حديث

متن عربي عبارت مذكور بدين شرح است:

«قال أمير المؤمنين(ع): و ستأتي اليهود من الغرب لانشاء دولتهم بفلسطين. قال الناس: يا أبا الحسن أني تكون العرب؟ أجاب: آنذاك تكون مفككة القوي مفككة العري غير متكاتفة و غير مترادفة. ثم سئل (ع):

أ يطول هذا البلاء؟ قال: لا حتي إذا أطلقت العرب أعنتها و رجعت إليها عوازم احلامها عندئذ يفتح علي يدهم فلسطين و تخرج العرب ظافرة و موحدة، و ستأتي النجدة من العراق كتب علي راياتها القوة، و تشترك العرب و الإسلام كافة لتخلص فلسطين معركة و أي معركة في جل البحر تخوض الناس في الدماء و يمشي الجريح علي القتيل. ثم قال (ع): و ستفعل العرب ثلاثا و في الرابعة يعلم اللّه ما في نفوسهم من الثبات و الايمان فيرفرف علي رءوسهم النصر: ثم قال: و ايم اللّه يذبحون ذبح النعاج حتي لا يبقي يهودي في فلسطين.»

«اميرمؤمنان (ع) فرموده: يهود براي تشكيل دولت خود در فلسطين، از غرب خواهند آمد.

عرضه داشتند: يا اباالحسن! پس عربها در آن موقع كجا خواهند بود؟

فرمود: در آن زمان عربها نيروهايشان از هم پاشيده و ارتباط آنها از هم گسيخته، و متّحد و هماهنگ نيستند.

از آن حضرت سؤال شد: آيا اين بلا و گرفتاري طولاني خواهد بود؟

فرمود: نه، تا زماني كه عربها زمام اُمور خودشان را از نفوذ ديگران رها ساخته و تصميم هاي جدّي آنان دوباره تجديد شود آنگاه سرزمين فلسطين به دست آنها فتح خواهد شد، و عربها پيروز و متّحد خواهند گرديد، و نيروهاي كمكي از ـ طريق ـ سرزمين عراق به آنان خواهد رسيد كه بر روي پرچم هايشان نوشته شده:«القوّة»و عربها و ساير مسلمانان همگي مشتركاً براي نجات فلسطين قيام خواهند كرد ـ و با يهوديان خواهند جنگيد ـ و چه جنگ بسيار سختي كه در وقت مقابله با يكديگر در بخش عظيمي از دريا روي خواهد داد كه در اثر آن مردمان در خون شناور شده و افراد مجروح بر روي اجساد كشته ها عبور كنند.

آنگاه فرمود: و عربها سه بار با يهود مي جنگند، و در مرحله چهارم كه خداوند ثبات قدم و ايمان و صداقت آنها را دانست هماي پيروزي بر سرشان سايه مي افكند.

بعد از آن فرمود: به خداي بزرگ سوگند كه يهوديان مانند گوسفند كشته مي شوند تا جايي كه حتّي يك نفر يهودي هم در فلسطين باقي نخواهد ماند.»

روايت مذكور را در هيچ يك از كتابهاي روايي شيعه نيافتيم و تنها منبعي كه اين روايت نقل شده كتاب «عقائد الإمامية الإثني عشرية» تأليف «سيد ابراهيم موسوي زنجاني‏ متوفاي 1378ش» است. مولف قبل از نقل روايت مي نويسد كه اين روايت  در جزء دوم كتاب« من كنت مولاه فهذا مولاه» تأليف عبد المنعم الكاظمي، به نقل از مجلة العرفان لبناني  به نقل از كتاب «الجفر» چاپ شده در 1340 از «راشد حدرج» ساكن داكار سنگال نقل شده است.

پي نوشت ها:

1. موسوي زنجاني، سيد ابراهيم، عقائد الإمامية الإثني عشرية، بيروت، اعلمي، 1413ق، ج‏1، ص 270.

