پرسش وپاسخ

اهل كتاب مثل مسیحیان بعد از مردنشان حساب و كتابشان چگونه است؟
به حكم عقل، هر فردی چه مسلمان و چه غیر مسلمان، وظیفه دارد به دنبال یافتن حقیقت و پاسخ دادن به سؤالات مهم معرفتی خود و در نهایت، یافتن دین حق در روزگار خود باشد

اهل كتاب مثل مسیحیان بعد از مردنشان حساب و كتابشان چگونه است؟

به حكم عقل، هر فردی چه مسلمان و چه غیر مسلمان، وظیفه دارد به دنبال یافتن حقیقت و پاسخ دادن به سؤالات مهم معرفتی خود و در نهایت، یافتن دین حق در روزگار خود باشد؛ حقیقتی كه عقل هر انسانی در هر زمان و مكانی معمولاً این ضرورت را به نوعی درك می كند. بنابراین، پیروان سایر ادیان الهي یا بی دینان در هر كجای عالم كه متولد شوند هم به طور طبیعی با این سؤالات مواجه می شوند كه آیا خدایی در عالم وجود دارد؟ آیا دین حقی در این زمان وجود دارد ؟ و... . پس همه افراد وظیفه دارند درباره دین خود و دین اسلام یا هر دین دیگری كه احتمال حقانیت آن می رود، تحقیق كنند و دستورهاي ادیان را با هم مقایسه كنند و لااقل به مقتضای حكم عقل خود در مورد این امور عمل نمایند.

حال اگر فرض كنیم كه شرایط تحقیق از اسلام برای آن ها فراهم نبوده، یا نتوانستند به منابع واقعی اسلام مراجعه نمایند، یا اصلاً مسئله تحقیق از دین برایشان مطرح نشد، یا پس از تحقیق (بدون هیچ غرض، عناد و انگیزه شخصی) به این نتیجه رسیدند كه دین خودشان درست است و از طرفي، به محتواي دین خود عمل كردند و بر كسي ظلم نكردند، چون حجت و دلیل بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمي‏كند و چه بسا به مرتبه ای نایل شوند كه اهل بهشت شوند؛ ولي اگر تحقیق نكردند و با لجاجت، بر دین خود پا فشاري كردند و با این كه احتمال دادند دین اسلام دین حقي باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود كوتاهي كرده، در نتیجه، مورد مواخذه قرار می گیرند. بنابراین، اصل در حق طلبی انسان ها و تسلیم در مقابل آن، یا انكار حقیقت است.

شهید مطهري (ره) در این باره مي‏گوید: «اگر كسي در روایات دقت كند، مي‏یابد كه ائمه (ع) تكیه‏شان بر این مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مي‏آید، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطي باشد كه مي‏بایست تحقیق و جستجو كند، اما افرادي كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر، در شرایطي به سر مي‏برند كه مصداق منكر و یا مقصر به شمار نمي‏روند، آنان در ردیف منكران و مخالفان نیستند.

ائمه اطهار بسیاري از مردم را از این طبقه مي‏دانند. این گونه افراد، داراي استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهي درباره آنان مي‏رود. ایشان در نهایت، از مرحوم علامه طباطبایي نقل مي‏كند: «همان طوري كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغییر محیط باشد، ممكن است این جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب، از حقیقت محروم مانده باشد». (2)

بنابراین، این امكان وجود دارد كه غیر مسلمانان نیز اهل سعادت شوند و این ها گروهی هستند كه به عنوان مستضعفان فكری شناخته می شوند؛ هرچند محاسبه  اعمال آنان، بر پایه عدل خداوندي است و بر اساس عقل و فطرت و كردارشان، همچنین اعتقادات و باورهایشان (اگر صحیح و مطابق با فطرت انساني باشد)، مورد حساب قرار مي‏گیرند.

جهت مطالعه بیش تر در این موضوع، به كتاب «عدل الهی» (بخش اعمال خیر غیر مسلمانان)  اثر استاد شهید مطهری مراجعه نمایید.

پينوشت ‏ها:

1. رعد (13)، آیه 29.

2. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374 ش،  ج 1، ص 320 به بعد.

آیا صحيح است رهبر را با لفظ امام خطاب كنيم؟
امام، واژه‌اي عربي و به معناي پيشوا، سرپرست و مقتداست.(1) راغب اصفهاني مي‌نويسد:"امام كسي است كه به او اقتدا مي‌شود، چه شي‌مورد اقتدا انسان باشد كه به گفتار ...

