آداب و مستحبات

ازدواج و تلاش برای آن برکت و وسعت مالی در رزق افراد را ایجاد می‌کند، افزون بر آیات و روایات فراوان،تجربه عمومی جامعه مومنان نیز این اصل را اثبات و تقویت می‌کند.

پرسش:

روایتی را دیدم که امام صادق علیه‌السلام، برای زیاد شدن رزق به کسی دستور ازدواج داده بود، وقتی آن شخص ازدواج کرد و فقیرتر شد، امام توصیه کردند که طلاق دهد!!

 اولاً آیا این روایت درست است؟ ثانیاً چگونه می‌شود که طلاق باعث زیاد شدن رزق می‌شود؟ اگر مردم در زمان حاضر این روایت را بفهمند بهانه‌ای به دست می‌آورند برای طلاق دادن همسر خود!!

قسمتی از روایت چنین است: «کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَشَکَا إِلَیْهِ الْحَاجَهَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزْوِیجِ قَالَ فَاشْتَدَّتْ بِهِ الْحَاجَهُ فَأَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَسَأَلَهُ عَنْ حَالِهِ فَقَالَ لَهُ اشْتَدَّتْ بی‌الْحَاجَهُ فَقَالَ فَفَارِقْ

پاسخ:

مقدمه

ازدواج از سنت‌های الهی است که معصومان علیهم‌السلام برای ترویج آن، پیش قدم شده تا جایی که به عنوان سنت نبوی از آن یاد می‌شود. بشر به دلیل موانعی که در مسیر ازدواج پیش روی خود احساس می‌کند، از تمایل و اقدام نسبت به آن، منصرف شود. این بی‌رغبتی، به خصوص به دلیل مشکلات مالی، در مراجعات به معصومان علیهم‌السلام منعکس شده است. در مقابل، اهل‌بیت علیهم‌السلام، ازدواج را به عنوان یکی از کلیدهای گشایش مالی مطرح کرده‌اند و روایات متعددی در این خصوص در منابع به چشم می‌خورد. در کتاب شریف کافی نیز بابی با عنوان «أَنَّ اَلتَّزْوِیجَ یَزِیدُ فِی اَلرِّزْقِ»(1) وجود دارد که به صراحت ازدواج را عامل افزایش روزی معرفی کرده است. در این بین روایتی وجود دارد که امام صادق علیه‌السلام در پاسخ به مشکل جوانی که به ایشان مراجعه کرده بود به ازدواج توصیه کرده و پس از این‌که مشکل مالی وی افزایش یافت، او را به طلاق توصیه کرده‌اند که در ظاهر با روایات دیگر، سازگار نیست. در ادامه به بررسی این روایت پرداخته خواهد شد.

پاسخ اجمالی

در آیات و روایات متعددی توصیه به ازدواج شده و آن را به عنوان یکی از کلیدهای گشایش مالی مطرح کرده‌اند. شخصی خدمت امام صادق علیه‌السلام رسید و نسبت به «نیازی که داشت شکایت کرد؛ فَشَکَا إِلَیْهِ اَلْحَاجَةَ» حضرت وی را به ازدواج توصیه کرد. آن شخص بعد از مدتی برگشت و عرض کرد که گرفتاریم بیشتر شده است. امام علیه‌السلام توصیه کرد که همسرش را طلاق دهد! آن شخص همسر خود را طلاق داد و مشکلش حل شد. برخی از این روایت چنین برداشت کردند که حضرت برای این که مشکل مالی آن شخص حل شود، توصیه به طلاق کرده است.

درحالی که در متن روایت اصلاً بحث مالی مطرح نیست. بلکه در متن روایت از تعبیر «فَشَکَا إِلَیْهِ اَلْحَاجَةَ» استفاده شده و شاید منظور آن شخص شکایت از مسائل غریزی و جنسی و مشکلات ناشی از آن بوده است. بر همین اساس، حضرت او را به ازدواج توصیه کرده و پس از پیگیری متوجه شده‌اند که مشکل او با همسری که اختیار کرده حل نشده، بلکه افزایش یافته است. در این شرایط حضرت پیشنهاد جدایی را مطرح می‌کنند.

پاسخ تفصیلی

الف. بررسی متن روایت

متن کامل روایت که در کتاب کافی گزارش شده به این شرح است:

«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ حَمْدَوَیْهِ بْنِ عِمْرَانَ عَنِ اِبْنِ أَبِی لَیْلَى قَالَ حَدَّثَنِی عَاصِمُ بْنُ حُمَیْدٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ علیه‌السلام فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَشَکَا إِلَیْهِ اَلْحَاجَةَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزْوِیجِ قَالَ فَاشْتَدَّتْ بِهِ اَلْحَاجَهُ فَأَتَى أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ علیه‌السلام فَسَأَلَهُ عَنْ حَالِهِ فَقَالَ لَهُ اِشْتَدَّتْ بی‌اَلْحَاجَةُ فَقَالَ فَفَارِقْ ثُمَّ أَتَاهُ فَسَأَلَهُ عَنْ حَالِهِ فَقَالَ أَثْرَیْتُ وَ حَسُنَ حَالِی فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ علیه‌السلام إِنِّی أَمَرْتُکَ بِأَمْرَیْنِ أَمَرَ اَللَّهُ بِهِمَا قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ أَنْکِحُوا اَلْأَیامى مِنْکُمْ» إِلَى قَوْلِهِ «وَ اَللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ» وَ قَالَ «إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اَللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ»»(2)

«عاصم بن حمید گوید: نزد امام صادق علیه‌السلام بودم که مردى آمد و از تنگدستى شکایت کرد؛ آن حضرت دستور داد که ازدواج کند ولى تنگدست‌تر شد. دوباره خدمت امام علیه‌السلام آمد و آن حضرت حال او را پرسیدند. عرض کرد: تنگدستیم بیشتر شده است! حضرت فرمودند: پس جدا شو (یعنى زنت را طلاق بده). (او نیز چنین کرد و) بار دیگر خدمت امام علیه‌السلام مشرّف شد و آن حضرت از احوال او پرسید، عرض کرد: ثروتمند شدم و اوضاعم سامان یافت. امام صادق علیه‌السلام فرمود: من تو را به دو کارى دستور دادم که خدا به آنها دستور داده است؛ خداى عز و جلّ‌ مى‌فرماید: «و با دختران بى‌همسر، ازدواج کنید... و خدا وسعت‌دهنده و داناست» و نیز فرموده است: «اگر (آن زن و مرد) از یکدیگر جدا شدند، خداوند هر یک را از دارایى خودش ثروت‌مند مى‌کند.»»

حضرت در مرحله اول، آن جوان را با استناد به آیه «وَأَنْکِحُوا الْأَیَامَىٰ مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»(3) و پس از این‌که مشکل او حل نشد، مجدداً با استناد به آیه «إِنْ یَتَفَرَّقٰا یُغْنِ اَللّٰهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ»(4) او را به طلاق دادن همسرش توصیه می‌کنند! به عبارت دیگر هم ازدواج و هم طلاق را به قرآن مستند کرده‌اند و این مسئله عجیب به نظر می‌رسد. مرحوم مجلسی در شرح این روایت تنها به این نکته که حدیث از نظر سندی ضعیف است اکتفا کرده است.(5) در ادامه و بررسی محتوایی روشن خواهد شد که ترجمه‌ای که در دسترس قرار دارد و برای این روایت ارائه شده دقیق نبوده و نباید حاجت و شکایت او را به مشکل مالی معنا کرد.

ب. بررسی محتوایی روایت

جدای از بحث سندی و با قبول و پذیرش اعتبار روایت، لازم است برای فهم دقیق منظور حضرت از این توصیه کنکاش بیشتری کرد.

آیه نخست که برای تشویق و ترویج فرهنگ ازدواج جوانان است با مفاد و محتوای بسیاری از روایات تناسب دارد. در این آیه خداوند برای از بین بردن مانع مالی از سر راه ازدواج، تضمین وسعت رزق را داده است و معصومان هم مستند به این آیه، همگان، به خصوص جوانانی که مشکل مالی داشتند را به ازدواج سوق داده‌اند. اما در ادامه روایت، چنین گزارش شده که مشکل آن جوان حل نشده و در بررسی، مشخص شد که مشکل او بیشتر نیز شده است. در این مرحله امام صادق علیه‌السلام او را به طلاق دادن همسرش سفارش می‌کند که با اصلی که تاکنون وجود داشت، مبنی بر این‌که ازدواج موجب زیادی رزق است، در تعارض است. البته حضرت در این مرحله نیز به آیه قرآن استناد می‌کند و به آن جوان وعده غنی شدن می‌دهند!

آنچه که در برخی تفاسیر درباره آیه «إِنْ یَتَفَرَّقٰا یُغْنِ اَللّٰهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ» مطرح شده، این است که مراد از استغناء مربوط به مسئله غنای مالی نیست و یا فقط شامل مسئله مالی نمی‌شود. علامه طباطبایی در این باره می‌فرمایند:

«وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ» یعنى اگر زنان و مردانِ مورد بحث، کارشان به جدایى و طلاق کشید، خداى تعالى به فضل واسع خود، هم آن مرد را بى‏نیاز مى‏کند و هم آن زن را و منظور از بى‏نیاز کردن، به قرینه مقام، این است که هر دو را در همه امور مربوط به ازدواج بى‏نیاز مى‏کند، به آن مرد زنى سازگار و شوهردوست و... مى‏دهد و به آن زن نیز شوهرى دیگر مى‏دهد که بهتر از اول به وى نفقه بدهد و با او انس و هم‌خوابگى و سائر لوازم زناشویى را داشته باشد؛ زیرا چنان نیست که خداى تعالى فلان زن را براى فلان مرد و آن مرد را براى آن زن خلق کرده باشد، به‌طورى که اگر یکى از دیگرى جدا شد آن دیگر جفت دیگرى نداشته باشد، بلکه سنت ازدواج یعنى زن گرفتن مردان و به شوهر رفتن زنان سنتى است فطرى و این‌که مى‏بینیم مردان زن مى‏گیرند و زنان شوهر مى‏روند، این رفتار ناشى از دعوتى است که در فطرت آنان است.(6)

مرحوم علامه، تقریباً نظر همه مفسران را درباره منظور آیه در این عبارت جمع کرده و نکته اصلی این است که آیه می‌فرماید غنای از همسر برای زن و مرد اتفاق خواهد افتاد.

حال می‌توان فهم دقیق‌تری از روایت مورد بحث ارائه کرد و این‌که اساساً مراجعه آن مرد به حضرت صادق علیه‌السلام، همانند دیگر روایات مشابه، بابت حاجت مالی نبوده است. این که در متن روایت از تعبیر «فَشَکَا إِلَیْهِ اَلْحَاجَةَ» استفاده شده، شاید منظور آن شخص، شکایت از مسائل غریزی و جنسی و مشکلات ناشی از آن بوده است. بر همین اساس، حضرت او را به ازدواج توصیه کرده و پس از پیگیری متوجه شده‌اند که مشکل او با همسری که اختیار کرده، حل نشده بلکه افزایش نیز یافته است که در این شرایط حضرت پیشنهاد جدایی را مطرح می‌کنند تا بر اساس مفاد آیه، خداوند او را با همسری بهتر از آن زن بی‌نیاز کند و نسبت به آن زن نیز همین مسئله جاری است که شوهری بهتر برایش یافت شود. بر همین اساس، می‌توان مدعی شده که مترجمان نیز همانند ترجمه‌ای که ارائه شده، به خطا رفته‌اند و بر اساس فضای ذهنی که در دیگر روایات مشابه وجود داشته، مشکل فرد را فقط به مسئله مالی تعبیر کرده‌اند.

