پرسش وپاسخ

چرا بعضی از انسانها منكر خدا و برخی دیگر مادی گرا و ... هستند؟
فطري بودن اعتقاد به خداوند به معناي آن است كه خداوند در وجود انسان ويژگي خاصي قرار داده كه انسان بر اساس آن قادر به شناخت وي مي باشند. البته ظهور فطرت و ...

با توجه به این كه خداجویی و خداپرستی فطری است، چرا بعضی از انسانها منكر خدا  و برخی دیگر مادی گرا و ... هستند؟

فطري بودن اعتقاد به خداوند به معناي آن است كه خداوند در وجود انسان ويژگي خاصي قرار داده كه انسان بر اساس آن قادر به شناخت وي مي باشند. البته ظهور فطرت و كاركردهاي خارجي آن متفاوت بوده و ممكن است برخي را از طرقي ديگري به خداوند برساند. اما مهم اين نوع خصوصيت و ويژگي است كه خداوند در وجود انسان مقرر كرده و ما از آن با عنوان فطرت ياد مي كينم اما پذيرفتن اين مطلب به معناي آن نيست كه اين امر،در همه حالات ظهور و بروز داشته باشد؛ مانند علاقه به زيبايي كه گاهي با اشتغال به امور ديگر مورد غفلت قرار ميگيرد. اعتقاد و گرايش به خدا و دين، فطري وذاتي انسان است؛ امّا عدول از فطرت و متجلي نشدن آثار آن به خاطر عوامل گوناگوني است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم

الف : گرايشهاي حيواني و مادي

گرايش انسان به راحت طلبي، هوسراني، بيبندوباري، فرار از مسؤوليت، تماميّت و رياستطلبي و دنيا گرايي اگر به وسيله قوه عقل كنترل نشوند، انسان را به حيواني خطرناك تبديل ميكنند كه فطرت و عقل، كارايي خود را از دست ميدهد و به تعبير قرآن، انديشه او از كار ميافتد آنچنانكه در سوره قيامه به اين امر اشاره كرده و مي فرمايد:" بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَه"(1) (انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه كند

ب : خطا در تطبيق

خيلي از انسانها به اقتضاي فطرت خداگرايي به سوي معبود سوق داده ميشوند؛ اما موجودات ديگري را جايگزين خدا ميكنند و به راحتي متوجه اشتباه خود نميشوند مثلاً گروهي بت، و گروهي موجودات ديگر را  همان خداي واقعي مي دانند.

پ  : شبهات علمي

برخي از منكران خدا و كساني كه در آثار خود، دين و آموزههاي آن را نقد و انكار كرده‌‌اند، به اين جهت بوده كه از نظر فكري و علمي اقناع نشدهاند و براي آنها شبهاتي پديد آمده است كه پاسخ آنها را پيدا نيافتهاند؛ بدين سبب، همان شبهات منشأ اين شده كه دين و خداگرايي را غيرعلمي و غيرعقلاني دانسته، منكر آن باشند، نظير شبهاتي كه حس گرايان به آن دچار شدهاند و ميگويند: هر چه را با حواس ادارك نكنيم، وجود ندارد يا اگر هر چيزي علتي و خالقي دارد، علت و خالق خدا كيست.

 ت : سابقه و گذشته دين

بعد از نهضت رنسانس و مدرنيسم، دنياي غرب، پيشرفت و تمدن و شكوفايي و حيات دوباره خود را معلول رها شدن از محدوديتها و اسارتو پايبندي به دين دانسته و ظلمت و عقب افتادگي دوران قرون وسطا را به سلطه يافتن و مواضع كليسا و مسيحيت نسبت دادند و اينگونه به همه انسانها القاء شد كه راهي براي شخصيت يافتن انسان، پويايي و تمدن، خردورزي و پيشرفت علمي، برچيده شدن خشونت و جايگزيني مدارا و زندگي مسالمت آميز وجود ندارد، مگر اينكه خود را از پايبندي به دين آزاد سازيد.

ث:عوامل اجتماعي

يكي ديگر از علل خمود فطرت و شكوفا نشدن ذاتيات انسان، عوامل محيطي و اجتماعي است. تاثير محيط و اوضاع اجتماعي چه در هدايت و رشد و شكوفايي فطريات و چه در سركوب آن غير قابل ترديد است و بسياري از مردم به سمت و سويي گرايش دارند و ميروند كه دستگاههاي تبليغاتي و فرهنگ اجتماعي و عوامل محيطي براي آنها تعيين و ترسيم كردهاند و دنباله رو خواص و نخبگان خود هستند و بديهي است كه اگر نخبگان و كارگردانان عوامل محيطي و اجتماعي منافع و موقعيت خويش را در دين ستيزي وفاصله مردم از مذهب و دين بدانند، با بهره گيري از همه امكانات كاري ميكنند كه آنها از دين فاصله بگيرند.

البته عوامل ديگري نيز وجود دارد كه براي رعايت اختصاز از ذكر آنها خود داري مي كنيم.

پي نوشت:

1. قيامه(75) آيه 5

اگر بدیهی است چرا فلاسفه و علمای برزگ اسلام برای آن دلیل آورده اند؟
در مجموع می توان گفت اكثر اندیشمندان اسلامی بر بدیهی بودن وجود خداوند اعتقاد دارند و به همین دلیل برهان فطرت به عنوان یك عامل تبیین و درك اصل بداهت ارائه ...

