معارف قرآن

وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعي‏ قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ؛ (1 )

مردي (با ايمان) از نقطه دور دست شهر با شتاب فرا رسيد، گفت: اي قوم من! از فرستادگان خدا پيروي كنيد.

در آيه مورد بحث و آيات بعدي به بخشي از مبارزات رسولاني كه در اين داستان به آنها اشاره شده، آمده است، و آن مربوط به حمايت حساب شده و شجاعانه مؤمنان اندك از آنها است كه در برابر اكثريت كافر و مشرك و لجوج ايستادند و تا سر حد جان از پيامبران الهي دفاع كردند.

اين مرد كه غالب مفسران نامش را" حبيب نجار" ذكر كرده‏ اند از كساني بود كه در برخوردهاي نخستين با رسولان پروردگار به حقانيت دعوت آنها و عمق تعليماتشان پي برد، و مؤمني ثابت قدم و مصمم از كار در آمد، هنگامي كه به او خبر رسيد كه در قلب شهر مردم بر اين پيامبران الهي شوريده‏اند، و شايد قصد شهيد كردن آنها را دارند، سكوت را مجاز ندانست، و چنان كه از كلمه" يسعي" بر مي‏آيد با سرعت و شتاب خود را به مركز شهر رسانيد و آنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نكرد.

تعبير به" رجل" به صورت ناشناخته، شايد اشاره به اين نكته است كه او يك فرد عادي بود، قدرت و شوكتي نداشت، و در مسير خود تك و تنها بود، در عين حال نور و حرارت ايمان آن چنان او را روشن و گرم ساخته بود كه بي‏اعتنا به پيامدهاي اين دفاع سرسختانه از مبارزان راه توحيد، وارد معركه شد، تا مؤمنان عصر پيامبر (ص) در آغاز اسلام كه عده قليلي بيش نبودند سرمشق بگيرند و بدانند حتي يك نفر مؤمن تنها نيز داراي مسئوليت است و سكوت براي او جائز نيست.(2)

پي نوشت:

1. يس (36) آيه 20 .

2. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية،چاپ تهران،سال 1374 ش،نوبت اول، ج‏18، ص 346.

؛علامه طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، ناشر دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه قم

سال 1374 ش، نوبت پنجم، ج‏17، ص 122

منشأ ايجاد اين پرسش در ذهن شما اينجاست كه علم خداوند متعال را منحصر در يك نوع علم دانسته ايد 
درحاليكه وقتي از علم الهي سخن به ميان مي آيد خداوند متعال چند نوع علم مي تواند داشته باشد كه حكما و متكلمان اسلامي مباحث مبسوطي دراين باره دارند كه به صورت إجمالي بايد بگوييم كه در يك تقسيم، علم الهي به علم ذاتي و فعلي تقسيم مي گردد.

براي روشن تر شدن مسأله بايد توضيحي درباره صفات ذاتي و فعلي خداوند و تفاوت آنها داشته باشيم.

صفات خداوند متعال در يك تقسيم به دو دسته تقسيم مي شود: صفات ذاتي و صفات فعلي

صفاتي كه به خداي متعال نسبت داده مي‏شود يا مفاهيمي است كه از ذات الهي با توجه به نوعي از كمال وجودي انتزاع مي‏شود مانند قدرت و حيات و... و يا مفاهيمي است كه عقل از مقايسه بين ذات الهي و مخلوقاتش با توجه به نوعي رابطه انتزاع مي‏كند مانند خالقيت و ربوبيت و رازقيت و ...

 دسته اول را صفات ذاتيه و دسته دوم را صفات فعليه مي‏نامند.

ويژگي صفات ذاتيه اين است كه براي انتزاع اين صفات، نيازي به مقايسه نمودن چيزي با ذات خداوند متعال نيست و صرف توجه به ذات خداوند متعال وجود اين صفات را اقتضاء مي كند و از آنجا كه از ذات الهي انتزاع مي شوند همانند ذات خدا نامحدود هستند.

ويژگي صفات فعليه اين است كه قوام اين صفات به لحاظ نمودن رابطه و نسبت بين خدا و خلق است؛ نسبتي كه قائم به دو طرف مي‏باشد و با نفي يكي از طرفين موردي نخواهد داشت. چنانكه مثلا خالقيت خدا بدون وجود هيچ مخلوقي معنا ندارد.

