كلام

یکنفر از ما پرسیدچرا مسلمانها روزه میگیرند دلایل زیادی برای ایشان آوردیم ولی قانع نشدند.از جمله اینکه روزه باعث میشه به گناه نکردن عادت کنیم ولی ایشون گفتند پس چرا این همه آدم بد توی ایران هست؟! به نظر شما چه جوابی باید به این فرد داد ؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
يكى از مسلّمات اسلامى اين است كه احكام شرعى تابع و برگرفته از مصالح و مفاسد واقعى است، يعنى هر امر شرعى به علت مصلحت ضرورى است و هر نهى شرعى ناشى از مفسده‏اى است كه بايد ترك شود. خدا براى اين كه بشر را به يك سلسله مصالح واقعى كه سعادت او در آن است برساند، امورى را واجب يا مستحب كرده است . براى اين كه بشر از مفاسد دور بماند، او را از پاره‏اى كارها منع نموده است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امرى بود و نه نهيى.
مصالح و مفاسد و به تعبير ديگر حكمت‏ها به گونه‏اى است كه اگر عقل انسان به آن‏ها آگاه گردد، عقل نيز همان حكم را مى‏كند كه شرع بيان كرده است. ولي ممکن است عقل به همه آن حکمت ها و مصالح نرسد اما يک مسلمان چون معتقد است به اين که همه احکام اسلام صد در صد مصلحت دارد و خداي حکيم محال است که دستور بي حکمت صادر کند ،در جايي هم که عقلش قادر به کشف مصلحت حکم نباشد، عمل به دستور و حکم خدا مي کند، چون يقين به وجود مصلحت در حکم دارد و مي داند که عقلش به خاطر کمي آگاهي نتوانسته مصلحت را کشف کند. پس مسلمان روزه مي گيرد ،گرچه اصلا نداند روزه چه منافعي دارد ،زيرا روزه را خدا واجب فرموده است و به طور يقين مي دانيم اگر روزه منافعي اعم از منافع جسمي و روحي براي انسان نداشت ،هرگز خدا آن را واجب نمي فرمود.
در مورد روزه :
روزه داراى حكمت‏ها و فوايدى است که در قرآن و روايات به آن اشاره شده است و مهم‏ترين آن ها عبارت است از:
1. تقوي وپرهيز از گناه:
از فوائد مهم روزه اين است كه تقواي الهي را در وجود انسان تقويت مي کند . روح انسان را «تلطيف»، و اراده انسان را «قوى»، و غرائز او را «تعديل» مى‏كند.
يكى از بزرگ ترين فلسفه روزه همين اثر روحانى و معنوى آن است. انسانى كه انواع غذاها و نوشابه‏ها در اختيار دارد و هر لحظه تشنه و گرسنه شد ،به سراغ آن مى‏رود، همانند درختانى است كه در پناه ديوارهاى باغ بر لب نهرها مى‏رويند. اين درختان ناز پرورده، بسيار كم مقاومت و كم دوامند. اگر چند روزى آب از پاى آن ها قطع شود، پژمرده مى‏شوند و مى‏خشكند.
اما درختانى كه از لابلاى صخره‏ها در دل كوه ها و بيابان ها مى‏رويند و نوازشگر شاخه‏هاي شان از همان طفوليت، طوفان هاى سخت، و آفتاب سوزان، و سرماى زمستان است، و با انواع محروميت ها دست به گريبانند، محكم و بادوام و پراستقامت و سخت كوش و سخت جانند!
روزه نيز با روح و جان انسان همين عمل را انجام مى‏دهد. با محدوديت هاى موقت به او مقاومت و قدرت اراده و توان مبارزه با حوادث سخت مى‏بخشد، و چون غرائز سركش را كنترل مى‏كند، به قلب انسان نور و صفا مى‏ دهد.
روزه انسان را از عالم حيوانيت ترقى داده و به جهان فرشتگان صعود مى‏دهد. جمله لعلكم تتقون (باشد كه پرهيزگار شويد) در آيه 183 سوره بقره در بيان فلسفه وجوب روزه اشاره به همه اين حقايق است.(1)
براي همين مسئله است که در ماه مبارک رمضان در کشور هاي اسلامي آمار جنايت و گناه به صورت چشم گير کاهش پيدا مي کند . انجام کارهاي نيک زياد مي شود. در اثر همين تقويت تقواي الهي درماهاي ديگر نيز جنايت و گناه کم تر صورت مي گيرد.
انجام گناه و خيانت به خاطر ضعف تقوي است . کساني مرتکب گناه و جنايت مي شوند که يا معتقد به روزه و نماز نيستند يا به نحوي از روزه و نماز فرار مي کند.
اگر آمار جنايات در کشورهاي غير اسلامي را در نظر بگيريم، جنايات در کشورهاي اسلامي به مراتب کم تر از جنايات در کشور هاي غير اسلامي است. اين درحالي که است که در کشور هاي غير اسلامي مسئله ايثار و فداکاري، کمک به ديگران و انجام کارهاي نيک و خيرات بسيار به ندرت انجام مي شود ،ولي در بين مسلمانان انجام کارهاي نيک و خيرات و احسان و خدمت به ديگران به صورت يک فرهنگ عمومي و ضروري مي باشد. عامل اصلي آن تقويت روح در تقوي در کشورهاي اسلامي بين مسلمانان است.روزه تقويت گر تقوي و روحيه ايثار و فداکاري مي باشد.
2. روزه براى برقرارى مساوات ميان فقير و غنى است تا مردم با چشيدن طعم گرسنگى، به ياد فقيران و محرومان بيفتند و حق آنان را ادا كنند.(2)
3. روزه آرام بخش دل‏ها است.(3)
4. روزه اثر بهداشتى و درمانى فراوان دارد و باعث سلامتى و تندرستى جسم مى‏گردد.
پيغمبر مى‏فرمايد: «صوموا تصحوا؛روزه بگيريد تا سالم شويد» ( 4)
در حديث معروف ديگر نيز از پيغمبر رسيده است: «المعدة بيت كل داء و الحمية رأس كل دواء؛معده خانه تمام دردها است و امساك بالاترين دارو». ( 5)-

الكسى سوفورين (دانشمند روسى) روزه‏دارى را طريق درمان بسيارى از بيمارى‏ها- از جمله كم خونى، ضعف روده‏ها، رماتيسم، نقرس، بيمارى‏هاى چشم، مرض قند و بيمارى‏هاى كليه و كبد- مى‏داند.(6)
ممکن است حکمت و فايده هاي روزه منحصر به آنچه ذکر شد نباشد و حکمت هاي ديگري نيز ممکن است داشته باشد که ما به آن آگاهي پيدا نکرده باشيم.
پى‏نوشت‏
1. آيت الله مکارم، يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص 418.
2. من لايحضره الفقيه، ج 2، ح 9671- 6671.
3. امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد: الّصيامُ وَ الْحَجُّ تَسْكينُ الْقُلُوبِ .بحارالانوار، ج 78، ص 381.
4. همان، ج 96 ،ص 255.
5. همان،ج 14 چاپ قديم.
6. تفسير نمونه، ج 1، ص 236.

