كلام

داروین نظریه ای در خصوص پیدایش انسان دارد که با از گل درست شدن انسان تضاد دارد این نظریه را اکثر دانشمندان نیز پذیرفته اند این نظریه را چگونه رد می کنید؟؟؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مركز
نظريه تكامل موجودات زنده از ابعاد مختلف قابل بررسي است:
گاهي از ديدگاه اعتقاد به خدا و توحيد بحث مي‏شود كه آيا اين نظريه با اعتقاد به خدا منافاتي دارد؟
گاهي از اين بعد كه با آيات قرآن در مورد خلقت منافات دارد ؟
آيا اين يك اصل مسلم و ثابت شده علمي ؟ اين نظريه هنوز هم يك فرضيه است و دانشمنداني با آن به مخالفت برخاسته يا تغييراتي در آن داده اند؛ بر فرض كه اين نظريه مخالف ظواهر برخي از آيات قرآني قلمداد شود، قدرت برابري با آن ها را ندارد.
به فرض تكامل ترانسفورميستي را بپذيريم و براي انسان اجداد حيواني قائل شويم، هيچ گونه مخالفتي با اينكه انسان‏هاي موجود همه داراي پدر و مادر واحدي به نام آدم و حوا باشند ندارد.
بلي اين سوال پديد مي‏آيد كه آدم و حوا از تكامل حيوانات ديگر خلق شده‏ اند (نظريه ترانسفورميسم) يا هيچ گونه اجداد حيواني ندارند (نظريه فيكسيسم)؟
ظواهر آيات قرآن نظريه دوم است، ولي در عين حال اين آيات نفي كلي نظريه ترانسفورميسم را در مورد انسان‏هاي قبل از انسان موجود (مانند انسان‏هاي نئاندرتال) نمي‏كند.
ممكن است آيات قرآن در مورد آفرينش انسان از خاك چنين تفسير شود كه خاك پس از طي مراحل تكاملي بعد از ميليون‌ها سال به صورت خلقت كامل انسان درآمده است.
همان گونه كه برخي نويسندگان آيات قرآن را با نظريه تكامل تطبيق داده­اند.
هم چنين ممكن است بين انسان‏هاي امروزي و از نسل آدم با انسان نماهاي گذشته از نظر فيزيولوژي (جسماني) شباهت‏هاي وجود داشته باشد، اما به هيچ وجه نمي‏تواند بين عناصر اساسي انسانيت مانند روح انساني، خلاقيت، وجود ارزش‏هاي اخلاقي، خوب و بد و... شباهت‏ها را اثبات كرد تا بين انسان‏هاي امروزي موجودات حيواني ارتباط برقرار كرد.
در هر حال تئوري هاي علمي صرفا مي تواند شباهت­هايي را از نظر فيزيولوژي و مادي اثبات كند، اما در موضوع عناصر و ويژگي هاي ديگر انسان از نظر ساختار روحي و معنوي چيزي بيان نمي كند.
هم چنين حتي بر فرض اثبات كامل اين نظريه، باز نمي‏تواند نظريه‏اي مقابل و مخالف با قرآن باشد، زيرا بر اساس نظريه تكامل، راه پيدايش انسان از دگرگوني‏هاي طبيعي حيوان مي‏گذرد، اما ثابت نمي‏كند كه اين، تنها راه تحقق انسان است و بشر منحصراً از اين طريق پا به عرصه هستي گذاشته ، زيرا تجربه دلالت مي‏كند بر اين كه از اين راه فلان حادثه رخ مي‏دهد و هرگز دلالت ندارد بر اين كه رخداد فلان حادثه از غير اين راه محال است. (1)
به اين معنا كه ممكن است انسان نماهايي وجود داشته اند كه از نسل حيوانات و از تكامل آن ها به وجود آمدند، اما در عين حال آدم مي تواند مستقيما از خاك به وجود آمده باشد.
بنابراين درباره تكامل انسان و نظريه داروين بايد به اين نكته توجّه داشت كه يك نوع را در صورتي مي‏توان تكامل يافته نوع پيش دانست كه اتّصال اين نوع به نوع قبلي حتمي باشد. اگر احتمال داده شود كه نوع قبلي از بين رفته و نوع ديگري به وجود آمده كه شباهت به نوع پيشين داشته است، نمي‏توان اين نوع را تكامل يافته نوع قبل دانست. در مورد نسل انسان چنين است؛ براساس آنچه از ظاهر احاديث و آيات استفاده مي‏شود، نسل كنوني انسان به حضرت آدم و حوا منتهي مي‏شود و آن دو داراي آفرينش مستقل بوده‏اند. اينكه قبلاً موجوداتي شبيه به انسان بوده‏اند و فسيل‏هاي به دست آمده حاكي از آن هاست، دليل آن نيست كه انسان‏هاي تكامل يافته آنان باشد.
در هر حال اين مسئله از زواياي مختلف قابل بررسي بوده و با توجه برداشت‌ها و نظريات مختلف( هم در جانب علم و هم در برداشت از آيات قرآن) ناهمگوني ظاهري ميان آيات و تئوري تكامل كاملا قابل رفع است.
پي نوشت :
1. جوادي آملي، تفسير موضوعي، ج 14، ص 26.

من به وجود خدا ایمان دارم ولحظه ای هم به وجود خدا شک نمی کنم ام نماز نمی خوانم اما با زبان خودم خدا را به خاطر تمام نعمت هایش شکر می کنم البته پدر ومادرم به من تذکر میدهند اما متاسفانه هنوز جواب قانع کننده ای برای سوالم پیدا نکردم لطفاٌ مرا راهنمای کنید متشکرم

پاسخ:
1) با عرض سلام و آرزوي موفقيت براي شما و سپاس از اعتماد به ما و ارتباط با اين مركز.
مشكل شما خواهر گرامي و برخي از جوانان پاك و مومني مثل شما در عدم شناخت درست از مقوله عبادت است. عبادت در يك معناي ساده يعني عبوديت و بندگي . بندگي يك اقتضا و لازمه بسيار روشن دارد و آن اطاعت است. كسي كه خود را بنده خدا بداند، يعني او را آفريدگار عالم هستي بشناسد .خيرخواه انسان كه سعادت و خوشبختي انسان را مي خواهد، طبعاً آنچه را دستور و فرمان داده است، اطاعت خواهد كرد. وقتي سخن از اطاعت به ميان‌ آيد، ديگر معنا ندارد كه بگوييم اين طوري كه خدا گفته ، انجام نمي دهم‌، آن طور كه خودم بهتر تشخيص مي دهم يا دلم مي خواهد، انجام مي دهم.
حال بفرماييد آيا چنين كسي اطاعت خدا كرد يا اطاعت از خواسته خودش؟‌ايا اين شخص علم و درك الهي را بالاتر دانسته يا علم و درك خودش را؟ آيا چنين كسي عبوديت و بندگي خدا كرد، يا عبويدت و بندگي نفس (خواسته دل) خود؟
متأسفانه خواهر محترم و پاك نفسي مانند شما كه اظهار مي داريد به خدا ايمان داريد و البته صداقت در اين بيان داريد، از اين موضوع بسيار ساده و روشن غفلت كرديد كه ايمان به خدا، يعني ايمان به خداوندي او و حق عبوديت و بندگي، در حالي كه با توجيه بسيار ناشيانه از عبوديت خدا بيرون رفته ايد، چون اطاعت نكرديد. چون از چيزي كه او براي بندگي مقرر كرده، سرباز زديد و در عين حال ادعاي ايمان راستيني به خدا داريد.
ما در صدد تشكيك در ايمان شما نيستيم و نبايد باشيم، بلكه مي خواهيم درك درستي از موضوع داشته باشيد . مطمئنيم كه با ايماني كه بيان كرديد، در صورت شناخت درست به لوازم ايمان خود پاي بند خواهيد بود.
خداوند در قرآن فرموده است:« اقم الصلوه لذكري؛ نماز را براي ياد من بر پا دار» اما متأسفانه خواهر محترمي چون شما به جهت عدم آگاهي كامل و عده بسياري شايد براي فرار از عبوديت و بندگي، با ادعاي اينكه من به‌آنچه كه خود مي خواهم خدا را ياد مي كنم، با او راز و نياز مي كنم، او را شكر مي گويم و...
در حالي كه غافل است( يا تغافل مي كند) كه خدا اين راه را براي ياد خودش معين كرده و اين اذكار را براي ارتباط با خود تعيين نموده و اين گونه اطاعت و عبادت و بندگي را از انسان خواسته است.
عده اي شايد تصور مي كنند كه خدا نياز به عبادت و نماز و روزه و... ما دارد كه تصوري باطل است. شايد عده اي هم اين مسئله را مي فهمند، اما به گونه اي رفتار مي كنند كه گويا شكر و عبادت و نماز و... ما
كاملاً‌ روشن است كه با درخواست راهنمايي در صدد اصلاح اين فكر و انديشه خود هستيد . شايد در ضمير ناخودآگاه خود نيز از اين توجيه گري نفس خود رضايت نداشتيد. به خوبي مي دانيد كه بزرگ ترين شاكرين و بندگان خداوند مانند ائمه معصوم(ع) دقيقاً‌ آن چيزي را انجام مي دادند كه دستور و فرمان الهي بود.
البته انسان مي تواند غير از به جا‌ آوردن نماز كه دستور و فرمان و خواست الهي است، در ساعات ديگر و در حالات خود با هر زباني با خدا راز و نياز كرده و شكر نعمت هايي او را به جا‌ آورده و اعمال و كارهاي خير بسيار ديگر انجام دهد كه ثواب و پاداش آن بسيار است، اما بايد عبوديت و بندگي خود را نيز با اطاعت از آنچه فرمان داده نيز اثبات نمايد.

