كلام

در قرآن، گاهى خداوند كارهایى را به خودش نسبت مى ‏دهد و گاهى همان كار را به دیگرى...
مرگ انسان به دست كیست؟!

هنگام مرگ به گفته ی قرآن، نفس ماست که از ما گرفته می شود. یادمان باشد هیچ کاری در هستی انجام نمی شود مگر با اجازه خداوند و منطبق بر سنت الله (قوانین آفرینش) باشد حتی پیامبران برگزیده خداوند که برای هدایت بشر فرستاده می شوند فقط باید آنچه را خدا دستور می دهد به مردم بگویند و مطابق فرامین خدا عمل نمایند؛ مثلا روح الامین  که قرآن را بر سینه پیامبر نازل می کند با اجازه خداوند است و پیامبر اجازه هیچ دخل و تصرفی را از جانب خود در کلام وحی ندارد: (سوره 40 غافر آیه 78) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّـهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ: و البته رسولانی را از قبل تو فرستادیم و از آنها کسی است که داستانش را برای تو نقل کردیم و از آنها کسی است که داستانش را برای تو نقل نکردیم و در شان و شایسته ی هیچ رسولی نیست که آیه ای را بیاورد مگر با اجازه ی خدا و وقتی دستوری از جانب خدا به حق گذرانده شود ( اجازه ی آوردن آیه ای داده شود) و آنجاست که کسانی که به مسیر باطل می رفتند زیان می کنند.

می میرید با اجازه خدا!

و تنها خداست که می میراند و زنده می کند و خلق می کند و روزی می دهد و شفا می دهد و هدایت می کند و هر یک از این ها را که بخواهد توسط رسولان و فرشتگانش به انجام می رساند.

و هیچ کس نمی میرد مگر با اجازه خدا ! (سوره 3 آل عمران آیه 145): وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ کِتَابًا مُّؤَجَّلًا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ: و نبوده است کسی بمیرد (کسی نمی تواند بمیرد) مگر با اجازه خدا و کتابی است زمان دار و هر کس می خواهد پاداش دنیا را از آن به او می دهیم و آن کس که می خواهد پاداش آخرت را از آن به او می دهیم و به زودی شاکران را پاداش می دهیم.
بنابراین آنچه که رسولان خدا انجام می دهند همه از جانب خداست و در این کار ماموریت دارند (سوره 32 سجده آیه11) قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ: بگو فرشته ی مرگ شما را متوفی می کند (جانتان را به تمامی میگیرد) همان کسی که بر شما وکیل شده سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می شوید.
و قرآن به روشنی بیان می کند گرفتن جان انسان ها  برعهده ی یک نفر نیست و فرشتگان، رسولانی هستند که برای گرفتن جان های کسانی که هنگام مرگشان فرا رسیده است به سوی آنها فرستاده می شوند تا جانشان را بستانند.
و تنها خداست که می میراند و زنده می کند و خلق می کند و روزی می دهد و شفا می دهد و هدایت می کند و هر یک از این ها را که بخواهد توسط رسولان و فرشتگانش به انجام می رساند.

کلام آخر:

نبوده است کسی بمیرد (کسی نمی تواند بمیرد) مگر با اجازه خدا و کتابی است زمان دار و هر کس می خواهد پاداش دنیا را از آن به او می دهیم و آن کس که می خواهد پاداش آخرت را از آن به او می دهیم و به زودی شاکران را پاداش می دهیم.

در قرآن، گاهى خداوند كارهایى را به خودش نسبت مى ‏دهد و گاهى همان كار را به دیگرى، مثلاً در مورد گرفتنِ جان انسان، یك جا مى ‏فرماید: «اللّه یتوفّى الانفس» (سوره زمر، آیه 42) خدا، جان مردم را مى ‏گیرد. 
و در جاى دیگر مى ‏فرماید: «یتوفّاكم ملك الموت» (سوره سجده، آیه 11) ملك الموت «عزرائیل»، جان مردم را مى ‏گیرد.
و جایى دیگر مى‏فرماید: «تَوفّته رُسُلنا» ( سوره انعام، آیه 61) فرشتگان، جان مردم را مى‏ گیرند. 
هر سه تعبیر قابل قبول است. 
در بعضی آیات بیان می کند که فرشتگان جان ‏ها را مى ‏گیرند و به عزرائیل تحویل مى ‏دهند و عزرائیل جان ‏ها را به خدا تحویل مى ‏دهد. 
شاید هم این گونه باشد: جان افراد عادى را فرشتگان مى ‏گیرند، جان افراد برجسته را عزرائیل مى ‏گیرد و جان اولیاى الهى  را خداوند مى ‏گیرد. 
همان ‏گونه كه قرآن درباره اهل بهشت تعبیرهاى مختلفى دارد؛ یك جا مى ‏فرماید: «یسقیهم ربّهم» (سوره انسان، آیه 21) خداوند آنان را سیراب مى ‏كند. در جاى دیگر مى‏ فرماید: «یُسقَون فیها كأساً» (سوره انسان، آیه 17) اینها از طریقى سیراب مى‏ شوند و نامى از خداوند برده نشده است.
در همه ی این بیانات نکته ی اساسی و مهم این است که بدانیم هیچ کاری در هستی انجام نمی شود مگر با اجازه خداوند و منطبق بر سنت الله (قوانین آفرینش) باشد حتی پیامبران برگزیده خداوند که برای هدایت بشر فرستاده می شوند فقط باید آنچه را خدا دستور می دهد به مردم بگویند و مطابق فرامین خدا عمل نمایند.

منابع:
سایت حوزه
بیانات حجت الاسلام قرائتی

رزق و روزی كه خداوند آن را بعهده گرفته و ضمانت كرده عبارت است از سهم و نصیبی كه باید به مخلوقات برسد تا بتوانند به وجود و بقاء خود ادامه دهند...
چند نکته برای برکت و افزایش روزی

اینكه در قرآن كریم آمده: «و ما مِن دابة فی‏الارض الا علی الله رزقها؛ رزق و روزی هر جنبنده ‏ای بر عهده خداوند است.» (سوره هود، آیه 6) باید در نظر داشت كه آنكه ماجرای رزق جنبندگان را به عهده گرفته است الله است نه یك مخلوق. الله یعنی آن كس كه آفریننده نظام‏ های هستی و خالق موجودات است و لذا تعهد الهی تفاوت دارد با تعهد مخلوقی كه جزئی از همین نظام و تحت تأثیر موجودات این نظام است.
شناختن فعل خدا و رزّاقیت خدا شناخت نظامات عالم است. ما خود جزء عالمیم و مانند سایر اجزاء عالم وظیفه ‏ای داریم. وظایفی هم كه ما در عالم درباره ارزاق و حقوق داریم و قانون خلقت ما را موظف به آن وظایف كرده است و یا قانون شریعت ما را به آن موظف ساخته است از شئون رزاقیت خداوند است.

رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) می فرماید: «ازدواج کنید زیرا رزق شما بیشتر می شود.» (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۹) تقریباً همه کسانی که ازدواج کرده اند علی رغم اذعان به بعضی از مشکلات، اعتراف دارند که وضعیت مادی و معیشتی آنان، از قبل ازدواج بهتر شده است. گرچه معمولاً دراین گونه از مسائل اجتماعی استثناءاتی نیز وجود داشته است.

قوه جذب و تغذّی كه در گیاهان است همینطور جهازات تغذیه، میل‏ها و غریزه ‏هائی كه در جانداران است و آنها را به سوی مواد غذایی می ‏كشاند همه از مظاهر رزاقیت حضرت حق است. خداست كه هر جانداری را بوسیله یك سلسله میل‏ ها و رغبت‏ ها مسخر كرده كه در پی مایحتاج خود برود. و برای ارضای این میل ‏ها همیشه در تلاش باشد. همین اندیشه و تلاش و كوشش جد و جهد در این زمینه به موجب رزّاقیت خداوند  است و رزاقیت اوست كه روزی و روزی خوار. رزق و مرزوق را عاشق یكدیگر قرار داده و در پی هم واداشته است. در متن واقع پیوستگی خاصی بین اجزاء خلقت وجود دارد كه آن‏ ها را به یكدیگر تطبیق می ‏دهد. تا طفل طفل است و قادر به تحصیل روزی و تهیه آن نیست، روزی او را آماده و مهیا در اختیار او قرار داده است و تدریجاً كه او قدرت بیشتری پیدا می ‏كند و با كنجكاوی می ‏تواند روزی خود را بدست آورد دیگر روزی او به آسودگی در اختیارش نیست مثل اینكه روزی او را بر می‏ دارند و در نقطه‏ ای دور دست می‏ گذارند تا برود و آن را پیدا كند و استفاده نماید. 
بطور كلی یك تناسبی است میان آمادگی روزی و مقدار توانایی روزی‏ خوار و مقدار هدایتی كه به سوی روزی خود شده است.
انسان چون نسبت به گیاهان و حیوانات موجودی عالی ‏تر است و آنچه برای زندگی گیاهان و حیوانات كافی است برای او كافی نمی ‏باشد مسئله تحصیل روزی او شكل و وضع دیگری دارد. فاصله بین روزی و روزی ‏خوار در عرصه زندگی انسان بیشتر است. از این رو وسائل زیادتری در اختیار او قرار داده شده و دستگاه هدایت در وجودش تقویت گشته به او عقل و عمل و فكر داده شده. وحی و نبوت به یاری‏اش آمده و برایش وظیفه و تكلیف مقرر شده و همه اینها از شئون رزاقیت خداوند است. و لذا اینكه گفته شده:
مخور هول ابلیس تا جان دهد 
هر آنكس كه دندان دهد نان دهد
توانا است آخر خداوند روز 
كه روزی رساند تو چندین مسوز
نگارنده كودك اندر شكم  
نویسنده عمر و روزی است هم(سعدی)
سخن درستی است اما نه به این معنی كه دندان داشتن كافی است كه نان پخته و آماده بر سر سفره انسان مهیا شود. بلكه به این معنی كه در دستگاه خلقت بین نان و دندان رابطه است. اگر نان نبود دندان نبود و اگر دندان و صاحب دندان نبود نان نبود. بین روزی و روزی‏ خوار ووسائل خوردن و هضم و جذب روزی و وسائل هدایت و راهنمایی به سوی روزی در متن خلقت ارتباط است. آن كس كه انسان را در طبیعت آفریده و به او دندان داده نان یعنی مواد غذایی قابل استفاده را هم در طبیعت آفریده و اندیشه و فكر و نیروی عمل و تحصیل و حسن انجام وظیفه را هم آفریده است همه اینها توأما مظهر رزاقیت خداوند است.(بیست گفتار، آیت‏الله مطهری، گفتار ششم، ص 127 تا 137)

 دو نوع رزق و روزی داریم

از مهمترین عوامل برکت در رزق و روزی، داشتن ایمان و تقوا (عمل به واجبات و ترک محرمات) است. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «خدای عز و جل به یکی از پیامبران خود وحی فرمود که: هر گاه اطاعت شوم خشنود گردم و چون خشنود گردم برکت دهم و برکت من بی پایان است.» (میزان الحکمة، ج1، ح1700)

در واقع ما دو گونه رزق و روزی داریم: رزقی كه بسراغش می ‏رویم و رزقی كه به سراغمان می ‏آید.
امام علی (علیه السلام): اِن الرزق رزقان رزق تطلبه و رزق یطلبك فان انت لم تأته اتاك   (نهج‏البلاغه، نامه 31)
رزق طالب  (كه به سراغ ما می ‏آید) رزقی است كه همواره ما را تعقیب می‏كند حتی اگر از آن فرار كنیم ما را رها نمی‏سازد همان طور كه رهایی از چنگال مرگ ممكن نیست. حضرت رسول اكرم(صلی الله و علیه وآله):  لو اَنَّ ابنَ آدم فَرَّ من رِزقِه كما یَفِرُّمن المَوتَ لادركه كما یدركه الموت (مكارم‏الاخلاق 2/377)
این گونه رزق ریشه در قضای الهی دارد و هیچ گونه تغییر و تحولی در آن صورت نمی ‏گیرد. در این زمینه مرحوم علامه طباطبایی می‏ فرماید: روزی و روزی‏ خوار متلازم همند و معنی ندارد كه روزی‏ خوار در مسیر زندگی طالب بقاء باشد اما رزقی برایش نباشد همینطور ممكن نیست رزقی محقق باشد و روزی‏ خواری در بین نباشد و نیز رزق از مایحتاج روزی‏ خوار افزون باشد و لذا رزق داخل در قضای الهی  است. (المیزان، ج 18، جزء 27، ص 377)
اما قسم دیگر روزی (رزق مطلوب) رزقی است كه برای طالب آن مقدّر شده است. اگر آن را طلب نمائیم و مشروط و علل لازم وصول به آن را مراعات نمائیم چنین رزقی را بدست می ‏آوریم و در واقع تلاش ما در جهت رسیدن به این‏گونه روزی، جزء العلّة است و اگر در كنار دیگر علل مهیای عالم غیب قرار گیرد مسلما دستیابی به آن حتمی است.
در این باره مولی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می ‏فرماید: طلب نمائید روزی را كه مضمون و مقدر است اما برای طلب‏ كننده آن: اطلبوا الرّزق فانّه مضمون لطالبِه (الارشاد، 1/303) همانطور كه طلب بدون ضمانت بی‏ معنی است تضمین رزق بدون طلب نیز در این قسم (روزی مطلوب) ناممكن است. 
لذا از این دو قسم روزی كه از ناحیه خدای بزرگ برای بندگان معین گشته است قسمی از آن بدون قید و شرط و به عبارتی رزق طالب و قسمی دیگر مشروط است و مطلوب. روزی بی‏ قید و شرط در هر حال انسان را طلب می ‏نماید و تا پیمانه قابلیت انسان از این ‏گونه رزق پر نگردد اجل و مرگ انسان فرا نمی ‏رسد. حضرت رسول اكرم (صلی الله و علیه وآله): الا و اِنّ الرُّوحَ الاَمینَ نَفَتَ فی روعِی اَنَّه لن تَموتَنَفْسٌ حَتّی تستكمل رزقها (الكافی، 2/74/2)
اما روزی مطلوب و مشروط حتمیت و ضرورتش مشروط به انجام اموری و در نظر گرفتن مسائلی است كه بدون ترتیب و انجام شرائط محقق نمی ‏گردد.

نکاتی درباره ی برکت در مال

در کنار این انواع رزقی که عرض شد، دستورالعمل هایی داده شده است که همین نوع رزق را با برکت کنیم تا بهتر زندگی کنیم.
در ادامه به نکاتی از آن ها می پردازیم:

1- داشتن ایمان و تقوا

امام صادق ‌(علیه السلام) می‌فرماید: "هر كس سوره ذاریات  را روز یا شب بخواند، خداوند وضع زندگی او را اصلاح می ‌كند و روزی فراوانی برایش می ‌دهد..."( اعلام الدین‌، دیلمی‌، ص 377)

یکی از عوامل مهم برکت زا در زندگی، داشتن ایمان  و کسب تقوا  می باشد. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ ؛ اگر مردم قریه ها ایمان آورده و پرهیزکاری پیشه کرده بودند، برکت های آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم» (سوره اعراف، 96)
از مهمترین عوامل برکت در رزق و روزی، داشتن ایمان و تقوا (عمل به واجبات و ترک محرمات) است. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «خدای عز و جل به یکی از پیامبران خود وحی فرمود که: هر گاه اطاعت شوم خشنود گردم و چون خشنود گردم برکت دهم و برکت من بی پایان است.» (میزان الحکمة، ج1، ح1700)

2- ازدواج کنید

ازدواج  دارای فوائد فراوانی است که در معارف نورانی  اسلام به آنها اشاره شده است: بقاء نسل، آرامش و تعادل روحی، تأمین نیازهای طبیعی و غریزی انسان و ازدیاد رزق.
بر خلاف بیشتر تصورات ابتدایی از ازدواج، که عده ای آن را موجب زیاد شدن نان خور و تقسیم سرمایه می دانند. دین اسلام ازدواج را موجب برکت و ازدیاد رزق و روزی  می داند. خداوند می فرماید: «اشخاص مجرد و بردگان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید که اگر فقیر باشند خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز می کند.» (نور، 32) 
رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) می فرماید: «ازدواج کنید زیرا رزق شما بیشتر می شود.» (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۹) تقریباً همه کسانی که ازدواج کرده اند علی رغم اذعان به بعضی از مشکلات، اعتراف دارند که وضعیت مادی و معیشتی آنان، از قبل ازدواج بهتر شده است. گرچه معمولاً دراین گونه از مسائل اجتماعی استثناءاتی نیز وجود داشته است.

