نبوت

سیر ادعاهای علی محمد باب از ارتباط با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا ادعای خدایی، تناقضاتی است که در ابتدا باور آن سخت است ولی متأسفانه واقیت دارد.
تناقضات علی محمد شیرازی ملقب به «باب»

پرسش:
برای من خیلی عجیب است که شیعیان می‌گویند باب ادعای ارتباط با امام زمان داشت ولی بعداً خودش را امام زمان دانست و سپس ادعای نبوت کرد و نهایتاً خودش را خدا دانست! برایم پذیرفتنی نیست که یک نفر این‌قدر متناقض سخن بگوید و دیگران هم از او پیروی کنند! آیا می‌توانید با استفاده از آثارش اثبات کنید که وی همه این ادعاهای متناقض را بیان کرده است؟
 

پاسخ:
در نگاه اول، شاید تعجب‌آور باشد که شخصی همچون علی محمد شیرازی، از ادعای بابیت امام زمان (عج) به ادعای خداوندی خود برسد؛ اما وقتی در اعتقادات، احوال و آثار و نیز وجود دست‌های استعمار و بیگانه، دقیق شویم می‌بینیم همه آنچه از وجود یک فرقه ضاله و انحرافی می‌توان انتظار داشت، در فرقه بابیه محقق گشته و به کمال رسیده و شنیده شدن حرف‌های متناقض از رهبران و پیروان ایشان، جایی برای تعجب باقی نخواهد گذاشت. اینک به بررسی عوامل این موضوع در قالب چند نکته می‌پردازیم.

نکته اول:
فرقه‌هایی همچنین بابیه، ازلیه، بهاییه، همگی وامدار و میراث دارِ اعتقادات و آموزه‌های شیخ احمد احسائی (به‌ عنوان مؤسس شیخیه) و نیز سید کاظم رشتی (به ‌عنوان بزرگ‌ترین شاگرد و بسط دهنده عقاید شیخی) هستند. این اعتقادات به گونه‌ای است که باتلاق وار، انسان را در انحراف و ضلالت فرو برده و انتهایی برای این گمراهی قابل فرض نمی‌باشد. همین امر باعث شده که رهبران فرقه‌هایی نظیر بابیت و بهاییت تا ادعای الوهیت پیش روند.
اعتقاداتی نظیر اعتقاد به هورقلیا در توصیف معاد، معراج و بدن امام زمان (عج)، اعتقاد به علل اربعه بودن امامان (ع)، اعتقاد به رکن رابع و ...(1) کافی است که هر شخص با نفوذی را به طمع انداخته و مقاماتی همچون مهدویت، نبوت و دستِ آخر الوهیت را برای خود قائل شود. اساساً خاصیت این‌ گونه اعتقادات انحرافی، ایجاب می‌کند که برای دورِ باطل آن، نهایتی فرض نگردد.

