قرآن
۱۳۸۹/۰۴/۲۹ ۰۰:۲۱ شناسه مطلب: 14880
کدام ایه در قران است که در ان به بدی بعضی شیطنت هایی که از انسان سر میزند و بدتر از شیطان است اشاره دارد
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
درقرآن آيه اي که بفهماند بدي هاي انسان از بد ي هاي شيطان بدتراست نداريم ،چون شيطان سرچشمه تمامي بدي ها ومظهرتمامي شرارت ها است. شايد منظورتان آيه 179سوره اعراف باشد که گمراهي برخي انسان ها را مانند حيوان چهارپا وپايين ترازآن ها دانسته وآنان را غافل و بي خبر از همه چيز معرفي کرده است .
۱۳۸۹/۰۴/۲۸ ۱۴:۰۱ شناسه مطلب: 14826
با سلام و تشکر از اعتماد به ما و ارتباط تان با اين مرکز و عرض پوزش از ديركرد در ارسال پاسخ.
بني اسرائيل با توجه به يک حقيقت تاريخي، خود را قوم برگزيده مي دانند که از همه اقوام ديگر برترند و اقوام ديگر براي خدمت به آنان آفريده شده اند.
زماني که بني اسرائيل با اين که تحت ستم شديد فرعونيان بودند ، بر ديانت توحيدي حضرت ابراهيم و اسحاق و يعقوب پاي فشردند و دست از مرام توحيدي خود برنداشته و با تحمل زجر ها و شکنجه ها و قتل عام ها ، بر صراط مستقيم توحيد پاي فشردند . خدا آنان را به عنوان امت مومن برگزيد . بر امت هاي سابق و امت هاي موجود آن زمان برتري بخشيد و به زبان پيامبر عالي قدرش موسي (ع) برگزيدگي را به اطلاع آنان رساند:
هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمينَ (1)
او شما را بر جهانيان برتري داد.(2)
متاسفانه آنان به جاي اين که شکر اين نعمت را به جا آورند و از اين کرامت که پاداش ايمان و استقامت آنان بود، حفاظت کنند، بدان مغرور گشتند . خود را قوم برگزيده شمردند که بايد همه اقوام در خدمت آنان باشند .
امتي که تا زمان نجات از سلطه فرعونيان مستضعف بودند ، با نجات يافتن از سلطه فرعونيان و رسيدن به آزادي و قدرت ، خيره سري پيشه کردند و مستکبر شدند و پيامبر کشي کردند . بالاخره امتي که از جانب خدا بر گزيده شده و بر امت هاي ديگر فضيلت يافته بودند، از چشم خدا افتادند بلکه مورد غضب خدا واقع شوند:
ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُون؛
(3)
(مهر) ذلت و نياز، بر پيشانى آن ها زده شد و باز گرفتار خشم خدايى شدند چرا كه آنان نسبت به آيات الهى، كفر مىورزيدند و پيامبران را به ناحق مىكشتند. اين ها به خاطر آن بود كه گناهكار و متجاوز بودند.
آنان به واسطه ايمان و تقوا و استقامت بر حق مستحق پاداش شدند و خدا آنان را برگزيد، ولي از اين پاداش حفاظت نکردند و سرکشي پيشه نمودند . خدا آنان را از اين مرتبت عالي ساقط کرد و مهر ذلت و خواري بر پيشاني آنان کوبيد.
بنابراين برگزيدگي آن ها مشروط به ايمان و تقوا و درستكاري بود؛ نه به جهت نژاد كه ادعاي يهوديان است.
اين معيار نه تنها براي يهود، بلكه براي هر ملت يا افرادي ثابت است، همان گونه كه قرآن در سوره حجرات از گرامي بودن در نزد خدا به جهت تقوا ياد مي كند.
