قرآن

هيئت بطلميوسي قطعا غلط است؛ چون زمين را مركز جهان مي دانست

هيئت بطلميوسي قطعا غلط است؛ چون زمين را مركز جهان مي دانست و فلك ها را پوست پيازي مي شمرد كه هر فلك بر فلك قبلي احاطه دارد و درون فلك بعدي است و... ؛ امروز با توجه به پيشرفت علم تجربي و مشاهدات بشر، به يقين معلوم شده آن تصور از جهان غلط بوده است. قبل از اين علماي تفسير كه اين تصور را صحيح مي دانستند ، فلك و افلاك و آسمان ها را در آيات و روايات طبق هيئت بطلميوسي تفسير و توجيه مي كردند . امروزه بر ما روشن شده آن تفسير، برداشت غلطي بوده كه با توجه به علم مقبول زمان ارائه شده است . فلك به معناي مدارهاي فرضي كه ستارگان و سيارات و منظومه ها بر آن مي چرخند، اطلاق مي شود و اين آيات و روايات با كشفيات امروز نجوم همخوان هستند و منافاتي با آن ندارند و هيچ دليلي بر حمل آن آيات و روايات به هيئت بطلميوسي نداريم.
آيه ذيل مويد گفتارماست :
«والشمس تجري لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم»؛ (1 ) و خورشيد ( نيز براي آن ها آيتي است) كه پيوسته به سوي قرارگاهش در حركت است. اين تقدير خداي قادر و دانا است .
دانشمندان بيان كرده اند:
اين آيه به وضوح حركت خورشيد را به طور مستمر بيان مي كند؛ اما در اين كه منظور از اين حركت چيست ، مفسران بحث هاي فراواني دارند :
- گروهي آن را اشاره به حركت ظاهري خورشيد بر گرد زمين مي دانند . اين حركت تا پايان جهان كه در حقيقت قرارگاه خورشيد و پايان عمر اوست ادامه دارد .
- بعضي ديگر آن را اشاره به ميل خورشيد در تابستان و زمستان به سوي شمال و جنوب زمين دانسته اند؛ زيرا مي دانيم خورشيد از آغاز بهار از خط اعتدالي به سوي شمال متمايل مي شود و تا مدار 23 درجه شمالي پيش مي رود و از آغاز تابستان به عقب باز مي گردد تا در آغاز پاييز باز به خط اعتدالي مي رسد . همين خط سير را تا آغاز تابستان و به سوي جنوب ادامه مي دهد . از آغاز زمستان به سوي خط اعتدال حركت مي كند و در آغاز بهار به آن مي رسد
البته تمام اين حركات ناشي از حركت زمين و تمايل محور آن نسبت به سطح مدارش مي باشد، هر چند در ظاهر و به حسب حس مربوط به آفتاب است
- بعضي ديگر آن را اشاره به حركت وضعي (كره آفتاب) دانسته اند، زيرا مطالعات دانشمندان ثابت كرده كه خورشيد به دور خودش گردش مي كند .
- آخرين و جديد ترين تفسير براي آيه همان است كه اخيرا دانشمندان كشف كرده اند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسي در وسط كهكشان به سوي يك سمت معين و ستاره دوردستي كه آن را "وگا" ناميده اند مي باشد.
اين معاني منافاتي با هم ندارند .ممكن است جمله"تجري" اشاره به تمام حركت ها و حركت هاي ديگري كه تا كنون دانش به آن نرسيده و شايد در آينده كشف شود باشد. (2) در مجموع همه اين نظرات خصوصا دو نظر آخر به صراحت رد نظر بطلميوسي است .
هييت بطلميوسي فهم دانشمندان آن زمان بود كه به مرور زمان توسط دانشمندان جديد رد و مسايل جديد كشف شد
پي نوشت ها:
1. يس (36) آيه 38 .
2. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه ، ناشر دار الكتب الإسلامية، چاپ تهران‏، سال 1374 ش‏، نوبت اول، ‏ج 18، ص 381 .

فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَي‏ مِن فُطُور(1)

الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا  مَّا تَرَي‏ فيِ خَلْقِ الرَّحْمَانِ مِن تَفَاوُتٍ  فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَي‏ مِن فُطُور؛(1) همان كسي كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضادّ و عيبي نمي‏بيني! بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف و خللي مشاهده مي‏كني؟

پرسشگر محترم براي اين كه به سوال شما پاسخ بدهيم بايد به برهان نظم اشاره كنيم.

" فطور" از ماده" فطر" (بر وزن سطر) به معني شكافتن از طول است، و به معني شكستن (مانند افطار روزه) و اختلال و فساد نيز مي‏ آيد، و در آيه مورد بحث به همين معني است.

منظور اين است كه هر چه انسان در جهان آفرينش دقت كند كمترين خلل و ناموزوني در آن نمي‏بيند.

و لذا در آيه بعد براي تاكيد همين معني مي ‏افزايد:" بار ديگر ديده خود را باز كن، و دو مرتبه به عالم هستي بنگر، سرانجام چشمانت به سوي تو باز مي‏گردد در حالي كه خسته و ناتوان شده، و در جستجوي خلل و نقصان در اين عالم بزرگ ناكام مانده است. 

با اين كه قرآن مجيد از محيط عقب افتاده عصر جاهليت عرب برخاست. ولي غالبا تاكيد مي‏كند كه مسلمانان در اسرار با عظمت عالم هستي بينديشند، مطلبي كه در عصر جاهليت مفهوم نداشت، و اين خود دليل روشني است بر اين كه قرآن از مبدأ ديگري صادر شده، و هر قدر علم و دانش پيش مي‏رود عظمت تاكيدات قرآن در اين زمينه آشكارتر مي‏گردد.

