سوالات ویژه

اگر پيامبر(ص) در هر جاي ديگري از جهان خاکي نيز ظهور مي‌کرد، همين پرسش مطرح بود! اما شايد بتوان دلايلي را براي اين امر محتمل دانست

پرسش:

چرا پيامبر ابتدا در شبه جزيره عربستان به پيامبري مبعوث شد و دعوت به دين اسلام از آنجا آغاز شد؟ چرا در ايران يا اروپا مبعوث نشد و دين اسلام از آنجا آغاز نشد؟

پاسخ:

در ابتدا بايد گفت اگر پيامبر(ص) در هر جاي ديگري از جهان خاکي نيز ظهور مي‌کرد، همين پرسش مطرح بود! اما شايد بتوان دلايلي را براي اين امر محتمل دانست.

1.از آنجا که هدف اصلي پيامبر اسلام تثبيت و گسترش دين اسلام و در نهايت تشکيل يک حکومت اسلامي بود، چنين به نظر مي‌رسيد که اين امر در منطقه‌اي که دور از سيطره قدرت‌هاي مطرح جهان آن روز باشد، امري ميسرتر است.

ضرورت تشکيل يک حکومت اسلامي به مانند آن نمونه کوچکي که در شهر مدينه توسط خود پيامبر اکرم(ص) به وجود آمد و همچنين برقراري عدالت اجتماعي و اجراي دستوارت الهي در سطح اجتماعي، در درون امپراتوري‌هاي بزرگي چون پارس، روم و چين، امري مشکل و پر هزينه بود.

چنانچه بتوان گفت که سرزمين حجاز يک موقعيت تمدني منحصر به فرد داشت، چون که در مرکز دايره‌اي قرار داشت که از هر سو تمدن‌هاي گذشته‌ي بشري آن را احاطه کرده بودند. در جنوب آن تمدن يمن، در شمال تمدن روم و فنيقيه، در شرق و شمال شرقي تمدن ايران و آشور و در غرب تمدن مصر باستان وجود داشتند. طبيعي است که چنين موقعيتي بستر خوبي براي رشد و گسترش اسلام گردد و خداوند حکيم پيامبر اسلام را در مرکز اين دايره مبعوث کند، تا راه هدايت بشري سهل گردد.

و از طرفي حمايت‌هاي قبيله‌اي و بحث شرافت انساب در بين مردمان آنجا، راه را براي پيامبر اکرم باز مي‌نمود و در برخي برهه‌ها نيز راه گشا بود.

2.از سوي ديگر عمق شرک، بت پرستي و روحيه لجاجت در مردمان آن سرزمين به قدري بود که اگر دين به زبان ديگر فرود مي‌آمد، پذيرا نمي‌شدند. زيرا از سنت‌هاي الهي چنين است که خداوند مي‌فرمايد: «ما هيچ پيامبري را، جز به زبان قومش، نفرستاديم تا [حقايق را] براي آنها آشکار سازد»[1]. از اين رو اگر دين در سرزميني ديگر فرود مي‌آمد، و به زباني غير از عربي بر آنها نازل مي‌شد، باز هم اشکال مي‌کردند که چرا عربي نيست: «و اگر [اين کتاب را] قرآني غير عربي گردانيده بوديم، قطعاً مي‌گفتند: «چرا آيه‌هاي آن روشن بيان نشده؟ کتابي غير عربي و [مخاطبِ آن] عرب زبان؟»[2]. و از پذيرش ايمان سر باز مي‌زدند: «و اگر آن را بر برخي از غير عرب‌زبانان نازل مي‌کرديم، و [پيامبر] آن را بر ايشان مي‌خواند به آن ايمان نمي‌آوردند»[3].

البته نبود چنين روحيه‌اي در بين ديگر اقوام به شکل فضيلت شمرده شده است؛ امام صادق(ع) فرموده‌اند: «اگر اين قرآن را بر عجم نازل مي‌گشت، عرب بدان ايمان نمي‌آورد و حال آنکه آن را بر عرب نازل شد و عجم بدان ايمان آورد و اين فضيلت عجم است»[4].

 

[1]. ابراهيم، 4.

[2].  فصلت، 44.

[3]. شعرا، 198و 199.

[4]. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، تصحيح موسوي جزائري، ج2، ص124، دار الکتاب، قم، 1404ق.

 حدیث ضحضاح که مهم‌ترین مستند عدم ایمان ابوطالب در میان برخی از اهل سنت است، از نظر سـند ضـعیف هست. این حدیث از جهت محتوایی نیز دارای اشکالات متعدد است .

پرسش:
حضرت ابوطالب از حامیان بزرگ پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) بود، متأسفانه حدیثی با عنوان حدیث «ضَحْضَاحٍ» وجود دارد که برخی افراد از جمله اهل سنت با استناد به آن، حضرت ابوطالب را بهشتی نمی‌دانند، خواستم بدانم که موضع دانشمندان شیعه در برابر این حدیث چگونه است؟
 