نکته دوم:
علی‌محمد شیرازی ملقب به «باب» در دوران کودکی شاگرد شخصی بنام «شیخ محمد عابد» که از پیروان فرقه شیخیه بود، تعلیم یافت. (2) همین امر سبب نهادینه شدن افکار و آموزه‌های شیخی در علی محمد شیرازی گردید.
در قدم بعدی، ایشان در مجلس درس شخصی بنام «ملّا عبدالخالق یزدی» شرکت نمود. (3) ایشان شخصی یهودی بود که شیخ احمد احسائی به مدت هفت سال در منزل او، واقع در یزد سکونت داشت و در گرایش یهودیان مشهد به فرقه ضالّه بابیه نقش قابل توجهی از خود ایفا کرد. (4) به یقین تأثیر این فرد در ایجاد فرقه شیخیه و نیز در ادامه آن فرقه بابیه را نمی‌توان نادیده گرفت.
سپس ایشان، برای شرکت در مجلس درس سید کاظم رشتی عازم کربلا می‌شود (5) تا عقایدش را نزد ایشان کامل کند.
در این خلال، علی محمد با شخصی بنام «کینیاز دالگورکی» با نام مستعار «شیخ عیسی لنکرانی» آشنا می‌شود. ایشان از جاسوسان زبده روسیه تزاری بوده و با هدف فرقه سازی، به اجتماعات و مجالس علمی و مذهبی نفوذ می‌کند. ایشان در کتاب خاطراتش، از نحوه هدایت علی محمد شیرازی به سمت بابیت پرده بر می‌دارد. کینیاز داگورکی در این کتاب پیرامون علی محمد به مواردی از جمله ابن الوقت و متلوّن الاعتقادی بودن (شخصی که به سرعت تغییر عقیده می‌دهد)، اهل طلسم و ادعیه و جفر، کشیدن زیاد حشیش، آشامیدن شراب و ... اشاره کرده و دستِ آخر نقشه خود پیرامون تشویق و تلقین بابِ امام زمان (عج) بودنِ علی محمد شیرازی را عملی می‌کند. (6)
همه این موارد، مؤید این مطلب هست که شاگردی در مکتب شیخی و نیز نفوذ یهودیان و جاسوسان برای ایجاد فرقه گرایی، به علاوه‌ی احوالات شخصی و شخصیتی علی محمد باب؛ پذیرفتن ادعاهای ایشان را از باب بودن تا الوهیت، آسان و ممکن می‌سازد.

نکته سوم:
مدعیات علی محمد شیرازی از کتاب معروف ایشان بنام «البیان» و دیگر کتب پیروان و منابع بهایی قابل اثبات می‌باشد که فهرست‌وار بدان اشاره می‌کنیم.
ـ ادعای بابیت. (7) برای نمونه ایشان در نامه‌ای به محمد شاه قاجار صراحتاً خود را «رکن رابع» (8) می‌نامد و می‌نویسد: خدا را شاهد می‌گیرم به این که وحدانیت او و نبوت او و ولایت خلفای رسول او ظاهر نمی‌شود، مگر به «مرآت چهارم» که پرتوی از سه مرآت قبلی است؛ و خدا مرا از طنینی پاک آفریده و به این مقام رسانیده. (9)
ـ ادعای مهدویت. از ایشان نقل شده که گفته: من همان قائم موعودی هستم که هزار سال منتظر او هستید. (10) یا در عبارتی دیگر این ‌گونه بیان کرده که نام مرا در اذان و اقامه داخل کنید و بگویید اشهد انّ علی محمداً بقیّه الله. (11)
ـ ادعای نبوت و نسخ ادیان. ایشان در کتاب خود می‌نویسد: در هر زمان خداوند عزّ وجلّ، کتاب و حجّتی از برای خلق مقدّر فرموده و می‌فرماید و در سنه هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول‌الله، کتاب را بیان و حجّت را ذات حروف سبع (علی محمّد که دارای هفت حرف است) قرار داد. (12) در جای دیگر کتابش این ‌گونه می‌نویسد: اگر مؤمنین به رسول‌الله و کتاب او یقین کنند که ظهور قائم و بیان همان رسول‌الله (ص) هست به نحو اشرف در آخرت و این کتاب (بیان) بعینه همان فرقان است که به نحو اشرف نازل شده در آخرت، احدی از مؤمنین به قرآن خارج از دین خود نشده و اقرب از لمح بصر ایمان آورده و تصدیق بیان نموده و حال آن که عدم ایمان ایشان عندالله مردود است. (13)
ـ ادعای الوهیت. چنان که در لوحی به نام هیکل الدین گفته است: «شهد الله انه لا اله الا هو الملک ذو الملاکین و ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته». (14) در این جمله، «علی قبل نبیل» به معنای «علی محمد» است. کلمه «نبیل» در عرف بهاییت مساوی با اسم محمد است، چون معتقدند در حروف ابجد، نبیل و محمد یکی است. از این‌رو است که مدعی می‌شود: علی قبل از نبیل، ذات خداوند و هستی اوست؛ و بدین سان خود را ذات خداوند سبحان معرفی می‌کند. (15)
او همچنین در وصیت نامه‌اش به صبح ازل، به خدایی خود اکتفا ننموده و جانشینش را نیز خدا پنداشته است: «هذا الکتاب مِن عند الله المُهَیمن القَیوم، إلی اللهِ المُهَیمن القَیوم...؛ این کتاب از جانب خدای مُهیمن پاینده (علی‌محمد شیرازی) به سوی خدای مهیمن پاینده (صبح ازل) است». (16)
به‌ طور کلی منابع بسیاری از پیروان بابیت و بهاییت به جا مانده که ادعاهای فوق را تأیید نموده و بر آن‌ها صحه می‌گذارد.

