كلام
۱۳۸۹/۰۶/۰۵ ۱۱:۲۸ شناسه مطلب: 17652
۱۳۸۹/۰۶/۰۵ ۱۰:۳۶ شناسه مطلب: 17648
من دوستی دارم که پزشک هستند از خانواده ایی مسلمان که به خدا ایمان دارد نماز میخواند ولی سایر دستورات مثل روزه وحجاب وحرام بودن گوشت خوک و شراب را رد میکند و جالب اینکه با دلایل پزشکی بیان میکند که روزه و گرسنگی طولانی مدت باعث مرگ سلولهای مغزی میشود گوشت خوک ضرری ندارد چون دیگر محافظت میشود و نجاست خودش را نمیخورد شراب به مقدار کم برای قلب مفید است ووقتی به ایشان میگویم که برای پی به حقیقت باید به قرآن رجوع کند میگوید قرآن تحریف شده در جواب میگویم آخرین کتاب و دین پیامبر تحریف نشده میگوید سایر مذاهب هم همین ادعا را دارن و میگویند شما مسلمانان چرا ادعا میکنید فقط کتاب ما تحریف نشده(ایشان در خارج از کشور اقامت دارند)میخواستم لطف کنید و جوابی اصولی و پزشکی برای تمام این سئوال ها برای من بفرستید چون ایشان معتقدند که ما دین را از روی عادت بی تحقیق پذیرفته ایم و فقط از روی عادت روزه میگیریم مهم روزه بودن زبان و اعمال آدم است....
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
به دلايل فراوان قرآن موجود همان کتابي است که بر رسول خدا نازل شده ، بدون کم و زياد به دست ما رسيده است. برخي از دلايل عدم تحريف قرآن:
1. قرآن بر قلب پيامبر نازل شد و از آن جا به زبانش جاري گشت و به گوش مسلمانان رسيد و در قلب شان جاي گرفت. رسول خدا بدون اين که نياز به خواندن و نوشتن داشته باشد، به اراده خدا حافظ قرآن بود، زيرا قرآن بر قلبش نازل و در آن حک گرديد . از همان ابتدا که آن را بر مسلمانان خواند، افرادي را براي ياد دادن قرآن معين کرد. افراد از جمله ابن مسعود و ابن عباس و ابي بن کعب به دعاي پيامبر و با عشق و ارادت خود حافظ قرآن بودند . بر قرائت صحيح و بدون کم و کاست قرآن و يادگيري آن نظارت داشتند . رسول خدا ناظر بر آنان بود.تا زماني که ايشان زنده بود، خودش حافظ تماميت قرآن بود . اجازه تصرف در آن را نداد . بعد از خودش علاوه بر همه مسلمانان ، به جانشينش يعني علي بن ابي طالب که حافظ قرآن در قلب خود و حامل علم رسول خدا بود، امر کرد به عنوان اولين کار قرآن را که در يک هميان بر لوح ها و کتف ها و پارچه ها نوشته شده و پشت منبر رسول خدا بود، به صورت کتابي در يک مجلد در آورده ، به همراه شرح و بيان به جامعه اسلامي تحويل دهد. ايشان هم اين کار را کرد و گرچه حاصل زحماتش از جانب حاکمان پذيرفته نشد، ولي در حضور ايشان و به همت اصحاب، قرآن از همان ابتدا در قالب يک کتاب تنظيم شد . بعد هم زمان خليفه سوم از روي آن قرآن نسخه هايي نوشته و به سراسر جهان اسلام فرستاده شد . بقيه قرآن ها جمع آوري و از بين برده شد تا هيچ کم و زيادي در قرآن حاصل نشود.
در تاريخ ثبت است که بعد از رسول خدا و به دستور خليفه اول ، زيد بن ثابت با کمک برخي ديگر و با احتياط و سختگيري فراوان به جمع آوري قرآن پرداخت . با اين که خود تمام قرآن را حفظ و بر پيامبر قرائت کرده بود، بر حافظه خويش اعتماد نکرد . آيات ارائه شده توسط صحابه و حافظان را در صورت وجود دو شاهد معتبردر قرآن مجيد جاي داد. مسلمانان بعد از رسول خدا با وسواس بي نظير مراقب در امان ماندن قرآن از دستبرد، تحريف و کم و زياد بودند، به طوري که هيچ کس در هيچ مقامي جرات نمي کرد حتي يک حرف از قرآن کم يا زياد کند.(1)
اين قضيه معروف است که عثمان تصميم گرفت حرف «واو» را از آيه «والذين يکنزون الذهب و الفضّة» حذف کند، که با واکنش مسلمانان روبرو شد.أبي بن کعب گفت: بايد اين حرف را به قرآن برگردانيد يا شمشير ميکشم.
همين طور درباره عمر بن الخطاب گفتهاند که او روزي جمله «والذين اتبعوهم باحسان» را بدون واو قرائت کرد، مردم آن چنان با او برخورد کردند که مجبور شد دوباره آيه را با واو قرائت کند.(2)
با اين توضيح به خوبي معلوم ميشود که در زمان صحابه مسلمانان با اهتمام فراوان در پي حفظ و نگهداري قرآن برآمدند . در اين هنگامه حساس و مهم قرآن را از هر گونه تحريف مصون داشتند . بعد از آن هم به جهت فراواني نسخههاي قرآن، توانايي تحريف آن از همگان سلب شد ؛ امروزه ما شاهد وجود ميليونها بلکه ميلياردها نسخه قرآن هستيم که همه اينها يک سان هستند . اين خود دليل گويايي است که قرآن از هر گونه دگرگوني و تحريف مصون مانده است.
