كلام

در این بحث تحقیقی من را یاری کنید: (مبحث ولایت فقیه) چرا مراجع بزرگی مخالف ولایت فقیه بودند و در داستان مشروطه بحث از کفالت است که شیخ فضل الله حرف از ولایت می زند که به دار هم آویخته می شود و آخوند خراسانی تشکیل حکومت اسلامی را ممتنع می داند چرا آیت الله العظمی محمد حسینی شیرازی را 20 سال در خانه زندانی می کنند اینها مگر مرجع و عالم نبودند مگر اختلاف بین مراجع جایز نیست؟ چرا پس حبس خانگی آیت الله شریعتمداری و...؟ آیا آیت الله خوئی مرجع بزرگی نبود که به ولایت فقیه ایراد داشت؟ توضیح اینها چگونه هست؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در رابطه با اختلاف علما در مورد موضوع ولايت فقيه بايد عرض كنيم:
اولاً بر فرض كه اين حرف صحيح باشد و عده اي از علما در طول دوران غيبت با اين مسأله مخالفت كرده باشند اين مسأله چيز جديدي نخواهد بود و به قول حضرت آيت الله جوادي آملي:
در دين، غير از ضروريات اوّليه و برخي از نظريات كه با فاصله اندك، به ضروريات منتهي مي شوند، بسياري از مسائل نظري مورد اختلاف است. حتي در مبطلات و مصححات نماز، شرايط و موانع نماز، شرايط و موانع صحت صوم كه امر روشني در اسلام است، باز مي بينيم كه در ميان صاحب نظران اختلاف وجود دارد و چنين اختلافي بسيار طبيعي است.
ولي اختلاف در آن موارد، چون عبادي محض هستند و اجتماعي و سياسي نيستند تا مورد عمل روزانه عموم مردم باشند، خيلي ظهور و بروز ندارند؛ اما ولايت فقيه چون يك امر عيني خارجي است و بايد در جامعه پياده شود و از طرف ديگر، غير مسلمان نيز در جامعه اسلامي وجود دارند، اختلاف نظر درباره آن، خودش را نشان مي دهد.
از سوي ديگر، درباره مسائل فقهي فردي، بيگانگان به اختلاف نظر فقيهان دامن نمي زنند، ولي در زمينه حكومت كه به منافع آنان مربوط مي شود، دخالت مي كنند و سعي در دامن زدن به اختلافات فقهي و ايجاد تبليغات جنجالي دارند.
در هر صورت، تاريخ بشر و علوم بشري نشان داده است كه در مسائل پيچيده نظري، همگان توافق نداشته و ندارند و سير تكاملي دارد. ليكن در جريان ولايت فقيه اگر به روح حاكم بر متون فقهي از يك سو و تفكر ناب فقيهان اسلام از سوي ديگر نگاه شود و از اين منظر مورد بررسي قرار گيرد، اختلاف بسيار كم خواهد شد.(1)
ثانياً اين ادعاي مستشكل كه: «در مورد ولايت فقيه بين علما “ اجماع ” نيست» اساسا ادعاي باطلي است. و تا كنون چندين جلد كتاب از سوي محققين حوزه و دانشگاه در ابطال اين حرف باطل به نگارش در آمده است كه به عنوان نمونه كتاب « ولايت فقيه در انديشه فقيهان » (2) را مي توان نام برد. لذا بحث ها و اختلاف هايي نيز كه در اين باره جريان دارد تنها به نحوه ي استدلال بر اين مسأله و در موارد قليلي به تعيين حدود و ثغور آن برمي گردد نه اصل مسأله.
و اصولا اگر ولايت فقيه را نپذيريم چه راهي براي اجراي احكام اسلامي در جامعه باقي خواهد ماند ؟! و لذا همان دليلي كه حضور امام را بعد از پيامبر لازم مي داند به همان دليل در غيبت امام نيز، به ولي فقيه نياز خواهيم داشت. بقول امام راحل :
« دليلي كه بر ضرورت امامت اقامه مي گردد، عينا بر ضرورت تداوم ولايت در عصر غيبت دلالت دارد. و آن لزوم بر پا داشتن نظام و مسؤوليت اجراي عدالت اجتماعي است.» (3)
آيت الله جوادي آملي در اين باره مي نويسند:
« ما فقيهي نداريم كه به صورت مطلق، ولايت را براي فقيه قبول نداشته باشد. فقيهاني كه مي گويند فقيه ولايت ندارد، مقصودشان آن است كه ابتداءً اين سِمَت براي فقيه جعل نشده كه او اقدام به تشكيل حكومت كند، ولي همين فقيهان، ولايت فقيه را از باب حِسْبه قبول دارند. اگر مردمي براي اجراي قوانين و دستورهاي خداوند آماده باشند، زمينه آماده است و حكومت اسلامي در چنين فرضي، از مصالح مهم الهي است كه بر زمين مانده و مطلوب شارع است. در اين فرض، كسي نگفته است كه فقيه مسؤوليت ندارد و لازم نيست احكام الهي با وجود شرايط مساعد اجرا بشود؛ حتي نازل ترين تفكر مخالف ولايت فقيه در ميان عالمان و فقيهان نيز ولايت از باب حِسْبه را لازم مي داند...» (4)
براي تكميل بحث ذكر كلام يكي ديگر از محققين درباره ي اين اشكال خالي از لطف نيست. ايشان مي نويسند:
« بر اساس تصريح برخي از فقهاي بزرگ شيعه ، اصل ولايت فقيه، مورد اتفاق يا حداقل از نظرات مشهور بين فقيهان شيعه است. مرحوم نراقي از علماي قرن سيزدهم ( 1245 هـ ) مي نويسد: " ولايت فقيه في الجمله بين شيعيان اجماعي است و هيچ يك از فقها في الجمله در ولايت فقيه اشكال نكرده است." (5) ابن ادريس حلي از فقهاي بزرگ قرن ششم هجري نيز مي نويسد : "ائمه همه ي اختيارات خود را به فقهاي شيعه واگذار كرده اند." (6) صاحب جواهر ( متوفاي 1266 هـ ) (7) مي فرمايد:" كسي كه در ولايت فقيه وسوسه كند، طعم فقه را نچشيده است و معنا و رمز كلمات معصومين عليهم السلام را نفهميده است." (8) امام خميني (ره) نيز در اين زمينه مي فرمايد:" موضوع ولايت فقيه ، چيز تازه اي نيست كه ما آورده باشيم؛ بلكه اين از اول مورد بحث بوده است. حكم ميرزاي شيرازي در حرمت تنباكو، چون حكم حكومتي بود ... همه ي علما تبعيت كردند ... مرحوم كاشف الغطاء بسياري از اين مطالب را فرموده اند ... مرحوم نراقي همه ي شئون رسول الله را براي فقها ثابت مي دانند. آقاي نائيني نيز مي فرمايند: اين مطلب از مقبوله ي عمر بن حنظله استفاده مي شود... اين مسأله تازگي ندارد." (9) بنابراين عمده ي اختلاف ها در حدود و ثغور آن و چگونگي اثبات آن مي باشد. حضرت آيت الله خامنه اي در اين زمينه فرموده است:" ولايت فقيه و رهبري جامعه و اداره كردن شئون اجتماعي در هر عصر و زمان از اركان مذهب حقه ي اثني عشري است و ريشه در اصل امامت دارد. پس اگر كسي از راه دليل خلاف آن را معتقد شود ، معذور است؛ ولي در عين حال براي او جايز نيست كه تفرقه و اختلاف ايجاد كند." (10) » (11)
بنابراين در اصل ولايت فقيه بين علماي شيعه اختلاف جدي اي وجود ندارد.
از آنجايي كه وظيفه ما پاسخگويي به سوالات و شبهات ديني شما بزرگواران است، لذا از اظهار نظر در مورد چگونگي و چرايي برخورد با شخصيت هايي همچون آيت الله سيد محمد حسيني شيرازي معذوريم، چون در اين باره اطلاع دقيق و روشني نداريم.