اصولا كتك زدن انسان هاي ديگر مخصوصا اگر از روي ظلم و عمدي باشد، گناه است

اصولا كتك زدن انسان هاي ديگر مخصوصا اگر از روي ظلم و عمدي باشد، گناه است و حتي در فقه اسلامي كسي كه ديگري را از روي ظلم بزند، مجازات دارد و بايد ديه بپردازد. اما زدن دختري كه نامش فاطمه يا زهرا است را امام صادق(ع) در روايتي نهي نموده اند به خاطر احترام به حضرت زهرا(ع):

«عن السكوني قال: دخلت علي أبي عبد الله  وأنا مغموم مكروب، فقال لي: يا سكوني ما غمك؟ فقلت: ولدت لي ابنة، فقال: يا سكوني علي الأرض ثقلها، وعلي الله رزقها، تعيش في غير أجلك و تأكل من غير رزقك، فسري والله عني، فقال ما سَميْتَها؟ قُلْتُ: فاطِمَةَ. قالَ: آهْ آهْ ثُم وَضَعَ يَدَهُ عَلي جَبْهَتِهِ وَ كَاني بِهِ قَدْ بَكي وَ قالَ: اِذا سَميْتَها فاطِمَةَ فَلاتَسُبها وَلا تَضْرِبْها وَلاتَلْعَنْها. هذَا الاِسْمُ مُحْتَرَمٌ عِنْدَالله‏ِ عَزوَجَل وَ هُوَ اِسْمٌ اِشْتَق مِنْ اِسْمِهِ لِحَبيبَتِهِالصديقة»(1)؛ سكوني مي‏گويد: نزد امام صادق(ع) رفتم در حالي كه غمگين و ناراحت بودم. امام صادق (ع) فرمود:اي سكوني چرا ناراحتي؟ گفتم: خداوند فرزند دختري به من داده (از اين كه فرزندم پسر نبوده و دختر است ناراحتم) پس حضرت فرمود: اي سكوني، سنگيني دخترت را زمين بر مي‏دارد و روزي او بر خداوند است و بر غير اجل شما زندگي مي‏كند و از رزق شما نمي‏خورد. سكوني مي‏گويد: (با كلمات امام صادق (ع) غمم رفت. آن گاه فرمود: چه نامي بر او گذاردي؟ گفتم: فاطمه: فرمود:آه آه. سپس دست خود را بر پيشاني‏اش گذاشت و گويا گريه مي‏كرد و فرمود: حال كه او را فاطمه ناميدي به او ناسزا نگو؛ او را (كتك) نزن و نفرينش نكن (چرا كه) اين نام در نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامي است كه خداوند از اسم خود براي حبيبه خود صديقه گرفته است.

 

پي نوشت ها:

1. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، ج6، ص49 ؛ محدث قمي، شيخ عباس، بيت الاحزان، ص125.

احاديث مربوط به بشارات ظهور و علائم ظهور، چون حجت تعبدي و مانند احاديث باب احكام نيستند كه...

احاديث مربوط به بشارات ظهور و علائم ظهور، چون حجت تعبدي و مانند احاديث باب احكام نيستند كه مربوط به تكليف و حلال و حرام و پاكي و نجاست باشد و در صورت معتبر بودن سند، بايد حجت شمرده شده و بدان ها عمل شده و ملاك قرار گيرند. اين احاديث به اجمال از اخبار آينده خبر داده، از اين رو از طرف عالمان حديث شناس مورد كنكاش دقيق واقع نشده اند. راجع به سند آن ها بررسي دقيق و سخت گيري نشده است.

از طرف ديگر اين احاديث از اتفاقاتي كه در آينده مي افتد، به اجمال خبر داده و دقيق و واضح نيستند. تطبيق آن ها بر حوادث خارجي كه اتفاق افتاده و مي افتد،  ظني و گماني است. چه بسا بر اتفاقاتي تطبيق داده شده اند، ولي گذر زمان معلوم كرده كه منظور آن وقايع نبوده است.