در قرآن مجید آمده کسانیکه جهاد میکنند با کسانیکه در خانه های خود می نشینند و در جهاد شرکت نمیکنند مساوی نیستند.با این توضیح سهمیه ها و امتیازاتی که برای جانبازان و آزاده ها از جانب دولتها در نظر گرفته می شود قابل قبول است اما امتیازاتی که برای فرزندان انها لحاظ می شود آیا درست است و چه توجیهی دارد؟واینکه آیا با ثوجه به این آیه شریفه اگر امتیازات برای خانواده های مجاهدان هم باید باشد چرا در کشور ما فقط مربوط به شهدا و جانبازان و ازادگان عزیز است نه تمام مجاهدان که در طی جنگ آسیبی ندیده ند؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط با اين مركز.
اختصاص بعضي از سهميه‌ها مانند سهميه دانشگاه براي جانبازان ، رزمندگان و خانواده شهدا تبعيض و بر خلاف دستورات دين نيست، زيرا تبعيض در جايي است که افراد با شرايط مساوي، سهم نامساوي داده شود؛ در حالي که شرايط جانبازان و خانواده شهدا با افراد ديگر مساوي نيست. در زماني که برخي افراد به کارهاي خود مشغول بودند و تحصيل مي‌کردند، آنان وقت خود را براي دفاع از کشور صرف کردند و جان خود را دادند. برخي ديگر عضوي از اعضاي بدن خود را از دست دادند . اين مسئله مطمئناً آنان را آسيب پذير کرده و از امکانات مادي آنان کاسته است، پس بايد به نوعي جبران شود. از طرف ديگر. آنان با فداکاري، سهم عمده در حفظ نظام و تماميت ارضي کشور داشته‌اند. اگر فداکاري شهدا و جانبازان و رزمندگان نبود،‌ ما امروزه شاهد اقتدار ملي و عظمت در عرصه‌هاي مختلف نبوديم، بدين‌سان به پاس خدمات و فداکاري شهيدان و جانبازان، اختصاص برخي از سهميه‌ها براي فرزندان آنان، امر معقول و منطقي است.
حمايت از فرزندان قهرمانان و جانبازان ريشة عقلاني و بين‌المللي دارد. امروزه در کشورهاي ديگر نيز از جانبازان و قهرمانان خود تجليل و در ابعاد گسترده از آنان حمايت مي‌کنند. به خانواده هاي آنان نيز بها مي دهند. همچنين حمايت از خانواده شهيدان و جانبازان سبب مي‌شود اگر در آينده خطرات کشور را تهديد کند، فرزندان شهدا با اطمينان از نظام دفاع مي کنند.
دقيقا نمي توان گفت در عصر رسول خدا(ص) و علي (ع) به خانواده شهدا سهميه اختصاص داده مي شد يا نه ؛ ولي حمايت از خانواده شهدا ، رزمندگان و جانبازان قطعا وجود داشته است. اينکه غنايم جنگي بين سربازان و لشگريان اسلام تقسيم مي شد ، در حقيقت کمک خوبي براي خانواده و رزمندگان بود، زيرا همين اموال بعد در اختيار خانواده سربازان اسلام قرار مي گرفت؛ و اين در حالي است که در جنگ ايران و عراق اموال-که به دست مي آمد- بين آن ها تقسيم نمي شد. همه اموالي که از دشمن گرفته مي شد ،در اختيار دولت قرار مي گرفت.
از طرف ديگر قانون در مجلس شوراي اسلامي نوشته مي شود و مخالفان و موافقان بحث مي کنند و بالاخره يک طرف راي بيش تر مي آورد و نظر آن طرف به عنوان قانون پذيرفته مي شود و اين قانون در شوراي نگهبان مطرح و بررسي مي شود، اگر با مباني ديني و مباني قانون اساسي مخالف نبود، تاييد مي شود. ممکن است ما و شما قانوني را صحيح ندانيم و استدلال هاي پشتوانه آن را سست شمرده و نپذيريم ،ولي بالاخره تا زماني که قانون است، بايد بدان عمل کنيم.
قانون تسهيلات براي آزادگان و جانبازان هم براي خود آزادگان و جانبازان و خانواده هاي شان ،يعني زن و فرزندشان امتيازاتي قائل شده ، ممکن است بعضي از امتيازها از نظر ما هم صحيح نباشد، ولي الآن اين قانون است و بايد اجرا شود.
البته درست است که بيت المال بايد به طور مساوي تقسيم شود اما حاکم اسلامي بودجه اختصاصي هم در اختيار دارد که بتواند مطابق اقتضاي مصالح از آن استفاده کند . نمونه هاي آن در تاريخ کم نيست .

من به قدرت خدا کاملا ایمان دار ولی می خواهم بدانم خداوند چگونه می تواند حاجت و آرزویی از انسان را که کاملا به دست انسانهاست مثل ادای قرض،رسیدن دو جوان به هم و...را برآورده کند.آیا برآورده شدن این دعاها دخالت در امور انسانی نیست

