبكر اتخاذ نمود؛ يعنى نه تأييد مشروعيت حكومت و نه موضعى كه موجب تضعيف روحيه سپاهيان اسلام گردد. عمر كوشيد امام را به شركت در فتوحات وادارد، ولى موفق نشد. بنا به نوشته مورخ نامدار، مسعودى: چون عمر درباره جنگ با ايرانيان از عثمان نظر خواهى كرد، عثمان گفت: مردى را بفرست كه در كار جنگ تجربه و بصيرت داشته باشد. عمر گفت: آن كيست؟ عثمان گفت: على بن ابى طالب است. عمر گفت: پس ببين كه او به اين كار تمايل دارد؟ عثمان با على(ع) مذاكره كرد، امّا على(ع) اين را خوش نداشت و رد كرد. (6)
در باره حضور امام حسن وامام حسين (علیهما السلام) درجنگ اعراب و ایران می توان گفت: از منابع معتبر استفاده می‌شود که امام حسن و امام حسین (ع) در فتح ایران شرکت نکرده‌اند. بنا بر نقل، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنی و همچنین باقر شریف قرشی، حسن و حسین (ع) بعد از پیامبر در هیچ فتحی شرکت نداشتند.(7) بیش تر مطالبی که مورخان در باره جنگ‌های صدر اسلام نوشته‌اند، از تاریخ طبری می‌باشد، که پذیرش هر کدام نیاز به بررسی دقیق دارد. طبری مطالب تاریخی را از راویان مختلف نقل می‌کند که برخی دروغگو و غیر موثق بوده‌اند، از جمله سیف بن عمر که خیلی از مطالب مربوط به جنگ‌های ایران و عرب‌ها و مطالبی را که از علی و فرزندان وی در این باره نقل شده، از طریق وی است. جواد علی (از مورخان) معتبر می‌گوید: طبری در استفاده از مآخذ، اصول اهل حدیث را در نظر نگرفته و از چهره‌های ضعیف هم روایت کرده است. او روایات سیف بن عمر را که متهم به زندقه است و خود طبری هم نظر مساعدی نسبت به وی ندارد، نقل می‌کند.( 8) بر این اساس اگر در برخی از منابع سخن از شرکت امام حسن و امام حسین (ع) در جنگ ایران و مسلمانان آمده است، واقعیت ندارد.
دراین خصوص به منابع زیر مراجعه فرمایید:
- مجله «تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علی (ع) در برابر فتوحات خلفا.
- جعفر مرتضي عاملي ،تحليلي از زندگاني سياسي امام حسن (ع).

پی نوشت ها:
1. شیخ صدوق،الخصال، ترجمه جعفرى، نسيم كوثر ج‏ 2، ص 69، شیخ مفید، الاختصاص، ص 173.
2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، نشر دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1379ش، ج 2، ص 283.
3. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 1، ص 79 به بعد، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991.
4. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 45.
5. ابن اعثم كونى، همان، ص 80 و 81، تاريخ يعقوبى،. بيروت ، دار صادر، ج 2، ص 133.
6. مسعودى، مروج الذهب، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409، ج 2، ص 310.
7. احمد زمانی، حقایق پنهان،. دفتر تبلیغات ،1378 ، چاپ دوم . ص 117.
8. رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا (ص)، ص 124.

