معارف قرآن

خداوند قادر و عالم و داناي مطلق است. نه به ياور احتياج دارد و نه براي اراده اش مانعي است

خداوند قادر و عالم و داناي مطلق است. نه به ياور احتياج دارد و نه براي اراده اش مانعي است و نه براي امر، احتياج به فكر و تامل دارد. زيرا همه چيز در محضر او حاضر است و بر همه چيز احاطه دارد، با توجه به اين مقدمات، هر گاه اراده كند، به محض اراده و امر بر ايجاد،موجود مي شود  حتي اينكه فرموده:" إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ"، از باب تنگناي لفظ است وگرنه خدا وقتي وجود چيزي را اراده كند، به صرف اراده، ايجاد مي شود و ديگر احتايج به گفتن لفظ "كن" نيست.

اين از جهت اراده خدا، اما عوالم وجود هر كدام اقتضاءات و ظرفيت هايي دارند، از جمله عالم ماده كه ظرفيت آني و دفعي در آن نيست. وجود يافتن موجود به تدريج و زمان نيازمند است. اين نياز به تدريج، در امر ايجادي خدا نيست ،بلكه در وجود يافتن موجود است، زيرا اگر وجود يافتن آن در ظرف زمان و مكان و تدريج  نباشد، ديگر مادي و مربوط به اين جهان نيست، بلكه غير مادي و مربوط به جهان هاي ديگر است. بنا بر اين هر موجودي از جهت ارتباطش با خدا محتاج ايجاد است كه آني است  حتي گفتن آني غلط است، زيرا "آن" يك مدت بسيار كوتاه است، در حالي كه در اراده ايجادي خدا زمان حتي بسيار كوتاه و لحظه هم دخيل نيست.

 اراده خدا همان و ايجاد شدن همان، اما وجه دوم مربوط به وجود يافتن و قبول وجود توسط او است كه متناسب با ظرفيتش مي باشد. موجودات اين جهان ظرفيت وجود يافتن دفعي ندارند. بايد در ظرف تدريج وجود يابند. اگر ظرف زمان و مكان را از آنان بگيريم، ديگر دنيايي نيستند.

در  دنيا اراده خدا بر اين قرار گرفته كه موجود شدن از طريق اسباب و مسببات و آماده شدن شرايط و لوازم باشد. تدريج يعني سامان يافتن اين شرايط و لوازم در ظرف زمان تا وجود پيدا شود. به همين جهت فرموده اند: خدا ابا دارد از اين كه اشيا را جز بر مدار اسباب جاري كند.(1)

بنا بر اين سنت خدا در  دنيا اين است كه هر چيزي از مجراي طبيعي و از طريق سبب خود ايجاد شود و خلقت خارج از اين نظام نباشد.(مگر در موارد محدود براي نشان دادن قدرت خود و پيامبران و...).

مساله بعد اين كه  آفرينش اگر در يك لحظه مي‏بود، كمتر مي‏توانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند، اما هنگامي كه در مراحل مختلف، و چهره‏هاي گوناگون، طبق برنامه‏هاي منظم و حساب شده، انجام گيرد، دليل روشنتري براي شناسايي آفريدگار خواهد بود، في المثل اگر نطفه آدمي در يك لحظه تبديل به نوزاد كامل مي‏شد، آن قدر نمي‏توانست عظمت خلقت را بازگو كند، اما هنگامي كه در طي 9 ماه، هر روز در مرحله‏اي، و هر ماه به شكلي، ظهور و بروز كند مي‏تواند به تعداد مراحلي كه پيموده است نشانه‏هاي تازه‏اي از عظمت آفريدگار بدست (2)

براي اطلاع بيش تر به ترجمه الميزان، ج‏1، ص 394 و ج‏17، ص: 173-170 مراجعه كنيد.

پي نوشت:

1. كليني، كافي، پنجم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش، ج1، ص183.(ابي الله ان يجري الاشياء الا باسباب).

2. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ج 6، ص 203.

غالبا اين گونه است و اول آسمانها و بعد زمين آمده است

ولي هميشگي نيست و در مواردي هم زمين مقدم است مثلا:

تَنْزيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلي‏ (1)

يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (2)

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ (3)

اما شايد اين كه غالبا در اعلام خلقت و ابداع و علم به محتواي آنها و ... اول آسمانها و بعد زمين ذكر شده، از اين جهت باشد كه خلقت آسمانها و ابداع آنها و نگهداري آنها از لغزش و در هم ريختن و ... از نظر ما آدميان سخت تر باشد و خداوند در معرفي خود و بيان قدرتش در خلقت و ابداع و حفظ و نگهداري و ... اول سخت تر از نظر ما را بيان مي كند تا آموزنده تر باشد.

پي نوشت ها:

1. طه (20) آيه 4.

2. ابراهيم (14) آيه 48.

3. زمر (39) آيه 67.  

بحث از آفرينش جهان در شش روز در آيات 154اعراف, 3يونس, 7هود, 59فرقان, 4سجده و 38ق آمده است .

كلمه يوم در قرآن همه جا به معناي روز (شبانه روز معمولي ) نيست , بلكه به معناي دوران نيز به كار رفته است ( مانند يوم القيامه - يوم الدين - ) خواه اين دوران يك سال, صدسال, ميليون و يا ميليارد‌ها سال باشد. همان گونه كه در يكي از آيات مي‌خوانيم: «يك روز در نزد پروردگارت، مانند هزار سال است كه مي‌شماريد.» (1)

باعنايت به معناي ديگر (يوم ) مي‌توانيم بگوييم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران  متوالي آفريده است، گرچه اين دوران ميليارد‌ها سال طول كشيده باشد.

علم امروز مي‌گويد : ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنوني درآمد.

ممكن است دوران‌هاي شش گانه را به ترتيب ذيل بيان كرد:

1ـ روزي همه جهان به صورت توده گازي بود كه بعد در اثر گردش به دور خود از هم جدا گرديد و كرات آسماني تشكيل شد;

2ـ كرات تدريجاً به صورت توده مذاب نوراني , يا سرد و قابل سكونت درآمد; يعني كرات نخست همه با هم بودند و در مقطعي از هم جدا شدند;

3- دور بعد منظومه شمسي تشكيل يافت و زمين از خورشيد جدا شد;

4- در مرحله ديگر زمين سرد شد و آماده حيات گرديد;

5- مقطع ديگر گياهان و درختان در زمين آشكار شدند;

6- سرانجام حيوانات و انسان در روي زمين پديدار شدند.(2)

پي‌نوشت‌ها:

1.  حج (22)، آيه 47

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج6، ص 202 - 200.

 

در دو آيه از قرآن به اين مطلب اشاره شده است:

1 - هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ

اوست كه همه چيزهايي را كه در روي زمين است برايتان بيافريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزي آگاه است.(1)

2- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

رام شما ساخت آنچه در آسمان هاست و آن چه در زمين است. همه از آن اوست. در اين براي متفكران عبرت هاست.(2)

پي نوشت ها:

1. سوره بقرة، آيه 29.

2. سوره جاثية، آيه 13.

منظور از "انس" انسان ها و نسل آدم عليه السلام مي باشد

منظور از جن هم مخلوقات ديگري هستند كه اطلاعات ما نسبت به آن ها محدود مي باشد.

در تفسير نمونه آمده:

در مورد جن اطلاعات ما بنا بر قرآن و روايات به شرح زير است:

"جن" چنان كه از مفهوم لغوي اين كلمه به دست مي‏ آيد ، موجودي است ناپيدا كه مشخصات زيادي در قرآن براي او ذكر شده، از جمله اينكه:

1- موجودي است كه از شعله آتش آفريده شده، بر خلاف انسان كه از خاك آفريده شده است :

وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ؛(1)

 جنّ را از شعله‏ هاي مختلط و متحرّك آتش خلق كرد.

