معارف قرآن

پس چه آیه ای است كه ميگه عجم برعرب فضيلت دارد ؟
در قرآن اصلا سخن از عرب به عنوان يك قوم و اهل يك زبان و در مقابل عجم به معناي غير عرب، به ميان نيامده است و از اين قوم تعريف و تمجيدي نشده است.

اگراين ايه كه ميگه عجم برعرب فضيلت دارد

اگراين حديث يا ايه صحت داشته باشد مگه توقران نيومده كه عرب و عجم سياه وسفيد باهم تفاوتي ندارند ؟

 مگه عجم به غير عرب نگفته نمی شود؟ خب چرا شما اين فضيلت رو به خودتان منصوب مي كنيد؟

مگه معنای عجم گونگ لال و... نيست پس يعني به غير از عرب دگر قوم ها گونگ و... هستند

واژه "عرب"به معناي كنار زدن ابهام با روشن كردن معنا است در مقابل "عجمه" كه به معناي ابهام و اجمال و واضح نبودن معنا، است.

"عرب" اسم جنس است در مقابل "عجم". كساني كه به زبان عربي سخن مي گفتند كه زبان اهل شبه جزيره بود و آنان معنا و مقصود كلام را مي فهميدند، عرب خوانده مي شدند و غير عرب كه به زبان هايي سخن مي گفتند كه براي عرب نامعلوم و نامفهوم بود، عجم خوانده مي شدند. (1)

در قرآن اصلا سخن از عرب به عنوان يك قوم و اهل يك زبان و در مقابل عجم به معناي غير عرب، به ميان نيامده است و از اين قوم تعريف و تمجيدي نشده است، ولي از "عربي" به عنوان زبان يك قوم سخن به ميان آمده كه در مقابلش زبان "اعجمي"است:

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبينٌ (2)

ما مي‏دانيم كه آنها مي‏گويند:«اين آيات را انساني به او تعليم مي‏دهد!» در حالي كه زبان كسي كه اينها را به او نسبت مي‏دهند، عجمي است، ولي اين (قرآن)، زبان عربي آشكار است!

البته در بعض آيات مذمتي تلويحي از قوم عرب وجود دارد. در قرآن آمده:

وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلي‏ بَعْضِ الْأَعْجَمينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنينَ (3)

هر گاه ما آن را بر بعضي از عجم [غير عرب‏] ها نازل مي‏كرديم و او آن را بر ايشان مي‏خواند، به آن ايمان نمي‏آوردند.

اين آيه حكايت از تعصب عرب ها است كه در قرآن و سنت اين تعصب شيطاني و مذموم معرفي شده و انسان مؤمن را تسليم در برابر حق شمرده از جانب هر كس كه ارائه شود.

اما "اعراب" به عرب هاي باديه نشين و بياباني گفته مي شده:

يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَليلاً (4)

آنها گمان مي‏كنند هنوز لشكر احزاب نرفته‏اند و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست مي‏دارند در ميان اعراب باديه‏نشين پراكنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جويا گردند.

اعراب و باديه نشينان هم مؤمن و كافر و منافق  داشته اند و در قرآن اعراب با توجه به ايمان يا نفاق و كفرشان، مدح يا مذمت شده اند مثلا:

وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ في‏ رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (5)

گروهي از (اين) اعراب باديه‏نشين، چيزي را كه (در راه خدا) انفاق مي‏كنند، غرامت محسوب مي‏دارند و انتظار حوادث دردناكي براي شما مي‏كشند حوادث دردناك براي خود آنهاست و خداوند شنوا و داناست! گروهي (ديگر) از عربهاي باديه‏نشين، به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند و آنچه را انفاق مي‏كنند، مايه تقرّب به خدا، و دعاي پيامبر مي‏دانند آگاه باشيد اينها مايه تقرّب آنهاست! خداوند بزودي آنان را در رحمت خود وارد خواهد ساخت به يقين، خداوند آمرزنده و مهربان است!

گر چه مذمت آنان بيشتر است:

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُمْ (6)

عربهاي باديه‏نشين گفتند: «ايمان آورده‏ايم» بگو: «شما ايمان نياورده‏ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‏ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است!

الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلي‏ رَسُولِه (7)

باديه‏نشينان عرب، كفر و نفاقشان شديدتر است و به ناآگاهي از حدود و احكامي كه خدا بر پيامبرش نازل كرده، سزاوارترند.

در روايات هم تصريح شده كه انسان ها از عرب و عجم و ... همه برابرند و برتري فقط به تقوا است:

أيّها النّاس إنّ ربّكم واحد و إنّ أباكم واحد، كلّكم لآدم و آدم من تراب إنّ أكرمكم عند اللَّه أتقاكم لا فضل‏ لعربيّ‏ علي عجميّ إلّا بالتّقوي‏ (8)

اي مردم خداي شما يكي و پدر شما يكي است همه فرزند آدميد و آدم از خاك است هر كس از شما پرهيزكارتر است پيش خدا بزرگوارتر است عربي بر عجمي جز بپرهيزكاري امتياز ندارد،

پس عجم به معناي گنگ و لال نيست، بلكه به معناي كسي است كه با زبان نامفهوم براي عرب سخن مي گويد و عرب به عنوان يك قوم در برابر اقوام ديگر (عجم ها) در قرآن تمجيد نشده اند.

اما در روايات گاهي "عرب" نه به معناي يك قوم و اهل يك زبان بلكه به عنوان معتقدان به حق در برابر "اعرابي"، "علوج"  و "عجم"[حق نافهم] به عنوان معتقدان به باطل، معرفي شده و تمجيد گرديده است.

به روايات زير توجه كنيد:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)نَحْنُ بَنُو هَاشِمٍ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ سَائِرُ النَّاسِ الْأَعْرَابُ‏ (9)

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) نَحْنُ قُرَيْشٌ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ سَائِرُ النَّاسِ عُلُوجُ الرُّوم‏ (10)

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ نَحْنُ قُرَيْشٌ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ عَدُوُّنَا الْعَجَمُ (11)

البته اين احاديث از لحاظ سندي ضعيف هستند، ولي معنايشان تاييد برتري نژدي و فضيلت دادن عرب بر عجم نيست.

با توجه به صراحت بي نظير الغاي امتيازات نژادي در قرآن و سنت [كه نمونه هاي آن گذشت] نمي توان با توسل به ظاهر چند حديث ضعيف اين اصل را خدشه دار كرد و امامان را كه وارثان ميراث رسول خدايند، طرفدار تبعيض نژادي شمرد.

احاديث فوق اگر از امامان صادر شده باشند، داراي معاني اي هستند كه با تبعيض نژادي ربطي ندارد.

در شرح اين احاديث گفته شده:

اولا منظور از "نحن"، "بني هاشم" است و منظور از "بني هاشم رسول خدا و اهل بيت ايشان و پيروان صادق و مؤمن آنها هستند خواه از لحاظ نسب  ظاهري به هاشم برسند يا نرسند. زيرا اينان نسب واقعي و همرنگ  اعتقادي و اخلاقي و رفتاري هاشم و فرزندان صادق او يعني رسول خدا و اهل بيت ايشان هستند و بقيه هر چند از نسل هاشم باشند از جمله بني عباس ولي ديگر به بيان قرآن (12) از اهل بيت هاشم و از نسب او به حساب نمي آيند.

در اين بيان ها امام مي فرمايد ما فرزندان صالح هاشم و شيعيان ما "عرب" به شمار مي آييم و غير ما و شيعيانمان "اعراب" يا "علوج الروم" يا "عجم" هستند. در اينجا و در اين كلام عرب و عجم دو واژه براي معرفي اهل دو زبان نيست بلكه دو واژه براي معرفي اهل دو حزب است. حزب صالحان كه آنان را "عرب" ناميده و حزب طالحان و ظالمان كه آنها را "عجم، اعراب، و علوج" ناميده است.

