سوالات ویژه

تنها اشکال این حدیث، ضعف سندی آن است و دلیلی بر جعلی بودن آن وجود ندارد.

پرسش:

آیا لیلة الرغائب (شب آرزوها) و نماز آن و احاديث در فيضيلت آن از لحاظ سند معتبر است؟ 

پاسخ:

مقدمه

ماه رجب از ماه هاى بسيار پرفضيلت است، از روایات متعدد که معصومان علیهم السلام درباره ماه رجب بیان کرده‌اند، می توان به اهمیت بالای آن پی برد. در روایتی که منسوب به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله است، اولین شب جمعه ماه رجب را «لیلة الرغائب» نامند. بر اساس این روایت، یکی از اعمال این شب نیز «نماز لیلة الرغائب» است. بین محدثان و عالمان شیعه و سنی نظرات متفاوتی در اعتبار این روایت وجود دارد؛ برخی این روایت را جعلی دانسته و درنتیجه نماز ذکرشده را هم بدعت می‌دانند و برخی روایت موردنظر را از جهت سند ضعیف دانسته، درعین‌حال خواندن «نماز لیلة الرغائب» را نیز جایز می‌دانند. از سوی دیگر متأسفانه در سال‌های اخیر، بنابر یک اعتقاد اشتباه، «لیلة الرغائب» را به معنای «شب آرزوها» نام‌گذاری کرده‌اند. در ادامه به‌صورت مفصل به تبیین و توضیح مطالب بیان‌شده در مقدمه پرداخته می‌شود.

الف) متن حدیث

حدیث لیلة الرغائب به نقل از «انس بن مالک» بیان‌شده است؛ وی می‌گوید: پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمود: رجب ماه خدا و شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است.

سپس رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله فضیلت‌های این ماه را چنین برشمرد است:

هر کس همه این ماه را روزه بدارد سه چیز برای او بر خداوند لازم می‌گردد: همه گناهان گذشته‌اش را می‌آمرزد، در باقی‌مانده عمر او را از گناه حفظ می‌کند و برای او امانی از تشنگی در روز ترس بزرگ (قیامت) هست.

شخص ناتوانی برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا، من قادر بر روزه گرفتن تمام این ماه نیستم؛ حضرت فرمود: روز اول، وسط و آخر را روزه بگیرد چون خداوند کار نیک را ده برابر می‌کند؛ اما از نخستین شب جمعه این ماه غفلت نکنید، که فرشتگان آن را «لیلة الرغائب» نامند.

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در ادامه سخن خویش فضائل این شب را نیز چنین بیان می‌فرمایند: در این زمان فرشته‌ای در آسمان‌ها و زمین نباشد مگر آنکه در اطراف کعبه جمع شوند و خدا بر آنان وارد شود و گوید: «ای فرشتگان من، هر چه می‌خواهید از من درخواست کنید» آنان می‌گویند: پروردگارا حاجت ما این است که روزه دارای ماه رجب را بیامرزی. خدای عزوجل می‌فرماید: آن را آمرزیدم.

سپس رسول خدا صلی‌الله علیه و آله علاوه بر «لیلة الرغائب» نمازی را برای این شب سفارش می‌کند که در کتاب‌های حدیثی شیعه و سنی به «صلاة الرغائب» مشهور است. حضرت فرمودند: هر کس نخستین پنجشنبه ماه رجب را روزه بگیرد و مابین نماز مغرب و عشاء دوازده رکعت نماز دورکعتی بخواند به این صورت که در هر رکعت یک‌مرتبه «سوره حمد» و سه مرتبه «سوره انا انزلناه» و دوازده مرتبه «سوره قل هوالله احد» بخواند و بعد از نماز، هفتاد مرتبه «صلوات» فرستاده و سپس به سجده رود و هفتاد مرتبه بگوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ» سپس بعد از سجده، هفتاد مرتبه بگوید: «رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْأَعْظَمُ» دوباره به سجده رود و هفتاد مرتبه بگوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ» و در همان سجده از خدا حاجت خود را طلب کند، حاجتش برآورده می‌شود.

حضرت در ادامه فضائل بسیاری مانند: بخشش تمام گناهان، شفاعت از هفتاد نفر و... برای کسی که این نماز را بخواند، بیان می‌کند؛ این نماز در شب اول قبر با نیکوترین صورت و روی گشاده و زبان فصیح به آن شخص بشارت می‌دهد و مونس او در قیامت می‌شود. (1)

ب) منابع این روایت و موافقین «صلاة لیلة الرغائب»

در بین منابع شیعه، قدیمی‌ترین کتابی که به بیان فضیلت اولین شب جمعه ماه رجب و اعمال آن پرداخته، کتاب «مفید العلوم و مبید العموم» منتسب به شخصی به نام «محمد بن عباس خوارزمی» است که این روایت را بدون سند و منبع نقل کرده است (2) و سپس سید بن طاووس در کتاب «اقبال الاعمال» (3) بدون ذکر سند و پس از وی ابن باقی در کتاب «اختیار المصباح الکبیر» نیز روایت را بدون ذکر سند آورده است. (4) سپس علامه حلی در اجازه کبیرش به بنی زهره با ذکر سند خود تا روایت، به نقل آن پرداخته (5) و در کتاب منهاج الصلاح، آداب نماز لیلة الرغائب را از قول جابر بن یزید جعفی آورده است. (6) همچنین در قرن‌ها بعدی عالمان و محدثانی مانند کفعمی، شیخ حر عاملی، شیخ عباس قمی و... این روایت را ذکر کرده‌اند. (7)

ظاهراً در بین اهل سنت نیز قدیمی‌ترین منبعی که این روایت را ذکر کرده، کتاب «احیا علوم الدین» در قرن پنج هجری قمری است؛ غزالی بعد از ذکر روایت می‌گوید: «در نظر من این نماز مستحب است، چراکه در طول سال‌ها تکرار شده ... و مردم سرزمین قدس بر آن مواظبت کرده‌اند و به همین خاطر ترجیح دادم آن را بازگو کنم. (8)

ج) مخالفین با «صلاة لیلة الرغائب»

در مقابل افرادی که این روایت را ذکر و توصیه به خواندن «صلاة لیلة الرغائب» کرده‌اند، علما و حدیث پژوهان متعدد دیگر از شیعه و سنی به این روایت خدشه نموده‌اند. برخی از علمای شیعه معتقدند که این نماز از طریق اهل سنت وارد کتاب‌های شیعه شده است. علامه مجلسی در کتاب «زاد المعاد» بعدازاینکه اجمالاً نماز هر شب ماه رجب را بیان می‌کند، می‌نویسد: «بعضی از نمازهای ذکرشده -برای شب‌های ماه رجب- طولانی است و باید بین نماز مغرب و عشا خوانده شود و ناچار بعد از داخل شدن وقت نماز عشا خوانده می‌شود و این خالی از اشکال نیست، به این جهت و به دلیل عامی بودن سند، نماز لیلة الرغائب را در این رساله ذکر نکردم» (9)

مرحوم علامه محمدتقی شوشتری نیز این حدیث را به دلیل اینکه اهل سنت آن را نقل کرده‌اند، غیر معتبر و غیرقابل‌اعتماد می‌داند. (10)

آیت‌الله فاضل لنکرانی در جواب سؤال از مستحب بودن «نماز لیلة الرغائب» در اولین شب جمعه از ماه رجب و روزه روز پنج‌شنبه قبل از آن می‌گوید: «فضیلت لیلة الرغائب و روزه روز پنج‌شنبه قبل از آن را، علامه مجلسی در اجازه علامه به بنی زهره و از کتاب اقبال روایت کرده است که در اعتبار هر دو روایت تأمل و اشکال است و لذا حکم به استحباب نماز لیلة الرغائب و روزه روز قبل از آن مشکل است». (11)

در میان محدثان و علمای اهل سنت نیز برخی این حدیث را نپذیرفته‌اند به‌عنوان‌مثال: «ابن اجوزی» بعد از نقل حدیث با متنی شبیه آنچه سید بن طاووس نقل کرده است، می‌گوید: «این حدیث به نام رسول خدا صلی‌الله علیه و آله جعل‌ شده است و ابن جهیم متهم به این جعل است که او را درغگو می‌دانند» ایشان در ادامه می‌گوید: «واضع این حدیث از بدعت‌گذاران است». (12) همچنین ابن اثیر از دیگر علمای اهل سنت است که این حدیث را جعلی می‌داند (13) ابن حجر هم سند حدیث را ضعیف می‌داند (14)

«نووی» در شرح صحیح مسلم می‌نویسد: نماز لیلة الرغائب بدعت و نتیجه آن، گمراهی و جهالت است و در آن امور غیرمشروع و ناپسند روشن و واضحی است. (15)

د) وجه جمع بین دو نظریه

بنابراین تعابیر بیان‌شده از عالمان و محدثان شیعه و سنی به سه دسته کلی تقسیم می‌شود: 1. برخی، این حدیث را پذیرفته و حکم به جواز و استحباب خواندن این نماز داده‌اند. 2- عده‌ای این حدیث را جعلی دانسته و قائل به بدعت «صلاة لیلة الرغائب» شده‌اند. 3. برخی دیگر این حدیث را نامعتبر دانسته اما عمل کردن به آن را نیز به‌قصد رجاء جایز می‌دانند.

به نظر می‌رسد از مجموعه سخنان چنین بتوان برداشت کرد که تنها اشکال این حدیث، ضعف سندی آن است و دلیلی بر جعلی بودن آن وجود ندارد. به‌عبارت‌دیگر هرچند از جهت سند ضعیف است اما ضعف سند دلیل بر جعلی بودن و کذب نیست بلکه باید گفت صحت روایت یادشده ثابت نشده است. درنتیجه بر اساس «ادله تسامح در سنن» تا زمانی که یقین به بطلان آن روایات مستحبه نباشد، می‌توانیم به محتوای آن عمل کنیم. «ادله تسامح در سنن» عنوانی است برای مجموعه روایاتی که می‌گویند هر عبادت مستحبی که از پیامبر صلی‌الله علیه و آله و ائمه علیهم‌السلام واردشده است، اگر کسی به آن عمل کند امید است به ثواب‌های وعده داده‌شده بر آن عبادت برسد؛ بنابراین می‌توان گفت که این نماز را باید به‌قصد رجا و امید به ثواب و پاداش وعده داده‌شده در روایت به‌جا آورد.

ه) معنای واژه رغائب

یکی از کلمات کلیدی در فهم این حدیث، معنای واژه «رغائب» است. در میان عوام و برخی خواص مشهور است که «رغائب» به معنای آرزوهاست. به همین دلیل در سال‌های اخیر، بین مردم «لیلة الرغائب» به شب آرزوها شهرت یافته است. وجود رسانه‌ها نیز در ترویج این نظر تأثیر زیادی داشته است به‌گونه‌ای که دیگر عموم مردم، شب جمعه نخست ماه رجب را به شب آرزوها می‌شناسند. البته در توضیح شب آرزوها نیز بیشتر به بیان درخواست‌های دینی از خداوند اشاره می‌شود که در حقیقت، این نوع درخواست، همان دعا است نه آرزو.

یکی از مسائلی که در آسیب‌شناسی ترجمه متون آیات و روایات به فارسی باید موردتوجه قرار بگیرد، آسیب «فارسی زدگی» است. در زبان فارسی، کلمات متعددی وجود دارد که از عربی به این زبان راه‌یافته‌اند، این واژه‌ها بعد از ورود به زبان فارسی معنای جدید یافته‌اند، اما برخی از افراد با شنیدن آن کلمه در زبان فارسی، فوراً معنای متداول فارسی را به‌جای معنای اصلی واژه قرار می‌دهند و همین سبب فهم ناصحیح از معنای آیه یا روایت می‌شود. به نظر می‌رسد در معنای واژه «رَغائب» نیز چنین اشتباهی صورت گرفته است. در کتاب‌های لغت، «رَغائب» به معنای آرزو معنا نشده است بلکه به عطا و بخشش فراوان و بزرگ (16) و یا اموال نفیس و ارزشمند که مطلوب همه است و همگان به آن تمایل دارند (17) و یا به معنای عطای بسیار به جهت مطلوبیت و یا به جهت زیادی و وسعت آن است «رغیبه» گفته می‌شود (18) و جمع آن َرغائب است. گاه به معنای ثواب عظیم نیز به کار می‌رود (19) و لیلة الرغائب را نیز به این جهت چنین نامیده‌اند که در این شب خداوند به هر آن‌که بخواهد، بسیار عطا نماید. (20) به‌عبارت‌دیگر «رَغائب» به معنای ثواب مورد رغبت و امید است. (21)

طریحی می‌گوید: نماز رغائب یعنی نمازی که برای آن ثواب زیادی امید می‌رود و آن نمازی است که در نخستین جمعه ماه رجب به جار آورده می‌شود (22)

ابن اثیر نیز می‌گوید این‌که گفته‌شده است دو رکعت نماز نافله صبح را از دست نده که در آن رغائب است، منظور از رغائب، ثواب عظیم است. (23)

این معنا از رغائب در روایات متعدد دیگر نیز به چشم می‌خورد، به‌عنوان‌مثال امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: لَمَّا أَظْهَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَضْلَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ كَانَ الْمُنَافِقُونَ يَتَخَافَتُونَ بِذَلِكَ وَ يَسْتُرُونَهُ خَوْفاً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى أَنْ خَطَبَ أَكَابِرُ قُرَيْشٍ فَاطِمَةَ، وَ بَذَلُوا فِي تَزْوِيجِهَا الرَّغَائِبَ، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لَا يُزَوِّجُ أَحَداً مِنْهُمْ حَتَّى خَطَبَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب‏. (24)

ترجمه: هنگامی‌که رسول خدا فضیلت و برتری امیرالمؤمنین را آشکار کرد، منافقان از ترس رسول خدا در خفا و پنهانی درباره آن گفت‌وگو می‌کردند، تا اینکه بزرگان قریش حضرت فاطمه را از رسول خدا خواستگاری کرده و برای ازدواج با ایشان پیشنهاد بخشش رغائب به آن حضرت دادند، اما پیامبر فاطمه را به هیچ‌کدام تزویج نکرد.

