قرآن

آيات زيادي از قرآن درباره عجايب جهان و موجودات مي باشد

زيرا اين قرآن در زماني نازل شد كه بشر هنوز به راز و رمز هاي بسياري در خلقت آگاهي نيافته بود و اين آيات در جامعه اي نازل شد كه از قافله علم و تمدن زمان بسيار عقب و تقريبا در جاهليت مطلق بودند. در آن زمان و در چنان جامعه اي قرآن راز و رمز هاي بسياري از خلقت را بيان كرد كه جز خداي عالم مطلق را بدان راه نبود.

آياتي كه بر نيروي جاذبه دلالت دارند كه مثل ستون هاي نامرئي جهان را بر اين نظم و ترتيب نگه داشته است:

اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها(1)

خدا همان كسي است كه آسمانها را، بدون ستونهايي كه براي شما ديدني باشد، برافراشت.

آياتي كه بر زوجيت گياهان و حيوانات و زوجيت عمومي موجودات دلالت دارد:

وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فيها زَوْجَيْن (2)

و در آن از تمام ميوه‏ها دو جفت آفريد.

وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْن(3)

و از هر چيز دو جفت آفريديم، شايد متذكّر شويد!

آياتي كه بادها را لقاح دهنده گياهان و درخت ها و ابرها مي شمارد:

وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ (4)

ما بادها را براي بارور ساختن (ابرها و گياهان) فرستاديم.

و آيات فراوان ديگر كه با مراجعه به معجزات علمي قرآن در اينترنت مي توانيد موارد بيشتري ببينيد.

پي نوشت ها:

1. رعد (13) آيه 2.

2. همان آيه 3.

3. ذاريات (51) آيه 49.

4. حجر (15) آيه 22.

چنانكه در تفسير نمونه آمده درباره اينكه كلمه «ماء» (آب) در آيه مورد بحث (1)اشاره به چه آبي است در ميان مفسران گفتگو است، و سه تفسير براي آن ذكر شده است:

1- منظور آب نطفه است، بسياري از مفسران اين تفسير را انتخاب كرده ‏اند، و در بعضي از روايات نيز به آن اشاره شده است.

مشكلي كه در اين تفسير وجود دارد اين است كه همه جنبندگان از آب نطفه به وجود نمي‏ آيند، زيرا حيوانات تك سلولي و بعضي ديگر از حيوانات كه مصداق جنبنده (دابه) هستند، از طريق تقسيم سلولها به وجود مي‏ آيند نه از نطفه مگر اينكه گفته شود حكم بالا جنبه نوعي دارد نه عمومي.

 2- ديگر اينكه منظور پيدايش نخستين موجود است، زيرا هم طبق بعضي از روايات اسلامي اولين موجودي را كه خدا آفريده آب بوده و انسانها را بعدا از آن آب آفريد و هم طبق فرضيه ‏هاي علمي جديد نخستين جوانه حيات در درياها ظاهر شده، و اين پديده قبل از همه جا بر اعماق يا كنار درياها حاكم شده است.

3- آخرين تفسير اين است كه منظور از خلقت موجودات زنده از آب اين است كه در حال حاضر آب ماده اصلي آنها را تشكيل مي‏دهد و قسمت عمده ساختمان آنها آب است و بدون آب هيچ موجود زنده‏اي نمي‏تواند به حيات خود ادامه دهد.

البته اين تفسيرها منافاتي با هم ندارند. اما در عين حال تفسير اول و دوم صحيح تر به نظر مي‏رسد.(2)

پي نوشت ها:

1. «وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماء» (نور(24) آيه 45) «و خداوند هر جنبنده‏اي را از آبي آفريده».

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏14، ص 508

 

بر كسي پوشيده نيست كه انسان اشرف موجودات در عالم خلقت و...

بر كسي پوشيده نيست كه انسان اشرف موجودات در عالم خلقت و زيباترين هنجار نظام آفرينش است. همو كه وقتي گل خلقتش به استواء رسيد و به نفخ روح جان گرفت، خالقش خود را ستود:

"فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ"(1)

پس بزرگ است خدايي كه بهترين آفرينندگان است.