"علوج" يعني كافران غير عرب (13)

در روايتي از امام كاظم آمده است:

الناس ثلاثة عربي و مولي و علج فأما العرب فنحن و أما المولي فمن والانا و أما العلج فمن تبرأ منا و ناصبنا (14)

مردم سه دسته اند: عرب، موالي، علوج. عرب ما بني هاشم (اهل بيت مؤمن پيامبر به محوريت امامان) هستيم و موالي (آزاد شدگان) كه شيعيان و محبان و پيروان مايند و علوج( كافران و منافقان و ظالمان) كه همان كساني اند كه از ما بيزاري جسته و دشمن ما شده اند.

پس اين نوعي نامگذاري براي اهل ايمان و اهل كفر و نفاق است و اصلا به مليت و زبان افراد نظر ندارد. آن كه مسلمان و مؤمن است را عرب و موالي ناميده، حتي اگر ايراني، رومي يا غير آن باشد(مانند ابوذر كه از بني هاشم نبود و سلمان كه ايراني بود و بلال و صهيب كه رومي بودند) و آن كه مسلمان و مؤمن نيست را عجم و اعراب و علوج ناميده، حتي اگر از بني هاشم باشد (مانند ابولهب بن عبد المطلب بن هاشم  و بني(فرزندان) عباس بن عبد المطلب بن هاشم).

پي نوشت ها:

1. مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360ش، ج8، ص74.

2. نحل(16) آيه103.

3. شعراء (26) آيه 198-199.

4. احزاب(33) آيه 20.

5. توبه(9) آيه98-99.

6. حجرات(49) آيه 14.

7. توبه(9) آيه97.

8. ابوالقاسم پاينده، نهج الفصاحه، تهران، دنياي دانش، 1382ش، ص365.

9. كليني، كافي، تهران، اسلاميه، 1363ش، ج8 ، ص166.

10. همان.

11. صدوق، معاني الاخبار، قم، انتشارات اسلامي، 1403ق، ص 403.

12. هود(11) آيه46.

13. مجلسي، مرآه العقول، ج26، ص36.

14. صدوق، همان، ص403.

عبیدالله گفت: خداوند به وسیله شما مومنان سزای كار حسین را داد ...
روشن است كه معصومين (عليهم السلام) از اين حكم استثنا هستند، زيرا معصوم مرتكب معصيت نمي شود تا مصيبت وي به سبب فعل خودش باشد ...

  در سریال مختار وقتی ابن زیاد می خواست حركت خودش رو توجیه كنه (بعد از واقعه عاشورا) به یه آیه از قرآن اشاره كرد : هر مصیبتی كه به شما وارد می شود، نتیجه كارهایی است كه شما انجام می دهید و خدا خیلی از گناهان شما را هم می بخشد (نقل به مضمون) و بعد از اون خطاب به یارانش گفت: خداوند به وسیله شما مومنان سزای كار حسین را داد و بلایی كه سر حسین آمد ،در نتیجه كار خودش بود .

 اگر كسی به من چنین حرفی را بزند ، باید چگونه پاسخ او را بدهم؟

يكي از مسائل كليدي در فهم معارف قرآن كريم اين است كه آيات قرآن كريم به صورت ترتيب موضوعي بيان نشده تا همه قيود و شرايط يك مسئله يك جا بيان شده باشد، بلكه آيات و معارف قرآن به طور پراكنده و در سوره هاي مختلف بيان شده است . از آن جا كه آيات قرآن كريم داراي گزاره هاي عام و خاص و مطلق و مقيد و ناسخ و منسوخ و .. مي باشد، به طور مستقل نمي توانيم درباره آيات قرآن اظهار نظر كنيم . نمي توانيم نسبت به مسائل عام و مطلقي كه در قرآن بيان شده، اظهار نظر بدوي داشته باشيم؛ بلكه بايد با قراردادن هر يك از آيات قرآن در كنار آياتي كه از لحاظ موضوع و مسئله با هم مشترك هستند و همچنين توجه به روايات معصومين (عليهم السلام) معارفي كه قرآن كريم در صدد بيان آن است ، استنباط كنيم.

درباره آيه مذكور هم نبايد از اين نكته غافل باشيم ،يعني اگر چه در اين آيه خداوند متعال به صورت عام مي فرمايد:

« وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير؛(1)

آنچه از مصائب و ناملايمات به شما رسد ، به خاطر اعمالي است كه خود انجام داده‏ايد»

اما واضح و روشن است كه معصومين (عليهم السلام) از اين حكم استثنا هستند، زيرا معصوم مرتكب معصيت نمي شود تا مصيبت وي به سبب فعل خودش باشد، بلكه مصائبي كه براي معصومين (عليهم السلام) رخ مي دهد، جنبه امتحاني داشته و براي ارتقای رتبه آن ها است . خداوند متعال درباره حضرت ابراهيم (ع) مي فرمايد:« وَ إِذِ ابْتَلي‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً؛(2)

و [به ياد آر] هنگامي كه ابراهيم را پروردگارش به اموري بيازمود، پس او همه را به نحو كامل انجام داد. پروردگارش گفت: همانا من تو را براي مردم امام و پيشوا كردم.»

 مقصود از «كلمات» در  آيه ، وظائف سنگين و مشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود، و اين پيامبر مخلص همه آن ها را به عالي ترين وجه انجام داد. دستورات عبارت بودند از:

بردن فرزند به قربانگاه . آمادگي جدي براي قرباني او به فرمان خدا. بردن زن و فرزند و گذاشتن آن ها در سرزمين خشك و بي آب و گياه مكه در جايي كه حتي يك نفر سكونت نداشت. قيام در برابر بت پرستان بابل . شكستن بت ها . دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمه تاريخي و قرار گرفتن در دل آتش. حفظ خونسردي كامل و ايمان در تمام اين مراحل! مهاجرت از سرزمين بت پرستان . پشت پا زدن به زندگي خود . ورود در سرزمين هاي دور دست براي اداي رسالت خويش، و ...(3)

مسلم است كه تحمل همه  مشكلات به سبب مجازات الهي و ارتكاب گناه از سوي حضرت ابراهيم نبوده ، بلكه جنبه امتحاني داشته است.

درباره شهادت امام حسين (ع) و مصائبي كه براي حضرت رخ داد ، همين نكته وجود دارد . نمي توان مصائب حضرت را نشأت گرفته از گناهان حضرت و مجازات وي دانست، زيرا امام حسين (ع) معصوم است . معصوم گناه نمي كند تا مصائب وي به سبب گناهانش باشد. بلكه مصائب ايشان جنبه امتحاني داشته ، هنگامي كه امام علي بن الحسين (ع) در شام وارد بر يزيد شد، يزيد نگاهي به او كرد و گفت: يا علي! «ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» (4) اين آيه را خواند تا اشاره كند كه حوادث كربلا نتيجه اعمال خود شما بود.

 امام علي بن الحسين (ع) فورا در پاسخ فرمود:

كلا! ما هذه فينا نزلت، انما نزل فينا «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (5) فنحن الذين لا ناسي علي ما فاتنا من امر الدنيا، و لا نفرح بما اوتينا ؛(6)

 چنين نيست، اين آيه در مورد ما نازل نشده، آنچه در باره ما نازل شده، آيه ديگري است كه مي‏گويد: «هر مصيبتي در زمين يا در جسم و جان شما روي دهد ، پيش از آفرينش شما در كتاب (لوح محفوظ) بوده، آگاهي بر اين امر بر خداوند آسان است، اين براي آن است كه شما به خاطر آنچه از دست مي‏دهيد غمگين نشويد. به خاطر آنچه در دست داريد ،زياد خوشحال نباشيد».

