معارف قرآن

چند آيه از قرآن درمورد نمازخواندن آمده است؟
واژه نماز، ترجمه واژه عربي «الصلوة» است، اين واژه بدون مشتقات 61 بار و با مشتقات، 98 بار در قرآن به كار رفته است.

چند آيه از قرآن درمورد نمازخواندن آمده است؟

واژه نماز، ترجمه واژه عربي «الصلوة» است كه در اصطلاح همان عبادتي است كه در دين اسلام آمده و جزء واجبات شمرده مي شود. اين واژه بدون مشتقات 61 بار و با مشتقات، 98 بار در قرآن به كار رفته است.

اما آياتي كه درباره نماز اصطلاحي در قرآن آمده است زياد است و چند دسته است مانند آياتي درباره آثار نماز، آداب نماز، اقامه نماز، حكم نماز و نمازگزاران، اوقات نماز و... كه مجال پرداختن به همه آنها نيست از اينرو نمونه هايي از آنها را بيان مي كنيم:

يك دسته از آيات اصل وجوب نماز و اهميت آن را تاكيد مي نمايد. از جمله آيات زير:

1- «إِنَّني‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْني‏ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري»(1)؛ من اللَّه هستم معبودي جز من نيست! مرا بپرست، و نماز را براي ياد من بپادار.

2- «اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ»(2)؛ آنچه را از كتاب (آسماني) به تو وحي شده تلاوت كن، و نماز را برپا دار، كه نماز (انسان را) از زشتيها و گناه بازمي‏دارد، و ياد خدا بزرگتر است و خداوند مي‏داند شما چه كارهايي انجام مي‏دهيد.

دسته ديگر درباره اوقات نماز است كه دستور مي دهد در چه وقت هايي نماز واجب است. آياتي مانند:

1-«أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلي‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسي‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»(3)؛ نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكي شب برپادار، و [نيز] نماز صبح را، زيرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان‏] است. و پاسي از شب را زنده بدار، تا براي تو [به منزله‏] نافله‏اي باشد، اميد كه پروردگارت تو را به مقامي ستوده برساند.

2-«وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْري‏ لِلذَّاكِرينَ»(4)؛ و در دو طرف روز و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار، زيرا خوبي ها بدي ها را از ميان مي‏برد. اين براي پندگيرندگان، پندي است.

3-« فَاصْبِرْ عَلي‏ ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضي»‏(5)؛ پس بر آنچه مي‏گويند شكيبا باش، و پيش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن، با ستايش پروردگارت [او را] تسبيح گوي، و برخي از ساعات شب و حوالي روز را به نيايش پرداز، باشد كه خشنود گردي.

دسته سوم از آيات درباره نماز آياتي است كه اقامه نماز را از صفات مومنين و متقين واقعي دانسته است مانند:

1-«الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (6)»؛ (پرهيزكاران) كساني هستند كه به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است‏] ايمان مي‏آورند و نماز را برپا مي‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبي كه به آنان روزي داده‏ايم، انفاق مي‏كنند.

2-«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ...»(7)؛ مردان و زنان باايمان، وليّ (و يار و ياور) يكديگرند امر به معروف، و نهي از منكر مي‏كنند نماز را برپا مي‏دارند و زكات را مي‏پردازند...

آياتي درباره آثار نماز: طه (20) 132، بقره (2) 277و 45و153، توبه (9) 7 و 11و....

آياتي درباره آداب نماز: بقره (2) 238، انعام (6) 92، مؤمنون (23) 1 و 9، معارج (70) 34و....

البته آيات قرآن درباره نماز منحصر به نمازهاي واجب يوميه نيست و درباره نماز هاي واجب ديگر مثل نماز جمعه، نماز عيد يا نماز هاي ديگر مثل نماز خوف، نماز مسافر، نماز شب و... نيز آياتي وجود دارد كه براي دست يابي به دسته بندي هاي مناسب اين آيات و مجموع آنها مي توانيد به كتاب يا نرم افزار فرهنگ قرآن، ج31، ص391، واژه نماز، مراجعه نماييد. همچنين كتاب «نماز در قرآن» براي مطالعه در اين زمينه مفيد است.(8)

پي نوشت ها:

1. طه(20)آيه14.

2. عنكبوت(29)آيه45.

3. اسراء(17)آيات78و79.

4. هود(11)آيه114.

5. طه، آيه130.

6. بقره(2)آيه3.

7. توبه(9)آيه71.

8. سيد علوي، سيد ابراهيم، نماز در قرآن، انتشارات چاپ و نشر بين الملل، چاپ اول، 1389.

روابط زن وشوهر در قرآن چگونه است ؟
در امر ازدواج سخن از اين است كه دو انسان، يكديگر را درك كنند. مسلماً هيچ انساني فاقد نقطه هاي ضعف روحي و عاطفي و اخلاقي نيست.

روابط زن وشوهر در قرآن چگونه است ؟

   در امر ازدواج سخن از اين است كه دو انسان، يكديگر را درك كنند. مسلماً هيچ انساني فاقد نقطه هاي ضعف روحي و عاطفي و اخلاقي نيست. اگر بناست دو انسان به درك كامل يكديگر برسند، حق اين است كه همه نقطه هاي مثبت و منفي و جنبه هاي قوت و ضعف يك شخصيت، به ظهور و بروز برسد تا براي ديگري معلوم شود كه اين انسان، چند درصد قابل اعتماد و دوست داشتني و جذب شدني اس ما نمي خواهيم به يكي بي اندازه ميدان بدهيم و ديگري را خفه و خاموش كنيم

محيط خانواده، نبايد محيط قلدري و حاكميت مطلق مرد يا زن باشد. بايد حدود وظايف و مسؤوليت هاي هر يك مشخص شود، تا اگر تخلف كرد، قابل مؤاخذه و تعقيب و حتي تنبيه باشد. اكثر اختلافات خانوادگي، مخصوصاً اگر از جانب مرد باشد، نتيجه توقعات و انتظاراتي است كه از حدود وظايف و مسؤوليت هاي هر يك خارج است

زن چه وظايفي دارد حدود اين وظايف چيست قرآن در يك جمله با معرفي زنان صالح، حد و مرز وظايف آنها را مشخص كرده و مي فرمايد:.

فَالصّالِحِاتُ قِانِتِات حِافِظِات لِلْغَيْبِ؛1).