امام شناسي؛ما معتقديم امام زمان(عج) وجود دارد، از طرفي هم دوازده امامي هستيم و لفظ امام را براي ايشان بكار مي بريم. آيا صحيح است به رهبر كبير انقلاب؛حضرت آيةالله سيد علي خامنه اي؛را با لفظ امام خطاب كنيم؟ مگر ما تنها يك امام زنده نداريم؟ مگر امام به معصوم نمي گويند؟

امام، واژهاي عربي و به معناي پيشوا، سرپرست و مقتداست.(1) راغب اصفهاني مينويسد:"امام كسي است كه به او اقتدا ميشود، چه شيمورد اقتدا انسان باشد كه به گفتار و كردارش اقتدا شود يا كتابي باشد يا شيديگري، چه اقتدا حق و صواب باشد و چه باطل و ناصواب».(2) بنابراين معناي لغوي واژه امامت آن است كه مورد تبعيّت و پيروي قرار گيرد؛ يعني رئيس باشد. از آن جهت كه در مفهوم امامت تبعيّت و اقتدا نهفته است، به كسي كه نماز جماعت را برگزار ميكند، امام گويند؛ زيرا مردم در قيام و ركوع و سجده و تشهّد به وي اقتدا كرده و از او تبعيت ميكنند، بنابراين كلمه امام به معناي رهبر و پيشوا است،(3) كه در موارد گوناگون استعمال مي شود- از جمله –به برخي عالمان ديني هم امام اطلاق مي شود. چون پيش قراول آن علم يا رهبر سياسي جامعه هستند، مانند: امام محمد غزالي ... بدينسان اطلاق آن بر غير ائمه(ع) با توجه به همين معنا مانعي ندارد؛ گرچه بديهي است امام به مفهوم خاص كلامي اختصاص به دوازده امام دارد.(4)

ازآنجا كه مقام معظم رهبري عالم ورهبر سياسي جامعه است، واژه امام بر ايشان نيز اطلاق مي گردد.

پينوشتها:

1. لسان العرب، ابن منظور ،ج 12، ص24 ، 1405، ناشر: نشر أدب الحوزة - قم - ايران.

2. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن في غريب القرآن، تحقيق نديم مرعشي، ص 20.

3. سيد مصطفي دشتي، معاريف و معاريف نشر دانش قم 1376ش، ج 2، ص 328.

4. همان، ص390.

اگر نداشتند، تکلیف کسانی که در آن دوران بودند، چیست؟
قرآن كریم فرموده: «... لئلا یكون للناس علی الله حجه بعد الرسل؛ تا برای مردم پس از فرستادن پیامبران در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد».

 آیا  مردم در همه  عصر ها حجت یا پیامبر داشتند؟ اگر نداشتند ، تکلیف کسانی که در آن دوران بودند ، چیست ؟

قرآن كریم در این باره با اشاره به حكمت بعثت انبیا فرمود: «... لئلا یكون للناس علی الله حجه بعد الرسل؛ (1) تا برای مردم پس از فرستادن پیامبران در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد».

 در نهج البلاغه آمده: «لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا معمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته...؛ (2) زمین هیچ گاه از حجت خالی نیست كه برای خدا با برهان روشن قیام كند یا آشكار و شناخته شده، یا بیمناك و پنهان تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود».

در روایتی دیگر ‌‌آمده: «ان الارض لا تخلو من حجه؛ (3) زمین هیچ گاه بدون حجت الهی نخواهد بود».

در حدیث دیگر حجت به امام معنا شده و آمده: «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت؛ (4) اگر زمین بدون امام باقی بماند ، از هم متلاشی میشود».

بنابراین مطالب زمین همیشه دارای حجت بوده است، و هیچ قومی بدون حجت نبوده اند اگرچه خبرشان به ما نرسیده باشد.

پی نوشتها:

1. نساء (4)، آیه 165.

2. حكمت 147.

3. كافی، ج 1، ص 179 ، نشر دارالكتب الاسلامیه ، تهران 1388 ق.

4. همان .

آيا خدا را مي توان ديد ؟
قرآن ‌مجيد ديدن‌خدا را غير ممكن ‌مي‌داند و مي‌فرمايد:« چشم‌ها هرگز خدا را درك‌نمي‌كند.»، علاوه ‌بر اين‌دلايل‌عقلي ‌نيز رؤيت‌خدا را امكان ‌پذير نمي‌داند؛ زيرا...

آيا خدا را مي توان ديد ؟

قرآن مجيد ديدنخدا را غير ممكن ميداند و ميفرمايد:« چشمها هرگز خدا را دركنميكند.» (1)؛ علاوه بر ايندلايلعقلي نيز رؤيتخدا را امكان پذير نميداند؛ زيرا لازمهرؤيتو ديدهشدنيك چيز امورياستكههيچيكاز آنها در مورد خداوند ممكن نيستمانند جسمبودن، مكانداشتن، جهتداشتن؛ زيرا ميدانيمهر جسميداراياجزايياست. بهعلاوههمةاجسامدستخوش دگرگونيو تغييرند و دارايعوارضي مانند رنگ و حجمو ابعاد هستند در حالي كهخداوند نهجزء دارد و نهتغيير ميپذيرد و نهدر معرض حوادثاست.