نتیجه:
اعتقادات شیخیه، احوال شخصی و اجتماعی علی محمد شیرازی و نیز نفوذ عوامل بیگانه، سبب مطرح کردن ادعاهای متناقض از بابیت تا الوهیت از جانب علی محمد شیرازی شده است؛ و جای تعجب ندارد که فرقه‌ای انحرافی تا بدین قدر در ضلالت و گمراهی فرو رود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: فلاحتی، حمید، مقاله تحلیل عقاید شیخیه در بسترسازی بابیت و بهاییت، نشریه معرفت کلامی، سال اول، شماره دوم، تابستان 1389، ص 159-178.
2. اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، تهران، موسسه ملی مطبوعات امری، 128 بدیع، فصل سوم از باب 64، ص 393؛ همان، رساله ایام تسعه، تهران، محفل ملی بهاییان، 102 بدیع، فصل اول، مطلب سوم، ص 22.
3. محمد حسینی، نصرت‌الله، حضرت باب، کانادا، موسسه معارف بهایی، 1995 م، ص 144.
4. فاضل مازندرانی، اسدالله، تاریخ ظهور الحق، به اهتمام عادل شفیع پور، بی‌جا، موسسه ملی مطبوعات امری، 132 بدیع،1980 م، ج 1، ص 54؛ هادیان، مهدی، مهدی ستیزان، تهران، انتشارات گوی، 1388 ش، ص 64.
5. محمد حسینی، نصرت‌الله، حضرت باب، ص 161.
6. دالگورکی، کینیاز، گوشه‌های فاش نشده‌ای از تاریخ: چند چشمه از عملیات حیرت‌انگیز کینیاز دالگورکی جاسوس اسرارآمیز روسیه تزاری، تهران، کتاب فروشی حافظ، بی‌تا، ص 30-35.
7. کاشانی، حاجی میرزا جانی، نقطه الکاف، به کوشش ادوارد براون، هلند، بریل، 1328 ق، ص 181؛ شیرازی، علی محمد، احسن القصص، تهران، موسسه مطبوعات امری، 132 بدیع، ذیل آیه 55 سوره یوسف (ع).
8. یکی از بزرگان شیخیه در توضیح «رکن رابع» می‌نویسد: امام بی نایب نمی‌شود و خانه بدون باب معنی ندارد؛ بلکه می‌گوییم امام بی مأموم نمی‌شود و مأموم واقعی کسی است که من کل حیث، اقتدا به امام کرده و نماینده صفات امام شده باشد و اگر این چنین اشخاص در ملک نباشند معلوم است وجود امام خاصیتی نبخشیده، پس وجود امام لغو شده است و این محال است که ملک خدا بی امام و پیشوا باشد. (احقاقی، عبدالرسول، احقاق الحق، ترجمه محمد عیدی خسروشاهی، تهران، روشن‌ضمیر، 1385 ش، ج 1، 282).
9. نجفی، سید محمدباقر، بهاییان، تهران، کتابخانه طهوری، 1357 ش، ص 166.
10. اشراق خاوری، عبدالحمید، مطالع الانوار، تهران، موسسه ملی مطبوعات امری، بی‌تا، ص 320.
11. همان، ص 122.
12. شیرازی، علی محمد، بیان عربی، چاپ سنگی، ص 3؛ نوری، حسینعلی، کتاب ایقان، به کوشش فرج‌الله زکی، مصر، بی‌جا، بی‌تا، ص 127.
13. همان، بیان فارسی، ص 55.
14. شیرازی، علی محمد، لوح هیکل الدین، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، ص 5.
15. برای مطالعه بیشتر، رک: مقاله «علی محمد شیرازی معروف به باب»، پورتال انهار، لینک: https://ahkam.anhar.ir/article-19971.htm
16. شیرازی، علی محمد، قسمتی از الواح خط نقطه اولی به آقا سید حسین کاتب، تهران، انتشارات بابیان، 1337 ش، ص 13.
 

