حديث

اعتبار راويان سني نزد شيعيان و بالعكس چه مقدار است؟
اگر فردي صداقت و رعايت امانت در نقل حديث داشته باشد، روايت او مورد توجه قرار مي گيرد خواه شيعه باشد يا سني.

اعتبار راويان سني نزد شيعيان و بالعكس چه مقدار است؟

اعتبار راوي حديث به صداقت و حافظه و امانتداري اوست و اگر فردي صداقت و رعايت امانت در نقل حديث داشته باشد، روايت او مورد توجه قرار مي گيرد خواه شيعه باشد يا سني؛ از اين رو هم اهل سنت از راويان شيعه روايت نقل كرده اند (1) و هم شيعيان از راويان سني؛ مثلا كليني و ديگر محدثان شيعه از "عمار ساباطي" روايات فراوان نقل كرده اند با اين كه او شيعه نبوده است و روايات او را "موثق" مي شمارند كه از برترين و معتبرترين احاديث و در رديف بعد از "صحيح" مي باشد. صحيح  روايتي است كه همه راويانش شيعه دوازده امامي و عادل باشند و "موثق" روايتي كه بعضي از راويانش سني ولي موثق و مورد اطمينان مي باشند. 

بنا بر اين در روايت اعتقاد مذهبي خيلي مهم نيست، بلكه صداقت و امانت داري در سخن مهم است.

پي نوشت ها:

1. سيد شرف الدين در المراجعات 100 نفر از راويان شيعه را نام مي برد كه عالمان اهل سنت از آنها روايت نقل كرده اند.

دعايي از پيامبر (ص) وجود دارد كه به استجابت نرسيده باشد.
ما دعا و تقاضايي از ايشان نيافتيم كه اجابت نشده باشد.

مي خواستم بدانم آيا دعايي از پيامبر (ص) وجود دارد كه به استجابت نرسيده باشد

ما دعا و تقاضايي از ايشان نيافتيم كه اجابت نشده باشد.

خداوند وعده داده كه تقاضا كنيد تا بدهم:

ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُم (1)

مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.

اين وعده مطلق است و از جانب خدا هيچ قيدي ندارد و فقط بنده است كه بايد به واقع بخواهد تا خدا اجابت كند.

اگر اجابت نمي شود ، از جانب خدا نيست، بلكه دعاي بنده با موانعي همراه است يا شرايطي كم دارد و دعا و تقاضاي واقعي از خدا نيست، تا اجابت شود.

اگر كسي به واقع خدا را بخواند و از خدا به واقع تقاضا كند، قطعا خدايي كه خلف وعده نمي كند، دعايش را اجابت مي نمايد. بله گاهي دعا شرايط دعا بودن را ندارد يا با موانعي همراه است كه اجابت نمي شود.

دعا بايد شرايطي داشته باشد تا دعا و تقاضاي از خدا باشد از جمله اين كه دعا كننده باور داشته باشد كه اجابت كننده فقط خداست و غير خدا بر اجابت، قدرت ندارد. به وظايف بندگي در قبال خداوندي كه از او تقاضا دارد، عمل كند و ابتدا اثبات بندگي كند يا تصميم بر بندگي بگيرد و بعد دعا كند و تقاضا نمايد. با حضور قلب و خضوع و اظهار فقر و نياز دعا كند نه با تكبر و تبختر و از سر تفنن و بي نيازي.

حرام خوري، گناه و ستم به بندگان خدا هم موانع اجابت هستند.(2)

با اين مقدمه و دقت در شخصيت رسول خدا مي يابيم كه دعاهاي ايشان شرايط اجابت را داشت و از موانع اجابت خالي بود بنابراين حتما به اجابت رسيده اند.

خداوند چنان مقام قربي به ايشان عطا كرده و در آخرت وعده داده كه ديگر فوقي براي آن قابل تصور نبوده تا تقاضا شود كه اجابت نشده بماند:

وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضي(3)

و بزودي پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوي!

و در دنيا هم به او كوثر و خير كثير داده:

إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ (4)

ما به تو كوثر [خير و بركت فراوان‏] عطا كرديم.

بعد هم او را تربيت كرده به گونه اي كه هيچ گاه چيزي را ندانسته و نابجا نطلبد و جز رضاي خدا نخواهد.