2.عقل انسان حكم مي كند كه احتمال هر گونه تغيير و تبديل از قرآن كريم به دور است، زيرا قرآن كتابي است كه از روز اوّل مورد عنايت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن براي مسلمانان همه چيز بوده است: قانون اساسي، دستور عمل زندگي، برنامه حكومت، كتاب مقدس آسماني و رمز عبادت و بندگي.
با دقت در اين موضوع روشن مي شود كه اصولاً كم و زياد در آن امكان نداشته است.
قران كتابي بود كه مسلمانانِ نخستين همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در ميدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانيت مكتب ، از آن استفاده مي كردند.
از تواريخ اسلامي استفاده مي شود كه تعليم قرآن را مِهر زنان قرار مي دادند. اصولاً تنها كتابي كه در همه محافل مطرح بود و هر كودكي را از آغاز عمر با آن آشنا مي كردند و هر كس مي خواست درسي از اسلام بخواند، آن را به او تعليم مي دادند، قرآن مجيد بود.
آيا با چنين وضعي كسي احتمال مي دهد كه دگرگوني در اين كتاب آسماني رخ دهد؟ به خصوص با توجه به اين كه قرآن؛ به صورت يك مجموعه با همين شكل فعلي در عصر خود پيامبر جمع آوري شده بود، و مسلمانان سخت به يادگرفتن و حفظ آن اهميت مي دادند.
اصولاً شخصيت افراد در آن عصر تا حد زيادي به اين شناخته مي شد كه چه اندازه از آيات را حفظ كرده بودند. شمار حافظان قرآن به اندازه اي زياد بود كه در تواريخ مي خوانيم در يكي از جنگ ها كه زمان ابوبكر واقع شد، چهارصد نفر از قاريان حافظ قرآن به قتل رسيدند.
از اين مطالب روشن مي شود كه حافظان و قاريان و معلّمان قرآن آن قدر زياد بودند كه تنها در يك ميدان جنگ اين تعداد شهيد شدند.
هم چنان كه گفتيم قرآن فقط قانون اساسي براي مسلمانان نبود، بلكه همه چيز آن ها را تشكيل مي داد، مخصوصاً در آغاز اسلام كه هيچ كتابي جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعليم و تعلّم مخصوص قرآن بود.
قرآن يك كتاب متروك در گوشة خانه و يا مسجد كه گرد و غبار فراموشي روي آن نشسته باشد نبود تا كسي از آن كم كند يا بر آن بيفزايد.
مسئله حفظ قران به عنوان يك سنت و يك عبادت بزرگ هميشه در ميان مسلمانان بوده و هست، حتي پس از آن كه قرآن به صورت كتاب تكثير شد و در همه جا پخش گرديد حتي بعد از پيدا شدن صنعت چاپ كه سبب شد اين كتاب به عنوان پر نسخهترين كتاب در كشورهاي اسلامي چاپ و نشر گردد، باز مسئله حفظ قرآن به عنوان يك سنت ديرينه و افتخار بزرگ، موقعيت خود را حفظ كرد، به طوري كه در هر شهر و ديار هميشه جمعي حافظ قرآن بوده و هستند.
اكنون در بعضي كشورهاي اسلامي مدرسه هايي وجود دارد كه برنامه شاگردان آن در درجة اولّ حفظ قرآن است.
اكنون در كشور پاكستان بيش از يك ميليون و نيم حافظ قرآن وجود دارد. سنت حفظ قرآن از عصر پيامبر(ص) و به دستور و تأكيد حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنين سنت قرائت قرآن در شب ها و روزهاي متعدد و ثواب بسياري كه بر قرائت ذكر شده است. آيا با چنين وضعي هيچ گونه احتمالي در مورد تحريف قرآن امكان پذير است؟! مسلّماً نه.
3ـ دليل ديگر نويسندگان وحي است، يعني كساني كه بعد از نزول آيات بر پيامبر، آن را يادداشت مي كردند كه شمار آن ها را از چهارده تا چهل و سه نفر نوشته اند.
ابوعبدالله زنجاني در كتاب "تاريخ قرآن" مي گويد: "پيامبر نويسندگان متعددي داشت كه وحي را يادداشت مي كردند و آن ها چهل و سه نفر بودند كه از همه مشهورتر خلفاي چهارگانة نخستين بودند، ولي بيش از همه "زيدبن ثابت" و امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) ملازم پيامبر در اين باره بودند". البته همه كاتبان وحي، همه آيات را نمي نوشتند، بلكه در مجموع آيات را مي نوشتند.
امام علي(ع) فرمود: «ان کل آية انزلها الله تعالي علي محمد(ص) عندي باملاء رسول الله و خط يدي...؛ هر آيهاي که پروردگار بر پيامبر فرو فرستاده است، ايشان بر من املا فرمود و من نوشتم که اکنون آنها نزد من است».
4ـ دعوت همه پيشوايان اسلام به قرآن موجود: بررسي كلمات پيشوايان بزرگ اسلام نشان مي دهد كه از آغاز اسلام، همه يك زبان مردم را به تلاوت و عمل به قرآن موجود دعوت مي كردند، و اين نشان مي دهد كه كتاب آسماني به صورت يك مجموعة دست نخورده در همة قرون ماندگار بوده است.
