۱۳۹۷/۰۶/۱۰ ۱۹:۰۶ شناسه مطلب: 96772
لطفا روایات مختلفی كه جهت حرام بودن تراشیدن ریش وجود دارد برایم ارسال فرمائید
1- حديث مفضل بن عمر است كه علامه مجلسي آن را در جلد دوم بحارالانوار از كتاب توحيد مفضل نقل مي كند كه امام صادق(ع) پس از بيان حكمت ريش براي مرد و اين كه ريش مرد و زن را از همديگر تميز ميدهد فرمود «اذا كان ذكرا اطلع الشعر في وجهه فكان ذلك علامة الذكر و عز الرجل، يميز به عن حد الصبا و شبه النساء و ان كانت انثي يبقي وجهها خاليا من الشعر لتبقي لها البهجة و النظارة التيتحرك الرجل لما فيه دوام نسله و بقائه»: در صورت مردها مو روئيده مي شود و همين نشانه مرد بودن و عزت مرد است كه به وسيلۀ آن معلوم ميشود كه كودك و زن نيست، ولي در صورت زنها، مو روئيده نميشود، تا زيبائي و طراوتي كه محرك مردها (براي ازدواج) ميشود باقي بماند در نتيجه نسل بشر ادامه و بقاء پيدا كند.
پس حكمت الهي اقتضا ميكند كه اين هيئت و كيفيت مخصوص؛ علامت مردها باشد و انسان را از عهد طفوليت و شباهت به زنان خارج گرداند، ولي نروئيدن ريش در صورت زنان بخاطر مصالحي است. (1)
2- حديثي است كه در كتاب معاني الاخبار نقل شده كه مرحوم صدوق از علي بن غراب نقل ميكند كه امام صادق(ع) فرمود: «حفوا الشوارب و اعفوا اللحي و لا تشبهوا بالمجوس»: شارب (سبيلهاي طويل) خود بچيند و ريش خود را بگذاريد و شبيه مجوس نشويد.
علي بن غراب (راوي اين روايت) از اصحاب امام صادق (ع) است كه مرحوم نجاشي و علامه، او را توثيق كردهاند.
اين روايت صريح است كه شبيه مجوسيان نشويد، در ذيل روايت اين عدم تشبيه علت آورده شده كه: «مجوسيان ريشهاي خود را ميتراشيدند و شاربهاي خود راميگذاردند، اما ما شارب را ميزنيم و ريش را ميگذاريم كه مطابق فطرت است.
روي اين اساس، براي مسلمانان جايز نيست كه همانند مجوس، ريش هاي خود را بتراشند و شاربها را بگذارند. زيرا، چيدن شارب و گذاردن ريش از فطرت ميباشد اين است روش مسلمانان!(2)
- محمد بن محمد بن اشعث كوفي از ابو الحسن موسي بن اسماعيل بن موسي بن جعفر (ع) نقل ميكند كه جد بزرگوارش امام سجاد(ع) از علي(ع) نقل ميكند كه پيامبر(ص) فرمود: حلق اللحية من المثلة و من مثل فعليه لعنة اللّه ؛ (3 )تراشيدن ريش از اقسام «مثله» است، از رحمت خدا دور باشد كسي كه «مثله» كند.
پی نوشت:
1. طبسي نجفي محمد رضا، تراش ريش از نظر اسلام، ترجمه محمدي اشتهاردي، تاريخ نشر، نوبت اول، چاپ قم، ص107.
2. همان، ص 110.
3. همان، ص69.