شیخیه

سیر ادعاهای علی محمد باب از ارتباط با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا ادعای خدایی، تناقضاتی است که در ابتدا باور آن سخت است ولی متأسفانه واقیت دارد.
تناقضات علی محمد شیرازی ملقب به «باب»

پرسش:
برای من خیلی عجیب است که شیعیان می‌گویند باب ادعای ارتباط با امام زمان داشت ولی بعداً خودش را امام زمان دانست و سپس ادعای نبوت کرد و نهایتاً خودش را خدا دانست! برایم پذیرفتنی نیست که یک نفر این‌قدر متناقض سخن بگوید و دیگران هم از او پیروی کنند! آیا می‌توانید با استفاده از آثارش اثبات کنید که وی همه این ادعاهای متناقض را بیان کرده است؟
 

پاسخ:
در نگاه اول، شاید تعجب‌آور باشد که شخصی همچون علی محمد شیرازی، از ادعای بابیت امام زمان (عج) به ادعای خداوندی خود برسد؛ اما وقتی در اعتقادات، احوال و آثار و نیز وجود دست‌های استعمار و بیگانه، دقیق شویم می‌بینیم همه آنچه از وجود یک فرقه ضاله و انحرافی می‌توان انتظار داشت، در فرقه بابیه محقق گشته و به کمال رسیده و شنیده شدن حرف‌های متناقض از رهبران و پیروان ایشان، جایی برای تعجب باقی نخواهد گذاشت. اینک به بررسی عوامل این موضوع در قالب چند نکته می‌پردازیم.

نکته اول:
فرقه‌هایی همچنین بابیه، ازلیه، بهاییه، همگی وامدار و میراث دارِ اعتقادات و آموزه‌های شیخ احمد احسائی (به‌ عنوان مؤسس شیخیه) و نیز سید کاظم رشتی (به ‌عنوان بزرگ‌ترین شاگرد و بسط دهنده عقاید شیخی) هستند. این اعتقادات به گونه‌ای است که باتلاق وار، انسان را در انحراف و ضلالت فرو برده و انتهایی برای این گمراهی قابل فرض نمی‌باشد. همین امر باعث شده که رهبران فرقه‌هایی نظیر بابیت و بهاییت تا ادعای الوهیت پیش روند.
اعتقاداتی نظیر اعتقاد به هورقلیا در توصیف معاد، معراج و بدن امام زمان (عج)، اعتقاد به علل اربعه بودن امامان (ع)، اعتقاد به رکن رابع و ...(1) کافی است که هر شخص با نفوذی را به طمع انداخته و مقاماتی همچون مهدویت، نبوت و دستِ آخر الوهیت را برای خود قائل شود. اساساً خاصیت این‌ گونه اعتقادات انحرافی، ایجاب می‌کند که برای دورِ باطل آن، نهایتی فرض نگردد.

نکته دوم:
علی‌محمد شیرازی ملقب به «باب» در دوران کودکی شاگرد شخصی بنام «شیخ محمد عابد» که از پیروان فرقه شیخیه بود، تعلیم یافت. (2) همین امر سبب نهادینه شدن افکار و آموزه‌های شیخی در علی محمد شیرازی گردید.
در قدم بعدی، ایشان در مجلس درس شخصی بنام «ملّا عبدالخالق یزدی» شرکت نمود. (3) ایشان شخصی یهودی بود که شیخ احمد احسائی به مدت هفت سال در منزل او، واقع در یزد سکونت داشت و در گرایش یهودیان مشهد به فرقه ضالّه بابیه نقش قابل توجهی از خود ایفا کرد. (4) به یقین تأثیر این فرد در ایجاد فرقه شیخیه و نیز در ادامه آن فرقه بابیه را نمی‌توان نادیده گرفت.
سپس ایشان، برای شرکت در مجلس درس سید کاظم رشتی عازم کربلا می‌شود (5) تا عقایدش را نزد ایشان کامل کند.
در این خلال، علی محمد با شخصی بنام «کینیاز دالگورکی» با نام مستعار «شیخ عیسی لنکرانی» آشنا می‌شود. ایشان از جاسوسان زبده روسیه تزاری بوده و با هدف فرقه سازی، به اجتماعات و مجالس علمی و مذهبی نفوذ می‌کند. ایشان در کتاب خاطراتش، از نحوه هدایت علی محمد شیرازی به سمت بابیت پرده بر می‌دارد. کینیاز داگورکی در این کتاب پیرامون علی محمد به مواردی از جمله ابن الوقت و متلوّن الاعتقادی بودن (شخصی که به سرعت تغییر عقیده می‌دهد)، اهل طلسم و ادعیه و جفر، کشیدن زیاد حشیش، آشامیدن شراب و ... اشاره کرده و دستِ آخر نقشه خود پیرامون تشویق و تلقین بابِ امام زمان (عج) بودنِ علی محمد شیرازی را عملی می‌کند. (6)
همه این موارد، مؤید این مطلب هست که شاگردی در مکتب شیخی و نیز نفوذ یهودیان و جاسوسان برای ایجاد فرقه گرایی، به علاوه‌ی احوالات شخصی و شخصیتی علی محمد باب؛ پذیرفتن ادعاهای ایشان را از باب بودن تا الوهیت، آسان و ممکن می‌سازد.

نکته سوم:
مدعیات علی محمد شیرازی از کتاب معروف ایشان بنام «البیان» و دیگر کتب پیروان و منابع بهایی قابل اثبات می‌باشد که فهرست‌وار بدان اشاره می‌کنیم.
ـ ادعای بابیت. (7) برای نمونه ایشان در نامه‌ای به محمد شاه قاجار صراحتاً خود را «رکن رابع» (8) می‌نامد و می‌نویسد: خدا را شاهد می‌گیرم به این که وحدانیت او و نبوت او و ولایت خلفای رسول او ظاهر نمی‌شود، مگر به «مرآت چهارم» که پرتوی از سه مرآت قبلی است؛ و خدا مرا از طنینی پاک آفریده و به این مقام رسانیده. (9)
ـ ادعای مهدویت. از ایشان نقل شده که گفته: من همان قائم موعودی هستم که هزار سال منتظر او هستید. (10) یا در عبارتی دیگر این ‌گونه بیان کرده که نام مرا در اذان و اقامه داخل کنید و بگویید اشهد انّ علی محمداً بقیّه الله. (11)
ـ ادعای نبوت و نسخ ادیان. ایشان در کتاب خود می‌نویسد: در هر زمان خداوند عزّ وجلّ، کتاب و حجّتی از برای خلق مقدّر فرموده و می‌فرماید و در سنه هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول‌الله، کتاب را بیان و حجّت را ذات حروف سبع (علی محمّد که دارای هفت حرف است) قرار داد. (12) در جای دیگر کتابش این ‌گونه می‌نویسد: اگر مؤمنین به رسول‌الله و کتاب او یقین کنند که ظهور قائم و بیان همان رسول‌الله (ص) هست به نحو اشرف در آخرت و این کتاب (بیان) بعینه همان فرقان است که به نحو اشرف نازل شده در آخرت، احدی از مؤمنین به قرآن خارج از دین خود نشده و اقرب از لمح بصر ایمان آورده و تصدیق بیان نموده و حال آن که عدم ایمان ایشان عندالله مردود است. (13)
ـ ادعای الوهیت. چنان که در لوحی به نام هیکل الدین گفته است: «شهد الله انه لا اله الا هو الملک ذو الملاکین و ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته». (14) در این جمله، «علی قبل نبیل» به معنای «علی محمد» است. کلمه «نبیل» در عرف بهاییت مساوی با اسم محمد است، چون معتقدند در حروف ابجد، نبیل و محمد یکی است. از این‌رو است که مدعی می‌شود: علی قبل از نبیل، ذات خداوند و هستی اوست؛ و بدین سان خود را ذات خداوند سبحان معرفی می‌کند. (15)
او همچنین در وصیت نامه‌اش به صبح ازل، به خدایی خود اکتفا ننموده و جانشینش را نیز خدا پنداشته است: «هذا الکتاب مِن عند الله المُهَیمن القَیوم، إلی اللهِ المُهَیمن القَیوم...؛ این کتاب از جانب خدای مُهیمن پاینده (علی‌محمد شیرازی) به سوی خدای مهیمن پاینده (صبح ازل) است». (16)
به‌ طور کلی منابع بسیاری از پیروان بابیت و بهاییت به جا مانده که ادعاهای فوق را تأیید نموده و بر آن‌ها صحه می‌گذارد.