پي نوشت ها:
1. ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت، آيت الله جوادي آملي، ص۳۵۵-۳۵۶.
2. كتاب « ولايت فقيه در انديشه ي فقيهان » توسط دكتر يعقوبعلي برجي در صفحه 426 به نگارش در آمده و با همكاري دانشگاه امام صادق(ع) و سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها ( سمت ) در تابستان سال 1385 به زيور طبع آراسته شده است.
ضمنا كتاب « پيشينه ها و مباني ولايت فقيه نزد علماي شيعه » نوشته محسن حيدري هم كتاب خوبي در اين زمينه است كه نظرات 25 تن از علماي بزرگ شيعه از شيخ مفيد تا امام خميني (ره) در آن آمده است.
3. امام خميني (ره) ، كتاب البيع ، ج 2 ، ص 461 .
4. آيت الله جوادي آملي ، ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت ، ص 406
5. ملا احمد نراقي ، عوائد الأيام ، ص 186
6. ابن ادريس حلي ، سرائر ، ج 2 ، ص 25
7. عالم بزرگ شيعي و نويسنده ي معجم عظيم « جواهر الكلام » كه كتاب ايشان جزء معتبرترين كتب فقهي عالم تشيع بشمار مي رود و اكثر دروس خارج فقه حوزه بر مبناي كتاب ايشان برقرار است، و در جلالت قدر او همين بس كه فقه مصطلح را فقه جواهري مي نامند.
8. جواهر الكلام، ج 2، ص 398.
9. امام خميني (ره)، ولايت فقيه ، ص 112 و 113.
10. اجوبة الاستفتائات، الجزء الاول، ص 18، دار الوسيله، 1426 هـ .
11. حميد رضا شاكرين، پرسش ها و پاسخ هاي دانشجويي، ج 15، ص 102 و 103.
موفق باشید.

جرا اسلام شهادت 2 زن را در مجامع قضايي (دادگاه) معادل شهادت يك مرد مي داند؟ به نظر شما اين تبعيض بين زن و مرد نيست؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
شهادت در قوانين قضايى اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نيست، تا بگوييم با دو تا يا يكي شدن به شاهد ظلم مي شود و يا در نتيجه آن مرد برتر از زن تلقي مي شود، بلكه شهادت اداي يك تكليف است، يعنى انسان وظيفه دارد براى احقاق حقوق ديگران شهادت بدهد. قرآن كتمان شهادت را حرام اعلام نموده است. (1)
بر اين اساس اگر شهادت برخى در دادگاه پذيرفته نمى‏ شود، يا كم تر پذيرفته مى‏ شود، اين امر گوياى سهل تر بودن تكليف و مسئوليت آنان است، نه تضييع حقوق آنان؛ در واقع از آن جا كه مكانيسم خلقت زن و مرد با هم متفاوت است و روحيات و اخلاق زن و مرد با هم يك جور نيست، مسئوليت هاي زن و مرد هم در جامعه متفاوت است. در نتيجه تفاوت روحيات و مسئوليت ها تكاليف فرع بر اين امور هم متفاوت خواهد شد. توقعى كه خداوند از زن دارد، با توقعى كه از مرد دارد، يكى نيست.
بحث شهادت و اطلاع رسانى به قاضى، ربطى به ماهيت مرد و زن و خلقت آن دو ندارد. در بعضى موارد كه شهادت مربوط به امور زنان باشد، اصلاً شهادت مردان مورد قبول نيست، چون مرد در آن موارد نمى تواند شاهد باشد. البته به شكل طبيعي در وقايع و رخدادهاى اجتماعي، مردان بيش تر از زنان دست اندر كار هستند زيرا مردان به خاطر كار و تلاش و وظيفه به دست آوردن مخارج زندگي با رخدادها و وقايع اجتماعى بيش تر مأنوس اند. اگر واقعه­اى رخ داد، بيش تر و بهتر در معرض اطلاع اند.
در اين ميان هر قدر حضور زنان در جامعه پررنگ تر شود، اما به شكل طبيعي زنان خود را از درگيري ها، نزاع ها، نابساماني هاي اجتماعي و هر آنچه به نوعي داراي ريسك و خطر باشد دور نگه مي دارند؛ به علاوه خود جامعه هم بسياري از اين گونه درگيري ها و بي پردگي هاي رفتاري را در حضور بانوان انجام نمي دهد و در نتيجه غالبا حضور و درك دقيق مساله از منظر زنان كمتر از مردان خواهد بود.
از طرف ديگر نبايد فراموش كرد كه مساله عدم آگاهي دقيق از رخدادهاي اجتماعي تنها بخشي از احتمالات قابل ذكر در فلسفه لزوم تعدد در شهادت زنان است در حالي كه دليل مهمتر و احتمال قوي تر در اين عرصه چيز ديگري است.
در واقع بر اساس نظر روانشناسان زنان از روحيه لطيف­ تر برخوردارند و احساسي تر هستند. بنابراين سريع تر مطالبي را قبول مي كنند و زودتر تحت تأثير قرار مي گيرند و به علاوه از آن جا كه شهادت دادن افراد مي تواند به شدت در برخورداري ديگران از برخي حقوق كارساز باشد، خطر راضي كردن يك شاهد براي شهادت دروغ يا مجبور كردن او براي اين امر از طريق تهديد و فشار و ... نسبت به زنان بسيار بيش تر بوده، هر فرد ظالمي با حاضر كردن دو زن حق ديگران را پايمال مي نمود، مساله اي كه در شهادت چهار زن بسيار سخت تر اتفاق مي افتد.
طبق نظر روانشناسان، محبت، رفتار انفعالى، رفتار عاطفى و حمايت كننده، از ويژگى‏ هاى زنانه است. در برابر اين امور، پرخاشگرى، استقلال، رقابت، سلطه و حاكميت را از ويژگى‏ هاى مردان بر شمرده‏ اند.(2)
به علاوه زنان به جهت اين كه از نيروى احساس و عاطفه بيش ترى بهره مندند، از صحنه‏ هاى احساسى و عاطفى بيش تر متأثر مى‏ شوند و به هيجان مى‏ آيند.(3) در مجموع در ظرفيت وجودى زنان دو چيز بيش از مردان جلوه گر است: يكى بُعد عاطفى و ديگرى شرم و حيا و عفت.
وقتى كه در ساختار وجودي زن اين ويژگى‏هاي پسنديده قوت بيشتري دارد، به تبع اين امور در حوزه قوانين و مسئوليت هاي اجتماعي (به ويژه در امورى كه مربوط به حقّ النّاس است) هم تاثير گذار مي شود، تا حقوق مردم در شهادت‏ ها ضايع نگردد.
به عبارت روشن تر با توجه به همه موارد بيان شده مي توان سه رويكرد متفاوت در مساله شهادت زنان تصور نمود:
1- رويكرد افراطي: شهادت زنان را به كلي فاقد ارزش بدانيم: يعني با توجه به اين كه اولا: جنبه عاطفي در آنها غلبه دارد ثانيا:عفت و حيا و شرم و شور و هيجان نوعا در زنان بيشتر است كه مي تواند زمينه ساز عدم توجه دقيق به حوادث اجتماعي و يا فراموشي برخى امور هيجانى را فراهم نمايد و ثالثا:با توجه به حسن ظن بيشتر و روحيه احساسي قوي تري كه در زنان وجود دارد زنان زودتر به حالت اطمينان در يك مسئله دست مى‏ يابند و زود باورترند و راحت‏ تر تحت تأثير قرار مى‏ گيرند و در نتيجه بيش تر ممكن است مورد سوء استفاده و فشار و تهديد و تطميع قرار بگيرند و... لذا در مجموع براي پيشگيري از تضييع حقوق ديگران به كلي شهادت دادن را از عهده زنان خارج نمائيم.
اين پيشنهاد قابل قبول نيست زيرا ممكن است از جهت ديگر موجب پايمال شدن حقوق ديگران شود و آن جايى است كه شهادت در انحصار زنان باشد يا در برخي حوادث و محيط ها تنها شاهدان واقعه زنان باشند، يا در بين شهود يك واقعه تنها يك مرد باشد كه به تنهايي شهادتش اثري نخواهد داشت.
2- رويكرد تفريطي: بگوييم شهادت زنان كاملا مانند شهادت مردان اعتبار دارد. اين سخن نيز موجب مى‏ شود كه به جهت موارد مذكور از اعتبار قضا كاسته شود و به نوعى حقوق مردم تضييع گردد و زنان خود تحت فشار حضور مكرر در محاكم و منازعات كه با روحيه آن ها همخواني ندارد و تبعات منفي بسياري را نيز مي تواند به دنبال داشته باشد قرار گيرند.
3- رويكرد معتدل: خداوندى كه انسان‏ ها را آفريد و به همه اسرار نهفته آگاه است، فرموده در امورى كه مربوط به حقوق مردم است (حق النّاس، نه حقّ اللَّه) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده شود، ليكن به جهت محكم كارى دو شاهد زن در امورى كه يك شاهد مرد لازم است، يا چهار شاهد زن در امورى كه دو شاهد مرد لازم است، با شرايطى، ارزش و اعتبار دارد. به نظر مي رسد اين عين عدل و منطبق با منطق و عقلانيت است.