برهان نظم بر دو مقدمه يقيني استوار است.

 الف: اين جهان داراي نظم واحد است. چرا كه دقت در نظام جاري مورد مشاهده، حاكي از آن است كه كه در اين عالم نظمي واحد حاكم است. زيرا مشاهده مي كنيم كه تمام كرات و... آن در همه جهات هماهنگ بوده و تمام برنامه هايش با هم مطابق است ( و كوچك ترين خللي و بي نظمي در آن يافت نمي شود) به گونه اي كه دانشمندان امروزي، دقيقترين محاسبات را بر اساس حركات كرات مختلف انجام داده، و مطابق آن مثلاً براي قرار گرفتن ماهواره در مكاني خاص برنامه ريزي مي كنند و... لذا بدون شك چنين نظام واحدي در اين جهان حكم فرماست كه همه را باهم بدون هيچ تداخلي ( و نقص و خللي ) با هم مطابق مي كند به گونه اي كه حتي حوادث طبيعي نيز بر اساس نظام علي و معلولي و نظمي خاص صورت مي پذيرد.

ب: هر نظم واحد، ناظمي واحد دارد. چرا كه اگر فرض شود كه براي اين عالم مدبر و نظم دهندگان متعددي باشد، ناچار بايد اين چند مدبر با يكديگر اختلاف ذاتي، و تباين حقيقي داشته باشند، و الا فرض چند خدايي باطل است و تباين در حقيقت و ذات مستلزم آن است كه در تدبير هم با يكديگر متباين و مختلف بوده و حداقل آن است در برخي از امور ناهماهنگ بوده باشند و حال آن كه آنچه در اين جهان مشاهده مي كنيم آن است كه نظام جاري در اين عالم نظام واحدي بوده كه همه اجزاء آن يكديگر را در رسيدن به هدف خود ياري مي دهند.(2)

آن خدائي كه بيافريد و ايجاد و انشاء كرد هفت آسمانرا طبقه طبقه (رويهم) تو در آفرينش خداي رحمان تفاوتي نمي‏بيني) يعني اختلاف و تناقض از حكمت نيست. بلكه مي‏بيني كه همه افعال او در حكمت برابرند و عيب و اعوجاجي در آنها نيست و به عبارت ديگر زياد و كمي در خلقت نيست يعني زياده‏اي كه محتاج بآن نباشيم يا كمي و كسري كه احتياج بآن باشد و يا بي‏جهت خلق شده باشد در آفرينش نيست و همگي مشمول رحمت رحمانيه واسعه مي باشند و به نور رحمان آفريده شده‏اند.) پس چشم خود را به سوي آسمان بازگردان و بنگر كه آيا قصور و خللي و عيب و عللي ميبيني و شكافي در آن مي‏نگري.

مراد از« ارجاع بصر » تكرار نظر است، و اين كنايه است از اين كه اگر بخواهي يقين كني كه در سراسر خلقت تفاوتي نيست، بايد با دقت نظر كني. (1)

با توجه به معناي تفاوت( اختلاف بين دو چيز در اوصاف و خصوصيات) و فطور(  اختلال و بي‏نظمي)، خداوند مي فرمايد: اگر مكرر در آسمان دقت كني، اولا اجزاي آن را مرتبط با هم در مي يابي.

 ثانيا بي نظمي در آن پيدا نمي كني، پس:

اولا خدا از ما نخواسته است تا آن چه در آسمان ها مي باشد بفهميم، تا بگوئيم كه علم ما اندك است، بلكه مي فرمايد با همين مقدار علمي كه داري، اگر مكرر در آسمان دقت كني، مي بيني كه اجزاي آن با هم مرتبطند، و اختلال هم در آن نمي بيني.

 ممكن است كسي بگويد شايد اختلال باشد، ولي چون علم من اندك است، اختلال را نمي بينم، پاسخ آن است كه در يك مجموعه به هم پيوسته، اگر عدم اختلال در يك قسمت آن پا برجا باشد، علامت آن است كه در تمام مجموعه اختلال وجود ندارد، زيرا اختلال در يك مجموعه به هم پيوسته، تمام مجموعه را تحت تأثير قرار مي دهد. براي مثال اگر در مجموعه اي از اجزاي ماشين كه با هم مرتبطند و به هم وابسته اند، اختلالي رخ بدهد، امكان ندارد ماشين به حركت خود ادامه دهد، مگر آن كه جزئي باشد كه با اجزاي ديگر هيچ ارتباطي نداشته باشد .

پس اگر اعتراف كردي كه هر جزئي كه در عالم مي بيني ، وابسته به اجزاي ديگر است، اگر در يك گوشه از عالم اختلالي نيافتي، دليل آن است كه در همه عالم حتي در آن قسمتي كه هست و شما از آن خبر نداريد، اختلال وجود ندارد.

 نمي تواني ادعا كني كه شايد اختلال هست و از آن اطلاع ندارم.

بدون اين كه انسان علم الهي داشته باشد، وقتي مكرر به آسمان نگاه كند و در آن دقت كند، مي بيند كه همه اجزا زنجير وار به هم متصل است. بعضي به بعض ديگر مرتبطند . هر يك محتاج نتيجه و محصول ديگري و نيازمند و وابسته به اوست. اصطكاك عجيبي بين آن ها وجود دارد، به گونه اي كه مانند دو كفه ترازو هستند كه در سبكي و سنگيني دائما در حال مقابله مي‏باشند. اين مي‏خواهد سبكي كند ، او  نمي‏گذارد. او مي‏خواهد سنگيني كند، اين نمي‏گذارد. نتيجه كشمكش ها همه آن است كه هر يك به آن چه در بقايش نياز دارد مي رسد. خالق آن ها هم به هدفي كه از مجموع آن ها به دست مي آيد مي رسد. اين را بشر مي فهمد. معناي نبودن « تفاوت در خلق » همين است، اما اين كه چيزهايي هم باشد كه احيانا از آن خبر نداشته باشد، دخلي در اين اعتراف ندارد.