سلام من جوانی 21 ساله هستم که یه سری سوال اعتقادی درباره ی دین اسلام دارم امیدوارم به آنها با دید روشن فکرانه و نه فقط از بعد اسلام پاسخ دهید. 1. مگر همه ی ما فرزندان آدم و حوا نیستیم ؟ پس چرا در دین اسلام محرم و نامحرم داریم؟ 2.آیا خداوند به انسان قدرت اختیار داده یا نه؟ اگر داده پس چرا این قدر انسانها را مخصوصا خانوم ها را از حقوق انسانی خود محروم می کنیم؟ چرا یک زن نباید تا قبل از ازدواج به نیازهای جنسی خود پاسخ دهد؟ مگر نه این است که سکس یک نیاز غریزی در انسان است، پس چرا پاسخی برای آن گذاشته نشده ؟ آیا این زیر سوال بردن قدرت الهی نیست؟ دختری که شرایط ازدواج ندارد آیا نباید به این نیاز خود پاسخی بدهد؟ امیدوارم به سوالات من پاسخ بدهید و اون رو در بایگانی سوالاتتون به یادگار نگذارید!

پرسش 1:
اعتقادي شرح : جواني 21 ساله هستم که يه سري سوال اعتقادي درباره دين اسلام دارم. اميدوارم به آن ها با ديد روشن فکرانه و نه فقط از بعد اسلام پاسخ دهيد. 1. مگر همه ما فرزندان آدم و حوا نيستيم ؟ پس چرا در دين اسلام محرم و نامحرم داريم؟ 2.آيا خداوند به انسان قدرت اختيار داده يا نه؟ اگر داده، پس چرا اين قدر انسان ها را مخصوصا خانوم ها را از حقوق انساني خود محروم مي کنيم؟ چرا يک زن نبايد تا قبل از ازدواج به نيازهاي جنسي خود پاسخ دهد؟ مگر نه اين است که سکس يک نياز غريزي در انسان است، پس چرا پاسخي براي آن گذاشته نشده ؟ آيا اين زير سوال بردن قدرت الهي نيست؟ دختري که شرايط ازدواج ندارد ،آيا نبايد به اين نياز خود پاسخي بدهد؟ اميدوارم به سوالات من پاسخ بدهيد و اون رو در بايگاني سوالات تون به يادگار نگذاريد! پاسخ :

پاسخ:
2با سلام و تشكر از تماس تان با اين مركز ؛
قبل از هر چيز همان طور كه از ما درخواست پاسخي روشن فكرانه كرديد، ما هم از شما درخواست مطالعه دقيق و منصفانه در پاسخ مان داريم .
به نظر مي رسد مساله محرم و نامحرم هيچ ارتباطي با اين كه همه ما فرزندان آدم و حوا عليهماالسلام هستيم ندارد. نسبت به اين قضيه با دقت و تامل خوبي برخورد نكرده ايد ؛ دراين زمينه توجه شما را به چند نكته جلب مي نماييم :
اصولا محرميت و نامحرميت از جمله امور اعتباري و تكليفي است ،نه امور حقيقي خارجي .در امور اعتباري و قانوني ، قانون گذار يا به اصطلاح ديني شارع مي تواند هر معيار و ميزاني را وضع نمايد . اين امر ربطي به امور واقعي و حقيقي مانند اين كه در واقع همه ما فرزندان يك پدر و مادريم ندارد .
مثلا از نظر قانوني و اعتباري ممكن است گفته شود به خاطر مقابله با مشكل ترافيك ،خودروها به صورت زوج و فرد در خيابان حاضر شوند ؛ يا به خاطر سلامت جسمي مردم كاركنان مراكز غذايي از لوازم معيني استفاده نمايند ويا ... ؛ در همه اين قوانين يك سري منافع و مصالح مد نظر قرار گرفته است كه چه بسا در آينده تغيير كرده يا حتي كاملا عوض شود ؛ اما در همه اين موارد معنا ندارد بگوييم چرا اين گونه است، در صورتي كه همه ما انسانيم و از يك پدر و مادريم .
دستورات ديني و تكاليف شرعي هم از زمره همين امور اعتباري هستند كه بنا بر مصالح و فوائدي كه دارند و همه آن ها براي ما روشن نيست ، وضع شده اند . افراد ملزم به رعايت آن ها هستند ؛ بر اين اساس در زمينه روابط اجتماعي با ديگر افراد و حريم هاي روابط خصوصي و همچنين ازدواج ، قانوني تحت عنوان محرميت وضع شده كه همانند همه قوانين ديگر كه در دين وارد شده رعايت آن را لازم مي دانيم و البته بسياري ازمنافع و فوائدان هم بر ما پوشيده نيست .
معيار در اين قانون مشخص و معين است . همه افراد از دو جنس زن و مرد با هم رابطه محرميت نداشته ،امكان ازدواج با هم را دارند، مگر آن كه رابطه نسبي درجه يك يا بسيار نزديك داشته باشند ،مانند خواهر و برادر يا عمه و برادر زاده و... ؛ اما همين كه اين امر كمي دورتر مي شود ،مانند پسر عمو و دختر عمو محرميت وجود ندارد .افراد ملزم به رعايت حريم هاي معيني در روابط بين خود هستند .
در نتيجه با اين اوصاف معيار محرميت نسبت خويشاوندي نيست تا گفته شود همه انسان ها در چند هزار سال پيش به يك پدرو مادر منتهي مي شوند و...
پرسش 2:
2.آيا خداوند به انسان قدرت اختيار داده يا نه؟ اگر داده پس چرا اين قدر انسان ها را مخصوصا خانوم ها را از حقوق انساني خود محروم مي کنيم؟ چرا يک زن نبايد تا قبل از ازدواج به نيازهاي جنسي خود پاسخ دهد؟ مگر نه اين است که سکس يک نياز غريزي در انسان است، پس چرا پاسخي براي آن گذاشته نشده ؟ آيا اين زير سوال بردن قدرت الهي نيست؟ دختري که شرايط ازدواج ندارد آيا نبايد به اين نياز خود پاسخي بدهد؟
پاسخ:
2در خصوص اين سوال هم متاسفانه به نظر مي رسد چندان با دقت و تامل برخورد نكرديد ؛ در واقع با كمي تامل روشن مي شود كه هيچ ربط منطقي بين قدرت اختيار و حق انتخاب انسان با ميزان و حجم بهره مندي او از حقوقش وجود ندارد .
انسان بر حسب خلقت خاص خويش، موجودي صاحب عقل و اراده است، به صورتي كه در هر كاري مي‏تواند انجام آن را اختيار كرده يا آن را ترك نمايد.اين همان حقيقت آزاد و مختار بودن انسان در كارهايش است كه از اين نوع آزادي انسان به «آزادي تكويني» ياد مي‏شود.
اما در خصوص چگونگي استفاده از قدرت انتخاب و آزادي دروني ،عوامل و قوانين و انگيزه هاي گوناگوني وجود دارند كه ما را بر انجام يا ترك برخي كارها متمايل مي سازند . به خاطر اين عوامل گوناگون احساس مي كنيم كه در انجام كارهاي مختلف آزاد نيستيم و محدوديت هاي گوناگوني را در برابر خود مي بينيم و درك مي كنيم كه اين نوع آزادي مطلق يعني «آزادي تشريعي» را نداريم .
به عنوان مثال وقتي فردي به پشت چراغ قرمز مي رسد ، به خودي خود در مي يابد كه قدرت بر عبور از چراغ قرمز را داراست. مي تواند بدون توقف به راه خود ادامه بدهد ، اما از آن جا كه مي داند انجام اين كار خلاف قانون بوده و عوارض بسياري براي او مي تواند داشته باشد ، از انجام آن خود داري كرده ، خود را مجبور به توقف مي بيند .
فرد در انتخاب رفتارهاي متفاوت رانندگي، اختيار و آزادي دروني و ذاتي داشت اما به واسطه قوانين اجتماعي دچار محدوديت و عدم آزادي بود ؛ همين حقيقت در دستور ديني هم وجود دارد ؛ اصولا انسان در انتخاب هر دين و شيوه زندگي آزاد است . حق انتخاب دارد اما بايد به تبعات و لوازم گوناگون از جمله تبعات عقوبتي آن تن بدهد ؛ پس در انجام هر عملي آزاد هستيم اما دليل نمي شود كه تبعات گوناگون آن از قبيل تبعات طبيعي و قانوني و شرعي آن را نپذيريم .
دراسلام همه دستورات ديني اعم از دستور حجاب و محدوده روابط اجتماعي و مالي و جنسي و ... منافاتي با آزادي تكويني و ذاتي ما ندارد. خداوند هر فرد را در چگونگي رفتار در اين حوزه ها آزاد گذاشته ، اختيار انجام هر رفتاري را به او داده است، اما اين به معني درستي و قابل قبول بودن هر نوع از اين رفتارها از نظر خداوند نيست . به همين خاطر خداوند به حكم عقل و همچنين دستورات شرع قوانين و مقررات خاصي را در هر يك از حوزه هاي فكري و رفتاري براي ما تعيين نموده است .
اما در خصوص مساله نياز جنسي بايد گفت: يقينا اين نياز يكي از اصلي ترين و جدي ترين نيازهاي هر انساني است كه خداوند آن را در وجود هر فردي قرار داده است . البته براي شيوه ارضاي اين نياز هم راهكار و قانون معيني را تدوين نموده است .
اما از آن جا كه اين نياز برخلاف ديگر نيازها مانند نياز به آب و غذا و هوا ، نيازي دائمي و هميشگي نيست ، به علاوه عدم پاسخگويي موقت به آن به سلب حيات انسان منجر نمي گردد ، محدوده پاسخگويي به اين نياز هم داراي حدود و ضوابط معيني تبيين شده است . ماهيت اصلي اين محدوديت ها هم به بهره مندي درست و قابل قبول و لذت بخش در همان محدوده قانوني يعني در حريم خانواده بر مي گردد .