3 سوره برای افزایش رزق و روزی

در کنار معنویات و سوره هایی که تأکید شده، یادمان نرود که باید اسباب دیگر چون تلاش و ... هم باشند. برخی از سوره‌هایی كه در روایات اسلامی برای زیاد شدن رزق و روزی توصیه شده عبارتند از:
1. سوره واقعه.: امام صادق ‌(علیه السلام) می‌فرماید: "كسی كه هر شب سوره واقعه  را بخواند... در دنیا سختی‌، فقر، نیازمندی و آفتی از آفت دنیا را نمی ‌بیند و از دوستان حضرت علی ‌(علیه السلام) می‌شود..."( وسائل الشیعه‌، شیخ حر عاملی‌، ج 6، ص 112)
2. سوره مزمل:‌ رسول اكرم‌ (صلی الله علیه و آله) می‌ فرماید: "هر كس سوره مزمل  را بخواند در دنیا و آخرت سختی از او برداشته می شود".( مستدرك الوسائل‌، محدث نوری‌، ج 4، ص 354)
3. سوره ذاریات‌: امام صادق ‌(علیه السلام) می‌فرماید: "هر كس سوره ذاریات  را روز یا شب بخواند، خداوند وضع زندگی او را اصلاح می ‌كند و روزی فراوانی برایش می ‌دهد..."( اعلام الدین‌، دیلمی‌، ص 377)

منابع:
پرسمان
بیست گفتار، شهید مطهری
اسلام پدیا

آيا ميتوان نماز عيد فطر را به جماعت نيت كرد؟ ودرنماز بايد حمد و سوره را همراه با امام جماعت بخوانيم يا خير؟

آيا ميتوان نماز عيد فطر را به جماعت نيت كرد؟ ودرنماز بايد حمد و سوره را همراه با امام جماعت بخوانيم يا خير؟

1- در زمان غیبت احتیاط واجب آن است که نماز عید به جماعت خوانده نشود؛ ولی به قصد رجاء اشکال ندارد و با قصد امید به ثواب جماعت؛ نیت جماعت نماید، اشکال ندارد.
لیکن اگر در زمان غیبت، توسط ولی فقیه یا کسی که از طرف او اجازه دارد نماز عید را به جماعت برگزار نماید، اشکال ندارد و نیت جماعت بدون قصد رجاء هم اشکال ندارد و صحیح است.
2- در صورت برگزاری نماز عید با جماعت، حمد و سوره را امام می خواند و ماموم حمد و سوره را نمی خواند؛ ولی سایر ذکر ها از جمله دعای قنوت را ماموم هم باید بخواند. (1)
پی نوشت:
1. امام خمینی، توضیح المسائل، مسأله 1533 و 1461.

نظر دین اسلام در عید نوروز چیست ؟ آیا این سنت ملی با دین اسلام تناقض و منافاتی دارد؟
عید نوروز

با سلام و عرض تبريک فرا رسيدن سال نو و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز

دین جهانی، با آداب و سُنن ملّی چه رفتاری دارد؟ آیا آن ها را کنار می نهد و خود به ساختن آداب و رسوم تازه می پردازد یا آن ها را تأیید می کند و در کنار خویش می نشاند و یا از میان آن ها گزینش می کند؟

نخست باید دانست که دین کامل، آن نیست که خود، همه چیز را برعهده گیرد و به جای همه استعدادهای آدمی و همه نهادهای مدنی بنشیند؛ بلکه دین کامل، دینی است که همه این ها را در جای خود، به درستی می بیند و جهتی کلّی به آن ها می دهد و آنچه را از توان (قُوای فردی) و (نهادهای جمعی) خارج است، بر عهده می گیرد و این، فلسفه ای عمیق دارد؛ زیرا چنان که دین، فعل تشریعی خداوندی است، قوای آدمی و لوازم تابعه آن (مانند نهادهای جمعی) نیز فعل تکوینی الهی اند و هیچ گاه تکوین و تشریع، ناسازگاری ندارند؛ چرا که از مبدأ واحدی دستور می گیرند.

اگر با این پیش زمینه عقلی به منابع و مصادر دینی بنگریم، می یابیم که خواست دین، برچیدن بساط سُنن ملّی قومی نیست؛ بلکه بر آن است که این سنّت ها را سَمت و سوی عالی بخشد و دین، تنها آنچه را که با فطرت آدمی مغایرت دارد، برمی چیند. چنان که قرآن کریم، حرمت و احترام ماه های حرام را که رسمی جاهلی بود ،پاس داشت:

فإذا انسلخ الأشهر الحُرم فاقتلوا المشرکین؛(1)

پس چون ماه های حرامْ سپری شدند، مشرکان را بکشید.

یا أیها الذین آمنوا! لاتحلّوا شعائر اللّه ولا الشهر الحرام؛(2)

ای کسانی که ایمان آورده اید! حرمت شعائر خدا و ماه حرام را نگه دارید.

رسول خدا فرموده است:

مَنْ سَنَّ سُنَةً حَسَنَةً عُمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ، کانَ لَهُ أجُرهُ وَ مِثْلُ اُجورهِم مِنْ غَیْرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ اُجورِهِمْ شَیْئاً وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِئَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ، کانَ عَلَیْهِ وِزْرهُ وَ مِثْلُ أوزارِهِمْ مِنْ غَیرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ أوزارِهِمْ شَیْئا؛(3)

آن که سنّتی نیک را پایه گذاری کند و بدان عمل شود، پاداش عمل خودش به اندازه پاداش دیگر عاملان، به وی داده می شود، بدون آن که از پاداش عاملان کم شود؛ و آن که سنّتی بد را پایه گذارَد و بدان عمل شود، وَبال عمل خودش و دیگران برعهده اوست، بدون آن که از وِزْر و وَبال دیگران کاسته شود.

امیرالمؤمنین به مالک اشتر فرمود:

و لاتَنْقُضْ سُنّةً صالِحَةً عَمِلَ بها صدورُ هذِهِ الاُمَةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِها الاُلْفَة وَ صَلُحَتْ علیها الرعِیَّةُ وَ لاتَحْدُثَنَّ سنّةً تَضُرُّ بشی‏ء مِنْ ماضی تلکَ السُّنَنِ فیکونُ الأجْرُ لِمَنْ سَنَّها وَالوِزْرُ علیکَ بِما نَقَضْتَ مِنها؛(4)

آیین پسندیده ای را بر هم مریز که بزرگان این امتْ بِدان رفتار نموده اند و به وسیله آن، مردم به هم پیوسته اند، و رعیّت با یکدیگر سازش کرده اند؛ و آیینی مگذار که چیزی از سنّت های نیک گذشته را زیان رسانَد تا پاداش از آنِ نهنده سنّت باشد و گناه شکستن آن بر تو مانَد.

از سوی دیگر ،به نمونه هایی از سنّت های پیش از اسلام (جاهلی) برمی خوریم که مورد تأیید اسلام قرار گرفته‏ اند:

۱. دیه در جاهلیت، صد شتر بود. پیامبر(ص) آن را امضا نمود. (5)

۲. زنان حائض، در جاهلیت از شرکت در اعیاد مذهبی و مراسم قربانی ممنوع بودند و اسلام نیز آن را حفظ کرد. (6)

۳. پیامبر(ص) در «حِلفُ الفضول» در سن ۲۵ سالگی شرکت کرد و بعدها بدان افتخار می کرد و می فرمود: اگر بار دیگر بدان پیمان دعوت شوم، می پذیرم. (7)

۴. تحریم لباس شُهرت در فقه، شاهدی دیگر بر پذیرش سنّت های ملّی صالح است.(8)روشن است که لباس شهرت در هر جامعه ای با آداب و رسوم همان جامعه مشخّص می گردد.

۵. ارجاع مسائلی چند به عُرف، گواه دیگری بر این موضوع است: مقدار نَفَقه، [۹] استطاعت در حج‏ [۱۰] و زکات‏ [۱۱] این شواهد، گواهی می دهند که آیین اسلام، بر محو همه سنّت ها توصیه نمی کند؛ بلکه آنچه را که خیر و صلاحی در پی دارد، و یا این که مفسده ای به دنبال ندارد، می پذیرد و جز آن را طرد می کند که می توان از این نمونه ها نام بُرد:

۱. سنّتی که نشانگر یک آیین باطل باشد. حرمت حمل و ساخت و نگهداری صلیب، از این قبیل است. [۱۲] رسول خدا وقتی عَدیّ بن حاتم را دید که صلیب به گردن دارد، فرمود: «این بت را کنار بگذار». [۱۳]

۲. سنّتی که ترویج خُرافه باشد. حلیمه سعدیه، وقتی در کودکیِ پیامبر(ص)، خواست مهره ای به بازوی رسول خدا ببندد، با اعتراض پیامبر(ص) رو به رو شد. رسول خدا فرمود: «خداوند، نگهدار ماست و از این مهره، کاری ساخته نیست». [۱۴]

۳. سنّتی که با احکام شرعْ ناسازگار باشد. پیامبر(ص) با زینب، همسر زید (پسر خوانده خود) ازدواج کرد تا نشان دهد این سنّت جاهلی که: «نمی توان با زنِ پسر خوانده ازدواج کرد»، غلط است. [۱۵]

حال که نظرگاه کلّی دین در باب آداب و سنن بومی و ملّی روشن شد، به یکی از رسم های کهن و ریشه دار ایرانی، یعنی نوروز، می‏نگریم.

اگر در باب نوروز، دستوری خاص از سوی دین در تأیید یا رد، به دست ما نمی رسید، براساس همان قاعده نخست می گفتیم نوروز به عنوان رسمی ایرانی که مردمانی آن را از دیربازْ حرمت می نهاده اند، جای مذمّت و منع ندارد؛ چرا که اصل «نوروز» به عنوان نشانی از آیین های باطل، مورد تکریم و احترام نیست؛ بلکه رنگ و بوی ملّی و بومیِ آن، منظور نظر مردمان است. بلی؛ اگر در آن، ناشایستی نهفته باشد، یا ترویج خُرافه ای صورت گیرد، باید آن را وانهاد.

لیک، احادیثی در مصادر شیعه و اهل سنّتْ روایت شده اند که برخی بر آن، مُهر تأیید می زنند و برخی دیگر، قهر می ورزند و با آن می ستیزند. این دوگانگیِ روایت ها سبب شده است که از دیرباز، عالمان حوزه دین، به چگونگیِ حلّ این تعارض بیندیشند؛ برخی جانب تأیید را گرفته، از آن دفاع کنند و برخی دیگر، جانب رد را اختیار نمایند.

رسالت این نوشتار، نخست، گزارش تلاش عالمان در برخورد با این روایت هاست و در پس آن می کوشد از منظر دیگری بِدان بنگرد. شاید ثمر بخشد!

پیش از طرح دیدگاه ها سزاوار است روایت ها نقل شوند. بر این اساس، مباحث این نوشتار، در سه بخشْ تنظیم می گردد: نوروز در روایات، دیدگاه ها، و ارزیابی نهایی.

یک. نوروز در روایات

چنان که گذشت، روایت ها در زمینه نوروز، به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی به تصریح یا اشاره، آن را تأیید کرده‏اند و گروهی دیگر، آن را مذمّت می‏کنند.

۱) روایات موافق
الف. احادیث شیعه

۱٫ کلینی (م‏۳۲۹ق) در «الکافی» چنین روایت می کند:

عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و أحمد بن محمد جمیعاً، عن ابن محبوب، عن ابراهیم الکرخی، قال: سألتُ أباعبداللّه(ع) عن الرجل تکون له ضیعة، فإذا کان یوم المَهرَجان أو النَّیروز، أهدوا الیه الشی‏ء لیس هو علیهم، یتقرّبون بذلک الیه. فقال(ع): «ألیس هم مُصلّین؟». قلتُ: بلی. قال: فلیقبل هدیّتهم و لْیُکافِهِم؛ فإنّ رسول اللّه(ص) قال: «لو أهدی الیّ کراع لقبلتُ، و کان ذلک من الدین، ولو أنّ کافراً أو منافقاً أهدی الیّ وسقاً ما قبلت، و کان ذلک من الدین. أبی اللّه عزّ وجلّ لی زبد المشرکین والمنافقین وطعامهم». [۱۶]

ابراهیم کرخی می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم که: شخصی مزرعه ای دارد. روز مهرگان یا نوروز، هدایایی به او داده می شود و قصد تقرّب جُستن به وی را ندارند [آیا بپذیرد؟ ]. فرمود: آیا نمازگزار هستند؟ گفتم: آری. فرمود: باید هدیه آنان را بپذیرد و تلافی کند. به درستی که رسول خدا فرمود: اگر برایم ران بُزی هدیه آورند، می پذیرم و این، جزو دینداری است و اگر کافر یا منافقی ران گاو یا گوسفندی برایم هدیه آورد، نخواهم پذیرفت و این هم جزو دینداری است. خداوند، خوراک و دستاورد مشرک و منافق را برای ما روا نداشته است.

۲٫ شیخ صدوق (م‏۳۸۱ق) در «کتاب من لایحضره الفقیه» آورده است:

أتی علی(ع) بهدیة النَّیروز، فقال(ع): «ما هذا؟». قالوا: یا أمیرالمؤمنین! الیوم النَّیروز. فقال(ع): «إصنعوا لنا کلّ یوم نَیروزاً». [۱۷]

برای علی(ع) هدیه نوروز آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند: ای امیرمؤمنان! امروز، نوروز است. فرمود: هر روزِ ما را نوروز سازید!

۳٫ همو نقل می کند: روی أنّه قال (ع): نیروز ناکل یوم. [۱۸]

روایت شده است که علی(ع) فرمود: هر روزِ ما نوروز است.

۴٫نعمان بن محمد تمیمی (م ۳۶۳ق ) در کتاب «دعائم الاسلام» روایت می کند:

عنه [علی ](ع) أنّه اُهدی الیه فالوذج، فقال: «ماهذا». قالوا: یوم نیروز. قال: فَنَیرزوا إن قدرتم کلَّ یومٍ [یعنی تهادوا و تواصلوا فی اللّه ]. برای علی(ع) فالوده هدیه آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند امروز، نوروز است. فرمود: اگر می توانید، هر روز را نوروز سازید [یعنی به خاطر خداوند، به یکدیگر هدیه بدهید و به دیدار یکدیگر بروید]. [۱۹]

۵٫ شیخ طوسی (م‏۴۶۰ق) در «مصباح المتهجّد» چنین آورده است: عن المُعلَّی بنِ خُنیس، عن مولانا الصادق(ع) فی یوم النَّیروز، قال(ع): إذا کان یوم النیروز، فاغتسل و البس أنظف ثیابک و تطیب بأطیب طیبک و تکون ذلک الیوم صائماً، فإذا صلّیت النوافل والظهر والعصر فصلّ بعد ذلک أربع رکعات، تقرأ فی أوّل کلّ رکعة فاتحة الکتاب و عشر مرّاتٍ «إنّا أنزلناه فی لیلة القدر»، و فی الثانیة فاتحة الکتاب و عشر مرّات «قل یا أیها الکافرون»، وفی الثالثة فاتحة الکتاب و عشر مرّاتٍ «قل هو اللّه أحد»، و فی الرابعة فاتحة الکتاب و عشر مرّاتٍ «المعوّذتین»، و تسجد بعد فراغک من الرکعات سجدة الشکر و تدعو فیها، یغفر لک ذنوب خمسین سنة. [۲۰]

امام صادق(ع) در روز نوروز فرمود: هنگامی که نووز شد، غسل کن و لباس پاکیزه بپوش و خودت را خوشبو ساز و آن روز را روزه بدار. پس هنگامی که نماز ظهر و عصر و نافله های آن را به جای آوردی، نمازی چهار رکعتی بگزار که در رکعت اوّل آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره قدر را می خوانی. در رکعت دوم آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره کافرون را می خوانی. در رکعت سوم آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره توحید را می خوانی و در رکعت چهارم، سوره حمد را با سوره های فلق و ناس. پس از نماز هم سجده شکر می گزاری و دعا می کنی. [بدین ترتیب، ] گناهان پنجاه ساله‏ات بخشوده می شود.