ثانيا: عقل انسان تنها در حوزه مسائل ماوراي طبيعي، قصور و ناتواني دارد، به همين خاطر خداوند پيامبران را فرستاد تا در اين قسمت به او كمك كنند و با وحي، عقل انسان را در اين زمينه ياري كرد.

اما در شناخت جهان مادي استعداد كامل دارد، هر چند به همه آفرينش به يك بار احاطه پيدا نمي كند، ولي به تدريج قادر است كه طبيعت را با همه پيچيدگي آن بشناسد.

خداوند همه انسان ها را با عقل توانايي كه دارند، در همه زمان ها حتي در روزگار پيشرفته اي كه بشر گمان كند چيزي از آسمان ها و زمين بر او پوشيده نيست، به دقت در آسمان فرا مي خواند تا علم و قدرت خود در خلقت مجموعه  عظيمي را كه هيچ اختلالي در آن نيست، به آن ها نشان دهد و آن ها را به سوي خالق حكيمش راهنمائي كند. (3)

پي نوشت:

1.ملك (67 ) آيه 3. 

2. علامه طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم،‏ 1374 ش،‏ ج 14، ص 385.  

3 . همان، ج‏19، ص 350.

در سوره اسراء آمده است: «اقْرَأْ كِتابَكَ كَفي‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً؛ (1 ) نامه اعمالت را بخوان، كافي است كه خود حسابگر خويش باشي!».

 بار ديگر از سوي خداوند به آن ها خطاب مي‏شود و به عنوان تاكيد مي فرمايد:

«هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ؛ اين كتاب ما است كه به حق با شما سخن مي‏گويد، و اعمال شما را بازگو مي‏كند!» .

آن روز كه شما هر چه مي‏خواستيد انجام مي‏داديد هرگز باور نمي‏كرديد كه اعمالتان در جايي ثبت شود، (إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) ولي ما دستور داده بوديم كه تمام اعمالي را كه انجام مي‏داديد بنويسند" . (2 )

" نستنسخ" از ماده " استنساخ" در اصل از " نسخ" گرفته شده كه به معني زائل كردن چيزي به وسيله چيز ديگر است، مثلا گفته مي‏شود: " نسخت الشمس الظل" (خورشيد سايه را از ميان برد).

سپس در مورد نوشتن كتابي از روي كتاب ديگر به كار رفته است بي‏آنكه كتاب اول نابود شود.                        

در اينجا اين سؤال شما پيش مي‏آيد كه اگر خدا فرمان داده است اعمال آدمي را" استنساخ" كنند بايد قبل از آن كتابي باشد كه از روي آن كتاب، نامه اعمال نوشته شود، لذا چند جواب داده شد:

بعضي معتقدند كه نامه اعمال همه انسان ها قبلا در لوح محفوظ نوشته شده است، و فرشتگان حافظ اعمال آدمي، آن را از روي لوح محفوظ استنساخ مي‏كنند.

ولي اين معناي اول چندان متناسب با آيه مورد بحث نيست؛ اما آن چه مناسب است يكي از دو معناي ذيل است: يا" استنساخ" در اينجا به معني اصل كتابت است (چنان كه بعضي از مفسران گفته‏اند) و يا خود اعمال آدمي همچون كتابي است تكويني كه فرشتگان حافظان اعمال از روي آن نسخه برداري، و عكس برداري مي‏كنند، لذا در آيات ديگر قرآن نيز به جاي اين تعبير،از تعبير به" كتابت"شده است، در سوره يس مي‏خوانيم: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتي‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ" (3) ما مردگان را زنده مي‏كنيم و تمام آنچه را از پيش فرستاده‏اند و آثار آنها را مي‏نويسيم‏ . (4)

پي نوشت:

1. اسراء (17) آيه 14.

2. جاثيه (45) آيه 29 .

3. يس (36) آيه 12 .

4. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، چاپ تهران‏، سال 1374ش، نوبت اول‏، ج‏21، ص 281 .

در قرآن و روايات بعضي از وظایف و يا اوصاف ملائكه بدون ذكر نام آورده شده است

در قرآن و روايات بعضي از وظایف و يا اوصاف ملائكه بدون ذكر نام آورده شده است به طوري كه در قرآن فقط از دو ملك اسم برده شده و از بعضي ديگر با صفت ياد شده است.

جبرئيل (ع)به عنوان حامل وحي و پيام الهي بر انبياء (ع)(1) و حضرت ميكائيل(2) كه گفته شده ايشان به روزي ها و حكم و معرفت نفوس مأمور هستند. اين دو به عنوان اسم آن دو ملك در قرآن به شمار مي آيد و ديگر از ملائكه نامي در قرآن نيامده و فقط با صفات از آنها ياد شده است. مانند: كرام الكاتبين، رقيب و عتيد، سفرة، الكرام البررة كه صفات ملائكه نويسندگان اعمال و... هستند.(3)

ملك الموت(4)كه صفت ملائكه مسئول ميراندن مي باشد. «حَفَظَة»(5) صفت ملائكه انسان ها است. اينها به عنوان نام و يا صفات بعضي از ملائكه بود كه در قرآن آمده است اما در احاديث نيز از ملائكة ديگر نام برده شده است؛ مانند:

«اسرافيل و كرّوبين»كه نام دو ملك مي باشد كه با همكاري جبرئيل و ميكائيل براي عذاب قوم لوط نازل شدند.(6)و بعضي از ملائكه به عنوان مأموران انواع بادها شمارش شده اند. از آن جمله از امام صادق(ع) نقل شده كه الشّمال، الجنوب، الصّبا و الدبور، موكلان باد هستند.(7) و «راحيل» به عنوان يكي از خادمان بهشت شمرده شده است.(8)

در صحيفة سجاديه امام سجاد (ع)در سومين دعا راجع به ملائكه توصيفاتي دارند كه در ضمن، بعض اصناف ملائكه و اسماء بعضي از آنها را نيز ذكر فرموده اند: ايشان حضرت اسرافيل را ملكي كه در صور مي دمد تا مردگان را زنده كند، معرفي كرده اند. و «روح» را نيز از ملائكه اي كه بر بعضي فرشتگان گمارده شده شمرده اند. و از جمله اوصاف ديگري كه براي فرشتگان و انواع آن ها ذكر شده عبارتند از: فرشتگان ساكن آسمانها، امين بر رسالات الهي، فرشتگاني كه همواره در فعاليت و كار و كوشش هستند. روحانيين، فرشتگان اهل قرب و منزلت، ملائك خازن باران، حركت دهندگان ابر، ملكي كه از فرياد او غرّش رعد به وجود مي آيد، فرشتگان بدرقه كنندة دانه هاي برف و تگرگ، ملائكه اي كه همواره قطرات باران فرود مي آيند، موكلان باد، موكلان كوهها و نگه دارندة آنها، ملائكه اي كه وزن آبها و اندازة بارانهاي سيل آسا و رگبارهاي متراكم را مي دانند، موكلان گرفتاري و گشايش كارهاي مردم، رومان فرشته اي كه مردگان را در قبر آزمايش مي كند، نكير و منكر سؤال كنندگان در قبر، فرشتگان خازنان جهنم و بهشت، خدمتگزاران بهشت.(9)

 پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه 97.

2. همان،آيه 98.

3. ق(50)آيه 17 و 18، انفطار(82)آيه 10 و 12، عبس(80)آيه 11 ـ 16.

4. سجده(32)آيه 11.

5. انعام(6)آيه 61.

6. طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان)ترجمه)،انتشارات جامعه مدرسين، ج 10، ص 489.

7. «فَأَمَّا الرِّيَاحُ الْأَرْبَعُ الشَّمَالُ وَ الْجَنُوبُ وَ الصَّبَا وَ الدَّبُورُ فَإِنَّمَا هِيَ أَسْمَاءُ الْمَلَائِكَةِ الْمُوَكَّلِينَ بِهَا ...» كليني، الكافي، انتشارات اسلاميه، ج 8، ص 91، ح 63.

8. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت،1404 هـ ق، ج 101، ص 87.

9. صحيفه سجاديه، مترجم: حسين انصاريان، انتشارات پيام آزادي، دعاي سوم، درود بر ملائكه، ص 43 ـ 48.

وَ جَعَلُواْ الْمَلَئكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَانِ إِنَثًا  أَ شَهِدُواْ خَلْقَهُمْ  سَتُكْتَبُ شَهَدَتهُُمْ وَ يُسَْلُون:(1) آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنّث پنداشتند آيا شاهد آفرينش آنها بوده اند؟! گواهى آنان نوشته مى‏شود و (از آن) بازخواست خواهند شد!

پرسشگر محترم ابتداء جواب سوال دوم شما را مي دهيم كه شما اگر خوب به اين جواب نگاه كنيد خواهيد فهميد كه فرشتگان از چه جنسي هستند:

تعبير به" عباد" در واقع جواب پندار آنها است، ولى بايد توجه داشت كه" عباد" كه جمع است، به موجودهايى كه خارج از مذكر و مؤنث باشند مانند فرشتگان نيز اطلاق مى‏شود، همانگونه كه در مورد خداوند نيز ضميرهاى مفرد مذكر به كار مى‏رود در حالى كه ما فوق همه اينها است.

قابل توجه اين كه در اين جمله" عباد" به" الرحمن" اضافه شده، اين تعبير ممكن است اشاره به اين باشد كه غالب فرشتگان مجريان رحمت خداوند و تدبير كنندگان نظامات عالم هستى كه سراسر رحمت است مى‏باشند.

اما چرا اين خرافه در ميان عرب جاهلى پيدا شد؟ و چرا هم اكنون رسوبات آن در مغزهاى گروهى باقيمانده، تا آنجا كه فرشتگان را به صورت زن و دختر ترسيم مى‏كنند، حتى به اصطلاح" فرشته آزادى" را وقتى مجسم مى‏سازند در چهره زنى با قيافه و موهاى فراوان ترسيم مى‏كنند! اين پندار ممكن است از اينجا سرچشمه گرفته باشد كه فرشتگان از نظر مستورند و زنان نيز غالبا مستور بوده‏اند، حتى در مورد بعضى از مؤنثهاى مجازى در لغت عرب نيز اين معنى ديده مى‏شود كه خورشيد را مؤنث مجازى مى‏دانند، و ماه را مذكر. چرا كه قرص خورشيد معمولا در ميان امواج نور خود پوشيده است و نگاه كردن به آن به آسانى ممكن نيست، ولى قرص ماه چنين نمى‏باشد.

