پیامبر

چرا در قرآن در برخی موارد این چنین مسائلی مثل ذنب برای پیامبر (آیه ی اول سوره ی فتح) مطرح می شود؟ البته بنده به ادامه ی آیه نیز توجه داشته ام ولی به دنبال توجیه قوی تری در این زمینه می باشم. با تشکر

 

پاسخ:
برای فهم صحیح عصمت چند نكته كلى را گوشزد مى كنيم:
1. واژه هايى همچون عصيان، استغفار، توبه و ذنب نبايد رهزن انديشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. كاربرد اين كلمات، گستره وسيعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.(1)براى مثال، سرپيچى از فرمان هاى استحبابى و ارشادى نيز نوعى عصيان است، هر چند كار حرامى را براى كسى كه عصيان ورزيده، رقم نمى زند. همچنين «ذنب» به معناى كارى است كه پيامدى ناگوار دارد. بر اين اساس مبارزه موسي با مرد ستمگر و متجاوز قِبطي و کشتن او ذنب است چون پی آمدی ناگوار دارد:
«و لهم علي ذنب فاخاف ان يقتلون؛(2)
نزد آنان مرا گناهي است که مي ترسم به کيفر آن مرا بکشند».
همچنان که مبارزات پيامبر اكرم با بت پرستى را نيز مى توان از زبان مشركان، ذنبى نابخشودنى به شمارآورد،(3) كه به گفته قرآن كريم خداوند با فتح مكّه اين گناه را مى بخشايد و پيامبرش را از پيامدهاى ناگوار آن ايمن می سازد:
«انّا فتحنا لك فتحاً مبينا ليغفر لك الله ماتقدم من ذنبك و ما تأخّر»(4)
استغفار و توبه نيز، بسته به ميزان قرب و منزلت آدمى معناى متفاوتى مى يابد، به گونه اى كه نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلكه درباره اعمال پسنديده اى كه براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است، مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت.
آنچه با عصمت منافات دارد، ارتکاب یا ترک نهی و امر مولوی است، یعنی کاری که خدا به عنوان خالق و حاکم انجام آن را خواسته و امر کرده، انجام ندهد یا کاری که خدا ترک آن را خواسته و از آن نهی کرده، مرتکب شود. این ترک و ارتکاب، گناه و خلاف عبودیت است و از بنده برگزیده سر نمی زند. کسانی که مرتکب چنین اقدامی گردند، شایستگی وساطت بین خدا و خلق را ندارند. برگزیدن آن ها برای وساطت بین خدا و خلق خلاف حکمت است و از خدا محال می باشد.
از ديدگاه روايات، يكى از نكاتى كه در زبان شناسى قرآن كريم بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه برخى ازآيات به شيوه "ايّاك اعنى و اسمعى يا جاره = به در می گویم تا دیوار بشنود"(5) نازل شده اند.(6) مثلا هر چند پيامبر اكرم ترديدى در الهى بودن وحى ندارد، با جملاتى از اين دست مورد خطاب قرار مى گيرد:
اگر در آن چه بر تو نازل كرديم ترديد دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب (آسمانى) مى خواندند، پرسش نما.(7)
اين آيه، به هيچ وجه نشانگر دو دلى پيامبر نيست، بلكه راهى براى تحقيق و جستجو فرا روى مخاطبان قرآن كريم قرار مى دهد. از آنان مى خواهد كه براى برطرف ساختن شك و ترديد خود، از دانشمندان يهودى و مسيحى كه ويژگى هاى پيامبر خاتم را مى دانند، پرسش نمايند.(8) همچنين، در آيه اى ديگر، رسول خدا از اين كه به خواسته گروهى سست ايمان تن داده و آنان را از شركت در جهاد معاف داشته است، بازخواست مى شود:
عفَا اللّه عنكَ لِمَ اَذنت لهم حتّى يتبيّن لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين؛(9)
خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه (حال)راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى ،به آنان اجازه دادى؟
با اندكى تأمل روشن مى گردد كه عتاب و سرزنش اين آيه، در واقع، دامنگير كسانى است كه بدون داشتن عذرى حقيقى، از شركت در جهاد سرباز مى زنند . بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشينى خودمى سازند.(10) اين گروه اگر هم با مخالفت پيامبر روبرو مى شدند، در تصميم خود بازنگرى نمى كردند. قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا را نيز در هم مى شكستند. افزون بر اين كه حضور اين سست ايمانان در جهاد، جز تضعيف روحيه ديگران حاصلى نداشت. چنان كه در آيات بعدى همين سوره آمده است(11)، به فساد و تباهى مى انجاميد. از آن چه گذشت اين نتيجه به دست مى آيد كه اين آيه ـ بر خلاف آن چه برخى پنداشته اند(12)ـ نه تنها پيامبر را سرزنش نمى كند، بلكه با ظاهرى عتاب آلود به ستايش از وى مى پردازد. اين مدحِ عتاب نما بدان معناست كه دلسوزى پيامبر اكرم براى مردمان به حدّى است كه حتى رسوايىِ خطاكاران را نيز نمى پسندد. با موافقت با خواسته آنان، پرده از نفاق و دو رويى شان بر نمى گيرد.
از طرف دیگر بسيارى از كارها كه بر همگان روا است، شايسته مقرّبان درگاه الهى نيست، كه گفته اند: "حسنات الابرارسيئات المقربين =کارهای نیک ابرار برای مقربان گناه به حساب می آید".(13)
چه بسا از معصومان عملى سر زند كه هر چند حرام شرعى نيست و حتي صدور آن عمل از ديگران ارزشمند و شايسته تمجيد است، ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و از آنان انتظار نمي رود. نسبت به مقام و مرتبه آنان در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شود؛ يعني از آنان بسيار بيش از آن انتظار مي رود. لغزش هاى كوچك به گونه اى در قرآن برجسته گرديده اند كه افراد ظاهربين و غير دقيق را به ترديد مى افكند و اين پرسش را پيش روى آدمى قرار مى دهد كه اگر پيامبران معصومند، دليل اين همه پافشارى بر لغزش هاى آنان چيست؟
اميرمؤمنان در پاسخ به پرسشى از اين دست، اين نكته را خاطر نشان مى سازند كه يادآورى كاستى ها براى آن است كه مردم در بزرگداشت انبيا به خطا نروند. آنان را در جايگاه خدايى ننشانند. بدانند كه آفريدگان هر اندازه درجات تعالى را بپيمايند، از كمال ويژه الهى فروترند.(14)
با توجه به موارد فوق معنای آیه مورد نظر روشن می شود. منظور از غفران در این جا از بین بردن پی آمد های ناگوار می باشد . منظور از "ذنب" اقدام های پیامبر که پیامد های ناگواری داشته و از نگاه مشرکان مکه "ذنب" و گناه به حساب می آمده است، می باشد.
آیه مورد بحث در ابتدای سوره فتح آمده که ناظر به فتح حدیبیه است. علت فتح را بیان می کند. علت فتح حدیبیه غفران و پوشاندن اقدامات رسول خداست که گناهان او نزد مشرکان به حساب می آمده است. به بیان علامه طباطبایی در این مورد توجه فرمایید:
لام در كلمه" ليغفر" به طورى كه از ظاهر عبارت برمى‏ آيد، لام تعليل است، ظاهرش اين است كه غرض از اين" فتح مبين" عبارت است از" آمرزش تو نسبت به گناهان گذشته و آينده‏ ات". ما مى‏ دانيم كه هيچ رابطه‏ اى بين فتح مذكور با آمرزش گناهان نيست. هيچ معناى معقولى براى تعليل آن فتح به مغفرت به ذهن نمى‏ رسد، پس چه بايد كرد، و چطور آيه را معنا كنيم؟
اين اشكال خود بهترين شاهد است بر اينكه مراد از كلمه" ذنب" در آيه شريفه، گناه به معناى معروف كلمه يعنى مخالفت تكليف مولوى الهى نيست.
نيز مراد از" مغفرت" معناى معروفش كه عبارت است از ترك عذاب در مقابل مخالفت نامبرده نمی باشد. كلمه" ذنب" در لغت آن طور كه از موارد استعمال آن استفاده مى‏ شود، عبارت است از عملى كه آثار و تبعات بدى دارد، حال هر چه باشد. مغفرت هم در لغت عبارت است از پرده افكندن بر روى هر چيز.
حال كه معناى لغوى و عرفى اين دو كلمه روشن شد، مى‏ گوييم قيام رسول خدا به دعوت مردم، نهضتش عليه كفر و وثنيت، از قبل هجرت و ادامه‏ اش تا بعد از آن، جنگ هايى كه بعد از هجرت با كفار مشرك به راه انداخت، عملى بود داراى آثار شوم، و مصداقى بود براى كلمه" ذنب" . خلاصه عملى بود حادثه آفرين و مساله ساز.
معلوم است كه كفار قريش تا وقتی كه شوكت و نيروى خود را محفوظ داشتند، هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمى‏ دادند، يعنى از ايجاد دردسر براى آن جناب كوتاهى نمى‏ كردند، و هرگز زوال کیش و انهدام سنت و طريقه خود را و نيز خون‏ هايى كه از بزرگان ايشان ريخته شده، از ياد نمى‏ بردند. تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پيامبر كينه‏ هاى درونى خود را تسكين نمى‏ دادند، دست بردار نبودند.
خداى سبحان با فتح مكه و يا فتح حديبيه كه آن نيز منتهى به فتح مكه شد، شوكت و نيروى قريش را از آنان گرفت، در نتيجه گناهانى كه رسول خدا در نظر مشركان داشت پوشانيد، و آن جناب را از شر قريش ايمنى داد.(15)
بنا بر این آیه فوق اصلا در صدد گناهکار معرفی کردن پیامبر و اعلام عفو و بخشش گناهان ایشان نیست تا با عصمت منافات داشته باشد.

