پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
خداي متعال در قرآن فرمود:"الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ"(1)

خداي متعال در قرآن فرمود:"الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ"(1) آن ها(صابران و استقامت كنندگان) كه هر گاه مصيبتي به ايشان مي‏رسد، مي‏گويند: ما از آنِ خداييم و به سوي او بازمي‏گرديم.

 معناي درست آيه اين است كه انسان از آن خدا است. بازگشت او به سوي خدا است. اين جمله در پايان آية اي آمده كه در باره امتحان و آزمون‌هاي گوناگون الهي سخن گفته  كه از آن جمله ضرر مالي و مرگ است.

خداوند به بندگان خود توصيه مي كند كه در پي اين گونه ضررها  بايد به ياد خالق و آفريدگار خود باشيد و بگوييد كه انسان با تمام ثروت و دارايي و امكانات مال و اولاد و فرزند و همه چيز او از خداوند است. خداوند به او داده و بالاخره برگشت همه چيز به سوي خداوند است.

 آيه اشاره بدين حقيقت دارد كه انسان هر اندازه و از هر نظر قوي بشود، نبايد خدا را فراموش كند. بلكه بايد به خود اين حقيقت را تلقين كند كه او هر چه دارد، از خداوند است. از خود هيچ چيزي ندارد. كساني كه از دنيا رفتند، نيست و نابود نمي شوند، بلكه به سوي پروردگار باز مي گردند. حضرت اميرمؤمنان شنيد كه شخصي مي‌گويد: «إنّا لله وإنّا إليه راجعون» فرمود:

إنّ قولنا: «إنّا لله» إقرارٌ علي أنفسنا بالمُلك وقولنا: «إنّا إليه راجعون» إقرارٌ علي أنفسنا بالهُلك؛(2)

وقتي ما انسان‌ها مي‌گوييم: از خداييم، به بندگي خود اقرار كرده‌ايم و او مالك حقيقي ماست  آن گاه كه مي‌گوييم: به سوي او بازمي‌گرديم، به هلاكت و مرگ اعتراف نموده‌ايم.

چه اين كه بر اساس اين آيه انسان با مردن ، نابود نمي شود، همان گونه كه در دنيا به خود رها شده نيست، بلكه از خدا است و به سوي خدا مي رود.

پس آنچه در آيه ذكر شده، رجوع به سوي خداوند است كه اشاره به حقيقت مرگ يعني انتقال انسان از دنيا به عالم آخرت است.

همه انسان‌ها پس از مردن و نيز در عالم آخرت به خدا و در حقيقت به جلوه خدايي مي رسند، يا با مظهر اسم رحمت او ملاقات مي‌كنند كه بهشت جاودان است و يا با مظهر اسم غضب الهي كه دوزخ است. هر يك از اين دو توسط  انسان در دنيا فراهم آمده است.

اگر فردي صالح باشد، به بهشت رفته و به نعمت و رحمت خدا مي‌رسد. اما اگر ناصالح باشد، به جهنم رفته و گرفتار عذاب مي‌شود، (3) بنابر اين  نقش حركت در صراط مستقيم و عمل به وظايف با رجوع همگان به سوي خدا منافات ندارد. زيرا آن كه در صراط مستقيم حركت مي كند  به لقاء اسمائي جمال نظير رحمت و لطف مانند آن مي رسند كه مظهر آن  بهشت پر نعمت است. ولي كساني كه در مسير غير مستقيم مي روند به لقاء اسماء  جلال نظير قهر و غضب و مانند آن مي رسند كه مظهر آن جهنم پر رنج و عذاب است.

 علامه طباطبايي مي فرمايد:

وجود انسان و قوا و افعالش همه قائم به ذات خداوند متعال است. انسان در حدوث و بقا، مستقل از خدا نيست و مالك حقيقي ما و توانايي هاي ما خدا است. خداوند در دنيا به انسان اذن و اجازه را داده كه مالك خود و توانايي هاي خود باشد. اذن الهي است كه باعث مالكيت ظاهري انسان نسبت به خود و اشياي متعلق به وي مي شود. اذن و اجازه ادامه دارد تا اينكه انسان وارد سراي آخرت شود . در روز آخرت است كه مالكيت حقيقي خداوند به طور كامل، ظهور مي يابد:

« يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفي‏ عَلَي اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار؛ (4) روزي كه همه آنان آشكار مي‏شوند و چيزي از آن ها بر خدا پنهان نخواهد ماند (و گفته مي‏شود:) حكومت امروز براي كيست؟ براي خداوند يكتاي قهّار است.»

بنابراين آيه استرجاع در مقام بيان اين مطلب است كه در هنگام نزول بلا و مصيبت، انسان بايد متذكر اين مطلب بشود كه مالك حقيقي ما و دارايي هاي ما خداوند متعال است. نبايد دلبسته مالكيت ظاهري و مجازي شويم چرا كه  دلبستگي و پندار نادرست، باعث به جزع و فزع افتادن انسان در هنگام فقدان يك نعمت مي شود. بر عكس اگر كسي دلبسته  مالكيت مجازي و ظاهري نشود و بداند كه مالك حقيقي خداوند متعال است، صبورتر مي شود.

وجود ما و قوا و افعالش به اذن خدا در دنيا به صورت ظاهري و مجازي از خدا جداست. بعد از مرگ اين مالكيت مجازي به مالك حقيقي خود يعني خداوند متعال بر مي گردد.(5)

پي‌نوشت‌ها:

1. بقره(2)، آيه 156.

2. سيد رضي، نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين ،قم ، 1385 ش، حكمت 99.

3. ناصر مكارم، تفسير نمونه، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران ـ 1379ش، ج 1، ص 531.

4. غافر (40 ) آيه 16.

5. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ناشر دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق، چاپ پنجم، ج‏1، ص353.