 هدف از مصائب عدم دلبستگي به مواهب زودگذر دنيا است و يك نوع تربيت و آزمون است.

سپس امام افزود: «ما كساني هستيم كه هرگز به خاطر آنچه از دست داده‏ايم، غمگين نخواهيم شد، و به خاطر آنچه در دست داريم ، خوشحال نيستيم.»

اين سخن را با حديث ديگري از امام صادق (ع) تكميل مي كنيم: هنگامي كه از حضرت تفسير آيه 30 سوره شوري را خواستند فرمود: مي‏دانيد علي (ع) و اهل بيتش بعد از او گرفتار مصائبي شدند، آيا به خاطر اعمال شان بود؟! در حالي كه آن ها اهل بيت طهارتند، و معصوم از گناه، سپس افزود: « إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ  كَانَ يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ يَخُصُّ أَوْلِيَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِيَأْجُرَهُمْ عَلَيْهَا مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ ؛(7)

«رسول خدا (ص) پيوسته توبه مي‏كرد . در هر شبانه روز صد بار استغفار مي‏نمود، بي‏آن كه گناهي مرتكب شده باشد. خداوند براي اوليا و دوستانش مصائبي قرار مي‏دهد تا به خاطر صبر در برابر آن از او پاداش گيرند ، بي‏آن كه گناهي مرتكب شده باشند».

 دستگاه ظالمانه اموي و خلفاي جائر ديگر براي توجيه كارهاي خود و فريب عوام، نظريه جبرگرايي را در بين مردم ترويج مي دادند ، يعني قائل بودند كه هر آنچه ما بندگان انجام مي دهيم ، مطابق خواست خداست . از روي جبر و اجبار از ما صادر مي شود . اگر خداوند متعال نمي خواست ،ما آن كارها را انجام نمي داديم. درباره شهادت امام حسين  (ع) هم يزيد در مجلس شام خطاب به امام سجاد (ع) گفت :

« يا علي بن الحسين! الحمد لله الذي قتل أباك‏ » (8) يعني «سپاس خدايي را كه پدر تو را كشت» اين جمله به اين معناست كه خدا خواسته كه حسين بن علي كشته شود . كاري كه خداوند متعال انجام بدهد، نمي تواند قبيح باشد . قابل ستايش است . بنابراين قتل و كشته شدن حسين بن علي خواسته خداوند بوده و قابل ستايش است.

اين مغالطه اي است كه از سوي ظالمان و مشركان براي توجيه اعمال زشت خود بيان مي شود . خداوند متعال در قرآن كريم هم به اين مغالطه آنان اشاره نموده و مي فرمايد:« سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ءٍ ؛(9)

به زودي مشركان در پاسخ ايرادات تو در زمينه شرك و تحريم روزي‏هاي حلال چنين مي‏گويند كه اگر خداوند مي‏خواست ،نه ما مشرك مي‏شديم و نه نياكان ما بت‏پرست بودند، و نه چيزي را تحريم مي‏كرديم».

اين آيه و آيات مشابه نشان مي‏دهد كه مشركان مانند بسياري از گناهكاراني كه مي‏خواهند با استتار تحت عنوان جبر از مسئوليت خلافكاري‏هاي خود فرار كنند، معتقد به اصل جبر بوده‏اند، و مي‏گفتند: هر كاري را ما مي‏كنيم ،خواست خدا و مطابق اراده او است. اگر نمي‏خواست ،چنين اعمالي از ما سر نمي‏زد.

 اراده و خواست الهي دو كاربرد و استعمال دارد:

يكي تصميم گرفتن بر انجام كار خود، كه اين نوع تصميم را اراده تكويني مي‏نامند . اگر خداوند متعال نسبت به يك فعل چنين اراده اي داشته باشد، قطعا تحقق مي يابد، چنان كه مي فرمايد:

« إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون؛(10)

فرمان او چنين است كه هر گاه چيزي را اراده كند، تنها به آن مي‏گويد: «موجود باش»، آن نيز بي‏درنگ موجود مي‏شود» .

 استعمال ديگر اراده به معناي فرمان دادن و وضع قوانين و مقررات براي ديگران و دوست داشتن اينكه فاعل مختار ديگري با اختيار خودش كاري را انجام بدهد.  از اين اراده به اراده تشريعي تعبير مي شود.

 اراده تشريعي خداوند بر اين نبود كه امام حسين (ع) كشته شود ،يعني خداوند متعال دستور به قتل امام حسين نداده بود . به اين كار راضي نبود . نه تنها دستور نداده بلكه از كشتن يك انسان بيگناه آن هم امام معصوم نهي كرده است؛  كسي كه مرتكب قتل امام حسين (ع) شده ،مرتكب فعل قبيح شده ،زيرا با اراده تشريعي خداوند متعال مخالفت داشته و از دستور او سرپيچي نموده است.

اما اراده تكويني خداوند بر اين نبود كه امام  كشته نشود ،يعني خداوند متعال تصميم نگرفته بود كه از قتل امام جلوگيري كند . اگر خدا چنين خواست و مشيتي داشت ،قطعا مانع از كشتن امام مي شد . اگر خداوند متعال اراده تكويني بر هدايت مشركان داشته باشد، قطعا مشركان هدايت مي شوند :« فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعين‏؛ (11)  اگر او بخواهد، همه شما را هدايت مي‏كند» يعني اگر اراده و مشيت تكويني خداوند بر هدايت همه خلايق تعلق بگيرد، همه بالاجبار هدايت مي شوند. اما اراده تكويني خداوند به هدايت اجباري تعلق نگرفته ،  بلكه مشيت و تصميم تكويني خداوند به هدايت اختياري تعلق گرفته ، انسان ها را مختار آفريده تا زمينه امتحان فراهم باشد ،نه اينكه انسان ها در انجام افعال مجبور باشند؛ چون اگر انسان ها در انجام كارها مجبور باشند، ديگر پاداش و عذاب معنا ندارد . عذاب نمودن انساني كه بالاجبار گناه و ظلم نموده، ظلم و قبيح است . افعال ظالمانه از خداوند عادل صادر نمي شود.

بنابراين اگر خداوند متعال يزيد و يزيديان را به صورت تكويني مختار قرار داده و به آن ها توانايي و قدرت داده ،به معناي رضايت از افعال آن ها نيست، بلكه انسان ها را مختار و آزاد آفريده و از امكانات و توانايي ها بهره مند ساخته تا انسان ها امتحان شوند و انسان های شاكر و كافر شناخته شوند.

پي نوشت ها:

1. شوري(42) آيه 30.

2. بقره(2) آيه 124.

3. تفسير نمونه، ج‏1، ص 436.

4. شوري، آيه 30.

5. حديد(57) آيه 22 و 23.

6. تفسير نور الثقلين، ج‏4، ص580.

7. اصول كافي، ج 2، ص 450.

8. تفسير قمي، ج‏2، ص: 352.

9. انعام(6) آيه 148.

10. يس (36) آيه 82.

11. انعام، آيه 149.

آیا ارتباط اهل بیت با غیب دائمی بوده یا هر گاه خدا میخواسته شكل میگرفت
دانای غیب خدا است. پس هیچ كس را از غیب خویش مطلع نخواهد كرد مگر فرد برگزیده را مانند پیامیر در جلو رو و پشت سرش نگهبان‏ها می آورد

آیا ارتباط اهل بیت با غیب دائمی بوده یا هر گاه خدا می خواسته شكل می گرفته؟

خداوند متعال به تمام جهان هستی احاطه دارد. غیب و شهود نسبت به او یكسان است. این زمان و آن زمان، این مكان و آن مكان ندارد، چون وجودش غیر محدود و برتر از زمان و مكان است و چیزی از او غایب نیست. همان طور كه به جهان مشهود احاطه دارد، به جهان غیب نیز احاطه دارد. امّا باید دید آیا غیر از خدا كسی می تواند علم به غیب پیدا كند؟ آیا تنها خدا است كه به جهان غیب احاطه دارد یا بشر هم می تواند با آن جهان نادیدنی تماس بگیرد؟

بعضی گفته‏اند: علم به غیب مخصوص خدا است . از دیگری حتی پیامبران ساخته نیست . دلیل آنان آیه "و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الاّ هو".(1) و نظائر آن است.