علامهطباطباييميگويد: « رؤيتبا چشمخواهبههمينكيفيتيباشد كه امروز استو يا تحول بهشكلديگري پيدا كند، بههر حاليكامر ماديو طبيعياستكهبا اندازهو شكلو رنگو عمق سر و كار دارد و اينها همهاموريماديو طبيعيهستند و محالاست بهذاتپاك پروردگار چهدر دنيا و چه در آخرتارتباطي پيدا كند.» (2)

البتهگروهياز دانشمنداناهلتسننطرفدار رويتاند. گاهبا صراحتميگويند كهخداوند با  چشمظاهر ديدهميشود، ولينهدر دنيا بلكهدر آخرت. آنان به آيه: صورتهاييدر آنروز شاداب استو بهسوي پروردگارش مينگرد.» (3) استدلالكردهاند در حاليكهتعبير "ناظرة" همبهمعناي نگاهكردنآمدهو همانتظار كشيدن. بهقرينهآياتيكهنفيرويت ميكند بايد معناي انتظار كشيدنرا پذيرفت. وقتي رؤيتخدا از نظر عقليو نقليمحالشد فرقينميكند رؤيتدر دنيا باشد يا در آخرت.

گفتني است رؤيت خداوند با چشم حسي محال است، ولي مشاهدة فراحسي و قلبي او ممكن است. لذا در كلام امير المونين آمده است:

«لا تدركه العيون بمشاهدة العيان، ولكن تدركه القلوب بحقائق الإيمان؛(4) چشمها او را آشكار نبيند، لكن دلها به حقيقتهاي ايمان دركش كند».

اما اين كه اين رؤيت قلبي و ايماني خدا براي همه انسانهاي ميسور است، در دعاي عرفه امام حسين(ع) به طور مطلق دربارة رؤيت قلبي خداوندآمده است:

«عَمِيَت عينٌ لا تراك عليها رقيباً؛(5 ) كور است چشمي كه تو را در عالم و جهان هستي نميبيند».

 پي نوشت ها:

1. انعام (6) آية 103.

2. ناصر مكارم، پيام قرآن، نشر دار الكتب الاسلاميه تهران بيروت، ج 4، ص 233.

3. قيامت (75) آية 22 و 23.

4. نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين قم 1375 ش، خطبه 179.

5. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، نشر بلاغت قم 1375 ش، دعاي امام حسين(ع) در روز عرفه، ص452.

اگر خدا جسم نيست پس چگونه خلق ميكند؟ ...
در ابتدا بايد گفت: اين سوال با همه شقوق آن از يك فرض اشتباه ناشي شده است و آن اين كه تصور مي‌شود كه هر موجودي نياز به علت دارد، در حالي كه ...

 هر معلولي علتي دارد، علت خداوند چيست؟

 اگر خدا جسم نيست پس چگونه خلق ميكند؟

 اگر ذهن ما محدود است، پس چگونه بايد ايمان بي آوريم؟

چرا بايد خدايي وجود داشته باشد؟

در ابتدا بايد گفت: اين سوال با همه شقوق آن از يك فرض اشتباه ناشي شده است و آن اين كه تصور ميشود كه هر موجودي نياز به علت دارد، در حالي كه مطلب صحيح اين است كه هر پديده اي به علت نياز دارد، يعني چيزي كه نبوده و وجود يافته است، وجودش نياز به علت دارد. پس هر موجودي نياز به آفريدگار ندارد تا بگوييم خدا هم يكي از موجودات است، پس آفريدگار او كيست؟، بلكه هر آفريده‏اي آفريدگار ميخواهد و خدا آفريده نيست تا به حكم اين قانون آفريدگار بخواهد. كاملاً روشن است كه اگر موجودي فرض شود كه هميشه بوده و هيچ گاه معدوم نبوده تا به وجود آيد، نياز به آفريننده و علت نيز نخواهد داشت.وسوال ازكجا آمده هم در موردش بي معني است.

پاسخ سؤال را به بيان ساده‏تر ميتوان بيان كرد:

اگر كسي سؤالات زير را از شما بپرسد، چه پاسخي به آن ميدهيد:

رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب از چيست و از كجا است؟

چربي همه غذاها از روغن است، چربي روغن از چه و از كجا است؟

شوري همه چيز از نمك است، شوري نمك از چيست؟

وقتي به اتاق كار خود يا منزل مسكوني خود نگاه ميكنيد و ميبينيد روشن است، از خود ميپرسيد آيا روشنايي از خود اتاق است؟ فوراً به خود پاسخ منفي ميدهيد، زيرا اگر روشني اتاق از خود ميجوشيد، نبايد هيچ وقت تاريك بشود، در حالي كه پاره‏اي از اوقات تاريك و گاهي روشن است. پس روشني آن از جاي ديگر است. به اين نتيجه ميرسيم كه روشني اتاق و خانه ما در اثر ذرات يا امواج نور است كه به آن تابيده است. آن گاه از خود سؤال ميكنيم روشني خود نور از كجا است؟ پاسخ اين است كه روشني نور از خود آن است.

