حديث

آیا بستن كار وبخت و زندگی یك فرد امكان پذیر است؟برای
خداوند فرموده است: هر گاه بندگان من، از تو در باره من بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاي دعاكننده را- به هنگامي كه مرا بخواند- اجابت مي‏كنم، ...

آیا بستن كار وبخت و زندگی یك فرد امكان پذیر است؟برای رفع این دعاها وبرای گشایش رفتن پیش دعانویس كارگشاست؟درصورت پاسخ منفی راه حل آن را لطفا بگویید.چون چند نفر به من گفتن كه شخصی این كار را برایم انجام داده.چطور میتوانم دعاها را باطل كنم؟

خواهر محترم! خداوند فرموده است: هر گاه بندگان من، از تو در باره من بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاي دعاكننده را- به هنگامي كه مرا بخواند- اجابت مي‏كنم، پس [آنان‏] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند. (1) آیه این باور و اعتقاد را در وجود انسان تقویت می كند كه دعا و طلب حاجت، منشأ و خاستگاه الهی دارد . چنین به نظر می رسد كه خداوند در یك انتظار رحمانی از مخلوق خود به سر می برد تا او را پاداش دهد و حاجت هایش را برآورد.

 دعا چون دارویی است كه به هر حال تأثیر خود را خواهد گذاشت .اگر در این مسیر به خوبی مورد استناد و استفاده قرار گیرد ،حتماً نتیجه بخش خواهد بود.

 البته مراجعه برای دعا نزد علما و بزرگان كه از كمالات بهره‏ای دارند، نیز از دعاهای مخصوص و وارد شده از لسان معصوم و برای امور خیر استفاده می كنند ، امری پسندیده است.بعضی ادعیه و اسما دارای قدرت های مادی و معنوی خاصی هستند كه می توانند سبب دگرگونی هایی در عالم ظاهر و باطن گردند, اما باید توجه داشت كه چنین ادعیه واسمائی فقط وقتی به كار می روند كه اوّلاً مورد استفاده فردی قرار گیرند كه علم به استفاده از آن ها داشته باشد;

 ثانیاًاهل باطن باشد و نفسش دارای قوه تأثیر و تصرف در عالم باطن باشد. در غیر صورت , از اذكار و اوراد داخل كتاب های رمل و جفر كه بعضی مردمان آن ها را دارند و انسان ها را با آن می فریبند, كاری ساخته نیست.در عین حال مثلاً ازدواج و مشكلاتی كه در مسیر آن قرار دارد، نمی‏تواند به طور حتم معلول دعایی باشد كه دعانویسی نوشته  و یا بختی بسته شده كه دعا نویس باید آن را باز كند. قبول چنین تصوراتی به عنوان اعتقاد حتمی مردود است، اگر چه در عالم هستی اسراری وجود دارد كه به دلایلی به دست بعضی افراد صالح و یا ناصالح می افتد و از آن بهره صحیح یا باطل برده می شود. چنان كه قوم یهود از دو فرشته هاروت و ماروت مطالبی را آموختند كه با سوء استفاده توانستند به وسیله آن، میان مرد و همسر جدایی بیفكند.(2)

بنابراین اگر بخواهد دعا نویسی  طلسم و سحر را  به عنوان ابزار شر مورد استفاده قرار دهد ، اگر چه امكان آن استاما  با استمداد از قدرت الهی و توكل به خداوند می توانآن را باطل نمودچون هیچ چیز جز به اراده خدا تحقق نخواهد داشت.

خواهر گرامی! اكثر این گونه باورها (شانس،اقبال ،بخت ،ستاره ، سحر ،جادو و طلسم) كه در بین مردم وجود دارد، پایه و اساس عقلی و علمی و دینی ندارد. 

اما آن قسم از سحر و طلسم كه در برخی كتب دینی  آمده است، اگر چه اصلش واقعیت دارد، ولی حقیقت آن در دسترس مردم و شیادان نیست0بنا بر این ذهن خود را از این حرف های بی اساس و خرافی پاك كنید . بدانید كه زمام امور همه چیز در اختیار خداوند است . با توكل و دعا و راز و نیاز با او و توسل به معصومین (علیهم السلام) ، به لطف و رحمت خدا امیدوار باشید.

یكی از بهترین راهها برای درمان این معضل، "دعا" و خواندن خداست، زیرا كید و مكر هر شیطانی در برابر خداوند متعال ضعیف است . دعا مؤثرترین سلاح است كه در قرآن كریم و روایات در مورد آن بسیار تأكید شده است.

اما آنچه در قرآن در این باره وجود دارد، با عنوان سحر آمده است.

از بررسی حدود 51 مورد كلمه سحر و مشتقّات آن در قرآن به این نتیجه می‌‌رسیم كه سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسیم می‌‌شود:

1. بخشی از سحر،فریفتن و تردستی و شعبده بازی و چشم بندی است و حقیقتی ندارد، چنان كه در بالا اشاره كردیم،و قرآن  هم میفرماید:

ريسمان ها و چوبدستي‏هايشان، بر اثر سحرشان، در خيال او، [چنين‏] مي‏نمود كه آنها به شتاب مي‏خزند(3) . هم چنین آمده است: هنگامی كه ریسمان ها را انداختند ، چشم های مردم را سحر كردند و آنان را ارعاب نمودند. (4)

از این آیات استفاده میشود كه بخشی از سحر حقیقتی ندارد و اثری نمی گذارد، بلكه نوعی تردستی و چشم بندی است و واقعیت ندارد.