در قرآن هم تصريح شده كه يهود در آخر الزمان مقهور مسلمانان واقع مي شود. بعد از اين كه قدرت و شوكتي يافتند، به وسيله مسلمانان منكوب مي شوند (1). آخر الزمان كي هست، معلوم نيست. به احتمال هايي كه داده مي شود، نمي توان اعتنا كرد.

احاديث مربوط به ظهور بيش تر براي اين است كه اميد در دل مسلمانان زنده بماند و به يأس نرسند و خود را براي ظهوري كه هر آن ممكن است اتفاق بيفتد، آماده كنند.

حديث مورد نظر شما را در بحار و معاني الخبار و. .. مشاهده كرديم. مختصر بود اما حديث مفصلي كه ذكر كرده ايد، به شرح زير نقل شده است:

قال أمير المؤمنين (ع): و ستأتي اليهود من الغرب لانشاء دولتهم بفلسطين. قال الناس: يا أبا الحسن أني تكون العرب؟ أجاب: آنذاك تكون مفككة القوي مفككة العري غير متكاتفة و غير مترادفة. ثم سئل (ع):

أ يطول هذا البلاء؟ قال: لا حتي إذا أطلقت العرب أعنتها و رجعت إليها عوازم احلامها عندئذ يفتح علي يدهم فلسطين و تخرج العرب ظافرة و موحدة، و ستأتي النجدة من العراق كتب علي راياتها القوة، و تشترك العرب و الإسلام كافة لتخلص فلسطين معركة و أي معركة في جل البحر تخوض الناس في الدماء و يمشي الجريح علي القتيل. ثم قال (ع): و ستفعل العرب ثلاثا و في الرابعة يعلم اللّه ما في نفوسهم من الثبات و الايمان فيرفرف علي روسهم النصر: ثم قال: و ايم اللّه يذبحون ذبح النعاج حتي لا يبقي يهودي في فلسطين.(2)

اين حديث از سند قابل اعتنايي برخوردار نيست زيرا نويسنده آن را از جزء دوم كتاب "من كنت مولاه فهذا مولاه" تأليف عبد المنعم الكاظمي، ص 296 به نقل از مجلة العرفان لبناني شماره 53، ص 954/ 955 ماه ذي القعدة 1385 موافق 1966ق به نقل از كتاب " الجفر" چاپ شده در 1340 از "راشد حدرج" ساكن داكار سنگال نقل كرده است. (3) روايت به اين صورت در هيچ كدام از كتب حديثي معتبر و سابقه دار يافت نشد. معلوم نيست نويسنده  آن را از كجا گرفته ؛ چه بسا نويسنده قسمت هايي از چند روايت را گرفته و كنار هم نقل كرده است.

در هر حال  روايت معتبر نيست.

پي نوشت ها:

1. اسراء(17) آيه 4-7.

2. سيد ابراهيم موسوي زنجاني، عقائد الإمامية الإثني عشرية، بيروت، اعلمي، ج‏1، ص 270 .

3. همان. 

حديث از امام باقر (ع) و متنش چنين است :

«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ يُتَّبَعُ فِيهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ يَتَقَرَّءُونَ وَ يَتَنَسَّكُونَ حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ لَا يُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْياً عَنْ مُنْكَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ يَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِيرَ يَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عَمَلِهِمْ يُقْبِلُونَ عَلَي الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ مَا لَا يَكْلِمُهُمْ فِي نَفْسٍ وَ لَا مَالٍ وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا يَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا كَمَا رَفَضُوا أَسْمَي الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ‏نام الْفَرَائِضُ هُنَالِكَ يَتِمُّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِمْ فَيَعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ فَيُهْلَكُ الْأَبْرَارُ فِي دَارِ الْفُجَّارِ وَ الصِّغَارُ فِي دَارِ الْكِبَارِ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ يَسْتَقِيمُ الْأَمْرُ فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَي الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ لَا مُرِيدِينَ بِظُلْمٍ ظَفَراً حَتَّي يَفِيئُوا إِلَي أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَي طَاعَتِهِ قَالَ وَ أَوْحَي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَي شُعَيْبٍ النَّبِيِّ ص أَنِّي مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِكَ مِائَةَ أَلْفٍ أَرْبَعِينَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّينَ أَلْفاً مِنْ خِيَارِهِمْ فَقَالَ ع يَا رَبِّ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْيَارِ فَأَوْحَي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِي وَ لَمْ يَغْضَبُوا لِغَضَبِي».(1)

