معارف قرآن

وَ جَعَلُواْ الْمَلَئكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَانِ إِنَثًا  أَ شَهِدُواْ خَلْقَهُمْ  سَتُكْتَبُ شَهَدَتهُُمْ وَ يُسَْلُون:(1) آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنّث پنداشتند آيا شاهد آفرينش آنها بوده اند؟! گواهى آنان نوشته مى‏شود و (از آن) بازخواست خواهند شد!

پرسشگر محترم ابتداء جواب سوال دوم شما را مي دهيم كه شما اگر خوب به اين جواب نگاه كنيد خواهيد فهميد كه فرشتگان از چه جنسي هستند:

تعبير به" عباد" در واقع جواب پندار آنها است، ولى بايد توجه داشت كه" عباد" كه جمع است، به موجودهايى كه خارج از مذكر و مؤنث باشند مانند فرشتگان نيز اطلاق مى‏شود، همانگونه كه در مورد خداوند نيز ضميرهاى مفرد مذكر به كار مى‏رود در حالى كه ما فوق همه اينها است.

قابل توجه اين كه در اين جمله" عباد" به" الرحمن" اضافه شده، اين تعبير ممكن است اشاره به اين باشد كه غالب فرشتگان مجريان رحمت خداوند و تدبير كنندگان نظامات عالم هستى كه سراسر رحمت است مى‏باشند.

اما چرا اين خرافه در ميان عرب جاهلى پيدا شد؟ و چرا هم اكنون رسوبات آن در مغزهاى گروهى باقيمانده، تا آنجا كه فرشتگان را به صورت زن و دختر ترسيم مى‏كنند، حتى به اصطلاح" فرشته آزادى" را وقتى مجسم مى‏سازند در چهره زنى با قيافه و موهاى فراوان ترسيم مى‏كنند! اين پندار ممكن است از اينجا سرچشمه گرفته باشد كه فرشتگان از نظر مستورند و زنان نيز غالبا مستور بوده‏اند، حتى در مورد بعضى از مؤنثهاى مجازى در لغت عرب نيز اين معنى ديده مى‏شود كه خورشيد را مؤنث مجازى مى‏دانند، و ماه را مذكر. چرا كه قرص خورشيد معمولا در ميان امواج نور خود پوشيده است و نگاه كردن به آن به آسانى ممكن نيست، ولى قرص ماه چنين نمى‏باشد.

يا اين كه لطافت وجود فرشتگان سبب شده كه آنها را همجنس زنان كه نسبت به مردان موجودات لطيفترى هستند بدانند، و عجب اين كه بعد از اين همه مبارزه اسلام با اين تفكر خرافى باز هم هنگامى كه مى‏خواهند زنى را به خوبى توصيف كنند مى‏گويند او يك فرشته است، ولى در مورد مردان كمتر اين تعبير به كار مى‏رود، كلمه" فرشته" نيز نامى است كه براى زنان انتخاب مى‏كنند! سپس به صورت استفهام انكارى در پاسخ آنها مى‏فرمايد:" آيا به هنگام آفرينش فرشتگان حاضر بودند و از طريق حضور خود به اين امر پى‏برده‏اند.( 2)

اين جمله (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ ) رد ادعاى مشركين بر مونث بودن ملائكه است، مى‏فرمايد: راه عالم شدن به مذكر و مونث بوند حس است، و مشركين ملائكه را نديده‏اند تا بدانند آيا نرند يا ماده، و در هنگام خلقت ملائكه حاضر نبودند، تا به اين قسمت آگاه گردند.

پس اين كه مى‏پرسد" آيا ناظر بر خلقت ملائكه بوده‏اند" استفهامى است انكارى يعنى ناظر نبوده‏اند. و جمله" سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ" تهديدى به ايشان است كه بدون علم چنين حرفهايى مى‏زنند. و به زودى اين شهادت بدون علمشان در نامه اعمالشان نوشته مى‏شود و در قيامت از آن بازخواست خواهند شد(3)

و راجع به سوال اول شما هم عرض مي كنيم كه پيامبر اسلام و ائمه به عنوان مفسر و مبين قرآن به توضيح آنها مي پردازند و لزومي ندارد براي فهم آنها همه انسانها در زمان خلقت فرشتگان حاضر باشند و  لزومي ندارد و عملا هم غير ممكن است كه براي دانستن همه چيز همه حضور داشته باشند.

خلاصه آن كه مي خواهد بفرمايد شما كه ملائكه را نديده ايد و درزمان خلقت آن هم حاضر نبوده ايد چطور مي گوييد آنها مونث هستند.

