حديث

پرسشگر محترم چنين روايتي را در كتب روايي و تفسيري نيافتيم.

متاسفانه در سايت هاي ناشناخته از اين حرف هاي سست و بدون مدرك و مستند، زياد زده مي شود و شما لازم است به سايت هاي معتبر مراجعه كنيد و مطالبي كه در سايت هاي ناشناخته مي يابيد، اعتنا نكنيد.

البته اين كه كسي اين آيه يا ديگر آيات قرآن را با خط زيبا بر لوح كاغذي يا فلزي بنويسد و قاب كند و در مقابل چشم خود در خانه ومحل كار قرار دهد تا متذكر شود و متنبه گردد و به ياد پيام آيه باشد و از نورانيت آيه كسب نور كند و به آيه متوسل شود و تبرك بجويد، كار خوبي است اما روايتي به اين مضمون در خصوص اين آيه نديده ايم. 

در روش حديثي و روايي ملاك روايت معصومين عليهم السلام است؛ يعني در تفسير قرآن به روايات تفسيري كه در مورد آيه است استناد مي شود و بيشتر هم ظاهر روايت را مي گيرند؛ ولي در روش اجتهادي خود شخص با استفاده از عقل و فهم خود از آيه يا روايت نظر مي دهد. مثلا كساني كه قرآن را به روش اجتهادي تفسير مي كنند، تنها روايت و آيه را نگاه نمي كنند؛ بلكه با استفاده از آيات ديگر و روايات فهم خودشان از آيه را بيان مي كنند يا در مورد روايات به ظاهر آن ها اكتفا نمي كنند؛ بلكه اصول ديگر و روايات ديگر را هم مد نظر قرار مي دهند.

آيت الله جوادي آملي در اين باره مي گويند:

تفسير متن مقدسي مانند قرآن كريم يا به نقل است كه در اين صورت تفسير حديثي و روايي مي شود و يا به عقل كه به تفطن عقل از شواهد داخلي و خارجي صورت مي پذيرد كه اين همان معناي اجتهادي است. (1)

 

پي نوشت :

1. آيت الله جوادي آملي ، مقدمه تفسير تسنيم ، انتشارات اسراء،ج1، ص 58.

 

اگر شرك نبود مي گفتيم كه شوهرانتان را بپرستيد؟

اين حديث در كتب معتبر شيعه مثل كافي و  فقيه و ... آمده است و با مباني ديني ناسازگار نمي نمايد. روايت به شرح زير است:

عن أبي عبد الله (ع) أن قوما أتوا رسول الله (ص) فقالوا : يا رسول الله إنا رأينا أناسا يسجد بعضهم لبعض فقال رسول الله (ص) : لو أمرت أحدا أن يسجد لأحد لأمرت المرأة أن تسجد لزوجها .(1)

جماعتي خدمت رسول خدا مشرف شدند و گفتند: ما گروهي را ديده ايم كه بعض آنها بعض ديگر را سجده مي كند.

رسول خدا در نهي اكيد از اين كار فرمود:

اگر به فرض محال قرار بود فردي را به سجده بر انساني فرابخوانم ، به زنان دستور مي دادم در برابر شوهرانشان سجده كنند.

سجده نهايت خضوع و تواضع و ابراز اطاعت است و اطاعت زن از مرد كه بدان در قرآن (2) و روايات (3)  بسيار دعوت شده، قوام بخش زندگي و به سود زن و مرد است.

البته اين اطاعت بايد در راستاي اطاعت از خدا باشد يعني هم بر مرد لازم است كه فرمان هايش در راستاي فرمان هاي خدا باشد و هم بر زن لازم است كه اطاعتش از مرد ، مصداق اطاعت از خدا باشد و نه براي مرد جايز است كه امرش مخالف امر خدا باشد و نه براي زن اطاعت از چنين امري پسنديده و جايز است.

در جامعه ايماني كه زن و مرد بنده خدا شده اند، مرد كه رئيس و اداره كننده خانواده است ، اگر مطاع باشد اين جامعه قوام مي يابد و زن كه بعد از مرد دومين ركن خانواده است اگر در اين اطاعت پيش قدم باشد ، فرزندان هم از او ياد گرفته و مطاع بودن مرد خانواده را مي پذيرند و موجبات دوام و استحكام خانواده و اجتماع فراهم مي گردد. 