آیا وجود خدواند بدیهی است؟ اگر بدیهی است چرا فلاسفه و علمای برزگ اسلام برای آن دلیل آورده اند؟

در مجموع می توان گفت اكثر اندیشمندان اسلامی بر بدیهی بودن وجود خداوند اعتقاد دارند و به همین دلیل برهان فطرت به عنوان یك عامل تبیین و درك اصل بداهت ارائه می گردد و روشن است كه دلیل فطری وجود خداوند نوعی علم حضوری به وجود اوست كه برهان فطرت تلاش می كند فرد را در برخورداری از این علم درونی متنبه سازد ؛ در هر حال اصل بدیهی بودن وجود خداوند در نزد بشر امری مورد قبول اندیشمندان اسلامی است هرچند بر آن تصریح نكرده باشند .

 علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:

«  قرآن كريم اصل وجود خداي تعالي را بديهي مي داند يعني عقل براي پذيرفتن وجود خداي تعالي احتياجي به برهان نمي‏بيند و هر جا از خدا صحبت كرده، عنايتش همه در اين است كه صفات او را از قبيل وحدت و يگانگي و خالق بودن و علم و قدرت و صفات ديگر او را اثبات كند.» (1)

اما در عین حال می توان گفت بدیهی بودن وجود خداوند به معنای بی معنا بودن براهین اثبات وجود خدا و بی ثمر بودن آن ها نیست زیرا هم اثبات اصل بدیهی بودن این امر و هم رسیدن به مرحله درك بداهت می تواند نیازمند به برهان باشد و به همین جهت است كه اندیشمندان اسلامی در كنار ذكر براهین اثبات خدا تاكید می نمایند كه این براهین تنبیهی هستند یعنی بداهت وجود خداوند را برای مخاطب آشكار می سازند .

به عبارت روشن تر بدیهیات از دو حال خارج نیستند یا بداهت آنان مورد تایید است كه در نتیجه مقصود و مطلوب در بدیهی حاصل است و نیازی به اثبات نمودن مدعی در آن نیست و این عین نتیجه ای است كه با اثبات یك گزاره حال می شود بلكه مقدم بر آن می باشد. و یا بداهت آنان مورد تایید فرد یا افرادی نیست كه در این صورت می توان بر بدیهی بودن این امر یا بر درستی نتیجه آن از طریق براهین تنبیهی براهینی را اقامه نمود .

با این اوصاف برهان ناپذیری در معنای خاص خود مخالف با ثابت بودن نتیجه براهین نیست و چه بسا چنین نتیجه ای از بیشترین درجه بداهت و روشنی و مقبولیت در نزد بشر برخوردار باشد .

پی نوشت :

1. علامه طباطبایی،  تفسير الميزان‏، ترجمه موسوي همداني سيد محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامي حوزه علميه قم‏ ، قم‏  1374 ش ، ج 1 ،ص 596 .

اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟
اين زمينه لازم به ذكر است كه خداوند متعال اساس و ريشه كل عالم هستي مي باشد، او وجودي است كامل و بي نقص و نامحدود كه در ذات خود به هيچ كس وابسته نيست و وجودي...

وجود خدا چه منافعي براي ما دارد؟ اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟

 قبل از  پاسخ به سؤال اول، براي روشن تر شدن جواب ابتدا به پاسخ  سؤال دوم مي پردازيم:

در اين زمينه  لازم به ذكر است كه خداوند متعال اساس و ريشه كل عالم هستي مي باشد، او وجودي است كامل و بي نقص و نامحدود كه در ذات خود به هيچ كس وابسته نيست و وجودي مستقل دارد و ديگر موجودات از او سرچشمه مي گيرند و به او تكيه دارند و از او وجود مي گيرند، لذا هيچ موجودي بدون مشيت او به وجود نمي آيد  و هيچ اتفاقي بدون اراده او رخ نمي دهد، هر آنچه كمالات و صفات خوب است در ذات خود دارد و هر آنچه نقص و كاستي است از او دور است.

او بوجود آورنده عالم هستي است و  لذا اصلا نمي توان نبود او را فرض كرد و يا عالمي را بدون وجود خدا تصور كرد زيرا معنای اين تصور  اين است كه بايد عالمي را فرض نمود كه خالق ندارد. لذا نتيجه اين است كه هم طبق فرض بايد عالمي باشد و هم چون خالق ندارد چنين عالمي  نمي تواند وجود داشته باشد پس هم عالمي باشد و هم نباشد و اين تناقض است و وقوعش محال است. لذا ديگر جائي براي اين سؤال باقي نمي ماند كه  اگر خدا نبود چه اتفاقي مي افتاد؟

اما  در مورد سؤال اول اگر چه  از نوع اين سؤال مشخص است كه پرسشگر محترم ابتدا براي خود زندگي بدون نياز به وجود خداوند و در نبود او را تصور نموده است و اكنون برايش چنين پرسشي  بوجود آمده است كه وجود خدا چه تاثيري در اين زندگي مي تواند داشته باشد  و چه منافعي براي اين زندگي ايجاد مي كند ؟