2.  بخشی از سحر  اثر میگذارد، مانند آیه 102 سوره بقره كه داستان هاروت و ماروت را بیان میكند و میفرماید: سحر هایی را به مردم میآموختند، ولی آنان كه سحر را فرا میگرفتند، بین مرد و و زنش جدایی میانداختند(فیتعلمون منهما ما یفرّقون به بین المرء و زوجه) یا (و یتعلمون ما یضرّ هم و لا ینفعهم) نیز چیزهایی می آموختند كه به آنان ضرر میرساند و نفعی نمی بخشید.(5)

 با توكل بر خدا و توسل به اهل بيت (ع) پيش برويد  . در هر روز قرآن را تلاوت نمایید، مخصوصا سوره صافات و يس  و ناس و فلق را تلاوت كنيد . نمازها را در اول وقت به جا بياوريد. از دادن صدقه خودداری نكنيد .نسبت به احترام به والدين كوشا باشيد . خداوند حافظ و نگه دار شما خواهد بود . به خرافات و حرف هاي شيطاني هم اهميت ندهيد.

 

پی نوشتها:

1. بقره (2) آیه 186.

2. همان، آیه 102.

3. طه (20) آیه 66.

4. اعراف (7) آیه 116.

 5. بحار الانوار, ج 92 ،ص 319

رابطه با فرد بي نماز چطور بايد باشد؟
ا توجه به اصول و قواعدي عمومي كه از مجموع آيات و روايات استفاده مي شود بايد بگوييم كه شخص بي نماز كسي است كه مهمترين معروف دين خود كه ستون خيمه دين وي است رارها

رابطه با فرد بي نماز چطور بايد باشد؟ با بيان احاديث و آيات قرآن و منابع؟

آيه يا حديثي كه به صورت اختصاصي حكم رابطه با مسلمان تارك الصلاه را بيان كرده باشد ما نيافته ايم، ولي با توجه به اصول و قواعدي عمومي كه از مجموع آيات و روايات استفاده مي شود بايد بگوييم كه شخص بي نماز كسي است كه مهمترين معروف دين خود كه ستون خيمه دين وي است (1)يعني نماز را رها كرده است همان نمازي كه در روايات آمده كه اولين عملي كه در روز قيامت حسابرسي مي گردد نماز است اگر قبول درگاه الهي واقع شود سراغ بقيه اعمال مي روند و اگر مقبول واقع نشود و نصاب قبولي را كسب نكند سراغ بقيه اعمال نمي روند (2)و لذا مي بينيم كه در برخي روايات شخص تارك الصلاه كافر دانسته شده است (3) البته نه بدين معنا كه همه آثار و احكام كافر را داشته باشد و همچون كافر نجس باشد يا ساير احكام كافر را داشته باشد، بلكه برخي عواقب كفر مشمول تارك الصلاه نيز مي گردد به عنوان نمونه چنانكه عاقبت كفر آتش جهنم است عاقبت ترك نماز هم آتش جهنم است. چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد كه در روز قيامت وقتي بهشتيان از دوزخيان درباره علت جهنمي شدن آنها سؤال مي كنند اولين پاسخي كه مي دهند اين است كه: « قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»(4) مي‏گويند: «ما از نمازگزاران نبوديم»

با توجه به اين اوصاف وظيفه اي كه ما نسبت به تارك نماز داريم امر به معروف (نماز) و نهي از منكر (ترك نماز) وي است و روشن است كه امر به معروف و نهي از منكر براي همه افراد و همه اعصار و همه شرايط يكسان نيست. برخي با خنده رويي و روي خوش نشان دادن ترغيب به نماز مي شوند و برخي با قطع رابطه و ترشرويي و روشن است كه تا زماني كه مي توانيم با روي خوش افراد را امر به معروف كنيم نمي توانيم با قطع رابطه و امثال آن امر به معروف كنيم چنانكه خداوند متعال در خصوص پيامبر (ص) مي فرمايد:« فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك...»(5)  «به (بركت) رحمت الهي، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدي! و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو، پراكنده مي‏شدند»

البته ناگفته نماند كه مسائل مذكور در خصوص افرادي است كه از روي سهل انگاري نماز را ترك كرده اند. اما اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه نماز جزء دين نيست و عمدا با اين اعتقاد نماز نخواند چنانچه بداند نماز ضروري دين است و انكار نماز به انكار رسالت پيامبر (ص) برگردد، كافر و نجس است.(6)

البته در بين عموم افرادي كه تارك الصلاه هستند اين حالت به ندرت اتفاق مي افتد و لذا نبايد هر بي نمازي را اتهام كفر و نجاست بزنيم. چنانكه نبايد در قبال بي نمازي آنها بي تفاوت باشيم. زيرا اين بي تفاوتي ها به نوعي  تأييد ايشان در عدم التزام به امور ديني و تأييد گناه آنان است.