با سلام و تشکر از ارتباط با اين مرکز
از نظر جهان‌بيني مادي،‌ عوامل مؤثر در سرنوشت انسان، منحصراً مادي است. گاهي بشر بر اثر عفلت و عوامل غير فطري، علت هاي متوسّط را مي بيند و به علت اصلي و مبدأ كلّ و سرچشمه همه خيرات توجه ندارد.بعضي چونان قارون بر اثر تنگ نظري علمي فقط سبب مباشر و علّت قريب را بنگرند مي گويند: «إِنَّما أوُتيتُه عَلي عِلمٍ عِندي» ثروت خود را براساس عيم و دانايي خودم به دست آوردم.(1) در حالي که از نظر جهان‌بيني الهي تنها حق تعالي است كه به عنوان علّت كلّ، و مسبب الأسباب همه اين امور را اداره مي كند.اداي قرض و غيره امور انساني است اما همه کاره انسان نيست .جمله« لا حول و لا قوه الا بالله »معنايش اين است که اگر آدمي کاري مي کند، به قدرت خداست .اگر او بخواهد مي شود و اگر نخواهد نمي شود.كسي كه خداوند را با اوصاف كمالي‏اش شناخت و او را قدرتمندي با اراده در صحنه هستي ديد، ديگر تنها در قالب اسباب و علل عادي و مادي حوادث جهان را تفسير نخواهد كرد؛ بلكه مشيت نافذه او را در همه جا مي‏بيند . حوادث و امور را با در نظر گرفتن اين واقعيت بزرگ توضيح مي‏دهد.
اگر آدمي با اين نگرش به طبيعت بنگرد هنگامي كه مثلا ً بزرگ ترين و مستحكم ترين سد ّو ديوار فلزي را به عنوان سد ّ سكندر مي سازد خواهد گفت: «هذا رَحمَة مِنْ رَبّي» اين از لطف و رحمت پروردگار من است.(2)
.يكي از نام هاي مقدس خداوند، "مسبّب الأسباب" است. مسبب الأسباب يعني سبب ساز. او سسبي را مي آفريند كه انسان بتواند با آن، چيزهايي را كه لازم دارد، تهيه كند، نه اين كه پشت سر دعا به اين انتظار باشد كه از راه غيب ماشيني پشب در منزلش پارك كند.
در ماه مبارك رمضان دعايي از پيامبر نقل شده است: ... خدايا! هر فقير را بي نياز گردان. خدايا! قرض هر مقروضي را ادا فرما... فقر ما را به غنا و بي نيازي بدل گردان. وقتي فقر انسان به غنا تبديل شد، هر چه را كه نياز دارد، به دست خواهد آورد.
پس انسان مي تواند براي سلامتي، به دست آوردن مال، اداي قرض و ... دعا كند، زيرا‌ عوامل روحي و معنوي نيز، هم‌چون عوامل مادي در سرنوشت انسان مؤثرند. استاد مطهري مي‌گويد: «از نظر جهان‌بيني الهي، جهان هم شنواست و هم بينا،‌ ندا و فرياد جاندارها را مي‌شنود و به آن ها پاسخ مي‌دهد. به همين جهت دعا يکي از علل اين جهان است که در سرنوشت انسان مؤثر است. جلو جريان‌هايي را مي‌گيرد و يا جريان‌هايي به وجود مي‌آورد. به عبارت ديگر، دعا يکي از مظاهر قضا و قدر است که در سرنوشت حادثه‌اي مي‌تواند مؤثر باشد يا جلو قضا و قدري را بگيرد».(3)
امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «دعا قضاي الهي را بر مي‌گرداند و تغيير مي‌دهد، اگر چه قضاي الهي محکم شده باشد. از اين رو زياد دعا کن که آن کليد هر رحمت و بر آوردن هر حاجت است».(4)
از امام کاظم (ع) نقل شده که فرمود: «بر شما باد به دعا کردن زيرا دعا و درخواست از خدا بلائي را که از مرحلة ‌قدر و قضا گذشته و جز امضاي آن نمانده (يعني تمامي اسباب آن فراهم شده ،ولي هنوز در خارج وجود پيدا نکرده) بر مي‌گرداند».(5)
امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «خدا را بخوان و دعا کن و مگو کار گذشته است».(6)
بر اين اساس موساى كليم(ع) براي رفع گرسنگي دعا کرد و عرضه داشت: «پروردگاررا! به آن‏چه به من از نيكى عطا كنى نيازمندم:رَبِّ إِنِّى لِمَا أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ».امام علي عليه السلام مى‏فرمايد: «به خدا سوگند! موسى عليه السلام غير از قرص نانى كه بخورد، از خدا نخواست؛ زيرا وى (از زمانى كه از مصر فرار كرد و به سوى مدين آمد) از گياهان زمين تغذيه مى‏كرد تا آن‏جا كه بر اثر لاغرى شديد و تحليل رفتن گوشت بدن او رنگ سبز گياه از پشت پرده شكمش آشكار بود» او در اين حال از خداوند غذايى ساده كه گرسنگى‏اش را برطرف كند، تمنّا كرد. (7)

پي‌نوشت‌ها:
1. كهف(18) آيه78
2. همان، آيه98
3. استاد مطهري، مجموعة آثار، ج 1، ‌ص 406.
4. اصول کافي، ج 4، ص 216.
5. ترجمه الميزان، ج 2، ص 55.
6. اصول کافي، ج 4، ص 213.
7. نهج البلاغه ،خطبه 160

فلسفه ماه های حرام چیست؟

فلسفه ماههای حرام چیست؟برخی میگویند فلسفه ماههای حرام در دوران عرب جاهلیت است وبه خاطر جلوگیری از جنگهای عربهای جاهلی بود .بنابر این ایا بخاطر جلوگیری ازجنگهای اعراب جاهلی،برای ما هم باید این 4 ماه ،ماه حرام باشد و به همین علت در برخی جرایم دو برابر دیه باید بدهیم؟برخی میگوینداز زمان حضرت ابراهیم این ماهها حرام بوده ،علت حرام بودن هر کدام از ماههای حرام در ان زمان چیست؟لطفا کامل توضیح دهید؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
فلسفه وجودى ماه‏هاى حرام از سوى خدا و به خاطر دست كشيدن از قتل و خون ريزى وجدال است، تا دامنه آرامش و امنيّت فراگير شود و آدميان در اين مدّت با آسايش خاطر بتوانند در سايه عبادت و بندگى خدا سعادت خويش را تأمين نمايند.(1)
انسانى كه مدتى نسبتاً طولانى سختى‏ها و گرفتارى‏هاى جنگ را پشت سر گذاشته، با خاموش شدن صداى چكاچك شمشيرها در ماه‏هاى حرام فرصت پيدا مى‏كند به گذشته خود بينديشد. اى بسا ترك جنگ در اين مدت عاملى براى برقرارى صلح و آرامش باشد؛(2) اسلام طرفدارصلح و آرامش و امنيت است . اگر دشمن بخواهد از اين قانون اسلامى سوء استفاده كند و حريم ماه‏هاى حرام را بشكند، اجازه مقابله به مثل داده شده است.(3)
كلمات برخى از مفسّران حاكى از اين است كه اعراب جاهلى حرمت اين ماه‏ها را رعايت كرده‏اند، به گونه‏اى كه اگر قاتل پدر خود را در اين فاصله زمانى مشاهده مى‏كردند، به او كارى نداشتند.(4)
امّا حرمت اين چهار ماه از چه زمانى آغاز شده است، برخى گفته‏اند:
حرمت اين ماه‏ها از شريعت حضرت ابراهيم(ع) است.(5)
از برخى روايات استفاده مى‏شود سرآغاز حرمت ماه‏هاى حرام، آغاز آفرينش آسمان‏ها و زمين است؛ در روايتى از امام باقر(ع) آمده است:
به احترام كعبه، خدا حرمت ماه‏هاى حرام را در كتاب خود، همان روزى كه آسمان و زمين را آفريد، وضع كرد كه سه ماه آن پشت سر هم و يك ماه آن جداگانه است.(6) دراين باره قرآن مى‏گويد:
تعداد ماه‏ها نزد خداوند در كتاب (آفرينش) الهى از آن روز كه آسمان و زمين را آفريد، دوازده ماه است كه از آن چهار ماه، ماه حرام است.(7)
نتيجه :
دليل حرمت اين ماه ها روايات اهل بيت است . ممکن است ما دليل بسياري از احکامي که از جانب خداوند حکيم صادر شده است ندانيم. به همين علت است که در آموزه هاي اسلامي بر تعبد و اطاعت پذيري تاکيد شده است. در روايات وارد شده است آنچه که پيامبر (صلي الله عليه وآله ) حلال کرده،تا قيامت حلال است. آنچه که پيامبر حرام کرده است، تا قيامت حرام مي باشد.(8)
پى نوشت‏ها:
1. تفسير الميزان، علامه طباطبائى، ج 9، ص 280.
2. تفسير مجمع البيان، طبرسى، مؤسسه اعلمى، بيروت، ج 5، ص 50.
3. تفسير نمونه، ج 7، ص 409 - 408.
4.تفسير مجمع البيان، همان؛ التبيان فى تفسير القرآن، محمد بن الحسن الطوسى، داراحياء التراث العربى، بيروت، ج 5، ص 214.
5. تفسير الميزان، همان، ص 281.
6. كافى، كلينى، دار صعب، بيروت، ج 4، ص 241 - 240.
7. توبه (9) آيه 36.
8. اصول کافي ، ج1 ، ص57 .

