پرسش وپاسخ

چرا امام حسن علیه السلام صلح كرد امام حسین علیه السلام قیام؟
اين سوال از دو جنبه اعتقادي و جنبه سياسي قابل بررسي است. اگر از لحاظ اعتقادي به حجت الهي بودن ائمه معتقد باشيم و هر حركتي كه از آنها صادر شده را الهي بدانيم ...

چرا امام حسن علیه السلام صلح كرد امام حسین علیه السلام قیام؟

اين سوال از دو جنبه اعتقادي و جنبه سياسي قابل بررسي است. اگر از لحاظ اعتقادي به حجت الهي بودن ائمه معتقد باشيم و هر حركتي كه از آنها صادر شده را الهي بدانيم، هر روشي كه آن بزرگواران در پيش گرفته اند - اعم از صلح و جنگ - قابل توجيه و مورد قبول واقع خواهد شد.

ائمه اطهار عليهم السلام همه نور واحد و معصومند و مرتكب خطا و اشتباه و گناه نمي شوند و هدف آنان نيز يك چيز بوده و هست و آن عزت و اعتلاء و حفظ دين مبين اسلام مي باشد. بر اين اساس هميشه نافع ترين و بهترين راه را براي حفظ اسلام و اعتلاي كلمه حق در پيش مي گيرند و تمام دغدغه شان حفظ دين است; چه با شمشير و چه با تدبير. و حركت هر يك از آن حضرات ادامه و مكمل حركت امام ديگر بوده است. چنانكه امام حسين عليه السلام در جواب جابر كه به آن حضرت عرض كرد: نمي شود شما هم مثل امام حسن(ع) صلح كنيد؟ فرمود: «همانا برادرم به امر خدا و رسولش عمل كرد، من نيز به امر خدا و رسولش عمل مي كنم.»(1)

 اما از لحاظ سياسي و اجتماعي علت تفاوت شيوه اين دو امام مي تواند مسائل متعددي باشد كه ما در اينجا به چهار تفاوت عمده زمان امام حسن(ع) با زمان امام حسين (ع) اشاره مي كنيم:

1 - تفاوت موقعيت اجتماعي دو امام

امام حسن(ع) در مسند خلافت مسلمين بود، ولي امام حسين(ع) چنين نبود. امام حسن(ع) خليفه مسلمين است و يك نيروي طاغي و باغي عليه او خروج كرده است، كشته شدن او در اين وضع يعني كشته شدن خليفه مسلمين و شكست مركز قدرت، ولي امام حسين(ع) يك معترض به حكومت موجود بود، اگر كشته مي شد - كه كشته شد - كشته شدنش شهادتي افتخارآميز بود، همانطوريكه افتخارآميز هم شد.(2)

2 - تفاوت جو فرهنگي و افكار عمومي

زماني كه امام حسن(ع) صلح كرد، هنوز اجتماع به آن پايه از درك و بينش نرسيده بود كه هدف امام را تامين كند. در آن روز مردم كوفه تمايلي به جنگ نشان نمي دادند، بگونه اي كه وقتي امام آنها را گرد آورد و خطابه اي ايراد كرد و فرمود: آگاه باشيد معاويه ما را به كاري فراخوانده كه در آن نه سربلندي هست و نه انصاف، اگر داوطلب مرگيد سخن او را به خودش برگردانيد و با زبانه شمشير او را به محاكمه خدايي بكشيم و اگر خواستار زندگي هستيد پيشنهاد او را بپذيريم و خشنودي شما را طلب كنيم، مردم از هر سو فرياد برآوردند: مهلت، مهلت، صلح را امضا كن (3).

ولي در زمان امام حسين(ع)، مردم كوفه كه زجرهاي زمان معاويه را ديده و برنامه هاي ضد انساني، تهديد و فشارهاي معاويه عليه خود را تحمل كرده بودند، بي تاب شده و دنبال راه چاره بودند. از اين رو بلافاصله بعد از مرگ معاويه و با اطلاع از عدم بيعت امام حسين(ع) با يزيد بن معاويه حدود هيجده هزار نامه به امام حسين(ع) نوشتند و براي همكاري با آن حضرت اعلام آمادگي كامل نمودند. از نظر تاريخي اگر امام به آن نامه ها ترتيب اثر نمي داد، در مقابل تاريخ محكوم بود و مي گفتند زمينه مساعدي را از دست داد.

بنابراين از ناحيه كوفه بر امام حسين(ع) براي قيام اتمام حجت مي شود بگونه اي كه امام نمي تواند آن اتمام حجت را ناديده بگيرد، ولي در مورد امام حسن عليه السلام قضيه بر عكس است و اتمام حجت بر خلاف بود و مردم كوفه عدم آمادگي شان را اعلام كرده بودند.