نتیجه:
اعتقادات شیخیه، احوال شخصی و اجتماعی علی محمد شیرازی و نیز نفوذ عوامل بیگانه، سبب مطرح کردن ادعاهای متناقض از بابیت تا الوهیت از جانب علی محمد شیرازی شده است؛ و جای تعجب ندارد که فرقه‌ای انحرافی تا بدین قدر در ضلالت و گمراهی فرو رود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: فلاحتی، حمید، مقاله تحلیل عقاید شیخیه در بسترسازی بابیت و بهاییت، نشریه معرفت کلامی، سال اول، شماره دوم، تابستان 1389، ص 159-178.
2. اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، تهران، موسسه ملی مطبوعات امری، 128 بدیع، فصل سوم از باب 64، ص 393؛ همان، رساله ایام تسعه، تهران، محفل ملی بهاییان، 102 بدیع، فصل اول، مطلب سوم، ص 22.
3. محمد حسینی، نصرت‌الله، حضرت باب، کانادا، موسسه معارف بهایی، 1995 م، ص 144.
4. فاضل مازندرانی، اسدالله، تاریخ ظهور الحق، به اهتمام عادل شفیع پور، بی‌جا، موسسه ملی مطبوعات امری، 132 بدیع،1980 م، ج 1، ص 54؛ هادیان، مهدی، مهدی ستیزان، تهران، انتشارات گوی، 1388 ش، ص 64.
5. محمد حسینی، نصرت‌الله، حضرت باب، ص 161.
6. دالگورکی، کینیاز، گوشه‌های فاش نشده‌ای از تاریخ: چند چشمه از عملیات حیرت‌انگیز کینیاز دالگورکی جاسوس اسرارآمیز روسیه تزاری، تهران، کتاب فروشی حافظ، بی‌تا، ص 30-35.
7. کاشانی، حاجی میرزا جانی، نقطه الکاف، به کوشش ادوارد براون، هلند، بریل، 1328 ق، ص 181؛ شیرازی، علی محمد، احسن القصص، تهران، موسسه مطبوعات امری، 132 بدیع، ذیل آیه 55 سوره یوسف (ع).
8. یکی از بزرگان شیخیه در توضیح «رکن رابع» می‌نویسد: امام بی نایب نمی‌شود و خانه بدون باب معنی ندارد؛ بلکه می‌گوییم امام بی مأموم نمی‌شود و مأموم واقعی کسی است که من کل حیث، اقتدا به امام کرده و نماینده صفات امام شده باشد و اگر این چنین اشخاص در ملک نباشند معلوم است وجود امام خاصیتی نبخشیده، پس وجود امام لغو شده است و این محال است که ملک خدا بی امام و پیشوا باشد. (احقاقی، عبدالرسول، احقاق الحق، ترجمه محمد عیدی خسروشاهی، تهران، روشن‌ضمیر، 1385 ش، ج 1، 282).
9. نجفی، سید محمدباقر، بهاییان، تهران، کتابخانه طهوری، 1357 ش، ص 166.
10. اشراق خاوری، عبدالحمید، مطالع الانوار، تهران، موسسه ملی مطبوعات امری، بی‌تا، ص 320.
11. همان، ص 122.
12. شیرازی، علی محمد، بیان عربی، چاپ سنگی، ص 3؛ نوری، حسینعلی، کتاب ایقان، به کوشش فرج‌الله زکی، مصر، بی‌جا، بی‌تا، ص 127.
13. همان، بیان فارسی، ص 55.
14. شیرازی، علی محمد، لوح هیکل الدین، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، ص 5.
15. برای مطالعه بیشتر، رک: مقاله «علی محمد شیرازی معروف به باب»، پورتال انهار، لینک: https://ahkam.anhar.ir/article-19971.htm
16. شیرازی، علی محمد، قسمتی از الواح خط نقطه اولی به آقا سید حسین کاتب، تهران، انتشارات بابیان، 1337 ش، ص 13.
 

نظریه علل اربعه شیخیه، دیدگاهی نادرست است زیرا مقاماتی را برای ائمه در نظر می‌گیرد که گاهی برخلاف توحید است و گاهی برخلاف آموزه‌های قرآنی.
دیدگاه شیخیته درباره علیت ائمه در آفرینش

پرسش:
شیخیه امامان را علل اربعه عالم می‌دانند. آیا این دیدگاه مستند به روایات شیعی است یا ناشی از خیال ‌پردازی شیخیه؟ آیا می‌توان رد پای این ادعای شیخیه را در متون روایی شیعیان یافت؟ آیا این دیدگاه همان ولایت تکوینی مورد نظر امامیه است یا از آن متفاوت است؟
 

پاسخ:
یکی از مهم‌ترین مباحثی که در همه ادیان الهی و غیر الهی، پیرامون آن اندیشه شده است، تعیین نقش و جایگاهی است که برای سرسلسله دین خود، اعم از پیامبر، امام، خلیفه، حاکم و ... در نظر گرفته شده است. در مذهب شیعه، این امر بسیار مهم تلقی شده، به حدی که افراط در تعیین جایگاه و اوصاف امام، می‌تواند منجر به «غلو» و مستوجب عذاب الهی گردد. علمای شیعه از دیرباز سعی در این داشتند که مرز بین صفات و جایگاه خداوند متعال، با پیامبر اکرم و امامان (علیهم‌السلام) حفظ شود و دچار غلو نگردند. در این بین، فرقه شیخیه، به رهبریِ شیخ احمد احسائی و دیگر پیروان و شاگردان ایشان، برای معصومین (علیهم‌السلام) جایگاه و صفاتی قائل‌اند که می‌تواند این فرقه‌ی جدا شده از شیعه را، در زمره غالیان قرار دهد. یکی از این موارد «علل اربعه» دانستنِ معصومین (علیهم‌السلام) هست که در ادامه به توضیح آن می‌پردازیم.

نکته اول:
قبل از ورود به بحث، به طور مختصر به توضیح علل چهارگانه خلقت می‌پردازیم.
فیلسوفان با مراجعه به علل پیدایش موجودات، متوجه شده‌اند که چهار نوع علت داریم:
ـ علت فاعلی: علتی است که موجود را از نیستی به هستی آورده و به آن افاضه وجود دهد. (2)
ـ علت مادی: علتی است که ماده و مواد تشکیل دهنده هر موجودی به حساب می‌آید. (3)
ـ علت صوری: صورت موجودات است که به آن‌ها هویت می‌دهد. ماده بدون صورت، فاقد فعلیت است. (4)
ـ علت غایی: غرض و هدفی است که فاعل در فعل دنبال کرده و به عبارت دیگر؛ همان کمال اخیر است که فاعل بدان توجه دارد. (5)

نکته دوم:
شیخ احمد احسائی، نگاه خاصی نسبت به شئون ولایت تکوینیِ اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و نیز اثرگذاری آن بزرگواران در عالم خلقت داشته است و آن‌ها را علل اربعه جهان می‌داند. بسیاری از این مباحث را شیخ احمد در کتاب «شرح زیارت جامعه کبیره» ذیل عبارات زیارت جامعه کبیره، بیان کرده است.
ایشان معتقد است معصومان (علیهم‌السلام) علل اربعه بوده و خداوند امور تکوینی عالم را همانند خلق، رزق، حیات، ممات و ... را به معصومان تفویض نموده است. (6) ایشان عباراتی همچون کمک کار بودن اهل‌بیت (ع) و بازوی خلقت برای خداوند، (7) شعاع انوار ائمه (ع) علت مادیِ آفریده‌ها، (8) واسطه فیض بودن، محل مشیت و اراده الهی، (9) علت غائی بودن ائمه (ع) (10) و ... را در توضیح نظریه خویش بیان کرده است.
مطلب دیگر اینکه احسائی، در بیان نظریات خود از احادیث نیز بهره برده و با نوعی تفسیر به رأی، آن‌ها را معنا می‌کند. برای مثال، ایشان از حدیث پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) که فرمودند: «من و علی، پدر و مادر این امت هستیم». (11) علت وجود همه مخلوقات، توسط انوار اهل‌بیت (ع) را استنباط می‌کند. (12)

نکته سوم:
اشکالات متعددی بر نظریه «علل اربعه» شیخ احمد احسائی گرفته شده است؛ از جمله اینکه:
طبق نظریه «علل اربعه» بودنِ معصومان (ع)، موضوعاتی همچون توحید در خالقیت، ربوبیت و ... نقض خواهد شد. (13) از منظر توحیدی، خداوند هیچ گونه نیاز و نقصی ندارد و محتاج کمک دیگران نیست. علاوه بر این خود اهل‌ بیت (ع) مخلوق او هستند و وجود خود را تماماً از وی گرفته‌اند. پس قطعاً نیازمندی و احتیاج خداوند، کاملاً پنداری غلط و موهوم خواهد بود و با آیاتی همچون «الله الصمد»(14) و «لا شریک له»(15) منافات خواهد داشت. (16)

نکته چهارم:
اعتقاد شیخیه به آفریده شدن مخلوقات از شعاع نور اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و علتِ مادی بودن آنان برای خلقت نیز با مشکلاتی روبرو است؛ از جمله اینکه:
اولاً: ماده و صورت فقط در اجسام مادی مطرح می‌شود و در سایر موجودات همچون ملائکه و ارواح انسانی، صدق نمی‌یابد. در نتیجه علت مادی بودن ائمه برای خلق این موجودات غیرمادی، بی‌معنا است!(17) بگذریم از این که اگر منظور از علت مادی بودن ائمه مرتبه نوری ایشان است، در این صورت، اصلاً نمی‌توان ائمه را علت مادی دانست چرا که اساساً مرتبه نوری ایشان از سنخ ماده نیست.
ثانیاً: اگر ائمه پاک و مطهر هستند، چطور نورشان علت مادی برای پیدایش موجودات پلید همچون ابلیس و شیاطین انس و جن شده است؟! همچنین چگونه می‌شود که از نور ائمه، سنگ و خاک و چیزهایی از این قبیل ساخته شوند که در مرتبه پست تر از مرتبه نوری ایشان هستند و محال است نور ائمه دچار سیر قهقرایی شود و از آن مرتبه عالی، به مرتبه پست دگرگون شود؟! به تعبیر دیگر، از نور ظلمت پدید نمی‌آید. (18)
ثالثاً: در قرآن آمده که «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وفیها نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى؛ ما شما را از آن (خاک) آفریدیم و در آن باز می‌گردانیم و از آن نیز بار دیگر شما را بیرون می‏آوریم». (19) بنابراین نمی‌توان گفت که خداوند ما را از نور ائمه آفریده است چرا که خودش اعلام کرده است که ما را از خاک آفریده نه نور ائمه. (20)