فلسفه ماههای حرام چیست؟برخی میگویند فلسفه ماههای حرام در دوران عرب جاهلیت است وبه خاطر جلوگیری از جنگهای عربهای جاهلی بود .بنابر این ایا بخاطر جلوگیری ازجنگهای اعراب جاهلی،برای ما هم باید این 4 ماه ،ماه حرام باشد و به همین علت در برخی جرایم دو برابر دیه باید بدهیم؟برخی میگوینداز زمان حضرت ابراهیم این ماهها حرام بوده ،علت حرام بودن هر کدام از ماههای حرام در ان زمان چیست؟لطفا کامل توضیح دهید؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
فلسفه وجودى ماه‏هاى حرام از سوى خدا و به خاطر دست كشيدن از قتل و خون ريزى وجدال است، تا دامنه آرامش و امنيّت فراگير شود و آدميان در اين مدّت با آسايش خاطر بتوانند در سايه عبادت و بندگى خدا سعادت خويش را تأمين نمايند.(1)
انسانى كه مدتى نسبتاً طولانى سختى‏ها و گرفتارى‏هاى جنگ را پشت سر گذاشته، با خاموش شدن صداى چكاچك شمشيرها در ماه‏هاى حرام فرصت پيدا مى‏كند به گذشته خود بينديشد. اى بسا ترك جنگ در اين مدت عاملى براى برقرارى صلح و آرامش باشد؛(2) اسلام طرفدارصلح و آرامش و امنيت است . اگر دشمن بخواهد از اين قانون اسلامى سوء استفاده كند و حريم ماه‏هاى حرام را بشكند، اجازه مقابله به مثل داده شده است.(3)
كلمات برخى از مفسّران حاكى از اين است كه اعراب جاهلى حرمت اين ماه‏ها را رعايت كرده‏اند، به گونه‏اى كه اگر قاتل پدر خود را در اين فاصله زمانى مشاهده مى‏كردند، به او كارى نداشتند.(4)
امّا حرمت اين چهار ماه از چه زمانى آغاز شده است، برخى گفته‏اند:
حرمت اين ماه‏ها از شريعت حضرت ابراهيم(ع) است.(5)
از برخى روايات استفاده مى‏شود سرآغاز حرمت ماه‏هاى حرام، آغاز آفرينش آسمان‏ها و زمين است؛ در روايتى از امام باقر(ع) آمده است:
به احترام كعبه، خدا حرمت ماه‏هاى حرام را در كتاب خود، همان روزى كه آسمان و زمين را آفريد، وضع كرد كه سه ماه آن پشت سر هم و يك ماه آن جداگانه است.(6) دراين باره قرآن مى‏گويد:
تعداد ماه‏ها نزد خداوند در كتاب (آفرينش) الهى از آن روز كه آسمان و زمين را آفريد، دوازده ماه است كه از آن چهار ماه، ماه حرام است.(7)
نتيجه :
دليل حرمت اين ماه ها روايات اهل بيت است . ممکن است ما دليل بسياري از احکامي که از جانب خداوند حکيم صادر شده است ندانيم. به همين علت است که در آموزه هاي اسلامي بر تعبد و اطاعت پذيري تاکيد شده است. در روايات وارد شده است آنچه که پيامبر (صلي الله عليه وآله ) حلال کرده،تا قيامت حلال است. آنچه که پيامبر حرام کرده است، تا قيامت حرام مي باشد.(8)
پى نوشت‏ها:
1. تفسير الميزان، علامه طباطبائى، ج 9، ص 280.
2. تفسير مجمع البيان، طبرسى، مؤسسه اعلمى، بيروت، ج 5، ص 50.
3. تفسير نمونه، ج 7، ص 409 - 408.
4.تفسير مجمع البيان، همان؛ التبيان فى تفسير القرآن، محمد بن الحسن الطوسى، داراحياء التراث العربى، بيروت، ج 5، ص 214.
5. تفسير الميزان، همان، ص 281.
6. كافى، كلينى، دار صعب، بيروت، ج 4، ص 241 - 240.
7. توبه (9) آيه 36.
8. اصول کافي ، ج1 ، ص57 .

یا سلام می خواستم در مورد صحت این خطبه ازتون سوال کنم. در نهج البلاغه خطبه 79 از امام علی (ع) آمده است :((ای مردم، بدانید که زنان را ایمان ناقص است و بهره‌مندیهایشان ناقص است ‏و عقلهایشان ناقص است. اما ناقص بودن ایمانشان از آن روست که در ایام حیض ‏از خواندن نماز و گرفتن روزه معذورند و ناقص بودن عقلهایشان، بدان دلیل‌است که شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است و نقصان بهره‌مندیشان در این ‏است که میراث زنان نصف میراث مردان است. از زنان بد بپرهیزید و از زنان خوب ‏حذر کنید و کار نیک را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهید، تا به کارهای زشت ‏طمع نکنند.)) آیا ئاقعا امام چنین دید گاهی در مورد زنان داشته اند؟قبلا از پاسخ گویی شما تشکر میکنم.