3 - تفاوت ياران دو امام

امام حسن(ع) با ياران بي وفايي روبرو بود كه عده اي از آنها همچون عبيدالله بن عباس در مقابل تطميعهاي معاويه خود را باختند و به لشكر معاويه ملحق گرديدند و جمعي ديگر از آنها براي معاويه نامه نوشتند كه ما حاضريم حسن بن علي(ع) را دست بسته تحويل دهيم و در ساباط يكي از ياران وي بنام «جراح بن سنان » جلو آمد و با وقاحت تمام آن حضرت و پدر گراميش حضرت علي(ع) را متهم به شرك نمود و به ران آن حضرت با شمشير ضربه اي زد كه گوشت را شكافت و به استخوان رسيد.(4) با چنين اصحابي امام چگونه مي توانست در مقابل لشكر منسجم شام به جنگ ادامه دهد؟

امام حسن(ع) علت صلحش را نداشتن يار و ياور بيان مي فرمايد: «به خدا سوگند من حكومت را به معاويه واگذار نكردم مگر بخاطر نداشتن ياران و اگر انصار و ياراني مي داشتم، شبانه روز با او مي جنگيدم تا اينكه خداوند بين من و او حكم كند.»(5)

اما امام حسين(ع) ياراني داشت كه هر چند از نظر كميت تعدادشان اندك بود، ولي از نظر ايمان و استقامت و وفاداري نظير نداشتند; بگونه اي كه خود آن حضرت آنان را چنين مي ستايد: «من اصحابي با وفاتر از ياران خود سراغ ندارم و خانداني نيكوتر و مهربانتر از خاندان خود نمي شناسم. خداوند از جانب من به شما پاداش نيك دهد .»(6)

4 - تفاوت روحيات و رفتار معاويه و يزيد

معاويه و يزيد هر چند در اصل هدف (از بين بردن اسلام و غصب حق اهل بيت) متحد بودند و هر دو يك هدف را دنبال مي كردند ولي در رفتار و روحيه، دو تفاوت عمده با هم داشتند كه همين تفاوتها عكس العملهاي مناسب خود را از ناحيه امامان عليهم السلام مي طلبيد:

الف - كهنه كار بودن معاويه و خام بودن يزيد:

معاوية بن ابي سفيان در حل و فصل مشكلات از مهارت خاصي برخوردار بود و به اصطلاح امروزي كهنه كار و آزموده بود و بدينوسيله توانسته بود مردم شام را با خود همراه كند و افكار عمومي را با حكومت شام هماهنگ نمايد، ولي يزيد بن معاويه جواني خام و بي تجربه و فاقد اين مهارتها بود.

ب - قيافه دين گرايانه معاويه و فسق علني يزيد:

معاويه كفر را در لباس نفاق پوشانده بود و كينه اسلام و اهل بيت عليهم السلام چنان در دل او ريشه دوانده بود كه در پاسخ «مغيرة بن شعبه » كه از او خواسته بود تا قدري درباره خاندان علي(ع) و شيعيانش به عدالت رفتار كند، گفته بود: «لا والله الا دفنا دفنا; (7) به خدا قسم هدفم دفن [نام پيامبر و اسلام] است.»

اما وي با همه كينه اي كه نسبت به اسلام داشت، تظاهر به اسلام و دين داري مي نمود و ظواهر ديني را رعايت مي كرد. او نقاب دين به چهره داشت و بگونه اي عمل نمود كه مردم را دچار ترديد و دو دلي كرد.

اين روحيه معاويه، كار امام حسن(ع) را پيچيده تر نموده بود و بايد سالها مي گذشت تا چهره مزورانه معاويه براي مردم آشكار مي شد. صلح امام حسن(ع) اين مهم را بخوبي به انجام رساند و چهره واقعي معاويه و بني اميه را به مردم نشان داد. به خاطر همين روحيه حيله گرانه معاويه است كه امام حسين(ع) در مدت ده سال اول امامتش كه در زمان سلطنت معاويه واقع شده بود قيام نكردند، اما با مرگ معاويه و شروع سلطنت يزيد دست به قيام زدند.

ولي يزيد به عنوان عنصر مقابل امام حسين(ع) جواني عياش، آلوده به گناه و سگ باز بود. او با شراب خواري علني دستورات دين مبين اسلام را زير پا مي گذاشت. اشعاري كه از وي در كتب شيعه و سني در اين زمينه نقل شده، به وضوح نمايانگر اوج فساد و انحراف او مي باشد.

پي نوشت ها:

1. ابن حمزه، الثاقب في المناقب، ص 322، شيخ عباس قمي، نفس المهموم، ص 35.

2. مرتضي مطهري، سيري در سيره ائمه اطهار، ص 83 - 85 .

3. تاريخ‏ابن‏خلدون، ترجمه‏ عبدالمحمد آيتي، ج‏1، ص641.

4. شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 12.

5. طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 71.

6. شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 91.

7. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 129 – 130.

مفاد قرارداد صلحنامه امام حسن علیه السلام چيست؟
چند منبع كهن، يكي ابن اعثم كوفي، ديگري بلاذري و سوم ابن شهر آشوب مبادرت به ياد از متن كامل صلحنامه به صورت يك معاهده رسمي كرده‏اند. مقدماتي كه درباره متن ...

مفاد قرارداد صلحنامه امام حسن چيست؟

در مورد موادي كه در صلحنامه، بين امام حسن (ع) و معاويه به امضا رسيد، در مدارك تاريخي اتفاق نظر كاملي وجود ندارد.