پى‌نوشت‏ ها:
1. بقره (2) آيه 283.
2. جيمز دبليو و وندر زندن، ترجمه: دكتر حمزه گنجي، روانشناسى رشد، انتشارات سمت، تهران 1375ش، ج 1، ص 330.
3. كتاب نقد، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، ش 12، ص 59.
موفق باشید.

با سلام و احترام بدین وسیله به اطلاع کارشناسان محترم دینی می رسانم که بعد از توضیح زیر چند سوال دارم که به شرح زیر می باشد:

در بامداد روز شنبه از شبکه اول سیما فیلمی با عنوان «نسیمی از حقیقت» با روایت تجربه مرگ تقریبی دانیون که جوانی مردم آزار و خشن و جنایتکار که بیش از بیست سال عضو ارتش آمریکا بوده و در ویتنام جنایات زیادی انجام داده است نمایش داده شد که به دلیل برق گرفتگی برای چند ساعت عملا می میرد و به زبان خودش در این چند ساعت تمام جنایاتی که از کودکی تا بزرگی انجام داده مشاهده می کند و بابت آنها همان عذابی که قربانیان او متحمل شده اند متحمل می شود و عذاب می کشد و پس از آن بیش از یکصدو پنجاه جعبه در جلو وی باز می شود که به زبان خودش حوادثی در آن نمایش داده شده بود که بعد از زنده شدن طی چندین سال آنها را در این دنیا می بیند که از جمله آنها می توان به جنایات اسرائیل و یا انفجار اتمی روسیه اشاره کرد. پس از زنده شدن به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد و کلیه کارهای بد را کنار می گذارد و به انسانی خوب تبدیل می شود که یکی از کارهای خوب او کمک به سالمندان می باشد و این کار را طی چهارده سال انجام می دهد. تا اینکه این شخص باز هم به دلیل انکه در زمان برق گرفتکی دیواره قلبش نازک شده بود دچار خونریزی از قلب می شود و باز هم به همین دلیل برای بار دوم برای مدتی می میرد با این تفاوت که بار دوم که می میرد تمام کارهای نیکی که طی مدت چهارده سال گذشته انجام داده است می بیند و به نوعی خود را در بهشت و در جای خوب و پر از نور مشاهده می کند به نحوی که حاضر نبوده باز زنده شود و به دنیای زمینی باز گردد. لینک مربوط به دانلود و مشاهده این فیلم در سایت تبیان به شرح زیر می باشد که می توانید جهت اطلاع بیشتر خودتان شخصا فیلم را نگاه کنید.

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=77644&categoryID=13180

سوالات من:

1- در حالیکه ما اعتقاد داریم اگر گناهی حتی کوچک انجام دهیم قصاص بعد از مرگ خیلی شدیدتر از قصاص در این دنیا است و برای مدت زیادی ادامه دارد چگونه شخصی که هزاران انسان بی گناه به ویژه زن و کودکان را قتل و عام کرده برای چند ساعت می میرد و تمام بدی هایی که انجام داده را می بیند و برای آنها مجازات می شود و باز زنده می شود و پس از آن اقدام به انجام کارهای نیک و کمک به دیگران می کند و چهارده سال بعد که باز به طور موقت می میرد هیچ خبری از مجازات نبوده و خود را در جاهای نورانی و بهشتی مشاهده می کند؟ آیا این شخص بابت سال های متمادی عمر خود که انواع گناهان را انجام داده است و از سوی دیگر هیچ مناجاتی هم با خدا نداشته دیگر مجازات نمی شود؟ و فقط چند ساعت مجازات می شود؟

2- چرا خدا اسرار غیب این جهان و جهان اخرت را به این چنین اشخاص گنهکار و غیر مسلمان نشان می دهد و این چنین اشخاصی را باز زنده می کند که فرصت داشته باشند بدون آنکه کارهای دینی خاصی انجام دهند گناهان خود را با کمک به دیگران جبران کنند اما گاهی اوقات از وضعیت مسلمانانی از ان دنیا خبر می گیریم که به دلیل انجام یک گناه کوچک در این دنیا ، بعد از مرگ به شدت در حال عذاب هستند. (از آن جمله انها می توان به فیلم هائی که در زمان افطار در ماه مبارک رمضان نمایش داده می شود اشاره کرد که مسلمانان را در برزخ و در وضعیت خیلی بدی نشان می دهد) پس مزد این همه مناجات با خدا و نمازی که ما مسلمانان شب و روز می خوانیم و روزه هائی که می گیریم و قرآنی که در مدت روز و ماه و سال می خوانیم و کوششی که می کنیم خود را تا حد ممکن از گناه دور نگه داریم چه می شود؟ و چرا باید عذاب ما مسلمانان حتی از عذاب اشخاصی مانند شخص بالا که الگوئی از جنایت بوده بیشتر باشد؟ قبلا از پاسخ شما تشکر می کنم. خدانگهدار

پاسخ 1- با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد مساله تجربه موقت مرگ و مسائل پيرامون آن مدت هاست كه در مجامع علمي مباحث گوناگون مطرح شده و ارتباط نزديك اين مساله با باورهاي ديني باعث وارد شدن اين مباحث به مقوله الهيات و علم كلام و حوزه روح و برزخ و معاد شده است.
در اين خصوص سال هاست كه آثار گوناگون قلمي تاليف شده و در حوزه رسانه نيز فيلم هاي مستند و غير مستندي توليد شده است كه فيلم مورد اشاره شما نسخه بازسازي شده و تغيير يافته يكي از اين مستندهاي زيباست.
آنچه در خصوص پرسش شما قابل ذكر است اين است كه:
اوّلاً صحت و سقم آنچه در اين مستندات ارائه شده است، حتي بر فرض صداقت گزارشگران اين تجربيات مرگ موقت، قابل ارائه در هيچ مجمع علمي نيست و اين گزارشات همانند خواب هايي كه انسان ها مي بينند به معناي انطباق آنچه رويت شده با واقعيت هاي عالم ديگر نيست؛ در واقع آنچه در اين مرگ هاي موقت ديده مي شود مي تواند چيزي از قبيل خواب هايي باشد كه اكثر ما در زمان هاي گوناگون مي بينيم و در عين برخورداري اين روياها از نكات عجيب و حتي به ظاهر واقعي، لزوما نمي توان آن ها را عين واقعيت دانست.
ثانياً: آنچه در اين وضعيت تجربه مي شود نوعي تجربه موقت عالم برزخ است و عالم برزخ عالمي متفاوت از جزئيات عالم آخرت و آنچه ما از معاد مي دانيم است؛ طبق آنچه از قرآن و سنت استفاده مي‌شود، انسان در فاصله ميان مرگ تا روز قيامت و رستاخيز عمومي يك زندگاني محدود و موقتي دارد كه برزخ و واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است. در واقع، روح انسان پس از مرگ، به عالم برزخ وارد مي‌شود؛ چنان‌كه در قرآن در مورد احوال مردگان تصريح شده: «مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون؛ (1) پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.»
ما معتقديم انسان‌ها در عالم برزخ از جهت اعتقاداتي كه داشته و اعمال نيك و بدي كه در اين دنيا انجام داده‌اند، مورد بازپرسي اجمالي قرار مي‌گيرند و متناسب با عملكردشان در دنيا، به سر مي‌برند؛ اگر فرد از نيكان بود، از سعادت و نعمت و جوار پاكان و مقربان درگاه خدا برخوردار مي‌شود و اگر از بدان بود، در نقمت و عذاب و مصاحبت شياطين و پيشوايان گمراه برزخ را مي‌گذارند. (2)
به علاوه كه طبق برخي منابع نقلي برزخ براى همه يكسان نمى ‏باشد؛ گروهى در عالم برزخ حيات آگاهانه‏ اى دارند؛ اما گروه ديگر، همچون افرادى هستند كه به خواب فرو مى‏ روند و گويى در قيامت از خواب خود بيدار مى‏ شوند و هزاران روز را ساعتى مى‏ پندارند.»(3)
در نتيجه تجربه برزخ يك تجربه خاص و موقتي و البته متفاوت از تجربه قيامت و محاسبه دقيق اعمال است و چه بسا بتوان گفت وضعيتي كه فرد ميت در ابتداي ورود به عالم برزخ با آن مواجه مي شود خيلي نزديك به وضعيتي است كه در زندگي دنيايي از جهت نيكوكاري يا بدكاري داشته و اگر به اقتضاي رفتارهاي بد خود صحنه هاي وحشتناكي را تجربه كرده است به اين معني نيست كه اين عذاب گنهان او بوده و بعدا در آخرت مجازاتي را نخواهد ديد.
يا اگر در نتيجه توبه عملي و تغيير رويكرد و رفتار نيكوكاري را پيشه كرده، آنچه از وضعيت خوب و خوشايند در برزخ مي بيند به معني رقم خوردن همين وضعيت ايده آل در قيامت براي او نخواهد بود و داستان قيامت و محاسبه دقيق اعمال به جاي خود باقي خواهد بود.
البته در مورد اين كه اين افراد اهل ايمان و بندگي خدا بوده يا نبوه اند بحث مفصل ديگري مطرح است و مي توان احتمال داد كه بخشي از اين افراد به دليل ناآشنايي با حقيقت دين حق و عدم امكان منطقي دست يابي به حقيقت ايمان و شناخت دين حق، در زمره مستضعفان فكري محسوب شده و محاسبه اعمال آنان بر مبناي اعتقادات و باورهايي است كه در دين خود حق مي دانند و به آن قلباً پايبند هستند، گرچه بر اين فرض نيز جايگاه بهشتي اين افراد قبال مقايسه با مومناني كه دين حق را يافته و بر مبناي آن عمل كرده اند نيست.