يا اين كه لطافت وجود فرشتگان سبب شده كه آنها را همجنس زنان كه نسبت به مردان موجودات لطيفترى هستند بدانند، و عجب اين كه بعد از اين همه مبارزه اسلام با اين تفكر خرافى باز هم هنگامى كه مى‏خواهند زنى را به خوبى توصيف كنند مى‏گويند او يك فرشته است، ولى در مورد مردان كمتر اين تعبير به كار مى‏رود، كلمه" فرشته" نيز نامى است كه براى زنان انتخاب مى‏كنند! سپس به صورت استفهام انكارى در پاسخ آنها مى‏فرمايد:" آيا به هنگام آفرينش فرشتگان حاضر بودند و از طريق حضور خود به اين امر پى‏برده‏اند.( 2)

اين جمله (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ ) رد ادعاى مشركين بر مونث بودن ملائكه است، مى‏فرمايد: راه عالم شدن به مذكر و مونث بوند حس است، و مشركين ملائكه را نديده‏اند تا بدانند آيا نرند يا ماده، و در هنگام خلقت ملائكه حاضر نبودند، تا به اين قسمت آگاه گردند.

پس اين كه مى‏پرسد" آيا ناظر بر خلقت ملائكه بوده‏اند" استفهامى است انكارى يعنى ناظر نبوده‏اند. و جمله" سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ" تهديدى به ايشان است كه بدون علم چنين حرفهايى مى‏زنند. و به زودى اين شهادت بدون علمشان در نامه اعمالشان نوشته مى‏شود و در قيامت از آن بازخواست خواهند شد(3)

و راجع به سوال اول شما هم عرض مي كنيم كه پيامبر اسلام و ائمه به عنوان مفسر و مبين قرآن به توضيح آنها مي پردازند و لزومي ندارد براي فهم آنها همه انسانها در زمان خلقت فرشتگان حاضر باشند و  لزومي ندارد و عملا هم غير ممكن است كه براي دانستن همه چيز همه حضور داشته باشند.

خلاصه آن كه مي خواهد بفرمايد شما كه ملائكه را نديده ايد و درزمان خلقت آن هم حاضر نبوده ايد چطور مي گوييد آنها مونث هستند.

پي نوشت:

1. زخرف (43) آيه 19.

2. تفسير نمونه، مكارم شيرازى ناصر، ناشر دار الكتب الإسلامية چاپ تهران،  1374 ش، نوبت اول، ج‏21، ص 29.

3. علامه طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ناشر دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش، نوبت پنجم، ج‏18، ص  135.

وقتي خداوند ازاراده اش بر ايجاد خليفه سخن گفت...

وقتي خداوند ازاراده اش بر ايجاد خليفه سخن گفت، اعلام كرد كه اين خليفه را در زمين ايجاد مي كند:

اني جاعل في الارض خليفه(1)

من در روي زمين، جانشيني [نماينده‏اي‏] قرار خواهم داد

يعني خلقت او از خاك و ماده است (چون فرمود في الارض ) و ملائكه مي دانستند و ديده بودند كه موجودات مادي چون از ماده هستند، داراي قواي غضبيه و شهواني هستند و دار دنيا و ماده، دار تزاحم و  نزاع است و اين موجود مادي هم به اقتضاي طبع مادي اش مانند ديگر موجودات مادي، اهل نزاع و فساد و خونريزي خواهد بود كه اين طبيعت جدايي ناپذير ماده است از اين رو سؤال كردند: آيا موجودي مي آفريني كه اهل فساد و خونريزي باشد؟

خداوند هم سخن آنان را نفي نكرد بلكه با تاييد اجمالي آن فرمود:

اني اعلم ما لا تعلمون(2)

من حقايقي را مي‏دانم كه شما نمي‏دانيد.

بنا بر اين لازم نيست قبل از آدم حتما انسان هايي بوده و خونريزي كرده باشند تا ملائكه با مشاهده آنها چنين علمي يافته باشند؛ بلكه همين كه بدانند آدم خلقتي از خاك و ماده خواهد داشت، يقين خواهند يافت كه او اهل فساد و خونريزي خواهد بود.(3)

علاوه بر آن از پاره اي روايات مي توان به اين نتيجه رسيد كه حضرت آدم(ع) كه پدر نسل كنوني بشر است، اولين انسان روي زمين نبود، بلكه قبل از آدم(ع) انسان‌هاي ديگري در زمين مي‌زيسته اند. از امام سجاد(ع)سؤال شد: آيا قبل از اين انسان، انسان هايي بوده‌اند ؟ فرمود: آري ، به خدا سوگند! خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالَم آفريد كه تو در آخرين آن عوالم قرار داري .(4)

از اميرالمؤمنين (ع) نيز روايت شده كه حضرت در پاسخ كسي كه پرسيد: قبل از آدم كه بود؟ فرمود: آدم . وي سؤال خود را تكرار كرد، فرمود: اگر صد بار بپرسي، خواهم گفت: آدم.

همچنين از امام باقر(ع)روايت شده: خداوند پس از فناي اين خلق و جهان، جهان و خلقي ديگر پديد مي آورد، با زمين وآسماني ديگر، كه او را به يگانگي پرستش كنند. آيا مي پنداري خدا جز شما بشري نيافريده است؟ چنين نيست‌، بلكه هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفريد كه تو آخر آن عالم ها و آدم هايي.(5)

بر اساس اين روايات انديشمندان اسلامي به اين نتيجه رسيده اند كه از هزاران بلكه ميليون ها سال قبل از خلقت حضرت آدم و بني آدم، موجوداتي همچون انسان در زمين مي زيسته اند ؛ مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمايد: «از بعض روايات اهل بيت(ع) معلوم مي‌شود كه اين نوع (انسان) ادوار زيادي قبل از اين دوره به خود ديده است».(6)در واقع نسل كنوني بشر دوره آخر از حيات موجودي دوپا به نام انسان محسوب مي شود.

