آداب و مستحبات

چه اوصافی برای امام حسین (علیه السلام) در زیارات و روایات آمده است؟

زیارت های امام حسین(ع) (که از امامان و پیشوایان معصوم(ع) رسیده) از غنی‌ترین اسناد و مدارک برای شناخت حضرت و پی بردن به صفات و ویژگیهای ایشان است. اوصاف و القابی ذکر شده که پاره‌ای از صفات مشترک امامان است، مثل حجةالله، نورالله، وجه‌الله اما برخی اوصاف ویژة حضرت است مانند ثارالله، قتیل‌العبرات، اسیرالکربات، قتییل‌الظمآء، وتر‌الموتور و... که در هر یک اسراری نهتفه است و به معانی بلندی اشاره دارد، که به معنای برخی اشاره می‌کنیم:

1ـ ثارالله:
«ثار» از ریشه «ثَأر» و «ثُؤرة» به معناى انتقام و خونخواهى و نیز به معناى خون است.(1)
براى «ثارالله» بودن امام حسین معانى مختلفى ذکر شده که هر یک تفسیر خود را مى‏ طلبد.
أ) گروهی ثارالله را به معنای کسی که انتقام خونش را خداوند می‌گیرد می‌دانند.(2) خداوند، ولىّ دم حضرت است و خود او خونبهای آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مى ‏کند؛ چرا که ریختن خون سیدالشهدا در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهى و طرف شدن با خداوند بود. از آن جهت که اهل بیت(ع) «آل‌الله» هستند، شهادت امامان، ریخته شدن خونِ خداوند است.(3)
اگر چه این واژه در قرآن نیامده است، اما مى‏توان آن را با آیات این گونه توجیه نمود. خداوند مى‏فرماید: «مَنْ قُتِل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه ‏سلطاناً؛(4) آن کس که مظلوم کشته شد، براى ولیّ‌‏اش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم».
هر کسى (صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، اولیاى دم او، حق خون‏خواهى دارند. از آن رو که اهل بیت به ویژه امام حسین(ع) مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شده ‏اند، در واقع «ولیّ دم» و خونخواه آنان، خداوند است.
بنابراین «ثارالله» به این معنا است که خون بهاى امام حسین(ع) از آنِ خدا است و اوست که خونبهاى امام را خواهد گرفت. این واژه حاکى از شدت همبستگى و پیوند سیدالشهدا(ع) با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونى از قبیله خدا مى‏ ماند که جز با انتقام‏گیرى و خونخواهى خدا، تقاص نخواهد شد.(5)
ب) بعضی لفظ اهل را در تقدیر گرفته‌اند و گفته‌اند ثارالله یعنی اهل ثارالله؛ اهل خون‌خواهی الهی که خداوند انتقام خونش را می‌گیرد.(6)
پ) برخی گفته‌‌اند: ثارالله یعنی کسی که در دوران رجعت می‌آید و انتقام خونش را می‌گیرد.(7)
پ) گروهی ثارالله را به معنای خون خدا دانسته‌اند.(8)
اگر «ثار» به معناى خون باشد، مراد از «ثارالله» معناى حقیقى نیست؛ بلکه یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است. چون مسلّم است که خدا موجودى مادى نیست تا داراى جسم و خون باشد؛ پس این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعنى همان گونه که خون در بدن آدمى نقش حیاتى دارد، وجود مقدس امام حسین(ع) نسبت به دین خدا چنین نقشى دارد و احیاى اسلام با نهضت عاشورا بوده است.
شاید بتوان در این باره با نگاه عرفانى مستند به روایات به نتیجه ‏اى نورانى دست یافت. از امام على(ع) به «اسدالله الغالب» و «یدالله» تعبیر شده، و در حدیث «قرب نوافل» از پیامبر(ص) روایت شده است که خداوند فرمود:
«ما تحبّب إلیّ عبدى بشى‏ءٍ احبّ إلیّ ممّا افْترضتُه علیه وإنّه لَیَتَحَبَّبَ إلیّ بالنافلة حتّى اُحِبُّه فإذا اَحْبَبْتُه کنتُ سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها و رِجْله التى یمشى بها إذا دعانى اجبْتُه وإذا سألتنى اعطیته؛(9) بنده من به چیزى دوست داشتنى‌تر از واجبات، نزد من مقرّب و نزدیک نمی‌‌گردد او با نوافل به من اظهار دوستى مى ‏کند. آن گاه که او را دوست بدارم، گوش او مى‏شوم که با آن می ‏شنود و دیدة او مى ‏شوم که با آن مى‏ بیند و زبان او مى ‏شوم که با آن سخن مى ‏گوید و دست او مى‏ شوم که با آن ضربه مى ‏زند و پاى او مى‏ شوم که با آن راه مى ‏رود. اگر به درگاه من دعا کند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست کند، به او عطا مى کنم».
از این روایت به خوبى آشکار مى‏ شود که اولیاى خداوند، «خلیفة» او روى زمین و مظهر افعال الهى‏ اند. خداوند جسم نیست، اما آن چه را که اراده مى ‏کند انجام بدهد، از طریق دست اولیاى خود به ظهور مى‏ رساند و کمکى را که مى‏ خواهد به سوى بنده‏ اى بفرستد، توسط اولیاى خود مى‏ رساند، یا خونى را که قرار است براى احیاى دین ریخته شود، از طریق شهادت اولیاى خودش ظاهر مى‏ سازد. از این رو همان طور که دست امام على(ع) دست قدرت خدا و «یدالله» است؛ خون امام حسین(ع) نیز خون خدا و «ثارالله» است.
از این رو در زیارت عاشورا مى‏ خوانیم: «السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره والوتر الموتور؛ سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او! سلام بر تو اى یگانه دوران!» نیز در زیارتی دیگر می خوانیم : «و انک ثار الله فى الأرض و الدم الذى‏ لا یدرک ثاره أحد من أهل الأرض و لا یدرکه الا الله وحده».(10)
همان گونه که نقش خون در بدن آدمى حیاتى است و بود و نبودش، مرگ و زندگى را رقم مى‏ زند، وجود مقدّس امام على و امام حسین(ع) نزد خدا و در دین او چنین نقشى دارند. اگر آن حضرت نبود، اسلام نبود و اگر حسین(ع) نبود، اسلام و تشیّع نبود.
آرى! تا یاد و نام سیّدالشّهدا(ع) زنده و بر سر زبان‏ ها است، تا عشق حسین(ع) در دل‏ها مى‏ تپد، تا آتش محبت و ولایت او در قلوب انسان‏ها شعله‌ور است، تا فریاد «یا حسین» بر بلنداى آسمان‏ها و زمین طنین انداز است، نام و یاد خدا زنده و پایدار است؛ چون او همه هستى خود را در راه خدا انفاق و ایثار کرد، نیز سیماى ننگین ریاکاران و تحریف‏گران زمان را آشکار نمود و نقاب از چهره زشت آنان برداشت و اسلام ناب نبوى و علوى را بر مردم نمایاند. خون او شرافت «ثارالله» را گرفت.
صاحب کتاب مکیال گوید: اما رسیدن به فوز به وسیله خونخواهی مولای شهید(ع) وظیفه هر مؤمن است، چون پدر حقیقی مؤمنان است، چنان که آیة «ووَصَّینا الإنسان بوالدیه إحساناً» به امام حسن و امام حسین(ع) تفسیر شده است، از این رو صحیح است که هر مؤمنی، خود را از اولیای دم او بداند و خداوند خودش ولیّ دم حقیقی آن حضرت است. مولای ما قائم آل محمد(ص) را بر خونخواهی امام حسین(ع) امر کرده چنان که در روایات متعدد آمده است.(11)