نتیجه‌گیری

پس این‌که ازدواج و تلاش برای آن برکت و وسعت مالی در رزق افراد ایجاد می‌کند، بدون خدشه در جای خود ثابت است و افزون بر آیات و روایات فراوان، تجربه عمومی جامعه مومنان نیز این اصل را اثبات و تقویت می‌کند. آنچه که در روایتِ موردِ سؤال مطرح است می‌تواند مربوط به مسئله غیرمالی بوده باشد که با ازدواج حل نشده و حضرت پیشنهاد جدایی و ازدواج دیگری را به آن فرد می‌دهد که می‌تواند موجب وسعت مالی و حل مشکلات جنسی، جسمی و یا روحی فرد شود.

پی‌نوشت‌‌ها

1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏5، ص330.

2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج‏5، ص331.

3. سوره نور، آیه 32.

4. سوره نساء، آیه 31.

5. مجلسى، محمدباقر، مرآه العقول فی شرح أخبار آل‌الرسول، محقق/مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم‏، 1404ق، ج۲۰، ص۲۰.

6. طباطبائی، سیّد محمّدحسین، ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم، ۱۴۱۷ق، ح۱۹۰، ج‏5، ص166.

این روایت اگر چه سندش ضعیف است اما به عظمت جایگاه و مقام مادر اشاره دارد همچنین توصیه به فرزندان در رابطه با قدرشناسی و خدمت به مادر است.

پرسش:

این‌که گفته می‌شود «بهشت زیر پای مادر است» یعنی چه؟ آیا به این معنا است که همه مادران حتماً به بهشت می‌روند؟ آیا این سخن برگرفته از روایات معتبر است؟

پاسخ:

مقدمه

پاسخ سؤال مطرح شده در دو بخش ارائه می‌گردد. ابتدا به بررسی و جستجوی عبارتِ «بهشت زیر پای مادر است» در روایت پرداخته می‌شود تا روشن شود این موضوع، مستند روایی دارد یا خیر؟ سپس به تبیین معنای آن پرداخته شده که برای دستیابی به آن، همه معانی احتمالی آورده شده و درنهایت، جمع‌بندی می‌گردد.

 

بخش اول: بررسی اعتبار عبارت «بهشت زیر پای مادر است»

با جستجوی این حدیث در نرم‌افزار جامع الاحادیث که منابع روایی شیعه را آورده، در شرح فارسى شهاب الأخبار یافت شد.(1) شهاب الاخبار تألیف یکی از عالمان اهل سنت به نام قاضى ابوعبدالله محمّد بن سلامه بن جعفر بن علىّ بن حکمون مغربى قضاعى از محدثان اهل سنت (متوفای 454 ق) است. این کتاب را یکی از عالمان شیعه که هویت او مشخص نیست در سال 690 ق به فارسی شرح نموده است.(2) پس از وی، نیز طبرسی در تفسیر خود از اهل سنت نقل نموده است.(3)

سومین گزارش آن توسط میرزای نوری (متوفای 1320 ق) از عالمان بزرگ شیعه در کتاب مستدرک وسایل الشیعه است؛ ایشان آن را قالب حدیثی منسوب به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از کتاب لُبِّ اللُّبَابِ قطب راوندی (متوفای 573 ق) نقل نموده که آن حضرت فرمودند:

 «الْجَنَّهُ تَحْتَ‏ أَقْدَامِ‏ الْأُمَّهَاتِ (4)؛ بهشت زیر پای مادران است

 ایشان این روایت را به‌صورت مرسل یعنی بدون سند نقل کرده‌اند.

همچنین در حدیث دیگری منسوب به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آورده است:

 «تَحْتَ‏ أَقْدَامِ‏ الْأُمَّهَاتِ رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّهِ(5)؛ زیر پای مادران، باغی از باغ‌های بهشت است

محدث نوری، مصدر این حدیث را ذکر نکرده که از چه کتابی نقل کرده است و همچنین آن را به‌صورت مرسل یعنی بدون سند آورده است.

البته این روایت در منابع متعددی از اهل سنت آمده است.(6)

در جمع‌بندی این بخش، می‌توان گفت اصل این حدیث در مصادر اهل سنت بوده و ازآنجا به برخی از کتب شیعه منتقل شده است. در اعتبار آن‌هم باید گفت هرچند با توجه به عدم نقل منابع اولیه شیعه و همچنین مرسل بودن آن، از اعتبار چندانی برخوردار نیست، ولی با توجه به شهرت آن در مصادر حدیثی اهل سنت و بازنشر آن توسط برخی از عالمان شیعه و همچنین عدم تعارض با روایات دیگر، نمی‌توان به جعلی بودن آن حکم نمود.

 

بخش دوم: تبیین معنا و مقصود حدیث

درباره معنای این حدیث، احتمالات متعددی وجود دارد که برخی از آن‌ها آورده می‌شود. البته این معانی باهم منافاتی نداشته و می‌تواند همه آن‌ها نیز مدنظر متکلم بوده باشد.

1. مقصود حدیث چنین نیست که هر مادری به بهشت می‌رود، بلکه این روایت درباره یکی از علت‌های مهم داخل بهشت شدن فرزندان است یعنی این روایت، فرزندان را مخاطب قرار داده است و توصیه فرموده که هر کس دوست دارد وارد بهشت شود باید به مادرش خدمت نماید و به تعبیری کلید بهشت در دست مادران است. پس این روایت اساساً ناظر به اهمیت خدمت به مادر است به همین خاطر ممکن است مادری بهشتی نباشد، اما فرزندش به خاطر خدمت به مادر وارد بهشت شود.

بنابراین رضایت مادر، شرط ورود به بهشت است یعنی اگر کسی کارهای نیک فراوانی انجام دهد، ولی مادرش از او راضی نباشد به بهشت وارد نمی‌شود. البته خدمت به مادر، ممکن است توسط خود شخص انجام شود و ممکن است خدمت به ایشان توسط خود او به‌صورت مباشرت انجام نگیرد اما به‌هرحال مادر از فرزندش راضی باشد.

2. معنای دیگر این‌که بهشت دارای درجاتی است و یکی از درجات آن به کسانی تعلق می‌گیرد که رضایت مادران خود را کسب نمایند. روایت «تَحْتَ‏ أَقْدَامِ‏ الْأُمَّهَاتِ رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّهِ.» می‌تواند مؤید این معنا باشد. پس این روایت نوعی به عظمت مقام مادر اشاره دارد؛ یعنی در حقیقت می‌خواهد بگوید جایگاه و مقام مادر به‌قدری والاست که کمترین اجر او بهشت است و ازاین‌رو، بهشت زیر پای اوست یعنی به‌راحتی برای او دست‌یافتنی است.

3. می‌توان یک معنای ذوقی نیز ازاین‌روایات برداشت کرد به این صورت که وجود مادر، بهشت است زیرا بهشت جایی است که آدمی به آرامش و آسایش خواهد رسید، جایی که حزن و اندوه وجود ندارد. وجود مادر در کنار انسان نیز با توجه به آرامشی که به انسان می‌بخشد، به بهشت تعبیر شده است.

4. معنای دیگر این‌که روایت می‌خواهد جایگاه زن و مادر را نشان دهد که اگر کسی بهشتی می‌شود ریشه اصلی و خمیرمایه او، مادرش است و پاکی مادر در سعادت شخص اثر فراوانی دارد. سخن امام خمینی ره که فرمودند: «در دامن زن، مرد به معراج می‌رود.» (7) را می‌توان بر این معنا حمل نمود.

 

نتیجه

حدیث منسوب به رسول خدا صلی‌الله علیه و آله «الْجَنَّهُ تَحْتَ‏ أَقْدَامِ‏ الْأُمَّهَاتِ»، هرچند از جهت سند و منبع ضعیف است، ولی با توجه به عدم معارض آن با آموزه‌های دینی و حتی وجود مؤیدات فراوانی روایی که به عظمت و بزرگی مقام مادر اشاره نموده، نمی‌توان حکم به جعلی بودن آن داد.

در معنای این حدیث نیز، احتمالات متعددی وجود دارد که از جمع‌بندی آن‌ها دو نوع نتیجه حاصل می‌شود: یا این‌که گفته شود حدیث به عظمت جایگاه و مقام مادر اشاره دارد و یا این‌که موضوع اصلی حدیث، توصیه به فرزندان در رابطه با قدرشناسی و خدمت به مادر است؛ ولی به‌هرحال در هر دو تعبیر، زیر پای مادران بودن بهشت، تعبیری مجازی بوده و منظور این نیست که بهشت مکان خاصی است و مادران در این مکان قرارگرفته‌اند. منظور نسبت خاصی است که میان بهشت و جایگاه مادر وجود دارد.

پی‌نوشت‌ها

1. قضاعی، محمد بن سلامه، شرح فارسى شهاب الأخبار، محقق/مصحح، حسینى أرموى (محدث)، جلال‏الدین‏، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1361 ش، ص 41.

2. برای اطلاعات بیشتر به نرم‌افزار جامع الاحادیث بخش کتاب‌نامه مراجعه فرمایید.

3. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق، لجنه من العلماء، بیروت، موسسه اعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415 ق، ج 8، ص 11.

4. نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ‏محقق/مصحح، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، چاپ اول، 1408 ق، ج 15، ص 180.

5. نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ‏محقق/مصحح، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، چاپ اول، 1408 ق، ج 15، ص 180.

6. به‌عنوان نمونه رجوع کنید: دولابی، محمد بن احمد، الکنی و الاسماء، تحقیق، زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1420 ق، ج 2، ص 296؛ صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، تحقیق، حبیب عبدالرحمن اعظمی، بی‌جا، منشورات المجلس العلمی، بی‌تا، ج 5، ص 176.

7. روح‌الله، موسوی خمینی، صحیفه امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام ره، ج 7، ص 341.

آثار مثبت نیکی به والدین در دنیا
نیکی به والدین آثار دنیایی فراوانی برای انسان به همراه دارد. این عمل نه‌تنها یک وظیفه اخلاقی و دینی است، بلکه کلید موفقیت، آرامش و برکات در زندگی دنیا است.

پرسش:

براساس روایات، نیکی به والدین چه اثرات مثبتی در دنیای ما دارد؟

پاسخ:

مقدمه

نیکی به والدین در فرهنگ اسلامی جایگاه ویژه‌ای دارد و آثار دنیوی و اخروی فراوانی برای انسان به همراه دارد. در آموزه‌های دینی، بر اهمیت ارتباط خوب با والدین و احترام به آن‌ها تأکید زیادی شده است. این ارتباط نه‌تنها موجب رضایت خداوند می‌شود، بلکه برکات زیادی در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی به همراه دارد.

 در ادامه به بیان برخی از مهم‌ترین آثار دنیایی نیکی به والدین پرداخته‌ شده است.

