پرسش وپاسخ

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آیا استمنا گناه کبیره است؟

پاسخ:
استمنا ارضای غریزه جنسی از راه انحرافی است. از این جهت در اسلام حرام و از جمله گناهان کبیره شمرده شده است.(1)
خداوند با حکمت و دانش گسترده خویش، همراه با غرایز و نیروهای دیگر، غریزه جنسی را نیز در انسان آفریده است که به هنگام بلوغ شکوفا می‏شود. اگر به درستی رهبری نشود، ناگزیر طغیان می‏کند. شخص را به راه‏های انحراف و سقوط می‏کشاند.
برای کنترل و هدایت درست این غریزه راه‏های متعددی وجود دارد که بهترین و موثرترین آن ها، ازدواج است. قرآن کریم در این مورد می‏فرماید: «وَ أَنکِحُوا الْأَیَامَى مِنکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَ إِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ». (2)
در این آیه ابتدا جوانان را بر ازدواج تشویق کرده و به آنان امید داده که فقر را مطرح نکنند؛ زیرا با اتخاذ شیوه صحیح و منطقی در زندگی و امید به رحمت و فضل خدا، این مشکل به راحتی حل می‏گردد.
بنابراین بهترین و موثرترین راه برای کنترل غریزه ازدواج است. چه بسا در برخی موارد که انسان به گناه می افتد، واجب است که ازدواج کند. انسان برای انجام دادن موضوع واجب باید کوشش نماید که حتی المقدور صورت گیرد. مانند همه تکالیف واجب باید انجام پذیرد. آرام آرام مسئله را با مادر و پدر یا نزدیکانی که در فراهم کردن زمینه ازدواج شما می توانند موثر باشند، مطرح کنید.
در صورت عدم وجود شرایط حتی به صورت نسبی تا زمان رسیدن به آن شرایط و انجام این امر، تنها راه آن است که غریزه جنسی خود را به طور موقت کنترل کنید. طبیعی است برای کنترل غریزه جنسی باید از برخی راهکارها کمک بگیرید. در صورت لزوم در مکاتبات بعدی از این راهکارها بپرسید تا پاسخ دهیم.
پی نوشت ها :
1. شهید دستغیب، گناهان کبیره، ج 2، دفتر نشر اسلامی، ص 333.
2. نور (24)، آیه 32.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سؤال1: آیا در زبان عربی کلمه "مولا " به معنی " جانشین " است؟ کلمه " مولا " در زبان عرب به معنای " آقا " و " سرور " است. بنابراین جمله حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) در غدیرخم: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» (هر کس من مولای اویم علی مولای اوست ) نمی تواند دلیلی بر جانشینی حضرت علی (علیه السلام) در غدیرخم باشد. اگر حضرت محمد(ص) قصد تعیین جانشینی حضرت علی(ع) را در غدیرخم داشت از واژه " نایب " به معنای "جانشین" استفاده می کرد.

سوال2: چرا هیچ یک از مسلمانان و یاران حضرت محمد(ص) که در غدیرخم حضور داشتند (بین 70.000 تا 120.000 نفر) در سقیفه بنی ساعده سخنی از حدیث "غدیرخم" به میان نیاوردند، در حالیکه از واقعه "غدیرخم" تا مرگ حضرت محمد(ص) بیش از 3 ماه نگذشته بود؟

سوال3: به روایت ابن هشام: به هنگام مرگ حضرت محمد، عباس (عموی حضرت محمد) از حضرت علی خواست که نزد حضرت محمد برود و درباره جانشین آینده وی نظرخواهی کند، اما حضرت علی(ع) از این کار پرهیز کرد و گفت: «مرا با این سؤال کاری نیست و اگر سید (حضرت محمد) ما را منعی کند یقین می باید دانست که هیچ کس بعد از وی چیزی به ما ندهد.» (سیرت رسول الله/ جلد 2/ صفحه 1112). اگر حضرت محمد(ص)، حضرت علی(ع) را به جانشینی خود در غدیرخم انتخاب کرده بود، دلیل این سؤال چه بوده است؟ چرا حضرت علی(ع) در پاسخ اشاره ای به ماجرای غدیرخم نکرد؟