پاسخ:
مقدمه:
حضرت ابوطالب،  از شخصیت‌های نامدار و مظلوم  تاریخ اسلام است. عالمان متعددی از شیعه و سنی درباره ایمان وی کتاب‌های مستقلی نوشته‌اند. عالمان شیعه و برخی از عالمان اهل‌ تسنن، ایشان را مؤمن و عده‌ای نیز متأسفانه در ایمان ابوطالب تردید کرده‌اند. مستند اصلی اهل سنت بر کفر حضرت ابوطالب (علیه‌السلام)، حدیث «ضحضاح» است. در این موضوع چند روایت وجود دارد. این روایات در منابع متعدد حدیثی اهل سنت آمده است آن‌ها با استناد به این احادیث می‌گویند: «ابوطالب کـافر از دنیا رفته، ولی به خاطر نصرت و حمایتی که از پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) نمود با شفاعت آن حضرت از پایین ترین درجات جهنم به سطح روئین و بالایی جهنم یعنی ضحضاح منتقل شده است و با تبدیل مرحله شـدید عذاب بـه خفیـف، مشمول شفاعت گردیده و عذاب او کاهش یافته است»، اما در بین عالمان شیعه هیچ تردیدی در ایمان جناب ابوطالب وجود ندارد و این احادیث دروغین را از نظر سندی ضعیف دانسته و از نظر محتوایی نیز مخالف با قرآن و سنت نبوی می‌دانند.
متن اصلی
در پاسخ به این سؤال ابتدا معنای لغوی ضحضاح را بررسی می‌کنیم، سپس مهم‌ترین متون این حدیث آورده می‌شود آنگاه به نقد و بررسی سند، متن، محتوا و دلالت حدیث پرداخته می‌شود.
الف. معنای ضحضاح
ضحضحاح در لغت به معنای آب اندک است که تا برآمـدگی روی پا و یا نصف ساق پا می‌آید و باعث غرق شدن انسان نمی‌شود. (1) در منابع تفسیری و تاریخی، این واژه به معنای روی آب به کار رفته و در مقابل آن واژه «طمطام» است که به معنی قعر و تَه جهنم و دریا است. (2)
ب. متن حدیث
این حدیث در منابع متعدد اهل سنت با عبارت‌های مختلف آمده است. به عنوان نمونه به سه حدیثی که در معتبرترین کتاب‌های اهل سنت یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است اشاره می‌کنیم.
حدیث اول در صحیح بخاری چنین آمده است:
«حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا یحیى عن سُفْیَانَ حدثنا عبد الْمَلِکِ حدثنا عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ حدثنا الْعَبَّاسُ بن عبد الْمُطَّلِبِ رضی الله عنه قال لِلنَّبِیِّ «صلى الله علیه وسلم» ما أَغْنَیْتَ عن عَمِّکَ فإنه کان یَحُوطُکَ وَیَغْضَبُ لک قال هو فی ضَحْضَاحٍ من نَارٍ وَلَوْلَا أنا لَکَانَ فی الدَّرَکِ الْأَسْفَلِ من النَّارِ». (3)
ترجمه: عباس بن عبدالمطلب به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) گفت: عمویت از تو سودى نبرد؛ در حالى که از شما دفاع کرد و به دیگران به خاطر شما خشمگین شد. آن حضرت فرمود: او در حوضچه‌ای از آتش هست و اگر من نبودم (شفاعت من نبود) در پایین‌ترین درجه جهنم به سر می‌برد.
حدیث دوم نیز در کتاب صحیح بخاری این چنین نقل شده است:
«حدثنا عبد اللَّهِ بن یُوسُفَ حدثنا اللَّیْثُ حدثنا بن الْهَادِ عن عبد اللَّهِ بن خَبَّابٍ عن أبی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رضی الله عنه أَنَّهُ سمع النبی «صلى الله علیه وسلم» وَذُکِرَ عِنْدَهُ عَمُّهُ فقال لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِی یوم الْقِیَامَهِ فَیُجْعَلُ فی ضَحْضَاحٍ من النَّارِ یَبْلُغُ کَعْبَیْهِ یَغْلِی منه دِمَاغُهُ». (4)
ترجمه: از ابوسعید خدرى نقل شده است که: از عموی آن حضرت نزد رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) یاد شد، آن حضرت فرمود: امیدوارم که شفاعت من در روز قیامت شامل حال او شود، او در میان حوضچه‌ای از آتش قرار داده می‌شود که ساق او را فرا می‌گیرد و از آن ‌جا تا مغز، او را می‌جوشاند.
در این دو روایت ذکر شده در کتاب صحیح بخاری، تصریح به نام حضرت ابوطالب نگردیده، اما در روایتی که مسلم نقل می‌کند تصریح به نام ایشان شده است.
حدیث سوم در کتاب صحیح مسلم به این صورت آمده است:
«حدثنا بن أبی عُمَرَ حدثنا سُفْیَانُ عن عبد الْمَلِکِ بن عُمَیْرٍ عن عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ قال سمعت الْعَبَّاسَ یقول قلت یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ کان یَحُوطُکَ وَیَنْصُرُکَ فَهَلْ نَفَعَهُ ذلک قال نعم وَجَدْتُهُ فی غَمَرَاتٍ من النَّارِ فَأَخْرَجْتُهُ إلى ضَحْضَاحٍ». (5)
ترجمه: عبدالله بن حارث می‌گوید از عباس بن عبدالمطلب شنیدم که گفت: به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) عرض کردم: ابوطالب از تو دفاع و تو را یارى کرد، آیا از این عمل سودى می‌برد؟ آن حضرت فرمود: بلی، او در سخت ‌ترین جاى آتش بود من او را به ضحضاح (حوضچه‌ای از آتش) آوردم.
البته روایات دیگرى نیز در همین زمینه وجود دارد که مضمون همگى تقریباً به همین صورت است. به جهت اختصار روایت اول را بررسى سندى کرده و سپس به نقد مضمون این روایات و تعارض آن‌ها با آیات قرآن کریم و روایات صحیح السند موجود در منابع اهل سنت، خواهیم پرداخت.
ج. نقد سندی حدیث
بررسی سند این سه حدیث نشان می‌دهد که از دیدگاه رجالیان اهل سنت، هر سه روایت از جهت سند ضعیف می‌باشند زیرا در هر کدام از اسناد حداقل یک نفر راوی ضعیف وجود دارد و از نظر رجالی، اگر در سند روایتی یک راوی ضعیف باشد، آن سند ضعیف شمرده می‌شود.
در سند روایت اول، نام سفیان بن سعید (ثوری) وجود دارد، او از نظر رجالی ضعیف است ذهبی (6) و ابن حجر (7) عسقلانی از رجالیان بزرگ اهل سنت او را جزو کذابین و دروغ‌ گویان شمرده‌اند. همچنین عبدالملک بن عمیر نیز از دیدگاه اهل سنت ضعیف است؛ بنابراین حدیث اول از نظر رجالی ضعیف است.
در سند روایت دوم روایت نیز شخصی به نام عبدالله بن خبّاب وجود دارد که ضعیف است، ذهبی او را مجهول و ناشناخته دانسته است. (8) بنابراین، حدیث دوم نیز از نظر رجالی ضعیف است.
سند حدیث سوم نیز به جهت وجود «عبدالملک بن عمیر» ضعیف است؛ او از قضات حکومت اموی بوده و از نظر رجالی ضعیف است. (9) وی عبدالله بن یقطُر که از صحابه رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) و برادر رضاعی امام حسین (علیه السلام) و سفیر آن حضرت به سوی مردم کوفه را به شهادت رساند. (10) بنابراین، حدیث سوم نیز از نظر رجالی ضعیف است.
بهترین روایات درباره «ضحضاح» در منابع اهل سنت سه روایتی بود که بررسی شد هر سه روایت از دیدگاه رجالی ضعیف می‌باشند. بدیهی است که بقیه روایات مرتبط نیز ضعیف هستند لذا به بررسی رجالی آن‌ها نمی‌پردازیم.
د. نقد محتوایی حدیث
یکی دیگری از محورهای نقد حدیث، بررسی محتوای روایت است. حدیث «ضحضاح» از جهات مختلف دارای اشکال است هم با قرآن تعارض دارد، هم با سنت نبوی ناسازگار است و هم با روایات شیعه تناقض دارد.
1. تعارض با قرآن
این حدیث با قرآن کریم تناقض دارد زیرا در این حدیث آمده است پیامبر (صلی‌الله علیه وآله) جناب ابوطالب را از سخت ‌ترین جاى جهنم خارج مى‌کند و در عذاب او تخفیف قائل می‌شود در حالى که قرآن تخفیف عذاب بر کفار را رد می‌کند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
«وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ یُقْضَى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُور». (11)
ترجمه: و کسانى که کافر شدند، آتش دوزخ براى آن‌هاست هرگز فرمان مرگشان صادر نمی‌شود تا بمیرند و نه چیزى از عذاب آنان تخفیف داده می‌شود این گونه هر کفران کننده‌ای را کیفر می‌دهیم.
در آیه دیگری آمده است:
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اللهِ وَالْمَلاَئِکَهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ». (12)
ترجمه: کسانى که کافر شدند و در حالِ کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آن‌ها خواهد بود! همیشه در آن (لعن و دورى از رحمت پروردگار) باقى مى‏مانند نه در عذاب آنان تخفیف داده می‌شود و نه مهلتى خواهند داشت.
یکی دیگر از تعارضات این حدیث با قرآن کریم این است که در این حدیث آمده است روز قیامت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) از ابوطالب شفاعت می‌کند در حالی که قرآن کریم می‌فرماید:
«فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَهُ الشَّافِعِینَ». (13) یعنی شفاعت شفاعت کنندگان به حال آن‌ها سودی ندارد.
همچنین در آیه دیگری قرآن کریم می‌فرماید:
«وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الاْزِفَهِ إِذْ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَلاَ شَفِیع یُطَاعُ». (14)
ترجمه: و آن‌ها را از روز نزدیک بترسان، هنگامى که از شدّت وحشت دل‌ها به گلوگاه مى‏رسد و تمامى وجود آن‌ها مملو از اندوه مى‏گردد براى ستمکاران دوستى وجود ندارد و نه شفاعت کننده‏اى که شفاعتش پذیرفته شود.
بنابراین روایاتى که در بخارى و مسلم براى اثبات عدم ایمان حضرت ابوطالب نقل شده از نظر محتوایی با آیات قرآن کریم در تضاد است و نمی‌توان مفاد آن‌ها را پذیرفت، چون اگر ابوطالب کافر باشد صحیح نیست که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) براى او طلب شفاعت کند و براى پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) امکان پذیر نیست که در عذاب او تخفیف قائل شود.
2. تعارض با سنت نبوی
علاوه بر مخالفت حدیث ضحضاح با آیات قرآن، با سنت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) نیز مخالفت صریح دارد؛ زیرا سنت نبوى صراحت دارد بر اینکه شفاعت مخصوص کسانى است که ایمان به خداى عزوجل دارند که شامل مشرکین و کفار نمی‌شود.
در روایتی از رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) چنین نقل‌ شده است: «درخواست خود از خداى متعال را تا روز قیامت به تأخیر انداخته‌ام، پس آن درخواست (شفاعت) براى شما و کسانى است که شهادت به یگانگى خداى متعال می‌دهند». (15)
همچنین حضرت فرمودند: «به درستى که من شفاعت خود را براى کسى قراردادم که در حالى بمیرد که مشرک به خداى متعال نباشد». (16)
3. تناقض با روایات شیعه
در منابع روایی شیعه، احادیثی نقل شده که به صراحت با احادیث اهل سنت مخالفت نموده و جایگاه ضحضاحی حضرت ابوطالب (علیه‌السلام) را انکار می‌نماید. در ادامه چند نمونه از این روایات آورده می‌شود.
حدیث اول: در روایتی نقل شده است که امام صادق (علیه‌السلام) خطاب به یونس بن نُباته می‌فرمایند:
«یَا یُونُسُ مَا یَقُولُ النَّاسُ (17) فِی إِیمَانِ أَبِی طَالِبٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَقُولُونَ هُوَ فِی ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ یَغْلِی مِنْهَا أُمُّ رَأْسِهِ فَقَالَ کَذَبَ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ مِنْ رُفَقَاءِ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً». (18)
ترجمه: ای یونس! مردم درباره ایمان ابوطالب چه نظر و دیدگاهی دارند؟ یونس پاسخ می‌دهد آن‌ها می‌گویند او در گودالى از آتش است که مغزش از آن به جوش می‌آید، حضرت فرمودند: دشمنان خدا دروغ گفتند! ابوطالب از رفقا و دوستان پیامبران، راست‌ گویان، شهدا و نیکان شایسته است و آن‌ها رفقایی خوب هستند.
حضرت در این روایت به صراحت، جایگاه ضحضاح را برای ابوطالب (علیه‌السلام) انکار نموده و قائلان به این نظریه را دروغ‌گو معرفی نموده است.
حدیث دوم: همچنین روایت دیگری نقل شده است که روزی امیرمومنان (علیه‌السلام) در رحبه نشسته بود و مردم اطراف آن حضرت را گرفته بودند در این هنگام شخصی پرسید ای امیر مؤمنان تو چنین مقام و جایگاهی داری در حالی که پدرت در دوزخ عذاب می‌کشد حضرت فرمودند: «ساکت باش! خداوند دهان تو را بشکند! سوگند به خدایی که محمد را به پیامبری برگزید اگر پدرم همه گناهکاران روى زمین را شفاعت کند خداوند شفاعتش را می‌پذیرد و از همه آن‌ها درگذرد، آیا پدرم در دوزخ عذاب می‌کشد در حالی که پسرش قسمت‏ کننده بهشت و جهنم است؟ سوگند به خدایی که محمد را به پیامبری برگزید، نور پدرم در روز قیامت نور همه خلائق را به خاموشی کشاند جز پنج نور محمد، فاطمه، حسن، حسین و فرزندان طاهرینش، بدان که نور پدرم از نور ما است و خداوند آن را دو هزار سال پیش از آفرینش آدم، خلق کرده است». (19)
با توجه به این روایت، آیا کسی که می‌تواند همه گنه ‌کاران عالم را شفاعت کند و روز قیامت نور او بر نور همه خلائق برتری دارد، شخصی جهنمی است؟ در این روایت نیز همچون روایت قبل به صراحت جایگاه ضحضاح برای ابوطالب (علیه‌السلام) انکار می‌شود و حتی شخصی که از این مسئله پرسش می‌نماید مورد توبیخ امام (علیه‌السلام) قرار می‌گیرد.
حدیث سوم: عبدالعظیم حسنی نامه‌ای به امام رضا (علیه السلام) نوشت و در آن از حدیث ضحضحاح درباره ابوطالب (علیه‌السلام) پرسش نمود امام (علیه‌السلام) در پاسخ فرمودند:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکَ إِنْ‏ شَکَکْتَ‏ فِی‏ إِیمَانِ‏ أَبِی طَالِبِ کَانَ مَصِیرُکَ إِلَى النَّارِ». (20)
 به نام خداوند بخشنده مهربان، اگر در ایمان ابوطالب شک نمایی بدان جایگاه تو در آتش جهنم خواهد بود.
در این روایت، امام (علیه‌السلام) به صراحت بیان می‌نماید که جایگاه شک کننده در ایمان ابوطالب (علیه‌السلام) در دوزخ است بنابراین جایگاه کسی که اعتقاد به جهنمی بودن ابوطالب (علیه‌السلام) دارد قطعاً و به طریق اولی در جهنم است.
بنابراین روایت ضحضاح علاوه بر آیات قرآن و سنت نبوی، با روایات شیعه نیز تناقض دارد در نتیجه از دیدگاه عالمان شیعه نه تنها مورد پذیرش نیست، بلکه کسانی که معتقد به این حدیث باشند خود اولی به جهنم هستند از حضرت ابوطالب (علیه‌السلام).
نتیجه:
 حدیث ضحضاح که مهم‌ترین مستند عدم ایمان ابوطالب در میان برخی از اهل سنت است، از نظر سـند ضـعیف هست. این حدیث از جهت محتوایی نیز دارای اشکالات متعدد است ازجمله با قرآن و سنت نبوی تناقض دارد. همچنین در میان روایات شیعه، احادیث متعددی وجود دارد که به صراحت حدیث ضحضاح را دروغ دانسته و جعل کننده آن را اولی به جهنم می‌دانند؛ بنابراین استناد چنین روایتی به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) به هیچ وجه قابل پذیرش نیست و به طور قطع می‌توان ادعای جعلی و ساختگی بودن حدیث ضحضاح نمود.
کلمات کلیدی:
ایمان ابوطالب (علیه‌السلام)، کفر ابوطالب (علیه‌السلام)، حدیث ضحضاح، نقد سندی و محتوایی.
پی‌نوشت‌ها:
1. رجوع کنید: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، 1414 ق، ذیل واژه ضحضح؛ حسینی زبیدی، محمد مرتضى‏، محقق/مصحح: على، هلالى و سیرى، على، تاج العروس من جواهر القاموس‏، بیروت: دارالفکر، چاپ اول: 1414 ق، ذیل واژه ضحضح.
2. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العـرب و البربـر و مـن عاصرهم من ذوی الشأن الاکبر، تحقیق: خلیل شحاده، بیروت: دارالفکر، 148 ق، ج 2، ص 92؛ زمخشرى، محمود بن عمر، محقق/مصحح: شمس‌الدین، ابراهیم‏، الفائق فی غریب الحدیث‏، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول: 1417 ق، ج 2، ص 277.
3. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول اللـه (صلی‌الله علیه و آله) و سننه و أیامه، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاه، 1422، ج 3، ص 1408، ح 3670، کتاب فضائل الصحابه، بَاب قِصَّهِ أبی طَالِبٍ.
4. همان، ج 3، ص 1409، ح 3672، کتاب فضائل الصحابه، بَاب قِصَّهِ أبی طَالِبٍ.
5. مسلم النیسابوری، صحیح مسلم، بیروت: دار الفکر، بی‌تا، ج 1، ص 195، ح 209، کِتَاب الْإِیمَانِ، بَاب شَفَاعَهِ النبی (صلی‌الله علیه و آله) لِأَبِی طَالِبٍ وَالتَّخْفِیفِ عنه بِسَبَبِه.
6. رجوع کنید: موسوی خرسان، سید محمدمهدی، موسـوعه عبداللـه بـن عبـاس حبـر امه و ترجُمـان القرآن، نجف اشرف: مرکز ابحاث العقائدیه، بی‌تا، ج 12، ص 168.
7. رجوع کنید: ابن حجر عسقلانی، تحقیق: عبد الفتاح ابوغـده، ابوالفضل احمد بن علی، لسان المیزان، بی‌جا، دارالبشائر الإسلامیه، 2002، ج 9، ص 314.
8. رجوع کنید: همان، ج 2، ص 412.
9. رجوع کنید: همان، ج 2، ص 660.
10. رجوع کنید: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل والملوک، (صـله تـاریخ الطبـری لعریـب بـن سـعد القرطبی)، بیروت: دارالتراث، 1387 ق، ج 5، ص 398.
11. سوره فاطر، آیه 36.
12. سوره بقره، آیه 161 و 162.
13. سوره مدثر، آیه 48.
14. سوره غافر، آیه 18.
15. «فاخرت مسألتی إلى یَوْمِ الْقِیَامَهِ فهی لَکُمْ وَلِمَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله.» مسند احمد، الشیبانی، احمد بن حنبل، بیروت: دار صادر، بی‌تا، ج 2، ص 222، ح 7028.
16. «وقد سَأَلَ شَفَاعَهً وإنی أخبأت شفاعتی ثُمَّ جَعَلْتُهَا لِمَنْ مَاتَ من أمتی لم یُشْرِکْ بِاللَّهِ شَیْئاً». مسند احمد، الشیبانی، احمد بن حنبل، بیروت: دار صادر، بی‌تا، ج 4، ص 416، ح 19750.
17. معمولاً در روایات شیعه، منظور از واژه «الناس»، عالمان اهل سنت هستند.
18. الموسوى، فخار بن معد، ‏محقق/مصحح: بحرالعلوم، محمد، إیمان أبی طالب (الحجه على الذاهب إلى کفر أبی طالب)، قم: دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 172؛ کراجکى، محمد بن على‏، محقق/مصحح: نعمه، عبدالله، کنز الفوائد، قم: دارالذخائر، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 183.
19. الموسوى، فخار بن معد، إیمان أبی طالب (الحجه على الذاهب إلى کفر أبی طالب) همان، ج 1، ص 174؛ کراجکى، محمد بن على‏، کنز الفوائد، همان، ج 1، ص 183.
20. الموسوى، فخار بن معد، إیمان أبی طالب (الحجه على الذاهب إلى کفر أبی طالب) همان، ص 77؛ کراجکى، محمد بن على‏، کنز الفوائد، همان، ج 1، ص 183.
 