اين آيه خود گواه عظمت وجودي انسان است كه از همه جهت بر ديگر موجودات برتري دارد و اين برتري در همه ابعاد خود را نشان داده است و محور آن عقل،شعور،اداراك و نحوه خاص زيستن است.

جداي از اين نكته، اين مطلب قابل ذكر است كه علاوه بر انسان، هر موجودي در عالم آفرينش از نوعي درك غريزي برخوردار است كه اين درك شامل جمادات نيزمي شود.

در كتاب خدا اين تعبير وجود دارد كه:

"وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ"(2)

يعني:

هيچ موجودي نيست مگر اين كه خداوند را تسبيح مي ‏كند،ولي شما  ذكر و تسبيح آن ها را درك نمي‏ كنيد.

با اندك دقتي به معناي اين آيه شريفه مي فهميم كه همه موجودات الهي داراي درك و شعورند و  خداي را به اندازه فهمي كه دارند تسبيح يا به نوعي عبادت مي كنند.  اين، نشان دهنده داشتن نوعي معرفت و شعور است و گرنه تسبيح كردن معنايي ندارد. اما نحوه ادراك ديگر موجودات نزد ما قابل درك نيست.

بنا براين، همه موجودات عالم به خصوص حيوانات و گياهان داراي مراتبي از درك و شعورند، نطق و بيان دارند و با يكديگر معاني و مقاصد را منتقل مي نمايند كه آن چه در داستان مربوط به حضرت سليمان(ع) اتفاق افتاد از اين نوع بود. چون حضرت به زبان حيوانات آشنا بود، متوجه شد كه رئيس مورچگان راجع به سليمان و لشكرش به مورچه هاي تحت فرمانش خبر داده كه از جلو لشگر سليمان فرار كنيد. هر كس ديگري نيز مثل حضرت بود اين زبان حيوانات را درك مي كرد.

اما اين مطلب كه مورچه ها چگونه به اين آگاهي رسيدند يا رييس آن ها از كجا شخص سليمان را مي شناخته،قابل تحليل نيست.

علاوه، آمدن هدهد به منطقه سبا و يمن و همراه داشتن خبرهاي هيجان‏ انگيز براي حضرت سليمان، از اين دست است.

و اما جداي از همه اين مطالب، مي دانيم كه همه حيوانات داراي نوعي غريزه ناخود آگاه هنگام مواجهه با خطر مي باشند. مثلا گوسفندي كه هرگز گرگي را نديده به محض روبرو شدن از آن مي گريزد و اين ترس كاملا غريزي است و اگر كسي زبان حيوان را بداند، از نهاد او با خبر مي شود كه حيوان حتي ممكن است حرف بزند و ديگران را از خطري كه در كمين اوست با خبر كند.

اما اين مطلب موجب نمي شود كه ميان فهم آن ها و فهم انساني ارتباطي بر قرار كنيم يا كه دچار شبهه شويم و بايد بدانيم كه حيوان همواره در پايين ترين مرحله درك و شعور قرار دارد.

پي نوشت ها:

1. مومنون(23) آيه  14.

2. اسراء(17) آيه 44.

مدت آفرينش آسمان ها و زمين (يعني مجموعه خلقت) شش روز است

مدت آفرينش آسمان ها و زمين (يعني مجموعه خلقت) شش روز است. در آياتي كه در نامه آورده ايد ، به صراحت آمده است. در چهار آيه تصريح دارد كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريديم و در سه آيه ديگر تصريح دارد كه آسمان ها و زمين و آنچه بين آن دو است، در شش روز آفريده شده است. 

بيان آيات سه آيه دوم تفصيل  بيان چهار آيه اول است كه مقداري اجمال و كلي گويي داشت . اين هفت آيه در اين كه جهان خلقت در شش روز آفريده شده ، صراحت دارد و بحثي در آن نيست.

در آيه 9-12فصلت جريان خلقت با تفصيل بيشتري بيان شده:

زمين را در دو روز خلق كرديم ... و لنگرها(كوه ها)را در آن قرار داديم . روزي ها را در چهار روز تقدير كرديم ... آسمان هاي هفتگانه را در دو روز آفريديم.