سوال4: حضرت محمد(ص) زمانی که در بستر مرگ بود، ابوبکر را به نیابت خود برای امامت نماز تعیین کرد و در حقیقت حق امامت را به ابوبکر واگذار کرد. (سیرت رسول الله/ جلد 2/ صفحه 1106) احترام حضرت محمد(ص) به ابوبکر آنچنان بود که گاهی خود پشت سر او نماز می گذاشت. (تاریخ طبری/ جلد 4/ صفحه 1323). اگر به راستی حضرت علی(ع) به عنوان خلیفه آینده و جانشین حضرت محمد(ص) در غدیرخم انتخاب شده بود چرا حضرت محمد، زمانی که در بستر مرگ بود، وی را به امامت نماز منصوب نکرد؟

سوال5: پس از بیعت حضرت علی(ع) با ابوبکر، او ابوبکر سه روز پیاپی از مردم خواست که اگر از بیعت خود ناراضی هستند می توانند بیعت خود را با او برهم زنند. حضرت علی(ع) در مسجد از جای خود بلند شد و خطاب به ابوبکر گفت: «ما بیعت خود را با تو فسخ نخواهیم کرد، زیرا رسول خدا ترا در کار دین و امامت بر ما، در نماز مقدم داشت، پس کیست که بتواند تو را در اداره امور دنیای ما باز دارد و واپس اندازد. (تاریخ طبری/ جلد 4/ صفحه 1336). اگر حضرت علی(ع) از جانب خدا در غدیرخم به خلافت انتخاب شده بود و خود را مستحق خلافت می دانست، چرا این سخنان را بر زبان راند؟