مولاي متقيان علي(ع) بعد از رسيدن به خلافت هيچ گونه اشاره اي به كم يا زياد شدن قرآن نفرمود ،بلكه بارها مردم را به عمل و چنگ زدن به قرآن موجود دعوت نمود. اگر كم و زيادي در قرآن پيش آمده بود، مسلّماً حضرت قرآن اصلي را بر مردم عرضه مي نمود. حضرت فرمود: "كتاب خدا ميان شما است. سخنگويي است كه هرگز زبانش به كندي نمي گرايد، و خانه اي است كه هيچ گاه ستون هايش فرو نمي ريزد. وسيلة عزت است، چنان كه يارانش هرگز مغلوب نمي شود".(3)
نيز فرمود: "كتاب خدا نوري است خاموش نشدني و چراغ پرفروغي است كه به تاريكي نمي گرايد".(4)
اگر دست تحريف به دامن اين كتاب آسماني دراز شده بود، امكان نداشت امام علي اين گونه به آن دعوت كند و آن را به عنوان چراغي كه به خاموشي نمي گرايد، معرفي كند. مانند اين تعبيرها در سخنان علي(ع) و ساير پيشوايان دين، گواه و دليل روشني است بر عدم تحريف قرآن كريم.
5ـ اصولاً پس از قبول خاتميت پيامبر و اين كه اسلام آخرين آيين الهي است، و رسالت قرآن تا پايان جهان برقرار خواهد بود، چگونه مي توان باور كرد كه خدا اين يگانه سند اسلام و پيامبر خاتم را پاسداري نكند؟ آيا با تحريف قرآن جاودانگي اسلام طيّ هزاران سال و تا پايان جهان مفهومي مي تواند داشته باشد؟!(5)
6.يكي از دلايل تجديد نبوت ها، تحريف كتاب آسماني بوده است و اگر اين تحريف در قرآن صورت گرفته بود، بايد پيامبري از طرف خداوند براي اصلاح مي آمد، در حالي که پيامبر اسلام، خاتم پيامبران شناخته شده و خود نيز آن را بيان كرده است.
7.روايات فراواني به صراحت يا به التزام دلالت بر عدم تحريف قرآن دارند از جمله:
اول ؛ پيامبر فرموده است:« إِنّي تاركٌ فيكم الثَّقلين كتابَ اللَّهِ و عترتي ما إِنْ تمسَّكْتُم بهما لَنْ تَضِلُّواو إنّهما لن يفترقا حتّى يَرِدا عَلَيَّ الحوض».
اين حديث شاهدى تام و گواهى قطعى بر عدم تحريف قرآن است و با صراحت اعلام مىكند كه قرآن براى هميشه و تا روز قيامت محفوظ است؛ زيرا اگر قرآن تحريف شده باشد، نه به قرآن مىتوان تمسّك نمود و نه به عترت؛ چون عترت جداى از قرآن به عنوان يك حجّت مستقل شناخته نمىشود. اگر عترت باشد، ولى قرآن نباشد ،مفهوم آن افتراقِ عترت از قرآن است؛ در حالى كه حديث ثقلين مىگويد اين دو هرگز از يكديگر جدا نمىشوند. در حقيقت قرآن و عترت به عنوان يك حجّت به هم آميختهاند؛ به طورى كه مكمّل يكديگرند و تمسّك به يكى بدون ديگرى معقول نيست. اگر هر يك از قرآن و حديث به عنوان دو حجت و دليل مستقل مطرح بودند، با نبودِ يكى امكان تمسك به ديگرى وجود داشت؛ در حالى كه پيامبر فرموده است: در صورتى كه به اين دو تمسك نماييد ،هرگز گمراه نمىشويد. نيز فرمودهاند: اين دو از هم جدا نمىشوند، تا آن كه در حوض بر من وارد شوند.
دوم؛ رواياتى ازپيامبر و ائمه به ما رسيده است كه در حوادث و فتنههاى روزگار، ما را به قرآن ارجاع داده(6) و آن را به عنوان پناهگاهى مطمئن معرفى نموده اند ؛ اگر كتابى، خود از آسيب فتنههاى روزگار در امان نمانده باشد ،آيا مىتواند از گزند فتنهها مصون نگهدارد؟
سوم؛ مورد ديگر روايات عَرْض بر قرآن است. احاديثى از پيامبر و ائمه وجود دارد كه فرمودهاند: آنچه را از ما به شما رسيده، بر قرآن عرضه كنيد؛ اگر موافق با كتاب اللَّه بود ،اخذ نماييد، و گر نه، آن ها را طرد كنيد:« ما وافَقَ كِتابَاللَّهِ فَخُذُوهُ وَ ما خالَفَ كِتابَ اللَّه فَرُدُّوه».(7)
نيز فرمودهاند: هر سخنى و حديثى كه موافق با كتاب خدا نباشد ،باطل است: «وَ كُلُّ حَديثٍ لا يُوافِقُ كِتابَ اللَّه فَهُو زُخْرُفٌ.(8) يا ما لَمْ يُوافِقْ مِنَ الْحديث القرآنَ فَهُوَ زُخْرفٌ».(9)
با توجه به اين دلايل و دلايل فراوان ديگر،علما و دانشمندان و مفسران اسلامي، با قاطعيت تمام، مسئلة تحريف قرآن را ردّ كرده اند
زيرا امكان تحريف دراين كتاب آسماني راه ندارد.
امروزه در مجموعههاى هنرى و فرهنگى و آثار باستانى قرآن هايى موجود است كه نگارش آنها به بيش از هزار سال مىرسد. همه نسخههاى موجود قرآن از آغاز تاكنون بدون هيچ تحريف و كاستى و يا زيادتى موجود است، اين مسئله نيز دليلي ديگر بر تحريف ناپذيرى قرآن است.
دربارة عدم تحريف قرآن کتاب فراوان نوشته شده که به چند نمونه اشاره مي کنيم.
ـ قرآن هرگز تحريف نشده، تأليف آيت الله استاد حسنزاده آملي؛
ـ افسانة تحريف قرآن، رسول جعفريان؛
ـ قرآنشناسي، آيت الله مصباح يزدي؛
ـ مصونيت قرآن از تحريف، آيت الله معرفت.