1. فزونی رزق و عمر

یکی از آثار نیکی به والدین، فزونی رزق و عمر است. روایات متعددی در این زمینه بیان شده که نشان می‌دهند ارتباط خوب با والدین می‌تواند موجب افزایش برکت در زندگی، طول عمر و رزق شود. در حدیثی امام صادق علیه‌السلام فرموده‌اند:

«مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُخَفِّفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ فَلْیَکُنْ لِقَرَابَتِهِ وَصُولًا وَ بِوَالِدَیْهِ بَارّاً فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ هَوَّنَ اللَّهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَ لَمْ یُصِبْهُ فِی حَیَاتِهِ فَقْرٌ أَبَداً؛(1) هرکسی که دوست دارد خداوند سختی‌های مرگ را از او کاهش دهد، باید با خویشاوندان خود پیوندی نیکو داشته باشد و نسبت به والدین خود نیکوکار باشد. در این صورت، خداوند سختی‌های مرگ را برای او آسان کرده و هرگز در زندگی‌اش فقر نخواهد دید

در حدیثی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز چنین نقل شده است:

«مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُمَدَّ لَهُ فِی عُمُرِهِ وَ یُبْسَطَ فِی رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ أَبَوَیْه‏؛(2) هر کسی که می‌خواهد عمرش طولانی شود و رزقش فراوان گردد، باید با والدین خود ارتباط نیکو داشته باشد

در حدیثی دیگر آمده است:

«حنان بن سدیر می‌گوید: ما نزد امام صادق علیه‌السلام بودیم که در میان ما مِیسر بود. امام صادق علیه‌السلام درباره‌ی ارتباط با اقوام صحبت کردند و فرمودند: ای میسر! مرگ تو بارها و بارها نزدیک شده است، ولی خداوند به دلیل صله‌ی رحم، عمر تو را طولانی کرده است. اگر می‌خواهی عمرت زیاد شود، به والدین خود نیکی کن.»(3)

احادیث در این موضوع منحصر به موارد بیان شده نیست و ده‌ها روایت در این مورد از اهل‌بیت علیهم‌السلام نقل شده است. این متون به‌وضوح نشان می‌دهند که نیکی به والدین و ارتباط خوب با آن‌ها باعث افزایش رزق، طول عمر و دفع مشکلات زندگی می‌شود.

2. دفع مرگ‌های بد

یکی از آثار نیکی به والدین، دفع مرگ‌های بد و جلوگیری از وقوع مرگ‌های ناپسند است. در روایات آمده است که نیکی به والدین و انجام کارهای نیکو نه‌تنها باعث افزایش عمر می‌شود، بلکه از مرگ‌های بد و ناگوار نیز جلوگیری می‌کند. امام باقر علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند:

«الْبِرُّ وَ صَدَقَةُ السِّرِّ یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یَزِیدَانِ فِی الْعُمُرِ وَ یَدْفَعَانِ عَنْ سَبْعِینَ مِیتَةَ سَوْءٍ؛(4) نیکی به والدین و صدقه‌ی پنهانی، فقر را از بین می‌برد، عمر را افزایش می‌دهد و از هفتاد مرگ بد جلوگیری می‌کند

3. استجابت دعای والدین در حق فرزند

یکی از آثار نیکی به والدین، استجابت دعاها و برآورده شدن درخواست‌های آن‌ها است. در روایات متعددی آمده که دعاهای والدین برای فرزندانشان، مستجاب می‌شود. به‌عنوان نمونه در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل شده است:

«ثَلَاثُ دَعَوَاتٍ لَا یُحْجَبْنَ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى: دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ إِذَا بَرَّهُ، وَ دَعْوَتُهُ عَلَیْهِ إِذَا عَقَّهُ، وَ دُعَاءُ الْمَظْلُومِ علی ظَالِمِهِ، وَ دُعَاؤُهُ لِمَنِ انْتَصَرَ لَهُ مِنْهُ، وَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ دَعَا لِأَخٍ لَهُ مُؤْمِنٍ وَاسَاهُ فِینَا؛(5) سه دعایی که از سوی خداوند متعال رد نمی‌شود: دعاى پدر و مادر براى فرزندش، زمانى که به او نیکى کنند و نفرینشان بر او وقتی‌که ایشان را بیازارد. نفرین مظلوم علیه ظالم و دعایش براى کسى که وى را علیه ظالم یارى کرده است. دعاى مؤمن براى برادر مؤمنى که او را در راه ما یارى کرده باشد

در حدیثی دیگر از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است که:

«سه دعای مستجاب وجود دارد که هیچ شکی در آن‌ها نیست: دعای مظلوم، دعای مسافر و دعای والدین برای فرزند.»(6)

بنابراین، هم دعای خیر و هم عاق پدر و مادر و نفرین آن‌ها نزدیک به استجابت است. این روایات تأکید می‌کنند که دعاهای والدین به‌ویژه زمانی که فرزندان با آن‌ها نیکو هستند، از اهمیت خاصی برخوردار است و خداوند به‌سرعت و به‌صورت قطعی به آن‌ها پاسخ می‌دهد. بنابراین، نیکی به والدین نه‌تنها باعث خوشبختی و برکات دنیوی می‌شود، بلکه دعاهای والدین نیز می‌تواند در زندگی فرد تأثیرات مثبتی داشته باشد.

4. برطرف شدن مشکلات خانوادگی

یکی از آثار نیکی به والدین، برطرف شدن مشکلات خانوادگی است. در روایات مختلف آمده که نیکی و مدارا با والدین می‌تواند به حل مشکلات و تسهیل روابط خانوادگی کمک کند. به‌عنوان نمونه در حدیثی چنین نقل شده است:

«بکر بن صالح گوید: دامادم به امام جواد (علیه‌السلام) نوشت: پدرم مرد ناصبى بداعتقادى است و از جانب وى با شداید و زحماتى چند روبرو گشته‏ام، در صورت صلاح‌دید درباره‌ام دعا کنید، و بیان فرمایید که نظرتان دراین‌باره چیست؟ آیا با وى به دشمنى و پرخاش برخیزم یا مدارا نمایم؟ حضرت در پاسخ نوشتند: نوشته‏ات را فهمیدم و به آنچه درباره پدرت یاد کرده‏اى پى بردم، و ان شاء اللَّه درباره تو دست از دعا نمى‏کشم، و مدارا براى تو بهتر از دشمنى و پرخاشگرى است، و همراه با هر مشکلى آسانى است، صبر را پیشه ساز که عاقبت از آن پرهیزکاران است، خداوند تو را بر ولایت آن‌کس که ولایتش را پذیرفته‏اى ثابت بدارد، ما و شما در امانت خداییم، همان خدایى که امانت‌هایش ضایع و تباه نگردد. بکر گوید: پس‌ازآن خداوند دل پدر او را براساس میل وى برگرداند به‌طوری‌که در هیچ‌چیز با او مخالفت نمى‏ورزید.»(7)

این روایت نشان می‌دهد که مدارا و صبر در مواجهه با مشکلات خانوادگی، به‌ویژه در روابط با والدین، می‌تواند تأثیر زیادی در بهبود وضعیت و حل مشکلات داشته باشد. نیکی به والدین و برخورد با آن‌ها به‌طور مؤدبانه و صبورانه، حتی در شرایط سخت، می‌تواند موجب تغییرات مثبت و بهبود روابط خانوادگی شود.

5. برگشت نیکی‌ها

یکی از آثار مهم نیکی به والدین، برگشت این نیکی به خود فرد است. به‌عبارت‌دیگر، هنگامی‌که فرد به والدین خود نیکی می‌کند، این نیکی به خود او باز می‌گردد. امام صادق علیه‌السلام در حدیثی به این حقیقت اشاره کرده‌اند که:

«بَرُّوا آبَاءَکُمْ یَبَرَّکُمْ أَبْنَاؤُکُمْ وَ عِفُّوا عَنْ نِسَاءِ النَّاسِ تَعِفَّ نِسَاؤُکُمْ؛(8) با پدران خود نیکوکار باشید تا فرزندانتان با شما نیکوکار شوند و نسبت به زنان مردم عفت بورزید تا زنان شما نیز عفیف باشند

این حدیث بیان می‌کند که نیکی به والدین موجب می‌شود فرزندانتان نیز با شما به نیکی رفتار کنند. به‌این‌ترتیب، نیکی به والدین نه‌تنها به خوشبختی و آرامش فرد در زندگی دنیوی کمک می‌کند، بلکه این خوبی‌ها به نسل‌های بعدی نیز منتقل می‌شود و به‌نوعی برگشت نیکی‌ها به خود فرد خواهد بود.

6. سبک شدن سختی‌های مرگ

یکی از آثار مهم نیکی به والدین، کاهش سختی‌های مرگ و تسهیل در گذر از مراحل آن است. در روایاتی از امام صادق علیه‌السلام که در بخش‌های قبلی هم ذکر شده بود آمده است:

«هر کسی که دوست دارد خداوند سختی‌های مرگ را از او کاهش دهد، باید با خویشاوندان خود پیوندی نیکو داشته باشد و نسبت به والدین خود نیکوکار باشد. در این صورت، خداوند سختی‌های مرگ را برای او آسان کرده و هرگز در زندگی‌اش فقر نخواهد دید.»(9)

این روایت نشان می‌دهد که نیکی به والدین در زمان مرگ می‌تواند سبب تسهیل سختی‌های آن شده و مرگی راحت را به همراه داشته باشد.

7. خیر و برکت در عبادت و زندگی

نیکی به والدین و انجام اعمالی مانند نماز، صدقه، حج و روزه برای آن‌ها موجب خیر و برکت زیادی می‌شود. در روایات آمده است که فرد می‌تواند درحالی‌که والدینش زنده یا حتی فوت کرده‌اند، از طریق عبادات و اعمال نیکو برای آن‌ها اقدام کرده و در عوض خیروبرکت فراوانی برای خود کسب کند. امام صادق علیه‌السلام در این زمینه فرموده‌اند:

«مَا یَمْنَعُ الرَّجُلَ مِنْکُمْ أَنْ یَبَرَّ وَالِدَیْهِ حَیَّیْنِ وَ مَیِّتَیْنِ یُصَلِّیَ عَنْهُمَا وَ یَتَصَدَّقَ عَنْهُمَا وَ یَحُجَّ عَنْهُمَا وَ یَصُومَ عَنْهُمَا فَیَکُونَ الَّذِی صَنَعَ لَهُمَا وَ لَهُ مِثْلُ ذَلِکَ فَیَزِیدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِرِّهِ وَ صِلَتِهِ خَیْراً کَثِیراً؛(10) چه چیزی مانع شما می‌شود که به والدین خود چه در حال حیات و چه پس از وفات نیکی کنید؟ برای آن‌ها نماز بخوانید، صدقه بدهید، برایشان حج کنید و روزه بگیرید. در این صورت، هرچه برای آن‌ها انجام می‌دهید، برای شما نیز همان پاداش خواهد بود و خداوند به دلیل نیکی و عباداتی که برای آن‌ها انجام می‌دهید، خیروبرکت فراوانی به شما خواهد بخشید

این روایت نشان می‌دهد که نیکی به والدین، حتی پس از مرگ آن‌ها، می‌تواند با انجام عبادات مختلف مانند نماز، صدقه، حج و روزه به آن‌ها انجام شود و در عوض، فرد از خیروبرکت عظیمی در زندگی خود بهره‌مند می‌شود.