زنان صالح، در برابرشوهران مطيع و متواضعند و در غياب آنها حافظ مال و ناموس آنهايند.

زن شايسته از نظر قرآن، زني است كه در برابر شوهر (قانت) يعني در آنچه مربوط به وظايف (زناشويي) است و نه چيزهاي ديگر، مطيع و متواضع است. چنين زني در غياب شوهر، بستر و خانه و ثروت او را در معرض دستبرد خائنان قرار نمي دهد.

اگر در خارج از اين محدوده، مرد از زن توقعاتي دارد و زن نمي خواهد يا نمي تواند برآورده سازد، نبايد تحميل و اجبار كرد. در اين جا مرد حق قدرت نمايي و شكايت كردن و پرونده سازي ندارد. چرا با توقعات بي جا انساني را پريشان و محيط زندگي را صحنه نبرد و كشمكش سازيم! اگر هر كسي به وظيفه خود عمل كند و هر كسي مواظب باشد كه توقعات خود را در حدي كه وظيفه و تكليف ايجاب مي كند، محدود سازد، زندگي، آرامش بخش خواهد بود؛ آن وقت است كه هر كسي قدر گذشت و فداكاري و ايثار ديگران را مي داند و از جان و دل سپاسگزار است.

ما مي گوييم: زن فداكاري كند؛ مادري كند؛ در زندگي مشترك خانوادگي هر چه در توان دارد، به كار بيندازد و هرچه بهتر، مايه دلگرمي و سربلندي و اطمينان و آسايش شوهر باشد؛ اما مي گوييم: مرد هم بايد بداند كه اينها در قلمرو وظيفه و تكليف و مسؤوليت زن نيست. قرآن وظيفه او را محدود كرده است به آنچه گفتيم. بنابراين، اگر زن فداكاري مي كند، خود را طلبكار او نداند و اجرش را ضايع نكند و اگر فداكاري نكرد، جار و جنجال راه نيندازد و با قهر و غضب و تهديد و ضرب و جرح و پرونده سازي، او را به آنچه وظيفه اش نيست، مجبور نسازد. مرد بايد بداند كه در اين زندگي مشترك و در اين پيوند مقدس، كتاب آسماني اسلام دو وظيفه بر دوش او نهاده و حق هم همين است:.

1. انفاق هزينه زندگي زن در حد متعارف و معمول.

قرآن كريم مي فرمايد :.

الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ وَبِما أنْفَقُوا؛2).

مردان تكيه گاه زنانند. به خاطر اين كه خدا بعضي را بر بعضي برتري داده و به خاطراين كه مردان انفاق مي كنند.

واژه (قوّام) در زبان عربي مبالغه (قيّم) است و قيّم به كسي گفته مي شود كه به رفع حوايج زندگي ديگري قيام مي كند و از آن جا كه هم در جامعه و هم در خانواده، به واسطه نيرومندي بيشتر، مسؤوليت هاي سنگين تري بر عهده مردان گذاشته شده است قوام و قيم شده اند.

. 2 -حسن معاشرت و رفتار

قرآن مجيد به مردان چنين دستور مي دهد:.

وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ؛3).

با زنان، به (خوبي) معاشرت كنيد.

مقصود از (معروف) پسنديده و نيكوست و هدف اين است كه در جامعه اسلامي، نيكي ها معروف و شناخته و بدي ها، منكر و ناشناخته باشد.

در نظام زندگي اجتماعي و خانوادگي، همه بايد نفع برسانند. معروف و پسنديده، در اين نظام اين است كه هرعضوي همان طور كه نفع مي رساند، نفع هم بگيرد و اصالت و استقلال هيچ كس فداي اصالت و استقلال ديگري نشود.

هنگامي كه قرآن از بعضي از سنت هاي ناپسنديده عربي در مورد زنان، از قبيل به ارث گرفتن آنها و زير فشار گذاشتن آنها براي آن كه از مهريه خود چشم بپوشند، سخن مي گويد، خاطر نشان مي فرمايد كه:.

(بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ. )4 يعني، شما زنان و مردان همه اعضاي يك پيكريد و همه به يكديگر نياز داريد و هيچ يك از شما نمي تواند اصالت و استقلال و فرديت ديگري را فداي اصالت و استقلال و فرديت خودسازد.

وَكَيْفَ تَأخُذُونَهُ وَقد أفضي بَعْضُكُم إلي بعض وَأخَذنَ مِنْكُم مِيثاقاً غليظاً؛5).

وچگونه آن را مي گيريد، در صورتي كه شما به يكديگر رسيده (ويگانه شده ايد) و زنان از شما پيماني استوار گرفته اند (و نبايد به يكديگر ضرر بزنيد).

تذكر يك نكته قرآني به همه مردان را لازم مي دانيم و آن اين است كه: حسن معاشرت با زنان، به قدري دامنه اش وسيع است كه حتي اگر در دل نسبت به همسر خويش احساس كراهتي هم بكنند، نبايد در رفتارِ آنها تأثيري بگذارد.

قرآن در اين باره مي فرمايد:.

فَإنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسي أنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً؛6).

اگر همسرانتان مورد كراهت شما باشند، بايد توجه داشته باشيد كه ممكن است چيزي را نپسنديد و خدا در همان چيز، خير فراوان قرار دهد.

اينجاست كه خدا در چنين مواردي توصيه به حسن معاشرت كرده و وعده خير فراوان مي دهد

اكنون مي خواهيم شمه اي نيز درباره كيفيت رفع اختلاف سخن بگوييم؛ توجه به وظايف و مسؤوليت هاي خود و طرف مقابل و محدود كردن توقعات به آنچه وظيفه ديگري است، نه تنها عامل جلوگيري از بروز اختلاف، بلكه عامل رفع اختلاف نيز هست.

مبارزه با هواي نفس و خودخواهي و غرور و خودپسندي، نه تنها جلو بروز اختلاف را مي گيرد، بلكه مي تواند اختلافات موجود را هم به صلح و آشتي و تفاهم تبديل كند.

گاهي چنين است كه هر يك از طرفين، از ديگري انتقاداتي دارد و هيچ يك نيز حاضر به پذيرفتن انتقادات ديگري و برداشتن گامي در جهت تفاهم و توافق نيست.

گاهي چنين است كه يكي از زن و شوهر، از انجام وظيفه خود تخلف مي ورزد، يا زن از اطاعت همسر در محدوده امور زناشويي سرباز مي زند و حاضر نيست طبق گفته قرآن در برابر همسر خويش (قانت) باشد و يا در غياب او حافظ مال و ناموسش باشد. و يا مرد، از دادن نفقه و حسن معاشرت، خودداري مي كند.