البته پاسخ  اين پرسش از مطالب گذشته روشن مي شود كه اساسا عالم بدون خداوند به وجود نمي آيد و اكنون اگر  مشاهده مي شود عالمي هست و انساني خلق شده كه زندگي مي كند و اگر ما هستيم و زندگي مي كنيم و ...  پس قطعا خالق و خدائي داشتيم كه اين عالم و ما را و همه اشياء اطراف ما را بوجود  آورده است لذا  هر منفعتي كه در عالم تصور شود و هر فائده اي كه در اين عالم به انسان مي رسد چه بداند و چه نداند همه از جانب خداوند و به قدرت و اراده و خواست او نصيب و روزي انسان مي گردد، غذائي كه انسان ميل مي كند، لباسي كه مي پوشد،هوائي كه استنشاق مي كند، مناظر زيبائي كه مشاهده مي كند، و ...   هر لذتي كه انسان درك مي كند مخلوق خداوند و نعمتي است از جانب او كه به صورت عمومي  روزي همه انسانها اعم از مؤمن و غير مؤمن نموده است لذا با نگاه دقيق انسان هيچ چيزي از خود ندارد و هرآنچه هست از جانب خداست. اما مي توان اين سؤال را  به گونه اي ديگر نيز مطرح نمائيم و آن اين است كه به جاي پرسش اول (وجود خدا چه منافعي براي مادارد؟) بگوئيم: «اعتقاد به وجود چنين خدائي چه منافعي براي مادارد؟».

و البته  اين پرسش و  پاسخ آن مي تواند براي ترسيم زندگي بهتر و سعادتمندانه به انسان كمك شاياني نمايد، در پاسخ اين سؤال لازم به ذكر است كه ايمان و اعتقاد به وجود خداوند به عنوان خالق عالم هستي و داراي همه كمالات و صفات و اعتقاد به حكيم بودن و عادل او و هدفمند بودن او از خلقت عالم و انسان و اعتقاد به معاد و وجود عالم پس از مرگ و جهان آخرت آثار و بركات و منافع فراواني در زندگي يك انسان خدا باور دارد كه به برخي از اين تاثيرات و منافع مختصرا اشاره مي شود:

درباره منافع و آثار اجتماعي چنين اعتقادي مي توان به موارد زير اشاره نمود:

 ايجاد روحيه برابري و برادري و مساوات در جامعه /از بين رفتن تمامي امتيازات پوشالي بين انسان‏ها / حاكميّت قانون الهي بر دلها، و در اولويّت قرار ‏گرفتن مصالح جامعه /همبستگي بين ملّت‏ها /ايجاد احساس عشق و دلگرمي به آينده /از بين رفتن خودنمايي و رياكاري، حيله و حُقّه‏بازي/  عزّتمند شدن / عدالت و رعايت حقوق ديگران/ ايجاد خوش بيني به جهان خلقت / برخورداري بيش تر از «لذتهاي معنوي»/ كاهش ناراحتي هاي ناشي از حوادث طبيعي/بوجود آمدن نوعي آرامش و اطمينان كه با ياد قدرت بي پايان خداوند متعال به دست مي آيد/و ...

همه اين موارد را مي توان به عنوان پاره اي از آثار و منافع اعتقاد به وجود خداوند در زندگي انسان نام برد.

جهت مطالعه بيشتر مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه فرمائيد:

1. بهترین راه خدا شناسی :محمد محمدی ری شهری،انتشارات دارالحدیث.

2. در جستجوی خدا:مكارم شیرازی ،انتشارات نسل جوان.

3. راههای خداشناسی و شناخت صفات او: جعفر سبحانی، انتشارات مكتب اسلام.

4. آموزش عقاید، جلد اوّل، محمدتقی مصباح یزدی، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1365ش.

5. تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، نشر مؤسسه اسراء.

6. آموزش كلام اسلامی، محمد سعیدی مهر، جلد اوّل، نشر طه، قم.

منكرین خداوند برای انكار خدا چه دلایلی دارند؟
دلائلي كه منكرين وجود خداي مي آوردند در حقيقت شبهه هائي است كه به ذهن برخي رسيده است و به خاطر اينكه به زعم خود پاسخي براي آن نيافته اند به سمت اعتقاد به عدم...

منكرین خداوند برای انكار خدا چه دلایلی دارند؟

دلائلي كه منكرين وجود خداي مي آوردند در حقيقت شبهه هائي است كه به ذهن برخي رسيده است و به خاطر اينكه به زعم خود پاسخي براي آن نيافته اند به سمت اعتقاد به عدم وجود خداي متعال كشيده شده اند.

اساسا دليلي بر عدم خداوند اقامه نشده است و عمده اشكالات منكران در طول تاريخ در پذيرش ادله اثبات وجود خدا بوده است. البته در قرون اخير در جهان غرب برخي كوشيده اند بر اساس مباني خود دلايلي را بر عدم وجود خدا اقامه كنند كه همه آنها باطل و غيرمنطقي است. مثلا برخي گفته اند هر چيزي كه وجود دارد قابل تجربه است و خدا قابل تجربه نيست بنابراين وجود ندارد. اشكال اين استدلال در اين است كه وجود را به معني امر مادي گرفته است. برخي وجود شرور را دليل بر عدم خدا انگاشته اند كه فيلسوفان با تحليل فلسفي شر آن را پاسخ گفته اند.

