پرسش وپاسخ
۱۳۹۱/۰۵/۲۶ ۰۰:۵۷ شناسه مطلب: 74948
۱۳۹۱/۰۵/۲۵ ۱۲:۱۴ شناسه مطلب: 74874
آیا اگر درقبیله ای عده ای گناه بزرگی مرتکب شوند همه آن قبیله مستحق لعن می شوند؟ اصلا مگر ممکن نیست درقبله بد، حتی یک انسان درستکار در کل سال ها و ادوار پیدا نشود، پس به چه جرمی آنها باید لعن شوند؟ از آنجا که می گویند وقتی کسی، کسی را لعن می کند اگر این لعن حق باشد بر آن طرف وارد می شود و گرنه به لعن کننده باز می گردد؟ در حالیکه ما در زیارت عاشورا می گوییم «اللهم العن آل ابی سفیان و آل زیاد وآل مروان».
پاسخ:
از جمع بندي آموزه هاي ديني اين گونه به دست مي آيد كه مراد از افراد مورد لعن در زيارت عاشورا افراد منسوب به يك خاندان و عشيره نيست، بلكه كساني اند كه غير از نسبت نسبي به لحاظ فكري واعتقادي نيز همفكر بزرگان خود بوده و به شهادت اهل بيت راضي بوده اند و آن را درست مي پنداشتند. لذا در اين باره گفته شده:
« منظور از بنى اميه در زيارت عاشورا كه مورد لعن قرار گرفته اند آنها هستند كه در غصب خلافت و اطفاء نور خدا و دشمنى با آل محمد (علیهم السلام) به عنوانى دست داشتند يا راضى بودند، كه در آن عصر اكثريت آنها چنين بودند، بنابراين مانعى ندارد كه اندكى از آنها از عموميت لعن استثناء شده باشند.» (1)
نكته ديگر اينكه از آنجا كه اغلب بنياميه به خاطر اينكه در تضاد با حق بودند مورد لعن واقع شده اند نه از آن جهت كه از اولاد و فرزندان اميه بودند و اين قطعي است كه اگر كسي از بنيهاشم باشد و در مسير مخالفت با ذات ربوبي قدم بردارد مورد نص الهي قرار ميگيرد همانند ابولهب كه سوره مسد در شأن او نازل شده است و اين قانون اختصاص به زمان گذشته ندارد و در تمام زمان ها جاري است.
بدين معني كه حتي در اين زمان هم اگر كسي بر عقيده بنياميه باشد و مشمول لعن الهي واقع خواهد شد و يا اگر از لحاظ عقيده با اهل بيت همراه باشد از پيروان آنان شمرده خواهد شد. و اين مطلب از فرمايش مولي الموحدين(ع) به خوبي برميآيد كه فرمودند:
«راضي بودن و ناراضي بودن، مردم را در سلك يك امت و گروه جمع ميكند، همان گونه كه در قبيلة ثمود در جريان كشتن ناقه صالح(ع) قاتل شتر يك نفر بود. ولي عذاب الهي بر همة آنان نازل شد، چون همه آنان به عمل او راضي بودند.»(2) پس ملاك خوب و بد بودن اطاعت و عصيان است نه نژاد و از فلان قوم و قبيله بودن، مثل پسر نوح كه او در واقع پسر نوح بود. اما چون از اطاعت الهي سرباز زد خداوند او را از فرزندي نوح خارج ساخت.»
قضيه برخورد حضرت رضا(ع) با برادرشان زيد بن موسي بن جعفر معروف است كه خدمت آن حضرت رسيد؛ سلام كرد، حضرت جواب سلام او را ندادند، عرض كرد: من پسر پدرتان هستم. چرا جواب سلام مرا نميدهيد؟ حضرت پاسخ دادند تا زماني برادر من هستي كه اطاعت الهي داشته باشي و چون عصيان الهي كردي ديگر بين من و تو برادري نخواهد بود.(3)
همچنين آورده اند كه فردي از بنياميه به نام سعد بن عبد الملك كه از اولاد مروان بود و امام باقر(ع) به او لقب سعدالخير دادند روزي خدمت آن حضرت وارد شد در حالي كه همچون زني كه فرزند از دست داده گريه مي كرد، حضرت از او علت گريه را جويا شدند پاسخ داد: چگونه گريه نكنم و حال اين كه من از شجره ملعونه هستم، حضرت به او فرمودند: تو از بنياميه نيستي تو از ما هستي تو مگر قرآن نخواندي كه اين آيه شريفه را از قول حضرت ابراهيم حكايت ميكند؛ «فمن تبعني فانه مني».(4) آن كه از من پيروي كند از من است.