ثارالله، یعنی ای کسی که خونبهای تو متعلق به خدا است و او خونبهای تو را می‌گیرد، یعنی تو متعلق به یک خانواده نیستی که خونبهایش را پدر خانواده بگیرد، نیز متعلق به یک قبیله نیستی که خونبهای تو را رئیس قبیله بگیرد؛ تو متعلق به جهان انسانیت و بشریت می‌باشی؛ تو متعلق به عالم هستی و ذات پاک خدایی، بنابر این خونبهای تو را خدا باید بگیرد. تو فرزند علی بن ابی طالب هستی که شهید راه خدا بود و خونبهای او را نیز خدا باید بگیرد.(12)
2ـ قتیل العبرات (کشته اشک‌ها)
این تعبیر نیز معنای وسیعی دارد که اشاره است به روایاتی که از حضرت نقل شده، از جمله فرمود: «أنا قتیل العبرة لا یذکرنی مؤمنٌ إلاّ اسْتعبر؛(13) «لا یذکرنی مؤمن إلاّ بکى؛ من کشتة اشکم. هر مؤمنی مرا یاد کند، اشکش جاری شود (یا گریه می‌کند)».(14)
گریه علامت پیوند مکتبی با امام حسین است و منزلت معنوی گریه کننده را نشان می‌دهد. این جملات به این معنا نیست که امام (ع) شهید شد تا مردم بگریند و به ثواب برسند، بلکه بیانگر آثار و پیامد شهادت او است. علت قیام حضرت، نجات امت از جهالت و گمراهی بود، ولی سرشک عاشقان، برخاسته از عشق فطری هر مؤمن به اوست.
3ـ سید الشهداء:
از معروف‌ترین لقب‌های امام (که در روایات و زیارتنامه‌ها بیان شده و مستند به امامان می‌باشد) لقب سیدالشهدا است.
گرچه این لقب ابتدا از آنِ حضرت حمزه، عموی پیامبر بود که در جنگ احد به شهادت رسید، اما حماسه و فداکاری امام حسین(ع) چنان سترگ و والا بود که او را سرآمد همة شهدا ساخت و بر تمامی شهیدان تاریخ سروری داد.
امام صادق(ع) به «ام سعید احمسیّه» (که مرکبی کرایه کرده بود تا در مدینه سر قبور شهدا برود) فرمود: «آیا به تو خبر دهم که سرور شهیدان کیست؟ حسین بن علی(ع) است. او سید الشهداء است».(15)
پیامبر این مقام بزرگ را برای حضرت درخواست کرده بود. در آن زمان که از شهادت فرزندش خبر می‌داد، دعا کرد:
«اللهم فبارک له فی قتله واجْعله مِن سادات الشهداء؛ خدایا! قتلش را موجب برکت گردان و او را از بزرگان شهدا قرار ده».(16)
4ـ داعی الله (دعوت کننده به سوی خدا)
هر چند هم امامان(ع) دعوت کنندگان به خدا بوده‌اند(17)، اما در زیارات هیچ ‌یک از آنها «لبیک دعی الله» نیامده است، ولی در زیارت آن حضرت می‌خوانیم: «لبیک داعی الله؛ دعوت تو را به سوی خدا اجبت می‌کنم».(18) امام حسین(ع) پیام ویژ‌ه‌ای داشت و این دعوت را با خون خود به مردم رساند، پس هر کس این دعوت را شنید، باید لبیک گوید و اهداف حضرت را استمرار بخشد. در این زیارت به هفت بار لبیک گفتن توصیه شده است. مرحوم شیخ جعفر شوشتری بیان لطیفی در باب حکمت تکرار دارد: یک وجه آن ملاحظه حالات مجیب است و وجه دیگر این که هفت بار لبیک گفتن برابر استنصارهای هفت‌گانه آن حضرت است.(19)
5ـ «أقمت الصلاة وآتیت الزکاة؛ برپا دارندة نماز و زکات»:
در زیارت‌نامه امام حسین(ع) در موارد مختلف می‌خوانیم: «أشهد أنّک قد أقمت الصلاةَ وآتیتَ الزکاةَ؛ شهادت می‌دهم که نماز را برپا داشتی و زکات دادی».
البته منظور خواندن نماز و پرداخت زکات نیست، چون در این صورت بیش از یک گواهی معمولی نخواهد بود و شأن و ویژگی خاص برای امام(ع) شمرده نمی‌شود، در حالی که بیان فوق در اکثر زیارات آمده که گویای اهمیت این موضوع است. اگر به معنای ترویج و برپا داشتن نماز بدانیم، هر چند مطلب صحیحی است، ولی در مورد زکات، پرداخت آن معنا ندارد، پس به نظر می‌رسد مقصود آن باشد که گواهی می‌دهم نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر واقعی را تو انجام دادی، یعنی خواندن نماز و پرداخت زکات با همه شرایط و ویژگی‌ها، جز از معصوم ساخته نیست.
6ـ «کنت نوراً فی الأصلاب الشامخة؛ درخشندگی ویژه»:
یکی از ویژگی‌های خاص امام حسین(ع)، درخشش نور حضرت است. امام صادق (ع) در زیارت حضرت می‌فرماید: «کنتَ نوراً فی الأصلاب الشامخة ونوراً فی ظلمات الأرض و نوراً فی الهواء و نوراً فی السموات العُلى، کنتَ فیها نوراً ساطعاً لا یطفى؛ نوری در صلبهای بلند مرتبه هستی و نوری در تاریکیهای زمین و نوری در فضا و نوری در آسمانهای بلند و نوری که هرگز خاموش نخوهد شد».(20)
درخشش نور حضرت به گونه‌ای بود که در هنگام بارداری فاطمه(ع) پیامبر می‌فرمود: «فإنّی أرى فی مقدّم وجهک ضوءاً و نوراً و ذلک انّک ستلدین حجة لهذا الخلق؛ دخترم! در پیشانی تو درخشندگی ویژه‌ای می‌بینم، که بیانگر آن است به زودی حجت خدا بر مردم را به دنیا خواهی آورد».(21)
مرحوم شوشتری می‌گوید: از ویژگیهای نور آن جناب این بود که نه تنها بر شب‌های تار غالب بود، بلکه بر نور خورشید غلبه داشت.(22)
کسی که در روز عاشورا امام(ع) را دیده بود گفت: به خدا قسم! نور صورتش مرا از توجه به کشته شدنش بازداشت.(23)
باز به گفتة مرحوم شوشتری، هیچ مانعی نتوانست از نور افشانی ایشان جلوگیری کند(24) که همان راوی می‌گوید: تا کنون هیچ کشتة به خاک و خون غلتیده‌ای را به نورانیت چهرة او ندیده‌ام.(25)
7ـ خامس اصحاب الکساء:
یکی از ویژگی‌های برجستة امام که در زیارت حضرت در روز عرفه آمده، پنجمین نفر از اصحاب کسا است. در این زیارت می‌خوانیم: «و خامس اصحاب الکساء ـ‌غَذَتْکَ ید الرحمة ورُضِعْتَ من ثَدْی الایمان وَرُبِّیتَ فی حِجْر الاسلام؛ پنجمین نفر از اصحاب کسا هستی که از دست رحمت غذا خوردی و از پستان ایمان شیر نوشیدی و در دامن اسلام پرورش یافتی».(26) از امام صادق(ع) پرسیدند: چرا عاشورا روز مصیبت و غم گردید و ایام دیگر حتى روز رحلت نبی‌اکرم(ص) و دیگر اصحاب کسا این ویژگی را ندارد، فرمود: «بی‌مانندی عاشورا از آن روست که امام حسین(ع) یادگار همة اصحاب کسا بود و بعد از شهادت او کسی از آنان باقی نماند».(27)
خود حضرت نیز به این موضوع در روز عاشورا اشاره می‌کند و می‌فرماید:
«الهی انک تعلم انهم یقتلون رجلاً لیس على وجه الارض ابن بنت نبی غیره؛ خدایا می‌دانی اینان کسی را می‌کشند که روی زمین، فرزندزادة پیامبری جز او نیست». حضرت زینب(ع) نیز در سخنان سوزناک خود می‌گوید: «الیوم ماتت امی فاطمه و ابی علی و اخی الحسن(ع) یا خلیفة الماضی و ثمال الباقی(28)؛ امروز مادرم فاطمه(س) و پدرم علی(ع) و برادرم حسن(ع) مردند. ای جانشین گذشته و پشت و پناه آیندگان» نیز فرمود: «الیوم مات جدّی رسول الله؛ امروز جد ما رسول خدا درگذشت».(29) عقیله بنی هاشم روز عاشورا را روز رحلت همة اصحاب کسا می‌داند، چرا که امام حسین(ع) یادگار آنان بود.(30)
8ـ اسیر الکربات
«السلام على اسیر الکربات»(31). کرب یعنی اندوه شدید و این تعبیر اشاره به اندوه و حزن فراوانی است که در کربلا به امام و یاران حق‌طلب او بر اثر ستم‌های دشمنان رسید.
پس از ملاقات با «حر» و گفتگو میان امام و وی و سخنانی که میان آنان رد و بدل شد، زهیر گفت: ما را تا کربلا ببر، اشک در چشمان امام جاری شد و گفت: «اللهم إنّی أعوذ بک من الکرب و البلاء».(32) که اشاره بود به سختی و رنج‌هایی که در پیش داشتند. وهب بن عبدالله کلبی در روز عاشورا می‌گفت:
وأدفع الکَرْبَ أمام الکرب لیس جهادی فی الوغی باللعب(33)
حضرت فرمود: «قُتِلْتُ مکروباً و حقیقَ علیّ أنْ لا یأتینی مکروب قط إلاّ ردّه الله و اقلبه إلی أهله مسروراً؛(34) با رنج و درد کشته شدم. اگر به من رنجی رسید، شایسته بود خدا آن را برطرف کرده، به شادی تبدیل نماید».
امام رضا(ع) فرمود: «.... إنّ یوم الحسین(ع) أقرحَ جفونَنا، وأسبلَ دموعَنا، وأذلَّ عزیزَنا بأرض کرب و بلاء أورثتنا الکرب و البلاء إلى یوم الإنقضاء فعلى مثل الحسین فلیبک الباکون...(35)؛ روز کشته شدن حسین(ع) چشمان ما را آزرده کرد و اشک‌های ما را روان ساخت. عزیز ما در زمین کربلا خوار شد و اندوه و بلا نصیب ما گشت، تا روز معیّن، پس گریه کنندگان باید بر حسین گریه کنند.
9ـ ابو عبدالله
کنیه امام حسین(ع)، ابو عبدالله است، ولی این کنیه گویای صفتی از حضرت است، زیرا کنیه آن جناب از خردسالی ابو عبدالله بود(36)، در حالی که حضرت، آن زمان اولادی نداشت؛ از طرفی نام فرزندانش علی بود و جا داشت کنیه حضرت «ابوعلی» باشد، دو دلیل گفته شده است:
1ـ گاهی کنیه برگرفته از یکی از اوصاف برجستة فرد است، مثلاً عرب به کسی که بخشش بسیار دارد «ابوجواد» می‌گوید. بهترین صفت برجستة امام حسین(ع) بندگی و عبودیت بود. حضرت در مقام بندگی حق، بسیار عبادت می‌کرد و تمامی عبادات ظاهری و اعمال قلبی را انجام می‌داد. کسی غیر از معصوم توان چنین عبادتی را نداشت.
2ـ قیام حضرت موجب بقای دین و یگانه پرستی بود. اگر تا قیامت کسی روی زمین خدا را پرستش کند، به برکت وجود حسین(ع) و انقلاب اوست. اگر قیام او نبود، بندگی خدا برای همیشه از بین می‌رفت، پس او پدر تمام بندگان خداست، از این رو کنیة ابو عبدالله برای او برگزیده شد. مراد از عبدالله همة بندگان خدا هستند.(37)
10ـ‌ الوتر الموتور:
یکی از اوصافی که برای امام حسین(ع) در بعضی از زیارتنامه‌ها ذکر شده «الوتر الموتور» است.
«وتر» به معنای فرد و طاق است؛ به معنای کنیه و خون هم ذکر شده، ولی بیش‌تر به معنای اوّل می‌آید(38). نماز وتر را وتر می‌گویند، چون فرد و طاق است و نماز یک رکعتی غیر از آن نداریم.
اگر به معنای خون باشد، باز به معنای فرد بر می‌گردد، زیرا اگر کسی در بین گروهی کشته شود، او را «فرد وتر» می‌گویند، یعنی بین ده یا صد نفر، یکی کشته شده و به ناحق خونش ریخته شده است.
«موتور» به چند معنا است:
1ـ طاق و فرد شده.
2ـ کسی از وابستگان او کشته شده باشد.
3ـ کسی که کشته شود و انتقام خون او گرفته نشود.(39)
بنابر این «وتر موتور» را می‌توان به سه صورت معنا کرد:
1ـ وتر به معنای یگانه و فرد باشد و «موتور» تأکید آن باشد، مثل «حجر محجور».
2ـ وتر به معنای فرد و «موتور» به معنای کسی که افرادی از او کشته شده باشد، یعنی ای حسین یگانه‌ای که یاران تو کشته شده‌اند.
3ـ وتر به معنای خون ریخته باشد، یعنی ای کشته‌ای که اصحاب تو را کشته‌اند.
شاید در بین این سه احتمال، معنای دوم مناسب‌تر باشد، زیرا حضرت در مقام شهادت، مانندی ندارد. از آغاز دنیا تا کنون مثل او، کسی مظلومانه چنین به قتل نرسیده و این همه مصیبت ندیده است.
همچنین همة افراد او در کر بلا کشته شدند، حتى طفل شیرخوارة او، پس همه اصحاب و یارانش در کر بلا روز عاشورا کشته شدند،‌از این رو حضرت «موتور» است.(40)
ممکن است گفته شود «الوتر الموتور» به معنای فرد و تنهای بی‌همتا و به زبان فارسی خودمانی «دُردانه» است و به ویژگی خاص سیدالشهدا(ع) اشاره دارد.(41)
------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1. طریحى، مجمع البحرین، ج 1، ص 237؛ مفردات راغب، ص 81.
2. علی سعادت‌پرور، فروغ شهادت، ص 305.
3. جواد محدثى، درس‌هایى از زیارات عاشورا، ص 14؛ اصغر عزیزى تهرانى، شرح زیارت عاشورا، ص 35.
4. اسراء (17) آیه 33.
5. فرهنگ عاشورا، واژه «ثار».
6. بحار الانوار، ج 99، ص 151.
7. همان.
8. سید احمد میرخانی، شرح زیارت عاشورا، ص 308.
9. محاسن برقی، ج 1، ص 291.
10.‌ ترجمه کامل الزیارات، ص 683، زیارت 16.
11. میکال المکارم، میرزا محمدتقی الاصفهانی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 1، ص 420.
12. تفسیر نمونه، ج 4، ص 229.
13. کامل الزیارات، ص 215؛ بحار الانوار، ج 98، ص 331.
14. همان.
15. بحار الانوار، ج 98، ص 36.
16. همان، ج 44، ص 247.
17. همان، ج 99، ص 148.
18. همان، ج 98، ص 169؛ کامل الزیارات، محمد بن قولویه، ص 387.
19. خصائص الحسینیه، ص 229؛ حسین عندلیب، ثارالله، ص 37.
20. بحار الانوار، ج 98، ص 178.
21. همان، ج 43، ص 272.
22. خصائص الحسینیه، ص 31.
23. بحار الانوار، ج 45، ص 56.
24. خصائص الحسینیه، ص 31.
25. همان.
26. بحار الانوار، ج 98، ص 360.
27. همان، ج 44، ص 269.
28. همان، ج 45، ص 2.
29. همان، ص 59.
30. ثارالله، ص 34.
31.‌ مصباح المتهجد، طوسی، ص 788.
32. بحار الانوار، ج 44، ص 381.
33. همان، ج 45، ص 16.
34. کامل الزیارات، ص 216؛ ثواب الاعمال، شیخ صدوق، ص 98.
35. العوالم، الشیخ عبدالله البحرانی، ص 538.
36. بحار الانوار، ج 44، ص 251.
37. حاج میرزا ابوالفضل تهرانی، شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشورا، ص 62 و 63.
38. لسان العرب، ج 5، ص 273؛ کتاب العین، ج 8، ص 132.
39. همان.
40. شرح زیارت عاشورا.
41. فروغ شهادت، ص 389.