نكته شايان توجه اين است كه مخلوقات  مادي داراي حدود و قيود زماني و مكاني هستند و اين حدود و قيود در اضافه و رابطه‏اي كه بين آنها و خداي متعال در نظر گرفته مي‏شود تاثير مي‏گذارد و در نتيجه افعال متعلق به آنها هم يك معناي مقيد و محدود به زمان و مكان مي‏گردد مثلا گفته مي‏شود كه خداي متعال فلان موجودي را در فلان زمان و فلان مكان آفريد اما اين حدود و قيود در واقع به مخلوقات باز مي‏گردد و ظرف تحقق مخلوق و شؤون آن به شمار مي‏رود نه اينكه مستلزم نسبت زمان و مكان و محدوديت به خداي متعال باشد.

با توجه به توضيحات مذكور بايد بگوييم كه علم الهي اقسام مختلفي دارد كه برخي از آنها به علم ذاتي  و برخي ديگر جزء علم فعلي الهي محسوب مي شود.

علم ذاتي خداوند متعال همان علم ازلي خداوند به همه مخلوقات است كه اين نوع علم زمانمند و مكان دار نيست و علم فعلي خداوند متعال همان علم به مخلوقات در هنگام خلقت مخلوق و پديد آمدن آثار و أعمالي از مخلوق است كه اگر اين مخلوق و اعمال و رفتار او زمان مند باشند علم الهي نيز به تبع آن متصف به زمان مي گردد.(1)

با توجه به توضيح مذكور بايد بگوييم كه ظهور حس نيت عبد امري زمان مند است و علم مذكور در روايت نيز علم فعلي خداوند است و لذا اين علم مشروط به ظهور حسن نيت عبد شده است.

پي نوشت ها:

1. براي آشنايي بيشتر با صفات ذات و فعل ر.ك: مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1366ش، ج‏2، ص 371.

 

خداوند منزه است از اينكه صفات ناپسند و صفات بندگان را داشته باشد، بلكه به همه صفات كمال متصف است

:« له الاسماء الحسني»(1) نيكوترين نام ها از آن اوست. همه متكلمين و فيلسوفان معتقدند كه عقل بشر به ذات خدا راه ندارد و خدا را بايد از طريق صفاتش شناخت و مخلوقات و بندگان هم نمي توانند خداوند را توصيف كنند جز پيامبر و امامان كه ايشان هم علمشان را از خدا دارند. بنابراين خداوند در قرآن صفاتش را بيان كرده و اينگونه قرآن را كه كلامش است براي هدايت مردم نازل كرده است تا او را بهتر بشناسند و هر سوره را با بسم الله آغاز كرده تا به ما ياد بدهد هر كاري را با نام او آغاز كنيم و اينها تعريف از خود نيست. انسان ضعيف است كه به خاطر نقص و كمبودي كه دارد نياز به تعريف از خود دارد خداوند كه رب و مالك همه چيز است نياز به شناخت ما ندارد. بلكه ما هستيم كه محتاج به شناخت صاحب و خالق و مالك خود هستيم و راهي جز از طريق شناخت صفات او نداريم.

براي آشنايي بيشتر با اين بحث خوب است كتاب هايي كه درباره خداشناسي نوشته شده را مطالعه كنيد.(2)

پي نوشت ها:

1.حشر(59)آيه 24 .

2. سبحاني،جعفر،منشور جاويد، انتشارات توحيد،ج2  و مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد،انتشارات موسسه امام خميني.

كلمه متكبر با كاربرد "المتكبر" يك بار در قرآن و در سوره حشر آمده است:

هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ؛(1) 

او خدايي است كه معبودي جز او نيست. حاكم و مالك اصلي اوست. از هر عيب منزّه است. به كسي ستم نمي‏كند. امنيّت بخش است. مراقب همه چيز است. قدرتمندي شكست‏ ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امري را اصلاح مي‏كند. شايسته عظمت است .خداوند منزّه است از آنچه شريك براي او قرار ‏دهند!

پي نوشت:

1.  حشر(59) آيه 23 .

 

قرآن صفات زيادي براي خدا بر شمرده ...

قرآن صفات زيادي براي خدا بر شمرده كه اين صفات در دعاي جوشن كبير احصاء و شمرده شده است و براي ملاحظه آيات آن كه بسيار است مي توانيد به كتاب هاي "تفصيل الآيات" بخش صفات خدا مراجعه كنيد.