ما در پيامبران تقاضاي اجابت نشده مي يابيم از جمله تقاضاي حضرت نوح به نجات فرزندش كه خداوند در جواب مي فرمايد:

إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ (5)

او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحي است [فرد ناشايسته‏اي است‏]! پس، آنچه را از آن آگاه نيستي، از من مخواه! من به تو اندرز مي‏دهم تا از جاهلان نباشي!!

و ديگري تقاضاي رؤيت خدا از طرف حضرت موسي كه خداوند در جواب مي فرمايد:

لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني (6)

هرگز مرا نخواهي ديد! ولي به كوه بنگر، اگر در جاي خود ثابت ماند، مرا خواهي ديد.

اين تقاضا ها به جا نبوده است تا اجابت شود. حضرت نوح تقاضاي نجات فرزندي را نمود كه صالح و شايسته نجات نبود و وقتي هم به آگاهي دادن خدا متوجه واقع تقاضايش شد، از آن توبه كرد:

َ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لي‏ بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لي‏ وَ تَرْحَمْني‏ أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ (7)

پروردگارا! من به تو پناه مي‏برم كه از تو چيزي بخواهم كه از آن آگاهي ندارم! و اگر مرا نبخشي، و بر من رحم نكني، از زيانكاران خواهم بود!

و حضرت موسي در حالي كه در دنيا بود و هنوز كوه نفس را مندك نكرده و به طور كامل متلاشي نكرده و به فنا نرسيده، تقاضاي ديدن خدا و لقاي او را كرد و خداوند فرمود اين لقا بعد از فناي خوديت عبد و رسيدن به فنا و مرگ است كه تو هنوز بدان درجه نرسيده اي.

پيامبر به درجه اي از علم و رضا رسيده بود كه تقاضاي بيجا و غير مرضي خدا نكند. تقاضايي كه با مانع اجابت همراه باشد و هنوز زمينه اش فراهم نشده باشد.

البته در منابع حديثي اهل سنت روايتي از رسول خدا رسيده به اين شرح:

قال إني صليت صلاة رغبة ورهبة سألت ربي عز وجل ثلاثا فأعطاني ثنتين و منعني واحدة سألت ان لا يبتلي أمتي بالسنين ففعل وسألت أن لا يظهر عليهم عدوهم ففعل وسألته ان لا يلبسهم شيعا فأبي عليّ (8)

با ترس و رغبت نماز خواندم و از خدايم سه چيز خواستم كه دو تا را به من داد و از يكي منع كرد.

از خدا خواستم امتم را به قحطي و گرسنگي عمومي مبتلا نكند و دشمنانشان را بر آنها مسلط نگرداند و آنان را لباس تفرقه نپوشاند كه سومي اجابت نشد.

اين روايت از طريق اهل سنت رسيده و در مجامع روايي شيعه يا نيست يا به نقل از كتب اهل سنت است و با رواياتي كه پيامبر از اختلاف امتش خبر مي دهد، سازگاري ندارد و بعيد است چنين تقاضايي از رسول خدا واقع شود زيرا مختلف نشدن امت يعني همگي بر گمراهي باشند يا همگي بر هدايت بمانند. طبيعي است كه تا دنيا باشد و بشر بر زمين باشد ، اختلاف و چند دستگي وجود دارد و وحدت بر هدايت يعني همان بهشت كه فقط در آخرت حاصل مي شود و تقاضاي متفرق نشدن امت يعني همه بر هدايت بمانند كه با دنيا سازگاري ندارد و عدم سازگاري اش هم روشن است. 

پي نوشت ها:

1. غافر(40)آيه60.

2. ر.ك: ري شهري، ميزان الحكمه، قم، دار الحديث، 1416ق، ج2، ص873-875.

3. ضحي(93) آيه5.

4. كوثر(108) آيه1.

5. هود(11) آيه46.

6. اعراف(7) آيه143.

7. هود(11) آيه47.

8. احمد بن حنبل، مسند احمد، بيروت، دارصادر، ج 3، ص 146

تفاوت حدیث قدسی با حدیث غیر قدسی و تفاوت این دو با آیات قرآن کریم
در حدیث قدسی معنا و مضمون آن بر قلب پیامبر القا می شود و پیامبر با لفظ خود آن را بیان می كند اما در قرآن کریم كلام از آن خداست و فقط پیامبر واسطه رساندن این سخن

تفاوت حدیث قدسی با حدیث غیر قدسی و تفاوت این دو با آیات قرآن كریم در چیست؟

حدیث قدسي ، حدیثي است كه گفتار خداوند است و از زبان پیامبران حكایت شده است یعنی معنا و مضمون آن بر قلب پیامبر القا می شود و پیامبر با لفظ خود آن را بیان می كند.