بر اين اساس مي توان نتيجه گرفت چه بسا پاره اي ‌آثار تمدني از هزاره هاي دور و يا فسيل هايي كه امروزه از برخي انسان هاي اوليه در دست است، متعلق به نمونه هايي نظير انسان نئاندرتال و مانند آن يعني نسل هايي از همين انسان نماها باشد؛ البته در مورد حقيقت وجودي اين انسان هاي اوليه اطلاعات چنداني در منابع ديني وجود ندارد ؛ در حديثي از امام علي(ع) آمده است كه پيش از خلقت آدم، موجودي شبيه بشر به نام "‌نسناس" وجود‌ داشت.(7)

غلامحسين مصاحب در دايره المعارف فارسي، واژه نسناس مي‏گويد:«نسناس در جانورشناسي، نام عمومي گروهي از آدم نمايان است كه شبيه به انسان هستند.» (8)

بنا بر اين گر چه ملائكه وقتي فهميدند كه انسان هم موجودي مادي است، با توجه به طبع مادي فهميدند كه او به ناچار اهل خونريزي و فساد خواهد شد، ولي در عين حال مانعي هم ندارد كه قبل از اين انسان، انسان ها و انسان نماهايي هم وجود داشته اند كه با توجه به وضع آنها ملائكه اين سؤال را مطرح كرده باشند.

پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه30.

2. همان.

3.طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1373ق، ج1، ص177.

4.مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، 1404ق، ج 25 ، ص 25.

5. سيد مصطفي دشتي ، معارف و معاريف، ج 1، ص 53 به نقل ازسفينةالبحار.

6. طباطبايي، همان، ج 4، ص 239.

7. مجلسي، همان، ج58، ص 298.

8. مصاحب، دائره المعارف فارسي،-، ج 2، بخش 2، ص 3027، واژه نسناس.

6. مائده (5) آيه 30.

بنا بر روايات؛ روح مخلوقي است بلند مرتبه تر از جبرئيل...

ملائكه از جمله جبرئيل به همراهي روح در شب قدر بر پيامبر و بعد از ايشان بر امام عصر وارد مي شوند . مقدرات آن سال را به اطلاع حضرت مي رسانند.(1)

بعضي مفسران احتمال داده اند منظور از روح گروهي از ملائكه باشد كه ديگر فرشتگان  جز در شب قدر آنان را

نمي بينند.(2)

مقصود از ملائكه ، فرشتگان رحمت است.

پي نوشت ها:

1. بحراني ، البرهان ،چ اول ، تهران ، بنياد بعثت ، 1416 ق ،  ج2، ص471 و ج5، ص714.

2. طبرسي ، جوامع الجامع، مترجمان ،چ دوم ، مشهد ، بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي ، 1377 ش ،  ج6، ص678.

قرآن كريم در آيات متعدد به زوجيت گياهان، بلكه همه اشيا اشاراتي كرده است

. اين آيات عبارتند از:

« و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين». [1]

« و از هر گونه ميوه‌اي در آن [زمين] جفت جفت قرار داد». 

همين مضمون در آيه 52 سوره رحمن و 53 طه آمده است.

« اولم يروا الي الارض كم انبتنا فيها من كل زوج كريم ‌». [2]

«مگر در زمين ننگريسته‌اند كه چقدر در آن از هر گونه جفت‌هاي زيبا رويانيده‌ايم».

همين مضمون در سوره حج /5 ـ لقمان /10 ـ ق/7 ـ طه /53 نيز آمده است.

« سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لايعلمون». [3]

«پاك [خدايي] كه از آنچه زمين مي‌روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمي‌دانند، همه را نر و ماده گردانيده است».

« و من كل شيء خلقنا الزوجين لعلكم تذكرون». [4]

« و از هر چيزي دو گونه [يعني نر و ماده ] آفريديم، ‌اميد كه شما عبرت گيريد».

برخي نيز به اين آيه براي اثبات زوجيت اتم (الكترون و پرتون) استناد كرده‌اند. [5]

آيات فوق را مي‌توان بدين صورت دسته‌بندي كرد كه :‌

گاهي قرآن سخن از زوجيت ميوه‌ها مي‌گويد.

در مرتبه بعدي از زوجيت گياهان مي‌گويد.

در مرتبه بعدي از زوجيت چيزهايي مي‌گويد كه انسان‌ها نمي‌دانند.

در مرتبه بعدي از زوجيت همه اشياي جهان مي‌گويد.

كلمه زوج در لغت به معاني زير مي‌آيد:

الف ـ در حيوانات به هر كدام از نر و ماده‌اي كه قرينه يكديگرند، زوج مي‌گويند.

ب ـ در غير حيوانات به هر كدام از دو چيز قرينه همديگر (مثل يك لنگه كفش)، زوج گويند.

ج ـ به هر چيزي كه مقارن و مشابه ديگري  باشد، زوج گويند.

د ـ به هر چيزي كه مقارن ديگري و متضاد آن باشد، زوج گويند. [6]

انسان تا قرن‌ها گمان مي‌كرد كه مسأله ي زوجيت و وجود جنس نر و ماده فقط در مورد بشر و حيوانات و برخي روييدني ها مثل خرما صادق است، اما كارل لينه (1707 ـ 1787م) گياه‌شناس معروف سوئدي نظريه خود را مبني بر وجود نر و ماده در بين همه گياهان در سال 1731 م ارائه كرد و مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت. [7]

سپس دانشمندان كشف كردند كه ماده از تراكم انرژي به صورت ذرات بي‌نهايت ريزي كه اتم ناميده مي‌شود، تشكيل يافته است. پس از گذشت مدتي مسأله ي زوجيت به همه اشيا سرايت داده شد؛ چرا كه دانشمندان كشف كردند كه واحد ساختماني موجودات يعني اتم از الكترون ها (با بار منفي) و پروتون‌ها (با بار مثبت) تشكيل شده است.