سؤال1: آیا در زبان عربی کلمه "مولا " به معنی " جانشین " است؟ کلمه " مولا " در زبان عرب به معنای " آقا " و " سرور " است. بنابراین جمله حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) در غدیرخم: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» (هر کس من مولای اویم علی مولای اوست ) نمی تواند دلیلی بر جانشینی حضرت علی (علیه السلام) در غدیرخم باشد. اگر حضرت محمد(ص) قصد تعیین جانشینی حضرت علی(ع) را در غدیرخم داشت از واژه " نایب " به معنای "جانشین" استفاده می کرد.
پاسخ:
واژه "ولی" همچنان که لغت شناسان از جمله ابن اثير(1)، صاحب صحاح اللغة(2)، صاحب مقاييس(3) و راغب در مفردات گفته اند: قرارگرفتن چیزی در کنار چیزی دیگر است به نحوی که فاصله ای در کار نباشد.
اگر چند نفر پهلوی هم نشسته باشند و ما بخواهیم وضع و ترتیب نشستن آن ها را بیان کنیم، می گوییم زید در صدر مجلس نشسته است (ویلیه عمرو، و یلی عمروا بکر ) یعنی بدون فاصله در کنار زید عمرو نشسته است.
در کنار عمرو بدون هیچ فاصله ای بکر نشسته است. اگر "ولیّ" به معنای قرب و نزدیکی مکانی و معنوی، دوستی، یاری و کمک، تصدی امر و تسلط، استعمال شده بدین خاطر است که یک نحوه اتصال وثیق و محکم بینشان وجود دارد.
در حدیث غدیر علی (ع) به عنوان "ولیّ" کسانی که پیامبر مولای آنان است، معرفی شده است. حالا باید دید قراین حکم می کند "ولیّ" در این حدیث را به چه معنا بدانیم. بدون دلیل و قرینه محکم نمی توان گفت "ولیّ" در این حدیث به معنای دوست و یاور یا به معنای صاحب اختیار و سرپرست و متولی امر است.
شیعه با توجه به قرائن محکم و فراوان که در این حدیث است، "ولیّ" را به معنای صاحب اختیار و متولی امر می داند و اهل سنت آن را به معنای دوست و یاور می داند.
پیامبر نه تنها در غدیر، بلکه در مواضع فراوانی تصریح کرده که:
"علی ولیکم بعدی" ، "علیّ ولی کل مؤمن بعدی" ، " انک ولی المؤمنین من بعدی" ، "من کنت ولیه فعلی ولیه"؛(4) و اهل سنت با توجه به این که "ولیّ" دارای معناهای "یاور" ، "دوست"، " دوست دار، پیرو، هم قسم، همسایه و متولی امر دیگری آمده، آن را به عنوان "دوست یا دوستدار" گرفته اند.(5)
در این حدیث قطعا "ولیّ" فقط به معنای "متولی امر مسلمانان" است؛ زیرا معنای انحصار دارد و خطاب در آن به مسلمانان است و حضرت پیامبر که خود متولی امر آن ها است در صدد معرفی متولی بعد از خود می باشد؛ از این رو می فرماید: "علی ولیکم بعدی".
این عبارت با غیر این معنا برای "ولیّ" معنای صحیحی نخواهد داشت؛ زیرا معنا ندارد بگوید: بعد از من فقط علی شما را دوست دارد یا بعد از من فقط علی را دوست بدارید و ... .
دلیلی ندارد که پیامبر در مواضع مختلف از جمله در غدیر در آن بیابان و گرما و ... مسلمانان را جمع کند و خطبه بخواند و بگوید: علی دوستدار شماست، پس او را دوست بدارید!
در این عبارات به صراحت آمده: "علی بعد از من ولی شماست" و با توجه به این که این عبارت در غدیر و در آخر عمر پیامبر بیان می شود که حضرت خبر رحلت قریب الوقوع خود را داده است، معلوم می شود "بعد" یعنی زمانی که پیامبر نیست و با وجود پیامبر او ولی بالفعل نیست و معنا ندارد، بگوید بعد از من علی را دوست بدارید! بلکه معنایش این است که بعد از من علی سرپرست و متولی امر شماست.
جمله اول خطبه هم در این معنا صراحت دارد؛ زیرا حضرت سؤال می کند: " الست اولی بکم من أنفسکم؟ = من از شما به خودتان سزاوارتر نیستم؟".
پس معلوم می شود منظور اولی به تصرف و متصرف و متولی است.(6)
این که مؤمنان اعم از زن و مرد هم بعد از این سخن پیامبر، با علی بیعت کردند و تبریک گفتند، خود برترین قرینه بر معنای متولی امر می باشد.
براي آگاهي بيشتر به ايتن لينك مراجعه نماييدwww.pasokhgoo.ir/fa/node/871
نيز به دليل بالا بودن حجم پرسش ها پاسخ به بقيه پرسش هاي شما مقدور نمي باشد از این رو مي توانيد به كتاب غدير شناسي و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني مراجعه نماييد.

پی نوشت ها:
1. النهاية، لابن اثير، ج 5، ص 227.
2. الصحاح في لغة العرب، ج 6، ص2528.
3. مجمع مقاییس اللغه ماده، ولی، ج6، ص 141 .
4. شرف الدین ، المراجعات، قم ، بوستان کتاب، ص236-241 (نامه 36) به نقل از منابع متعدد اهل سنت.
4. المفردات الراغب، ص 570، استاد مطهری، ولاء و ولایت ها .
5. شرف الدین ، همان ، ص 242 (نامه 37).
6. همان ، ص 143 (نامه 38).
-----------------------------

سوال2: چرا هیچ یک از مسلمانان و یاران حضرت محمد(ص) که در غدیرخم حضور داشتند (بین 70.000 تا 120.000 نفر) در سقیفه بنی ساعده سخنی از حدیث "غدیرخم" به میان نیاوردند، در حالیکه از واقعه "غدیرخم" تا مرگ حضرت محمد(ص) بیش از 3 ماه نگذشته بود؟
پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

باسلام، سوالی درمورد برهان یا امر ترغیبی دفع خطر محتمل داشتم، چگونه اثبات می شود که اگر دنیای دیگری باشد خدا پرستان جزای خیر می بینند و کفار عقاب می شوند؟ ممنون ومتشکر از توجه شما