گاهي نيز چنين است كه هر يك از طرفين با سعه صدر، به تذكرات و انتقادات ديگري توجه مي كند و با صداقت و صميميت، مسائل و مشكلات را حل مي كنند و نيازي به هيچ گونه توصيه و اقدامي از هيچ ناحيه اي نيست.

يكي از حالاتي كه شديداً مورد توجه قرآن مجيد است و بايد براي آن چاره انديشي شود، حالت (نشوز) زنان در زندگي خانوادگي است. اين حالت، نقطه مقابل (قنوت) است. گفتيم: زن (قانت) زني است كه در محدوده زناشويي، در برابر شوهر، مطيع و متواضع است. بنابراين، زن (ناشزه) زني است كه در همان محدوده، به عصيان و سركشي روي مي آورد.

قرآن مجيد، از مردان خواسته است كه سعي كنند طبيبانه، در صدد علاج برآيند و گرمي و جذابيت را به كانون خانواده بر گردانند و در اين راه، استفاده از چند تاكتيك را تجويز و توصيه كرده است.

در اين باره مي گويد:.

وَالتي تَخِافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي المَضِاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ7).

زناني كه از نافرماني آنها بيم داريد، موعظه كنيد و آنها را در بسترها ترك كنيد و بزنيد.

در حقيقت، قرآن مجيد توصيه فرموده است كه از تاكتيك هاي سه گانه موعظه و بي اعتنايي به آنها در بستر خواب و زدن استفاده شود.

به كار بردن اين تاكتيك ها تدريجي است. در درجه اول بايد مرد سعي كند از راه ارشاد و موعظه، زن را به راه آورد؛ اگر اين تاكتيك مؤثر واقع نشد به تاكتيك دوم و سوم، روي مي آورد.

مقصود از رها كردن زن در بستر خواب كه دومين تاكتيك است و در صورت عدم تأثير موعظه و اندرز، به كار گرفته مي شود، چيست.

يك احتمال، ترك همخوابگي است و احتمال دوم، اين است كه بدون ترك همخوابگي، مرد در بستر نسبت به زن بي اعتنايي كند و او را مورد بي مهري قرار دهد؛ البته احتمال دوم با توجه به كلمه (مضاجع) قوي تر است.

طبيعي است كه اين تاكتيك ها همه مقدمه آشتي و جذب و انجذاب است و نبايد به صورتي عمل شود كه به جاي جذب و انجذاب، دافعه و گريز، حاكم گردد.

زبان موعظه بايد زباني شيرين و لحن آن بايد لحني دل نشين باشد. موعظه كننده، حتماً بايد ثابت كند كه دلسوز و امين و خيرخواه است و تسليم هواي نفس و اغراض و مقاصد شيطاني نيست.

مردي كه از اول او را موظف كرده اند كه واعظ باشد، چگونه قابل قبول است كه بلافاصله از او بخواهند كه به (قهر تمام عيار!) روي آورد و اقدام به ترك همخوابگي كند!.

مگر در زندگي زناشويي قاعده صحيح اين نيست كه مرد مظهر احسان باشد!.

آيا بهترين نوع احسان اين نيست كه اگر زن مرتكب خطا و جهالتي بشود، مرد با گذشت و بزرگواري در صدد اصلاح او بر آيد! آيا راه اصلاح، دوري كردن و فاصله گرفتن در حدي است كه راه آشتي و الفت باز بماند يا بستن اين راه!.

بهتر است براي اين كه مرد بداند تا چه حد وظيفه او در قبال همسر و تحكيم روابط همسري سنگين است، به سخني از امام صادق(ع) توجه كنيم.

از آن بزرگوار پرسيدند: حق زن بر مرد چيست كه اگر مرد آن حق را به جاي آورد، مظهر احسان باشد.

فرمود:.

يُشْبِعُها وَيَكْسُوها وَإنْ جَهِلَتْ غَفَرَلَها؛8

او را سير مي گرداند و بدنش را مي پوشاند و اگر جهالتي كند، او را مورد گذشت قرار مي دهد.

زني كه در برابر شوهر به نشوز روي آورده، گرفتار نوعي جهالت شده است. جهالت را نبايد با جهالت پاسخ داد. مهم اين است كه اشخاصي كه به جهالت روي آورده اند، اصلاح بشوند و راه اصلاح اين نيست كه جهالت را با جهالت پاسخ دهيم. چنين رويه اي هم براي زندگي خانوادگي مضر است و هم براي زندگي اجتماعي. شيريني زندگي خانوادگي و اجتماعي، در تجاذب است نه تدافع. جهالت را با جهالت پاسخ دادن، تدافع است؛ اما پاسخ جهالت با وعظ و ارشاد وحدِاقل قهر - كه همان بي اعتنايي در بستر خواب است - زمينه ساز تجاذب است و اميد مي رود كه با به كار گرفتن اين گونه تاكتيك ها بار ديگر پيوند الفت و وحدت، استحكام يابد و دفع و گريز و نفرت، از كانون خانواده رخت بربندد.

با اين توضيحاتي كه داده شد، در مورد تاكتيك سوم نيز معلوم است كه هدف، اعمال قدرت و درهم كوبيدن جسم نحيف و اندام لطيف زن نيست.

شايد انسان با يك نظر ابتدايي در مورد سومين تاكتيكي كه در قرآن توصيه شده است، فكر كند كه اسلام خواسته است دست مرد را باز بگذارد تا هرگونه بخواهد درباره زن اعمال قدرت كند و با كتك و مشت و سيلي و لگد او را در برابر خود تسليم نمايد، در حالي كه هرگز چنين نيست.

بديهي است كه زدن مراتبي دارد. از يك پس گردني بسيار معمولي و بي درد و رنج گرفته تا مرحله اي كه شخص از حركت بيفتد، ولي نميرد، همه زدن محسوب مي شود. تنها آن وقتي كه شخص بر اثر زدن، قلب و پيكرش از كار بيفتد، ديگر زدن نه، بلكه كشتن گفته مي شود!.