اكثر دلايلي كه براي رد وجود خدا اقامه شده است ناشي از تصور نادرست مفهوم خدا(واجب الوجود) است. آنچه اينها انكار مي كنند خداي واقعي نيست، بلكه آن خدايي است كه خود در ذهن خود تصور كرده اند. همچنين بسياري از منكرين خدا به خاطر تبعيت از هواي نفس،زير بار خداباوري نمي روند. چون مي دانند كه پذيرش وجود خدا آنها را از برخي امور نفساني باز خواهد داشت. « وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ»؛ و به تحقيق ما آيات روشنگري به سوي تو نازل كرديم و جز فاسقان منكر آن نمي شوند.(1) و فرمود:« پس هنگامي كه آيات ما روشنگرانه به سويشان آمد، گفتند اين سحري آشكار است و با آن كه باطنشان به آن يقين داشت، از روي ظلم و تكبر و برتري طلبي آن را انكار كردند. پس ببين عاقبت مفسدان چگونه شد.»(2) يكي ديگر از علل كفر و انكار خدا به خصوص در غرب، تصوير غلطي است كه برخي اديان از خدا ارائه مي دهند خدايي كه يهود و مسيحيان و حتي برخي از فرقه هاي اسلامي معرفي مي كنند، خدايي است مخلوق نما و روشن است كه بر وجود چنين خداي بشر ساخته اي نمي توان استدلال عقلي قانع كننده اي ارائه نمود، لذا بسياري از منكرين خدا منكر چنين خدايي هستند و اگر خداي حقيقي قرآن بر آنها عرضه شود بسياري از آنها ممكن است به آن ايمان آورند. كما اينكه برخي نيز ايمان آورده اند. براي مثال جناب رژه گارودي از رهبران حزب كمونيست فرانسه بعد از آشنايي با اسلام از كمونيسم دست كشيد و مسلمان شد يا جناب دكتر لگن هاوزن- كه الان در مؤسسه امام خميني(ره) در قم مشغول تدريس هستند- ابتدا از مسيحيت دست مي كشد و مدتي بي دين مي شود، ولي بعد از آشنا شدن با مذهب تشيع به آن ايمان مي آورد. ايشان اكنون از مبلغين جدي اسلام هستند.

ريشه همه ادعاهاي منكرين وجود در قرآن مجيد بيان گرديده است و كسي تا كنون حرف جديدي علاوه بر آنكه در قرآن به آنها اشاره شده است ٰ بيان ننموده است. و البته ائمه (ع)، علما و فلاسفه اسلامي اين ادعاها را مورد نقد و بررسي قرار داده اند.

به عنوان مثال مي توانيد به بحثهاي امام صادق (ع) كه در كتاب اصول كافي، ج 1، كتاب التوحيد، مندرج است مراجعه كنيد و يا از علماي جديد كتبي چون: اصول فلسفه و روش رئاليسم، از مرحوم علامه طباطبايي با پي نوشتهاي شهيد آيت الله مطهري، يا هم چنين كتاب «فلسفه ما» تأليف شهيد آيت الله محمد باقر صدر و يا كتب و مباحث مرحوم علامه آيت الله جعفري با دانشمندان معاصر را مطالعه نماييد.

پي نوشت:

1. بقره (2)، آيه 99.

2. نمل (27)، آيات 13 و 14.

اگه ميخونن چجوري وچه وقت؟
فرقه اهل حق به جاي نماز خواندن مانند ساير مسلمانان، نياز يا كردار دارند، نماز (نياز يا كردار) ايشان به جماعت است، و نماز فرادي درست نيست. عبادت با نواختن ...

آيا اهل حق نماز ميخونن يا نه؟ اگه ميخونن چجوري وچه وقت؟

فرقه اهل حق به جاي نماز خواندن مانند ساير مسلمانان، نياز يا كردار دارند، نماز (نياز يا كردار) ايشان به جماعت است، و نماز فرادي درست نيست. عبادت با نواختن طنبور و آلات موسيقي و خواندن سرود و دعاهاي مذهبي انجام مي‏پذيرد. گاهي هنگام دعا چنان از خود بي خود مي‏شوند كه خويشتن را بر روي آتش افروخته افكنده و در آن حال جذبه، به ايشان صدمه‏اي نمي‏رسد.(1)

پي نوشت:  

 1. محمد جواد مشكور،فرهنگ فرق اسلامي، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ چهارم، مشهد، ۱۳۸۴ش، ص 78

آیه 159انعام آیا شیعه وسنی فرقه نیست؟
دو مسأله شاخص و ريشه‏اي منشأ بسترسازي براي پديد آمدن فرق گوناگون در اسلام گشته است: ...