پي نوشت ها:

1. « الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين‏» (برقي، احمد بن محمد بن خالد، محاسن، قم، دار الكتب الإسلامية، 1371ق، ج‏1، ص286)

2. « أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ عَلَي الصَّلَاةِ فَإِذَا قُبِلَتْ قُبِلَ مِنْهُ سَائِرُ عَمَلِهِ وَ إِذَا رُدَّتْ عَلَيْهِ رُدَّ عَلَيْهِ سَائِرُ عَمَلِهِ.» (شيخ صدوق‏، من لا يحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، 1404ق، ج‏1، ص 208) « اولين چيزي كه بندگان بواسطه آن حسابرسي مي گردند نماز است. اگر نماز مقبول واقع شد ساير اعمال نيز مقبول واقع مي شود و اگر نماز قبول نشد ساير اعمال نيز قبول نمي شود»

3. ر.ك: كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 هق، ج‏2، ص 279.

4. مدثر(74) آيه 43.

5. آل عمران(3) آيه 159.

6. يزدي، سيد محمد كاظم، العروة الوثقي، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات‌، 1409 ه‍ق‌، ج‌، ص 67‌

آیا احادیث كتاب اصول كافی معتبر است؟
كتب چهارگانه حدیث شیعه(كافی، فقیه، تهذیب و استبصار) از اعتبار بالایی برخوردارند، زیرا نویسندگان این كتاب ها هم در فن رجال و حدیث تبحر فوق العاده داشته اند.

آیا احادیث كتاب اصول كافی معتبر است؟ یا ممكن است احادیث جعل شده ای بین آنها باشد؟ بحارالانوار چطور ؟

با سلام و تشكر از ارتباط شما با مركز ملی پاسخگویی به سوالات دینی!

كتب چهارگانه حدیث شیعه(كافی، فقیه، تهذیب و استبصار) از اعتبار بالایی برخوردارند، زیرا نویسندگان این كتاب ها هم در فن رجال و حدیث تبحر فوق العاده داشته و هم سعی كرده اند فقط روایات معتبر را جمع آوری نمایند. روایات جمع آوری شده در این كتاب ها همگی در نظر نویسندگانش اعتبار داشته اند، ولی بالاخره نویسندگان این كتب، انسان های محدود و ممكن الخطا بوده اند. جاهایی خطا و اشتباه كرده و موارد بسیاری نیز احادیثی كه آورده اند، همراه با قرائنی بوده كه با توجه به آن قرائن، معتبر بوده اند، ولی این  قرائن در گذر زمان از بین رفته و به دست ما نرسیده، حالا آن روایات چون همراه آن قرائن نیستند، برای حدیث شناس ایجاد اطمینان به صدورشان حاصل نمی شود و ضعیف می گردند.

بنا بر این نمی توان گفت كتاب كافی صد در صد حق و معتبر است. كتابی كه صد در صد حق و معتبر است و هیچ باطلی در آن راه ندارد و نخواهد داشت، فقط و فقط قرآن است. غیر قرآن هر كتاب دیگری ممكن است باطلی در آن راه یافته باشد.

این كه ممكن است در كتابی چند حدیث جعلی و نامعتبر راه یافته باشد، دلیل نمی شود كه اعتبار آن كتاب را زیر سؤال ببریم. كافی كه دو جلد آن در باره اصول و اعتقادات و بقیه آن در باره فروعات و احكام است، كتاب معتبری است كه غالب قریب به اتفاق احادیث آن معتبر بوده و قابل توجه اند  و با احتمال این كه ممكن است معدودی احادیث غیر صحیح در آن راه یافته باشد، نمی توان از این كتاب نورانی و ارزشمند، چشم پوشید.

بحارالانوار با كافی تفاوت دارد.

نویسنده كافی سعی داشته احادیث صحیح و معتبر كه بتوان در اصول به آنها اعتماد كرد و در فروع به آنها فتوا داد و به كمك آنها به یقین رسید را جمع آوری كرده از این رو در نقل حدیث وسواس فراوان به خرج داده اما نویسنده بحارالانوار هدف دیگری داشته است.

ایشان سعی داشته احادیث امامان را كه حداقلی از اعتبار را دارند ، در یك مجموعه جمع آوری كند تا از نابودی در امان بمانند و بعد حدیث شناسان به بررسی آنها بپردازند. این خصوصیت از آنجا آشكار می شود كه نویسنده بحارالانوار در كتاب "مرآه العقول" به شرح كافی پرداخته و بسیاری از احادیث كافی را ضعیف یا مجهول شمرده است چون در آنجا به عنوان یك محدث در مقام بررسی احادیث بوده، ولی هم ایشان در بحارالانوار به عنوان محدث در صدد جمع آوری احادیث معتبر نیست بلكه در صدد جمع آوری احادیثی است كه حداقلی از اعتبار را دارند تا از نابودی در امان باشند. بنا بر این در صد روایات ضعیف و مجهول در بحارالانوار نسبت به كافی فراوان ترند.