نكته مهم اين است كه حد و مرز زدن را چه كسي بايد مشخص كند آيا مرد حق دارد درباره حد و مرز زدن خودش تصميم بگيرد و پيكر نحيف زن مظلومي كه گفتيم: اسلام، (ريحانه) خلقت و گل زيبا و با طراوت بوستان هستي اش مي داند، آن چنان در زير ضربات شلاق و مشت و لگد و سيلي و چوب درهم بكوبد كه پژمرده و ناتوان و رنجور گردد!.

آيا زدن در چه موردي تجويز شده و آن جا كه تجويز شده، چگونه زدني مراد است! چه كسي بايد حد آن را تعيين كند! شوهر يا مقام ديگري!.

ما قبلاً گفته ايم كه وجوب اطاعت زن از شوهر و به اصطلاح قرآني (قنوت) زن، صرفاً در محدوده زناشويي است و شوهر حق اين كه او را به جاروكشي و كهنه شويي و آشپزي و لباسشويي و اين گونه كارها وادار كند ندارد. اينها چيزهايي است كه از راه تفاهم و صميميت و همكاري و همفكري و گذشت و ايثار بايد به وسيله خود زن و شوهر حل شود و بنابراين، شوهر در اين گونه امور، حتي حق مؤاخذه زن را هم ندارد، تا چه رسد به اين كه بخواهد قلدري كند و با ضرب و جرح، او را تسليم اراده خود سازد.

مرد بايد بداند كه كلفت يا كنيز به خانه نياورده، بلكه همسر، همكار، همفكر و يار و مددكار به خانه آورده است و از او بايد فقط انتظار (قنوت) و (حفظ) داشته باشد.

بنابراين، تاكتيك هاي سه گانه در محدوده خاص نشوز زن و ترك قنوت است و ربطي به مسائل و اموري كه معمولاً در محيط خانواده، زنان به خاطر همكاري و همفكري و همدلي انجام مي دهند ندارد. اين، پاسخِ سؤال اول.

اما پاسخ سؤال دوم؛ يعني: حد و مرز زدن تا كجاست.

خوشبختانه، در اين مورد، اين مرد نيست كه هرگونه بخواهد عمل مي كند، بلكه اسلام، اين قدر او را در اين راه محدود كرده كه اگر بگويم: اين گونه زدن ها به نوازش كردن شبيه تر است تا تنبيه بدني، گزاف نگفته ام.

زدني كه اسلام تجويزكرده، زدني است دوستانه و آشتي انگيز، نه قهر انگيز و رنج و رنجش آور.

وقتي مرد در برابر جهالت زن، حق جهالت كردن ندارد و موظف است كه مظهر احسان باشد، پرواضح است كه دست او براي زدن بسته شده و حق اعمال زور و قدرت مردانه خود را در اين مورد ندارد و بهتر است زور و قدرت خويش را براي جبهه هاي جنگ و دفاع از استقلال ميهن و مكتب نگاه داري كند.

فقهاي ما مي گويند:.

مرد حق ندارد زن خود را طوري بزند كه جاي آن بشكند، يا زخم و جراحت ايجاد شود و حتي رنگ پوست كبود و سرخ بشود.

لازمه اين مطلب اين است كه: اگر مردي زن خود را طوري بزند كه استخوان بشكند يا جاي آن مجروح شود يا كبود و سرخ گردد، بايد قصاص شود يا ديه آن را طبق دستور اسلام به زن بپردازد.

از امام صادق(ع) روايت شده است كه: (الضَرْبُ بِالسِواكِ‏ وغیره ضربا رقیقا 9؛ زدن با مسواك ونظیر آن؛ بصورت زدن خفیف است. 

معلوم است كه وقتي مرد براي زدن همسر، از حربه اي چون مسواك بتواند استفاده كند، تا چه اندازه حق اعمال قدرت پيدا مي كند!.

در قرآن راجع به زدن زن داستان شيريني داريم:.

ايوب در آن حالت رنجوري و دردمندي به واسطه شكوه همسرش خشمگين شد و او را كه يگانه پرستار مهربانش بود، از خود راند و سوگند ياد كرد كه اگر بهبود يابد، صد ضربه شلاق به او بزند؛ اما هنگامي كه بهبود يافت، خداوند به او دستور داد:.

وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَلاتَحْنَثْ؛10

يك دسته گياه بردار و او را بزن و با سوگند خود مخالفت نكن.

معلوم است كه اين گونه زدن، به نوازش كردن شبيه تر است تا آزردن و ناراحت كردن!.

بدين ترتيب، بايد در برابر عظمت قرآن و رهبران اسلام سرتعظيم فرود آوريم كه در مسأله زدن زنان، عاملي باز دارنده هستند، نه عامل تحريك كننده!.

زني كه مي بيند شوهرش در برابر جهالت او، موعظه و ارشاد مي كند و عكس العمل او در برابر اين جهالت، در صورت عدم تأثير موعظه، يك بي اعتنايي در بستر خواب است و در عين داشتن قدرت، به هيچ وجه حاضر به آزردن جسمي او نيست و همچون ايوب، صبر و بردباري پيشه مي كند، چگونه واكنشي نشان مي دهد!.

يقيناً اگر قابل اصلاح است، با همين تاكتيك ها اصلاح مي شود، و اگر قابل اصلاح نيست، آزردن جسم او نيز دردي را دوا نمي كند و بايد فكر ديگري كرد.

يكي از نويسندگان مصري، در توجيه مسأله زدن زن گفته است: (بعضي دچار بيماري مازوشيسم - كه در مقابل بيماري ساديسم است - هستند. كسي كه بيماري ساديسم دارد، از آزار ديگران لذت جنسي مي برد و كسي كه بيماري مازوشيسم دارد، از آزار خويش.

وي مي گويد: (با توجه به اين كه بعضي از زنان به يك بيماري خفيف مازوشيسم مبتلا هستند، قرآن كريم تجويز كرده است كه وقتي موعظه و بي اعتنايي در بستر خواب مؤثر واقع نشد، او را بزنند. ).

از وي بايد سؤال كرد: اگر مرد به اين بيماري مبتلا شد، چه بايد كرد! اگر يكي از اينها گرفتار ساديسم شدند، تكليف چيست!.

وانگهي، در صورتي اين خود آزاري زن مي تواند به حال او مفيد باشد كه واقعا مرد، حقِ آزردن جسمي او را داشته باشد، درحالي كه او حتي حق اين كه طوري او را بزند كه جاي آن سرخ شود نيز ندارد.

به علاوه، اگر زن بيمار است، بايد درمان شود و معلوم است كه زدن، درمان بيماري او نيست، بلكه تشديد بيماري است!.