چرا دین اسلام فرقه فرقه شده آیه 159انعام آیا شیعه وسنی فرقه نیست؟

دو مسأله شاخص و ريشه‏اي منشأ بسترسازي براي پديد آمدن فرق گوناگون در اسلام گشته است:

 يكي در نخستين زمان فوت رسول اكرم (ص) و مربوط به مسأله خلافت و امامت است و ديگري مرتبط با ماجراي حكميّت در جريان جنگ صفين است. (1)

علل پيدايش فرقه ها و مذاهب اسلامي:

 1- ضعف فكري و فرهنگي:

اصولاً محدوديت قواي ادراكي انسان و عدم توانايي او براي حلّ قطعي همه مسائل اعتقادي، از جمله مهم‏ترين علل اختلاف انسان‏هاست، در مواردي كه مسأله به روشني قابل حلّ نيست هر كس به حدس و گمان مي‏رسد كه ممكن است با حدس وگمان ديگران متفاوت باشد. در اين صورت است كه اختلاف نظرها آشكار مي‏شود. حضرت رسول (ص) در مدت كوتاه رسالتش فرصت بيان همه مطالب را براي مردم نيافت؛ از اين رو، لازم بود از سوي رسول خدا (ص) جانشيني هم چون او كه معصوم باشد كار را به عنوان امامت مسلمانان و تبيين معارف قرآن و سنت نبوي ادامه دهند ولي چنين نشد. يكي از علل پيدايش غلات را در همين امر مي‏توان جست. (2)

2- تعصبات قبيله‏اي:

پس از وفات پيامبر(ص)، مردم به جاي اين كه در مراسم خاك سپاري شركت كنند، هر گروهي مدعي شد كه حق خلافت از آن اوست. بنابر شواهد تاريخي هيچ يك از انصار و مهاجران در تعيين جانشين پيامبر(ص) از قرآن و سنت رسول خدا (ص) يا ازمصلحت امت سخن نگفت، بلكه سخن در اين بود كه جانشيني پيامبر حق گروه انصار است يا مهاجر و چون در ميان انصار دو قبيله اوس و خزرج بود اين دو نيز به رقابت برخاستند و به دليل همين مخالفت مهاجران غالب شدند. (3)

 3- امور مادي:

از منابع تاريخي و روايي معلوم مي‏شود گروهي بوده و هستند كه مثلاً با جعل مطالب و اخبار غلوآميز و انتشار آن، توجه عده‏اي را به خود جلب كرده و از مواهب و فضل و بخشش هاي مادي آنان بهره‏مند شوند؛ مانند مغيرة بن سعيد كه در تمام عمر خود در تلاش بودتا مرام جديدي احداث كرده و گروهي متشكل پديد آورد تا به اهداف مادي و دنيايي خود برسد. (4) يا برخي مي‏خواستند در محيط اسلامي راهي براي مباح كردن گناهان و ترك واجبات و فراهم ساختن بساط عيش و عشرت توأم با توجيه شرعي پيدا كنند تا توده‏هاي ناآگاه مسلمان به آن ايمان آورده آن گاه به كمك همين توده‏هاي ناآگاه تشكيلاتي به وجود آورده و به اهداف خود كه همان بسط اباحه‏گري بوده دست يابند. برخي از مورخان ملل و نحل يكي از علل پيدايش فرقه غلات را همين امر دانسته‏اند. (5)

4- هدف سياسي:

سياست‏بازاني كه بيشتر به اهداف غلط خود مي‏انديشند براي نيل به مقصود خود از حربه‏هاي گوناگوني استفاده مي‏كنند و يكي از اين حربه‏هاي قوي و كارآمد ايجاد فرق و نحله‏هاي گوناگون مذهبي است. اينان با به وجود آوردن چنين فرقه‏هايي يك سلسله مسائل و آموزه‏هاي دور از ذهن و عقل را وارد جريان مخالف خود مي‏كردند تا به آن آسيب وارد كرده و آن را در مقابل چشم ديگران ناميمون جلوه دهند. مانند برخي از اخبار در مورد ائمه (ع) كه به دور از حقيقت و واقعيت است.(6) يا پديداري فرقه كيسانيه كه پيروان مختار بن ابي عبيده ثقفي تلقي شده‏اند براي تضعيف ديدگاه و حركت مختار از سوي مخالفانش پديدار شد. (7)

5- گسترش حوزه جغرافيايي اسلام با فتوحات مسلمانان:

به تدريج پيروان اديان و عقايد ديگر وارد حوزه حكومت اسلامي شدند. گروهي از اين افراد كه مسلمان شده بودند به طرح مسائل و مشكلات خود براي مسلمانان پرداختند و آنان كه بر دين خود باقي مانده بودند در اين مسائل با مسلمانان مجادله مي‏كردند اين مسأله در اواخر حكومت بني‏اميه و اوائل حكومت عباسيان به دليل ترجمه فلسفه يونان شدت بيشتري گرفت و باعث پديداري برخي از فرقه‏ها شد. بر اساس گزارش برخي از نويسندگان، قدريه ديدگاه هاي خود را از تأثيرپذيري يهوديان ومسيحيان مسلمان شده شامي صورت مي‏دادند. (8)

در پايان فرق شيعه و اهل سنت نيز از سر شاخه هاي فرق اسلامي است.

در باره آيه شريفه به سخن علامه طباطبايي اشاره مي نماييم :

"گو اينكه روي سخن در آيه قبل با مشركين بود كه در دين حنيف پراكنده شده بودند، و گو اينكه مفهوم آن آيه يهود و نصارا را هم در بر مي‏گرفت، و لازمه آن اين است كه آيه مورد بحث هر سه فرقه را شامل شود، و ليكن مقتضاي اتصال اين آيه به آيات گذشته كه شرايع كلي و عمومي الهي را بيان مي‏كرد و آن شرايع را از حرمت شرك گرفته به حرمت تفرق از سبيل خدا ختم مي‏نمود اين است كه جمله: " إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً"، در مقام بيان حال رسول خدا (ص) و مقايسه آن جناب با چنين اشخاص بوده باشد، نه در مقام بيان حال اين اشخاص. پس كلمه" فرقوا" كه صيغه ماضي است براي حكايت حال مردمي كه در گذشته چنين و چنان بودند نيست، بلكه تنها براي اصل تحقق است چه در گذشته و چه در حال و چه در آينده...