اگر اسم فرزند را محمد نگذارد یا تا هفت روز بعد از تولد تغییر دهید ...
در روایات هست كه اگر فرزند دار نمی شوید یا اگر همسرتان حامله است، نیت كنید كه فرزند را محمد یا علی بنامید ...

 باسلام و احترام آنچه كه در اعتقاد ما هست نسبت به جنسیت فرزند بیان روایتی كه در ماه چهارم اگر اسم فرزند را محمد بگذارید ان شاء الله براورده خواهد شد می خواستم بدانم اگر اسم فرزند را محمد نگذارد یا تا هفت روز بعد از تولد تغییر دهید روایتی هست بیشتر اینجانب را در این خصوص راهنمایی فرمایند

در روایات هست كه اگر فرزند دار نمی شوید یا اگر همسرتان حامله است، نیت كنید كه فرزند را محمد یا علی بنامید كه در این صورت مأیوس از حاملگی حامله شده و پسر می آورد و حامله هم پسر می زاید و بعد از تولد اگر او را محمد یا علی نامیدید (كه هر دو یكی است) كه به نیت خود وفا كرده اید و اگر نام دیگری برای او برگزیدید، با مشیت خداست كه فرزند را باقی بگذارد یا بگیرد. (1)

بنا بر این او می تواند اسم را تغییر دهد و ماندن یا نماندن فرزند به مشیت خداست.