نکته پنجم:
درباره علت غایی بودن اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نیز اشکالاتی وارد شده است؛ از جمله اینکه:
از منظر قرآنی، همه جهان برای انسان آفریده شده و انسان نیز برای تکامل و عبودیت آفریده شده است و چون حضرات معصومان، نمونه کامل برای این هدف هستند، پس می‌توان آن‌ها را مصداق بارز بندگان کامل -که خلق آن‌ها هدف از خلقت بوده است- به حساب آورد. بر همین اساس می‌توان گفت خلق زمین و آسمان به هدف خلق و تکامل آن‌ها بوده است. اگر قرار بود چنین موجودات معصومی متولد و متکامل نشوند، خداوند از خلقت زمین و آسمان منصرف می‌شد. (21) البته روشن است که آن‌ها مصداق بارز هدف و غایت خلقت هستند؛ نه مصداق منحصر به فرد. از این‌رو هر یک از بندگان خدا که در مسیر کمال و عبادت باشد، مقصود خدا از خلقت زمین و آسمان می‌باشد. (22)
اشکالات دیگری نیز بر نظریه علل اربعه وارد است که ذکر آن‌ها در این پاسخ ضرورت ندارد.

نتیجه:
با توجه به مطالب فوق، می‌توان نظریه علل اربعه را دیدگاه نادرست یا غالیانه به حساب آورد چرا که مقاماتی را برای ائمه در نظر می‌گیرد که گاهی برخلاف توحید است و گاهی برخلاف آموزه‌های قرآنی. منشأ چنین دیدگاهی، تفسیر نادرست شیخ احمد احسائی از روایاتی است که در شأن ائمه وارد شده است. در توضیحات گذشته روشن شد که ائمه علت فاعلی مستقل نسبت به مخلوقات نیستند و همچنین نمی‌توان ایشان را علت مادی دانست. درباره علت غائی دانستن ایشان نیز توضیحاتی ذکر شد تا به تفسیر سازگار از آیات و روایات در این زمینه دست یابیم.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. طباطبایی، سید محمد حسین، بدایه الحکمه، قم، جامعه مدرسین، 1428 ق، ص 112.
2. همان، ص 116.
3. همان، ص 123.
4. همان، ص 116.
5. همان، ص 118.
6. احسائی، احمد، شرح زیارت کبیره، کرمان، چاپخانه سعادت، 1355 ق، ج 1، ص 196؛ ر.ک: سبحانی، جعفر، الملل و النحل، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1427 ق، ج 9، ص 355.
7. احسائی، احمد، شرح زیارت کبیره، ج 1، ص 39-40.
8. همان، ج 1، ص 23 و 39 و 170.
9. همان، ج 4، ص 91.
10. همان، ج 4، ص 68.
11. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ‌تهران، اسلامیه، 1385 ق، ج 36، ص 5 و 275.
12. احسائی، شیخ احمد، شرح زیارت کبیره، ج 1، ص 40 و 62.
13. ر.ک: سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1412 ق، ج 2، ص 43-45 و 60-62.
14. سوره توحید، آیه 2.
15. سوره انعام، آیه 163.
16. اسفندیاری، حمید، امام علت اربعه عالم: نقد و بررسی نظریه شیخیه در مورد جایگاه امامت، ماهنامه معرفت، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، سال بیست و هشتم، شماره سوم، پیاپی 258، خرداد 1398، ص 30.
17. طباطبایی، محمدحسین، نهایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، 1422 ق، ص 294.
18. ر.ک: خدایی، احمد، تحلیلی بر تاریخ و عقاید فرقه شیخیه، قم، امیرالعلم، 1382 ش، ص 100- 136.
19. سوره طه، آیه 55.
20. اسفندیاری، حمید، امام علت اربعه عالم: نقد و بررسی نظریه شیخیه در مورد جایگاه امامت، ماهنامه معرفت، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، سال بیست و هشتم، شماره سوم، پیاپی 258، خرداد 1398، ص 33.
21. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: ربانی گلپایگانی، علی، نقش غایی امام در نظام آفرینش، نشریه انتظار موعود، شماره 31، زمستان 1388 ش.
22. برای مطالعه بیشتر، رک: سؤال «چرا خداوند تمام آسمان‌ها و زمین را به خاطر وجود مبارک حضرت محمد آفریده است»؟ سایت مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، شناسه مطلب  1287. 

منظومه فکری شیخیه در باب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر پایه دو نظریه هورقلیا و رکن رابع است که این دو نظریه با اشکالات فراوانی مواجه می باشند.
فرقه شیخیه و مهدویت

پرسش:
شیخیه چه دیدگاهی درباره امام زمان (عج) دارد؟ تفاوت‌ها و شباهت‌های آن‌ها با دیدگاه علمای امامیه چیست؟ آن‌ها چگونه غیبت امام زمان یا ارتباط با ایشان را توضیح می‌دهند؟ نقد امامیه بر آن‌ها چه چیزی است؟
 

پاسخ:
مبحث امامت در میان مذاهب و فِرق اسلامی، از جایگاه مهمی برخوردار است که در بین آن، موضوع موعود گرایی و مهدویت، دارای اهمیت مضاعف و دو چندانی می‌باشد. اهمیت این بحث در میان شیعه امامیه و شیخیه نیز استثنا نبوده و هر دوی آن‌ها نظراتی پیرامون وجود، غیبت و نیز ارتباط با حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ارائه داده‌اند. فرقه شیخیه، جدای از مباحثی پیرامون عصمت، فضائل، صفات امامان و نیز طرح مسائلی همچون تفویض و علل اربعه بودن امام، جایگاه آنان در آفرینش و ...، نظرات خاص و ویژه‌ای را خصوص حیات و نیز غیبت و نیابت خاصّه (رکن رابع) آن حضرت بیان کرده‌اند که به توضیح و نقد آن‌ها می‌پردازیم.

نکته اول:
یکی از مهم‌ترین نظرات شیخ احمد احسایی (به عنوان مؤسس شیخیه)، اندیشه «هورقلیا» است که از واژه‌های کلیدیِ نظام فکری ایشان بشمار رفته و در سه بحث معراج جسمانی حضرت رسول (ص)، معاد جسمانی و نیز حیات امام زمان (عج) به کار برده و تحلیل نموده است. محل بحث ما، اندیشه ایشان پیرامون وجود امام زمان (عج) در هورقلیا و بدنِ هورقلیایی ایشان می‌باشد که ابتدا به معنای این واژه می‌پردازیم.
از آثار شیخ احمد احسایی، این‌گونه برمی‌آید که ایشان، هورقلیا را لفظی «سریانی» و معنای آن را «ملک دیگر»(1) دانسته است. به‌ طور واضح‌تر، مراد ایشان از هورقلیا، همان «عالم برزخ» می‌باشد که در بین عالم دنیا و ملکوت قرار داشته (2) و نیز در منظومه فکری ایشان، «عالم مثال» به معنای عالم برزخ نیز بکار رفته است. (3) البته گاهی شیخ، این واژه را در معنایی خاص‌تر بکار برده؛ نظیر اینکه هورقلیا مشتمل بر دو بلاد «جابرسا» و «جابلقا» می‌باشد. (4)
پس از بیان معنای واژه «هورقلیا» و معانیِ مدِّ نظرِ شیخ، نظری خاص و شاذ از سوی ایشان در باب وجود و حیات مبارک امام زمان (عج) ارائه شده؛ بدین گونه که حضرت در عالم هورقلیا می‌باشند و جسم و زمان و مکان ایشان لطیف‌تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال می‌باشند. (5) حضرت قائم (عج) در عالم دنیا نبوده؛ اما تصرفش به گونه‌ای است که به صورت هیکل عنصری می‌باشد و با مثالش در مثال و با جسدش در اجساد و با جسمش در اجسام و با نفس خود در نفوس و با روحش در ارواح است. (6)

نکته دوم:
چنین نظری که شیخ احمد احسایی، بدان قائل شده دارای تبعات و مشکلات فراوانی می‌باشد. در واقع این نظر، منجر به انکار حیات مادی امام زمان (عج) خواهد بود؛ زیرا اگر مراد، این باشد که حضرت مهدی (عج) در عالم مثال و برزخ زندگی می‌کند، پس آن حضرت، حیاتی با بدن عنصری نداشته و حیات او همچون حیات مردگان در عالم برزخ است و این مسئله با احادیثی ازجمله: «لَو بَقِیَتِ الأرضُ بِغَیْرِ إمامٍ لَسَاختْ؛ اگر زمین بدون امام می‌ماند، به یقین در هم فرو می‌ریخت». (7) سازگاری ندارد. این عقیده، با عقیده به نفی حیات مادی هیچ منافاتی نداشته و این سخن که حضرت مهدی (عج) با بدن هورقلیایی زندگی می‌کند، صرفاً یک ادعای بدون دلیل و فاقد هرگونه دلیل عقلی و نقلی می‌باشد. (8)