از آنچه گذشت معلوم شد هيچ وجهي نيست كه بگوييم آيه شريفه صرفا براي تبرئه رسول خدا (ص) از مشركين و يا از مشركين و يهود و نصارا است، بلكه آيه مطلق است و بيزاري رسول خدا را هم از نامبردگان مي‏رساند و هم از اهل بدعت و مذهب تراشان امت اسلام. (9)

 

پينوشتها:

1. في علم الكلام، احمد محمود صبحي، بيروت دار النهضة، چاپ اوّل، 1405 ق، ج 1، ص 32 ـ 34.

2. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، بيروت مؤسسه الوفاء، چاپ دوّم، 1983 م، ج 25،ص 288، روايت 44.

3. جانشيني حضرت محمد (ص)، ويلفردمادولونگ، ترجمه احمد نمايي، جواد قاسمي و ... مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اوّل، 1377 ش، صص 47 ـ 65 و قيام حسين (ع)، دكتر سيد جعفر شهيدي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، بهمن 1359، ص 26 ـ 36.

4. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم بيروت، دار احياء الكتب العربية،چاپ دوّم، 1385 ق، ج 8، ص 21.

5. الاشعري، سعد بن عبدالله ابن خلف، المقالات و الفرق، تصحيح محمدجواد مشكور، تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوّم، 1360 ش، صص 51 ـ 52.

6. الذهبي، ابي عبدالله محمدبن احمد بن عثمان، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، تحقيق علي محمد البجاوي، دار احياء الكتب العربية، چاپ اوّل، 1382 ق، ج 2، ص 45.

7. صفري فروشاني، نعمت‏الله، غاليان، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي،چاپ اوّل، 1378 ش، صص 83 ـ 89.

8. فرقه‏هاي اسلامي در سرزمين شام در عصر اموي، دكتر حسين عطوان، ترجمه حميدرضا شيخي، مشهد، بنياد پژوهشهاياسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اوّل، 1371 ش، ص 31 ـ 33.

9.  موسوي همداني سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان،مكان چاپ: قم،ناشر: دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه قم،سال چاپ: 1374 ش ج‏7، ص 538.

درباره سنی ناصبی توضیح دهید؟
در اصطلاح « نصب» یا «ناصبی بودن » به معنای اظهار عداوت و دشمنی با امیر المؤمنین(ع) است كه البته اصل آن " نصب عداوت (ع)" است اما در استعمال به حذف متعلق كه ...

درباره سنی ناصبی توضیح دهید؟

كلمه نصب در لغت، به معانی : -اظهار داشتن چیزی - درد - بلا و شر به كار رفته است. (1)

اما در اصطلاح « نصب» یا «ناصبی بودن » به معنای اظهار عداوت و دشمنی با امیر المؤمنین(ع) است كه البته اصل آن " نصب عداوت (ع)" است اما در استعمال به حذف متعلق كه عداوت باشد، تلفظ می گردد. (2)بعضی از لغویون، نواصب را به قومی معنا كرده‏اند كه معتقد به بغض ورزیدن به علی(ع) باشند. (3) فقیهان شیعه در معنای ناصبی اختلاف نظر دارند. بیش‏تر فقیهان كسی را كه اظهار عداوت نسبت به اهل بیت(ع) نماید، ناصبی می‏نامند. البته بنابر فتوای بعضی فقیهان معاصر، اظهار عداوت و بغض نسبت به علی(ع) موجب ناصبی شدن نمی‏شود، بلكه ناصبی كسی است كه معتقد باشد عداوت ورزیدن نسبت به علی(ع) جز دین است. (4) 

پینوشت ها :

 1. احمد بن محمد بن علی مقری فیومی قاموس ،  ج 6، ص 833.

2. میرزایی ابی‏الفضل الطهرانی، شفأ الصدور فی شرح زیارة العاشورا، ج 2، ص 21. بی نام 

3. ابن منظور ، لسان العرب،  ج 14، ص 157 - 155؛ لغت نامه دهخدا، ج 14، ص 22782.

4. محسن الطباطبایی، مستمسك العروة الوثقی،  قم، دارالكتب الاسلامیه ،  ج 1، ص 397.

عقايد و باورهاي صوفيان چيست؟
در اين باره به مطالب زير توجه فرماييد :صوفي عنوان عمومي هر يك از سلسله‏هاي اهل تصوف است. صوفي منسوب است به «صوف» به معني پشم، اهل تصوف ظاهراً به سبب پشمينه ...

تصوف چيست؟ عقايد و باورهاي صوفيان چيست؟

در اين باره به مطالب زير توجه فرماييد :صوفي عنوان عمومي هر يك از سلسله‏هاي اهل تصوف است. صوفي منسوب است به «صوف» به معني پشم، اهل تصوف ظاهراً به سبب پشمينه پوشي از بابت زهد و پارسايي به اين عنوان مشهور شده‏اند.(1) از سوي ديگر صوفيه، داراي فرقه هاي بسياري هستند عقايد و آداب متفاوت دارند.