پاسخ:

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خداوند انسان را آفريد تا خليفه و نمايانگر جمال و جلال او باشد و انسان اعم از زن و مرد است :
اني جاعل في الارض خليفه؛ (1) من مي خواهم در زمين خليفه ام را بيافرينم.
اين خليفه نه فقط مردها بلکه نوع انسان اعم از زن و مرد است . به همين جهت گرچه حضرت آدم عليه السلام به عنوان واسطه و پيامبر، وحي را دريافت مي داشت، ولي مخاطب وحي آدم و حوا و نسل آن دو بودند. هر دوي آنان در بهشت ساکن شدند و از خوردن شجره منع شدند . شيطان دشمن هر دو معرفي شد و شيطان هر دو را گول زد . هر دو مرتکب خوردن از درخت شدند . هر دو از بهشت اخراج گرديدند و به سکونت در دنيا محکوم شدند :
"اسکن انت و زوجک الجنه و کلا منها رغدا حيث شئتما و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمين فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما کانا فيه "(2)
ان هذا عدو لک و لزوجک فلا يخرجنکما من الجنه(3)
فوسوس لهما الشيطان ...(4)
در ايات بالا مشاهده مي کنيد که سخن از آدم و حوا است ،بدون هيچ تفاوتي؛ بعد هم شيطان دشمن بني آدم ،اعم از زن و مرد معرفي گرديد .حکم اخراج براي همه محسوب شد و اعلام گرديد همه کساني که تابع پيامبران شوند، دوباره به بهشت و لقاي خدا و مقامات بالاي انساني از جمله مقام خلافت نايل مي شوند و هيچ اختصاصي به مردها ندارد :
يا بني آدم لا يفتننکم الشيطان کما اخرج ابويکم من الجنه ...يا بني آدم اما ياتينکم رسل منکم يقصون عليکم آياتي فمن اتقي و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون(5)
و اگر شيطان مامور به سجده برآدم شد ، او نماد و مظهر انسان بود.
خطاب هاي قرآن هم هيچ اختصاصي به مردان ندارد .همچنين تکاليف همه عمومي است، زيرا خطاب ها و تکاليف عموما (جز در موارد کم اختصاصي)خطاب به انسان و بني آدم و ناس است که شامل مرد و زن مي شود . ملاک کرامت هم تقوا است که مي تواند در مرد باشد يا زن ؛حقوق هر دو هم (جز در موارد محدودي) يکسان است . همان گونه که مرداني را به عنوان الگوي انساني معرفي کرده ، زناني نيز به عنوان الگوي انساني معرفي شده اند:
ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأة فرعون ...و مريم ابنت عمران (6)
بنا بر اين از ديدگاه قرآن که محور و معيار است . روايات ، زن و مرد هر دو در انسانيت و ظرفيت کمال يکسان بوده ، جز تفاوت هاي لازم خلقتي ، تفاوتي ندارند . زن از لحاظ مقام انساني هيچ نقصاني ندارد . هر دو به يکسان مورد خطاب واقع شده و اگر در بعض آيات و روايات بيان نقص در زنان ديده مي شود، با توجه به روحيات و اخلاقيات موجود در جامعه بوده ، ناظر به واقعيت ها است، نه اينکه بخواهد حکم صادر کند و تاييد يا انکار کند . مثلا در سوره زخرف در جواب کافران و مشرکان که ملائکه را دختران خدا مي دانستند و پسر را نه براي خدا که براي خود فرض مي کردند (تقسيم بندي ظالمانه اي که چيز برتر از نظر خودشان را مال خود دانسته و چيز فرودست را براي خدا مي دانستند، در حالي که عدل و ايمان حکم مي کند خوب ها را از آن خدا دانسته و بدها را براي خود فرض کنيم)، مي فرمايد:
"او من ينشؤا في الحلية و هو في الخصام غير مبين" (7)
آيا کسي را که در زيور آلات رشد مي کند و در خصومت نمي تواند حجت بياورد،براي خدا قرار مي دهيد؟!
اين آيه ، بيان يک حقيقت و وضعيت عام و فراگير است نه اينکه در مقام تاييد باشد . معمولا غالب زن ها همت شان زيور آلات است و روايتي هم به اين بيان وارد شده است:
ان النساء همهن زينة الحياةالدنيا و الفساد فيها؛(8)
همت زنان زينت زندگي دنيا و فساد در آن است.
همچنان که در غالب جامعه ها، زنان امکان رشد عقلي و اجتماعي نمي يابند .در حال و هواي کودکانه و بازي و تجمل مانده و زبان دفاع از خود پيدا نمي کنند.اين وضعيت غالب زنان در غالب زمان هاست ،نه اينکه اراده خدا اين گونه باشد.
بيان امام علي هم ناظر به وضعيت زنان در غالب اجتماعات و واقعيت خارجي است . ايشان مي فرمايد: ايمان زنان ناقص است زيرا در ماه چند روز از نماز و...باز مي مانند و عقل آنان نقصان دارد زيرا شهادت دو زن برابر يک مرد است . حظ و بهره آنان ناقص است زيرا سهم آنان از ارث نصف سهم مردان است .(9)
اگر در روايت بالا هم دقت کنيد، بيان واقعيت است، نه اين که تحقير آميز باشد .ايمان زنان ناقص است ،ولي توجيه نشان مي دهد اين نقصان، خلقتي است . نقصان اکتسابي نيست .منظور ايمان اکتسابي نيست . دليل بر پايين بودن نمي باشد.اين خلقت است که او را اين گونه آفريده ،حظ و بهره او را از نماز کم کرده ، او تقصيري در اين مورد ندارد . با نماز نخواندن در ايام عادت، نه تنها گناه نمي کند بلکه مطيع است . راه جبران هم دارد .هم چنين است نقصان عقل تجربي آنان ، زيرا آنان بيش تر به امور منزل و فرزندان و خانواده توجه دارند . قوه حافظه آنان در مسائل اجتماعي ضعيف مي شود . در نظام اقتصادي اسلام نيز بهره مستقيم آنان از ارث در غالب موارد نصف مرد است .اين هم به عمل آنان ارتباط ندارد و حکم خداست . پس اين روايت بيان واقعيات است، نه تحقير و توهين و...
اميد است خدا معرفت ما را به دين هر چه بيش تر گرداند.
جهت اطلاع بيش تر مي توانيد به شرح هايي که بر خطبه مزبور نوشته شده، از جمله پيام امام امير المومنين ، نوشته آيه الله مکارم شيرازي مراجعه نماييد .
پي نوشت ها:
1- بقره(2)،ايه 30.
2- همان ،آيه 35-36.
3-طه(20)،آيه 117.
4- اعراف(7)،آيه 19-25.
5- همان ،آيه 27-35.
6-تحريم(66)،آيه 11-112.
7-زخرف(43)،آيه18.
8-بحارالانوار،ج2،ص495.
9- همان،ج32،ص247.