نکته سوم:
طبق نظر شیخیه، از آنجا که برای مردم ضروری است که از فیض الهی بهره‌مند شوند، می‌بایست واسطه‌ها و نائبانی متفاوت از دیگر نائبان عام وجود داشته باشند. به همین جهت، آموزه «رکن رابع» و «ناطق واحد» در میان این فرقه، به‌ عنوان رکن چهارم دین مطرح گردید تا ارتباط مردم از فیض الهی قطع نشود. در ادامه به تفصیل این باور، خواهیم پرداخت.
موضوع «رکن رابع» یکی از مهم‌ترین عقائد شیخیه بشمار رفته و به نوعی حیات این فرقه را از آغاز تا به الآن تضمین نموده است. اگرچه شیخ احمد احسایی به عنوان مؤسس فرقه و نیز سید کاظم رشتی، رکن رابع را اصل چهارم برای اصول دین در نظر نگرفتند؛ اما با توجه به اینکه بسیاری از اعتقادات شیخ احمد، بعدها توسط سایر رهبران این فرقه، مورد تشریح و تفسیر قرار گرفت، می‌توان رگه‌های این موضوع را در آثار و تألیفات شیخ احمد و سید کاظم رشتی یافت. مباحثی همچون «شیعه کامل»، (9) «قریه ظاهره» (10) و «نقبا و نجبا»(11) که در تألیفات ایشان یافت شده، توسط محمد کریم‌خان کرمانی مورد جمع‌آوری قرار گرفت و ایشان، رکن رابع را به عنوان اصل چهارم از اصول دین معین نمود. (12) پرداختن بیش از حد او به این مسئله و نگاشتن کتب مستقل در این باب، باعث شد برخی او را به عنوان مبدع این اصطلاح بدانند.
شیخیه معنای اصطلاحی رکن رابع را این‌ گونه تعریف کرده‌اند که در هر عصری باید واسطه‌ای میان مردم و حجت الهی باشد، وگرنه وجود امام لغو خواهد بود. یکی از بزرگان شیخیه در این زمینه چنین می‌نویسد: امام بی نایب نمی‌شود و خانه بدون باب معنی ندارد؛ بلکه می‌گوییم امام بی مأموم نمی‌شود و مأموم واقعی کسی است که من کل حیث، اقتدا به امام کرده و نماینده صفات امام شده باشد و اگر این چنین اشخاص در ملک نباشند معلوم است وجود امام خاصیتی نبخشیده، پس وجود امام لغو شده است و این محال است که ملک خدا بی امام و پیشوا باشد. (13) همچنین شیخیه، با توجه به این تعریف و دیگر تعاریف از سوی آن‌ها، در صدد این امر هستند که نشان دهند شخص خاصی مد نظر آن‌ها نبوده؛ در حالی که با بررسی بیشتر، این مقصود حاصل خواهد شد که مصداق تعاریف مذکور و مورد نظر آن‌ها، منحصر در شخص شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی می‌باشد. (14)
شیخیه، جایگاه ویژه‌ای برای رکن رابع قائل است که از مهم‌ترین آنان می‌توان به چند نمونه اشاره کرد:
ـ نیابت خاص از امام زمان (عج) و دریافت علوم و معارف از جانب حضرت بدون هیچ واسطه‌ای.(15)
ـ علت غایی بودن رکن رابع برای خلقت. (16)
ـ با وجود رکن رابع، نیازی به علما و مجتهدین نبوده و با بودن رکن رابع، روح مردم پرورش می‌یابد. (17)
ادله شیخیه نیز در باب رکن رابع، روایات «خالی نماندن زمین از حجت خدا»(18)«روایات دال بر وجوب مراجعه به فقهاء در زمان غیبت». (19) «آیات و روایات بر لزوم تولی و تبری»(20) و «روایات دالّ بر باب بودن جناب سلمان»(21) می‌باشد.

نکته چهارم:
با توجه به نکته پیشین، «نیابت» در سخنان شیخیه، اساس رکن رابع بوده و بدین طریق توانسته‌اند زعامت و رهبری خود را به‌ وسیله نیابت از امام زمان (عج) در میان مردم رواج دهند. اینک به مقایسه کوتاهی در بحث نیابت، میان امامیه و شیخیه می‌پردازیم.
ـ رکن رابع عقیده‌ای است که تا قبل از شیخیه، وجود نداشت و می‌توان آن را ازجمله عقاید وارداتی و نفوذی؛ و یا دست کم تراوشات ذهنی رهبران شیخیه دانست؛ در حالی که نیابت عامّه امام زمان (عج) در شیعه دارای مبانی اسلامی می‌باشد.
ـ شیخیه بنا بر نظر «هورقلیا» و نبودن حضرت در دنیا، نیابت خاصه را ثابت نموده و رهبران خود را رکن رابع دانسته‌اند؛ در حالی که شیعه، هورقلیا بودن حیات امام زمان (عج) را از اساس باطل دانسته و توسط ادله عقلی و نقلی، به اثبات زنده بودن و عنصری بودنِ بدن امام زمان (عج) اهتمام ورزیدند.
ـ شیخیه با نظر به رکن رابع، (در زمان غیبت کبری) مسئله نیابت را نیابت خاصّه دانسته؛ در حالی که شیعه، عقیده دارد بعد از وفات آخرین نائب خاص امام (عج)، غیبت کبری آغاز شده و دیگر حضرت نائب خاصی نداشته و این، نائبان عام هستند که هدایت و جانشینی امام (عج) را به عهده دارند.
ـ رکن رابع، بنا بر نظر شیخیه، فاقد خطا و اشتباه و معصیت بوده و کسی حق عزل او را ندارد؛ در حالی که بر اساس عقاید شیعه، فردی که ولایت‌فقیه و نیابت عام را بر عهده دارد، از عصمت برخوردار نیست و در صورتی که صفات نیابت عامه را از دست بدهد، از این مقام عزل خواهد شد.
دست آخر، عقایدی از جمله هورقلیا و رکن رابع، در کنار هم مسیری را برای شیخیه ایجاد کرد که شخصی نظیر سید علی‌محمد باب، مدعی شد روح امام زمان (عج) در جسمش حلول کرده و او همان امام زمان (عج) است. (22)

نتیجه:
منظومه فکری شیخیه در باب امام زمان (عج)، بر پایه هورقلیا بوده که در واقع عالم مثال و برزخ می باشد و این شبهه و اشکال را به وجود می‌آورد که حضرت، در دنیا نبوده و می‌تواند در جسمی از اجسام و روحی از ارواح حلول نماید. با در نظر گرفتنِ ضرورتِ ارتباط مردم با امام و فیض الهی و از طرف دیگر، در دسترس نبودن امام، نظریه رکن رابع ایجاد گردید و جایگاه و مقام‌هایی برای آن متصور گشت که مورد مناقشه بسیاری از عالمان شیعه گشت و اصلی‌ترین ردّیه بر این عقاید، عدم وجود دلیل عقلی و نقلی برای اثبات آن‌ها است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، مکتبه الغدیر، 1430 ق، رساله قطیفیه، ص 124.
2. همان، ص 153-154.
3. همان.
4. احسایی، احمد، شرح العرشیه، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ج 2، ص 9.
5. احسایی، احمد، جوامع الکلم، رساله رشتیه، ص 100.
6. همان، رساله دمشقیه، ص 103.
7. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه جواد مصطفوی، تهران، بنیاد رسالت، 1364 ش، ج 1، ص 252.
8. ر.ک: ساعدیان، موسی، پایان ‌نامه تبیین فلسفی – کلامی عقاید شیخیه در نبوت و امامت، دانشگاه قم، پاییز 1391، ص 162.
9. احسایی، احمد، جوامع الکلم، رساله دمشقیه، ص 101.
10. همان، رساله رشتیه، ص 105.
11. رشتی، سید کاظم، شرح آیه‌الکرسی، تهران، بی‌نا، 1371 ق، ص 221.
12. کرمانی، محمد کریم، هدایه الطالبین، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ص 168-175؛ کرمانی، محمد کریم، رساله سپهسالاریه در معنی رکن رابع، تحقیق برقعی کبابیانی، مشهد، بی‌نا، بی‌تا، ص 14-15.
13. احقاقی، عبدالرسول، احقاق الحق، ترجمه محمد عیدی خسروشاهی، تهران، روشن‌ضمیر، 1385 ش، ج 1، 282.
14. کرمانی، محمد کریم‌خان، رساله سی فصل، کرمان، چاپخانه سعادت، 1368 ق، ص 29 – 30.
15. رشتی، سید کاظم، حجه البالغه، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ص 175.
16. کرمانی، محمد کریم، رجوم الشیاطین، ترجمه ابوالقاسم خان ابراهیمی، کرمان، سعادت، 1352 ق، ص 74.
17. کرمانی، محمد کریم، ارشاد العوام، کرمان، سعادت، بی‌تا، ج 1، ص 256.
18. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، قم، اسوه، 1375 ش، ج 2، ص 52-59.
19. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت، 1409 ق، ج 27، ص 140.
20. ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، کرمان، سعادت، بی‌تا، ج 1، ص 81-82.
21. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 22، ص 374.
22. فضایی، یوسف، تحقیق در تاریخ و فلسفه بابیگری بهایی‌گری و کسروی گرایی، تهران، موسسه مطبوعاتی فرخی، بی‌تا، ص 61. 