سلام توروخدايه راهي نشونم بدين که شوهرمو از اعتياد ديدن فيلم و عکس سکسي و متعاقب اون تبعاتش نجات بدم، ديگه خسته شدم هرکاري که به عقل ناقصم رسيده انجام دادم حرف -تهديد- قهر-محبت و سکس بيشتروبيشترحتي سکس هاي نامتعارف وباب ميل شوهرم وهرچي که بگين انجام دادم خودشم از اين مسئله رنج ميبره وعذاب وجدان بعدش داغونش ميکنه اما نمي دونم چرا چرا چرا همش درحد حرف باقي مي مونه و باز فردا روز از نو روزي از نو، ادامه ي اين وضع برام واقعاسخته چون هم شوهرمو درنظرم کوچيک و بي شخصيت وفاقدهرتعهدي جلوه ميده و علاقه ي آتشين و ازته دلي که روزهاي اول بهش داشتم رو روزبه روزکمترميکنه ونسبت به شوهرم و زندگيم سردترميشم وهم خيلي اوقات باعث ميشه که احساس حقارت کنم و ازاين نظرشديدا دچارکمبود اعتماد به نفس شدم و واقعادچارمشکل شدم 3ساله ازدواج کردم ولي با اين وجود دلم نمي خواد بچه داربشم،هم زندگيم و هم شوهرمودوست دارم اماروزبه روزهر2مون تحليل ميريم يه راهي جلوپامون بذارين لطفا(مشورت با روانشناس بدليل کوچکي شهروشناخت همه ازهم خصوصا من وشوهرم که ادم تقريبا سرشناسي هستيم امکان پذيرنيست

از اینکه به فکر سلامت روحی شوهر و نجات ایشان از چنین اعتیادی هستید، بسیار خوب است. امید است که بتوانیم راهنمایی های مفیدی در این زمینه داشته باشیم.
لطفا نکات و توصیه هایی را که در ادامه آمده است،مورد توجه و مطالعه قرار دهید:
1- از انزجار درماني جهت ترک عادت ايشان استفاده کنيد.
در نامه بيان کرديد که شوهرتان از اين مساله رنج مي‌برد و عذاب وحدان هم دارد؛ همين مساله مي‌تواند زمينه‌اي باشد که بتوانيد تکنيک انزجار درماني را اجرا کرده و او را نسبت به اين‌گونه فيلم‌ها منزجر کنيد؛ زيرا وقتي که خود شوهر دوست دارد اين کار را ترک کند ،راحت‌تر مي توانيد اين تکنيک را اجرا نماييد.
البته اجراي تکنيک نياز به دقت و ممارست زياد دارد. بر اساس اين تکنيک بايد کاري کنيد که شوهرتان تدريجا به جاي داشتن تصور لذت آور از فيلم مبتذل، تصور دردآور يا انزجار آور داشته باشد. چيزي که رفتار شوهرتان را تقويت کرده و باعث مي‌شود دوباره سراغ چنين فيلم‌هايي برود ، لذت و حالت خوشايندي است که هنگام تماشاي فيلم به ايشان دست مي‌دهد؛ ولي اگر کاري کنيد که تدريجا به جاي حالت خوشايند، حالت ناخوشايند را تجربه کند، کم کم ميل ايشان به ديدن اين‌گونه فيلم‌ها کاهش پيدا مي‌کند. براي آن که بتوانيد اين تکنيک را اجرا کنيد پيشنهاد مي‌کنيم مراحل زير را با دقت انجام دهيد و به طور جدي تا رسيدن به نتيجه ادامه دهيد:
1- با شوهرتان هماهنگ کنيد که قصد داريد با اين روش به او کمک کنيد . بايد خودش هم همکاري کرده و از شما ناراحت نشود.
2- فيلم‌هاي مبتذل را در جايي قرار دهيد که دسترسي به آن ها مشکل باشد ،به طوري که براي نگاه کردن به آن ها ناچار باشد با زحمت آن ها را در آورده و نگاه کند.
3- هنگامي که ايشان شروع به نگاه کردن فيلم مي‌کند، کاري کنيد که با محرک درد آور ( مثل شوک الکتريکي ضعيف، زدن دست با کش) يا محرک چندش آور (مثل استشمام بوي بسيار زشت، نگاه کردن به عکس‌ها يا فيلم هايي از جنايات وحشتناک ) مواجه شود.
مي‌توانيد شرط کنيد که هنگام شروع به تماشاي فيلم مبتذل بايد محرک درد آور را احساس کند يا بوي بسيار زشتي را استشمام کند يا دست به چيز بسيار چندش‌آور بزند و...