بنا بر اين با اين كه اطاعت زن از مرد بسيار ارزشمند است. ولي با اين وجود سجده كه برترين نمود خضوع است، فقط براي خدا جايز است و براي هيچ كس ديگر جايز نيست.   

مشابه اين روايت در مورد عالمان شيعه هم وارد شده، يعني با اين كه اطاعت از اين عالمان در نهايت ارزشمندي است. ولي با اين وجود سجده براي آنان جايز نيست: 

لا ينبغي لأحد أن يسجد لأحد من دون الله يخضع له كخضوعه لله ويعظمه بالسجود له كتعظيمه لله ولو أمرت أحدا أن يسجد هكذا لغير الله لأمرت ضعفاء شيعتنا وسائر المكلفين من متبعينا أن يسجدوا لمن توسط في علوم علي وصي رسول الله (ص) ومحض وداد خير خلق الله علي (ع) بعد محمد رسول الله (ص) (4)

براي احدي جايز نيست خضوعي كه در مقابل خدا دارد، در مقابل غير خدا داشته باشد و با سجده كردن به تعظيم و بزرگداشت كسي غير از خدا اقدام كند و اگر بنا بود به كسي اجازه دهم براي غير خدا سجده كند، به ضعفاي شيعه و پيروانمان دستور مي دادم بر كساني كه واسطه علم علي - وصي رسول الله (ص)- شده اند و محبت خالصانه او را بعد از پيامبر به دل دارند ، سجده كنند .     

پي نوشت ها:

1. كليني، كافي، تهران، اسلاميه،1374 ش، ج 5، ص 508.

2. نساء (4) آيه 34.

3. ر. ك» كليني ، همان، ص 506 - 508 .

4. عاملي ، وسايل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث العربي ، 1403ق ، ج 4 ، ص 986. 

أحاديثي درباره مسئله غناء و خوانندگي مطرب وجود دارد و موسيقي و نوازندگي هم اگر متناسب با مجالس لهو و لعب و مطرب باشد همانند حكم غنا و خوانندگي مطرب، حرام مي باشد.

متن عربي روايات مذكور به شرح ذيل است:

1. « كَسْبُ الْمُغَنِّيَةِ حَرَامٌ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْغِنَاءَ مِمَّا قَدْ وَعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ؛ (1) در آمد آوزه خوان حرام است و بدان كه غناء از آن چيزهايي است كه خداوند وعده عذاب آتش را درباره آن داده است».

از اين حديث استفاده مي شود كه غنا جزء گناهان كبيره است زيرا وعده آتش جهنم درباره آن داده شده و طبق روايتي ديگر از امام صادق (ع) آنچه وعده آتش درباره آن داده شده باشد گناه كبيره است.

2.  از سماعة نقل است كه امام صادق (ع) فرمود: «لَمَّا مَاتَ آدَمُ (ع) وَ شَمِتَ بِهِ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ فَاجْتَمَعَا فِي الْأَرْضِ فَجَعَلَ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ الْمَعَازِفَ وَ الْمَلَاهِيَ شَمَاتَةً بِآدَمَ ع فَكُلُّ مَا كَانَ فِي الْأَرْضِ مِنْ هَذَا الضَّرْبِ الَّذِي يَتَلَذَّذُ بِهِ النَّاسُ فَإِنَّمَا هُوَ مِنْ ذَاكَ؛ (2) وقتي حضرت آدم (ع) درگذشت، ابليس و قابيل خوشحال شدند و او را شماتت كردند. آن گاه اين دو اجتماع كردند و به منظور شماتت حضرت آدم (ع) و ابراز خوشحالي از مرگ او، به نواختن ساز پرداختند. از آن پس هر چيزي كه در زمين از اين نوع وجود دارد كه مردم به واسط? آن لذت مي‌برند، از آن قبيل است».

3. حضرت محمد (ص) : « عن النبيّ صلي الله عليه و آله انّه قال خمسة لا ينظر الله إليهم يوم القيامة الي أن قال و المغني؛ (3) پنج طايفه هستند كه خدا با آن ها نگاه نمي كند ( توجه نمي كند ) ، يكي از آن ها خواننده است».