بعضي گمان كرده اند در آيات فصلت مجموع زمان خلقت 8 روز است ، در حالي كه صحيح نيست، زيرا:

ممكن است آن جا كه مي‏گويد" اربعه ايام" (چهار روز) منظور تتمه چهار روز است، به اين ترتيب كه در دو روز اول از  چهار روز، زمين آفريده شد . در دو روز بعد ساير خصوصيات زمين(تقدير اقوات و جعل رواسي و...) . خلقت آسمان ها نيز در دو روز كه مجموعا شش روز (شش دوران) مي‏شود.

نظير اين تعبير در زبان عرب و تعبيرات فارسي نيز وجود دارد كه  گفته مي‏شود:فرض كنيد از قم تا مكه ده روز راه باشد و از مكه تا مدينه هم پنج روز در مقام بيان گفته ميشود  از قم تا مكه ده روز طول مي‏كشد و از مكه تا مدينه پانزده روز( يعني ده روز قم تامكه را در قسمت دوم هم ذكر كرد )  (1)

 از آن جا كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مي‏كنند و قرينه يكديگر مي‏شوند، تفسير بالا  قابل قبول است ،چون تصريح آيات ديگر بر اين كه خلقت آسمان ها و زمين در شش روز بوده، قرينه مي شود كه منظور از چهار روز در اين جا، تتمه چهار روزي است كه دو روزش صرف خلقت زمين شده است، نه اين كه چهار روز غير از دو روز اول  (2)

ممكن است اربعه ايام (چهار روز) مربوط به خلقت نباشد ، بلكه اشاره به فصول چهارگانه سال باشد، كه مبدء پيدايش ارزاق و پرورش مواد غذايي انسان ها و حيوانات است چون نفرموده خلق كرديم بلكه فرموده قدر فيها اربعه ايام .(3)

بنا بر اين زمين در دو روز خلق شده و  در دو روز براي سكونت آماده گرديده ، دو روز هم صرف خلقت آسمان ها شده ، مجموع مي شود  شش روزي كه در آيات ديگر بدان تصريح شده است.

منظور از روز هم دوره زماني به هم پيوسته مي باشد همچنان كه وقتي مي گوييم:" زندگي و زمانه براي تو دو روز است، رزوي كه به سود توست و روزي كه به ضرر توست"، منظور از روز دوره و برهه زماني مي باشد نه از طلوع آفتاب يا طلوع فجر تا غروب آفتاب و تاريك شدن هوا.

پي نوشت ها:

1. طبق اين تفسير آيه تقديري دارد ، به اين صورت : قدر فيها اقواتها في تتمه اربعه ايام و يا به تعبيري كه در تفسير كشاف آمده :كل ذلك في اربعه ايام‏.

2.حديثي نيز  به اين مضمون در تفسير علي بن ابراهيم  آمده است‏.

3.ترجمه الميزان ، ج10،ص224.

خداوند قادر و عالم و داناي مطلق است. نه به ياور احتياج دارد و نه براي اراده اش مانعي است

خداوند قادر و عالم و داناي مطلق است. نه به ياور احتياج دارد و نه براي اراده اش مانعي است و نه براي امر، احتياج به فكر و تامل دارد. زيرا همه چيز در محضر او حاضر است و بر همه چيز احاطه دارد، با توجه به اين مقدمات، هر گاه اراده كند، به محض اراده و امر بر ايجاد،موجود مي شود  حتي اينكه فرموده:" إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ"، از باب تنگناي لفظ است وگرنه خدا وقتي وجود چيزي را اراده كند، به صرف اراده، ايجاد مي شود و ديگر احتايج به گفتن لفظ "كن" نيست.

اين از جهت اراده خدا، اما عوالم وجود هر كدام اقتضاءات و ظرفيت هايي دارند، از جمله عالم ماده كه ظرفيت آني و دفعي در آن نيست. وجود يافتن موجود به تدريج و زمان نيازمند است. اين نياز به تدريج، در امر ايجادي خدا نيست ،بلكه در وجود يافتن موجود است، زيرا اگر وجود يافتن آن در ظرف زمان و مكان و تدريج  نباشد، ديگر مادي و مربوط به اين جهان نيست، بلكه غير مادي و مربوط به جهان هاي ديگر است. بنا بر اين هر موجودي از جهت ارتباطش با خدا محتاج ايجاد است كه آني است  حتي گفتن آني غلط است، زيرا "آن" يك مدت بسيار كوتاه است، در حالي كه در اراده ايجادي خدا زمان حتي بسيار كوتاه و لحظه هم دخيل نيست.