ماكس پلانك فيزيكدان نامي قرن بيستم گفت:« هر جسم مادي مركب است از الكترون‌ها و پروتون‌ها». [8]

هر الكترون با سرعت سرسام‌آوري (000/50) دور در ثانيه) به دور مركز اتم يعني پروتون‌ها مي‌چرخد، البته در اتم ذرات سومي نيز يافت مي‌شود كه بنام نوترون خوانده مي‌شود و از لحاظ بار الكتريكي خنثي است. [9]

فيزيكدانان اخير در دوران اتم ذرات بنيادي ديگري به نام « كوارك» (Quark) كشف كرده‌اند كه ذرات تشكيل دهنده الكترون، نوترون و پروتون هستند و باعث به وجود آمدن بار الكتريكي مثبت ،‌منفي و خنثي در آنها مي‌شود.

تاكنون شش نوع كوارك شناسائي شده است كه دو نوع (D - U) در تشكيل مواد پايدار معمولي نقش مهمي دارند. كوارك U داراي بار الكتريكي مثبت و كوارك D داراي بار الكتريكي منفي است پروتون كه داراي بار مثبت است از دو كوارك U و يك كوارك D تشكيل شده است و از اين طريق حاصل بار آن مثبت مي‌شود.

و بر عكس نوترون داراي دو كوارك D و يك كوارك U بوده و بار آن خنثي است. [10]

 البته زوجيت عمومي همه اشياء  از آيه 49 سوره ذاريات به خوبي استفاده مي‌شود، ولي تطبيق آن بر الكترون و پروتون قطعي نيست، زيرا همان طور كه گذشت امروزه ذرات بنيادين ديگري به نام كوراك‌ها شناخته شده كه داراي بار مثبت و منفي هستند. باز هم نمي‌توان به طور قطعي ادعا كرد كه «زوجين» مذكور در آيه همان كوارك U و D باشد بلكه احتمالاً مي‌توانند اين مطالب (الكترون ـ پروتون ـ‌كوارك‌ها و ....) از مصاديق « زوجين» محسوب شود. همان گونه كه ممكن است اصناف موجودات (شب و روز و ...) نيز از مصاديق آن محسوب شود.

هر چند كه مصداق دقيق « زوجين » در آيه 49سوره ذاريات مشخص نيست، ولي بيان زوجيت عمومي در همه اشياء يكي از اشارات علمي قرآن و راز‌گويي‌ها و اعجاز علمي آن است كه در صدر اسلام كسي از آن اطلاعي نداشته است.

البته هنوز علم به بسياري از زواياي خلقت پي نبرده و ما هم علم كافي نداريم. مهم آن است كه علم تا آن حد كه كشف كرده ، پرده از زوايايي از اين حقيقت علمي كه قرآن بدان اشاره كرده ،برداشته است .

هنوز زوايايي كشف نشده  و به همين دليل ممكن است زوايايي براي ما مبهم يا در تعارض با بيان قرآن باشد ، اما به خواست خدا در آينده با كشف بيشتر ،  اين زوايا هم روشن شده ؛ بشر به  حقيقت علمي ديگري كه قرآن در عصر جاهليت بدان اشاره كرده ،پي خواهد برد.

 كتابي با عنوان "قانون زوجيت عام در قرآن"توسط آقاي سيد عبدالمجيد حسيني زاده نوشته شده كه مطالعه آن مناسب است.

پي نوشت :

1. رعد، آيه3.

2. شعراء، آيه7.

3. يس، آيه36.

4. ذاريات ، آيه49.

5. عبدالرزاق نوفل،‌القرآن و العلم الحديث، ص 156 ـ 157 استدلال ايشان در ادامه مي‌آيد.

6.  راغب اصفهاني، مفردات، بيروت، دار العلم ، 1412 ق ، ص 384.

7. پي‌ير روسو، تاريخ علوم، ترجمه حسن صفاري ، ص 354 و 408 به بعد ، و نيز گودرز نجفي، مطالب شگفت‌انگيز قرآن، ص 57 و نيز مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، اسلاميه، 1374 ش، ج 18، ص 377 ـ 378.

8. ماكس پلانك، تصوير جهان در فيزيك جديد، ترجمه مرتضي صابر ، ص 95.

9. مهندس محمد علي سادات،‌ زنده جاويد و اعجاز قرآن، ص 40/42.

10. دكتر اوبلاكر، فيزيك نوين، ترجمه بهروز بيضاوي ، ص 34 ـ 35.

 

آيه اي در قرآن راجع به كسوف وجود ندارد...

اولا: آيه اي در قرآن راجع به كسوف وجود ندارد و همچنين راجع به خسوف معروف در دنيا آيه اي وجود ندارد ولي خسف قمر (بي نور شدن ماه) كه از نشانه هاي قيامت است در يك آيه آمده است:

يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ -فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ - وَ خَسَفَ الْقَمَرُ - وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ: (1) (لذا) مي‏پرسد قيامت كي خواهد بود- در آن هنگام چشم ها از شدت وحشت به گردش در مي‏آيد.- و ماه بي‏نور گردد. - و خورشيد و ماه يك جا جمع شوند. (لذا) مي‏پرسد قيامت كي خواهد بود.