درنتيجه اگر مراد از بنياميه يعني آن گروهي كه در جهت غصب خلافت اهل بيت حركت كردهاند باشد امثال خالد بن العاص، محمد بن ابي حذيفه و ... به اصطلاح تخصصاً از بني اميه خارج خواهند بود يعني داخل آنها نبودهاند تا گفته شود به چه دليل استثنا شدهاند و اگر خروج تخصصي را هم نپذيريم آيه شريفه و فقره زيارت عاشورا به اين روايات تخصيص خورده است.
پي نوشت ها:
1. علامه ميرزا ابوالفضل تهرانى، شفاء الصدور، نشر دار الكتب الاسلاميه تهران، بي تا، ص321.
2. مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، چاپ بيروت، ج 49، ص 221.
3. ابراهيم/36.
4. شيخ مفيد، اختصاص، تحقيق علياكبر غفاري، بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1402، ص 85.
موفق و مؤید باشید.
۱۳۹۱/۰۵/۲۵ ۰۵:۴۸ شناسه مطلب: 74841
با سلام، از اصول قطعی مذهب شیعه این است که اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) همانطور که از نام مبارکشان پیداست معصوم هستند، حال این که ایشان خود در ادعیه مختلف از جمله ابوحمزه ثمالی و ... اعتراف به گناه کرده و در بعضی اوقات فرموده اند «فارحم عبدک الجاهل» این تناقض چگونه قابل رفع است؟ نعوذ باالله این طور سخن گویی دروغ شمرده نمی شود؟ یا علی
پاسخ:
اعتقاد ما به عصمت ائمه بر اساس ادله متقن عقلي و نقلي است و با اين وجود برخي نقل هاي ديگر مانند توبه و استغفار ائمه نمي تواند اصل دليل متقن عقلي و نقلي را مخدوش كند، بخصوص كه اين نقل هاي دسته دوم داراي توجيهات روشن و قابل قبولي است ؛ به طور كلي براي توبه و استغفار حضرات معصومين(ع) كه در منابع روايي بيان مي شود حكمت هاي متعددي قابل طرح است كه به جلوهاي از آن ها اشاره ميشود:
1ـ توبه و استغفار هميشه و براي همگان به معناي طلب آمرزش از گناه نيست، بلكه استغفار گاهي نشانه مقام معنوي است، چنان كه در كلامي از اميرمؤمنان(ع) آمده است:
الاستغفار درجة العلّيين؛(1) استغفار درجه بلندپايگان است».
چه بسا استغفار نمودار ميزان خشيت فرد از مقام ربوبي و بيان كننده دغدغه خاطر او نسبت به عجز و تقصير در پيشگاه حضرت حق است.
2ـ استغفار اهل بيت(ع) نشانه عمق و ژرفاي معرفت آن ها نسبت به حق تعالى است، زيرا عظمت خداوند را به خوبي درك كردهاند. در خلوت و در نجواهاي دوستانه با اشك و ناله و استغفار با حضرت دوست سخن ميگويند، بنابراين يكي از دلايل استغفار آن ها ژرفاي معرفت آنان به صفات متعالي و كمالات نامتناهي حق و شناخت كاملشان نسبت به فقر وجودي و كاستي هاي عالم امكان در پيشگاه غني مطلق و كمال نامتناهي حضرت حق است. اين حقيقتي است كه در دعاي عرفه سالار شهيدان بازگو ميشود:
الهي مَن كانت محاسنه مساوي فكيف لا تكون مساويه مساوي؛(2) خدايا ! موجودي كه زيباييها و خوبيهايش نسبت به كمالات حق تعالى كاستي و نقص و بدي محسوب شود، پس چگونه نقايص و بديهاي او كاستي نباشد؟ »
3ـ انسان كامل چنان تحت تأثير كبريا و عظمت حق تعالى قرار ميگيرد كه همچون گناهكاران، خاشعانه با خداوند سخن ميگويد . از اين روست كه در دعاي عرفه سالار شهيدان آمده:
«يا مَنْ ألبسَ أولياءهُ ملابس هيبته، فقاموا بين يديه مستغفرين؛(3) اي كسي كه اوليا بر اثر تجلي هيبت و جلال تو در پيشگاهت استغفارگويان ميايستند».