پي‌نوشت‌ها‌:
1. مومنون(23)، آيه 100.
2. علامه طباطبايي، شيعه در اسلام، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1348ش، ص 100 ـ 101.
3. آيت الله مكارم شيرازي، تفسر نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1374، ج 16، ص 483.
-------------------------------------

پاسخ 2- با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
البته در اين كه اين امرو در زمره اسرار عالم باشد ترديد وجود دارد، اما در هر حال دليلي وجود ندارد كه خداوند برخي حقايق را در اختيار انسان هاي گوناگون نگذارد و زمينه هدايت و رهيافت همگان به سمت حقيقت را فراهم نياورد؛ چنان كه در قرآن بيان شده خداوند چنين فرصت هايي را در اختيار برخي افراد قرار مي دهد و حتي انسان هاي كافر و دور از ايمان نيز در مواردي با ديدن خواب هاي عجيب زمينه هدايت خود و يا ديگران را به دست مي آورند.
مثلا خواب عجيب فرعوم مصر (1) كه به نجات حضرت يوسف و رسيدن او به مقام و مكنت اجتماعي و هدايت توده مردم انجاميد يكي از اين نمونه هاست و نبايد توقع داشت اگر فردي فرعون مصر شد نبايد امكان درك برخي حقايق را دارا باشد. در مورد افراد مورد نظر در اين مستند نيز به خوبي مشاهده مي شود كه ماجرايي كه براي ايشان رخ داده زمينه توجه و تذكر و هدايت بسيار از افراد را فراهم آورده و كم نبوده اند افرادي كه با مشاهده اين فيلم يا خواندن كتاب هايي كه در اين خصوص نوشته شده در مسير زندگي خود تغييرات جدي و مهمي ايجاد كرده اند.
اما در عين حال نبايد تصور كرد كه آنچه اين افراد در زندگي مجدد خود انجام مي دهند به معني پاك شدن همه گناهان قبلي بوده، بلكه محاسبه اعمال خداوند ضوابط و قواعد خود را دارد و - با رعايت تفاوت هايي كه ممكن است در انسان ها وجود داشته باشد - اصل محاسبه دقيق و حساب شده با تفكيك حق الله و حق الناس انجام مي شود و نبايد اين مرحله خطير را امري ساده و ابتدائي تصور كرد.
البته در همه اين مراحل رحمت و لطف خداوند نيز شامل حال بندگان خواهد بود، ولي در عين اين كه نمي توان فيلم ها و سريال هاي ماه رمضان در اين خصوص را معيار نوع برخورد الهي با بندگان دانست، اما اصل اين محاسبه با دقت و ظرافت خاصي اعمال مي شود و ذره اي ظلم به احدي نخواهد شد، چنان كه قرآن تاكيد مي كند: «به اندازه رشته باريك ميان هسته خرما به كسي ظلم نمي نمايد.» (2)
در پايان تاكيد مي كنيم چنان كه در پيشتر ذكر شد بر فرض سعادت و نجات و رهايي برخي از اين افراد از عذاب اخروي، به هيچ وجه نمي توان جايگاه ايشان را همانند يك مسلمان مومن و عامل به دستورات ديني دانست كه در مسير بندگي خداوند دين حق را شناخته و به آموزه هاي آن به دقت عمل كرده است.

پي نوشت ها:
1. يوسف (12) آيه 43.
2. نساء (4) آيه 124.

در سوریه لبنان کشورهای عربی زنان بی حجاب هستند این ها مسلمان نیستند یا سنی ها حجابشان فرق می کند

در كشورهايي همچون سوريه و لبنان، علاوه بر مسلمانان پيروان اديان مختلف همچون مسيحيان،يهوديان در كنار هم زندگي مي كنند، اين زناني كه بصورت بي حجاب مشاهده مي شوند، غالباً پيروان اديان ديگر غير از اسلام هستند. هر چند در اين بين زنان مسلماني هستند كه نسبت به مسأله حجاب با اينكه مورد اتفاق شيعه و سني است،كم توجهي كرده و آن را رعايت نمي كنند.
موفق باشید.

نظرتون درمورد ولایت فقیه چیست؟ درست است که شورای نگهبان را ما انتخاب می کنیم اما قبل از اون توسط رهبر انتخاب می شوند. مثل این است که من چند نفر را انتخاب کنم بعد شما اونها را انتخاب کنید که اونها من رو تأیید کنند. لطفا توضیح کامل دهید که بنده قانع شوم.