اما حدیث غیر قدسی كلام و سخن پیامبر یا امام است و معنا و مضمون و محتوی هم همه از سوی ایشان است.(اگرچه به اذن الهي است )

در مورد قرآن هم معنا و مفهوم و محتوی و هم لفظ و كلام از آن خداست و فقط پیامبر واسطه رساندن این سخن به مردم است.

پس تفاوت حدیث قدسی با قرآن در این است كه لفظ و معنای قرآن از ناحیه خداوند است ولی در حدیث قدسی تنها معنا و مفاد به خداوند منسوب است و ساختار لفظی آن از سوی پیامبر است.

وبرخي هم گفته اند هم حديث قدسي و هم قرآن   لفظ و معناي آن ها  از طرف خداست. اما حديث قدسي برخلاف قرآن به قصد تحدي بيان نشده است. (1)

 

پی نوشت :

1. نصیری،علی،آشنایی با علوم حدیث،مركز مدیریت حوزه علمیه قم،ص24و25

چرا اين همه احاديث درست و غلط وجود دارد؟
یكی از علل اختلاف وجود روایات مجعول است ، اما بدان معنا نیست كه همه آیات و روایات واقعیت ندارند . برای آگاهی بیش تركتاب علم حدیث از زین العابدین قربانی مفید است

آيا تاريخ ، پيامبران ، ائمه -وحي - كتب آسماني ،احاديث، اصالت و واقعيت دارند؟پس چرا اين همه احاديث درست و غلط وجود دارد؟

قرآن اصالت و واقعیت دارد .در جای خود- با دلایل متقن - اثبات شده است كه قرآن كلام خدا  و محتوای مطابق با واقع می باشد ، از این رو است كه یكی از منابع مهم احكام، دستورات و قوانین الهی قرآن می باشد. نكته قابل دقت اینكه در برخی آیات از قصه های قرآنی به عنوان" حق" یاد شده كه به معنای واقعیت است.در قرآن مسایل افسانه ای وجود ندارد. قرآن در آیات متعددی ضمن بیان داستانها، روی این موضوع تأكید میكند كه این داستانها حقایقی است كه برای شما بیان میشود:

 إنّ هذا لهو القصص الحقّ (1) ؛ این داستان حقیقت است.

نحن نقص نبأهم علیك بالحقّ (2) ؛ داستان آنان را كه حقیقت دارد ، برای تو نقل كردیم.

نتلو علیك من نبأ موسي وفرعون بالحقّ؛(3) داستان موسي و فرعون كه حقیقت دارد ، برای تو بیان كردیم.

 قرآن پژوهان نیز یكی از ویژگیهای داستانهای قرآن را حق و راستین بودن آن ها دانستهاند، در حالی كه تمامی قصههای دیگر عالم، آمیخته با خیال و دروغ و افسانه است، چون اگر چنین نباشد، زیبایی خود را از دست میدهند، ولی زیبایی قصههای قرآن به جهت حقانیت و اعجاز آن هاست.(4)، مهم تر از همه اینكه قـرآن تـصـريـح دارد الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن ، از آن خدا است و با دست وحي انجام گـرفـتـه است .عـلاوه بر آن در قرآن از كتاب الهی به عنوان كلام اللّه  ياد شده :

و ان احد من المشركين استجارك فاجره حـتي يسمع كلام اللّه .

 يريدون ان يبدلوا كلام اللّه .

 در حديثی نیز آمده : هو كلام اللّه. (5)

 همین طور احادیث و مسایل تاریخی واقعیت و اصالت دارند ، به عبارت دیگر خیلی از مسایل تاریخی از طریق تواتر به ما رسیده و از مسلمات هستند و این مطالب در منابع معتبر آمده اند ، البته برخی از موضوعات تاریخی تحریف شده و برخی نیز واقعیت ندارند ، اما بدان معنا نیست كه همه مسایل تاریخی واقعیت و اصالت ندارند . اگر این طور بود ، تدوین ده ها كتاب در باره تاریخ انبیا، اقوام وملل ، و امامان معنا نداشت.