كتابي مانند مفاتيح الجنان يافت ميشود؟
1- مصباح الزائر 2-بلداأمین 3-اقبال الأعمال 4- مزار كبير 5-مفاتیح الحیاة

ميخواستم ببينم در بين كتب روايي ما كتابي مانند مفاتيح الجنان يافت ميشود كه فقط در ان روايات. اذكار و دعاهاي منقول ائمه نقل شده باشد ميتوانيد معرفي كنيد

1- مصباح الزائر از سيّد علي بن موسي بن طاووس:

2- البلد الأمين از مرحوم كفعمي

3- اقبال الاعمال از سيدبن طاووس

4- مزار كبير از محمد بن المشهدي .

5- مفاتيح الحيات از آيت الله جوادي آملي

چگونه احادیث درست را از نادرست تشخیص دهیم؟
حديث ها از نظر اعتبار به چهار دسته كلي تقسيم مي شوند.

چگونه احادیث درست را از نادرست تشخیص دهیم؟

پرسشگر محترم با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز؛

حديث ها از نظر اعتبار به چهار دسته كلي تقسيم مي شوند. البته تقسيم بندي هاي ديگري هم وجود دارد كه تقريبا فروع همین تقسيم بندي كلي است.

احاديث از يك نظر به دو دسته تقسيم مي شوند: متواتر و غير متواتر (خبر واحد)

حديث متواتر حديثي است كه صدور آن از معصوم قطعي است و شك و تردیدی در صدور آن از معصوم وجود ندارد . البته خود متواتر تقسيم هايي دارد، ولي احاديث متواتر محدود و كم هستند و غالب احاديث غير متواتر و به اصطلاح "خبر واحد" مي باشند.

احاديث غير متواتر كه بيش تر و اكثريت قريب به اتفاق احاديث هستند ، خود به چهار دسته كلي تقسيم مي شوند:

1. خبر صحيح كه راويان آن تا معصوم افراد شناخته شده، متصل به هم و عادل و شيعه دوازده امامي مي باشند. اين نوع حديث، بهترين نوع بعد از متواتر است و در احكام فرعي حجت مي باشد.

2. خبر موثق به احاديثي گفته مي شود كه راويان آن تا معصوم متصل و شناخته شده اند و همگي مورد اطمينان و در درجه بالاي تقوا و راستگويي و...هستند، گر چه بعضي از آنان شيعه دوازده امامي نيستند.

اين روايات از لحاظ اعتبار در درجه بعد از خبر صحيح هستند.

3. خبر حسن، كه راويان شناخته شده و متصل و شيعه هستند . گر چه مدح هم شده اند، ولي وثاقت آنان يقيني نيست . از لحاظ ايمان و تقوا و راستگويي و حافظه و تقيد بر درستگويي و... مورد يقين و اطمينان نمي باشند. اين روايات كه تعدادشان بيش تر از انواع قبل است، در درجه اعتبار پايين تري از روايات قبل مي باشند.

4. روايات ضعيف كه در سند يا دلالت آن ها ضعف و ايرادي هست ،مثلا راويان تا معصوم متصل نيست و يا اصلا راويان ذكر نشده اند يا راوي بين چند نفر كه ثقه و غير ثقه اند، مشترك مي باشد يا از راوي هيچ مدح و تاييدي نرسيده و...

اين روايات كه از لحاظ تعداد بيش ترين هستند، از لحاظ درجه اعتبار از همه پايين ترند.

براي اطلاع بيش تر به كتاب هاي علوم حديث ، نصيري - دراية الحديث، مدير شانه چي  و دراية و رجال،علي صدرايي خويي مراجعه كنيد.

بنا بر این ما هم روایات متواتر و یقینی داریم ؛ هم روایات صحیح و مشهوری كه با توجه به قرائن داخلی و خارجی اطمینان به صدور آن ها از معصوم داریم.

دليل حجت بودن قول معصوم يعني روايات چيست؟
روايات معصومين (عليهم السلام) را بايد به دو دسته تقسيم نمائيم: یکی روایات پیامبر اسلام(ص) و دیگری روایات ائمه معصومین (ع)

دليل حجت بودن قول معصوم يعني روايات چيست؟ آيا اگر خود روايات بگويد روايت معصوم حجت است كافي است اين مستلزم دور نيست؟

روايات معصومين (عليهم السلام) را بايد به دو دسته تقسيم نمائيم:

يك دسته مربوط به خود پيامبر (ص) است .

 دسته ديگر مربوط به امامان معصوم (عليهم السلام).

اثبات حجيت روايات و سنت پيامبر  به وسيله روايات خود حضرت يا ساير معصومين (عليهم السلام) مستلزم دور است .حجيت سنت پيامبر  را به وسيله آيات قرآن و دليل عقلي اثبات مي كنيم.