نيازجنسي همانند ديگر نيازهاي بدن يك نياز مهم و طبيعي است كه خداوند آن را به خاطر اهداف گوناگوني در نهاد انسان سرشته است ؛ اما پاسخ دادن به هر نيازي مي تواند دو صورت درست و منطقي يا نادرست و غير منطقي داشته باشد ؛ مثلا فرد گرسنه نياز به غذا دارد ، اگر به غذايي سالم و بهداشتي دست يافت و از آن تغذيه نمود ، پاسخي درست به نياز خود داده است ، اما اگر غذايي به ظاهر خوب و لذيذ اما در حقيقت آلوده و مسموم را تناول نمود، پاسخي نادرست و غير منطقي به اين نياز داده است .
به همين خاطر خداوند براي همه نيازهايي كه در وجود انسان قرارداده ، ضابطه و قاعده معيني در پاسخگويي هم تبيين نموده است كه تنها رعايت اين اصول و قواعد به لذت و بهره مندي صحيح از اين غرائز منتهي مي گردد . هر نوع تخطي از اين قواعد مي تواند لطمات سختي بر روح و روان انسان و يا سعادت دنيا و آخرت او داشته باشد .
در نياز هاي جنسي هم تنها راهكار قابل قبول پاسخگويي در فرايند تشكيل خانواده و ازدواج است كه علاوه بر نيازهاي جنسي بخش عمده نيازهاي روحي و عاطفي انسان را هم تحت پوشش قرار مي دهد . به علاوه نياز جنسي را هم در اوج و كمال پاسخ مي گويد .
اما در خارج از خانواده و ازدواج اسلام هيچ راهكاري را قابل قبول و منطقي و همه راهكارهاي ديگر -كه انواع انحرافات جنسي محسوب مي شوند- را پاسخي درست به نياز جنسي نمي داند . البته تجربه هاي گوناگون بشر در طول تاريخ و تحقيقات مختلف روانشناسان و پزشكان باليني و آمارهاي غير قابل انكار در جوامع مختلف صحت و درستي اين نظر را به اثبات رسانده است كه در صورت نياز مي توانيم به جزييات آن بپردازيم .
البته قبول داريم كه وضعيت فرهنگي جامعه و مشكلات ومحدوديت هايي كه اقتضاعات محيط و زمان براي انسان پديد مي آورد ، رعايت اين قوانين و حريم هاي شرعي را براي برخي از افراد با مشكلات بيش تري توام مي كند ، اما در عين حال همه اين فشارها و مشكلات دليل نمي شود كه انسان خود را مجاز به زير پا نهادن اين اصول و قواعد كرده، همانند آن فرد گرسنه خود را مجاز به خوردن غذاي مسموم نمايد ، زيرا اين سيري موقتي ، در مدتي كوتاه عوارض خطرناك خود را نشان خواهد داد .
تنها توصيه تربيتي دراين خصوص آن است كه انسان تلاش نمايد با حداقل توقعات و پايين آوردن سطح خواسته ها و انتظارات هر چه سريع تر زمينه ازدواج و زندگي مشترك را براي خود فراهم نمايد .به علاوه تا رسيدن آن زمان ، فشار اين نياز را با مديريت آن و جلوگيري از هرنوع تحريك و تقويت آن ، از خود دور سازد .

ايا از نظر قران خمس يعني تجارت پس چرا با تجارت نيامده ثانيا چه كسي گفته پول را به اخوند بدهند ثالثا كجا در قران 50 درصد براي سيد امده 50 درصد براي عام و رابعا خود مقولي سيدي چيست كه مد شده لطفا فقط پرسش را از نظر قران بگوئيد واز حديث خوداري كنيد چون ما بنده خدائيم وامامان نيز بنده خدايند و رابط كفتار حق با تشكر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
پيش از پاسخ به سوالات شما آنچه که بيان آن اهميت بيش تري دارد، سخن در رابطه با ائمه و جايگاه آن ها درنظام تشريع و تبيين احکام مي باشد. اينکه مي فرماييد فقط از قرآن بگوييم و از حديث خود داري کنيم ،آيا مي تواند راه صحيحي براي دست پيدا کردن به واقع باشد؟ آيا بدون مراجعه به احاديث معصومين مي توانيم فهم صحيحي از احکام و دستورات قرآن داشته باشيم ؟بسياري از واجبات و احکام شرعي که مورد قبول همه و خود شما نيز مي باشد، در قرآن نيامده، بلکه در احاديث معصومين آمده است . هيچ منعي وجود ندارد كه قسمتي از احكام را قرآن بيان كند و قسمت ديگر را سنت و روايات معتبر اسلامي بيان نمايد؛ مثلاً در قرآن مجيد، به حكم نمازهاي پنجگانه و نماز طواف ـ كه از نمازهاي واجب است ـ اشاره شده است، ولي از نماز آيات و ديگر نمازهاي واجب ذكري به ميان نيامده است. در حقيقت، ما حکم نمازهاي واجب ديگر را از سنت و روايات معتبرمي فهميم . هم­چنين در قرآن به بعضي از غسل­هاي واجب اشاره شده است، ولي حکم بعض ديگر، از روايات استفاده مي­شود. صدها نمونه ديگر که سنت و روايات ما عهده دار بيان آن ها شده اند.
عمل به دستورات قرآن ما را ملزم مي کند که در عمل به دستورات خداوند ،احاديث معصومين را هم در نظر بگيريم ،با توجه به آيه شريفه قرآن که مي فرمايد :
وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ ؛
آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده، خوددارى نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!
با توجه به حديث ثقلين که متواتر به شيعه و سني مي باشد، پيامبر هم بعد از خود اهل بيتش را راهنما براي قرآن قرار داده است.
اسلام دين جامعي است که در تمامي ابعاد زندگي بشر، داراي قوانين و دستوراتي است كه آدمي در صورت عمل و تمسك به آن، مي تواند به سعادت واقعي برسد .
رهنمودها در امور مختلف زندگي بشر گسترده است . در همه شئون زندگي، اعم از فردي، اجتماعي، حقوقي، عبادي، قضايي، حكومتي و سياسي، معاملاتي و اقتصادي و ... جريان دارد.
يكي از شاخه­هاي مهم اين پيكره اقتصادي، خمس است كه به همراه ديگر منابع مالي به مانند زكات، صدقه، فييء، خراج، جزيه و ...، بيت المال اسلامي را تشكيل مي­دهد.
خمس در قرآن
«واعلموا انما غنمتم من شيء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل ان كنتم آمنتم بالله و ما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان و الله علي كل شيء قدير؛ بدانيد هر گونه غنيمتي که به دست مي­آوريد، خمس آن براي خدا، پيامبر، ذي­القربي، يتيمان و مسكينان، و واماندگان راه است؛ اگر به خدا و آن چه بر بنده خود در روز جدايي حق از باطل، روز درگيري دو گروه با ايمان و بي­ايمان نازل كرده، ايمان آورده­ايد. و خداوند بر هر چيزي تواناست».
خداوند در آيه شريفه خمس را شش قسمت مي کند، سه قسمت براي خدا و پيامبر و ذوي القربي و سه قسمت هم براي يتيمان و مساکين و در راه ماندگان از خويشان پيامبر(سادات ) .
سه سهم اول براي پيامبر مي باشد . او مي تواند آن ها را در راه پيشبرد اهداف اسلام و براي مصالح عمومي جامعه مصرف کند.بعد از پيامبر اختيار اين سه سهم به جانشينان پيامبر يعني ائمه معصومين مي رسد .سه سهم ديگر هم به فقرا و مساکين و در راه ماندگان از نزديکان پيامبر مي رسد . به اين دليل خمس به سهم امام و سهم سادات تقسيم مي شود .
اصل اختيار مصرف خمس (هر دو سهم) در اختيار پيامبر و بعد از حضرت در اختيار امامان معصوم عليهم السلام مي باشد.
در زمان غيبت امام معصوم، فقها و مجتهدين جامع الشرائط نايبان عام حضرت ولي عصر مي باشند . اختيار مصرف خمس نيز در زمان غيبت دراختيار فقيه جامع الشرائط مي باشد(1).
مراجع خمس را در راه مصالح عمومي و آنچه که موجب تقويت اسلام مي شود ، مصرف مي کنند.
سيد به معناى آقا و اطاعت شده (مطاع)، رئيس و بزرگ آمده است.
سيادت عنوانى است اعتبارى، نه تكوينى و عنوانى است براى مردان و زنانى كه در طول نسب خويش به حضرت هاشم بن عبد مناف (جدّ دوم رسول خدا) مى‏رسند. هر كس سلسله نسب او به هاشم بن عبد مناف يا فرزندان او برسد، سيد محسوب مى‏شود.(2) .
اصطلاحاً به فرزندان هاشم، بنى هاشم مى‏گويند. برخى از اينان به عموهاى پيامبر مثل ابوطالب ، عباس و حمزه مى‏رسند. بنابراين فرزندان عباس عموى پيامبر كه اصطلاحاً به آنان بنى عباس مى‏گويند، سيد محسوب مى‏شوند. فرزندان ابوطالب به نام‏هاى طالب و عقيل و جعفر طيار و على(ع) و نسل آنان (تا كنون هر چه هستند) سيدند.
پرداخت نيمي از خمس به سادات امتياز ويژه اي براي آن ها نيست زيرا که سادات از دريافت زکات محروم مي باشند. در حقيقت اسلام دو صندوق براي اداره فقرا پيش بيني فرموده است. از صندوق زکات فقراي غير سيد استفاده کنند . از صندوق خمس فقراي سيد. هردو هم فقط به اندازه نياز مي توانند استفاده کنند ،نه زيادتر، پس از اين جهت فرقي ندارند
پي نوشت ها :
1. الغاية القصوى في ترجمة العروة الوثقى، ج‏2، ص 268.
2.عروة الوثقى، ج 2، كتاب الخمسك فصل 2، مسئله 3.