4ـ استغفار نشانه اظهار عجز و قصور است نسبت به معرفت حقيقي خداوند و همچنين نسبت به عبوديت و بندگي حقيقي خداوند كه به دليل انجام مسئوليت هاي فردي و اجتماعي از اولياء ترك مي شود؛ از اين رو در مناجات امام سجاد(ع) آمده:
«الهي قصرت عن بلوغ ثنائك كما يليق بجلالك و عجزت العقول عن إدراك جمالك و لم تجعل للخلق طريقاً إلى معرفتك إلاّ بالعجز عن معرفتك؛(4) پروردگارا، زبانها از اداي حق ستايش، آن گونه كه شايسته تو است ،قاصر و عقلها از درك حقيقت ذات تو عاجزند، زيرا براي بندگانت راهي جز اظهار عجز از معرفت تو وجود ندارد».
پس استغفار اهل بيت(ع) نوعي اظهار عجز در مقابل عظمت الهي و عذرخواهي از خداوند است، چرا كه نتوانستد آن گونه كه شايستة ساحت قدس او است حق او را ادا كنند.
5ـ انسان كامل به دليل برخورداري از نور عصمت، نه تنها مرتكب گناه و معصيت نميشود، بلكه از هر گونه لغزش ناشي از سهو و نسيان نيز مصون است. با اين وجود در مناجات با حضرت حق همواره عذرخواهي گناه و نافرماني خود است. اين امر بالاترين عامل تربيتي براي توده مردم است كه از اين خطر بترسند و بدانند كه معصيت پديدهاي است كه حتى افراد معصوم نيز از خوف گرفتار شدن به آن ناله و استغفار ميكنند.
6ـ بر اساس «حسنات الابرار سيّئات المقرّبين» چه بسا چيزهايي كه براي ساير مردم حسنه محسوب ميشود يا دست كم گناه تلقي نميگردد، براي انسان كامل نوعي گناه به حساب ميآيد، مثلاً از آن جا كه انسان كامل همواره در محضر و حضور حق و غرق تماشاي جمال حضرت دوست است، اگر لحظهاي از آن وحدت خالص به كثرت توجه كند، يا به غير ياد حق مشغول شود، يا آسايش و لذتي از طريق خوردن، نويشدن، خوابيدن و... براي او حاصل شود،اين گونه امور را سزاوار خود نميداند و در پيشگاه حق استغفار ميكند. در مناجات خمس عشر آمده:
«الهي استغفرك من كلّ لذّةٍ بغير ذكرك ومِن كلّ راحةٍ بغير اُنسك ومِن كلّ سرورٍ بغير قربك و مِن كلّ شغلٍ بغير طاعتك؛(5) معبودا !از هر لذتي كه از غير ياد تو برايم حاصل شده و هر آسايشي كه به غير از اُنس با تو نصيب من شده و از هر سرور و شادماني كه بر غير از قرب تو براي من پديد آمده و از هر كاري جز طاعت تو آمرزش ميخواهم و استغفار ميكنم».
از امام صادق(ع) آمده:
«توبه افراد عادي مربوط به گناهاني است كه در شرع به صراحت از آن ها نهي شده است، امّا خواص مؤمنان به دليل دارا بودن ملكه عدالت مرتكب معاصي مردم عادي نميشوند، اما اگر به جهت جنبه بشري، دچار غفلتي شوند و گرايش غير الهي و سرگرمي پيدا كنند، آن حالت را براي خود گناه ميدانند و توبه ميكنند.