2- داراي علم و ادراك و تشخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است (آيات مختلف سوره جن).

3- داراي تكليف و مسئوليت است (آيات سوره جن و سوره الرحمن).

4- گروهي از آن ها مؤمن صالح و گروهي كافرند:

وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ (2)؛

ميان ما، افرادي صالح و افرادي غير صالحند.

5-  داراي حشر و نشر و معادند:

أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (3)؛

ظالمان آتشگيره و هيزم دوزخند!

6- آن ها قدرت نفوذ در آسمان ها و خبرگيري و استراق سمع داشتند، و بعدا ممنوع شدند :

وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (4)؛

پيش از اين به استراق سمع در آسمان ها مي‏نشستيم. امّا اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند، شهابي را در كمين خود مي‏يابد.

7- آن ها با بعضي انسان ها ارتباط برقرار مي‏كردند . با آگاهي محدودي كه نسبت به بعضي از اسرار نهاني داشتند ، به اغواي انسان ها مي‏پرداختند:

وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً (5)؛

 مرداني از بشر به مرداني از جنّ پناه مي‏بردند، و آن ها سبب افزايش گمراهي و طغيان شان مي‏شدند!

8-  افرادي يافت مي‏شوند كه از قدرت زيادي برخوردارند، همان گونه كه در ميان انسان ها نيز چنين است :

قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ ؛(6)

يكي از گردنكشان جن به سليمان گفت : تخت ملكه سبا را پيش از آن كه از جاي برخيزي، از سرزمين او به اين جا مي‏آورم!       

9- آن ها قدرت بر انجام بعضي كارهاي مورد نياز انسان دارند :

وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ... يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ ؛(7)

گروهي از جن پيش روي سليمان به اذن پروردگار كار مي‏كردند، و براي او معبدها، تمثال ها، و ظروف بزرگ غذا تهيه مي‏كردند.

10- خلقت آن ها  روي زمين قبل از خلقت انسان ها بوده است :

وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ ُ مِنْ نارِ السَّمُوم؛(8)

 جن را پيش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق كرديم.

 از آيات قرآن به خوبي استفاده مي‏شود كه بر خلاف آنچه در افواه مردم عوام مشهور است و آن ها را" از ما بهتران" مي‏دانند، انسان نوعي است برتر از آن ها، به دليل اينكه تمام پيامبران الهي از انسان ها برگزيده شدند . آن ها به پيامبر اسلام كه از نوع بشر بود، ايمان آوردند، و از او تبعيت كردند. اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان كه بنا به تصريح قرآن آن روز از بزرگان طايفه جن بود. (9) دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن مي‏باشد.

تا اين جا سخن از مطالبي بود كه از قرآن مجيد در باره اين موجود ناپيدا استفاده مي‏شود كه خالي از هر گونه خرافه و مسائل غير علمي است، ولي مي‏دانيم مردم عوام و ناآگاه خرافات زيادي در باره اين موجود ساخته‏اند كه با عقل و منطق جور نمي‏آيد،  به همين جهت يك چهره خرافي و غير منطقي به اين موجود داده كه وقتي كلمه جن گفته مي‏شود ،مشتي خرافات  با آن تداعي مي‏شود، از جمله اينكه آن ها را با اشكال غريب و عجيب و وحشتناك، و موجوداتي دم دار و سم دار، موذي و پر آزار، كينه‏توز و بد رفتار كه ممكن است از ريختن يك ظرف آب داغ در يك نقطه خالي، خانه‏هايي را به آتش كشند! و موهومات                   

ديگري از اين قبيل مي شناسند.