اين از عبرت هاي بسيار آموزنده تاريخ است. به ما هشدار مي دهد اگر امتي بر صراط توحيد استقامت ورزد ، با وجود زجرها و شکنجه ها و قتل عام ها دست از توحيد برندارد ، مورد توجه خدا واقع شده و برگزيده مي شود . اگر همان امت برگزيده از انجام وظايف توحيدي دست بکشد و طغيان پيشه کند و استکبار ورزد و پيامبر کشي در پيش گيرد ، از جايگاه بر گزيدگي سقوط کرده و مورد لعن و نفرين خدا واقع خواهد شد.
پي نوشت ها:
1.اعراف(7)آيه 140.
2. بقره(2)آيات 47 و 122؛ جاثيه(45)آيه16.
3.بقره،آيه 64.
۱۳۸۹/۰۴/۲۷ ۲۲:۰۶ شناسه مطلب: 14770
سلام.من خيلي دوست دارم كه حافظ قرآن بشم وهر روز به قرآن سري بزنم ولي نمي شود. بعضي اوقات چند روزي پشت سر هم آن را مي خوانم ولي باز دوباره همان آش وهمان كاسه. حالا از شما كمك مي خواهم تا با كمك شما بتوانم اين كار رو شدني كنم.واقعا مرسي
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
براي حفظ قرآن ، افراد مختلف داراي شرايط و ويژگي هاي متفاوت مي باشند. هر كس با شناخت ظرفيت و استعداد خود مي تواند بهترين شيوه ها را برگزيند.
به سه شيوه مي توان آيات را حفظ كرد:
ا ) از طريق تكرار و تمرين ;
ب ) با استفاده از نوارهاي ترتيل ;
ج ) با نوشتن آيات .
از ميان سه شيوه روش اول توصيه شده است .
براي حفظ شرايطي بايد لحاظ شود:
1- با صوت و آهنگ متوسط حفظ را تمرين كند.
2- در مكان و جايي حفظ كند كه آرامش داشته باشد و از پراكندگي ذهن جلوگيري شود.
3- بهترين زمان را انتخاب كند كه معمولاً اول صبح و قبل از طلوع آفتاب را انتخاب مي كنند.
4- حافظ قرآن لازم است از اشتغال هاي فكري غير ضروري پرهيز نمايد.
5- در حفظ قرآن كريم نظم داشته باشد ،چه از لحاظ زمان و مكان و چه از لحاظ مقدار حفظ و كيفيت حفظ.
6- از يك قرآن مشخص استفاده شود و تا آخر حفظ قرآن را عوض نكند. بهتر است از قرآن چاپ عثمان طه يا طاهر خوش نويس استفاده شود.
7- ابتدا اسم سوره ها حفظ شود و بعد از سوره هاي كوچك شروع به حفظ شود.
8- حافظ قرآن محفوظات قرآني خود را براي ديگران بخواند.
9- با گوش دادن به نوارهاي ترتيل تمرين كند.(1)
10- با فرد يا افرادي برنامه ريزي کنيد تا با همديگر حفظ کنيد و براي هم بخوانيد . اين برنامه بايد منظم باشد.
براي راهنمايي عملي و بيش تر مي توانيد به محل هايي كه براي حفظ قرآن مجيد آماده شده است مراجعه كنيد(مي توانيد به سازمان تبليغات اسلامي شهرتان مراجعه نماييد).
پي نوشت :
1. بهاءالدين خرمشاهي , دانشنامه قرآن , ج 1 ،ص 942 ماده حفظ قرآن .
۱۳۸۹/۰۴/۲۷ ۰۱:۰۹ شناسه مطلب: 14642
سلام در مورد آيات ابتدايي سوره عبس، به نظر مي رسد اگر فاعل «عبس» حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) دانسته شود مخالف خلق عظيم ايشان است و اگر فاعل را فرد ديگري بدانيم مخالف سياق آيه است! اگر ممكن است توضيحي در اين باره بفرماييد (البته بنده مطالبي در اين زمينه مطالعه كرده ام كه چندان قانع كننده نبوده) متشكرم
با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
اين آيات صرفا خبر مي دهد و صاحب خبر را معرفي نمي کند.