همان‌گونه که مشاهده می‌شود، در این روایت، «رَغائب» در مورد مهریه‌های بزرگ و بی‌اندازه به‌کاررفته است.

بنابراین معنای «رَغائب» هیچ ارتباطی با آرزوها ندارد بلکه به بخشش و عطاهای بزرگ و فراوان و همچنین ثواب عظیم و بزرگ اطلاق می‌شود و در هیچ کجا در لغت عرب به معنا آرزو به کار نرفته است.

نتیجه

از مجموعه سخنان مطرح‌شده چنین نتیجه‌گیری می‌شود که «لیلة الرغائب» و اعمالی که برای آن ذکرشده، مخصوصاً «نماز شب رغائب» سند معتبری ندارد. به دلیل این ضعف سند علمای شیعه و اهل سنت درباره آن دو موضع مختلف گرفته‌اند: عده‌ای بر مشروعیت و حتی استحباب این نماز نظر داده‌اند و به انجام آن سفارش کرده‌اند و در مقابل، عده‌ای دیگر از علما به عدم اعتبار و استحباب آن نظر داده‌اند. درصورتی‌که کسی بخواهد به این اعمال بپردازد و نماز مورداشاره را بخواند، می‌تواند به‌قصد رجا این اعمال و عبادات را انجام دهد. از سوی دیگر درباره معنای واژه «رَغائب» از طریق مراجعه به کتاب‌های لغت و روایات به دست آمد که این واژه هیچ ارتباطی به آرزوها ندارد و معنا کردن «لیلة الرغائب» به شب آرزوها نادرست است.

پی‌نوشت‌ها:

  1. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، 1404 ق، ج 104، ص 123-126.
  2. خوارزمی، محمد بن عباس، مفید العلوم و مبید الهموم، بیروت: المکتبة العصریة، 1418 ق، ص 171.
  3. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنة، تهران: دار الكتب الإسلاميه‏، چاپ دوم، 1409 ق، ج‏ ‏2، ص 632.
  4. ابن باقی قرشی، علی بن الحسین، اختیار المصباح الکبیر، قم: مکتبة العلامة المجلسی، 1390 ش، ج 2، ص 229.
  5. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت: دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، 1404 ق، ج 95، ص 395.
  6. حلی، حین بن یوسف (علامه حلی)، منهاج الصلاح فی اختصار المصباح، قم: اتشارات علامه مجلسی، 1420 ق، ص 457.
  7. کفعمی، ابراهیم بن علی، البلد الامین و الدرع الحصین، بیروت: موسسه الاعلمی، 1418 ق، ص 69؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، محقق/مصحح: مؤسسة آل البيت علیهم‌السلام، قم: مؤسسة آل البيت علیهم‌السلام، چاپ اول، 1409 ق، ج 8، ص 98.
  8. غزالی، محمد، احیا علوم الدین، بیروت: دارالکتاب العربی، بی تا، ج 1، ص 203.
  9. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، زاد المعاد، محقق / مصحح: اعلمى، علاءالدين‏، بیروت: موسسة الأعلمي للمطبوعات‏، چاپ اول، 1423 ق، ص 42.
  10. شوشتری، محمدتقی، النجعه فی شرح اللمعه، تهران: کتابفروشی صدوق، 1406 ق، ج ۳، ص 103.
  11. فاضل لنکرانی، جامع المسائل، قم: امیر، 1383 ش، ج ۲، ص ۱۷۲.
  12. ابن جوزی، جمال الدین، الموضوعات، مدینه: المکتبه السلفیه، 1966 م، ج ۲، ص ۱۲۶.
  13. ابن اثیر، مبارک بن محمد، جامع الاصول فی احادیث الرسول، بیروت: دارالفکر، 1420 ق، ج ۶، ص ۱۵۴.
  14.  ابن حجر عسقلانی، جمال الدین احمد بن علی، لسان المیزان، بیروت: موسسة الأعلمي، 1390 ق، ج 4، ص 255.
  15. نووی، محی الدین، شرح صحیح مسلم، بیروت: دارالکتاب العربی، 1407 ق، ج ۸، ص ۲۰.
  16. ابن فارس، أحمد، معجم المقاييس اللغة، محقق/مصحح: عبد السلام محمد هارون، قم: مكتب الاعلام الاسلامي‏، چاپ اول، 1404 ق، ج 2، ص 416.
  17. زمخشرى، محمود بن عمر أساس البلاغة، بیروت: دار صادر، چاپ اول، 1979 م، ص 239.
  18. ابن منظور، محمد بن مكرم‏، لسان العرب‏، محقق/مصحح: جمال الدين میر داماد‏، بیروت: دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع-دار صادر، چاپ سوم، 1414 ق، ج 1، ص 422.
  19. ابن ابی شامه، عبدالرحمن بن اسماعیل، الباعث علی انکار البدع و الحوادث، مکه: مکتبة النهض الحدیثة، 1401، ج 1، ص 42.
  20. حقى بروسوى اسماعيل، تفسير روح البيان، بیروت: دارالفكر، بی تا، ج 5، ص 520.
  21. مدنی، سید علی خان، الطراز الاول، مشهد: موسسة آل البیت علیهم السلام، 1384 ش، ج 2، ص 71-72.
  22. طریحی، فخرالدین، مجع البحرین، تهران: مرتضوی، 1375 ش، ج 2، ص 72.
  23. ابن اثير مبارك بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، محقق: طناحى محمود محمد، قم: موسسه مطبوعاتي اسماعيليان‏، چاپ چهارم، 1367 ش، ج‏2، ص 238.
  24. خصيبى، حسين بن حمدان‏، الهداية الكبرى‏، بیروت: البلاغ‏، 1419 ق، ص 112.

برای شنیدن پادکست لیله الرغائب به لینک ذیل مراجعه فرمایید:
https://mmps.ir/sJDat

امام خمینی ره اعلام کرد که حکومت پیشنهادی ایشان برای آیندۀ کشور «جمهوری اسلامی» است که باید به آرای عمومی گذاشته شود.

 پرسش:
چرا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی حاکم شد و نه نوع دیگری از حکومت؟

 