از جمله آيات صفات خدا:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (1)

هُوَ الْقادِر(2)

هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم(3)

هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزيزُ (4)

إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزيزُ الرَّحيم(5)

وَ هُوَ الْعَزيزُ الْعَليم(6)

الْعَزيزُ الْغَفَّار(7)

اَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريم(8)

هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْني‏ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ(9)

هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُور (10)

و ...

پي نوشت ها:

1. حمد(1) آيه 1-4.

2. انعام(6) آيه 65.

3. آل عمران(3) آيه 6.

4. هود(11) آيه66.

5. شعراء(26) آيه9.

6. نمل(27) آيه76.

7. ص(38) آيه66.

8. دخان(44) آيه49.

9. حشر(59) آيه23-24.

10. ملك(67) آيه2. 

."فعال" يكي از صفات خداي متعال است

واژه :"فعال" در قرآن با پسوند "مريد" و شايد براي بهتر فهميدن ما و يا كامل تر شدن مقصود، دو بار در قرآن آمده و در آيات ذيل آمده  است."فعال" يكي از از صفات بزرگ خداي متعال است.

الف:"خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُريدُ"(1)

يعني: تا آسمان ها و زمين برپا است در آن مي ‏مانند مگر آنچه پروردگارت اراده كند كه پروردگار تو هر كاري را اراده كند، انجام مي‏دهد.

ب:"فَعَّالٌ لِما يُريدُ"(2) يعني: آنچه اراده مي‏كند، به اجرا درمي‏آورد.

قبل از مراجعه به تفاسير در مورد  معنا شناسي اين لغت، ابتدا به يكي از پژوهش هاي قرآني اشاره مي كنيم.

نوشته اند:

فعّال يعني هر آنچه او بخواهد انجام دهد، هيچ مانعي در سر راه او نيست. از شيخ مفيد نقل شده است اراده خداي متعال نفس فعل مي باشد.يكي از اهل لغت نوشته است طلب كردن چيزي او را عاجز نمي كند (3)

در تفاسير نيز معاني مشابهي در مورد اين كلمه نوشته اند:

1."فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ" (يعني) بدون مانع و بدون عجز و ناتواني آنچه را كه مي‏خواهد انجام مي‏دهد.(4)

2."فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ" لا يعجزه شي‏ء طلبه و لا يمتنع منه شي‏ء(5) يعني از طلب چيزي عاجز نيست و هم چنين، هيچ مانعي نمي تواند او را از طلبش  منع كند.(5)

3. او هر كاري را اراده كند، انجام مي‏دهد" (فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ).(6)

در سوال مورد نظر، صفت "فعال" با ياء ندا آمده است كه به همان معاني كه ذكر شد، مي باشد.يعني اي كسي كه بسيار انجام دهنده هستي كه با پسوند "مريد" معناي اين واژه بهتر در فهم مي نشيند. 

 پي نوشت ها:

1.سوره هود،آيه 107 .

2.سوره بروج، آيه 16 .

3.ر ك خرمشاهي بهاء الدين، دانشنامه قرآن،تهران، انتشارات دوستان، چاپ اول، سال 1377 ه.ش ، جلد دوم، صفحه 1592 واژه فعال .

4.خاني رضا و رياضي حشمت الله، ترجمه بيان السعادة في مقام العباده،تهران، انتشارات دانشگاه پيام نور،چاپ اول، سال 1372 ه. ش،  ج‏14، ص 495.

5.طبرسي فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن،تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، سال 1372ه.ش ، ج‏10، ص 711.

6. داور پناه ابوالفضل، أنوار العرفان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات صدر، سال 1375 ه.ش ،چاپ اول،  ج‏6، ص 388.

همه انسان ها به فطرت خود دنبال خداي زيبا و زيبا پسندهستند

 همه انسان ها به فطرت خود دنبال خداي زيبا و زيبا پسند، خداي رؤوف و مهربان و با گذشت و پوشاننده عيب بندگان، خداي هدايتگر به خوبيها و باز دارنده از زشتي ها و...، هستند و خدايي كه به كوچكترين بهانه بر بندگان خشم بگيرد و پيامبرش را با شمشير براي واداشتن آنها به پذيرش وي بفرستد و به پيامبرش دستور دهد كه گروندگان به اديان ديگر را بدون اين كه دعوت كرده باشد و بدون اينكه از آنان ستم و هجومي صورت گرفته باشد، بكشد و برايشان حرمتي قائل نباشد و...، چنين خدايي سزاوار پرستش نيست.