چند منبع كهن، يكي ابن اعثم كوفي، ديگري بلاذري و سوم ابن شهر آشوب مبادرت به ياد از متن كامل صلحنامه به صورت يك معاهده رسمي كرده‏اند. مقدماتي كه درباره متن مزبور آمده، نشانگر درستي متن مورد نظر مي‏باشد.

طبق نقل اين منابع زماني كه برخورد ميان امام و معاويه به صلح انجاميد، امام حسن (ع) عبد الله ابن نوفل را خواست و به او فرمود: نزد معاويه برو و به او بگو: «اگر مردم بر جان و مال و فرزندان و زنان خود ايمن هستند، من با تو بيعت مي‏كنم، در غير اين صورت، با تو بيعت نخواهم كرد.» عبد الله نزد معاويه رفت و (از پيش خود) به او گفت: «براي صلح شروطي وجود دارد كه بايد بپذيري. اول آن كه خلافت به تو واگذار مي‏شود در صورتي كه پس از خود خلافت را به امام حسن (ع) واگذار كني. ديگر اين كه سالانه 55 هزار درهم از بيت المال به او اختصاص دهي. در ضمن خراج دارابجرد را نيز مي‏بايد به او بدهي. مردم نيز بايد امنيت كامل داشته باشند.

معاويه اين شروط را پذيرفت و سپس دستور داد تا برگه سفيدي آورده، پايين آن را امضا كرد و آن را نزد حسن بن علي (ع) فرستاد. زماني كه عبد الله بن نوفل بازگشت و مسائلي را كه طرح شده بود بازگفت، امام به او فرمود: اما درباره خلافت پس از معاويه بايد بگويم كه من خواستار آن نيستم. درباره شرايط مالي نيز كه تو پيشنهاد كرده‏اي، اين حق معاويه نيست كه در مال مسلمانان براي من تعهدي بپذيرد.

آن‏گاه امام كاتب خود را فرا خواند و دستور داد تا متن قرار داد را به اين صورت تنظيم كند:

بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اصطلح عليه الحسن بن علي بن أبي طالب، معاوية بن أبي سفيان، صالحه علي أن يسلم إليه ولاية أمر المسلمين علي أن يعمل فيهم بكتاب الله و سنة نبيه محمد صلي الله عليه و آله و سلم و سيرة الخلفاء الصالحين؛ و ليس لمعاوية بن أبي سفيان أن يعهد لأحد من بعده عهدا، بل يكون الأمر من بعده شوري بين المسلمين، و علي أن الناس آمنون حيث كانوا من أرض الله شامهم و عراقهم و تهامهم و حجازهم، و علي أن أصحاب علي و شيعته آمنون علي أنفسهم و أموالهم و نسائهم و أولادهم، و علي معاوية بن أبي سفيان بذلك‏

عهد الله و ميثاقه و ما أخذ الله علي أحد من خلقه بالوفاء بما أعطي الله من نفسه، و علي أنه لا يبغي للحسن بن علي و لا لأخيه الحسين و لا لأحد من اهل بيت النبي صلي الله عليه و آله و سلم، غائلة سرا و علانية و لا يخيف أحدا منهم في أفق من الآفاق. «1»

اين مصالحه‏اي است كه ميان حسن بن علي بن ابي طالب (ع) و معاوية بن ابي سفيان برقرار مي شود. حسن بن علي به اين شرط با معاويه صلح مي‏كند و امر خلافت را به او واگذار مي كند كه چون وفات او نزديك شد، هيچ كس را به وليعهدي خود منصوب نكند و كار خلافت را به شورا واگذار كند تا مسلمانان كسي را كه صلاح مي دانند، نصب كنند. شرط ديگر آن است كه مسلمانان علي العموم از معاويه ايمن باشند هم به دست و هم به زبان.

  شرط سوم آن است كه شيعيان و متعلقان و متصلان علي بن ابي طالب هركجا باشند از معاويه ايمن باشند و به هيچ كس از ايشان اندك و بسيار آسيب و تعرضي نرساند. بر اين جمله عهد كرد و پذيرفت معاوية بن ابي سفيان و خدا را حجت و ميثاق بر خويش گرفت و قبول كرد كه بر اين عهد و شرط وفا كند و هيچ مكر و كيد روا ندارد. حسن بن علي (ع) و برادر او حسين (ع) و هيچ كس را از فرزندان و زنان و خويشان و متصلان ايشان و اهل بيت سيد المرسلين را در سر و علانيه در حق ايشان بدي نكند و ايشان را در كل احوال هركجا در اقطار دنيا باشند ايمن دارد و نترساند. و السلام.

پي نوشت:

1. ابن اعثم كوفي،الفتوح،هند،1393ق.ج4ص158-160. بلاذري، انساب الاشراف،تحقيق محمد باقر محمودي،بيروت،1398ق، ج 3، صص 42- 41، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، مكتبة علامه، قم، ج 4، ص 33.