  پي نوشت ها :                

1. الكافي ، الكليني، ج 5، ص 5، دار الكتب الإسلامية، تهران. 

 

در كتاب هاي معتبر شيعه و سني نقل شده كه چون فاطمه(س) خدمت پيامبر خدا مي رسيد...

در كتاب هاي معتبر شيعه و سني نقل شده كه چون فاطمه(س) خدمت پيامبر خدا مي رسيد، با كلمات محبت‌آميز و محترمانه پدر بزرگوارش رو برو مي شد، و پيامبر به احترام فاطمه (س) از جا بر مي‌خاست و دست فاطمه(س) را مي گرفت و مي بوسيد و او را در كنار خود مي‌نشاند. راوي اين سخن عائشه همسر پيامبر است.

مرحوم شيخ طوسي از علماي بزرگ و با عظمت شيعه و مؤسس حوزه علميه نجف كه كتاب‌هاي ارزشمندي در باره فقه و حديث و معارف و اصول نوشته و از فقيهان كم‌نظير عالم تشيع است اين حديث را در كتاب امالي(1) با سلسله سندي كه به عائشه مي رسد، نقل مي كند. مرحوم مجلسي نيز اين حديث را در كتاب ارزشمند خويش "بحار الانوار" نقل كرده است. (2) مرحوم احمدي ميانجي، از علماي معاصر و از اساتيد با فضل كه از پارسيان و زاهدان حوزه علميه قم بود، اين حديث را در كتاب "مكاتيب الرسول"(3) آورده است.

شيخ محمد بن علي طبري، از عالمان فرهيخته قرن پنجم نيز حديث را در كتاب "بشاره المصطفي لشيعه المرتضي" صفحه 253 آورده است.

حاكم نيشابوري، محمد بن عبدالله از علماي بزرگ اهل سنت، كه در قرن پنجم مي زيسته در كتاب "المستدرك علي الصحيحين"، ج 3، ص 167 ـ 168، بخشي از حديث را چنين نقل مي كند... آن گاه كه فاطمه(س) بر پيامبر(ص) وارد مي شد، پيامبر به او "ام ابيها" مي گفت و از جا بر مي خاست و دست او را مي گرفت و مي بوسيد و او را در جايگاه خود مي نشاند.

خوارزمي متوفاي 568، از مورخان و محدثان بزرگ اهل سنت در كتاب "مقتل الحسين" ج 1، ص 93، اين حديث را كامل نقل كرده است.

حاكم نيسابوري، سلسله سند حديث را كامل آورده و مي گويد: بر اساس شرايطي كه بخاري و مسلم براي صحيح بودن حديث ذكر كرده‌اند، حديث از نظر سند صحيح است.

حديث همان طور كه توسط عائشه نقل شده، ذكر شده و عائشه با وجود اينكه رابطه حسنه‌اي با حضرت فاطمه(س) نداشته آن را نقل مي كند كه يكي از نشانه‌هاي صدق حديث است.

با توجه به اينكه حديث در كتاب هاي معتبر و مهم شيعه و سني ذكر شده و حاكم نيشابوري سلسله سند حديث را صحيح مي داند مي توان با اطمينان گفت كه حديث صحيح و معتبر است.