پاسخ:
بعد از پیروزی انقلاب اولین و مهمترین مسئله در این حوزه تعیین نوع نظام سیاسی در کشور بود که دیدگاه‌های مختلفی دربارۀ آن وجود داشت. این نگرشها در ماه‌های اسفند 57 و فروردین 58 در روزنامه‌ها و نشریات آن دوران دربارۀ تعیین حکومت آینده ایران منعکس شده است. اصولاً در قبل از پیروزی به دلیل تحت الشعاع قرار گرفتن همه امور با مبارزه علیه رژیم سابق، کمتر سخنی در مورد نحوۀ نوع نظام سیاسی توسط گروه‌های سیاسی مطرح می‌شد. اما به هرحال یکی از قدیمی‌ترین شعارهای ایام انقلاب شعار درخواست برپایی حکومت اسلامی بود. اما اینکه قالب اجرایی این حکومت چگونه باشد ، کمتر مورد بحث قرار می‌گرفت. بتدریج در اواخر ماه‌های پیروزی شعار حکومت اسلامی به جمهوری اسلامی تبدیل شد و محوری‌ترین شعار مردم شعار «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی» و یا «به گفتۀ خمینی نظام شاهنشاهی نابود باید گردد، جمهوری اسلامی ایجاد باید گردد» بود. امام خمینی نیز به صورت موردی بویژه در برخی مصاحبه‌ها باخبر نگاران خارجی از جمهوری اسلامی به عنوان نظام مورد انتظار خود نام می‌برد اما علی رغم این مباحث، موضوع تعیین نوع نظام سیاسی به صورت جدی بعد از پیروزی مطرح و دیدگاه‌های مختلفی دربارۀ آن ابراز شد. 
در این مقطع برخی از جریانات سیاسی خواستار عنوان «جمهوری» و یا «جمهوری دمکراتیک» و برخی دیگر، از عنوان جمهوری دمکراتیک اسلامی و یا جمهوری اسلامی حمایت کرده و گروه دیگر «حکومت اسلامی» را عنوان مناسبی برای دولت انقلاب می‌دانستند که هر کدام از این عناوین بالتبع دارای معنای خاص خود و متکی بر تفکر سیاسی خاص بود و هر یک از این جریانات، آن تفکر سیاسی را مد نظر داشتند. امام خمینی در برخی مصاحبه‌های خود قبل و بعد از پیروزی، از جمهوری اسلامی به عنوان نوع حکومت آتی ایران نام برده بود. وی اعلام کرد که حکومت پیشنهادی ایشان برای آیندۀ کشور «جمهوری اسلامی» است که باید به آرای عمومی گذاشته شود و آن را «حکومت جمهوری، متکی به آرای عمومی و اسلامی، متکی به قانون اسلام» تعریف کرد.[1] وی همچنین ، چنین نظام نوینی را مشروط به تدوین قانون اساسی مناسب که «متکی به قانون اسلام است» دانست[2] و تأکید کرد که «جمهوری اسلامی متکی به آرای عمومی و قوانین اسلام برقرار خواهیم کرد» [3] و «جزئیات نوع جمهوری و مسائل مربوط به آن را تعیین خواهد  نمود.»[4] اما دولت موقت از موضع اسلامگرایان لیبرال در 30 / 11 / 57 ناگهان اعلام کرد که در تعیین همه پرسی برای شکل رژیم، مردم باید به این سؤال پاسخ دهند که جمهوری دمکراتیک اسلامی آری یا نه؟ [5] حتی عنوان «جمهوری دمکراتیک اسلامی» در اساسنامه مصوب شورای انقلاب که از طرف اعضای شورا تهیه شده بود، نیز برای نظام آتی در نظر گرفته شده بود. [6] به دنبال این موضع نیروهای لیبرال و چپ به شدت مخالفت خود را با الگوی تلفیقی امام خمینی مطرح کردند. در این باره حسن نزیه (عضو نهضت آزادی و رئیس کانون وکلا) طی مصاحبه‌ای با روزنامۀ کیهان اعلام کرد:عنوان جمهوری ایران هم می‌تواند کافی باشد و قید اسلامی ضروری نیست. زیرا قانون اساسی آینده شامل فلسفۀ اسلامی است. [7] جمعی دیگر از وکلای عضو کانون وکلا نیز طی سخنانی ضمن تأکید بر اینکه جمهوری اسلامی عنوان مبهمی است، اعلام داشتند: این عنوان معجونی از یک کلمۀ سنتی و یک کلمۀ خارجی و دارای تضاد شدیدی است. زیرا جمهوری اصلاً قوانین الهی را رد می‌کند چون منشأ آن ملت و مردم است ولی قوانین الهی لایتغیر است.[8]
داریوش شایگان (یکی از اعضای جبهه ملی) نیز خواستار ایجاد یک دموکراسی واقعی و دولتی مدرن مانند دولت آلمانی گردید. [9] دبیر حزب ایران وابسته به جبهه ملی نیز «جمهوری اسلامی» را یک مجهول مطلق دانست و از «جمهوری دمکراتیک ایران» حمایت کرد و معتقد بود از آنجا که اکثر مردم ایران مسلمانند و متأثر از اسلام می‌ باشند بنابراین همیشه تار و پود رژیم ما در بافت آیین ماست. وی الگوی جمهوری اسلامی را مبهم و مخالف دموکراسی آزاداندیش دانست. [10] علی اصغر حاج سید جوادی (مسئول یک گروه سیاسی به نام جنبش) نیز در این باره می‌گوید: از آنجا که مردم ایران اکثراً مسلمان هستند و انقلاب ما هم اسلامی است خود به خود احتیاجی به اضافه کردن صفت اسلامی به دنبال جمهوری نیست.[11]
عبدالکریم لاهیجی ( سخنگوی انجمن لیبرال دفاع از آزادی و حقوق بشر) نیز جمهوری اسلامی را یک چیز غلط دانست و معتقد بود اساساً نمی‌‌توان بین جمهوری و اسلام آشتی داد. [12] برخی دیگر نیز حکومت را امری بشری دانسته و مخالف دولتی شدن دین بوده و حکومت جمهوری را که در بردارندۀ تجربه، خطا و ت صحیح است، پیشنهاد می‌کردند.[13] به دنبال این اظهارنظرها، امام خمینی در بیانیه‌ای که در 9 / 12 / 57 و هنگام ترک تهران به سوی قم منتشر کرد، اعلام نمود که در رفراندوم آتی «من به جمهوری اسلامی رأی می‌دهم» و از مردم نیز خواست به «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» رأی دهند. وی آن را «تنها مسیر انقلاب دانست» هر چند در این اعلامیه اضافه شده است: کسانی که مخالف هستند آزاد و مختارند که اظهار مخالفت نمایند و... آزادانه هر کس رأی خود را بدهد . [14]
وی در سخنان دیگری در هنگام ورود به قم، استفاده از لفظ «دمکراتیک» برای رژیم اسلامی را تقبیح کرد و آن را فرم غربی نامید و افزود: «آن که می‌گوید جمهوری دمکراتیک یعنی جمهوری به فرم غرب» و افزود: «ما فرمهای غربی را نمی‌‌پذیریم» وی در عین حال تأکید کرد که «ما تمدن غرب را قبول داریم، لکن مفاسدش را نمی‌‌پذیریم». وی افزود: «آنکه ملت ما می‌خواهد  جمهوری اسلامی است نه جمهوری فقط ، نه جمهوری دمکراتیک، نه جمهوری دمکراتیک اسلامی؛ «جمهوری اسلامی». [15] وی در ادامه «جمهوری اسلامی» را تأمین کنندۀ استقلال، عدالت، آزادی و رفاه دانست. وی در سخنان دیگری تأکید کرد که عمال اجانب می‌خواهد  اسلام را از این کشور حذف کنند و افزود: آنها می‌خواهند یا جمهوری را در اینجا ایجاد کنند که اسلام نباشد ، یا جمهوری دمکراتیک را ـ که باز اسلام در کار نباشد ـ یا جمهوری دمکراتیکی اسلامی؛ دمکراتیک را که باز یک رنگ غربی به آن بدهند. شما باید بیدار باشید و جز جمهوری اسلام به هیچ چیز رأی ندهید. [16]
امام خمینی در سخنان بعدی خود نیز این مباحث را تأکید کرد. به طوری که در اکثر سخنرانیها و اعلامیه‌های ایشان در دو ماه اسفند 57 و فروردین 58، نامبرده ضمن اشاره به عنوان «جمهوری اسلامی» و تشویق مردم به رأی دادن به آن به نقد نظریات مخالفین می‌پردازد. وی در این سخنان مخالفین جمهوری اسلامی را افرادی می‌داند که با اسلام مخالفند و معتقد است آنها با طرح «جمهوری» و یا «جمهوری دمکراتیک» و حذف اسلام «می خواهند همان مصایب قبل را با فرم دیگر برای ما به بار بیاورند». وی می‌افزاید: «ما اسلامی را می‌خواهیم، ملت ما اسلام را می‌خواهد [17]». در سخنان دیگری می‌افزاید: «آنها که اصرار دارند اسلام را از کنار جمهوری کنار بگذارند، اینها خائنانی هستند که در ملت می‌خواهند اختلاف ایجاد کنند... آنها غربزدگانی هستند که نمی‌‌فهمند چه می‌گویند... اینها مگر با اسلام دشمنند؟! اینها مگر با ملت اسلام دشمنند؟!... که می‌خواهند منحرف کنند؟...» [18] «ملت ما خون داده است تا جمهوری اسلامی وجود پیدا کند نه جمهوری؛ نه جمهوری دمکراتیک یعنی جمهوری غربی، یعنی بی بندوباری غرب. این تقلیدها را کنار بگذارید، این غربزدگیها را کنار بگذارید؛ بگذارید ملت با این مسیری که [در پیش] گرفته است، استقلال خودش را تمام کند». [19]
این مواضع امام خمینی به شدت مورد حمایت مراجع و فقهای اصولی شیعه قرار گرفت و آنان در سخنان و اعلامیه‌های خود ضمن حمایت از جمهوری اسلامی به عنوان نظامی مطلوب از مردم می‌خواهند تا به آن رأی دهند و آن را ضامن حاکمیت احکام اسلام و سعادت مردم می‌دانند. در این باره آیت اللّه گلپایگانی و آیت اللّه خوئی (دو تن از مراجع بزرگ شیعی) ضمن اشاره به اینکه اکثر مردم ایران شیعه بوده‌اند و باید قوانین موافق مذهب آنان باشد ، حمایت خود را از جمهوری اسلامی اعلام کردند. [20] آیت اللّه شریعتمداری نیز جمهوری اسلامی را دموکراسی واقعی و خواست همه مردم دانست و معتقد بود دموکراسی به معنای غربی یعنی حاکمیت مردم بر مردم، در حالی که جمهوری اسلامی شامل دو بعد حکومت خدا بر مردم و مردم بر مردم می‌باشد یعنی مردم نمایندگان خود را انتخاب می‌کنند و نمایندگان نیز ملزمند که بر اساس خواست مردم مسلمان، قوانین و احکام اسلام را مراعات کنند. وی تأکید دارد که دموکراسی در ایران باید متناسب با مفاهیم فکری و عقیدتی مردم ایران باشد و دموکراسی واقعی در چهارچوب انقلاب اسلامی خواست مردم است که در قالب جمهوری اسلامی به نحوی تحقق خواهد  یافت. [21] آیت اللّه طالقانی نیز معتقد بود: جمهوری اسلامی یعنی مال همه مردم، نظر همه مردم و طبق موازین اسلام (که خواست همه مردم است). وی می‌افزاید: دموکراسی و دمکراتیک غربی از نظر اسلام یک حکومت مردمی نیست زیرا در غرب سرمایه و تبلیغات تسلط دارد و فحشا و فساد را گسترش می‌دهد و ما آن چنان دموکراسی را نمی‌‌خواهیم. ما دموکراسی اسلامی یعنی جمهوری اسلامی را که طبق معیارهای اعتقادی و اخلاقی و انسانی و آزادی همه مردم است خواستاریم. [22] 
دکتر محمد مفتح نیز اعلام کرد: من به جمهوری اسلامی رأی می‌دهم زیرا معتقدم اگر اسلام راستین زیر بنای حکومت جمهوری یعنی مردم باشد بهتر از هر مکتب می‌تواند سعادت اجتماعی و فردی مردم را تأمین کند.[23] در همین حال برخی از روحانیون حتی عنوان جمهوریت را نیز نپسندیده و از حکومت اسلامی به عنوان رژیم مورد علاقه خود نام بردند در این باره آیت اللّه روحانی طی مصاحبه‌ای با روزنامۀ کیهان اعلام کرد: من به حکومت اسلامی رأی می‌دهم چون کیفیت حکومت اسلامی به نفع عامۀ مردم است.[24]
این مشاجرات باعث گردید تا برخی جریانات سیاسی مانند کمونیستها، رفراندوم را تحریم کنند.[25] برخی نیز مانند سازمان مجاهدین به صورت مشروط به جمهوری اسلامی رأی دهند. [26] و برخی رهبران و گروه‌های عضو جبهۀ ملی موضع خود را تعدیل کنند و حمایت خود را از جمهوری اسلامی اعلام دارند. [27] به طوری که سنجابی، دبیر کل جبهۀ ملی، جمهوری اسلامی را طبیعی‌ترین ثمرۀ انقلاب دانست. [28] اما در نهایت رفراندوم تعیین نوع نظام، در روز 12 فروردین 1358 با استقبال گستردۀ مردمی روبه رو شد و 99% از رأی دهندگان با رأی سبز رنگ و آری خود، از جمهوری اسلامی حمایت کردند. [29] آنان همان طور که امام خمینی می‌گفت: «آری» اسلام است و «نه» خلاف اسلام [30] جمهوری اسلامی را به معنای حاکمیت اسلام و تحقق آرمان انقلاب اسلامی می‌دانستند. لذا جمهوری اسلامی، خواست مردم و امام امت بود.
 برای مطالعه بیشتر در این زمینه به این کتاب مراجعه کنید:
تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی ، یحیی فوزی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، ج1، ص 237-244.

پی نوشت ها:
1. صحیفۀ امام، ج 5، ص 144. 
2. همان، ص 144، 181. 
3. همان، ص 204. 
4. همان، ص 256. 
5. کیهان، 30 بهمن 1357. 
6. صورت مذاکرات شورای انقلاب اسلامی؛ ج 1، اساسنامۀ مادۀ یک. 
7. کیهان؛ 2 اسفند 1357، ص 4. 
8. همان؛ 12 اسفند 1357، ص 8. 
9. همان؛ 5 اسفند 1357، ص 6؛ 6 اسفند 1357، ص 8. 
10. همان؛ 6 اسفند 1357، ص 5. 
11. همان؛ 7 اسفند 1357، ص 6. 
12. همان؛ 16 اسفند 1357، ص 6. 
13.همان؛ 8 فروردین 1358، ص 2. 
14. صحیفۀ امام، ج 6، ص 265 – 266. 
15. همان، ص 276. 
16. همان، ص 372. 
17. همان، ص 353. 
18. همان، ص 361 – 362. 
19. همان، ص 362. 
20. کیهان، 9 فروردین 1358. 
21. همان، 20 اسفند 1357، ص 4. 
22. همان، 26 اسفند 1376، ص 3. 
23. همان، 8 فروردین 1358، ص 6. 
24. همان، 24 اسفند 1357. 
25. همان، 9 فروردین 1358، ص 2 (بیانیۀ چریکهای ف دایی خلق)؛ 7 فروردین 1358، ص 3. 
26. همان، 9 فروردین 1358، ص 1 (بیانیۀ سازمان مجاهدین خلق). 
27. همان، 22 اسفند 1357 (اعلامیۀ جبهۀ ملی). 
28. همان، 9 فروردین 1358، ص 2. 
29. همان، 14 فروردین 1358. 
30. صحیفۀ امام، ج 6، ص 432.

یکی از مهم‌ترین اهداف انقلاب، رسیدن به استقلال سیاسی و رها کردن ملّت ایران از زیر بار استعمار شرق و غرب و دیگر اجانبی بود.