در مرتبه بالاتر، كساني كه به مرحله معرفت كامل رسيدهاند و در اسما و صفات الهي سير ميكنند. (اصفياي الهي) گرفتار غفلت از حق و اشتغال به امور غير الهي نميشوند، اما اين مرحله آزمونهايي در پيش دارد كه گذر از آن ها دشوار است. كسي كه در اين جايگاه قرار ميگيرد دچار تنگناهاي گوناگون ميشود كه اگر صبر و شكيبايي خود را از دست بدهد و به نوعي از قضاي الهي راضي نباشد، نارضايتي براي او نوعي گناه است. بايد از حالتي كه آن را تنفس كرب ميگويند ،توبه نمايند، اما كسي كه از عهده آزمونهاي گوناگون به خوبي برآمده و به مقام ولي الله رسيده، از گناهان مراحل قبل مصون است.
همواره در حضور و محضر حق به سر ميبرد و ذهن و قلب او متوجه او است. در آينه دل او جز جمال زيبايي حضرت دوست خطور نميكند، چنين شخصي ممكن است به لحاظ جنبه بشري، گاهي در صفحه تفكر و تذكر او خاطرهاي خطور كند. او را از آن حالت حضور كامل، اندكي دور نمايد، چنين حالتي را ولي الله براي خود گناه ميداند. ميكوشد آن را با توبه و استغفار جبران كند، بالاخره كسي كه به مقام بلند نبوت و رسالت بار يافته است، بايد چون اقيانوس بيكران در برابر حوادث و سختيها و پيشآمدهاي گوناگون، آرام و بياضطراب و چون كوه استوار باشد، اما اگر به دليل جنبه بشري حادثهاي در درياي دل او موجي پديد آورد و گرفتار اضطراب و تشويش شد، چنين حالتي را گناه تلقي ميكند و توبه و استغفار مينمايد.(6)
پينوشتها:
1. سيد رضي، نهج البلاغه، نشر هجرت، قم، 1414 ق، حكمت 417.
2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، اعمال ايام سال، ماه ذي الحجه، دعاي عرفه.
3. همان.
4. همان، مناجات خمسه عشر، مناجات عارفين.
5. همان، مناجات ذاكرين.
6. صادقي، سيماي اهل بيت در عرفان امام خميني، نشر مؤسسه آثار امام خميني 1386ش، ص 294 ـ 303.
موفق و موید باشید
۱۳۹۱/۰۵/۲۴ ۱۹:۱۹ شناسه مطلب: 74762
ببخشید ما می گوییم ازدواج با محارم و یا نزدیکی با محارم حرام است ولی بچه های حضرت آدم که جز حوا و خواهرانشان زن دیگری نداشتند پس حکم چیست ؟ حتی شنیده بودم حاصل ازدواج فامیلی احمق و کم عقل می شوند ولی در تا ریخ افراد کم عقل نشده بیشتر تیز هوش شده اند این چطور امکان دارد ؟ همچنین گروه خونی از دو نفر چگونه 4 نوع شده؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟/؟/؟///؟/ خلاصه گیج شدم که چطور شده البته می دانم خدا بگوید باش می شود و اگر بگوید مباش از بین می رود ولی بیشتر کار های خداوندم از روی علم بوده هرچند گه گاهی از روی علم غیب بوده بازم کمکم کنید با تشکر با امید پیروزی
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد كيفيت ازدواج فرزندان آدم و حوا چند قول وجود دارد:
1. با توجه به علم باستان شناسي و با توجه به مكالمه فرشتگان با خدا،(1) فهميده مي شود كه قبل از حضرت آدم انسان هايي شبيه به حضرت آدم زندگي مي كرده اند. ممكن است فرزندان آدم و حوا با افرادي از انسان نماهاي پيشين ازدواج كرده باشند. اين نظريه هيچ تأييدي از قرآن و روايات ندارد.
2. خداوند براي فرزندان آدم همسراني از حوريان يا جنيان فرستاد.
اين نظر گرچه در روايات مؤيداتي دارد، ولي با ظاهر قرآن و اعتبار عقل مخالف است؛ زيرا حور و جنيان از جنس آدميان نيستند و نمي توانند از آدميان فرزند بزايند. (2)
3. فرزندان آدم خواهر و برادر با هم ازدواج كرده اند.
خداوند مىفرمايد: « وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً ؛ (3) از آن دو ( آدم و حوا ) مردان و زنان فراوانى در روى زمين منتشر ساخت».