دو تفسير در مورد اين آيه آمده :
يکي مشهور در ميان مفسران اهل سنت است و اين همان است که به آن اشاره کرده ايد که اين آيات خطاب به پيامبراست .
شأن نزول دومي هم از طريق شيعه نقل شده است که اين آيات در باره مردي از بني اميه نازل شده که نزد پيامبر نشسته بود. درهمان حال مرد فقيري به نام" عبد الله مکتوم "وارد شد .تا اين فرد چشمش به عبدالله افتاد ،قيافه خود را درهم کشيد وصورت خود را برگردانيد (1)
خداوند در اين آيات عمل او را تقبيح و مورد ملامت وسرزنش قرار داده، اين نظريه را برخي مفسران شيعه از جمله محقق بزرگ مرحوم سيد مرتضي وعلامه طباطبايي پذيرفته اند، سپس ايشان با ارائه دادن دلايل قانع کننده اي اثبات مي کنند که پيامبر چنين اخلاق و روشي در تمامي عمر شريف شان نداشتند .
دراين آيات شواهدي هست که دلالت دارد بر اينکه منظور غير رسول خداست ،چون همه مي دانيم که صفت عبوس از صفات حضرت نبوده ، حتي با کفار عبوس نبوده ،چه رسد به مؤمنان رشد يافته .
سيد مر تضي ادامه مي دهد و مي گويد:با عمده روايات سازگاري ندارد . که اصولا از اخلاق رسول خدا نبوده و در طول حيات شريفش سابقه نداشته که دل ثروتمندان را به دست آورد و از فقرا روي گرداند .
خدا اخلاق آن جناب را عظيم شمرده ومي فرمايد: "انک لعلي خلق عظيم "حال چطور ممکن است که در اول بعثتش اخلاقي عظيم داشته باشد و خدا او را به اين صفت به طور مطلق بستايد، بعدا برگردد و او را مذمت کند و چنين اخلاق نکوهيده اي رابه او نسبت دهد که به اغنيا متمايل هستي، هر چند کافر باشند و براي به دست آوردن دل آنان از فقرا روي مي گرداني ،هر چند که مومن باشد ؟
به صراحت خدا درسوره حجر آيه 88 به پيامبر دستور مي دهد :« هرگز چشم خود را به نعمت هايي که به گروهايي از کفار داديم، ميفکن . به خاطر آنچه آن ها دارند، غمگين مباش . بال و پر خود را براي مؤمنان فرود آور» .
در همين سوره آيه 94نيز دستور مي دهد : از مشرکان اعراض کند. حال چگونه ممکن است به جاي تواضع در برابر مؤمنان در برابر مشرکين تواضع کرده باشد؟
افزون برهمه اين دليل ها ، زشتي عمل مذکور است که عقل به زشتي آن حکم مي کند . هرعاقلي از آن متنفر است ،چه رسد به خاتم الانبيا، زيرا هرعاقلي تشخيص مي دهد که دارايي و ثروت به هيچ ملاک فضيلت نيست .ترجيح دادن يک ثروتمند به خاطر ثروتش بر جانب فقير و رو ترش کردن بر او رفتاري زشت و ناستوده است (2) .با دلائلي که اشاره شد ،تفسير اول در باره پيامبر بزرگ اسلام صحيح نيست . با روح و سابقه آن بزرگوار سازگار نمي باشد .تفسير دوم که فاعل شخص ديگري باشد، صحيح تر به نظر مي رسد ؛ زيرا هم با آيات ديگر قرآن که در توصيف پيامبر(ص)آمد است ،موافقت دارد .هم با روايات وعقل سليم و سياق آيات سوره دليل نمي شود که مورد خطاب شخص پيامبر باشد.
براي اطلاع بيش تر به ترجمه تفسيرالميزان ،ذيل آيه مراجعه نماييد.
پي نوشت ها:
1. تفسير الميزان ج 20،ص324 و330.
2.همان،ص 331.