این مطلب را قبول می كنیم كه غیب مطلق و بالذات از مختصّات خدا است. او است كه وجودش غیر محدود است . چیزی از او غایب نیست . بالذات بر جهان غیب و شهود احاطه دارد . در علومش احتیاجی به غیر ندارد. پیامبران گرچه از دیگران كامل ترند، لیكن به هر حال وجودشان محدود به زمان و مكان است.

بنابراین پیامبران به غیب مطلق دسترسی ندارند، لیكن چنان نیست كه ارتباط با جهان غیب به طور كلّی برای بشر محال باشد، بلكه خدایی كه مالك غیب و شهود است، می تواند بعض افراد لایق را با آن جهان ارتباط دهد . دری از غیب را برای شان بگشاید . حقایقی را بر آینه صاف وجودشان افاضه و اشراق كند.

 قرآن كریم نه تنها این گونه علم غیب را از پیغمبران نفی نكرده، بلكه اثبات كرده است:

"عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحداً إلاّ من ارتضی من رسول فانّه یسلك من بین یدیه و من خلفه رصداً؛(2)

دانای غیب خدا است. پس هیچ كس را از غیب خویش مطلع نخواهد كرد مگر فرد برگزیده را مانند پیامیر در جلو رو و پشت سرش نگهبان‏ها می آورد".

در آیه مذكور می فرماید خدا عالم به غیب است. هیچ كس را بر غیبش مطلع نمی‏كند مگر افراد برگزیده مانند رسول را، معلوم می شود رسول استثنا شده است. او می تواند با تأییدات الهی با جهان غیب مرتبط گردد.

در بعضی از آیات می فرماید:  اخبار غیب را در اختیار پیغمبر قرار می دهیم:

"ذلك من انباء الغیب نوحیه الیك؛(3) این اخبار غیبی است كه به تو وحی می‏كنیم".

در مورد حضرت عیسی :

أَنِّی قَدْ جِئْتُكُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَكُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتي‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی‏ بُیُوتِكُم؛‏(4)

من نشانه‏اي از طرف پروردگار شما، برای تان آورده‏ام . از گِل، چیزي به شكل پرنده مي‏سازم .سپس در آن مي‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏اي مي‏گردد.  به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسي‏] را بهبودي مي‏بخشم . مردگان را به اذن خدا زنده مي‏كنم . از آنچه مي‏خورید، و در خانه‏هاي خود ذخیره مي‏كنید، به شما خبر مي‏دهم .

در این آیه حضرت عیسی هم مدعی خلق است و هم مدعی شفا دادن و زنده كردن و خبر دادن از غیب . همه این ها اختصاص به خدا دارد . ایشان به اذن و اراده خدا این كارها را می كند.

از این قبیل آیات استفاده می شود خداوند متعال پاره‏ای از حقایق و مطالب غیبی را به وسیله وحی بر پیغمبران نازل می كند.

 تردید نیست كه بر پیغمبران وحی می شود. وحی عبارت است از یك نوع ارتباط مخصوص و تماس مرموز و خارق العاده به واسطه افاضات پروردگار حكیم. دری از غیب به روی پیغمبر باز می شود . پرتوی از عالم نورانی بر گوهر تابناك قلب او می تابد . به وسیله چشم باطن گوشه‏ای از جهان را مشاهده می كند.  گرچه پیغمبران می توانند با جهان غیب تماس بگیرند، ولی به غیب مطلق و نامحدود دسترسی ندارند . بیش از ظرفیت محدود وجودشان نمی‏توانند از آن عالم نامحدود استفاده كنند. به علاوه در این مقدار از علم غیب هم استقلال ندارند . علوم شان بالذات نیست، بلكه به تأییدات و افاضات پروردگار جهان نیازمندند.

 امام هادی (ع) فرمود:

إن الله تبارك و تعالي جعل قلوب الأئمة (عليهم السلام) موارد لإرادته، و إذا شاء شيئا شاءوه، و هو قوله تعالي: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ(5)؛

خداوند دل های ما را ظرف مشیت و اراده خود قرار داده است .هر گاه خدا چیزی را بخواهد، ما هم آن را می خواهیم . این است معنای كلام خدا كه فرمود: "و جز آنچه خدا بخواهد، نمی خواهید".

 

پينوشتها:

1. انعام (6) آيه 59.

2. جن (72) آيه26-27.

3. آل عمران (3) آيه 44.

4.همان،آیه49.

5. انسان (76) آیه 30؛ البرهان، ج5،ص556؛

 كافی، ج1، ص258، باب " ان الائمه اذا شاءوا ان یعلموا علّموا".

خدا بخشيد ولي موسي نبخشيد يعني چه؟
آيه خاصي درباره تعبير مذكور سراغ نداريم . ممكن است اين تعبير مربوط به داستان قارون و نحوه هلاكت وي باشد .

خدا بخشيد ولي موسي نبخشيد يعني چه؟ آيا آيه قرآن وجود دارد؟

آيه خاصي درباره تعبير مذكور سراغ نداريم . ممكن است اين تعبير مربوط به داستان قارون و نحوه هلاكت وي باشد كه در برخی تفاسیر نقل شده است چنان كه در تفسير قمي (1) و تفسير الدر المنثور (2) داستان هايي درباره نحوه به هلاكت رسيدن قارون بيان شده و در آن ها آمده كه قارون هنگام هلاكت از حضرت موسي طلب نجات نمود . حضرت موسي إجابت ننمود . خداوند متعال خطاب به حضرت موسي فرمود كه اگر قارون مرا صدا مي زد ، او را إجابت مي كردم.

در هر دو جا  اين داستان ،از معصومين (عليهم السلام) نقل نشده است، گذشته از اينكه برخي از مطالبي كه در اين داستان آمده ، با مقام نبوت و عصمت حضرت موسي (ع)  مغايرت دارد . چندان قابل پذيرش و استناد نيست.

پي نوشت ها:

1. ‏ علي بن ابراهيم قمي، تفسير قمي، قم، دارالكتاب، 1367ش، ج‏2، ص 144.

2.  جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، قم، كتابخانه آية الله مرعشي نجفي، 1404ق، ج‏5، ص 136

در تفسير حاج آقا قرائتي فرموده اند شهيد صورت خدا را می بیند.
رسول خدا(ص) فرمودند براي شهيد هفت ويژگي است.... هفتم اينكه به وجه خدا نظر مي كند.

در سوره آل عمران آيه 169 ولا تحسبن الذين ... در تفسير حاج آقا قرائتي فرموده اند بعد از اين كه شهيد شد شهيد صورت خداوند را ميبيند آيا فرض جسميت براي پروردگار درست هست ؟

آقاي قرائتي اين مطلب را از روايات نقل كرده اند كه:

 « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِلشَّهِيدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ ...السَّابِعَةُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَي وَجْهِ اللَّهِ»(1)؛ رسول خدا(ص) فرمودند براي شهيد هفت ويژگي است.... هفتم اينكه به وجه خدا نظر مي كند.