نتیجهگیری

نیکی به والدین آثار دنیایی فراوانی برای انسان به همراه دارد. نیکی به والدین نه‌تنها موجب افزایش برکات و فزونی رزق و عمر می‌شود، بلکه در برطرف کردن مشکلات زندگی، دفع مرگ‌های ناگوار و افزایش دعاهای مستجاب برای فرزند تأثیر بسزایی دارد. این ارتباط نیکو باعث بهبود روابط خانوادگی، رفع سختی‌های زندگی و در نهایت خیروبرکت در عبادات و اعمال دینی می‌شود. بنابراین، نیکی به والدین نه‌تنها یک وظیفه اخلاقی و دینی است، بلکه کلید موفقیت، آرامش و برکات در زندگی دنیاست.

پی‌نوشتها

1. ابن بابویه، محمد بن علی‏، الأمالی، محقق / مصحح: ندارد، تهران: کتابچى‏، 1376ش، ص389، ح14.

2. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه‌الله‏، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، محقق / مصحح: ندارد، قم: انتشارات مدرسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، 1407ق، ص126.

3. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه‌الله‏، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، محقق / مصحح: ندارد، قم: انتشارات مدرسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، 1407ق، ص125، ح309.

4. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، الزهد، محقق / مصحح: عرفانیان یزدى، غلامرضا، قم: المطبعه العلمیه، 1402ق، ص33، ح86.

5. طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالی، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414ق، ص280، ح541.

6. ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفریات (الأشعثیات)، محقق / مصحح: ندارد، تهران: مکتبه النینوى الحدیثه، بى‌تا، ص187.

7. مفید، محمد بن محمد، الأمالی (للمفید)، محقق / مصحح: استاد ولى، حسین و غفارى علی‌اکبر، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق، ص191، ح20.

8. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏5، ص554، ح5.

9. ابن بابویه، محمد بن علی‏، الأمالی، محقق / مصحح: ندارد، تهران: کتابچى‏، 1376ش، ص389، ح14.

10. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و

نیسان نام ماهی رومی است که از اواخر فروردین شروع می شود و روایاتی نیز در خواص آب بارانی که در این ماه نازل می شود بیان شده است که به بررسی آن می پردازیم.
اعتبار روایی خواص آّب باران در ماه نیسان

چرا آب باران را آب نیسان می‌گویند؟ آیا روایات در این زمینه معتبر است؟ در مورد خواص و آداب تهیه آن نیز توضیحی بفرمایید؟ لطفاً به این چند سؤال هم پاسخ دهید: 1. آیا برای سوره‌های ذکر شده می‌توانیم از ضبط صوت استفاده کنیم؟ 2. آیا یک نفر می‌تواند آداب آن را رعایت کند و بعد دیگری آب را بیاشامد؟ 3. جوشاندن آن سبب از بین رفتن خواصش نمی‌شود؟ 4. می‌توانید بعد از رعایت آدابش، آن را در برای طول سال نگهداریم و استفاده کنیم؟

پاسخ:
استفاده از آب باران به عنوان یکی از گواراترین و پاکیزه‌ترین آب‌های موجود جهان در روایات مورد توجه بوده است، امیر مؤمنان علیه‌السلام می‌فرمایند: آب بارانی که از آسمان می‌آید را بنوشید زیرا سبب می‌شود که بدن پاک (و تندرست) گردد و بیماری‌ها و رنج‌ها از آن دور گردد. همان‌طور که خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ اَلسَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ اَلشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلى قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اَلْأَقْدامَ» یعنی آبی از آسمان برایتان فرستاد تا شما را با آن پاک کند و پلیدی شیطان را از شما دور سازد و دلهای تان را محکم و گام‌ها را با آن استوار دارد. (1)
نیسان، نام ماه رومی است و بارانی که در این ایام باریده می‌شود را آب نیسان می‌گویند؛ در برخی روایات خواص معنوی و درمانی قابل توجهی برای آن ذکر شده است که بسیار شگفت‌آور است، در ادامه به اعتبار و جایگاه آن در منابع دینی و روایات اشاره خواهد شد.

1. شناخت آب نیسان
نیسان نام یکی از ماه‌های سال در تقویم رومی بوده است. اسامی و چینش ماه‌های سال در بین رومیان به این ترتیب بوده است:
پائیز: ایلول، تشرین اوّل، تشرین آخر.
زمستان: کانون اوّل، کانون آخر، شباط.
بهار: آذار، نیسان، ایار.
تابستان: حزیران، تموز، آب. (2)
بر این اساس، نیسان، دومین ماه از بهار محسوب می‌شود که در تطبیق آن با تقویم شمسی تقریباً با 23 فروردین مصادف است. از آنجا که این ماه، سی روزه است، حدوداً تا اواخر اردیبهشت را در برمی‌گیرد. این ایام از سال معمولاً باران های بهاری می‌بارد که آب این باران ها به آب نیسان معروف است.

2. بررسی روایی
نخستین منبعی که به خواص آب نیسان پرداخته، کتاب «مهج الدعوات» اثر سید بن طاووس است؛ بعد از ایشان عالمان دیگر مانند علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار و شیخ عباس قمی در مفاتیح‌الجنان به گزارش از این روایت در «مهج الدعوات» پرداخته‌اند. سید بن طاووس این حدیث را از کتابی به نام «زاد العابدین» نوشته فردی مشهور به «فضل» گزارش کرده که به این شرح است: روزى جمعى از اصحاب نشسته بودند. رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وارد شد و به ایشان سلام کرد و اصحاب جواب سلام ایشان را گفتند. حضرت فرمودند: آیا مى‏خواهید دوایى را که جبرییل به من تعلیم داد که نیازمند دواى پزشکان نباشم به شما تعلیم دهم؟ امیرالمؤمنین علیه‌السلام‏ و سلمان و دیگران پرسیدند: آن دوا چیست؟
حضرت به امیرالمؤمنین علیه‌السلام خطاب فرمودند: در ماه نیسان رومى آب باران را مى‌‏گیرى و هرکدام از سوره‏هاى «فاتحه‌الکتاب»، «آیه‌الکرسی»، «توحید»، «فلق»، «ناس» و «کافرون» را هفتاد مرتبه‏ مى‏خوانى در روایت دیگر «سوره قدر» را نیز هفتاد مرتبه می‌خوانی و هفتاد مرتبه «الله‌اکبر» و هفتاد مرتبه «لا اله الا اللّه» گفته‏ و هفتاد مرتبه «صلوات» مى‏فرستى. آنگاه هفت روز در صبح و شب از آن آب می‌آشامی؛ قسم به خدایى که مرا به رسالت فرستاد، جبرییل گفت: خدا از کسى‏ که این آب را می‌آشامد، هر دردى که در بدنش باشد را برمى‏‌دارد و به او عافیت می‌بخشد و دردها را از تن‏ و استخوان‏هاى او بیرون می‌کند و اگر در لوح دردى براى او مقدر شده باشد محو مى‏کند. اگر فرزند نداشته باشد‌ و فرزند بخواهد، آب نیسان را به آن نیّت بیاشامد به او فرزند روزى شود و اگر زن عقیم باشد، با نیّت از این آب بیاشامد، از او فرزند متولد شود و اگر مرد و زن، پسر یا دختر بخواهند، از آن آب بیاشامند مقصود ایشان حاصل گردد. چنان‏ که حق‌تعالی مى‏فرماید: «یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّکُورَ أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَانا وَ إِنَاثا وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشَاءُ عَقِیما» خدا هرکه را بخواهد دختران و هرکه را بخواهد پسرانى می‌بخشد، یا پسران و دختران به ایشان عطا مى‏کند و هرکه را بخواهد نازا قرار دهد.
سپس فرمودند: اگر کسى درد سر داشته باشد، از این آب بیاشامد به قدرت حق درد سر او آرام شود و اگر درد چشم داشته باشد و در چشم‌هاى خود قطره‏اى از این آب بریزد و چشم‌هاى خود را با آن بشوید و از آن بیاشامد، به اذن خدا شفا یابد و آشامیدن از این آب، بن دندان‌ها را محکم کند و دهان را خوشبو نماید ... و به درد پشت و درد شکم مبتلا نگردد و از زکام آزار نکشد و دچار درد دندان نشود و درد معده و انگل معده را از بین می‌برد و نیازمند به حجامت‏ نشود و از بیمارى بواسیر و خارش بدن و آبله و دیوانگى و پیسى و ... نجات یابد و کور و لال و کر و زمین‏گیر نشود و دردى که موجب افطار روزه و نقصان نمازش گردد عارض او نشود و از وسوسه‏هاى جنیان و شیاطین گزندى نبیند. آنگاه رسول خدا فرمودند: جبرییل گفت: هرکه از این آب بیاشامد و به همه دردهایى که در مردم است مبتلا باشد، موجب شفاى او از تمام آن‌ها گردد و نیز گفتند: به حق خدایى که تو را به راستى فرستاده، حکمت بر زبان او جارى کند، دلش را از فهم و بینایى پر کند و از کرامت‌هایش به او عطا فرماید، آنچه به احدى از عالمیان عطا نکرده و هزار آمرزش رحمت بر او فرستد و غشّ، خیانت، غیبت، حسد، ستم، کبر، بخل، حرص و غضب را از دل‏ او بیرون کند و از عداوت و دشمنى مردم و بدگویى ایشان نجات یابد و موجب شفاى همه بیماری‌هاى او شود. (3)
مرحوم شیخ عباس قمی پس از نقل این روایت از سید بن طاووس، چنین می‌نویسد: این روایت مشهور درباره آثار آب نیسان به عبد اللّه بن عمر منتهى می‌شود و به این خاطر سندش ضعیف است و فقیر به خط شیخ شهید دیدم که این روایت را از حضرت صادق علیه‌السلام با همین خواص و سوره روایت کرده ولى آیات و اذکار به این طریق نقل شده که بر آب نیسان مى‏خوانى: «فاتحه‌الکتاب» و «آیه‌الکرسی» و «قل یا ایها الکافرون» و «سبّح اسم ربّک الاعلى» و «قل اعوذ بربّ الفلق» و «قل اعوذ بربّ الناس» و «قل هو اللّه احد» هر یک را هفتاد مرتبه و مى‏گویى هفتاد مرتبه «لا اله الاّ اللّه» و هفتاد مرتبه «اللّه اکبر» و هفتاد مرتبه «اللّهم صلى على محمّد و ال محمّد» و هفتاد مرتبه «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر».
در واقع شیخ عباس نقلی که از نظر سندی برایش معتبر بوده را نیز گزارش می‌کند که شامل تفاوت‌هایی با دستورالعمل نخست است. با این توصیفات، آب نیسان، در میان عالمان، موافقان و مخالفانی دارد؛ برخی آن را مستند و مجرب دانسته و برخی آن را ضعیف و خرافه خوانده‌اند.