پي نوشت:

1. زخرف (43) آيه 19.

2. تفسير نمونه، مكارم شيرازى ناصر، ناشر دار الكتب الإسلامية چاپ تهران،  1374 ش، نوبت اول، ج‏21، ص 29.

3. علامه طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ناشر دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش، نوبت پنجم، ج‏18، ص  135.

وقتي خداوند ازاراده اش بر ايجاد خليفه سخن گفت...

وقتي خداوند ازاراده اش بر ايجاد خليفه سخن گفت، اعلام كرد كه اين خليفه را در زمين ايجاد مي كند:

اني جاعل في الارض خليفه(1)

من در روي زمين، جانشيني [نماينده‏اي‏] قرار خواهم داد

يعني خلقت او از خاك و ماده است (چون فرمود في الارض ) و ملائكه مي دانستند و ديده بودند كه موجودات مادي چون از ماده هستند، داراي قواي غضبيه و شهواني هستند و دار دنيا و ماده، دار تزاحم و  نزاع است و اين موجود مادي هم به اقتضاي طبع مادي اش مانند ديگر موجودات مادي، اهل نزاع و فساد و خونريزي خواهد بود كه اين طبيعت جدايي ناپذير ماده است از اين رو سؤال كردند: آيا موجودي مي آفريني كه اهل فساد و خونريزي باشد؟

خداوند هم سخن آنان را نفي نكرد بلكه با تاييد اجمالي آن فرمود:

اني اعلم ما لا تعلمون(2)

من حقايقي را مي‏دانم كه شما نمي‏دانيد.

بنا بر اين لازم نيست قبل از آدم حتما انسان هايي بوده و خونريزي كرده باشند تا ملائكه با مشاهده آنها چنين علمي يافته باشند؛ بلكه همين كه بدانند آدم خلقتي از خاك و ماده خواهد داشت، يقين خواهند يافت كه او اهل فساد و خونريزي خواهد بود.(3)

علاوه بر آن از پاره اي روايات مي توان به اين نتيجه رسيد كه حضرت آدم(ع) كه پدر نسل كنوني بشر است، اولين انسان روي زمين نبود، بلكه قبل از آدم(ع) انسان‌هاي ديگري در زمين مي‌زيسته اند. از امام سجاد(ع)سؤال شد: آيا قبل از اين انسان، انسان هايي بوده‌اند ؟ فرمود: آري ، به خدا سوگند! خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالَم آفريد كه تو در آخرين آن عوالم قرار داري .(4)

از اميرالمؤمنين (ع) نيز روايت شده كه حضرت در پاسخ كسي كه پرسيد: قبل از آدم كه بود؟ فرمود: آدم . وي سؤال خود را تكرار كرد، فرمود: اگر صد بار بپرسي، خواهم گفت: آدم.

همچنين از امام باقر(ع)روايت شده: خداوند پس از فناي اين خلق و جهان، جهان و خلقي ديگر پديد مي آورد، با زمين وآسماني ديگر، كه او را به يگانگي پرستش كنند. آيا مي پنداري خدا جز شما بشري نيافريده است؟ چنين نيست‌، بلكه هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفريد كه تو آخر آن عالم ها و آدم هايي.(5)

بر اساس اين روايات انديشمندان اسلامي به اين نتيجه رسيده اند كه از هزاران بلكه ميليون ها سال قبل از خلقت حضرت آدم و بني آدم، موجوداتي همچون انسان در زمين مي زيسته اند ؛ مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمايد: «از بعض روايات اهل بيت(ع) معلوم مي‌شود كه اين نوع (انسان) ادوار زيادي قبل از اين دوره به خود ديده است».(6)در واقع نسل كنوني بشر دوره آخر از حيات موجودي دوپا به نام انسان محسوب مي شود.

بر اين اساس مي توان نتيجه گرفت چه بسا پاره اي ‌آثار تمدني از هزاره هاي دور و يا فسيل هايي كه امروزه از برخي انسان هاي اوليه در دست است، متعلق به نمونه هايي نظير انسان نئاندرتال و مانند آن يعني نسل هايي از همين انسان نماها باشد؛ البته در مورد حقيقت وجودي اين انسان هاي اوليه اطلاعات چنداني در منابع ديني وجود ندارد ؛ در حديثي از امام علي(ع) آمده است كه پيش از خلقت آدم، موجودي شبيه بشر به نام "‌نسناس" وجود‌ داشت.(7)

غلامحسين مصاحب در دايره المعارف فارسي، واژه نسناس مي‏گويد:«نسناس در جانورشناسي، نام عمومي گروهي از آدم نمايان است كه شبيه به انسان هستند.» (8)

بنا بر اين گر چه ملائكه وقتي فهميدند كه انسان هم موجودي مادي است، با توجه به طبع مادي فهميدند كه او به ناچار اهل خونريزي و فساد خواهد شد، ولي در عين حال مانعي هم ندارد كه قبل از اين انسان، انسان ها و انسان نماهايي هم وجود داشته اند كه با توجه به وضع آنها ملائكه اين سؤال را مطرح كرده باشند.

پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه30.

2. همان.

3.طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1373ق، ج1، ص177.

4.مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، 1404ق، ج 25 ، ص 25.

5. سيد مصطفي دشتي ، معارف و معاريف، ج 1، ص 53 به نقل ازسفينةالبحار.

6. طباطبايي، همان، ج 4، ص 239.

7. مجلسي، همان، ج58، ص 298.

8. مصاحب، دائره المعارف فارسي،-، ج 2، بخش 2، ص 3027، واژه نسناس.

6. مائده (5) آيه 30.

بنا بر روايات؛ روح مخلوقي است بلند مرتبه تر از جبرئيل...

ملائكه از جمله جبرئيل به همراهي روح در شب قدر بر پيامبر و بعد از ايشان بر امام عصر وارد مي شوند . مقدرات آن سال را به اطلاع حضرت مي رسانند.(1)

بعضي مفسران احتمال داده اند منظور از روح گروهي از ملائكه باشد كه ديگر فرشتگان  جز در شب قدر آنان را

نمي بينند.(2)

مقصود از ملائكه ، فرشتگان رحمت است.

پي نوشت ها:

1. بحراني ، البرهان ،چ اول ، تهران ، بنياد بعثت ، 1416 ق ،  ج2، ص471 و ج5، ص714.

2. طبرسي ، جوامع الجامع، مترجمان ،چ دوم ، مشهد ، بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي ، 1377 ش ،  ج6، ص678.

قرآن كريم در آيات متعدد به زوجيت گياهان، بلكه همه اشيا اشاراتي كرده است

. اين آيات عبارتند از:

« و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين». [1]

« و از هر گونه ميوه‌اي در آن [زمين] جفت جفت قرار داد». 

همين مضمون در آيه 52 سوره رحمن و 53 طه آمده است.

« اولم يروا الي الارض كم انبتنا فيها من كل زوج كريم ‌». [2]

«مگر در زمين ننگريسته‌اند كه چقدر در آن از هر گونه جفت‌هاي زيبا رويانيده‌ايم».

همين مضمون در سوره حج /5 ـ لقمان /10 ـ ق/7 ـ طه /53 نيز آمده است.

« سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لايعلمون». [3]

«پاك [خدايي] كه از آنچه زمين مي‌روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمي‌دانند، همه را نر و ماده گردانيده است».

« و من كل شيء خلقنا الزوجين لعلكم تذكرون». [4]

« و از هر چيزي دو گونه [يعني نر و ماده ] آفريديم، ‌اميد كه شما عبرت گيريد».

برخي نيز به اين آيه براي اثبات زوجيت اتم (الكترون و پرتون) استناد كرده‌اند. [5]

آيات فوق را مي‌توان بدين صورت دسته‌بندي كرد كه :‌

گاهي قرآن سخن از زوجيت ميوه‌ها مي‌گويد.

در مرتبه بعدي از زوجيت گياهان مي‌گويد.

در مرتبه بعدي از زوجيت چيزهايي مي‌گويد كه انسان‌ها نمي‌دانند.

در مرتبه بعدي از زوجيت همه اشياي جهان مي‌گويد.

كلمه زوج در لغت به معاني زير مي‌آيد:

الف ـ در حيوانات به هر كدام از نر و ماده‌اي كه قرينه يكديگرند، زوج مي‌گويند.

ب ـ در غير حيوانات به هر كدام از دو چيز قرينه همديگر (مثل يك لنگه كفش)، زوج گويند.

ج ـ به هر چيزي كه مقارن و مشابه ديگري  باشد، زوج گويند.

د ـ به هر چيزي كه مقارن ديگري و متضاد آن باشد، زوج گويند. [6]

انسان تا قرن‌ها گمان مي‌كرد كه مسأله ي زوجيت و وجود جنس نر و ماده فقط در مورد بشر و حيوانات و برخي روييدني ها مثل خرما صادق است، اما كارل لينه (1707 ـ 1787م) گياه‌شناس معروف سوئدي نظريه خود را مبني بر وجود نر و ماده در بين همه گياهان در سال 1731 م ارائه كرد و مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت. [7]

سپس دانشمندان كشف كردند كه ماده از تراكم انرژي به صورت ذرات بي‌نهايت ريزي كه اتم ناميده مي‌شود، تشكيل يافته است. پس از گذشت مدتي مسأله ي زوجيت به همه اشيا سرايت داده شد؛ چرا كه دانشمندان كشف كردند كه واحد ساختماني موجودات يعني اتم از الكترون ها (با بار منفي) و پروتون‌ها (با بار مثبت) تشكيل شده است.