۶٫ ابن فهد حلّی (م‏۸۴۱ق) در کتاب «المهذّب البارع» چنین آورده است:

و ممّا ورد فی فضله و یعضد ما قلناه، ما حدّثنی به المولی السید المرتضی العلاّمة بهاء الدین علی بن عبدالحمید النسّابة دامت فضائله ، ما رواه بإسناده إلی المعلّی بن خُنیس عن الصادق(ع): إنّ یوم النوروز، هوالیوم الّذی أخذ فیه النّبی(ص) لأمیرالمؤمنین(ع) العهد بغدیرخم، فأقرّوا له بالولایة، فطوبی لمن ثبت علیها والویل لمن نکثها، وهو الیوم الّذی وَجَّه فیه رسول اللّه(ص) علیّاً(ع) إلی وادی الجن، فأخذ علیهم العهود والمواثیق. وهو الیوم الذی ظفر فیه بأهل النَّهروان، و قتل ذَا الثَدْیة. وهو الیوم الذی یظهر فیه قائمنا أهل البیت وولاة الأمر و یظفّره اللّه تعالی بالدجّال، فیصلبه علی کناسة الکوفة. و ما من یوم نوروز إلاّ و نحن نتوقّع فیه الفرج؛ لأنه من أیّامنا حفظه الفرس وضیَّعتموه. ثم إنَّ نبیّاً من أنبیاء بنی إسرائیل سأل رَبَّه اَنْ یُحییَ القوم الّذین خرجوا من دیارهم وهم اُلوف حذر الموت فأماتهم اللّه تعالی، فأوحی إلیه أنْ «صُبِّ علیهم الماء فی مضاجعهم»، فصَبَّ علیهم الماء فی هذا الیوم، فعاشوا وهم ثلاثون ألفاً، فصار صبُّ الماء فی یوم النیروز سنّة ماضیةً لایعرف سببها إلاّ الراسخون فی العلم. وهم أوّل یوم ٍ من سنة الفرس.

قال المعلّی: وأَملی علیّ ذلک، فکتبته من إملائه. [۲۱]

از آنچه در فضلیت نوروزْ روایت شده و گفته ما را تأیید می کند، حدیثی است که علامه سید بهاءالدین علی بن عبد الحمید، با سند خود از مُعلّی بن خُنیس نقل کرده است که: روز نوروز، همان روز است که پیامبر(ص) در غدیرخم برای امیرالمؤمنین(ع) بیعت گرفت و مسلمانان به ولایت وی اقرار کردند. خوشا به حال آنان که به این بیعت، استوار ماندند و وای بر آنان که آن را شکستند. و این، همان روزی است که پیامبر(ص) علی(ع) را به منطقه جنّیان روانه ساخت و از آنان عهد و پیمان گرفت. و همان روز است که علی(ع) بر نهروانیان پیروز شد و ذوالثدیه (صاحب پستان) را به قتل رساند. و همان روز است که قائم ما و صاحبان حکومت، ظهور می کنند و خداوند، او را بر دجّالْ پیروز می گرداند و دجّال را در زباله دان کوفه به دار می آویزد. ما در هر نوروز، امید فرج داریم؛ چرا که نوروز، از ایّام ماست که پارسیانْ آن را پاس داشتند و شما آن را تباه نمودید.

همچنین پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل، از خداوند خواست که گروهی چند هزار نفره را که از بیم مرگ، دیار خویش را ترک گفتند و گرفتار مرگ شدند، زنده سازد. خداوند، بر آن پیامبر، وحی فرستاد که بر محل گورستان آنان آب بپاشد. پیامبر در روز نوروز، چنین کرد.

سپس زنده شدند و تعدادشان سی هزار نفر بود. از همین روز، پاشیدن آب در نوروز، سنّتی دیرینه شد که سبب آن را جز آنان که دانشی پایدار دارند، ندانند و همان، آغاز سال پارسیان است.

معلّی گوید: امام صادق(ع) این سخنان را بر من املا کرد و من نوشتم.

۷٫ علاّمه مجلسی (م‏۱۱۱۱ق) در «بحارالأنوار» آورده است:

رأیت فی بعض الکتب المعتبرة، روی فضل اللّه بن علی بن عبید اللّه بن محمد بن عبداللّه بن محمد بن محمد بن عبید اللّه بن الحسین بن علی بن محمد بن الحسن بن جعفر بن الحسن بن الحسن بن علی بن أبی طالب، عن أبی عبداللّه جعفر بن محمد بن أحمد بن العباس الدوریستی، عن أبی محمد جعفر بن أحمد بن علی المونسی القمی، عن علی بن بلال، عن أحمد بن محمد بن یوسف، عن حبیب الخیر، عن محمد بن الحسین الصائغ، عن أبیه، عن مُعَلّی بن خُنَیس، قال: دخلت علی الصادق جعفر بن محمد(ع) یوم النَّیروز، فقال(ع): «أتعرف هذا الیوم؟». قلت: جعلت فداک، هذا یومٌ تعظّمه العجم وتتهادی فیه. فقال أبو عبداللّه الصادق(ع): «والبیت العتیق الذی بمکة، ما هذا إلاّ لأمر قدیم اُفسّره لک حتی تفهمه». قلت: یا سیدی! إن علم هذا من عندک أحب إلیّ من أن یعیش أمواتی و تموت أعدائی. فقال: «یا مُعلّی! إن یوم النیروز هو الیوم الذی أخذ اللّه فیه مواثیق العباد أن یعبدوه و لا یشرکوا به شیئاً، و أن یؤمنوا برسله و حججه، و أن یؤمنوا بالأئمة(ع)». وهو أوّل یوم طلعت فیه الشمس، و هبت به الریاح، و خلقت فیه زهرة الأرض. وهو الیوم الذی استوت فیه سفینة نوح(ع) علی الجودی. و هو الیوم الذی أحیی اللّه فیه الذین خرجوا من دیارهم و هم ألوفٌ حذر الموت، فقال لهم اللّه موتوا ثمّ أحیاهم. وهو الیوم الذی نزل فیه جبرئیل علی النبی(ص). و هو الیوم الذی حمل فیه رسول اللّه(ص) أمیرالمؤمنین(ع) علی منکبه حتی رمی أصنام قریش من فوق البیت الحرام فهشمها، و کذلک إبراهیم(ع). و هو الیوم الذی أمر النبی(ص) أصحابه أن یبایعوا علیاً(ع) بإمرة المؤمنین. و هو الیوم الذی وجه النبی(ص) علیاً(ع) إلی وادی الجن یأخذ علیهم البیعة له. وهو الیوم الذی بویع لأمیرالمؤمنین(ع) فیه البیعة الثانیة. و هو الیوم الذی ظفر فیه بأهل النهروان و قتل ذا الثدیّة. وهو الیوم الذی یظهر فیه قائمنا و ولاة الأمر. وهو الیوم الذی یظفر فیه قائمنا بالدجال فیصلبه علی کناسة الکوفة. و ما من یوم نَیروز إلاّ و نحن نتوقّع فیه الفرج؛ لأنه من أیامنا وأیام شیعتنا، حفظته العجم وضیّعتموه أنتم.

وقال(ع): (إن نبیاً من الأنبیاء سأل ربه کیف یحیی هؤلاء القوم الذین خرجوا، فأوحی اللّه إلیه أن یصب الماء علیهم فی مضاجعهم فی هذا الیوم، وهو أول یوم من سنة الفرس، فعاشوا و هم ثلاثون ألفاً، فصار صب الماء فی النیروز سنّة).

فقلت: یا سیدی! ألا تعرّفنی جعلت فداک أسماء الأیام بالفارسیة؟ فقال(ع): «یا مُعَلّی! هی أیام قدیمة من الشهور القدیمة، کلّ شهر ثلاثون یوماً لا زیادة فیه ولا نقصان». [۲۲]

مُعلّی پسر خُنَیس گوید: در روز نوروز، بر امام صادق(ع) وارد شدم. فرمود: «آیا این روز را می شناسی؟». گفتم: قربانت گردم! این روز را فارسیانْ گرامی می دارند و به یکدیگر هدیه می دهند. فرمود: «سوگند به خانه کعبه که این، رمزی دیرینه دارد و برایت روشن می سازم تا آگاه گردی». گفتم: سرورم !آموختن این امر از شما برایم بهتر از آن است که مردگان زنده شوند و دشمنانم بمیرند.

آن گاه فرمود: «ای معلّی! روز نوروز، همان روز است که خداوند از بندگان پیمان گرفت او را بپرستند و به او شرک نورزند، به پیامبران و حجت هایش بگروند و به امامان ایمان آورند. این همان روز است که خورشید طلوع کرد، بادها وزیدن گرفت و گل های زمین روییدند.

این همان روزی است که کشتی نوح(ع) بر ساحل جودی آرامش یافت و همان روزی است که خداوند، گروهی چند هزار نفره را که از ترس مرگ از خانه ها بیرون رفته بودند زنده ساخت، پس از آن که آنان را میرانده بود. این، روز فرود جبرئیل بر پیامبر اسلام است و روزی است که پیامبر(ص) امام علی(ع) بر دوش گرفت تا بت های قریش را در مسجد الحرام شکست و در همین روز، ابراهیم، بت ها را شکست. این همان روزی است که پیامبر به یارانش دستور داد با علی(ع) بیعت کنند و در همین روز، علی را برای بیعت گرفتن از جنیان فرستاد. در همین روز، دومین بیعت با امیرالمؤمنین انجام شد. در همین روز بر نهروانیان پیروز شد و ذوالثدیه (صاحب پستان) را به قتل رساند. در این روز، قائم ما و صاحبان حکومتْ قیام کنند و در همین روز، قائم ما بر دجّال پیروز گردد و او را در زباله دان کوفه به دار آویزد. در هر روز نوروزی، ما آرزوی فرج داریم؛ چرا که آن از روزهای ما و شیعیان ماست. فارسیان، آن را گرامی داشتند و شما آن را ضایع کردید.»

و فرمود: یکی از پیامبران بنی اسرائیل از خداوند پرسید چگونه مردمانی را که خارج شدند، زنده می کند. خداوند بدو وحی کرد که در نوروز، آب بر قبر آنان بپاشد و آن، اولین روز سال فارسیان است و آنها زنده شدند، در حالی که سی هزار نفر بودند. از همین جا پاشیدن آب در نوروز، سنّت شده است.

گفتم: آیا نام های روزهای فارسی را به من تعلیم نمی‏دهی؟ فرمود: ای معلّی! اینها روزهایی کهن از ماه هایی کهن است. هر ماه، سی روز است، بدون کم و کاست.

گفتنی است ابن فهد نیز بخشی از این روایت را پیش از علاّمه مجلسی در کتاب «المهذّب البارع» آورده است. [۲۳]

۸٫ مُحدث نوری (م‏۱۳۲۰ق) در «مستدرک الوسائل» به نقل از کتاب حسین بن همدان آورده است:

عن المفضّل بن عمر، عن الصادق(ع)، قال له فی خبر طویل فی جملة کلامه(ع):أ فأوحی اللّه الیه: «یا حزقیل! هذا یوم شریف عظیم قدره عندی، و قد آلیت أن لایسألنی مؤمن فیه حاجة الا قضیتها فی هذا الیوم و هو یوم نیروز». [۲۴]

مفضّل، فرزند عمر از امام صادق(ع) نقل می کند که: خداوند بر حزقیلْ وحی فرستاد که: «این روز، روزی گرامی و بلند مرتبه نزد من است. با خود عهد کرده ام هر مؤمنی در این روز از من حاجتی بخواهد آن را برآورده سازم و آن روز، نوروز است».

ب. احادیث اهل سنت

۹٫ بخاری (۱۹۴-۲۵۶ق) در «التاریخ الکبیر» چنین روایت می کند:

حمّاد بن سلمة بن علی بن زید، عن السعر التمیمی: أتی علیٌّ بفالوذج. قال: «ما هذا؟». قالوا: الیوم النیروز. قال: فنَیرِزوا کل یوم! [۲۵]

سعر تمیمی گوید: برای علی(ع) فالوده آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند: امروز نوروز است. فرمود: هر روز را نوروز کنید!

۱۰٫ بیرونی (م‏۴۴۰ق) در «الآثار الباقیة» آورده است:

أو قسّم الجام بین أصحابه و قال: لیت لنا کلّ یومٍ نوروز! [۲۶]

[از آن جا که نسخه عربی مورد استفاده ما افتادگی دارد، ترجمه حدیث را از جدیدترین کتاب که بر اساس برخی نسخه ها کامل شده است، در این جا می آوریم: ] آورده اند که در نوروز، جامی سیمین، پر از حلوا، برای پیغمبر(ص) هدیه آوردند. آن حضرت پرسید: «این چیست؟». گفتند: امروز، روز نوروز است. پرسید: «نوروز چیست؟» گفتند: عید بزرگ ایرانیان است. فرمود: «آری در این روز بود که خداوند، عسکره را زنده کرد». پرسیدند: عسکره چیست؟ فرمود: «عسکره، هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ، ترک دیار کرده، سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان فرمود: “بمیرید” پس مردند. پس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که بر آنان ببارند. از این روست که سنّت آب پاشیدن [ در نوروز ]، رواج یافته است». آن گاه از حلوا تناول کرد و جام را میان اصحابْ قسمت کرد و فرمود: کاش هر روز برای ما نوروز بود! [۲۷]

۱۱٫ فیروز آبادی (۷۲۹-۸۱۷ق) در «القاموس» آورده است:

قدم الی علی شی‏ء من الحلاوی، فسأل عنه، فقالوا: «للنیروز»، فقال: «نیروزنا کل یوم!» و فی المهرجان قال: مَهرِجونا کل یوم! [۲۸]

مقداری حلوا برای علی(ع) آوردند. پرسید که چیست. گفتند: برای نوروز است. فرمود: هر روز ما نوروز است.

و در مهرگان گفت: هر روز را برای ما مهرگان کنید!

۲) روایات مخالف
الف. احادیث شیعه

۱۲٫ قطب الدین راوندی (م‏۵۷۳) در کتاب «لبّ اللباب» آورده است:

عن رسول اللّه(ص): أبدلکم بیومین یومین: بیوم النیروز و المهرجان، الفطر والأضحی. [۲۹]

دو روز را برای شما جانشین دو روز کردم: عید فطر و قربان را به جای عید نوروز و مهرگان.

۱۳٫ ابن شهرآشوب (م‏۵۸۸ق) در کتاب «المناقب» روایت می کند:

و حکی أن المنصور تقدّم إلی موسی بن جعفر(ع) بالجلوس للتهنئة فی یوم النیروز و قبض ما یحمل إلیه فقال (ع): «إنی قد فتشت الأخبار عن جدی رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله فلم أجد لهذا العید خبراً وإنه سنة للفرس و محاها الإسلام، و معاذ اللّه أن نحیی ما محاه الإسلام». فقال المنصور: «إنما نفعل هذا سیاسةً للجند، فسألتک باللّه العظیم إلاّ جلست»؛ فجلس و دخلت علیه الملوک والأمراء والأجناد یهنؤونه، و یحملون إلیه الهدایا و التحف، و علی رأسه خادم المنصور یحصی ما یحمل، فدخل فی آخر الناس رجل شیخ کبیر السنّ، فقال له: یا ابن بنت رسول اللّه! إننی رجل صعلوک لا مال لی أتحفک ولکن أتحفک بثلاثة أبیات قالها جدّی فی جدّک الحسین بن علی(ع):

عجبت لمصقول علاک فرنده یوم الهیاج وقد علاک غبار

ولأسهم نفذتک دون حرائر یدعون جدّک والدموع غزار

ألاّ تغضغضت السهام وعاقها عن جسمک الإجلال والإکبار

قال: «قبلت هدیتک، اجلس بارک اللّه فیک»، و رفع رأسه إلی الخادم و قال: «امض إلی أمیرالمؤمنین و عرّفه بهذا المال، و ما یصنع به». فمضی الخادم وعاد وهو یقول: «کلها هبة منی له، یفعل به ما أراد». فقال موسی للشیخ: اقبض جمیع هذا المال فهو هبة منی لک. [۳۰]
آورده اند که منصور به امام کاظم(ع) پیشنهاد کرد که نوروز را برای تبریک و شاد باش و گرفتن هدایا جلوس کنند.