اگر موضوع وجود جن از خرافات پيراسته شود، اصل مطلب كاملا قابل قبول است، چرا كه هيچ دليلي بر انحصار موجودات زنده به آنچه ما مي‏بينيم، نداريم. علما و دانشمندان علوم طبيعي مي‏گويند: موجوداتي را كه انسان با حواس خود مي‏تواند درك كند، در برابر موجوداتي كه با حواس قابل درك نيستند ، ناچيز است.

تا اين اواخر كه موجودات زنده ذره بيني كشف نشده بود، كسي باور نمي‏كرد كه در يك قطره آب، يا يك قطره خون، هزاران هزار موجود زنده باشد كه انسان قدرت ديد آن ها را نداشته باشد.

 نيز دانشمندان مي‏گويند: چشم ما رنگ هاي محدودي را مي‏بيند. گوش ما امواج صوتي محدودي را مي‏شنود. رنگ ها و صداهايي كه با چشم و گوش ما قابل درك نيست ، بسيار بيش از آن است كه قابل درك است.

وقتي وضع جهان، چنين باشد ، چه جاي تعجب كه انواع موجودات زنده‏اي در اين عالم وجود داشته باشند كه ما نتوانيم با حواس خود آن ها را درك كنيم. وقتي فجر صادقي مانند پيامبر اسلام  از آن خبر دهد، چرا نپذيريم؟ (10)

جنيان اعم از مؤمن و كافر در عالم خودشان هستند و به عالم ما كار ندارند. آري بعضي انسان هاي كافر و شرور با يادگرفتن راه و رسم ارتباط با جنيان ، جنيان شرور را به خدمت مي گيرند . كارهايي به ضرر مؤمنان انجام مي دهند . راه در امان ماندن از شر اين افراد هم ، ايمان و تقوا و توكل و پناه بردن به خدا است . اگر كسي به خدا پناه ببرد و در امان خدا واقع شود، هيچ موجودي را توان ضربه زدن به او نيست، مگر اين كه  خدا براي فتنه و امتحان اجازه دهد . در اين صورت به اراده خدا واقع مي گردد تا ما را بيازمايد . بايد ببينيم در آن صحنه تكليف مان چيست و بدان عمل كنيم تا سربلند بيرون آييم.

پي نوشت ها:

1.  رحمن(55) آيه 15.

2. جن (72) آيه 11.

3. همان، آيه 15.

4. همان ، آيه 9.

5. همان ، آيه 6.

6. همان ، آيه 39.

7. سبا (34) آيه  12- 13.

8. حجر (15) آيه  27.

9. كهف (18) آيه 50.

10. مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ،چ اول ، تهران ، اسلاميه ، 1374 ش ،  ج25 ، ص 154-158.

هم كيد شيطان قوي است و هم كيد زنان

پرسشگر گرامي هم كيد شيطان قوي است و هم كيد زنان زيرا هر دو انسان را وسوسه مي كنند و به گناه و انحراف مي خوانند و بسياري را گمراه كرده و مي كنند و در عين حال كيد هر دو هم نسبت به انسان مؤمن ضعيف است زيرا مؤمن به ريسمان محكم خدا چنگ زده و در كنف حمايت خدا قرار گرفته است و خدا مدافع او شده و كيد شيطان و زنان براي گمراه كردن او ضعيف و بي اثر است:

الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً (1)

كساني كه ايمان دارند، در راه خدا پيكار مي‏كنند و آنها كه كافرند، در راه طاغوت [بت و افراد طغيانگر]. پس شما با ياران شيطان، پيكار كنيد! (و از آنها نهراسيد!) زيرا كه نقشه شيطان، (همانند قدرتش) ضعيف است.