آياتي كه دلالت بر لزوم اطاعت مطلق از رسول خدا (ص) دارد و دلايل عقلي كه دلالت بر عصمت رسول خدا  دارد ،بر حجيت روايات مأثوره از پيامبر  دلالت دارد.

از جمله اين آيات به آيه 12 سوره تغابن مي توان اشاره نمود كه خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد:

« وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول؛

اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر را».

 همچنين در آيه 7 سوره حشر مي فرمايد:

«  ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛

 آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد».

 اين آيات و آيات متعدد ديگري از قرآن كريم دلالت بر حجيت سيره پيامبر  و لزوم تبعيت از آن دارد.(1)

اما درباره روايات مأثوره از امامان معصوم (عليهم السلام)  علاوه بر آيات قرآن و دلايل عقلي كه دلالت بر ولايت و عصمت ايشان و در نتيجه حجيت سنت ايشان دارد، به وسيله احاديث رسول خدا همچون حديث ثقلين (2)نيز مي توان حجيت روايات ايشان را اثبات نمود . اين امر مستلزم دور نيست. زيرا در اين جا به وسيله قول امامان حجيت اقوال ايشان اثبات نمي شود ،بلكه به وسيله قول رسول خدا (ص) حجيت اقوال ايشان اثبات مي شود.

از جمله آيات قرآن كه دلالت بر لزوم تبعيت از ايشان و در نتيجه حجيت سنت ايشان دارد، آيه اولي الامر است كه خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ؛ (3) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را».

در روايات متعدد و معتبر، مراد از اولي الامر در آيه مذكور ائمه معصومين (عليهم السلام) دانسته شده است.

 شيخ طبرسي از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي كند كه وقتي آيه اولي الامر نازل شد، از رسول خدا سؤال نمودم كه  ما خدا و رسول خدا را مي شناسيم . مراد از اولي الامر كيست؟

 فرمود:

« هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَي ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ ذُو كُنْيَتِي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَلِكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِه...‏؛(4)

 ای جابر !آن ها جانشینان و امامان مسلمانان بعد من هستند. اول آن ها علی بن ابی طالب (ع) سپس حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی كه در تورات به باقر معروف است . به زودی ای جابر! وی را ملاقات می كنی. پس سلام مرا به وی برسان . بعد از او صادق، جعفر بن محمد و سپس موسی بن جعفر و علی بن موسی و سپس محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی . سپس هم نام و كنیه من و حجت خدا در زمینش و باقیمانده الهی بین بندگانش، محمد بن حسن بن علی است . این همان كسی است كه از شیعیان خود غایب می شود...».

پي نوشت ها:

1.  براي مطالعه تفصيلي دلايل عقلي و قرآني دال بر حجيت سنت مراجعه شود به حكيم، اصول العامه، المجمع العالمي لاهل البيت(عليهم السلام)، 1418ق، ص 117.

2. « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ؛ (شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت،  1409 هـ.ق، ج 27، ص 34).

 دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار مي گذارم كه اگر به آن ها تمسك كنيد ،هرگز گمراه نمي شوید :كتاب خدا و عترت و اهل بيتم . اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند».

3. نسا(4) آيه 59.

4. طبرسي، إعلام الوري بأعلام الهدي، دارالكتب الاسلاميه، 1390 ق، 396

علائم ظهور حضرت مهدي در روايات چه آمده است؟
در روايات نشانه‏هاي ظهور به دو دسته نشانه‏هاي حتمي و نشانه‏هاي غير حتمي تقسيم شده‏اند.

علائم ظهور حضرت مهدي در روايات چه آمده است و چه علائمي علائم ظهور حضرت است؟

در روايات نشانه‏هاي ظهور به دو دسته نشانه‏هاي حتمي و نشانه‏هاي غير حتمي تقسيم شده‏اند. علائم حتمي آن هايي هستند كه تحقق شان بدون هيچ قيد و شرطي الزامي است؛ اما علائم غير حتمي، نشانه‏هايي هستند كه ممكن است تغيير يابند و يا به كلي حذف شوند.

 به برخي از نشانه هاي حتمي اشاره مي شود:

1- خروج سفياني

 پيش از قيام قائم (ع)مردي از نسل ابوسفيان در منطقه شام خروج مي كند. با تظاهر به دين داري، گروه زيادي از مسلمانان را مي فريبد .بخش گسترده اي از سرزمين هاي اسلام را به تصرف خويش در مي آورد . بر مناطق پنجگانه شام، حمص، فلسطين، اردن، منطقه عراف، سيطره مي يابد. در كوفه و نجف به قتل عام شيعيان مي پردازد. براي كشتن و يافتن آن ها جايزه تعيين مي كند. وي آن گاه كه از ظهور مهدي (ع)با خبر مي گردد، با سپاهي عظيم به جنگ وي مي رود. در منطقه (بيداء)بين مكه و مدينه با سپاه امام (ع)برخورد مي كند. به امر خدا، همه لشكريان وي به جز چند نفر، در زمين فرو مي روند و هلاك مي شوند.