گمان من اين است كه تأثير عاطفي و اخلاقي اين گونه تغييرات، به مراتب بيشتر از اين است كه صريحاً دستور نزدن داده بشود؛ تا تو خواننده گرامي، چگونه بينديشي! اما اگر مرد نتواند با اين گونه تاكتيك ها زن را به راه آورد، چه بايد كرد! اگر خود مرد نيز مقصر باشد و زن هم نتواند با تذكرات، او را متنبه سازد، چاره چيست!.

خلاصه، اگر محبت، جاي خود را به عداوت و گذشت، جاي خود را به شدت عمل و وحدت، جاي خود را به كثرت داد، چه كنيم!.

شقاق به جاي وفاق و سازگاري.

آيا جامعه در برابر متلاشي شدن خانواده ها مي تواند بي تفاوت بماند! آيا محاكم خانوادگي وظيفه دارند گسيختن پيوند زناشويي و دادن اجازه نامه طلاق را اولين يا آخرين اقدام خود قرار دهند.

اگر توجه كنيم كه اسلام، طلاق را به عنوان يك (حلال منفور!) معرفي كرده است به هيچ وجه موافق متلاشي شدن خانواده ها نيست، جواب همه سؤالات فوق روشن مي شود.

خوشبختانه، باز خود قرآن، كليد حل معما را به دست ما داده و در اين مورد فرموده است:.

وَإنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنهما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أهْلِهِ وَحَكَماً مِنْ أهْلِها إنْ يُريدا إصْلاحاً يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما؛11.

اگر بيم داريد كه در ميان آنها عداوت و دشمني واقع شود، يك داور از بستگان شوهر و يك داور از بستگان زن، مأمور حل اختلافات كنيد؛ اگر مايل به اصلاح باشند، خداوند ميان آنها توافق برقرارمي كند.

در اين دستورالعمل قرآني سه نكته، جلب توجه مي كند:.

1. داوران بايد از بستگان زن و شوهر باشند تا هم از مسائل خانوادگي آنها اطلاع بيشتري داشته باشند و هم طرح پاره اي از مسائل نزد آنها، به شؤونات خانوادگي صدمه و لطمه اي نزند و زن و شوهر بتوانند سفره دل خود را پيش آنها بگشايند و داوران خانوادگي را در راه حل اختلاف، ياري كنند.

در اين جا تكليف دادگاه هاي خانواده نيز روشن مي شود؛ اين گونه دادگاه ها، در چنين مواردي وظيفه دارند براي حل اختلافات، به داوران خانوادگي متوسل شوند تا در كار خود موفقيت بيشتري داشته باشند.

پيوند عاطفي موجود ميان زن و بستگان و همچنين شوهر و بستگان، نقش مهم و مؤثري مي تواند داشته باشد.

اسلام خواسته است براي التيام دادن ميان زن و شوهر و استوار داشتن بنيان مقدس خانواده، از همه اين جنبه ها استفاده كند و با به ميان كشيدن پاي بستگان زن و شوهر، از همه احتمالات و امكانات، براي رام كردن دو قلب و دو روحي كه از يكديگر گريزان گشته و احياناً نسبت به هم نفرتي پيدا كرده اند، استفاده كند.

با توجه به اين كه اسلام، در تقويت عواطف خويشاوندي نيز نقش مؤثري دارد، بهتر مي توانيم به اهميت داوري هاي خانوادگي پي ببريم.

گاهي زن نسبت به برادر يا خواهر يا يكي از بستگان خود علاقه شديدي دارد و مرد نيز در بين بستگان، فردي را بيشتر دوست مي دارد، اين گونه افراد، خوب مي توانند ميان زن و شوهر آشتي بدهند.

ريش سفيدهاي خانواده ها، هنوز هم در جامعه ما، سخت مورد احترامند. اسلام هم مي خواهد كه اين گونه افراد در ميان فاميل، نقش پيامبر در ميان امت را داشته باشند. به يقين، اينها مي توانند از تجارب و نفوذ كلام خود بهره گيرند و پيوند زناشويي را از پاره شدن حفظ كنند.

2. درست است كه داوران خانوادگي از نفوذ كلام و تجارب خود در راه حل اختلافات، استفاده مي كنند؛ اما خواست خود زن و شوهر، از هر چيزي مؤثرتر است. وقتي كار زن يا شوهر يا هر دو به مرحله اي رسيده است كه اگر طرف مقابل، خلق و خوي و جمال و كمال و صفاي حوران يا فرشتگان هم پيدا كند، باز احساس علاقه و دلبستگي نمي كند، چه مي شود كرد!.

گاه است كه هر يك از طرفينِ اختلاف، طرف مقابل را با شرايطي حاضر است بپذيرد، اين جاست كه داوران خانوادگي مي توانند ميان آنها ايجاد توافق كنند؛ در حقيقت، زمينه آشتي فراهم است، فقط داوران خانوادگي بايد سعي كنند، زمينه موجود را تقويت نمايند و مورد استفاده قرار دهند.

در اين جا خدا هم كمك مي كند؛ زيرا قرآن كريم مي فرمايد: (اگر زن و شوهر طالب اصلاح باشند، خداوند ميان آنها توافق برقرار مي كند. ).

اما گاهي هم هست كه يكي از آنها ديگري راحاضر نيست به هيچ وجه بپذيرد، اين جا ديگر از داوران كاري ساخته نيست و خدا نيز دخالتي نمي كند.

3. از آن جا كه ممكن است ريش سفيدها و بزرگترها به جاي كوشش در ايجاد تفاهم و توافق سعي كنند به اجبار و تهديد، آنها را رام و مقيد سازند و مخصوصاً چنين احتمالي در مورد بستگان بسيار قوي است، قرآن، رسيدن به آشتي و توافق را منوط به خواست هر دو آنها ساخته و براي هيچ كدام امتيازي قايل نشده و از هيچ يك نيز سلب اختيار نكرده است.

اين خود زن و شوهرند كه بايد طالب اصلاح و آشتي باشند. اصلاح و آشتي تحميلي چه دردي را دوا مي كند!.

همان طوري كه در بستن پيمان زناشويي، زن و شوهر بايد آزادي كامل داشته باشند، در آشتي و خاتمه دادن به جنگ و دعوا و دشمني نيز بايد خودشان، آزادي كامل داشته باشند.