پی نوشت ها :

1. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1104 ق، ج 15، ص 111-112

يا اينكه صرفا يك عادت و فرهنگ مخصوص به ماست؟
در حديثي از پيامبر (ص) مي خوانيم: «تحِيَّاتُكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْمُصَافَحَة» (1) « تحيت كامل بين شما دست دادن به يكديگر است.»

آيا در وصف دست دادن(مصافحه) و همچنين روبوسي، در دين اسلام رواياتي داريم؟ چون در فرهنگ ما ايرانيان وقتي دونفر آشنا به هم مي رسند يا موقع خداحافظي، معمولا دست مي دهند و در مواقعي روبوسي هم ميكنند.آيا اين فرهنگ، نشات گرفته از آموزه هاي ديني ماست يا اينكه صرفا يك عادت و فرهنگ مخصوص به ماست؟ با توجه به اينكه مدتي پيش هم به علت شيوع آنفلوآنزا، در همه جا تبليغات وسيع شد كه از دست دادن و روبوسي به طور جدي پرهيز كنيد. اگر دست دان و يا روبوسي، ميتواند عامل انتقال بيماري باشد ودرعين حال آموزه ديني هم باشد، اين تناقض چگونه قابل حل است؟ ودر جواب كساني كه مي خواهند اين فرهنگ را به همان علت انتقال بيماري فرهنگ غلطي جلوه دهند چه جوابي بدهيم؟ اگر رواياتي دراين زمينه داريم لطفا برايم بنويسيد. باتشكر

در روايات بسياري، مسلمانان به مصافحه و دست دادن به يكديگر سفارش شده اند. به عنوان نمونه در حديثي از پيامبر (ص) مي خوانيم:

«تحِيَّاتُكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْمُصَافَحَة» (1) « تحيت كامل بين شما دست دادن به يكديگر است.»

در حديث ديگري مي خوانيم:« إِذَا الْتَقَيْتُمْ فَتَلَاقَوْا بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصَافُحِ وَ إِذَا تَفَرَّقْتُمْ فَتَفَرَّقُوا بِالاسْتِغْفَار»(2) 

«چون يكديگر را ملاقات كرديد، با سلام و مصافحه يكديگر را ملاقات كنيد و چون از يكديگر جدا شديد، با طلب آمرزش براي يكديگر از هم جدا شويد.»

گفتني است كه در بعضي از روايات به روبوسي كردن در هنگام ديدار هم سفارش شده است، اما در برخي ديگر، محدود به موارد خاص و يا حتي نهي شده است. (4) همچنين بين علما درباره جواز و محدوديتهاي روبوسي اختلافاتي وجود دارد، اما ميتوان گفت در مورد مصافحه، اختلاف چنداني به چشم نميخورد كه اين خود بيانگر جايگاه و اهميت اين كار پسنديده است.

از برخي روايات چنين استفاده ميشود كه دست دادن با برادران ديني آن قدر مهم است كه حتي در حال ناپاكي باطني نيز نبايد آن را ترك كرد. امام صادق(ع) فرمود:

«روزي پيامبر اكرم(ص) حذيفه را ديد و دست مبارك خود را به سوي او گرفت، اما حذيفه دست خود را عقب ميكشيد. پيامبر فرمود: اي حذيفه! دست خود را به سوي تو آوردم، اما تو دست خود را دور كردي!

حذيفه در پاسخ گفت: اي رسول خدا! همگان مشتاق دستان مبارك شما هستند، اما چون ناپاك بودم (و هنوز غسل نكردهام)، نميخواستم دستم در چنين حالتي دست مباركتان را لمس كند.

پيامبر فرمود:« أَمَا تَعْلَمُ أَنَّ الْمُسْلِمَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا فَتَصَافَحَا تَحَاتَّتْ ذُنُوبُهُمَا كَمَا يَتَحَاتُّ وَرَقُ الشَّجَر» (4) « آيا نميداني كه هر گاه دو مسلمان با يكديگر ديدار كنند و سپس دست بدهند، گناهانشان چون برگهاي درختان ميريزد؟!»(5)

اما در خصوص تعارض استحباب مصافحه و انتقال آنفلوانزا بايد بگوييم كه روشن است كه روايات اسلامي اينگونه نيست كه به صورت ترتيب موضوعي صادر و تدوين شده باشند تا همه قيود و شرايط يك حكم به صورت يك جا بيان شده باشد، بلكه غالبا اينگونه است كه روايات مربوط به يك موضوع به صورت پراكنده صادر شده است و لذا براي شناحت حكم واقعي يك مسئله نبايد به يك يا چند روايت اكتفاء كرد. بلكه بايد فحص و جستجوي كامل در تمام روايات داشته باشيم تا اگر احيانا اين حكمي كه از يك يا چند روايت استفاده شده داراي قيود و شرايطي باشند اين قيود و شرايط را كشف كنيم. در خصوص مسئله مصافحه هم همين رويه جاري است. يعني گرچه در برخي روايات به صورت مطلق استحباب مصافحه بيان شده، اما با توجه به ساير روايات و قواعد كلي اسلام كشف مي كنيم كه اين حكم قيود شرايطي دارد و از جمله آنها اين است كه مصافحه مستلزم ضرر رساندن به خود يا ديگري نباشد زيرا ضرر رساندن به خود يا ديگري حرام است. ولي مصافحه مستحب و عدم ارتكاب عمل حرام بر انجام يك عمل مستحب مقدم است. بنابراين استحباب مصافحه گرچه در ظاهر به صورت مطلق است. اما طبق ساير روايات و قواعد كلي اسلام قيود و شرايطي دارد كه با توجه به اين قيود تعارضي با حالت شيوع آنفلوانزا پيدا نمي شود.