پاسخ:
تذكر: مردم در انتخاب شوراي نگهبان هيچ گونه دخالتي ندارند وانتخاب آنان تنها بر عهده ولي فقيه مي باشد. آري نمايندگان مجلس خبرگان رهبري توسط مردم انتخاب مي شوند.
به نظر مي رسد پرسش شما به اشكال دور است يا سيكل بسته در تعيين ولي فقيه است، به اين شكل كه ولي فقيه شوراي نگهبان را تعييتن مي كند و شوراي نگهبان مجلس خبرگان را تأييد مي كند، مجلس خبرگان نيز ولي فقيه را انتخاب مي نمايند، درنتيجه ولي فقيه خود را انتخاب مي كند.
(ولي فقيه==>شوراي نگهبان==>مجلس خبرگان=> ولي فقيه)
چنين اشكالي(دور) به نظريه ولايت فقيه و مجلس خبرگان وارد شده كه البته اشكال تنها در اين نظام نيست، بلكه به همه نظام ها به نحوي وارد مي شود. اشكال در علم سياست به اشكال دور در حكومت مشهور است.
اما صرف نظر از جواب هايي كه در علم سياست به اشكال داده مي شود، در خصوص نظريه ولايت فقيه مي توان گفت: بر اساس هر دو مبنا در باب رهبري و ولايت فقيه (مبناي نصب و انتخاب) شبهه دور وارد نيست.
در مبناي نصب الهي و نظريه كشف مي گوييم:
اگر مشروعيت را به معناي شرعيت بگيريم، مشروعيت رهبري، به رأي خبرگان وابسته نيست، بلكه به نصب الهي است. رأي خبرگان، مشروعيتي به وي اعطا نمي‏ كند، بلكه جنبه كاشفيت از اين نصب دارد. به اصطلاح، «تعيين مصداق» مي‏ كند. با اين توصيف، حلقه دور مي‏ شكند؛ زيرا در شبهه دور، چنين فرض شده بود كه خبرگان به رهبري مشروعيت مي‏ دهند. بنابراين، نه تنها رهبري مشروعيت خويش را از مجلس خبرگان نمي‏ گيرد، بلكه خود، مشروعيت دهنده به همه اجزاي نظام است.
اگر گفته شود كه مبناي عمل، قانون اساسي است، از ديدگاه قانون اساسي، رهبر فردي قانوني - و به تبع آن، شرعي - است كه از مجراي مجلس خبرگان اثبات شود. بنابراين، درست است كه مشروعيت شرعي رهبر، به نصب الهي است، ولي خبرگان راه اثبات مصداق اين نصب هستند. از اين رو، مشروعيت رهبري - كه در اين‏جا مشروعيت به معناي قانوني بودن، فرض شده - به رأي خبرگان است. بنابراين، اگر در شبهه دور، مشروعيت به معناي قانوني بودن آن فرض شود، در اين صورت مي گوييم:
با اين فرض نيز شبهه دور وارد نيست؛ زيرا مشروعيت قانوني رهبر بعدي، متوقف بر مجلس خبرگان است، نه رهبر فعلي. پيش از تشكيل مجلس خبرگان بعدي، رهبر تعيين شده و مشروعيت وي اثبات شده است. بنابراين، هيچ دوري وجود ندارد. رهبر فعلي را نيز مجلس خبرگاني تعيين كرده كه وي هيچ رابطه انتصابي و انتخابي با اعضاي آن يا فقهاي شوراي نگهبان، در زمان انتخاب نداشته است. بنابراين، هيچ دوري وجود ندارد.
مجلس‏ خبرگان‏ دوره ‏اول رهبر فعلي را برگزيد، سپس او فقهاي شوراي نگهبان و.....وهنوز نوبت به رهبر بعدي نرسيده، اما بنا بر نظريه انتخاب‏:
1. در اين جا، نوعي مغالطه و خلط معنا صورت گرفته. «دور» منطقي آن است كه وجود چيزي با يك يا چند واسطه، بر خودش متوقف باشد؛ مثلاً «الف» به وجود آورنده «ب» و «ب» به وجود آورنده «الف» باشد كه در نتيجه «الف» به وجود آورنده «الف» خواهد بود. در علم حقوق گر چه چيزي به نام دور با تعريف معين نداريم، ليكن مسامحتا" اگر تعين «الف » ناشي از «ب » باشد و «ب » هم توسط «الف » تعين يابد، مي توان دور ناميد.
چه در دور منطقي و چه در دور حقوقي، نحوه وابستگي دو پديده به يكديگر، بايد يكسان باشد؛ مثلاً اولي علت ايجادي دومي و دومي علت ايجادي اولي باشد، اما اگر به گونه هاي متفاوتي دو پديده نسبت به يكديگر وابستگي پيدا كنند، دور نيست، بلكه وابستگي متقابل است. چنين چيزي هم در نظام تكوين و علوم طبيعي پذيرفته شده و منطقي است و هم در همه نظام هاي حقوقي جهان به اشكال گوناگون وجود دارد. اكنون بايد ديد مطلب ادعا شده دقيقاً چه وضعيتي دارد؟ اگر نسبت شوراي نگهبان و خبرگان همان نسبتي بود كه خبرگان با رهبري دارد، ادعاي چنين دوري قابل قبول بود؛ يعني، به اين شكل كه تمام گزينه هاي زير بدون استثنا درست باشد:
1- رهبر تعيين و نصب شوراي نگهبان نمايد؛
2- شوراي نگهبان تعيين و نصب مجلس خبرگان كند؛
3- خبرگان تعيين و نصب رهبر كند؛ در حالي كه واقعيت چنين نيست؛ زيرا:
اولاً، نسبت مجلس خبرگان و شوراي نگهبان با نسبت ديگر اعضاي مجموعه، متفاوت است.
دوم، عنصر چهارمي وجود دارد كه نقش عمده را ايفا مي كند و در دور ادعايي لحاظ نشده و آن نقش مردم است؛ يعني، شوراي نگهبان به هيچ وجه تعيين كننده اعضاي خبرگان نيست؛ بلكه اعضاي خبرگان با ميل خود براي نمايندگي، نامزد مي شوند. كار شوراي نگهبان، صرفاً نقش كارشناسي از نظر تشخيص صلاحيت هاي مصرح در قانون اساسي و اعلام آن به مردم است. هيچ گونه حق نصب ندارد. سپس مردم هستند كه در ميان افراد ذي صلاح به نامزدهاي مورد نظر خود رأي مي دهند.
2. در بطلان دوري كه فرض شده، كافي است به اين موضوع توجه شود كه مجلس خبرگان طبق مصوبه خود، امر تشخيص صلاحيت را به اعضاي فقهاي شوراي نگهبان سپرده است. چنانچه بخواهد، هر زماني مي تواند آن را به گروه ديگري بسپارد. اين امر مطابق قانون اساسي است؛ زيرا در اصل يكصد و هشتم قانون اساسي اين حق به مجلس خبرگان داده شده است. بنابراين انتخاب رهبري با مجلس خبرگان است. تعيين صلاحيت خبرگان با گروهي است كه خود انتخاب مي كنند، نه رهبري، هر چند فعلاً گروهي را كه خبرگان انتخاب كرده، همان افرادي هستند كه رهبري براي نظارت بر مصوبات مجلس شوراي اسلامي انتخاب كرده است. اگر انتخاب گروه تعيين كننده صلاحيت خبرگان با رهبري بود، دور مي شد، در حالي كه چنين نيست.(1)

پي نوشت:
1. بر گرفته از: درآمدي بر نظام سياسي اسلام، نويسندگان:سيدكاظم سيدباقري، حميدرضا شاكرين، عليرضا محمدي، سيد سجاد ايزدهي، ص56.
موفق باشید.

از حيث تحليل مفهومي، برائت و تبری چه فرقي با هم دارند؟ آيا در قرآن بين اين دو واژه تفاوتي وجود دارد؟ تبري به عنوان فروع دين از چه زماني وارد مذهب شيعه شده است؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
راغب در مفردات آورده كه اصل «برء و براء و تبرّى» ناراحت شدن از چيزى است كه مجاورت، و هميارى با آن ناپسند و مكروه و گلوگير است.(1)
«برائت» مصدر سماعيّ براي فعل برأ يبرأ است(2) و «تبري» هم مصدر باب تفعل است و هر دو به معناي بيزاري و دوري جستن هستند و از حيث مفهوم تفاوتي با هم ندارند.
در آيات قرآن افعال مختلف از«برء و براء و تبرّى» در معنى بي زارى و إنزجار و تنفّر بكار رفته است، خداى عزّوجلّ فرمايد: «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(3)؛ اين اعلام بيزارى خدا و رسول اوست... «أَنَّ اللَّهَ بَرِي‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ»(4)؛ خدا و رسولش به مردم اعلام مى‏دارند كه خدا و رسول از مشركين بيزارند.
«وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ حَليمٌ»(5)؛ و طلب آمرزش ابراهيم براى پدرش جز به خاطر وعده‏ اى كه به او داده بود صورت نگرفت، ولى هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست از او بيزارى جست. به راستى ابراهيم بسى نيايشگر و بردبار بود.
پس در قرآن كريم حقيقت تبري و برائت هيچ تفاوتي با هم ندارند و هر دو مصدر براي فعل از ماده «برء و براء» است و به معناي دوري جستن و بيزاري از عقيده نادرست و عمل نادرست يا بيزاري از مشركان و منافقان آمده است. اما اينكه «تبري» به عنوان يكي از واجبات دين اسلام از كي وارد شده است، بايد بگوييم كه در واقع از اول بعثت پيامبر اسلام و شروع دعوت اسلام بيزاري و برائت از مشركان و عقيده هاي نادرست، در دستور كار پيامبر(ص) بوده و ايشان با تمام توان در ابتدا از عقائد باطل و نادرست جاهليت و بت پرستي بيزاري جسته و مسلمانان ديگر را هم دعوت به اين اصل مي كردند. بعد از اين هم، هم در آيات قرآن و هم در سخنان پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت(ع) به عنوان پيشوايان دين، يكي از مهمترين نكات در دعوت و تبليغ دين اسلام همواره تبري و بيزاري جستن از مشركان و عقائد باطلشان بوده است و در كنار دوست داشتن خداوند و دوستان خداوند يعني تولي، دشمن داشتن دشمنان خدا نيز همواره به عنوان اصل و اساس دين مطرح بوده است. تا جايي كه خداوند از ويژگي هاي پيامبر(ص) و ياران ايشان را متصف بودن به اين دو صفت دانسته است كه: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم‏....»(6)؛ محمد فرستاده خداست و ياران و همراهانش بر كافران بسيار قويدل و سخت و با يكديگر بسيار مشفق و مهربانند. و امام باقر(ع) نيز اساس و پايه دين را حب و بغض دانسته اند: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض‏»(7)
و به همين خاطر در زيارت عاشورا مي بينيم كه در كنار سلام و درود بر اباعبدالله و يارانشان علن و نفرين و برائت از دشمنانشان نيز بيان شده است و اين برائت و بيزاري راه تقرب به خداوند و اولياء او دانسته شده است.