ماكس پلانك فيزيكدان نامي قرن بيستم گفت:« هر جسم مادي مركب است از الكترون‌ها و پروتون‌ها». [8]

هر الكترون با سرعت سرسام‌آوري (000/50) دور در ثانيه) به دور مركز اتم يعني پروتون‌ها مي‌چرخد، البته در اتم ذرات سومي نيز يافت مي‌شود كه بنام نوترون خوانده مي‌شود و از لحاظ بار الكتريكي خنثي است. [9]

فيزيكدانان اخير در دوران اتم ذرات بنيادي ديگري به نام « كوارك» (Quark) كشف كرده‌اند كه ذرات تشكيل دهنده الكترون، نوترون و پروتون هستند و باعث به وجود آمدن بار الكتريكي مثبت ،‌منفي و خنثي در آنها مي‌شود.

تاكنون شش نوع كوارك شناسائي شده است كه دو نوع (D - U) در تشكيل مواد پايدار معمولي نقش مهمي دارند. كوارك U داراي بار الكتريكي مثبت و كوارك D داراي بار الكتريكي منفي است پروتون كه داراي بار مثبت است از دو كوارك U و يك كوارك D تشكيل شده است و از اين طريق حاصل بار آن مثبت مي‌شود.

و بر عكس نوترون داراي دو كوارك D و يك كوارك U بوده و بار آن خنثي است. [10]

 البته زوجيت عمومي همه اشياء  از آيه 49 سوره ذاريات به خوبي استفاده مي‌شود، ولي تطبيق آن بر الكترون و پروتون قطعي نيست، زيرا همان طور كه گذشت امروزه ذرات بنيادين ديگري به نام كوراك‌ها شناخته شده كه داراي بار مثبت و منفي هستند. باز هم نمي‌توان به طور قطعي ادعا كرد كه «زوجين» مذكور در آيه همان كوارك U و D باشد بلكه احتمالاً مي‌توانند اين مطالب (الكترون ـ پروتون ـ‌كوارك‌ها و ....) از مصاديق « زوجين» محسوب شود. همان گونه كه ممكن است اصناف موجودات (شب و روز و ...) نيز از مصاديق آن محسوب شود.

هر چند كه مصداق دقيق « زوجين » در آيه 49سوره ذاريات مشخص نيست، ولي بيان زوجيت عمومي در همه اشياء يكي از اشارات علمي قرآن و راز‌گويي‌ها و اعجاز علمي آن است كه در صدر اسلام كسي از آن اطلاعي نداشته است.

البته هنوز علم به بسياري از زواياي خلقت پي نبرده و ما هم علم كافي نداريم. مهم آن است كه علم تا آن حد كه كشف كرده ، پرده از زوايايي از اين حقيقت علمي كه قرآن بدان اشاره كرده ،برداشته است .

هنوز زوايايي كشف نشده  و به همين دليل ممكن است زوايايي براي ما مبهم يا در تعارض با بيان قرآن باشد ، اما به خواست خدا در آينده با كشف بيشتر ،  اين زوايا هم روشن شده ؛ بشر به  حقيقت علمي ديگري كه قرآن در عصر جاهليت بدان اشاره كرده ،پي خواهد برد.

 كتابي با عنوان "قانون زوجيت عام در قرآن"توسط آقاي سيد عبدالمجيد حسيني زاده نوشته شده كه مطالعه آن مناسب است.

پي نوشت :

1. رعد، آيه3.

2. شعراء، آيه7.

3. يس، آيه36.

4. ذاريات ، آيه49.

5. عبدالرزاق نوفل،‌القرآن و العلم الحديث، ص 156 ـ 157 استدلال ايشان در ادامه مي‌آيد.

6.  راغب اصفهاني، مفردات، بيروت، دار العلم ، 1412 ق ، ص 384.

7. پي‌ير روسو، تاريخ علوم، ترجمه حسن صفاري ، ص 354 و 408 به بعد ، و نيز گودرز نجفي، مطالب شگفت‌انگيز قرآن، ص 57 و نيز مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، اسلاميه، 1374 ش، ج 18، ص 377 ـ 378.