ظاهر آيه مىگويد كه نسل بشر فقط به وسيله اين دو تن به وجود آمده است. اگر غير از اين دو در بقاى نسل او دخالت داشتند، بايد مي فرمود: «وبث منهما و من غيرهما: به وسيله اين دو و غير آنان...».
در اين فرض مشكل ازدواج محارم هم پيش نمي آيد. زيرا اين حكم و حرمت آن شرعي و قراردادي است نه امري حقيقي و غير قابل تغيير؛ بنابراين، تا زماني كه حرمت آن از جانب خداوند ابلاغ نشده باشد، انجام آن ممنوع نيست و در آن زمان نيز اين حرمت هنوز از جانب خدا اعلام نشده بود.
امام سجاد (ع) به مردي قريشى جريان ازدواج هابيل را با "بلوزا" خواهر همزاد (دوقلو) قابيل و ازدواج قابيل را با "قليما" خواهر همزاد هابيل شرح مىداد ؛ آن مرد گفت: آيا آنان خواهران خود را حامله كردند؟ اين كه عمل مجوسيان است؟
حضرت فرمود: اين مطلب را انكار مكن؛ زيرا جواز اين كار، در آن روز و حرمتش در امروز هر دو حكم خدا است. مگر خدا همسر آدم را از جنس خودش نيافريد و بعد او را بر وي حلال نكرد؟ اگر مجوسيان در ازدواج محارم محكوم است، چون با وجود نهي و حرمت، اين كار را مي كنند. (4)
علامه طباطبايى مىفرمايد: حكم ازدواج، يك حكم تشريعى و تابع مصالح و مفاسد است. حكم تكوينى نيست كه قابل تغيير نباشد. از اين رو، ممكن است كه در ابتداى خلقت به جهت ضرورت بقاى نسل در جامعه محدود آن روز كه فقط دو برادر و دو خواهر بودند، از جانب خدا حرام نگردد. بعد كه ضرورت برطرف شد، حكم حرمت بيايد؛ به جهت اين كه ادامه جواز ازدواج، با توجه به گسترش نسل و ازدياد برادران و خواهران، موجب اشاعه فحشا و از بين رفتن غريزه عفت مي گردد.
افزون بر اين، نمىتوان گفت فطرت با اين ازدواج مخالف است؛ زيرا متمايل نبودن طبع، نه از آن جهت است كه ذاتاً از آن تنفر دارد، بلكه به جهت آن است كه اين را موجب اشاعه فحشا و اعمال زشت و از بين رفتن غريزه عفت مىداند. شاهد بر اين مطلب ( قبيح ذاتي نبودن اين عمل ) آن است كه ازدواج خواهر و برادر براى مدتى طولانى در بين مجوس شايع بوده است. (5)
نتيجه اين كه: احكام، وضعي و قرار دادي اند كه حكم و قرارداد آن به دست خدا است. اصل در احكام، جواز است؛ مگر اين كه خدا نهي كند. تا نهي نيامده باشد، جواز ابتدايي باقي است. به علاوه بسياري از اعمال در شرايع قبلي حرام يا حلال بوده اند كه در شريعت بعدي تغيير نموده اند .
اما اين كه آيا اين ازدواج ها لزوما به نقص ژنتيكي و يا جسمي و عقلي فرزندان منتهي گردد بايد گفت:
بر اساس ضوابط ژنتيكي و پزشكي ازدواج با خويشاوندان نزديك مي تواند احتمال بروز برخي ناهنجاري هاي ژنتيكي را افزايش دهد، اما ضرورتا اين گونه نيست كه هر ازدواج خويشاوندي به چنين نتيجه اي ختم خواهد شد؛ اگر اتين گونه بود كه همه ازدواج هاي خويشاوندي مانند ازدواج دختر عمو و پسر عمو و مانند آن بايد به تولد فرزندان ناقص ختم مي شد، در حالي كه به ندرت چنين مواردي پيش مي آيد.
به علاوه آنچه از نظر علم ژنتيك بيان مي شود آن است كه ازدواج هاي فاميلي و بسيار نزديك نسبي، خطر بروز بيماري نهفته وراثتي و ژنتيكي را تشديد مي كند (6)، در واقع بشر در طول تاريخ در اثر نحوه زندگي و تغذيه و عوامل محيطي و ... گرفتار برخي نارسايي هاي جسمي و روحي و نقص هايي در ژنوم خود شده كه به مرور زمان به عنوان نوعي بيماري ژنتيكي و ارثي در برخي خانواده ها بروز پيدا نموده است كه ممكن است ازدواج دو عضو از اعضاء يك خانواده به بروز و آشكار شدن اين نقص بيانجامد .