همانگونه كه ميدانيم نماز ستون دين وواجب وقتي در حال خواندن نماز وراز نياز با خالق هستيم چه سعادتي بالاتر است كه ما بايد در مسافرت نيايش با خدا را كاهش دهيم چرا كامل نخوانيم

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
گرچه احکام اسلام همه‌اش داراي مصالح مي‌باشد و در قرآن و روايات به فلسفة بعضي از احکام اشاره شده است، ولي ما موظفيم همة عبادات را از روي تعبد و تسليم در برابر اوامر الهي انجام دهيم، گرچه به فلسفة عبادات آشنا باشيم. پس چون دستور اسلام اين است که مسافر نماز را شکسته بخواند، در حال سفر با شرايط خاص نماز‌هاي چهار رکعتي را شکسته مي‌خوانيم.
از آياتي که دربارة‌ نماز و روزه نازل شده استفاده مي‌شود که اين احکام ، به جهت آسان گرفتن و آسايش مسافر بوده . در آية 185 بقره آمده است:
«...فَمَن شَهِدَ مِنکمُ الشَّهْرَ فَلْيصُمْهُ وَمَن کانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيامٍ أُخَرَ يرِيدُ اللّهُ بِکمُ الْيسْرَ وَلاَ يرِيدُ بِکمُ الْعُسْرَ... ؛
پس هر کس ماه رمضان در شهر و وطن خود باشد، بايد روزه بگيرد . هر کس بيمار يا مسافر باشد، در ايام ديگر روزه بگيرد. خدا آساني را براي شما اراده کرده و مشقت و سختي را از شما نخواسته است...».
نيز در مورد نماز در سوره نسا آيه 101 آمده است : وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَلَيسَ عَلَيکمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلاَةِ ....؛
هنگامي که سفر کنيد، گناهي بر شما نيست که نماز را کوتاه بخوانيد.
خداوند منّت گذارده و حکم امتناني براي مسافر وضع و هديه کرده است. رد کردن و برگرداندن هدية الهي، خلاف ادب است. بنابراين عقل سليم تجويز نمي‌کند که بر خلاف خواستة خداوند در سفر نماز را تمام بخواند و يا روزه بگيرد امّا اگر کسي بر خلاف اين حکم عمل کند، يعني مسافر در سفر نماز را چهار رکعتي بخواند ويا روزه بگيرد، صحيح نيست، به دليل رواياتي که وارد شده است که کوتاه خواندن نماز در سفر يک نوع تخفيف الهي است و ادب اقتضا مي‌کند که انسان اين تخفيف را رد نکند و نسبت به آن بي اعتنايي به خرج ندهد. در روايات اهل سنت از پيغمبر اکرم (ص) نقل شده که در باره نماز قصر فرمود : صدقة تصدق الله بها عليکم فاقبلوا صدقته ؛ (1) هديه اي از خداوند است. آن را بپذيريد .
نظير اين حديث از طريق شيعه نيز آمده است. امام صادق (ع) از پيامبر (ص) نقل مي‌کند : «افطار در سفر و نماز قصر از هداياي الهي است .کسي که از اين کار صرف نظر کند، هديه الهي را رد کرده است» .(2)
امام باقر(ع) فرمود: «گروهي با پيامبر در ماه مبارک رمضان در سفر بودند. پيامبر در سفر روزه نگرفت، ولي برخي از همراهان روزه گرفتند. پيامبر(ص) فرمود: « اينان تا روز قيامت از نافرمانان خواهند بود».(3)
امام صادق(ع) فرمود: «خدا تصدّق کرده بر مريض و مسافر که روزه نگيرند. آيا پسنديده است که صدقة خدا برگردانده شود؟!‌»(4)
پي نوشت ها :
1. سنن بيهقي، ج 3، ص 134 .
2. تفسير نمونه، ج4، ص 97، به نقل از وسايل الشيعه، ج 5، ص 540 .
3. وسائل الشيعه، ج 7، ص 124.
4. همان.