همان طوري كه در بستن پيوند زناشويي، بستگانِ زن و مرد، نقش كدخدا منشي دارند و هيچ كس حق تحميل نظر و عقيده و سليقه خود بر آنها ندارد، در اين مرحله نيز آنها بايد كدخدامنشانه عمل كنند و به هيچ وجه در كار آنها دخالت نداشته و از آنها سلب آزادي ننمايند.

چنين برخوردي با مسأله، يك برخورد صددر صد قرآني و اسلامي است و اگر همه اين تدبيرها بي نتيجه ماند، راهي جز طلاق و متاركه، باقي نمي ماند.

پي‏نوشت ها:

1. همان.

2. نساء (4) آيه 34.

3. نساء (4) آيه 19.

4. نساء (4) آيه 19.

5. نساء (4) آيه 21.

6. نساء (4) آيه 18.

7. نساء (4) آيه 34.

8. روضة المتّقين، ج‏8، ص‏369.

9. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 521.

10. ص 38 آيه 44.

11. نساء (4) آيه 35.

اقتباس از كتاب خانواده در قرآن

دكتر احمد بهشتي

آيا به تمام رفتارها توجه شده يا به رفتار هاي اصلي فقط اشاره شده است؟
رفتارهاي انساني در قرآن كريم به گونه هاي مختلفي تقسيم و بيان شده است كه بسياري از اين ها در قرآن مجيد و روايات اسلامي و كتب اخلاقي ذكر شده است .

 خواستم از شما بپرسم رفتارهاي انساني در قران كريم چه رفتار هايي هستند؟ آيا به تمام رفتارها توجه شده است يا به رفتار هاي اصلي فقط اشاره شده است؟ مثل ادب و...در اين باره خواستم برايم توضيح بدهيد.

رفتارهاي انساني در قرآن كريم به گونه هاي مختلفي تقسيم و بيان شده است كه بسياري از اين ها در قرآن مجيد و روايات اسلامي و كتب اخلاقي ذكر شده است .

رفتارهاي انساني به فردي و اجتماعي و خانوادگي و سياسي و... تقسيم مي شود و قرآن اين كتاب بزرگ آسماني ضمن جامع بودن به مسايل كلي به صورت اساسنامه اي اشاره دارد و در برخي موارد به جزئيات هم اشاره دارد ولي تمام مسايل را بيان نمي كند.

در مورد سوال شما هم بايد گفت بسياري از رفتارهاي انساني و اخلاقي در قرآن اشاره شده است و اگر بخواهيد به موارد كامل آن دسترسي پيدا كنيد بايد به كتب حديثي و اخلاقي كه در ذيل اشاره مي كنيم مراجعه نمائيد و ما هم كه تيمنا و تبركا به برخي از رفتارهاي انساني و اخلاقي در قرآن اشاره مي كنيم:

1- گفتار پسنديده:

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذيً وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ : (1) گفتار پسنديده (در برابر نيازمندان)، و عفو (و گذشت از خشونتهاي آنها)، از بخششي كه آزاري به دنبال آن باشد، بهتر است، و خداوند، بي نياز و بردبار است.

2- عفو و بخشش:

وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ : (2 ) بسياري از اهل كتاب از روي حسد كه در وجود آنها ريشه دوانده دوست مي‏داشتند شما را بعد از اسلام و ايمان به حال كفر باز گردانند، با اينكه حق براي آنها كاملا روشن شده است، شما آنها را عفو كنيد و گذشت نمائيد تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد، خداوند بر هر چيزي توانا است.

3- انفاق و دوري از اسراف و تبذير:

وَ الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَ لَمْ يَقْترُُواْ وَ كَانَ بَينْ‏َ ذَالِكَ قَوَامًا : ( 3) و كساني كه هر گاه انفاق كنند، نه اسراف مي‏نمايند و نه سخت‏گيري بلكه در ميان اين دو، حدّ اعتدالي دارند.

خوب است كه شما در اين زمينه به دو  كتاب اخلاق در قرآن آيت الله مكارم شيرازي و اخلاق در قرآن آيت الله مصباح يزدي مراجعه كنيد.

پي نوشت:

1. بقره (2) آيه 263.

2. همان ، آيه 109 .

3. فرقان (25) آيه 67.

تفاوت خواب و مرگ از نظر قرآن و روايات چيست؟
«وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فيهِ لِيُقْضي‏ أَجَلٌ مُسَمًّي ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ..

تفاوت خواب و مرگ از نظر قرآن و روايات چيست؟

خداي متعال مي فرمايد:

«وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فيهِ لِيُقْضي‏ أَجَلٌ مُسَمًّي ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون»؛ (انعام (6) آیه 60)

بنا بر آیه فوق "توفّی" و تحویل گرفتن جان آدمی كه از آن به "موت" و مرگ هم تعبیر شده ، هم به هنگام خواب روی می دهد و هم به هنگام مردن. به هنگام خواب ملائكه روح و جان آدمی را می گیرند و به هنگام بیدار شدن دوباره آن را برمی گردانند تا زمان رسیدن مرگ كه دیگر این روح به بدن باز نمی گردد تا قیامت و بعث و برانگیختن عمومی.

رسول خدا فرمود: خواب برادر مرگ است . (1)

از امام باقر در مورد مرگ سؤال شد و ایشان فرمود:

مرگ همان خواب است كه هر شب به سراغ شما می آید؛ جز این كه مدتش طولانی تر است و تا قیامت از آن بیدار نمی شوید. (2)

از این رو در بیان علمای اسلام با توجه به تعلیم قرآن و روایات ، خواب را "الموت الاصغر = مرگ كوچك " در مقابل "الموت الاكبر = مرگ بزرگ" نامگذاری كرده اند. (3)

پس خواب از جنس مرگ است و تفاوت آن دو در مدت آن ها است و خواب مرگ كوچك و كوتاه است.

پی نوشت ها:

1. فیض كاشانی ، الاصفی ، اول ، قم ، دفتر تبلیغات اسلامی ، 1418 ق ، ج 2 ، ص 711.

2. ری شهری ، میزان الحكمه ، - ، قم ، دار الحدیث ، 1416 ق ، ج 4 ف ص 2959.

3. محمد محمود حجازی ، التفسیر الواضح ،دهم ، بیروت ، دار الجیل ، 1413 ق ، ج1 ، ص 622.