البته با توجه به جاذبه عميق جنسي كه در زنان بخصوص زيبارويان هست و با توجه به فتاني و طنازي فوق العاده آنها و كيد و مكرهاي آنان در دلربايي ، معلوم است كه اين فتنه گري و مكر عظيم بوده و بسياري از انسان ها را به زمين مي زند و به همين جهت مي بينيم كه وقتي يوسف صديق با فتنه گري زنان درباري و فتاني و طنازي آنان روبرو مي شود كه هر كدام با هزار عشوه و ناز او را به خود فرامي خواند ، دست نياز به آستان بي نياز بلند كرده و در نهايت عجز و ناتواني عرض مي كند:

إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلين (2)

و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگرداني، بسوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.

اما اين كه بعضي گفته اند خداوند كيد شيطان را ضعيف شمرده و كيد زنان را عظيم و ...(3) ؛ حرف متيني نيست زيرا اولا كيد شيطان نسبت به مؤمنان ضعيف است چون به خدا پناه برده اند نه اين كه اصالتا و نسبت به همه انسان ها ضعيف باشد كه اگر ضعيف بود اين همه افراد را به دنبال خود نمي كشيد و اين همه خدا هشدار نمي داد!

دوم اين كه جمله "كيد شما عظيم است" سخن عزيز است كه خدا هم آن را نفي نكرده و با نفي نكردن تاييدش نموده است اما اين عظيم بودن كه درست هم هست در قياس با مكر شيطان نيست بلكه اگر قياسي باشد نسبت به مكر مردان است. مردان معمولا با قدرت ، اراده خود را پيش مي برند ولي زنان كه قدرت جسمي ندارند با كيد و مكر و فتاني و طنازي و ... كار خود را پيش مي برند و مكر زنان در قياس با مكر مردان عظيم است نه در قياس با مكر شيطان  زيرا مكر شيطان شامل مكر زنان هم هست زيرا مكر زنان فرعي از مكر شيطان است و زنان از بهترين دام هاي شيطانند.

بنا بر اين عظيم شمردن مكر زنان به معناي بزرگتر بودن مكر آنان از مكر شيطان نيست .

دقت داشته باشيد بزرگ بودن كيد زنان به معناي بد بودن جنس زن و شر بودن خلقت آنان نيست 

پي نوشت ها:

1. نساء (4) آيه 76. 

2. يوسف (12) آيه 33.

3. فيض كاشاني ، اصفي ، قم ، دفتر تبليغات اسلامي ، 1418 ق ، ج 1 ، ص 568 ؛ ميبدي ، كشف الاسرار ، تهران ، امير كبير ، 1351 ش ، ج 5 ، ص 53 ؛ و ...

 

رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطين

آيه 97 سوره مؤمنون به شرح زير است:

رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطين

پروردگارا! از وسوسه‏ هاي شياطين به تو پناه مي‏برم!

همزات شيطان به معناي دفع او به سوي گناهان از راه گمراه كردن است. در تفسير قمي از امام عسكري (ع) نقل كرده كه فرمود همزه شيطان آن وسوسه ‏هايي است كه در دلت مي‏ اندازد (1).

در اين دو آيه پيامبرش (ص) را دستور مي‏دهد كه از اغواي شيطانها به پروردگار خود پناه ببرد و از اينكه شيطانها نزدش حاضر شوند به آن درگاه ملتجي شود و در اين تعبير اشاره‏اي هم به اين معنا هست كه شرك و تكذيب مشركين هم از همان همزات شيطانها، و احاطه و حضور آنها است.(2)

بنا بر اين همزات شياطين يعني وسوسه هايي كه شيطان به قلب انسان ها مي اندازد تا او را از توحيد و باور به خدا دور كرده و به شرك و گناه سوق دهد.

دعاي براي مهر و محبت و توسل و نذر براي اين كه محبت كسي (اگرنامحرم نباشد ) را جلب كند ، جايز است و منعي ندارد ولي نبايد به هر دستور غير معتبري عمل كرد و بايد با عبادت و نماز و نياز و ... از خدا محبت بندگانش را خواست.