چند نکته مهم در رابطه با اين اجراي اين تکنيک:
اول بهتر است شوهرتان مستقيما خودش با محرک دردآور يا انزجارآور مواجه شود.اگر ديديد که در اين کار سستي مي‌کنند،فورا يادآوري کنيد يا با فرد ديگري هماهنگ کنيد که در صورت سستي، آن فرد شوهرتان را با محرک انجار آور کند.
سعي کنيد مسقيما خودتان چنين محرک هايي را وارد نکنيد.
دوم: مواجهه با محرک‌هاي انزجار آور،
بايد هنگام شروع تماشا صورت گيرد. اگر بعد از شروع و هنگام تماشاي صحنه‌هاي سکسي صورت گيرد، ممکن است نسبت به اصل عمل جنسي هم منزجر شود. تا حد امکان دقت کنيد که اين تکنيک به خوبي و در موقعيت مناسب اجرا شود.
نکته سوم : بايد مراقب باشيد که شوهرتان هيچ موقع بدون مواجهه با محرک ‌هاي انزجارآور، فيلم مبتذل را تماشا نکنند. اگر بخواهند گاهي اوقات مخفيانه و بدون توجه به محرک هاي انزجار آور فيلم را تماشا کنند ،ممکن است روند درمان طولاني شده و به نتيجه مطلوب نرسيد. از اين رو به شوهرتان بگوييد که بايد به طور جدي همکاري کرده و سستي نکنند.
2- سعي کنيد رابطه خانوادگي و صميمي خود را با خويشاوندان مذهبي زياد کنيد. اين مساله باعث مي‌شود شوهرتان به طور غيرمستقيم از آنان الگوبرداري کرده و نسبت به اين فيلم ها بي‌ميل شود.
3- اگر شوهرتان دوستان منحرفي دارد که اين فيلم ها را در اختيار او قرار مي‌دهند، تا حد امکان سعي کنيد رابطه او را با اين‌گونه دوستان کاهش دهيد. در ضمن ناراحتي خود را از رابطه با چنين افرادي در چهره و رفتار نشان دهيد.
4- در روزهايي که بيش تر احتمال مي‌دهيد به اين فيلم‌ها نگاه کند، در طول روز به نحوي تلاش کنيد وقت او را پر کنيد تا هم فرصت نگاه به اين فيلم ها پيدا نکند و هم شب بر اثر خستگي ميلي به نگاه کردن به فيلم‌ها را نداشته باشد.
5- در صورت امکان فيلم‌هاي سالم و جذاب تهيه کرده و آن ها در معرض استفاده او قرار دهيد. فيلم هاي سينمايي مهيج، فيلم‌هاي علمي بسيار شيرين، راز بقا، مناظر تاريخي و طبيعي دلکش و جذاب، به نحوي که تدريجا از فيلم هاي مبتذل منصرف شده و فيلم ها را جايگزين آن ها نمايد.
6- سعي نماييد در مواردي که انعطاف پذيري بيش تري دارد ،احساساسات منفي خود را نسبت به اين رفتارها ابراز کنيد. مثلا هنگامي که براي شوهرتان تولد گرفته‌ايد و براي او هديه‌اي يا گلي خريده‌ايد ،مي‌توانيد بعد از مراسم با حالتي کاملا آرام و صميمي بگوييد : « من تو را خيلي دوست دارم، ولي وقتي مي‌بينم به اين فيلم ها نگاه مي‌کنيد، ناخودآگاه تصور بسيار بدي نسبت به شما پيدا مي کنم»، « وقتي متوجه مي‌شوم به اين فيلم‌ها نگاه مي کنيد، احساس حقارت به من دست مي‌دهد، آيا دوست داري احساس حقارت کنم؟»، « علاقه آتشيني در روزهاي اول زندگي داشتم ،ولي نگاه کردن شما به اين فيلم ها علاقه را کم مي کند» و...