ثانيا: هدف اصلي از نزول قرآن هدايت مردم است: هدي للناس (2). و پيامبر هم هدايت گر مردم است: للعالمين نذير: (3). و بهره برداري از اين هدايت مخصوص متقين است. و قرآن، كتاب علمي به اصطلاح امروزي نيست، تا بيان تمام علوم و اخبار را از آن انتظار داشته باشيم، اين علوم به عقل خدا دادي بشر واگذار شده است، و اين كه در قرآن آمده «ما قرآن را نازل كرديم تا بيان كننده هر چيز، هدايت گر، رحمت و بشارت دهنده براي مسلمين باشد»؛ (4) مرحوم علامه طباطبائي فرموده: "هر چيزي" كه در اين آيه آمده است، مربوط به هدايت بشر است كه همان معارف حقيقه مربوط به دنيا و آخرت و اخلاق باشد. (5) لذا با بيان اين آيات به اين نتيجه مي رسيم كه لزومي ندارد خداوند همه مسائل علمي و عملي را در قرآن بياورد از اين رو بيان خيلي از امور را به مفسران واقعي قرآن يعني پيامبر و ائمه هدي (ع) واگذاركرده است.

پي نوشت:

1. قيامة (75): آيات 6-9.

2. بقره(?) آيه ???.   

3. فرقان(??) آيه ?.   

4. نحل(??) آيه ??.   

5. طباطبايي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، قم، دار الكتب الاسلاميه

قرآن و روايات كتاب و شرح علوم تجربي نيست تا سؤال شود به نظر قرآن و روايات و عالمان دين منشأ باران کجاست؟
rain

آب يك چرخه اي دارد و با تابيدن آفتاب و وزيدن بادها بر درياها آب بخار مي شود و وارد جو و اتمسفر مي گردد و در بالاي جو كه هوا سرد است و با برخورد با رشته كوه ها كه مثل سد جلوي حركت و پخش شدن بخار را مي گيرند ، متراكم شده و به صورت توده هاي ابر كه در حقيقت بخار متراكم يا دانه هاي ريز آب يا دانه هاي ريز يخ است ، در مي آيد و با سردتر شدن و متراكم تر گرديدن و به هم چسبيدن اين دانه هاي ريز معلق ، وزنشان سنگين شده به صورت باران ، برف يا تگرگ بر زمين مي ريزند.

قرآن و روايات و عالمان دين براي شرح و تبيين اين چرخه نيامده اند تا بگوييم چنين رواياتي داريم يا نه و چقدر معتبرند.

بله در آيات و وروايات در راستاي هدايتگري گاهي به گوشه هايي از اين حقايق اشاراتي شده تا قدرت خدا يا حكمت و علم او نمايانده شود و بشر به شكر و سپاسگزاري ترغيب گردد.

در آيه زير سخن از كوه هاي يخ در آسمان است:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجي‏ سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (1)

آيا نديدي كه خداوند ابرهايي را به آرامي مي‏راند، سپس ميان آنها پيوند مي‏دهد، و بعد آن را متراكم مي‏سازد؟! در اين حال، دانه‏هاي باران را مي‏بيني كه از لابه‏لاي آن خارج مي‏شود و از آسمان- از كوه‏هايي كه در آن است [ابرهايي كه همچون كوه‏ها انباشته شده‏اند]- دانه‏هاي تگرگ نازل مي‏كند، و هر كس را بخواهد بوسيله آن زيان مي‏رساند، و از هر كس بخواهد اين زيان را برطرف مي‏كند نزديك است درخشندگي برق آن (ابرها) چشمها را ببرد!

در آياتي نيز چرخه بالا به اجمال بيان شده است:

وَ هُوَ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّي إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتي‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (2)

او كسي است كه بادها را بشارت دهنده در پيشاپيش (باران) رحمتش مي‏فرستد تا ابرهاي سنگين‏بار را (بر دوش) كشند (سپس) ما آنها را به سوي زمينهاي مرده مي‏فرستيم و به وسيله آنها، آب (حياتبخش) را نازل مي‏كنيم و با آن، از هر گونه ميوه‏اي (از خاك تيره) بيرون مي‏آوريم اين گونه (كه زمينهاي مرده را زنده كرديم،) مردگان را (نيز در قيامت) زنده مي‏كنيم، شايد (با توجه به اين مثال) متذكّر شويد.

اللَّهُ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (3)

خداوند همان كسي است كه بادها را مي‏فرستد تا ابرهايي را به حركت در آورند، سپس آنها را در پهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مي‏گستراند و متراكم مي‏سازد در اين هنگام دانه‏هاي باران را مي‏بيني كه از لا به لاي آن خارج مي‏شود، هنگامي كه اين (باران حياتبخش) را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مي‏رساند، ناگهان خوشحال مي‏شوند .

در روايتي آمده كه مأمون عباسي روزي باز شكاري خود را به شكار فرستاد كه ناگاه باز با ماهي كوچكي در منقار بازگشت و او كه با ديدن آن ماهي در آن بيابان خشك و بي آب تعجب كرده بود ، آن را در آستين خود پنهان كرد و به محضر امام جواد كه در سن كودكي بود ، رسيد و پرسيد كه در دست او چيست و امام جواب داد كه ابر ( و باد) وقت آب برداشتن از دريا ماهي ريزه با آب برداشته و در وقت افتادن آن ماهي (با آرام شدن باد)، باز ملك آن را در هوا ربوده و صيد خود كرده است. (4)

بنا بر اين آب درياها از آب آسمان است كه بر زمين مي بارد و جاري مي شود و به درياها مي ريزد و آب آسمان ها از درياها است كه در اثر تابش آفتاب و وزيدن باد ها به آسمان بالا مي رود و اين چرخه پيوسته ادامه دارد.

پي نوشت ها:

1. نور (24) آيه 43.

2. اعراف (7) آيه 57.

3. روم (30) آيه 48.

4. علي بن طيفور بسطامي، منهاج النجاح في ترجمه مفتاح الفلاح، تهران، حكمت، 1384 ش، ص 275.

صفحه‌ها