اما اين که ايشان دين افراد را تقليدي و ناپسند شمرده، گر چه در مورد بسياري درست است اما تقليد ناپسند در مورد افرادي است که در باور ها و اعتقادها اهل تقليدند زيرا اسلام مي خواهد افراد از روي تحقيق و بينش و بصيرت ديندار باشند اما در باب احکام و موضوعاتي که ايشان ذکر کرده مثل مشروب و گوشت خوک و...، راهي جز تقليد نيست زيرا احکام در اسلام تعبدي هستند . ما دليل بسياري از احکام و حلال و واجب وحرام ها را نمي دانيم . اصلا عقل نمي تواند دليل همه اين ها را پيدا کند .
واجب و حلال و حرام تابع امر و نهي خداست .در تشريع، خدا حاکم است . اگر خدا دليل حکم را نفرموده باشد، ما نمي توانيم به علت حکم پي ببريم.
اما با وجود اين که دليل و علت احکام را نمي دانيم ،ولي علم ،به مؤيدات فراواني براي احکام اسلام از جمله روزه و گوشت خوک و مشروب رسيده و حکم اسلام را تاييد مي کند. ضرر فروان روحي و جسمي مشروب مورد تاييد همه عاقلان است. مشروب و گوشت خوک و ديگر حرام ها آثاري روحي و رواني دارند که از نگاه غربيان ناپسند نمي آيد. امروز در غرب، حيا و عفت و پاکدامني و خداگرايي بهاي چنداني ندارد.کسي که مشروب يا گوشت خوک حتي کم آن را مي خورد، به فسق و فجور علاقه مند مي گردد و اين تحت عنوان لذت گرايي نه تنها ناپسند نيست بلکه از مباني فرهنگ غرب است.
روزه هم براي کساني که عذر شرعي و مريضي ندارند ،نه تنها باعث مريضي نمي شود ،بلکه از راه هاي درمان در طب امروز، روزه درماني است.
ما در اين موراد نمي خواهيم اين ها را از لحاظ علمي ثابت کنيم بلکه براي ما مهم اين است که دلايل قرآني و روايي معتبر بر حرمت يا حليت يا وجوب داشته باشيم . اگر دلايل داشتيم ، بدان پايبند خواهيم بود حتي اگر وجه آن را ندانيم.
خداي عالم و مهربان قطعا چيزي که به ضرر خلايق باشد ،بر آن ها واجب نمي سازد. با حرام کردن چيز هاي مفيد ، مردم را از آن ها محروم نمي گرداند.
پينوشتها:
1. تفسير نمونه، ج1، ص 8 - 10؛ قرآن هرگز تحريف نشده، آيت الله حسن زاده، آملي ص 28.
2. ابوعبدالله زنجاني، تاريخ قرآن، ص 24.
3.نهج البلاغه (فيض الاسلام)، ص 403.
4. همان، ص 632،خطبة 189.\
5.تفسير نمونه، ج 11، ص 21 - 26.
6.اصول كافى، كتاب فضل القرآن، ج4، ص398.
7.وسائل الشيعه، ج18، باب9 از ابواب صفات قاضى، ح 19، 29 و 35.
8.همان، ح14.
9.همان،حديث 12.
۱۳۸۹/۰۶/۰۵ ۰۷:۱۴ شناسه مطلب: 17647
به گفته ی قرآن اسلام به اجبار نیست.میخواهم بدانم کسانی که در ایران اسلام راقبول ندارند یا با حجاب آن مشکل دارند باید با حجاب باشند یاواقعا"میتوانند آزاد باشند؟مثل کشورهای اسلامی دیگر.
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
رعايت پوشش و حجاب ديني ميتواند از دو جنبه مورد بررسي قرار گيرد:
يكي از جنبه فردي و اخلاقي و ديني،
ديگري از جنبه قانون اجتماعي.
از نظر فردي هر مؤمني بنا بر دستور الهي خود را ملزم به رعايت پوشش و حجاب ميداند. اين مسئله حتي در دين مسيحيت و يهوديت نيز آمده است. اين كه متأسفانه بسياري از پيروان دين مسيحيت ويهود به اين حكم عمل نميكنند، دلايل بسياري داردکه در جاي خود بدان اشاره شده است
اما الزام حجاب در كشور ايران، به خاطر قانون كشور است، نه اين كه فرد بايد مسلمان باشد يا احكام اسلام را عمل كند، بلكه از اين جهت كه حجاب پديدهاي اجتماعي است و ربطي به دين دار بودن يا نبودن ندارد. اگر حجاب تنها يك مسئله فردي بود، مسيحي يا يهودي و يا افليت هاي مذهبي ديگر هيچ الزامي براي انجام آن نداشتند، همان گونه كه هيچ كس مسيحي يا يهودي را اجبار به روزه گرفتن يا نماز خواندن نميكند، زيرا فقط يك مسئله فردي است ، اما چون حجاب مسأله اجتماعي است و حالت فردي ندارد، رعايت آن بر غير مسلمان نيز لازم است، همان طور که تأسيس مراکز مشروب فروشي براي غير مسلمان نيز جايز نيست ، اگر چه در دين آنان اشكال نداشته باشد.اصولاً کارهاي خلاف و منکري که آشکارا و در منظر مردم، رخ ميدهد ،در حکومت اسلامي از انجام آنها جلوگيري ميشود ، ولي کارهايي که جنبة علني ندارد و در جامعه تأثير منفي ايجاد نميکند، حالت اجباري ندارد.