خليفه عباسي مقداري خرما طلب نموده چند عدد از آنها را خورد و بقيه را مسموم کرده و براي امام فرستاد و خادم را مأمور کرد که حتما به آن حضرت بخوراند.

پرسش:
لطفا ماجراي شهادت امام موسي کاظم علیه السلام را شرح دهيد
 

پاسخ:

هارون حضرت امام را از مدينه دستگير نموده به طرف بصره فرستاد. امام هفتم عليه السّلام مدت يک سال در آنجا زنداني بود. عيسي بن جعفر که مسئول زندان بود، به هارون گزارش داد که امام هميشه مشغول عبادت و راز و نياز با خدا است و نسبت به کسي نفرين نمي کند، و تقاضا کرد که کسي را براي تحويل گرفتن موسي بن جعفر بفرست و الّا من آزادش مي کنم.

از دعاهاي امام در گوشه ي زندان اين دعا بود: «اللّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اِنِّي کُنتُ اَسئَلُکَ ان تُفرِغَني لِعِبادَتِکَ اَللّهُمَّ وَ قَد فَعَلتُ فَلَکَ الحَمدُ؛ خداوندا! تو مي داني که من از تو تقاضا کرده بودم، مرا در گوشه اي خلوت قرار دهي تا مشغول عبادت باشم، تو تقاضاي مرا برآوردي، تو را سپاس مي گويم.» (1)

مأموري فرستاده شد تا موسي بن جعفر را از عيسي بن جعفر تحويل گرفته به بغداد ببرد تا در زندان فضل بن ربيع تحت نظر باشد. امام مدتي طولاني در آنجا بود. فضل مأمور شد امام را به قتل برساند، اما او امتثال نکرد. آنگاه هارون به فضل بن ربيع دستور داد تا حضرت را به فضل بن يحيي برمکي تحويل دهد و مدتي در منزل يحيي تحت نظر و مراقبت بود. فضل بن يحيي که از امام جز عبادت و روزه نديد، در امر امام عليه السّلام توسعه داد. تا اينکه اين خبر به هارون رسيد و فضل را از محبت نسبت به امام منع نموده و دستور کشتن ايشان را داد، اما فضل به چنين کاري اقدام نکرد و در نتيجه به خاطر محبت به امام مجازات شد.

در مورد امام آمده است: لا يَزالُ يَنتَقِلُ مِن سِجنٍ اِلَي سِجن؛ آن حضرت همواره از زنداني به زندان ديگر منتقل مي شد. تا اينکه امام مظلوم به زندان مخوف و تاريک سِندي بن شاهک ملعون منتقل شده تحت شکنجه قرار گرفت.(2)

سرانجام هارون به تنگ آمد، چون مي ديد روز به روز بر عظمت امام افزوده مي شود و شيعيان بسياري از او پيروي کرده و به امامت او اعتقاد پيدا مي کنند. خليفه عباسي احساس خطر کرد و تصميم بر مسموم کردن آن حضرت گرفت. مقداري خرما طلب نموده چند عدد از آنها را خورد و بقيه را مسموم کرده و براي امام فرستاد و خادم را مأمور کرد که حتما به آن حضرت بخوراند، خادم خرما را براي امام برد و پيام هارون را ابلاغ کرد. امام نيز چند دانه از آن خرما را خوردند، اما سِندي گفت: بيشتر بخوريد، امام فرمود: همين مقدار براي مأموريت تو کافي است. امام بعد از مسموميت، سه روز در بستر شهادت قرار گرفته و شهيد شد. سِندي براي ظاهر سازي چند نفر قاضي و افراد عادل را احضار کرد تا گواهي دهند بر اينکه امام ناراحتي مزاج ندارد.  امام متوجه شده به آنها فرمود: گواهي ندهيد زيرا که من سه روز است مسموم شده ام و بر اثر همين سم از دنيا مي روم. بعد از شهادت امام، جنازه ي حضرتش را روي تابوت نهاده و از زندان بيرون آوردند، شخصي پيشاپيش جنازه فرياد مي زد: هذا اِمامُ الرَّفَضَة فَاعرِفُوهُ؛ اين امام رافضيان است پس او را بشناسيد. جنازه ي امام را روي پل بغداد گذاشتند و به مردم اعلام نمودند بيايند، ملاحظه کنند که ايشان به مرگ طبيعي از دنيا رفته و اثر جراحت در بدنش ديده نمي شود. يکي از شيعيان گفت: امام مرده و زنده ندارد، من از شخص امام جريان را سؤال مي کنم، او نزديک جنازه آمده عرض کرد: اي فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو است، به ما خبر بده که آيا تو را کشته اند يا خود از دنيا رفته اي؟ امام لب به سخن گشود و سه بار فرمود: قَتلاً، قَتلاً، قَتلاً، مرا کشته اند.(3)

جنازه امام را به محل نگهبانان آوردند، مردم نيز اجتماع کردند و جنازه را با احترام تا قبرستان قريش تشييع نمودند.