نيز به سؤال‏هاي قبلي پاسخ ميدهيم كه رطوبت آب، چربي روغن و شوري نمك از چيز ديگري نيست.

اين خاصيت طبيعي و ذاتي آن‏ها است. آب ذاتاً مرطوب است. روغن ذاتاً چرب است و نمك ذاتاً شور است. نيز نور ذاتاً روشن است. در هيچ نقطه جهان نميتوانيم نوري پيدا كنيم كه تاريك باشد و چيز ديگر آن را روشن كرده باشد. ذرات نور هر جا باشند، روشن اند و روشني جزء ذات آن‏ها است.

روشنايي ذرات نور از چيز ديگر و عاريتي نيست. ممكن است ذرات نور از بين برود، ولي ممكن نيست موجود باشند، ولي تاريك! بنابراين اگر كسي بگويد روشنايي هر محوطه‏اي از جهان، معلول نور است، پس روشنايي خود نور از كجا است، فوراً ميگوييم روشنايي نور جزء ذات آن است.

هم چنين هنگامي كه سؤال شود هستي هر موجودي از خدا است، پس هستي خدا از كيست، پاسخ ميدهيم هستي خدا ذاتي او و از خود او است و از جاي ديگر نيست، مانند اين كه بپرسيم اصل وجود و هستي از چه چيزي به وجود آمده؟ مبدأ اصل وجود چيست؟ معلوم است كه اصل وجود و هستي از چيزي به وجود نميآيد، چون هر چيز ديگر غير از وجود، عدم و نيستي است و وجود و هستي از عدم و نيستي به وجود نميآيد.

به عبارت ديگر وجود حق تعالي، اصل و حقيقت وجود است . همان گونه كه بي معنا است كه سوال كنيم، اصل و حقيقت وجود چگونه به وجود آمده يا مبدأ آن چيست؟ بي معنا است كه بگوئيم كه خدا چگونه به وجود آمده؟ چون فرض چنين سوالي اين است كه خدا نبوده و بعد به وجود آمده است و حالا در مورد چگونگي وجود خدا سوال ميكنيم. اما وقتي كه وجود خداوند ازلي و ابدي و مساوي با حقيقت و اصل وجود و هستي باشد، فرض اين كه خدا زماني نبوده، نيز اشتباه است، پس ديگر نوبت به سوال از چگونگي واز كجا به وجود آمدن اصلا نميرسد.

در مورد مثالهاي زده شده نيز بايد توجه داشت كه منظور از ذاتي بودن رطوبت براي آب، شوري براي نمك، چربي براي روغن و... هرگز اين نيست كه مثلاً رطوبت آب چون ذاتي آن است، پس آفريدگاري ندارد، بلكه منظور اين است كه آفريدگار جهان، آب را طبعاً و ذاتاً مرطوب آفريده است، به طوري كه هرگز نميتوان رطوبت را از آب جدا كرد. همان گونه كه وجود و هستي را نميتوان از خداوند جدا فرض كرد. اين مثال‏ها براي نزديك كردن مطلب به ذهن زده ميشود وگرنه بين اين مثال‏ها و موضوع مورد بحث، تفاوت زيادي است، زيرا وقتي ميگوييم وجود همه چيز از خدا است و وجود خدا از او است، يعني آفريده كسي نيست و وجود و هستي، ذاتي او است.

اما وقتي ميگوييم روشنايي همه چيز از نور است و روشنايي نور از خود او است، معنايش اين نيست كه نور آفريدگاري ندارد، بلكه معنايش اين است كه آفريدگار جهان نور را اين طور آفريده است كه روشنايي جزء ذات او باشد و روشنائي از نور جدا نيست، همان گونه كه وجود و هستي از خداوند جدا نيست.

در نتيجه روشن است كه طبق براهين اثبات خدا، خدايي را در عالم ثابت مي دانيم كه نبودن به صورت مطلق براي او محال است هيچ يكي از فروض ياد شده در باره او مطرح نيست. حال به چند نكته اشاره مي شود:

اما اينكه چگونه از خدايي كه جسم نيست، موجود جسماني خلق شد؟  نظرات مختلفي ارائه شده است، اما همه اين نظرات مختلف در يك نكته با هم اتفاق دارند و آن اينكه اين نوعآفرينش با واسطه است. در واقع جسمانيت نه اقتضاي ذات الهي، بلكه از ناحيه واسطه اي است كه فيض از آن جريان مي يابد.بنابر اين اگر خداوندي كه خود جسماني نيست، مخلوقات جسماني را آفريده، بالواسطه آفريده، در عالم نظام علل  مطرح است و واسطه فيض باعث آن هاست.