بر اين اساس مي توان گفت كه در نسل اول بشر كه خانواده حضرت آدم عليه السلام بودند و مستقيما از جانب خداوند متعال خلق شده بودند احتمال وجود چنين نقائص ژنتيكي و بيماري هاي ارثي منتفي بوده و با ازدواج برادر و خواهر زمينه بروز چنين بيماري هايي هم وجود نخواهد داشت؛ در نتيجه حاصل اين ازدواج هاي اوليه به ناقص يا كم هوش شدن اكثريت نسل بشر منتهي نشد، بلكه به مرور زمان چنين نقيصه هائي بر اساس علت هاي خاص خود به وجود آمد.
در مورد گروه خوني هم مطلب روشن است زيرا از نظر پزشكي هم گروه خوني افراد ارتباط قطعي با مسائل ژنتيكي و نوع گروه خوني والدين آن ها ندارد و در نتيجه ديده مي شود كه اعضاء يك خانوداه گروه هاي خوني كاملا متفاوت از هم دارند؛ پس طبيعي است كه از نسل آدم و حوا عبيهما السلام فرزنداني با گروه هاي خوني متفاوت شكل بگيرند .
پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 30.
2. علامه طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، سيدمحمد باقر موسوي همداني، جامعه مدرسين، قم، 1374ه.ش، ج 4، ص 230.
3. نساء (4)، آيه 1.
4. ترجمه الميزان، همان، ج 4، ص 232.
5. همان، ص 229-230.
6. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلاميه، تهران، 1374 ش، ج 3، ص 328.
موفق و موید باشید
۱۳۹۱/۰۵/۲۴ ۰۱:۲۵ شناسه مطلب: 74687
۱۳۹۱/۰۵/۲۳ ۱۳:۰۷ شناسه مطلب: 74620
ایا خدا می خواهد که انسان گناه کند؟ تقریبا تمامی انسان ها بلوغ جنسی را پشت سر می گذارند ولی بیشتر ان ها به بلوغ کامل فکری یا نمی رسند یا چندین سال طول می کشد تا بتوانند به درستی فکر کنند و بد را از خوب تشخیص دهند,به همین دلیل بیشتر افراد بعد از بلوغ جنسی دچار اشتباهاتی می شوند که گاهی حتی راه بازگشت هم ندارند؟ایا این با عدالت خداوند سازگار است که به انسان توانایی گناه را می دهد ولی سلاح مقابله با ان را نمیدهد وانسان به راحتی فریب می خورد؟
رشد جسماني و رسيدن به بلوغ جنسي از نعمتهاي الهي بوده كه مطابق آن بدن انسان در سن خاصي دچار تغيير مي شود، امري كه ضامن بقاء نسل بوده و ادامه توليد و حيات انسانها بواسطه اين نعمت صورت مي گيرد؛ از حكمتهاي خداوند آن است كه با توجه به شرائط و ويژگيهاي خاص اين نعمت، اعطاء آن را در زمان خاصي مقرر كرده تا بواسطه آن قدرت بر درك و پذيرش آن فراهم شود يعني براي دختران حدود 9 سال و براي پسران حدود 15 سال.
به علاوه آنكه، شروع اين تغيير و تحول را با رشد فكري سريع همراه ساخته است. لذا نوع روانشناسان بر اين باورند كه آغاز بلوغ جسمي، خود آغاز بلوغ و رشد فكري است كه مطابق آن شخص خوب و بد را تشخيص داده و به نوعي خود را در اصلاح ظواهر و شخصيت دروني مسول مي داند و انجام بسياري از امور را كه تا آن روز به راحتي انجام مي داده، براي شخصيت خود مضر مي داند.
بر اين اساس معقول آن است كه اعطاء اين نعمت الهي، با رشد عقلاني، منطقي و متناسب همراه باشد نه رشد عقلاني حداكثري؛ چرا كه در اين صورت تا حدود پيري و برخي تا آخر عمر بايد از اين امر محروم باشند.