دقت کنيد که اگر در اين موارد از ضمير متکلم «من» استفاده کرده و احساسات شخصي خود را بيان کنيد، تاثير گذاري آن بيش تر از زماني است که تا از ضمير مخاطب «تو» استفاده نموده و مستقيما شخصيت ايشان را نقد کنيد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آیا پس از رابطه پسر و پسر توبه قبول است و چگونه طرف مقابل را به توبه راهنمایی کرد زیرا امکتن ندیدن آن وجود ندارد و رابطه فامیلی دارد

ابتدا باید شجاعت و شهامت شما را بستائیم که موضوع و مشکل خود را با ما در میان گذاشتید. برای حل آن طلب کمک کردید. این نامه و استمدادتان حکایت از عزم و جدیت در ترک این عمل است. پس بر این تصمیم و اراده پافشاری کنید . مطمئن باشید خداوند متعال نیز چنین جوانانی را دوست دارد . آنان را مورد لطف و آمرزش قرار می دهد.
خداوند متعال غریزه جنسی را جهت خیر و بقای نسل بشر در وجود انسان به ودیعه نهاده است. با پرداختن به ازدواج و رابطه جنسی با جنس مخالف که نیازی فطری است، خواستار پاسخگویی به مسایل جنسی است.
دوست گرامی!
سوال تان دارای ابهام می باشد، زیرا مشخص نکرده اید که آیا شما هم نقشی در گناه دارید یا نه فقط مطلع هستید که یکی از أقوام تان مبتلا به گناه شده است و در صدد راهنمایی او برآمده اید؟برای مان بنویسید که کدام یک می باشد؟
در هر صورت امیدواریم نکات زیر شما را برای رسیدن به جواب تان راهنمایی کند:
1.لواط از گناهان کبیره و دارای کیفری سهمگین است. کسی که این عمل زشت را انجام داده، باید از روی خلوص توبه کند. از خداوند آمرزش بخواهد و از کردار ناشایست خویش پشیمان شود و تصمیم بگیرد که برای همیشه آن را ترک کند. همه گناهان قابل بخشش است:" إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً".(1) خداوند همه گناهان را مى‏بخشد. بنابر این با عزم جدى به ترک گناه و استغفار به درگاه خداوند، مطمئن باشید خداوند گناه شما را مى‏بخشد. با انجام واجبات و دوری از محرمات، دایره گناه را تنگ کرده و در مرحله بعد از بین ببرید. خداوند در قرآن می فرماید:" ِ إِنَ‏ الْحَسَناتِ‏ يُذْهِبْنَ‏ السَّيِّئات‏".(2) یعنی کارهای خوب بدی ها و گناهان را از بین می برد؛ اگر کسی کار بد و گناهی انجام داده باشد و در اثر متنبه و آگاه شدن بدی آن عمل توبه بکند و آن کار را تکرار نکند ،طبق این آیه همه گناهانش در این مورد بخشیده می شود. به راستی هرچه گناه ما بزرگ باشد، رحمت، محبت و بخشش خدای مهربان بیش تر و بزرگ تر است.
2.هرگز گناهان را(خصوصا گناهان جنسی که به سرعت پخش می شود) براى کسى بازگو نکنید(چه گناه خود و چه گناه دیگران) . فقط با خداوند راز و نیاز کرده و از او آمرزش بخواهید که او آمرزنده‏اى مهربان است. مشورت خوب است اما بازگو کردن گناه هم باعث اشاعه فحشا و هم رفتن آبروی شما و آن شخص می شود؛ اما اگر کسی باشد که بتوان از او برای ترک گناه و جبران گذشته کمک گرفت ، حالا با اشاره به انجام گناه هم می توان مطلب را فهماند ؛ فرد هم هر کسی نباشد ،بلکه کارشناس باشد یا کسی که از دست او در این مورد کاری بربیاید و فایده ای داشته باشد.
