چگونه خداوند كه خیر و كمال مطلق است به صفاتی چون "مذلّ"، "مانع"،"ضارّ" متصف می شود؟
در ابتدا بايد گفت: در قرآن كريم اين آيه آمده:
وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؛(1) هرگاه به آنان خوبي مي رسد ،مي گويند اين از ناحيه خداوند است و هرگاه به آن ها مصيبت بدي مي رسد، مي گويند اين از طرف توست. بگو: همه از سوي خداست.
جمع بين آنچه در ذيل اين آيه آمده و آنچه در آيه ي مطرح شده در پرسش آمده ،به اين است كه گرچه خوبي از ناحيه خدا و بدي از طرف خود آدمي است، ولي همه امور بر اساس اراده و مشيت الهي به وجود مي آيد.به تعبير آيات خوبي ها ((من الله = از طرف خدا )) است، ولي بدي ها ((من الناس= از طرف مردم )) است، ولي ((كل من عندالله = همه از طرف خدا)) است. منشا و سر چشمه همه امور خدا است.
فرق است بين ((من الله =از خدا )) و ((من عندالله=از نزد خدا)) يعني همه امور از نزد خدا است، ولي همه از خدا نيست (2). اينكه همه امور به اراده و قدرت خداوند در جريان است، حقيقتي است كه تحت عنوان توحيد افعالي از آن ياد مي شود ؛ گفتني است كه منظور از توحيد در افعال اين است كه خداوند فاعل همه امور عالم بوده و در اين امر يار و شريكي ندارد. فاعل هر فعلي كه در عالم تحقق پيدا مي كند، منحصراً ذات اوست.
همان گونه كه خداوند در ذات خود شريكي ندارد، در فاعليت نيز هيچ گونه شريكي ندارد:«ماشأ اللّه لا قوّة إلاّ باللّه »(3) هر چه خدا بخواهد، همان مي شود و نيرويي جز به [قدرت] خدا نيست.
پس فاعل هاي طبيعي و انساني در جهان، در عرض فاعليت خداوند نيستند ؛يعني خود آن ها مستقل در تأثير نيستند، بلكه چون خداوند قدرت و اراده داده، مي توانند در تحقق امري فاعل باشند؛ پس اين فاعل ها در طول فاعليت خداوند هستند.(4)
بنا بر اين اراده كار خدا در عرض اراده كار انسان نيست، بلكه اراده عمل انسان در طول اراده خدا ميباشد؛ يعني، خداوند اراده كرده كه بتوانيم اراده كنيم. وقتي تمام وجود انسان و قدرتها و تواناييهايش از خدا و به اراده اوست ،پس اراده عمل انسان نيز در طول اراده خدا مؤثر ميشود. ميتوان فعل را هم به اراده انسان (به عنوان علت مياني) و هم به اراده خدا نسبت داد. مثلاً در نقش بر كاغذ كه از حركت قلم پيدا شده، حركت قلم از حركت دست و حركت دست از اراده انسان و اراده از نفس او پيدا شده، ميتوان نقشهاي كاغذ را به هر يك از اين علتها نسبت داد. نتيجه بحث اين شد كه بي ترديد خداوند در همه امور و كارهاي انسان نقش دارد و همه امر از نزد خدا است، ولي از خدا نيست.
باتوجه به مطالب ياد شده اسامي الهي نظير آنچه در پرسش آمده روشن است اينكه بر اثر عمل كرد خود آدمي خداوند با آن گونه صفات بر او تجلي مي كند و خداوند بالذات از آن صفات منزه است، ولي در مقام فعل عمل بندگان زمينه ظهور آن گونه امور را فراهم مي كند چه اين كه بر اثر عمل كرد بد انسان ها چه بسا ممكن است خداوند عطاي خود را از كسي بگيرد ويا عزت را بگيرد و يا نفع ونعمت خود را بگي و در نتيجه زمينه براي بروز و ظهور منع و ذلت و ضرر فراهم شود.
پي نوشت ها:
1. نساء (4)آيه 78 .
2. ناصر مكارم، تفسير نمونه، نشر دار الكتب الاسلاميه ،تهران، 1378 ش، ج4، ص20.
3. كهف(18)آيه 39.
4. آية اللّه مصباح يزدي، معارف قرآن، انتشارات در راه حق، قم 1368 ش؛ 3 ـ 1، ص 78 ـ 116.