ما در مورد بلوغ بر اين باوريم كه نوع دختران و پسران در سنين مطرح شده، بد و خوب را كامل فهميده و قدرت بر كنترل اين قوه را دارند، فارغ از آنكه آموزه هاي وحياني و دستورات ديني را در جهت هدايت افراد مقرر كرده و بواسطه انبياء بيان كرده است.
در نتيجه خداوند با رشد و درك سريع عقلاني از طرفي و با ارسال و هدايت انبياء، سلاح مقابله با آن را فراهم كرده است. اما عدم استفاده صحيح از آن نه به خاطر عدم درك صحيح بلكه عوامل ديگري دارد. يك نوجوان زماني بر خلاف باورهاي دروني خود عمل مي كند كه از طرفي اسباب و زمينه هاي بيروني و دروني، به شدت وي را بر عمل خلاف تحريك كرده و از طرفي موانع بيروني مانند دين و اعتقادات مذهبي و تربيت صحيح و كنترل خانواده و اجتماع ، همچنين اطلاعات كافي در مورد مضرات و...براي وي فراهم نباشد و در اين صورت شخص دچار خلاف مي شود.
در واقع مشكل از اصل حقيقت مسأله نيست.
چرا كه شخص با رسيدن به سن تكليف و قدرت بر اداره خانواده مي تواند ازدواج كرده و مشكل خود را حل نمايد. اما مشكل زماني درست مي شود كه از طرفي محركات جنسي به شدت رواج پيدا كرده، سن بلوغ پائين بيايد و از طرفي به دليل مشكلات اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي امكان ازدواج نباشد، لذا آنچه مشكل به نظر مي رسد جنبه ثانوي داشته كه در برخي موارد خود انسانها در بروز آن نقش دارند و اين خللي به اصل مسأله وارد نمي آورد.
بنابراين عمل خلاف افراد عوامل ديگري دارد كه با فرض موكول كردن اين نعمت به سالهاي بعد، امكان آن وجود دارد. لذا با توجه به نياز انسان، از طرفي خداوند اين قوه را در اختيار انسان قرار داده و از طرفي ديگر قدرت بر كنترل اين غريزه را در اختيار وي قرار داده است. اما در عين حال برخي از آن درست استفاده كرده و برخي به جهت عوامل مختلف، مخالف باورهاي دروني عمل مي كنند.
به علاوه آنكه اين امر اختصاص به گناه مطرح شده ندارد. بلكه برخي از انسانها در سنين كودكي دزدي كرده و ده ها عمل خلاف انجام مي دهند و حتي برخي قتل انجام مي دهند، كه با اين فرض افراد نبايد تا سنين بالا قدرت انجام هيچ عمل خلافي را داشته باشند.
البته هيچگاه منكر جهات دروني و بيروني در جهت زمينه سازي براي گناهان جنسي نبوده و نيستيم و همواره بر اين باوريم كه كنترل گناهان جنسي به مراتب سخت تر از كنترل گناهاني مانند دزدي و...است اما در عين حال انسانها را قادر بر آن مي دانيم و اتفاقاً خداوند با همين تكاليف سخت انسانها را آزمايش مي كند آزمايش خداوند جنبه هاي گوناگون مانند نزول بلا و...دارد. اما در برخي موارد خداوند بواسطه تكاليف سختي مانند مورد بيان شده، روزه، تكاليف مالي و... افراد را آزمايش مي كند تا معين شود. چه كساني شايسته دريافت رحمت الهي و لايق بهشت ابدي هستند لذا كم نيسنند افرادي كه اين مراحل را به درستي پشت سر گذاشته و با اطلاعات صحيح خانوادگي و...دچار خطا نشده اند.
خلاصه زماني اين امر با عدالت خداوند منافات دارد كه انسان در ارتكاب اين گناه مجبور بوده و به هيچ عنوان قدرت خلاف نداشته باشد و حال آنكه نه تنها مويدات بيروني بلكه شواهد وجداني حاكي از آن است كه انسان قدرت داشته و مي تواند خود را كنترل كرده و دچار خلاف نشود.