رعايت حجاب يك قانون كشوري است و از جهت قانوني بودن همه ملزم به رعايت آن ميباشند، خواه قبول داشته يا نداشته باشند .خواه مسلمان باشد يا نباشد. اين موضوع نه در مسئله حجاب ، بلکه در مورد تمام قوانين اجتماعي حکومت لازم الاجرا است . نبايد هيچ کس در جامعه اسلامي تظاهر به امر منکر کند ، خواه مسلمان باشد ، يا مسيحي يا يهودي.مردم ميتوانند در خانه خود روزه نگيرند، نماز نخوانند و... اما به صورت علني و در خيابان و در منظر عام، حق ندارند. در ماه رمضان روزه بخورند. حجاب نيز چنين است. اگر درون خانه در ارتباط با نامحرم، حجاب را رعايت نکنند، آنان را مجبور به حجاب نميکنند، ولي در مجامع عمومي و کوچه و خيابان که در منظر ديگران است، بايد حجاب را رعايت کنند . در کشورهايي مانند مالزي، حکومت اسلامي نيست، بلکه بيش تر مردم (با درصد كمتري از ايران) مسلمان هستند، بنابر اين با مملکت ما تفاوت دارد.
در ضمن مهم نيست که در کشور هاي ديگر حجاب اجباري است يانه، اما از آن جايي که جامعه ما جامعه ديني واسلامي است، رعايت دستو رات اسلام لازم است. اگر در برخي کشور هاي ديگر حجاب رعايت نمي شود ،آن ها بايد در سياست خود تجديد نظر نمايند.
لزوم حجاب با آيه" لا اکرا في الدين"، منافات ندرد، زيرا اين آيه در صدد بيان اين مطلب است که مردم در انتخاب اصل دين و مکتب آزاد هستند. در اين امر اجبار نيست . اما حجاب قانون اجتماعي است . که بايد همگان رعايت کنند.
براي آگاهي بيش تر به کتاب مسأله حجاب از آيت الله شهيد مطهري مراجعه نماييد.
۱۳۸۹/۰۶/۰۵ ۰۶:۲۴ شناسه مطلب: 17645
۱۳۸۹/۰۶/۰۵ ۰۵:۵۶ شناسه مطلب: 17643
با سلام و عرض خسته نباشید، و آرزوی قبولی طاعات در قرائت سوره حجر به آیه 36 ام رسیدم که در آن ذکر می شد شیطان از خداوند تاروز رستاخیز مهلت طلبید. این ابهام برای من ایجاد شد که این اشاره به روز قیامت در زمانیکه آدم قرار است در بهشت سکونت ابدی داشته باشد، و پیش از اغفال آدم و حوا توسط شیطان چه معنایی می تواند داشته باشد؟ آیا مفهوم روز جزا و بهشت و جهنم از پیش از خلقت آدم مطرح بوده و این اشاره ابلیس چه معنایی دارد. با تشکر التماس دعا
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
آدم از روز اول براي زندگي در زمين و تکامل يافتن خلق شده بود . خداوند خطاب به ملائکه فرمود:
اني جاعل في الارض خليفه؛(1)
روى زمين، جانشينى [نمايندهاى] قرار خواهم داد.
دعوت کننده به فساد و ظلم و گناه هم در وجود خود آدمي است . نفس حيواني و جنبه مادي بشر دعوت کننده به فساد و درندگي و تباهي است . ملائکه وقتي از خدا شنيدند که آدم زميني خواهد بود و از زمين خلق شده، گفتند:
اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء؛(2)
آيا كسى را در آن قرار مىدهى كه فساد و خونريزى كند؟
بهشتي هم که آدم در آن سکني يافته بود، بهشت جاويد نبود بلکه بهشت برزخي يا باغي از باغ هاي دنيا بوده است.
اين که آدم در آن جا اسکان داده شد و شيطان بعد از تمرد در آن جا به اغواي آدم اجازه يافت، براي اين بود که انسان دشمنش را بشناسد و اين نوعي تعليم بود. وقتي قرار است انساني خلق شود که مکلف است و امر و نهي خواهد شد ،پس بايد جزا و پاداش هم باشد و گر نه خلقت عبث خواهد بود و شيطان و ملائکه از اراده خدا که انسان زميني است و بناست خليفه خدا شود، به مکلف بودن او و به لزوم معاد براي او پي بردند.
البته معاد و بازگشت به خدا عمومي است ،ولي براي هر موجودي به تناسب خلقتش مي باشد .پاداش و کيفر مربوط به موجودات مکلف و مختار است . موجودات هر کدام به نوعي و مراحلي از اين اختيار و تکليف بهره مندند . معادشان متناسب با نشئه وجودي خودشان است.
۱۳۸۹/۰۶/۰۴ ۱۵:۰۰ شناسه مطلب: 17609
با عرض سلام و تشکر فروان از شما میخواستم بپرسم چگونه میتوانیم حکمت بعضی از حوادث را درک کنیم در صورتی که هرچه صبر می کنیم نشانه ای نمیبینیم،و هرگاه از خداوند می خواهم و ائمه را واسطه قرار میدهم خیلی زود همان اتفاق با همان جزئیات تکرار می شود و من را بیشتر از پیش سردرگم می کند.نمی دانم خداوند با این مسئله می خواهد مرا تحقیر کند؟اگر این طور نیست پس چرا نتایج این اتفاقات جز کوچک شدن من نیست؟من چه چیزی باید بفهمم که نمی فهمم؟من که به مشکلات و کاستی های خود بیشتر از هر کس واقفم چرا خداوند اینطور انها را برایم پرنگ وپررنگ تر میکند؟؟؟
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اي کاش سؤال را واضح تر و با ذکر مثال و مصداق بيان مي کرديد . زيرا پرسش روشن پاسخ روشن دارد . خداي مهربان همه بندگان خويش را دوست دارد. اگرچه مؤمنان را بيش تر دوست دارد . بنده اي هر چه ايمان و معرفت و درجه يقين و اعتمادش به خدا بيش تر باشد ، او را بيش تر دوست دارد ليکن او همه بندگانش را دوست دارد :
إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيم (1)نفرمود فقط مؤمنان را دوست دارد ، بلکه فرمود همانا خداوند نسبت به همه مردمان (الناس) مهربان و بخشاينده است .