فرقه شیخیه دارای عقائد انحرافی زیادی است و به نوعی می توان سرمنشأ تفکرات بابیه و بهائیت را، آراء و عقائد شیخیه دانست که از بدنه آن بوجود آمده اند.
رابطه شیخیه با بابیه و بهائیت

پرسش:
شنیده شده تعالیم شیخیه تأثیر بسزایی در پیدایش بابیه و بهائیت داشته است. کدام یک از عقاید شیخیه منجر به ظهور بابیه و بهائیت شد؟ آیا می‌توان بابیه و بهائیت را منشعب از شیخیه دانست؟ آیا بابیه و بهائیت این تاثیرپذیری را قبول دارند یا اینکه خودشان را متمایز از شیخیه و در تقابل با آن می‌دانند؟
 

پاسخ:
هر فرقه و انشعاباتِ درون فرقه‌ای که در مکاتب اسلامی ایجاد شده، علی رغم اختلافات و تفاوت‌هایی که با فرقِ سابق خود دارد، اما در حقیقت، خاستگاه آن، مرتبط با فرقِ بالا دستی بوده و متأثر از افکار، عقاید و اندیشه‌های سرسلسله خود هست. حتی سیر نزولی همین افکار و اندیشه‌ها، در فرقِ پایین دستی و متأخر، باعث خروج از دایره اسلام و ورود قطعی به کفر و شرک و الحاد می‌شود. یکی از نمونه‌های بارز آن، دو فرقه بابیه و بهائیه است که به نظر بسیاری از اندیشمندان، متأثر از نظریات و شطحیات شیخ احمد احسائی، سر سلسله فرقه شیخیه بوده است. در اینجا به کلیات افکار بسترسازِ شیخیه پرداخته و به تأثیرات آن بر بابیه و بهائیه اشاره‌ای خواهیم داشت.

نکته اول:
می‌توان گفت از مهم‌ترین نظریاتِ تأثیرگذار فرقه شیخیه، نظریه «هورقلیا» و «رکن رابع» هست. در اینجا به ‌طور خلاصه به شرح این دو نظریه می‌پردازیم.
ـ اندیشه «هورقلیا» از واژه‌های کلیدیِ نظام فکری این فرقه بشمار رفته که در سه بحث معراج جسمانی حضرت رسول (ص)، معاد جسمانی و نیز حیات امام زمان (عج) به کار رفته است. از آثار شیخ احمد احسایی، این‌گونه بر می‌آید که مراد ایشان از هورقلیا، همان «عالم برزخ» هست که در بین عالم دنیا و ملکوت قرار داشته (1) و نیز در منظومه فکری ایشان، «عالم مثال» به معنای عالم برزخ نیز بکار رفته است. (2)
آنچه ذکر آن در اینجا اهمیت دارد نظر ایشان در باب وجود و حیات مبارک امام زمان (عج) هست؛ بدین گونه که حضرت در عالم هورقلیا بوده و جسم و زمان و مکان ایشان لطیف‌تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال می‌باشند. (3) حضرت قائم (عج) در عالم دنیا نبوده؛ اما تصرفش به گونه‌ای است که به صورت هیکل عنصری هست و با مثالش در مثال و با جسدش در اجساد و با جسمش در اجسام و با نفس خود در نفوس و با روحش در ارواح است. (4)
در واقع این نظر، منجر به انکار حیات مادی امام زمان (عج) خواهد بود؛ زیرا اگر مراد این باشد که حضرت مهدی (عج) در عالم مثال و برزخ زندگی می‌کند، پس آن حضرت، حیاتی با بدن عنصری نداشته و حیات او همچون حیات مردگان در عالم برزخ است؛ اما از آنجا که برقراری ارتباط با حضرت میسّر نیست و همچنین برای مردم ضروری است که از فیض الهی بهره‌مند شوند، می‌بایست واسطه‌ها و نائبانی متفاوت از دیگر نایبان عام وجود داشته باشند. به همین جهت، آموزه «رکن رابع» و «ناطق واحد» در میان این فرقه، به‌ عنوان رکن چهارم دین مطرح گردید تا ارتباط مردم از فیض الهی قطع نشود.
ـ نظریه «رکن رابع» یکی از مهم‌ترین عقاید شیخیه بشمار رفته و اگرچه شیخ احمد احسایی به عنوان مؤسس فرقه و نیز سید کاظم رشتی، رکن رابع را اصل چهارم برای اصول دین در نظر نگرفتند؛ اما با وجود عباراتی همچون «شیعه کامل»، (5) «قریه ظاهره» (6) و «نقبا و نجبا»(7) که در تألیفات ایشان یافت شده، می‌توان این نظریه را به شیخ احمد نسبت داد که بعدها توسط محمد کریم خان کرمانی مورد جمع آوری قرار گرفت و ایشان رکن رابع را به عنوان اصل چهارم از اصول دین معین نمود. (8)
شیخیه رکن رابع را این‌گونه شرح داده‌اند که در هر عصری باید واسطه‌ای میان مردم و حجت الهی باشد، وگرنه وجود امام لغو خواهد بود. یکی از بزرگان شیخیه در این زمینه چنین می‌نویسد: امام بی نایب نمی‌شود و خانه بدون باب معنی ندارد؛ بلکه می‌گوییم امام بی مأموم نمی‌شود و مأموم واقعی کسی است که من کل حیث، اقتدا به امام کرده و نماینده صفات امام شده باشد و اگر این چنین اشخاص در ملک نباشند معلوم است وجود امام خاصیتی نبخشیده، پس وجود امام لغو شده است و این محال است که ملک خدا بی امام و پیشوا باشد. (9) این نظریه منجر به عقیده نیابت خاص از امام زمان (عج) و دریافت علوم و معارف از جانب حضرت بدون هیچ واسطه‌ای خواهد شد. (10)
البته نظریات دیگرِ شیخیه نیز بر بابیت و بهائیت تأثیرگذار بوده‌اند که از ذکر آن‌ها صرف نظر می‌کنیم.

نکته دوم:
سید علی‌محمد شیرازی، معروف به «باب» بنیان‌گذار فرقه «بابیه» هست؛ فرقه‌ای که نمی‌توان آن را به عنوان فرقه جدا شده از شیخیه دانست؛ اما با این حال می‌توان به تاثیرپذیری آن از شیخیه اذعان نمود. سید علی‌محمد باب تحت تأثیر اعتقادات شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی می‌باشد و در حقیقت ماحصل افکار و اندیشه‌های بزرگان شیخیه، در سید علی‌محمد باب، تجلّی پیدا کرده است. برای اثبات این مدّعا به دلایلی اشاره خواهیم کرد.
ـ علی‌محمد شیرازی در کودکی، پای درس «شیخ عابد» که از شاگردان شیخ احمد احسایی می‌باشد، حضور داشت. شاید همین امر موجب شده تا شالوده اعتقادات و گزاره‌های شیخیه، در علی‌محمد نهادینه شود. سپس در سن بیست سالگی در نزد سید کاظم یزدی حضور یافت و با مبانی شیخیه نظیر رکن رابع و باب امام زمان (عج) آشنا شد. (11)
ـ اینکه تعداد بسیاری از شاگردان مکتب شیخیه به علی‌محمد شیرازی پیوسته‌اند، می‌تواند ادعای تأثیر پذیری را تقویت کند. (12) برای نمونه هیجده تن از شاگردان شیخ سید کاظم رشتی به علی‌محمد شیرازی پیوسته و ایشان، آن‌ها را حروف حی نامید. (13)
 ـ موضوعات رکن رابع و باب امام زمان (ع) که در نکته اول بدان اشاره کردیم، مورد استفاده سید علی‌محمد شیرازی قرار گرفته، به‌ طوری که خود را «باب» معرفی کرده و احسایی و رشتی را دو بابی دانسته که بشارت آمدن وی را داده‌اند. ایشان می‌گوید: ای اهل زمین بدانید که خداوند با باب [علی‌محمد شیرازی] دو باب [احسایی و رشتی] را از قبل قرار داد تا امرش را از راه حقیقت و به صورت آشکار از اطرافش به شما بشناساند... . (14)
بر این اساس، از دیدگاه بابیه و بهائیه، شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی، نه تنها به مقام بابیت نائل شده بودند، بلکه به عنوان مبشران ظهور علی‌محمد شیرازی مورد تجلیل و احترام این دو فرقه هستند. (15)
ـ پس از اینکه سید علی‌محمد شیرازی، ادعای باب بودن از جانب امام زمان (عج) و نائب خاص حضرت معرفی کرد، با تأثیر از آموزه «هورقلیا بودن امام زمان (ع)» و عدم دسترسی به وجود مبارک امام زمان (عج) و اینکه رکن رابع آینه تمام نمای امام معصوم (ع) هست، ادعای مهدویت خود را اظهار کرد. در گام بعدی نیز قائل به «خاتمیت» خویش شد، خود را هم ردیف انبیای گذشته دانسته و ناسخ شریعت پیامبر اکرم (ص) بر می‌شمرد. (16)
موارد فوق، این مدعا را ثابت می‌کند که بابیه، متأثر از شیخیه بوده و با تأثیر پذیری از آن، اعتقادات باطل و انحرافات جدیدی را ایجاد کرده که در قدم بعدی، منشأ ایجاد فرقه ضالّه بهائیه می‌گردد.