با عرض سلام و خسته نباشید و تشکر فراوان. اگر انسان روحی دارد که در انتخاب راه درست یا غلط به او کمک میکند آیا میتوان اساسا وجود روح را با یافته های علمی که میگوید مرکز احساس شادی ، غم،لذت حتی از رابطه با خدا،استدلال و حتی انتخاب راه درست و غلط مغز انسان است و این موضوع را با استدلال علمی قوی اثبات میکند،تطبیق داد؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
به چند نکته بايد توجه داشت:
اول: در اين که انسان موجود دو ساحتي است ،جاي ترديد نيست، يک ساحت آن بدن و قواي بدني و ساحت ديگر او روح و نفس و قواي آن است.
دوم: آنچه انسان را در تشخيص کارهاي صحيح از ناصحيح کمک مي کند ،عقل است که يکي شوون و قواي نفس و روح آدمي است وگرنه روح خودش يک حقيقت فراگيري است که از عقل که کارش تشخيص درستي کارهاست، قوا و شوون ديگر نيز دارد، گر چه در واقع قواي نفس با خود آن يک حقيقت اند ،ولي به حسب تحليل هر قوه از قواي نفس کاري خاص انجام مي‌دهد . آنچه در پرسش آمده، مربوط به قوه عقل است ،چون بر اساس آموزه‌هاي ديني خدا با عقل عبادت مي‌شود و خوبي و بدي نيز با عقل فهميده مي شود. (1)
سوم: اگر مراد پرسشگر محترم از استدلال علمي و يافت ها علمي در اثبات روح، اين باشد كه روح از طريق علوم تجربي و آزمايشگاهي اثبات گردد، بايد گفت چون روح پديده مجرد و فرامادي است و از هر گونه خواص مادي منزه است ، از طريق يافت علمي به مفهوم تجربه علمي و دانش هاي تجربي قابل اثبات نيست ،چون قلمرو آن گونه علوم پديده‌هاي مادي است و روح منزه از آن است.
اگر مراد استدلال عقلي و وحياني است بايد گفت: «آموزه ها وحياني در باره روح و عقل به عنوان مهم ترين قوه روح در تشخيص حقايق فراوان سخن گفته شده که در اين جا تنها به عنوان نمونه به سخني از امام موسي کاظم (ع) اشاره مي شود :
خداوند بر مردم دو حجت دارد، يکي ظاهري که انبيا، و ائمه هستند، ديگر باطني که عقل آدميان است.(2) از اين حديث معلوم مي شود که در نهانخانه وجود آدمي حقيقتي قدسي که از آن به حجت الهي ياد شده، به نام عقل نهفته است.
اما درباره استدلال علمي بر اثبات آن بايد گفت:
گاهي انسان از تمام اعضاي ظاهري و اجزاي باطني خود غافل است .در همان حال نسبت به ذات خود يا همان «من» آگاهي دارد. اين واقعيت حاکي از آن است که ذات انسان غير از بدن اوست. چه اين که آگاهي ما به بدن خود ما و اعضاي آن از رهگذر حس حاصل مي گردد، اما علم ما به ذات خويش ادراکي حسي نيست و حتي از راه تفکر نيز به دست نمي آيد، بلکه علمي حضوري است، از اين بيان معلوم مي‌شود که در وجود انسان غير از بدن، ساحتي وجود دارد که از آن به روح ياد مي شود و گاهي از آن به نفس ياد مي کنند و آن همان چيزي است که د رفارسي از آن به «من» ياد مي کنم و همه چيز را به او نسبت مي دهيم مثلا مي گويم: بدن من، دست من، چشم من، قلب من و مانند آن (3) بنابراين جاي ترديد نيست که انسان در همين شکل و شمايل جسماني خلاصه نمي‌شود، بلکه در باطن اين بدن حقيقتي وجود دارد که انسانيت انسان به او و ذات انسان در واقع اوست و آن همان روح آدمي است.
چهارم: آنچه درباره يافت علمي روز در باب انتساب برخي ادراکات به مغز در پرسش اشاره شده، بايد گفت: گر چه دانش تجربي مادي گرايانه مي کوشد امور ياد شده در پرسش را به يک بخش جسماني از حقيقت انسان به نام مغز و مانند آن نسبت داده ، تلاش مي‌کند که آدمي را در همين وجود مادي و جسماني تعريف نمايد، ولي نگاه عقلاني و رويکرد انسان شناسي بر مبناي عقلانيت الهي و فرامادي، ضمن اذعان به نقش مغز در ادراک هاي ياد شده ،آن را ابزار کار براي روح آدمي مي‌داند.دانش پژوهان الهي محور که حقيقت انسان را در فراسوي اعضاي بدن او مي‌دانند، معتقدند که روح ذاتا مجرد و فعلا مادي است، يعني گرچه ذات روح فرامادي است ،ولي کارهايش را به وسيله قواي بدني نظير مغز و مانند آن انجام مي‌دهد. (4)
طبق اين رويکرد کارفرماي بدن آدمي روح مجرد اوست . هر آنچه حسب ظاهر از اعضا و قواي بدني انسان سر مي‌زند ،درحقيقت کار روح است که به وسيله اين ابزار انجام مي‌شود. از همين رو است که دانش تجربي تصور مي‌کند مغز همه کاره اموري ياد شده در پرسش است، در حالي که مغز در درک آن امور نقش ابزاري دارد .کار اصلي از‌ آن ساحت ديگر انسان است که در آموزه‌هاي وحياني از آن به روح و در اصطلاح فلسفي به نفس ناطقه ياد مي‌شود.
پي‌نوشت:
1- دانشنامه قرآن، ج 1، ص 1465.
2- اصول کافي ، ج 1 ،ص 16.
3- آموزش کلام اسلامي، ج 2، ص 213.
4- نتايج کلامي حکمت صدرايي فصل معرفت نفس (انسان شناسي) ص 231.

با عرض سلام و خسته نباشید. اگر خداوند خود مسئولیت هدایت انسانها را بر عهده گرفته است پس چرا بعضی از انسانها در خانواده یا محیط بدی رشد مییابند و بعضی در خانواده خوب و تاثیر محیط برای آنان غیرقابل انکار است، مگر عده ی کمی که در این معادله برعکس عمل میکنند که البته تعدادشان بسیار کم است؟

پاسخ:
معتقديم كه خداوند هدايت كننده بندگان به سوي حقيقت و سعادت است .به همين خاطر يكي از نام هاي او «هادي» است ؛ اما بايد بدانيم كه در اين زمينه دو نوع هدايت وجود دارد ، هدايت هاي عمومي و هدايت هاي خصوصي .
هدايت عمومي در دو نوع هدايت خلاصه مي گردد:
1 - هدايت عمومي تكويني :
مقصود از چنين راهنمايي اين است كه خداوند همه موجودات را آفريد . هر كدام را با وظايف آفرينش خود آشنا ساخت: «قال ربنا الذى اعطا كل شىء خلقه ثم هدى »(1)يعني : گفت :پروردگار ما همان كسي است كه به هر موجودي آن چه را لازمه آفرينش او بوده ،داده ،سپس هدايت كرده است .
در همين مسير، خداوند بستر و زمينه هدايت انسان را كه همان عقل و قوه ادراك حقيقت از باطل و درستي از نادرستي است ،به وي اعطا نموده است .بدين جهت انسان به واسطه قوه عقل و ادراك خود و از طريق فطرت و ادراكات روحي و ودروني خود بسياري از حقايق را لااقل به شكل مختصر و مجمل در مي يابد . مي تواند مسير حركت و جهت گيري خود را بر ات اساس معين نمايد .
بالاتر از همه اين ها ، خداوند دغدغه و ميل به يافتن حقيقت و مسير صحيح را در درون انسان قرار داده كه همين دغدغه و ميل است كه اولين گام مهم در مسير هدايت هاي كامل و دقيق محسوب مي گردد .
2 - هدايت عمومي تشريعي :
از آن جا كه انسان موجودي است داراي عقل و شعور ،خداوند هدايت تكوينيش را با هدايت تشريعي او به وسيله پيامبران همراه كرده است . در واقع هدايت تكويني از درون برمي خيزد و راهنمايي مي كند، ولي هدايت تشريعي از بيرون متوجه انسان مي گردد . دست او را مي گيرد و از مراحل خطرناك عبور داده و به مقصود مي رساند. اين نوع هدايت كه به وسيله پيامبران , اولياي الهي , امامان و كتاب هاي آسماني انجام مي گيرد ،عمومي است . در اختيارهمگان قرار دارد . همه افراد بشر مي توانند از آن ها بهره بگيرند.
قرآن مجيد مي فرمايد:
«قل يا ايهاالناس قد جاءكم الحق من ربكم فمن اهتدى فانما يهتدى لنفسه و من ضل فانما يضل عليها و ما ان عليكم بوكيل (2); بگو اي مردم، حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده ،هركس (درپرتو آن ) هدايت يابد ،براي خود هدايت شده و هر كسي گمراه گردد ،به زبان خود گمراه مي گردد و من مأمور به (به اجبار) شما نيستم ».
در جاي ديگر مي فرمايد: «ان هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً(3);ما راه را به او نشان داديم ،خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس ..»
نيز فرموده :« ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم و يبشر المؤمنين الذين يعملون الصلحت ان لهم اجراً كبراً (4) ; اين قرآن به راهى كه استوارترين راه ها است، هدايت مى كند . به مؤمنان كه اعمال صالح انجام مي دهند، بشارت مي دهد كه برا آن ها پاداش بزرگي است» . اين آيات شريفه به روشني مي رساندكه هدايت تشريعي عمومي است .در حق تمام افراد انسان انجام مي گيرد .اين وظيفه بشر است كه از آزادي خود بهره گرفته و از هدايت هاي همگاني استفاده كند.
هدايت خصوصي :
هدايت خصوصي هم وجود دارد كه عنايت خاص الهي براي گروهي از بندگان مخصوص خداست،يعني افرادي كه از هدايت عمومي بهره گرفته ، روح و روان آنان از فروغ وسايل هدايت همگاني روشن گرديده است ، كساني كه به مخالفت كشش فطرت و راهنماي خرد و دعوت پيامبران برنخاسته و خود را در مسير وزش نسيم رحمت و هدايت قرار داده باشند.
اين گروه به خاطر بهره گيري از هدايت هاي عمومي از عنايات خاص الهي بهره مند شده ، مشمول مددهاي غيبي و توفيق هاي الهي مي گردند. اين عده هم شايستگي استفاده از هدايت خصوصي را از پذيرش سخن پيامبران الهي و كتب آسماني كه به حسن اختيار خود پذيرفته و به كار بسته اند ،به دست مي آورند. اين كه مي گوييم اين نوع هدايت ازآن گروهي است كه از وسايل هدايت عمومي بهره مند شوند, مطلبي است كه قرآن را در آيات مختلف بيان كرده است :
« والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» (5); آن ها كه در راه ما جهاد و كوشش كنند ،به راه هاي خود هدايت شان خواهيم كرد.» و :
« الله يجتبى اليه من يشاء و يهدى اليه من يريد (6);خداوند هر كسى را بخواهد برمي گزيند و كسي را كه به سوي او باز گردد ،هدايت مي كند».
با توجه به اين نكات روشن مي شود كه خداوند همه بندگان را به نوعي در مسير هدايت قرار مي دهد . هريك به فراخور حال و روز خود و البته اعمال و رفتار خود به نوعي از هدايت هاي الهي بهره مند مي گردد ؛ اما در اين مسائل همان طور كه تفاوت ها ناشي از كيفيت استفاده فرد از هدايت هاي عمومي قبلي مطرح است ،انواع تفاوت ها و اختلاف ها در اصل هدايت هاي عمومي هم وجود دارد ئ افراد مختلف در اين خصوص داراي بسترها و زمينه هاي متفاوتي هستند كه به نظر مي رسد امكان هدايت در آن ها كاملا متفاوت خواهد بود .
هرچند اختلاف زمينه ها و محيط ها به نوعي منجر به تفاوت رويكرد و جهت گيري هاي انسان ها در زندگي مي شود ، اما به معني تبعيض در هدايت آن ها از جانب خداوند نيست ؛ در حقيقت مساله اصلي در كيفيت و كميت ميزان معرفت و مسئوليت و تكليف هر فرد است كه هدايت مناسب حال او را رقم مي زند .
هدف حقيقي از حيات دنيايي ما رسيدن به كمالات و ارزش هاي وجودي مان است كه در مسير هدايت يافتن به سوي حقيقت شكل مي گيرد ، اما تكامل و هدايت مورد توقع از ما تكاملي است كه در ظرف مقدرات و داده هاي الهي شكل مي گيرد، نه تكامل و هدايتي مطلق كه براي بالاترين انسان ها متصور و ممكن است .
در واقع تكامل مورد انتظار از هر فرد به فعليت رساندن ظرفيت هاي بالقوه اي است كه براي او با توجه به فرصت ها و امكانات گوناگون الهي برايش متصور و ممكن بود . مي توانست در فرصتي كه به او داده شده بود، آن ها را با حسن اختيار و انتخاب خود در وجود خويش متجلي سازد . اگر به فردي فرصت داده مي شد به چه كمالاتي دست مي يافت ،ارتباطي با اصل لزوم تكامل دنيايي انسان ندارد.
در نتيجه هدايت و كمال مورد نظر و مورد توقع از افراد در موقعيت هاي مختلف كاملا متفاوت است . اين گونه نيست كه خداوند زمينه هدايت و تكامل ناچيزي براي فردي ايجاد نمايد ، اما توقع دستيابي به هدايتي تمام و كامل از او داشته باشد ؛ چنين فردي اگر به حجم هدايت و كمال مورد توقع از خودش برسد ، هدايتي همچون هدايت انسان هاي كامل و در موقعيت هاي خاص را براي خود حاصل نموده و كمال مناسب حال خويش را به كسب كرده است .
پي نوشت ها:
1 . طه (20) آيه 50 .
2 . يونس (10) آيه 108.
3 . انسان (76) آيه 3.
4 . اسراء (17) آيه 9.
5 . عنكبوت (29) آيه 69.
6 . شورا (42) آيه 13 .