هدف اصلي از صلح امام حسن (ع)چه بود؟
1. بقاي نظام امامت 2. بقاي شيعيان 3. حفظ دين و رعايت مصلحت امت پيامبر 4. ترجيح امنيت بر اختلاف 5. تامين عزت واقعي

هدف اصلي از صلح  امام حسن (ع)چه بود؟

اهداف و دست آوردهاي صلح امام حسن به صورت اختصار خدمتتان ارائه مي شود.

1. بقاي نظام امامت:

اصليترين اثر صلح بقاي نظام امامت براي حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاري فرمود:« انّي لمّا رأيت النّاس تركوا ذلك الّا اهله، خشيت أن تجتثوا عن وجه الارض، فاردت ان يكون للدين في الارض ناعي؛(1)

هنگامي كه ديدم مردم جز عده‏اي اين كار (جنگ با معاويه) را ترك كردند، ترسيدم كه ريشه شما از زمين كنده شود. پس مصمم شدم تا براي دين، روي زمين فريادگري باقي بگذارم».

2. بقاي شيعيان:

امام به ابوسعيد عقيصا فرمود: «اگر صلح نميكردم، روي زمين از شيعيان ما كسي نميماند.» (2)

3. حفظ دين و رعايت مصلحت امت پيامبر:

در آن موقعيت روم شرقي آماده حمله به نظام اسلامي بود و جنگ داخلي موجب وصول آنان به هدف و نابودي اساس اسلام ميشد. (3)

امام هم ميفرمود: «ترسيدم ريشه مسلمانان از زمين كنده شود... خواستم دين خدا حفظ شود.» (4)

هر چند اين سخن عام است و ممكن است منظور غير از خطر روم شرقي باشد، ولي اصل حفظ دين در آن لحاظ شده است. امام بارها اشاره ميكرد كه مصلحت و حكمت اين كار، هر چند پنهان، خيلي مهم است. از جمله نزد معاويه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم و... در اين كار جز صلاح و دوام مردم را نخواستم.» (5)

4. ترجيح امنيت بر اختلاف:

امام هنگام كوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگي و آشتي ميان مردم از جدايي، ناامني، كينهورزي و دشمني كه شما خواهانيد، بهتر است.» (6)

5. تامين عزت واقعي:

صلح هر چند در ظاهر عقبنشيني بود؛ اما به واقع عامل عزت شيعيان و شكستناپذيري ابدي آنان شد؛ لذا امام در برابر سليمان بن صرد كه به عنوان مذل المومنين به امام سلام ميدهد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زير دست و در عافيت باشيد، نزد من محبوبتر است از اينكه عزيز باشيد و كشته شويد.» (7)

نتيجه آنكه اقدام نظامي و تداوم جنگ فاقد دستاورد معين و قابل اعتنا بود و صلح تاكتيكي (ترك مخاصمه) نسبت به جنگ راجح بود. همينطور در مقايسه دستاورد دو طرف از صلح، دستاورد امام به مراتب بيشتر بود؛ زيرا يكي از دستاوردهاي امام، از ترك مخاصمه حفظ اصل موجوديت نظام امامت و شيعيان بود و اگر چنين نميكرد، اينها از بين ميرفت.

آنچه معاويه به دست آورد وصول به حكومت بود كه البته دوام چنداني هم نياورد و با قيام امام بعدي، به طور كلي متزلزل شد؛ اما نظام امامت با حفظ اصل امامت و موجوديت شيعه، هر چند به گونهاي حداقلي، بقاي خود را تضمين كرد و شيعيان در فرصتهاي مناسب، به بازسازي خود پرداختند.

براي آگاهي بيشتر رك احمد زماني، حقايق پنهان و سايت ولي عصر به لينكhttp://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepadid=24

پي نوشت ها:

1. حياة الامام الحسن بن علي، باقر شريف قرشي، دارالبلاغة، بيروت، 1413 ق، ج 2، ص 269؛ حقايق پنهان، ص 215.

2. علامة مجلسي، بحار الأنوار، بيروت – لبنان، ناشر: دار إحياء التراث العربي سال چاپ 1403 - 1983 م، ج 44، ص 1، و موارد ديگر. ر.ك.به: همان، ص 106، 57؛ و ج 85، ص 212؛ حلية الاوليأ، ج 2، ص 36؛ حياة الامام الحسن بن علي، ج 2، ص 178.

3. مهدي پيشوائي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1379  ،چاپ يازدهم، ص 97.

4. احمد زماني، حقايق پنهان، دفتر تبليغات، 1378، چاپ دوم، ص 197؛ به نقل از حياة الامام الحسن، باقر شريف قرشي، ج 2، ص 280.

5. بحارالانوار، ج 44، ص 54 و ر.ك. به: احتجاج، ج 2، ص 67.

6. كتاب الفتوح، أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفي (م 314)، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، ط الأولي، 1411/1991، ج 3، ص 289 و 295.

7. ابن قتيبة الدينوري، الامامة و السياسة، تحقيق الزيني، ناشر مؤسسة الحلبي وشركاه للنشر والتوزيع، ج1، ص 141.