با سلام و شادباش فرا رسيدن سال نو و تشکر از ارتباط¬تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

به نظر مي رسد سوال شما به جهت عدم تقرير مناسب از اين برهان است. تقرير اين برهان به صورت خلاصه به صورت زير است:
در امور زندگي انسان ها وقتي که احتمال خطر قابل توجهي را مي دهند به بررسي و جستجو مي پردازند تا آنجا که مطمئن شوند خطر از بين رفته يا احتمال تحقق آن بسيار ضعيف گشته و اين حکم و الزام يک حکم عقلاني است نه شرعي .
عقل است که در چنين مواردي ما را ملزم به تحقيق مي سازد تا گرفتار خطر نشويم. بلکه لزوم تحقيق و بررسي در موارد خطر و ضرر ولو احتمال آن قدر واضح و روشن است که بعضي دانشمندان بحث عقايد فرموده اند: فطرت انسان در چنين مواقعي او را ملزم به تحقيق مي کند. از اين رو واژه وجوب دفع ضرر محتمل به معناي الزام و ضرورت عقلي است نه شرعي. از جمله موارد به کارگيري اين قانون عقلي يا فطري اعتقاد به خدا و احکام الهي در مورد فرداي قيامت است.(1)
توضيح اين که بر فرض که در مورد عالم قيامت و عذاب دوزخ ما اعتقاد به هيچ کدام از حقايق ديني نداشته باشيم. همين که احتمال وجود ضرر و خطر دوزخ را بدهيم کفايت مي کند که عقل ما را ملزم سازد به کارگيري يک سلسله تمهيدات لازم در جهت دفع خطر محتمل که اين مقدمات و تمهيدات چيزي نيست جز ايمان به خدا و کتاب آسماني و انبياء الهي و حضرات معصومين(ع) و در يک کلمه دين.
بايد توجه داشته باشيد كه اين برهان بر اين پايه استوار است كه اگر خدايي وجود داشته باشد و او افرادي را براي هدايت بشريت فرستاده باشد و به آنها عقايد و دستوراتي را در غالب دين تعليم داده باشد تا مردم را به كمال برسانند، ديگر جاي سوال شما باقي نمي ماند و به عبارت ديگر اين برهان يا شبه برهان با اين پيش فرض صورت بندي مي شود كه احتمال وجود خداوند با تمام جوانب آن در نظر گرفته شده است و بدون اين احتمال ديگر ضرر محتملي باقي نمي ماند كه در صدد رفع آن باشيم.
در انتها كلامي از امام رضا(ع) مي آوريم كه به زيبايي جواب اين مساله را داده است: يكي از منكران وجود خدا نزد امام رضا(ع) آمد، در حالي كه گروهي در محضر آن حضرت بودند. امام به او فرمود:
اگر حق با شما باشد ـ كه نيست ـ و خدايي وجود نداشته باشد، در اين صورت ما و شما برابريم و نماز و روزه و زكات و ايمان ما به ما زيان نخواهد رسانيد ولي اگر حق با ما باشد و خدايي باشد ـ كه هست ـ در اين صورت ما رستگار و شما زيانكار و در هلاكت و خسران خواهيد بود.(2)

پي نوشت ها:
1. امامي و آشتياني، محمدجعفر و محمدرضا، عقايد اسلامي(سطح 1)، معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1366ش، ص10.
2. كليني، محمد بن يعقوب، الکافی، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1365ش، ج1، ص78.
جهت تسهیل و تسریع در امر پاسخگوئی از این پس، پرسشهای فقهی و احکام شرعی را تنها از طریق سامانه پاسخگوئی پیامکی به شماره 30009640 ، نشانی اینترنتی http://www.30009640.ir/sms و یا تلفن 09640 مطرح نمایید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آیا اهل سنت وارد بهشت نمی شوند؟
در روايات متعددي به جايگاه ولايت و نقش آن در ورود به بهشت تاكيد شده است. در روايتي از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است كه فرمود" اى على! اگر ...