۱۳۸۹/۰۴/۲۶ ۲۳:۵۴ شناسه مطلب: 14630
مفهوم وسيله نزد اهل سنت و شيعه يکسان است. "الوسيله" يعني چيزي که براي نزديک شدن به خدا و تقرب يافتن به درگاه الهي بدان متوسل مي شوند و آن را سبب و وسيله تقرب يافتن مي گردانند.
يکي از مفسران سني در تفسير:"و ابتغوا اليه الوسيله" مي نويسد:
يعني طلب کنيد چيزهايي که بدان ها به رضاي خدا دست يابيد از فعل هاي طاعت و ترک گناه(1)
بقيه مفسران اهل سنت نيز مشابه همين بيان را دارند . از لحاظ مصداق انجام هر طاعت و کار صالحي که جلب کننده رضاي خدا باشد، "ابتغاء الوسيله" است . همه اهل سنت توسل به پيامبر و طلب دعا و شفاعت از ايشان براي آمرزش گناه و برآورده شدن حاجت را مصداق طلب وسيله مي دانند.فقط تعدادي از آنان اين شفاعت طلبي و توسل را بعد از وفات جايز نمي دانند .(2)
شيعه و بسياري از اهل سنت توسل و شفاعت طلبي از پيامبر و بندگان صالح را بعد از وفات آنان نيز جايز و مصداق" ابتغاء الوسيله" شمرده اند.
پي نوشت ها:
1. البحر المديد،ج2،ص37.
2. البحر المحيط ، ج4، ص 242؛
بيان المعاني، ج6، ص324؛
التحرير و التنوير، ج5، ص 97؛
تفسير المراغي، ج6، ص109.
۱۳۸۹/۰۴/۲۶ ۲۱:۲۱ شناسه مطلب: 14622
در آیات مختلف قرآن به ظواهر آفرینش اشاره شده مثلا در سوره حج آیه 65میفرماید:وآسمان رااو نگهداشته که بر سر زمین نیفتد ویا در سورمومنین آیه 18 می فرماید:ما آب را به قدر معیین از آسمان رحمت نازل در زمین ساختیم ودر سوره طور آیه 44_این کافران هم اگر سقوط قطعه از آسمان را ببینند خواهند گفت این پاره ابر متراکم است ویا در سوره الرحمان آیه _ خورشید و ماه با حساب معیین با هم به گردش اند در صورتی که امروزه ثابت شده است که این زمین است که به دور خورشید می گردد و طلوع خورشید از مشرق و حرکت آن به سمت مغرب در اصل حرکت زمین است و خورشید ثابت می باشد و کلا مسایل مطرح شده بالا با پیشرفت علم با عقل جور در نمی آید.خواهشمندیم این مسایل را برای ما روشن کنید.
پرسش: سطحي نگري قرآن به نظام هستي؟ شرح : در آيات مختلف قرآن به ظواهر آفرينش اشاره شده مثلا در سوره حج آيه 65ميفرمايد:وآسمان رااو نگهداشته که بر سر زمين نيفتد ويا در سورمومنين آيه 18 مي فرمايد:ما آب را به قدر معيين از آسمان رحمت نازل در زمين ساختيم ودر سوره طور آيه 44_اين کافران هم اگر سقوط قطعه از آسمان را ببينند خواهند گفت اين پاره ابر متراکم است ويا در سوره الرحمان آيه _ خورشيد و ماه با حساب معيين با هم به گردش اند در صورتي که امروزه ثابت شده است که اين زمين است که به دور خورشيد مي گردد و طلوع خورشيد از مشرق و حرکت آن به سمت مغرب در اصل حرکت زمين است و خورشيد ثابت مي باشد و کلا مسايل مطرح شده بالا با پيشرفت علم با عقل جور در نمي آيد.خواهشمنديم اين مسايل را براي ما روشن کنيد.
پاسخ: با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
اول اينكه، آن چه در کتاب خدا به عنوان مسايل عالم هستي بيان شده هر چند کلي و به صورت اشاره بيان است ، اما در تطبيق با نظريه هاي علمي تضادي در آن ديده نمي شود.