منظور از « عدل خدا در خلقت و تشريع» در اصل دوم قانون اساسي؟
منظور از عدل در خلقت همان عدل تكويني است كه عبارت است از اينكه خداوند به هر موجودي، وجودي را كه مستحق و سزاوار او است عطا مي كند و قابليت هيچ موجودي را مهمل ...

منظور از « عدل خدا در خلقت و تشريع» كه در اصل دوم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به آن اشاره شده است چيست؟

منظور از عدل در خلقت همان عدل تكويني است كه عبارت است از اينكه خداوند به هر موجودي، وجودي را كه مستحق و سزاوار او است عطا مي كند و قابليت هيچ موجودي را مهمل نگذاشته و در عرصه افاضه و ايجاد و آفرينش، هيچ استعدادي را بي بهره نمي گرداند.(1)  برخي از آياتي از قرآن كه بر عدل تكويني خداوند دلالت دارند عبارتند از: قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي؛(2)گفت پروردگار ما همان كسي است كه به هر موجودي آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده سپس هدايت كرده است. و؛ الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّي* وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَي (3) همان خداوندي كه آفريد و موزون ساخت و همان كس كه اندازه گيري كرد و هدايت نمود.

منظور از عدل تشريعي اين است كه خداوند هيچ تكليفي را كه باعث كمال و سعادت انسان، و عامل قوام زندگاني مادي و معنوي، و دنيوي و اخروي او است بدون بيان و مهمل نمي گذارد همان طور كه بيش از طاقت هر كس، به وي تكليف نمي كند.(4) برخي از آياتي كه بر عدل تشريعي خداوند دلالت دارند عبارتند از: وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا؛ (5) و ما هيچ كس را جز به اندازه تواناييش تكليف نمي كنيم. و ؛ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛(6) ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب (آسماني) و ميزان(شناسايي حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.

پي نوشت ها:

1. جعفر سبحاني، المحاضرات في الالهيات، ترجمه عبد الرحيم سليماني، مركز مديريت حوزه هاي علميه، قم، 1389، ص146.

2. طه(20) آيه50.

3. اعلي(87) آيه 2-3.

4. جعفر سبحاني، المحاضرات في الالهيات،ص 146.

5. مومنون(23) آيه 62.

6. حديد(57) آيه25.

حضرت فاطمه معصومه(س) داراي چه مقامات و نورانيتي هستند؟
امام رضا فرمود: « من زار المعصومه بقم كمن ‏زارني؛ (6) هر كس معصومه را در قم زيارت كند، مانند كسي است كه مرا زيارت كرده است».

مقام حضرت فاطمه معصومه(س)

شرح : سلام عليكم در مورد مقام حضرت فاطمه معصومه(س)كمي توضيح دهيد. و به چه جهت هايي است كه اين قدر ايشان در دل مردم و خصوصا علما و مراجع جايگاه دارند. آيا ايشان مقام عصمت دارند و داراي چه مقامات و نورانيتي هستند.با تشكر

در شأن و منزلت حضرت معصومه (س) روايات متعدد وجود دارد، از جمله:

1. جمعي از مردم ري به محضر امام صادق (ع) رسيدند و حضرت فرمود: خدا را حرمي است كه مكه مي باشد و پيامبر را حرمي است كه مدينه مي باشد و اميرمؤمنان را حرمي است كه كوفه مي باشد و ما اهل بيت را حرمي است كه قم مي باشد و زني از فرزندان من به نام فاطمه در آنجا دفن مي شود كه هر كس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب مي گردد. (1) راوي گويد اين كلام را امام صادق زماني فرمود كه هنوز فرزندش موسي متولد نشده بود.

2. از امام رضا روايت شده كه به سعد اشعري قمي فرمود: ... ما را نزد شما قبري است، قبر فاطمه دختر موسي بن جعفر كه هر كس او را با معرفت به حقش زيارت كند، بهشت بر او واجب مي شود... . (2)

3. از امام جواد روايت شده كه فرمود: هر كس قبر عمه ام در قم را زيارت كند، بهشت بر او واجب مي شود. (3) اين روايات از طرف فقيهان بزرگ پذيرفته شده و بر طبق مضمون آن فتوا داده اند مثلا صاحب جواهر در مورد زيارت حضرت معصومه مي نويسد: زيارت حضرت معصومه مستحب است و هر كس قبر اين بانو را زيارت كند، بهشت براي اوست.(4) در كامل الزيارات هم روايات معتبر در اين خصوص وجود دارد. (5)