 احادیث نیز واقعیت دارند ، بدین معنا كه آنچه را معصومان گفته اند ،مطابق با واقع هستند، از این رو است كه یكی از منابع مهم احكام ،روایات می باشند.اگر  احادیث واقعیت نداشتند ، استباط احكام از روایات معنا نداشت . فقها نمی توانستند از آن ها احكام را استنباط نمایند. از همه مهم تر این كه خود معصومان سفارش نمودند كه كلام و گفتار ما برای شما حجت است و آن ها را الگوی زندگی خود قرار دهید. این امر مبتنی بر واقع بودن روایات می باشد . همچنین برای روایات تقسم بندی هایی وجود دارد - از جمله روایات صحیح و مجعول ، روایت قوی و ضعیف  (6) . تقسیم بندی نشان از واقعی بودن بعضی روایات دارد. به خاطر تقسیم بندی روایات است كه در علم رجال معیارهایی برای تشخییص روایت ضعیف از غیر ضعیف و نادرست از درست وجود دارد. اگر روایات واقعیت نداشت ،وجود معیارها بی معنا بود،  وجود اختلاف در روایات معنایش این نیست كه احادیث واقعیت و اصالت ندارد. علل اختلاف روایات را باید در عوامل دیگر جستجو نمود . البته یكی از علل اختلاف وجود روایات مجعول است ، اما بدان معنا نیست كه همه آیات و روایات واقعیت ندارند . برای آگاهی بیش تر به كتاب علم حدیث از زین العابدین قربانی مراجعه نمائید .

پینوشتها:

1. آل عمران (3) آیه 62.

2. كهف (18) آیه 13.

3. قصص (28) آیه 3.

4. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، خرمشاهی، ج 2، ص 1767.

5.محمد هادی معرفت ، علوم قر آنی ، ص47 ، قم ،موسسه فر هنگی  التمهید،1384، چاپ ششم

6. زین العابدین قربانی، علم الحدیث ، ص 109،قم،انتشارات انصاریان،1424ه ؛

كاظم مدیر شانه چی، علم الحدیث ، ص 179به بعد ، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ شانزدهم

مرسل چه حدیثی است ؟
در اصطلاح، به حدیثی گفته می شود كه راوی آن از معصوم (ع) روایتی را نقل می كند؛ در حالی كه محضر معصوم را درك نكرده.

 با عرض سلام . سوال در مورد حدیث مرسل است .مرسل چه حدیثی است خواهشمندم با ذكر نام كتاب مرا راهنمایی نمایید

كلمه مُرْسل از حیث لغوی، از «إرسال الدابه» به معنای رها نمودن و برداشتن قید و بند از چهارپا آمده است و در اصطلاح، به حدیثی گفته می شود كه راوی آن از معصوم (ع) روایتی را نقل می كند؛ در حالی كه محضر معصوم را درك نكرده، اعم از این كه واسطه هایی كه در سلسله سند ذكر نكرده، یك نفر باشد یا بیش تر و در سلسله سند واسطه را اصلا ذكر نكرده باشد یا این كه با عبارات مبهمی همچون «عن رجل» یا «عن بعض اصحابنا» بیان كرده باشد.

این معنای عام مرسل بود كه این معنا شامل مرفوع و موقوف و معلق و مقطوع و معضل در تقسیمات حدیثی می باشد.

اما معنای خاص مرسل این است كه یكی از تابعین (كساني كه پیغمبر را درك نكرده اند، ولي صحابه را درك كرده‏اند) روایتی را از رسول خدا (ص) نقل كند؛ بدون این كه واسطه را ذكر كند؛ مثلا سعید بن مسیب كه از تابعان است، بگوید كه پیامبر خدا این چنین گفته است. (1)

البته معنای متداول این اصطلاح مرسل، همین معنای خاص است. (2)

كتاب آشنایی با علوم حدیث، نوشته علی نصیری را جهت استفاده شما معرفی می كنیم.

پی نوشت ها:

1. جدیدی نژاد، محمد رضا، معجم مصطلحات الرجال والدرایه، انتشارات دارالحدیث، ص 1552.

2. نصیری، علی، آشنایی با علوم حدیث، ناشر انتشارات مركز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ چهارم، سال 1383ش، ص 188

دحو الارض یعنی چه؟
منابع ديني ما مي‏گوید نخستین نقطه‏اي كه از زیر آب سر برآورد، «كعبه» و شهر مكه بود، سپس خشكی هاي زمین از كنار آن گسترش یافت كه دحو الارض نامیده شد.