دوم، ما نبايد به کتاب خدا به عنوان کتاب علمي که بنا داشته به تمام مسايل و جزييات نظام هستي بپردازد نگاه کنيم، زيرا قرآن کتاب هدايت است ، هدايت انسان ها به سوي خدا که در لابلاي آياتش داستان ها و عبرت هايي پند آموز بيان و در بعضي از موارد به کليات مرتبط به احوال عالم خلقت اشاره کرده است که صرفا در جهت تعليم و تربيت مي باشد ،
سوم، اگر قرآن در موارد بسياري از مسايل از جمله نظام آفرينش به صورت کلي اطلاعاتي داده است در همين صورت کلي، رمز و رازهاي شگفتي نهفته است .
چهارم، مفسرين توانا توانسته اند از همين مقدار اندک که به نظر و ديد شما سطحي نگري قرآن در مورد مسايل مربوط به جهان خلقت است؛ تفاسير مبسوط و قابل اعتنايي ارائه گنند، و چون ذکر تمام موارد آن منجر به پاسخي طولاني مي شود، از اين رو شما را به مطالعه تفاسير مربوطه خصوصا آياتي که از آن نام برديد توصيه مي کنيم و در اين ميان؛" تفسير نمونه" تحقيقات مبسوطي انجام داده است.
در اين زمينه مطالعه کتابهاي نقد شبهات پيرامون قرآن کريم از آيه الله معرفت و کتاب اعجازعلمي قرآن از دکترمحمد رضائي مفيد خواهد بود
۱۳۸۹/۰۴/۲۶ ۲۱:۰۳ شناسه مطلب: 14619
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
کلمه خمس در قرآن تنها يک بار به صورت صريح و در سوره انفال آيه 41 آمده است :
"واعلموا أنما غنمتم من شئ فأن لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتمي و المسکين و ابن السبيل إن کنتم آمنتم بالله و ما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان و الله علي کل شئ قدير"
بدانيد هر گونه غنيمتى به شما رسد، خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و وا ماندگان در راه است ، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدائى حق از باطل ، روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى ايمان يعنى روز جنگ بدر) نازل كرديم ، ايمان آورده ايد، خداوند بر هر چيزى قادر است.
۱۳۸۹/۰۴/۲۵ ۱۸:۴۲ شناسه مطلب: 14506
سلام مطابق آيه 185 سوره مباركه بقره و نيز سوره مباركه قدر، ظاهراً قرآن كريم در ماه مبارك رمضان نازل شدهاست و حال آنكه به باور ما بعثت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در ماه رجب و همراه نزول آيات ابتدايي سوره مباركه علق بودهاست. اين دو مورد با هم ناسازگار نيستند؟
سوال حضرت عالي به تاريخ بعثت پيامبراسلام و زمان نزول قرآن بر مي گردد که در اين موضوع ميان مورخان و محدثان اختلاف است.
بزرگان شيعه تقريباً اتفاق نظر دارند که پيامبر در بيست و هفتم ماه رجب مبعوث به رسالت شد . آيات آغازين وحي در آن زمان بر پيامبر نازل شد، ولي ميان دانشمندان سني، مشهور آن است که حضرت در ماه رمضان مبعوث به رسالت شد، شيعه که ديدگاه او برگرفته از سخنان اهل بيت(ع) است، بعثت حضرت را در ماه رجب ميداند. آياتي که دلالت دارد قرآن در ماه رمضان نازل شده، دليل بر رد عقيده تشيع نميباشد، زيرا اين که قرآن ميگويد: ما قرآن را در ماه رمضان نازل کرديم، منظور نزول تدريجي که در مدت 23 سال رخ داد نيست ،بلکه حقيقت قرآن و اصل و واقعيت آن، يک جا و به عنوان نزول دفعي در ماه رمضان بر قلب پيامبر نازل گرديد، رسول خدا، با آن نزول بر کل قرآن آگاهي پيدا کرد، در برخي آيات خطاب به پيامبر آمده که:
«در تلاوت قرآن عجله مکن، پيش از آن که حکم وحي آن صادر شود». (1)
به عبارت ديگر قرآن داراي دو گونه نزول است :
يک: نزول جمعي علمي واقعي، که يک دفعه و در ماه رمضان بر قلب پيامبر(ص) نازل شد.