3. تلاش تان برای هدایت دیگران کاری بس ارزشمند و مورد پسند است. آیا می دانید اگر یک نفر با راهنمایی شما هدایت شود، ارزش و ثوابش بالاتر و بیش تر است از این که آسمان و زمین مال تو باشد و همه را در راه خدا انفاق کنی ؟ چنان که پیامبر خطاب به امیر المؤمنین(ع) می فرماید :
« یَا عَلِیُّ !.. وَ ایْمُ اللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ؛ (3)
به خدا سوگند !اگر خداوند به دست شما و با تشویق و راهنمای های تان یک نفر را هدایت کند، برای شما بهتر و با ارزش تر است از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب می کند» .
برادر گرامی!
هر شخصی یک نقطه پذیرش و به قول معروف «رگ خوابی» دارد. سعی کنید رگ خواب و نقطه پذیرش هر فردی را پیدا کنید. سپس از این راه وارد شوید و هدف خود را تعقیب کنید.
با ایجاد فضای رفاقت و محبت با او مأنوس شده و اشتباهی را که انجام داده یا با هم انجام داده اید ، ترک کند. سعی کنید به صورت غیر مستقیم نکاتی را از اشتباهات و عواقب جنسی و باز بودن در توبه و رحمت الهی، گوشزد کنید. در صورتی هم که خودتان مرتکب گناه شده اید، با انجام کارهای نیک و دور شدن از کارهای ناشایست، حسن نیت و دگرگونی خودتان را به او برسانید؛ طوری اقدام کنید که متوجه شود که سخت پشیمان هستید. البته این یادآوری نیاز به مدت زمان دارد. از نصیحت های خشک و بی روح پرهیز کنید . بعد از گذشت زمان، در فضایی دوستانه ، به صورت غیر مستقیم بگویید که از کار گذشته خود پشیمانید . دیگر قصد تکرار آن را ندارید . ألان در فضای بهتری هستید. البته فاصله گرفتن و دور شدن از او به صورت مقطعی خالی از لطف نیست، گرچه بی محلی کردن صلاح نیست.
تذکر مهم:در راهنمایی و مشورت دهی به این سوال، یکی از این دو صورت را که پیش فرض است ، در نامه بعدی بیان کنید؛
1.آیا خود پرسشگر یکی از أفراد گناه است و در صدد جبران گذشته و دوری از شرمندگی است؟
2.آیا پرسشگر فقط نقش مشورت دهی و هدایتگری دارد؟
منابعی برای مطالعه بیش تر :
1. مشکلات جنسی جوانان، مکارم شیرازی، انتشارات نسل جوان، چاپ33، قم، 1376ش.
2. گناهان کبیره ، شهیددستغیب، انتشارات صبا ، تهران، 1399.
3.روان شناسي رفتار جنسي، محمد باقر كجباف، نشر روان، تهران، 1381.
4.خلاصه روانپزشكي، كاپلان - سادوك، ترجمه نصرت الله پور افكاري، انتشارات آزاده، تهران، 1373.
5.روانشناسی جرائم و انحرافات جنسی، مسعود انصاری، نشر کتابفروشی اشراقی، چاپ دوم، تهران، 1359.
پی نوشت ها :
1.زمر(39)آیه53.
2.هود(11)آیه114.
3. کلینی، کافی ،ج9،ص410، دارالحدیث؛چاپ اول،قم،1429ق.

با سلام گاهی اوقات بعد از ادرار کردن و یا همراه ادرار بدون اینکه هیچ تحریکی شده باشم مایع منی‌ از من خارج میشود آیا در این صورت غسل جنابت بر من واجب است یا نه؟ با تشکر

مایعی که همراه یا بعد از ادرار بیرون می آید ،منی نیست. به آن ودی می گویند . احتیاج به غسل جنابت ندارد. مگر اینکه خود یقین داشته باشید که منی است که در این صورت غسل لازم است. (1)
پی نوشت:
1 . امام خمینی، توضیح المسایل ،م 73 و سوال از دفتر آیت الله خامنه ای به شماره 7112467 .