3. ویژگی‌های اجرای دستورالعمل
بر اساس آنچه در متن روایت وجود دارد، قرائت و خواندن این سوره‌ها و اذکار است و از صدای ضبط شده نمی‌توان توقع داشت که نتیجه مطلوب داشته باشد. همچنین درباره جوشانده این آب، نکته و توصیه خاصی وجود ندارد و اگر صرف جوشاندن باشد و اصل ماهیت آب نیسان را تغییر ندهند، قاعدتاً نباید مشکلی ایجاد کند.
علامه مجلسی درباره مشارکت افراد در خواندن سور و انجام این دستورالعمل چنین می‌فرماید: در عمل مربوط به آب نیسان بهتر آن است که اگر به صورت دسته جمعى می‌خوانند، هر یک از افراد، مجموع آن سوره‌ها و اذکار را هفتاد مرتبه بخوانند (یعنى می‌توانند آن را میان خود تقسیم نمایند و هرکدام سوره‌ای را هفتاد بار بخواند ولى بهتر است هر یک از آن‌ها، مجموع آن سوره‌ها و اذکار را هفتاد مرتبه بخواند). (4)
در نگه داری این آب برای طول سال نیز مشکلی وجود ندارد، اما بر اساس آنچه در روایت مربوط به خواص این آب، چنین آمده است: تَشْرَبُ مِنْ ذَلِکَ الْمَاءِ غُدْوَهً وَ عَشِیَّهً سَبْعَهَ أَیَّامٍ مُتَوَالِیَاتٍ (5) رسول صلی‌الله علیه و آله فرمودند که از آن آب در هر صبح و شام تا هفت روز پى در پى بنوش‏.
بنابراین دوره استفاده آن هفت روزه است که می‌تواند در هر وقت از سال آغاز شود و توصیه‌ای به مصرف آن در ایام خاصی وجود ندارد.

4. اعتبار حدیث
برای این روایت هیچ سندی نقل نشده است و علاوه بر اینکه حدیث بدون سند به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و امام صادق علیه‌السلام نسبت داده شده، از جهت متن نیز اعتبار چندانی ندارد به دلیل این که امور شگفت‌آوری برای آب نیسان بیان شده و آن چنان عجیب است که همه را از مراجعه به پزشک بی‌نیاز می‌کند و بیشتر مشکلات مادی و معنوی را برطرف می‌نماید. اگر از میان انواع آب‌ها، آب نیسان چنان خاصیت عجیبی داشت چرا در بین روایات و صحابه معصومان علیهم‌السلام مشهور نشده است؟!

نتیجه:
بارانی که در ماه رومی نیسان (اواسط فروردین تا آخر اردیبهشت) می‌بارد را آب نیسان می‌گویند که بر اساس روایتی، خواص مادی و معنوی فراوانی برای آن شهرت یافته است. این حدیث نخستین بار در کتابی نه چندان کهن و آن هم از منبعی ناشناخته، با سندی مورد مناقشه نقل شده است. همچنین از نظر محتوایی، اینکه یک دستورالعمل، بتواند این مقدار اثر‌بخش باشد که سلامت، عافیت و عاقبت به خیری را قاطعانه تضمین کند با معارف و روح تشریع بقیه احکام و عبادات سازگاری چندانی ندارد. با این حال شاید بتوان این دستورالعمل را یکی از مجربات (امور تجربه شده غیر روایی) نامید و افرادی که با اعتقاد و حفظ شرایط، آب پاکیزه‌ای را که اذکار و آیات فراوان قرآن کریم بر آن خوانده شده را با هدف شفا گرفتن و مانند آن مصرف کنند، بی‌اثر نخواهد بود.
برای آگاهی بیشتر به مقاله «جستاری پیرامون روایات خواص آب نیسان» نوشته آقای سید محمدرضا حسینی نیا و شریف سالمی زاده مراجعه نمایید.

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 387.
2. ابن شعبه، حسن بن على تحف العقول، ترجمه جعفرى‏، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ اول، 1381 ش، ‏پاورقی صفحه 354.
3. ابن طاووس، على بن موسى‏، مهج الدعوات و منهج العبادات‏، تحقق و تصحیح کرمانى، ابوطالب و محرر، محمدحسن، قم: دار الذخائر‏، چاپ اول، 1411 ق‏، ‏ص 356.
4. مجلسى، محمدباقر، ‏زاد المعاد- مفتاح الجنان‏، تحقیق اعلمى، علاءالدین‏، بیروت: موسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ اول، 1423 ق‏، ص 330.
5. ابن طاووس، على بن موسى‏، مهج الدعوات و منهج العبادات‏، همان‏، ‏ص 356.
 

چه اوصافی برای امام حسین (علیه السلام) در زیارات و روایات آمده است؟

زیارت های امام حسین(ع) (که از امامان و پیشوایان معصوم(ع) رسیده) از غنی‌ترین اسناد و مدارک برای شناخت حضرت و پی بردن به صفات و ویژگیهای ایشان است. اوصاف و القابی ذکر شده که پاره‌ای از صفات مشترک امامان است، مثل حجةالله، نورالله، وجه‌الله اما برخی اوصاف ویژة حضرت است مانند ثارالله، قتیل‌العبرات، اسیرالکربات، قتییل‌الظمآء، وتر‌الموتور و... که در هر یک اسراری نهتفه است و به معانی بلندی اشاره دارد، که به معنای برخی اشاره می‌کنیم:

1ـ ثارالله:
«ثار» از ریشه «ثَأر» و «ثُؤرة» به معناى انتقام و خونخواهى و نیز به معناى خون است.(1)
براى «ثارالله» بودن امام حسین معانى مختلفى ذکر شده که هر یک تفسیر خود را مى‏ طلبد.
أ) گروهی ثارالله را به معنای کسی که انتقام خونش را خداوند می‌گیرد می‌دانند.(2) خداوند، ولىّ دم حضرت است و خود او خونبهای آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مى ‏کند؛ چرا که ریختن خون سیدالشهدا در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهى و طرف شدن با خداوند بود. از آن جهت که اهل بیت(ع) «آل‌الله» هستند، شهادت امامان، ریخته شدن خونِ خداوند است.(3)
اگر چه این واژه در قرآن نیامده است، اما مى‏توان آن را با آیات این گونه توجیه نمود. خداوند مى‏فرماید: «مَنْ قُتِل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه ‏سلطاناً؛(4) آن کس که مظلوم کشته شد، براى ولیّ‌‏اش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم».
هر کسى (صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، اولیاى دم او، حق خون‏خواهى دارند. از آن رو که اهل بیت به ویژه امام حسین(ع) مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شده ‏اند، در واقع «ولیّ دم» و خونخواه آنان، خداوند است.
بنابراین «ثارالله» به این معنا است که خون بهاى امام حسین(ع) از آنِ خدا است و اوست که خونبهاى امام را خواهد گرفت. این واژه حاکى از شدت همبستگى و پیوند سیدالشهدا(ع) با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونى از قبیله خدا مى‏ ماند که جز با انتقام‏گیرى و خونخواهى خدا، تقاص نخواهد شد.(5)
ب) بعضی لفظ اهل را در تقدیر گرفته‌اند و گفته‌اند ثارالله یعنی اهل ثارالله؛ اهل خون‌خواهی الهی که خداوند انتقام خونش را می‌گیرد.(6)
پ) برخی گفته‌‌اند: ثارالله یعنی کسی که در دوران رجعت می‌آید و انتقام خونش را می‌گیرد.(7)
پ) گروهی ثارالله را به معنای خون خدا دانسته‌اند.(8)
اگر «ثار» به معناى خون باشد، مراد از «ثارالله» معناى حقیقى نیست؛ بلکه یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است. چون مسلّم است که خدا موجودى مادى نیست تا داراى جسم و خون باشد؛ پس این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعنى همان گونه که خون در بدن آدمى نقش حیاتى دارد، وجود مقدس امام حسین(ع) نسبت به دین خدا چنین نقشى دارد و احیاى اسلام با نهضت عاشورا بوده است.
شاید بتوان در این باره با نگاه عرفانى مستند به روایات به نتیجه ‏اى نورانى دست یافت. از امام على(ع) به «اسدالله الغالب» و «یدالله» تعبیر شده، و در حدیث «قرب نوافل» از پیامبر(ص) روایت شده است که خداوند فرمود:
«ما تحبّب إلیّ عبدى بشى‏ءٍ احبّ إلیّ ممّا افْترضتُه علیه وإنّه لَیَتَحَبَّبَ إلیّ بالنافلة حتّى اُحِبُّه فإذا اَحْبَبْتُه کنتُ سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها و رِجْله التى یمشى بها إذا دعانى اجبْتُه وإذا سألتنى اعطیته؛(9) بنده من به چیزى دوست داشتنى‌تر از واجبات، نزد من مقرّب و نزدیک نمی‌‌گردد او با نوافل به من اظهار دوستى مى ‏کند. آن گاه که او را دوست بدارم، گوش او مى‏شوم که با آن می ‏شنود و دیدة او مى ‏شوم که با آن مى‏ بیند و زبان او مى ‏شوم که با آن سخن مى ‏گوید و دست او مى‏ شوم که با آن ضربه مى ‏زند و پاى او مى‏ شوم که با آن راه مى ‏رود. اگر به درگاه من دعا کند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست کند، به او عطا مى کنم».
از این روایت به خوبى آشکار مى‏ شود که اولیاى خداوند، «خلیفة» او روى زمین و مظهر افعال الهى‏ اند. خداوند جسم نیست، اما آن چه را که اراده مى ‏کند انجام بدهد، از طریق دست اولیاى خود به ظهور مى‏ رساند و کمکى را که مى‏ خواهد به سوى بنده‏ اى بفرستد، توسط اولیاى خود مى‏ رساند، یا خونى را که قرار است براى احیاى دین ریخته شود، از طریق شهادت اولیاى خودش ظاهر مى‏ سازد. از این رو همان طور که دست امام على(ع) دست قدرت خدا و «یدالله» است؛ خون امام حسین(ع) نیز خون خدا و «ثارالله» است.
از این رو در زیارت عاشورا مى‏ خوانیم: «السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره والوتر الموتور؛ سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او! سلام بر تو اى یگانه دوران!» نیز در زیارتی دیگر می خوانیم : «و انک ثار الله فى الأرض و الدم الذى‏ لا یدرک ثاره أحد من أهل الأرض و لا یدرکه الا الله وحده».(10)
همان گونه که نقش خون در بدن آدمى حیاتى است و بود و نبودش، مرگ و زندگى را رقم مى‏ زند، وجود مقدّس امام على و امام حسین(ع) نزد خدا و در دین او چنین نقشى دارند. اگر آن حضرت نبود، اسلام نبود و اگر حسین(ع) نبود، اسلام و تشیّع نبود.
آرى! تا یاد و نام سیّدالشّهدا(ع) زنده و بر سر زبان‏ ها است، تا عشق حسین(ع) در دل‏ها مى‏ تپد، تا آتش محبت و ولایت او در قلوب انسان‏ها شعله‌ور است، تا فریاد «یا حسین» بر بلنداى آسمان‏ها و زمین طنین انداز است، نام و یاد خدا زنده و پایدار است؛ چون او همه هستى خود را در راه خدا انفاق و ایثار کرد، نیز سیماى ننگین ریاکاران و تحریف‏گران زمان را آشکار نمود و نقاب از چهره زشت آنان برداشت و اسلام ناب نبوى و علوى را بر مردم نمایاند. خون او شرافت «ثارالله» را گرفت.
صاحب کتاب مکیال گوید: اما رسیدن به فوز به وسیله خونخواهی مولای شهید(ع) وظیفه هر مؤمن است، چون پدر حقیقی مؤمنان است، چنان که آیة «ووَصَّینا الإنسان بوالدیه إحساناً» به امام حسن و امام حسین(ع) تفسیر شده است، از این رو صحیح است که هر مؤمنی، خود را از اولیای دم او بداند و خداوند خودش ولیّ دم حقیقی آن حضرت است. مولای ما قائم آل محمد(ص) را بر خونخواهی امام حسین(ع) امر کرده چنان که در روایات متعدد آمده است.(11)
ثارالله، یعنی ای کسی که خونبهای تو متعلق به خدا است و او خونبهای تو را می‌گیرد، یعنی تو متعلق به یک خانواده نیستی که خونبهایش را پدر خانواده بگیرد، نیز متعلق به یک قبیله نیستی که خونبهای تو را رئیس قبیله بگیرد؛ تو متعلق به جهان انسانیت و بشریت می‌باشی؛ تو متعلق به عالم هستی و ذات پاک خدایی، بنابر این خونبهای تو را خدا باید بگیرد. تو فرزند علی بن ابی طالب هستی که شهید راه خدا بود و خونبهای او را نیز خدا باید بگیرد.(12)
2ـ قتیل العبرات (کشته اشک‌ها)
این تعبیر نیز معنای وسیعی دارد که اشاره است به روایاتی که از حضرت نقل شده، از جمله فرمود: «أنا قتیل العبرة لا یذکرنی مؤمنٌ إلاّ اسْتعبر؛(13) «لا یذکرنی مؤمن إلاّ بکى؛ من کشتة اشکم. هر مؤمنی مرا یاد کند، اشکش جاری شود (یا گریه می‌کند)».(14)
گریه علامت پیوند مکتبی با امام حسین است و منزلت معنوی گریه کننده را نشان می‌دهد. این جملات به این معنا نیست که امام (ع) شهید شد تا مردم بگریند و به ثواب برسند، بلکه بیانگر آثار و پیامد شهادت او است. علت قیام حضرت، نجات امت از جهالت و گمراهی بود، ولی سرشک عاشقان، برخاسته از عشق فطری هر مؤمن به اوست.
3ـ سید الشهداء:
از معروف‌ترین لقب‌های امام (که در روایات و زیارتنامه‌ها بیان شده و مستند به امامان می‌باشد) لقب سیدالشهدا است.
گرچه این لقب ابتدا از آنِ حضرت حمزه، عموی پیامبر بود که در جنگ احد به شهادت رسید، اما حماسه و فداکاری امام حسین(ع) چنان سترگ و والا بود که او را سرآمد همة شهدا ساخت و بر تمامی شهیدان تاریخ سروری داد.
امام صادق(ع) به «ام سعید احمسیّه» (که مرکبی کرایه کرده بود تا در مدینه سر قبور شهدا برود) فرمود: «آیا به تو خبر دهم که سرور شهیدان کیست؟ حسین بن علی(ع) است. او سید الشهداء است».(15)
پیامبر این مقام بزرگ را برای حضرت درخواست کرده بود. در آن زمان که از شهادت فرزندش خبر می‌داد، دعا کرد:
«اللهم فبارک له فی قتله واجْعله مِن سادات الشهداء؛ خدایا! قتلش را موجب برکت گردان و او را از بزرگان شهدا قرار ده».(16)
4ـ داعی الله (دعوت کننده به سوی خدا)
هر چند هم امامان(ع) دعوت کنندگان به خدا بوده‌اند(17)، اما در زیارات هیچ ‌یک از آنها «لبیک دعی الله» نیامده است، ولی در زیارت آن حضرت می‌خوانیم: «لبیک داعی الله؛ دعوت تو را به سوی خدا اجبت می‌کنم».(18) امام حسین(ع) پیام ویژ‌ه‌ای داشت و این دعوت را با خون خود به مردم رساند، پس هر کس این دعوت را شنید، باید لبیک گوید و اهداف حضرت را استمرار بخشد. در این زیارت به هفت بار لبیک گفتن توصیه شده است. مرحوم شیخ جعفر شوشتری بیان لطیفی در باب حکمت تکرار دارد: یک وجه آن ملاحظه حالات مجیب است و وجه دیگر این که هفت بار لبیک گفتن برابر استنصارهای هفت‌گانه آن حضرت است.(19)
5ـ «أقمت الصلاة وآتیت الزکاة؛ برپا دارندة نماز و زکات»:
در زیارت‌نامه امام حسین(ع) در موارد مختلف می‌خوانیم: «أشهد أنّک قد أقمت الصلاةَ وآتیتَ الزکاةَ؛ شهادت می‌دهم که نماز را برپا داشتی و زکات دادی».
البته منظور خواندن نماز و پرداخت زکات نیست، چون در این صورت بیش از یک گواهی معمولی نخواهد بود و شأن و ویژگی خاص برای امام(ع) شمرده نمی‌شود، در حالی که بیان فوق در اکثر زیارات آمده که گویای اهمیت این موضوع است. اگر به معنای ترویج و برپا داشتن نماز بدانیم، هر چند مطلب صحیحی است، ولی در مورد زکات، پرداخت آن معنا ندارد، پس به نظر می‌رسد مقصود آن باشد که گواهی می‌دهم نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر واقعی را تو انجام دادی، یعنی خواندن نماز و پرداخت زکات با همه شرایط و ویژگی‌ها، جز از معصوم ساخته نیست.
6ـ «کنت نوراً فی الأصلاب الشامخة؛ درخشندگی ویژه»:
یکی از ویژگی‌های خاص امام حسین(ع)، درخشش نور حضرت است. امام صادق (ع) در زیارت حضرت می‌فرماید: «کنتَ نوراً فی الأصلاب الشامخة ونوراً فی ظلمات الأرض و نوراً فی الهواء و نوراً فی السموات العُلى، کنتَ فیها نوراً ساطعاً لا یطفى؛ نوری در صلبهای بلند مرتبه هستی و نوری در تاریکیهای زمین و نوری در فضا و نوری در آسمانهای بلند و نوری که هرگز خاموش نخوهد شد».(20)
درخشش نور حضرت به گونه‌ای بود که در هنگام بارداری فاطمه(ع) پیامبر می‌فرمود: «فإنّی أرى فی مقدّم وجهک ضوءاً و نوراً و ذلک انّک ستلدین حجة لهذا الخلق؛ دخترم! در پیشانی تو درخشندگی ویژه‌ای می‌بینم، که بیانگر آن است به زودی حجت خدا بر مردم را به دنیا خواهی آورد».(21)
مرحوم شوشتری می‌گوید: از ویژگیهای نور آن جناب این بود که نه تنها بر شب‌های تار غالب بود، بلکه بر نور خورشید غلبه داشت.(22)
کسی که در روز عاشورا امام(ع) را دیده بود گفت: به خدا قسم! نور صورتش مرا از توجه به کشته شدنش بازداشت.(23)
باز به گفتة مرحوم شوشتری، هیچ مانعی نتوانست از نور افشانی ایشان جلوگیری کند(24) که همان راوی می‌گوید: تا کنون هیچ کشتة به خاک و خون غلتیده‌ای را به نورانیت چهرة او ندیده‌ام.(25)
7ـ خامس اصحاب الکساء:
یکی از ویژگی‌های برجستة امام که در زیارت حضرت در روز عرفه آمده، پنجمین نفر از اصحاب کسا است. در این زیارت می‌خوانیم: «و خامس اصحاب الکساء ـ‌غَذَتْکَ ید الرحمة ورُضِعْتَ من ثَدْی الایمان وَرُبِّیتَ فی حِجْر الاسلام؛ پنجمین نفر از اصحاب کسا هستی که از دست رحمت غذا خوردی و از پستان ایمان شیر نوشیدی و در دامن اسلام پرورش یافتی».(26) از امام صادق(ع) پرسیدند: چرا عاشورا روز مصیبت و غم گردید و ایام دیگر حتى روز رحلت نبی‌اکرم(ص) و دیگر اصحاب کسا این ویژگی را ندارد، فرمود: «بی‌مانندی عاشورا از آن روست که امام حسین(ع) یادگار همة اصحاب کسا بود و بعد از شهادت او کسی از آنان باقی نماند».(27)
خود حضرت نیز به این موضوع در روز عاشورا اشاره می‌کند و می‌فرماید:
«الهی انک تعلم انهم یقتلون رجلاً لیس على وجه الارض ابن بنت نبی غیره؛ خدایا می‌دانی اینان کسی را می‌کشند که روی زمین، فرزندزادة پیامبری جز او نیست». حضرت زینب(ع) نیز در سخنان سوزناک خود می‌گوید: «الیوم ماتت امی فاطمه و ابی علی و اخی الحسن(ع) یا خلیفة الماضی و ثمال الباقی(28)؛ امروز مادرم فاطمه(س) و پدرم علی(ع) و برادرم حسن(ع) مردند. ای جانشین گذشته و پشت و پناه آیندگان» نیز فرمود: «الیوم مات جدّی رسول الله؛ امروز جد ما رسول خدا درگذشت».(29) عقیله بنی هاشم روز عاشورا را روز رحلت همة اصحاب کسا می‌داند، چرا که امام حسین(ع) یادگار آنان بود.(30)
8ـ اسیر الکربات
«السلام على اسیر الکربات»(31). کرب یعنی اندوه شدید و این تعبیر اشاره به اندوه و حزن فراوانی است که در کربلا به امام و یاران حق‌طلب او بر اثر ستم‌های دشمنان رسید.
پس از ملاقات با «حر» و گفتگو میان امام و وی و سخنانی که میان آنان رد و بدل شد، زهیر گفت: ما را تا کربلا ببر، اشک در چشمان امام جاری شد و گفت: «اللهم إنّی أعوذ بک من الکرب و البلاء».(32) که اشاره بود به سختی و رنج‌هایی که در پیش داشتند. وهب بن عبدالله کلبی در روز عاشورا می‌گفت:
وأدفع الکَرْبَ أمام الکرب لیس جهادی فی الوغی باللعب(33)
حضرت فرمود: «قُتِلْتُ مکروباً و حقیقَ علیّ أنْ لا یأتینی مکروب قط إلاّ ردّه الله و اقلبه إلی أهله مسروراً؛(34) با رنج و درد کشته شدم. اگر به من رنجی رسید، شایسته بود خدا آن را برطرف کرده، به شادی تبدیل نماید».
امام رضا(ع) فرمود: «.... إنّ یوم الحسین(ع) أقرحَ جفونَنا، وأسبلَ دموعَنا، وأذلَّ عزیزَنا بأرض کرب و بلاء أورثتنا الکرب و البلاء إلى یوم الإنقضاء فعلى مثل الحسین فلیبک الباکون...(35)؛ روز کشته شدن حسین(ع) چشمان ما را آزرده کرد و اشک‌های ما را روان ساخت. عزیز ما در زمین کربلا خوار شد و اندوه و بلا نصیب ما گشت، تا روز معیّن، پس گریه کنندگان باید بر حسین گریه کنند.
9ـ ابو عبدالله
کنیه امام حسین(ع)، ابو عبدالله است، ولی این کنیه گویای صفتی از حضرت است، زیرا کنیه آن جناب از خردسالی ابو عبدالله بود(36)، در حالی که حضرت، آن زمان اولادی نداشت؛ از طرفی نام فرزندانش علی بود و جا داشت کنیه حضرت «ابوعلی» باشد، دو دلیل گفته شده است:
1ـ گاهی کنیه برگرفته از یکی از اوصاف برجستة فرد است، مثلاً عرب به کسی که بخشش بسیار دارد «ابوجواد» می‌گوید. بهترین صفت برجستة امام حسین(ع) بندگی و عبودیت بود. حضرت در مقام بندگی حق، بسیار عبادت می‌کرد و تمامی عبادات ظاهری و اعمال قلبی را انجام می‌داد. کسی غیر از معصوم توان چنین عبادتی را نداشت.
2ـ قیام حضرت موجب بقای دین و یگانه پرستی بود. اگر تا قیامت کسی روی زمین خدا را پرستش کند، به برکت وجود حسین(ع) و انقلاب اوست. اگر قیام او نبود، بندگی خدا برای همیشه از بین می‌رفت، پس او پدر تمام بندگان خداست، از این رو کنیة ابو عبدالله برای او برگزیده شد. مراد از عبدالله همة بندگان خدا هستند.(37)
10ـ‌ الوتر الموتور:
یکی از اوصافی که برای امام حسین(ع) در بعضی از زیارتنامه‌ها ذکر شده «الوتر الموتور» است.
«وتر» به معنای فرد و طاق است؛ به معنای کنیه و خون هم ذکر شده، ولی بیش‌تر به معنای اوّل می‌آید(38). نماز وتر را وتر می‌گویند، چون فرد و طاق است و نماز یک رکعتی غیر از آن نداریم.
اگر به معنای خون باشد، باز به معنای فرد بر می‌گردد، زیرا اگر کسی در بین گروهی کشته شود، او را «فرد وتر» می‌گویند، یعنی بین ده یا صد نفر، یکی کشته شده و به ناحق خونش ریخته شده است.
«موتور» به چند معنا است:
1ـ طاق و فرد شده.
2ـ کسی از وابستگان او کشته شده باشد.
3ـ کسی که کشته شود و انتقام خون او گرفته نشود.(39)
بنابر این «وتر موتور» را می‌توان به سه صورت معنا کرد:
1ـ وتر به معنای یگانه و فرد باشد و «موتور» تأکید آن باشد، مثل «حجر محجور».
2ـ وتر به معنای فرد و «موتور» به معنای کسی که افرادی از او کشته شده باشد، یعنی ای حسین یگانه‌ای که یاران تو کشته شده‌اند.
3ـ وتر به معنای خون ریخته باشد، یعنی ای کشته‌ای که اصحاب تو را کشته‌اند.
شاید در بین این سه احتمال، معنای دوم مناسب‌تر باشد، زیرا حضرت در مقام شهادت، مانندی ندارد. از آغاز دنیا تا کنون مثل او، کسی مظلومانه چنین به قتل نرسیده و این همه مصیبت ندیده است.
همچنین همة افراد او در کر بلا کشته شدند، حتى طفل شیرخوارة او، پس همه اصحاب و یارانش در کر بلا روز عاشورا کشته شدند،‌از این رو حضرت «موتور» است.(40)
ممکن است گفته شود «الوتر الموتور» به معنای فرد و تنهای بی‌همتا و به زبان فارسی خودمانی «دُردانه» است و به ویژگی خاص سیدالشهدا(ع) اشاره دارد.(41)
------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1. طریحى، مجمع البحرین، ج 1، ص 237؛ مفردات راغب، ص 81.
2. علی سعادت‌پرور، فروغ شهادت، ص 305.
3. جواد محدثى، درس‌هایى از زیارات عاشورا، ص 14؛ اصغر عزیزى تهرانى، شرح زیارت عاشورا، ص 35.
4. اسراء (17) آیه 33.
5. فرهنگ عاشورا، واژه «ثار».
6. بحار الانوار، ج 99، ص 151.
7. همان.
8. سید احمد میرخانی، شرح زیارت عاشورا، ص 308.
9. محاسن برقی، ج 1، ص 291.
10.‌ ترجمه کامل الزیارات، ص 683، زیارت 16.
11. میکال المکارم، میرزا محمدتقی الاصفهانی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 1، ص 420.
12. تفسیر نمونه، ج 4، ص 229.
13. کامل الزیارات، ص 215؛ بحار الانوار، ج 98، ص 331.
14. همان.
15. بحار الانوار، ج 98، ص 36.
16. همان، ج 44، ص 247.
17. همان، ج 99، ص 148.
18. همان، ج 98، ص 169؛ کامل الزیارات، محمد بن قولویه، ص 387.
19. خصائص الحسینیه، ص 229؛ حسین عندلیب، ثارالله، ص 37.
20. بحار الانوار، ج 98، ص 178.
21. همان، ج 43، ص 272.
22. خصائص الحسینیه، ص 31.
23. بحار الانوار، ج 45، ص 56.
24. خصائص الحسینیه، ص 31.
25. همان.
26. بحار الانوار، ج 98، ص 360.
27. همان، ج 44، ص 269.
28. همان، ج 45، ص 2.
29. همان، ص 59.
30. ثارالله، ص 34.
31.‌ مصباح المتهجد، طوسی، ص 788.
32. بحار الانوار، ج 44، ص 381.
33. همان، ج 45، ص 16.
34. کامل الزیارات، ص 216؛ ثواب الاعمال، شیخ صدوق، ص 98.
35. العوالم، الشیخ عبدالله البحرانی، ص 538.
36. بحار الانوار، ج 44، ص 251.
37. حاج میرزا ابوالفضل تهرانی، شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشورا، ص 62 و 63.
38. لسان العرب، ج 5، ص 273؛ کتاب العین، ج 8، ص 132.
39. همان.
40. شرح زیارت عاشورا.
41. فروغ شهادت، ص 389.