منبع:

  1. الفصول المهمه ابن صباغ مالکی، ص۲۴۰ 
  2. مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۲
  3.  اثباة الهداة شرح حال امام كاظم (ع).

حضرت خواسته اند با توجه به محدوديت شديد حاکمان زمان عليه ايشان، بوسيله تربيت اين فرزندان و پخش شدن انها در همه نقاط اهداف امام(عليه السلام) را منتشر كند.

پرسش:
اقا امام کاظم ع که بيشتر عمر شريف خود را در زندان بوده چطور اينهمه فرزند داشته؟ و اينکه چرا دربين امامان،امام کاظم ع انهمه فرزند داشته. تعداد همسران اين امام بزرگوار چندتا بوده و همچنين فلسفه ازدواج هاي اين امام بزرگوار را بفرماييد.
 

پاسخ:
اينکه با قاطعيت گفته ايد امام کاظم(عليه السلام) بيشتر عمرشان را در زندان بودند،ادعايي بي پايه  و اساس است. بر اساس مستندات تاريخي و آنچه از گزارشات تاريخي استفاده مي شود،مدت زنداني بودن آن حضرت در مجموع چهار سال بوده است. 
در کتاب منتخب التواريخ از کتاب رجال کبير چند روايت نقل مي‌کند که آنها صراحت دارند در اينکه حضرت موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ مدّت چهار سال در زندان بوده است. 1
پس مسلم و قطعي است که آن حضرت بخش محدودي از عمر شريفشان را در زندان سپري کرده اند نه بيشتر يا همه عمرشان را.
  اينکه تعداد فرزندان امام کاظم عليه السلام چند عدد بوده، از نظر تاريخي داراي ابهام زيادي است. اختلاف يا حتي تضادهاي فاحش در اقوال تاريخي راجع به تعداد فرزندان پسر و دختر ايشان، حاکي از آن است که همه اقوال صحيح نمي‌باشد؛ اگر به اقوال توجه شود، مشاهده مي‌شود که گاهي نام، کنيه و لقب يک فرزند، به عنوان سه فرزند جداگانه بيان شده است. وقتي برخي 27، برخي 37 و حتي برخي 59 فرزند بيان مي‌دارند، معلوم مي‌شود که بسياري بر اقوال غير مستند و ناموثق استناد کرده‌اند. اما در هر حال ترديدي نيست که تعداد فرزندان ايشان زياد بوده است.و بررسي ها نشان مي دهد بيش از سي فرزند بوده اند.
 اغلب ازدواج‌هاي ايشان به صورت ازدواج موقت يا ازدواج با کنيزان صورت مي‌پذيرفته است و تعداد آن ها 9 نفر نقل شده است. البته بايد توجه داشته باشيم که کثرت فرزندان ايشان نيز بر اساس همان حکمت مي‌باشد. حضرت خواسته اند با توجه به محدوديت شديد حاکمان زمان عليه ايشان، بوسيله تربيت اين فرزندان و پخش شدن انها در همه نقاط اهداف امام(عليه السلام) را منتشر كند و دين و تشيع را تبليغ كنند كه به اين وسيله بر عليه خلفاي جور مبارزه نموده ومردم را بر عليه خلفاي ظالم بشوراند چنان چه ابن صباغ مي‌گويد: براي هر يك از فرزندان امام كاظم عليه السلام، فضيلتي مشهور است. 2
نکته ي ديگر اينکه ازدواج مکرر و متعدد حتي الان هم در اکثر کشور هاي عربي رايج و آسان و پذيرفته شده است چه رسد به آن زمان که جزو عرف زمان بود .
1.    محمد جواد نجفي، ستارگان درخشان، جلد 9، تهران ، كتابفروشي اسلاميه، ص 58.
2.    حيات الامام الكاظم – عليه السلام – به نقل از الفصول المهمه، ص 256
 

اظهارنظر دقیق درباره محل دفن حضرت زینب (سلام الله علیها) ممکن نیست؛ هرچند برخی مرقد موجود در نزدیک دمشق را با توجه به برخی قرائن و شواهد، ترجیح داده اند.

پرسش:

درباره مرقد حضرت زینب سلام الله علیها کدام نظر قدیمی تر است؟ آیا قدمت یک قول دلیل بر معتبرتر بودن آن است؟ مدفن حضرت زینب کجا است؟

پاسخ:
مقدمه:
تاریخ پژوه، معیارهای مختلفی را برای سنجش اعتبار گزارش ‏های تاریخی در نظر می‏گیرد . «قدمت یک قول» و « نزدیک‏ تر بودن حیات راوی یا زمان تألیف یک کتاب به زمان حادثه»، تنها یکی از معیارهای سنجش گزارش است؛ نه این‏که به تنهایی دلیل بر اعتبار آن قول یا گزارش باشد . برای نمونه، در همین بحث حاضر، قدیمی‏ ترین کتابی که ادعاشده مدفن زینب کبری (س) را ذکر کرده، کتاب «اخبار الزینبات»، منسوب به یکی از عالمان نسب‏ شناس قرن سوم به نام ابو الحسین یحیی بن حسن معروف به عُبیدِلی (214 ـ 277 ق) است. با توجه به اشکالاتی که بر صحّت این انتساب واردشده، نمی‌‌‏توان آن را متعلّق به عبیدلی دانست؛ اما اگر این اشکالات را هم نادیده بگیریم و کتاب را تألیف عبیدلی بشماریم، بازهم نمی‌‌‏توان به گزارشی که درباره ورود حضرت زینب به مصر آورده، اعتماد کرد، زیرا دارای اشکالات متعدّد تاریخی است. (1) به تعبیر دیگر، حتی اگر این گزارش در قرن سوم ثبت شده باشد ، جعلی است و قدمت کتاب مزبور، باعث اعتماد ما به این گزارش نخواهد  شد.

درباره این‏که حضرت زینب (سلام الله علیها) کجا از دنیا رفته و کجا دفن شده، هیچ گزارش معتبری نداریم و منابع کهن و قابل اعتماد، مطلقاً دراین باره سخنی نگفته ‏اند. گزارش‏ هایی هم که به آن‏ها استناد می ‏شود، دچار ابهام ‏اند و دلالت صریح ندارند.

توضیح این‏که: هم ‏اینک دو بارگاه منسوب به حضرت زینب وجود دارد : یکی در سوریه (منطقه راویه نزدیک دمشق) و دیگری در مصر (محله سیده زینب در شهر قاهره). (2) قرائن و شواهد نشان می‏دهد که در هر یک از این دو مکان، بانویی از نسل سادات دفن شده و اهالی محل به سبب حرمتی که برای خاندان اهل بیت قائل بوده ‏اند، برای او بارگاهی ساخته ‏اند؛ اما این‏که صاحبان این دو بارگاه دقیقاً چه کسانی هستند و آیا می‏توان با قطعیت یکی را متعلّق به حضرت زینب کبری دانست، محل بحث است. برخی از نویسندگان سده‏ های اخیر، برای اثبات انتساب مقبره نزدیک دمشق به حضرت زینب کوشیده‏ اند، (3) و برخی دیگر مقبره موجود در قاهره را متعلّق به آن حضرت دانسته ‏اند. (4) بررسی دلایل و مستندات این دو سخن، ما را به این نتیجه می ‏رساند که هیچ کدام قابل اعتماد نیست.
گروهی دیگر، با بی ‏اعتبار شمردن هر دو قول، بر این باورند که زینب کبری (سلام الله علیها) در مدینه و قاعدتاً در جایی از بقیع دفن شده است؛ زیرا پس از واقعه کربلا، بازگشت حضرت زینب به مدینه قطعی است، اما خروجش از این شهر ثابت نشده و بنابراین ، باید گفت او در مدینه وفات یافته و در همان جا دفن شده است؛ هرچند تاریخ وفات و محل دقیق دفنش معلوم نیست. (5) این سخن هیچ مستندی ندارد و دلیل آن، درواقع نوعی استصحاب است که البته به لحاظ روش‏ شناختی، مربوط به عرصه فقه و حقوق است و جایگاهی در مطالعات تاریخی ندارد .

یکی از پژوهشگران پس از بررسی دقیق کتاب ‏‏ها و مقالات مرتبط با این موضوع، به این نتایج دست یافته است:
الف) بیش‏تر نظریات، بر اساس تحقیقات ناقص است و نمی‌‌‏توان به نتیجه‏ گیری آن‏ها اعتماد کرد.
ب) بعضی نویسندگان مصری و شامی از ابتدای تحقیق بنا دارند ثابت کنند زینب کبری (س) در وطن آن‏ها مدفون است و چنین بنایی در نتیجه‏ گیری آن‏ها تأثیر گذاشته است.
ج) بسیاری از محققان، بدون مراجعه به منابع اصلی و دست اوّل، به گفته واسطه‏ ها اعتماد می‏ کنند؛ در حالی که با مراجعه به منابع اصلی متوجّه شدیم بسیاری از نسبت ‏ها نادرست است و گاه صدر یا ذیل مهمی دارند که ازقلم افتاده است. همچنین گاه به نسخه ‏ای خطّی استناد می‏کنند که معلوم نیست وجود خارجی داشته باشد ؛ بنابراین ، به هیچ یک از نقل‏ های واسطه نباید اعتماد کرد.
د) برخی محققان وقتی وارد بحث می ‏شوند، وظیفه خود می‏ دانند که جایی را به عنوان مزار حضرت تعیین کنند و لذا به ناچار یک طرف را می‏گیرند و هر طور شده، ثابت می‏ کنند که در فلان جا مدفون است؛ در حالی که لزومی ندارد محققِ بی‏ طرف، محل دفن را تعیین کند. (6)

پس همان طور که پژوهشگر نام‏برده در پایان مقاله خود گوشزد نموده، برای کشف مزار واقعی باید منتظر تحقیق جامع ‏تر بود یا با چاپ نسخه‏ های خطّی که [ هنوز ] در دسترس نیستند، حقیقت امر روشن گردد.