با سلام. بنده حدود 1 سال است که عروسی کردم. در خصوص رابطه جنسی با همسرم این مشکل را دارم که ایشان چون در اوایل نزدیکی هستن، هنگام دخول احساس درد می کنن و به ارگاسم نمیرسن. ظاهرا روش دیگری در اضای خانم ها از طریق دست وجود داره. من در این خصوص اطلاعاتی ندارم. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.

مطالبی را در قالب نکات زیر تقدیم می داریم:
1. اگر بعد از گذشت مدتی از عروسی، همسرتان هنوز هنگام دخول و نزدیکی احساس درد و ناراحتی می کند، این حالت اصلاً طبیعی نمی باشد. نیاز به معاینه دقیق پزشکی می باشد، به همین خاطر توصیه می شود حجب و حیای کاذب را کنار بگذارید. همسرتان را برای معاینه به پزشک متخصص زنان و زایمان ارجاع دهید تا با بررسی و معاینه پزشکی، علل فیزیولوژیکی و یا روانی آن شناسایی و در خصوص درمان و رفع آن اقدامات لازم صورت گیرد.
چنانچه با معاینه پزشکی معلوم گردید که همسرتان مشکل خاصی از ناحیه اندام تناسلی، بیماری های دستگاه تناسلی و غدد درون ریز و برون ریز ندارد ،در پیدایش مشکل احتمال وجود علل روحی و روانی تقویت می گردد . در این صورت می توانید برای شناسایی و تشخیص صحیح، همسرتان را به روانشناس با تجربه ای که تخصص سکس تراپی و اختلالات و درمان های جنسی دارد ،معرفی کنید تا اقدامات مقتضی انجام پذیرد.
2. در مورد به ارگاسم نرسیدن همسرتان، دو نکته اساسی وجود دارد، یکی لذت جنسی معمولی و دیگری رسیدن به اوج لذت و ارگاسم است. اولی یک تجربه فراگیر و همگانی در همه انسان های سالم می باشد . از زمان تولد در وجود هر انسانی به ودیعه گذاشته شده است . همین پدیده لذت جویی باعث میل به ازدواج و آمیزش جنسی در آینده می گردد . در نتیجه آن بقای نسل انسانی تضمین می گردد. اما رسیدن به اوج لذت و ارگاسم، همگانی و فراگیر نیست ،چرا که یک امر فطری و غریزی تلقی نمی گردد . بیش تر متأثر از آموزش و یادگیری درست و نیز فعل و انفعالات فیزیولوژیک بدن می باشد.
3. رسیدن به اوج لذت جنسي و ارگاسم، كه علامت آن انزال در زن و مرد است، مقداری در زنان و مردان متفاوت است، به این صورت که علائم تشخیص آن در مردان روشن می باشد ،ولی در زنان همیشه این گونه نیست . معمولاً یک فرایند زمان بر می باشد . از فرآیند پیچیده تری نسبت به مردان برخوردار است، ضمن اینکه علائم آن مشخص و روشن نیست. البته به ارگاسم نرسیدن خانم ها می تواند به دلیل بی علاقگی، اضطراب و شرایط روحی نامناسب و مقاربت(نزدیکی) به روش نادرست باشد . برای بعضی خانم ها این الزام وجود ندارد که با هر مقاربت الزاماً به ارگاسم برسند. اگرچه زنان برخلاف مردان این توانایی را دارند که در یک رابطه جنسی، چندین ارگاسم را تجربه کنند اما معمولاً مردان بسيار زودتر از زنان به اين مرحله مي رسند. به همين خاطر بسياري از مردان وقتي به ارگاسم مي رسند ،دست از كار مي كشند ،در حالي كه هنوز همسرشان به ارگاسم نرسيده است. رها كردن زن دراين حالت باعث مي شود مشكلات جسمي زيادي از جمله ايجاد درد در ناحيه كمر و شكم و نیز حالت انزجار و تنفر از روابط جنسی برايش به وجود آيد. پس لازم است مرد به اين نكته توجه كند .پیش از آميزش، همسرش را با تحريك كردن زياد، آماده اين كار كند.