آیا داشتن ولایت حضرت علی و اولادشان شرط ورود به بهشت است؟

و آیا اهل سنت وارد بهشت نمی شوند؟

یا حب اهل بیت پیامبر کافیست؟

پاسخ:
در روايات متعددي به جايگاه ولايت و نقش آن در ورود به بهشت تاكيد شده است. در روايتي از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است كه فرمود" اى على! اگر بنده‏ اى همانند عبادت نوح در ميان قوم خود خدا را عبادت كند و به سنگينى كوه احد، طلا در راه خدا انفاق كند و آن قدر عمر وى طولانى شود كه هزار حج، پياده انجام دهد، سپس در بين صفا و مروه در حال مظلوميّت كشته شود و با اين همه اعمال، ولايت تو را نپذيرفته باشد و از رهبرى تو تمرّد نمايد، بوى بهشت را استشمام نمى‏ كند و راهى به آن نخواهد يافت."(1)
بنابراين به اعتقاد ما، تنها شيعيان دوازده امامي اهل حقند، آن هم به شرطي كه اهل عمل و رعايت محرّمات و واجبات شرعي باشند، با اين حال هرگز معتقد نيستيم غير آن ها، همه غير بهشتي بوده و يا اهل جهنم و عذاب باشند، زيرا ما ديگران را عالم و عامد مي دانيم يا جاهل غير عامد. عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل كرده اند.
جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي كه با وجود امكان رسيدن به حقيقت، از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند.(البته بدون لحاظ رحمت الهي كه ممكن است شامل آن ها هم بشود). امّا جاهلان قاصر يعني كساني كه متوجه جهل خود نيستند و يا راهي براي بر طرف كردن جهل خود ندارند، به طور حتم اهل نجاتند.
قرآن مجيد مي فرمايد "وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً"(2) «هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم. مگر حجت را بر آن ها تمام كرده باشيم».
حال بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا غافلند و اصلاً احتمال خلاف در اعتقادات و باورهاي خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي كشف حقيقت رفته و تحقيق كرده، ولي به بطلان عقائدشان پي نبرده اند، هر چند پايبندي آن ها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم در رسيدن به بهشت، تا حدي لازم است.
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏ فرمايد: اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏ يابد كه ائمه(علیهم السلام) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏ آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏ بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏ برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏ روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند. مثلاً زرارة از امام نقل مى‏ كند كه فرمود: اى زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد.(3)
بر اين اساس بسياري از اهل تسنن، جاهل قاصر بوده و حجت بر آنها تمام نشده است. لذا نمي توان با استناد به حديث مطرح شده و امثال آن، تمامي اهل تسنن را غير بهشتي دانست.
البته توجه داشته باشيد، اين امر بدان معنا نيست كه در صورت ورود شخص به بهشت، درجه وي با افراد به حق رسيده، مساوي مي شود. چرا كه معتقديم در بسياري از موارد، خود ولايت و حب اهل بيت (ع) مانند نماز، روزه و ... داراي آثار تكويني خاصي بوده كه شخص را به مقامات عاليه مي رساند و چه بسا فرد با انجام ندادن آن به هر دليل، به آن مقام نمي رسد مانند ورزشكاري كه به جهت عذري مانند بيماري و ...، قادر به مسابقه نبوده و طبيعتاً ديگران نيز وي را به خاطر رتبه نياوردن سرزنش نمي كنند. اما هيچگاه مقام وي مساوي با كسي نيست كه در مسابقه شركت كرده و داراي مقام برتر شده است.
البته طبيعي است كه حب ظاهري مراد نبوده، بلكه حبي مراد است كه مقدمه عمل بوده باشد؛ به عبارتي حب واقعي مراد است در رواياتي از امام باقر(ع) نقل شده است كه فرمود" يَا جَابِرُ بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّي السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُ لَا قَرَابَةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُتَقَرَّبُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ لَهُ يَا جَابِرُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ أَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِيُّنَا وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ لَمْ يَنْفَعْهُ ُحُبُّنَا"(4) اى جابر سلام مرا به شيعيان من برسان و به آنان اعلام كن كه بين ما و خدا قرابت خويشاوندى نيست و راه تقرب به خدا فقط اطاعت و فرمانبرى از اوست. اى جابر هر كس كه اطاعت خدا نموده و ما را دوست بدار او ولى و دوست ما است و كسى كه معصيت خدا را كند محبت ما سودى به حالش ندارد."
و شايد مراد حديث آن باشد كه اساساً كسي كه محب اهل بيت است، همواره سعي مي كند از گناه دوري كند.