لقمان از معدود افرادي است كه در قرآن ياد و تصريح شده كه به او حكمت داده شده ،ولي آيات بر نبوت او دلالت ندارند.

لقمان از معدود افرادي است كه در قرآن ياد  و تصريح شده كه به او حكمت داده شده ،ولي آيات بر نبوت او دلالت ندارند.

البته بعضي او را پيامبر شمرده اند، (1) ولي دليل محكمي ارائه نداده اند.

بنا بر روايت نافع از ابن عمر از رسول خدا  بر پيامبر نبودن او تصريح و تاكيد شده است:

حقّا أقول لم يكن لقمان نبيّا و لكن كان عبدا كثير التّفكّر حسن اليقين. أحبّ اللَّه فأحبّه و منّ عليه بالحكمة؛ (2)

به حق مي گويم كه لقمان پيامبر نبود، بلكه بنده اي بود كه بسيار فكر مي كرد. يقين نيكويي داشت ، خدا را دوست داشت . خدا هم او را دوست داشت . به او حكمت عطا كرد.

او را خواهر يا خاله زاده حضرت ايوب شمرده اند.(3)

پي نوشت ها:

1. ابن مشهدي ، كنز الدقائق، تهران ، انتشارات وزارت ارشاد ، 1368 ش، ج10 ، ص 235(اين نظر را به عنوان يك نظر ضعيف ياد كرده است. ) 

2. همان ، ص 236 به نقل از مجمع البيان ، ج4 ، ص 315- 316.

3. همان ، ص 238.

 

سوال نخست من این بود که چرا ما شیعیان اصرار داریم که همه انبیاء قبل از بعثت هم دارای عصمت بودند و همه کارهایشان حجت الهی است. تمام پاسخ های ارائه شده در مورد این بود که انبیاء (بعد از اینکه نبی شدند) عصمت دارند. آیات اشاره شده نیز همگی در مورد انبیاء علیهم السلام هستند نه فردی که هنوز مبعوث نشده است. ضمن اینکه هر کدام از این آیات را با این پیش نظر که انبیاء قبل از رسیدن به نبوت می توانند عصمت نداشته باشند هم می توان تفسیر کرد. به نظر اینجانب هر چند که گفتار مفسرین قابل احترام و حتی مقدس است ولی می تواند حجت شرعی نباشد همانگونه که در بسیاری از موارد آنها پس از بیان نظرشان فرموده اند الله اعلم که نشانه باز یودن راه برای تکمیل موضوع است. ممنون می شوم اگر پاسخ این دو سوال را در این زمینه بدهید: 1- دلیل اصلی عصمت انبیاء قبل از رسیدن به مقام نبوتشان چیست؟ (لطفا دلایل عقلی یا نقلی و ترجیحا از قرآن ارائه فرمایید) 2- این سؤال درمورد بزرگانی است که به مقام نبوت رسیده اند. تا آنجا که من می دانم عصمت انبیاء در ابلاغ پیام الهی کاملا واضح است ولی غیر از انبیای اولوالعزم بخصوص نبی اکرم صلی الله علیه واله که لاینظق عن الهوی در مورد سایر انبیاء چگونه می توان اثبات کرد که همه امور آنان مانند وحی می باشد و به دور از هرگونه اشتباه است. حتی درمورد فردی که تنها نبی خانواده خود است.