 پيدايش فرقه صوفيه در تاريخ اسلام به طور دقيق مشخص نيست؛ زيرا تحولات فكري و سير عقايد و آرا تدريجي است؛ لكن از قرن دوم هجري گروه مخصوصي در اسلام پيدا شدند كه به خاطر لباس، روش و سكونت خاص، گوشه نشيني، سختگيري بر نفس و... از بقيه مسلمانان ممتاز مي شدند.

درباره منشأ تصوف و ميزان تأثيرپذيري‏اش از اديان و مذاهب، نظرهاي مختلفي وجود دارد. بعضي منشأ تصوف را به پاره‏اي از عقايد بودايي، ايراني، نوافلاطوني و مسيحي نسبت مي دهند. ديدگاه ديگري عناصر اسلامي را در پرورش مبادي تصوف موثر مي داند. معتقد است بدون اسلام و قرآن، تصوف قادر به ايجاد حالات معنوي عرفاني نيست. گاهي صوفي و عارف يكي دانسته مي شود. استاد مطهري مي گويد: اهل عرفان هر گاه با عنوان فرهنگي و نظري ياد شوند، با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعي شان ياد شوند، غالبا با عنوان «متصوفه» ياد مي‏شوند. عرفا و متصوفه هر چند يك انشعاب مذهبي در اسلام تلقي نمي‏شوند و خود نيز مدعي چنين انشعابي نيستند، و در همه فرق و مذاهب اسلامي حضور دارند، در عين حال يك گروه وابسته و به هم پيوسته اجتماعي هستند، يك سلسله افكار و انديشه‏ها و حتي آداب مخصوصي در معاشرت‏ها و لباس پوشيدن‏ها، و احيانا آرايش سر و صورت و سكونت در خانقاه‏ها و غيره به عنوان يك فرقه مخصوص مذهبي و اجتماعي رنگ مخصوصي داده و مي‏دهد.(2)

اين آداب و حالت ها و روش ها آن ها را از مسلمانان جدا كرده، حتي برخي از كارهاي آن ها بر خلاف شرع اسلام است. در برخي از روايات نيز از صوفيه مذمت شده است. زيرا آنان داراي عقايد  مي باشند كه مورد تاييد اسلام  و اهل بيت (ع) نيست. به روايات زير توجه شود:

1. پيامبر  (ص) فرمود: روز قيامت بر امتم بر پا نشود تا آنكه قومي از امّت من به نام (صوفيه) برخيزند. آنها از من نيستند و بهره اي از دين ندارند و آنها براي ذكر دور هم حلقه مي زنند و صداهاي خود را بلند مي كنند به گمان اينكه بر طريقت و راه من هستند؛ در حالي كه آنان از كافران نيز گمراه تر و اهل آتش اند و صدايي دارند مانند......(3)

2. پيامبر اكرم (ص) در روايتي از لعن ملائكه بر اين گروه خبر داده است ؛ آنجا كه در اثناي سفارش هاي خود به ابوذر فرمود: اي اباذر! در آخر الزمان قومي پيدا مي شوند كه در تابستان و زمستان لباس پشمينه مي پوشند و اين عمل را براي خود فضيلت و نشانه زهد و پارسايي ميدانند آنان را فرشتگان آسمان و زمين لعن مي كنند(4)

 در اين باره به منابع زير مراجعه فر ماييد:

-عبد الله مبلغي، تاريخ اديان ومذاهب جهان، ج 3، ص 1399، انتشارات منطق ( سينا)، قم، 1373، چاپ سوم(بحث فرقه شيخيه)

-محمد جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامي، ص303- به بعد، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1375، چاپ سوم.

پي نوشت ها:

1. دائرة المعارف فارسي، مصاحب، ج 1، ص 1597، ماده صوفي.

2. مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، كلام - عرفان، ص 84، قم، انتشارات صدرا .

3.  محدث قمي، سفينة البحار، انتشارات فراهاني تهران، ج2، ص58.   

4. حر عاملي، وسايل الشيعه، چاپ بيروت، ج11، ص508 .

چرا ائمه معصومين بعد از اميرالمومنين اهل سنت را مسلمان دانسته اند؟
مسلمان بودن با مؤمن بودن فرق دارد. مسلمان كسي است كه شهادتين را بر زبان جاري كرده و به يگانگي خدا و نبوت پيامبر، اعلام ايمان كرده است. كسي كه بر يكتايي خدا ...

با توجه به حديث نبوي( هر كس ائمه بعد از من را قبول نداشته باشد از من نيست ) و با توجه به اينكه مبناي تعريف سنت در فقه عامه و مذاهب اربعه صرفا قول، فعل و تقرير پيامبر مي باشد(نه ائمه معصومين) و اينكه ائمه معصومين بعد از اميرالمومنين، مسلمان بودن اهل سنت را قبول داشته اند، حال اين تعارض را چگونه بايد پاسخ داد؟(يعني چرا ائمه معصومين بعد از اميرالمومنين اهل سنت را مسلمان دانسته اند؟ )

مسلمان بودن با مؤمن بودن فرق دارد.