پي نوشت ها:
1. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار،چ دارالكتب الاسلاميه، تهران، بي تا، ج 27، ص 194.
2. بقره(2)آيه39.
3. مطهري، مرتضي، مجمو عه آثار، چ صدرا، تهران، 1370، ج1، ص 279.
4. بحار الانوار، همان، ج 68، ص 179.

موفق و موید باشید.

با سلام مدتی قبل با دختری در محل کار آشنا شدم و با هم دوست شدیم( که البته اولین بارم نبود با یه دختر ...)حدود 1.5 سال دوست بودیم و قرار ازدواج هم نداشتیم تا اینکه به خاطر مسائلی اون از شرکت رفت و رابطه ما تمام شد البته رابطه ما خیلی به هم نزدیک بود و اون به من خیلی وابسته بود و مسائل شرعی رو رعایت نمی کردیم... حالا مشکلم اینه بعد از 1 سال فکر این دختر حتی یک لحظه هم از ذهنم دور نمیشه و بدون اینکه بخوام بهش فکر میکنم با اینکه خیلی اذیتم کرده و دوست ندارم دیگه ببینمش اما... خداوند به من ظاهری زیبا بخشیده و به خاطر این موضوع خیلی راحت با خانمها ارتباط برقرار میکنم و بعد از این دختر هم رابطه دوستی داشتم ولی تاثیری نداشت و ذهنم درگیرشه لطفا بهم بگین ممکنه این موضوع ناشی از این باشه که اون هنوز به من فکر میکنه و افکار من تحت تاثیر افکار اونه من قبلا رابطه های جدیتری داشهتم و اما این مشکلو نداشتم تو اینترنت خیلی جستجو کردم اما نتیجه ای نگرفتم لطفا راهنماییم کنید. باتشکر