نتیجه:
بر اساس آنچه گذشت، اظهارنظر دقیق درباره محل دفن حضرت زینب (سلام الله علیها) ممکن نیست؛ هرچند برخی مرقد موجود در نزدیک دمشق را با توجه به برخی قرائن و شواهد، ترجیح داده‏ اند و همین قول نیز دریکی دو سده اخیر شهرت بسیار یافته است. البته اطلاعات منابع کهن نشان می‏دهد که مرقد مذکور، متعلق به یکی از زنان خاندان اهل بیت (علیهم السّلام) است و حتی اگر آن فرد حضرت زینب نباشد ، زیارت این مرقد رجحان دارد و رعایت احترام صاحب آن، لازم است. آن شخص احتمالاً‌ ام کلثوم صغری دختر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) باشد که مادرش کنیز بوده است. (7)

 برای مطالعه بیش‏تر
_ گروه تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (ع)، ص 596 _ 603.

کلیدواژه:
زینبیه دمشق، سیده زینب قاهره، مرقد حضرت زینب، وفات حضرت زینب، مزار و بارگاه اهل بیت.

پی ‏نوشت‏ها:
1. برای آگاهی از نقدهای وارد بر این کتاب و گزارش مذکور، ر.ک: فاطمی، سید حسن، « بررسی اعتبار کتاب اخبار الزینبات»، فصل‏نامه کتاب ‏های اسلامی، ش 21، 1384 ھ.ش، ص 66 ـ 75؛ همو، «مرقد حضرت زینب (س)، کنکاشی دوباره »، مجله پیام زن، شماره 153.
2. ر.ک: قائدان، اصغر، اماکن زیارتی سوریه، تهران، نشر مشعر، چاپ ششم، پاییز 1386 ھ.ش، ص 53 ـ 54.
3. ازجمله مرحوم محمد حسنین سابقی متوفای در کتاب «مرقد العقیله زینب». این کتاب چند ترجمه فارسی نیز دارد : ترجمه به قلم حسین طه نیا با عنوان «مرقد عقیله بنی هاشم؛ تحقیق جامع پیرامون بارگاه حضرت زینب» توسط نشر مشعر و نیز انتشارات قدیم الاحسان؛ ترجمه دیگری به قلم عیسی سلیم پور اهری، با عنوان «پژوهشی پیرامون بارگاه حضرت زینب» توسط دفتر نشر نوید اسلام؛ و ترجمه‏ای به قلم مهدی محمدی نژاد و بهروز قربان زاده با عنوان «مزار بانو زینب در ترازوی نقد و بررسی و تحقیق» توسط انتشارات دانشگاه گلستان.
4. ازجمله، قاضی شَبراوی شافعی در کتاب «الاتحاف بحب الاشراف (ص 93)» و شبلنجی در «نورُ ألأبْصار فی مَناقِبِ آلِ بَیْتِ ألنّبیّ ألمُخْتار (ص 184)».
5. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، محقق: حسن الامین، لبنان ـ بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ھ.ق ج 7، ص 137 ـ 141.
6. ر.ک: فاطمی، سید حسن، «مرقد حضرت زینب (س)، کنکاشی دوباره »، مجله پیام زن، شماره 153.
7. گروه تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (ع)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، 1392 ش، ج 2، ص 601 ـ 602.
 
 

از منابع معتبر استفاده می‌شود که آن حضرت از راه طبیعی از دنیا رفته است . باید توجه داشت گرچه دلیل معتبری بر شهادت آن حضرت یافت نشد.

پرسش:
نحوه از دنیا رفتن حضرت زینب سلام الله شهادت محسوب می‌شود ؟ یا وفات ؟
 

پاسخ:

در مورد تاریخ در گذشت حضرت زینب ( سلام ) اختلاف است ، برخی در گذشت او را 15 رجب سال 65 ذکر کرده‌اند ، حدود 4سال و شش ماه بعد از واقعه کربلا [1] و برخی نقل کرده‌اند آن حضرت حدود یک سال و نیم بعد از واقعه کربلا در گذشت [2] و برخی گویند حدود 7 ماه بعد از ورود اهل بیت ( ع ) به مدینه آن حضرت از دنیا رفت [3] . اما اینکه علت رحلتش چه بوده ؟ از منابع معتبر استفاده می‌شود که آن حضرت از راه طبیعی از دنیا رفته است . [4]باید توجه داشت گرچه دلیل معتبری بر شهادت آن حضرت یافت نشد ، ولی کاری که او در جریان حماسه حسینی انجام داد ، مقام او را برتر از بیشتر شهیدان قرارداده است ، اگر او نبود و کاروان حسینی را رهبری نمی‌‌کرد ، قیام امام حسین ( ع ) به کمال نمی‌‌رسید . او در جهات مختلف دارای کمالات بس والایی است . امام سجاد ( ع ) به او می‌گوید : تو دانشمندی بدون داشتن استاد ، و خردمندی بدون آنکه فردی به تو چیزی آموخته باشد [5] . او با وجود این که از صحابی بزرگ رسول خدا ( ص ) ، عبد الله عباس بسیار کوچکتر بود ، اما ابن عباس از وی حدیث نقل می‌کند ، و می‌گوید : عقیله ما ، زینب ( سلام ) ، خطبه حضرت زهرا ( سلام ) را برای من نقل کرد ( حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی ( ع ) [6] . امام حسین ( ع ) ، چون به مقام و جایگاه رفیع ، حضرت زینب آگاهی کامل داشت ، بسیار او را گرامی می‌داشت ، نقل شده که روزی زینب ( سلام ) برامام حسین وارد شد ، امام در حال قرائت قرآن بود ، اما به احترام زینب از جا برخاست [7] کدام شهید غیر از معصومان است که دارای چنین مقام والایی باشد ؟

 

زینب آن بانوی عظمایی که دست قدرتش کهکشان چرخ را بر پا طناب انداخته

 

حلم او صبر و توانایی زدست صبر برد  علم او از دست هر دانا کتاب انداخته

 

پی نوشت‌ها :

1 . مع بطله کربلا ، محمد جواد مغنیه ، ص 145 .

2 . بطله کربلا ، بنت الشاطی ، ترجمه سید جعفر شهیدی ، نشر مشعر ، 1374ش ، چاپ سوم ص125 .

3 . ریاحین الشریعة ، ذبیح الله محلاتی ، تهران ، دار الکتب الاسلامیه ، ج 3 ، ص207 .

4 . مع بطله کربلا ، همان ، بطله کربلا ، همان ، ریاحین الشریعه ، همان ، اعیان الشیعه ، سید محسن امین ، بیروت ، دار التعارف ، 1403 ق ، ج 7 ، ص140 .

5 . احتجاج طبرسی ، ابی منصور احمد بن علی ، انتشارات اسوه ، 1416 ق ، ج2 ، ص114 .

6 . مقاتل الطالبیین ، ابوالفرج اصفهانی ، قم ، دارالکتاب ، ص 90 .

7 . ریاحین الشریعه ، همان ، ص 79 .

ظاهرا مقصود از این حدیث این است که تولد حضرت جواد در شرائطی صورت گرفت که خیر و برکت خاصی برای شیعیان به ارمغان آورد،

پرسش:
امام رضا علیه السلام در تولد امام جواد علیه السلام فرمودند: « این همان مولودی است که در اسلام با برکت تر از او زاده نشده است» مراد امام رضا از این سخن چه بوده؟
 