پي نوشت ها:
1. راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، انتشارات دارالعلم، ص 121.
2. صافي، محمود بن عبد الرحيم، الجدول في إعراب القرآن، انتشارات دارالرشيد، ج‏10، ص 278.
3. توبه(9)آيه1.
4. همان، آيه3.
5. همان، آيه114.
6. فتح(48)آيه29.
7. محدث نوري، حسين، مستدرك الوسائل، انتشارات آل البيت، ج12، ص227.
موفق باشید.

فروع دین چیست؟ اصول دین چیست؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
دعوت پيامبران الهي در دو چيز خلاصه مي‏ شود:
1- عقايدي كه حكم اساس و ريشه دين است.
2- دستورهاي عملي كه متناسب با عقايد و برخاسته از آن‏ها مي‏ باشد.(1)
دانشمندان اسلامي بخش عقايد دين اسلام را اصول دين، و بخش احكام عملي را فروع دين ناميده‏ اند. به تعبير ديگر فروع دين‌ در مقابل اصول دين‌، مجموعه اموري است كه كم يا زياد بودن آن‌ها لطمه‌اي به دين اسلام نمي‌زند، اگر چه عمل نكردن به آن‌ها ـ بدون انكار قلبي ـ باعث فسق مي‌شود. در مقابل اصول دين‌، مجموعه باورهايي است كه اساس دين اسلام را تشكيل مي‌دهد و مسلماني بدون آن‌ها ميسر نيست و انكار هر يك از آن‌ها موجب كفر مي‌شود.
با اين كه اين دو اصطلاح شهرت بسياري دارند و در تاريخ انديشه‌هاي ديني در اسلام‌، نقش برجسته‌اي ايفا كرده‌اند، اَمّا در قرآن و نيز در احاديث شيعه و اهل سنت چيزي به عنوان تقسيم بندي معارف ديني به صورت اصول و فروع فعلي وجود ندارد. اين امر نشان مي‌دهد كه اين دو اصطلاح "كلامي‌" بوده و آن دو را برخي از متكلمان وضع كرده‌اند.
اصول دين از نگاه اسلام عبارتند از: توحيد، نبوت و معاد. در مذهب شيعه دو مساله ديگر هم به عنوان اصول مذهب ذكر شده است: عدل و امامت. فروع دين هم عبارتند از: نماز، روزه، خمس، زكات، حج، جهاد، امر به معروف، نهي از منكر، تولي و تبري.

پي نوشت:
1. مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، نشر بين الملل، تهران، 1377ش، ص11.
موفق باشید.

وقتی به من میگن چرا حجاب می کنی چی بگم

در اين باره هيچ چيز بهتر و مناسب تر از بيان حقيقت نيست؛ به همين جهت ما نكاتي را در مورد فلسفه حجاب بيان مي كنيم كه مي تواند براي ارائه به ديگران نيز مفيد باشد:
قبل از هر چيز بايد توجه داشت كه «اصل حجاب» زنان در ميان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولاني دارد، گرچه نحوه بهره ‏گيري از حجاب، حدود و احكام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1)
در واقع حجاب نه دستوري خاص در شريعت اسلام بلكه دستور عمومي براي همه شرايع قبلي نيز بوده است و در اديان يهود و مسيحيت صراحتا به مسئله حجاب اشاره شده است .
حجاب در شريعت موسي(ع):
«ويل دورانت» راجع به قوم يهود و قانون تلمود مي‌نويسد: «اگر زني به نقض قانون يهود مي‌پرداخت، مثلاً بي آن كه چيزي بر سر داشت، به ميان مردم مي‌رفت و يا در شارع عام نخ مي‌ريسيد يا با هر سخني از مردان درد دل مي‌كرد يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانه‏اش تكلّم مي‌كرد، همسايگانش مي‌توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد».(2)
از كتاب مقدس نيز بر مي‌آيد كه در عهد سليمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، «بُرقَعْ» (روبند) به صورت مي‌انداختند.(3) همين سنت در زمان ابراهيم(ع) رايج بود و در متون تاريخي نقل شده نامزد اسحق «رِفْقه» ابتدا كه اسحق را ديد، برقع به صورت انداخت.(4)
حجاب در شريعت عيسي(ع):
آن چه از حجاب در شريعت موسي(ع) بيان شد، در شريعت حضرت عيسي(ع) نيز وجود دارد، چون عيسي گفت:«فكر نكنيد كه من آمده‏ام تا تورات و نوشته‏هاي پيامبران را منسوخ نمايم، بلكه آمده‏ام تا آن‏ها را به تحقق برسانم».(5)
زن‏ها در قرن‏هاي اوليه مسيحيت تنها با چادر مي‌توانستند در مراسم عبادي شركت كنند، زيرا گيسوان شان فريبنده به شمار مي‌رفت و مي‌گفتند حتي فرشتگان ممكن است در موقع اجراي نماز از ديدن آن‏ها حواس شان پرت شود!(6) «پاولوس» فرمان داد زنان بايد حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7)
با آمدن اسلام، حكم حجاب كه در اديان ديگر نيز بوده، مورد تائيد و تاكيد قرار گرفته است.
اما براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:
1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني:‏
بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن‏ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.
پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.
2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان‏:
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏اي مستقيم با تفاوت‏هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.
در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان‏شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك‏هاي چشمي شهوت‏انگيز حساس‌ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك‏هاي شهواني قرار مي‏گيرند. اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس‌ترند و به محرّك‏هاي حسي پاسخ مي‏دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.
از اين گذشته چون هورمون‏هاي جنسي زن به صورت دوره‏اي ترشح مي‏شوند و به طور متفاوت عمل مي‏كنند، تأثير محرّك‏هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.
استاد مطهري زمينه وجوب پوشش زنان مي‌فرمايد: «اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي‏گري او ناشي مي‏شود.
در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس‏هاي بدن نما و آرايش‏هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي‏خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف‏هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است».(8)
به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت‏هاي اين حكم است.
البته اين بدان معنا نيست كه مردان با هر وضعيتي و با هر نوع پوششي مي‌توانند درون جامعه ظاهر شوند، بلكه براي آنان نيز محدوديت در نظر گرفته شده، اما همان گونه كه بيان شد مقدار آن در حد پوشش زنان نيست.
با توجه به مطالب فوق مي‏توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي‏خواهد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي‏آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي‏ريزد.
اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ضابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.
3- آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني‏:
1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان‏ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.
2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.
با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي‏هاي خود تلقّي مي‏كنند و افراد متأهل هر روز در مقايسه‏اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي‏گيرند. اين مقايسه‏ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي و پيوند خانواده را مي‏سوزاند.
3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليت‏
دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن‏ها كاسته مي‏شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.
4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او
حيا، عفاف و حجاب زن مي‏تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيت زن در برابر مرد است.
حجاب موجب مي‌شود كه زنان تنها از نگاه جنسيتي و زيبائي جسمي نگريسته نشوند و اين مسئله موجب احياء حيثيت و حرمت زن و توجه بيشتر به شايستگي اخلاقي و روحي و استعداد‌هاي ديگر در وجود زنان مي‌شود.
اسلام حجاب را براي محدوديت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را داده، امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري و استفاده ابزاري از زنان را منع كرده است.
در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي‏باشد كه در صدد كام جويي‏هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت و حفظ شخصيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.
در عين حال در اسلام براي مردان نيز پوشش در حد معقول قرار داده و مردان نيز آزادي بي حد و حصر در پوشش ندارند. از طرف ديگر آن ها را بر حفظ نگاه از نامحرم و كنترل شهوت در نگاه تكليف كرده است كه كنترل نگاه براي مردان در نسبت با زنان سخت تر است.
در نتيجه وجود زيبايي و تحريك كنندگي در ساختار جسمي زنان از ضرورت هاي حيات بشري است ، اما همين امر در مجال نامناسب خود مي تواند از تهديدات جدي حيات سعادتمندانه بشري محسوب گردد در نتيجه ساختار حجاب عمال كنترل اين مفاسد و خطرات احتمالي است.
پي‌نوشت‌ها:
1. مجله پيام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.
2. ويل دورانت، تاريخ و تمدن؛ انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1378 ش، ج 4، عصر ايمان.
3. كتاب مقدّس، عهد قديم، سفر نشيد الاناشيد،ترجمه وليم گلن، دار السلطنه لندن، 1856ميلادي، باب 5.
4. همان، سفر تكوين، باب 24.
5. همان، عهد جديد، انجيل متي، باب 20.
6. تاريخ تمدن، همان، ج 9، ص 242، به نقل از مجله پيام زن، ش 20، ص 80 - 83.
7. جلال الدين آشتياني، تحقيق در دين مسيح، نشر نگارش تهران، 1379 ش، ص 286.
8. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374 ش، ج19، ص 436- 437.
موفق باشید.