پي نوشت ها:

1. شيخ طوسي، الأمالي، قم، دارالثقافه، 1414، ص 639.

2. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 هق، ج‏2، ص181.

3. ر.ك: همان، ص 185.(باب التقبيل)

4. همان، ص183.

5. براي مطالعه تفصيلي ر.ك مروجي طبسي، محمد هادي، مقاله« مصافحه؛ چرا و چگونه؟»، فصلنامه فرهنگ كوثر، پاييز 1389 - شماره 83،  از 112 تا 130.

کراهت عدم نزدیکی در شب چهارشنبه تا چه اندازه اهمیت دارد و روایت مربوط به این موضوع تا چه اندازه متواتر است

با توجه به اینکه تحت درمان برای بچه دار شدن می باشیم رعایت این موضوع مشکلاتی را ایجاد می کند .

در روايات مربوط به كراهات و مستحبات دقت و ريزبيني اي كه در احاديث حرام و واجب و حرام و حلال شده، اعمال نشده است. زيرا بالاخره مكروه جايز است و مستحب واجب نيست و ترك مستحب و انجام مكروه كيفر ندارد بر عكس واجب و حرام.
در باره نكاح در شب چهار شنبه در روايت از امام صادق(ع) آمده:
لَيْسَ لِلرَّجُلِ أَنْ يَدْخُلَ بِامْرَأَةٍ لَيْلَةَ الْأَرْبِعَاء (1)
نبايد مرد در شب چهارشنبه بر همسرش وارد شود. (با او هم بستر نشود)
از اين روايت محدثان بزرگي چون كليني و شيخ حرّ عاملي نه كراهت آميزش در شب چهارشنبه به طور مطلق، بلكه كراهت تزويج و دخول بر نوعروس در شب چهارشنبه را برداشت كرده اند بنا بر اين ظاهرا شب چهار شنبه نزديكي با همسر كراهت ندارد بلكه ازدواج و زفاف در شب چهارشنبه كراهت دارد. (2)
پي نوشت ها:
1. كليني، كافي، تهران، اسلاميه، 1363ش، ج5، ص366.
2. همان، شيخ حر عاملي، وسائل االشيعه، قم، آل البيت، 1408ق، ج20، ص94.
موفق باشید.

با سلام در سخنرانی آقای دهنوی در مورد ثواب نزدیکی مرد و زن آمده است: حدیثی داریم با این مضمون که ثواب مجاهد در راه خدا برای مردی است که با زنش نزدیکی می کند. (... المجاهد فی سبیل الله شاهرا سیفه، متن عربی شاید صحیح نباشد) واقعا چنین حدیثی هست؟ در کدام کتاب معروف حدیث آورده شده است؟ راویان حدیث کیستند و مطمئن هستند؟ و اگر حدیث درست است تفسیر آن چه خواهد بود؟ شاید کسی که میل به زنی پیدا کند ولی صبر کند و این لذت را با زن خود ببرد ثوابی در حد جهادگر داشته باشد و حتی بیشتر. اما در نزدیکی معمول با منطق جور نیست؟ لازم به ذکر است در اینترنت کلیپ ایشان پخش شده و این موضوع مورد تمسخر قرار گرفته است که از نظر بنده نیز حرف صحیحی نیست. با تشکر

