شكي نيست كه انسان از روي اراده و اختيار مسير سعادت خود را انتخاب مي كند. چنانكه خداند متعال فرموده:« إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»(1) «ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس!»
اما اگر كسي شكر گزار باشد خداوند متعال وعده داده كه زمينه هدايت بيشتر وي رو فراهم مي كند. چنانكه فرموده:« وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ» (2) «و (همچنين به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شكرگزاري كنيد، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسي كنيد، مجازاتم شديد است!»
بنابراين توفيق و عدم توفيق الهي گزاف و بي حساب نيست تا خارج از اختيار انسان باشد. بلكه كسي كه مشمول توفيق الهي يا محروم از توفيق الهي مي گردد. بايد قابليت و زمينه لازم را داشته باشد. چنانكه خداوند متعال فرموده:« فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين»(3) « هنگامي كه آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت و خدا فاسقان را هدايت نميكند.»
از اين تعبير استفاده ميشود كه هدايت و ضلالت، هر چند از ناحيه خداوند است. اما زمينهها و مقدمات و عوامل آن، از ناحيه خود انسان است.
در روايتي از جابر بن يزيد جعفي نقل شده كه مي گويد: از امام باقر (ع) پرسيدم معناي «لا حول و لا قوّة الّا باللَّه ...» چيست؟
حضرت فرمود:« مَعْنَاهُ لَا حَوْلَ لَنَا عَنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ لَا قُوَّةَ لَنَا عَلَي طَاعَةِ اللَّهِ إِلَّا بِتَوْفِيقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»(4) « معناي آن اين است كه توان روي گردانيدن از معصيت پروردگار نيست. جز آنكه او مدد فرمايد، و هيچ نيرويي بر فرمانبرداري از خداي تعالي وجود ندارد. مگر آنكه پروردگار خود ياري فرمايد».
البته اين روايت در مقام نفي اختيار از انسان نيست. بلكه روايت ناظر به مسئله توفيقات الهي است. يعني اين خداست كه توفيق انجام كارهاي خير و دفع بلاها را به مومنان مي دهد و چنانكه گفتيم اين توفيق هم بيهوده و بي دليل نيست. بلكه اين توفيق به افراد لايق، كساني كه خواهان و طالب هستند، افرادي كه گام برداشته و خود را در معرض توفيقات قرار داده اند، داده مي شود.
پي نوشت ها:
1. إنسان(76) آيه 3.
2. ابراهيم(14) آيه 7.
3. صف(61) آيه 5.
4. شيخ صدوق، توحيد صدوق، قم، جامعه مدرسين، 1398، ص 305، ص242.