در ادامه بسم الله آمده است : الرحمن الرحيم . رحمن است ،يعني نسبت به همه بندگانش و مخلوقاتش رحمت و مهرباني دارد، اگرچه بعد آمده است الرحيم، يعني بندگان مؤمن را بيش تر دوست دارد . علاقه خدا به بندگانش آن قدر زياد است که در يک حديث قدسي مي فرمايد :
لو علم المدبرون کيف اشتياقي بهم لماتوا شوقا .(2)يعني اگر گناهکاران آنان که از درگاه من روي بر تافتند ، مي دانستند که چقدر مشتاق آنان هستم ، و دوست شان دارم ، قطعا از زيادي شوق و شادماني جان مي سپردند !! .
علاقه و اشتياق خدا نسبت به بندگانش است که اجازه نمي دهد بندگان او پيش ديگران به هيچ وجه و در هيچ صورتي خود را تحقير کنند . خوار و ذليل شمارند . به همين جهت عزيز بودن بندگان خود را در کنار عزت خود قرار داده و در سوره منافقان مي فرمايد : َ
إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُون (3) عزت و سر فرازي از آن ِخدا و پيامبرش و مؤمنان است .
حقيقت روشن و بديهي اين است که ما خداي مهربان را نشناخيم . نداشتن حسن ظن به خدا به خاطر عدم شناخت است . براي همين است وقتي دچار مشکل و سردرگمي در زندگي مي شويم، به جاي اين که بينديشيم و ضعف ها و عيب هاي کار خودمان را پيدا کنيم . و سر نخ اصلي کار را بيابيم ، با آن مهربان ترين مهربانان با ادبيات درستي حرف نمي زنيم . اي کاش مي دانستيم هر مشکلي که در زندگي ما پيش مي آيد، نتيجه کار کرد هاي خودمان است . نتيجه به کار نگرفتن عقل و انديشه فردي و شورايي و تخصصي و بي توجهي به راهنمايي هاي خداي مهربان است که به صو.رت واجب و حرام يا مستحب و مکروه به عنوان دين به بندگانش ارائه داده است .
اگر با بيان اين کليات پاسخ خود را دريافت نکرديد . پرسش خود را روشن تر و جزئي تر بيان کنيد .
پي نوشت ها :
1. بقره(2) آيه 142.
2. شيخ محمد بهاري همداني ، تذکرة المتقين ، ص101.
3. منافقان (63)آيه 8 .
۱۳۸۹/۰۶/۰۴ ۱۴:۳۹ شناسه مطلب: 17607
سلام یکی از نزدیکان من با اینکه مسلمان است ولی پرسشهایی در ذهن خود دادرد که البته آنها را به دیگران نسبت می دهد و می گوید که دوستانش که ضد اسلام صحبت می کنند برای صحبتهای خود دلایل کاملی دارند ولی من که بچه مسلمان هستم از دینم اطلاعات زیادی ندارم . باید چه منابع مطالاتی و یا مرجعی برای گفتگو و یا رسیدن به پاسخ هایش به او معرفی کنم . لطفا مرا راهنمایی نمایید. باتشکر
پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
مي توانيد از اين پايگاه ها كه به عنوان نمونه خدمت تان ارائه مي شود استفاده كنيد:
1-www.porsojoo.com
2-www.pasokhgoo.ir
3-www.tebyan.net
4-www.balagh.net
5-www.rasekhoon.com
6-www.hawzah.net
7-www.al-shia.com
8-www.al-islam.org
9-www.rafed.net
10-www.hadith.net
11-www.ahl-ul-bayt.org
12-www.imamalinet.net
13-www.alkawthar.com
14-www.aqaed.com
15-www.shia.org
16-www.aqrazavi.org
17-www.isla-pure.de
18-www.fadak.org
19. www.paasokhgoo.com
همچنين براي دريافت اطلاعاتي جامع از پايگاه هاي اسلامي به سايتhttp://www.noordir.com مراجعه كنيد.
۱۳۸۹/۰۶/۰۴ ۰۸:۱۸ شناسه مطلب: 17578
با سلام 1- آیا دلیل (منظور قرآن و سنت) برای حکم سنگسار وجود دارد؟ 2-آیا در زمان پیامبر اعظم (ص) و دیگر ائمه معصوم این اتفاق رخ داده است؟ 3- آیا این حکم در زمان ما قابل تغییر است(منظور جزو احکام حکومتی قرار می گیرد)؟ با تشکر
پرسش 1:
آيا دليل (منظور قرآن و سنت) براي حکم سنگسار وجود دارد؟
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
حکم رجم در قرآن نيامده است ولي در روايات آمده است.
در مورد گناه شنيع زنا سه مجازات مطرح شده که فقط يکي از آنها در قرآن آمده و آن هم مجازات شلاق است که مربوط به شايع ترين نوع زناست.
دو نوع ديگر از مجازات براي زنا در روايات و سنت پيامبر تعيين شده که عبارت است از کشتن براي زناي با محارم و سنگسار براي زناي زن يا مرد محصن(با شرايطي که ذکر شده است).