نکته سوم:
«بهائیه»، فرقه‌ای منشعب شده و از بدنه بابیه هست که شخصی به عنوان «میرزا حسین‌علی نوری معروف به بهاءالله» بنیان‌گذار این آیین بوده است. میرزا حسین‌علی پس از ادعای بابیت توسط سید علی‌محمد شیرازی، از نخستین کسانی بود که به ایشان ملحق شده و به تبلیغ و نشر عقاید و آموزه‌های باب پرداخت. (17) بر اثر تبلیغات وی برخی از برادرانش از جمله برادر کوچک‌ترش میرزا یحیی معروف به «صبح ازل» به آیین باب پیوستند. پس از اعدام علی‌محمد باب، میرزا یحیی ادعای جانشینی وی را کرد و عموم پیروان باب به جانشینی وی معتقد شدند و چون در آن زمان میرزا یحیی بیش از نوزده سال نداشت، برادرش میرزا حسین‌علی زمام کارها را در دست گرفت. (18) چندی بعد حسین‌علی ادعای مقام «من یظهره الله» کرده و مقدمه انشعاب در میان بابیان گردید. گروهی از بابی‌ها ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزا یحیی (صبح ازل) باقی ماندند و «ازلی» نام گرفتند و پیروان میرزا حسین‌علی (بهاءالله) «بهایی» خوانده شدند. (19)
از مهم‌ترین عقاید و آموزه‌های بهائیان می‌توان به اعتقاد به تجلی و تجسد خداوند در میرزا حسین‌علی (20)، منسوخ شدن ادیان گذشته (21)، انکار قیامت (22) و ... اشاره کرد.
به‌ طور کلی، اگرچه بهائیان معتقدند که دارای شریعتِ مستقلی هستند، اما حقیقت آن است که بهائیت ادامه و تأثیر پذیرفته و تکامل یافته فرقِ پیشین خود از جمله شیخیه و بابیه بوده و گذر زمان، سیر تطوّرات آموزه‌های شیخیه را با ظهور بهائیه، به قهقرا کشانده است به ‌طوری که به ‌صورت کامل از دایره اسلام خارج گشته‌اند.

نتیجه:
آراء و اندیشه‌های شیخ احمد احسائی و بسط آن توسط سید کاظم رشتی و دیگر شاگردان، در مسائلی همچون هورقلیا و رکن رابع، مشکلات و مصائبی را پدید آورد که از جمله آن می‌توان به شکل‌ گیری فرقه‌های ضالّه بابیت و بهائیت اشاره کرد. این دو فرقه که از بدنه شیخیه بوده، با تأثیرپذیری از نظریات و مبانی بزرگان شیخیه، در وهله اول بابیت خود را مطرح کرده، سپس مهدویت و خاتمیت و آنگاه ناسخیت دین اسلام و آوردن شریعتی جدید را ادعا نمودند. اکثر مبانی شیخیه را می‌توان در کتب این افراد جستجو کرد و ادعای تأثیرگذاری و بسترسازی شیخیه را برای این دو فرقه ضالّه و منحرف اثبات نمود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، مکتبه الغدیر، 1430 ق، رساله قطیفیه، ص 153-154.
2. همان.
3. احسایی، احمد، جوامع الکلم، رساله رشتیه، ص 100.
4. همان، رساله دمشقیه، ص 103.
5. احسایی، احمد، جوامع الکلم، رساله دمشقیه، ص 101.
6. همان، رساله رشتیه، ص 105.
7. رشتی، سید کاظم، شرح آیه الکرسی، تهران، بی‌نا، 1371 ق، ص 221.
8. کرمانی، محمد کریم، هدایه الطالبین، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ص 168-175؛ کرمانی، محمد کریم، رساله سپهسالاریه در معنی رکن رابع، تحقیق برقعی کبابیانی، مشهد، بی‌نا، بی‌تا، ص 14-15.
9. احقاقی، عبدالرسول، احقاق الحق، ترجمه محمد عیدی خسروشاهی، تهران، روشن‌ ضمیر، 1385 ش، ج 1، 282.
10. رشتی، سید کاظم، حجه البالغه، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ص 175.
11. اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، تهران، موسسه ملی مطبوعات امری، 128 بدیع، فصل سوم از باب 64، ص 393؛ همان، رساله ایام تسعه، تهران، محفل ملی بهائیان، 102 بدیع، فصل اول، مطلب سوم، ص 22.
12. شیرازی، علی‌محمد، بیان فارسی، چاپ سنگی، بی‌تا، باب اول، واحد دوم.
13. مازندرانی، اسدالله، اسرار الآثار، موسسه مطبوعات امری، 124 بدیع، ج 1، حرف الف، ص 191.
14. همان.
15. فلاحتی، حمید، مقاله تحلیل عقاید شیخیه در بسترسازی بابیت و بهائیت، فصلنامه معرفت کلامی، سال اول، شماره دوم، تابستان 1389، ص 173.
16. شیرازی، علی‌محمد، بیان فارسی، ص 55، 74 و 113-115.
17. افندی، شوقی، قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت، تهران، موسسه مطبوعات امری، 123 بدیع، ج 1، ص 305؛ اشراق خاوری، عبدالحمید، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، تهران، لجنه ملی نشر آثار امری، بدیع 103، ص 93.
18. همان، ص 79؛ فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تشیع، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1387 ش، ص 195.
19. افندی، شوقی، قرن بدیع، ج 1، ص 134؛ اقتباسی از: فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تشیع، ص 196.
20. نوری، میرزا حسین‌علی، اشراقات، چاپ سنگی، ص 24، 90، 158، 194، 265؛ آواره، عبدالحسین، کشف الحیل، تهران، چاپخانه خاور، 1350 ش، ج 1، ص 71.
21. نوری، اشراقات، ص 293؛ محمدی اشتهاردی، محمد، بابی‌گری و بهایی‌ گری، قم، کتاب آشنا، 1378 ش، ص 178.
22. روشنی، روحی، خاتمیت، چاپ موسسه مطبوعاتی امری، ص 37. 

شیخیه گروهی منشعب از شیعه امامیه است که پیروِ باورهای شیخ احمد احسایی و جانشینان او شده اند. مهم‌ترین باورهای آنها اعتقاد به رکن رابع و جسم هورقلیایی است.
اشتراکات و تفاوت های شیعه امامیه و شیخیه

پرسش:
آیا شیخیه یکی از جریان‌های فکری امامیه است یا بیرون از جریان فکری امامیه است و فرقه‌ای شیعی همچون زیدیه و اسماعیلیه است؟ تفاوت شیخیه با دیدگاه امامیه چیست که سبب شده آن را با نام و عنوان شیخیه بشناسند؟ آیا آن‌ها درباره تعداد یا اوصاف امام دیدگاه دیگری دارند؟ ممنون می‌شوم دیدگاه آن‌ها درباره امامت و فرقش با دیدگاه امامیه را توضیح دهید.
 

پاسخ:
یکی از مسلماتِ ملل و نحل، ایجاد فرقه‌های فراوانی است که در طول تطور یک دین، مذهب و فرقه پدیدار می‌شود. علت جدایی یا انشعاب فرقه‌ای، معمولاً آراء و نظرات کلامی است که یک شخص یا گروه را از دیگران جدا می‌کند و آن‌ها را دارای نامی مستقل، شاگردان و پیروان و نیز کتاب‌های مربوط به مسلکشان می‌نماید. اینک به بررسی فرقه‌ای به نام «شیخیه» پرداخته و به وجه تمایز آنان با امامیه اشاره می‌کنیم.

نکته اول:
شیخیه، فرقه‌ای جدا شده از شیعیان اثنی عشری است که به پیروان و جانشینان شیخ احمد احسایی (1166-1241 ق) اطلاق می‌گردد. وجه تسمیه این فرقه به شیخیه، انتساب به شیخ احمد احسایی و نسبت شیخیه به اوست. البته شیخ احمد احسایی خودش را فرقه جداشده نمی‌دانست و اختلافش با عالمان دیگر، نه درباره اصل اعتقادهای مشترک شیعی و اسلامی، بلکه درباره کیفیت برخی از امور اعتقادی (معاد، کیفیت غیبت امام زمان و ...) بود که از جمله مباحث نظری است. او بعد از طرح برخی عقاید نادرست و ادعاهای گزاف درباره خود، از سوی یکی از علما تکفیر شد و سایر عالمان نیز او را تکفیر و نقد کردند. ازاین‌رو، این جریان در تقابل با جریان مشهور شیعه امامیه قرار گرفت و این تمایز و اختلاف، توسط سید کاظم رشتی و محمد کریم خان کرمانی - از شاگردان و پیروان احسایی- برجسته ‌تر شد. (1)
علیرغم اینکه شیخیه، عقاید خود را مطابق عقائد شیعیان اثنی عشری می‌دانند (2) اما در واقعیت، این فرقه، خواسته یا ناخواسته موجب افتراق و اختلاف میان مسلمین شده و با طرح برخی عقاید نادرست و ادعاهای گزاف درباره رهبران خود، سبب تفرقه میان شیعیان شد و در پیدایش فرقه‌های بابیه و بهائیه (3) نیز تأثیر نهاد.