پاسخ:
در خانواده امام رضا (علیه السلام) و در محافل شیعه، از حضرت جواد (علیه السلام) به عنوان مولودی پرخیر و برکت یاد می شد. چنانکه «ابو یحیای صنعانی» می گوید: روزی در محضر امام رضا (علیه السلام) بودم، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود: «این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکت تر از او زاده نشده است» (1).
گویا امام، به مناسبتهای مختلف، از فرزند ارجمند خود با این عنوان یاد می کرده و این موضوع در میان شیعیان و یاران امام رضا (علیه السلام) معروف بوده است، به گواه اینکه دو تن از شیعیان بنام «ابن اسباط» و «عباد بن اسماعیل» می گویند: در محضر امام رضا (علیه السلام) بودیم که ابو جعفر را آوردند، عرض کردیم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ حضرت فرمود: «آری، این همان مولودی است که در اسلام با برکت تر از او زاده نشده است» (۲).
باز «ابو یحیای صنعانی» می گوید: در مکه به حضور امام رضا (علیه السلام) شرفیاب شدم، دیدم حضرت موز را پوست می کند و به فرزندش ابو جعفر می دهد. عرض کردم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ فرمود: «آری، این مولودی است که در اسلام مانند او، و برای شیعیان ما، بابرکت تر از او زاده نشده است» (۳).
شاید در بدو نظر تصور شود که مقصود از این حدیث این است که امام جواد از همه امامان قبلی برای شیعیان، با برکت تر بوده است، در حالی که چنین مطلبی قابل قبول نیست، بلکه بررسی موضوع و ملاحظه شواهد و قرائن، نشان می دهد که ظاهرا مقصود از این حدیث این است که تولد حضرت جواد در شرائطی صورت گرفت که خیر و برکت خاصی برای شیعیان به ارمغان آورد، بدین معنا که عصر امام رضا (علیه السلام) عصر ویژه ای بوده و حضرت در تعیین جانشین خود و معرفی امام بعدی با مشکلاتی روبرو بوده که در عصر امامان قبلی، بی سابقه بوده است، زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) گروهی که به «واقفیه» معروف شدند، بر اساس انگیزه های مادی، امامت حضرت رضا (علیه السلام) را انکار کردند و از سوی دیگر امام رضا (علیه السلام) تا حدود چهل و هفت سالگی دارای فرزند نشده بود و چون احادیث رسیده از پیامبر حاکی بود که امامان دوازده نفرند که نه نفر آنان از نسل امام حسین خواهند بود، فقدان فرزند برای امام رضا (علیه السلام)، هم امامت خود آن حضرت، و هم تداوم امامت را زیر سؤال می برد و واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده امامت حضرت رضا (علیه السلام) را انکار می کردند.
گواه این معنا، اعتراض «حسین بن قیاما واسطی» به امام هشتم در این مورد، و پاسخ آن حضرت است. «ابن قیاما» که از سران «واقفیه» بوده است (۴)، طی نامه ای به امام رضا (علیه السلام) او را متهم به عقیمی کرد و نوشت: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزندی نداری؟!
امام در پاسخ نوشت: از کجا می دانی که من دارای فرزندی نخواهم بود، سوگند به خدا، بیش از چند روز نمی گذرد که خداوند پسری به من عطا می کند که حق را از باطل جدا می کند (۵).
این شگرد تبلیغی از طرف «حسین بن قیاما» (و دیگر پیروان واقفیه) منحصر به این مورد نبوده است، بلکه این معنا به مناسبت های مختلف و در موارد گوناگون تکرار می شده و امام رضا (علیه السلام) همواره سخنان و دلائل آنان را رد می کرده است (۶)، تا آنکه تولد حضرت جواد به این سمپاشیها خاتمه داد و موضع امام و شیعیان که از این نظر در تنگنا قرار گرفته بودند، تقویت گردید و اعتبار و وجهه تشیع بالا رفت (۷)
پی نوشت ها:
۱) شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص ۳۱۹-طبرسی، اعلام الوری، الطبعة الثالثة، المکتبة الاسلامیة، ص ۳۴۷-فتال نیشابوری، روضة الواعظین، الطبعة الاولی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۶ ه. ق، ص ۲۶۱-کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه. ق، ج ۱، ص ۳۲۱-علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، ۱۳۸۱ ه. ق، ج ۳، ص ۱۴۳.
۲) مجلسی، بحار الانوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاسلامیة، ۱۳۹۵ ه. ق، ج ۵۰، ص ۲۰.
۳) کلینی، فروع کافی، الطبعة الثانیة، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ۱۳۶۲ ه. ش، ج ۶، ص ۳۶۱-قزوینی، سید کاظم، الامام الجواد من المهد الی اللحد، الطبعة الاولی، بیروت، مؤسسة البلاغ، ۱۴۰۸ ه. ق، ص ۳۳۷.
۴) شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص ۳۱۸-علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، ۱۳۸۱ ه. ق، ج ۳، ص ۱۴۲-تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، تهران، مرکز نشر الکتاب، ج ۳، ص ۳۷.
۵) کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، ۱۳۸۱ ه. ق، ج ۱، ص ۳۲۰-طبرسی، اعلام الوری، الطبعة الثالثة، المکتبة الاسلامیة، ص ۳۴۶-علی بن عیسی الاربلی، همان کتاب، ص ۱۴۲-شیخ مفید، همان کتاب، ص ۳۱۸.
۶) علی بن عیسی الاربلی، همان کتاب، ص ۱۴۲-تستری، همان کتاب، ص ۳۱۶-کلینی، همان کتاب، ص ۳۲۱-طوسی، اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال کشی)، تصحیح و تعلیق: حسن المصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ ه. ق، ص ۵۵۳، حدیث شماره ۱۰۴۵.
۷) قزوینی، سید کاظم، الامام الجواد من المهد الی اللحد، الطبعة الاولی، بیروت، مؤسسة البلاغ، ۱۴۰۸ ه. ق، ص ۳۳۷.
منبع: کتاب سیره پیشوایان - مهدی پیشوایی - زندگانی امام جواد علیه السلام

امام هادي ـ عليه السّلام ـ با حاکمان ستمگر سازش نکرد و آنها از مبارزه منفي و عدم همکاري حضرت هراس داشتند در نهایت در زمان معتز مسموم گرديد.

پرسش: 
امام هادي عليه السلام چگونه به شهادت رسيدند
 

پاسخ:

امام هادي ـ عليه السّلام ـ در طول دوران امامت خود از سرکشان و حاکمان فاسد بني عباس رنجها و محنت هاي زيادي کشيد "و در اين ميان متوکل در ظلم و ستم به حضرت و سنگدلي گوي سبقت را از ديگران ربود".

"متوکل وجود امام هادي ـ عليه السّلام ـ را خطر بزرگي براي حکومت خويش احساس مي کرد، لذا تصميم گرفت تا با دو روش هم زمان در يک اقدام از بحراني تر شدن اوضاع جلوگيري کند. يکي حمله به ياران امام و نابود کردن آثار شيعيان تا حدي که قبر مطهر امام حسين ـ عليه السّلام ـ را نيز تخريب کرد و دوم دور کردن امام از مدينه که پايگاه سازمان تشيع بود.[1]

"عبدالله بن محمد فرماندار مدينه از دشمنان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ بود و از امام نزد متوکل سعايت مي کرد و پيوسته قصد آزار آن جناب را داشت. امام هادي ـ عليه السّلام ـ در نامه اي به متوکل سعايت و دروغگويي او را ياد آوري کرد ولي متوکل که زمينه را براي تبعيد امام از مدينه و تحت نظر گرفتن مناسب مي ديد در نامه اي ظاهرا محترمانه از حضرت خواست به سامرا بيايد"[2]

نامه متوکل رسيد و حضرت آماده رفتن به سامرا شد "وقتي آن حضرت به سامرا رسيد متوکل ( با آن همه وعده و احترام که در نامه اش بود) يک روز خود را پنهان کرد و آن حضرت را در کاروانسرايي که به کاروانسراي گداها معروف بود فرود آورد".[3]

سپس متوکل دستور داد: "حضرت را کاملا تحت نظر گيرند و خانه شان را محاصره کرده و مانع ديدار شيعيان با ايشان و استفاده دانش پژوهان از آن سرچشمه علم و معرفت گردند و حتي ايشان را در تنگنا و محاصره اقتصادي قرار داد و رساندن حقوق شرعيه و هدايا را از داخل و خارج بر حضرت ممنوع کرد و متخلفان را عقوبتي سخت نمود"[4]

اين وضعيت جز در حکومت شش ماهه منتصر تا زمان شهادت امام ادامه داشت و در زمان معتز شدت گرفت.

يکي ديگر از سختگيري هاي متوکل در آزار امام هادي ـ عليه السّلام ـ اين بود که "گاه بگاه به مأموران خود دستور مي داد تا ناگهاني به خانه امام ريخته و آنجا را بازرسي کنند به اميد آنکه سلاح يا مدرکي دال بر فعاليت ايشان عليه حکومت بدست آورند. لکن در اين حمله هاي شبانه جز کتاب هاي علمي و ادعيه چيزي يافت نشد"[5]

گاهي متوکل فرمان مي داد "حضرت را در هر حالتي که هست به دربار آورند. در يکي از اين احضارها امام در حالي بر متوکل وارد شد که او مست و لا يعقل در کنار جامها و سبوهاي شراب و در ميان گروه هاي خنياگر و رقاصه افتاده بود.امام بي توجه به موقعيت خطير و خطرات احتمالي به شدت او را سرزنش و ملامت کرد و به نصيحت گويي و ياد آوري قيامت پرداخت و فسق و فجور و مي خوارگي و بدکارگي او را محکوم ساخت. متوکل بر آشفت و دستور داد ايشان را در زندان محبوس سازند"[6] حضرت روانه زندان شد و "شخصي از حضرت شنيد که مي فرمودند انا اکرم علي الله من ناقه صالح"[7] و سپس اين آيه را خواندند "تمتعوا في دارکم ثلاثة ايام ذلک وعد غير مکذوب"[8]

بيش از سه روز نگذشت که متوکل به دست فرزندش منتصر به هلاکت رسيد"[9]

منتصر گرچه بر امام سخت نگرفت ولي اين آرامش نسبي امام و شيعيان پس از شش ماه تمام شد و دوباره آزار و حصر و شکنجه و قتل راهکار اساسي خلافت در مقابل شيعيان بود "امام هادي ـ عليه السّلام ـ با حاکمان ستمگر سازش نکرد و آنها از مبارزه منفي و عدم همکاري حضرت هراس داشتند و رنج مي بردند تا اينکه تنها راه خويش را خاموش کردن نور خدا پنداشتند و بدين ترتيب امام هادي ـ عليه السّلام ـ نيز مانند امامان پيشين به مرگ طبيعي از دنيا نرفت بلکه در زمان معتز مسموم گرديد".[10]

منابع معتبر و مورخان شيعه شهادت حضرت را در " ماه رجب سال 254 ه.ق"[11] مي دانند. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي شهادت حضرت را در روز دوشنبه سوم رجب سال 254ه.ق مي داند[12] گر چه برخي منابع شهادت حضرت را در ماه جمادي الثاني[13] يا 27 رجب نيز ذکر کرده اند.

پي نوشت ها:

[1] . اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، ص 256

[2] . شيخ مفيد، ارشاد، ص 435

[3] .  همان، ص 438

[4] . قرشي، باقر شريف، زندگاني امام علي الهادي، همان، ص 386

[5] . همان، ص 387

[6] . قرشي، باقر شريف، همان، ص 387.

[7] . ترجمه: من نزد خدا از ناقه حضرت صالح محترم ترم.

[8] . هود / 56، در خانه هايتان سه روز به آسايش و خوشگذراني سپري کنيد (سپس عذاب الهي خواهد رسيد) آن وعده اي است که دروغ نخواهد بود.

[9] . طبرسي، اعلام الوري، ص 363؛

[10] . پيشوايي، سيره پيشوايان، همان، ص 612.

[11] . شيخ مفيد. الارشاد، همان، ص 439

[12] . مرعشي نجفي، سيد شهاب الدين، مجموعه نفيسه، ص 56

[13] . قندوزي، نيابيع المودة، بيروت، ج 3 ص 14

امامان در دوران انزوا و فشار، بر قلب ها حکومت مي کردند و اين خود عاملي بود که خلفاي ستمگر همواره پايه هاي حکومت خود را متزلزل بدانند.