2- خروج يماني

 يكي از علايم ظهور خروج يماني است. سرداري از يمن قيام مي كند. مردم را به حق و عدل دعوت مي كند. امام صادق (ع)مي فرمايد:«قيام خراساني و سفياني و يماني، در يك سال و در يك ماه و يك روزخواهد بود . در اين ميان هيچ پرچمي به اندازه پرچم يماني دعوت به حق و هدايت نمي كند». بنا بر اين خروج يماني، از نشانه هاي حتمي ظهور است، هر چند جزئيات و چگونگي قيام وي روشن نيست.

3 - قتل نفس زكيه

 قتل نَفْس زكيه، نيز از علايم ظهور است. گويا در آستانه ظهور مهدي (عج) فردي پاكباخته، مخلصانه در راه امام (ع)مي كوشد و مظلومانه به قتل مي رسد. فرد ياد شده از اولاد امام حسن مجتبي (ع)است كه در روايات گاهي از او به عنوان(نفس زكي) و سيد حسني نيز ياد شده است.

4 - صيحه آسماني

 از ديگر علايم ، صيحه آسماني است . منظور از صيحه آسماني ظاهراً صدايي است كه در آستانه ظهور حضرت مهدي (عج)از آسمان شنيده مي شود . همه مردم كره زمين آن را مي شنوند. محتواي اين پيام آسماني ، دعوت به حق و حمايت و بيعت بامهدي (عج)است . هم زمان با شنيده شدن اين صدا از آسمان و يا كمي پس از آن ، در روي زمين نيز صدايي شنيده مي شود. ندا دهنده شيطان است كه مردم را به گمراهي فرا مي خواند . تلاش مي كند با ايجاد ترديد در مردم، آنان را از حمايت مهدي (عج) و اجابت دعوت آسماني، باز دارد. جبرئيل ، مردم را به حق فرا مي خواند و شيطان و نيروهاي شيطاني و پيروان سفياني به باطل .

 5 -كسوف

 از ديگر نشانه هاي ظهور، كسوف در نيمه ماه رمضان و خسوف در آخر يا اول همان ماه است . كسوف درروزهاي نخست و روزهاي آخر ماه و خسوف در روزهاي مياني ماه ، طبيعي و عادي است . در طول تاريخ بارها و بارها، رخ داده است . از نظر علمي ، خسوف و كسوف در روزهاي ياد شده ، پديده عادي به حساب مي آيد، ولي خورشيد گرفتگي در وسط ماه يا ماه گرفتگي در اول و يا آخر آن ، ظاهراً امري غير عادي است كه تنها در هنگام ظهور امام زمان (ع) اتفاق مي افتد(2)

نشانه هاي غير حتمي زياد مي باشند، از جمله :

1 -درآمدن پرچم هاي سياه

 در آمدن پرچم هاي سياه از خراسان نيز به عنوان نشانهء ظهور، - در روايات- ذكر شده است

مضمون روايات آن است كه پيش از ظهور مهدي (عج) در منطقه خراسان قديم (قسمت هاي زيادي از ايران و افغانستان و تركمنستان و تاجيكستان و ازبكستان ) انقلابي بر پا مي شود . مردم در حالي كه پرچم هاي سياه را به اهتزاز در آورده اند، به حركت در مي آيند.

2- جنگ هاي خونين

جنگ هاي خونين و كشتارهاي بزرگ نيز به عنوان نشانه هاي ظهور ياد شده است .گويا اين جنگ ها، بين اهل باطل روي مي دهد كه در نهايت بدون پيروزي هيچ يك از دو گروه و پس از برجاي گذاشتن انبوهي از كشته ها پايان مي يابد. بروز چنين فاجعه هاي بزرگ ، نتيجه طبيعي فساد و فراگير شدن ظلم و جور است(1)

 3-زياد شدن گناهان و مفاسد اخلاقي

علامه مجلسي، در باب نشانه‏هاي ظهور، روايتي را از امام صادق (ع) آورده كه در آن، بيش از يكصد نوع گناه و انحراف اخلاقي، اجتماعي، اعتقادي و فرهنگي كه در دوران غيبت، دامنگير جوامع اسلامي مي‏شود، پيشگويي شده است. از جمله: رشوه‏خواري، قماربازي، شرابخواري، زياد شدن زنا، قطع صله رحم، سنگدل شدن مردمان، اهتمام مردم به شهوت و شكم، از ميان رفتن شرم، نپرداختن زكات و خمس، كم‏فروشي، بي‏اعتنايي به اوقات نماز... (2)

 درباره مسايل مر بوط به امام زمان (ع)- از جمله نشانه هاي ظهور حضرت - به منابع زير مراجعه فر ماييد:

- امام مهدي (ع) از ولادت تا ظهور، محمد كاظم قزويني

- مو عود نامه، مجتبي تونه اي

- دادگستر جهان، ابراهيم اميني

- نويد امن و امان، لطف اللّه صافي گلپايگاني.

- خورشيد مغرب، محمد رضا حكيمي.

- قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، شهيد مرتضي مطهري .

- مهدي انقلابي بزرگ، ناصر مكارم شيرازي.