روايات فراواني از معصومان مستند اين دو مجازات است که مي توانيد به کتاب وسائل الشيعه،ج18 باب 19 از ابواب حد زنا در مورد حد زنا کننده با محارم و به همان کتاب باب 1در مورد زناي محصنه مراجعه کنيد.
اگر مرد عاقلي داراي همسر دائم يا کنيزي باشد که هر گاه خواست بتواند از او استفاده کند و با اين حال زنا کند، بر او حد زناي محصنه جاري مي شود و همچنين زن عاقلي که همسر دائم داشته باشد که هر گاه خواست بتواند با او خلوت کند ، اگر زنا کند ، زنايش محصنه است. (1)
بعضي از روايات مربوط به زناي محصنه :
امام صادق(ع): سنگسار حد بزرگ خدا و تازيانه حد کوچک است.
امام باقر (ع):امام علي (ع) در مورد زناي محصنه حکم به سنگسار داد.
اصبغ بن نباته گويد پنج نفر را به جرم زنا نزد عمر آوردند و او دستور داد هر کدام را صد تازيانه بزنند. امام علي (ع) که حاضر بود، فرمود :حکم خدا در مورد آنان اين نيست . عمر از امام خواست حکم خدا را در مورد آنان اجرا کند و امام يکي را گردن زد و ديگري را سنگسار کرد و سومي را صد و چهارمي را پنجاه تازيانه زد و پنجمي را (با چند تازيانه)تنبيه کرد و در توضيح اين حکم فرمود :
اولي ذمي بود که شرط ذمه را زير پا گذاشته و با زن مسلمان زنا کرده بود و جز شمشير را سزاوار نبود (زيرا در حکم کافر حربي بود) دومي زناکار محصن بود که حدش سنگسار است و سومي زناکار غير محصن بود که حدش تازيانه است و چهارمي برده زناکار بود که حدش نصف حد آزاد است و پنجمي ديوانه بود( که بايد تنبيه شود تا بترسد و ديگر مرتکب نشود)
البته اگر اجراي حد سنگسار در زماني به خاطر شرايط اجتماعي به مصلحت اسلام نباشد و مثلا سبب خشن جلوه گر شدن اسلام شود ، ولي امر مسلمانان مي تواند اجراي آن را مانع شده و مجازات جايگزين معين کند .تشخيص مصلحت نبودن اجراي آن با مجتهدان و خبرگان و اسلام شناسان متعهد است.
پي نوشت ها:
1. ر.ک. وسائل الشيعه ،ج18،ص 351 به بعد (باتب 2 از ابواب حد زنا) و جواهر الکلام، ج41،ص269و ص276.
پرسش 2:
آيا در زمان پيامبر اعظم (ص) و ديگر ائمه معصوم اين اتفاق(سنگسار) رخ داده است؟
پاسخ:
در ابتدا بايد گفت: گر چه سنگسار در قرآن نيامده است، ولي در روايات متعدد به اين امر اشاره و يکي از حدود الهي محسوب مي شود. (1)
در مورد جريان سنگسار در زمان رسول خدا و امامان بايد گفت: مسند احمد حنبل آمده است: ابن عباس گفت: عمر خليفه دوم گفت: رسول خدا شخصي را سنگسار کرد و بعد از او ما هم سنگسار کرديم.(2)
استاد شهيد مطهري به نقل از کتاب فروع کافي جرياني راچنين گزارش مي کند : "زني آمد خدمت اميرالمؤمنين علي(گفت: يا امير المؤمنين ! من زناي محصنه كرده ام . من شوهردار هستم، درنبودن شوهرم زناكرده ام و از راه زنا هم حامله شده ام طهرني مرا پاكيزه كن ، من آلوده ام . امام فرمود يك بار اقراركافي نيست ، بايد چهاربار اقرار بكني
آن زن رفت . بعد از چندماه يك وقت ديدند آمد درحالي كه بچه اي در بغل دارد گفت يااميرالمؤمنين ! طهرني مراپاكيزه كن ، گفتي عذر من اين بچه است ، بچه بدنيا آمد (اين اقرار دوم ) فرمود : حالا اگر ما تو را سنگسار بكنيم اين بچه چه تقصيري دارد ؟ او مادر مي خواهد ، شير مادر مي خواهد ، پرستاري مادر مي خواهد حالا برو اين بچه بتو احتياج دارد برگشت در حالي كه ناراحت بود بعد ازيكي دوسال آمد ، بچه هم همراهش بود. يااميرا لمؤمنين !طهّرني ، بچه ديگر شيرمرا نمي خورد، مرا پاكيزه كن . فرمود نه ، اين بچه هنوز به مادر احتياج دارد، برو . اين دفعه كه دست بچه اش راگرفت و رفت اشك مي ريخت و ميگفت: خدايا اين سومين بار است كه من آمدم پيش امام تو، پيش خليفه مسلمين تامرا پاكيزه كندوهرنوبتي مرا به بهانه اي رد مي كند .خدايا من اين آلودگي رانمي خواهم من آمده ام كه مراسنگسار بكند وبدينوسيله پاك شوم . اتفاقا عَمْرِوبن حُرَيث كه آدم منافقي هم هست ، چشمش افتاد به اين زن درحالي كه مي گويد ومي رود. گفت: چه شده، چه خبر است ؟ گفت يك چنين قضيه اي دارم گفت بيا من حلش مي كنم ؛ بچه را بده بمن ، من متكفل او مي شوم غافل از اينكه علي (ع) نمي خواهد اقرار چهارم رااز اوبگيرد يك وقت ديدند اين زن با بچه وعَمْروبن حُرَيث برگشت ؛ ياامير المؤمنين طهّرني من زنا كرده ام ، تكليف بچه ام هم روشن شد ، اين مرد قبول كرده كه اورابزرگ كند ، مرا پاكيز ه كن اميرالمؤمنين ناراحت شد كه چرا قضيه به اينجا كشيد."(3)
پي نوشت ها:
1.کافي: ج 7 ص 177.