اجازه می خواهم کمی آسیب شناسانه و نه همدلانه به نامه شما نظری بیفکنم. امید است دل آزرده نگردید و در آن بیش تر تأمل نمایید.
ضمن ابراز تأسف از شرايط به وجود آمده توجه شما را به نكات ذيل جلب مي نمايم:
1. اشتغال ذهني مکرر و طولاني مدت شما به دختر مورد نظر حكايت از وسواسي بودن آن دارد. افكار وسواسي افكاري هستند كه به صورت غير اختياري و به صورت تكرار شونده به ذهن فرد مبتلا هجوم مي آورند و فرد با اين كه خواهان قطع رشته افكار مزاحمش مي باشد، ولي گويا چاره اي جز نشخوار ذهني آنان ندارد. وسواس فكري ريشه در اضطراب بالاي فرد دارد و هر چيزي كه اضطراب فرد را پايين بياورد سهم بسزايي در كاهش هجوم افكار وسواسي دارد.
2. همان طور كه مي دانيد ذات رابطه خارج از چارچوب با جنس مخالف با استرس و اضطراب آميخته است و رابطه با جنس مخالف فارغ از عدم جواز شرعي اش به خاطر ماهيت استرس زايش جواز روان شناختي ندارد. متاسفانه گویا شما با خويشتنداري هيچ ميانه اي ندارید و آزاد و رها از همه قيود شرعي و روانشناختی بر اين عمل اضطراب زا پاي مي فشريد.
همان طور كه نمي توان آتش را با آتش خاموش كرد. اضطراب ناشي از رابطه با غير همجنس را نمي توان با رابطه با دختران ديگر فرونشاند. البته اصل رويكرد شما به رابطه با جنس مخالف نيز ماهيتي وسواسي دارد و شما به نوعي به وسواس جنسي و شبه جنسی دچار شده ايد.
3. وسط دعوا حلوا خيرات نمي كنند و اگر شما از سر گردن كشي و نافرماني با فرامين الهي به جنگ در آييد. نبايد توقع داشته باشيد كه خداوند و تمام جهان خلقت از سر دوستي با شما وارد تعامل شوند. گناه گناه است و پيامدهاي دنيوي و اخروي گناه با چشم بستن شما بر حقيقت گناه، منتفي نخواهد شد. آرامش فقط در گرو گردن نهادن شما به خواسته هاي يگانه آرامشگر واقعي يعني خداوند مي باشد و در غير اين صورت شرايط شما به مراتب بدتر و بدتر خواهد شد.
4. ظاهر زيبا، باطني دارد و آن اين كه در پس آن ده ها و صدها آزمايش ريز و درشت الهي نهفته است. اي كاش اين ظاهر زيبا را خرج آرامش و اسايش خود مي كرديد و نه اضطراب و افسردگي ...
5. به عنوان كارشناس ارشد روانشناسي به شما برادر گرامي توصيه مي كنم كه براي رهايي از باتلاقي كه در آن گرفتار آمده ايد به حل مشكل وسواس جنسي احتمالی خود بپردازید. براي اين منظور بايد فارغ از موافقت يا مخالفت شما با مطالب بالا در اسرع وقت به يك روانپزشك با تجربه مراجعه نماييد. به احتمال زياد بدون دارو درماني موقت بهبودي ميسر نيست و شما مجبوريد باقي عمر خود را مصروف افكار آشفته و رفتار آغشته به گناهان نماييد. به ياد داشته باشيد كه طرف مقابل شما انسان است و هر گونه ناكامي ايشان آتشي بر خرمن زندگي شما خواهد افكند. آه اين دختران که به نوعی دست خورده عاطفی یا... شما می گردند یك لحظه گریبان شما را رها نخواهد كرد.

یه مطلب مهمی ذهن من رو درگیر کرده و حقیقتا برام مشکل ساز شده من چند ماهی است که ازدواج کردم من یه پسر مذهبی و با اعتقادات دینی هستم که الحمد الله خداکمک کرده و تو این خط هم ماندم برای همین با یه دختر مذهبی از یه خانواده مذهبی ازدواج کردم چند ماه بعد از ازدواجم فهمیدم همسر من چند سال با یه پسر دوست بوده که البته نیت خانم من ازدواج بوده اما وقتی خوب پسر رو می شناسه می فهمه اون به دردازدواج نمی خوره چون پسره مذهبی که نبوده هیچی بلکه خیلی هم مشکل داشته الان این پسره که از یک شهر دیگه هست تلفن من رو پیدا کرده و هر چند روز یه بار با تلفن کارتی مزاحم من میشه البته تلفن های دیگه هم پیدا کرده و فقط مزاحمت ایجاد می کنه طوری که ذهن و فکر من رو آشفته کرده زندگی من داره از هم می پاشه و اینکه درمورد گذشته زنم خیلی فکر ها اذیتم می کنه چی بین اونا گذشته و چه ارتباطی بوده؟؟؟ از یه طرف من که یه پسر مذهبی بودم و از خدا دخترمومن میخواستم چرا باید اینطوری بشخ اما یه چیز بگم خانم من یه دختر خوب و با خانواده هست اما خب این اشتباه بزرگ رو مرتکب شده من زنم رو دوست دارم و می دونم که از این کارها پشیمانه اما فکرام اذیتم می کنه واقعا کمک من کنید چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حتی به جدایی هم فکر کردم ولی می خوام بهترین کا رو که خدا راضیه و امام زمان رو خوشحال می کنه انجام بدم