اگر اسم فرزند را محمد نگذارد یا تا هفت روز بعد از تولد تغییر دهید ...
در روایات هست كه اگر فرزند دار نمی شوید یا اگر همسرتان حامله است، نیت كنید كه فرزند را محمد یا علی بنامید ...

 باسلام و احترام آنچه كه در اعتقاد ما هست نسبت به جنسیت فرزند بیان روایتی كه در ماه چهارم اگر اسم فرزند را محمد بگذارید ان شاء الله براورده خواهد شد می خواستم بدانم اگر اسم فرزند را محمد نگذارد یا تا هفت روز بعد از تولد تغییر دهید روایتی هست بیشتر اینجانب را در این خصوص راهنمایی فرمایند

در روایات هست كه اگر فرزند دار نمی شوید یا اگر همسرتان حامله است، نیت كنید كه فرزند را محمد یا علی بنامید كه در این صورت مأیوس از حاملگی حامله شده و پسر می آورد و حامله هم پسر می زاید و بعد از تولد اگر او را محمد یا علی نامیدید (كه هر دو یكی است) كه به نیت خود وفا كرده اید و اگر نام دیگری برای او برگزیدید، با مشیت خداست كه فرزند را باقی بگذارد یا بگیرد. (1)

بنا بر این او می تواند اسم را تغییر دهد و ماندن یا نماندن فرزند به مشیت خداست.

پی نوشت ها :

1. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1104 ق، ج 15، ص 111-112

يا اينكه صرفا يك عادت و فرهنگ مخصوص به ماست؟
در حديثي از پيامبر (ص) مي خوانيم: «تحِيَّاتُكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْمُصَافَحَة» (1) « تحيت كامل بين شما دست دادن به يكديگر است.»

آيا در وصف دست دادن(مصافحه) و همچنين روبوسي، در دين اسلام رواياتي داريم؟ چون در فرهنگ ما ايرانيان وقتي دونفر آشنا به هم مي رسند يا موقع خداحافظي، معمولا دست مي دهند و در مواقعي روبوسي هم ميكنند.آيا اين فرهنگ، نشات گرفته از آموزه هاي ديني ماست يا اينكه صرفا يك عادت و فرهنگ مخصوص به ماست؟ با توجه به اينكه مدتي پيش هم به علت شيوع آنفلوآنزا، در همه جا تبليغات وسيع شد كه از دست دادن و روبوسي به طور جدي پرهيز كنيد. اگر دست دان و يا روبوسي، ميتواند عامل انتقال بيماري باشد ودرعين حال آموزه ديني هم باشد، اين تناقض چگونه قابل حل است؟ ودر جواب كساني كه مي خواهند اين فرهنگ را به همان علت انتقال بيماري فرهنگ غلطي جلوه دهند چه جوابي بدهيم؟ اگر رواياتي دراين زمينه داريم لطفا برايم بنويسيد. باتشكر

در روايات بسياري، مسلمانان به مصافحه و دست دادن به يكديگر سفارش شده اند. به عنوان نمونه در حديثي از پيامبر (ص) مي خوانيم:

«تحِيَّاتُكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْمُصَافَحَة» (1) « تحيت كامل بين شما دست دادن به يكديگر است.»

در حديث ديگري مي خوانيم:« إِذَا الْتَقَيْتُمْ فَتَلَاقَوْا بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصَافُحِ وَ إِذَا تَفَرَّقْتُمْ فَتَفَرَّقُوا بِالاسْتِغْفَار»(2) 

«چون يكديگر را ملاقات كرديد، با سلام و مصافحه يكديگر را ملاقات كنيد و چون از يكديگر جدا شديد، با طلب آمرزش براي يكديگر از هم جدا شويد.»

گفتني است كه در بعضي از روايات به روبوسي كردن در هنگام ديدار هم سفارش شده است، اما در برخي ديگر، محدود به موارد خاص و يا حتي نهي شده است. (4) همچنين بين علما درباره جواز و محدوديتهاي روبوسي اختلافاتي وجود دارد، اما ميتوان گفت در مورد مصافحه، اختلاف چنداني به چشم نميخورد كه اين خود بيانگر جايگاه و اهميت اين كار پسنديده است.

از برخي روايات چنين استفاده ميشود كه دست دادن با برادران ديني آن قدر مهم است كه حتي در حال ناپاكي باطني نيز نبايد آن را ترك كرد. امام صادق(ع) فرمود:

«روزي پيامبر اكرم(ص) حذيفه را ديد و دست مبارك خود را به سوي او گرفت، اما حذيفه دست خود را عقب ميكشيد. پيامبر فرمود: اي حذيفه! دست خود را به سوي تو آوردم، اما تو دست خود را دور كردي!

حذيفه در پاسخ گفت: اي رسول خدا! همگان مشتاق دستان مبارك شما هستند، اما چون ناپاك بودم (و هنوز غسل نكردهام)، نميخواستم دستم در چنين حالتي دست مباركتان را لمس كند.