آيا اين بر خلاف عدالت خدا نيست كه هر كسي رو بخواهد هدايت مي كنه ؟
خداوند نه كسي را به زور به بهشت مي برد و نه كسي را به زور به جهنم

در آيات بسياري از قرآن ذكر شده:« یضل من یشاء و يهدي من يشاء »

آيا اين بر خلاف عدالت خدا نيست كه هر كسي رو بخواهد هدايت مي كنه هر كسي رو هم كه بخواهد گمراه مي كند ؟؟!!

خداوند فعال مايشاء و حاكم مطلق است و هدايت و ضلالت به دست اوست و هر كس را بخواهد هدايت مي كند و هر كس را بخواهد گمراه مي گرداند و مجبور به هدايت كردن كسي يا گمراه كردن ديگري نيست. اما هدايتگري خدا و گمراه كنندگي بي حساب و كتاب نيست. خداوندي كه فعال ما يشاء است، خودش را عادل، حكيم، لطيف، رحيم  و واجد همه صفات حسني در حد اطلاق و بي نهايت مي شمارد و چنين خداوندي هدايت جويان و هدايت خواهان را هدايت مي كند و عدالتش با تحميل هدايت بر گمراهي طلبان سازگار نيست. خداوند نه كسي را به زور به بهشت مي برد و نه كسي را به زور به جهنم زيرا تحميل را نمي خواهد. او مي خواهد همه مخلوقاتش را هدايت كند از اين رو كتاب هايش و پيامبرانش را به سوي همه مي فرستد و همه را از فرعون و نمرود گرفته تا هدايت خواهان و هدايت جويان خطاب مي كند و دعوت مي نمايد و راه هدايت را بر كسي نبسته و كسي را هم به اجبار به هدايت نكشانده كه اگر مي خواست، مي توانست.

آيات زير نشان مي دهد كه خدا چه كساني را خواسته هدايت مي كند و چه كساني را هدايت نمي كند:

يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ (1)

وَ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ أَناب(2)

َ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيب(3)

وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (4)

وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ (5)

وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين (6)

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ (7)

ْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب(8)

پس خداوند كساني كه دنبال يافتن حق هستند و به سوي او بازگشت و انابه دارند و جوياي رضوان او هستند را هدايت مي كند و كساني كه كافر، ظالم، مسرف و فاسق هستند و از اين رويه دست بردار نيستند، را هدايت نكرده و بر گمراهي آنان مي افزايد.

عزت و ذلت دادن خدا هم به همين نحو است. گروه اول را عزت مي دهد و گروه دوم را ذليل مي گرداند.

پي نوشت ها:

1. مائده(5) آيه16.

2. رعد(13) آيه27. 

3. شوري(42) آيه13.

4. بقره(2) آيه258.

5. همان، آيه264.

6. مائده(5) آيه108.

7. زمر(39) آيه3.

8. غافر(40) آيه28

آيا منظور قرآن از موجودات آسمانها موجودات فضايي امروزي هستند؟
در این كه منظور از "من فی السماء" در آیات قرآن كیست، دو نظر داده شده است:

  آيا منظور قرآن از موجودات آسمانها موجودات فضايي امروزي هستند؟

             در این كه منظور از "من فی السماء" در آیات قرآن كیست، دو نظر داده شده است:

1. منظور، ملائكه موكل بر امور است كه عاملان خداوند می باشند و در سماء و آسمان (به معنای مرتبه بالاتر از دنیای مادی) هستند و به امر خدا امور را تدبیر می كنند.

این قول، به نظر صحیح است؛ زیرا بنا بر ظهور آیه، آنان باید قادر به كارهای عظیم مثل فرو بردن زمین یا انداختن پاره هایی از آسمان به صورت باران سنگ بر زمین باشند تا صحیح باشد كه خدا به آدمیان بگوید از كجا اطمینان یافته اید كه ساكنان آسمان، زمین زیر پای شما را فرو نمی برند یا پاره ای از آسمان را به صورت باران بر شما نمی افكنند؟

«أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْض‏». (1)

«أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِبا». (2)

2. منظور، خدا است كه برای اشاره به او از جهت بالا و آسمان كه حاكی از علو و برتری و تسلط است، استفاده می شود.

علامه طباطبایی نظر اول را پسندیده و نظر دوم را با ظاهر آیه مناسب ندانسته است. (3) البته نظريه دوم با آياتي هم كه مي فرمايد موجوات آسماني براي خداوند سجده مي كنند، سازگار نيست.

بنابراین، ظاهر این است كه منظور از "ساكنان آسمان ها" نه موجودات فضایی مادی، بلكه ملائكه باشند.

 

پی نوشت ها:

1. ملك (67) آیه 16. 

2. ملك (67) آیه 17.

3. طباطبایی، محمد حسین، المیزان (ترجمه)، موسوی همدانی محمد باقر، پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش، ج 19، ص 599-600 و تفاسیر دیگر.

تفسیر آیه 34 سوره اعراف چیست (مرگ امتها)؟
خداوند متعال مي فرمايد:« وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لايَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ »

تفسیر آیه 34 سوره اعراف چیست (مرگ امتها)؟

در آيه مذكور خداوند متعال مي فرمايد:« وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لايَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ »

«براي هر قوم و جمعيّتي، زمان و سرآمد (معيّني) است و هنگامي كه سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتي از آن تأخير مي‏كنند، و نه بر آن پيشي مي‏گيرند.»

واژه‏ي «امّت» به معناي «گروه و جماعت و ملت» است و آيه‏ي فوق بر مرگ و حيات ملت‏ها و تمدن‏ها اشاره دارد.

سرآمدن اجل امت، به معناي نابودي و عذاب و يا از بين رفتن شوكت و عزّت آنهاست.

ملت هاي جهان همانند افراد، داراي مرگ و حياتند، ملت هايي از صفحه روي زمين برچيده مي‏شوند، و بجاي آنها ملت هاي ديگري قرار مي‏گيرند، قانون مرگ و حيات مخصوص افراد انسان نيست. بلكه اقوام و جمعيت ها و جامعه‏ها را نيز در بر مي‏گيرد.

با اين تفاوت كه مرگ ملت ها غالبا بر اثر انحراف از مسير حق و عدالت و روي آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در درياي شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستي و تن‏پروري مي‏باشد.