حضرت کاظم در جواب فرمود: من در میان روایت های جدّم رسول خدا(ص) جستجو کردم و تأییدی برای این عید نیافتم. همانا این سنّت فارسیان است که اسلام، آن را نابود ساخته است و پناه می برم به خدا که آنچه را اسلامْ نابود ساخته، زنده بدارم.
منصور گفت: «این کار را جهت اداره نظامیان انجام می دهیم و شما را به خداوند سوگند می دهم که جلوس داشته باشید». آن گاه حضرت پذیرفت و فرمانروایان و لشکریان، برای تبریک آمدند و هدایایی با خود آوردند. خدمتگزار منصور، بالای سر حضرت ایستاده بود و هدایا را می شمرد. آخرین نفر، مردی کهن سال بود. به امام کاظم(ع) گفت: «ای فرزند دختر پیامبر خدا! من مردی تهی دستم و مالی ندارم تا هدیه دهم؛ ولی چند بیت شعر که جدّ من درباره جدّتان حسین(ع) سروده، به شما هدیه می کنم».

حضرت فرمود: «هدیه‏ات را پذیرفتم. بنشین. خداوند به تو برکت دهد!».

آن گاه حضرت، سر بلند کرد و به خدمتگزار منصور گفت که نزد منصور روانه شود و این هدایا را برایش بازگو کند. خدمتگزار رفت و باز گشت و گفت منصور گفته است: «این هدایا از آنِ شماست. هر چه می خواهید با آنها انجام دهید». امام کاظم(ع) هم به پیرمرد فرمود: «این اموال را به عنوان هدیه برای خودت بردار».

ب. احادیث اهل سنّت

۱۴٫ بخاری (م‏۲۵۶ق) در «التاریخ الکبیر» آورده است:

أیوب بن دینار، عن أبیه: «إنّ علیّاً لا یقبل هدیة النیروز». حدّثنی ابراهیم بن موسی عن حفص بن غیاث، وقال أبو نعیم: حدّثنا أیوب بن دینار أبو سلیمان المکتب، سمع علیاً بهذا. [۳۱]

ایوب بن دینار گوید: علی(ع) هدیه نوروز را نمی پذیرفت.

۱۵٫ آلوسی (م‏۱۳۴۲ق) در «بلوغ الارب» می گوید:

قدم النبی(ص) المدینة ولهم یومان یلعبون فیهما، فقال: «ما هذا الیومان؟». فقالوا: «کنّا نلعب فیهما فی الجاهلیة. فقال: قد أبدلکم اللّه تعالی بهما خیراً منهما یوم الأضحی و یوم الفطر». قیل: هما النیروز والمهرجان. [۳۲]

پیامبر(ص) وارد مدینه شد. مردمان مدینه دو عید داشتند که در آنها به سرگرمی و خوشی می پرداختند. رسول خدا فرمود: «این دو روز چیست؟». گفتند دو یادگار جاهلیت است. فرمود: «خداوند، بهتر از آنها را جایگزین کرده است: عید قربان و عید فطر». گفته شده که آن دو روز، نوروز و مهرگان بود.

تا این جا شانزده حدیث از مصادر مختلف شیعه و سنّی در تأبید یا ردّ نوروز گرد آمد. تلاش ما در این بخش، فحص کامل و استقصای همه روایت ها بود و تلاش شد روایت ها براساس تاریخ ثبت و کتابتْ تنظیم گردد؛ چنان که کوشیدیم هر روایت را مصدریابی کرده، به منابع گوناگونش ارجاع دهیم. حال، پس از نقل روایت ها به بیان دیدگاه‏ها و ارزیابی نهایی رو می کنیم.

دو. دیدگاه ها

تردیدی نیست که روایت های متفاوت، زمینه شکل گیری آرای متفاوت اند و جستجو در کتب فقه و حدیث، این امر را روشن می سازد.

پاره‏ای از دانشوران، به نقد روایت های نوروز پرداخته و با ذکر خلل ها و سستی هایی که در آنهاست، آنها را قابل اعتنا و اتکا نشمرده اند؛ چنان که در مقابل، بیشتر فقیهان به مضمون روایت های دسته نخستْ فتوا داده و آدابی را برای نوروز در کتب فقهی خویش برشمرده اند. اینان ضمن فتوا دادن به محتوای روایات، در مقام پاسخگویی به ناقدان و منتقدان نیز برآمده ‏اند.

اینک مروری بر این دو دیدگاه می افکنیم.

الف. مخالفان
ناقدان و مخالفان احادیث نوروز، بسیار نیستند. اینان کوشیده اند خلل های موجود در روایت های دسته نخست را برملا سازند و در نتیجه به محتوای دسته دوم از روایت ها ملتزم شده اند؛ گرچه کوشش آنان در تصحیح و تأیید دسته دوم متمرکز نیست.
اینان برای روایت های موافق، ضعف ها و کاستی هایی از این دست برشمرده‏اند:
۱٫ ضعف سند،
۲٫ تناقض و تهافت در روایت های معلّی،
۳٫ ذکر نشدن روایت های معلّی در مصادر کهن،
۴٫ عدم تطبیق وقایع ذکر شده در روایت ها با واقعیت های تاریخی،
۵٫ معلوم نبودن نوروز ایرانی،
۶٫ ترویج شعائر مجوس.
مخالفان، بر پایه این ایرادها، روایات موافق را بی اعتبار می دانند و به هیچ رو گرامیداشت نوروز را روا نمی انگارند. اینان بر این باورند که آداب و سنن ذکر شده در این روایت ها قابل اخذ و عمل نیست و نمی توان با قاعده «تسامح در ادلّه سنن» از ضعف و سستی اینها چشم پوشید؛ چرا که با محذور بزرگی چون ترویج شعائر مجوسی روبه رور هستیم. در این جا پاره‏ای از این دیدگاه ها را می آوریم:
آقا رضی قزوینی (در رساله ای که در سال ۱۰۶۲قمری نگاشته)، شاید نخستین کسی باشد که به تفصیل، نوروز را نقد کرد. وی به طور عمده منکر تطبیق نوروز رایج با نوروز یاد شده در روایات است و از این طریق بر روایت های مؤید، خرده می گیرد و پس از نقل روایت معلّی می نویسد:

با توجه به استحباب اعمال مذکوره در نوروز و این که این اعمال، موقته است و در امثال این عبادات، اگر التزام وقت خاص نشود و در اوقات دیگر به عمل آید، بدعت می باشد، بنابراین، تعبد به این عمل [را ] مکلّفی تواند که لااقل ظن به تعیین وقت مذکور تحصیل کرده باشد. تحصیل این ظن، لامحاله از امارات شرعیه و عرفیه تواند بود و چون در عرف به اعتبار اختلاف اصطلاحات حالیه نوروز متعدد است چنان که بعضی از آن، بعد از این مذکور می گردد و اشهریت بعضی به بعضی ازمنه اماره نمی شود و در ظاهر قرآنْ چیزی در این باب نیست، اماره آن از روایات و اخبارْ تتبّع باید نمود. [۳۳]

محمد اسماعیل خواجویی (م‏۱۱۷۳ق) تناقض های روایت های معلّی را دلیل ناتمام بودن آن می داند و می نویسد:

فقیر بی بضاعت گوید: به حسب ظاهری میان این حدیث و حدیث سابق تناقض است؛ چه، در حدیث سابق مذکور است که پیغمبر(ص) در روز نوروز، امیرالمؤمنین(ع) را به دوش مبارک برداشته تا بتان قریش را از فوق کعبه به زیر انداخته، شکست و فانی ساخت، و این، بلاشبهه در سال فتح مکه معظمه بود، چنان که اخبار بسیار از طرق خاصه و عامه دلالت بر این دارد و فتح مکه معظمه در ماه مبارک رمضان سال هشتم هجرت واقع شد، چنان که شیخ مفید و نیز طبرسی و این شهرآشوب و دیگرانی روایت کرده اند، و احادیث معتبره بر این دلالت کرده است، و اکثر برآن اند که در روز سیزدهم ماه بوده، و بعضی بیستم هم گفته اند، و حرکت حضرت از مدینه در روز جمعه دوم ماه مبارک رمضان، بعد از نماز عصر بوده، و روز غدیر خم در سال دهم هجرت در حجة الوداع در روز هجدهم ذی الحجة الحرام بود. پس چگونه تواند بود که هر دو در روز، نوروز باشد؟ چه، نوروز، از قرار حساب گذشته، بعد از شش هفت سال از فتح مکه معظمه، بلکه بیشتر، به ذی الحجة خواهد رسید، نه بعد از یک سال، چنان که مقتضای این دو حدیث است. [۳۴]
وی ادامه می دهد:

و چون هر دو به یک طریق از معلّی منقول است، پس ترجیح احدهما بر دیگری من حیث السند متصور نیست، و بنابراین، مضمون هیچ یک حجت نخواهد بود، و بر آن، اعتماد نشاید کرد، و به او استدلال نتوان نمود؛ چه، تناقض در کلام معصومین(ع) غیر واقع است. پس، از این جا فهمیده می شود که این دو حدیث، کلاهما او احدهما از معصوم تلقی نگردیده، و چون از او نباشد، حجیت را نشاید و سند شرعی نتواند بود. [۳۵]

استاد محمد تقی مصباح در حاشیه بر «بحارالأنوار»، ذیل این روایت ها نگاشته است:

در باب نوروز، دو دسته روایت مختلف روایت شده است. یکی را معلّی از امام صادق(ع) آورده و بر عظمت و ارزش نوروز دلالت دارد و دیگری حدیث امام کاظم(ع) است که آن را از سنّت های پارسیان دانسته که اسلام، آن را از میان برداشته است.
باید دانست که هیچ یک از آنها صحیح نیست و از اعتبار برخوردار نمی باشد تا بتوان بر پایه آن، حکم شرعی را اثبات کرد. گذشته از آن که روایت معلّی، ایرادهای دیگری دارد، از جهت تطبیق نوروز بر مناسبت های ماه های عربی. [۳۶]

آن گاه می نویسد:

ظاهر روایت منصور، حرمت بزرگداشت نوروز است؛ چرا که این کار، بزرگداشت شعائر کفار و زنده داشتن سنّت هایی است که اسلام، آنها را می رانده است. این روایت گرچه واجد شرایط حجّیت نیست. اما مطلب کلی ای که در آن آمده (یعنی حرمت بزرگداشت شعائر کفار)، با ادلّه عامه به اثبات رسیده است و این که نوروز از آن آداب و رسوم است، به وجدانْ اثبات می شود.

و اما فتوای فقیهان، مبنی بر استحباب غسل و روزه در نوروز، مبتنی بر قاعده تسامح در ادلّه سنن است؛ ولی این جا محل اجرای آن قاعده نیست؛ زیرا قاعده تسامح در ادلّه سنن، از مواردی که احتمال حرمت تشریعی دارند، انصراف دارد. [۳۷]

جناب آقای سید جواد مدرّسی در مقاله ای در مجلّه «نور علم» می نویسد: با وجود تضارب روایات و عدم توجه قدما و کدورت متن و عدم صحت سند، فتوای به مشروعیت نوروز، و تعیین روز آن، مشکل است. راهی که باقی می ماند، تمسک به ادلّه «تسامح در ادله سنن» است؛ و لکن تعیین روز، گفتار بعض فقهاست نه مضمون روایت؛ و ادله مذکور، شامل کلام فقها نمی شود.

از جهت دیگر، عید نوروز از شعائر مجوسی و محتمل الحرمه است و ادله تسامح در سنن چنان که بعضی گفته اند از چنین موردی منصرف است. [۳۸]

آقای رسول جعفریان نیز در این باره گفته است: این بود آنچه در منابع شیعه قرن ششم درباره نوروزْ نقل شده است. در این باره، مهم، همان روایت معلّی بن خنیس است و جز آن، چیزی درباره تایید نوروز به چشم نمی خورد. منشأ آنچه در آثار بعدی درباره استحباب غسل روز نوروز و نماز و دعای مربوطه آمده، همین نص است و بس. البته مطالب دیگری نیز افزوده شده که منشأ آنها را اشاره خواهیم کرد. [۳۹]

و در جای دیگر گفته است:

و مشکل این دو حدیث (منظور، دو حدیثی است که ابن فهد حلّی در تأیید نوروز از معلّی نقل کرده است)، آن است که در منابع کهن شیعه نیامده است. افزون بر آن، روایات مزبور که در اصل باید یکی باشد، حاوی دو نوع آگاهی درباره روز نوروز است که این، خود، منشأ شبهه درباره آن شده و احتمال جعل آن را تقویت می کند. افزون بر آن، دانسته است که، ابن غضایری گفته: «غالیان روایاتی را به معلّی بن خنیس نسبت داده اند و نمی توان بر اخبار وی اعتماد کرد». در این صورت، این روایت که بی گرایش غالیانه یا نگرش افراطی همه نیست ، از همان دسته مجعولاتی می باشد که غالیان به معلّی نسبت داده اند. باید این دو نکته را نیز یادآوری کرد که گفته شده قرامطه (گرایشی وابسته به مذهب افراطی اسماعیلیه) دو روز را در سال که نوروز و مهرگان بوده روزه می گرفته اند. بلافاصله باید تأکید کنیم که مجوسیان، نه تنها نوروز را روزه نمی گرفته اند، بلکه به نقل بیرونی اساساً «مجوس را روزه‏ای نیست و هر کس از ایشان روزه بگیرد، گنه کرده است». [۴۰]

ب. موافقان

آداب نوروز از قبیل روزه، نماز، ادعیه، در کتب حدیثی و فقهی، از زمان شیخ طوسی در میان عالمان شیعه رواج داشته است.

شیخ طوسی (م‏۴۶۰ق) در «مصباح المتهجد)، [۴۱] پس از او ابن ادریس (م‏۵۹۸ق) در «السرائر) [۴۲] و سپس یحیی بن سعید (م‏۵۸۹ق) در «الجامع للشرائع) [۴۳] و پس از وی، شهید اول (م‏۷۸۶ق) در «القواعد و الفوائد) [۴۴] و نیز «الدروس) [۴۵]و «البیان) [۴۶] و «الذکری) [۴۷] و «اللمعة) [۴۸] بدان اشاره دارد.

ابن فهد (م‏۸۴۱ق) در «المهذّب البارع) [۴۹] و محقق کَرَکی (م‏۹۴۰ق) در «جامع المقاصد) [۵۰] و شهید ثانی (م‏۹۶۶ق) در «المسالک) [۵۱] و «شرح اللمعة) [۵۲] و محقق اردبیلی(م‏۹۹۳ق) در «مجمع الفائدة و البرهان) [۵۳] و شیخ بهایی(م‏۱۰۳۰ق) در «جامع عباسی) [۵۴] و «الحبل المتین) [۵۵] و فاضل هندی(م‏۱۱۳۷ق) در «کشف اللثام) [۵۶] و شیخ یوسف بحرانی (م‏۱۱۸۶ق) در «الحدائق الناضرة) [۵۷] و کاشف الغطاء (م‏۱۲۲۸ق) در «کشف الغطاء) [۵۸] و نراقی (م‏۱۲۴۵ق) در «مستند الشیعة) [۵۹] و صاحب جواهر در (م‏۱۲۶۶ق) «جواهر الکلام) [۶۰] و شیخ انصاری (م‏۱۲۸۱ق) در «کتاب الطهارة) [۶۱] بدین آدابْ فتوا داده‏ اند.