4. از امام رضا (ع) درباره كسب شخص آوازه خوان سوال شد. حضرت فرمودند: « قَدْ تَكُونُ لِلرَّجُلِ الْجَارِيَةُ تُلْهِيهِ - وَ مَا ثَمَنُهَا إِلَّا ثَمَنُ كَلْبٍ- وَ ثَمَنُ الْكَلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِي النَّارِ؛ (4) پولي كه به مغنيه و جاريه (كنيز )مي دهند كه جاريه براي مولاي خود بخواند، مثل پولي است كه در مقابل خريد سگ مي دهند، و پول حاصل از فروش سگ، سحت ( لقمه حرام )و حرام است و سحت (حرام خور) در آتش است».

5. در روايتي از امام صادق (ع)، راجع به خريد و فروش مغنيات سؤال شد: حضرت فرمود: « شِرَاؤُهُنَّ وَ بَيْعُهُنَّ حَرَامٌ- وَ تَعْلِيمُهُنَّ كُفْرٌ وَ اسْتِمَاعُهُنَّ نِفَاقٌ؛(5) خريد و فروش آن ها حرام و آموزش دادن آن ها كفر و شنيدن آن ها نفاق است».

6. رسول خدا (ص) فرموده : «الْغِنَاءُ رُقْيَةُ الزِّنَا؛ (6)غنا مقدمه براي زنا است».

7. امام صادق (ع) مي فرمايد: « أَخْبَثُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْغِنَاءُ شَرُّ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْغِنَاءُ يُورِثُ النِّفَاقَ الْغِنَاءُ ‌يُورِثُ الْفَقْرَ‌؛ (7) خبيث ترين و بدترين چيز نزد خدا عزوجل غناء است ، كه عامل نفاق و فقر است».

8. رسول خدا (ص) فرموده: « مَنِ اسْتَمَعَ إِلَي اللَّهْوِ يُذَابُ فِي أُذُنِهِ الْآنُكُ‌؛ (8)

كسي كه به موسيقي لهوي و حرام و غنا گوش دهد، در گوشش سرب مذاب ريخته مي شود».

با توجه به احاديث مذكور و ساير أحاديث و ادله بايد بگوييم كه خوانندگي و نوازندگي اگر متناسب مجالس لهو لعب و به صورت مطرب باشد مشمول صفات و آثاري كه در روايات مذكور آمده قرار مي گيرد.

البته ناگفته نماند كه اصل حرمت غنا و خوانندگي از ادله مذكور استفاده مي شود اما شرايط و موارد آن (مانند مطرب بودن و متناسب با مجالس لهو و لعب و معصيت بودن) در ساير روايات و ادله آمده و اين مجتهدين و فقهاء هستند كه با داشتن تخصص لازم براي استنباط احكام شرعي به أحاديث مراجعه نموده و مسائل شرعي را با توجه به صحت و سقم سند و دلالت روايات و ... استنباط مي كنند.

پي نوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ج‌76، ص 246.

2. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، 1407 ه‍ق‌، ج‌، ص 431‌.

3. بروجردي، آقا حسين طباطبايي‌، جامع أحاديث الشيعة، تهران، انتشارات فرهنگ سبز‌ ، 1429ق، ج‌22، ص 392‌.

4. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت، سال 1409 هـ.ق، ج‌17، ص 124.

5. همان.

6. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ، ج‌76، ص 247.

7. محدث نوري، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البيت، 1408ق، ج‌13، ص 212.

8. همان، ص 222.

 

 

در پاسخ به سؤال اول شما بايد بگوييم كه طبق جستجويي كه در منابع معتبر روايي داشتيم سند معتبري براي حديث مذكور نيافتيم البته روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده :مَنْ تَعَلَّمْتَ مِنْهُ حَرْفاً صِرْتَ لَهُ عَبْدا (1)" ازكسي كه حرفي بياموزي عبد او شده اي" كه احتمالا روايت مورد اشاره شما ماخوذ و برگرفته از اين روايت باشد

اما درباره مفاد اين حديث و تناقض آن با توحيد در عبادت بايد بگوييم كه عبد داراي دو كاربرد مي باشد: يك كاربرد به معناي بندگي و پرستش خداوند متعال است چنانكه در آيه 5 سوره حمد به همين معناست  و كاربرد ديگر آن به معناي بردگي مي باشد كه در روايت مذكور همين معنا مراد است ( مانند كنيه جد پيامبر كه عبد المطلب بوده ) و آنچه با توحيد در عبادت منافات دارد اين است كه كسي به اصطلاح اول خود را عبد كس ديگري بداند. اما به اصطلاح دوم چون مستلزم پرستش و عبادت نيست. لذا با توحيد در عبادت منافات ندارد.