 پرسش:
اگر در ایران انقلاب نمی‌‌شد ممکن بود چه اتفاقاتی رخ بدهد؟

 

پاسخ:
یکی از مهم‌ترین اهداف انقلاب، رسیدن به استقلال سیاسی و رها کردن ملّت ایران از زیر بار استعمار شرق و غرب و دیگر اجانبی بود که به هر بهانه‌ای در امور داخلی ایران دخالت می‌کردند. به تعبیر دیگر، تصمیم گیر اصلی در ایران، سیاست مداران ایرانی نبودند و حتّی محمدرضا شاه نیز به عنوان شخص اوّل مملکت، ناچار بود تصمیمات خود را با دولتمردان آمریکا و انگلیس هماهنگ کند. مطمئنّاً اگر انقلاب نمی‌‌ شد، این روال هم چنان ادامه می‌یافت و ما هنوز هم یکی از کشورهای تابع شرق یا غرب بودیم و استقلال سیاسی نداشتیم. روشن است که پیروی از غرب و به ویژه آمریکا، محدود به مسائل سیاسی نیست و ما ناچار بودیم در زمینه‌های دیگری مانند مسائل فرهنگی و قوانین داخلی نیز پیرو آنان باشیم. امروزه با همۀ مشکلاتی که در مسیر اصلاح امور وجود دارد ، همه اذعان دارند که کسی جز «ایرانی» برای «ایران» تصمیم نمی‌‌ گیرد . 
نکتۀ دیگر، تغییر در نظام سیاسی حاکم و چگونگی تعیین سرنوشت ملت ایران است که تا پیش از انقلاب، یک نظام شاهنشاهی بود که هرچند مجلس ملی و سنا نیز بدان افزوده شده بود، عملاً شاه همه کاره بود و نمایندگان هر دو مجلس، در اصل کاره‌ای نبودند. به تعبیر دیگر، اگر انقلاب نمی‌‌ شد، پسر محمّدرضا شاه، به جای پدر بر تخت سلطنت می‌نشست و امروز ایران ما همانند عربستان سعودی و یا اردن، کشوری پادشاهی بود و نه جمهوری! اگر انقلاب نمی‌‌ شد، مردم ایران تجربۀ حضور در انتخابات واقعی و همه پرسی را درک نمی‌‌ کردند. 
بر این فهرست می‌توانید نکات دیگری را نیز بیفزایید: امروزه بسیاری از مظاهر دینی مانند نماز جمعه و اعتکاف و اجرای حدود اسلامی و... در کشور ما در حال تحقق است که اگر انقلاب نمی‌‌ شد، یا چنین اتفاقاتی رخ نمی‌‌ داد و یا با مشکلات بسیار و بسیار کند و محتاطانه رخ می‌داد؛ کما این که اگر انقلاب نمی‌‌ شد، دفاع از مردم مظلوم فلسطین نیز هم چنان در کشور ما جرم بود!
علی رغم همۀ مشکلات فرهنگی ـ که کسی هم منکر آن‌ها نیست ـ امروزه رعایت مناسک دینی برای کسی هزینه ندارد و بستر برای تحقق اهداف دینی، فراهم تر است. و اگر انقلاب نمی‌‌ شد، این ثمرات به دست نمی‌‌ آمد. 
در پایان، به این نکته نیز توجه داشته باشید که با مطالعۀ وضعیت داخلی ایران در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب، و نیز با بررسی وضعیت منطقه، به این نتیجه می‌رسیم که اصل وقوع انقلاب در ایران، امری گریزناپذیر بوده و دیر یا زود، نظام سیاسی حاکم بر ایران ـ یعنی نظام شاهنشاهی ـ می‌بایست سرنگون می‌شد و یا دست کم، دچار تحوّل اساسی می‌گردید. 
سیر حوادث از زمان مشروطه به این سو، نشان می‌داد که مردم ایران با حکومت شاهنشاهی مستبدانه همراه نیستند. انقلاب مشروطه، تلاشی بود برای رهایی از استبداد؛ ولی علی رغم توفیقات و ثمراتی که داشت، به صورت کلی به پیروزی نرسید. مردم ایران و به ویژه نخبگان، هم چنان در پی رسیدن به آرمان‌های مشروطه بودند؛ زیرا هرچند مجلس ملّی و سنا تشکیل شده بود، ولی اوامر ملوکانه هم چنان حرف آخر را می‌زد. هرچند انتخاباتی سرد و بی روح برگزار می‌شد، ولی تصمیمات کلان کشور، تحت نظارت دولتمردان کشورهای قدرتمند به ویژه آمریکا گرفته می‌شد و حتّی گاهی تصمیمی بر ما تحمیل می‌شد!
مطمئناً آزادی خواهان و دیگر نخبگان (اعم حوزوی و دانشگاهی)، چنین وضعی را تحمّل نمی‌‌ کردند؛ کما اینکه الان نیز مهم‌ترین دغدغۀ انقلابیون، حفظ آزادی‌های اساسی و استقلال کشور است. حوادثی مانند آنچه بیداری اسلامی یا بهار عربی خوانده می‌شود، نشان داد که اصل وقوع تحوّل اساسی در نظام سیاسی کشورها، سرنوشت حتمی مردمی است که دوست ندارند تحت حاکمیت نظامی خودکامه و زورگو باشند. به یقین، مردم ایران در این عرصه پیشرو بوده‌اند و اگر در سال 57 انقلابشان به پیروزی نمی‌‌ رسید، در زمان دیگری این اتفاق رقم می‌خورد. 
 برای مطالعۀ بیش تر در این باره و به ویژه دربارۀ سیر حوادث و جریاناتی که انقلاب را در ایران، امری گریز ناپذیر کرده بود، می‌توانید به این کتاب مراجعه بفرمایید:
« حدیث پیمانه؛ پژوهشی در انقلاب اسلامی» نوشتۀ آقای حمید پارسانیا، دفتر نشر معارف.

در هنگان ولادن حضرت زهرا س چهار زن، همانند زنان بنی هاشم وارد شدند، در حالی كه خدیجه از دیدن آنان هراسان شده بود، یكی گفت: پروردگارت ما را برای یاری تو فرستاد

پرسش:

ولادت حضرت زهرا(س) چگونه بوده است؟ 

پاسخ:

"حضرت خدیجه علیها السلام به زنان قریش و بنی هاشم پیغام داد كه زمان وضع حمل من نزدیك است، مرا در این امر یاری نمایید، ولی آنان پاسخ دادند: ای خدیجه! چون تو در ازدواجت از سخنان ما سرپیچی نمودی، و محمد یتیم را به همسری برگزیدی، ما نیز تو را یاری نمی‌كنیم. خدیجه از این جواب سخت غمگین و ناراحت شد، در این هنگام چهار زن، همانند زنان بنی هاشم وارد شدند، در حالی كه خدیجه از دیدن آنان هراسان شده بود، یكی از آن چهار زن به خدیجه گفت: غمگین مباش، پروردگارت ما را برای یاری تو فرستاده است. ما خواهران و یاوران تو هستیم. من «ساره» هستم، این «آسیه دختر مزاحم » رفیق بهشتی تو است و این هم «مریم دختر عمران » است و این یكی «كلثوم خواهر موسی بن عمران » است، خدا ما را برای كمك به تو فرستاده است تا یاور و پرستار تو باشیم.

یك نفر از آن چهار زن در سمت راست خدیجه، دومی در طرف چپ او، سومی در پیش رویش، و چهارمی در پشت سر او نشستند و فاطمه پاك و پاكیزه تولد یافت.

پس از تولد آن حضرت، ده نفر حور العین، كه در دست هر یك ظرفی بهشتی پر از آب كوثر و یك طشت بهشتی بود وارد شدند و حضرت فاطمه را با آب كوثر شستشو دادند و سپس در میان پارچه‌ای كه از شیر سفیدتر، و از مشك و عنبر خوشبوتر بود پیچیدند.(۱)» حضرت فاطمه(س) پس از تولد بر تك تك ایشان سلام نمودند.(۲)

جهت آشنایی بیشتر با حوادث و جریانات هنگام تولد حضرت فاطمه(س) به مقاله: گوشه‌ای از كرامات حضرت زهرا علیها السلام، نوشته: سید جواد حسینی، مجله: مبلغان-شهریور ۱۳۸۱، شماره۳۲مراجعه فرمایید.

پی نوشت‌ها:

۱. علامه مجلسی‌، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر: اسلامیه‌، ج۱۶، ص۸۰ و ج۴۳، ص۲- ۴؛ امالی صدوق، ص۴۷۵ - ۴۷۶؛ و ر.ك: مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۰۴.

۲. بحار الانوار، (پیشین)، ج۲۶، ص۱۱۷ - ۱۳۲."

گرچه مشهور است كه سن حضرت خدیجه در هنگام ازدواج چهل ساله بوده اما واقعیت آن است كه سن حضرت خدیجه به هنگام ازدواج با پیامبر به طور دقیق روشن نیست.

پرسش:

آیا درست است كه حضرت خدیجه در ۶۳ سالگی، حضرت فاطمه(س) را به دنیا آورده است؟

پاسخ:

"گرچه مشهور است كه سن حضرت خدیجه در هنگام ازدواج چهل ساله بوده اما واقعیت آن است كه سن حضرت خدیجه به هنگام ازدواج با پیامبر به طور دقیق روشن نیست. در مورد زندگانی حضرت خدیجه همان گونه كه برخی از تاریخ پژوهان معاصر نوشته‌اند، از زندگانی آن بانوی بزرگ اسلام پیش از آن كه با پیامبر ازدواج كند، جز گزارش‌ها و اشاره‌های كوتاه در دست نیست.(۱) نمی‌توان قاطعانه نظر داد كه سن او به هنگام ازدواج با پیامبر(ص) چهل سال بوده است.

در مورد تاریخ ولادت حضرت فاطمه(س) نیز وضع به همین منوال است.(۲) در مورد میلاد حضرت فاطمه(س) مورخان سال‌های گوناگون را گفته‌اند كه جملگی تقریباً محدود می‌شود به سال پنجم پیش از بعثت تا سال پنجم بعثت، اما همه گفته‌ها را می‌توان در سه قول خلاصه و جمع بندی نمود:

۱- پنجم پیش از بعثت: عموم سیره نویسان و مورخان اهل سنت مانند: محمد بن سعد، در كتاب طبقات الكبری، بلاذری در انساب الاشراف، ابن اثیر در الكامل، سال میلاد حضرت فاطمه را پنجم پیش از بعثت نوشته‌اند.(۳)

طبق این قول اگر سن ازدواج حضرت خدیجه را هر یك از هشت قول مذكور فرض كنیم، معنایش این است كه در هنگام ولادت حضرت فاطمه(س) سن حضرت خدیجه ۳۰، ۳۳، ۳۵، ۴۰، ۴۵، ۵۰، ۴۹و یا حد اكثر ۵۱ سال بود. در این فرض هیچ اشكالی به وجود نمیآید؛ چرا كه بارداری زنان در این محدوده زمانی معمول و متعارف است.

۲- حدود بعثت: برخی از نویسندگان شیعی مانند شیخ طوسی در مصباح المتهجد و ابن‌واضح یعقوبی در تاریخ یعقوبی، نیز برخی از نویسندگان اهل سنت مانند سیوطی در تفسیر درَالمنثور و حاكم نیشابوری در المستدرك علی الصحیحین و شمس الدین ذهبی در ذیل المستدرك علی الصحیحین نوشته‌اند: میلاد حضرت فاطمه در همان سال بعثت و یا یكی دو سال پیش یا پس از آن اتفاق افتاد.(۴)

طبق این قول در مورد میلاد حضرت فاطمه و اقوال گوناگون در مورد سن ازدواج حضرت خدیجه، سن حضرت خدیجه در هنگام به دنیا آوردن حضرت فاطمه(س) بین چهل تا پنجاه و پنج سالگی قرار دارد. این باور هم اشكالی ندارد. چون عموم زنان تا پنجاه سالگی و زنان نَبْطی و قریشی تا چند سال بیشتر زاد و ولد دارند.

۳- پنجم بعثت: عده‌ای از نویسندگان شیعی مانند محمد بن یعقوب كلینی در كافی سال میلاد حضرت فاطمه(س) را پنجم بعثت ذكر كرده‌اند.(۵) طبق این قول و آن پیش فرض در مورد سن حضرت خدیجه هنگام ازدواج(یعنی چهل سالگی)، نتیجه می‌گیریم سن حضرت خدیجه در هنگام ولادت حضرت فاطمه، بین چهل و پنج تا شصت قرار دارد. البته روایتی نیز در این خصوص وجود دارد امام باقر(ع) می‌فرماید:

«وُلِدَت فاطمةُ بنت محمد بعد مبعث رسول الله بخمس سنین وتوفیت ولها ثمان عشرة سنة و خمسة و سبعون یوماً؛(۶)

فاطمه دختر حضرت محمد پنج سال بعد از بعثت متولد شد. چون‌دار فانی را وداع گفت، ۱۸ سال و دو ماه و نیم از عمرش می‌گذشت».

اگرچه در این سخن هم اشكال چندانی وجود ندارد، لیكن از این كه زنان (حتی زنان نبطی و قریشی) فرزندانشان را درسنین زیر شصت سالگی به دنیا می‌آورند و بارداری در شصت سالگی پدیده‌ای نادر است، بعید به نظر می‌رسد.

گریز از احتمال:

برای چاره جویی این احتمال بعید لزوما باید یكی از راه‌های زیر را طی كرد:

۱- دست كشیدن از قولی كه می‌گفت حضرت خدیجه در هنگام ازدواج چهل ساله بود؛

۲- نپذیرفتن قولی كه می‌گفت حضرت فاطمه(س) در سال پنجم بعثت متولد شد.

۳- توجیه قول مشهور در مورد چهل ساله بودن حضرت خدیجه در هنگام ازدواج، به این كه شماره چهل در این مورد، به معنای حقیقی خود نیست، بلكه به معنای تقریبی و مجازی است. از این كه شماره چهل، عدد كاملی است، سیره نویسان آن را انتخاب كرده‌اند.(۷)

۴- پیامبر(ص) خاتم انبیا است و سرآمد همه آنان، نیز دارنده كمالات وكرامات همه آنان. از این كه خداوند به پیامبران پیشین عنایت كرده و برخی از همسران شان در پیری صاحب فرزند شده بودند، بعید نیست آخرین دختر پیامبر از حضرت خدیجه، در سنین بالاتر از سن متعارف، با عنایت و بركت ویژه الهی متولد شده باشد. این برای كسی كه به خدا و قدرت او باور و ایمان داشته باشد، دشوار نیست.