نکته دوم:
روش و مبنای تفکر هر فرقه‌ای، حکایت از نحوه استفاده از منابع دینی و به عبارتی روشن شدن نقشه راهِ آن فرقه در تفسیر و تبیین مسائل و موضوعات آن دین دارد. مبنای تفکر احسایی (به‌عنوان رأس فرقه شیخیه) و روش اصلی او در بیان عقاید، این است که تنها راه کشف معارف، توسل به معصومان و مراجعه به آثار آنان است و آدمی به استقلال قادر به درک هیچ یک از علوم نیست. (4) همچنین ایشان، سخنان فلاسفه را سازگار با قواعد دینی ندانسته و انتقادهایی را نسبت به ایشان روا می‌دارد. (5) در حالی که فلاسفه امامیه، ضمن پایبندی به عقل و اصول فلسفه، درپی تلاشی مضاعف برای دستیابی به مفاهیم روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) از منظر عقل بوده‌اند.

برای فهم بهتر دیدگاه احسایی در این زمینه، باید به این دو مطلب توجه داشت:
الف ـ ادعای ایشان مبنی بر ارتباط با اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در خواب و رؤیا و به تبع آن طرح ادعاهایی چون «به دست آوردن علوم دینی به صورت مستقیم و بدون واسطه از ائمه اطهار (علیهم‌السلام)»، «دور بودن آراء و نظرات شیخ از خطا و اشتباه یا به عبارت بهتر، قائل شدن به درجه‌ای از عصمت برای او»، «برخورداری از جایگاه نیابت خاصه آن حضرت» و همچنین «خارج دانستن مخالفان شیخ از جرگه شیعیان و تکفیر آن‌ها از سوی شیخیان» است. (6) این امر به لحاظ روش شناسی، نه علمی و عقلی است و نه منبعث از متون نقلی و به هیچ وجه در میان عالمان شیعی مقبول نمی‌باشد.
ب ـ جریان اخباری گری، در هنگامی که رو به ضعف بود، جای خود را به شیخیه داده و از طریق آن حیات خود را ادامه داد. (7) اگرچه شیخیه خود را اخباری ندانسته و در اظهارنظرهایی طریق خود را طریقه حقّه اصولی می‌دانند. (8) اما در مواردی همچون: متفاوت بودن روش شیخیه با روش مکتب اصولی در استناد به قرآن و روایات؛ مخالفت با حکما و متکلمان؛ (9) ابداع رکن رابع به منظور رابطه مستقیم با معصوم (ع) و بی‌نیازی به عقل در تفسیر دین و مجتهد؛ (10) متفاوت نبودن خبر واحد با خبر متواتر از منظر آن‌ها؛ (11) حرام بودن عمل به مظنه و گمان و اجتهاد؛ (12) عدم جواز تقلید از غیر؛ (13) مشرب اخباری خود را نشان داده و علیرغم ادعایشان مبنی بر اصولی بودن، وجه تمایزی میان آنان و اخباریان دیده نمی‌شود.

نکته سوم:
اساساً باورها و عقائد رهبران یک فرقه، می‌تواند باعث روشن شدنِ ماهیت واقعیِ آن فرقه شده و مشخص می‌کند که آیا در جرگه مذهب اصلی، وارد می‌شود یا خیر. اینک اشاره‌ای کلی و مختصر به اهمّ نظریات و عقاید این فرقه می‌کنیم.
ـ هورقلیایی: این اصطلاح یکی از نامفهوم‌ترین اصطلاحات شیخ احمد احسایی هست که در موضوعات متعددی همچون حیات دنیوی امام عصر (عج)، معراج جسمانی رسول خدا (ص) و معاد جسمانی توسط ایشان بکار برده شده است و همه این موارد را با جسم هورقلیایی تفسیر و توجیه می‌کند. (14) طبق نظر خود احسایی، هورقلیا به معنای «ملک آخر» بوده و برای مثال، در باب معاد جسمانی معتقد است که آدمی را جسد دومی نیز هست به نام جسد هورقلیایی که ویژگی‌های فنا پذیر جسد اول را ندارد و در قیامت برانگیخته می‌شود... . این جسد، مرکب از عناصر مثالی و لطیف زمین هورقلیاست که عناصری برتر از عناصر دنیا هستند. (15) اگرچه شیخ در آثارش معاد جسمانی را با توجه به آیات و روایات پذیرفته و اولین کسی نیست که از این واژه استفاده کرده؛ (16) اما تفسیر وی از معاد جسمانی، موجبات تکفیر وی را فراهم می‌آورد. (17) تفسیری متفاوت، در باب «جسم» و «جسد» که گویا شیخ، فقط قائل به معاد روحانی است. (18) در باب معراج پیامبر (ص) نیز قائل بود پیامبر (ص) در هر فلکی، جسمی متناسب با آن داشتند. (جسد هورقلیایی)(19) در مورد امام زمان (عج) نیز معتقد است که ایشان در عالم هورقلیا به سر می‌برند و جسد و زمان و مکان ایشان، لطیف‌تر از عالم اجسام و از عالم مثال است. (20) در اینجا مجال پاسخ و نقد سخنان شیخ نیست، اما می‌بایست خاطر نشان کرد این مواضع از دلایل عقلی و نقلی مستحکم برخوردار نبوده و مورد انتقاد و نکوهش بسیاری از علمای شیعه واقع شده است.
ـ علل اربعه: یکی از نظریاتی که شیخ احمد احسایی ارائه می‌دهد و ایشان و فرقه شیخیه را در زمره غالیان جای می‌دهد، «علل اربعه» دانستن اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است. ایشان عقیده دارد اهل ‌بیت (ع) علت فاعلیه، مادیه، صوری و غایی می‌باشند؛ زیرا که همه اشیاء عالم یا به خاطر ایشان خلق‌شده و یا به خاطر دوستداران و پیروان ایشان. (21) محمد کریم‌خان کرمانی، از شاگردان سید کاظم رشتی، در مطالبی پا را فراتر نهاده و اهل‌بیت (ع) را مانند خداوند ازلی و ابدی می‌خواند. (22) دیدگاه‌های غلوآمیز شیخیه در مورد اهل‌بیت (ع) و صفات ایشان، هیچ مطابقتی با آموزه‌های شیعه امامیه نداشته؛ مخصوصاً اینکه در باب نکوهش غالیان، روایات فراوانی از ائمه (علیهم‌السلام) نقل شده؛ از جمله روایتی از امام صادق (ع) که غلات را بدتر از یهود و نصاری و مجوس و مشرکان می‌داند. (23)
ـ رکن رابع و ناطق واحد: یکی دیگر از نظریات فرقه شیخیه، اعتقاد به رکن رابع و ناطق واحد است. شیخیه معتقد است که در هر عصری می‌بایست واسطه‌ای میان مردم و حجت الهی باشد، وگرنه وجود امام لغو خواهد بود. این نظریه که از سمت کریم‌خان کرمانی مطرح شده، (24) در تعالیم بزرگان قبل از او، شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی (25) ریشه دارد. البته شیخیه آذربایجان، این نظریه را از ابداعات کریم‌خان کرمانی دانسته و با آن مخالفت نموده است. (26)
این‌ها از جمله نظریات و ابداعاتی بود که توسط شیخ احمد احسایی مطرح شده و شاگردانش به بسط و تبیین آموزه‌های ایشان همت گزیدند. به‌ طور کلی می‌توان گفت این نظریات، بطور قطع، شیخیه را از زمره شیعیان امامیه خارج کرده و به عنوان فرقه‌ای جداشده و انحرافی، قلمداد می‌کند؛ چراکه این باورها مورد تأیید هیچ یک از عالمان امامیه نبوده؛ بلکه عده‌ای از ایشان، به تکفیر و عده‌ای دیگر به نقد صریح نظریات این فرقه پرداخته‌اند که مجال سخن برای ذکر آن‌ها مهیا نیست.