خداوند متعال هستي و وجود موجودات جسماني را افاضه كرده، ولي جسمانيت آن ها لازمه وجود خود آنان است، از همين رو معروف است كه حكيم بوعلي گفته است:

ما خلق الله مشمشة،مشمشة بل أوجدها، خداوند زردآلو را به عنوان زردآلو خلق نكرد، تنها به آن هستي و وجود داد. به دليل ساختار وجودي آن زردآلو شد. پس آنچه از خداوند است، افاضه وجود است، ولي هر موجود بر اساس اقتضاي وجودي خود نوع خاص ميشود. تفصيل اين بحث را در منابع ذيل جويا شويد.(1)

ترديد نيست كه ذهن ما انسان ها محدود است، ولي مي تواند وجود نامحدود خدا را به طور غير مستقم تعقل كند  مثلا ذهن ما مي تواند اين را تصور كند كه آيا فضا متناهي است يا غير متناهي ودر مجموع گرچه درك مستقيم وجود نامتناهي خدا براي انسان محدود ومتناهي دشوار است، ولي از طريق مفاهيم كلي و عقلي مي توان آن را شناخت وبه آن ايمان آورد. تفصيل مسله در منبع ذيل مراجعه نمايد. (2)

 چه اين كه در كلام نوراني امير مومنان(ع) در باره راه كار شناخت خدا وند آمده:

«دلت عليه اعلام الظهور و امتنع علي عين البصير، فلا عين من لم يره تنكره و لا قلب من اثبته يبصره.... فهو الذي تشهد له اعلام الوجود علي اقرار قلب ذي الجحود؛ (3) نشانههاي آشكاري در سراسر هستي بر وجود او شهادت ميدهند، هرگز برابر چشم بينندگان ظاهر نميگردد، نه چشم كسي كه او را نديده ميتواند انكارش كند. نه قلبي كه او را شناخت ميتواند مشاهدهاش نمايند. پس اوست كه همه نشانههاي هستي بر وجود او گواهي ميدهند. دل هاي منكران را به قرار به وجودش واداشته است.

اما اين كه  دليل ضرورت وجود خداچيست؟ بايد اشاره نمود كه در نگاه فلسفي نه تنها وجود آدميان بلكه وجود عالم و آدم (تمام غير الله) وجودشان نسبت به حضرت حق تعالي، عين ربط، فقر، نياز و وابستگي است. اگر لحظهاي عنايت حق از آن سلب شود، از هستي ساقط ميشوند.

وقتي آفتاب طلوع ميكند، تمام نيم كره زمين روشن ميشود. اين روشني با اين كه تحقق يافته و موجود است اما عين ربط و وابستگي به خورشيد است و هيچ استقلالي از خود ندارد. اگر لحظهاي خورشيد چهره در نقاب كند، ديگر روشنايي در عالم وجود ندارد.

وقتي منظرة زيبايي را در ذهن و قوة خيال خود ميسازيد و تصور ميكنيد، آن منظره چنان به توجه نفس شما وابسته است كه اگر لحظهاي توجه نفس از آن گرفته شود، آن منظرة زيبا محو و نابود ميشود و ديگر وجود و تحقق در ذهن شما ندارد.

عالم و آدم نيز وجودشان نسبت به خداوند شبيه اين مثال است، گرچه وابستگي جهان به حق تعالي فراتر از اين مثالها است. تفصيل اين بحث را در منبع ذيل جويا شويد (4)

پينوشتها:

1. صدرا، اسفار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت. 1415 ق، ج 3، ص 138، ص 68 و 135. و نيز امام خميني، آداب الصلوه، نشر  موسسه آثار  امام خميني بيروت، 1378ش، ص 135.

2. مطهري، مجموعه آثار، نشر صدرا 1377ش،  ص1011.

3. نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين، قم 1375 ش ، خطبه 49.

4. صادقي، نتايج كلامي حكمت صدرايي، نشر بوستان  كتاب 1389 ش، ص 231.

قبل از این كه كسی خلق شود در چه وضعی است؟ عدم چیست؟
در مورد سوال مذكور توجه داشته باشيد خداوند غير مادي بوده و مانند امور مادي قابل تصور نيست تا كسي بخواهد تمام زواياي او را تصور كند ...