پی نوشت‌ها:

۱. شهیدی، سید جعفر، زندگانی فاطمه زهرا(ع) [منبع الكترونیكی]، ناشر: مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت(ع)، ص۲۱.

۲. همان، ص۲۴.

۳. ابن سعد، محمدبن سعد، ۱۶۸‌- ۲۳۰ ق، طبقات الكبری، بیروت:‌دار صادر، ج۸، ص۱۹.

۴. سیوطی، درَ المنثور، ناشر: كتابخانه حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره)، قم: ج۵، ص۲۱۸.

۵. كلینی، محمد بن یعقوب، اصول كافی، ناشر: اسوه، قم: ج۱، ص۴۵۸.

۶. كافی، كلینی، ج۱، ص۴۵۷، حدیث ۱۰.

۷. شهیدی، سید جعفر، پیشین، ص۲۳."

دوران كودكی فاطمه زهرا(س) همزمان با یكی از پرشكوهترین دوره‌های تاریخ ادیان، تاریخ انبیاء و كل تاریخ بشریت است.

پرسش:

دوران كودكی و جوانی حضرت زهرا(س) چگونه بوده است؟

"دوران كودكی فاطمه زهرا(س) همزمان با یكی از پرشكوهترین دوره‌های تاریخ ادیان، تاریخ انبیاء و كل تاریخ بشریت است. چرا كه وقتی آن نور چشم پیامبر و سرور بانوان عالم چشم به جهان گشود، زمانی بود كه دوران رسالت پدر بزرگوارش تازه آغاز گشته بود و میرفت تا جهان را فروپوشاند و زمان و مكان را درنوردد و تا صبح قیامت پرتوافشانی كند. دوران شیرخوارگی و ایام كودكی زهرا علیهاالسلام در محیط بسیار خطرناك و اوضاع بحرانی و انقلابی صدر اسلام گذشت كه بدون شك در روح حساس آن كودك تأثیرات شایانی داشته است.
وقتی كفار بوسیلۀ اذیت و آزار نتوانستند از پیشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و دیدند مسلمانان اذیت و آزار را تحمل میكنند ولی دست از عقیدهشان برنمیدارند، انجمنی برپا ساخته همگی تصمیم گرفتند كه محمد (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) را به قتل رسانند.
ابوطالب از تصمیم خطرناك آنان آگاه شد و برای حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهی از بنیهاشم به درهای كه «شعب ابوطالب» نامیده میشد منتقل ساخت.
مسلمان در حدود سه سال در آن زندان سوزان با فشار و ناراحتی و گرسنگی به سر بردند و با مختصر غذایی كه مخفیانه برایشان فرستاده میشد زندگی نمودند. بسا اوقات فریاد اطفالشان از گرسنگی بلند بود. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در چنین روزگار بحرانی و در چنین محیط خطرناك و وحشتآوری به دنیا آمد و رشد و نمو كرد. در همان ریگستان سوزان راه رفتن آموخت. در همان محیط قحطی غذاخور شد. هنگامی كه سخن گفتن یاد میگرفت فریاد و نالۀ اطفال گرسنه «شعب» را میشنید. در وسط شب كه از خواب بیدار میشد خویشانش را میدید كه با شمشیرهای برهنه اطراف پدرش پاس میدادند.
در حدود سه سال طول كشید كه فاطمه علیهاالسلام به غیر از زندان سوزان شعب چیزی ندید و از دنیای خارج خبری نداشت. فاطمه در سن پنج سالگی بود كه پیغمبر و بنیهاشم از تنگنای شعب نجات یافته به خانه و زندگی خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگی جدید و نعمت آزادی و توسعۀ در خوراك و پوشاك و منزل برای زهرا تازگی داشت و شادمان و مسرور بود.
او در آن سنین طفولیت و شكنندگی، رنج همۀ مسلمین و محرومین را میدید، و بالاتر از همه رنج پدر بزرگوارش را كه به تنهایی بیش از همه در رنج بود و غیر از دردهای خود، بار غم دیگران را نیز بر دل میگرفت و بر دوش میكشید. پدر عالیقدرش را میدید كه چگونه یكی از نابكاران حیوان صفت قریش، مشتهای خود را پر از خاك و خاكروبه و زباله و آلودگی كرده و بر سر و صورت نورانی او میپاشید و چهرۀ زیبا و قامت رعنایش را آلوده میساخت و آنگاه آن دختر خردسال و نازكدل و مهربان، پدر را در آغوش میكشید و در حالی كه اشك در چشم و بغض در گلو داشت، با دستهای كوچك و ظریفش آن آلودگیها را شستشو میداد و سر و صورت پدر را پاك میكرد 
و سختتر و تلختر از همه آن كه هنوز بیش از چندین بهار از عمر مباركش سپری نشده بود كه ضربۀ بزرگ روحی بر او وارد آمد و مادر مهربان و تنها مونس شبهای تاریك و دردآلودش را از دست داد...در اینجا بود كه غمی سیاه و اندوهی جانكاه سایۀ هولناك خود را بر وجود مبارك فاطمه(ع) افكند و او را با سختیها و مرارتها و ناراحتیهای روحی، همدم و همراه ساخت...
پیغمبر(ص) همواره شدت علاقه و دوستی خویش را نسبت به فاطمه بین مسلمانان ظاهر میكرد روزی عایشه از آن حضرت پرسید: چه كسی را بیش از همه دوست داری؟ فرمود: از زنان، فاطمه و از مردان علی را.
و نیز در عظمت مقام فاطمه علیهاالسلام همین بس كه چون فاطمه(س) بر پیامبر(ص) وارد میشد آن حضرت به احترامش برمیخاست و رویش را میبوسید و به او خوشآمد میگفت و سپس دستش را میگرفت و بر جای خودش مینشاند.
و همواره عادت آن حضرت بر این بود كه به هنگام سفر با آخرین نفری كه خداحافظی میكرد. فاطمه بود و به وقت بازگشت پیش از همه به دیدار او میشتافت.
برخورد فاطمه(س) با پدر برخوردی مؤدبانه و بسیار متواضعانه بود بگونهای كه فاطمه بیش از همه در تكریم و تعظیم مقام رسالت سعی نموده و پیشه كمال ادب و وقار در رفتار او مشهود بود. گرچه رابطه این دختر و پدر بسیار عاطفی و سراسر محبت و صمیمیت بود، اما این مانع احترام نسبت به پیامبر(ص) نمیشد.
با توجه به روایات پیامبر گرامی اسلام متولی امر ازدواج حضرت فاطمه(س) را خداوند معرفی می‌نماید. در روایت آمده كه ابوبكر فاطمه را از پیامبر خواستگاری كرد. فرمود: » درباره ازدواج فاطمه منتظر فرمان خدایم""، ابوبكر این موضوع را به عمر گفت و عمر به او گفت: رسول خدا تو را رد كرده است. پس از مدتی ابوبكر به عمر گفت: اینك تو فاطمه را خواستگاری كن و او چنان كرد. پیامبر به او هم همان را فرمود كه به ابوبكر گفته بود.
چون عمر پیش ابوبكر آمد و او را آگاه كرد، ابوبكر گفت: رسول خدا تو را رد كرده است.
پس از آن خویشاوندان علی(ع) به او گفتند: فاطمه را از رسول خدا خواستگاری كن و او خواستگاری كرد. پیامبر(ص) فاطمه را به همسری او در آورد، علی شتری را كه داشت و برخی از ابزار زندگی خویش را فروخت كه بهای آن چهارصد و هشتاد درهم شد.
رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: دو سوم این مبلغ را به خرید عطر اختصاص بده و یك سوم دیگر را به خرید لوازم خانه.(۱) 
در بیاناتی دیگر پیامبر گرامی اسلام به این مطلب تصریح نموده‌اند.
نیز در روایت دیگری پس از آن كه رسول خدا فاطمه را به علی تزویج كرد، با اینكه گروهی از مهاجران او را از رسول خدا خواستگاری كرده بودند و پس از آن كه او را به عقد علی در آورد، صحبت‌ها و بگو مگوهایی درباره مهریه اندك آن بانو شد، پس رسول خدا فرمود: 
ما أنا زَوَّجْتُهُ وَ لكنَّ اللهَ زَوَّجَهُ؛ من فاطمه را به علی تزویج نكردم. بلكه خدا او را تزویج كرد.(۲) 
پیامبر پس از مراسم خواستگاری علی(ع) از حضرت فاطمه به ایراد خطبه‌ای پرداخته و در بخشی از آن فرمود: ثم ان الله تعالی امرنی ان ازوج فاطمة بنت خدیجه من علی بن ابی طالب(ع) فاشهدوا انی قد زوجته ایاها علی أربعمائة مثقال فضة؛(۳) 
خدای متعال مرا امر نمود كه فاطمه(س) را به كابین علی(ع) در آورم. پس (ای حاضران) شاهد باشید كه من او را به همسری علی با مهریه‌ای معادل چهارصد مثقال نقره در آوردم.

پی نوشت‌ها: 
۱. بن سعد كاتب واقدی (م ۲۳۰)، محمد، طبقات، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش. ج۸، ص۱۶.
۲. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م بعد ۲۹۲)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۴۰۱؛ حرعاملی، وسائل الشیعة (آل البیت)، سال چاپ ۱۴۱۴، ناشر مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، قم: ج۲۰، ص۹۲.
۳. حلبی، السیرة الحلبیة، سال چاپ ۱۴۰۰، ناشر‌دار المعرفة، ج۲، ص۴۷۲."
 

اگر از حضرت زهرا(س) زیاد سخن گفته می‌شود، به جهت شخصیت حضرت است. اگر دیگر دختران رسول خدا چنین شخصیتی داشتند، از آنان نیز بیش‌تر سخن گفته می‌شد.

پرسش:
چرا در بین دختران پیامبر بیشتر به حضرت فاطمه پرداخته می‌شود و كمتر از دیگر دختران حضرت یاد می‌شود؟
 