بر اساس روايتي، لقب معصومه از سوي امام رضا (ع) به ‏اين بانوي عظيم الشأن اعطا گرديد. امام رضا فرمود: « من زار المعصومه بقم كمن ‏زارني؛ (6) هر كس معصومه را در قم زيارت كند، مانند كسي است كه مرا زيارت كرده است». اين تعبير را امام پس از وفات آن بانو به كار برده اند و شايد دلالت بر اين دارد كه آن بانو، داراي نوعي مقام عصمت مي باشند. گفتني است گرچه نصاب تام عصمت، يعني عصمت مطلق اختصاص به چهارده نفر دارد، ولي ممكن است مراتب نازل از عصمت نصيب ساير افراد نيز بشود؛ زيرا گوهر اصلي انسان كه نفس ناطقهاو است، به گونه اي آفريده شده كه اگر بخواهد، با تأمين برخي شرايط مي تواند به قله بلند عصمت برسد؛ زيرا نفس انسان با تكامل معنوي، از قوه به فعليت رسيده و مي تواند از آفتهاي سهو، نسيان، غفلت، جهالت و هر گونه ناپاكي مصون باشد؛ چون محدوده نفوذ شيطان، محصور به مراحل وهم و خيال است كه وابسته به طبيعت انسان است؛ اما مراتب عقل و قلب كاملاً از قلمرو و نفوذ شيطان مصون است. سهو، نسيان، غفلت و جهل و هر ناپاكي ديگر، در آن ساحت قدسي راه نمييابد. بنابراين، چون شئون هستي انسان محدود به مراتب طبيعي، خيالي وهمي نيست، اگر كسي به مرتبه عقل خالص و قلب سليم راه يافت، مي تواند همچون فرشتگان از گزند لغزش هاي علمي و عملي مصون بماند. (7) بنابراين، خداوند هيچ كس را از رسيدن به مقام عصمت محروم نكرده است. از اين رو، عصمت منحصر به پيغمبران و امامان معصوم (ع) نيست؛ (8) چنان كه حضرت مريم (س)، حضرت فاطمه (س) و مخلصاني ديگر (9) كه نه پيامبر بودند و نه امام، به مقام شامخ عصمت دست يافته‏اند. از طرف ديگر، عصمت مراتب متعدد دارد. مراتب پايين تر عصمت كه عصمت از گناه باشد، براي ديگران نيز دست يافتني است. (10) بنابراين، ممكن است كه حضرت معصومه (س) برخي از مراتب عصمت را داشته باشد؛ گرچه نمي توان گفت در چه مرتبه از عصمت بوده است. با توجه به اين فضايل و جايگاه است كه حضرت معصومه (س) مورد توجه علما و مراجع قرار گرفته است.

پي نوشت ها:

1. محدث نوري، مستدرك الوسائل، بيروت، مؤسسه آل البيت، 1408 ق، ج 10، ص 368.

2. همان، 368-369؛ مجلسي، بحار الانوار، بيروت، الوفا ، 1404 ق، ج 99، ص 266 - 267.

3. مجلسي، همان، ص 265.

4. نجفي، جواهر الكلام، تهران، اسلاميه، ج 20، ص 103.

5. ابن قولويه، كامل الزيارات، قم ، انتشارات اسلامي، 1419 ق، ص 536.

6. معلم، محمد علي،فاطمة المعصومة (س)، ص 65، بي تا، بي جا؛ محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، تهران ، نشر دار الكتب الاسلاميه،1385 ش. ج 5، ص 35

7. جوادي آملي، وحي و نبوت در قرآن، قم ، نشر مركز اسرا ، 1381 ش، ص 201.

8. جوادي آملي تفسير موضوعي قرآن كريم، قم ، نشر مركز اسرا، 1378ش. ج 9، ص 20-22.

9. علامه طباطبايي، الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ج3، ص 205.

10. سبحاني، جعفر، الالهيات، قم، نشر موسسه امام صادق (ع)، 1423 هـ . ق. ج 3، ص 203- 205.

اگر مجلس بخواهد از دولت به خاطر عدم پرداخت بودجه مصوب شكايت كند ...؟
مجلس به قوه قضائیه شكايت می كند كه قوه قضائیه بر اساس مقررات به شعبه مربوطه ارجاع داده و مورد رسیدگی قرار می گیرد.

  اگر مجلس بخواهد از دولت به خاطر عدم پرداخت بودجه مصوب شكايت كند روند اين رسيدگي چگونه و دادگاه صالحه كدام است ؟

مجلس به قوه قضائیه  شكايت می كند كه قوه قضائیه بر اساس مقررات به شعبه مربوطه ارجاع داده و مورد رسیدگی قرار می گیرد .قوه قضائیه مرجع تمام تخلفات است مگر موارد خاصی كه در قانون آمده است.

شهيد مدرس چه كسي بود؟
در آغاز يادآور مي شويم، كه امام راحل(ره) تنها از آيت‌الله سيد حسن مدرس يادنمي كرد، بلكه از شخصيت هايي ديگر نيز يادنمود، مثلا ايشان بارها از شهيد بهشتي و ...