دوم: نزول تدريجي که به مرور زمان به مناسبتهاي مختلف، آيات نازل ميشد که آغاز آن در ماه رجب همراه با بعثت پيامبر (ص) بود. (2)
بنابراين آياتي که دلالت ميکند از جمله آيه 185 سوره بقره که قرآن در ماه رمضان نازل شده، دليلي نيست بر اين که آغاز وحي و نزول قرآن در ماه رمضان باشد. علاوه بر اين روايات هم اين گفته را تاييد مي کند .
از امام باقر(ع) نقل شده که مي فرمايد : «همه قرآن در شب پر برکت (قدر) به آسمان دنيا فرود آمد، سپس در مدت بيست سال (به جز سه سالي که وحي قطع شد) به تدريج نازل شد». (3 ) که ممکن است منظور از آسمان دنيا، قلب مبا رک پيامبر باشد، يا نظريات ديگري كه برخي مفسران در مورد نزول دفعي قرآن ارا ئه داده اند.
براي اطلاع بيش تر به کتاب کليات علوم قرآن نوشته محسن اسماعيلي مراجعه نماييد.
پينوشتها:
1. تفسير الميزان، ج 2، ص 14 ـ 16.
2. طه (20) آيه 114.
3. مجمع البيان، ج 1، ذيل آيه 183 سورة بقره.
۱۳۸۹/۰۴/۲۴ ۱۵:۳۷ شناسه مطلب: 14410
سلام مطابق آيه 22 سوره انبياء مرحوم علامه طباطبايي فرمودهاند شرك در زمان جاهليت شرك در ربوبيت بوده نه شرك در خالقيت. آيا اين مطلب با آيه 16 سوره رعد يا آيات 58-56 سوره واقعه كه در بيان اثبات توحيد خالقيت براي آنان است تنافي ندارد؟ ضمنا آيه 30 سوره يونس حتي شرك ربوبي را نيز از مشركين نفي كرده. چگونه ميتوان بين اين موارد جمع كردۀ متشكرم
2علامه مي فرمايد به تصريح قرآن مشرکان واجب الوجود و خالق آسمان و زمين را خداي يگانه مي دانستند . به يگانگي او در واجب الوجودي و خالقيت آسمان و زمين باور داشتند. آيات زير حکايت از اين اعتقاد دارد:
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُون؛(1)
اگر از آن ها بپرسى چه كسى آنان را آفريده، قطعاً مىگويند: خدا پس چگونه از عبادت او منحرف مىشوند؟!
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزيزُ الْعَليمُ؛(2)
هر گاه از آنان بپرسى: «چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده است؟» مسلّماً مىگويند: «خداوند قادر و دانا آن ها را آفريده است»!
بله آنان در "الوهيت و عبادت" و در "ربوبيت و تدبير" براي خدا شريک قائل بودند، يعني شرکا را شريک خدا در اداره و تدبير جهان مي شمردند .بدين جهت آنان را مي پرستيدند تا تدبير را مطابق خواست و حاجت پرستندگان سامان دهند و شفيع پرستندگان نزد خدا باشند.
اما آياتي که نوشته ايد، با اين ادعا منافات ندارد.
در آيه 16 رعد مي فرمايد:
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا؛
بگو چه کسي رب و مدبر آسمان و زمين است؟ بگو( بر خلاف زعم شما) خدا رب و تدبير کننده آن ها است. بگو آيا جز خدا کساني را به ولايت مي گيريد و سرپر ست و تدبير کننده خود مي دانيد که مالک نفع و ضرري براي خود نيستند.