يك نكته هم اين كه اگر كسي بخواهد محبوب خدا، اولياي خدا و بندگان مؤمن خدا شود، خوب است اما اگر بخواهد محبوب گناهكاران و ظالمان شود، اين مصداق همان وسوسه شيطان است كه به شرك باز مي گردد.

متوسل شدن به اين باطل كننده هاي سحر و جادو كه اعتبار شرعي ندارند و از امامان نرسيده اند و مؤثر دانستن آنها هم از همين وسوسه ها است كه غير خدا را مؤثر مي شمارد . سحر و جادويي اگر باشد ، باطل كننده اش فقط پناه بردن به خدا است و با تلاوت قرآن و عبادت و بندگي مي توان همه سحر و جادو ها را باطل كرد و دعاهايي كه در منابع معتبر از امامان رسيده و مؤثر دانستن غير اينها از اين اوراد و دستورهايي بي اعتباري كه داده مي شود ، از وسوسه هاي شيطان است.

پي نوشت ها:

1. علي بن ابراهيم، تفسير قمي، قم، دار الكتاب، 1367 ش ، ج 2، ص 93.

2. طباطبايي، الميزان، ترجمه، قم، انتشارات اسلامي، 1367 ش، ج 15، ص 93. 

انسان ها يا عبد و برده شيطانند و یا مومن به خدای بزرگ هستند

انسان ها يا عبد و برده شيطان هستند و بلكه خود، شيطان بزرگي شده اند كه مشركان و كافران و امامان كفر گشته اند(1) يا به خدا ايمان آورده، ولي هنوز گاهي پيرو نفس و شيطان مي شوند(2) و جمعي هستند كه بر ايمان فطري و ايمان وحياني پاي فشرده و از خلوص قلب به خدا پناه برده و از خداوند كمك طلبيده اند تا آنان را از لغزيدن به دام شيطان و هوا و هوس باز بدارد و خداوند هم آنان را در پناه خود گرفته و نوراني ساخته و طبيعي است كه نه شيطان به گمراه كردن چنين كساني طمع دارد و نه آنان به غير خدا توجهي دارند.(3) مخلصين فقط پيامبر و امامان نيستند. البته آنان به بالاترين درجه ايمان و اخلاص رسيده اند. ولي امروز هم هر كس بر ايمان فطري و ايمان وحياني پاي بفشرد و مطيع امر خدا باشد و خود را به خدا بسپارد و در كنف حمايت خدا قرار گيرد، خدا او را پناه داده و از او دفاع مي كند و شيطان از او نااميد مي گردد.

اما مؤمناني كه گاهي توسط شيطان به زمين زده مي شوند، چنانچه توبه كنند و از شيطان روگردانده و به خدا متوجه شوند، خداوند آنان را مي پذيرد و كمك مي كند.(4) و با توجه به توبه انسانهاي، شيطان در گمراه گري غالب انسان ها شكست خورده است. زيرا غالب آنها بر درجاتي از ايمان بوده و از بسياري از لغزش هاي خود توبه كرده و رنگ بندگي خدا بر رنگ بندگي شيطان در آنها غلبه دارد. اگر شيطان مي توانست غالب انسانها را به بردگي گرفته و بر بردگي خود از اين دنيا ببرد، آن گاه پيروز شده بود.

پي نوشت ها:

1. توبه(9) آيه 12؛ قصص(28) آيه 41.

2. آل عمران(3) آيه 155.

3. حجر(15) آيه 40؛ يوسف(12) آيه 24.

4. ر. ك: آيات توبه از جمله: مريم(19) آيه60؛ فرقان(25) آيه70. 

چون شياطين از مرحله مادّي بودن بيرون بوده و از ملكوت سفلي هستند...

خداي متعال فرمود:

"يا بَني‏ آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ"(1)

اي فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد، هم چنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون راند، لباس از تنشان كند تا شرمگاه شان را به ايشان بنماياند. او و قبيله‏ اش از جايي كه آن ها را نمي ‏بينيد شما را مي ‏بينند. ما شيطان ها را دوستان كساني قرار داديم كه ايمان نمي ‏آورند.