پرسش دوم:

پيامبر چون با مقام و كمالات حضرت زهرا(س) آشنايي كامل داشت سعي مي كرد با برخورد محترمانه و محبت و تواضع در برابر دختر با كمالش، ‌عظمت و جايگاه و موقعيت او را براي ديگران اثبات نمايد. چنين برخوردي هيچ نقصي بر پيامبر وارد نمي‌كند و از جايگاه حضرت كاسته نمي‌شود زيرا تواضع و فروتني در برابر افراد با كمال و شايسته نه تنها از مقام انسان گرچه بالاتر از فرد احترام شده باشد، نمي‌كاهد، بلكه بر عظمت و بزرگي وي افزوده مي شود.

فاطمه زهرا(س) شخصيتي است كه نطفه او از ميوه بهشتي بسته شد. او تنها زني بود كه در جريان مباهله همراه پيامبر بود. او كسي است كه پيامبر درباره وي فرمود: هر كس او را اذيت كند مرا اذيت كرده و هر كس مرا اذيت كند خدا را اذيت كرده است. (4)

بدون ترديد حضرت زهرا(س) نقش بزرگ و حساسي در پاسداري و بقاي اسلام داشت. اگر او نبود آموزه هاي دين، از بين مي رفت و آثارش نابود مي شد. زهرا ( س) روزنه نور و برهان حق و همانند پدرش آينه تمام نماي اسلام به حساب مي آمد. زهرا(س) معيار حق و ترازويي است كه ايمان مردم و ميزان استقامت آنان در راه خدا، نيكي، خلوص، و اخلاص، با آن سنجده مي شود.پيامبري كه طبق روايات دست كارگر را مي‌بوسد و به بچه‌ها سلام مي كند، با آنان بازي مي كند، در سلام كردن بر همه پيشقدم است، چه مانع دارد كه دست دختر با فضيلتش را ببوسد؟

خلاصه اينكه اگر رفتار، كردار و اعتقادي با ملاحظه همه شاخصه هاي اعتبار و استناد به پيامبر(ص) مستند شود ديگر مقاومت كردن در مقابل آن عدم پذيرش عمل و گفتار پيامبر(ص) بوده و اين عمل كوچك شمردن مقام رسالت و نبوت پيامبر گرامي اسلام(ص) خواهد بود. چه اينكه راه صحيح اين است كه ما افكار و انديشه هاي خود را با رفتار و كردار معصومين تطبيق دهيم نه اينكه سنت و سيره معصومين را با رفتار و كردار خود بسنجيم.

پي‌نوشت‌ها:

1. امالي الطوسي، مجلس 14، ص 400، حديث 893/40.

2. بحار الانوار، ج 43، ص 25.

3. مكاتيب الرسول، ج 1، ص 568.

4. رنج‌هاي حضرت زهرا(س) ص 42 ـ 59، علامه سيد جعفر مرتضي، ترجمه محمد سپهري.