پرسش: 
چراامام هادي ع به سامراتبعيدشد؟
 

پاسخ:

امام هادي پس از سپري کردن سيزده سال از دوران امامت خويش، از سوي متوکل به سامرا احضار شد و به ناچار بيست سال[1] و به عقيده برخي يازده يا نوزده سال[2]

چند عامل را مي توان بعنوان دليل اين تبعيد بيان کرد:

 نفوذ اجتماعي امام(ع)

امامان در دوران انزوا و فشار، بر قلب ها حکومت مي کردند و اين خود عاملي بود که خلفاي ستمگر همواره پايه هاي حکومت خود را متزلزل بدانند. روزي هارون، پيشواي هفتم امام موسي بن جعفر(ع) را کنار کعبه ديد، به او گفت: تويي که مردم پنهاني با تو بيعت مي کنند و تو را به پيشوايي برمي گزينند؟

 

امام فرمود: «اَنا امام القلوب و انت امام الجسوم؛ من بر دل هاي مردم حکومت مي کنم و تو بر بدن ها».[3]

 

 گزارش کارگزاران متوکل

بريحه عباسي که مسئول نظارت بر اقامه نماز در حرم مدينه و مکه بود، در نامه اي به متوکل نوشت: اگر به مدينه و مکه نياز داري، علي بن محمد را از آنجا بيرون ببر؛ زيرا او بيشتر مردم اين ناحيه را مطيع فرمان خويش گردانيده است.[4]

 

عبدالله ابن محّمد فرماندار مدينه، ديگر فردي است که نامه هاي زيادي عليه آن حضرت به متوکل نوشت؛ به گونه اي که سبب خشم و غضب متوکل گشت. از اين رو، امام هادي(ع) به متوکل نامه اي مرقوم داشت که فرماندار مدينه به من اذيت و آزار مي رساند و آنچه درباره من نوشته، دروغ محض است.[5]

 

 آگاهي خلفا از جايگاه امامان

يکي از علل احضار امام به سامرا آگاهي خلفاي بني عباس از جايگاه ويژه امامان نزد شيعيان بود. آنان به خوبي مي دانستند که طبق اعتقادات شيعه، امام نقش محوري دارد و نصّ امام قبلي و معجزات و احاديث رسيده از پيامبر(ص) اين امر را اثبات و مشخص مي سازد. همچنين آنان آگاه بودند که شيعيان، سخنان و مواضع امام را به جان و دل مي خرند و چون آنان را به حکم تطهير از هر گونه آلودگي مبرّا مي دانند، خلافت کساني جز معصومان را غاصبانه مي دانند. بر اين اساس، خلفا به جانشين امام قبل حسّاسيت خاصي داشتند.

 

پي نوشتها:

 [1] . بحارالانوار، ج50، ص206.

[2] . منتهي الامال، ص 384، ذکر شهادت امام هادي.

[3] . الصواعق المحرقه، ص 204، ابن حجر هيتمي.

[4] . اثبات الوصيه، ص225؛ منتهي الامال ، ص 377، فصل پنجم، در حرکت امام هادي از مدينه تا سامرا.

[5] . الارشاد، ص313 و314؛ بحارالانوار، ج50، ص200.

ماه رجب ازجمله ایامی است که ائمه اطهار علیهم‌السلام در خصوص فضیلت آن و اعمالی که در این ماه از ثواب خاصی دارند، مطالبی را بیان نمودند.