 خدایی كه مارا آفريده  چیست و خود چگونه به وجود آمده است؟ قبل از این كه كسی خلق شود در چه وضعی است؟ عدم چیست؟

در مورد سوال مذكور توجه داشته باشيد خداوند غير مادي بوده و مانند امور مادي قابل تصور نيست تا كسي بخواهد تمام زواياي او را تصور كند بنابراين انسان وجود خداوند يگانه را با عقل پذيرفته و با استفاده از منابع عقلي و نقلي ، اجمالاً به برخي از صفات وي پي مي برد بدون آنكه درك تفصيلي و روشني از حقيقت وجود خدا داشته باشد. آن چنانكه در بسياري از موارد انسان با دلائل مختلف اجمالاً به اموري علم داشته، بدون آنكه تصوري روشن از آن داشته باشد مثلاً همه انسانها به اصل وجود هوا در فضا علم داشته بدون آنكه تصور روشني از اكسيژن و... در ذهن داشته باشند يا همه به انسانهايي قبل از خود مانند جد اول، جد سوم و...علم داشته بدون آنكه تصوري روشني از خود آنها در ذهن داشته باشند. اما در عين حال انسان بواسطه عقل و منابع نقلي قادر به شناخت برخي از ويژگيهاي آنها مي باشد.

در مورد خداوند نيز همين گونه است يعني انسان بواسطه عقل و دلائل نقلي مي تواند به برخي از صفات خداوند پي ببرد اما در مورد اين سوال كه چگونه خداوند از چيزي به وجود نيامده است بايد گفت: اساساً اشتباه از آنجا ناشي مي شود كه بين خداوند كه پديده و ايجاد شده از جانب غير نيست، با موجودي كه پديده و محتاج غير بوده، مقايسه شده است در واقع  خداوند مانند سائر موجودات پديده فرض شده است و حال آنكه خداوند به هيچ عنوان پديده نيست لذا به هيچ عنوان عدم و در نتيجه پيدايش براي او معنا ندارد البته با توجه به محدوديت عقل، درك وجوب ذاتي و عدم پيدايش براي امري دشوار است.

خلاصه آنكه خداوند واجب الوجودي است كه به هيچ عنوان عدم براي او فرض نمي شود تا پيدايش براي او معنادار باشد و براي وجود از هيچ چيزي تاثير نمي پذيرد برخلاف سائر موجودات كه پديده بوده و نيازمند به ديگري هستند. لذا هستي هر موجودي از خدا است و هستي خدا ذاتي خود اوست آن چنانكه رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب ذاتي است شوري همه چيز از نمك است، شوري نمك ذاتي است.

اما در موري سوال دوم بايد گفت: انسان متشكل از روح و جسم بوده و آنچه ثبات وي را در طول حيات حفظ مي كند همان روح است و در مورد جسم كه پيشينه داشتن بي معناست. اما در مورد روح دليلي بر اين كه اين روح قبلا در عالمي ديگر حضور داشته و يا ازلي باشد وجود ندارد و مي توان گفت روح نيز مخلوق خداوند و حادث است، يعني از عدم به عالم وجود آمده.

در واقع اگر بخواهيم معناي عدم را بفهميم ابتدا لازم است به معناي وجود پي ببريم، چرا كه معناي عدم بدون معناي وجود قابل فهم نيست، زيرا عدم و وجود از مفاهيم متضايف هستند كه بدون يكي ديگري فهميده نميشود، مثل مفهوم بالاو پايين.

عدم نقيض و نقطه مقابل وجود است و از آنجا كه وجود به معناي هستي و بودن ميباشد نتيجه ميگيريم كه عدم به معني نيستي و نابودي است. عدم بطلان محض است و اصلاً چيزي نيست. و اين كه ما درباره عدمهاي مختلف بحث ميكنيم در واقع نوعي از مجاز گويي است(3) بر اين اساس راحت ترين معناي عدم آن است كه بگوئيم انسان زماني وجود نداشته و بعد ها به وجود آمده است.

پي نوشت ها:

1. نحل (16) آيه 43.

2. توضيح المسائل مراجع، تهيه و تنظيم سيد محمد حسن بني هاشمي، پانزدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1386 ش، ج 1، ص76. (در همين تعريف فقهي نيز تفاوت هايي وجود دارد كه در رساله ها آمده است).

3. رك: طباطبايي، سيدمحمد حسين، بداية الحكمة، به تحقيق: علي شيرواني،چ  دار الفكر، قم، 1382، ص331.

با توجه یه معنای هو كه مذكر است؟
خداوند نه مرد است و نه زن. او فوق امور طبیعی و مادیات است؛ زن و مرد بودن در مورد خداوند معنا ندارد.

 چرا نام خدا با "هو" خوانده میشود با توجه یه معنای هو كه مذكر است؟ 

خداوند نه مرد است و نه زن. او فوق امور طبیعی و مادیات است؛  زن و مرد بودن در مورد خداوند معنا ندارد. امّا این كه چرا برای خدا از ضمیر مذكر استفاده می‏شود، این از ویژگی‏های ادبیات عرب است كه برای موردی كه جنسیت در آن متصور نیست نیز ضمیر مذكر می آورند.