فلسفه کامل حجاب چیست اینکه چرا باید حجاب داشته باشیم چرا خدا زیبایی میدهد بعد از ما میخواهد ان را بپوشانیم ایا همان مو را مرد ندارد چرا او نمی پو شاند لطفا جوابی منطقی دهید نه در حد اینکه برای جلوگیری از فساد وفحشا وحفظ ارزش زن است

فلسفه حجاب اتفاقا به دليل وجود زيبايي در زنان است و اگر اين زيبايي نبود پرهيز از خطراتي كه ممكن است به دنبال اين نعمت باشد معنا نداشت؛ اجازه دهيد ابتدا نگاهي كوتاه به فلسفه حجاب داشته باشيم:
قبل از هر چيز بايد توجه داشت كه «اصل حجاب» زنان در ميان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولاني دارد، گرچه نحوه بهره ‏گيري از حجاب، حدود و احكام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1)
در واقع حجاب نه دستوري خاص در شريعت اسلام بلكه دستور عمومي براي همه شرايع قبلي نيز بوده است و در اديان يهود و مسيحيت صراحتا به مسئله حجاب اشاره شده است.
حجاب در شريعت موسي(ع):
«ويل دورانت» راجع به قوم يهود و قانون تلمود مي‌نويسد: «اگر زني به نقض قانون يهود مي‌پرداخت، مثلاً بي آن كه چيزي بر سر داشت، به ميان مردم مي‌رفت و يا در شارع عام نخ مي‌ريسيد يا با هر سخني از مردان درد دل مي‌كرد يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانه‏اش تكلّم مي‌كرد، همسايگانش مي‌توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد».(2)
از كتاب مقدس نيز بر مي‌آيد كه در عهد سليمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، «بُرقَعْ» (روبند) به صورت مي‌انداختند.(3) همين سنت در زمان ابراهيم(ع) رايج بود و در متون تاريخي نقل شده نامزد اسحق «رِفْقه» ابتدا كه اسحق را ديد، برقع به صورت انداخت.(4)
حجاب در شريعت عيسي(ع):
آن چه از حجاب در شريعت موسي(ع) بيان شد، در شريعت حضرت عيسي(ع) نيز وجود دارد، چون عيسي گفت:«فكر نكنيد كه من آمده‏ام تا تورات و نوشته‏هاي پيامبران را منسوخ نمايم، بلكه آمده‏ام تا آن‏ها را به تحقق برسانم».(5)
زن‏ها در قرن‏هاي اوليه مسيحيت تنها با چادر مي‌توانستند در مراسم عبادي شركت كنند، زيرا گيسوان شان فريبنده به شمار مي‌رفت و مي‌گفتند حتي فرشتگان ممكن است در موقع اجراي نماز از ديدن آن‏ها حواس شان پرت شود!(6) «پاولوس» فرمان داد زنان بايد حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7)
با آمدن اسلام، حكم حجاب كه در اديان ديگر نيز بوده، مورد تائيد و تاكيد قرار گرفته است.
اما براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:
1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني:‏
بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن‏ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.
پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.
2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان‏:
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏اي مستقيم با تفاوت‏هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.
در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان‏شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك‏هاي چشمي شهوت‏انگيز حساس‌ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك‏هاي شهواني قرار مي‏گيرند. اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس‌ترند و به محرّك‏هاي حسي پاسخ مي‏دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.
از اين گذشته چون هورمون‏هاي جنسي زن به صورت دوره‏اي ترشح مي‏شوند و به طور متفاوت عمل مي‏كنند، تأثير محرّك‏هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.
استاد مطهري زمينه وجوب پوشش زنان مي‌فرمايد: «اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي‏گري او ناشي مي‏شود.
در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس‏هاي بدن نما و آرايش‏هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي‏خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف‏هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است».(8)
به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت‏هاي اين حكم است.
البته اين بدان معنا نيست كه مردان با هر وضعيتي و با هر نوع پوششي مي‌توانند درون جامعه ظاهر شوند، بلكه براي آنان نيز محدوديت در نظر گرفته شده، اما همان گونه كه بيان شد مقدار آن در حد پوشش زنان نيست.
با توجه به مطالب فوق مي‏توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي‏خواهد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي‏آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي‏ريزد.
اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ضابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.
3- آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني‏:
1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان‏ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.
2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.
با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي‏هاي خود تلقّي مي‏كنند و افراد متأهل هر روز در مقايسه‏اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي‏گيرند. اين مقايسه‏ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي و پيوند خانواده را مي‏سوزاند.
3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليت‏
دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن‏ها كاسته مي‏شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.
4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او
حيا، عفاف و حجاب زن مي‏تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيت زن در برابر مرد است.
حجاب موجب مي‌شود كه زنان تنها از نگاه جنسيتي و زيبائي جسمي نگريسته نشوند و اين مسئله موجب احياء حيثيت و حرمت زن و توجه بيشتر به شايستگي اخلاقي و روحي و استعداد‌هاي ديگر در وجود زنان مي‌شود.
اسلام حجاب را براي محدوديت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را داده، امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري و استفاده ابزاري از زنان را منع كرده است.
در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي‏باشد كه در صدد كام جويي‏هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت و حفظ شخصيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.
در عين حال در اسلام براي مردان نيز پوشش در حد معقول قرار داده و مردان نيز آزادي بي حد و حصر در پوشش ندارند. از طرف ديگر آن ها را بر حفظ نگاه از نامحرم و كنترل شهوت در نگاه تكليف كرده است كه كنترل نگاه براي مردان در نسبت با زنان سخت تر است.
در نتيجه وجود زيبايي و تحريك كنندگي در ساختار جسمي زنان از ضرورت هاي حيات بشري است، اما همين امر در مجال نامناسب خود مي تواند از تهديدات جدي حيات سعادتمندانه بشري محسوب گردد در نتيجه ساختار حجاب عمال كنترل اين مفاسد و خطرات احتمالي است .
پي‌نوشت‌ها:
1. مجله پيام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.
2. ويل دورانت، تاريخ و تمدن؛ انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1378 ش، ج 4، عصر ايمان.
3. كتاب مقدّس، عهد قديم، سفر نشيد الاناشيد،ترجمه وليم گلن، دار السلطنه لندن، 1856ميلادي، باب 5.
4. همان، سفر تكوين، باب 24.
5. همان، عهد جديد، انجيل متي، باب 20.
6. تاريخ تمدن، همان، ج 9، ص 242، به نقل از مجله پيام زن، ش 20، ص 80 - 83.
7. جلال الدين آشتياني، تحقيق در دين مسيح، نشر نگارش تهران، 1379 ش، ص 286.
8. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374 ش، ج19، ص 436- 437.
موفق باشید.