پی نوشت ها:
1. المواقف، ص 361؛المیزان، ج 1، ص 138ـ137 ؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص 188ـ187.
2. شعراء(26)،آیه14.
3. عیون اخبار الرضا، ج1، ص 161ـ160؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 57.56؛ مجمع البیان، ج 10ـ9،4ص 143ـ142 و المیزان، ج 18، ص 254ـ253
4. فتح(48)آیه2ـ1 .
5. مجمع البحرین، ج3، ص 252، ماده جور .
6. عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 161؛ بحارالانوار، ج 17، ص 71 و تفسیر القمی، ج 2، ص 251 .
7. یونس(10)آیه 94.
8. الهدی الی دین المصطفی، ج 1، ص 168 و آموزش عقاید، ج 2ـ1، ص 257
9. توبه(9)آیه 43 (ترجمه فولادوند)
10. بحارالانوار، ج 17، ص46 و المیزان، ج 9، ص 258
11. توبه،آیه 47
12. الکشاف، ج 2، ص274؛ تفسیر البیضاوی، ج 2، ص 186ـ185 .
13. کشف الغمه، ج 3، ص 45
14. الاحتجاج، ج 2ـ1،ص 249.
15. ترجمه المیزان،ج18، ص380-382.

چرا پیامبر، مسیحی یا یهودی نبودند؟

پاسخ:
نظريات متعددي در پاسخ به اين پرسش وجود دارد(1) كه مهمترين آنها عبارتند از:
1- پيامبر اسلامي به هيچ شريعتي عمل نكرده و پيرو هيچ ديني نبوده است.
2- ايشان پيرو دين مسيحيت بوده است.
3- ايشان پيرو دين حضرت ابراهيم (ع) بوده است.
4- پيروي دين خود (اسلام) بوده است.
اما نظريه نخست را نمي‏ توان پذيرفت، زيرا اولاً حضرت پيش از بعثت به كارهاي مختلفي از قبيل عبادات، معاملات و ساير كارها مي‏ پرداخته و هرگز نمي‏ توان پذيرفت كه اين اعمال تابع هيچ يك از شرايع و اديان آسماني نبوده است. علاوه بر اين لازمه اين قول اين است كه مردم عادي متدين به ديني باشند. ولي پيامبر اسلام از هيچ ديني و آييني در كارهاي روزمره خود پيروي نكند.
اما نظريه دوم نيز قابل قبول نيست، زيرا اگر ايشان تابع دين مسيحيت بودند مسيحيان و دشمنان اسلام اين مطلب را به رخ مسلمانان مي‏ كشيدند و مي‏ گفتند كه پيامبر شما تا ديروز مسيحي بود و از دين ما پيروي مي‏ كرد، امروز آمده ادعاي پيغمبري مي‏ كند و اين سرزنش را آنقدر ادامه مي‏ دادند كه به گوش ما نيز مي‏ رسيد كما اينكه يهود به مسلمانان و پيامبر (ص) اعتراض مي‏ كردند و مي‏ گفتند اگر تو پيغمبري پس چرا به سوي قبله ما (بيت المقدس) نماز مي‏ خواني و آنقدر اين سخن را تكرار كردند تا موجب ناراحتي حضرت شدند، آنگاه به دستور الهي، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سمت كعبه تغيير كرد.(2)
نبودن چنين اعتراض و سرزنشي از سوي مسيحيان مي‏ تواند شاهد خوبي بر عدم تابعيت پيامبر اسلام از دين مسيحيت باشد.
دوم: فرضيه مذكور فرع بر اين است كه جهاني و فرا منطقه‏ اي بودن دين مسيحيت ثابت شود تا اينكه بگوييم اين دين شامل تمام اقوام از جمله قوم عرب و سرزمين مكه و اطراف آن بوده و در نتيجه پيامبر اسلام را تابع اين دين بدانيم، و اثبات چنين مطلبي كار آساني نيست.(3)
سوم: عمل به شريعت مسيح (ع) در گرو آگاهي از احكام آن است و اين آگاهي يا از طريق خواندن كتاب‌هاي مسيحيت (از جمله انجيل) امكان‏پذير است و يا از طريق معاشرت با مسيحيان. اما فرض اول كه با امي بودن پيامبر و عدم قدرت بر خواندن و نوشتن ايشان باطل است. و اما فرض دوم نيز صحت ندارد. چون حضرت در طول زندگي خود با مسيحيان معاشرتي نداشته و در مكه نيز اَحبار و رُهباني وجود نداشتند كه پيامبر به طور مستمر احكام دستورهاي دين مسيحيت را از آنها فرا بگيرد.
چهارم: تابع هر ديني - به حكم عقل - مقامش كمتر و پايين‏تر از مقام صاحب آن دين است، و اگر فرض شود
پيامبر اسلام تابع دين مسيح (ع) بوده لازمه‏ اش برتري عيسي (ع) بر پيامبر اسلام خواهد بود و حال اينكه اين مطلب خلاف ضروريات اسلام و مسلمين است، زيرا ما معتقديم كه پيامبر ما از تمامي انبياء برتر و مقامش والاتر است.
اما نظريه سوم را نيز نمي‏ توان پذيرفت زيرا قائلين به اين نظريه به برخي از آيات قرآن تمسك كرده‏ اند كه دلالت آنها بر مدعاي مذكور ناتمام است. آياتي مانند: «ثُمَ اُوحَينا اِلَيكَ اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ المُشرِكينَ؛(4) سپس به تو وحي فرستاديم كه از آيين ابراهيم كه خالي از هرگونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروي كن
و آيه: «قُلْ اِنَّني هَداني رَبّي اِلي صِراطٍ مُستَقيمٍ ديناً قيماً مِلَةَ اِبراهيمَ حنيفاً وَ ما كانَ مِن المُشرِكين؛(5) بگو پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده، آيين پابرجا (و ضامن سعادت دين و دنيا)، آيين ابراهيم، همان كسي است كه از آيين‌هاي خرافي محيط خود روي گردانيد و از مشركان نبود.
روشن است كه مراد از اين آيات چيزي غير از ديدگاه سوم است؛ زيرا اولاً: اين آيات شريفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دين حضرت قبل از بعثت نيست.
دوم: بر اساس معارف اسلامي در روايات و غير آنها دين حضرت ابراهيم پس از آمدن تورات موسي (ع) ترك شده كما اينكه دين يهود پس از آمدن انجيل عيسي (ع) متروك و دين مسيحيت پس از آمدن قرآن محمّد (ص) منقرض گشته است. پس حضرت نمي‏ تواند تابع ديني باشند كه چند مرحله قبل توسط اديان ديگر ترك شده است.(6)
سوم: مفسران گفته‏ اند كه مراد از تبعيت حضرت از دين و ملت ابراهيم حنيف اين است كه مشتركاتي در احكام ميان اين دو دين وجود دارد كه منشأ ظهور آن دين ابراهيم (ع) است و مراد از تبعيت پذيرفتن آن مشتركات در احكام است احكامي از قبيل: گرفتن شارب و گذاشتن ريش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و ديه مرد و...(7)
تفسيرهاي ديگري در مورد آيات ياد شده وجود دارد كه مجالي براي ذكر آنها نيست.(8)
پس از ابطال سه نظريه مذكور مانعي براي پذيرفتن ديدگاه چهارم باقي نمي‏ ماند، يعني اين كه بگوييم حضرت قبل از بعثت از كامل ترين دين يعني دين اسلام پيروي مي‏ كرد. اما احكام اسلام و وظايف خود را نه به صورت وحي آن چنان كه از زمان بعثت به بعد دريافت مي‏ شد. بلكه به صورت‏هاي ديگر مانند الهام‏ هاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق دريافت مي‏ كرد.(9)
اميرالمؤمنان (ع) در اين رابطه مي‏ فرمايد: از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد خدا او را با بزرگ‌ترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگواريي‏ها را بپيمايد و به نيكوترين اخلاق، آراسته گردد.(10)
بنابراين حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوت را دارا بوده و با جهان غيب به گونه‏ اي ارتباط داشته است همان طور كه حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) در دوران كودكي به مقام نبوت رسيده و با جهان غيب ارتباط داشته‏ اند.(11) آن گاه (پيامبر اسلام) در چهل سالگي به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم برانگيخته مي‏ شود.
روايات متعددي اين ديدگاه را تأييد مي‏ كند: آن كه حضرت مي‏ فرمايد: كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين؛(12) من زماني پيامبر بودم كه آدم (ع) هنوز در ميان آب و گل بود.
يهودي‏ ها به رسول خدا (ص) عرض كردند: آيا شما از اول پيامبر نبودي؟ فرمود: بلي. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نكردي همان گونه كه عيسي (ع) چنان كرد؟ فرمود: خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد و اگر او در گهواره سخن نمي‏ گفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شده‏ ام.(13)
عده‏ اي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اخير ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نموده‏ اند.(14)