بنا بر اين مسلمان ها هم به فطرت خود خدايي مهربان، با گذشت، بخشنده، پوشاننده و...، را مي جويند و خداي خود را واجد اين صفات زيبا مي دانند.

كسي نمي تواند فطرت انساني همه مسلمان ها را انكار كند لذا  توجه دوباره به آياتي كه از نگاه پرسشگر خدا را به گونه اي ديگر تصوير مي كند، فرامي خواند.

 او به جاي اين كه سؤال كند آيا برداشت او از قرآن درست است يا نه ؟ برداشت خود را قطعي گرفته و خداي مسلمان ها را قهار و جبار و خونريز و... معرفي كرده است در حالي كه صحيح اين بود كه بپرسد آيا فهم او درست است يا نه ؟ و اگر درست نيست فهم درست كدام است ؟

  اتفاق هايي كه براي انسان پيش مي آيد و خارج از اراده اويند، ممكن است خير و خوشايند يا شر و ناخوشايند براي او باشند. اين اتفاق ها و پيش آمدها، خوب يا بد، تقديرهاي خداوند هستند و گناه و ثواب نيستند زيرا گناه و ثواب مربوط به اعمال و دستاوردهاي انسان است نه تقديرهايي كه خارج از اراده او پيش مي آيد.

آيه فوق در مقام آگاهي دادن به انسان است كه:

ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في‏ أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسير (1)

هيچ مصيبت و اتفاقي (خوشايند يا ناخوشايند) در زمين و نه در وجود شما روي نمي‏دهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است و اين امر براي خدا آسان است!

يعني بدانيد همه اتفاق هاي خوب و بدي كه براي شما پيش مي آيد،، بعضي از آنها خارج از اراده شما بوده و بدون اين كه اقدام مثبت يا تقصيري از شما سر زده باشد، پيش آمده اند و بعضي هم دستاورد اعمال خوب يا بد خود شما هستند (2)، در هر حال همه اعم از خوب و بد، تقدير خدا و به اراده اوست. اين قانون كلي است كه هيچ خداباوري منكر آن نيست گر چه در وجودش به آن باور حقيقي نيافته باشد. همه مسيحيان هم قبول دارند كه هر چه اتفاق مي افتد به اذن خدا و در محضر اوست و خدا بر همه از قبل، آگاهي دارد و هيچ چيز از خدا پنهان نيست. حالا اين آگاهي چه فايده اي دارد؟ اگر ما به اين باور برسيم كه همه اتفاق هاي خوب يا بدي كه برايمان پيش مي آيد به اذن و علم و اراده خداست، چه فايده اي دارد؟ آيه بعد نتيجه اين آگاهي و باور را بيان مي كند:

لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور (3)

اين بخاطر آن است كه براي آنچه از دست داده‏ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد و خداوند هيچ متكبّر فخرفروشي را دوست ندارد!

اگر انسان باور داشته باشد كه همه اتفاق هاي خوش و ناخوشي كه برايش مي افتد به اذن و اراده خدا و براي امتحان و ابتلا و رشد اوست، ديگر با مواجه شدن با اتفاق ناگوار به ياس نمي رسد زيرا مي داند كه خدا براي آزمودن صبر و تحمل و مقاومت او اين اتفاق ناگوار را مقدر كرده است پس با اميد و تحمل و توكل با آن واقعه ناگوار مواجه مي شود و از آن با سربلندي مي گذرد.

و اگر با واقعه خوشايندي مواجه شد، باز هم مي داند كه اين نه به جهت علم و تدبير و توانايي خودش بلكه به تقدير و فضل و اعطاي خداست و دچار غرور و طغيان و منيت نمي شود و قارون وار نمي گويد:

َ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي‏ عِلْمٍ عِنْدي (4)

اين ثروت را بوسيله دانشي كه نزد من است به دست آورده‏ام!

و به خود نمايي و فخر فروشي و... دست نمي يازد.

1. حديد (57) آيه 22.

2. مكارم شيرازي، پيام قرآن، تهران، اسلاميه، 1383 ش، ج 4، ص 456.

3. حديد (57) آيه 23.

4. قصص(28) ايه 78.

در مورد زمين اصلا در قرآن "زمين هاي هفت گانه" نيامده و فقط "الارض" آمده و تنها در يك آيه ...

اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً؛ در اين آيه فرموده: خدايي كه هفت آسمان را آفريد و از زمين مثل آن ها؛ در اين كه مراد از "مثل آن ها" چيست، اختلاف است. شايد نتوان معناي قطعي آن را معلوم كرد. نظرهايي كه در باره اين عبارت داده شده ،به شرح زير است: 1. منظور مثل در آيه قدرت است ،يعني همان گونه كه آسمان هاي هفت گانه دلالت آشكار بر قدرت بي پايان خداوند دارند، خلقت زمين هم مانند آن ها چنين دلالت آشكاري دارد. در اين دلالت كم تر از آسمان هاي هفت گانه نيست. اين كه آسمان هميشه در قرآن به لفظ جمع آمده و زمين هميشه به لفظ مفرد آمده،معلوم مي شود كه آن دو با هم اختلاف دارند. زمين هم مانند آسمان هفتگانه نيست.(1) 2. ممكن است تقدير جمله اين باشد:"و خلق مثلهن الارض" بنا بر اين نظر حرف"من" بيانيه است . معنايش اين مي شود :" زمين را هم مثل آسمان ها خلق كرد". بنا بر اين نظر منظور از آسمان ها كرات آسماني است. زمين هم مثل آن ها كروي خلق شده، بنا بر اين نظر اين آيه از معجزات علمي قرآن است.(2) بنا بر اين نظر "هفت" عدد كثرت است و آسمان ها همان كرات بيشمار هستند. 3. ممكن است همان گونه كه خدا هفت آسمان آفريده، در كهكشان هم هفت كره با شرايطي مثل شرايط زمين آفريده باشد.(3) 4.ممكن است منظور طبقات هفتگانه زمين باشد كه مثل پوست پياز همديگر را احاطه كرده اند. اولينش همين پوسته زمين آست كه ما بر آن زندگي مي كنيم.(4) 5. ممكن است منظور قاره هاي زمين باشد كه به وسيله اقيانوس ها احاطه شده اند. طبق جغرافياي جديد و قديم تقسيم بندي هاي هفتگانه مختلف داشته است.(5) 6.ممكن است مراد از جمله" وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ"، اين است كه خدا از زمين چيزي( موجودي) خلق كرده، مثل آسمان هاي هفتگانه، و آن عبارت است از انسان كه موجودي است مركب از ماده زميني و روحي آسماني، كه در آن روح نمونه‏هايي از ملكوت آسماني است.(6) براي يافتن جواب بقيه سوال ها به سايت "pasokhgoo" مراجعه كنيد و اگر موردي را جواب نيافتيد در ارتباط بعدي مطرح كنيد تا جواب دهيم. پي نوشت ها: 1. ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج‏28، ص 304. 2. همان. 3. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374 ش، ج19،ص546. 4. همان. 5. همان،ص547. 6. همان.

آیات قرآن چنین دلالتی ندارد...

ممكن است با استناد به آياتي ادعاشود كه خدا در قرآن گفته اول زمين را خلق كرديم بعد آسمان ها را در حالي كه علم ثابت كرده زمين ميلياردها سال بعد از پيدايش كاينات و فضا پديد آمده است. عبارات: " ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ "، "ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ" و امثال آن مي تواند مستند ادعاي خلقت زمين قبل از خلقت آسمانها باشد.

اين آيات چنين دلالتي ندارد. زيرا در بيان اجزاي تاريخ و خلقت، كلمه "ثم " و حرف "فاء" به معناي بعد و سپس زماني نيست.

طبيعي است كه اصل آفرينش زمين و جدا شدنش از بقيه منظومه شمسي در ابتدا بوده و بعد در مراحل بعد كه مدت آنها را فقط خدا مي داند هم توده گازي شكلي كه بعدا به زمين تبديل شده و همه بقيه منظومه شمسي كه به خورشيد و سيارات اين منظومه بدل شدند در حال تطور و تحول بوده اند. اين گونه نبوده كه خدا همه آن توده گازي را به كناري نهاده و زمين را خلق كرده و براي زندگي آماده ساخته و ... بعد به آسمان ها پرداخته و خورشيد و سيارات ديگر را سامان داده است. همه اينها در عرض هم شكل گرفته اند پس "ثم" به معناي بعديت زماني نيست  بلكه در صدد بيان دوره هاي خلقت است بدون اين كه به تقدم و تأخر نظر داشته باشد.