هنگامي كه ملت هاي جهان در چنين مسيرهايي گام بگذارند، و از قوانين مسلم آفرينش منحرف گردند، سرمايه‏هاي هستي خود را يكي پس از ديگري از دست خواهند داد و سرانجام سقوط مي‏كنند. بررسي فناي تمدن هايي همچون تمدن بابل، و فراعنه مصر، و قوم سبا، و كلدانيان، و آشوريان، و مسلمانان اندلس، و امثال آنها، اين حقيقت را نشان مي‏دهد كه در لحظه فرا رسيدن فرمان نابودي كه بر اثر اوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتي ساعتي نتوانستند پايه‏هاي لرزان حكومتهاي خويش را نگاه دارند.(1)

بنابراین هر جامعه‏اي ممكن است دچار عذاب و مجازات يا از بين رفتن شوكت و عزّت در اين جهان شود و گرچه اصل دين اسلام ديني جاوداني است. اما جامعه‏ مسلمانان در طول تاريخ از اين حكم مستثني‏ نيست و تنها شرطي كه براي رفع مجازات آنان تعيين شده است، بودن پيامبر (ص) در ميان امت يا استغفار و توبه‏ي مردم و بازگشت به سوی تعالیم الهی است. چنانكه خداوند متعال فرموده:« وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»(2) « ولي (اي پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستي، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد و (نيز) تا استغفار مي‏كنند، خدا عذابشان نمي‏كند». دقت داشته باشيد كه مراد از مجازات در اين آيه ( ..ليعذبهم و انت فيهم ...)، مجازات عمومي است به طوري كه كل امت اسلام از بين بروند. 

مفهوم آيه اختصاص به مردم عصر پيامبر ندارد. بلكه يك قانون كلي در باره همه مردم است. لذا در حديث معروفي كه در منابع شيعه از حضرت علي (ع) و در منابع اهل تسنن از شاگرد حضرت علي (ع) ابن عباس نقل شده مي‏خوانيم:

«كان في الارض امانان من عذاب اللَّه و قد رفع احدهما فدونكم الآخر فتمسكوا به و قرأ هذه الاية»(3)

«در روي زمين دو وسيله امنيت از عذاب الهي بود يكي از آنها (كه وجود پيامبر بود) برداشته شد. هم اكنون به دومي (يعني استغفار) تمسك جوييد سپس آيه فوق را تلاوت فرمود »

پي نوشت ها:

1. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏6، ص: 157.

2. أنفال(8) آيه 33.

3. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش، ج‏4، ص 829

انواع دشمن ها از نظر قرآن؟
از منظر قرآن مجید انسان دو نوع دشمن دارد: 1. دشمن دروني؛ 2. دشمن بيروني؛

انواع دشمن ها از نظر قرآن؟

             از منظر قرآن مجید انسان دو نوع دشمن دارد: 1. دشمن دروني؛ 2. دشمن بيروني؛

دشمن درونی مثل  نفس اماره كه پیوسته انسان ها را به گناه وا می دارد. همان طوری كه خداوند در قرآن می فرماید: « وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيم‏؛ (1 )من هرگز خودم را تبرئه نمي‏كنم، كه نفس (سركش) بسيار به بديها امر مي‏كند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است» .

اما دشمن بيروني فراوان است كه ما هم به مواردی از آن ها در قرآن مجید اشاره می كنیم :

1. شيطان مثل آیه: «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ؛ ( 2) چرا كه شيطان، دشمن آشكار انسان است!»

2. دوستان ناباب مثل آیه: « يَاوَيْلَتيَ‏ لَيْتَنيِ لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِيلًا - لَّقَدْ أَضَلَّنيِ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنيِ  وَ كَانَ الشَّيْطَنُ لِلْانسَنِ خَذُولا؛ (3 ) اي واي بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم! او مرا از يادآوري (حق) گمراه ساخت بعد از آنكه (ياد حق) به سراغ من آمده بود!» و شيطان هميشه خواركنند انسان بوده است!» .

3. كفار مثل آیه « إِنَّ الْكافِرِينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً ؛ ( 4) كافران دشمن آشكار شمايند» .

4. يهوديان و مشركان مثل آيه«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصاري‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُون‏؛ (5 )بطور مسلّم، دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشركان خواهي يافت و نزديكترين دوستان به مؤمنان را كساني مي‏يابي كه مي‏گويند: ما نصاري هستيم اين به خاطر آن است كه در ميان آن ها، افرادي عالم و تارك دنيا هستند و آن ها (در برابر حق) تكبّر نمي‏ورزند».

5. زن و فرزندي كه انسان را از مسير بندگي باز دارد: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ ؛ (6 ) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! بعضي از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آن ها بر حذر باشيد و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و ببخشيد، (خدا شما را مي‏بخشد) چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است!» .

پی نوشت:

1. يوسف (12 )، آیه53 .

2. همان ، آیه 5.

3. فرقان (25)، ایات27 و 28 .

4. نساء (4)، آیه 101 .

5. مائده (5 )، آيه 82 .

6. تغابن (64)، آیه 14 .

آفرینش انسان بعد از مرگ در قرآن
«أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها؛ (1) آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكل‏تر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟».

چرا قرآن در كنار عظمت آسمان به آفرینش انسان بعد از مرگ اشاره كرده؟

منظور شما آیه زیر میباشد:

«أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها؛ (1) آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشكل‏تر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟».

این آیه در رفع و از بین بردن استبعاد و بعید شمردن خلقت دوباره انسان ها در قیامت است كه از نظر مشركان كاری محال می نمود. می فرماید آفریدن و بازآفرینی شما از خلقت آسمان های با عظمت كه سخت تر نیست. خدایی كه بر چنین خلقتی قادر است ، بر آفریدن و باز آفرینی شما هم قادر است.

پی نوشت ها:

1. نازعات (79) آیه 27.

آيا اين حرف در قرآن زده شده است؟جهان آفريده شده براي انسان"
در دو آيه قرآن به اين مطلب اشاره شده است: ...

آيا اين حرف در قرآن زده شده است؟

"جهان آفريده شده براي انسان"

در دو آيه قرآن به اين مطلب اشاره شده است:

1 - هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ

اوست كه همه چيزهايي را كه در روي زمين است برايتان بيافريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزي آگاه است.(1)

2- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

رام شما ساخت آنچه در آسمان هاست و آن چه در زمين است. همه از آن اوست. در اين براي متفكران عبرت هاست.(2)

پي نوشت ها:

1. سوره بقرة، آيه 29.

2. سوره جاثية، آيه 13

صفحه‌ها