در تعریف دحو الارض اینچنین گفته شده كه زمین از زیر كعبه گسترده میشود.این یعنی چه لطفا كاملتر توضیح بفرمایید چون گنگ است؟

روایات اسلامي تصریح مي‏كند كه همه زمین، نخست پوشیده از آب بود . در پی فرورفتن آب در زمین و خشك شدن بخشی از آب ها، خشكی ها تدریجا سر از آب بیرون آوردند . منابع ديني ما مي‏گوید نخستین نقطه‏اي كه از زیر آب سر برآورد، «كعبه» و شهر مكه بود، سپس خشكی هاي زمین از كنار آن گسترش یافت كه از آن به عنوان دحو الارض (گسترش زمین) یاد شده است.(1) زیرا ماده "دحو" به معنای بسط و گسترش است (2) البته به زمین زیر آب هم زمین اطلاق نمی شود و در استعمال عرفی زمین به خشكی گفته می شود .

بر این اساس گسترش زمین به معنای فرو رفتن آب در درون زمین و اشكار شدن بیشتر خشكی ها می باشد ، امری كه در شكل گیری بسیاری از جزیره های آتشفشانی و ... هم رخ می دهد و به مرور زمان یك خشكی گسترش پیدا می كند .

علم امروز نیز این معني را پذیرفته است. بر اساس تئوري «بيگ بنگ» در كيفيت شكل گيري كائنات اين امر پذيرفته شده كه بعد از جدا شدن زمين از خورشيد و قرار گرفتن اين جرم داغ در مدار دور خورشيد و در مسير سرد شدن زمين ، گازهاي گوناگوني از آن متصاعد شدند .

نتيجه تراكم  گازها در اتمسفر زمين ، باران هاي سيل آسايي بود كه باريدن گرفت . سطح زمين را به طور كامل پوشاند . در گام بعدي كه شايد قرن ها طول كشيد ، پس از اتمام اين بارش ها بخشي از آب ها به زمين فرو رفت .بخشي ديگر تبخير شد تا در نهايت خشكي و سطح قاره ها از زير آب خارج شده و منطقه خاكي بر سطح زمين نمايان شد . (3) 

 

پي نوشت ها :

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي،  دار الكتب الإسلامية ،تهران، 1365 ه ق ، ج 4 ،ص 189 .

 2. طریحی، مجمع البحرین، مكتبه المرتضویه، تهران، 1375 ش، ج 1 ص 134

 3. رك : ژان گيتون و برادران بوگدانف ، خدا و علم (خدا و دانش) ، ترجمه  آگاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي،تهران، 1374

اگر احكام از قرآن و سنت استخراج مي شود پس چرا احكام مجتهدين متفاوت است
امامان(ع)در دوران خفقان بودند و گاهي مجبور بودند كه به جهت رعايت تقيه علم خود را كتمان كنند، از طرف ديگر نهضت شوم جعل حديث با گستردگی و حمايت حاكمان ...

 اگر احكام از قرآن و سنت استخراج مي شود؟ پس چرا احكام مجتهدين متفاوت است؟

احكام از قرآن و سنت استخراج مي شود، ولي به جهت اين كه امامان(ع)در دوران خفقان بودند و آزادي نداشتند كه علم خود را آزادانه انتشار دهند و گاهي مجبور بودند كه به جهت رعايت تقيه علم خود را كتمان كنند و مطابق رأي مخالفان سخن بگويند. از طرف ديگر نهضت شوم جعل حديث با گستردگي و حمايت حاكمان احاديث فراواني به نام امامان(ع) ساختند و توسط افراد فريب خورده نشر دادند و در كتب روايات شيعه وارد ساختند.

راويان حديث شيعه هم مورد قهر حاكمان بودند و امامان براي محفوظ ماندن آنان گاهي مجبور مي شدند از آنان بد بگويند تا آنان از خشم دشمن در امان باشند همان گونه كه حضرت خضر كشتي سالم يتيمان را معيوب كرد تا از دست دزدان در امان باشد.

بنا بر اين روايات موجود و راويان به اين جهات و جهات ديگر بسيار مختلف شدند و فقيهان با توجه به مجموع روايات وآيات به طور طبيعي اختلاف نظر پيدا مي كنند واين حدّ از اختلاف طبيعي است و منعي ندارد.