تعابيري مانند «وجه الله، يدالله و عين الله» در آيات قرآن و روايات فراوان بكار رفته و اين تعابير كنايه از رضوان خدا ، قدرت خدا و...هستند و به هيچ وجه براي خداوند متعال جسميت را ثابت نمي كنند. مثلا در آيه شريفه «يد الله فوق ايديهم»(2) مفسرين قائلند كه منظور از دست خدا قدرت اوست زيرا انسان بيشتر كارهايش را با دست انجام مي دهد، دست هر كس نشانه توان و قدرت اوست. در چند آيه قرآن هم تعبير «وجه الله» آمده است كه مسلما منظور صورت ظاهري كه براي انسان است، نيست و اين تعبير كنايه از چيز ديگري است. مانند آيه شريفه اي كه مي فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ (3)؛ مشرق و مغرب هر دو ملك خداست، پس به هر طرف روي كنيد به سوي خدا روي آورده‏ايد، كه خدا (به همه جا) محيط و (به هر چيز) داناست.

آيت الله جوادي آملي در توضيح وجه الله مي نويسند: «وجه» چيزي است كه انسان به آن رو ميكند و وجه هر چيز نيز با همان چيز متناسب است. وجه خداي سبحان همان ظهور زوال ناپذيري است كه از آن با عنوان فيض مطلق و عام خدا ياد ميشود ( يعني وقتي «وجه» درباره خداوند به كار مي رود منظور فيض و رحمت اوست كه در همه جا هست)و مؤمنان كه به اميد ملاقات خداوند كار كرده اند، خواهان رسيدن به اين فيض و رحمت هستند؛ چنان كه گفته ميشود: «شهيد به وجه الله نظر ميكند». توفيق ملاقات با پروردگار كه نصيب بندگان بهشتي ميشود، ديدن ذات خداي سبحان نيست. زيرا هيچ كس به ذات او راه ندارد؛

«لاتدركه العيون بمشاهدة العِيان و لكن تدركه القلوب بحقائق الإيمان»(4)؛ ديده ها هرگز او را آشكار نمي بينند، اما دلها با ايمان درست او را در مي يابند.(5)

از بيان ايشان استفاده مي شود كه منظور از وجه خدا، صورت جسمي او نيست بلكه منظور رحمت و فيض و فضل خداست كه در عالم ظهور دارد و منظور از نظر كردن به وجه خدا، ديدن با چشم ظاهري و چشم سر نيست. بلكه ديدن و درك كردن رحمت او با قلب و دل است. همچنانكه در آيه شريفه ديگري كه يكي از نعمت هاي الهي در مورد بهشتيان را ديدن پروردگار مي داند، منظور ديدن رحمت او با دل و قلب است: «إِلي‏ رَبِّها ناظِرَةٌ»(6)؛آنها فقط به ذات پاك پروردگارشان مي‏نگرند. در اينجا هم مسلما منظور اين نيست كه به جسم و صورت خدا نگاه مي كنند. بلكه نگاهي با چشم دل و از طريق شهود باطن، نگاهي كه آنها مجذوب آن ذات بي‏مثال، و آن كمال و جمال مطلق مي‏كند، و لذتي روحاني و توصيف ناپذير به آنها دست مي‏دهد كه يك لحظه آن از تمام دنيا و آنچه در دنيا است برتر و بالاتر است. در بعضي از روايات كه در تفسير اين آيه آمده است مي‏خوانيم: آنها نظر به رحمت خداوند و نعمت او و ثواب او مي‏كنند. چرا كه نگاه به اينها نيز نگاه به ذات مقدس او است.(7)

بنابراين منظور روايت از اينكه شهيد به وجه الله نظر مي كند، اين است كه چون شهيد با كشته شدن در راه خدا به بالاترين درجه و مقام مي رسد، پرده ها و حجاب ها كنار مي رود و توفيق ملاقات با پروردگار و رضوان الهي را مي يابد و با چشم دل مي بيند كه رحمت و فيض و رضوان الهي شامل حال او شده است.

پي نوشت ها:

1. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، انتشارات آل البيت، ج15، ص16.

2. فتح(48)آيه10.

3. بقره(2)آيه115.

4. نهج البلاغه، خطبه 179.

5. جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، انتشارات اسراء، ج6، ص263.

6. قيامه(75)آيه23.

7. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏25، ص 303.

آیات قرآنی ای كه در مورد اقتصاد بحث نموده اند
« وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ...

خواهشمندم كه برایم آیات قرآنی ای كه در مورد اقتصاد بحث نموده اند و همچنین یك كتاب خوب درباره تفسیر آیات قرآنی ای كه درباره اقتصاد اند را به اینجانب معرفی نمایید كه لطفا تفسیرش روان باشد

              در پاسخ به سوال اول شما به تعدادی از آن آیات اشاره می كنیم :

1- « وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ؛ (1 ) (و بياد آوريد) هنگامي كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا اين سرزمين را شهر امني قرار ده، و اهل آن را- آنها كه ايمان به خدا و روز بازپسين آورده‏اند- از ثمرات (گوناگون) روزي ده (ما اين دعاي ابراهيم را به اجابت رسانديم و مؤمنان را از انواع بركات بهره‏مند ساختيم). اما به آنها كه كافر شدند بهره كمي خواهيم داد، سپس آنها را به عذاب آتش مي‏كشانيم و چه بد سر انجامي دارند.» 

در اين آيه حضرت ابراهيم(ع) دو درخواست مهم از پروردگار براي ساكنان اين سرزمين مقدس مي‏كند كه دومين تقاضايش در این آیه آمده است كه:" اهل اين سرزمين را- آنها كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده‏اند- از ثمرات گوناگون روزي ببخش" (وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).               

جالب اين كه حضرت ابراهيم نخست تقاضاي" امنيت" و سپس درخواست" مواهب اقتصادي" مي‏كند، و اين خود اشاره‏اي است به اين حقيقت كه تا امنيت در شهر يا كشوري حكم فرما نباشد فراهم كردن يك اقتصاد سالم ممكن نيست!.(2)

وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَي الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ (3) و اموال يكديگر را به باطل (و ناحق) در ميان خود نخوريد! و براي خوردن بخشي از اموال مردم به گناه، (قسمتي از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهيد، در حالي كه مي‏دانيد (اين كار، گناه است)!

اين آيه اشاره به يك اصل كلي و مهم اسلامي مي‏كند كه در تمام مسائل اقتصادي حاكم است، و به يك معني مي‏شود تمام ابواب فقه اسلامي را در بخش اقتصاد، زير پوشش آن قرار داد، و به همين دليل فقهاي بزرگ ما در بخش هاي زيادي از فقه اسلامي به اين آيه تمسك مي‏جويند، مي‏فرمايد:" اموال يكديگر را در ميان خود به باطل و ناحق نخوريد"

در اين كه منظور از" باطل" در اينجا چيست، تفسيرهاي مختلفي ذكر كرده‏اند، بعضي آن را به معني اموالي كه از روي غصب و ظلم به دست مي‏آيد دانسته‏اند.

و بعضي اشاره به اموالي كه از طريق قمار و مانند آن فراهم مي‏گردد.

و بعضي آن را اشاره به اموالي مي‏دانند كه از طريق سوگند دروغ (و انواع پرونده‏سازي‏هاي دروغين به دست مي‏آيد).

ولي ظاهر اين است كه مفهوم آيه عموميت دارد و همه اين مسائل و غير اينها را شامل مي‏شود، زيرا" باطل" كه به معني زايل و از بين رونده است، همه را در بر مي‏گيرد،

بنا بر اين هر گونه تصرف در اموال ديگران از غير طريق صحيح و به ناحق مشمول اين نهي الهي است.(4) 

3- « وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً - وَ ابْتَلُوا الْيَتامي‏ حَتَّي إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفي‏ بِاللَّهِ حَسِيباً؛ (5 ) و اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگي شما قرار داده به دست سفيهان ندهيد و از آن، به آنها روزي دهيد، و لباس بر آنها بپوشانيد و سخن شايسته به آنها بگوئيد. - و يتيمان را بيازمائيد تا هنگامي كه به حد بلوغ برسند، (در اين موقع) اگر در آنها رشد (كافي) يافتيد اموالشان را به آنها بدهيد، و پيش از آنكه بزرگ شوند اموال آنها را از روي اسراف نخوريد، و هر كس (از سرپرستان) بي نياز است (از برداشت حق الزحمه) خودداري كند و آن كس كه نيازمند است به طرز شايسته (و مطابق زحمتي كه مي‏كشد) از آن بخورد، و هنگامي كه اموال آنها را به آنها مي‏دهيد شاهد بر آنها بگيريد (اگر چه) خداوند براي محاسبه كافي است.

4- « يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ؛ (6 ) درباره شراب و قمار از تو سؤال مي‏كنند، بگو:" در آنها گناه و زيان بزرگي است، و منافعي (از نظر مادي) براي مردم در بر دارد، (ولي) گناه آنها از نفعشان بيشتر است. و از تو مي‏پرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از ما زاد نيازمندي خود." اين چنين خداوند آيات را براي شما روشن مي‏سازد، شايد انديشه كنيد.»

اما در پاسخ به سوال دوم شما عرض كنیم شما می توانید به تفسیر نمونه آیت ا... مكام شیرازی و المیزان علامه طباطبایی در ذیل آیات اقتصادی مراجعه نمایید كه تفاسیر و مطالب مناسبی هم بیان می نمایند.

البته یك سری كتاب های خوبی از شهید مطهری هم در این زمینه نوشته شده است كه برای شما قابل استفاده است: علل گرايش به مادّيگري‏ - مسئله ربا و بانك به ضميمه بيمه‏ - نظري به نظام اقتصادي اسلام‏.

پی نوشت:  

 1.بقرة(2) آيه 126.

 2.مكارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه ،ناشر دار الكتب الإسلامية،تهران،سال 1374 ش،نوبت اول،ج‏1،ص 452.

3.بقرة (2) آيه 188.

4.مكارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه ،ناشر دار الكتب الإسلامية،تهران،سال 1374 ش،نوبت اول، ج‏2، ص 4.

5.نساء (4) آيات 5 تا 6.

6. بقرة (2) آيه 219 .

هرکس محبت امام علی(ع) را داشته باشد اهل نجات و رستگاری است؟
امام فرمود: آیا دین غیر از دوست داشتن (مظاهر حق) و دشمن داشتن (مظاهر باطل) است؟

 آیا این درست است كه گفته می شود كه حتی اگر فردی پیرو هر دینی باشد. اما محبت امام علی(ع) را داشته باشد اهل نجات و رستگاری است؟و آیا محبت به ایشان چیزی غیر از پیروی از راه و رسم ایشان است و یا اگر فردی فقط ایشان را به دلیل شجاعتشان دوست بدارد باز هم اهل رستگاری است؟

محبت اكسیر عجیبی است كه محب را به رنگ محبوب در می آورد و به همین جهت است كه در روایت آمده:

امام باقر از یكی از اصحابش پرسید: چرا پاهایت را غلاف پیچ كرده ای؟

جواب داد: همه راه را به شوق زیارت شما بر شتری لاغر آمده ام و پاهایم به خاطر لاغری مركب زخم شده و آن ها را غلاف پیچ كرده ام ؛ بعد برای لحظاتی سرش را به زیر انداخت و سپس عرض كرد:

فدایت شوم گاهی كه با خود خلوت می كنم ، شیطان مرا به خاطر زیادی گناهانم به یاس از رحمت خدا سوق می دهد و من به محبتی كه به شما دارم ، امیدوار می شوم ( آیا این محبت مرا نفع می رساند)؟

امام فرمود: آیا دین غیر از دوست داشتن (مظاهر حق) و دشمن داشتن (مظاهر باطل) است؟ سپس امام این آیات را تلاوت كرد: "حبب الیكم الایمان =خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهايتان زينت بخشيده، و (به عكس) كفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است كساني كه داراي اين صفاتند هدايت يافتگانند! "(1) ، "یحبون من هاجر الیهم = كساني را كه به سويشان هجرت كنند دوست مي‏دارند "(2) و "ان كنتم تحبون الله (3) = اگر خدا را دوست مي‏داريد، از من پيروي كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است." (4)

بنا بر روایت دیگر از امام صادق (ع) سؤال شد: این كه ما خود و فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان نامگذاری می كنیم ، فایده ای هم برای آخرت ما دارد؟

امام فرمود: آری به خدا قسم و مگر دین جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟خدا می فرماید : اگر خدا را دوست مي‏داريد، از من پيروي كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است. (5)

علی بن ابی طالب مظهر و نمود حق و خلاصه رسول الله است كه اشرف كائنات و برگزیده ترین بنده خداست و بعد از پیامبر  ، راه و رسم و خلق و خو و ایمان و عقیده و عمل ایشان، در علی بن ابی طالب نمود می یابد.

كسی كه آگاهانه و از سر معرفت  به علی بن ابی طالب عشق بورزد ، عاشق حق مطلق و همه مظاهر حق است و چنین كسی  به تناسب حقیقت و درجه محبتش ، به رنگ و خلق و خوی علی در می آید و پیرو راه و رسم و عقیده و عمل علی می شود و مگر ایمان غیر این است؟

محبت به فرد اگر محب را به پیروی و همرنگی با محبوب وا ندارد ، محبت نیست و فقط ادعای محبت است.

البته گروهی هم بوده و هستند كه یك علی خیالی در ذهن خود ساخته اند كه با علی حقیقی وجه مشابهتی ندارد و مدعی عشق به علی هستند و یا علی مددشان گوش فلك را كر كرده است؛ اما رنگی از علی بن ابی طالب در آنان نیست. اینان محب موجود موهوم ذهن خویش هستند نه محب علی و این موجود موهوم ذهنی هم دردی از آنان دوا نخواهد كرد.

بنا بر این علی خودش مظهر دین و حق و حقیت و راه است و محب علی كسی است كه به دین و عقیده و راه و روش علی است و گر نه ، محب نیست. علی عاشق توحید و عاشق رسول الله و عاشق عمل صالح و مشتاق لقای خدا بود و دوستدار علی نمی تواند دوستدار اینها نباشد و اگر نباشد ، دیگر دوستدار علی نیست.

علی از منكران توحید و معاد و منكران نبوت رسول خدا و پیروان غاصبان حق اهل بیت بعد از رسول خدا بیزار بود و مگر می شود محب علی بود و در عین حال مشرك یا منكر نبوت رسول خدا یا پیرو كسانی بود كه بعد از رسول خدا اهل بیت آن حضرت را به قهر راندند؟

اما این كه فردی حضرت علی را فقط به خاطر شجاعتش یا یتیم نوازی اش و ... ، دوست بدارد ، این محبت هم كه رشحه ای از حق است ، برای او مفید است و امید است عنایت خدا شاملش شود و وجوه دیگر علی بن ابی طالب را هم بشناسد و دوست بدارد. مثل چنین كسی مثل كسی است كه  مثلا زكات می دهد ولی دیگر واجبات را انجام نمی دهد. او میزان زكاتش سنگین و بقیه میزان هایش سبك است و امید است عنایت خدا شاملش شود و بقیه میزان هایش هم سنگین گردد.

بالاخره او نسبت به كسی كه زكات هم نمی دهد ، یك پله جلو است.

پی نوشت ها:

1. حجران (49) آیه 7.

2. حشر (59) آیه 9.

3. آل عمران (3) آیه 31. 

4. محدث نوری ، مستدرك الوسائل ، - ، قم ، آل البیت ، 1408 ق ،  ج12 ، ص 226.

5. همان ،   ج 15 ، ص 128. 