پي نوشت ها:

1. مجله حوزه، ويژه امام زمان (عج) شماره 70ـ 71ص 268-تا 272 .

2. همان، ص‏273.

اعتبار راويان سني نزد شيعيان و بالعكس چه مقدار است؟
اگر فردي صداقت و رعايت امانت در نقل حديث داشته باشد، روايت او مورد توجه قرار مي گيرد خواه شيعه باشد يا سني.

اعتبار راويان سني نزد شيعيان و بالعكس چه مقدار است؟

اعتبار راوي حديث به صداقت و حافظه و امانتداري اوست و اگر فردي صداقت و رعايت امانت در نقل حديث داشته باشد، روايت او مورد توجه قرار مي گيرد خواه شيعه باشد يا سني؛ از اين رو هم اهل سنت از راويان شيعه روايت نقل كرده اند (1) و هم شيعيان از راويان سني؛ مثلا كليني و ديگر محدثان شيعه از "عمار ساباطي" روايات فراوان نقل كرده اند با اين كه او شيعه نبوده است و روايات او را "موثق" مي شمارند كه از برترين و معتبرترين احاديث و در رديف بعد از "صحيح" مي باشد. صحيح  روايتي است كه همه راويانش شيعه دوازده امامي و عادل باشند و "موثق" روايتي كه بعضي از راويانش سني ولي موثق و مورد اطمينان مي باشند. 

بنا بر اين در روايت اعتقاد مذهبي خيلي مهم نيست، بلكه صداقت و امانت داري در سخن مهم است.

پي نوشت ها:

1. سيد شرف الدين در المراجعات 100 نفر از راويان شيعه را نام مي برد كه عالمان اهل سنت از آنها روايت نقل كرده اند.

دعايي از پيامبر (ص) وجود دارد كه به استجابت نرسيده باشد.
ما دعا و تقاضايي از ايشان نيافتيم كه اجابت نشده باشد.

مي خواستم بدانم آيا دعايي از پيامبر (ص) وجود دارد كه به استجابت نرسيده باشد

ما دعا و تقاضايي از ايشان نيافتيم كه اجابت نشده باشد.

خداوند وعده داده كه تقاضا كنيد تا بدهم:

ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُم (1)

مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.

اين وعده مطلق است و از جانب خدا هيچ قيدي ندارد و فقط بنده است كه بايد به واقع بخواهد تا خدا اجابت كند.

اگر اجابت نمي شود ، از جانب خدا نيست، بلكه دعاي بنده با موانعي همراه است يا شرايطي كم دارد و دعا و تقاضاي واقعي از خدا نيست، تا اجابت شود.

اگر كسي به واقع خدا را بخواند و از خدا به واقع تقاضا كند، قطعا خدايي كه خلف وعده نمي كند، دعايش را اجابت مي نمايد. بله گاهي دعا شرايط دعا بودن را ندارد يا با موانعي همراه است كه اجابت نمي شود.

دعا بايد شرايطي داشته باشد تا دعا و تقاضاي از خدا باشد از جمله اين كه دعا كننده باور داشته باشد كه اجابت كننده فقط خداست و غير خدا بر اجابت، قدرت ندارد. به وظايف بندگي در قبال خداوندي كه از او تقاضا دارد، عمل كند و ابتدا اثبات بندگي كند يا تصميم بر بندگي بگيرد و بعد دعا كند و تقاضا نمايد. با حضور قلب و خضوع و اظهار فقر و نياز دعا كند نه با تكبر و تبختر و از سر تفنن و بي نيازي.

حرام خوري، گناه و ستم به بندگان خدا هم موانع اجابت هستند.(2)

با اين مقدمه و دقت در شخصيت رسول خدا مي يابيم كه دعاهاي ايشان شرايط اجابت را داشت و از موانع اجابت خالي بود بنابراين حتما به اجابت رسيده اند.

خداوند چنان مقام قربي به ايشان عطا كرده و در آخرت وعده داده كه ديگر فوقي براي آن قابل تصور نبوده تا تقاضا شود كه اجابت نشده بماند:

وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضي(3)

و بزودي پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوي!

و در دنيا هم به او كوثر و خير كثير داده:

إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ (4)

ما به تو كوثر [خير و بركت فراوان‏] عطا كرديم.

بعد هم او را تربيت كرده به گونه اي كه هيچ گاه چيزي را ندانسته و نابجا نطلبد و جز رضاي خدا نخواهد.

ما در پيامبران تقاضاي اجابت نشده مي يابيم از جمله تقاضاي حضرت نوح به نجات فرزندش كه خداوند در جواب مي فرمايد:

إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ (5)

او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحي است [فرد ناشايسته‏اي است‏]! پس، آنچه را از آن آگاه نيستي، از من مخواه! من به تو اندرز مي‏دهم تا از جاهلان نباشي!!

و ديگري تقاضاي رؤيت خدا از طرف حضرت موسي كه خداوند در جواب مي فرمايد:

لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني (6)

هرگز مرا نخواهي ديد! ولي به كوه بنگر، اگر در جاي خود ثابت ماند، مرا خواهي ديد.