 اراده خدا همان و ايجاد شدن همان، اما وجه دوم مربوط به وجود يافتن و قبول وجود توسط او است كه متناسب با ظرفيتش مي باشد. موجودات اين جهان ظرفيت وجود يافتن دفعي ندارند. بايد در ظرف تدريج وجود يابند. اگر ظرف زمان و مكان را از آنان بگيريم، ديگر دنيايي نيستند.

در  دنيا اراده خدا بر اين قرار گرفته كه موجود شدن از طريق اسباب و مسببات و آماده شدن شرايط و لوازم باشد. تدريج يعني سامان يافتن اين شرايط و لوازم در ظرف زمان تا وجود پيدا شود. به همين جهت فرموده اند: خدا ابا دارد از اين كه اشيا را جز بر مدار اسباب جاري كند.(1)

بنا بر اين سنت خدا در  دنيا اين است كه هر چيزي از مجراي طبيعي و از طريق سبب خود ايجاد شود و خلقت خارج از اين نظام نباشد.(مگر در موارد محدود براي نشان دادن قدرت خود و پيامبران و...).

مساله بعد اين كه  آفرينش اگر در يك لحظه مي‏بود، كمتر مي‏توانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند، اما هنگامي كه در مراحل مختلف، و چهره‏هاي گوناگون، طبق برنامه‏هاي منظم و حساب شده، انجام گيرد، دليل روشنتري براي شناسايي آفريدگار خواهد بود، في المثل اگر نطفه آدمي در يك لحظه تبديل به نوزاد كامل مي‏شد، آن قدر نمي‏توانست عظمت خلقت را بازگو كند، اما هنگامي كه در طي 9 ماه، هر روز در مرحله‏اي، و هر ماه به شكلي، ظهور و بروز كند مي‏تواند به تعداد مراحلي كه پيموده است نشانه‏هاي تازه‏اي از عظمت آفريدگار بدست (2)

براي اطلاع بيش تر به ترجمه الميزان، ج‏1، ص 394 و ج‏17، ص: 173-170 مراجعه كنيد.

پي نوشت:

1. كليني، كافي، پنجم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش، ج1، ص183.(ابي الله ان يجري الاشياء الا باسباب).

2. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ج 6، ص 203.

غالبا اين گونه است و اول آسمانها و بعد زمين آمده است

ولي هميشگي نيست و در مواردي هم زمين مقدم است مثلا:

تَنْزيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلي‏ (1)

يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (2)

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ (3)

اما شايد اين كه غالبا در اعلام خلقت و ابداع و علم به محتواي آنها و ... اول آسمانها و بعد زمين ذكر شده، از اين جهت باشد كه خلقت آسمانها و ابداع آنها و نگهداري آنها از لغزش و در هم ريختن و ... از نظر ما آدميان سخت تر باشد و خداوند در معرفي خود و بيان قدرتش در خلقت و ابداع و حفظ و نگهداري و ... اول سخت تر از نظر ما را بيان مي كند تا آموزنده تر باشد.

پي نوشت ها:

1. طه (20) آيه 4.

2. ابراهيم (14) آيه 48.

3. زمر (39) آيه 67.  

بحث از آفرينش جهان در شش روز در آيات 154اعراف, 3يونس, 7هود, 59فرقان, 4سجده و 38ق آمده است .

كلمه يوم در قرآن همه جا به معناي روز (شبانه روز معمولي ) نيست , بلكه به معناي دوران نيز به كار رفته است ( مانند يوم القيامه - يوم الدين - ) خواه اين دوران يك سال, صدسال, ميليون و يا ميليارد‌ها سال باشد. همان گونه كه در يكي از آيات مي‌خوانيم: «يك روز در نزد پروردگارت، مانند هزار سال است كه مي‌شماريد.» (1)

باعنايت به معناي ديگر (يوم ) مي‌توانيم بگوييم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران  متوالي آفريده است، گرچه اين دوران ميليارد‌ها سال طول كشيده باشد.