البته طبيعي است به حكم حديث " أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا"(1) بهترين كارها دشوارتر آنها است" ثواب ترك اين گناه به مراتب از ثواب ترك گناهان ديگر بيشتر است و خداوند براي كسي كه در اين زمينه خود را حفظ كند ثواب عظيمي مقرر كرده است.
پي نوشت:
1. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار،چ دارالكتب الاسلاميه، تهران، بي تا،ج 67، ص 191.
۱۳۹۱/۰۵/۲۲ ۰۱:۰۰ شناسه مطلب: 74475
چرا استمنا گناه است آیا گناه کبیره است؟
پاسخ:
به يقين استمناء از گناهان كبيره بوده و علت گناه بودن و مباني حرمت اين عمل هم منابع ديني ماست، چنان كه در روايات تصريح شده اين حكم به روشني در قرآن نيز بيان شده است؛ در واقع حرمت چنين عملي از آيه 5 تا 7 سوره مومنون به دست مي آيد: «و َ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلىَ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانهُُمْ فَإِنهَُّمْ غَيرُْ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْعَادُون»؛ (1) و آن ها كه دامان خود را (از آلودهشدن به بىعفتى) حفظ مىكنند، تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند، كه در بهرهگيرى از آنان ملامت نمىشوند و كسانى كه غير از اين طريق را طلب كنند، تجاوزگرند». پس هر نوع ارضاي جنسي خارج از اين محدوده عدوان و معصيت و مورد ملامت است .
هنگامي كه از حضرت صادق (ع) در مورد استمنا مى پرسند، مى فرمايد: گناه بزرگى است كه خداوند در قرآن مجيد از آن نهى فرموده، استمنا كننده مثل اين است كه با خودش نكاح (زنا) كرده باشد. اگر كسى را كه چنين كارى مى كند، بشناسم ، با او هم خوراك نخواهم شد. (2)
قوانين اسلام از طرف خداوند«حكيم» است. «حكيم» بودن خداوند اين پيام را دارد كه هيچ فرمان و حكمي را بدون«حكمت» و دليل و برهان صادر نمي كند. بنا بر اين هر چيزي را كه «ممنوع و حرام» اعلام كرده، قطعاً انجام آن مفاسد و ضرر و خسارت هاي جسمي، روحي، فردي يا اجتماعي ويژه اي دارد؛ اما هر چيزي را «واجب» دانسته، حتماً انجام آن در بردارنده رشد روحي و رواني، جسمي و معنوي، مادي و فردي و يا اجتماعي است، كه ناديده گرفتن آن، اثرات تخريبي و منفي شكننده اي در كوتاه مدت يا دراز مدت خواهد داشت.
ما اگر به حكيم بودن خداوند و عالم مطلق بودن او ايمان داشته باشيم، بايد اذعان كنيم كه قوانين خداوند از روي علم و حكمت صادر شده است و به آن گردن نهد و نسبت به آن تعبد داشته باشد. خودارضايي نيز يكي از موضوعاتي است كه اسلام آن را مجاز ندانسته، حكم «حرام» بر آن نهاده است، چون انجام آن آثار منفي و شكننده اي بر جسم و روح و روان مرتكبان آن مي گذارد كه در ذيل به برخي از آن پيامدها اشاره مي شود.
در انتها نيز چند روايت ديگر در مورد اثر معنوى گناه خودارضايى بيان مىكنيم تا ان شاء الله مورد استفاده شما قرار گيرد:
1. امام صادق (ع) فرمود: روز قيامت خداوند با شخص خودارضا گفتگو نمىكند و از چشم خدا مىافتد. (3)
2. رسول خدا (ص) فرمود: لعنت خدا و ملائكه خداوند و تمام بشر بر شخص خودارضا است. (4)
3. رسول خدا (ص) فرمود: كسى كه خودارضايى مىكند، ملعون است. (5)
پي نوشت ها:
1. مومنون (23) آيه 5-7.
2. عاملي، شيخ حر، وسايل الشيعه، موسسه آل البيت، قم،1409 ه.ق، ج 18، ص 575.
3. محمدي ري شهري، محمد، ميزانالحكمه، دارالحديث، قم،1387ه.ش، ج12، ص5654.
4. همان.
5. همان.
موفق و موید باشید