پاسخ:
"لازم است تاریخ رسول خدا - از جمله تاریخ فرزندان حضرت - ذكر شود و در محافل و سخنرانی‌ها بیش تر- از آن ها- سخن گفته شود تا مردم با دختران پیامبر بیش‌تر و بهتر آشنا شوند، اما این امر به دلایل برخی از شرایط و محدودیت‌ها صورت نگرفته، امید است كه محققان و تاریخ پژوهان ابعاد زندگی رسول خدا(ص)- از جمله فرزندن پیامبر را - تبیین نمایند، اما این مطلب را نباید نادیده گرفت كه بحث درباره افراد و شخصیت‌ها به لیاقت و میزان تأثیرگذاری آنان در جامعه برمی‌گردد، یعنی اگر شخصی دارای فضایل و در جامعه نقش اساس داشته باشد، بیش‌تر از او سخن به میان می‌آید و بیش‌تر مورد توجه قرار می‌گیرد، حال اینكه دختران رسول خدا(ص)- به جز فاطمه زهرا(س)- از افراد تأثیر گذار در جامعه نبودند، یعنی به رغم این كه دختران پیامبر بودند، اما از افرادی نبودند كه نقش مهم و تاثیر گذار در جامعه اسلامی داشته باشند.
عدم توجه به برخی دختران رسول خدا(ص) اختصاص به آنان ندارد، در مورد فرزندان دیگر شخصیت‌ها نیز چنین است، چنان كه از میان دختران امام علی(ع) حضرت زینب(س) بیش‌تر مورد توجه است و بیش‌تر از ایشان سخن به میان می‌آید، جهتش این است كه وی در حادثه كربلا نقش اساسی داشت. حادثه كربلا با نام و تاثیر گذاری حضرت زینب گره خورده است.
به دختران دیگر پیامبر (زینب، رقیه و ام كلثوم) نیز تاحدی توجه می‌شود، یعنی روحانیان و سخنرانان از آن‌ها نیز سخن می‌گویند. تاریخ پژوهان زندگینامه دختران پیامبر را ذكر نموده‌اند.(۱) این گونه نیست كه محققان نسبت به زندگی نامه دختران رسول خدا بی‌تفاوت باشند.
در باره توجه به حضرت زهرا(س) باید گفت: 
اگر از حضرت فاطمه زهرا(س) بیش‌تر سخن به میان می‌آید، جهتش این است كه حضرت نقش بنیادی در جامعه داشت. وی همان شخصیت الهی است كه در كنار رسول خدا در صحنه‌های مختلف حضور یافت. زهرا همان انسانی است كه به دفاع از امامت پرداخت و از حق علی(ع) دفاع كرد. با تربیت فرزندانی مانند امام حسن، امام حسین و حضرت زینب(ع) جامعه اسلامی را متحول نمود، از همه مهم‌تر اینكه آن حضرت خود دارای لیاقت و جایگاه بلند می‌باشد كه هیچ كدام از فرزندان رسول خدا آن را ندارد. كمالات و صفات و فضائلی كه در حضرت زهرا(س) بود، در سایر دختران پیامبر(ص) وجود نداشت. آیات و روایات بسیاری كه دربارة فاطمه(س) آمده، درباره دختران دیگر پیامبر نیامده است.
زهرا(س) تنها دختر پیامبر بود كه پس از بعثت حضرت متولد شد. سوره كوثر در شأن حضرت نازل شد. از امام صادق(ع) دربارة فاطمه(س) روایت شده: «چون او از بدی‌ها بریده شد، وی را فاطمه نامیدند».(۲) 
او در دوران كودكی و ظهور اسلام، در دامن پدر تربیت شد. می‌دید كه مسلمانان، هر روز با شور و هیجان برای فرا گرفتن آیات قرآنی و آموختن روش پرستش خدا، نزد پدرش می‌آیند. در این خانه بود كه زهرا(س) تكبیر گفتن، روی به خدا ایستادن، هر شبانه روز در اوقاتی خاص، پروردگار را به بزرگی یاد نمودن آموخت. آن سال‌ها، در سراسر عربستان و همة جهان این تنها خانه‌ای بود كه چنین بانگی از آن برمی‌خاست. زهرا تنها دختر خردسال مكه بود كه چنین جنب و جوشی را كنار خود می‌دید. بانگ آسمانی «الله أكبر»، این مراسم بی‌مانند، در روح این طفل خردسال اثر نهاد كه سال‌ها بعد آشكار شد.(۳) 
فاطمه زهرا همان انسانی است كه پیامبر از وی به عنوان ام ابیها یاد نمود.(۴) هچنین حضرت فاطمه(س) را برترین زنان عالم خواند(۵) و یاد آوری نمود كه خداوند با خشم فاطمه خشمگین می‌شود و با خشنودی وی خشنود می‌شود.(۶) 
نكته قابل دقت این است كه در منابع اهل سنت نیز از فضایل و مقام حضرت زهرا(س) بسیار سخن به میان آمده است. احادیث و روایاتی كه از رسول اكرم(ص) درباره حضرت فاطمه زهرا(س) نقل شده، همه آن‌ها دلالت بر مقام والا و مرتبه بلند آن بانوی بزرگوار نزد خداوند و پیامبر دارند. به همین خاطر پیامبر(ص) فرمود: 
«فاطمه پاره تن من است. مرا آنچه سبب آزار او شود می‌آزارد».(۷) 
همو فرمود: «ای فاطمه! خداوند با ناخشنودی تو ناخشنود و با خشنودی تو خشنود می‌گردد».(۸)این در حالی است كه بحث از دیگر دختران رسول خدا در منابع اهل سنت نیز كم رنگ می‌باشد.
بر این اساس اگر از حضرت زهرا(س) زیاد سخن گفته می‌شود، به جهت شخصیت حضرت است. اگر دیگر دختران رسول خدا چنین شخصیتی داشتند، از آنان نیز بیش‌تر سخن گفته می‌شد.

پی‌نوشت‌ها: 
۱. آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، ص۷۶.
۲. شهیدی، سیدجعفر، زندگانی فاطمه، دفتر نشر فر هنگ اسلامی، ص۳۴ 
۳. همان، ص۳۵.
۴. مر تضوی، سید ضیاء، فاطمه گلواژه آفرینش، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ هفتم، ۱۳۷۷.
۵. همان، ص۲۶.
۶. همان، ۲۸.
۷. صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۱۵ه - ۱۹۹۵م، ج۸، ص۲۴۳.
۸. مستدرك حاكم، شماره حدیث ۴۷۸۳، دارالمعرفه، ۱۴۱۸ ه. ۱۹۹۸ م، ج۴، ص۱۳۹."
 

براساس نظریه‌ای که محل دفن فاطمه زهرا(س) را خانه آن حضرت دانسته است که قول مشهور و بیشتر علمای شیعه هم هست، احتمال داده شده تشییع جنازه آن حضرت واقعی نبوده باشد

پرسش:

کیفیت تشییع و تدفین حضرت زهرا سلام الله علیها به چه شکلی بوده ؟ آیا جزییات این مسئله در تاریخ نقل شده است؟

پاسخ:
فی الجمله چگونگی تشییع و تدفین حضرت زهرا(س) در برخی از منابع نقل شده است که به صورت مختصر گزارش می‌شود.
شهادت حضرت فاطمه(س)
از دیدگاه شیعیان، حضرت فاطمه زهرا(سلام علیها) دختر گرامی پیامبر اکرم(ص) در اثر آسیب‌های وارده از ضربه به پهلو و سقط جنین، به شهادت رسید. بنابه نقل مشهور، شهادت آن حضرت در روز سوم جمادی‌الثانی سال ۱۱ قمری بود.(۱) امام کاظم(ع) در حدیثی حضرت زهرا(س) را صدیقه شهیده نامیده است.(۲) براساس روایتی از امام صادق(ع)، نیز سبب درگذشت حضرت زهرا(س) ضربه‌ای بود که قنفذ، غلام خلیفه دوم، به او زد و در اثر آن جنین آن حضرت (محسن) سقط شد و به خاطر آسیب‌های وارده از آن، از دنیا رفت.(۳)
بنابه نقل برخی منابع، پس از شهادت حضرت فاطمه(س)، مردم بر خانه آن حضرت اجتماع کردند تا در تشییع و نماز و تدفین دختر پیامبر(ص) شرکت کنند؛ اما ابوذر به آنها گفت که تشییع و نماز به تأخیر افتاده و مردم پراکنده شدند.(۴)
عباس، عموی پیامبر(ص) هم از امام علی(ع) درخواست کرده بود که مهاجران و انصار را برای تشییع و نماز مطلع و جمع کند؛ اما امام علی(ع) در پاسخ او این کار را به جهت وصیت همسرش نشدنی دانست.(۵)
وصیت حضرت زهرا(س):
حضرت زهرا(س) در ساعات پایانی عمر خود،‌ در وصیتش به امام علی(ع)، از او خواست افرادی که به او ظلم کردند، در تشییع جنازه او شرکت نکنند(۶)  و علی را سوگند داد ابوبکر و عمر و پیروانشان بر او نماز نخوانند. (۷) در وصیت آن حضرت آمده است که بعد از وفاتش فقط ام سلمه، همسر پیامبر، ام ایمن، فضه، حسنین، عبدالله بن عباس، سلمان فارسی، عماربن یاسر، مقداد، ابوذر و حذیفه در تشییع جنازه شرکت کنند و فرد دیگری را اطلاع ندهند.(۸)
در بخشی از وصیت حضرت آمده است که امام علی(ع) به همراه اَسْماء بنت عُمَیْس او را غسل داده(۹) و کفن کنند.(۱۰)
همچنین حضرت فاطمه(س) وصیت کرد که هنگامی که مردم در خوابند، او را مخفیانه دفن کنند(۱۱) و قبرش نیز مخفی بماند و آشکار نگردد.(۱۲)
امام علی(ع) به وصیت حضرت زهرا(س) عمل کرده و او را مخفیانه و شبانه دفن کرد و جز تعداد اندکی در تشییع و تدفین حضرت حضور نداشتند.
افراد حاضر در تشییع و نماز
درباره اینکه چه کسانی در مراسم تشییع و نماز حضرت فاطمه(س) حضور داشتند،‌ در منابع اختلاف هست. طبق گزارش دلائل الامامة اثر طبری آملی، امام علی(ع) با حضور فرزندانش،‌ حسنین و زینب و ام کلثوم و اسماء بنت عمیس و فضه، فاطمه(س) را غسل داد؛ اما فقط امام علی و امام حسن و حسین(ع) در نماز آن حضرت حضور داشتند. (۱۳) بر طبق منابع دیگر، افزون بر امام علی و حسنین(ع)، عقیل برادر امام علی(ع)، عمار، مقداد، ابوذر، سلمان و تعدادی از بنی‌هاشم در تشییع و نماز حضرت حضور داشتند.(۱۴) براساس روایتی از بحار الانوار، سلمان، مقداد، ابوذر، عبدالله بن مسعود، عباس، عموی پیامبر(ص) و زبیر بن عوام در تشییع و تدفین حضور داشتند.(۱۵)
مخفی کردن قبر
پس از تشییع و تدفین و نماز، امام علی(ع) با همان تعداد اندک، حضرت زهرا(س) را به خاک سپرد. براساس برخی گزارشها، امام علی به همراه حسنین(ع)،‌ حضرت زهرا(س) را دفن کرد.(۱۶) امام علی(ع) پس از دفن فاطمه(س)، قبر را با سطح زمین صاف کرد و آثار قبر را از بین برد تا قبر مشخص نباشد.(۱۷) حضرت علی(ع) برای پنهان ماندن قبر فاطمه(س)، علاوه بر از بین بردن آثار قبر، چندین قبر دیگر، هفت قبر(۱۸) یا به قولی چهل قبر(۱۹)، در کنار قبر فاطمه(س) درست کرد تا قبر حضرت مشخص نباشد.
مردم هنگامی که از دفن فاطمه(س) مطلع شدند، از اینکه نتوانسته‌اند در تشییع و نماز بر دختر پیامبر(ص) حاضر شوند، ناراحت شده و یکدیگر را ملامت می‌کردند.(۲۰)
طبق برخی گزارشها، عمر بن خطاب پس از اطلاع از تدفین حضرت زهرا(س)، تصمیم بر نبش قبر آن حضرت گرفت و گفت برخی از زنان مسلمان را بیاورید تا این قبرها را نبش کنند و جنازه فاطمه را پیدا کنند، تا ما بر آن نماز بخوانیم و دوباره دفن کنیم و قبرش را زیارت کنیم که با خشم و تهدید امام علی(ع) مواجه شد و از تصمیم خود منصرف شد. (۲۱)
نکته: درباره محل دفن حضرت فاطمه(س) چند دیدگاه وجود دارد: خانه آن حضرت، روضة النبی(ع) و بقیع.(۲۲) براساس نظریه‌ای که محل دفن فاطمه زهرا(س) را خانه آن حضرت دانسته است که قول مشهور و بیشتر علمای شیعه هم هست،(۲۳) احتمال داده شده که تشییع جنازه آن حضرت واقعی نبوده باشد؛ بلکه تشییع جنازه صوری بوده باشد.(۲۴) این احتمال هم داده شده که تشییع جنازه برای ساختن قبرهای صوری و پنهان ماندن قبر اصلی انجام شده باشد.(۲۵) همچنین با توجه به اینکه گفته شده حضرت زهرا و امام علی(ع) دو خانه داشتند، این احتمال نیز وجود دارد که تشییع جنازه از خانه‌ای که در نزدیکی بقیع قرار داشت به سمت خانه دیگر فاطمه(س) صورت گرفته باشد.(۲۶)

پی‌نوشتها:
1.    شبیری، سید محمدجواد، «شهادت فاطمه(س)»، دانشنامه فاطمی(س)، ج۱، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۳۴۷..
2.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج۱،‌ص۴۵۸.
3.    طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق، ص۱۳۴.
4.    فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۲.
5.    طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، دار الثقافة، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ص۱۵۶.
6.    فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۱.
7.    مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج۲۹، ص۱۱۲ و ج۳۱، ص۶۱۹؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۱؛ ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب علیه‌السلام، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۳۶۳.
8.    طبری آملی صغیر، دلائل الامامة، ص۱۳۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۸.
9.    یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا، ج۲، ص۱۱۵.
10.    مجلسی،‌ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۰۱.
11.    فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۱، ص۶۱۹.
12.    طبری شیعی، دلائل الامامة، ص۱۳۳.مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۸.
13.    طبری آملی، دلائل الامامة، ص۱۳۶.
14.    فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۲؛ طبرسی فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۰۰.
15.    مجلسی،‌ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۰۰.
16.    ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب علیه‌السلام، ج۳، ص۳۶۳.
17.    مجلسی،‌ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۹۳؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۲؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب علیه‌السلام، ج۳، ص۳۶۳.
18.    ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب علیه‌السلام، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۳۶۳.
19.    طبری آملی، دلائل الامامة، ص۱۳۶؛ ابن‌عبدالوهاب حسین، عیون المعجزات، قم، مکتبة الداوری، چاپ اول، بی‌تا، ص۵۵؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب علیه‌السلام، ج۳، ص۳۶۳.
20.    طبری آملی، دلائل الامامة، ص۱۳۶؛ ابن‌عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۵۵.
21.    مجلسی،‌ بحار الانوار، ج۲۸، ص۳۰۴؛‌ طبری آملی، دلائل الامامة، ص۱۳۶ و ۱۳۷.
22.    برای نمونه ر.ک: طبرسی،‌ إعلام الورى بأعلام الهدى، ج‏1، ص301.
23.    ر.ک: انصاري زنجاني، إسماعيل، الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء(ع)، قم، دلیلنا، بی‌تا، ج16، ص113.
24.    حسینی شیرازی، سید محمد، الدعاء و الزیارة، بیروت، مؤسسة الفکر الاسلامی، ۱۴۱۴ق، ص۵۸۸.
25.    ترابی، حمزه، و مجید احمدی کچایی، «جستاری در چگونگی و مکان دفن حضرت فاطمه زهرا(س) در منابع نخستین»، فصلنامه علمی و پژوهشی تاریخ اسلام، شماره ۸۳، پاییز ۱۳۹۹، ص۱۳۱.
26.    نجمی، محمدصادق، تاریخ حرم ائمه بقیع و آثار دیگر در مدینه منوره، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ش، ص۱۶۶.
 