از حضرت زهرا(س) آمده است:"نزدیکترین حالات زن به خدا آنست که ملازم خانه خود باشد وبیرون از خانه نشود." و یا:"بهترین چیز برای زن آنست که مردی او را نبیند واو هم مردی را نبیند." باتوجه به اینکه امروزه زنان زیادی از کشور خودمان در بیرون از منزل فعالیت دارند این سخنان را لطفا برایم تشریح کنید.با تشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خاتم پيامبران(ص)، روزى در جمع مسلمانان سؤال كرد: مرا خبر دهيد كه بهترين چيز براى زنان كدام است؟ [بسيارى از حاضران جواب‏هايى دادند كه مورد تأييد قرار نگرفت تا اينكه‏] حضرت زهرا(س) فرمودند: بهترين چيز براى زنان آن است كه مردى را نبينند و مردى هم آنان را نبيند.
جواب صحيح فاطمه زهرا(س) پس از ناتوانى حاضران، چنان پيامبر را به وجد آورد كه فرمود: فاطمه پاره تن من است.(1)
در مورد اين روايت توضيحاتي لازم است:
اول: اين روايت از لحاظ سندى به طور مرسل نقل گرديده و سلسله راويان آن معلوم نيست. در ضمن در كتب اربعه حديثى نيز ثبت نشده است.
علامه مجلسى علاوه بر نقل فوق از مصباح‏الانوار، اين حديث را به شرح زير از كشف‏الغمه اربلى به نقل از اخبار فاطمه(س) از ابن‏بابويه به طور مرسل نقل كرده است: امام على(ع) فرمود: روزى در محضر رسول خدا بوديم و حضرت از ما سؤال كرد: مرا خبر دهيد كه بهترين چيز براى زنان كدام است؟ [جواب‏هاى ما مورد قبول واقع نشد ]و از دادن جواب [صحيح ]عاجز شديم. جمع متفرق شد [بدون اينكه جواب روشن گردد ]و من به خانه آمدم و جريان را به فاطمه(س) خبر دادم. ايشان فرمود: «خير للنساء ان لا يَرين الرجالَ و لا يراهنّ الرجالُ»؛ با شنيدن اين جواب به محضر رسول خدا بازگشتم و جواب را به سمع حضرتش رساندم.
حضرت فرمود: تو در جمع و نزد من كه بودى ،جواب را نمى‏دانستى، چه كسى تو را از جواب آگاه كرد؟ گفتم: فاطمه. حضرت متعجب و شادمان فرمود: فاطمه پاره تن من است.(2)
دوم: اين روايت از هيچ حكم الزامى بر فعل يا ترك خبر نمى‏دهد، بلكه ناظر به فضيلتى استحبابى است . فقيهان شيعه چون معتقد به آسان‏گيرى در دلايل مستحبات هستند، از نقّادى آن چشم پوشيده‏اند.
سوم: به نظر مى‏رسد اين حديث پيام متعالى، صحيح و بلندى دارد كه حفظ حريم و دورى از اختلاط و روابط فساد زاست . اين پيام در احاديث فراوان ديگرى تكرار شده است. خلاصه اينكه، سخن مذكور از چنان جلا و درخششى برخوردار است كه به صادر شدن آن از زهراى مرضيه(س) اطمينان مى‏بخشد.
چهارم: خيريت و افضليت مطرح شده در اين حديث، نسبى و غالبى است ،يعنى در غالب اوقات و در بيش تر برخوردها و فعاليت‏ها بهتر است زن طورى رفتار و عمل كند كه با مردى مواجه نشود . مردى هم با او مواجه نگردد. در بسيارى از حيطه‏هاى اجتماعى، آموزشى، خدماتى، سياسى و ادارى، زن مى‏تواند و شايسته است از اختلاط، هم‏نشينى و گفتگوهاى صميمى با مردان خوددارى ورزد . از اين موارد غير ضرورى، فسادخيز و فتنه‏ انگيز اجتناب ورزد. اما مواردى هست كه مواجه شدن زن با مرد و سخن گفتن و ... لازم و ضرورى است مانند ميدان كسب علم زنان از مردانى كه هم‏رتبه علمى آنان در بين زنان يافت نمى‏شود و برعكس، يا مواجه شدن براى امر به معروف، نهى از منكر، سفارش به حق و صبر و ... ترك چنين مواردى نه تنها خيريت و افضليت ندارد، بلكه مذموم است و از شمول حديث خارج مى‏باشد.
كسب علم در اين سطح و يا امر به معروف و نهى از منكر در آن مرتبه، از قدرت و توان همه زنان بلكه مردان خارج است [و قدرت هم شرط وجوب مى‏باشد] .فقط بعضى زنان هستند كه به اين درجه از شاگردى يا استادى مى‏رسند و يا داراى قدرت امر به معروف و نهى از منكر هستند .براى اين تعداد كم، چون انجام وظيفه ملازم با مواجه شدن با مردان بيگانه و در منظر آنان واقع شدن است. ديدن و ديده شدن عيب نيست و ترك آن فضيلت نمى‏باشد. فضيلت براى اين عده حضور در اجتماع و مواجه با آن مردان براى افاده و استفاده يا امر به معروف و نهى از منكر است.
سخن حضرت زهرا(س) در مورد فضيلت خوددارى زن از ديدن مردان و ديده شدن توسط آنان ناظر به ديدن و ديده شدن غالب افراد است كه ديدارها و ملاقات‏هاي شان با شائبه‏هاى گناه و فساد همراه است . بهتر آن است كه حتى‏الامكان از اين ملاقات‏ها و نشست و برخاست‏ها و گفتگوها احتراز شود؛ اما اگر زنانى محترمانه و با حرمت و كرامت در اجتماعى ظاهر شوند و به انجام اعمال صالح و مفيد اجتماعى بپردازند، گرچه لازمه چنين حضورى ديدن و ديده شدن توسط مردان بيگانه است، اما حضور بهتر از خوددارى از آن است.
زنان پيامبر(ص) با مردان ديگر مواجه مى‏شدند . قرآن آنان را نهى نكرد بلكه آداب و رفتار محترمانه را به آنان آموخت .آنان را از برج‏گونه ظاهر شدن و به ناز و كرشمه سخن گفتن نهى كرد . نه از مطلق خارج شدن از خانه و سخن گفتن با مرد نامحرم.
صحابه بزرگوارى همچون سلمان فارسى، ابوذر غفارى و جابر بن‏عبداللَّه انصارى خدمت حضرت زهرا(س) مى‏رسيدند . از ايشان علم مى‏آموختند حتى سلمان در كارهاى منزل به حضرت يارى مى‏رساند.
با توجه به مجموع ادله و روايات و سنت و سيره معصومان به خصوص سيره خود حضرت زهرا(س)، اسلام دعوت‏كننده به رعايت حريم و عفت و حيا در اجتماع توسط عموم و به خصوص زنان است . حضور عفيفانه و محترمانه زن را بر پرده‏نشينى و عزلت‏گزينى زن ترجيح مى‏دهد . زن و مرد را در برابر خدا، خود و اجتماع مسئول دانسته ، به كسب علم و كمال و تعالى اجتماعى فرا خوانده است .اين هدف و غايت جز با حضور صحيح، محترمانه، عفيفانه و حريم‏دار زنان محقق نمى‏شود.
پنجم:نكته تربيتى اين حديث از اهميت بسزايى به خصوص براى امروز جامعه اسلامى برخوردار است. حضرت مى‏خواهد به اين نكته توجه دهد كه نشست و برخاست‏هاى غير ضرورى و هوس‏آميز، سخن گفتن و خوش و بش‏هاى بى‏حساب و غلط در بين زنان و مردان، اجتماع را فاسد مى‏كند . پرهيز از آن لازم و ضرورى است . چون در غالب اين نشست و برخاست‏ها و خوش و بش‏ها زمام امر به دست زن است و مرد طالب و خواستار است كه از ايجاد آن ابتدائاً ناتوان مى‏باشد، پس بايد زنان را نسبت به آن هشدار داد .آنان را آگاه ساخت كه بهترين چيز براى آنان احتراز از اين گونه امور مى‏باشد.
كلام زهراى اطهر(س) رهنمون به سوى عفت و حيا و پوشش است. اگر زنان از اختلاط هاى بيجا و غير ضرورى و فسادانگيز با مردان بپرهيزند و به آنان هم اجازه چنين اختلاط هايى را ندهند، اگر در محيط كار بنا را بر رعايت حريم عفت، پوشيدگى، حيا و پاك دامنى بگذارند و روابط را بر مبناى انجام وظيفه دينى و انسانى و اجتماعى قرار دهند و جز در حد لازم و مفيد و صحيح با هم برخورد و ارتباط نداشته باشند، اگر امر به معروف و نهى از منكر، سفارش به حق و صبر، هميارى و همكارى در انجام عمل صالح و سبقت‏جويى به سوى رضاى خدا چارچوب ارتباط هاى اجتماعى مردان و زنان باشد، حضور اجتماعى زن، عمل صالح و انسان‏ساز خواهد بود. در غير اين صورت، حضورش جز وزر و وبال خود و اجتماع نيست و عواقب ناگوارى به دنبال خواهد داشت.
پى‏نوشت ها:
1. بحارالانوار ج‏100، ص‏238 به نقل از مصباح‏الانوار.
2. همان، ج‏43، ص‏54 به نقل از كشف‏الغمه.