در پاسخ به سوال شما عين روايت با سلسله اسناد آن را ذكر مي كنيم:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع )يَقُولُ تَظْهَرُ الزَّنَادِقَةُ فِي سَنَةِ ثَمَانٍ وَ عِشْرِينَ وَ مِائَةٍ وَ ذَلِكَ أَنِّي نَظَرْتُ فِي مُصْحَفِ فَاطِمَةَ (س) قَالَ قُلْتُ وَ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي لَمَّا قَبَضَ نَبِيَّهُ (ص) دَخَلَ عَلَي فَاطِمَةَ (س) مِنْ وَفَاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ مَا لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَرْسَلَ اللَّهُ إِلَيْهَا مَلَكاً يُسَلِّي غَمَّهَا وَ يُحَدِّثُهَا فَشَكَتْ ذَلِكَ إِلَي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فَقَالَ إِذَا أَحْسَسْتِ بِذَلِكِ وَ سَمِعْتِ الصَّوْتَ قُولِي لِي فَأَعْلَمَتْهُ بِذَلِكَ فَجَعَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) يَكْتُبُ كُلَّ مَا سَمِعَ- حَتَّي أَثْبَتَ مِنْ ذَلِكَ مُصْحَفاً قَالَ ثُمَّ قَالَ أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ فِيهِ شَيْ‏ءٌ مِنَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامِ وَ لَكِنْ فِيهِ عِلْمُ مَا يَكُون‏؛ (1 ) روزي يكي از شاگردان امام صادق(ع) به نام حماد بن عثمان در محضر آن حضرت بود، سخن از مصحف فاطمه(س) به ميان آمد، حماد مي گويد: از آن حضرت شنيدم درباره مصحف فاطمه(س) چنين فرمود: "هنگامي كه رسول خدا(ص) رحلت كرد، فاطمه(س) بسيار اندوهگين شد كه اندازه آن را كسي جز خدا نداند، در اين هنگام فرشته اي به حضور فاطمه(س) مي آمد، فاطمه(س) را دلداري مي داد، و با او هم سخن مي شد، فاطمه(س) حاضر شدن فرشته را احساس مي كرد، و صدايش را مي شنيد، ماجرا را به حضرت علي(ع) خبر داد، حضرت علي(ع) به فاطمه(س) فرمود: " وقتي كه حضور فرشته را احساس كردي و صدايش را شنيدي، به من بگو. " آنگاه فاطمه(س) به حضرت علي(ع) خبر مي داد، حضرت علي(ع) نزد فاطمه (س) مي آمد و هرچه (از فاطمه يا از فرشته) مي شنيد، مي نوشت. تا آن كه از آن نوشته ها مجموعه اي به نام مصحف، تدوين شد، در آن مصحف چيزي از حلال و حرام نيست، بلكه در آن از حوادث (غيبي) آينده، خبر داده شده است.

از اين نوع روايات فهميده مي شود، كه مصحف فاطمه(س) كتابي غير از قرآن است، و حاوي مطالبي از اخبار آينده و اسراري است كه توسط جبرئيل يا فرشته ديگر به حضرت فاطمه(س) القاء شده است، و نيز مشتمل بر وصيت حضرت زهرا(س) مي باشد كه حضرت علي(ع) آن مطالب را تنظيم و تدوين نموده است، و اين مصحف در نزد امامان(ع) مي باشد. بنابراين آنچه بعضي به شيعه نسبت داده اند كه مصحف فاطمه(س) در نزد شيعيان همان قرآن حقيقي است و امام عصر(عج) هنگام ظهور، آن را آشكار مي كند، و آن غير از اين قرآني است كه در دسترس مسلمانان مي باشد، نسبت بيهوده و ناروا است.

(جهت مطالعه بيشتر به اين منابع مراجعه فرماييد:

بحارالانـوار، مجلسـي، ج26، ص39، ح70 و ج26، ص41، ح72 - رجـال نجـاشـي، ص204 - رجـال طـوسي، ص366.)

پي نوشت:

1. شيخ كليني‏، الكافي‏، ناشر اسلاميه‏، چاپ تهران‏، سال 1362 ش‏، نوبت دوم‏ ج‏1، ص 240.

در من لايحضره الفقيه شماره حديث 1031 آمده است: حسن بن محبوب از علي بن حسن بن رباط و او از سعيد أعرج روايت كرده: از امام صادق(ع) شنيدم:

خداوند رسول خود(ص) را به خواب برد يا خواب را بر او غالب گردانيد. وقت نماز صبح گذشت تا اينكه آفتاب طلوع كرد، آن گاه پيامبر از خواب برخاست، ابتدا دو ركعت نافله صبح را كه قبل از طلوع فجر بايد به جا آورد خواند. پس از آن نماز صبح را به جا آورد. يك بار نيز خداوند حضرت را در نماز چهار ركعتي دچار فراموشي ساخت و حضرت در ركعت دوّم نماز را سلام داد.

آن گاه امام حكايت ذي الشّمالين را بيان فرمود:

اين دو مورد را نسبت به حضرت واقع نساخت، مگر به خاطر رحمت و شفقت بر امّت، تا مبادا اگر مسلماني را خواب در ربود و نمازش قضا شد، يا در نماز دچار فراموشي شد، او را سرزنش كنند و با خود گويند فخر كائنات رسول خدا را اين حادثه رسيد. ما را سهل باشد كه سهو و خواب پديد آيد.