پي‌نوشت‌ها:
1. براي آشنايي با ديدگاه‏هاي ديگر در اين زمينه مراجعه شود به بحارالانوار، ج 18، ص 271.
2. بقره (2) آيه 144 - 143.
3. براي مطالعه بيشتر پيرامون جهاني بودن رسالت عيسي(ع) مراجعه شود به: استاد جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن (قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ 4، 1413 ق)، ج 3، ص 73 به بعد.
4. نحل (16) آيه 123.
5. انعام (6) آيه 161.
6. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 2، ص 17.
7. آيت الله محمد مظفري، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص 12.
8. ر.ک:بحارالانوار، ج 8، ص 276.
9. همان طوري كه در روايات آمده است مانند روايتي از امام باقر (ع) در بحار الانوار، ج 18، ص 266.
10. بحارالانوار، ج 18، ص 278.
11. مريم (19) آيه 12 و 13.
12. بحارالانوار، ج 18، ص 278.
13. بحارالانوار، ج 18، ص 200.
14. ر.ك: محمد حسين مظفر، كتاب علم امام (ع)، ترجمه محمد آصفي، ص 76 به بعد.
جهت مطالعه بيشترر.ک: منشور جاويد، آيت الله سبحاني، ج 7،ص 375 - 384؛ پرسش‌ها و پاسخ‏ها، آيت الله مظفر، ص 5 به بعد؛كتاب علم امام (ع)، محمد حسين مظفر، ترجمه محمد آصفي، ص 76 به بعد.

با سلام،

1- چطور می شود که خداوند فقط برای یهودی ها پیامبر می فرستد؟ بسیاری از اقوام دیگر (چینی ها، ژاپنی ها، آمریکا قبل از مهاجرت سفید پوستان) را فراموش می کند. در قرآن وتاریخ سخنی از پیامبران آنها نیست، آیا این نشان نمی دهد ادیان ابراهیمی ساخته دست این قوم است و نه خدای عالم گیر که اگر از جانب خدا بود برای همه مردم زمین بود؟

2- آیا فرشتگان لایق پاداشند؟ برای چه نه؟

3- تمامی پیامبران و امامان براساس آنچه در دین ما گفته می شود مجبور بوده اند؛ موسی، عیسی در کودکی به پیامبری رسیده اند، بدون تعقل و عمل صالح و پیامبر ما که قبل از خلقت جهان نوری بوده و نشانه های پیامبری اش در کودکی آشکار بوده چطور اینها لایق برتری اند در حالیکه از قبل همه چیز مشخص بوده؟

پاسخ1:
اين گونه نيست كه خداي متعال فقط براي يك يا دو قوم خاص مانند قوم بني اسرائيل پيامبراني و هدايتگراني را بفرستد و بقيه اقوام و انسان ها را فراموش كند.
طبق تصريح قرآن كريم خداي متعال براي هر قومي پيامبري يا پيامبراني را مبعوث كرده و براي هدايت آن ها فرستاده است:
«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ؛
براى هر امّتى، رسولى است. هنگامى كه رسول شان به سوى آنان بيايد، به عدالت در ميان آن ها داورى مى‏ شود و ستمى به آن ها نخواهد شد. "(1)
در آيه ديگر مي فرمايد : « وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبين‏؛
در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: «خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد!» خداوند گروهى را هدايت كرد و گروهى ضلالت و گمراهى دامان شان را گرفت . پس در روى زمين بگرديد و ببينيد عاقبت تكذيب‏ كنندگان چگونه بود " (2).
همچنين در آيه اي مي فرمايد: « إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ ؛ تو را به حق براى بشارت و انذار فرستاديم . هر امّتى در گذشته انذاركننده ‏اى داشته است‏ " .(3)
طبق آياتي كه بيان شد هر امتي و قومي داراي پيامبراني بوده است. خداي متعال براي همه آن ها هدايتگراني فرستاده است. بلي نام و داستان بسياري از آن ها در قرآن كريم نيامده است. تصريح به نيامدن نيز در قرآن آمده است كه خداي متعال به پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: داستان برخي از پيامبران را براي تو نقل كرديم و داستان بسياري از آن ها را نقل نكرده ايم.
« وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْك‏ ... ؛ پيامبرانى كه سرگذشت آن ها را پيش از اين، براى تو باز گفته‏ايم و پيامبرانى كه سرگذشت آن ها را بيان نكرده ‏ايم‏ " (4)
در آيه ديگر مي فرمايد:‌‌ «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْك‏ ... ؛پيش از تو رسولانى فرستاديم. سرگذشت گروهى از آنان را براى تو بازگفته، گروهى را براى تو بازگو نكرده‏ ايم ... "(5) در ذيل تفسير همين آيات آمده كه خداوند پيامبر سياه پوست كه طبعا در مناطق آفريقا مي شود داشته است.
اما اينكه چرا خداي متعال نام و داستان برخي از انبيا و پيامبران را در قرآن ذكر كرده و برخي را ذكر نكرده است، براي ما معلوم نيست. لكن مي توان چنين گفت كه داستان و نام پيامبراني در قرآن آمده است كه امتياز بالاتري نسبت به بقيه داشته اند. زندگي و حيات آن ها و اقوام شان عبرت آموزتر و براي عبرت گيري و هدايت انسان مفيد تر بوده است.
اديان ابراهيمي نيز اين گونه نيست كه همه آن ها اديان و شرايعي باشند كه براي قوم بني اسرائيل بوده باشد. شريعت اسلام كه يك شريعت و دين ابراهيمي محسوب مي شود ،پيامبرش از قوم بني اسرائيل نمي باشد.
پس استدلال به اينكه چون اديان ابراهيمي همگي براي بني اسرائيل مي باشد، پس دست ساخته هاي قوم بني اسرائيل است، نه خداي متعال ،صحيح نيست. زيرا روشن شد كه همه اديان ابراهيمي متعلق به قوم بني اسرائيل نمي باشد. پيامبر آن نيز از قوم بني اسرائيل نيست، مانند دين مبين اسلام. نيز روشن شد كه بسياري از پيامبران گذشته كه از جانب خداي متعال براي اقوام ديگر فرستاده شده بودند، نام شان در قرآن نيامده است و اين دليل بر نبودن و فرستاده نشدن آن پيامبران نيست.