پس كلمه «ثم» نه به معناي «ترتيب واقعي» بلكه به معناي «ترتيب ذكري» مي باشد.(1) به اين معنا كه در مقام گزارش از آفرينش آسمان و زمين، ابتدا به خلقت زمين اشاره كرده، سپس به خلقت (پرداختِ) آسمان، پس آيه سوره بقره اصولاً در مقام گزارش به حسب وجود واقعي و تحقق خارجي نيست، بلكه در جهت بيان گزارش از واقعياتي است كه صورت گرفته، در مقام گزارش ابتدا آن را بيان كرده كه براي مردم اهميت دارد، كه خلقت زمين است، يعني اگر چه به حسب آيات سوره نازعات، خلقت آسمان‌ها پيش از زمين است. اما چون روي زمين، روزي انسان‌ها و منابع آن وجود دارد كه مورد توجه و نياز مردم است، خداوند آن را در ابتدا ذكر كرده، سپس به گزارش خلقت آسمان‌ها (كه پيش از آن آفريده شده بود) پرداخته است.

در سوره مباركه نازعات به صراحت مي فرمايد زمين را بعد از آسمان گسترش داد ( والارض بعد ذلك دحاها ). (2)

اما ايراد به اين كه خدا قبل از آفريده شدن زمين آن را خطاب كرده است و چنين خطابي صحيح نيست، وارد نمي باشد. زيرا همان ماده اوليه اي كه مي خواسته زمين و آسمانها شود، به اعتبار نهايتي كه زمين و آسمانها خواهد بود، مخاطب واقع مي شود يا توده اي كه مي خواسته زمين شود، مخاطب قرار مي گيرد.

علاوه بر اينها اين خطاب ها تمثيلي هستند نه واقعي، نه اين كه خطابي از جانب خدا صورت گرفته و جوابي از طرف مخاطبان داده شده، بلكه بيان حال آنها است، يعني خداوند به واقع و زبان حال آنها را خطاب كرده كه شما به اختيار يا به اكراه مي آييد؛ و آنها جواب داده اند كه ما به اختيار مي آييم. 

پي نوشت ها                                          

1. آيه الله جوادي آملي، تفسير تسنيم، ج2، ص 606؛ تفسير الميزان، ج 20، ص 308. 

2. سوره نازعات (79) آيه 30.

« أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً (*) وَ الْجِبالَ أَوْتاداً » (1)

)«آيا زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم؟! (*) و كوه‏ها را ميخهاي زمين».

«اوتاد» جمع وَتـَد و وَتِد است، بمعناي: تكه چوب يا فلز ميخ مانندي كه بخش بزرگتر آن در زمين يا ديوار كوبيده مي شود و بخش كوچكتري از آن بيرون مي ماند و بيشتر براي بستن طناب چادر و خيمه ها مورد استفاده قرار مي گيرد.(2)

تعبير اوتاد در اينجا تشبيه بليغ است. يعني كوهها به اوتاد تشبيه شده اند ولي ادات تشبيه و وجه شبه حذف شده است. بنابراين معناي آيه اين است كه كوهها همانند ميخ هايي براي زمين هستند.

كوههاي سنگي بخش بيشترشان در درون زمين است و بخش كمتري از آنها بيرون از زمين. آنچه ما از اين كوهها مي بينيم در واقع بخش بالائي آنهاست. و اين دانش با قياسهاي جاذبه اي در بلندي ها و پائيني هاي زمين بدست مي آيد.

ريشه كوه ها همانند ميخي كه بر چوبي كوبيده شده و در آن استوار باشد، تا كيلومترها در داخل پوسته زمين ادامه مي يابد و نبايد كوبيده شدن ميخ گونه كوه ها را امري عبث و بي فايده براي زمين و ساكنان آن بدانيم، چون بر اساس دانش امروز بديهي است كه كوه ها چه نقش مهمي در هدايت بادها و آبها و در كل اكوسيستم زمين دارند.

لايه بيروني زمين كه روي آن زندگي مي كنيم و قاره ها و اقيانوسها را در بر مي گيرد و در جائي از آن كوه و در جائي ديگر آن دشت است از تعدادي صفحه هاي بزرگ و كوچك تشكيل شده كه در سمت و سوهاي گوناگون در حركت هستند. كوههاي سنگي توازن و تعادل و يكپارچگي اين صفحه هاي در حال حركت را حفظ مي كند. و به اين ترتيب كوههاي سنگي هم از نظر شكل و هم از نظر كاركرد مانند وتد و ميخ هستند.(3)

پي نوشت ها:

1. نبأ(78) آيه 6و7.

2. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسه التاريخ، 14020ق، ج‏30، ص14.

3.همچنین آدرس زیر:

 http://www.quranology.com/farsi/koh.htm

صفحه‌ها