اگر خداوند انسان را دوست داشت می توانست انسان های گناهکار زا پس از مرگشان به یک مکانی بدون هیچ چیز نه مثل یهشت نه مثل جهنم بفرستد پس چرا آن ها را می سوزاند؟

خداوند منّان و رحيم براى هدايت انسان و تخلّق به‏ اخلاق شايسته و دورى از اخلاق زشت راهكارهاى گوناگونى را مانند تخويف و مجازات مقرّر داشته است؛ چراكه اگر نيروى‏ قهريه و مجازات در بين نباشد، چه بسا بعضى از متخلّفان نه تنها با خيال آسوده دست به اعمال غيراخلاقى و شنيع مى‏زنند، بلكه‏ اين بيمارى خود را به راحتى به ديگران نيز سرايت مى‏دهند و جامعه در معرض ابتلا به انواع امراض نفسانى و اخلاقى قرار مى‏گيرد.
بنا بر اين، خداوند براى پاس‏دارى از اخلاق افراد و جامعه، مجازاتى به تناسب جرم و اهميت آن، وضع نموده است و براي برخي از گناهان عذابي شديد وضع كرده است تا بندگان با توجه به آن عذاب ها راه سعادت را در پيش گرفته و از نعمت بهشت ابدي كه ابديت آن از دائره فهم و درك انسان ها خارج است، محروم نگردند و بديهي است كه رعايت و پايبندي به اين امور در صورتي جدي و همگاني مي شود كه انسان ها بدانند محاسبه اي دقيق در پس همه اين مسايل و تعيين جايگاه هايي بي نهايت متفاوت به عنوان نتيجه مجاهدت ها و تلاش ها و رسيدن به كمالات انساني يا ضايع نمودن فرصت ها در انتظار آن هاست.
بهشت و جهنم اصلي ترين كاركرد را در اين عرصه دارند؛ اما توجه داشته باشيد از آنجا كه ما در جهاني مادي زندگي كرده و هنوز آن عالم را درك نكرده ايم، شناخت حقيقت آن جهان براي ما امري دشوار و در برخي موارد غير ممكن است. لذا درك دقيق حقيقت عذاب هاي اشاره شده امري محال خواهد بود و چه بسا ماهيت عذاب هاي مطرح شده غير از آن چيزي باشد كه ما درك مي كنيم و خداوند صرفاً براي تقريب به ذهن ما بيان داشته است.
به علاوه آن كه مطابق نظر برخي از مفسرين، عذاب هاي قيامت در واقع نتيجه تكويني همان اعمال انسان ها است كه در اين دنيا به يك صورت ظهور مي كند و در قيامت به شكلي ديگر، آن چنان كه خداوند در قرآن مي فرمايد:
"إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً"(1) و راه عدالت پويند، آنان كه مال يتيمان را به ستمگرى مى‏خورند در حقيقت آن ها در شكم خود آتش جهنم فرو مى‏برند و به زودى به دوزخ در آتش فروزان خواهند افتاد".
يا در آيه ديگر مي فرمايد:
"يَوْمَ يُحْمى‏ عَلَيْها في‏ نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُون"(2) در آن روز كه آن را در آتش جهنم، گرم و سوزان كرده، و با آن صورت ها و پهلوها و پشت هايشان را داغ مى‏كنند (و به آن ها مى‏گويند): اين همان چيزى است كه براى خود اندوختيد (و گنجينه ساختيد)! پس بچشيد چيزى را كه براى خود مى‏اندوختيد!".
و آيات ديگري كه در اين باره قابل طرح است.
بنا بر اين نتيجه گناهان در آخرت مانند نتيجه برخي از گناهان وخطاها در دنيا است كه آثار تكويني خاص خود را داشته و آثاري خلاف آن جاي سوال دارد؛ همان گونه كه با فرو رفتن چاقو در قلب كسي او كشته مي شود و شما هيچ گاه سازنده چاقو را مذمت نكرده يا از اين اثر چاقو ابراز تاسف نمي كنيد!! چرا كه اثر چاقو را امري طبيعي و تكويني آن مي دانيد. حال با اين وجود ورود افراد به جهنم و تحمل عذاب براي بسياري از افراد عين تجلي رحمانيت و مهرباني خداوند است، زيرا حقيقت و ماهيت بهشت و حيات بهشتي با آلودگي و زنگارهاي نشسته بر قلب همخواني ندارد. كسي كه گرفتار مشكلات باشد، نمي تواند ورود در عالم بهشتيان را تجربه كند، به همين خاطر بسياري از گنهكاران با ورود در جهنم و تحمل عذاب اعمال ناشايست خود فرايند تطهير و پاك شدن از آلودگي ها را طي كرده، به محض رسيدن به طهارت لازم به بهشت وارد مي گردند.
در پايان ذكر اين نكته ضروري است كه:
اگر چه خداوند براي برخي از گناهان وعده عذاب داده است؛ اما بر اساس آموزه هاي ديني معتقديم رحمت خدا بر غضبش برتري و تقدم دارد، چنان كه در روايات آمده:«يا من سبقت رحمته غضبه‏؛ (3) اي كسي كه رحمت او بر غضبش پيشي گرفته است يا در روايت ديگري از امام صادق (ع) آمده است كه فرمود: " إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَشَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رَحْمَتَهُ حَتَّى يَطْمَعَ إِبْلِيسُ فِي رَحْمَتِه‏" (4) چون روز قيامت شود، خداى تبارك و تعالى رحمت خود را چنان پراكنده كند كه ابليس در رحمت او طمع كند."
همچنين در روايت ديگري از رسول خدا (ص) نقل شده است كه همه محبت ها و رحمت هايى كه در اين عالم گسترش يافته است، يك درصد رحمت خداوند است. نود و نه درصد ديگر را در قيامت ظاهر مى كند: " إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ مِائَةَ رَحْمَةٍ فَجَعَلَ فِي الْأَرْضِ مِنْهَا رَحْمَةً مِنْهَا تَعَطُّفُ الْوَالِدَةِ عَلَى وَلَدِهَا وَ الْبَهَائِمِ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ وَ الطَّيْرِ كَذَلِكَ وَ أَخَّرَ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَكْمَلَهَا بِهَذِهِ الرَّحْمَةِ مِائَة" (5) خداوند روزى كه آسمان ها و زمين را خلق كرد، يك صد رحمت آفريد. يك رحمت را در دنيا قرار داد كه از همان يك رحمت، مادر به فرزندش مهر مى ورزد و حيوانات بعضى به بعضى ديگر علاقه دارند و همين طور پرندگان. و نود و نه رحمت ديگر را براى روز قيامت گذاشت. در روز قيامت خداوند يك رحمت دنيا را هم ضميمه آن مى كند و صد رحمت را كامل مى كند.
بر اين اساس اگر چه برخي از اشخاص به خاطر اعمال خود مستحق مذمت و عذابند. اما استحاق عذاب لزوماً ورود به جهنم را به همراه ندارد، زيرا چه بسيار افرادي كه در طول عمر خود برخي از گناهان را مرتكب شده، ولي به خاطر برخي اعمال نيك، شفاعت شامل حال آن ها شده و در نتيجه خداوند آثار آن گناهان را از آن ها برداشته، در نتيجه عذاب نمي شوند.
بر اين اساس آنچه ما انسان ها مي توانيم بيان كنيم، حداكثر آن است كه بگوييم چنين فردي مستحق عذاب است؛ اما آيا ضرورتاً به خاطر اين استحقاق، وارد جهنم مي شود ؟ از داوري ما خارج است.
پي نوشت ها:
1. نساء (4) آيه 10.
2. توبه (9) آيه 35.
3. سيد ابن طاووس، منهج الدعوات، چ دارالذخائر، قم 1411 ه ق، ص 99.
4. شيخ صدوق، امالي،كمره اي، محمد باقر، چ اسلاميه، تهران 1376 ه ش، ص 205.
5. نيشابورى، فتال،‏ روضة الواعظين و بصيرة المتعظين‏، چ رضي، قم بي تا، ج 2، ص 502.
موفق باشید.

صفحه‌ها