پي نوشت ها:
1. يونس (10)آيه 47
2. النحل (16)آيه 36
3. فاطر( 35 )آيه 24
4. النسا(4)آيه 164
---------------------------------------

پاسخ2:
براي پاسخ به اين سوال نياز به چند مقدمه در باره چگونگي و ماهيت اعمال فرشتگان و تفاوت آن با ماهيت اعمال انسان داريم و بعد ازاين مقدمات به پاسخ اين سوال مي رسيم كه آيا فرشتگان پاداش به معنائي كه ما مي شناسيم خواهند داشت؟
1-از جمله موجوداتي كه مي توان به وجود صفت اختيار در آن ها اشاره كرد، ملائكه الهي مي باشند.
هر چند ملائكه در انجام امور محوّله و مأموريت‏ هاي خود هيچ گونه خطايي نمي‏ كنند لكن از برخي آيات قرآن برمي‏ آيد كه لااقل گروهي از آنان در كمال اختيار، مطيع كامل فرمان هاي الهي‏ اند. نيز برمي‏ آيد كه در انديشه خود نيز از نوعي اختيار برخور دارند.
پرسش و پيشنهاد ملائكه در موضوع خلقت آدم (1 ) و نيز آيه: «لايعصون اللّه‏ ما امرهم»(2) به مطالب فوق اشاراتي دقيق دارند.
پرسش ملائكه درباره آفرينش آدم و نيز پيشنهاد آن ها كه: «ونحن نسبح بحمد ربك و نقدس لك» نشان از نيروي تفكر در آنان و آيه «لايعصون» نشان از اختياري بودن اطاعت در آنان دارد، زيرا عصيان نكردن زماني فضيلت محسوب مي ‏شود كه آن موجود قادر بر عصيان باشد.
بنابراين ملائكه به خوبي‏ ها و نيكي‏ ها گرايش دارند. اين گرايش به طور جبري صورت نمي‏ پذيرد، بلكه از روي اختيار است؛ ولي اختيار و انتخاب در مورد آن ها چون با مانعي رو به رو نيست، يك مسئله طبيعي و عادّي است؛ از اين رو انجام طاعات در باره فرشتگان، مطابق طبع و فطرت آنان است؛ ولي انسان گرچه داراي عقل است، بُعد مادّي و جسمي و خواص و ويژگي‏هاي حيواني و تمايلات شيطاني در وجودش هست؛ از اين رو گرايش وي به خيرات و نيكي‏ ها مواجه با تمايلات نفساني و شيطاني است؛ بنابراين انتخاب و گزينش در انسان نياز به مجاهده با نفس دارد. انساني كه با نفس خويش مجاهده كند، بسيار ارزشمند بوده، بر فرشتگان هم برتري مي‏ يابد.
2-انسان براي غالب آمدن بر تمايلات نفساني و رسيدن به ملكات رحماني و تقويت آن ها نياز به يكسري قوانين و رعايت اصولي است كه به آن ها تكليف گفته مي شود. چون ملائكه قواي شيطاني ندارند و تمام وجود آن ها رحماني و نوراني است ، بنابراين تكليف به اين معنا كه در مورد انسان گفتيم نخواهند داشت (البته تكليف به معناي مسووليت انجام برخي از كارها را دارد كه با اين معني از تكليف كه در مورد انسان گفتيم متفاوت است.)
3-ثواب و پاداش به اجرت و نتيجه اي گفته مي شود كه تكليف كننده -كه در اين جا خداي متعال است- بر مكلف -كه در اين جا انسان مي باشد- عنايت مي كند. (3)
با اين بيان پاداش بدون تكليف بي معنا است. جائي كه علت پاداش وجود داشته باشد، معلول نيز كه همان ثواب و پاداش است، موجود خواهد بود. مانند انسان كه در مورد او تكليف كه علت پاداش و ثواب است، وجود دارد. بنابراين معلول تكليف كه پاداش است، وجود خواهد داشت. جائي كه تكليف وجود نداشته باشد، پاداشي نيز در كار نخواهد بود.
با بيان اين مقدمات،‌ روشن مي شود كه ملائكه پاداش و ثوابي كه براي انسان مقدر شده است -و در مقابل انجام تكليف است- نخواهند داشت. به خاطر اين است كه زمينه وجود تكليف ( رسيدن به كمالات در اثر رعايت ) در آن ها وجود ندارد. ملائكه هر كمالي كه بايد داشته باشند دارند . براي رسيدن به آن ها نيازي به تكليف و مجاهدت نفساني ندارند.

پي نوشت :
1.بقره (2) آيه 29.
2. تحريم(66) آيه 6.
3. براي مطالعه بيش تر مي توانيد به كتاب كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد ، الفصل الثالث ، المساله الحاديه عشره ، مراجعه كنيد.
----------------------------------------

پاسخ3:
گاهي انسان خيال مي‏ كند كه خداوند بدون حساب و كتاب، نعمتي را به فردي داده، در صورتي كه اين تصور درباره خدا اشتباه است. اشتباه با توجه به دو مسئله رفع مي‏ شود، يكي شناخت خدا و ديگري دقت در قرآن كريم و كلمات معصومين(ع)
شناخت خدا: وقتي اعتقاد داريم خدا غني مطلق است و هيچ نيازي ندارد، عادل است و هيچ گونه ظلمي درباره‏ اش تصور نمي‏ شود، حكيم است و هيچ كاري را بدون حكمت نمي‏ كند، خالق همه موجودات عالم امكان است و همه مخلوق اويند و او به همه يك گونه نسبت دارد، با اين اعتقاد اگر در بين مخلوقات، تفاوتي از لحاظ رتبه و مقام فرق‏ هاي ديگر مشاهده كنيم كه يكي فرشته است، ديگري انسان، يكي پيامبر است و ديگري امام، يكي عارف است و ديگري عامي و... يقين پيدا مي‏ كنيد منشأ تفاوت‏ها در طرف مخلوقات است، نه در طرف خالق اگر يكي پيامبر اسلام شد و ديگري ابوجهل مي‏ فهميم زمينه پيامبر شدن در حضرت محمد(ص) بوده كه خدايش به نبوت انتخاب نمود، و ابوجهل هم خودش راه جهنم را انتخاب كرد.
قرآن و كلمات معصومين (ع):
قرآن درباره اعطاي مقام امامت به حضرت ابراهيم(ع) مي‏ فرمايد: "و اذا ابتلي ابراهيم ربَّه بكلماتٍ فأتمهن قال انّي جاعلك للناس اماماً؛
به خاطر بياوريد، هنگامي كه خدا ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش بر آمد، خدا به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم". (1)
ابراهيم پس از پيمودن مراحل آزمايش، لايق آن موهبت عظيم الهي شد. درباره حضرت يوسف مي‏ فرمايد: "و لمّا بلغ أشدّه آتيناه حكماً و علماً و كذلك نجزي المحسنين، هنگامي كه به مرحله بلوغ و قوّت و تكامل جسم و جان رسيد ؛ آمادگي براي پذيرش وحي پيدا كردن ما حكم به او داديم . اين گونه نيكوكاران را پاداش مي‏ دهيم".(2)
جمله "كذلك نجزي المحسنين" شاهد گويا است بر اين كه هر كس شايسته مقامي باشد، خدا به او عنايت مي‏ كند. هيچ بخلي درباره خدا تصور نمي‏ شود. اين جمله كاملاً مي‏ رساند كه اعمال صالح و شايسته يوسف(ع) او را آماده براي موهبت بزرگ الهي كرد.
درباره حضرت موسي مي‏ فرمايد: "وفتّناك فتوناً...؛ ما تو را بارها امتحان كرديم .سال‏ها ميان مردم مدين توقف كردي. بعد از آمادگي لازم و بيرون آمدن از كوره امتحانات، سرافرازي و پيروزي داراي قدر و مقامي شدي".(3)
از بيانات قرآن به خوبي روشن مي‏ شود عنايات و موهبت‏ هاي الهي به افراد بر اساس لياقت و شايستگي‏ هاي آن‏ها بوده است، نه اين كه بدون حساب و كتاب باشد، مثلاً خداوند قرعه كشيده و امامت به نام حضرت ابراهيم (ع) افتاده باشد.
اما كلمات معصومين (ع): در دعاي ندبه مي‏ خوانيم: "اوليائك الذين استخلصتهم لنفسك... بعد أن شرطتَ عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيه...، اوليايي كه آنان را براي خود برگزيدي، پس از آن كه زهد و پيراستگي را در زندگي دنياي پست بر از آنان شرط نمودي. آنان نيز شرط تو را پذيرفته و تو نيز از وفاي آنان آگاه شدي"
در زيارت حضرت زهرا(س) مي‏ خوانيم، "سلام بر تو اي امتحان شده، كه خدا تو را در ميدان امتحان و ابتلا، صابر و بردبار يافت".(4)
در زيارت حضرت اميرالمؤمنان علي(ع)مي‏گوييم: "سلام بر تو اي كسي كه به عهد خدا وفا كردي"(5)
مقام‏هاي معنوي كه از طرف خدا به انسان‏ها داده مي‏ شود، بر اساس لياقت‏هاي خاصي است كه افراد دارند .كاملاً حساب شده و دقيق است. خداوند با علم بي انتهايش تشخيص مي‏دهد كه چه كسي شايسته چه مقامي است.
حضرت صادق فرمود:ازآن جا كه خداوند به هنگام آفرينش پيامبران مي دانست كه آنان از او فرمان برداري مي كنند وتنها او را عبادت نموده، هيج گونه شركي روا نمي دارند {از موهبت هاي ويژه خويش برخوردار شان ساخت} پس اينان به واسطه فرمان برداري خداوند به اين كرامت ومنزلت والا رسيده اند .