شهيد مدرس چه كسي بود ؟ چرا از ميان همه شهدا حضرت امام از شهيد مدرس ياد مي كنند ؟ تفسيري از كارهاي وي را شرح دهید؟

 در آغاز يادآور مي شويم، كه امام راحل(ره) تنها از آيتالله سيد حسن مدرس يادنمي كرد، بلكه از شخصيت هايي ديگر نيز يادنمود، مثلا ايشان بارها از شهيد بهشتي و شهيد مطهري... سخن گفت؛ در عين حال بيشتر ياد كردن از مرحوم مدرس،- شايد- جهت اين باشد، كه ايشان انساني ظلم ستيز و شجاع بود: وي باحكومت استبدادي رضا خان مبارزه و از استقلال وحقوق مردم ايران دفاع نمود. لذاوجه سياسي شخصيت آيتالله مدرس تا حدودي ابعاد ديگر شخصيت او را تحتالشعاع قرار داده است. علت آن هم موقعيت بحراني زمانهاي بود كه مدرس در آن ميزيست. زمانهاي كه كشور ايران براي حل بحرانها و حفظ استقلالش به سياستمداران زنده و شجاع نياز داشت. همچنين مرحوم مدرس رابطه دين و سياست را مطرح و با شعار -تز جدايي دين از سياست- مبارزه نمود. شعار دين عين سياست است، اهتمام مدرس به اين امر را نشان مي دهد. امام نيز به رابطه دين و سياست اهميت خاص قايل مي باشد، چون ديدگاه ايشان درباره تشكيل حكومت، مبتني بر رابطه دين و سياست است.

درباره زندگي ايشان به اين ادرس مراجعه نماييد:

شأن نزول آيه مربوطه چيست؟
خداوند متعال در يكي از آيات سوره بقره مي فرمايد:« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ ...

كلمه« راعنا» به چه معني است و شأن نزول آيه مربوطه چيست؟

خداوند متعال در يكي از آيات سوره بقره مي فرمايد:« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ» (1)« اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، نگوييد: «راعنا»، و بگوييد: «انظرنا»، و [اين توصيه را] بشنويد و [گر نه‏] كافران را عذابي دردناك است.»

درباره شأن نزول اين آيه «ابن عباس» مفسر معروف نقل مي‏كند: مسلمانان صدر اسلام هنگامي كه پيامبر (ص) مشغول سخن گفتن بود و بيان آيات و احكام الهي مي‏كرد گاهي از او مي‏خواستند كمي با تأني سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند، و سؤالات و خواسته‏هاي خود را نيز مطرح نمايند، براي اين درخواست جمله «راعنا» كه از ماده «الرعي» به معناي مهلت دادن است به كار مي‏بردند.

ولي يهود همين كلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه» كه به معناي كودني و حماقت است استعمال مي‏كردند در صورت اول مفهومش اين است « به ما مهلت بده» ولي در صورت دوم اين است كه «ما را أحمق و نادان بدان»

در اينجا براي يهود دستاويزي پيدا شده بود كه با استفاده از همان جمله‏اي كه مسلمانان مي‏گفتند، پيامبر يا مسلمانان را استهزاء كنند.

آيه فوق نازل شد و براي جلوگيري از اين سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جاي جمله «راعنا»، جمله «انظرنا» را به كار برند كه همان مفهوم را مي‏رساند، و دستاويزي براي دشمن لجوج نيست.

البته بعضي ديگر از مفسران گفته‏اند كه جمله «راعنا» در لغت يهود يك نوع دشنام بود و مفهومش اين بود «بشنو كه هرگز نشنوي» اين جمله را تكرار مي‏كردند و مي‏خنديدند!.

بعضي از مفسران نيز نقل كرده‏اند كه يهود به جاي «راعنا»، «راعينا» مي‏گفتند كه معنايش «چوپان ما» است، و پيامبر اسلام (ص) را مخاطب قرار مي‏دادند و از اين راه استهزا مي‏كردند.(2)

اما نكته اي كه درباره اينگونه دستورات و توصيه هاي خداوند متعال در قرآن كريم لازم به ذكر است اين است كه گرچه خصوص مورد  مذكور در قرآن ممكن است براي در عصر امروزي كاربرد نداشته باشد اما مشابه آن مسئله امكان وقوع براي  همه مسلمانان دارد و قرآن كريم در صدد بيان حكم همان مورد خاص نيست بلكه آن مورد خاص را به عنوان نمونه بيان مي كند تا مسلمانها در امور مشابه با توجه به قاعده كلي و عمومي كه از خصوص آن مورد استفاده مي كنند رفتار نمايند.

بنابراين ممكن است مسلمانان در گفتار خود از عباراتي استفاده كنند كه مورد سوء استفاده دشمن قرار بگيرد و قاعده كلي كه از اين آيه به خوبي استفاده مي‏شود اين است كه مسلمانان بايد در برنامه‏هاي خود مراقب باشند كه هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتي از يك جمله كوتاه كه ممكن است سوژه‏اي براي سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جويند، قرآن با صراحت براي جلوگيري از سوء استفاده مخالفان به مؤمنان توصيه مي‏كند كه حتي از گفتن يك كلمه مشترك كه ممكن است دشمن از آن معناي ديگري قصد كند و به تضعيف روحيه مؤمنان بپردازد پرهيز كنند.(3)

پي نوشت ها:

1. بقره(2) آيه 104.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، ، 1374ش، ج‏1، ص 383.

3.  همان، ص 385.

مراد چه كسي است؟
«بعضي از مردم جان خود را برای خشنودي خدا مي‏فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».