آیا سیاست جزء دین هست؟
« وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِين»

آیا سیاست جزء دین هست؟  چند آیه از قرآن میشه برام ذكر كنید ؟

                  جامعيت قرآن كريم از جمله ويژگي هاي قرآن است كه مورد قبول همگان است. در قرآن كريم از مباحث و موضوعات مختلفي بحث شده است كه نشان از گستردگي و عمق والاي معارف آن است. يكي از مباحثي كه در قرآن كريم به آن اهميت خاصي داده شده مباحث سياسي است. مباحثي مانند ضرورت تشكيل دولت و حكومت، روابط بينالملل و... از مباحثی سیاسی است كه در بعضی آیات قرآن آمده است:

ضرورت تشكيل حكومت؛ یكی از اهداف بعثت انبیاء اقامه قسط و عدل است:

« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ »(1) ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم، تا مردم قيام به عدالت كنند...

دين براي گسستن زنجيرههاي اسارت انسان و تأمين آزادي بشر است « وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِم...»(2)  و بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان) برمي‏دارد.

دين براي نجات مستضعفان از چنگال ظالمان و ستمگران و پايان دادن به دوره سلطه آنها است.

« وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِين»(3) اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين نعمت بخشيم، و آنها را پيشوايان و وارثين روي زمين قرار دهيم.

 بديهي است اين هدف هاي بزرگ بدون تشكيل حكومت امكانپذير نيست. و اگر دين از سياست جدا شود بازوي اجرائي خود را به كلي از دست ميدهد.

بعضی پیامبران الهی با اینكه مقام معنوی و الهی داشتند حكومت هم تشكیل دادند مانند حضرت سلیمان كه از خداوند چنین در خواست كرد:« قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي»(4)(سلیمان)گفت: پروردگارا مرا ببخش، و حكومتي به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچكس نباشد.

از این آیه معلوم می شود كه داشتن يك حكومت نيرومند با امكانات مادي فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتي با مقامات معنوي و ارزشهاي الهي ندارد و نشان می دهد سیاست و تشكیل حكومت جزء دین است.

بنابراین قرآن مجيد تشكيل حكومت را امري ضروري ميداند و انديشه سياسي خويش را در عاليترين شكل ممكن مطرح نموده است، يعني در نهايت، جهانداري صالحان و دولت كريمه اسلامي را، دولت آرماني و نهايي اسلامي ميداند: « وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (5)

قرآن و روابط بين الملل

« لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ »(6)

 خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند، نهي نميكند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.

در تفسیر نمونه ذیل این آیه چنين آمده: از اين آيات يك اصل كلي و اساسي در چگونگي رابطه مسلمانان با غير مسلمين استفاده مي‏شود، نه تنها براي آن زمان كه براي امروز و فردا نيز ثابت است، و آن اينكه مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعيت و هر كشوري كه موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضد اسلام و مسلمين قيام كنند، يا دشمنان اسلام را ياري دهند سرسختانه بايستند، و هر گونه پيوند محبت و دوستي را با آنها قطع كنند.اما اگر آنها در عين كافر بودن نسبت به اسلام و مسلمين بي‏طرف بمانند و يا تمايل داشته باشند، مسلمين مي‏توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند البته نه در آن حد كه با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد كه موجب نفوذ آنها در ميان مسلمين گردد.(7)

دسته مهمی از آیات قرآن در مورد رابطه مسلمانان با كفار و نهی از دوستی با آنها می باشد كه این آیات هم مربوط به امر سیاست اسلام است و رابطه و دوستی نداشتن با كفار را مورد تاكید قرار می دهد:

 « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ»(8) اي كساني كه ايمان آورديد به جاي مؤمنان، كافران را وليّ خود قرار ندهيد.

 «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً»(9) و خداوند تا ابد اجازه نداده كه كافران كمترين تسلطي بر مؤمنان داشته باشد.

علامه طباطبايي ذيل اين آيه ميفرمايد: اگر ما كفار را اولياي خود بگيريم، خواه ناخواه با آنان امتزاج(وارتباط) روحي پيدا كردهايم، امتزاج روحي هم ما را ميكشاند به اينكه رام آنان شويم و از اخلاق و ساير شئون حياتي آنان متأثر گرديم.(10)

بنابراین از این دسته آیات و آیات دیگر كه همراهی دین و سیاست را ثابت می كند نتیجه می گیریم كه:

 دين مجموعه‏اي از اندرزها و نصايح و يا مسائل مربوط به زندگي شخصي و خصوصي نيست، دين مجموعه‏اي از قوانين حيات و برنامه فراگيري است كه تمام زندگي انسانها مخصوصا مسائل اجتماعي را در بر مي‏گيرد و اگر پيامبر اسلام ص موفق شد اين آئين آسماني را با سرعت در جهان گسترش دهد دليل آن اين بود كه در اولين فرصت دست به تاسيس حكومت زد، و از طريق حكومت اسلامي هدفهاي الهي را تعقيب نمود و بعضي از پيامبران ديگر كه نيز چنين توفيقي يافتند، بهتر موفق به نشر دعوت الهي خود شدند، اما آنها كه در تنگنا قرار گرفتند و شرائط به آنها اجازه تشكيل حكومت نداد موفق به كار زيادی نشدند.(11)

پی نوشت ها:

1. حدید(57)آیه25.

2. اعراف(7)آیه157.

3. قصص(28)آیه5.

4. ص(38)آیه35.

5. انبیاء(21)آیه105.

6. ممتحنه(60)آیه8.

7. مكارم شيرازي، تفسير نمونه،دار الكتب الاسلاميه، ج 24، ص 33.

8. نساء(4)آیه144

9. همان،آیه141

10. طباطبايي،محمد حسین، تفسير الميزان، مترجم سيد محمدباقر موسوي، دفتر انتشارات اسلامي، ج 3، ص 236.

11. تفسیر نمونه، ج15، ص420.

سوره های منتسب به امام حسین، امام زمان و پیامبر(علیم السلام)را میخواهم
سوره مباركه فجر منتسب به امام حسين عليه السلام مي باشد.

سوره های منتسب به امام حسین، امام زمان و پیامبر (علیهم الصلاة و السلام) را می خواهم

سوره مباركه فجر منتسب به امام حسين عليه السلام مي باشد ،به دلیل حدیث زیر :

 إقرءوا سورة الفجر فی فرائضكم و نوافلكم فإنها سورة الحسین ابن علی علیهما السلام من قرئها كان مع الحسین علیه السلام یوم القیامة فی درجته من الجنة إن الله عزیز حكیم(1)؛

 سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب تان بخوانید، زیرا این سوره ، سوره حسین بن علی علیهما السلام می باشد . هر كس این سوره را بخواند ،روز قیامت با امام حسین و در درجه ایشان از بهشت می باشد . خدا شكست ناپذیر و حكیم است .

در مورد امام زمان عليه السلام سوره مستقلي منتسب نيست ،ولي آيات متعددي مي باشد كه  هر چند در باره امت هاي پيشين نازل شده اما با توسعه معنا مربوط به زمان ظهور هم مي باشد، از جمله آيه 86 هود :« بقیة الله خیر لكم ان كنتم مومنین... ؛ سرمایه حلالی كه خداوند برای شما باقی گذاشته برای تان بهتر است اگر ایمان داشته باشید»به دلیل حدیث زیر :

"اول ما ینطق به القائم علیه السلام حین خرج هذه الآیة بقیت الله خیر لكم إن كنتم مومنین ثم یقول انا بقیة الله و حجته و خلیفته علیكم(2)؛

نخستین سخنی كه حضرت قائم علیه السلام پس از قیام خود می گوید، این آیه است:"بقیة الله خیر لكم ان كنتم مومنین"سپس می گوید: منم بقیة الله و حجت و خلیفه او در میان شما .