پرسش:
اعمال و فضیلت‌های ماه رجب چیست؟ چه مناسبت‌هایی در این ماه قرار دارد؟
 

پاسخ:
مقدمه:
خداوند متعال برای برخی از ایام فضیلت خاصی قرار داده است؛ ماه رجب ازجمله ایامی است که ائمه اطهار علیهم‌السلام در خصوص فضیلت آن و اعمالی که در این ماه از ثواب خاصی دارند، مطالبی را بیان نمودند که به گوشه‌ای از این روایات اشاره می‌گردد:
فضیلت ماه رجب
جایگاه خاص ماه رجب در میان ماهه‌ای دیگر به‌اندازه است که در روایتی پیامبر اکرم (ص) فرمود:
آگاه باشید که رجب ماه خداست و آن ماه بسیار بزرگی است. این ماه «اصم» نامیده شد؛ بدان سبب که هیچ ماهی در فضیلت و حرمت در نزد خدا با او برابری نمی‌کند. (1)
پیغمبر اکرم (صلی‌الله علیه وآله) ماه رجب را «ماه اَصَبّ» نامیده است، زیرا رحمت خدا در این ماه بر امّت فرومی‌ریزد. (2)
از ابن عباس نقل است که: هرگاه ماه رجب می‌آمد، رسول خدا (ص) مسلمانان را دور خود جمع می‌کرد و میان آن‌ها می‌ایستاد. آنگاه خطبه می‌خواند، حمد و ثنای الهی را به‌جای می‌آورد و صلوات بر انبیای گذشته می‌فرستاد و می‌فرمود: ای مسلمانان، ماه بسیار بزرگ و بابرکتی بر شما سایه انداخته است ـ یعنی ماه رجب ـ و آن ماهی است که در آن، رحمت خدا بر کسی که خدا را عبادت کند، فرومی‌ریزد؛ بدان شرط که مشرک و بدعت گزار نباشد. آگاه باشید که در ماه رجب، شبی است که هر که خواب را در آن، بر خود حرام کند و به عبادت خدا بپردازد، خدا بدنش را بر آتش حرام می‌کند و هفتاد هزار ملک با او مصافحه می‌کنند و برایش تا رجب بعد آمرزش می‌طلبد. (3)
اینکه آن شب نامعلوم که در ذیل خبر ذکر شد، چه شبی است، علما با استفاده از اخبار دیگر، چهار احتمال داده‌اند: احتمال دارد مراد، شب اول ماه رجب باشد و یا شب جمعه اول رجب که به لیلة الرغائب موسوم است. نیز احتمال دارد مراد، نیمه رجب و یا بیست و هفتم رجب باشد. (4)
ثواب فراوان اعمال در ماه رجب
خداوند متعال در ماه رجب ثواب‌های زیادی را برای اعمال قرار داده است؛ در روایتی پيامبر گرامى می‌فرماید: خداى متعال، در آسمان هفتم، فرشته‌ای به نام «داعى» قرار داده است. هرگاه ماه رجب فرارسد، آن فرشته دعوت‌کننده، هر شب تا به صبح گويد: خوشا به حال كسانى كه به ذكر الهى مشغول‌اند; خوشا به حال كسانى كه با ميل و رغبت تمام، رو به‌سوی درگاه خدا آرند؛ و خداوند می‌فرماید: من هم‌نشین كسى هستم كه با من هم‌نشین باشد و مطيع كسى هستم كه فرمان مرا ببرد و آمرزنده‌ام كسى را كه از من طلب آمرزش كند. اين ماه رجب ماه من، بنده هم بنده من و رحمت هم از آن‌ من است; هركس مرا در اين ماه بخواند، پاسخ مثبت دهم; و هركس از من چيزى بخواهد، به او عطا كنم; و هركس از من هدايت جويد، هدايتش كنم. (5)
در این روایت خداوند علاوه بر اعطای ثواب‌های فراوان به ‌جایگاه عابدان و ذاکران و دعاکنندگان در ماه رجب اشاره می‌نماید.
فضیلت صدقه در ماه رجب
 و از حضرت امیر مؤمنان علی (ع) نقل است که:
هر کس در ماه رجب صدقه بدهد، خداوند روز قیامت در بهشت او را به ثوابی گرامی می‌دارد که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر بشری خطور نکرده است. (6)
فضیلت روزه در ماه رجب
 شفاعت در قیامت و روزه ماه رجب
از امام رضا (ع) نیز روایت‌شده است:
هر که به اشتیاق ثواب، روز اول ماه رجب را روزه بدارد، خدای عزوجل، بهشت را بر او واجب گرداند؛ هر که روز وسط رجب را روزه بدارد، می‌تواند دو قبیله (پرجمعیت) مانند ربیعه و مضر را شفاعت کند؛ و هر که روز آخرش را روزه بدارد، خدای عزوجل او را از پادشاهان بهشت گرداند و شفاعتش را درباره پدر، مادر و هم بستگان و آشنایان و همسایگان بپذیرد، گرچه در میان آن‌ها مستحقان دوزخ باشند. (7)
دفع عذاب قبر و روزه ماه رجب
در روایتی از پیامبر گرامی اسلام از زبان شخصی به نام ثوبان این‌چنین آمده است که: با رسول خدا (ص) در قبرستان بودیم. حضرت ایستاد و گذشت و دوباره ایستاد. عرض کردم: یا رسول‌الله، چرا این‌گونه رفتار می‌کنید؟ پس آن حضرت گریه شدیدی کرد، ما هم گریه کردیم. آنگاه فرمود: ای ثوبان، صدای ناله اهل عذاب را شنیدم. بر آن‌ها رحم کردم، دعا کردم و خداوند عذاب آن‌ها را تخفیف داد. سپس فرمود: ای ثوبان! اگر کسانی از اهل این قبرستان که در عذاب‌اند، یک روز از ماه رجب را روزه گرفته بودند و یک‌شب را تا صبح قیام می‌کردند و به عبادت می‌پرداختند، در قبرها معذب نمی‌شدند. (8)
دفع سکرات موت و عذاب قبر و هول قیامت با روزه ماه رجب
شخصی به نام سالم نامی که از صحابه حضرت صادق (ع) بود، می‌گوید: چند روزی از ماه رجب باقی‌مانده بود که خدمت آن حضرت مشرف شدم. فرمود: ای سالم، آیا چیزی از این ماه را روزه گرفته‌ای؟ عرض کردم: خیر. فرمود: آن‌قدر ثواب از تو فوت‌شده که مقدار آن را تنها خدا می‌داند! سپس فرمود: همانا رجب، ماهی است که خداوند او را فضیلت داده و بسیار احترام کرده و کرامت آن را برای روزه‌داران واجب ساخته است. سالم گوید: عرض کردم: یا بن رسول‌الله، اگرچند روزی باقی‌مانده از این ماه راه روزه بدارم، به مقداری از ثواب‌های آن می‌رسم؟ فرمود: ای سالم! هر که یک روز از آخر این ماه را روزه بدارد، خدا ایمن می‌گرداند او را از سختی سکرات مرگ و هول قیامت و عذاب قبر (9)
نماز سلمان در ماه رجب:
رسول خدا (ص) فرمود: ای سلمان، هر مرد و زن مؤمن که در ماه رجب سی رکعت نماز بخواند و در هر رکعت پس از حمد سه مرتبه «قل هو الله احد» و سه مرتبه سوره «قل یا ایّها الکافرون» را قرائت کند، خداوند هر گناهی را که در پیری و جوانی کرده است، از نامه عمل او محو می‌کند و ثواب کسی را که در تمام آن ماه، روزه گرفته باشد، به او عطا می‌کند و تا سال آینده نام او را از نماز گزارندگان می‌نویسد و در هرروز از آن ماه، ثواب شهیدی از شهدای بدر برای او باشد و خداوند میان او و آتش فاصله انداخته و به عدد هر رکعت، ثواب هزارهزار رکعت در نامه عمل او می‌نویسد و او از پل صراط به‌سلامت رد می‌شود؛ و طریقه نماز این است که: ده رکعت روز اول، ده رکعت روز نیمه و ده رکعت در روز آخر ماه رجب به‌جا آورد، هر دو رکعت به یک سلام و بعد از هر دو رکعت، دست‌ها را به آسمان بلند و چنین دعا کند: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏ وَحْدَهُ‏ لا شَرِيكَ لَهُ‏- لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ‏ وَ هُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ اللَّهُمَّ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَ لَا مُعْطِيَ‏ لِمَا مَنَعْتَ‏ وَ لَا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَد. (10)
اعمال مشترک این ماه
تعداد این اعمالی که مخصوص روز معینی نیست، بلکه در تمام ماه انجام می‌شود، زیاد است ازجمله:
در تمام ماه رجب، این دعا را بخواند: یا مَنْ یَمْلِکُ حَوآئِجَ السّآئِلینَ، ویَعْلَمُ ضَمیرَ الصّامِتینَ، لِکُلِّ مَسْئَلَه؛ ای که مالک حاجات خواستارانی و ای‌ که نهاد خاموشان دانی برای هر خواسته‌ای، مِنْکَ سَمْعٌ حاضِرٌ وَجَوابٌ عَتیدٌ. اللّهُمَّ وَمَواعیدُکَ الصّادِقَهُ واَیادیکَ الفاضِلَهُ؛ از جانب تو گوشی شنوا و پاسخی آماده است خدایا به‌حق وعده‌های راستت و نعمت‌های بسیار، وَ رَحْمَتُکَ الواسِعَهُ فَاَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّد وَآلِ محمد؛ و رحمت وسیعت از تو خواهم که درود فرستی بر محمّد و آل محمد، واَنْ تَقْضِیَ حَوائِجی لِلدُّنْیا وَالاْخِرَهِ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدیرٌ؛ و حوایج دنیا و آخرتم را برآوری که به‌راستی تو بر هر چیز توانایی. (11)
همچنین رسول خدا (ص) فرموده‌اند: هر کس در ماه رجب ۱۰۰ مرتبه بگوید «أَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذِی لا إلهَ إِلاّ هُوَ، وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و در پایان صدقه‌ای بدهد، خداوند کارش را به رحمت و مغفرت پایان دهد و هر کس ۴۰۰ مرتبه آن را بگوید فضیلت شهیدان را دارد. (12)
همچنین ایشان فرمودند: کسی که در ماه رجب هزار مرتبه «لا اِلهَ اِلاَّ اللّه» بگوید، خداوند برای او حسنات فراوانی می‌نویسد. (13)
در روایتی آمده است: «هر کس در ماه رجب، در وقت صبح، ۷۰ مرتبه و شبانگاه نیز ۷۰ مرتبه بگوید اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ أَتُوبُ اِلَیْهِ و پس‌ازآن، دست‌ها را بلند کند و بگوید أَللّهُمَّ اغْفِرْ لی وَ تُبْ عَلَیَّ اگر در همان ماه رجب بمیرد، خداوند از او راضی خواهد بود…». (14)
«سیّد بن طاووس» در «اقبال» فضیلت فراوانی برای خواندن سوره «قل هو الله احد» در ماه رجب نقل کرده است. ازجمله از رسول خدا (ص) روایت کرده است که هر کس با نیت پاک در ماه رجب، ۱۰ هزار مرتبه سوره «قل هو الله احد» را بخواند، وارد عرصه قیامت شود درحالی‌که از گناه پاک باشد مانند روزی که از مادر متولدشده است و ۷۰ فرشته به استقبال او می‌آیند و به وی بشارت بهشت را می‌دهند. (15)
همچنین آن حضرت فرمود: هركس  صدبار «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» بخواند، او و فرزندان و خاندان و همسايگانش مبارك و پر خیروبرکت مى‌گردند و هركس آن را در ماه رجب بخواند،  خداوند متعال  دوازده  كاخ آراسته به مرواريد و ياقوت در بهشت براى او بنيان مى‌نهد و یک‌میلیون عمل نيك براى او مى‌نويسد، سپس مى‌گويد: بنده‌ى مرا ببريد و آنچه را كه براى او مهيا كرده‌ام به او نشان دهيد. ده هزار  قهرمان كه كارگزار جايگاه سكناى او در بهشت هستند، مى‌آيند  و در یک‌میلیون كاخ از مرواريد و یک‌میلیون كاخ از ياقوت سرخ را به روى آنان مى‌گشايند، به‌گونه‌اى كه همه‌ى آن كاخ‌ها به مرواريد و ياقوت و پارچه‌هاى زيبا و جواهرآلات آراسته‌شده‌اند  و توصيف‌كنندگان از وصف آن عاجزند و جز خداوند -تبارك و تعالى-از آن اطلاع ندارد. هنگامی‌که شخص آن كاخ‌ها را مى‌بيند، سرگشته مى‌گردد و مى‌گويد: اين براى كدام‌يك از پيامبران است؟ گفته مى‌شود: براى هركس كه «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» خوانده است. (16)
در روایتی از رسول خدا (ص) نقل‌شده است که آن حضرت فرمود: «هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بدارد و چهار رکعت نماز بگزارد (هر دو رکعت با یک سلام) و در رکعت اول ۱۰۰ مرتبه «آیه‌الکرسی» بخواند و در رکعت دوم ۲۰۰ مرتبه «قل هو الله احد»، پیش از مردن جای خود را در بهشت می‌بیند و یا دیگری جای او را ببیند (و برای او توصیف کند). (17)
برخی از ادعیه دیگر هم در منابع ذکرشده که توسط مرحوم محدث قمی در کتاب مفاتیح‌الجنان جمع‌آوری‌شده است. برای بهره‌مندی از این سفره پرفیض الهی می‌توان از این ادعیه بهره برد.
مناسبت‌های ماه رجب
مشروح تقویم و اعمال ماه رجب بنا بر منابع دینی به این شرح است:
روز اول: مطابق بعضی از روایات، روز ولادت امام محمدباقر (ع) در سال ۵۷ هجری
روز سوم: روز شهادت امام علی النقی (ع) در سال ۲۵۴ هجری
روز دهم: روز ولادت امام محمدتقی (ع) طبق بعضی از روایات
روز سیزدهم: روز ولادت امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب (ع) در داخل کعبه؛ ۱۲ سال قبل از بعثت رسول خدا (ص)
روز پانزدهم: مطابق برخی از نقل‌ها، روز وفات حضرت زینب کبری (س) در سال ۶۳ هجری
روز هجدهم: روز وفات جناب ابراهیم، فرزند رسول خدا (ص)
روز بیست و پنجم: روز شهادت امام موسی بن جعفر (ع) در سال ۱۸۳ هجری
روز بیست و ششم: مطابق روایتی، روز وفات حضرت ابوطالب (ع)
روز بیست و هفتم: بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص)
نتیجه:
فضایل ماه رجب بسیار است و اعمال زیادی در کتب ادعیه معتبر برای این ماه ذکرشده است، لذا می‌توان با بهره بردن از این فرصت، خود را به خداوند نزدیک و از ماه شعبان و ماه رمضان بهره بیشتری کسب نمود.

پی‌نوشت‌ها:
1.    ابن‌بابویه، محمد بن على. الأمالي ( للصدوق)، كتابچى‏، تهران، ص 534
2.    ابن‌بابویه، محمد بن على‏، عيون أخبار الرضا علیه‌السلام، نشر جهان‏، تهران‏، ج‏2، ص 71
3.    مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی بحار الأنوار (ط - بيروت)، دار إحياء التراث العربي‏، ج‏94، بيروت‏، ص 47.
4.    برگرفته از: سید محمود طاهری، ماه عجب (فضیلت ماه رجب)مجله  موعود  مرداد 1385، شماره 66 .
5.    ابن طاووس، على بن موسى‏، إقبال الأعمال (ط - القديمة، دار الكتب الإسلاميه‏، تهران‏)، ج‏2، ص: 628.
6.    ابن‌بابویه، محمد بن على. الأمالي ( للصدوق)، كتابچى‏، تهران، ص 542
7.    فضائل الأشهر الثلاثة، ابن‌بابویه، محمد بن على‏، کتاب‌فروشی داورى‏، قم، ص: 18
8.    ابن‌بابویه، محمد بن على. الأمالي ( للصدوق)، كتابچى‏، تهران، ص 10.
9.    مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی بحار الأنوار (ط - بيروت)، دار إحياء التراث العربي‏، ج‏94، بيروت‏، ص 47
10.    طوسى، محمد بن الحسن‏، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، مؤسسة فقه الشيعة، بیروت، ج‏2، ص: 818
11.    همان، ص 801
12.    ابن طاووس، على بن موسى‏، إقبال الأعمال (ط - القديمة، دار الكتب الإسلاميه‏، تهران‏)، ج‏2، ص: 648.
13.    همان، ص: 629.
14.    عمان، ص 648.
15.    همان.
16.    همان.
17.    همان، ص 637.
 

صفحه‌ها