8. ماكس پلانك، تصوير جهان در فيزيك جديد، ترجمه مرتضي صابر ، ص 95.

9. مهندس محمد علي سادات،‌ زنده جاويد و اعجاز قرآن، ص 40/42.

10. دكتر اوبلاكر، فيزيك نوين، ترجمه بهروز بيضاوي ، ص 34 ـ 35.

 

آيه اي در قرآن راجع به كسوف وجود ندارد...

اولا: آيه اي در قرآن راجع به كسوف وجود ندارد و همچنين راجع به خسوف معروف در دنيا آيه اي وجود ندارد ولي خسف قمر (بي نور شدن ماه) كه از نشانه هاي قيامت است در يك آيه آمده است:

يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ -فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ - وَ خَسَفَ الْقَمَرُ - وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ: (1) (لذا) مي‏پرسد قيامت كي خواهد بود- در آن هنگام چشم ها از شدت وحشت به گردش در مي‏آيد.- و ماه بي‏نور گردد. - و خورشيد و ماه يك جا جمع شوند. (لذا) مي‏پرسد قيامت كي خواهد بود.

ثانيا: هدف اصلي از نزول قرآن هدايت مردم است: هدي للناس (2). و پيامبر هم هدايت گر مردم است: للعالمين نذير: (3). و بهره برداري از اين هدايت مخصوص متقين است. و قرآن، كتاب علمي به اصطلاح امروزي نيست، تا بيان تمام علوم و اخبار را از آن انتظار داشته باشيم، اين علوم به عقل خدا دادي بشر واگذار شده است، و اين كه در قرآن آمده «ما قرآن را نازل كرديم تا بيان كننده هر چيز، هدايت گر، رحمت و بشارت دهنده براي مسلمين باشد»؛ (4) مرحوم علامه طباطبائي فرموده: "هر چيزي" كه در اين آيه آمده است، مربوط به هدايت بشر است كه همان معارف حقيقه مربوط به دنيا و آخرت و اخلاق باشد. (5) لذا با بيان اين آيات به اين نتيجه مي رسيم كه لزومي ندارد خداوند همه مسائل علمي و عملي را در قرآن بياورد از اين رو بيان خيلي از امور را به مفسران واقعي قرآن يعني پيامبر و ائمه هدي (ع) واگذاركرده است.

پي نوشت:

1. قيامة (75): آيات 6-9.

2. بقره(?) آيه ???.   

3. فرقان(??) آيه ?.   

4. نحل(??) آيه ??.   

5. طباطبايي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، قم، دار الكتب الاسلاميه

قرآن و روايات كتاب و شرح علوم تجربي نيست تا سؤال شود به نظر قرآن و روايات و عالمان دين منشأ باران کجاست؟
rain

آب يك چرخه اي دارد و با تابيدن آفتاب و وزيدن بادها بر درياها آب بخار مي شود و وارد جو و اتمسفر مي گردد و در بالاي جو كه هوا سرد است و با برخورد با رشته كوه ها كه مثل سد جلوي حركت و پخش شدن بخار را مي گيرند ، متراكم شده و به صورت توده هاي ابر كه در حقيقت بخار متراكم يا دانه هاي ريز آب يا دانه هاي ريز يخ است ، در مي آيد و با سردتر شدن و متراكم تر گرديدن و به هم چسبيدن اين دانه هاي ريز معلق ، وزنشان سنگين شده به صورت باران ، برف يا تگرگ بر زمين مي ريزند.

قرآن و روايات و عالمان دين براي شرح و تبيين اين چرخه نيامده اند تا بگوييم چنين رواياتي داريم يا نه و چقدر معتبرند.

بله در آيات و وروايات در راستاي هدايتگري گاهي به گوشه هايي از اين حقايق اشاراتي شده تا قدرت خدا يا حكمت و علم او نمايانده شود و بشر به شكر و سپاسگزاري ترغيب گردد.

در آيه زير سخن از كوه هاي يخ در آسمان است:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجي‏ سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (1)

آيا نديدي كه خداوند ابرهايي را به آرامي مي‏راند، سپس ميان آنها پيوند مي‏دهد، و بعد آن را متراكم مي‏سازد؟! در اين حال، دانه‏هاي باران را مي‏بيني كه از لابه‏لاي آن خارج مي‏شود و از آسمان- از كوه‏هايي كه در آن است [ابرهايي كه همچون كوه‏ها انباشته شده‏اند]- دانه‏هاي تگرگ نازل مي‏كند، و هر كس را بخواهد بوسيله آن زيان مي‏رساند، و از هر كس بخواهد اين زيان را برطرف مي‏كند نزديك است درخشندگي برق آن (ابرها) چشمها را ببرد!