قرآن كريم مي فرمايد: در ميان مردم كساني هستند كه جان خود را در راه خوشنودي خداوند عرضه مي دارند مراد چه كسي است؟

آیه مورد نظر به شرح زیر است:

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»؛ (1) بعضي از مردم جان خود را برای خشنودي خدا مي‏فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».

در مورد شأن نزول این آیه چندین نظر وجود دارد.

بسیاری از مفسران عامه گفته اند این آیه در شأن هر كسی است كه در جهاد یا اقدام برای رضای خدا شركت كند و جان خود را در این راه عرضه كند. (2)

البته ما هم قبوال داریم كه آیه های قرآن اگر هم شأن نزول داشته باشد، شأن نزول، آیه را خاص نمی كند. پس این كه این مفسران آیه را در مورد هر كسی بدانند كه در راه خدا جانفشانی می كند، منكر شأن نزول داشتن نیست.

گروه دیگری این آیه را در شأن صهیب رومی و بعض دیگر دانسته اند كه با دادن مال، جان خود را از قریش خریدند و به مدینه هجرت كردند. (3)

این نظر هم حداقل از آن جهت درست نیست كه در آن "شراء" به معنای خریدن است؛ یعنی كسی كه جان خود را به قیمت اموالش می خرد؛ در حالی كه ظهور آیه این است كه منظور از "شراء" در این جا فروختن است؛ یعنی جان خود را به قیمت رضای خدا می فروشد و جان را می دهد تا رضای خدا را به دست آورد. 

همه عالمان شیعه و بسیاری از عالمان اهل سنت، شأن نزول آیه را جانفشانی امام علی (ع) در لیلة المبیت و شب هجرت پیامبر دانسته اند كه حضرت جان خود را در معرض هلاك قرار داد تا رضای خدا را به دست آورد. (4)

این نظر كه روایات معتبری بر آن وجود دارد، معتبرترین نظر بوده و با قرائن آیه هم سازگار است؛ ولی متأسفانه بغض با امام علی، نه تنها افراد را به كتمان این حقیقت واداشته، بلكه بالاتر از آن خواسته اند با زبان بی زبانی این آیه را در شأن قاتل امام علی بشمارند.

ابن قتیبه در كتاب "السیاسة" می نویسد: ابن ملجم وقتی برای كشتن امام علی قبل از اذان صبح وارد مسجد شد، مكرر عبارت "و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله" را تلاوت می كرد؛ به گونه ای كه امام علی گمان كرد بقیه آیه را فراموش كرده است. از این رو، بقیه آیه را به یاد او آورد. (5)

و ابن ابی الحدید می نویسد كه معاویه از سمرة ابن جندب خواست تا با جعل حدیث این آیه را در شأن ابن ملجم، و آیه "ومن الناس من يعجبك قوله في الحياة الدنيا ويشهد الله علي ما في قلبه وهو الد الخصام" را در شأن امام علی معرفی كند و سمرة با گرفتن چهارصد هزار درهم، این خدمت را برای او انجام داد. (6)

 

پی نوشت ها:

1. بقره (2)، آیه 207.

2. ابو حیان اندلسی، البحر المحيط في التفسير، ج ‏2، ص 334، بیروت، دار الفكر، 1420 ق. 

3. واحدی، اسباب النزول، ص 67، اول، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1412 ق.

4. حاكم حسكانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 123 به بعد، وزارت ارشاد، اول، تهران، 1411 ق.  

5. ماردینی، الجوهر النقی، ج 8 ، ص 59.

6. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 73، قم، اسماعیلیان.

شان نزول آیه تطهیر چگونه بود؟
در مورد ترتیب نزول آیات و سوره ها كتاب هایی نوشته شده، ولی با توجه به نقل های مختلفی كه هست جای بحث دارد و در بسیاری از آیات هم ترتیب نزول تاثیر معنایی و ...

شان نزول آیه تطهیر چگونه بود؟

در مورد ترتیب نزول آیات و سوره ها كتاب هایی نوشته شده، ولی با توجه به نقل های مختلفی كه هست جای بحث دارد و در بسیاری از آیات هم ترتیب نزول تاثیر معنایی و محتوایی ندارد. برای تحقیق می توانید به كتاب های علوم قرآنی از جمله:

سید محمد باقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن كریم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377.

محمود رامیار، تاریخ قرآن، تهران، امیر كبیر، 1369.

سید محمد رضا جلالی، تاریج جمع قرآن كریم، تهران، نشر نقره، 1365.

و ... مراجعه كنید.

در مورد آیه تطهیر و آیات قبل و بعد دو نظر هست:

نظر عالمان شیعه كه نزول آیه تطهیر را جداگانه می دانند و برای اثبات نظر خود به روایات فراوان استناد می كنند و قرار گرفتن آن در زمره آیات فعلی را به دستور پیامبر یا به اجتهاد جمع آورندگان قرآن می دانند.

نظر عالمان سنی كه این آیه را هم از حیث نزول در زمره آیات مربوط به همسران می دانند و دلیل محكمی ندارند و فقط به وجود آنان در كنار هم در قرآن استناد می كنند.

در این مورد هم در تفاسیر ذیل آیه مربوط بحث شده است.

صفحه‌ها