علم امروز مي‌گويد : ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنوني درآمد.

ممكن است دوران‌هاي شش گانه را به ترتيب ذيل بيان كرد:

1ـ روزي همه جهان به صورت توده گازي بود كه بعد در اثر گردش به دور خود از هم جدا گرديد و كرات آسماني تشكيل شد;

2ـ كرات تدريجاً به صورت توده مذاب نوراني , يا سرد و قابل سكونت درآمد; يعني كرات نخست همه با هم بودند و در مقطعي از هم جدا شدند;

3- دور بعد منظومه شمسي تشكيل يافت و زمين از خورشيد جدا شد;

4- در مرحله ديگر زمين سرد شد و آماده حيات گرديد;

5- مقطع ديگر گياهان و درختان در زمين آشكار شدند;

6- سرانجام حيوانات و انسان در روي زمين پديدار شدند.(2)

پي‌نوشت‌ها:

1.  حج (22)، آيه 47

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج6، ص 202 - 200.

 

در دو آيه از قرآن به اين مطلب اشاره شده است:

1 - هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ

اوست كه همه چيزهايي را كه در روي زمين است برايتان بيافريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزي آگاه است.(1)

2- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

رام شما ساخت آنچه در آسمان هاست و آن چه در زمين است. همه از آن اوست. در اين براي متفكران عبرت هاست.(2)

پي نوشت ها:

1. سوره بقرة، آيه 29.

2. سوره جاثية، آيه 13.

منظور از "انس" انسان ها و نسل آدم عليه السلام مي باشد

منظور از جن هم مخلوقات ديگري هستند كه اطلاعات ما نسبت به آن ها محدود مي باشد.

در تفسير نمونه آمده:

در مورد جن اطلاعات ما بنا بر قرآن و روايات به شرح زير است:

"جن" چنان كه از مفهوم لغوي اين كلمه به دست مي‏ آيد ، موجودي است ناپيدا كه مشخصات زيادي در قرآن براي او ذكر شده، از جمله اينكه:

1- موجودي است كه از شعله آتش آفريده شده، بر خلاف انسان كه از خاك آفريده شده است :

وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ؛(1)

 جنّ را از شعله‏ هاي مختلط و متحرّك آتش خلق كرد.

2- داراي علم و ادراك و تشخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است (آيات مختلف سوره جن).

3- داراي تكليف و مسئوليت است (آيات سوره جن و سوره الرحمن).

4- گروهي از آن ها مؤمن صالح و گروهي كافرند:

وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ (2)؛

ميان ما، افرادي صالح و افرادي غير صالحند.

5-  داراي حشر و نشر و معادند:

أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (3)؛

ظالمان آتشگيره و هيزم دوزخند!

6- آن ها قدرت نفوذ در آسمان ها و خبرگيري و استراق سمع داشتند، و بعدا ممنوع شدند :

وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (4)؛

پيش از اين به استراق سمع در آسمان ها مي‏نشستيم. امّا اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند، شهابي را در كمين خود مي‏يابد.

7- آن ها با بعضي انسان ها ارتباط برقرار مي‏كردند . با آگاهي محدودي كه نسبت به بعضي از اسرار نهاني داشتند ، به اغواي انسان ها مي‏پرداختند:

وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً (5)؛

 مرداني از بشر به مرداني از جنّ پناه مي‏بردند، و آن ها سبب افزايش گمراهي و طغيان شان مي‏شدند!

8-  افرادي يافت مي‏شوند كه از قدرت زيادي برخوردارند، همان گونه كه در ميان انسان ها نيز چنين است :

قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ ؛(6)

يكي از گردنكشان جن به سليمان گفت : تخت ملكه سبا را پيش از آن كه از جاي برخيزي، از سرزمين او به اين جا مي‏آورم!       