مسلمان كسي است كه شهادتين را بر زبان جاري كرده و به يگانگي خدا و نبوت پيامبر، اعلام ايمان كرده است. كسي كه بر يكتايي خدا و بر نبوت پيامبر شهادت مي دهد، به حكم قرآن مسلمان است و جان و مال و آبروي او محترم است و از همه حقوقي كه ديگر مسلمانان بهره مند هستند، بهره مند مي باشد.

قرآن مي فرمايد:

لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا(1)

به كسي كه اظهار صلح و اسلام مي‏كند نگوييد: «مسلمان نيستي».(و ايمان به خدا و پيامبر نياوردي )

البته بسياري از مسلمانان هستند كه فقط به اسم مسلمان هستند و هنوز از زمره مؤمنان نشده اند. قرآن مي فرمايد:

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُم؛(2) عربهاي باديه‏نشين گفتند: «ايمان آورده‏ايم» بگو: «شما ايمان نياورده‏ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‏ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است.

بنا بر اين ما موظفيم گويندگان شهادتين را مسلمان دانسته و همه حقوق مسلماني را براي آنان به رسميت بشناسيم.

امامان هم گويندگان شهادتين را مسلمان مي دانستند و شيعيان را به رعايت حقوق آنان سفارش مي كردند.

البته هر كس برايش امامت ثابت شده باشد و بداند خدا و پيامبر، امامان را به امامت نصب كرده و اطاعت مردم از آنان را خواسته اند، با اين وجود امامت امامان را نپذيرد، كافر است، ولي چون ما نمي دانيم انكار امامت توسط اهل تسنن از روي علم و عناد است يا از روي جهل، نمي توانيم آنان را كافر بشماريم و بايد اسلام آنان را قبول كنيم.

جمله پيامبر هم خطاب به مسلمانان است كه اگرمي خواهيد در قيامت با من باشيد و به شفاعت من برسيد و... ، بايد به امامت امامان بعد از من گردن نهيد. اگر كسي با اقرار به شهادتين امامت امامان را نپذيرد، گر چه ما او را مؤمن نمي دانيم اما به حكم قرآن و سنت پيامبر مسلمان است.

پي نوشت ها:

1. نساء(4) آيه94.

2. حجرات(47) آيه14.

مگر يك فرقه، درست است؟
مراد از فرقه هايي كه در آتش جهنم وارد مي شوند، افرادي هستند كه حق را شناخته و حجت بر آن ها تمام شده باشد يا قادر به شناخت حق بوده اند، ولي از روي عناد و هوا ...

آيا اينكه پيامبر فرمود امت من بر هفتاد و سه فرقه مي شوند و تمام آنها در آتشند مگر يك فرقه، درست است؟

درباره حديث افتراق امت احاديث مختلف است كه بعضي به شرح زير مي باشند:

بنا بر حديثي كه سليم بن قيس از رسول خدا نقل كرده، امت اسلام به سه دسته تقسيم مي شوند؛ دسته اي كه بر حق مطلق است به رهبري يكي از اصحاب رسول خدا و دسته ديگري به رهبري صحابي اي ديگر كه بر باطل محض مي باشند و دسته سومي كه به رهبري صحابي سومي كه بين دو طايفه حق و باطل است در بعضي با اين گروه و در بعض ديگر با گروه ديگر مي باشد.(1)

بنا به روايت ديگر فرمود:

امتم بر هفتاد و سه فرقه تقسيم مي شوند كه يك فرقه اهل نجات و بقيه اهل هلاكتند.(2)

بنا به روايت ديگر امت به هفتاد و چند فرقه تقسيم مي شوند(3)

قطعا امت پيامبر به فرقه هاي متعدد تقسيم شده اند كه تعداد آنها قابل احصا نيست و فرقه هاي ديگري كه در آينده در اين امت ايجاد خواهد شد و پيامبر هم قطعا از اين اتفاق شوم خبر داده، ولي عددهاي بالا قطعي نيستند و شايد عددهاي 73 و هفتاد و چند براي بيان كثرت بوده است.

مراد از فرقه هايي كه در آتش جهنم وارد مي شوند، افرادي هستند كه حق را شناخته و حجت بر آن ها تمام شده باشد يا قادر به شناخت حق بوده اند، ولي از روي عناد و هوا و هوس از حق تبعيت نكرده باشند ولي افرادي كه از شناخت حق قاصر بوده اند، گرچه به دنبال تبعيت از حق بوده اند، ولي در شناخت مصداق حق دچار اشتباه شده اند، از اين حكم خارج هستند. جزء مستضعفاني هستند كه خداوند متعال درباره آن ها فرموده:

« فَأُوْلَئكَ عَسيَ اللَّهُ أَن يَعْفُوَ عَنهُْمْ(4)

پس آن ها هستند كه اميد است خداوند از آنان در گذرد».

پي نوشت:

1. هلالي، سليم بن قيس، كتاب سليم، قم، الهادي، 1405ق، ج2، ص827.

2. خزاز رازي، كفاية الأثر في النصّ علي الأئمة الإثني عشر، قم، بيدار، 1401ق، 155.

3. كراجكي، محمد بن علي، كنز الفوائد، قم، دارالذخائر، 1410ق، ج2، ص209.

4. نساء(4) آيه99.

صفحه‌ها