قرآن مي‏ فرمايد: "و اللَّه أعلم حيث يجعل رسالته، خدا خودش بهتر مي‏ داند كه رسالت را كجا قرار دهد."(6) در مقام ادعا برخي مدعي هستند كه مي‏ توانند آدم خوبي شوند، ولي وقتي موقع امتحان مي‏ شود، اكثريت مردود مي‏ شوند. سراسر تاريخ شاهد گوياي اين مدعا است. به قول مرحوم دكتر شريعتي اكثر دانشجويان در ايام تحصيل انقلابي داغ هستند و حرف‏ها و ايده‏ هاي خوب دارند، ولي وقتي فارغ التحصيل شدند و در صحنه اجتماع وارد شدند، اكثراً حرف‏هاي شان يادشان مي‏ رود و مشغول زندگي خود مي‏ شوند.
همه كساني كه در كربلا در صف مقابل امام حسين (ع) بودند، حقانيت حضرت را مي‏ دانستند، ولي دنيا پرستي مانع از آن شد كه از حق حمايت كنند. از بين آنان عده كمي از جمله "حُرّ رياحي" ‏گفت: من هرگز بهشت را به دنيا نمي‏ فروشم، و آمد به طرف امام حسين (ع) و ضربات شمشير و نيزه و تيرها را به جان خريد. شربت شهادت نوشيد و با اختيار خود سعادت ابدي را نصيب خود كرد.
بنابراين بسياري ازآنچه كه پيامبران و ائمه به آن رسيده اند، در اثر لياقت و شايستگي هائي است كه از خود نشان داده اند. خداي متعال اگر مقام و منصبي معنوي و الهي به آن ها داده و يا آن ها را به نعمتي مخصوص گردانيده، در نتيجه اعمال واخلاصي است كه از خود نشان داده اند.
به خاطر برخي مصالح ظهور برخي از اين نعمت ها و مقامات در سنين كودكي و يا حتي قبل از تولد بود ه. مانند آنچه كه در مورد حضرت عيسي عليه السلام و يا ديگر پيامبران و ائمه بزرگوار رخ داده است.
با اين توضيح كه خداي متعال به دليل علم پيشين خود به عالم و اين كه چه اتفاقاتي در آن رخ خواهد داد و هر كس به لحاظ لياقت و مقام وجود به چه مقام و مرتبه خواهد رسيد، مي دانست افرادي از انسان ها خواهند بود كه به عهدي كه گفته شد وفادار خواهند بود. در مقام اطاعت از خداي متعال به بالاترين مقامات اخلاص دست خواهند يافت، از طرف ديگر بشر براي هدايت به سوي راستي و درستي نيازمند به هدايت هدايتگراني است كه از جنس خود آنان باشند. از جانب خداي متعال به اين كار مامور شده باشند. از طرف ديگر هدايتگران بايد داراي صفاتي باشند كه آن ها را در طول حيات خود از تولد تا مرگ در بين انسان هاي ديگر ويژه گردانده باشد مانند صفت عصمت ،‌شجاعت، علم و... . لزوم به خاطر اين است كه مردم تا فردي را با چنين ويژگي هائي از ابتداي حياتش نبينند، اعتماد نخواهند داشت. بنابراين از او تبعيت نخواهند كرد .پس هدايت نخواهند شد.
خداي متعال با علم به تمام اين موارد آن افراد خاص و ويژه و وفا كننده به عهد و داراي درجه بالاي اخلاص و ايمان را براي اين ماموريت ويژه، از ابتداي خلقت معين كرد. نعمت هائي را به هر كدام از آن ها در زندگي دنيوي شان عنايت فرمود تا در راه انجام اين ماموريت موفقيت كامل داشته باشند.
بنابراين اگر خدا آن ها را به نبوت و امامت برگزيد براثر لياقت فردي شان بوده است. اگر نعمت هائي را اضافه به آن ها داده است، حتي قبل از رسيدن به زمان بلوغ و تعقل و تكليف، مانند آنچه كه به پيامبر اسلام و ديگر انبيا و ائمه در زمان طفوليت داد،‌ حتي زماني كه پيامبر و يا امام نبوده اند، فقط به خاطر اين بود كه مأموريت ويژه آن ها از ابتدا بي عيب و نقص باشد و لكه اي هر چند كوچك بر دامن حيات دنيوي شان نباشد.

پي نوشت:
1 - بقره (2) آيه 124.
2 - يوسف (12) آيه 22.
3 - طه (20) آيه 40.
4 - مفاتيح الجنان، زيارت حضرت زهرا(س) در روز يكشنبه.
5 - همان، ص 760، (زيارت اميرالمؤمنان(ع)
6 - انعام(6) آيه 124.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

اینکه می گویند پیامبر فرموده به سادات اگر خوب هستند بخاطر خودشان و اگر بد هستند بخاطر من احترام بگذارید حقیقت دارد؟منبع و مرجع را معرفی کنید

با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
از رسول خدا روايت شده:
أَنَا لَهُمْ شَفِيعٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَوْ جَاءُوا بِذُنُوبِ أَهْلِ الدُّنْيَا الْمُكْرِمُ لِذُرِّيَّتِي وَ الْقَاضِي لَهُمْ حَوَائِجَهُمْ وَ السَّاعِي لَهُمْ عِنْدَ اضْطِرَارِهِمْ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ‏
وَ قَالَ أَكْرِمُوا أَوْلَادِي وَ حَسِّنُوا آدَابِي‏ أَوْلَادِي الصَّالِحُونَ لِلَّهِ وَ الطَّالِحُونَ لِي‏؛
کساني که به ذريه من احترام کنند ، آنان را گرامي بدارند ، حوائج شان را برآورده سازند ، در گرفتاري ها براي رفع گرفتاري آنان بکوشند ، به قلب و زبان دوستدار آنان باشند. اگر آنان با گناه برابر با گناه اهل دنيا در محشر حاضر شوند، من شفيع شان خواهم بود
و فرمود: فرزندان مرا گرامي بداريد ، خوبان شان را براي خدا و بدان شان را به خاطر من .آداب مرا به نيکي حفظ کنيد.(1)
پي نوشت:
1. جامع الأخبار،140 تاج الدين شعيري، انتشارات رضي.

باسمه تعالی با سلام وارزوی سلامتی و موفقیت سوالی از محضرشما دارم درکتاب معراج السعاده مرحوم نراقی به مطلبی برخوردم که امید است راهنمایی ام بفرمایید . درباب مفاسد پیروی از شهوت امده است : " ..... چنان آتش شوق و محبت خدا در کانون سینه همایونش افروخته بود که اگر گاهگاهی آبی بر آن نریختی دل او آتش گرفتی و از آنجا سرایت به جسم مبارکش کردی واجزای وجود مسعودش را از هم پاشیدی و.. ..... به این جهت آن جناب زنان متعدده خواستند و نفس مقدس خود را به ایشان مشغول ساختند که فی الجمله التفاتی به دنیا از برای او همیشه باشد و از کثرت استغراق در لجه بحر شوق الهی منجر به مفارقت روح مقدسش نگردد و به این جهت بود که هرگاه کثرت استغراق او را فراگرفتی و از باده انس سرشار گشتی دست مبارک بر ران عایشه می زد و می فرمود : ( کلمینی یا حمیرا اشغلینی یا حمیرا) یعنی ای حمیرا با من سخن گوی و مرا مشغول دنیا کن و........ حال با توجه به آنچه مذکورشد ،آیا این مطالب درست است و در صورت درست بودن آیا نعوذبالله پیامبر شهوتران معرفی نشده اند !؟ واگر افرادی فقط این قسمت مطلب را گرفته ودایم به آن تاکید دارند چه جوابی بدهیم ؟ با تشکر