به عبارت ديگر مراد از اين روايت ، اين است كه ازكسي كه نكته اي آموخته اي گويي برده او شده اي و اين عبارت در مقام بيان لزوم احترام به معلم مي باشد يعني مقام معلم و آموزگار آن قدر بالا است كه دانش آموز همانند برده اي كه به مولا و مالك خود احترام مي گذارد بايد حرمت وي را حفظ نمايد و اين عبارت نمي خواهد بگويد كه كسي كه نكته اي به من بياموزد معبود من و قابل پرستش و عبادت است.

بنابراين تناقضي بين مفاد روايت و آيه 5 سوره حمد وجود ندارد زيرا تناقض در جايي است كه درباره يك معنا ما دو حكم متقابل داشته باشيم اما در اينجا عبد به يك معنا استعمال نشده است.

 

پینوشت ها:

(1) بحار الأنوار "  علامه مجلسي‏ "ج 74 ص 167

 

 

 

پيامبر اكرم صل الله عليه و آله: من بعد از 8000 پيامبر مبعوث شدم

حديثي كه سؤال كرده ايد ، وجود دارد و به شرح زير است:

بعثت علي أثر ثمانية آلاف نبي (1)

عالمان در توضيح اين حديث گفته اند كه با توجه به روايات متعدد، تعداد انبياء 124 هزار بوده اند و اين كه در اين حديث 8000 يا در بعض احاديث معراج (2) تعداد آنها  4414 نفر شمرده شده، حتما تعدادي مد نظر بوده كه خصوصيتي داشته اند كه ما از آن آگاهي نداريم و گر نه طبق اخبار متعدد و معتبر تعداد آنها همان 124 هزار نفر است و اين اعتقاد قطعي شيعيان است. (3)

پي نوشت ها:

1. قصص‏الأنبياء ، جزائري ، ص 4، قم ، منشورات الشريف الرضي.

2. بحارالأنوار ، مجلسي، ج 18 ،ص ٌ318 ، هشتم، بيروت ، مؤسسه الوفا، 1403 قمري.

3. همان ، ج11، ص21 به نقل از طبرسي  و ص28 به نقل از العقائد شيخ صدوق ؛ أعلام‏الدين ، حسن بن ابي الحسن ديلمي ، ص 463.

سوال:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُعَلَّي عَنْ أَخِيهِ مُحَمَّدٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَمَّا وُلِدَ النَّبِيُّ ص ‍ مَكَثَ أَيَّاماً لَيْسَ لَهُ لَبَنٌ فَأَلْقَاهُ أَبُو طَالِبٍ عَلَي ثَدْيِ نَفْسِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ لَبَناً فَرَضَعَ مِنْهُ أَيَّاماً حَتَّي وَقَعَ أَبُو طَالِبٍ عَلَي حَلِيمَةَ السَّعْدِيَّةِ فَدَفَعَهُ إِلَيْهَا اصول كافي جلد 2 صفحه 339 روايت 27 و فرمود: چون پيغمبر صلي اللّه عليه وآله متولد شد، چند روز بي شير بود (گويا مادرش بيمار بوده يا شير نداشته است ) ابوطالب آن حضرت را به سينه خود افكند، خدا در سينه او شير جاري ساخت و تا چند روز پيغمبر از آن شير مي خورد، تا آنگاه كه ابوطالب حليمه سعديه را پيدا كرد و پيغمبر را باو داد. 

پاسخ:

گرچه اين روايت در بسياري از كتب روايي و تاريخي آمده است. اما نويسنده كتاب موسوعه التاريخ الاسلامي آن را دروغ دانسته و مي نويسد: كشي در رجالش اخبار بسياري از علي بن ابي حمزه بطائني كه از جمله راويان اين حديث است، آورده و او را متهم  به كذب كرده و گفته: لعنت خدا بر او باد . (1)

پي نوشت:

1. محمد هادي يوسفي غروي . موسوعه التاريخ الاسلامي ،ج 1 ،ص 262 .