در ابتداء به آيه قرآن استناد مي كنيم:
نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنىَ‏ شِئْتُمْ وَ قَدِّمُواْ لِأَنفُسِكمُ‏ْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلَاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِين (1) زنان شما، محل بذرافشانى شما هستند پس هر زمان كه بخواهيد، مى‏توانيد با آنها آميزش كنيد. و اثر نيكى براى خود، از پيش بفرستيد! و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و به مؤمنان، بشارت ده! اين حديثي را كه شما از قول استاد دهنوي نقل كرديد در كتاب مهم وسائل الشيعه وجود دارد كه راويان حديث را ضمن بيان آن حديث براي شما ذكر مي كنيم:
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ :...فَقَالَ أَمَا إِنَّهُ إِذَا أَقْبَلَ اكْتَنَفَهُ مَلَكَانِ وَ كَانَ كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا هُوَ جَامَعَ تَحَاتُّ عَنْهُ الذُّنُوبُ كَمَا يَتَحَاتُّ وَرَقُ الشَّجَرِ فَإِذَا هُوَ اغْتَسَلَ انْسَلَخَ مِنَ الذُّنُوب: (2) پيامبر اسلام (ص) فرمودند: وقتي به تونزديك مي شود دو ملك او را احاطه مي كنند و مانند كسي است كه در راه خدا شمشير مي زند، پس وقتي نزديكي مي كند گناهانش مي ريزد مانند ريزش برگ درختان پس وقتي غسل مي كند، از تمام گناهان پاك مي شود.
عدم ارضاي نيازهاي جنسي زن و شوهر، يكي از عوامل مهم براي اختلاف زن و شوهر و در پي آن باعث ناهنجاري هاي زيادي در اجتماع مي شود. عدم توجه به نياز هاي جنسي يكديگر كه به ناتواني، بي ميلي يا سرد مزاجي فرد مربوط مي شود، با لطمه به روابط زن و شوهر، افراد را دچار عصبانيت و دلسردي نسبت به همسر وزندگي مي كند و به تدريج موجب بروز رفتارهاي پرخاشگرانه و در نهايت افسردگي مي شود. مشكل ترين وضعيت براي افرادي است كه همسرشان دچار سرد مزاجي، بي ميلي جنسي يا نوعي اختلال جنسي است. اين افراد به ممنوعت ها و شرايط اجتماعي، اقتصادي و خانواده ،وابستگي به فرزندان ونگراني نسبت به آينده، به ناچار شرايط را با فشار تحمل مي كنند. گاه ايرادگيري از هم ،نارضايتي از زندگي، قهر هاي طولاني مدت، كوبيدن يكديگر، تهديد به جدايي، ابراز خستگي وتمارض، از عوارض بر آورده نشدن نيازهاي جنسي زن و شوهراست.
براي اين كه زناشويي بر روي شالوده محكم واستوار پايه گذاري شود، نه تنها سليقه وهماهنگي اخلاقي بين طرفين موجود باشد، بلكه بايد از نظر روابط جنسي وامور آميزشي نيز هماهنگي وتوافق داشته باشد. اين مسئله اخير ،حتي اهميت بيشتري از توافق اخلاقي دارد. در صورت عدم ارضاي ميل جنسي زن، بخصوص زنان نسل جديد ، اختلافات زناشويي بالا مي گيرد واغلب شايد ندانند كه اين مشاجرات از عدم اقناع ميل جنسي است وبيشتر به مسايل ديگر ارتباط داده مي شود. در سابق اصولاً منكر ميل جنسي زن مي شدند ومردان حق تمتع ولذت را خاص خود دانسته وزن را وسيله آن مي شمردند ، ولي اين روزها، گذشته ها به فراموشي سپرده شده و زنان نيز بايد در رابطه زناشويي كامياب شوند.
عدم نيل به اوج لذت در زن، موجب باقي ماندن فشار عصبي پس از ختم عمل، بروز حس حقارت ونااميدي و شكست و حتي خشم در زن مي شود (بخصوص زنان تحصيل كرده ) و به مرور موجب اختلاف ونزاع زناشويي مي گردد.
گاهي اوقات ممكن است لذت كامل جنسي براي زن حاصل نشده، ولي با اين وجود، به علت اين كه احساس مي كند شوهرش از مقاربت وي متلذّذ شده است، برايش اقناع كننده باشد. فقط 40تا 50 در صد زنها از اوج لذت جنسي بهره مند مي شوند. عدم نيل به اوج لذت در زن، موجب باقي ماندن فشار عصبي پس از ختم عمل، بروز حس حقارت و نااميدي و شكست وحتي خشم در زن مي شود (بخصوص زنان تحصيل كرده )و به مرور موجب اختلاف ونزاع زناشويي مي گردد.
بعضي از زنان متدين كه آگاهي درست از دين اسلام نداشته در نتيجه با سردي برخورد مي كنند. همان گونه كه بيان شد اين زنان علاوه ازاين كه از يك زندگي گرم و سالم محروم خواهد شد، به آسيب هاي روحي وجسمي فراواني مبتلا خواهد شد. (3)
لذا همانطور كه با جنگ و مقابله با دشمن سرزمين جغرافيايي كاملا حفظ و از دستيرد دشمان دين سالم مي ماند و با رفع نياط دروني و جنسي به طور حلال و شرعي با بالاترين ارضاء طرفين در واقع خانواده سالم مي ماند و به هيچ وجه نگاه زن به نامحرم جهت رفع نياز دروني خويش صورت نمي گيرد و اين ثواب كسي است كه در برابر دشمن مقابله مي كند.
و اين كه مي گوئيد مورد تمسخر واقع شده است قابل قبول شرع مقدس نيست و اسلام بر ترويج اين امر بصورت حلال و دوري از بي حجابي و زنا سفارش اكيد دارند تمسخر بايد افرادي بشوند كه در فساد و گناه زنا غرق هستند و ديگران هم به اين منجلاب مي كشانند و بايد به اين نكته توجه داشته باشيد اين روايت مطلق است و هيچ مشكلي با منطق ندارد نمي دانم شما مشكل را دركجا مي بينيد.
پي نوشت:
1. بقره (2)، آيه 223.
2. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ اول، 1409 ق، ج‏20، ص 108.
3. موحدي، دانستني هاي زناشويي،سال 1387، ص 195.
موفق باشید.

من با برنامه ريزي مي خوام آميزش به منظور بچه دار شدن كنم .شب جمع دوست دارم ولي مي افته 30 ماه ذي الحچه يا اول محرم بعد از ظهر جمعه قصد آميزش دارم خوبه يا بد؟

بعد از ظهر روز جمعه خوب است به شرطي كه اول يا آخر يا وسط ماه نباشد، و يا عوامل ديگري مانند قمر در عقرب بودن در آن دخيل نباشد. بنا بر اين زمان مورد نظر شما، زمان مناسبي نيست.

موفق باشید.

باعرض سلام با توجه به درمانی که من برای بارداری انجام دادم،دکتر سه روز را برای نزدیکی تجویز کردند که یک روز آن قمر در عقرب است. آیا نزدیکی اشکال دارد؟راه حل چیست؟ اگر نزدیکی انجام شود در نطفه چه تاثیری میگذارد؟ من و همسرم چاره ای جز نزدیکی در روز قمر در عقرب نداریم نداریم. من به جواب این سوال هر چه زودتر احتیاج دارم ممنون از شما

خواهر گرامي! انعقاد نطفه در روزهايي كه قمر در عقرب است حرام نيست، بلكه كراهت دارد. يعني اگر نشود بهتر است؛ با توجه به اينكه يك روز از سه روز، قمر درعقرب است، شما مي توانيد آن يك روز را نزديكي نكنيد و در دو روز باقي مانده هم بستر شويد، ولي اگر چاره اي نداريد جز اينكه در هر سه روز هم بستر شويد، مي توانيد با صدقه دادن و خواندن دو ركعت نماز و دعا كردن از خداوند بخواهيد كه فرزند سالم و صالحي روزي شما گرداند.
بدانيد كه همه كاره در نظام هستي خداوند است و تا خداوند نخواهد هيچ اتفاقي نخواهد افتاد. پس با توكل بر خدا، آرامش رواني خود را حفظ نماييد و اقدام كنيد.
توصيه مي كنيم قبل از نزديكي، دو ركعت نماز و مقداري قرآن بخوانيد و هر روز براي سلامتي خود و فرزند صدقه بدهيد.
ان شاءالله خدا فرزند سالم و صالح و زيبايي به شما عنايت فرمايد.
مطالعه كتاب ريحانه بهشتي اثر خانم سيما ميخبر را پيشنهاد مي كنيم.
اين كتب هم مفيد مي باشند:
- حليه ‏المتقين (ص 70 75)، علامه مجلسي؛
- بهشت خانواده، دكتر مصطفوي؛
- بهداشت ازدواج از نظر اسلام، دكتر صفدر صانعي؛
- ازدواج و مسائل جنسي، گروهي از نويسندگان؛
- مشاوره جنسي و زناشويي، علي اسلامي نسب.
موفق باشید.