بنابر گفته برخی روانشاسان، 30 درصد زنان هرگز نمی توانند ارگاسم واقعی را تجربه کنند و به نهایت و آخرین مرحله اوج لذت جنسی دست پیدا کنند، البته بدان معنا نیست که آنان هرگز نمی توانند از رابطه جنسی، لذت کافی را ببرند ،بلکه لذت می برند، ولی بدون تجربه ارگاسم و این نمی تواند خللی به زندگی جنسی آنان وارد کند.
4. در مردان، ناحیه سر آلت تناسلی و حشفه نسبت به قسمت های دیگر آلت تناسلی از حساسیت بسیار فوق العاده ای برخوردار است . لمس آن نقطه باعث تحریک شدید مردان می شود، در زنان نیز کليتوريس و چوچولو حساس ترين نقطه دستگاه تناسلی زنان به حساب می آید. کلیتوریس(Clitoris) در زن حکم آلت مرد را دارد حتی گاهی حالت نعوظ پیدا می کند و مقداری متورم و سفت می شود، بنابراین ملامسه مختصرآن تحریک شدیدی به زن می دهد. در رساندن او به اوج لذت جنسی و ارضای او نقش اساسی دارد. معمولاً زنان بیش تر از این ناحیه تحریک می شوند و کسب لذت می کنند. تحریک این ناحیه با دست یا آلت تناسلی بیش از دخول در مهبل لذت بخش و تحریک کننده است . اگر می بینید برخی از زنان از دخول واژینال و مهبلی نیز لذت می برند، بیش تر به خاطر این است که حین دخول و حرکات رفت و برگشت آلت تناسلی، بیخ آلت تناسلی مرد این ناحیه را لمس می کند. باعث تحریک آن می گردد. از این روی اگر همسرتان به هنگام دخول احساس درد می کند و ارضا نمی شود، می توانید ضمن پیگیری درمان این حالت او، هنگام روابط زناشویی بیش تر به تحریک کليتوريس بپردازید. ضمن این که دخول مهبلی انجام می دهید، از تحریک و لمس این ناحیه بدن همسرتان غافل نباشید تا رابطه لذت بخش و خوشایندی با هم داشته باشید.

سلام من خانمی 23 ساله هستم و 3 ساله ازدواج کردم ولی از همان شروع ازدواج با دخول آلت شوهرم در واژنم ارضا نمی شوم و واقعا از این مساله اذیت می شوم چون احساس می کنم به ارضا شدن احتیاج دارم و از اولین روز این برای ما عادت شده بود که شوهرم با انگشت مرا تحریک می کرد و من با انگشت خودم را ارضا می کردم و همیشه این استرس داشتم که دارم گناه می کنم و شرم داشتم که از کسی این سوال را بپرسم ولی اگر ارضا نمی شدم احساس بدی داشتم یعنی حتما باید این کار رامی کردم و اصلا هم نمی تونستم بگذارم شوهرم این کار را بکند چون ارضا نمی شدم یعنی فقط ایشون مراتحریک می کند و من با انگشت خود را تحریک می کنم سوال من این است آیا کارم گناه است؟ لطفا زود جواب بدهید ممنون می شم

بله اگر خودت با انگشتت خود را تحریک کنی تا ارضا شوی گناه است و باید توبه کنی.
اما اگر شوهرت با انگشتش یا جای دیگرش تورا تحریک کند تا ارضا شوی اشکال ندارد. وبهتر این است که شوهرت قبل از دخول با آلتش تورا تحریک کند و بعد از تحریک و همزمان با ارضای تو دخول انجام شود.(1)
پی نوشت:
1. آیت الله خامنه ای، اجوبه الاستفتائات، سوال 788.

صفحه‌ها