علاوه بر اين، مبنا هاي اصولي و فقهي فقها كه از روايات برداشت مي شود مختلف است و طبيعي است كه با اختلاف مبناها ،برداشتشان از روايات و فتواها هم تفاوت داشته باشد.

اين سخن از كيست؟ زنان را از رفتن به مسجد باز نداريد
سخن مذكور از رسول خدا (ص) نقل شده است.

اين سخن از كيست؟ زنان را از رفتن به مسجد باز نداريد و بايد هنگام بيرون رفتن بوي خوش بكار نبرند؟

سخن مذكور از رسول خدا (ص) نقل شده است.

در برخي كتب روايي اهل سنت نقل شده كه:« إِذَا اسْتَأْذَنَتْ أَحَدَكُمُ امْرَأَتُهُ إِلَي الْمَسْجِدِ فَلَا يَمْنَعْهَا»(1)

 « هرگاه همسر يكي از شما براي رفتن به مسجد اذن خواست مانع نشويد.»

در حديث ديگري مي خوانيم:« إذا شَهِدَت إحداكُنَّ المسجد فلا تَمَسَّ طِيبا »(2)

«هرگاه يكي از زنان در مسجد حاضر شد، بوي خوش به كار نَبَرد.»

پي نوشت ها:

1. نيشابوري قشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار إحياء التراث العربي، بي تا، ج1، ص 326.

2. همان، ص 328

کتاب نهج الفصاحه تا چه مورد اعتماد و استناد است
نهج الفصاحه جمع آوري شده از خطبه‌ها و جملات كوتاه پيامبر (ص) يك‌بار در قرن چهاردهم و يك‌بار در دوران معاصر تاليف شده است،

اعتبار نهج الفصاحه

شرح :         با سلام. کتاب نهج الفصاحه تا چه مورد اعتماد و استناد است و توسط چه کسی و چگونه و در چه قرنی جمع آوری شده است؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

نهج الفصاحه  جمع آوري شده از خطبهها و جملات كوتاه پيامبر (ص) يكبار در قرن چهاردهم و يكبار در دوران معاصر تاليف شده است، مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني با اشارهاي كوتاه به اوّلي ميفرمايد: مؤلف آن امين الواعظين اسدالله بن ابي القاسم شوشتري انصاري است.(1)دوّمي هم تأليف و ترجمه آقاي ابوالقاسم پاينده است. مشتمل بر كلمات قصار و تعداد كمي از خطبههاست(2) در خصوص اعتبار این کتاب باید گفت :

1ـ مؤلف: جناب مرحوم آقاى ابوالقاسم پاینده ـ یكى از نویسندگان و مترجمین توانا و پرتلاش در دهههاى اخیر ایران بودهاند. آثار ایشان در تألیف و ترجمه كتاب هاى مذهبى ـ از جمله قرآن ـ مورد استفاده عموم بوده و هست. یكى از كتاب هاى ایشان كتاب نهجالفصاحه است كه در آن تلاش كرده روایات پیامبر اكرم(ص) را ـ كه از قضا كم تر متن ترجمه شده آن در اختیار عموم مردم بوده ـ جمع آورى و ترجمه نماید؛ در این تلاش موفق بوده و حجم بزرگى از احادیث را استخراج،و به خوبى از عهده ترجمه آن برآمده است. با این وجود باید اذعان داشت كه ایشان ـ همچنان كه خود ایشان هم هیچ گاه چنین ادعایى نداشتهاند ـ حدیث شناس، و به عبارت دیگر نقاد حدیث، نبوده است.

 مؤلف در مقدمه كتاب تصریح می كند كه هدف او حفظ احادیث از مهجوریت و بی توجهی است، نه ارزیابی آن. منابع حدیثی او هم اعم از تراث اصیل و معتبر و غیر آن، از كتاب های شیعه و سنی است. اگر بخواهیم نظیری برای كار این مؤلف ـ البته به شكلی گسترده تر و عمیق تر ـ بیان كنیم، می توانیم بحارالانوار مرحوم مجلسی را مثال بزنیم. او نیز هدفش را از تألیف كتاب خود حفظ تراث حدیثی شیعه ـ و نه ارزیابی و گزینش آن ـ بیان كرده است.

2ـ این اثر از مزیت نسبى قدمت و امكان دستیابى به منابع دست اول محروم است.

3ـ كتاب، سند احادیث را نیاورده است.  امكان ارزیابى احادیث از این ناحیه ـ جز با مراجعه به منابع اصلى آن ـ امكان پذیر نیست.