بعضي از مفسرين به اين موضوع كه چرا انسان ها نمي توانند شيطان را مشاهده كنند پرداخته و نوشته اند:

چون شياطين از مرحله مادّي بودن بيرون بوده و از ملكوت سفلي هستند، قهرا داراي جسم لطيفي بوده، و از محيط مادّي بيرون اند، از اين لحاظ آن ها اشراف به موجودات مادّي و انسان ها داشته، و انسان ها اشراف و إحاطه به آن ها ندارند.(2)اين خاصيت اجسام لطيف است كه بر موجودات غير از خود مي توانند احاطه صوري و تصويري داشته و حتي در بعضي از مواقع  به نوعي تصرف كنند.

شيطان از طايفه جنيان و از ماده آتش كه جسمي لطيف دارد خلق شده است و همين دليل مي شود كه اين نوع موجود از ديواره هاي مادي و اجسام ديگر كه از لطافت كمتري برخوردارند يا اصلا لطيف نيستند عبور كنند و بر آن ها سيطره يابند.

با اين حال اين موضوع كه انسان ها قادر به ديدن شيطان ها نيستند ممكن است در مورد پيامبران و اولياء الهي فرق كند و ايشان به دليل قدرت احاطه اي كه خداي متعال در وجود آن ها قرار داده بتوانند به راحتي شيطان يا شياطين را با چشم سر ببينند آن گونه كه در ماجراي مربوط به حضرت ابراهيم(ع) بيان شده است. 

البته اين نوع تعبير قرآن كه شيطان از مكاني  شما را مي بيند كه شما او را نمي بيند ممكن است با تعبيري لطيف همراه باشد كه در بعضي از تفاسير بدان اشاره شده است:

نوشته اند:

 در حقيقت آن جا كه تصور مي‏كنيد تنها خودتان هستيد و خودتان؛ ممكن است آن ها حضور داشته باشند، و براستي بايد در برابر چنين دشمن ناپيدايي كه لحظات حمله او را با دقت نمي‏توان پيش‏بيني كرد، هميشه آماده دفاع بود.(3) 

يعني شما از حضور شيطان غافل هستيد و غفلت و شهوت موجب مي شود كه او را با چشم باطن حس نكنيد، اما او شما را در رصد خويش قرار داده اتفاقا در چنين مواقعي به دام مي اندازد.

و اما در باره اين سوال كه مقصود از طايفه شيطان چه كساني اند مي توان گفت به طور كلي طايفه شيطان همان همكاران و ياران او حتي از ميان انسان ها هستند كه در وقت مكر و خدعه او را ياري مي كنند.

نوشته اند:

1. مراد در اينجا افرادي از أعوان و گروه شيطان هستند كه با همديگر همكاري و فعّاليّت مي‏كنند.(4)

2. شيطان داراي افراد و اعوان بسيار است چنانچه از آيه شريفه "إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ" و آيات و اخبار بسيار استفاده مي شود، بلكه طبق بعضي آيات و اخبار افراد آن ها بيشتر از افراد انسان اند چنان چه از آيه شريفه" يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ"(5)  استفاده مي شود.(6)

پي نوشت ها:

1. سوره اعراف، آيه 27.

2. مصطفوي حسن، تفسير روشن، تهران، انتشارات مركز نشر كتاب، سال 1380 ه ش، چاپ  اول، تفسير روشن، ج‏8، ص 317.

3. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات اسلاميه، سال 1374 ه ش، چاپ اول، ج‏6، ص 138.

4. تفسير روشن پيشين، ج‏8، ص 317.

5. سوره  انعام، آيه 128.

6. طيب سيد عبد الحسين،أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات اسلام،سال 1378 ه ش، چاپ دوم، ج‏2، ص 290.