متأسفانه به دلايل مختلف، جعل سخن به نام پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از زمان پيامبر (ص) شروع شد. جريان حديث سازي، در طول تاريخ با شدت و ضعف ادامه يافت و هزاران حديث به نام پيامبر، امامان و بزرگان دين ساخته شد و نقل گرديد.

1. پيامبر و امامان  و عالمان دين براي مقابله با اين جريان شيطاني و خطرناك، تدابيري انديشيدند، از جمله:

رسول خدا و امامان(ع) اعلام كردند كه چون حديث سازان احاديث دروغ فراواني را به ما نسبت داده اند،  هر حديثي را به نام ما شنيديد، آن را بر قرآن عرضه كنيد؛ اگر موافق قرآن بود، بپذيريد و اگر مخالف بود، به كنار نهيد؛ زيرا ما مخالف قرآن سخن نمي گوييم.

2. به دستور امامان از صدر اسلام راويان حديث معرفي مي شدند و شيعيان، بلكه مسلمانان به گونه اي تربيت مي شدند كه روايات را مستند بپذيرند؛ آن هم سند هاي معتبر؛ يعني بايد معلوم گردد روايت را چه كساني از معصوم يا صحابي نقل مي كنند و اين افراد، افراد معتبري باشند و راستگو و خداترس و اهل حفظ و فهم  باشند. همچنين از دروغ بستن به خدا و پيامبر و امامان و اصحاب دوري كنند.

3. علمي در حوزه اسلام از  صدر اسلام پيدا شد به نام «علم رجال» كه شناسايي راويان حديث و نقاط قوت و ضعف آن ها را مورد توجه قرار داد و آن ها را در كتاب هاي معتبر ثبت كرد. همچنان كه علم ديگري پايه گرفت به نام علم «دراية الحديث» كه بررسي متن روايات و نقاط قوت و ضعف آن ها را پيگيري مي كرد. عالمان بزرگ حديث شناس و راوي حديث، به پالايش احاديث پرداختند و سعي كردند احاديث معتبر را در مجموعه هايي جمع آوري كنند؛ همچنان كه جمعي ديگر به جمع آوري و معرفي احاديث جعلي همت گماردند.

بنابراين، بايد به احاديثي كه افراد معتبر و شناخته شده از پيامبر و امامان نقل كرده اند و آن احاديث با اصول قرآني مخالف نيست، بها دهيم و عمل كنيم. عمل به چنين احاديثي، حكم عقل و دين است. اگر به چنين احاديثي بها ندهيم، از ديدگاه همه عاقلان كار ناپسندي كرده ايم.

با توجه به آنچه گفته شد، روايات بسياري وجود دارد كه از لحاظ سند و متن معتبرند؛ يعني هم افراد شناخته شده و مورد اطمينان آن ها را نقل كرده اند و هم متن آن ها از نظر معنا با اصول قرآني و عقلي كاملاً سازگار است. كتاب هاي حديث بسياري داريم كه بيش تر احاديث شان معتبر است، مثل كافي از كليني، و تهذيب و استبصار از شيخ طوسي، و فقيه از شيخ صدوق و...؛ اما هيچ كتاب حديثي را نمي توان معرفي كرد كه صد درصد احاديث آن معتبر باشد.

كتب حديثي اهل سنت نيز به نقل احاديث اعتقادي و تاريخي و... پرداخته كه اين احاديث حجت تعبدي نيستند و بايد با مباني و برهان هاي عقلي و تاريخي و... سنجيده شده و بر اساس آن ها قبول يا رد گردند.

اما اگر حديث روايت شده در باره فقه باشد، چنانچه افراد سلسله سند از حيث موازين رجالي معتبر باشند و مضمون روايت هم با مباني قرآني و روايي ناسازگار نباشد، مورد قبول است و بر اساس آن، فتوا داده مي شود.

البته شيعه در ابواب مختلف فقهي از امامان معصوم روايات كافي دارد و روايات اهل سنت از باب تأييد مورد استفاده واقع مي شوند. طبيعي است كه روايات اهل بيت كه همگي مستند به رسول خدا است، بر روايات اصحاب از رسول خدا مقدم است؛ زيرا اهل بيت(ع) بهتر به زير و بم روايات و شرايط صدور و قراين روشنگر معنا، اطلاع و آگاهي دارند.