باسلام.بنده برای فرزند دار شدن قصد دارم انجام این عمل در شهر قم که کیلومترها از شهر خودم دور است انجام شود.که با حدیثی در حلیه المتقین مواجه شدم.((یا علی در سفر به مدت سه شبانه روز باهمسر خود نزدیکی نکن))حال نظر شما درباره قصد بنده و این نمونه از احادیث چیست؟

اولا شما اگر به صورت شرعی نذر نکرده اید و بر خود واجب ننموده اید، لازم نیست برای فرزند دار شدن به قم بیائید و اینجا با همسر خود همبستر شوید. شما علاوه بر مراجعه به پزشک متخصص و درمان لازم، به خدا هم توكل كنيد و نذر هم کنید و دعا نمایید و انشاء الله در همان شهر خودتان فرزند دار می شوید.
اما روایتی که گفته اید، به شرح زیر است:
يا علي، لا تجامع أهلك إذا خرجت إلى سفر مسيرة ثلاثة أيام ولياليهن، فإنه إن قضي بينكما ولد يكون عونا لكل ظالم عليك .(1)
ای علی هر گاه برای سفر خارج شدی تا سه شبانه روز در سفر با همسرت همبستری نکن که اگر فرزندی برایت حاصل شود ، هر ظالم به تویی را یاور خواهد بود.
این روایت و امثال آن چون در باب مکروه و مستحب وارد شده اند ، مورد دقت فقهی و سندی واقع نشده اند و در آنها مسامحه شده است و بر فرض صدور از امام ، ما وجه علمی آن را نمی دانیم.
چنین روایاتی دلالت بر نهی مولوی ندارد که مخالفت آن گناه داشته باشد. بلکه نهی ارشادی است و راهنمایی به آن است که در چنین حالاتی اگر نطفه ای بسته شود، چنین زمینه ای دارد.
بنا بر این همبستری با همسر در سفر حرام و ممنوع نیست و با رعایت آداب و با یاد و پناه بردن به خدا و با صدقه دادن می توان از این پیامد احتمالی هم ، امان یافت.
پی نوشت ها:
1. صدوق، فقیه، قم، انتشارات اسلامی، 1404 ق، ج 3، ص 553.

مطمئنا انعقاد نطفه در اون شب نبوده بلکه 2 -3 روز بعد از نزدیکی این اتفاق افتاده... خیلی نگرانم..چه کارایی میشه الان انجام داد.... خواهش میکنم کمکمون کنیدنزدیکی در شب چهارشنبه چه عواقبی برا فرزند داره؟  در هنگام نزدیکی بسم الله و صلوات هم فرستاده شده... زوج هم اصلا حواسش نبوده که اون شب نباید این کار رو کرد. ممنون

 

پرسش گر گرامی اگر چه نزدیکی در شب چهارشنبه مکروه است. ولی حرام نیست، و گناهی هم انجام نشده، بلکه برعکس اصل نزدیکی ثواب هم دارد، و شما هم گفتید که انعقاد نطفه هم در آن شب نبوده است، به هر حال کراهت لزوما به این معنا نیست که عیب و نقصی در فرزند تان پدید می آید، اسلام برای سلامت جسمی و روحی و روانی ، فکری و ذهنی و ... فرزند، دستورعمل‌هایی برای زمان و مکان و چگونگی آمیزش و.. دارد. از جمله در معارف دینی آمده است که جماع یا آمیزش با همسر در شب های چهارشنبه و شب اول ماه (غیر از شب اول ماه رمضان که مستحب است) و وسط و آخر ماه قمری و نیز در ساعات اول شب و شب های ماه گرفتگی و طوفان های شدید و هنگامی که قمر در عقرب است، مکروه است.
البته آن چه که در روایات مکروه شمرده شده، آمیزش جهت انعقاد نطفه است، نه صرف آمیزش. (پس شما نباید نگران باشید)، ممکن است جهت و علتش آن باشد که در زمان قرار گرفتن قمر در برج عقرب, یا ساعات و شب هایی که مکروه اعلام شده تشعشعاتی از ماه ساطع گردد که برای نطفه و جنین مضر باشد. البته اگر چنین اتفاقی حتمی بود و یا غالبا در جنین تأثیر منفی می گذاشت قطعا آمیزش در شب چهارشنبه حرام می شد. از حکم مکروه آن می فهمیم یا زیان وارده بر جنین در حد نگران کننده نیست و یا گاهی ممکن است در برخی جنین ها تأثیر نگران کننده بگذارد نه در همه جنین ها و نه در بیشتر آن ها. به هر حال اگر در شب چارشنبه مذکور در پرسش نطفه ای منعقد شده باشد، نگرانی را می توانید با دعا و صدقه و انفاق مال در راه خدا و استغفار از بین ببرید.
مکروه بودن آن نیز از روایتی استفاده می شود که پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) در شب ازدواج شان سفارش فرمودند، برای اطلاع از روایت می توانید به کتاب "حلیة المتقین "علامه مجلسی و "ریحانۀ بهشتی"،سیما مخبر،"و چگونه فرزند نابغه داشته باشیم"،محسن کاظمی و مراجعه نمایید.
در ضمن با استفاده از راه کارهایی که در کتاب ریحانه بهشتی آمده از دعاها و توصیه های بهداشتی پزشکی می توانید به صحت فرزند اطمینان بیشتری پیدا کنید.

با سلام در کتب آموزشی اکثر موارد را دیده ام مثلا در شبهای عید فطر،قربان،نیمه شعبان،اول،وسط و یا آخر ماه و...اما در اینکه در ایامی مثل ماه محرم و صفر و ماه مبارک رمضان ایام ولادتها و شهادت ائمه(ع)را ندیده ام لطفا در این مورد راهنمایی بفرمائید.ممنون

خواهر گرامی ! ایامی را که در روایات نهی نشده، بارداری در آن ایرادی ندارد شما می توانید در هر ماهی غیر از روزهای نهی شده باردار شوید.

صفحه‌ها