توجه شما را به نكات ذيل جلب مي نمايم:
1. اگر شما كمي به روانشناسي زن آشنا باشيد، متوجه مي شويد كه زنان در اين گونه روابط به هيچ وجه مثل ما مردان فكر نمي كنند و در بسياري موارد تحت تاثير احساسات و عواطف زنانه و البته ساده نگري و خام انديشي، درگير اين ماجراها مي گردند. پس اگر از زاويه ديد آنان به اين روابط بنگريم چه بسا تحمل سابقه دوستي همسرمان زياد هم مشكل نباشد.
2. شك نكنيد كه رضايت خداوند و امام زمان (عج) در جدايي از اين خانم مؤمن و توبه كار نيست، چرا كه وقتي خداوند و امام زمان توبه خانم شما را پذيرفته اند چرا ما كه بنده خدا و شيعه ايشان هستيم دست رد بر توبه و پشيماني وي بزنيم. مجاهده شما در تداوم اين رابطه ثواب و پاداش مضاعف دارد اين گذشت خدا پسندانه شما به شكل باورنكردني در دو دنيا جبران خواهد شد.
3. پاداش ايمان و پاكي شما همواره اين نيست كه همسري آفتاب مهتاب نديده نصيب شما گردد، چرا كه اين احتمال وجود دارد كه خداوند خواسته است از طريق ازدواج شما با اين خانم خير به مراتب بزرگتري نصيب شما گرداند. چه بسا خلوص و غلظت ايمان و تقواي شما بستري براي نزول الطاف خفيه خداوند فراهم آورده است. سر بلندي شما در اين آزمايش بزرگ بسيار در سرنوشت دو دنياي شما موثر است.
4. مزاحمت تلفني اين پسر قابل پيگيري قضايي مي باشد و شما مي توانيد با مراجعه به مراكز مشاوره پليس 110، اين مسأله را پيگيري نماييد. حتي مي توانيد مشكل خود را در قالب مشكل يك فرد ديگر بيان كنيد و از زبان او به تبيين مشكل خود بپردازيد.
5. در برخي موارد نياز است كه از حل يك تنه مشكلات خود انصراف دهيم و به كمك يك روان شناس باليني به حل تخصصي مشكلات خود همت گماريم. اگر آشفتگي شما فزوني يافت در اسرع وقت به يك روان شناس باليني باتجربه مراجعه نماييد. به ياد داشته باشيد كه عمر اين مشكلات بسيار كوتاه است و چه بخواهيد چه نخواهيد مرور زمان شرايط زندگي شما به روال عادي باز خواهد گرداند.
جهت تسهیل و تسریع در امر پاسخگوئی از این پس، پرسشهای فقهی و احکام شرعی را تنها از طریق سامانه پاسخگوئی پیامکی به شماره 30009640 ، نشانی اینترنتی http://www.30009640.ir/sms و یا تلفن 09640 مطرح نمایید.

سوال اینجاست که اگر فردی که دارای ولایت مطلقه است به عنوان مثال چنین حکمی کند: پریدن در تنور (منظور عمل خلاف عقل) باید این عمل را باز بدون تفکر انجام داد و جایگاه عقل افراد در این فرامین کجاست، آیا باید بدون فکر و فقط چون فرد ولی مطلقه است باید عمل انجام گیرد. لازم به ذکر است که این عمل در زمان امام معصوم صورت گرفته و آن فرد صحابه به تنور پریده و البته مشکل اینجانب با دستورات معصومین نمی باشد و معتقد به این هستم که حکم امام معصوم می تواند حتی بدون فکر انجام گیرد؟ البته تمام دستورات امامان معصوم بر پایه تدبیر است.

پاسخ:
ولایت فقیه در همه امور حکومتی می تواند دخالت نماید، اما در در امور شخصی افراد نمی تواند دخالت کند، مثلا در مسایلی - مانندآنچه که شما اشاره نمودید - حق دخالت ندارد، همچنین نمی تواند زن کسی را طلاق دهد و در مال شخصی کسی تصرف نماید:
درباره ولایت فقیه به منابع زیر مراجعه فر مایید:
1. ولايت فقيه، امام خميني؛
2. ولايت فقيه از ديدگاه فقها و مراجع، علي عطايي؛
3. ولايت فقيه، جوادي آملي؛
4. حدود ولايت حاكم اسلامي، احمد نراقي؛
5. ولایت فقیه ، محمد هادی معرفت؛

صفحه‌ها