4ـ بسیاری از احادیث كتاب را نمی توان در منابع دست اول و معتبر حدیثی، به گونه ای یافت كه عنایت ویژه قدمای از علمای حدیث شناس شیعه به آن احراز شود.

5) نگارنده بسیاری از روایات كتاب را ـ كه غیر قابل قبول تلقی می شوند ـ ملاحظه كرده و آن را مطابق آیات و روایاتی كه صدور قطعی دارند، و همچنین قواعد مسلم دینی نمی بیند.(3)

 کتاب از نظر میزان اعتبار در ردیف کتاب های معتبر قرار نمی گیرد.

پی نوشت ها:

1. مجلسي،  بحارالانوار، ج 17، ص 158.

2. <http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level>

3. http://www.askdin.com/showthread.php?t=308

چرا بعد از خلفا امامان ما اقدام به جمع آوري يك كتاب حديث نكردند
اين پرسش شما مبتني بر پيش فرض هاي نادرستي است كه موجب پديد آمدن اين سؤالات در ذهن شما شده است ...

سلام عليكم

چرا بعد از خلفا كه روايت حديث جرم نبود. امامان ما اقدام به جمع آوري يك كتاب حديث نكردند. (بجز امام علي (ع) كه گفته شده كتاب حديث او نزد امام پنجم هم به چشم ديده شده است)

بطور مثال كتاب بخاري كه از كتب حديثي است از كتاب اصول كافي ما جلوتر نوشته شده است و ظاهرا هرچه نقل قول با واسطه كمتر باشد امنيت بيشتري دارد. (البته ظاهرا نه باطنا)

البته در جايي هم گفته شده كه زيد بن علي بن الحسين هم يك كتاب نوشته اند آيا اين كتاب وجود خارجي اكنون دارد؟ و چرا بطور مثال به جاي اينكه امام صادق(ع) در تعليم علم بسيار تلاش كردند و احاديث زيادي هم از ايشان نقل شده، چرا خود حضرت اقدام به نوشتن و مستند نمودن كتابي اقدام نكردن كه از كتاب بخاري هم جلوتر باشد. و اگر اقدام به نوشتن نموده اند كتب امامان ما چه شده اند؟

اين پرسش شما مبتني بر پيش فرض هاي نادرستي است كه موجب پديد آمدن اين سؤالات در ذهن شما شده است و براي تصحيح اين پيش فرض ها بايد بگوييم كه تاريخ حديث شيعه  از سه جهت با تاريخ حديث اهل سنت متفاوت است كه عبارتند از:

1. در تاريخ حديث شيعه عصري با عنوان دوره ممانعت با تدوين حديث  يافت نمي شود و اين دوره از سوي اهل بيت (عليهم السلام) و نيز محدثان شيعه محكوم بوده و محققان شيعه آن را دست آويزي براي اهداف سياسي خلفا و مخالفت با اهل بيت (عليهم السلام) ارزيابي كرده اند.

به عبارت روشن تر، تاريخ حديث شيعه تا عصر رسالت و امامت از اتصال كاملي برخوردار بوده و هيچ حلقه اي از آن نيفتاده است. به همين دليل نخستين دوره تاريخي حديث شيعه را نخستين نگاشته هاي حديثي تشكيل مي دهد.

2. گردآورندگان جوامع حديثي اوليه اهل سنت مانند صحيح بخاري روايات را براساس سنت شفاهي فراهم آوردند. در حقيقت بخاري و مسلم از روي شنيده هاي روايي كه از طريق اساتيد به آنان منتقل شد به تدوين صحيحين پرداختند، اما گردآورندگان جوامع اوليه حديثي شيعه با سنت مكتوب روبرو بوده اند كه ما آن را با عنوان اصول اربعمأه (اصول چهار صدگانه ) مي شناسيم و از آن با عنوان شكل گيري ميراث روايي شيعه در قالب اصول اربعمأه ياد مي كنيم. اين دوره از اختصاصات تاريخ حديث شيعه است.

3. با توجه به اتصال حلقات تاريخي حديث شيعه و نيز تكيه داشتن آن بر سنت مكتوب و تا حدودي نظارت اهل بيت(عليهم السلام) بر مكتوبات حديثي، پديده وضع و جعل در مقايسه با حديث اهل سنت، به صورت محدودي در حديث شيعه راه يافته است. اين امر پيراستن منابع روايي شيعه از احاديث جعلي را از نگاه محدثان شيعي در مقايسه با آنچه از نگاه محدثان اهل سنت مشهود است، با ضرورت كمتري مواجه ساخته است.