در آياتي نيز چرخه بالا به اجمال بيان شده است:

وَ هُوَ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّي إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتي‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (2)

او كسي است كه بادها را بشارت دهنده در پيشاپيش (باران) رحمتش مي‏فرستد تا ابرهاي سنگين‏بار را (بر دوش) كشند (سپس) ما آنها را به سوي زمينهاي مرده مي‏فرستيم و به وسيله آنها، آب (حياتبخش) را نازل مي‏كنيم و با آن، از هر گونه ميوه‏اي (از خاك تيره) بيرون مي‏آوريم اين گونه (كه زمينهاي مرده را زنده كرديم،) مردگان را (نيز در قيامت) زنده مي‏كنيم، شايد (با توجه به اين مثال) متذكّر شويد.

اللَّهُ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (3)

خداوند همان كسي است كه بادها را مي‏فرستد تا ابرهايي را به حركت در آورند، سپس آنها را در پهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مي‏گستراند و متراكم مي‏سازد در اين هنگام دانه‏هاي باران را مي‏بيني كه از لا به لاي آن خارج مي‏شود، هنگامي كه اين (باران حياتبخش) را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مي‏رساند، ناگهان خوشحال مي‏شوند .

در روايتي آمده كه مأمون عباسي روزي باز شكاري خود را به شكار فرستاد كه ناگاه باز با ماهي كوچكي در منقار بازگشت و او كه با ديدن آن ماهي در آن بيابان خشك و بي آب تعجب كرده بود ، آن را در آستين خود پنهان كرد و به محضر امام جواد كه در سن كودكي بود ، رسيد و پرسيد كه در دست او چيست و امام جواب داد كه ابر ( و باد) وقت آب برداشتن از دريا ماهي ريزه با آب برداشته و در وقت افتادن آن ماهي (با آرام شدن باد)، باز ملك آن را در هوا ربوده و صيد خود كرده است. (4)

بنا بر اين آب درياها از آب آسمان است كه بر زمين مي بارد و جاري مي شود و به درياها مي ريزد و آب آسمان ها از درياها است كه در اثر تابش آفتاب و وزيدن باد ها به آسمان بالا مي رود و اين چرخه پيوسته ادامه دارد.

پي نوشت ها:

1. نور (24) آيه 43.

2. اعراف (7) آيه 57.

3. روم (30) آيه 48.

4. علي بن طيفور بسطامي، منهاج النجاح في ترجمه مفتاح الفلاح، تهران، حكمت، 1384 ش، ص 275.

آيات زيادي از قرآن درباره عجايب جهان و موجودات مي باشد

زيرا اين قرآن در زماني نازل شد كه بشر هنوز به راز و رمز هاي بسياري در خلقت آگاهي نيافته بود و اين آيات در جامعه اي نازل شد كه از قافله علم و تمدن زمان بسيار عقب و تقريبا در جاهليت مطلق بودند. در آن زمان و در چنان جامعه اي قرآن راز و رمز هاي بسياري از خلقت را بيان كرد كه جز خداي عالم مطلق را بدان راه نبود.

آياتي كه بر نيروي جاذبه دلالت دارند كه مثل ستون هاي نامرئي جهان را بر اين نظم و ترتيب نگه داشته است:

اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها(1)

خدا همان كسي است كه آسمانها را، بدون ستونهايي كه براي شما ديدني باشد، برافراشت.

آياتي كه بر زوجيت گياهان و حيوانات و زوجيت عمومي موجودات دلالت دارد:

وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فيها زَوْجَيْن (2)

و در آن از تمام ميوه‏ها دو جفت آفريد.

وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْن(3)

و از هر چيز دو جفت آفريديم، شايد متذكّر شويد!

آياتي كه بادها را لقاح دهنده گياهان و درخت ها و ابرها مي شمارد:

وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ (4)

ما بادها را براي بارور ساختن (ابرها و گياهان) فرستاديم.

و آيات فراوان ديگر كه با مراجعه به معجزات علمي قرآن در اينترنت مي توانيد موارد بيشتري ببينيد.

پي نوشت ها:

1. رعد (13) آيه 2.

2. همان آيه 3.

3. ذاريات (51) آيه 49.

4. حجر (15) آيه 22.

چنانكه در تفسير نمونه آمده درباره اينكه كلمه «ماء» (آب) در آيه مورد بحث (1)اشاره به چه آبي است در ميان مفسران گفتگو است، و سه تفسير براي آن ذكر شده است:

1- منظور آب نطفه است، بسياري از مفسران اين تفسير را انتخاب كرده ‏اند، و در بعضي از روايات نيز به آن اشاره شده است.