اصولا در زبان عربی برخلاف زبان فارسی از دو نوع ضمایر مذكر و مؤنث برخوردار است. عرب‏ها در اموری كه مخصوص زنان باشد، از واژگان مؤنث و در امور مخصوص مردان از واژگان مذكر استفاده می نمایند. اما در دو مورد دیگر، یكی در اموری كه بین زنان و مردان مشترك باشد و دیگری در اموری كه جنسیت در مورد آن ها اصلاً مطرح نیست، مانند خدا و فرشتگان، از ضمایر و واژگان مذكر بهره می‏گیرند.(1)

پینوشتها:

1 .ر.ك: محمّد تقي مصباح يزدي، حقوق و سياست در قرآن، قم، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره )، بيتا، ج 2، درس 206.

آیا جزیره ی خضراء وجود دارد؟
با بررسی هاي گسترده اي كه انجام گرفته, جزیره خضراء, افسانه اي بیش نیست و هیچ واقعیت ندارد.

آیا جزیره ی خضراء وجود دارد؟

برخي خواسته اند با تمسك به داستان (جزیره خضراء) بگویند كه امام عصر (ع), فرزنداني دارد و بر آن جزیره, زیر نظر وي, جامعه نمونه و تمام عیار اسلامي را تشكیل داده اند. (9)

لكن با بررسی هاي گسترده اي كه انجام گرفته, جزیره خضراء, افسانه اي بیش نیست و هیچ واقعیت ندارد. (10)

علامه مجلسي این داستان را جداگانه در نوادر بحار نقل كرده و مي نویسد:

(چون در كتاب هاي معتبر بر آن دست نیافتم, آن را در فصلي جداگانه آوردم). (11)

شیخ آقا بزرگ تهراني این داستان را داستاني تخیلي و رمانتیك شمرده است. (12)

افزون بر این, داستان به گونه اي است كه نمي توان آن را پذیرفت:

تناقضات فراوان, سخنان بي اساس و ... در سلسله سند آن, افراد ناشناخته اي وجود دارند كه نمي توان بر آنان اعتماد كرد. (13)

بنا بر این, نمي توان زن و اولادي براي حضرت مهدي (ع) ثابت كرد.

برای اگاهی بیشتر ،به كتاب  موعود شناسی و پاسخ به شبهات،علی اصغر رضوانی،مراجعه نمائید .

پي نوشت ها :

1. كتاب الغیبة, شیخ طوسي، ص 162 .بحار الانوار، تهران ،اسلامیه    ،ج 2 ص 153 .

2. كتاب الغیبة,محمد بن ابراهیم  نعماني ، تهران، صدوق، تحقیق علی اكبر غفاری    ، ص 172 .

3. موعود شناسی و پاسخ به شبهات،علی اصغر رضوانی، قم ، انتشارات مسجد مقدس جمكران 1384 ش چاپ دوم ،481 .

4. (جمال الاسبوع), ابن طاووس 510/, به نقل از (دراسة في علامات الظهور والجزیرة الخضراء), سید جعفر مرتضي عاملي/260, نمونه.

5 . (دراسة في علامات الظهور والجزیرة الخضراء) ،همان.

6 .همان

7. (بحار الانوار), ج317/52.

8. (اثبات الوصیّة), مسعودي 221/.

9. (نجم الثاقب یا زندگي مهدي موعود), محدث نوري, /252 ـ 260,  مشهد. جعفری

10. (دراسة في علامات الظهوروالجزیرة الخضراء) سید جعفر مرتضي عاملي/ 263.

11. (بحار الائنوار), ج52, 159.

12. (الذریعة الي تصانیف الشیعة) شیخ آقا بزرگ تهراني ج;108/5 دارالاضواء, بیروت (طبقات اعلام الشیعه), شیخ آقا بزرگ تهراني, قرن هشتم 145/.

13.مجله حوزه ، شماره 70-71 ، ص 58 .

القاب امام زمان چيست؟
صاحب الزمان، مهدی، احسان، أُذن سامعه، أیدی، بقیة الله، برهان الله، باسط، حجة الله، حامد، حاشر، خاتم الأوصیاء، خجسته، ذخیره، خازن، خلف، خلف صالح و ...