اين روايت ضعيف السند است چون:

1- در سند حديث" الحسن بن محبوب عن الرباطي عن سعيد الأعرج" وجود دارد كه رباطي بين حسن بن رباط بجلي(كه در معجم رجالي توصيف نشده ) و علي بن حسن بن رباط كه امامي ثقه است، مشترك است.

2- ذو الشمالين و يا ذواليدين ضعيف و يا مجهول الحال است.

3- روايت خبر واحد است. خبر واحد در اعتقادات حجت نيست(اين مساله چون مربوط به نبوت است، جزو اعتقادات مي باشد).

اما در توجيه محتواي آن گفته اند:

سهو و فراموشي رسول خدا قابل قبول نيست، زيرا اگر جائز باشد كه پيامبر در نماز كه جاي حضور قلب است، سهو نمايد، پس ممكن است در تبليغ احكام الهي نيز دچار سهو شود، زيرا نماز بر حضرت همچنان واجب است كه تبليغ احكام الهي واجب است.(1)

پي نوشت:

1. صدوق، محمد بن علي، من لا يحضره الفقيه، ترجمه غفاري، تهران، نشر صدوق، 1367ش، ج‏1، ص 556-555.

در خصوص حديث كساء دو مسئله قابل طرح و بررسي است:

مسئله اول اصل وقوع واقعه كساء است و مسئله ديگر حديث كساء منقول از حضرت زهرا (س) است كه در برخي كتب مانند انتهاي مفاتيح الجنان نقل شده است.

در خصوص اصل واقعه كساء بايد بگوييم كه واقعه‏ كساء كه در جريان نزول آيه‏ تطهير (1) و به دست مبارك پيامبر گرامي اسلام (ص) تحقق يافته، امري است مسلم و قطعي. و اين واقعه كه در متون و احاديث فراواني از اهل تسنن و تشيع نقل شده است، از جمله مواردي است كه بيانگر مقام شامخ اصحاب كساء (امام علي، حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسين)مي‏باشند. اين واقعه به گونه‏ متواتر از محدثان شيعه و سنّي نقل گرديده و شواهد و قراين بسياري در تاريخ مؤيد آن مي‏باشد. (2)

از اين رو، پنج نفري كه در آن روز مشمول آيه‏ شريفه و لطف ويژه‏ الهي قرار گرفتند به نام "اصحاب كساء" و "پنج تن آل عبا" شناخته و معروف شده اند.

اما مسئله دوم حديث كسائي است كه به نقل از حضرت زهرا (س) در برخي از كتب نقل شده است.

گرچه در اصل واقعه كساء ترديدي نيست. اما در خصوص سند اين حديث مباحثي مطرح است چنانكه آيت الله مكارم شيرازي در انتهاي كتاب مفاتيح نوين و قبل از نقل اين حديث مي نويسد كه اين حديث نخستين بار در كتاب منتخب طريحي از علماي قرن يازدهم آمده است. محدّث بزرگوار، مرحوم حاج شيخ عباس قمي، در منتهي الآمال، در شرح زندگاني امام حسين‏ (ع) پس از بيان اين نكته كه "حديث اجتماع خمسه طيبه‏عليهم السلام تحت كساء" از احاديث متواتره است، مي‏نويسد:"اما حديثِ معروف به حديث كساء كه در زمان ما شايع است، به اين كيفيت در كتب معتبر و معروف و اصول حديث و مجامع متقنه محدثين ديده نشده، مي‏توان گفت از خصايص كتاب منتخب است. "