 آیه شریفه 5 قصص:  و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین؛

اراده ما بر این است كه به مستضعفین نعمت بخشیم و آن ها را پیشوایان و وارثین روی زمین قرار دهیم.

در حدیثی از امام علی علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه آمده است :

" هم آل محمد یبعث الله مهدیهم بعد جهدهم فیعزهم و یذل عدوهم(3)؛

این گروه آل محمد هستند. خداوند مهدی آن ها را بعد از زحمت و فشاری كه بر آن ها وارد می شود ،بر می انگیزد و به آن ها عزت می دهد و دشمنان شان را ذلیل می كند.

اما درباره پيامبر گرامي اسلام از آن جا كه آيات قرآن به خود ايشان وحي مي شد، آيات و سوره هايي كه مستقيما ايشان را خطاب قرار داده، مربوط به ايشان است، مانند سوره" كوثر" كه در شأن نزول این سوره آمده است : عاص بن وائل كه از سران مشركان بود، پیامبر را ابتر خواند و سوره كوثر نازل شد و پیامبر را به نعمت های بسیار و كوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند.(4)

 سوره "ضحی"كه درباره شأن نزول این سوره روایات زیادی نقل شده كه از همه روشن تر این روایت است:

"ابن عباس می گوید: پانزده روز گذشت و وحی بر پیامبر نازل نشد. مشركان گفتند: پروردگار محمد او را رها كرده، اگر راست می گوید ،مأموریت او از سوی خداست، باید وحی مرتب بر او نازل می شد . در این جا سوره ضحی نازل شد و به پیامبر دلداری داد و به سخنان آن ها پاسخ گفت.(5)

همچنین سوره های مباركه "طه ، یس ، محمد " كه نام های پیامبر گرامی اسلام هستند، منتسب به  ایشان می باشند.

سوره مباركه انسان هم در شأن حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است.(6)

پی نوشت ها:

1. العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، انتشارات معارف اسلامی، قم ، ج5 ،ص571  .

2. مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، انتشارات دارالكتب الاسلامیه، تهران،بازار آزادی، اردیبهشت1363، ج9، ص 204.

3. همان ، ج 16 ،ص 18.

4. همان ، ج27 ،ص  368.

5. همان ، ج27 ،ص95.

6. قرائتی،تفسیر نور،تهران، مركز فرهنگی درس هایی از قرآن،تابستان1385،ج12 ،ص320.

چرا در قرآن به صراحت نیامده است كه خوردن مشروب حرام است.
شراب در همه شریعت ها حرام بوده و در اسلام هم هیچ گاه شراب حلال نبوده كه بعدا حرام شود.

چرا در قرآن به صراحت نیامده است كه خوردن مشروب حرام است و فقط اشاره به سود و ضرر و گناه در آن است . ولی درباره بسیاری از موارد مثل گوشت خوك و مردار و ... به صراحت حرام بودن آن نوشته شده است .

شراب در همه شریعت ها حرام بوده و در اسلام هم هیچ گاه شراب حلال نبوده كه بعدا حرام شود، بلكه حرمت شراب تدریجی و ابتدا به صورت مجمل و بعد با وضوح بیش تر و در نهایت با وضوح كامل و تاكید شدید، بیان شد.

در عرب قبل از اسلام، میگساری بسیار رواج داشت . از عادات شایع عرب بود .متاسفانه در امت ها و ملل دیگر نیز این عادت شوم رواج فراوان دارد . به توجیهات مختلف سعی می شود آن را موجه جلوه دهند.

از آن جا كه اعلام حرمت آن به صراحت و یك باره به احتمال قریب به یقین با انكار عمومی مواجه می شد، قرآن اعلام تدریجی حرمت آن را پیش گرفت و در چهار مرحله آن را بیان نمود :

در مرحله اول فرمود:

و من ثمرات النخیل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا.(1)

در این آیه از شراب در مقابل رزق نیكو نام برد تا از نیكو نبودن آن به طور غیر مستقیم یاد كند .

در مرحله دوم به صورت كلی و مجمل و بدون تبیین و تفصیل گناه و فحشا را حرام شمرد، بدون این كه تصریح كند كه شراب از مصداق های گناه است:

قل انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغی بغیر الحق.(2)

این آیه در مكه نازل شد . بدون نام بردن از شراب خواری و اعلام مشتمل بودن آن بر گناه ، به صورت كلی هر آنچه گناه و فحشا باشد، حرام اعلام كرد.

در این آیه و آیات دیگر كه عنوان گناه و فحشا حرام شده، هر كاری كه مخالف فرمان خدا و تجاوز به حریم عبودیت یا به حق دیگران باشد، گناه شمرده شده و چون در میگساری هم گناه بزرگ است، از این رو به حكم این آیات ممنوع است.

در مرحله سوم به صراحت از نماز خواندن در حال مستی نهی كرد:

لا تقربوا الصلوة و انتم سكاری. (3)

در مرحله بعد یادآوری كرد كه گرچه شراب منافعی دارد (از خرید و فروش و تجارت آن به منفعت مالی می رسند و یا با خوردن آن از ترس و اضطراب و اندوه نجات یافته و شادابی به دست می آورند)(4) ولی منافع در قبال گناهی كه در آن است، قابل اعتنا نمی باشد:

و یسالونك عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم كبیر و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما.(5)

با وجود این آیات كه حرمت را می رساند، بعضی باز از نوشیدن شراب دست بردار نبودند تا اینكه  خداوند به شدیدترین وجه و با چندین تاكید  حرمت آن را اعلام كرد :

یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون انما یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوة  و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون.

در هیچ موردی قرآن با این تاكید و تصریح و شدت  حرمتی را اعلام نكرده و شراب را فقط پلیدی و عمل شیطان خوانده است.

در روایات نیز بر پلیدی شراب تاكید فراوان شده و شراب كلید تمام معصیت ها و منشا و مادر  تمام گناهان معرفی گردیده است.

رسول خدا در ارتباط با شراب ده نفر را لعن كرد :

كسی كه درخت خرما یا انگور را برای تولید خرما و انگور برای تولید شراب می كارد؛

 آن كه باغبانی آن ها را می كند (با اینكه می داند برای چه كاشته شده اند)؛

آن كه  عصاره انگور یا خرما را برای تهیه شراب می گیرد؛

آن كه شراب می نوشد؛

 آن كه ساقی می شود؛

آن كه بار شراب حمل می كند ؛

 آن كه تجارت شراب می كند؛

 آن كه شراب می فروشد؛

 آن كه می خرد؛

آن كه قیمت و پول شراب را می خورد .

امام صادق (ع) فرمود: خمر و شراب از ازل حرام بود. همه پیامبران در شریعت شان  هنگام كامل شدن، حرمت شراب هم بود.

این نمونه ای از آیات و روایات در حرام بودن شراب بود.

بنا بر این بر عكس گفته شما، حرمت شراب به صریح ترین و شدیدترین وجه اعلام شده است، ولی بعد از مراحل تدریجی و زمینه سازی لازم.

پی نوشت ها:

1-نحل(16)،آیه 67: میوه های درخت خرما و انگور از نعمت هایی است كه شما از آن شراب و رزق پاكیزه می گیرید.

2-اعراف(7)،آیه 32:بگو پروردگارم همه گناه های آشكار و پنهان را و نیز گناه و ستم بدون حق را  حرام كرده است.

3- نساء(4)،آیه 42: با حال مستی به نماز نزدیك مشوید.

4- ترجمه المیزان،ج2،ص294؛ الآصفی،ج1،ص104؛ارشاد الاذهان،ص39.

5-بقره(2)،ایه 219: از تو در باره خمر و قمار می پرسند ؛ بگو: در آن دو گناه بزرگ است و منفعت هایی و گناهش بیش از منافع آن است.

صفحه‌ها