با عرض سلام لطفا در مورد ايه 27 سوره فصلت كه مي فرمايد (ما كافران را البته عذاب سخت بچشانيم و بدتر از انچه كه كردند كيفر كنيم) توضيح دهيد چرا بيشتر از انچه كه انجام دادند كيفر مي شوند مگر نه اينكه در ايات ديگر قران ذكر شده است كه هر كس باندازه كاري كه انجام داده مجازات مي گردد.

2اين که خدا عادل است و گناهکار را يا مي بخشد يا حداکثر به اندازه گناهش مجازات مي کند و نه بيش تر؛ اما در باب پاداش نه تنها هيچ عملي رابدون پاداش نمي گذارد، بلکه اضافه هم مي دهد، اصلي است قطعي و آيات زيادي از قرآن بر آن دلالت دارد از جمله:
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ؛(1)
هر كس كار نيكى به جا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، هر كس كار بدى انجام دهد، جز مانند آن، كيفر نخواهد ديد و ستمى بر آن ها نخواهد شد.
لِلَّذينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِيادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُون‏ وَ الَّذينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها؛ (2)
كسانى كه نيكى كردند، پاداش نيك و افزون بر آن دارند . تاريكى و ذلّت، چهره‏هاي شان را نمى‏پوشاند. آن ها اهل بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند. امّا كسانى كه مرتكب گناهان شدند، جزاى بدى به مقدار آن دارند .
لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى‏(3)
مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها (4)
هر كس بدى كند، جز مانند آن كيفر داده نمى‏شود.
وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها؛ (5)
كيفر بدى، مجازاتى است همانند آن‏.
وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها ؛(6)
امّا كسانى كه مرتكب گناهان شدند، جزاى بدى به مقدار آن دارند.
البته مجازات و کيفر و پاداش در آخرت قراردادي نيست بلکه اعمال خوب و بد انسان صورت ملکوتي دارند .کيفر و پاداش، دادن اعمال به عمل کننده در قيامت است. در قيامت اعمال گناهکار را که صورت ملکوتي آن ها ظلمت، آتش ، مار ، عقرب و زقوم است ،به او مي دهند و نه بيش تر . اعمال نيکوکار را هم که صورت ملکوتي آن ها نور ، حور و قصور است، با اضافه و فضل و زيادي که هديه حق تعالي است، به او مي دهند.
آيات زير حکايت از اين معنا دارد که کيفر و پاداش انسان ها همان اعمال شان است:
يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيدا ؛(7)
روزى كه هر كس، آنچه را از كار نيك انجام داده، حاضر مى‏بيند و آرزو مى‏كند ميان او، و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانىِ زيادى باشد.
لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون‏ ؛(8)
امروز عذرخواهى نكنيد، چرا كه تنها به اعمال تان جزا داده مى‏شويد!
اما آيه 27 به شرح زير است:
فَلَنُذيقَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا عَذاباً شَديداً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ؛
به يقين به كافران عذاب شديدى مى‏چشانيم، و آن ها را به بدترين اعمالى كه انجام مى دادند، كيفر مى‏دهيم!.
در اين آيه خلاف اصل بالا سخن نگفته، بلکه از باب تاکيد و تصريح و براي انذار کافران فرموده به يقين در مقابل کارهاي بدترشان که سيره و رفتار پيوسته آن ها شده بود، کيفر مي شوند. در اين جا به کيفر اعمال بدترشان که سيره آن ها بود، تصريح کرده و نسبت به بقيه سکوت کرده تا تهديد اثر گذارتر باشد .
متاسفانه اشکال کننده محترم آيه را بد ترجمه کرده ، خود را دچار شبهه ساخته است. بعضي از مترجمان هم متاسفانه دقت نکرده ،مشابه ترجمه بالا را ارائه داده اند و در ايجاد شبهه سهيم بوده اند.
پي نوشت ها:
1. انعام(6)آيه160.
2. يونس(10)آيه 26-27.
3. نجم(53)آيه31.
4. غافر(40)آيه40.
5. شوري(42)آيه40.
6. يونس(10)آيه27.
7. آل عمران(3)آيه30.
8. تحريم(66)آيه7.

هدف اولیه خلقت انسان بعد از روز قیامت ادامه خواهد داشت یا به حد نهایی خود خواهد رسید ولی شما تاکید بر این دارید که روح در قیامت به زندگی ابدی می رسد و چون در به

با سلام خدمت شما عزیز و استاد گرامی و آرزوی قبول طاعات و عبادات شما در نامه قبلی خود پرسیده بودم که هدف اولیه خلقت انسان بعد از روز قیامت ادامه خواهد داشت یا به حد نهایی خود خواهد رسید ولی شما تاکید بر این دارید که روح در قیامت به زندگی ابدی می رسد و چون در بهشت همه چیز متنوع و زیبا و دلچسب و برای همیشه هست پس دیگر جای سئوال برای بعد از این مرحله باقی نمی ماند. این جواب شما در تناقض با صفات خداوند هست که روح انسان را که برای کسب بهترین کمال در مقدرات تعیین شده الهی در این چند روز دنیا به این دنیا فرستاده حالا (پایان عمر مادی)به هر مرحله ای از کمال رسیده پس خداوند بعد از قیامت آن را از سیر حرکت و تکاپوو آزمایشو خطا و امتحان و اختیار سلب می کند و همچون گیاهان و حیوانات در مرحله ای از آگاهی و تکامل در فضا و بستری آنچنانی(بهشت) راکد می گذارد و از ادامه محروم می گذارد ؟؟؟؟ مگر نه اینست که خداوند اگه موجودی فعلیت و یا کوچکترین امکان برای کاملتر شدن داشته باشد خداوند این را در اختیار آن می گذارد که اگر این کار را نکند منافات با صفات فیاضیت و مهربانیو کرامت خداوند دارد که همین صفات دلیل اصلی هدف خلقت جهان و مخصوصا انسان به گفته قرآن می باشد که همان طور که میدانیم در صفات خداوند نه حدی وجود دارد و نه پشیمانی و اصلاح در کارهای او. در این دنیادی مادی ما انسان ها در خیلی از مواقع در دادگاه ها و یا حتی رابطه مادر و فرزندی به خطا کار و یا نیمه آگاه و حتی آگاه از روی محبت و علاقه به شخص فرصت های دوباره داده میشود چه برسد به کرامتو مهربانیه خداوند که جلوی پیشرفت و تکامل موجودی را بگیرد. خداوند با قدرت فراوان و بینهایتش و بی نیازی از مخلوقاتش هیچ دلیلی برای قطع آموزش ها و آزمایش های کلاس های بالاتر برای مخلوق خودش که آن را قسمتی از روح خود دانسته ندارد و با توجه به این توضیحات البته اگر تعصب را کمی کنار بگزارید منظور من را درک خواهید کرد. برای بقیه پاسخ هایتان جواب هاب مفصل تری دارم که تا حدودی در این توضیحات داده شده ام هم می توانید ارتباطش را تشخیص دهید. به شخصه شیعه زاده هشتم و نسل های قبلیمان هم همینطور ولی هر کس باید به قول عرفای قدیم اول کافر و بی دین شود و بعد با تحقیقو تفحص به دین شناسی کامل و یقین به دور از تعصب کورکورانه برسد. این یکی از دلایل سستی و کاهلی در انجام عملی به دستورات دینی می باشد. من سئوالات بیشماری دارم که شاید بتوان عمقی تر به دین اسلام نگاه کرد و به یقین بهتری از خدا و مخلوقاتش رسید که با کمک برادران دینی خودم همگی به این هدف به امید خدا خواهیم رسید. بیایید با کمک هم و تحقیق و تفکر عمیق تر به شناخت بهتری برسیم. . با تشکر از توجه ویژه شما در مورد این بنده گنه کار خداوند