پاسخ1:
در سوال قبلي به چند نكته از جمله عصمت قبل از بعثت اشاره كرده كه به نظر مي آيد به صورت مختصر به هر يك پاسخ داده شد و در خصوص عصمت قبل از بعثت بيان شد" برخی از آیات حتی عصمت ، قبل از رسیدن به این مقام را ثابت می کند آنچنانکه قرآن در باره آنها می فرماید"وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ"(1)آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند" يعني ايمان و عمل صالح آنها قبل از رسیدن به این مقام سبب شده كه خدا آنان را از ميان بندگان برگزيند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد، و نيكوكارى آنها به حدى رسيده كه عنوان" اخيار(نيكان)را به طور مطلق پيدا كرده‏اند، افكارشان نيك، و اخلاقشان نيك و اعمال و برنامه‏ها و سراسر زندگانيشان نيك است(2) و خيريت محض همان مقام عصمت است "
بر اين اساس اگر كلام مفسرين بدون هيچ پشتوانه اي ،به عنوان يگانه دليل و حجت شرعي مطرح مي شد سخن شما كاملاً منطقي و به حق بود و حال آنكه در اين ميان نقل كلام مفسرين در تفسير آيه به عنوان مؤيدي براي صحت حكم عقلي و ادبي برداشت شده از آيه است .
البته توجه به اين نكته لازم است كه براي عصمت نمی توان از دلیل شرعی محض استفاده كرد ، چراکه قبل از اثبات عصمت در انبیاء نمی توان از دلیل شرعی که خود انبیاء آن را آورده اند استفاده کرد ، زيرا با عدم اثبات عصمت آنها از طريق عقل، احتمال خطا و سهو و نسیان در خود همين دلیل شرعی وجود دارد بر اين اساس لازم است ابتدا با دلیل عقلی محض و یا ،عصمت انبیا در مقام تبلیغ و رساندن وحی را اثبات و سپس دلیل شرعی دال بر عصمت انبیا در سایر مقامات را استفاده کرد كه البته با توجه به نوع سوال قبلي شما ، چنين فرايندي يعني عصمت پيامبر(ص) در درياقت و ابلاغ وحي و در نتيجه صحت و حجيت قرآن مسلم گرفته شد. لذا آنچه عصمت انبياء قبل از بعثت را اثبات مي كند همان دلائل عقلي و يا دليلي مركب از عقل و نقل است
بر اين اساس بايد گفت اگر قبل از بعثت امکان معصیت ، کذب ، نسیان و خطا در آنها راه داشته باشد، چگونه می توان بعد بعثت به او اطمینان کرد ، چرا که ممکن است در ابتدا، ادعای بعثت او دروغ و با از روي خطا باشد و یا در ابلاغ دچار نسیان و خطا شده باشد و همین که احتمال ایجاد شود یقین از بین مي رود و به هيچ عنوان پيامبري و بعثت آنها قابل اثبات نيست و در نتيجه غرض خداوند در ارسال رسل كه پذيرش مردم مقدمه اي براي آن است، حاصل نخواهد شد. لذا در ذهن غالب افراد، خطا در اين گونه مسائل حتی در کودکی با خطا در احكام دينى ملازمه داشته و در نتيجه، ارتكاب خطا در اين مسائل، اطمينان مردم را نسبت به شخص پيامبر خدشه دار ساخته و نهايتاً مايه خدشه دار شدن غرض بعثت مى گردد.
البته مانند سوال قبل تاكيد مي كنيم عصمت همه انبياء بدان معنا نيست كه همه در يك درجه از عصمت بوده در اين مقام مساوي باشند به همین دلیل،پیامبر و اهل بیت(ع) نه تنها از گناه معصوم‌اند. بلکه از آنچه اصطلاحاً ترک اولى نامیده می شود نیز معصوم‌اند در حالی که انبیا دیگر از گناه معصوم هستند. ولی از ترک اولى معصوم نیستند.
پي نوشت ها:
1. ص (38)أيه 47.
2. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، چ دار الکتب الاسلامیه ، تهران،1374 ه ش، ج 19 ،ص 309.
---------------------------------------