 

كتاب آلفوس بر ضد عقايد شيعه نگاشته شده است و دروغ هايي را به شيعه و پيشوايان معصوم نسبت داده است و اين مطلبي را هم كه شما از مقدمه آن نقل كرده ايد دروغ است و صحت ندارد به چند دليل :

1- خود عمر و ابوبكر بارها اعتراف كرده اند كه حضرت علي عليه السلام از آن ها افضل است و برتري دارد مثلا عمر بارها اين جمله را گفته كه: « لولا علي لهلك العمر؛ (1) اگر علي نبود عمر هلاك مي شد».

و ابوبكر هم بارها اين جمله را گفته كه: « اقيلوني اقيلوني و لست بخيركم و علي فيكم؛ (2) مرا رها كنيد !! رهايم كنيد!! من بهترين شما نيستم در حالي كه علي در بين شماست».

2- پيامبر گرامي اسلام بارها از فضائل حضرت علي نزد اصحاب از جمله عمر و ابوبكر گفته اند كه ماجراي غدير و نصب ايشان به خلافت يك نمونه آن است كه بعد از آن خود عمر و ابوبكر آمدند و به ايشان تبريك گفتند.

3- آياتي از قرآن است كه به اعتراف مفسرين شيعه و سني در شان و فضيلت حضرت علي نازل شده است مانند آيه « انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكوة و هم راكعون »؛ (3)

 در تفسير مفاتيح الغيب فخر رازي از مفسرين بزرگ اهل سنت در ذيل اين آيه چنين آمده است:

 « روي عطاء عن ابن عباس أنها نزلت في علي بن أبي طالب عليه السلام؛ عطاء از ابن عباس روايت كرده كه اين آيه در شان علي بن ابي طالب نازل شده است». (4)

 و « روي أن عبد اللَّه بن سلام قال: لما نزلت هذه الآية قلت يا رسول اللَّه أنا رأيت عليا تصدق بخاتمه علي محتاج و هو راكع، فنحن نتولاه؛ عبد الله بن سلام روايت كرده كه وقتي اين آيه نازل شد گفتم يا رسول الله من ديدم كه علي در حال ركوع انگشترش را به محتاجي صدقه داد پس ما او را سرپرست خود قرار مي دهيم».

 و از آنجا كه ما بايد احاديث را با قرآن و سخنان معصومين بسنجيم اين مطلب نقل شده از كتاب آلفوس دروغي است كه به حضرت علي عليه السلام نسبت داده اند تا از فضائل ايشان كم كنند و بر فضائل عمر و ابوبكر بيفزايند.

 

پي نوشت ها :

1.  مرحوم كليني، اصول كافي، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، ج7، ص423.

2. علامه مجلسي، بحار الانوار، چاپ بيروت، ج30، ص291.

3. مائده (5) آيه 55.

4. فخر رازي، مفاتيح الغيب، انتشارات دار احيائ تراث عربي، ج12، ص 383.

 

در آخرالزمان كه بدترين زمان هاست، زناني هستند كه پوشيده، اما برهنه اند و از خانه با خودآرايي بيرون مي آيند.اينان از دين بيرون رفته اند و در فتنه ها واردشده اند

مضمون روايت فوق با كمي تفاوت، هم در منابع معتبر اهل سنت از پيامبر اسلام (ص) نقل شده است (1) و هم در منابع شيعي از پيامبر و امام علي(ع) گزارش شده است. (2) جالب توجه اين است كه راوي اين حديث، اصبغ بن نباته است كه از ياران خوب امام علي(ع) به شمار مي آيد. بنابراين، حديث فوق، هم به لحاظ مفهومي و دلالتي و هم به لحاظ  سندي و راوي آن، داراي اعتبار است و مي توان به مفهوم آن استناد كرد. منتهي تطبيق آن بر زمان حال به عنوان آخر الزمان، مشكل است و نمي توان به طور قطع اظهار نظر كرد كه آخر الزمان زمان ما است؛ زيرا از قديم احياناً براي گروهي از زنان اشراف و تربيت نشدگان جامعه، چنين وضعي بوده است.

 

پي نوشت ها:

1. محمدي الري شهري، ميزان الحكمه، ج 1، ص 53، قم، دار الحديث، سال 1375، به نقل از: صحيح مسلم، شماره حديث 2128 و مسند الامام احمد بن حنبل، ج 2، ص 223.

2. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 391، قم، انتشارات اسلامي، سال 1413 ق.

صفحه‌ها