پاسخ:
جزئيات دقيق و ريز رخ دادهاي بعد از مرگ و قيامت را جز پيامبر (ص) و ائمه کسي ديگري از آن ها به طور کامل آگاهي ندارد، ولي در اين باب بر اساس کلياتي که در آموزه‌هاي ديني به ما رسيده ،مي‌توان تحليل‌ها و برداشت‌هاي را به دست آورد.
فرايند تکاملي انسان از رهگذر تکاليف شرعي محدود ظرف عالم دنياست . پس از مرگ اين فرايند به پايان مي‌رسد . انسان در عوالم بعد از مرگ نظير برزخ و قيامت تکليفي ندارد . تکامل او از اين رهگذر متوقف است، گر چه در عالم برزخ مسئله تکامل برزخي وجود دارد که در جاي خود در اين باره به تفصيل بحث شده است. (1) ولي در اين جا تنها بدين سخن اشاره مي‌شود که از آموزه‌هاي اسلامي به دست مي‌آيد که روح انسان بعد از ورود به برزخ ،به مقتضاي نظام برزخي و بر اساس راه و روش صحيح و درستي که در نظام قبلي، يعني نظام دنيوي داشته ،به سير و حرکت خود و به تکامل و تقرب خود به سوي حضرت حق تعالي ادامه مي‌دهد . در برزخ برخي فشار ها سبب برطرف شدن بسياري از حجاب ها از چهره روح مي‌گردد . روح رو به تکامل به پيش مي رود و اين سير همچنان ادامه دارد. (2)
نکته سوم در خصوص سير تکاملي انسان در عوالم بعد از برزخ است. د راين باره گفته شده: بر اساس اشاراتي که در آيات و روايات آمده ،حرکت و تکامل روح آدمي در حشر و عوالم بعد از آن ادامه دارد ،مثلا بر اساس آيه 77 سوره آل عمران که فرمود: خداوند در قيامت با کساني که عهد و پيمان خدا را به بهاي اندک فروخته، نظري نمي‌کند و آن ها را تزکيه نمي‌نمايد. از تعبير «لا يزکهم» معلوم مي شود که برخي از انسان ها که مورد نظر حق ‌اند و در دنيا در مسير عبوديت بوده‌اند، در قيامت يعني در روز حشر و مواقف آن و عوالم بعد از آن مشمول تزکيه حضرت حق بوده ، خداي متعال آنان را از ناپاکي ها پاک مي گرداند. آنچه که روي چهره اصلي و سيماي واقعي آنان را گرفته و محجوب شان نموده، از چهره آنان برداشته و آن ها تزکيه و تطهير مي شوند، ولي کساني که در دنيا در صراط مستقيم نبوده‌اند، از اين تزکيه بي‌‌نصيب‌اند، بنابراين نه تنها در برزخ بلکه بعد از در عوالم و مواقف گوناگون سير تکاملي انسان ادامه دارد . حجاب‌ها پشت سر هم از چهره جان انسان هايي که شايسته‌اند، برداشته شده و به قرب بيش تر نزديک و نزديک‌تر مي‌شوند.
اين همان چيزي است که از آن به سير و حرکت تکاملي ياد مي شود . همواره براي انسان وجود دارد حتي بعد از مرگ و برزخ در عوالم بالاتر از برزخ. (3) تفصيل اين بحث را در منبع ذيل جويا شويد. (4)
نکته چهارم در خصوص تکامل در بهشت است، در اين باره بايد اشاره شود: بر اساس تحليل برخي از صاحب نظران معاصر در بهشت تکامل وجود دارد . بهشتيان هرگز در جا نمي زنند، بلکه در پرتو عنايات الهي و الطاف رباني همواره به ساحت قدس الهي نزديک تر مي‌شوند و در مسير قرب الي الله به پيشروي خود ادامه مي‌دهند.
گرچه در آن جا عبادت و تکليف نيست ،ولي در پرتو اعمالي که در دنيا انجام داده‌اند ،همچنان به سير تکاملي خويش ادامه مي‌دهند، نظير بعضي درختان پر بار که انسان يک بار آن را غرس مي‌کند ،ولي آن درخت پيوسته جوانه مي‌زند و ريشه مي دواند و همه جا را فرا مي‌گيرد، در برخي آيات اشاره به اين تکامل آمده است: مثلا فرمود: «ولهم رزقهم فيها بکره و عشيا» (5) هر صبح و شام روزي آن ها در بهشت مقرر است. اين مواهب تازه معنوي که در دو وقت به بهشتيان داده مي شود ،موجب ترقي و تکاملي آنان خواهد شد.
در روايتي از رسول خدا نقل شده: «و تاتيهم طرف الهدايا من الله تعالي لمواقيت الصلاه التي کانوا يصلون فيها في الدنيا تسلم عليهم الملائکه» (6) هداياي نخبه و جالب از سوي خداوند بزرگ در اوقاتي که در دنيا نماز مي‌خواندند ،به آن ها مي‌رسدو فرشتگان به آن ها سلام و درود مي‌فرستند.
در روايت ديگر آمده: «و الذي انزل الکتاب علي محمد ان اهل الجنه ليزدادون جمالا و حسنا کما يزدادون في الدنيا قباحه و هرما» (7) سوگند به خدايي که قرآن بر محمد نازل فرمود، اهل بهشت هر قدر زمان بر آن ها مي گذرند ،جمال و زيبايي شان بيش تر مي شود، همان گونه که در دنيا با گذشت زمان بر پيري و زشتي آنان افزوده مي‌شد.
از اين گونه آموزه‌هاي به دست مي‌آيد که در بهشت نيز سير تکامل انسان متناسب با آن جا ادامه دارد. (8)
پي نوشت‌ها:
1- نتايج کلامي حکمت صدرايي، فصل انجام شناسي.
2- محمد شچاعي، معاد يا بازگشت به سوي خدا، ج 2، ص 155
3- همان، ص 158
4- همان
5- مريم (19) آيه 62
6- تفسير روح المعاني، ج 16، ص 103
7- علم اليقين، ص 103
8- پيام قرآن، ج 6، ص 365

باسلام 1-آیاآن دنیابه خاطراینکه شخص نماز نخواند.یا قرآن نخواند مجازات می شود؟اگر بله ،خداوند که به آن نیاز ندارد.وما می دانیم اکراهی دردین وجودنداردوزوری نیست واگر مابه خاطر اینکه عبادت نکردیم مجازات شویم چه نوع اختیاری است؟ 2-ظلم به خدا یعنی چه؟ 3-چراماباید با کافر،مشرک دشمن باشیم مگر نه اینکه آنها فقط به خودشان ظلم می کنند وهمینطور آزادند بنابرداشتن قدرت اختیار به هر دینی باشند پس دیگر علت دشمنی چیست؟ 4-آیا ظلم به خود گناه است؟چرا؟ با تشکر از شماو زحماتتان

پرسش 1:

1-آياآن دنيا به خاطراينکه شخص نماز .يا قرآن نخواند مجازات مي شود؟اگر بله ،خداوند که به آن نياز ندارد؟
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خداوند غني و بي نياز از همه چيز است، چون غير از خدا هر چه موجود است، همه مخلوق خدا است و نيازمند به او :
«اي مردم! همگي نيازمند به خداييد. تنها خداوند است كه بي نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است»(1) . بنابر اين خداوند بي نياز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اويند. او است كه همه نيازهاي مخلوقاتش را بر طرف مي‌كند.
ما انسان‌ها كه يكي از مخلوقات خداييم، سراسر وجودمان را نياز و احتياج فرا گرفته است، مانند نياز به آب و غذا و هوا و. .. كه با نبود يكي از اين‌ها قادر به ادامه حيات نيستيم. چند دقيقه يا چند ثانيه نمي‌توانيم بدون هوا زنده بمانيم. همه نيازمندي ها به وسيله آب و هوا و غذا و. .. بر طرف مي‌شود كه خداي مهربان با خلق آن نياز ما را برطرف كرده . خداي حكيم ومهربان است كه به هنگام تولد بچه، خون را تبديل به شير مي‌كند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذيه مي‌نمايد.
يكي از نيازهاي ما نيازهاي روحي است ،مثل احتياج به محبت. از اين رو بچه‌هايي كه در خانواده خود احساس كمبود محبت كنند، دچار اختلالات روحي و رواني مي‌گردند. يكي از نيازهاي واقعي و اساسي روح بشر عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را براي تكامل آفريده است . تكامل جز از راه عبادت و بندگي به دست نمي‌آيد.
بنابر اين خداوند نياز به عبادت ما ندارد، بلكه ما محتاج به عبادت هستيم كه با بندگي او به نعمت‌هاي جاودان نايل شويم: « هر كسي كفر ورزد و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده است. خداوند از همه جهانيان بي نياز است».(2)
در آيه ديگر فرمود : «كسي كه جهاد و تلاش كند، براي خود جهاد مي‌كند؛ چرا كه خداوند از همه جهانيان بي نياز است». (3)
در جاي ديگر مي‌فرمايد: « كسي كه عمل صالحي به جا آورد ، به سود خود به جا آورده، و كسي كه كار بدي انجام دهد ، به زيان خود او است. سپس همه شما به سوي پروردگارتان باز مي‌گرديد».(4)
در آيه ديگر فرمود: «كسي كه پاكي گزيند، به نفع خود او است».(5)
پس خداوند نيازي به پرستش ما ندارد. عبادات ما فايده اي به حال او نخواهد داشت چنان كه ترك عبادت ما هيچ زياني به او وارد نمي سازد؛ بلكه فوائد ظاهري و باطني عبادات مستقيم و غير مستقيم به خود ما مي رسد ؛ فوائد مستقيم آن مانند آرامش روحي وارضاي نياز به پرستش و... فوائد غير مستقيم در رسيدن به كمال روحي و باطني است كه هدف خلقت انسان محسوب مي شود . در نتيجه مستلزم سعادت و نجات ما در دنيا و آخرت خواهد بود .
در يك چارچوب منطقي مي توان گفت :
1. غير از خداوند كمال مطلقي نيست.
2. جز در سايه ارتباط با كمال مطلق، استكمال(فرايند كامل شدن) حاصل نمي‏شود.
3. ارتباط با كمال مطلق، راه ويژه‏ خود را دارد كه خداوند بهترين آن ها را در قالب عبادات بيان كرده است.در نتيجه روشن مي‏شود كه از غير راهكار معين عبادت و پرستش خداوند، رسيدن به كمال حقيقي و سعادت ابدي ممكن نخواهد بود.
البته در نگرش اسلامي، احكام الهي همه منطبق با مصالح و مفاسد واقعي هستند؛ اگر مثلاً دستور به نماز با جزئيات و شرايط خاصي داده شده، به خاطر مصالح واقعي است كه در اين عمل نهفته است . انسان در مسير كمال و سعادت جاودان، بدان نيازمند است. بدون آن به مطلوب نرسيده، زيانكار خواهد بود. پس اولين عذاب كسي كه از پرستش خداوند سرباز مي زند ، محروم ماندن از آثار وضعي و طبيعي عبادات در زندگي خود و در مسير كمال انساني است . ترك عبادت يعني خارج شدن از مسير هدايت و كمال انساني و مخالفت با حكم عقل بر لزوم اطاعت دستور الهي و نافرماني در برابر خداوند كه نتيجه اي جز شقاوت و عذاب جهنم نخواهد داشت.
بين اعمال نيك و بد , و بين پاداش و كيفر اخروى , نوعى رابطه عليت وجود دارد كه وحى الهى آن را بـيـان كـرده و چـنان كه در اين جهان بعضى جنايات موجب آثار شوم طولانى مى شود , مثلا كور كردن چشمى در يك لحظه , نتيجه شومى تا پايان عمر دارد ،همچنين گناهان بزرگ هم داراى آثار اخروى جاويدان است . اگر كسى وسايل جبران آن ها را در همين جهان با توبه فراهم نكند ،آثار سوء آن تا ابد دامنگير وى خواهدشد , زيرا نتيجه عملى گناه است كه شخص گنهكار آگاهانه به آن اقدام كرده ومحصول بذرى است كه كشته است .
اگـر پـرنيـان اسـت، خـود رشـتـه اى اگـر بـار خـار اسـت، خـود كشـتـه اى
پي‌نوشت‏ها:
1. فاطر (35) آيه15.
2 .آل عمران (3) آيه97
3 .عنكبوت (28) آيه 6.
4 .فجر (89) آيه 27-30.
5 .ذاريات (51) آيه 56.

پرسش 2:
2-ظلم به خدا يعني چه؟
پاسخ:
يكي از اقسام ظلم ، ظلم به خداست که بر شرک تطبيق داده شده .در سورة لقمان مي خوانيم :
لقمان به پسر خويش گفت: اي پسرك من! به خدا شرك مياوركه شرك ظلم و ستم بزرگي است.(1)
چرا ظلم عظيم؟ چه ظلمي از اين عظيم تر، كه موجودي بي‌ارزش و پست، شريك و همتاي خداوند رحمان قرار گيرد؟ چه ظلمي از اين بالاتر، كه انسان ارزش و شخصيّت وجودي خويش را، تا سرحدّ پرستش يك قطعه سنگ و چوب، پايين آورد. نيز ظلمي كه در اثر شرك، اجتماع را گرفتار تفرقه و جدايي و فساد اخلاقي مي كند. به راستي چه ظلمي از اين عظيم تر؟

پي نوشت:
1 - لقمان(31) آية 13.

پرسش 3:
3-چراما بايد با کافر،مشرک دشمن باشيم ،مگر نه اين که آن ها فقط به خودشان ظلم مي کنند وهمين طور آزادند، بنابرداشتن قدرت اختيار به هر ديني باشند ،پس ديگر علت دشمني چيست؟
پاسخ:
در اسلام دستوري بر دشمني مطلق با آن ها وجود ندارد ، بلكه در صدراسلام هم مسلمانان با بسياري از كفار و مشركان پيمان صلح امضا نموده، با هم روابط عادي تجاري و مراودات اجتماعي داشتند . به صورت كاملا مسالمت آميز در كنار هم زندگي مي نمودند.
حتي در مواردي از دوستي با‌ آن ها منع نشدند. خداوند مي فرمايد:
لاينهاكم اللّه عن الذين لم يقاتلوكم في الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم ان اللّه يحب المقسطين؛(1)
خدا شما را از نيكي كردن و عدالت ورزيدن با آنان كه با شما در دين نجنگيده اند و از سرزمين تان بيرون نرانده اند، باز نمي دارد. خدا كساني را كه به عدالت رفتار مي كنند، دوست دارد».
در مواردي نيز كه عقيده باطل آن ها در مسلمانان تأثير منفي بر جاي مي گذاشت، از دوستي با آن ها برحذر داشته است.
البته در مواردي هم دستور دشمني و حتي جهاد با كفار و مشركان صادر شده كه آن موارد يا در مقام دفاع از خود در برابر حملات آن ها بوده ،يا به خاطر تلاش هاي زياد آنان براي نابود نمودن اسلام و جلوگيري از توسعه و ترويج آن و يا اموري مشابه ؛ در خصوص بسياري از غير مسلمانان كه شناخت درستي از حقيقت ندارند ، اين قاعده و ضابطه جريان ندارد .
البته احترام به عقيده و تفكر ديگران به معني حقانيت همه عقايد و تفكرات نيست . نمي توانيم همه انسان ها را در گزينش نوع تفكر و ايده شان مساوي و برابر بدانيم.
پي نوشت:
1. ممتحنه(60) آيه 8.
پرسش 4:
4-آيا ظلم به خود گناه است؟چرا؟

پاسخ:
اگر انسان مرتكب گناه شود، به خود ظلم كرده است. زيرا با انجام گناه، خود را مستحق كيفر سهمگين الهى كرده است .
گناه، حركت بر ضد نظام هستى است. پس انسان در حركت مخالف نظام، اوّلين صدمه را به خود زده است. اين نظام حدود، اندازه ها و قوانين خداست; همان قانون هايى كه پيروى از آن باعث رشد و مخالفت با آن باعث زيان و خروج از سير كمال است. قرآن چه زيبا فرموده است:
و مَنْ يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه ؛
هر كس از حدود خداوند تجاوز نمايد، به خويشتن ستم نموده است.(1)
ظلم اقسامي دارد : ظلم به خود ، ظلم به خدا و ظلم به ديگران .هر سه قسم عقوبت دارد.
پي نوشت:
1 . طلاق(65) آيه 1.

صفحه‌ها