بلكه مراد از اين عبارت مي تواند اين باشد كه ما به قرآن و حقانيت دين اسلام ايمان آورديم و لذا ممكن است آنها ايمان به شريعت هاي گذشته مانندحضرت عيسي و موسي داشته اند. اما با آمدن پيامبر جديد لازم ديده اند كه بايد به آن نيز ايمان بياورند و با توجه به آيات سوره احقاف اين احتمال به واقعيت نزديك تر است. چنانكه در سوره احقاف نيز مي خوانيم:

« وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلي‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرينَ (*)

قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسي‏ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ وَ إِلي‏ طَريقٍ مُسْتَقيمٍ (1)

« (به ياد آور) هنگامي كه گروهي از جنّ را به سوي تو متوجّه ساختيم كه قرآن را بشنوند. وقتي حضور يافتند به يكديگر گفتند: «خاموش باشيد و بشنويد!» و هنگامي كه پايان گرفت، به سوي قوم خود بازگشتند و آنها را بيم دادند! (*)

گفتند: «اي قوم ما! ما كتابي را شنيديم كه بعد از موسي نازل شده، هماهنگ با نشانه‏هاي كتابهاي پيش از آن، كه به سوي حقّ و راه راست هدايت مي‏كند.»

چنانكه در تفسير نمونه آمده جمله «أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسي‏» و جمله «مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ» مؤيد اين مطلب است كه اين گروه به كتب آسماني پيشين مخصوصا كتاب موسي ايمان داشتند و در جستجوي حق بودند، و اگر مي‏بينيم سخني از كتاب عيسي كه بعد از آن نازل شده به ميان نيامده بخاطر اين است كه تورات كتاب اصلي بود كه حتي مسيحيان احكام شرايع خود را از آن گرفته و مي‏گيرند.(2)

در هر صورت چه ثابت شود كه قبل از اين مسئله جنيان ايمان داشته اند يا كافر بوده اند در هر دو حال ربط اين مسأله با عالم ذر داشتن يا نداشتن جنيان را ما متوجه نمي شويم و نمي دانيم كه چه ملازمه اي بين اين دو مسئله است!

به عبارت ديگر بر فرض كه جنيان قبل از شنيدن آيات قرآن كافر بوده اند. آيا اين بدان معناست كه آنها عالم ذر نداشته اند؟! چه تلازمي بين اين دو مسئله وجود دارد؟!

علاوه بر اين بايد متذكر شويم كه از رواياتي كه دلالت بر وجود عالم ميثاق دارند. روشن مي شود كه اين ميثاق منحصر به انسان ها نيست. بلكه جنيان نيز در اين ميثاق شركت دارند. چنانكه جابر جعفي نقل مي كند كه آيه:« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ »(3) را در محضر امام باقر(ع) قرائت مي نمودم امام فرمود: اي جابر تأمل كن تا خبر دهم تو را بتأويل اعظم آن. عرض كردم بفرمائيد فرمود:

خداوند روز جمعه را براي آن جمعه ناميد چون تمام خلق اولين و آخرين را از جن و انس و آسمان و زمين و دريا و بهشت و جهنم و ساير موجودات ديگر را در عالم ميثاق براي گرفتن عهد و پيمان به ربوبيت خود و نبوت محمّد (ص )و ولايت علي (ع)در آن روز جمع نمود و به آسمان و زمين فرمود: ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ (4)

البته ناگفته نماند كه درباره حقيقت اين ميثاق و اينكه آيا اين ميثاق همان عالم ذر است يا تفسير ديگري دارد بين علماء اختلاف است .

براي تحقيق بيشتر درباره عالم ذر مي توانيد به آدرس زير مراجعه نماييد.

http://www.pasokhgoo.ir/node/17990

پي نوشت ها:

1. أحقاف(46)، آيه29-30.

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏21، ص 369.

3. جمعه(62)، آيه 9.

4. بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، ج‏5، ص 379.

صفحه‌ها