پيامبر فرمود:« أَمَا تَعْلَمُ أَنَّ الْمُسْلِمَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا فَتَصَافَحَا تَحَاتَّتْ ذُنُوبُهُمَا كَمَا يَتَحَاتُّ وَرَقُ الشَّجَر» (4) « آيا نميداني كه هر گاه دو مسلمان با يكديگر ديدار كنند و سپس دست بدهند، گناهانشان چون برگهاي درختان ميريزد؟!»(5)

اما در خصوص تعارض استحباب مصافحه و انتقال آنفلوانزا بايد بگوييم كه روشن است كه روايات اسلامي اينگونه نيست كه به صورت ترتيب موضوعي صادر و تدوين شده باشند تا همه قيود و شرايط يك حكم به صورت يك جا بيان شده باشد، بلكه غالبا اينگونه است كه روايات مربوط به يك موضوع به صورت پراكنده صادر شده است و لذا براي شناحت حكم واقعي يك مسئله نبايد به يك يا چند روايت اكتفاء كرد. بلكه بايد فحص و جستجوي كامل در تمام روايات داشته باشيم تا اگر احيانا اين حكمي كه از يك يا چند روايت استفاده شده داراي قيود و شرايطي باشند اين قيود و شرايط را كشف كنيم. در خصوص مسئله مصافحه هم همين رويه جاري است. يعني گرچه در برخي روايات به صورت مطلق استحباب مصافحه بيان شده، اما با توجه به ساير روايات و قواعد كلي اسلام كشف مي كنيم كه اين حكم قيود شرايطي دارد و از جمله آنها اين است كه مصافحه مستلزم ضرر رساندن به خود يا ديگري نباشد زيرا ضرر رساندن به خود يا ديگري حرام است. ولي مصافحه مستحب و عدم ارتكاب عمل حرام بر انجام يك عمل مستحب مقدم است. بنابراين استحباب مصافحه گرچه در ظاهر به صورت مطلق است. اما طبق ساير روايات و قواعد كلي اسلام قيود و شرايطي دارد كه با توجه به اين قيود تعارضي با حالت شيوع آنفلوانزا پيدا نمي شود.

پي نوشت ها:

1. شيخ طوسي، الأمالي، قم، دارالثقافه، 1414، ص 639.

2. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 هق، ج‏2، ص181.

3. ر.ك: همان، ص 185.(باب التقبيل)

4. همان، ص183.

5. براي مطالعه تفصيلي ر.ك مروجي طبسي، محمد هادي، مقاله« مصافحه؛ چرا و چگونه؟»، فصلنامه فرهنگ كوثر، پاييز 1389 - شماره 83،  از 112 تا 130.

کراهت عدم نزدیکی در شب چهارشنبه تا چه اندازه اهمیت دارد و روایت مربوط به این موضوع تا چه اندازه متواتر است

با توجه به اینکه تحت درمان برای بچه دار شدن می باشیم رعایت این موضوع مشکلاتی را ایجاد می کند .

در روايات مربوط به كراهات و مستحبات دقت و ريزبيني اي كه در احاديث حرام و واجب و حرام و حلال شده، اعمال نشده است. زيرا بالاخره مكروه جايز است و مستحب واجب نيست و ترك مستحب و انجام مكروه كيفر ندارد بر عكس واجب و حرام.
در باره نكاح در شب چهار شنبه در روايت از امام صادق(ع) آمده:
لَيْسَ لِلرَّجُلِ أَنْ يَدْخُلَ بِامْرَأَةٍ لَيْلَةَ الْأَرْبِعَاء (1)
نبايد مرد در شب چهارشنبه بر همسرش وارد شود. (با او هم بستر نشود)
از اين روايت محدثان بزرگي چون كليني و شيخ حرّ عاملي نه كراهت آميزش در شب چهارشنبه به طور مطلق، بلكه كراهت تزويج و دخول بر نوعروس در شب چهارشنبه را برداشت كرده اند بنا بر اين ظاهرا شب چهار شنبه نزديكي با همسر كراهت ندارد بلكه ازدواج و زفاف در شب چهارشنبه كراهت دارد. (2)
پي نوشت ها:
1. كليني، كافي، تهران، اسلاميه، 1363ش، ج5، ص366.
2. همان، شيخ حر عاملي، وسائل االشيعه، قم، آل البيت، 1408ق، ج20، ص94.
موفق باشید.

با سلام در سخنرانی آقای دهنوی در مورد ثواب نزدیکی مرد و زن آمده است: حدیثی داریم با این مضمون که ثواب مجاهد در راه خدا برای مردی است که با زنش نزدیکی می کند. (... المجاهد فی سبیل الله شاهرا سیفه، متن عربی شاید صحیح نباشد) واقعا چنین حدیثی هست؟ در کدام کتاب معروف حدیث آورده شده است؟ راویان حدیث کیستند و مطمئن هستند؟ و اگر حدیث درست است تفسیر آن چه خواهد بود؟ شاید کسی که میل به زنی پیدا کند ولی صبر کند و این لذت را با زن خود ببرد ثوابی در حد جهادگر داشته باشد و حتی بیشتر. اما در نزدیکی معمول با منطق جور نیست؟ لازم به ذکر است در اینترنت کلیپ ایشان پخش شده و این موضوع مورد تمسخر قرار گرفته است که از نظر بنده نیز حرف صحیحی نیست. با تشکر

در ابتداء به آيه قرآن استناد مي كنيم:
نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنىَ‏ شِئْتُمْ وَ قَدِّمُواْ لِأَنفُسِكمُ‏ْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلَاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِين (1) زنان شما، محل بذرافشانى شما هستند پس هر زمان كه بخواهيد، مى‏توانيد با آنها آميزش كنيد. و اثر نيكى براى خود، از پيش بفرستيد! و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و به مؤمنان، بشارت ده! اين حديثي را كه شما از قول استاد دهنوي نقل كرديد در كتاب مهم وسائل الشيعه وجود دارد كه راويان حديث را ضمن بيان آن حديث براي شما ذكر مي كنيم:
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ :...فَقَالَ أَمَا إِنَّهُ إِذَا أَقْبَلَ اكْتَنَفَهُ مَلَكَانِ وَ كَانَ كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا هُوَ جَامَعَ تَحَاتُّ عَنْهُ الذُّنُوبُ كَمَا يَتَحَاتُّ وَرَقُ الشَّجَرِ فَإِذَا هُوَ اغْتَسَلَ انْسَلَخَ مِنَ الذُّنُوب: (2) پيامبر اسلام (ص) فرمودند: وقتي به تونزديك مي شود دو ملك او را احاطه مي كنند و مانند كسي است كه در راه خدا شمشير مي زند، پس وقتي نزديكي مي كند گناهانش مي ريزد مانند ريزش برگ درختان پس وقتي غسل مي كند، از تمام گناهان پاك مي شود.
عدم ارضاي نيازهاي جنسي زن و شوهر، يكي از عوامل مهم براي اختلاف زن و شوهر و در پي آن باعث ناهنجاري هاي زيادي در اجتماع مي شود. عدم توجه به نياز هاي جنسي يكديگر كه به ناتواني، بي ميلي يا سرد مزاجي فرد مربوط مي شود، با لطمه به روابط زن و شوهر، افراد را دچار عصبانيت و دلسردي نسبت به همسر وزندگي مي كند و به تدريج موجب بروز رفتارهاي پرخاشگرانه و در نهايت افسردگي مي شود. مشكل ترين وضعيت براي افرادي است كه همسرشان دچار سرد مزاجي، بي ميلي جنسي يا نوعي اختلال جنسي است. اين افراد به ممنوعت ها و شرايط اجتماعي، اقتصادي و خانواده ،وابستگي به فرزندان ونگراني نسبت به آينده، به ناچار شرايط را با فشار تحمل مي كنند. گاه ايرادگيري از هم ،نارضايتي از زندگي، قهر هاي طولاني مدت، كوبيدن يكديگر، تهديد به جدايي، ابراز خستگي وتمارض، از عوارض بر آورده نشدن نيازهاي جنسي زن و شوهراست.
براي اين كه زناشويي بر روي شالوده محكم واستوار پايه گذاري شود، نه تنها سليقه وهماهنگي اخلاقي بين طرفين موجود باشد، بلكه بايد از نظر روابط جنسي وامور آميزشي نيز هماهنگي وتوافق داشته باشد. اين مسئله اخير ،حتي اهميت بيشتري از توافق اخلاقي دارد. در صورت عدم ارضاي ميل جنسي زن، بخصوص زنان نسل جديد ، اختلافات زناشويي بالا مي گيرد واغلب شايد ندانند كه اين مشاجرات از عدم اقناع ميل جنسي است وبيشتر به مسايل ديگر ارتباط داده مي شود. در سابق اصولاً منكر ميل جنسي زن مي شدند ومردان حق تمتع ولذت را خاص خود دانسته وزن را وسيله آن مي شمردند ، ولي اين روزها، گذشته ها به فراموشي سپرده شده و زنان نيز بايد در رابطه زناشويي كامياب شوند.
عدم نيل به اوج لذت در زن، موجب باقي ماندن فشار عصبي پس از ختم عمل، بروز حس حقارت ونااميدي و شكست و حتي خشم در زن مي شود (بخصوص زنان تحصيل كرده ) و به مرور موجب اختلاف ونزاع زناشويي مي گردد.
گاهي اوقات ممكن است لذت كامل جنسي براي زن حاصل نشده، ولي با اين وجود، به علت اين كه احساس مي كند شوهرش از مقاربت وي متلذّذ شده است، برايش اقناع كننده باشد. فقط 40تا 50 در صد زنها از اوج لذت جنسي بهره مند مي شوند. عدم نيل به اوج لذت در زن، موجب باقي ماندن فشار عصبي پس از ختم عمل، بروز حس حقارت و نااميدي و شكست وحتي خشم در زن مي شود (بخصوص زنان تحصيل كرده )و به مرور موجب اختلاف ونزاع زناشويي مي گردد.
بعضي از زنان متدين كه آگاهي درست از دين اسلام نداشته در نتيجه با سردي برخورد مي كنند. همان گونه كه بيان شد اين زنان علاوه ازاين كه از يك زندگي گرم و سالم محروم خواهد شد، به آسيب هاي روحي وجسمي فراواني مبتلا خواهد شد. (3)
لذا همانطور كه با جنگ و مقابله با دشمن سرزمين جغرافيايي كاملا حفظ و از دستيرد دشمان دين سالم مي ماند و با رفع نياط دروني و جنسي به طور حلال و شرعي با بالاترين ارضاء طرفين در واقع خانواده سالم مي ماند و به هيچ وجه نگاه زن به نامحرم جهت رفع نياز دروني خويش صورت نمي گيرد و اين ثواب كسي است كه در برابر دشمن مقابله مي كند.
و اين كه مي گوئيد مورد تمسخر واقع شده است قابل قبول شرع مقدس نيست و اسلام بر ترويج اين امر بصورت حلال و دوري از بي حجابي و زنا سفارش اكيد دارند تمسخر بايد افرادي بشوند كه در فساد و گناه زنا غرق هستند و ديگران هم به اين منجلاب مي كشانند و بايد به اين نكته توجه داشته باشيد اين روايت مطلق است و هيچ مشكلي با منطق ندارد نمي دانم شما مشكل را دركجا مي بينيد.
پي نوشت:
1. بقره (2)، آيه 223.
2. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ اول، 1409 ق، ج‏20، ص 108.
3. موحدي، دانستني هاي زناشويي،سال 1387، ص 195.
موفق باشید.

من با برنامه ريزي مي خوام آميزش به منظور بچه دار شدن كنم .شب جمع دوست دارم ولي مي افته 30 ماه ذي الحچه يا اول محرم بعد از ظهر جمعه قصد آميزش دارم خوبه يا بد؟

بعد از ظهر روز جمعه خوب است به شرطي كه اول يا آخر يا وسط ماه نباشد، و يا عوامل ديگري مانند قمر در عقرب بودن در آن دخيل نباشد. بنا بر اين زمان مورد نظر شما، زمان مناسبي نيست.

موفق باشید.

صفحه‌ها