۱۳۸۹/۰۵/۲۹ ۰۱:۰۳ شناسه مطلب: 16999
بسم الله الرحمن الرحيم ضمن سلام و عرض خداقوت و آرزوي قبولي طاعات و عباداتتون ، دانشجويي از حقير اين سوالات را پرسيده كه ذيلا خدمت تون تقديم ميكنم . لطفا پاسخ مستدلي را ارائه فرماييد تا به ايشون پاسخگو باشم و به وي منتقل كنم . خداوند نگهدارتون - التماس دعااااااااااااااا سوال1- ((سپس خداوند از خاک زمین مقداری ماده ی سخت و نرم و شیرین و شور را جمع نمود آبی در آن پاشید و تصفیه اش کرد آن گاه خاک تصفیه شده را با رطوبت آب به گل چسبان درآورد و صورتی با اعضا و جوانب گونه گون از آن گل چسبان بیافرید که با یکدیگر پیوستگی داشتند و گسیختگی های این گل چسبنده را خشکانید تا اجزای آن به هم پیوست و تا وقت معین و برهه ای از زمان سخت و جامدش نگه داشت با گذشت زمان مدت مقرر سپری شد و آنگاه از روح خود در آن ماده دمید و به آن قطعه ی جامد تجسم و حیات انسانی بخشید)) / نهج البلاغه،ترجمه ی استاد محمد تقی جعفری،خطبه ی یک،توصیفی از خلقت آدم سوال من مربوط به یکی دو خط آخر این خطبه هست مگه نمیگن که خدا جسم نیست؟نور است...اینجا گفته شده که خدا از روح خودش... چطور؟ یعنی خدا که جسم نیست و نوره پس چطور روح داره؟حالا اگه قبول کنیم که خدا روح داره یا روح است و از این روح در بدن آدم دمیده یعنی یه چیز خیلی مقدس و پاک را در ما به جا گذاشته مگه نه؟ حالا که این روح پاک و مقدس در وجود آدم هست پس چی میشه که خیلی از آدما رو به گناه میارند یا به درجات خیلی پایین و پست حیوانیت میرسند؟(البته خب داستان اراده و اختیار جداست اونو میدونم) میخوام بدونم این روح خدا که در ماست هیچ کاری نمیکنه؟هیچ حصار و محافظی برای ما محسوب نمیشه؟کارایی این روح چیست؟فقط حیات بخشی؟اصلا خدا چرا از روح خودش در ما دمید؟چرا یه جور دیگه به ما حیات نبخشید؟و یه چیز دیگه اینکه آیا این روح فقط در حضرت آدم علیه السلام دمیده شده یا در تمامی انسانها دمیده میشه و خواهد شد؟....
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
آنچه در کلام امير بيان شده ، خاستگاه قرآني دارد . در قرآن آمده :
«اني خالق بشرا من طين، فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين؛ (1) من بشري از گل مي آفرينم، پس آن گاه که او را به خلقت کامل بياراستم و از روح خود در او دميدم، بر او سجده کنيد».
اگر مفهوم آن تعبيرات وحياني روشن گردد ،بسياري از آنچه در پرسش اشاره گرديده، جوابش را دريافت مي کنيد.منظور از اين که خداوند فرمود: از روح خود در او دميدم ،آن نيست که در پرسش آمده، بلکه مراد اضافهاي است که در ادبيات آن را اضافه تشريفي مي نامند. در اضافه کم ترين مناسبت کافي است، همان طوري که خداوند کعبه را به خود نسبت داده : «طهر بيتي لطائفين والعاکفين؛ (2) خانه من را براي طواف کنندگان و معتکفين پا ک نما». کعبه به بيت الله معروف است، با اين که خداوند از داشتن خانه منزه است، ولي از باب تشريف و تکريم آن خانه را به خود نسبت داده است.
نسبت روح به خود نيز از همين مقوله است و گرنه روح مخلوقي از مخلوقات خداوند است .خداوند از داشتن روح منزه است. هرگز قابل تجزيه نيست که چيزي از او به انسان دميده شود . (3)
خداوند حقيقتي است که هويت او از نظر ذات براي کسي قابل درک نيست. انسان تنها در مقام اسما و صفات ميتواند او را بشناسد و گرنه هويت وجودي او قابل شناخت براي هيچ کسي نيست.امير المومنان فرمود: «لا يدرکه بعد الهمم و لا يناله عوض الفطن؛ (4) افکار ژرف انديش ذات او را درک نمي کنند . دست غواصان درياي علوم به او نخواهد رسيد». گرچه بر اساس آيه «الله نور السموات و الارض» (5) خداوند نور آسمان و زمين است، ولي نبايد تصور کرد که از جنس نور به مفهوم حسي آن است، بلکه خداوند نوري است که حقيقت آن قابل درک نيست.
با توجه به معناي اين که خداوند از روح خود در آدمي دميده، پاسخ فراز پاياني پرسش نيز به دست ميآيد، ولي به اختصار بايد اشاره شود که روح حقيقت انسان را تشکيل ميدهد . بدن و اعضا ابزار کار آن است .پس کارهاي خوب انسان و کارهاي بدي او هر دو در حقيقت از خود روح سر ميزند . انسانيت انسان به روح اوست . اين روح قواي گوناگوني دارد که برخي از آن ها در پي وسوسه شيطان گرايش به گناه پيدا مي کند . انسان مرتکب معصيت ميشود. پس گناه در واقع از خود روح سر مي زند ،نه اين که روح عامل بازدارنده باشد.
روح در همه انسان دميده مي شود و اختصاص به آدم ندارد.
پي نوشتها:
1- ص (38) آيه 72
2-بقره (2) آيه 125
3- معارف قرآن ،ص 357
4- نهج البلاغه ،خطبه 1
5- نور (24)آيه 35