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز .
اساسا اين جمله نقل شده در معراج السعاده نراقي از کتاب احياء العلوم ابو حامد غزالي سني گرفته شده است. پيش از غزالي چنين حديثي در هيچ يک از منابع حديثي سني و شيعي نقل نشده است.
علامه الفتني سني متوفاي 986 نويسد: اين مطلبي را که غزالي نقل کرده هيچ اصل و ريشه‌اي ندارد. (1)
علامه زين ابوالفضل عبدالرحيم بن الحسين العرفي متوفاي 806 در کتاب «تخريج ما في الاحياء من الاخبار» مي‌نويسد: براي اين حديثي را که ابوحامد غزالي به پيامبر اکرم (ص) نسبت داده من هر چه در منابع حديثي گشتم، اصل و اساسي براي آن پيدا نکردم. (2)
علامه سيد مرتضي عسکري از علماي شيعه معاصر نيز مي‌گويد: من اين حديثي را که برخي از عرفا از ابوحامد غزالي نقل کرده‌اند بعد به توجيه عارفانه آن پرداخته اند ، خيلي تفحص کردم اما سند و ريشه‌اي براي آن نيافتم. چون اصل و اساس نداشته تا من آن را پيدا کنم. زيرا پيامبر اکرم (ص) چنين حرفي را نزده است. اين مطلب از جعليات و ساخته هاي شخص غزالي است. او اين حديث را جعل کرده ، بعد به دروغ و افتراء آن را به پيامبر نسبت داده است. اين اولين يا آخرين افتراء غزالي نيست بلکه او به خيال خودش با قصد تقرب به خدا و جهت تربيت و تهذيب نفس اهل سلوک از اين جعليات و افترائات زياد دارد.
علامه عسکري سپس مي‌نويسد: و نحن لا نشک ان الغزالي کتب ما کتب في الاحياء من کل کتب و افتراء و تدليس احتسابا للخير و بقصد التقرب الي الله في تربيته السالکين اليه (3)
يعني ما شک و ترديد نداريم که غزالي در کتاب احياء العلوم خود، از هر کتابي مطلبي ديده آن را نوشته است بدون آن که به راست و دروغ بودن آن کاري داشته باشد. بلکه در اين کتاب مطالب افتراء آميز و غير واقعي و بي‌اصل و ريشه آورده است. تا بتواند از طريق باطل و اين مطالب دروغين کساني را که قصد سير و سلوک الي الله را دارند، هدايت نمايد. او اين عمل را خير و پسنديده مي داند و عامل نزديکي و تقرب به سوي خدا مي‌پندارد .
در حالي که از نظر شيعه و ائمه طاهرين عليهم السلام عملي ارزشمند است که هم هدف فاعلي آن نزديکي به خدا باشد (حُسن فاعلي) و هم راه و عمل بر اساس دستور خدا و رسول باشد (حُسن فعلي) هيچ گاه از راه باطل و دروغ و افتراء نمي‌توان ديگران را به سوي حق و راستگويي و صداقت هدايت کرد.
پي‌نوشت‌ها:
1.الفتني السني، تذکره الموضوعات، ص 196.
2.علامه سيد مرتضي عسگري، احاديث ام المومنين عايشه، ج 2 ص 25.
3.همان، ص 26.

سلام و خسته نباشید.برخی می گویند نماز خواندن به این شیوه سیره پیامبر می باشد و نه دستور خدا و ما می توانیم به سبک دیگری نیز خدا را عبادت کنیم.اصولا روش و اداب نماز خواندن چگونه به وجود امده است.متشکر از تلاش شما.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
نماز خواندن به اين شيوه رائج به دستور خداوند مي باشد . نمي توانيم در عبادات به سبک ديگري نماز يا عبادت کنيم.
چگونگي نماز خواندن پيامبر از طرف خداوند بدين گونه بيان شده. برخي گفته اند جبرئيل امين درروز دوم بعثت رسول خدا براي تعليم نماز و وضو نازل شد. نخستين نمازي كه واجب شد نماز ظهر بود. نماز در ابتدا دو ركعتي بود وسپس در حضر(در مقابل سفر) چهار ركعت شد. نماز هاي پنج گانه در شب معراج يعني درشب هفدهم رمضان ، هيجده ماه قبل از هجرت واجب شد. نماز هاي چهار ركعتي در مكه دو ركعتي بود ويك ماه پس از هجرت چهار ركعت شده بود . (1) پس نماز خواندن به اين شيوه و سيره پيامبر در حقيقت به دستور خداوند مي باشد . چون خدا در آيه شريفه: أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ 000 (2) اطاعت خدا و رسول را واجب كرده ، بايد نماز ها و عبادات را به روش پيامبر عمل کنيم .بنا بر اين هر حكمى كه رسول خدا تشريع كند، به اذن خدا تشريع مى‏كند، هم چنان كه در اين آيه شريفه فرموده : ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (3). معلوم است كه منظور از عبارت (آنچه رسول براي تان آورده) به قرينه جمله : وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ اين است كه هر چه رسول خدا واجب كرده امتثال كرد، از هر چه كه نهى كرده ، بايد اجتناب و دوري کرد. بنابراين اطاعت از سيره پيامبر، اطاعت از دستور خدا است.
پي نوشت ها:
1 تاريخ پيامبر اسلام ،دكتر آيتي ،ص90و 91 و173 و237.
2 . نساء ( 4 ) آيه 59 .
3 . حشر ( 59 ) آيه 7 .

معجزات پیامبراکرم(ص) غیراز قرآن کدامند؟ من طلبه هستم. لطفا دقیق و با ذکرمنبع جواب دهید

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
کرامت‌ها و معجزه‌هاي بسياري از پيامبر(ص) در طول زندگي پيش از بعثت، پس از بعثت و بعد از رحلت ديده شده و در کتاب هاي تاريخي ثبت شده است. پيامبر قرآن را به عنوان معجزة اصل خود ارائه داد که الآن هم موجود است .هنوز انسان‌ها را به هماورد طلبي مي‌خواند اما غير از قرآن کارهاي خارق‌العادة فراواني در طول حيات از ايشان سر زد که نشان از ارتباط خاص با عالم بالا داشت.
اکنون به طور خلاصه به بعضي از معجزات پيامبر گرامي اسلام اشاره مي کنيم :
1. روزي که حليمه او را براي شير دادن تحويل گرفت، ديد ايشان به پستان راست او متمايل است، در حالي که مي‌دانست پستان راستش شير ندارد، ولي همين که آن را در دهان ايشان گذاشت، همگان ديدن که پستان بي‌شير و رگ خشکيده به ناگاه پر از شير شد.(1)
2. سفر تجاري ايشان به شام قبل از بعثت،( به عنوان سرپرست کاروان تجاري خديجه) پر از حوادث اعجاب آور است که در تاريخ ثبت شده است.(2)
اين دو مورد مربوط به قبل از نبوت بود اما پس از نبوت نيز حضرت معجزات بسياري به عنوان نشانة ارتباطش با عالم غيب از خود نشان داد،
3. در جلسه دعوت خويشاوندان چهل نفر دعوت شده بودند که هر کدام غذاي بسيار مي‌خوردند و يک خمرة شربت مي‌نوشيدند. رسول خدا به امام علي(ع) دستور داد ران گوسفندي را طبخ و ظرف شيري را تهيه کند و بعد ده نفر ده نفر آنان را به طعام خواند و فرمود: «به نام خدا بخوريد» همگي خوردند و نوشيدند تا سير شدند، بدون اينکه مقدار شير کم شود، در اين هنگام ابو لهب گفت: ببينيد شما را چگونه سحر کرد!(3)
4.جريان معراج و سفر شبانه حضرت از ديگر معجزات ايشان بود. بنابر روايت هنگام برگشت از سفر شبانه به کاروان قريش برخوردند که شتري گم کرده و در پي آن بودند. حضرت مقداري از آب آشاميدني آنان را که در ظرفي بود، نوشيد و بقيه‌اش را به زمين ريخت. روز بعد ضمن گزارش سفرشبانه به قريش اعلام کرد که کاروان تجاري آنان در فلان نقطه بود و شترشان را گم کرده بودند و من مقداري از ظرف آب شان خوردم و بقيه‌اش را ريختم. آنان صبر کردند تا کاروان آمد و از آنان سؤال کردند و آنان تأکيد کردند که در آن شب در آن نقطه بوده و صبحگاهان شترشان را گم کرده و ظرف آب شان نيز ريخته شده بود.(4)
5.واقعه شکافته شدن ماه ( شق القمر) از ديگر معجزات پيامبر است.
6 - داستان كنده شدن درخت که امام علي در خطبه قاصعه نهج البلاغه در باره آن سخن گفته است .
اگر بخواهيم معجزات رسول خدا را برشمريم، وقت بسياري را مي‌طلبد . بهتر است به کتاب‌هايي که در مورد زندگي‌حضرت نگاشته شده است، مراجعه شود.
پي‌نوشت‌ها:
1. فروغ ابديت، ج 1، ص 163.
2. همان، ص 195.
3. تفسير الميزان، ج 15، ص 335 به نقل از تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 27.
4. ترجمه تفسير الميزان، ج 13، ص 19 ـ 20. ج 19، ص 94.