مشكلي كه در اين تفسير وجود دارد اين است كه همه جنبندگان از آب نطفه به وجود نمي‏ آيند، زيرا حيوانات تك سلولي و بعضي ديگر از حيوانات كه مصداق جنبنده (دابه) هستند، از طريق تقسيم سلولها به وجود مي‏ آيند نه از نطفه مگر اينكه گفته شود حكم بالا جنبه نوعي دارد نه عمومي.

 2- ديگر اينكه منظور پيدايش نخستين موجود است، زيرا هم طبق بعضي از روايات اسلامي اولين موجودي را كه خدا آفريده آب بوده و انسانها را بعدا از آن آب آفريد و هم طبق فرضيه ‏هاي علمي جديد نخستين جوانه حيات در درياها ظاهر شده، و اين پديده قبل از همه جا بر اعماق يا كنار درياها حاكم شده است.

3- آخرين تفسير اين است كه منظور از خلقت موجودات زنده از آب اين است كه در حال حاضر آب ماده اصلي آنها را تشكيل مي‏دهد و قسمت عمده ساختمان آنها آب است و بدون آب هيچ موجود زنده‏اي نمي‏تواند به حيات خود ادامه دهد.

البته اين تفسيرها منافاتي با هم ندارند. اما در عين حال تفسير اول و دوم صحيح تر به نظر مي‏رسد.(2)

پي نوشت ها:

1. «وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماء» (نور(24) آيه 45) «و خداوند هر جنبنده‏اي را از آبي آفريده».

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏14، ص 508

 

بر كسي پوشيده نيست كه انسان اشرف موجودات در عالم خلقت و...

بر كسي پوشيده نيست كه انسان اشرف موجودات در عالم خلقت و زيباترين هنجار نظام آفرينش است. همو كه وقتي گل خلقتش به استواء رسيد و به نفخ روح جان گرفت، خالقش خود را ستود:

"فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ"(1)

پس بزرگ است خدايي كه بهترين آفرينندگان است.

اين آيه خود گواه عظمت وجودي انسان است كه از همه جهت بر ديگر موجودات برتري دارد و اين برتري در همه ابعاد خود را نشان داده است و محور آن عقل،شعور،اداراك و نحوه خاص زيستن است.

جداي از اين نكته، اين مطلب قابل ذكر است كه علاوه بر انسان، هر موجودي در عالم آفرينش از نوعي درك غريزي برخوردار است كه اين درك شامل جمادات نيزمي شود.

در كتاب خدا اين تعبير وجود دارد كه:

"وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ"(2)

يعني:

هيچ موجودي نيست مگر اين كه خداوند را تسبيح مي ‏كند،ولي شما  ذكر و تسبيح آن ها را درك نمي‏ كنيد.

با اندك دقتي به معناي اين آيه شريفه مي فهميم كه همه موجودات الهي داراي درك و شعورند و  خداي را به اندازه فهمي كه دارند تسبيح يا به نوعي عبادت مي كنند.  اين، نشان دهنده داشتن نوعي معرفت و شعور است و گرنه تسبيح كردن معنايي ندارد. اما نحوه ادراك ديگر موجودات نزد ما قابل درك نيست.

بنا براين، همه موجودات عالم به خصوص حيوانات و گياهان داراي مراتبي از درك و شعورند، نطق و بيان دارند و با يكديگر معاني و مقاصد را منتقل مي نمايند كه آن چه در داستان مربوط به حضرت سليمان(ع) اتفاق افتاد از اين نوع بود. چون حضرت به زبان حيوانات آشنا بود، متوجه شد كه رئيس مورچگان راجع به سليمان و لشكرش به مورچه هاي تحت فرمانش خبر داده كه از جلو لشگر سليمان فرار كنيد. هر كس ديگري نيز مثل حضرت بود اين زبان حيوانات را درك مي كرد.

اما اين مطلب كه مورچه ها چگونه به اين آگاهي رسيدند يا رييس آن ها از كجا شخص سليمان را مي شناخته،قابل تحليل نيست.

علاوه، آمدن هدهد به منطقه سبا و يمن و همراه داشتن خبرهاي هيجان‏ انگيز براي حضرت سليمان، از اين دست است.