9- آن ها قدرت بر انجام بعضي كارهاي مورد نياز انسان دارند :

وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ... يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ ؛(7)

گروهي از جن پيش روي سليمان به اذن پروردگار كار مي‏كردند، و براي او معبدها، تمثال ها، و ظروف بزرگ غذا تهيه مي‏كردند.

10- خلقت آن ها  روي زمين قبل از خلقت انسان ها بوده است :

وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ ُ مِنْ نارِ السَّمُوم؛(8)

 جن را پيش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق كرديم.

 از آيات قرآن به خوبي استفاده مي‏شود كه بر خلاف آنچه در افواه مردم عوام مشهور است و آن ها را" از ما بهتران" مي‏دانند، انسان نوعي است برتر از آن ها، به دليل اينكه تمام پيامبران الهي از انسان ها برگزيده شدند . آن ها به پيامبر اسلام كه از نوع بشر بود، ايمان آوردند، و از او تبعيت كردند. اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان كه بنا به تصريح قرآن آن روز از بزرگان طايفه جن بود. (9) دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن مي‏باشد.

تا اين جا سخن از مطالبي بود كه از قرآن مجيد در باره اين موجود ناپيدا استفاده مي‏شود كه خالي از هر گونه خرافه و مسائل غير علمي است، ولي مي‏دانيم مردم عوام و ناآگاه خرافات زيادي در باره اين موجود ساخته‏اند كه با عقل و منطق جور نمي‏آيد،  به همين جهت يك چهره خرافي و غير منطقي به اين موجود داده كه وقتي كلمه جن گفته مي‏شود ،مشتي خرافات  با آن تداعي مي‏شود، از جمله اينكه آن ها را با اشكال غريب و عجيب و وحشتناك، و موجوداتي دم دار و سم دار، موذي و پر آزار، كينه‏توز و بد رفتار كه ممكن است از ريختن يك ظرف آب داغ در يك نقطه خالي، خانه‏هايي را به آتش كشند! و موهومات                   

ديگري از اين قبيل مي شناسند.

اگر موضوع وجود جن از خرافات پيراسته شود، اصل مطلب كاملا قابل قبول است، چرا كه هيچ دليلي بر انحصار موجودات زنده به آنچه ما مي‏بينيم، نداريم. علما و دانشمندان علوم طبيعي مي‏گويند: موجوداتي را كه انسان با حواس خود مي‏تواند درك كند، در برابر موجوداتي كه با حواس قابل درك نيستند ، ناچيز است.

تا اين اواخر كه موجودات زنده ذره بيني كشف نشده بود، كسي باور نمي‏كرد كه در يك قطره آب، يا يك قطره خون، هزاران هزار موجود زنده باشد كه انسان قدرت ديد آن ها را نداشته باشد.

 نيز دانشمندان مي‏گويند: چشم ما رنگ هاي محدودي را مي‏بيند. گوش ما امواج صوتي محدودي را مي‏شنود. رنگ ها و صداهايي كه با چشم و گوش ما قابل درك نيست ، بسيار بيش از آن است كه قابل درك است.

وقتي وضع جهان، چنين باشد ، چه جاي تعجب كه انواع موجودات زنده‏اي در اين عالم وجود داشته باشند كه ما نتوانيم با حواس خود آن ها را درك كنيم. وقتي فجر صادقي مانند پيامبر اسلام  از آن خبر دهد، چرا نپذيريم؟ (10)

جنيان اعم از مؤمن و كافر در عالم خودشان هستند و به عالم ما كار ندارند. آري بعضي انسان هاي كافر و شرور با يادگرفتن راه و رسم ارتباط با جنيان ، جنيان شرور را به خدمت مي گيرند . كارهايي به ضرر مؤمنان انجام مي دهند . راه در امان ماندن از شر اين افراد هم ، ايمان و تقوا و توكل و پناه بردن به خدا است . اگر كسي به خدا پناه ببرد و در امان خدا واقع شود، هيچ موجودي را توان ضربه زدن به او نيست، مگر اين كه  خدا براي فتنه و امتحان اجازه دهد . در اين صورت به اراده خدا واقع مي گردد تا ما را بيازمايد . بايد ببينيم در آن صحنه تكليف مان چيست و بدان عمل كنيم تا سربلند بيرون آييم.