بنابراين در تاريخ حديث شيعه و قبل از تدوين كتب اربعه شيعه ما با ميراثي تحت عنوان اصول اربعمأه مواجه هستيم.

اصول اربعمأة، يا اصول چهار صدگانه به مجموعه اي از مكتوبات حديثي گفته مي شود كه در دوران ائمه (ع) بويژه در عصر امام باقر و صادق(عليهما السلام ) توسط ياران ائمه(عليهم السلام) فراهم گرديد و در گردآوري جوامع روايي شيعه مورد بهره برداري قرار گرفت. و با توجه به تكيه داشتن جوامع اوليه، به اين اصول، مي بايست آنها را دست مايه هاي اوليه در تدوين جوامع حديثي دانست.

طبق نظر برخي از علماي شيعه  اين اصول مجموعه اي روايي است كه چهار صد تن از ياران امام صادق (ع) از گفتار آن حضرت، يا از پاسخ هاي امام (ع) به پرسش ها فراهم آورده اند.(1)

البته برخي ديگر از صاحب نظران بر اين باورند كه اصول اربعمأه از زمان حضرت امير (ع) تا زمان امام حسن عسكري (ع) فراهم آمده و حاوي گفتار تمام ائمه (عليهم السلام) است. هر چند بيشترين سهم روايات اصول اربعمأه از آن صادقين(عليهم السلام) است.(2)

بر اساس گزارش هاي تاريخي اين اصول تا دوران صاحبان جوامع اوليه شيعه؛ يعني محمدون ثلاث ( مرحوم كليني، شيخ صدوق، شيخ طوسي) وجود داشته و مورد استفاده آنان قرار گرفته است و آتش سوزي كتابخانه شيخ طوسي در سال 448 هجري به دست متعصبان اهل سنت باعث سوخته شدن شماري از اين اصول شده است.(3)

از سوي ديگر پس از تدوين جوامع اوليه حديثي از رغبت علماء به اصول اربعمأة كاسته شد؛ زيرا از سويي اين روايات در كتب اربعه گردآوري شده بود و از جهت ديگر مراجعه مستقيم به اصول اربعمأة بخاطر فقدان تنظيم و تبويب دشوار بود.

بنابراين گرچه ائمه معصومين (عليهم السلام) به سبب محدوديتي كه از جهات مختلف داشتند كتب روايي تأليف نكرده اند. اما شاگردان و اصحاب ايشان روايات معصومين (عليهم السلام) را نوشته اند و در برخي موارد مورد ارزيابي امامان معصوم (عليهم السلام) قرار داده اند.

محدوديت هاي ائمه معصومين از جهات مختلفي قابل بررسي است. به عنوان نمونه خلفاي بني اميه و بني عباس مانع اساسي براي اين امر بوده اند و دستگاه حاكم اموي و عباسي در طول دوران امامت امامان معصوم(ع)، شديداً آنان را تحت بازجويي و نظارت داشت. اين امر در دوران امامان(ع) شدت و ضعف داشت، اما همه آنان در جو تقيه زندگي مي كردند. همچنين جو غالب در زمان ائمه كه غالبا سني مذهب بوده اند مانع ترويج معارف شيعي به صورت علني بود و ائمه عليهم السلام ناچار به انتقال معارف به اصحاب خاص مي شدند .

علاوه بر اينكه وظايفي كه بر دوش امام هر عصر مي باشد آن قدر گسترده و فراگير است كه نوشتن كتاب، در مقابل آن بسيار كوچك است. امام مؤلف و نويسنده نيست تا در كنج منزل بنشيند و كتاب تأليف كند. بلكه بايد در عرصه هاي مختلف اجتماعي فعاليت داشته باشد و همين فعاليت ها بود كه باعث تحت نظر بودن و احيانا زنداني و تبعيد و حصر ائمه معصومين (عليهم السلام) مي شد و زمينه اشتغال به تاليف را از ائمه (عليهم السلام) سلب كرده بود.

پي نوشت ها:

1. نصيري، علي، آشنايي با علوم حديث، قم، مركز مديريت حوزه علميه قم، 1383ش، ص 66.

2. همان، ص 67.

3. همان، ص 68

صفحه‌ها