و اما جداي از همه اين مطالب، مي دانيم كه همه حيوانات داراي نوعي غريزه ناخود آگاه هنگام مواجهه با خطر مي باشند. مثلا گوسفندي كه هرگز گرگي را نديده به محض روبرو شدن از آن مي گريزد و اين ترس كاملا غريزي است و اگر كسي زبان حيوان را بداند، از نهاد او با خبر مي شود كه حيوان حتي ممكن است حرف بزند و ديگران را از خطري كه در كمين اوست با خبر كند.

اما اين مطلب موجب نمي شود كه ميان فهم آن ها و فهم انساني ارتباطي بر قرار كنيم يا كه دچار شبهه شويم و بايد بدانيم كه حيوان همواره در پايين ترين مرحله درك و شعور قرار دارد.

پي نوشت ها:

1. مومنون(23) آيه  14.

2. اسراء(17) آيه 44.

مدت آفرينش آسمان ها و زمين (يعني مجموعه خلقت) شش روز است

مدت آفرينش آسمان ها و زمين (يعني مجموعه خلقت) شش روز است. در آياتي كه در نامه آورده ايد ، به صراحت آمده است. در چهار آيه تصريح دارد كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريديم و در سه آيه ديگر تصريح دارد كه آسمان ها و زمين و آنچه بين آن دو است، در شش روز آفريده شده است. 

بيان آيات سه آيه دوم تفصيل  بيان چهار آيه اول است كه مقداري اجمال و كلي گويي داشت . اين هفت آيه در اين كه جهان خلقت در شش روز آفريده شده ، صراحت دارد و بحثي در آن نيست.

در آيه 9-12فصلت جريان خلقت با تفصيل بيشتري بيان شده:

زمين را در دو روز خلق كرديم ... و لنگرها(كوه ها)را در آن قرار داديم . روزي ها را در چهار روز تقدير كرديم ... آسمان هاي هفتگانه را در دو روز آفريديم.

بعضي گمان كرده اند در آيات فصلت مجموع زمان خلقت 8 روز است ، در حالي كه صحيح نيست، زيرا:

ممكن است آن جا كه مي‏گويد" اربعه ايام" (چهار روز) منظور تتمه چهار روز است، به اين ترتيب كه در دو روز اول از  چهار روز، زمين آفريده شد . در دو روز بعد ساير خصوصيات زمين(تقدير اقوات و جعل رواسي و...) . خلقت آسمان ها نيز در دو روز كه مجموعا شش روز (شش دوران) مي‏شود.

نظير اين تعبير در زبان عرب و تعبيرات فارسي نيز وجود دارد كه  گفته مي‏شود:فرض كنيد از قم تا مكه ده روز راه باشد و از مكه تا مدينه هم پنج روز در مقام بيان گفته ميشود  از قم تا مكه ده روز طول مي‏كشد و از مكه تا مدينه پانزده روز( يعني ده روز قم تامكه را در قسمت دوم هم ذكر كرد )  (1)

 از آن جا كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مي‏كنند و قرينه يكديگر مي‏شوند، تفسير بالا  قابل قبول است ،چون تصريح آيات ديگر بر اين كه خلقت آسمان ها و زمين در شش روز بوده، قرينه مي شود كه منظور از چهار روز در اين جا، تتمه چهار روزي است كه دو روزش صرف خلقت زمين شده است، نه اين كه چهار روز غير از دو روز اول  (2)

ممكن است اربعه ايام (چهار روز) مربوط به خلقت نباشد ، بلكه اشاره به فصول چهارگانه سال باشد، كه مبدء پيدايش ارزاق و پرورش مواد غذايي انسان ها و حيوانات است چون نفرموده خلق كرديم بلكه فرموده قدر فيها اربعه ايام .(3)

بنا بر اين زمين در دو روز خلق شده و  در دو روز براي سكونت آماده گرديده ، دو روز هم صرف خلقت آسمان ها شده ، مجموع مي شود  شش روزي كه در آيات ديگر بدان تصريح شده است.

منظور از روز هم دوره زماني به هم پيوسته مي باشد همچنان كه وقتي مي گوييم:" زندگي و زمانه براي تو دو روز است، رزوي كه به سود توست و روزي كه به ضرر توست"، منظور از روز دوره و برهه زماني مي باشد نه از طلوع آفتاب يا طلوع فجر تا غروب آفتاب و تاريك شدن هوا.

پي نوشت ها:

1. طبق اين تفسير آيه تقديري دارد ، به اين صورت : قدر فيها اقواتها في تتمه اربعه ايام و يا به تعبيري كه در تفسير كشاف آمده :كل ذلك في اربعه ايام‏.

2.حديثي نيز  به اين مضمون در تفسير علي بن ابراهيم  آمده است‏.

3.ترجمه الميزان ، ج10،ص224.

صفحه‌ها