پاسخ2:
در ابتداء بايد توجه داشته باشيد كه اگرچه گروهي از انبياء براي برخي مناطق خاص مبعوث شده و مانند پيغمبر اسلام (ص) ماموريتي جهاني نداشته اند؛ اما به هر حال همان دلائلي كه لزوم بعثت انبياء اوللعزم و جهانی را ثابت مي كند، لزوم بعثت اين انبياء را نيز ثابت مي كند
حال در رابطه با لزوم عصمت بعد مقام نبوت بايد گفت اساساً عصمت در سه حوزۀ مختلف قابل بررسی است:الف) عصمت از ارتكاب گناه و مخالفت با دستورات الهی ب) عصمت از خطا و فراموشی در ابلاغ دستورات ديني ج)عصمت از خطا و فراموشی در انجام امور فردی و اجتماعی،كه البته براي هريك دلائل عقلي و نقلي متعددي بيان شده است كه در سوال قبلي در مجموع به آن پرداخته شد و اما آنچه در اين ميان توجه به آن لازم و ضروري است آن است كه هدف اصلی از بعثت پیامبران، راهنمایی بشر به سوی حقایق و سعادت اخروی است. حال اگر چنین سفیرانی خود برخلاف محتوای رسالت‌شان عمل كرده و يا در ابلاغ دستورات دچار خطا و فراموشي شوند، انسان­ها به گفتارشان اعتماد پیدا نمی‌كنند و در نتیجه هدف از بعثت ایشان، تحقق نخواهد یافت به علاوه آنكه احتمال خطا در امور شخصي و غير عمومي ، اطمينان و اعتماد را در غير آن نيز از بين مي برد و با این احتمال دیگر نمی‌توان بر سخنان و تعالیم او اعتماد ورزید. در نتیجه حجّت بر مردم تمام نمی‌شود و غرض از بعثت حاصل نمی‌گردد.
دومين دليل عقلى بر عصمت انبياء (عليهم السلام) اين است كه ايشان علاوه بر اينكه موظفند محتواى وحى و رسالت خود به مردم، ابلاغ كنند و راه راست را به ايشان نشان دهند همچنين وظيفه دارند كه به تزكيه و تربيت مردم بپردازند و افراد مستعد را تا آخرين مرحله كمال انسانى برسانند. به ديگر سخن ايشان علاوه بر وظيفه تعليم و راهنمايى، وظيفه تربيت و راهبرى را نيز به عهده دارند آن هم تربيتى همگانى كه شامل مستعدترين و برجسته ترين افراد جامعه نيز مى‌شود و چنين مقامى در خور كسانى است كه خودشان به عاليترين مدارج كمال انسانى رسيده باشند و داراى كاملترين ملكات نفسانى (ملكه عصمت) باشند.به علاوه آنكه اساساً نقش رفتار مربى در تربيت ديگران بسى مهمتر از نقش گفتار اوست و كسى كه از نظر رفتار، نقصها و كمبودهايى داشته باشد گفتارش هم تأثير مطلوب را نمى‌بخشد. پس هنگامى هدف الهى از بعثت پيامبران بعنوان مربيان جامعه، بطور كامل تحقق مى‌يابد كه ايشان از هرگونه لغزشى در گفتار و كردارشان مصون باشند و نكته اساسي در همه اين براهين آن است كه احتمال گناه، لغزش و خطا در امور عادي و شخصي اعتماد عمومي را در غير آن موارد نيز از بين برده و عمل ائمه و گفتار به عنوان الگوي جامعه و رابط خدا و خلق از اعتبار لازم برخوردار نخواهد بود (1)
و اما دلائل نقلي در سوال قبلي بيان و در نتيجه از ذكر آنها خودداري مي كنيم
پي نوشت:
1. ر. ك مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقائد،چ بين الملل، تهران 1381 ، ص 202.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.