باسلام میخواهم بدانم حوض کوثر یعنی چه

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
معني‌ و تفسير لفظ‌ كوثر
شيخ‌ طبرسي‌ در تفسير کوثر‌ گفته‌: خداوند در مقام‌ شمارش‌ و بيان‌ نعمت‌هائي‌ كه‌ به‌ پيغمبرش‌ داده‌ ‌، او را مخاطب‌ ساخته‌ و گفته‌ است‌: «إِنَّآ أَعْطَيْنَـ'كَ الْكَوْثَرَ».
از عبدالله‌ بن‌ عمر و عائشه‌ روايت‌ شده‌ ‌: كوثر نهري‌ است‌ در بهشت‌.
ابن‌ عبّاس‌ گويد: چون‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا بر منبر بالا رفت‌ و آن‌ را بر مردم‌ قرائت‌ كرد. چون‌ از منبر فرود آمد، مردم‌ گفتند: ‌ كوثري‌ كه‌ خدا به‌ تو عنايت‌ كرده‌ چيست‌؟!
رسول‌ الله‌ فرمود: نهري‌ است‌ در بهشت‌ كه‌ از شير سفيدتر است‌، از قَدح‌ محكم تر و استوارتر؛ در كنار اين‌ نهر قبّه ‌ها و سقف‌ هاي‌ مدوّر و مقعّري‌ است‌ از دُرّ و ياقوت‌؛ در آن‌ نهر وارد مي‌شوند پرندگان‌ سبز رنگي‌ كه‌ گردن هاي‌ معتدل‌ و كشيده‌ همچون‌ گردن‌ شترهاي‌ بُخاتي‌ دارند.
گفتند: چقدر آن‌ پرندگان‌ در خوشي‌ و ناز و نعمت‌ هستند!
فرمود: آيا مي خواهيد شما را به‌ خوش تر و بهتر از آن ها آگاه‌ كنم‌؟!
گفتند: آري‌! فرمود: خوش تر و متنعّم‌تر از آن‌ پرندگان، كسي‌ است‌ كه‌ آن ها را بخورد، از ‌ آب‌ كوثر بياشامد، به‌ رضوان‌ خداوند‌ دست يابد.
از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ شده‌: كوثر نهري‌ است‌ در بهشت‌، خداوند آن‌ را به‌ پيغمبر در عوض‌ پسري‌ كه‌ از او فوت‌ شده‌ بود، عنايت‌ كرد.
عَطاء گفته‌ ‌: كوثر حوض‌ رسول‌ الله‌ است‌، كه‌ مردم‌ در روز قيامت‌ بر آن‌ و بر گرداگرد آن‌ اجتماع‌ مي‌كنند.
اَنَس‌ گويد: روزي‌ رسول‌ الله‌ نزد ما بود.ناگهان‌ او را چرت‌ و پينكي‌ فرا گرفت‌؛ سپس‌ با شادي‌، سر خود را بلند كرد. عرض‌ كردم‌: سبب‌ خنده‌ شما چيست‌؟!
فرمود: همين‌ الان‌ براي‌ من‌ سوره‌اي‌ نازل‌ شد و سورة‌ كوثر را قرائت‌ كرد.
سپس فرمود:آيا مي دانيد كوثر چيست‌؟! كوثر نهري‌ است‌ كه‌ خداوند به‌ من‌ وعده‌ فرموده‌، در آن‌ خير بسياري‌ است‌. كوثر حوضي‌ است‌ كه‌ امّت‌ من‌ در روز قيامت‌ دور آن‌ گرد‌ مي‌شوند؛ تعداد كاسه‌ها و قدح‌هائي‌ كه‌ در اطراف‌ حوض‌ است‌ و با آن‌ آب‌ بر مي دارند، به‌ شمار ستارگان‌ آسمان‌ است‌. چه‌ بسا أفرادي‌ سرشناس‌ را از كنار حوض‌، مي‌ربايند و دور مي‌كنند، و من‌ مي گويم‌: پروردگار من‌! اين ها از امّت‌ من‌ هستند! در جواب‌ من‌ گفته‌ مي‌شود: نمي داني‌ بعد از رحلت‌ تو چه‌ كارهائي‌ كرده‌ و چه‌ وقايع‌ و حوادثي‌ پيش‌ آورده‌اند!
اين‌ حديث‌ را مسلم‌ در «صحيح‌» آورده‌ است‌.
ابن‌ عبّاس‌ و ابن‌ جُبَير و مجاهد ‌: كوثر خير كثير است‌ .
عِكْرمَه‌ : مراد از كوثر نبوّت‌ و كتاب‌ است‌.
حَسَن‌ ‌: مراد قرآن‌ است‌.
أبي‌بكر بن‌ عيّاش‌ ‌: مراد فزوني اصحاب‌ و پيروان‌ است‌.
بعضي‌ گفته‌اند: مراد فزوني ذرّيّه‌ و نَسل‌ است‌؛ آن قدر از نسل‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها خداوند، ذرّيّه‌ و نسل‌ به‌ رسول‌ الله‌ داده‌ كه‌ عدد آنان‌ به‌ شمارش‌ در نمي‌آيد، امتداد آن‌ تا روز قيامت‌ كشيده‌ است‌.
از حضرت‌ صادق‌ روايت‌ كرده‌اند كه‌ مراد شفاعت‌ است‌.
لفظ‌ كوثر قابليّت‌ تمام‌ اين‌ معاني‌ را دارد، بنا بر اين‌ لازم‌ است‌ كه‌ بر تمام‌ اين‌ معاني‌ حمل‌ شود؛ زيرا خداوند در دنيا به‌ رسول‌ الله‌ خير كثير مرحمت‌ كرده‌، در آخرت‌ نيز وعدة‌ خير كثير داده‌ است‌.
تمام‌ اين‌ اقوال‌، تفصيل‌كلمة‌ كوثر است‌ كه‌ به‌ معناي‌ خير كثير در دنيا و آخرت‌ است‌(1).
‌ إمام ‌محمّد باقر عليه‌السّلام‌ فرمود:
چون‌ روز قيامت‌ برپا شود، خداوند همة‌ مردم ‌را عريان‌ و پا برهنه ‌در زمين‌ همواري‌ جمع‌ مي كند؛ آن ها را در راه‌ محشر به قدري‌ نگه‌ مي دارند كه‌ همگي‌ عرق‌ بسياري ‌مي‌كنند. نفَس‌هاي‌ آنان‌ به‌ شدّت‌ مي زند. به‌ قدري ‌كه ‌خداوند اراده‌كرده‌ است ‌درنگ‌ مي ‌كنند؛ و اين است‌ معناي‌ گفتار خدا‌: « فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْسًا(2) ؛ در آن ‌وقت‌(اي‌پيامبر) نمي ‌شنوي ‌مگر صداي‌ آرام‌ و بدون‌ صوت‌ را.»
در اين حال ‌منادي ‌از عرش ‌ندا مي كند: كجاست‌ پيامبر اُمّي‌؟
خلائق‌ مي گويند: صداي‌ تو به‌ همه‌ رسيد و همه ‌شنيدند، پيامبر را با اسمش‌ صدا كن‌!
منادي ‌ندا مي دهد: كجاست ‌پيامبر رحمت‌: محمّد بن‌عبدالله‌؟
رسول ‌الله مي ‌ايستد، از همة‌ مردم‌ جلوتر مي ‌آيد تا اينكه‌ مي ‌رسد به ‌حوضي ‌كه ‌طول ‌آن‌ به‌ قدر مسافت‌ بين‌ أيْلَة‌ و صَنْعَاء مي‌ باشد، در كنار حوض ‌مي ‌ايستد.
پس‌ از آن ‌صاحب ‌شما(رهبر و امام) را ندا مي ‌كنند؛ او هم‌‌ جلو مي ‌آيد، و در برابر مردم‌ با رسول ‌الله‌ مي ايستد.
سپس ‌به ‌مردم‌اجازه‌ داده‌ مي ‌شود، آنان‌ به ‌حركت ‌در مي ‌آيند. در آن ‌وقت‌، مردم‌ به‌ دو دسته ‌تقسيم ‌مي ‌شوند: جماعتي ‌بر حوض‌ وارد مي شوند، و جماعتي‌را از حوض ‌دور مي ‌كنند.
چون‌رسول ‌الله ‌ببيند كه‌ از محبّان ‌ما أهل‌ بيت ‌كسي ‌را از حوض ‌دور كنند، گريه‌ مي كند و مي گويد: پروردگار من‌! شيعة ‌عليّ!
در اين‌ حال‌ خداوند فرشته‌ اي ‌را مي ‌گمارد كه ‌از ‌حضرت ‌بپرسد: اي ‌محمّد! سبب ‌گريه ‌تو چيست‌؟!
رسول ‌الله ‌مي گويد: چگونه ‌نگريم‌ بر جماعتي‌ كه ‌از شيعيان‌ برادرم‌ عليّ بن‌أبي‌طالب ‌هستند، ‌آنان ‌را از حوض ‌دور‌كرده‌، و به‌ جانب ‌أصحاب‌ دوزخ‌ روان‌ ساخته ‌اند؟!
خدا مي گويد: اي ‌محمّد! من‌از گناهان‌ آن ها گذشتم‌، همه را به‌ تو بخشيدم‌. آنان ‌را به ‌تو و به ‌كساني ‌كه ‌از ذرّيّة‌ تو هستند، و آنان ‌آن ‌ذرّيّه ‌را دوست ‌دارند و ولايت ‌آن ها را بر عهده‌ گرفته ‌اند، ملحق ‌ساختم‌. آن ها را از زمره‌ تو قرار دادم‌. بر حوض‌ تو وارد كردم‌. شفاعت‌ تو را در بارة‌ آنان ‌پذيرفتم‌. تو را بدين ‌جهت‌ گرامي ‌داشتم‌. (3)
حوض‌كوثر اختصاص ‌به‌عليّ بن‌أبي‌طالب ‌عليه‌السّلام‌ دارد
چون‌ بر رسول‌ خدا آية «إِنَّآ أَعْطَيْنَـ'كَ الْكَوْثَرَ» نازل‌ شد، عليّ بن‌أبي‌طالب‌ پرسيدند: كوثر چيست‌؟
حضرت ‌فرمود: نهري‌ است‌ كه‌ خداوند به‌ جهت ‌بزرگداشت ‌و گرامي داشت‌، به ‌من ‌عنايت ‌كرده ‌است‌.
أميرالمؤمنين ‌گفتند: اين ‌نهر، نهر شريفي‌است‌! صفات ‌و خصوصيّات ‌آن ‌را براي ‌ما بيان‌ كنيد!
حضرت ‌فرمود: كوثر نهري‌ است ‌كه ‌از زير عرش‌ خدا جاري‌ است‌. آبش ‌از شير سفيد تر، از عسل‌ شيرين‌ تر، از كره‌ نرم‌ تر. ريگ‌ هاي ‌درونش ‌از زبرجد و ياقوت ‌و مرجان‌ است‌، علَف ‌هاي ‌اطراف ‌آن ‌از زعفران ‌است‌، خاكش ‌از مشك ‌خوشبو است‌. پايه ‌هايش ‌در زير عرش ‌خداوند است‌.
در اين ‌حال ‌رسول ‌خدا دست ‌خود را به ‌پهلوي ‌أميرالمؤمنين‌ زد و فرمود: اي ‌عليّ! اين ‌نهر از براي ‌من‌ و تو و‌ محبّان ‌توست كه‌ بعد از من‌ مي‌آيند.(4)