حضرت خضر بچه ای را می کشد چون در بزرگسالی باعث کافر شدن پدر و مادرش نشود چگونه اینجا بدا( بدا در امور تکوینی است) نیست ولی در کارهای انسانهای دیگر است؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
حضرت خضر مأمور الهي بود .كار او به عنوان يك انسان، يا قاضي و... تلقي نمي شود. بنابراين جريان قتل بچه اي توسط جناب خضر ربطي به مسئله بداء ندارد . خضر همانند حضرت عزرائيل يک مامور الهي بود که آن بچه را به قتل برساند . کار او از روي خواست خود او نبود، بلکه ماموريت داشت جان فرزند را بگيرد. از اين رو در تبيين علت کارش گفت:
«و ما فعلته عن امري ذلک تاويل مالم تسطع عليه صبرا؛ (1)
به دستور خود اين کار را نکردم، و اين بود سر کارهايي که توانايي شکيبايي در برابر آن ها نداشتي».
بنابراين خداوندي که مسئله بداء را مي داند و علم او به آينده و سرنوشت آن نوجوان قطعي است، خضر را مامور کرد تا او را به قتل برساند. پس اين کار خضر با مسئله بداء تعارض ندارد ،چون خدا مي‌دانست که بر اثر بداء تغييري در آن نوجوان به وجود نمي آيد ، دستور قتل او را به خضر داد. از اين جاست که جريان کار خضر با کارهاي ساير مردم غير قابل قياس است، چون ديگران چنين ماموريتي ندارند ، مگر در صحنه جهاد با کفار معاند که اين حکم خاص خود را دارد و ربطي به كار حضرت خضر ندارد.
پي‌نوشت‌ها:
1. کهف (18) آيه 82.
تفسيرنمونه، ج 12، ص 506.

1-نحوه ی ادا کردن تکبیره الاحرام و حرکت دست ها در حین آن چگونه است ؟ 2-آیا همه ی اجنه توانایی شیطان را در وسوسه ها و غیره دارند ؟ همچنین با توجه به اینکه اجنه می توانند تحت فرمان افراد قرار گیرند آیا این امکان وجود دارد که فردی به وسیله ی جن تحت اختیارش به فرد دیگری آسیب برساند ؟ 3-در سلام آخر نماز منظور از "کم" چه کسانی هستند ؟

پرسش 1:
متفرقه شرح : 1-نحوه ادا کردن تکبيره الاحرام و حرکت دست ها در حين آن چگونه است ؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
مستحب است نماز گزار در موقع گفتن تکبيره الاحرام و هم چنين در هنگام گفتن تکبيرهاي بين نماز، دست ها را تا مقابل گوش ها بالا ببرد و تکبير بگويد و از مقابل گوش ها دست بالاتر نرود.(1)
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، ج1، مسأله 955.
پرسش 2:
2-آيا همه اجنه توانايي شيطان را در وسوسه ها و غيره دارند ؟ همچنين با توجه به اينکه اجنه مي توانند تحت فرمان افراد قرار گيرند، آيا اين امکان وجود دارد که فردي به وسيله جن تحت اختيارش به فرد ديگري آسيب برساند ؟