پي نوشت ها:

1.  رحمن(55) آيه 15.

2. جن (72) آيه 11.

3. همان، آيه 15.

4. همان ، آيه 9.

5. همان ، آيه 6.

6. همان ، آيه 39.

7. سبا (34) آيه  12- 13.

8. حجر (15) آيه  27.

9. كهف (18) آيه 50.

10. مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ،چ اول ، تهران ، اسلاميه ، 1374 ش ،  ج25 ، ص 154-158.

هم كيد شيطان قوي است و هم كيد زنان

پرسشگر گرامي هم كيد شيطان قوي است و هم كيد زنان زيرا هر دو انسان را وسوسه مي كنند و به گناه و انحراف مي خوانند و بسياري را گمراه كرده و مي كنند و در عين حال كيد هر دو هم نسبت به انسان مؤمن ضعيف است زيرا مؤمن به ريسمان محكم خدا چنگ زده و در كنف حمايت خدا قرار گرفته است و خدا مدافع او شده و كيد شيطان و زنان براي گمراه كردن او ضعيف و بي اثر است:

الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً (1)

كساني كه ايمان دارند، در راه خدا پيكار مي‏كنند و آنها كه كافرند، در راه طاغوت [بت و افراد طغيانگر]. پس شما با ياران شيطان، پيكار كنيد! (و از آنها نهراسيد!) زيرا كه نقشه شيطان، (همانند قدرتش) ضعيف است.

البته با توجه به جاذبه عميق جنسي كه در زنان بخصوص زيبارويان هست و با توجه به فتاني و طنازي فوق العاده آنها و كيد و مكرهاي آنان در دلربايي ، معلوم است كه اين فتنه گري و مكر عظيم بوده و بسياري از انسان ها را به زمين مي زند و به همين جهت مي بينيم كه وقتي يوسف صديق با فتنه گري زنان درباري و فتاني و طنازي آنان روبرو مي شود كه هر كدام با هزار عشوه و ناز او را به خود فرامي خواند ، دست نياز به آستان بي نياز بلند كرده و در نهايت عجز و ناتواني عرض مي كند:

إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلين (2)

و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگرداني، بسوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.

اما اين كه بعضي گفته اند خداوند كيد شيطان را ضعيف شمرده و كيد زنان را عظيم و ...(3) ؛ حرف متيني نيست زيرا اولا كيد شيطان نسبت به مؤمنان ضعيف است چون به خدا پناه برده اند نه اين كه اصالتا و نسبت به همه انسان ها ضعيف باشد كه اگر ضعيف بود اين همه افراد را به دنبال خود نمي كشيد و اين همه خدا هشدار نمي داد!

دوم اين كه جمله "كيد شما عظيم است" سخن عزيز است كه خدا هم آن را نفي نكرده و با نفي نكردن تاييدش نموده است اما اين عظيم بودن كه درست هم هست در قياس با مكر شيطان نيست بلكه اگر قياسي باشد نسبت به مكر مردان است. مردان معمولا با قدرت ، اراده خود را پيش مي برند ولي زنان كه قدرت جسمي ندارند با كيد و مكر و فتاني و طنازي و ... كار خود را پيش مي برند و مكر زنان در قياس با مكر مردان عظيم است نه در قياس با مكر شيطان  زيرا مكر شيطان شامل مكر زنان هم هست زيرا مكر زنان فرعي از مكر شيطان است و زنان از بهترين دام هاي شيطانند.

بنا بر اين عظيم شمردن مكر زنان به معناي بزرگتر بودن مكر آنان از مكر شيطان نيست .

دقت داشته باشيد بزرگ بودن كيد زنان به معناي بد بودن جنس زن و شر بودن خلقت آنان نيست 

پي نوشت ها:

1. نساء (4) آيه 76. 

2. يوسف (12) آيه 33.

3. فيض كاشاني ، اصفي ، قم ، دفتر تبليغات اسلامي ، 1418 ق ، ج 1 ، ص 568 ؛ ميبدي ، كشف الاسرار ، تهران ، امير كبير ، 1351 ش ، ج 5 ، ص 53 ؛ و ...

 

صفحه‌ها