2.مسند احمد، ج 1، ص 23.
3 .گفتارهاي معنوي ، شهيد مطهري ،ص 83 و84، نقل از فروع کافي ،ج7،ص158 ، مجموعه آثار شهيد مطهري،ج 23، ص518.
پرسش 3:
آيا اين حکم در زمان ما قابل تغيير است(منظور جزو احکام حکومتي قرار مي گيرد)؟
پاسخ:
نه حکم سنگسار از احکام اوليه ويکي از حدود الهي مي باشد وقابل تغيير نيست. لازم است اين حکم مانند ساير حدود الهي اجرا شود، مگر اينکه حاکم اسلامي- با توجه به مصالح و شرايط خاص - حکم به عدم اجراي آن نمايد .
۱۳۸۹/۰۶/۰۴ ۰۵:۲۶ شناسه مطلب: 17568
با سلام من یک سوال داشتم . حضرت محمد (ص) چرا نامه ای ننوشت که در آن بگوید بعد از من حضرت علی (ع) جانشین است و همه را خلاص کند؟ برخی میگویند در هنگام وفات خواست این کار را بکند و قلم و دفتر خواست ولی گفتند پیامبر هزیان میگوید و آن را نیاوردند و پیامبر هم ناراحت شد و گفت همه از اتاق بیرون بروند. اینجا یک نکته لازم به توجه است . خود ایشان میفرمایند بعد از من امت من ۷۲ فرقه میشوند ، یعنی میدانسته که امت بر سر جانشینی دعوا میکنند ، پس چرا زود تر تصمیم نگرفت چیزی بنویسد و خیال همه را راحت کند با توجه به اینکه اگر این کار را میکرد امت هم شاید ۷۲ فرقه نمیشد ؟ با تشکر
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
پيامبر (ص) در خصوص ولايت امام علي (ع) صريحاً اقدام نمود. زيرا حضرت در جريان غدير رسماً علي (ع) را به عنوان جانشين خود معرفي نمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه...» (1) اقدام پيامبر در پي دستور خداوند صورت گرفت، زيرا خداوند دستور داده بود: «اي پيامبر !آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است برسان . اگر نكني، رسالت او را انجام نداده اي ...».(2)
البته اقدامات پيامبر درخصوص رهبري امام علي (ع) تنها در جريان غدير منحصر نمي شود، بلكه حضرت ولايت امام را به مناسبت هاي مختلف مطرح نمود،پيامبر خطاب به علي (ع) فرمود: «آيا راضي نيستي كه نسبت تو به من، همچون هارون نسبت به موسي باشي؟ جز اينكه پس از من پيامبر نيست».(3) اين حديث كه در اصطلاح دانشمندان به آن «حديث منزلت» مي گويند، تمام مناصبي كه هارون داشت ، براي علي (ع) ثابت كرده جز نبوّت.(4)
پيامبر در حديث ثقلين همگان را به پيروي از قرآن و عترت فراخواند.(5) پيامبر با بيان اين حديث نيز زمينه اطاعت از اهل بيت را كه مصداق بارز آن امام علي است ، فراهم نمود. بنا به برخي گزارش ها رسول در آخرين لحظه هاي زندگي خود با بيان حديثي موسوم به حديث دوات بار ديگر اقدام به معرفي امام علي نمود.(6). اما متاسفانه برخي نگذاشتند اين امر صورت گيرد زيرا که به ضرر آن ها بود.
رسول خدا مصلحت نديد بيش از اين بر مساله رهبري علي (ع) تأكيد نمايد، چرا كه خطر ارتداد وجود داشت. بسياري از صحابه با توجه به خصلت ها و فرهنگ جاهلي پذيراي امامت امام علي نبودند، چرا كه آنان مي گفتند: امام و پيشوا مي بايست سنش از چهل سال بيش تر باشد. سن حضرت در هنگام رحلت پيامبر از اين كم تر بود.
رسول خدا در معرفي امام علي به عنوان خليفه کوتاهي نکرد. وي تا آن جا که مصلحت مي دانست، به طور شفاف به اين امر اقدام کرد، اما اين مردم بودند که وصاياي پيامبر شان را ناديده گرفتند .زمينه اختلاف و تفرقه بين خودشان را فراهم کردند . مطمئن باشيد اگر صدها بار هم رسول خدا به معرفي امام علي مي پرداخت، باز سقيفه سازان وصاياي حضرت را ناديده مي گرفتند . ريشه اختلاف امت رسول خدا در اين نيست که آنان نمي دانستند رسول خدا (ص) علي (ع) را به عنوان خليفه معرفي کرده است. آنان اين امر را مي دانستند. اختلاف امت ريشه در حسادت ، تعصبات ، حب دنيا ، انتقام جوي ها و قدرت طلبي هاي آنان دارد. پيامبر بيش از اين هم وظيفه نداشت که درباره امامت بعد از خود چيزي بگويد .
پي نوشت ها :
1 . پيام قرآن، ج9، ص 194.
2 . مائده(5) آيه 77 ؛ تفسير نمونه، ج5، ص 4 به بعد.
3 . فروغ ولايت ، ص 117 - 118.
4 . همان.
5 . پيام قرآن، ج9، ص 94.
6. بحارالانوار، ج 30، ص 466.