القاب امام زمان چيست؟

براي امام زمان(عج) القاب متعدد ذكر شده است. برخي آن ها عبارتند:

صاحب الزمان

مهدي 

احسان  

اُذُن سامعه 

 ايدي

بقية اللّه

برهان اللّه

باسط

حجّة اللّه

حامد

حاشر

خاتم الاوصياء

 خجسته 

ذخيره 

 خازن

خلف

 خلف صالح 

خليفة الاتقياء

 داعي 

صاحب الامر 

 صاحب الغيبة

صاحب الزّمان

صاحب الرجعه

 صاحب الدّار

صاحب الناحيه 

صاحب العصر

صاحب الكرّة البيضاء

صاحب الدّولة الزهراء

صالح

صاحب الامر

صراط

عالم

عدل 

عاقبة الدار

عصر

غاية الطّالبين 

غاية القصوي 

فجر

فردوس الاكبر

الفرج الاعظم 

فتح

امير الامره   

منتقم 

منتظر

صاحب 

قايم  

قابض(1)  

جهت آگاهي بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه نماييد:

مجتبي تونه اي، موعود نامه ، واژه "لقب "

حسين نوري، نجم الثاقب، مشهد مقدس، كتاب فروشي جعفري، ص59.

پي نوشت:

1. مير زاحسن نوري، نجم الثاقب، مشهد مقدس، كتاب فروشي جعفري، ص5، مجتبي تونه اي، موعود نامه، ذيل واژه "لقب".

چرا بردن نام محمد برای امام زمان عليه السلام در عصر غيبت مكروه هست؟
امام رضا (ع): « وَ إِنَّمَا نَهَيْتُكُمْ عَنِ التَّصْرِيحِ بِاسْمِهِ الْخَفِيِّ‌عَنْ أَعْدَائِنَا فَلَا يَعْرِفُوهُ‌»: «شما را از تصريح به اسم آن حضرت نهي ...

چرا بردن نام محمد برای  امام زمان عليه السلام در عصر غيبت مكروه هست؟

ابتدا به عنوان مقدمه باید بگوییم كه نام بردن از امام عصر (عج) به چند صورت امكان پذیر است:

1. یاد كردن آن در كتابها؛

2. یاد كردن آن به كنایه؛ مثلاًبگوید اسم او اسم رسول خدا است؛

3. یاد كردن نام ایشان در مواقع ترس كه ممكن است ضرر جانی برای امام (عج) یا آن فرد داشته باشد؛ مانند یاد كردن نام ایشان در دوران غیبت صغرِی

4. یاد كردن نام آن حضرت در حالتی كه ترسی در كار نیست و تقیه لازم نیست؛ مانند دوران ما.

مورد اول و دوم به اتفاق علما اشكالی ندارد؛ زیرا علمای شیعه بالاجماع با این كار مخالفت نكردهاند. مورد سوم نیز به اتفاق نظر علمای شیعه اشكال دارد و حرام است. اما درباره مورد چهارم اختلاف نظر وجود دارد. برخی از علمای شیعه معتقدند كه این كار اشكال دارد و برخی معتقدند كه اشكالی ندارد؛ به عنوان مثال علامه مجلسی معتقد است كه كلاً یاد كردن امام زمان (عج) با نام " محمد" اشكال دارد؛ چه در دوران غیبت صغری و چه در دوران غیبت كبری. (1)

در مقابل علی بن عیسی اربلی از فقهای بزرگ شیعه معتقد است كه منع تلفظ به نام مهدی (عج) تنها از روی تقیه بوده است و اكنون دیگر این تقیه وجود ندارد و در نتیجه این منع هم برطرف شده است.(2)

با توجه به مقدمه مذكور باید بگوییم در برخي از احاديث، علت اين نهي نيز ذكر شده است. در حدیثی از امام باقر (ع) به نقل از حضرت علی (ع) می خوانیم كه درباره نام حضرت فرموده اند: «هُوَ مِمَّا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ فِي عِلْمِه‏» (3) «نام امام مهدي (عج) از اسراري است كه خداوند نزد پيغمبر وديعه گذارده » و پيامبر(صلي الله عليه وآله) اجازه ي ذكر آن را نداده اند.

 در حدیثی دیگر از امام رضا (ع) می خوانیم كه: « وَ إِنَّمَا نَهَيْتُكُمْ عَنِ التَّصْرِيحِ بِاسْمِهِ الْخَفِيِّعَنْ أَعْدَائِنَا فَلَا يَعْرِفُوهُ» (4) «شما را از تصريح به اسم آن حضرت نهي كرده ايم تا اسمش بر دشمنان ما مخفي بماند و آنان او را نشناسند».

علماي شيعه نيز با توجّه به احاديث نهي، از ذكر اسم خاص آن حضرت، پرهيز كرده اند، ولي در مورد زمان و مدّت اين نهي، اختلاف دارند.

پی نوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ج51 ص 32.

2. اربلی، علی بن عیسی، كشف الغمة، بیروت، دارالاضواء، 1405ق، ج3، ص 326.

3. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ج‏51، ص 34.

4. محدث نوري، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البيت، 1408ق، ج، ص 285.

صفحه‌ها