چنین حوادث شگفتی، بارها رخ داده و رمز ماجرا نیز در این است که اکثر مردم، تابع جوّ غالب‌اند. چه بسا با آنچه رخ می‌دهد، موافق نباشند؛ ولی در برابر آن سکوت می‌کنند

پرسش:
با توجه به دل‌بستگی و فداکاری زیاد مردم مدینه و بنی‌هاشم نسبت به پیامبر (ص) آیا می‌توان پذیرفت تجاوزی به خانه حضرت فاطمه (س) شده است و آن‌ها سکوت کردند و به این عمل رضایت دادند؟
 

پاسخ:
درست است که هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) آن هم در مدت کوتاهی بعد از رحلت پیامبر خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله)، واقعاً شگفت است؛ ولی صرف شگفتی، دلیل بر عدم وقوع یک ماجرا نیست.
ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا و امیر مؤمنان (علیهماالسلام) در منابع متعدّد شیعه و اهل سنت نقل شده و اسناد بسیار محکم و غیرقابل انکاری دارد. یکی از اسناد این ماجرا این است که خلیفه اول در آخرین لحظات قبل از فوت، از برخی کارها و از جمله ورود قهری (تجاوز) به خانه حضرت زهرا (س) اظهار پشیمانی کرد. طبق نقل طبری، ابوبکر به عبدالرحمن بن عوف گفت: «…فَوَدَدتُ أنّى لَم أکشِف بیتَ فاطمهَ عَن شی‏ءٍ و إن کانُوا قد غَلَقوه علَى الحرب». (1) یعنی: «ای ‌کاش به زور وارد خانه فاطمه نمی‌شدم؛ هرچند در آن جا برای جنگ [با من] بست نشسته باشند». این مطلب به «حدیث پشیمانی» مشهور است و بررسی‌های دقیق تاریخی و حدیثی نشان می‌دهد که این نقل تاریخی، صحیح و مورد پذیرش و یقین است. (2) هجوم به خانه حضرت زهرا (س) اسناد حدیثی و تاریخی دیگری هم دارد (3) که در مجموع، ما را به این نتیجه می‌رساند که این قضیه در تاریخ رخ داده است.
حال ما با یک استبعاد رو به رو هستیم که بیش‏تر جنبه احساسی دارد. آیا با چنین استبعادی می‌توان خطّ بطلان بر اسناد تاریخی کشید؟ هرگز؛ اما آنچه در پاسخ به این استبعاد می‌توان گفت این است که چنین حوادثی در طول تاریخ بارها رخ داده و هجوم به خانه حضرت زهرا (س) نه اولین مورد از این نوع بوده است و نه آخرین مورد. یک نمونه شگفت، تعرّض گروهی از بنی‌اسرائیل به هارون (ع) برادر حضرت موسی (ع) بود. وقتی حضرت موسی برای مناجات با خدا به کوه طور رفت، سامری گوساله‌ای را برای پرستش، به بنی‌اسرائیل عرضه کرد و گروهی پذیرفتند. هارون به آنان اعتراض کرد؛ ولی آنان به هارون هجوم بردند و حتی می‌خواستند او را بکشند! همین باعث شد که هارون سکوت کند و تا رسیدن برادرش موسی، با آنان مدارا کند. (4) این اتفاقات در حالی رخ داد که پیش از آن، موسی (ع) بارها معجزات الهی را بر بنی‌اسرائیل عرضه کرده بود و آنان را با استفاده از شگفت‌ترین امدادهای غیبی (مانند شکافته شدن دریا، نابودی فرعون، جوشیدن دوازده چشمه از یک سنگ و…) از فرعونیان نجات داده بود. شگفتا! تنها سی روز از غیبت موسی در میان قومش گذشت و هنوز زنده بود که این حوادث رخ داد! عجیب نیست؟
آری؛ انصار (مردم مدینه) به پیامبر و خانواده او علاقه داشتند و خداوند از زحمات آنان در دفاع از اسلام، تقدیر کرده بود. (5) از این‌رو، هجوم به خانه دختر پیامبر در شهر آنان، آن هم در زمانی اندک بعد از رحلت آن حضرت، واقعاً عجیب است؛ ولی حقیقت دارد. برای درک درست فضا، باید به این نکته توجه کرد که اکثر مردم جامعه، تابع جوّ غالب‌اند. ازاین‌رو، اگر اهل ایمان و صاحبان اندیشه بتوانند جوّ جامعه را با خود همراه کنند، توده مردم نیز با آنان همراهی می‌کنند؛ ولی اگر دیگران جوّ را در دست بگیرند، توده مردم نیز در همان مسیر قرار می‌گیرند.
برای درک درست ماجرا، به یک نمونه تاریخی دیگر بنگرید: بعد از رسیدن خبر مرگ معاویه، شیعیان در کوفه به جنب ‌و جوش افتادند و جو را دست گرفتند. نتیجه‌اش ارسال هزاران نامه برای دعوت‌ امام حسین (علیه السّلام) به کوفه و سپس بیعت انبوه مردم با مسلم بن عقیل بود؛ اما همین که عبیدالله به کوفه رسید و با ترفندهای مختلف، بزرگان را با خود همراه کرد و جوّ را به نفع خود تغییر داد، ورق برگشت و مردم از یاری امام حسین (ع) کوتاهی کردند. این‏که سهل است؛ حتی برخی از افرادی که قبلاً او را به کوفه دعوت کرده بودند، در کربلا در مقابلش ایستادند!
همین نمونه‌های روشن تاریخی، کافی است تا هجوم به خانه دختر پیامبر ـ آن هم اندکی بعد از رحلت ایشان ـ باور پذیر شود. البته مهاجمان، گروهی اندک بودند؛ ولی آنان توانسته بودند در روزهای قبل، جو را به نفع خود تغییر دهند و در نتیجه، توده مردم نیز یا با آنان همکاری می‌کردند و یا سکوت. از این‌رو، کاری از دست هواداران اهل‌بیت برنیامد.
شایان توجه است که در ماجرای کربلا، قضایا به صورت تدریجی بود و امکان مداخله وجود داشت؛ ولی در ماجرای مدینه، هجوم به خانه حضرت زهرا به صورت ناگهانی رخ داد و مطمئناً بسیاری از مردم، بعد از واقعه از آن مطلع شده‌اند. شاید اصلاً کسی فکرش را نمی‌کرد که چنین جسارتی رخ دهد! بعد هم که فهمیدند، کار از کار گذشته بود و جوّ غالب نیز در دست مهاجمان بود. علاوه بر این چه ‌بسا می خواستند اقدامی و حمایتی کنند اما با اشاره امیرالمؤمنین (ع) که ناظر به مصلحت اسلام سکوت کرد، آنان نیز سکوت کردند.
نتیجه:
خلاصه این‏ که هجوم به خانه حضرت زهرا (س) هرچند عجیب است، ولی یک واقعیت تاریخی است که اسناد بسیار دارد و با استبعاد نمی‌توان آن را انکار کرد. چنین حوادث شگفتی، بارها رخ داده و رمز ماجرا نیز در این است که اکثر مردم، تابع جوّ غالب‌اند. چه بسا با آنچه رخ می‌دهد، موافق نباشند؛ ولی در برابر آن سکوت می‌کنند و چه بسا از سر اکراه، همکاری هم بکنند!

کلید واژه:
هجوم به بیت فاطمه، حدیث پشیمانی، جریان سقیفه، انصار و اهل‌بیت.
پی‌نوشت‌‏ها:
1. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق/ 1967 م، ج 3، ص 430. نیز ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، ج 1، ص 62، ش 34: «…أمّا الثلاث اللائی وددت أنی لم أفعلهنّ، فوددت انّی لم أکن أکشف بیت فاطمه و ترکته».
2. ر.ک: الله اکبری، محمد، «حدیث پشیمانی»، مجله علوم حدیث، سال شانزدهم، شماره 4.
3. برای نمونه، ر.ک: اثبات الوصیه، ص 143. (نقل در: مقتل معصومان (علیهم‌السلام)، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، قم، نشر معروف، چاپ اوّل، 1386، ج 1، ص 332).
4. این ماجرا درآیات قرآن کریم نیز بازگو شده است. ر.ک: سوره طه، آیه 83 ـ 95؛ سوره اعراف، آیه 148 ـ 154.
5. از جمله در: سوره توبه، آیه 100 و سوره انفال، آیه 72 و 74.

آیات متعددی در روایات به فاطمه(س) تفسیر یا تأویل شده است. در روایات نیز فضایل بی‌شماری برای آن حضرت از رسول خدا(ص)‌ و ائمه اطهار(ع) نقل شده است.

پرسش:

در قرآن و روایات چه فضائلی برای حضرت زهرا بیان شده است؟ لطفا منابعی را برای مطالعه معرفی نمایید.