پاسخ:
يقينا ابليس از طايفه جن است . وسوسه كردن هم به شكل هاي گوناگون ممكن است .از طرف هر موجود مختاري بر ديگري صورت بگيرد ، چنان كه ممكن است يك انسان ديگري را بر انجام كاري خاص وسوسه كند ؛ اما معلوم نيست كه نوع توانايي خاص شيطان در وسوسه همه انسان ها و قدرت زياد او در اختيار ديگر جنيان هم باشد .
در خصوص آسيب زدن جن به انسان بايد گفت: از نظر عقلي اين امر ممكن است ، همان گونه كه ممكن است، انساني يك فرد شرور و جاني را اجير كند تا به فرد ديگري آسيب بزند ؛ اما درعين حال تحقق اين امر بسيار بعيد و دور از ذهن است .به علاوه بر فرض اينكه چنين تلاشي صورت بگيرد ، معلوم نيست كه به نتيجه برسد زيرا اصولا جنيان تمايلي به ارتباط با انسان ها و برخورد با آنان را ندارند . امكان تسخير و به كار گرفتن جن بسيار بعيد است .
جنيان داراي توانايي محدودي هستند . اين گونه نيست كه هر كاري ازآن ها بر آيد ،آن هم در خصوص هر فردي ؛ چون موانع و امور بازدارنده زيادي هم وجود دارد كه مانع تعرض و آسيب زدن آنان به انسان هاي مومن و خداجو مي شود و زمينه اين امر را منتفي مي گرداند .
پرسش 3:
در سلام آخر نماز منظور از "کم" چه کساني هستند ؟
پاسخ:
تك تك افعال و اجزاي نماز نيز مثل اركان و اذكار آن همگي داراي اسرار و حكمت هايي است .مقصود از خطاب در سلام سوم نماز در نماز جماعت ، پيامبر اكرم‌ (ص) و امام و مأموم‌ها، بندگان نيكوكار، مسلمانان و... مي‌باشد . در صورتي كه نمازگزار تنها باشد، بايد در سلام سوم پيامبران‌، فرشتگان و... را در نظر داشته باشد و به آنان سلام کند . به همين خاطر سلام دوم و سوم نماز به صورت جمع آمده‌، شايد حكايت از اين واقعيت دارد كه اصل در نماز بر جماعت است و داراي اهميت زيادي مي‌باشد.
بنابراين مقصود از ضمير (کم) در السلام عليکم اگر در نماز جماعت باشد ، نمازگزاران و يا ملائکه و يا بندگان صالح خداست . اگر در نماز فرادا باشد ،باز خطاب به ملائکه و بندگان صالح خداست .
‏ مرحوم علامه در كتاب منتهى مي گويد: منفرد (کسي که نماز فرادا مي خواند ) دو ملك را قصد مى‏نمايد، و در نماز جماعت ، امام به علاوه ملكين ، مأمومين را قصد مى‏نمايد، و مأموم به علاوه ملكين هر كس را كه با او هست قصد مى‏نمايد،
قول ديگر قولى است كه ظاهرا از مرحوم علامه در قواعد است و حاصل‏ آن اين است كه امام جماعت در نماز جماعت و منفرد در نماز فرادا ، با گفتن السلام عليکم حاضرين از ملائكه و مسلمين از انس و جن را قصد مى‏كنند، همچنين است مأموم، ماموم با گفتن السلام عليکم به نمازگزارهاي حاضر و به ملائکه و به مسلمانان از جني ها خطاب مي کند .(1)
پي نوشت:
1 . شرح لمعه‌، شهيد ثاني‌، ج 1، ص 82، دفتر نشر فرهنگ اسلامي‌، تهران ؛
سرود يكتاپرستي‌، شهيد بهشتي‌;، ص 29، بنياد نشر آثار شهيد بهشتي؛
مرحوم سيد شفتي (ره )درکتاب تحفة الأبرار

در قرآن مجيد بيان شده اگر تمام انسان ها جمع شوند نمي توانند سوره اي بياورند ، پاسخ نقض اين مطلب در خود قرآن وجود دارد. سخنان لقمان که ذکر شده است. اگر جملات لقمان را که در قرآن ذکر شده است ،در کنار هم قرار دهيم و عنوان يک سوره به آن بدهيم، سوره اي ساخته ايم که اولا کاملا سخنان بشر است ؛ثانيا به هيچ عنوان از قرآن الگو برداري نکرده ايم چون اين سخنان را لقمان سال ها قبل از نزول بيان کرده است؛ ثالثا اينکه نمي توانيم بگويم اين جملات در حد و اندازه آيات قران نيست چون در حال حاضر مي بينيم اين جملات جزء آيات قران هستند ، از نظر حجم جملات و آيات هم ايرادي وارد نيست چون جمع جملات لقمان در قرآن از سوره کوثر طولاني تر مي شود...

با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
1. آنچه قرآن به آن تحدي کرده ، سوره است . سوره مجموعه اي از آيات است که نظم و ترتيب و به هم پيوستگي خاص داشته و در صدد رساندن يک پيام حق به بهترين و رساترين و جذاب ترين بيان است. سوره هم حداقل سه آيه و يک سطر است مثل کوثر تا 286 آيه و حجمي در حدود يک دوازدهم قرآن و دو جزء و نيم.(قرآن به سي جزء تقسيم شده است). در قرآن سوره اي نداريم که به طور کامل نقل سخن يک فرد باشد بلکه سخن افراد در ضمن سوره ها نقل شده و جزئي از سوره ها است. بله اگر همه سخنان بعض افراد مثل لقمان را جمع آوري کنيم، از لحاظ حجم در حد يک بلکه چند سوره عصر است ، ولي سوره نيست ، زيرا استحکام و نظم و غايت و هدف و... ، که در سوره ها هست، در آن مجموعه نيست. سوره درست کردن به جمع آوري چند عبارت و نام گزاري نيست. سوره درست کردن فقط کار خدايي است و رسول هم در آن دخيل نبوده است.
2. گويندگان سخناني که در قرآن حکايت شده اند، غالبا پيامبر يا افراد مورد الهام بوده اند . سخن آن ها وحي يا الهام خدايي بوده ، با سخن خدا که نمي توان به جنگ سخن خدا رفت.
3. گويندگان اين سخنان اين معنا و مفهوم را در زبان ديگر گفته اند . عربيت و لفظ و زيبايي عربيت، از خداست.
4. خدا تحدي را خطاب به مردم زمان نزول و بعد از آن اعلام کرده، آن هم به آوردن آنچه غير از قرآن باشد. اين سخنان کم يا زياد، الان جزو قرآن هستند و سخن خدا حساب مي شوند، گر چه بعضي نقل قول ديگران هستند ،ولي اگر كسي مي تواند سخناني منظم و محکم و پيوسته و هدفمند و حق از افرادي که قبل از اسلام بوده و سخن گفته اند، ارائه دهد که با قرآن همساني کند، اين گوي و اين ميدان.

صفحه‌ها