نفع رساندن و دفع ضرر کردن همان ربوبيت و تدبير است ،نه واجب الوجودي و خالقيت آسمان و زمين .
آنان خلق و امر را دو موضوع جداگانه فرض مي کردند ،در حالي که خلق و امر در هم تنيده است . ربوبيت و تدبير، جدا از خلق نيست . آيات 56-58 واقعه ربوبيت را از غير خدا نفي مي کند، نه خلقت ابتدايي را که آنان از خدا مي دانستند. به آن آيات توجه کنيد:
نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ في ما لا تَعْلَمُونَ وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ إِنَّا لَمُغْرَمُونَ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذي تَشْرَبُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتي تُورُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ نََحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوينَ؛
ما شما را آفريديم .پس چرا (آفرينش مجدّد را) تصديق نمىكنيد؟! آيا از نطفهاى كه در رحم مىريزيد آگاهيد؟! آيا شما آن را (در دوران جنينى) آفرينش (پى در پى) مىدهيد يا ما آفريدگاريم؟! ما در ميان شما مرگ را مقدّر ساختيم . هرگز كسى بر ما پيشى نمىگيرد! تا گروهى را به جاى گروه ديگرى بياوريم و شما را در جهانى كه نمىدانيد آفرينش تازهاى بخشيم! شما عالم نخستين را دانستيد. چگونه متذكّر نمىشويد (كه جهانى بعد از آن است)؟! آيا هيچ درباره آنچه كشت مىكنيد انديشيدهايد؟! آيا شما آن را مىرويانيد يا ما مىرويانيم؟! هر گاه بخواهيم آن را مبدّل به كاه در هم كوبيده مىكنيم كه تعجّب كنيد! (به گونهاى كه بگوييد:) راستى ما زيان كردهايم، بلكه ما به كلّى محروميم! آيا به آبى كه مىنوشيد انديشيدهايد؟! آيا شما آن را از ابر نازل كردهايد يا ما نازل مىكنيم؟! هر گاه بخواهيم، اين آب گوارا را تلخ و شور قرار مىدهيم پس چرا شكر نمىكنيد؟! آيا درباره آتشى كه مىافروزيد فكر كردهايد؟! آيا شما درخت آن را آفريدهايد يا ما آفريدهايم؟! ما آن را وسيله يادآورى (براى همگان) و وسيله زندگى براى مسافران قرار دادهايم!
اين آيات تفصيل ربوبيت است که مشرکان براي خدايان خود قائل بودند . اين خلق همان تدبير است، نه خلقت ابتدايي جهان که مشرکان به خدا نسبت مي دادند.
اما آيه 31 يونس به شرح زير است:
قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ؛
بگو: «چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مىدهد؟ يا چه كسى مالك (و خالق) گوش و چشم هاست؟ چه كسى زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مىآورد؟ چه كسى امور (جهان) را تدبير مىكند؟» به زودى (در پاسخ) مىگويند: «خدا»، بگو: «پس چرا تقوا پيشه نمىكنيد (و از خدا نمىترسيد)؟!
اين آيه هم ربوبيت را از غير خدا نفي مي کند زيرا روزي دادن و خارج کردن زنده از مرده و برعکس همه از شئون ربوبيت است.
البته اين جا فرموده" فسيقولون الله" يعني بعد از دقت و تدبر و توجه مي گويند همه اين ها کار خدا است و گر نه ابتدا بدون تامل و بدون برهان و دليل، اين ها را به رب هايي که تراشيده بودند، نسبت مي دادند. بنا بر اين مشرکان براي خدا در ربوبيت شريک قائلند . وقتي مورد سوال واقع شوند و تامل کنند و اجابت نشدن دعاي شان را ببينند و بي هنري خدايان شان را در دفع ضرر و جلب نفع مشاهده کنند، آن گاه اعتراف مي کنند که همه شئون ربوبيت هم با خدا است.
پي نوشت ها:
1. زخرف(43)آيه87.
2. واقعه(56)آيه57-73.