همچنین در کتب فتوایی و فقهی معاصر، چون: العروة الوثقی، [۶۲] جامع المدارک، [۶۳] المستند [۶۴] فتوا بدین آداب به چشم می خورد.

در کتب روایی نیز چنان که در بخش نخست آوردیم ، آداب نوروز، در: مصباح المتهجّد، وسائل الشیعة و بحارالأنوار، یاد شده است؛ چنان که روایت هایی نیز که به گونه ای ضمنی نوروز را تأیید می کنند در: الکافی، کتاب من لایحضره الفقیه و دعائم الاسلام منقول است.
شاید همین کثرت فتواها و نقل ها سبب شده است که صاحب «جواهر» بگوید:

غسل روز نوروز، نزد متأخران مشهور است؛ بلکه مخالفی در آن ندیدیم. [۶۵]

بجز این، تلاش محدّثان و فقیهان در پاسخگویی به دیدگاه مخالفان نیز درخور درنگ است. علامه مجلسی در «بحارالأنوار»، بیشترین کوشش را در این باره به انجام رسانده و شبهه های مخالفان را پاسخ گفته است؛ وی در قسمتی از نوشتار مفصلش در نقد روایت ابن شهرآشوب (در مذمت نوروز)، می نویسد:

این حدیث، با روایت هایی که معلّی بن خنیس آورده مغایرت دارد و بر جایگاه نداشتن نوروز در شریعتْ دلالت دارد؛ لیک روایت های معلّی از نظر سند، قوی تر و نزد اصحاب ،مشهورتر ند.

از سوی دیگر می توان گفت که این، حدیث تقیه است؛ چرا که در روایات «مناقب»، مطالبی ذکر شده که زمینه تقیه دارد. [۶۶]

پس از وی نیز عالمان دیگری به پاسخگویی اجمالی یا تفصیلی گام برداشته ‏اند.

شیخ انصاری در نقد روایت «مناقب» می گوید:

روایت «مناقب» نمی تواند با احادیث معلّی معارضه کند؛ زیرا روایت معلّی نزد اصحاب، از شهرت بیشتری برخوردار است و احتمال تقیّه در روایت «مناقب» وجود دارد. [۶۷]

همچنین صاحب «جواهر» در دفاع از روایت های معلّی و نقد حدیث «مناقب» می نویسد:

روایت معلّی جای مناقشه در سند و دلالت ندارد؛ چنان که حدیث «مناقب» نمی تواند با آن معارضه کند؛ چرا که با سستی ای که در آن مشهود است، احتمال تقیه نیز در آن می رود. [۶۸]

گفتنی است حمل روایت «مناقب» بر تقیه بعید نیست؛ چرا که اهل سنّت، روزه نوروز را مکروه می دانند. [۶۹] و بدین جهت، در تعارض روایت های معلّی و «مناقب»، جانب روایات معلّی رجحان می یابد.

بجز اینها، رساله ها و کتبی نیز در تأیید فضیلت نوروز و روایات معلّی تدوین شده، که برخی به چاپ رسیده و برخی دیگر، خطی باقی مانده>اند. [۷۰]

سه. ارزیابی نهایی

چنان که پیش از این یاد شد، این نوشتار، نوروز را از منظر حدیث و روایت می کاود و از تاریخ و تقویم نگاری و فقه، تنها آن را برمی رسد که به گونه ای با حدیث و روایتْ مرتبط شود و در نقد یا تأیید آن، سودمند افتد.

اینک نکته هایی درباب این روایاتْ آورده می شود تا پس از آن به جمع بندی نهایی نزدیک شویم.

یکم: در نقد نوروز، چهار حدیث آوردیم. این احادیث، به هیچ رو قابل تصحیح و اعتبار نیستند؛ زیرا:

۱٫ روایت اول و چهارم، مضمونی واحد دارند که اوّلی در مصادر شیعه و دومی در مصادر اهل سنّت یاد شده است. روایت شیعی را به قطب راوندی (از عالمان قرن ششم) نسبت داده اند که در کتاب «مستدرک الوسائل» حاجی نوری (م‏۱۳۲۰ق) روایت شده است. این روایت، گذشته از آن که در مصادر کهنْ موجود نیست، مضمون آن را هم نمی توان تأیید کرد؛ زیرا چگونه دو عید باستانی ایرانی در جزیرة العرب در سال های نخستین اسلام، رایج و مرسوم بود که پیامبر(ص) آنها را با فطر و اضحی منسوخ بدارد؟! بی تردید، نوروز و مهرگان، از آیین هایی باستانی ایرانیان اند که آوازه شان، پس از ارتباط اعراب با ایرانیان، بدان سرزمین رفته است و پیش از آن، آن چنان مقبول مردمان نبوده اند که پیامبر(ص) آنها را با اعیاد اسلامی نسخ کند.

حدیث دیگر، آن است که آلوسی آورده است و تعبیرهای «نوروز» و «مهرگان» در متن آن نیست و ظاهراً راویان، این دو را از روی احتمال (نه قطع و یقین)، به روایت افزوده اند. بدین رو آلوسی پس از نقل حدیث می گوید: «قیل: هما النیروز والمهرجان». گفتنی است که برخی نویسندگان، این اضافه را به آلوسی نسبت داده اند که جزو حدیث آورده است:

آلوسی در «بلوغ الارب»(ج‏۱، ص‏۳۶۴، قاهره، ۱۹۲۵م) نقل می کند که انصار، عید نوروز و مهرگان را بر حضرت رسول(ص) عرضه کردند. حضرت فرمودند: خداوند متعال، بهتر از آن را (فطر و اضحی را) به من داده است. [۷۱]

چنان که پیش از این آوردیم، روایت آلوسی چنین است:

قدم النبی(ص) المدینة و لهم یومان یلعبون فیهما. فقال: «ما هذا الیومان؟». فقالوا: کنّا نلعب فیهما فی الجاهلیة. فقال: «قد أبدله اللّه تعالی بهما خیراً منهما: یوم الأضحی و یوم الفطر». قیل: هما النیروز و المهرجان.

۲٫ روایت «مناقب»، گذشته از آن که مرسل است و با تعبیر «حُکیَ (آورده اند)» نقل شده است، نه حاکی آن معلوم است و نه مصدر نقل ابن شهرآشوب.

۳٫ روایت بخاری که علی(ع) هدیه نوروز را نمی پذیرفت، گذشته از آن که با روایت دیگر بخاری که علی(ع) هدیه نوروز را می پذیرفت معارضه دارد، با نقل های بسیار دیگر شیعی نیز ناسازگار است و نمی توان به آن، استناد جُست.
دوم: در ارزیابی سندی روایت های موافق، می توان چنین گفت:

۱٫ روایت کلینی از سند معتبر برخوردار است.

۲٫ روایت شیخ طوسی از معلّی، اگر چه بدون سند است، لیکن وی در کتاب «فهرست» به کتاب معلّی سند معتبر دارد. [۷۲] محتمل است آن روایت، بر اساس همین سند باشد.

۳٫ علامه مجلسی در« زاد المعاد» می گوید: «به اسانید معتبره از معلّی بن خنیس که از خواص حضرت صادق(ع) بوده است، منقول است) [۷۳] و سپس روایتی را نقل می کند که ذیل آن، مطابق روایتی است که شیخ در «مصباح» آورده است.

۴٫ نقل این روایت ها در مصادر کهنی چون: الکافی، کتاب من لا یحضره الفقیه، مصباح المتهجّد و دعائم الاسلام، می تواند شاهدی بر اعتبار آنها باشد.

بر این پایه می توان گفت از مجموع احادیث دوازده گانه می توان این مطلب را به پیشوایان دینی نسبت داد که رفتار ایرانیان در گرامیداشت نوروز، در مرأی و منظر آنان بوده و نه تنها مخالفتی با آن نکرده اند، بلکه نسبت به اصل آن و پاره ای رفتارهای ضمنی آن، روی خوش نشان داده و تشویق کرده ‏اند.

بلی؛ ما معتقدیم که بر پایه این احادیث و بدون شواهد تاریخی دیگر، نمی توان خصوصیت های موجود در آنها را به اثبات رساند و اشارات تاریخی موجود در آنها را تأیید کرد. چنان که به جهت برخی نکات تاریخی نامعلوم در آنها نمی توان این کلیّت را تضعیف کرد و نادیده انگاشت.
سوم: بررسی مصادر کهن، نشان می دهد که نوروز به عنوان یک آیین ایرانی، در فرهنگ مسلمانان و شیعیانْ رواج داشته است.

اینک شواهد این امر را بجز روایات یاد شده، بازگو می کنیم:

۱٫ به اعتقاد برخی متخصصان تبدیل گاه شمار، در جلسه مشورتی خلیفه دوم برای تعیین تقویم، هرمزان تازه مسلمانْ شرکت داشت و تقویم ایرانی را برای حاضران شرح کرد و خلیفه، آن تقویم را برای امور دیوانی و خراج پذیرفت‏ [۷۴] و روشن است که نوروز، جزئی از تقویم ایرانی به شمار می رود.

۲٫ نجاشی در شرح حال ابوالحسن نصر بن عامر بن وهب سنجاری نوشته است که وی از ثقات شیعیان است و کتاب هایی دارد، از جمله: «کتاب ما روی فی یوم النیروز». [۷۵]

همچنین ابن ندیم درباره صاحب بن عبّاد، آورده است که «کتاب الأعیاد و فضائل النیروز» نگاشته است. [۷۶]

در دوره صفویه نیز نوروزیه هایی بسیار به قلم علمای دینْ تحریر شد. [۷۷]

۳٫ خراج در دوره عباسیان بر اساس نوروز تنظیم می شده است. [۷۸]

۴٫ خلفای اموی و عباسی هدایای نوروز را می پذیرفته اند؛ بلکه دستور می داده اند تا برایشان ارسال گردد. [۷۹]

گفتنی است در برخی مناطق، حاکمان اهل سنّت، گرفتن هدایای نوروز را منع می کردند؛ چنان که از برگزاری مراسم نوروز، ممانعت به عمل می آوردند. [۸۰]

۵٫ از دیرباز تاکنون، نوروز در سروده های شاعران تازی گو و پارسی زبانْ حضور جدّی دارد و این نیز شاهدی گویا بر حضور نوروز در فرهنگ ایرانیان مسلمان است. [۸۱]

با توجه به این شواهد و امور دیگر، نوروز را در دوره اسلامی از شعائر مجوسی دانستن، سخنی نا صواب است؛ چنان که آن را ترویج آیین آتش پرستان انگاشتن، واقعیت خارجی ندارد. گذشته از اینها در روایات اسلامی و سخن فقیهان، فضیلت روزه نوروز مطرح است و به نقل بیرونی: «مجوس را روزه ای نیست و هر کس از ایشان روزه بگیرد، گناه کرده است». [۸۲]

گیریم روزگاری نیز نوروز چنان بود؛ ولی زمانی که در عرف ایرانیان مسلمان، آن حالت از میان رفت، دیگر ذَمّی بر آن نیست. همان گونه که امام خمینی فتوا داد که شطرنج، اگر روزی ابزار قمار نباشد، حرمتی در بازی با آن نیست‏ [۸۳] و استاد مطهری، مجسمه سازی را مجاز دانست؛ چرا که فلسفه حرمت آن،به جهت فاصله گرفتن از دوران بت پرستی، از میان رفته است‏ [۸۴] و نمونه های بسیار دیگر.

اصولیان را قاعده ای است که در این جا به کار آید. آنان گویند اگر در میان مردمان، آداب و رسومی رواج داشت و در جان و دل آنان رسوخ یافته بود، چنانچه شرع با آن روی خوشی ندارد و می خواهد آن را طرد سازد، باید ادله ای روشن و قوی که همپای سیره باشد، ارائه دهد وگرنه نمی توان گفت شارع از آن سیره بیزار است و آن را طرد کرده است. به تعبیر دیگر، سیره های راسخ و استوار را نمی توان با عمومات یا ادلّه سست بنیان طرد کرد؛ بلکه دلیل مانع و رادع باید به اندازه قوت سیره، قوت داشته باشد.

بر این اساس و با توجه به آنچه در ریشه داری نوروز و گذشته اش در میان ایرانیان گفته شد، دلیلی بر منع و ردع آن از سوی شرع در دست نیست؛ چرا که ادلّه خاص چنان که یاد شد موهون است که وجهش گذشت و عمومات را نیز در چنین مواردی یارای رویارویی نخواهد بود.

چهارم: اگر بپذیریم که روایت های موافقْ قابل اعتماد نیستند و نمی توان بر پایه آنها رأی و حکمی را اثبات کرد، همچنان که نمی توان بر دسته دوم از احادیث تکیه زد، در این فرض باید حکم نوروز را با اصل اوّلی و قاعده عام دینی نشان داد.

همان گونه که در ابتدای مقاله گذشت، اسلام که دینی جهانی است و همه انسان ها را به سوی خود فراخوانده است، به اقتضای خصلت جهان شمولی اش، هیچ گاه به معارضه سنّت ها و آداب و رسوم ملّی نرفته، مگر آن جا که ترویج باطل باشد یا به تثبیت خرافه ای انجامد و یا ملازم با محرّمات شرعی گردد.

آیین نوروز، قرن هاست در ایران اسلامی بر پاداشته می شود و مسلمانان، نه به عنوان ترویج آیین مجوس، بلکه به عنوان آیینی ملّی بدان می نگرند. بمانَد که رسم نوروز، پیش از آیین زردتشت نیز در ایران برپا بوده است. [۸۵]

از سوی دیگر، نوروز، تثبیت خرافه ای باطل که با دین ناسازگار باشد، نیست و در سرشت خود، محرّمات شرعی را به همراه ندارد؛ ولی اگر کسی یا کسانی آن را به محرّمات بیالایند، این بدان ماند که سایر کردارهای مباح و حتی امور شرعی را با محرّمات شرعی همراه کنند، که طبعاً معنایش ناپسند شدن آن امر مباح یا شرعی نیست؛ بلکه آنان که چنین می کنند، قابل سرزنش و مذمت اند.

از سوی دیگر، بسیاری از رفتارهای پسندیده، چون: پاکیزگی و آراستگی، سیر و سفر، دید و بازدید، بخشش و دلجویی، هدیه دادن در این رسم و آیین به انجام می رسد که از نگاه شرع و عقل، ستودنی است.

با این وصف، ایستادگی در برابر این آیین ملّی، از زاویه شرع و دین، مستندی محکم ندارد و نشاید بدان دامن زد.

پنجم: آنچه تأیید شده یا مورد ردع قرار نگرفته، چیزی است که در عرف عمومی ایرانیان، نوروز نامیده می شود. اگر در طول زمان، تغییراتی در آن صورت گرفته است که همین عرف عمومی آنها را برمی تابد، خللی در این امضا یا عدم ردع شرعْ وارد نمی سازد.

بر این پایه، ایرادی که برخی فقیهان و نویسندگان در این موضوع گرفته اند (که نامعلوم بودن روز نوروز و تغییر آن، به شرعی بودنش لطمه می زند)، پذیرفتنی نیست.

حاصلْ آن که:

۱٫ روایت های وارد شده در مخالفت با نوروز، به هیچ روی قابل تأیید و اعتبار نیستند.

۲٫ در روایت های موافق، به جهت شواهد و قرائن یاد شده، می توان گفت که اصل آیین نوروز، مورد امضا و تأیید است؛ گرچه خصوصیت های یاد شده در احادیث را نمی توان تأیید کرد.

۳٫ از آن رو که نوروز در میان ایرانیان در دوره اسلامی رایج بود و به عنوان سیره ای عمومی استمرار داشت، نمی توان طرد و ردع آن را از سوی شارع با قواعد کلّی یا ادلّه سست پذیرفت؛ بلکه ردع چنین سیره هایی نیازمند ادلّه خاص و قوی است.