اين تقاضا ها به جا نبوده است تا اجابت شود. حضرت نوح تقاضاي نجات فرزندي را نمود كه صالح و شايسته نجات نبود و وقتي هم به آگاهي دادن خدا متوجه واقع تقاضايش شد، از آن توبه كرد:

َ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لي‏ بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لي‏ وَ تَرْحَمْني‏ أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ (7)

پروردگارا! من به تو پناه مي‏برم كه از تو چيزي بخواهم كه از آن آگاهي ندارم! و اگر مرا نبخشي، و بر من رحم نكني، از زيانكاران خواهم بود!

و حضرت موسي در حالي كه در دنيا بود و هنوز كوه نفس را مندك نكرده و به طور كامل متلاشي نكرده و به فنا نرسيده، تقاضاي ديدن خدا و لقاي او را كرد و خداوند فرمود اين لقا بعد از فناي خوديت عبد و رسيدن به فنا و مرگ است كه تو هنوز بدان درجه نرسيده اي.

پيامبر به درجه اي از علم و رضا رسيده بود كه تقاضاي بيجا و غير مرضي خدا نكند. تقاضايي كه با مانع اجابت همراه باشد و هنوز زمينه اش فراهم نشده باشد.

البته در منابع حديثي اهل سنت روايتي از رسول خدا رسيده به اين شرح:

قال إني صليت صلاة رغبة ورهبة سألت ربي عز وجل ثلاثا فأعطاني ثنتين و منعني واحدة سألت ان لا يبتلي أمتي بالسنين ففعل وسألت أن لا يظهر عليهم عدوهم ففعل وسألته ان لا يلبسهم شيعا فأبي عليّ (8)

با ترس و رغبت نماز خواندم و از خدايم سه چيز خواستم كه دو تا را به من داد و از يكي منع كرد.

از خدا خواستم امتم را به قحطي و گرسنگي عمومي مبتلا نكند و دشمنانشان را بر آنها مسلط نگرداند و آنان را لباس تفرقه نپوشاند كه سومي اجابت نشد.

اين روايت از طريق اهل سنت رسيده و در مجامع روايي شيعه يا نيست يا به نقل از كتب اهل سنت است و با رواياتي كه پيامبر از اختلاف امتش خبر مي دهد، سازگاري ندارد و بعيد است چنين تقاضايي از رسول خدا واقع شود زيرا مختلف نشدن امت يعني همگي بر گمراهي باشند يا همگي بر هدايت بمانند. طبيعي است كه تا دنيا باشد و بشر بر زمين باشد ، اختلاف و چند دستگي وجود دارد و وحدت بر هدايت يعني همان بهشت كه فقط در آخرت حاصل مي شود و تقاضاي متفرق نشدن امت يعني همه بر هدايت بمانند كه با دنيا سازگاري ندارد و عدم سازگاري اش هم روشن است. 

پي نوشت ها:

1. غافر(40)آيه60.

2. ر.ك: ري شهري، ميزان الحكمه، قم، دار الحديث، 1416ق، ج2، ص873-875.

3. ضحي(93) آيه5.

4. كوثر(108) آيه1.

5. هود(11) آيه46.

6. اعراف(7) آيه143.

7. هود(11) آيه47.

8. احمد بن حنبل، مسند احمد، بيروت، دارصادر، ج 3، ص 146

تفاوت حدیث قدسی با حدیث غیر قدسی و تفاوت این دو با آیات قرآن کریم
در حدیث قدسی معنا و مضمون آن بر قلب پیامبر القا می شود و پیامبر با لفظ خود آن را بیان می كند اما در قرآن کریم كلام از آن خداست و فقط پیامبر واسطه رساندن این سخن

تفاوت حدیث قدسی با حدیث غیر قدسی و تفاوت این دو با آیات قرآن كریم در چیست؟

حدیث قدسي ، حدیثي است كه گفتار خداوند است و از زبان پیامبران حكایت شده است یعنی معنا و مضمون آن بر قلب پیامبر القا می شود و پیامبر با لفظ خود آن را بیان می كند.

اما حدیث غیر قدسی كلام و سخن پیامبر یا امام است و معنا و مضمون و محتوی هم همه از سوی ایشان است.(اگرچه به اذن الهي است )

در مورد قرآن هم معنا و مفهوم و محتوی و هم لفظ و كلام از آن خداست و فقط پیامبر واسطه رساندن این سخن به مردم است.

پس تفاوت حدیث قدسی با قرآن در این است كه لفظ و معنای قرآن از ناحیه خداوند است ولی در حدیث قدسی تنها معنا و مفاد به خداوند منسوب است و ساختار لفظی آن از سوی پیامبر است.

وبرخي هم گفته اند هم حديث قدسي و هم قرآن   لفظ و معناي آن ها  از طرف خداست. اما حديث قدسي برخلاف قرآن به قصد تحدي بيان نشده است. (1)

 

پی نوشت :

1. نصیری،علی،آشنایی با علوم حدیث،مركز مدیریت حوزه علمیه قم،ص24و25

صفحه‌ها