پاسخ:
آیات متعددی در روایات به فاطمه(س) تفسیر یا تأویل شده است. در روایات نیز فضایل بی‌شماری برای آن حضرت از رسول خدا(ص)‌ و ائمه اطهار(ع) نقل شده است که در این نوشتار تنها به برخی از آنها اشاره می‌شود.
این نکته شایان ذکر است که برخی از فضایل، اختصاصی و مخصوص آن حضرت است و برخی از آنها میان اصحاب کساء یا اهل بیت(ع) مشترک است. با توجه به اینکه حضرت زهرا(س) یکی از اصحاب کساء و اهل بیت(ع) بود، همه فضایلی که برای ایشان بیان شده، شامل حضرت فاطمه(س) نیز می‌شود.
گفته شده فضایل فاطمه زهرا قابل شمارش نیست و کسی آنها را انکار نکرده مگر آنکه خداوند او را رسوا کرده است. (۱) به گفته ابن حجر عسقلانی از علمای برجسته اهل سنت، فضایل حضرت فاطمه(س) جداً فراوان است.(۲)
اسامی و القاب متعددی که برای حضرت زهرا(س) بیان شده، نیز‌ هر یک دلالت بر فضیلتی از فضایل ایشان دارد؛ مانند فاطمه که براساس روایات به جهت بریده شدن آن حضرت و شیعیانش از آتش جهنم یا بازداشته شدن از بدی‌ها و زشتی‌ها به این اسم نامگذاری شده است.(۳) درباره نامگذاری آن حضرت به زهراء نیز در روایات آمده است که به این جهت بود که خداوند او را از نور عظمت خود خلق کرد یا به این جهت بود که هنگامی که در محراب عبادت می‌ایستاد نورش برای اهل آسمان می‌درخشید.(۴)
در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است «لِفَاطِمَةَ ع تِسْعَةُ أَسْمَاءٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاطِمَةُ وَ الصِّدِّيقَةُ وَ الْمُبَارَكَةُ وَ الطَّاهِرَةُ وَ الزَّكِيَّةُ وَ الرَّاضِيَةُ وَ الْمَرْضِيَّةُ وَ الْمُحَدَّثَةُ وَ الزَّهْرَاء؛ فاطمه(س) نزد خداوند متعال ده اسم دارد: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه، زهراء».(۵)
فضایل اختصاصی:
برخی از فضایل اختصاصی حضرت فاطمه زهرا(سلام علیها) بدین قرار است:
۱. برترین بانوی عالم: براساس دیدگاه شیعه و روایات شیعی، فاطمه(سلام علیها) برترین بانو و سرور زنان دو عالم است.(۶)
در روایتی از امام صادق(ع) سؤال شد آیا فاطمه(س) سرور زنان زمان خود بود؟ حضرت فرمود: «... ذَاكَ لِمَرْيَمَ كَانَتْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ‏ مِنَ‏ الْأَوَّلِينَ‏ وَ الْآخِرِينَ؛ مریم سرور زنان زمان خود بود و فاطمه سرور زنان عالم از اول تا آخر است»‏.(۷)
در منابع روایی اهل سنت نیز فاطمه(س) «سيّدة نساء أهل الجنّة»، «سَيِّدَةَ نِسَاءِ المُؤْمِنِينَ» و «سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الأُمَّةِ» خوانده شده است.(۸) حاکم نیشابوری، روایاتی با عبارت «سيدة نساء العالمين‏» را نقل کرده و برخی از آنها را صحیح شمرده است.(۹)
۲. خشنودی و خشم فاطمه، خشنودی و خشم خدا: براساس برخی روایات نبوی، خداوند به خشنودی فاطمه(س)، خشنود و به خشم او خشمگین می‌شود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاك‏؛ ای فاطمه! همانا خداوند متعال به غضب تو غضبناک می‌شود و به رضایت و خشنودیت، خشنود می‌شود». (۱۰)
۳. پاره تن پیامبر(ص): رسول خدا(ص) در حدیث مشهور بضعه فرمود: فاطمه(س) پاره تن من است؛ هر کس او را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هر که او را بیازارد و ناراحت کند، مرا آزرده و ناراحت کرده است. این حدیث در منابع شیعی و اهل سنت مانند صحیح بخاری و مسلم نقل شده است. (۱۱)
۴. نخستین شخصی که به بهشت وارد می‌شود: بنابه روایتی از رسول خدا(ص)، فاطمه(س) نخستین کسی است که وارد بهشت می‌شود.(۱۲)
۵. مصداق شب قدر: براساس برخی احادیث، فاطمه شب قدر است؛ هر که او را به صورت کامل بشناسد، شب قدر را درک کرده است. (۱۳) در توجیه تشبیه حضرت به شب قدر، موارد مختلفی بیان شده است. براساس یکی از آنها تشبیه حضرت به شب قدر به جهت ناشناخته بودن شب قدر و حضرت فاطمه(س) است؛‌ همانطور که حقیقت شب قدر برای مردم عادی پنهان و ناشناخته است، مقام و منزلت فاطمه(سلام علیها) نیز ناشناخته است.(۱۴)
۶. دریای بیکران علم: براساس روایتی از امام صادق(ع)، فاطمه(س) همانند امام علی(ع) دریای ژرف علم است.(۱۵) طبق روایات، حضرت فاطمه(س) به همه حوادث گذشته و حال و آینده علم داشت.(۱۶)
۷. تجسم خوبی‌ها: براساس روایت نبوی(ص)، اگر زیبایی و خوبی‌ها به صورت یک شخص مجسم شود، آن شخص فاطمه زهرا(س) خواهد بود؛‌ بلکه فاطمه(س) از آن شخص برتر خواهد بود.(۱۷)
۸. محبوب‌ترین شخص نزد پیامبر اسلام(ص): طبق روایات محبوب‌ترین زن نزد رسول خدا(س) حضرت فاطمه(س) بود.(۱۸)
افزون بر فضایل فوق، در آیه تطهیر، حضرت زهرا(س) به عنوان یکی از اهل بیت پیامبر(ع)، مظهر عصمت و طهارت شمرده شده است. در سوره کوثر، فاطمه(س) کوثر رسالت و ادامه دهنده نسل پیامبر(ص)(۱۹) معرفی شده است. برپایه دیدگاه مفسران شیعه و اهل سنت آیه مباهله در حق اصحاب کساء نازل شده و مراد از «نِساءَنا» در آن فقط حضرت زهرا(س) است(۲۰) که این بر فضیلت و برتری فاطمه(س) نسبت به سایر زنان دلالت دارد.(۲۱) همچنین حضرت زهرا(س)، یکی از مصادیق «کلمات الهی» در آیه « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْه‏»(۲۲) معرفی شده که توبه حضرت آدم(ع) با توسل به آنها پذیرفته شد.(۲۳)
براساس آیه مودت (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏)، محبت و مودت حضرت زهرا(س) و اهل بیت(ع) به عنوان مزد و پاداش رسالت پیامبر(ص)، واجب معرفی شده است.  طبق روایات، مراد از «قربی» علی، فاطمه و حسنین(ع) هستند.(۲۴) این آیه بر وجوب محبت حضرت فاطمه(س) و اهل بیت پیامبر دلالت دارد.
همچنین حضرت زهرا(س) به همراه اهل بیت(ع)‌ در حدیث ثقلین، هم‌سنگ قرآن، در حدیث سفینه، کشتی نجات و در حدیث امان، امان اهل زمین و مردم معرفی شده است.

عصمت حضرت فاطمه(س):
یکی از فضایل حضرت فاطمه(س)، عصمت و پاکی حضرت از هرگونه گناه و زشتی و خطاست. به گفته علامه مجلسی شیعیان بر عصمت آن حضرت اجماع دارند. (۲۵)
عالمان شیعه برای اثبات عصمت حضرت زهرا(س)،‌ به آیه تطهیر(۲۶) و حدیث بضعه(۲۷) برای اثبات عصمت حضرت زهرا(س) استفاده کرده‌اند.
اثبات عصمت حضرت زهرا(س)، آثار خاصی در پی‌دارد از جمله:
الف: حضرت زهرا(س) با برخورداری از عصمت، دارای برخی از شئون و مقامات پیامبران و ائمه اطهار(ع) همچون حجیت قول، فعل و تقریر، مرجعیت دینی و صلاحیت تفسیر و تبیین دین خواهد بود.
ب: با اثبات عصمت حضرت فاطمه(س)، سیره عملی و موضع‌گیری‌های او در مسائل و موارد مختلف همچون اعتراض به غضب خلافت امام علی(ع) و مصادره فدک، ملاک و معیار تشخیص حق از باطل خواهد بود.
ج: براساس پذیرش عصمت حضرت زهرا(س)، ایشان الگوی کاملی در تمام عرصه‌های زندگی به شمار خواهد آمد.(۲۸)
آنچه گفته شد قطره‌ای از دریای فضایل صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) است و شمارش تمام فضایل آن حضرت از عهده این نوشتار خارج و مثنوی هفتاد من می‌طلبد.

کتاب‌شناسی

فضایل حضرت زهرا(س)، علاوه بر اینکه در منابع روایی شیعه و اهل سنت نقل شده است، کتابهای مستقلی نیز در این باره نگارش و منتشر شده است که برخی از آنها عبارتند از:

مناقب فاطمه الزهراء و ولدها، نوشته طبری امامی

الروضة الزهراء فی مناقب فاطمه الزهراء، نوشته ابوسعید محمدبن احمد(جد ابوالفتوح رازی)

الخصائص الفاطمیة، نوشته باقر بن اسماعیل

الرسالة الباهرة فی تفضیل السیدة فاطمة الزهراء الطاهرة، نوشته سیدابومحمدحسن‌بن طاهر قائنی

الاربعون حدیثا فی فضائل فاطمه الزهراء بروایة اهل‌السنة نوشته نجم‌الدین تهرانی عسکری،

فضائل فاطمة الزهراء از نگاه دیگران نوشته ناصر مکارم شیرازی،‌

پرتویی از اسرار فضائل فاطمه(س) اثر محمدحسین یوسفی،

فاطمه زهرا از نظر روایات اهل‌سنت تألیف محمد واصف

علمای اهل سنت نیز درباره فضائل حضرت فاطمه(س) کتاب‌های مستقلی نگاشته‌اند که برخی از آنها عبارتند از: مناقب فاطمه الزهراء نوشته حاکم نیشابوری، الثغور الباسمة فی فضائل السیدة الفاطمة نوشته جلال‌الدین سیوطی و اتحاف السائل بما لفاطمة من المناقب و الفضائل نوشته محمد بن عبدالله اکراوی قَلقَشندی (متوفای ۱۰۳۵ق)

پی‌نوشتها:
1.    انصاری زنجانی، اسماعیل، موسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء(ع)، قم، نشر دلیلنا، بی‌تا، ج۲۱،‌ ص۲۱۴.
2.    ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج۱۲، ص۴۴۱.
3.    ر.ک: صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش، ج‏1، ص۱۷۸ و 179.
4.    همان، ص۱۸۰ و۱۸۱.
5.    همان، ج‏1، ص۱۷۸.
6.    برای نمونه ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتاب الاسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۵۹؛ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق، ج۴، ص۱۷۹ و ۴۲۰؛ طوسی، تهذیب الاحکام، تهران، دار الکتب الإسلامیه‏، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۱۱۰ و ج۶، ص۵۷.
7.    ر.ک: صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار،  قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق،‌ص۱۰۷.
8.    برای نمونه ر.ک: بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق محمد زهیر بن ناصر الناصر، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۲۰۳ و ج۵، ص۲۰ و ۲۹ و ج۸، ص۶۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا، ج۴،ص۱۹۰۴ و ۱۹۰۵؛ نسائی، السنن الکبری، ۱۴۲۱ق، ج۶، ص۳۸۰، ج۷، ص ص۳۶۸، ۳۹۱، ۳۹۲، ۳۹۳، ۴۵۵-۴۵۷ و ج۱۰، ص۴۲۹؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن التزمذی، مصر، شرکة مکتبة ومطبعة مصطفی البابی الحلبی، چاپ دوم، ۱۳۹۵ق، ج۵، ص۶۶۰ و ۷۰۱ و ۷۰۸.
9.    حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، فضائل فاطمه الزهراء، قاهره، دار الفرقان، چاپ اول، ۱۴۲۹ق، ص۴۱-۴۳.
10.    برای نمونه ر.ک: صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الامالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش، ص۳۸۴؛ طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم، دار الثقافة، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ص۴۲۷.
11.    برای نمونه ر.ک: طوسی، الامالی، ص۲۲۴؛ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۸۶و۱۸۷؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱ و ۲۹ و ج۷، ص۳۷؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۰۲ و ۱۹۰۳؛ ترمذی، سنن التزمذی، ج۵، ص۶۹۸؛ نسائی، سنن الکبری، ج۷،ص۳۹۴، ۴۵۷ و ۴۵۸.
12.    ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب،قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۳۲۹؛ متقی هندی، علاءالدین علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الاعمال، مؤسسه الرسالة، چاپ پنجم، ۱۴۰۱ق، ج۱۲، ص۱۱۰) براساس برخی روایات، فاطمه(س)، نخستین کسی است که در بهشت بر پیامبر(ص) وارد می‌شود. (ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، بیروت، دار النفائس، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق، ص۶۶.)
13.    کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، هران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۰ق، ص۵۸۱.
14.    یوسفی، محمدحسین، پرتوی از اسرار فضائل حضرت فاطمه(س)، تهران، انتشارات تک، چاپ دوم،  ۱۳۹۶ش، ص۱۷۹.
15.    صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۶۵.
16.    ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۴۰-۲۴۲.
17.    ابن شاذان، محمد بن احمد، مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة، قم، مدرسة الإمام المهدی(عج)، چاپ اول، ۱۴۰۷ق، ص۱۳۶؛ حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم(ع)، بیروت، مؤسسه محمودی، چاپ اول، ۱۴۰۰ق، ج۲، ص۶۴.
18.    برای نمونه ر.ک: ترمذی، سنن التزمذی، ج۵، ص۶۹۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب(ع)، ج۳، ص۳۳۱.
19.    ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش، ج۱۰، ص۸۳۶ و ۸۳۷؛ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۰ق، ج۲۰، ص۲۷۰ و ۳۷۱؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ۱۳۷۱ش،ج۲۷، ص۳۷۵.
20.    برای نمونه ر.ک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تحقیق طیب موسوی جزایری، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۱۰۴؛ کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۸۶-۸۹؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۷۰.
21.    ر.ک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۷۶۳؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۱، ص۳۷۰.
22.    سوره بقره، آیه ۳۷.
23.    کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۵۷؛ کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۰۵.
24.    برای نمونه ر.ک: کلینی، الکافی،‌ ج۸، ص۹۳؛ کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۳۸۸-۳۹۹؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۳ و ۴۴؛ زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۲۱۹ و ۲۲۰.
25.    مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج۲۹، ص۳۳۵.
26.    ر.ک: سید مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامة، تهران، مؤسسه الصادق(ع)، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق، ج۴، ص۹۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۹، ص۳۳۵.
27.    برای نمونه ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۴، ص۹۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۳۳۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۹، ص۳۳۵.
28.    کافی، عبدالحسین و جواد شفیعیان، «عصمت فاطمه(س)»، دانشنامه فاطمی (ج۲)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۳ش، ص۷۲.

صفحه‌ها