پس از كتاب منتخب، اين حديث در كتاب عوالم آمده است. صاحب كتاب عوالم "شيخ عبداللّه بحراني" از شاگردان مرحوم علّامه مجلسي و از علماي قرن دوازدهم است. در اين كتاب براي اين حديث سندي ذكر كرده است كه از جهات سندي جاي تأمل دارد و اشكالاتي برآن وارد است. ولي از آن جا كه محتواي حديث اشكال خاصي ندارد و بعضي از علما به قرائت آن اهميت مي‏دادند و با توجه به "احاديث من بلغ" مي‏توان آن را به "قصد رجا" و به اميد برآورده شدن حاجات خواند. "(3)

البته ناگفته نماند كه علمايي مانند آيت الله ميلاني به اشكالات سندي كه به اين حديث وارد شده پاسخ داده اند كه براي مطالعه مي توانيد به كتاب با پيشوايان هدايت‏گر (4) مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1. " إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً"(أحزاب(33) آيه 33).

" فقط مي‏خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد. "

2. ر. ك: آيت الله ميلاني، سلسلة اعرف الحق تعرف اهله‏، قم، نشر حقايق، بي تا، ج38(آيه التطهير)، ص 10.

3. ر. ك:آيت الله مكارم شيرازي، مفاتيح نوين، قم، نتشارات امام علي ابن ابيطالب(ع)، ص 1165.

4. آيت الله ميلاني، با پيشوايان هدايت‏گر، قم، نشر حقايق، 1388ش، ج‏2، ص 202.

ابابصير از امام صادق(ع) نقل مي كند كه ايشان مي فرمايند: هر پرچمي كه قبل از قيام قائم(ع) بلند شود صاحب آن طاغوت است كه غير خدا را عبادت مي كند.

«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ (ع) فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مَنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»(1)

البته لازم به ذكر است كه رواياتي كه هر نوع قيام پيش از ظهور حضرت مهدي (ع) را محكوم كرده است نياز به توجيه و توضيح دارد و بزرگان در توجيه اين دسته روايات مطالبي گفته اند از جمله اينكه: مراد از پرچم هر پرچمي است كه در مقابل خدا و رسول خدا(ص) و امام (ع) برافراشته شود و هدف پرچم دار اين است كه خود را مطرح كند. در نتيجه به خواسته هاي خود جامه عمل بپوشاند.از كلمه طاغوت كه در روايت هم آمده مي توان اين پيام را برداشت كرد كه هر پرچمي را شامل نمي شود.

پي نوشت:

1. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، انتشارات اسلاميه، ج8، ص295؛  شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، انتشارات ال البيت، 15ج، ص51.

حديث مورد نظر به شرح زير در كتاب مجمع النورين به نقل از بحار الانوار آمده است:

«قال المفضل بن عمر قال لي جعفر بن محمد يا مفضل اتدري اينما وقعت دار الزوراء قلت الله وحجته اعلم فقال اعلم يا مفضل ان في حوالي الري جبلا اسود تبني في ذيله بلدة تسمي طهران وهي دار الزوراء التي تكون قصورها كقصور الجنة ونسوانها كالحور العين واعلم يا مفضل انهن يتلبسن بلباس الكفار ويتزين بزي الجبابرة ويركبن السروج ولا يتمكن لازواجهن ولا تفي مكاسب الازواج لهن فيطلبن الطلاق منهم ويكتفي الرجال بالرجال والنساء بالنساء وتشبه الرجال بالنساء والنساء بالرجال فانك ان تريد حفظ دينك فلا تسكن في هذه البلدة ولا تتخذها مسكنا لانها محل الفتنة وفر منها ‹ صفحه 298 › الي قلة الجبال ومن الحجر الي الحجر كالثعلب باشباله». (1)

اين حديث سند روشني ندارد و چون سندش روشن نيست از احاديث ضعيف (نه جعلي )  شمرده مي شود.

البته و اگرچه روايت نباشد؛ اما درايت  و وجدان انسان شهادت مي دهد كه حفظ دين در برخي شهرها مشكل است. وبايد نقل مكان نمود ، خدواند هم در اين مساله كمك خواهد كرد

پي نوشت ها:

1. مرندي، مجمع النورين، ص 297 - 298.

 

 

صفحه‌ها