۴٫ اگر بپذیریم که ادلّه موافق و مخالف، هیچ کدام قابل اعتماد و تأیید نیست، اقتضای قواعد عمومی دینی، عدم مخالفت با نوروز است. [۸۶]

پی نوشت ‏ها
[*]. مجله علوم حدیث.
[۱]. سوره توبه، آیه ۵٫.
[۲]. سوره مائده، آیه ۲٫.
[۳]. کنزالعمّال، ج‏۱۵، ص‏۷۸٫.
[۴]. نهج البلاغة، تحقیق: صبحی صالح، ص‏۴۳۱٫.
[۵]. وسائل الشیعة، ج‏۱۹، ص‏۱۴۲٫.
[۶]. دائرة المعارف الاسلامیة، ج‏۸، ص‏۱۶۵٫.
[۷]. تاریخ سیاسی اسلام، ج‏۱، ص‏۷۲٫.
[۸]. بحارالأنوار، ج‏۷۰، ص‏۲۵۱٫.
[۹]. جواهر الکلام، ج‏۱۶، ص‏۵۹٫.
[۱۰]. نظریة العرف، ص‏۹۶٫.
[۱۱]. شرح اللمعة، ج‏۱، ص‏۳۰۸٫.
[۱۲]. تحریرالوسیلة، ج‏۱، ص‏۴۹۶٫.
[۱۳]. بحارالأنوار، ج‏۹، ص‏۹۸٫.
[۱۴]. فروغ ابدیت، ج‏۱، ص‏۳۳٫.
[۱۵]. بحارالأنوار، ج‏۴۳، ص‏۲۳۴٫.
[۱۶]. الکافی، ج‏۵، ص‏۱۴۱؛ کتاب من لایحضره الفقیه، ج‏۳، ص‏۳۰۰؛ تهذیب الأحکام، ج‏۶، ص‏۳۷۸؛ وسائل الشیعة، ج‏۱۲، ص‏۲۱۵٫
[۱۷]. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج‏۳، ص‏۳۰۰؛ وسائل الشیعة، ج‏۱۲، ص‏۲۱۳٫.
[۱۸]. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج‏۳، ص‏۳۰۰؛ وسائل الشیعة، ج‏۱۲، ص‏۲۱۳٫.
[۱۹]. دعائم الاسلام، ج‏۲، ص‏۳۲۶ .
[۲۰]. مصباح المتهجّد، ص‏۵۹۱؛ وسائل الشیعة، ج‏۱۲، ص‏۴۲۸ و ج‏۵، ص‏۲۸۸ و ج‏۷، ص‏۳۴۶٫.
[۲۱]. المهذّب البارع، ج‏۱، ص‏۱۹۴-۱۹۵٫.
[۲۲]. بحارالأنوار، ج‏۵۶، ص‏۹۱٫.
[۲۳]. المهذّب البارع، ج‏۲، ص‏۱۹۵-۱۹۶٫.
[۲۴]. مستدرک الوسائل، ج‏۱،ص‏۴۷۱؛ (چاپ سنگی) ج‏۶، ص‏۳۵۴ (چاپ آل البیت).
[۲۵]. التاریخ الکبیر ،البخاری، ج‏۱، ص‏۴۱۴٫.
[۲۶]. الآثار الباقیة، بغداد: مکتبة المثنّی، ص‏۲۳۰ .
[۲۷]. القاموس، ج‏۲، ص‏۲۷۹ (داراحیاء التراث العربی).
[۲۸]. آثار الباقیه، ترجمه: اکبر داناسرشت، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص‏۳۲۵٫.
[۲۹]. مستدرک الوسائل، ج‏۶، ص‏۱۵۲ (چاپ آل البیت).
[۳۰]. المناقب، ج‏۴، ص‏۳۱۹، ج‏۳، ص‏۴۳۳؛ بحارالأنوار، ج‏۴۸، ص‏۱۰۸-۱۰۹ و ج‏۹۵، ص‏۴۱۹٫.
[۳۱]. التاریخ الکبیر، ج‏۴، ص‏۲۰۱٫.
[۳۲]. بلوغ الارب، ج‏۱، ص‏۳۶۴٫.
[۳۳]. نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۱۵٫.
[۳۴]. همان، ص‏۲۱۸٫.
[۳۵]. همان جا.
[۳۶]. بحارالأنوار، ج‏۵۶، ص‏۱۰۰(پاورقی).
[۳۷]. همان جا.
[۳۸]. نور علم، ش‏۲۰، ص‏۱۱۵٫.
[۳۹]. نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۰۶٫.
[۴۰]. همان، ص‏۲۱۰٫.
[۴۱]. مصباح المتهجد، ص‏۵۹۱٫.
[۴۲]. السرائر، ج‏۱، ص‏۳۱۵٫.
[۴۳]. الجامع للشرائع، ص‏۳۳٫.
[۴۴]. القواعد و الفوائد، ج‏۱، ص‏۳٫.
[۴۵]. الدروس، ص‏۲٫.
[۴۶]. البیان، ص‏۴٫.
[۴۷]. الذکری، ص‏۲۳٫.
[۴۸]. اللمعة، ص‏۳۴٫.
[۴۹]. المهذّب البارع، ج‏۱، ص‏۱۹۴-۱۹۵٫.
[۵۰]. جامع المقاصد، ج‏۱، ص‏۷۵٫.
[۵۱]. شرح اللمعة، ج‏۱، ص‏۳۱۶٫.
[۵۲]. مسالک الأفهام، ج‏۱، ص‏۱۷۱٫.
[۵۳]. مجمع الفائدة والبرهان، ج‏۲، ص‏۷۳٫.
[۵۴]. جامع عباسی، ص‏۱۱ و ۷۸٫.
[۵۵]. الحبل المتین، ص‏۸۰٫.
[۵۶]. کشف اللثام، ج‏۱، ص‏۱۱٫.
[۵۷]. الحدائق الناضرة، ج‏۴، ص‏۲۱۲٫.
[۵۸]. کشف الغطاء، ص‏۳۲۴٫.
[۵۹]. مستند الشیعة، ج‏۱، ص‏۲۰۸٫.
[۶۰]. جواهر الکلام، ج‏۵، ص‏۴۰٫.
[۶۱]. کتاب الطهارة، ص‏۳۲۸٫.
[۶۲]. العروة الوثقی، ج‏۱، ص‏۴۶۱ و ج‏۲۲، ۲۴۲٫.
[۶۳]. جواهر الکلام، ج‏۵، ص‏۴۰٫.
[۶۴]. جامع المدارک، ج‏۳، ص‏۱۸۲٫.
[۶۵]. المستند، ج‏۱۷، ص‏۲۹۹٫.
[۶۶]. بحارالأنوار، ج‏۵۶، ص‏۱۰۰٫.
[۶۷]. کتاب الطهارة، ص‏۳۲۸٫.
[۶۸]. جواهر الکلام، ج‏۵، ص‏۴۰٫.
[۶۹]. بدائع الصنائع، ج‏۲، ص‏۷۹؛ المغنی، ج‏۳، ص‏۹۹٫.
[۷۰]. چاپ شده ها مانند: رساله نوروزیه، سید هاشم نجفی یزدی، ۱۳۷۱قمری. برای نسخه های خطی بنگرید به: الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج‏۲۴، ص‏۳۷۹-۳۸۴؛ نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۱۳-۲۱۵، مقاله« نوروز در فرهنگ شیعه».
[۷۱]. نور علم، ش‏۸، ص‏۱۰۸٫.
[۷۲]. الفهرست، شیخ طوسی، ص‏۱۹۳٫.
[۷۳]. زاد المعاد، ص‏۴۸۲٫.
[۷۴]. گاهشماری هجری قمری و میلادی، دکتر رضا عبداللهی، ص‏۲۵-۲۶٫.
[۷۵]. رجال النجاشی، ص‏۴۲۸٫.
[۷۶]. الفهرست، ابن الندیم، ص‏۱۹۰٫.
[۷۷]. بنگرید: الذریعة، ج‏۲۴، ص‏۳۷۹-۳۴۸؛ نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۱۳-۲۱۵، مقاله (نوروز در فرهنگ شیعه).
[۷۸]. تاریخ الطبری، ج‏۹، ص‏۲۱۸ و ج‏۱۰، ص‏۳۹ و ج‏۱۱، ص‏۲۰۳٫.
[۷۹]. تاریخ الیعقوبی، ج‏۲، ص‏۳۰۶ و ۳۱۳؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ص‏۵۵۰٫.
[۸۰]. نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۰۸-۲۰۷٫.
[۸۱]. نوروزگان، ص‏۱۶۷-۱۹۷؛ نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۰۷-۲۰۶؛ نور علم، ش‏۲۰، ص‏۱۰۴، ۱۰۶، ۱۰۷٫.
[۸۲]. الآثار الباقیة، ص‏۲۳۰، آثار الباقیه، ص‏۳۵۷٫.
[۸۳]. صحیفه نور، ج‏۲۱، ص‏۱۵٫.
[۸۴]. تعلیم و تربیت در اسلام، ص‏۴۶ .
[۸۵]. آیین ها و جشن های کهن در ایران امروز، محمود روح الامینی، تهران: آگاه، ص‏۳۸-۳۶٫.
[۸۶]. جهت آگاهی بیشتر، بنگرید به: بحارالأنوار، ج‏۵۹، ص‏۹۱-۱۴۳؛ زادالمعاد، ص‏۴۸۵-۸۴۲؛ المهذّب البارع، ج‏۱؛ بلوغ الارب، ج‏۱، ص‏۳۴۸-۳۵۷؛ الخطط المقریزیة، ج‏۱، ص‏۳۶۹-۳۶۷؛ الآثار الباقیة، ص‏۲۱۲-۳۳؛ رساله نوروزیه، سید هاشم نجفی یزدی ( یزد: پاینده)؛ نوروز در تاریخ و دین، سید عبدالرضا شهرستانی (نجف: مطبعة الآداب)؛ النوروزه أثره فی الادب العربی، فؤاد عبدالمعطی الصیاد (جامعة بیروت، ۱۹۷۲م)؛ نوروز، تاریخچه و مرجع شناسی، پرویز اذکایی (وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۵۳)؛ النوروز فی مصادر الفقه والحدیث، مرکز المعجم الفقهی (قم)؛ نوروزگان، مرتضی هنری (سازمان میراث فرهنگی، ۱۳۷۷)؛ «نوروز در فرهنگ شیعه»، رسول جعفریان (نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۰۱۲۲۰)؛ «نوروز در تاریخ و اسلام»، سید جواد مدرسی (نور علم، ش‏۲۰، ص‏۱۱۵-۱۰۳)؛ (عید نوروز و صبغه های اسلامی آن)، ابراهیم شکورزاده (مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، سال ۱۵، ش‏۱و۲، ص‏۲۵۸ ۲۴۲)؛ «نوروز ایرانی در تقویم اسلامی»، ابوالفضل نبئی (مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، سال ۱۵، ش‏۴، ص‏۷۳۸ ۷۰۳).

صرف ادعای شیعه بودن باعث نجات آدمی نمی شود بلکه ایمان و التزام قلبی و باور به اعتقادات مذهب حقه (تشیع) لازم است.
شیعه

یکی از سوالاتی که همیشه مطرح می شود در خصوص حدیثی از امام صادق(ع) است که بر اساس آن شیعیان وارد دوزخ نخواهند شد. این مساله همیشه محل بحث و سوال بوده اما پاسخ به آن چیست؟

حدیثی که از امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باب وارد شده این است که راوی می گوید به امام صادق ـ علیه السلام ـ گفتم: شنیدم که می گفتی همه شیعیان برغم آنچه در آنهاست (گناهانی که دارند) در بهشت جای دارند. فرمود: به تو راست گفتم. بخدا سوگند که همه آنها در بهشت جای دارند. گفتم: فدایت شوم گناهان، بسیارند و بزرگ! فرمود: اما در قیامت همگی شما با شفاعت پیامبر که خواسته اش برآورده می شود و یا جانشینش در بهشت خواهید بود امّا بخداوند سوگند که من در برزخ بر شما می ترسم. گفتم برزخ چیست؟ فرمود: همان قبر است از هنگام مرگ تا روز قیامت. [1]

با توجه به این روایت پس از قیامت و محاسبه اعمال هیچ شیعه ای از شیعیان داخل جهنم نمی شود بلکه به شفاعت وجود مقدس رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ یا یکی از امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ مشمول عنایات الهی قرار می گیرد و اهل نجات خواهد شد.

حال در اینجا دو پرسش اساسی به ذهن می آید اولاً مراد از شیعه چه کسانی هستند ثانیاً شفاعت به چه معنایی است و آیا مطلقاً شامل حال شیعیان می شود یا شرائطی هم دارد.

ابتدا می پردازیم به پرسش اول که مراد از شیعه چه کسانی هستند. برای پاسخ به این پرسش مراجعه می کنیم به متون روایی خود و از خود روایات اهل بیت ـ علیهم السلام ـ تعریف شیعه و یا اوصاف شیعیان را بدست می آوریم.

1. امام رضا ـ علیه السلام ـ می فرماید: شیعیان ما تسلیم امر ما هستند و به فرمایشات ما عمل می کنند با دشمنان ما مخالفند پس هر کس این گونه نباشد از ما نیست. [2]

2. جابر جعفی گفت: امام محمدباقر ـ علیه السلام ـ فرمود:

ای جابر آیا کافی است برای کسی که ادعای تشیع داردبگوید که دوستدار ما اهل بیت است؟ بخدا سوگند شیعة ما نیست مگر آن کسی که تقوای خدا را رعایت کند و از او اطاعت نماید. [3]

3. امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: (عذرتراشی نکنید در معاصی خدا) و رأیهای باطل را متابعت نکنید (که ما شیعه هستیم و انتساب به اهل بیت اسباب نجات ماست) «بخدا قسم که نیست شیعة ما مگر کسی که اطاعت خدای تعالی کند. »[4]

پس، از منظر روایات اهل بیت ـ علیهم السلام ـ شیعه کسی است که ملتزم به دستورات آنان باشد و در عمل هم فردی کوشا باشد. در همین جا سؤال دیگری مطرح می شود آن اینکه اگر شیعه تنها کسانی باشند که مطیع فرمان خدا و اهل تقوی و عمل صالح هستند دیگر چه نیازی به شفاعت هست به عبارت دیگر آنچه باعث نجات این گونه افراد می شود همان ایمان و عمل صالحشان می باشد.

برای رسیدن به پاسخ این پرسش لازم است بپردازیم به معنای شفاعت و شرائط آن که در پرسش دوم مطرح کردیم.

حقیقت شفاعت چیزی نیست جز وصول رحمت و مغفرت و فیض پروردگار به بندگانش از طریق اولیاء و برگزیدگان از عبادش.

همانگونه که خداوند متعال هدایتش را از طریق انبیاء و نخبگان از بندگان به عموم مردم در دنیا ارزانی می کند همچنین مغفرتش را به سوی گنهکاران از طریق همین انسانهای وارسته در روز قیامت ارسال می کند. [5]

و اما شرائط شفاعت شوندگان، آیا هر کسی مشمول شفاعت اولیاء دین قرار می گیرد یا تحت شرائط خاصّی انسانهای گنهکار موفق به شفاعت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یا یکی از امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ می شود.

شرائط شفاعت شوندگان:

1. شرک بخدا نداشته باشد.

2. از روی اخلاص شهادت به وحدانیت حق داشته باشد.

3. معتقد به پیامبران و روز رستاخیز و آنچه که خدا بر پیامبرانش نازل فرموده است.

4. شفاعت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را تکذیب نکنند.

5. نماز را خفیف نشمرد.