پي نوشت ها:
1. مجمع‌البيان‌، چ صيدا، ج 5، ص‌549 .
2 . آية‌108 طه‌.
3 . بشارة‌المصطفي‌، چ نجف‌، ص‌3؛
مجالس‌مفيد، مجلس‌34، ص‌170 و 171؛
أمالي‌طوسي‌، چ‌سنگي‌، ص‌41 ؛
تفسير قمّي‌، چ سنگي‌، ص‌423 .
4 . مجالس‌مفيد، مجلس‌35، ص‌173؛
أمالي‌طوسي‌، ص‌43؛
بشارة‌المصطفي‌، ص‌5 و 6؛
بحار، ج‌8، ص‌18 ،؛
عيون‌أخبار الرّضا، چ‌سنگي‌، ص‌91؛
أمالي‌صدوق‌، مجلس‌2، چ ‌سنگي‌، ص‌5 و مجلس‌14، ص‌37؛
همين‌روايت‌را صدوق‌در «عيون‌أخبار الرّضا» در باب‌28، ص‌191 از چ سنگي‌، با همين‌سند آورده‌است‌.
نيز بحار الانوار» ج‌8، ص‌19؛
معاد شناسي ،ج 9 ،مجلس شصت و ششم .

با سلام من یک سوال داشتم . حضرت محمد (ص) چرا نامه ای ننوشت که در آن بگوید بعد از من حضرت علی (ع) جانشین است و همه را خلاص کند؟ برخی میگویند در هنگام وفات خواست این کار را بکند و قلم و دفتر خواست ولی گفتند پیامبر هزیان میگوید و آن را نیاوردند و پیامبر هم ناراحت شد و گفت همه از اتاق بیرون بروند. اینجا یک نکته لازم به توجه است . خود ایشان میفرمایند بعد از من امت من ۷۲ فرقه میشوند ، یعنی میدانسته که امت بر سر جانشینی دعوا میکنند ، پس چرا زود تر تصمیم نگرفت چیزی بنویسد و خیال همه را راحت کند با توجه به اینکه اگر این کار را میکرد امت هم شاید ۷۲ فرقه نمیشد ؟ با تشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
پيامبر (ص) در خصوص ولايت امام علي (ع) صريحاً اقدام نمود. زيرا حضرت در جريان غدير رسماً علي (ع) را به عنوان جانشين خود معرفي نمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه...» (1) اقدام پيامبر در پي دستور خداوند صورت گرفت، زيرا خداوند دستور داده بود: «اي پيامبر !آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است برسان . اگر نكني، رسالت او را انجام نداده اي ...».(2)
البته اقدامات پيامبر درخصوص رهبري امام علي (ع) تنها در جريان غدير منحصر نمي شود، بلكه حضرت ولايت امام را به مناسبت هاي مختلف مطرح نمود،پيامبر خطاب به علي (ع) فرمود: «آيا راضي نيستي كه نسبت تو به من، همچون هارون نسبت به موسي باشي؟ جز اينكه پس از من پيامبر نيست».(3) اين حديث كه در اصطلاح دانشمندان به آن «حديث منزلت» مي گويند، تمام مناصبي كه هارون داشت ، براي علي (ع) ثابت كرده جز نبوّت.(4)
پيامبر در حديث ثقلين همگان را به پيروي از قرآن و عترت فراخواند.(5) پيامبر با بيان اين حديث نيز زمينه اطاعت از اهل بيت را كه مصداق بارز آن امام علي است ، فراهم نمود. بنا به برخي گزارش ها رسول در آخرين لحظه هاي زندگي خود با بيان حديثي موسوم به حديث دوات بار ديگر اقدام به معرفي امام علي نمود.(6). اما متاسفانه برخي نگذاشتند اين امر صورت گيرد زيرا که به ضرر آن ها بود.
رسول خدا مصلحت نديد بيش از اين بر مساله رهبري علي (ع) تأكيد نمايد، چرا كه خطر ارتداد وجود داشت. بسياري از صحابه با توجه به خصلت ها و فرهنگ جاهلي پذيراي امامت امام علي نبودند، چرا كه آنان مي گفتند: امام و پيشوا مي بايست سنش از چهل سال بيش تر باشد. سن حضرت در هنگام رحلت پيامبر از اين كم تر بود.
رسول خدا در معرفي امام علي به عنوان خليفه کوتاهي نکرد. وي تا آن جا که مصلحت مي دانست، به طور شفاف به اين امر اقدام کرد، اما اين مردم بودند که وصاياي پيامبر شان را ناديده گرفتند .زمينه اختلاف و تفرقه بين خودشان را فراهم کردند . مطمئن باشيد اگر صدها بار هم رسول خدا به معرفي امام علي مي پرداخت، باز سقيفه سازان وصاياي حضرت را ناديده مي گرفتند . ريشه اختلاف امت رسول خدا در اين نيست که آنان نمي دانستند رسول خدا (ص) علي (ع) را به عنوان خليفه معرفي کرده است. آنان اين امر را مي دانستند. اختلاف امت ريشه در حسادت ، تعصبات ، حب دنيا ، انتقام جوي ها و قدرت طلبي هاي آنان دارد. پيامبر بيش از اين هم وظيفه نداشت که درباره امامت بعد از خود چيزي بگويد .
پي نوشت ها :
1 . پيام قرآن، ج9، ص 194.
2 . مائده(5) آيه 77 ؛ تفسير نمونه، ج5، ص 4 به بعد.
3 . فروغ ولايت ، ص 117 - 118.
4 . همان.
5 . پيام قرآن، ج9، ص 94.
6. بحارالانوار، ج 30، ص 466.

صفحه‌ها