نتیجه:
فرقه شیخیه که از پیروان شیخ احمد احسایی محسوب می‌شوند، علیرغم اینکه خود را شیعه امامیه می‌خوانند؛ اما با نظر به مبانی و نظریات و باورهایشان، می‌توان به نادرست بودن این ادعا پی برد. طرح عقاید مبهم یا نادرست مثل جسم هورقلیایی، علل اربعه بودن اهل‌بیت (ع) و نیز رکن رابع و ناطق واحد، شیخیه را از جرگه شیعیان خارج ساخت. (27)

 

پی‌نوشت‌ها:
1. حاج سید جوادی، احمد صدر، بهاءالدین خرمشاهی، کامران خانی، دائره المعارف تشیع، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1383 ش، ج 10، ص 185. همچنین، برای مطالعه بیشتر، رک: محمدی، مسلم و محمد محمدی، دیدگاه‌های غالیانه شیخیه در خصوص مقامات ائمه اطهار، مجله انتظار موعود، بهار 1397 ش، شماره 60.
2. ابراهیمی، ابوالقاسم، فلسفیه، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ص 273-274.
3. بنگرید به: فلاحتی، حمید، مقاله تحلیل عقاید شیخیه در بسترسازی بابیت و بهائیت، نشریه معرفت کلامی، سال اول، شماره دوم، تابستان 1389، ص 159-178.
4. احسایی، احمد، شرح زیارت جامعه کبیره، بیروت، مکتبه العذراء، 1424 ق، ج 3، ص 218.
5. احسایی، شیخ احمد، شرح العرشیه، کرمان، نشر سعادت، 1361 ق، ص 7؛ دینانی، غلام‌ حسین، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، تهران، طرح نو، 1376-1379 ش، ج 3، ص 383؛ فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تشیع، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1387 ش، ص 175.
6. آل طالقانی، محمد حسن، الشیخیه نشأتها و تطورها و مصادر دراستها، بیروت، الامال، 1420 ق، ص 56؛ نجاری، محمدحسن، شیخیه نقطه آغازین انحراف، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی نشر بین‌الملل، 1395 ش، ص 392.
7. ر.ک: دوانی، علی، مفاخر اسلام: وحید بهبهانی، قم، دارالعلم، 1337 ش، ص 90-92.
8. ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست، کرمان، سعادت، 1350 ق، ج 1، ص 12.
9. تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلماء، تهران، نشر علمی و فرهنگی، 1383 ش، ص 53.
10. سعادتی فر، فریبا، گزیده تاریخ و عقائد اخباریه، شیخیه و بابیه، مشهد، نشر سخن گستر، 1387 ش، ص 6.
11. ابراهیمی، ابوالقاسم، اجتهاد و تقلید، کرمان، سعادت، 1363 ق، ص 40.
12. همان، ص 59.
13. کرمانی، محمد کریم‌خان، هدایه الطالبین، کرمان، سعادت، ص 168.
14. باقری، علی‌اکبر، مقاله آرای کلامی شیخیه، نشریه معرفت کلامی، سال اول، شماره چهارم، زمستان 1389 ش، ص 43.
15. احسایی، احمد، مجموعه الرسائل الحکمیه، بیروت، دارالعالمیه، 1372 ش، ص 308-309.
16. سهروردی، شهاب‌الدین یحیی، مجموعه مصنفات، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1380 ش، ج 2، ص 254 و همان، ج 1، ص 494؛ شهرزوری، شمس‌الدین محمد، شرح حکمه الاشراق، تصحیح حسین ضیایی تربتی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380 ش، ص 594؛ شیرازی، قطب‌الدین، شرح حکمه الاشراق سهروردی، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1384 ش، ص 514.
17. تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلماء، تهران، نشر علمی و فرهنگی، 1383 ش، ص 52.
18. احسایی، احمد، شرح زیارت جامعه کبیره، ج 4، ص 24-26؛ احسایی، احمد، شرح العرشیه، ج 1، ص 267-268.
19. احسایی، احمد، شرح زیارت جامعه، ج 3، ص 158.
20. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، الغدیر، 1430 ق، رساله رشتیه، ص 10.
21. احسایی، احمد، شرح زیارت جامعه کبیره، ج 4، ص 58.
22. کرمانی، محمد کریم بن ابراهیم، ارشاد العوام، کرمان، چاپخانه سعادت، 1263 ق، ج 3، ص 68.
23. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404 ق، ج 25، ص 265.
24. کرمانی، محمد کریم بن ابراهیم، رجوم شیاطین، کرمان، مدرسه ابراهیمیه، 1268 ق، ص 74.
25. احسایی، احمد، شرح زیارت جامعه کبیره، ج 3، ص 184؛ احقاقی، عبدالرسول، احقاق الحق، ترجمه محمد عیدی خسروشاهی، تهران، روشن ضمیر، 1385 ش، ص 322؛ ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست، ج 1، ص 108 و 128.
26. مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ ادیان و مذاهب، قم، منطق، 1373 ش، ج 3، ص 399.
27. برای آگاهی از تکفیر کنندگان و منتقدان رجوع شود به: نجاری، محمدحسن، شیخیه نقطه آغازین انحراف، ص 247-278.
 

ریشه شیخیه و فرق آن در مهدویت چیست؟

ولایت فقیه از نظرشیخیه و شیعه دوازده امامی چگونه است؟

 

پاسخ:
شيخيه فرق ه‏اي جدا شده‏ از شيعه اماميه است كه در قرن سيزدهم هجری قمری توسط شيخ احمد احسائي به وجود آمد.(1)
اين فرقه در استنباط احكام جزو اخباريان بوده و مخالف اجتهاد از طريق اصول فقه هستند.(2)
پس از شيخ احمد احسائي بر سر پيشوايي ميان سيد كاظم رشتي (يكي از شاگردان شيخ احمد) و حاج محمد كريم خان كرماني اختلافي رخ داد و هر گروه به يكي از آن دو پيوستند و دسته ديگر به ميرزا شفيع تبريزي اجتماع كردند.(3) اكثر طرفداران ميرزا شفيع در تبريز زندگي مي‏ كنند و پس از فوت حاج ميرزا شفيع (1301 ه ق) پسرش حاج ميرزا موسي جانشين او گرديد و پس از فوت او (1319 ه ق) آقا ميرزا علي ثقة الاسلام جانشين او گرديد، كه در سال 1330 ه ق به جرم آزادی خواهي در تبريز به دست روس‏ ها به دار آويخته شد.(4)
تفاوت هاي شيعه با شيخيه در مهدويت:
اعتقاد به ركن رابع:
آنان دين اسلام را داراي چهار ركن مي‏ دانند: توحيد و نبوت و امامت و شيعه كامل، برخلاف شيعه دوازده امامي كه قائل به پنج اصلند: توحيد و نبوت و عدل و امامت و معاد، چه آنان گويند كسي كه معتقد به توحيد است، در حقيقت به عدل خدا نيز معتقد است و كسي كه به نبوت معتقد است، معاد را هم قبول دارد، ولي در زمان غيبت كبري مسلمانان را پيشوايي بايد و آن عبارت است از شيعه كامل كه آن را چهارمين ركن پس از امامت مي‏ دانند كه در هر عصري يكي از علمای خود جهت اين امر برگزينند، از قبيل سيد كاظم رشتي كه شاگرد شيخ احمد احسائي بود.
شيخيه عقيده دارند در زمان غيبت "ركن رابع" وجود دارد كه واسطه بين مردم و امام زمان(عجل الله فرجه) بوده و به هدايت و رهبري مردم مي‏ پردازند، ولي شيعه اماميه "ركن رابع" را قبول نداشته و عقيده دارند در زمان غيبت امام زمان(عج) فقيهان به گونه‏ اي نيابت عامه حضرت را بر عهده داشته و به هدايت مردم مي‏ پردازند.(5)
البته نسبت به ركن رابع برخي شيخيه آنرا به معناي تولي وتبري دانسته اند نيز برخي از فرق شيخيه اصلا به آن معتقد نيستند.(6)
وجود امام زمان در عالم هورقليا
از سوي ديگر شيخيه عقيده دارند امام زمان(عج) در عالم دنيا نيست، بلكه در دنياي ديگري به نام عالم برزخ يا هور قليا است، كه عالمي است كه سطح داخلي يا اسفل آن محيط بر فلك اطلس (افلاك) است و چون خداوند بخواهد، وارد اين عالم خواهد شد. اين عالم هور قليا را اقليم ثامن نيز مي‏ خوانند.(7)
شيعه اماميه عقيده دارند امام زمان(عج) در همين عالم دنيا وجود دارد؛ گرچه در اين كه حضرت امام زمان در كدام مكان است، اختلاف دارند.(8)
تفاوت در ولايت فقيه:
بنا به آنچه در بحث ركن رابع گذشت مي توان چنين گفت: كه فرقه شيخيه درباره ولايت و نيابت معتقد است كه در زمان غيبت رابطه با امام زمان در قالب نيابت خاص (ركن رابع) امكان پذير است و هموست كه واسطه بين امام و مردم است. اما شيعه معتقد است كه بعد از غیبت صغرى، نیابت خاص تمام شد، ولی با آغاز غیبت کبرى، نیابت عام آغاز شد؛ بدین معنا که فقهای واجد شرایط به طور عام از نائبان امام زمان(علیه السلام) هستند.

براي آگاهي بيشتر به كتاب هاي فرهنگ فرق اسلامي، محمد جواد مشكور و تاریخ ادیان و مذاهب جهان، عبدالله مبلغی آبادانی رجوع نماييد.

پي نوشت‏ها:
1. غلام حسين مصاحب، دايرة المعارف فارسي، ذيل كلمه شيخيه ،ج 2، ص 1524؛ سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، قم ، صدر، 1376،چاپ دوم، ج 6، ص 592.
2 . علي اكبر دهخدا، لغت نامه، ج 9، ص 12919.
3 . همان.
4 . غلام حسن مصاحب، دايره المعارف فارسي ، ج 2، ص 1524 - 1525.
5 . عبدالله مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، قم، انتشارات منطق، 1373، ج 3، ص 1397 - 1398.
6. همان ،ص 1399.
7. دايره المعارف فارسي،همان، ج 2، ص 1524.
8. شيخ طوسي، كتاب الغيبه، قم انتشارات بصیرتی، ص 266 و 162؛ مجلسي ،بحار الانوار، ج 52، ص 153.