حال اگر کسی با ایمان بخدا (و حفظ امورات فوق) از دنیا برود ولو مبتلا به معاصی و گناهانی هم باشد که موفق به توبه نشده است ولی بواسطه داشتن گوهر «ایمان» جهنمی نخواهد بود البته بار سنگین گناهان او بوسیله مصائب دنیا و سختیهای برزخ و مواقف آغازین رستاخیز سبک می گردد و اگر با این ها از آلودگی گناهان پاک نشد به وسیله شفاعت از عذاب دوزخ نجات می یابد. [6]

پس با توجه به مطالب بیان شده باید اینچنین پاسخ نهایی را داد که:

صرف ادعای شیعه بودن باعث نجات آدمی نمی شود بلکه ایمان و التزام قلبی و باور به اعتقادات مذهب حقه (تشیع) لازم است و در عمل هم باید فردی مطیع بود حال اگر شیعه ای پیدا شد که در ایمان و باور قلبی معتقد بخدا و رسول و امامان معصوم است و در عمل هم بی اعتناء به فرامین الهی نیست ولی گرفتار خیلی رذایل اخلاقی است، تا موقعی که این صفات ناپسند او را از ایمان و باور قلبی اش خارج نمی کند و در حال مرگ با ایمان از دنیا می رود قابلیت دارد که در روز قیامت شفاعت اولیاء دین شامل حال او شود چون بواسطة گوهر ایمان در قلب او این قابلیت را دارد که مورد شفاعت قرار گیرد ولو معاصی کثیری از او صادر شده باشد.

پس اگر کسی مدّعی است شیعه دوازده امامی است ولی امر نماز را خفیف می شمرد ولو به ظاهر محبت اهل بیت هم در دل داشته باشد و با آن حال از دنیا برود اینچنین شخصی قابل برای شفاعت شدن نیست چون از شرائط قابلیت برای شفاعت شدن این است که آدمی مؤمن به خدا و پیامبر و هر آنچه که بر او نازل شده باشد و نماز را خفیف نشمرد و فرض این است که اینچنین آدمی در امر نماز کوتاهی کرده و این مسأله مهم را خفیف شمرده است.

در نتیجه روایت امام صادق ـ علیه السلام ـ اینچنین معنی می شود.

هیچ شیعه ای به جهنم نمی رود. با آن تعریفی که از شیعه بیان شد. شیعیان دو دسته می شوند شیعه ای که عملش او را بهشتی می کند و شیعه ای که برای بهشتی شدنش عملش کافی نیست و با انضمام شفاعت بهشتی می شود. پس شیعیان چه از گروه اول باشند و چه از گروه دوم جهنم نخواهند رفت اما عذاب و عقاب بر گنهکاران شیعه در برزخ حتمی است (البته اگر در دنیا یا هنگام جان کندن با مکافات و عذاب گناهانشان پاک نگردند) چرا که ائمه قول و وعدة شفاعت در برزخ را به ما نداده اند و به عهده ما و خدا گذاشته اند.

همچنین در این زمینه لازم است به روایتی از امام باقر ـ علیه السلام ـ نیز توجه کرد که خطاب به جابر می فرماید:

«. . . ای جابر جز با اطاعت و فرمانبرداری از خدای متعال تقرّب به او حاصل نمی شود با ما (آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ) بَرات رهایی از دوزخ نیست و هیچ یک از شما بر خدا حجّتی ندارد، هر کس مطیع خداست ولی و دوستدار ماست و هر کس نافرمانی خدا را نماید با ما دشمن است. ولایت ما اهل بیت جز با عمل (به فرامین الهی) و پرهیز (از معاصی) بدست نمی آید. »[7]

 

برای مطالعه بیشتر به کتاب های ذیل مراجعه فرمایید:

1. معاد در قرآن، تفسیر موضوعی، ج 5، آیت الله جوادی آملی.

2. منشور جاوید، ج 8، آیت الله سبحانی.

3. عدل الهی. شهید مرتضی مطهری.

4. معاد، محسن قرائتی.

پی نوشت ها:

[1]. فروع کافی، کلینی، ج 3، ص 242، کتاب الخبائز، ح 3، دارالکتب الاسلامیه، 1367 هـ ش.

[2]. شیخ صدوق، صفات الشیعه،ص 18، انتشارات زراره، چاپ اول، 1379.

[3]. شیخ صدوق، صفات الشیعه، ص 38.

[4]. کلینی، اصول کافی. ج 2، ص 73، ح1، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1388 هـ ق.

[5]. ر. ک. سبحانی، جعفر، الالهیات، ج 4،ص 344، مؤسسه امام صادق، چاپ پنجم، سال 1423 هـ ق.

[6]. ر. ک: سبحانی، جعفر الالهیات، ج 4، ص 347-348.

ر. ک: مصباح یزدی، محمدتقی،آموزش عقاید، ص 481، ناشر شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ پنجم، بهار 1380.

[7]. صفات الشیعه، شیخ صدوق، ص 40.

«چگونه ممکن است امام زمان (عج) که بعد از شهادت امام حسن عسکری (ع) پنج ساله بودند امام شوند و کودکی پنج ساله پیشوایی مسلمین را به عهده بگیرند؟»
امام زمان

«پیشوایی به کوچکی و بزرگی نیست، بلکه مربوط به قابلیت‌ها و استعدادهاست رهبری و پیشوایی امت در کودکی که سهل، حتی در نوزادی، هم امکان دارد و هم واقع شده است داستان حضرت عیسی علیه السلام شاهد بر این سخن که در قرآن می‌فرماید: "فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی المَهْدِ صَبِیّاً * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً".1 آیا سندی محکم‌تر از قرآن وجود دارد؟

پاسخ تفصیلی:

اولاً: اگر در اخبار اهل بیت علیهم السلام تأمل شود معلوم می‌شود که مقام نبوت و امامت یک مقام ظاهری ناچیز نیست که هر کسی صلاحیت آن را داشته باشد بلکه نبوت مقام ارجمندی است که شخص واجد آن مقام با حق تعالی ارتباط و اتصال داشته از افاضات و علوم عوالم غیبی برخوردار می‌شود، احکام و قوانین الهی بر باطن و قلب نورانی‌اش وحی و الهام می‌گردد و طوری آنها را دریافت می‌کند که از هر گونه خطا و اشتباهی معصوم است. همین‌طور ولایت و امامت مقام بزرگی است که واجد آن مقام به طوری احکام خدایی و علوم نبوت را تحمل و ضبط می‌کند که خطا و نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبی مرتبط بوده و از افاضات و اشراقات الهی بهره مند می‌گردد. بواسطه علم و عمل پیشوا و امام انسانیت و نمونه و مظهر دین و حجت خداوندی است، معلوم است که هر کسی قابلیت و استعداد احراز این مقام شامخ را ندارد بلکه باید از حیث روح در مرتبه اعلای انسانیت باشد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیبی و دریافت علوم و ضبط آنها را واجد باشد و از حیث ترکیبات جسمانی و قوای دماغی در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستی و افاضات غیبی را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانی تنزل دهد و به مردم ابلاغ کند پس پیغمبر و امام از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتی است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب می‌کنند، این امتیاز از همان اوان کودکی در وجود آنها موجود است لکن هر وقت که صلاح بود و شرایط موجود شد و مانعی در کار نبود آن افراد برجسته رسماً به مقام و منصب نبوت و امامت معرفی می‌شوند این انتخاب و نصب ظاهری چنانکه گاهی بعد از بلوغ یا در زمان بزرگی انجام می‌گیرد ممکن است در ایام کودکی تحقق پذیرد.

چنانکه حضرت عیسی علیه‌السلام در گهواره با مردم سخن گفت و خودش را پیغمبر و صاحب کتاب معرفی کرد. خداوند متعال در سوره مریم می‌فرماید: "فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی المَهْدِ صَبِیّاً * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً و جعلنی مبارکاً این ما کنت و اوصانی بالصلوة و الزکوة ما دمت حیاً2" مریم به عیسی اشاره کرد، گفتند: "چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟! عیسی گفت من بنده خدایم که مرا کتاب داده و به پیغمبری برگزیده است و هر کجا باشم مبارک گردانیده و به نماز و زکات تا زنده باشم سفارش کرده است.

از این آیه و آیات دیگر استفاده می‌شود که حضرت عیسی علیه السلام از همان کودکی و ایام صغر پیغمبر و صاحب کتاب بوده است.

بنابراین هیچ مانعی ندارد که کودکی در سن پنج سالگی با عوالم غیبی ارتباط داشته باشد و به وظیفه سنگین خزانه دارای و ضبط و تبلیغ احکام منصوب شود و در انجام وظیفه خویش و ادای این امانت بزرگ کاملاً نیرومند و مقتدر باشد.3

ثانیاً: حضرت امام جواد علیه السلام هم در هنگام وفات پدرش 9 ساله و یا 7 ساله بوده و امام رضا علیه السلام او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد4، که سخنان و مناظرات امام جواد علیه السلام و حل مشکلات بزرگ علمی و فقهی توسط آن حضرت تحسین و اعجاب دانشمندان اسلامی اعم از شیعه و سنی را بر انگیخته و آنان را به تعظیم در برابر عظمت علمی امام وا داشته است و هر کدام او را به نحوی ستوده‌اند و به عنوان نمونه:

سبط بن جوزی می‌گوید: (امام جواد علیه السلام ) در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود.5

ابن حجر هیتمی به اعلمیت امام جواد(ع) اعتراف نموده می‌نویسد: مأمون او را به دامادی انتخاب کرد زیرا با وجود کمی سن از نظر علم و آگاهی و حلم و بر همه دانشمندان برتری داشت.6

ثالثاً: ائمه اطهار علیه السلام هم موضوع صغر سِنّ آن جناب را پیش بینی کرده و اعلام نموده‌اند تا مورد اعتراض مخالفین و معاندین قرار نگیرد. به عنوان نمونه:

قال ابو جعفر علیه السلام : "صاحب هذالامر اصغرنا سناً و اخملنا شخصاً7" حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: حضرت صاحب الامر سن مبارکش از ما کمتر و گمنام‌تر است.

رابعاً: با اینکه آفرینش و خلقت ویژه انبیاء و ائمه طوری است که نمی‌توان آن را با افراد عادی مقایسه کرد مع الوصف در بین اطفال عادی هم گاهی افراد نادری دیده می‌شوند که از حیث استعداد و حافظه نابغه عصر خویش بوده و قوای دماغی و ادراکات آنان از مردان 40 ساله هم بهتر است. ابو علی سینا فیلسوف نامی از این افراد شمرده می‌شود از وی نقل شده است که گفته: چون به حد تمییز رسیدم مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن معلم ادب پس هر چه را شاگردان بر استاد ادیب قرائت می‌کردند من همه را حفظ نمودم. بعلاوه آن، استاد مرا به کتاب‌های ذیل تکلیف کرد: "الصفات" و "غریب المصنف" و "ادب الکاتب" و "اصلاح المنطق" و "العین" و "شعر و حماسه" و "دیوان رومی" و "تصریف مازنی" و "نحو سیبویه" پس همه را در مدت یک سال و نیم حفظ کردم و اگر تعویق استاد نبود در کمتر از این مدت حفظ می‌کردم. پس از آن شروع کردم به یاد گرفتن فقه و چون به 12 سالگی رسیدم بر طبق مذهب ابی حنیفه فتوا می‌دادم پس از آن شروع کردم به علم طب و "قانون" را در سن 16سالگی تصنیف نمودم و در سِنّ 24 سالگی خودم را در تمام علوم متخصص می‌دانستم.8

درباره فاضل هندی گفته شده: "قبل از رسیدن به سن 13 سالگی تمام علوم معقول و منقول را تکمیل کرده بود و قبل از 12 سالگی به تصنیف کتاب پرداخت9 و همچنین نابغه عصر ما سید محمد حسین طباطبایی.

بنابراین در صورتی که اطفال نابغه، دارای چنان مغز و قوایی باشند که در سنین خردسالی از عهده حفظ هزاران مطالب گوناگون و حل مشکلات و غوامض علوم بر آیند و نیروی محیر العقول آنان باعث اعجاب شود پس چه استبعادی دارد که خداوند متعال حضرت بقیةاللَّه و حجّت حق و علت مبقیه انسانیت را در سن 5 سالگی به ولایت منصوب گرداند و تحمل و ضبط احکام را به عهده‌اش واگذار کند؟

نتیجه آنکه عقلاً و وقوعاً هیچ استبعادی ندارد که حضرت صاحب الامر (عج) در سن 5 سالگی پیشوایی مسلمین را به عهده بگیرند.»

پی نوشت‌ها:

1 . مریم/29.

2 . مریم/29.

3 . ابراهیم امینی، دادگستر جهان (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ص1373) ص122-121.

4 . اثبات الوصیه، ص161.

5 . سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، مکتبة الحیدریه، 1383 ه ق، ص359.

6 . ابن حجر هیتمی، صواعق المحرقه (ط 2، قاهره، مکتبة القاهره، 1385 ه ق) ص205.

7 . مجلسی، بحار الانوار، (اسلامیه) ج51، ص38.

8 . دادگستر جهان، ابراهیم امینی (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 1373) ص124-123، به نقل از هدیة الاصباب، ط تهران، سال 1329، ص76.

9 . هدیة الاصباب، ط تهران، 1329، ص228.

در برخی از شب و روزها و بعضی از زمانها زمینه برای استجابت دعا و طلب بخشش از خداوند متعال بیشتر است که از جملۀ آنها شب قدر و نیز روز عرفه است.
شب قدر

 آیا اینکه می گویند هر کس در شب قدر بیدار بماند و دعای جوشن کبیر بخواند یا در عرفه دعای عرفه بخواند و حالتی به او دست دهد، همه گناهان او پاک می شود، صحت دارد؟

پاسخ: مستفاد از روایات بخشیده شدن گنهکاران در تمامی شب و روزهاست. اما در برخی از شب و روزها و بعضی از زمانها زمینه برای استجابت دعا و طلب بخشش از خداوند متعال بیشتر است که از جملۀ آنها شب قدر و نیز روز عرفه است.(۱) البته به شرط آن که گنهکاران توبه حقیقی کنند و رابطه بین خود و خدا را اصلاح کنند. حقیقت توبه، پشیمانی از گناه و قصد و عزم جدی برای ترک آن است. امام علی(ع) می فرماید: «توبه به دل پشیمان شدن و به زبان آمرزش خواستن و به اندام ترک نمودن است.»(۲)

اگر کسی به این حالت دست یافت، حقیقت توبه در او محقق شده است. در این صورت خداوند گناهان او را خواهد بخشید، قرآن مجید در یکی از آیات مى فرماید:  کسانى که توبه کردند و به اصلاح کارهاى فاسد خود پرداختند و آن… در این صورت توبه آن‏ها را مى پذیرم و من بسیار عذرپذیر و قبول کننده توبه و مهربانم.(۳) چه کسى در وفاى به عهد راستگوتر از خداوند است؟ قرآن مجید وعده داده که خداوند توبه را از بندگانش مى پذیرد.(۴)

آری، توبه حقیقی و خالص که قرآن از آن به «توبۀ نصوح» یاد می کند، در کنار اهتمام به جبران گذشته و انجام کارهای خیر، موجب محو آثار گناه می گردد. حضرت امام صادق(ع) می فرماید: «هنگامی که بنده ای توبة نصوح (حقیقی) کرد، مواهب و نعمت های کم نظیر الهی را متوجه خود می سازد و اولین اثرش آن است که محبوب نزد خدا می شود. دوم: خداوند در دنیا و آخرت گناهان او را می پوشاند». راوی  سؤال کرد: چگونه خدا پرده پوشی می کند، فرمود: «هر چه از گناهان که دو فرشتة موکّل بر او، برایش نوشته اند، از یادشان ببرد،  به اعضای بدن، فرمان می دهد که گناهان او را پنهان کنید، به نقاط زمین و هر کجایی که گناهکار توبه کننده گناه کرده است، دستور می دهد که گناهان او را پنهان کنید و آثار آن را پاک می کند. پس توبه کننده در حالی خدا را در قیامت ملاقات می کند که هیچ چیزی به ضرر او و بر گناهانش گواهی و شهادت دهنده نیست».(۵)

گناهکارى که به گناه خویش اعتراف دارد و از آن پشیمان است و عزم جدّى بر ترک گناه و جبران گناهان گذشته از حق النّاس و حق اللَّه دارد،باید به قبولى توبه خویش و رحمت و مغفرت خداوند امیدوار باشد.

شایان ذکر است خواندن دعای جوشن کبیر و امثال آن در شب قدر و... برای تحقق توبه لازم نیست. اما از آن جایی که در این دعا و امثال آن، اسماء اعظم الهی وارد شده است، خواندن این دعا، انسان را به اجابت خواسته اش نزدیک تر می کند. و از آنجایی که خداوند، لطف و رحمت خود را در این شب مضاعف می گرداند، بیداری و دعا در این شب ، بیشتر از شبهای دیگر موثر خواهد بود.

پی نوشت ها:

۱. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، مؤسسه آل البيت عليهم‏السلام، قم، ۱۴۰۹ ه.ق  ۱۳۶۵ ه.ش، ج۱۰، ص ۳۵۸.

۲. محمد محمدي ري‌شهري، ميزان الحكمه، دار الحديث، ۱۴۱۶ ه.ق، ج ۲، ص ۹۹۷، ماده "ذنب".

۳. بقره آیه ۱۶۰.

۴. شوری آیه۲۵.

۵. ثقه الاسلام کلینی، اصول کافی، شرح و ترجمه حاج سید جواد مصطفوی، انتشارات اسلامیه، ج ۴، ص۱۶۴.

فلسفه آزمودن بشر و قرار دادن او در مسير كمال، بالاترين فلسفه جعل همه تكاليف و دستورات دين از جمله محرمات روزه است.
افطار

چرا خداوند برخی از امور را در ماه مبارک رمضان حرام کرده است؟

در ابتدا بايد اشاره شود كه اساسا ماهيت روزه داري ترك همين گونه لذايذ در روز است. چه اين كه روزه نوعي تمرين  در رويارويي با شهوت خوردن و آشاميدن و نه گفتن به آن است.

همه موجوداتي كه در عالم خاكي به سر مي برند، حيات شان وابسته به غذايي است كه خداي متعال در اختيارشان قرار داده است. هيچ موجودي نمي تواند در اين عرصه در مدتي طولاني بدون دريافت آب و غذا زنده بماند. انسان نيز به گونه آشكار از اين قاعده مستثني نيست. به علاوه بهره مندي هاي ديگر مانند برآوردن نياز جنسي در زمره نياز هاي طبيعي بشر است.

خداي عالم در مسير تكليف از همين نقطه استفاده نمود و براي آزمودن بنده اش او را در طول روز از خوردن و آشاميدن و لذات ديگر منع نمود تا در مقابل طاقتي كه بنده در انجام تكليف از خود نشان مي دهد، به كمال روحي رسيده و خود را لايق بهره مندي از پاداش هاي الهي كند. پاداش چيزي جز باز شدن پنجره هاي معرفت و عرفان در باطن او نيست. انسان مي تواند از پنجره هاي باز شده ملكوت آسمان ها مشاهده كند و از لذت عرفاني آن لذت ببرد، لذتي كه قابل توصيف نيست.(۱)

فلسفه آزمودن بشر و قرار دادن او در مسير كمال بالاترين فلسفه جعل همه تكاليف و دستورات ديني از جمله محرمات روزه است، هر چند در كنار اين امر مبنايي تك تك دستورات ديني مي تواند داراي مصالح و فوائد خاص ظاهري و باطني باشد. اما برخي ديگر از  محرمات روزه و فوايد ترك آن امور عبارت اند:

روزه از نظر بهداشت جسم و سلامت ‏ روح و معنويت و ابعاد ديگر داراي فوايد فراواني است. روزه در سلامت معده و پاكسازي آن از انواع غذاها (كه موجب انواع بيماري‏هاست) اثرات فوق‌العاده‏اي دارد.

مركز بيماري‌ها معده است. پيامبر خدا فرمود: «المعدة بيت كل داء، و الحمية رأس كلّ دواء؛ (۳) معده مركز و خانه هر دردي است، و پرهيز و اجتناب (از غذاهاي نامناسب و زياد خوري) اساس و رأس هر داروي شفابخش است».

پيامبر يكي از حكمت‌هاي روزه را تندرستي اعلام مي‌كند و مي‌فرمايد: «صوموا تصحّوا؛ (۴) روزه بگيريد تا صحت و سلامتي خويش را تضمين كنيد».

اميرالمؤمنين(ع) مي‏فرمايد: «خداوند بندگان مؤمنش را حفظ مي‏فرمايد، به وسيله نماز و زكات‌ و گرفتن روزه». (۵)

روزه و نماز و زكات باعث تقويت اراده، سازندگي و تزكيه روح، و فروتني در پيشگاه حضرت حق است، و از كارهايي است كه مي‏تواند آدمي را از چنگ شيطان نجات بخشد، و از انواع بيماري‌هاي ظاهري و باطني برهاند، و مخصوصا درس مقاومت و مبارزه را ياد آدمي دهد.

اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد:«والصيام ابتلاء لاخلاص الخلق؛ (۶) روزه براي آزمايش اخلاص مردم است».

در قسمتي از نهج البلاغه مي‏فرمايد: «و صوم شهر رمضان فانّه جنة من العقاب؛ (۷) يكي از دلائل وجوب روزه اين است كه روزه ماه رمضان سپر است از عذاب الهي»، يعني روزه موجب آمرزش گناهان و معاصي انسان است، كه به وسيله روزه نجات از آتش جهنم و عقوبت پروردگار به دست مي‏آيد.

هشام بن حكم از حضرت جعفر بن محمد عليهما السلام از علت و فلسفه روزه مي‌پرسد، امام مي‏فرمايد: «انّما فرض الله الصيام ليستوي به الغني و الفقير و ذلك أنّ الغني لم يكن ليجد مسّ الجوع، فيرحم الفقير، لأنّ الغني كلّما أراد شيئاً قدر عليه، فأراد الله تعالي أن يسوّي بين خلقه، وأن يذيق الغني مسّ الجوع والألم ليرقّ علي الضعيف ويرحم الجائع؛ (۸) خداوند روزه را واجب كرد، تا به وسيله آن بين اغنيا و فقرا مساوات و برابري به وجود آيد. براي آن كه ثروتمنداني كه هرگز درد گرسنگي را احساس نكرده‏ اند، به فقرا ترحم نمايند، زيرا اغنيا هرگاه (خوردني و آشاميدني را) اراده نمودند، برايشان ميسر است، پس روزه را واجب نمود تا بين بندگانش از فقير و غني، برابري به وجود آورد، و اينكه سرمايه‌داران مسلمان درد گرسنگي را لمس نمايند، تا بر ضعفا و گرسنگان عالم ترحم نمايند».

امام رضا(ع) در مورد فلسفه و دلائل وجوب روزه مي فرمايد: «إنّما اُمروا بالصوم لكي يعرفوا ألم الجوع و العطش، فيستدلّوا علي فقر الآخره، و ليكون الصائم خاشعاً ذليلاً مستكيناً مأجوراً و محتسباً عارفاً؛ (۹) مردم مأمور به روزه شدند تا درد و ناگواري‌هاي گرسنگي و تشنگي را بشناسند، و آن گاه سختي‌هاي گرسنگي و تشنگي و فقر آخرت را بفهمند».

پي‌نوشت ‏ها:

۱- مطهري، مجموعه، آثار۴، نشر صدرا  ۱۳۸۰ ش،  ص ۱۲۳.

۲- محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت، ج۵۹ ، ص ۲۹.

۳- نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، نشر دار الاضواء بيروت ۱۴۱۱ق، ج ۱، ص ۳۴۳.

۴- نهج البلاغه، فيض نشر موسسه فيض الاسلام تهران، بي تا، ص ۷۹۸.

۵- همان، حكمت ۲۴۴.

۶- حرعاملي، وسائل الشيعه، نشر دار الاحيا التراث العربي، بيروت ۱۴۱۲ ق، ج ۷، ص ۳؛ صدوق، من لا يحضره الفقيه، نشر جامه مدرسين، قم بي تا، ص ۷۳، ج ۲.

۷- خصال شيخ صدوق، نشر جامعه مدرسين ۱۳۶۲ ش، ص ۳۸۶.

۸- وسائل الشيعه، همان، ج ۷، ص ۴.

ابتدا باید از آباد بودن آخرتمان به اندازه کافی مطمئن شویم، سپس طلب مرگ کنیم، البته اگر می توانیم آخرت را بیش از پیش آباد کنیم باید دعایمان درخواست عمر طولانی از
مرگ

آیا آرزوی مرگ گناه است؟

پاسخ اجمالی:

طلب مرگ به خودی خود گناه نیست، اما باید دقت کرد علت طلب مرگ چه می تواند باشد؟ اگر طلب مرگ برای رهایی از مشکلات و سختی های موجود است، آیا اعمال ما به گونه ای بوده که مرگ مرحله ای برای رسیدن به آرامش و رهایی از آن مشکلات باشد یا اینکه نیاز است تا جایی که می توانیم از مزرعه دنیا برای آخرتمان سود بیشتری ذخیره کنیم؟

پاسخ تفصیلی:

گاهی انسان به خاطر ضعف، ناامیدی و ناتوانی و بی‌حوصله شدن طلب مرگ می‌کند و شکیبایی و پایداری را در مقابل سختی‌ها و کشاکش‌های روزگار از دست داده است و از این جهت مرگ را کانون آرامش و رهایی خود می‌بیند، چنین کسی باید خوب دقت کند، که آیا اعمالش به گونه ای بوده است که مرگ برای او کانون آرامش و رهایی باشد؟ یا اینکه فقط تلاش می کند از چاله ای که در آن افتاده، بیرون بیاید، اگر چه خروج از چاله فرو افتادن در چاه باشد!

از این روست که مولای متقیان علی (ع) می فرمایند: «وَأَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَمَا بَعْدَ الْمَوتِ، وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلاَّ بِشَرْط وَثِیق؛ [۱] بسیار به یاد مرگ و منزلهاى پس از آن باش، امّا هرگز آرزوى مرگ مكن مگر آنگاه كه صددرصد به رضایت الهى مطمئن باشى.»

طبیعتا مومن، با مرگ از زندان به بوستانی آباد وارد می شود. امام حسین (ع) می فرمایند: «دنیا زندان مؤمن و بهشت كافر است! مرگ براى مؤمنین یك پلى میباشد كه كه ایشان بوسیله آن وارد بهشت خود میشوند و براى كفار یك پلى میباشد كه بواسطه آن داخل جهنم خود میگردند.»[۲] بنابراین برای مومن مرگ خواستنی و دوست داشتنی است، حضرت علی (ع) می فرمایند: «پسر ابى طالب مانوس‌تر است بمرگ از كودك به پستان مادرش.»[۳]

و قرآن نیز، طلب مرگ را معیار و محکی برای اثبات ادعای جایگاه عالی در نزد خدا بیان می کند: «إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ المْوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ؛ [جمعه/۶] اگر مى‌پندارید كه شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس آرزوى مرگ كنید اگر راستگویید (تا به جوار رحمت و نعمت دوست برسید)»

پس با این معیار، روشن می شود که ابتدا باید از آباد بودن آخرتمان به اندازه کافی مطمئن شویم، سپس چنین ادعایی کنیم و البته اگر می توانیم آخرت را بیش از پیش آباد کنیم، باید دعایمان درخواست عمر طولانی از خدای متعال باشد. چون دنیا مانند مزرعه‌ای است که در آن کشت نمود، تا در آخرت محصولی برای برداشت داشته باشیم. و برای داشتن محصول بیشتر، باید کشت بیشتری داشته باشیم. و از همین جهت عمر طولانی برای اولیاء الهی خواستنی است:

حضرت علی (ع) می فرمایند: «دنیا محل سجده پیامبران مى‌باشد، و وحى خداوند بر زمین فرود آمده است، فرشتگان در دنیا نماز گزارده‌ اند و دوستان خداوند در زمین سكونت كرده و در آن به تجارت پرداخته‌ اند، آنها در دنیا كسب رحمت كردند و بهشت را سود بردند.»[۴] با این نوع دیدگاه نباید کم طاقتی کرد، و تا آن جا که می توان باید از این بازار سود بیشتری به دست آورد. و مذمت بی جای دنیا، و کم طاقتی عمل درستی نیست.

البته کسی که از دست دادن مطامع دنیوی و امور مادی سبب شده، که دچار ناامیدی شود و طلب مرگ کند، او مرگ را انتقال به باغ و بوستان نمی داند. بلکه مرگ را پوسیدن می داند و تصور می کند که راه نجات او در این است! اما هیهات هیهات که مرگ پوسیدن نیست. بلکه صرفا یک انتقال است. انتقالی که خوب یا بد بودنش در گرو اعمال ماست. و آن کس که از دست دادن مطامع دنیوی آنچنان او را به ناامیدی می کشاند، که طلب مرگ می کند، نمی تواند انتقال خوبی داشته باشد. و باید از مرگ گریزان باشد. چون چنین کسی دل در گرو دنیای فریبنده دارد که او را فرسنگ ها از نجات دور کرده است.

[۱]. نامه ۶۹ نهچ ابلاغه.

[۲]. بحار الأنوار، ج‌۴۴، ص: ۲۹۷.

[۳]. بحار الأنوار، ج‌۷۱، ص: ۵۷.

[۴]. بحار الأنوار، ج‌۷۰، ص: ۱۰۰.

ائمه براي روز امامت شان جشن نمي گيرند. اگر براي امامت ائمه مجلسي برپا مي كنيم، به معناي شادي بر شهادت امام قبلي نيست.
آيا روز آغاز امامت ائمه عليهم السلام روز شادي و فرح است؟

پرسش:
آيا روز آغاز امامت ائمه عليهم السلام روز شادي و فرح است؟ اگر اين طور است در كجا داريم كه امام حسين عليه السلام بعد از شهادت امام حسن عليه السلام، به عنوان روز آغاز امامت خودشان جشن گرفته باشند و يا در كجا مي يابيم در روز يازدهم محرم كه روز آغاز امامت امام سجاد عليه السلام مي باشد ،ائمه عليهم السلام اظهار شادي كرده باشند؟ در ضمن روز هشتم ربيع الاول روز آغاز امامت حجة بن الحسن العسكري مي باشد. اگر ادله اي بر عيد بودن 9 ربيع داريد بيان بفرماييد.

پاسخ:
ائمه براي روز امامت شان جشن نمي گيرند. اگر براي امامت ائمه مجلسي برپا مي كنيم، به معناي شادي بر شهادت امام قبلي نيست.  نسبت به امامت امام عصر(ع) از آن جهت كه هشتم ربيع الاول روز شهادت امام حسن عسكري(ع) است و از آن به بعد امامت به عهده امام زمان حضرت ولي عصر(عج) سپرده مي‌شود، شيعيان براي به امامت رسيدن امام زمان خشنودند و جشن مي‌گيرند . با اين كار يك نوع ابراز احساسات و عرض ارادت نسبت به آن وجود شريف و مادر بزر گوارش حضرت زهرا (س) مي‌كنند كه با آمدن او زعامت و امامت آخرين امام آغاز مي شود .‌ آغاز نويد به تمام جهان و گسترش عدالت در تمام گيتي است. عدالت را در كل جهان برپا خواهد نمود . انتقام خون امام حسين (ع) و تمام امامان را خواهد گرفت . آيه  قرآن هم به آن اشاره دارد (1)، اما در عين حال هيچ گونه توصيه‌اي از سوي معصومان بر جشن گرفتن و عيد ناميدن اين روز نداريم.
امير المومنين علي (ع) فرمود :خدواند شيعياني را براي ما قرار داد ه كه ما را ياري مي كنند . با شادي ما شاد و با ناراحتي ما غمگين مي شوند.(2)
يقينا اهل بيت با امامت امام زمان (ع) شاد شدند . از اين رو  شيعيان هم به خاطر گراميداشت اين روز و به پيروي آن ها ابراز شادي مي كنند.

پي نوشت ها:
1. قصص(28)آيه 5: « وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَليَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فيِ الْأَرْضِ وَ نجَْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَعَلَهُمُ الْوَارِثِين‏؛ما مي‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم!»
2 .إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي اطَّلَعَ إِلَي الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا .بحارالأنوار، علامه مجلسي ، بيروت ،چ الوفا ، 1404 ،  ج 10 ،ص 114  ، باب 7- ما علمه صلوات الله عليه .
 

 

صفحه‌ها