حديث

أحاديثي درباره مسئله غناء و خوانندگي مطرب وجود دارد و موسيقي و نوازندگي هم اگر متناسب با مجالس لهو و لعب و مطرب باشد همانند حكم غنا و خوانندگي مطرب، حرام مي باشد.

متن عربي روايات مذكور به شرح ذيل است:

1. « كَسْبُ الْمُغَنِّيَةِ حَرَامٌ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْغِنَاءَ مِمَّا قَدْ وَعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ؛ (1) در آمد آوزه خوان حرام است و بدان كه غناء از آن چيزهايي است كه خداوند وعده عذاب آتش را درباره آن داده است».

از اين حديث استفاده مي شود كه غنا جزء گناهان كبيره است زيرا وعده آتش جهنم درباره آن داده شده و طبق روايتي ديگر از امام صادق (ع) آنچه وعده آتش درباره آن داده شده باشد گناه كبيره است.

2.  از سماعة نقل است كه امام صادق (ع) فرمود: «لَمَّا مَاتَ آدَمُ (ع) وَ شَمِتَ بِهِ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ فَاجْتَمَعَا فِي الْأَرْضِ فَجَعَلَ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ الْمَعَازِفَ وَ الْمَلَاهِيَ شَمَاتَةً بِآدَمَ ع فَكُلُّ مَا كَانَ فِي الْأَرْضِ مِنْ هَذَا الضَّرْبِ الَّذِي يَتَلَذَّذُ بِهِ النَّاسُ فَإِنَّمَا هُوَ مِنْ ذَاكَ؛ (2) وقتي حضرت آدم (ع) درگذشت، ابليس و قابيل خوشحال شدند و او را شماتت كردند. آن گاه اين دو اجتماع كردند و به منظور شماتت حضرت آدم (ع) و ابراز خوشحالي از مرگ او، به نواختن ساز پرداختند. از آن پس هر چيزي كه در زمين از اين نوع وجود دارد كه مردم به واسط? آن لذت مي‌برند، از آن قبيل است».

3. حضرت محمد (ص) : « عن النبيّ صلي الله عليه و آله انّه قال خمسة لا ينظر الله إليهم يوم القيامة الي أن قال و المغني؛ (3) پنج طايفه هستند كه خدا با آن ها نگاه نمي كند ( توجه نمي كند ) ، يكي از آن ها خواننده است».

4. از امام رضا (ع) درباره كسب شخص آوازه خوان سوال شد. حضرت فرمودند: « قَدْ تَكُونُ لِلرَّجُلِ الْجَارِيَةُ تُلْهِيهِ - وَ مَا ثَمَنُهَا إِلَّا ثَمَنُ كَلْبٍ- وَ ثَمَنُ الْكَلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِي النَّارِ؛ (4) پولي كه به مغنيه و جاريه (كنيز )مي دهند كه جاريه براي مولاي خود بخواند، مثل پولي است كه در مقابل خريد سگ مي دهند، و پول حاصل از فروش سگ، سحت ( لقمه حرام )و حرام است و سحت (حرام خور) در آتش است».

5. در روايتي از امام صادق (ع)، راجع به خريد و فروش مغنيات سؤال شد: حضرت فرمود: « شِرَاؤُهُنَّ وَ بَيْعُهُنَّ حَرَامٌ- وَ تَعْلِيمُهُنَّ كُفْرٌ وَ اسْتِمَاعُهُنَّ نِفَاقٌ؛(5) خريد و فروش آن ها حرام و آموزش دادن آن ها كفر و شنيدن آن ها نفاق است».

6. رسول خدا (ص) فرموده : «الْغِنَاءُ رُقْيَةُ الزِّنَا؛ (6)غنا مقدمه براي زنا است».

7. امام صادق (ع) مي فرمايد: « أَخْبَثُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْغِنَاءُ شَرُّ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْغِنَاءُ يُورِثُ النِّفَاقَ الْغِنَاءُ ‌يُورِثُ الْفَقْرَ‌؛ (7) خبيث ترين و بدترين چيز نزد خدا عزوجل غناء است ، كه عامل نفاق و فقر است».

8. رسول خدا (ص) فرموده: « مَنِ اسْتَمَعَ إِلَي اللَّهْوِ يُذَابُ فِي أُذُنِهِ الْآنُكُ‌؛ (8)

كسي كه به موسيقي لهوي و حرام و غنا گوش دهد، در گوشش سرب مذاب ريخته مي شود».

با توجه به احاديث مذكور و ساير أحاديث و ادله بايد بگوييم كه خوانندگي و نوازندگي اگر متناسب مجالس لهو لعب و به صورت مطرب باشد مشمول صفات و آثاري كه در روايات مذكور آمده قرار مي گيرد.

البته ناگفته نماند كه اصل حرمت غنا و خوانندگي از ادله مذكور استفاده مي شود اما شرايط و موارد آن (مانند مطرب بودن و متناسب با مجالس لهو و لعب و معصيت بودن) در ساير روايات و ادله آمده و اين مجتهدين و فقهاء هستند كه با داشتن تخصص لازم براي استنباط احكام شرعي به أحاديث مراجعه نموده و مسائل شرعي را با توجه به صحت و سقم سند و دلالت روايات و ... استنباط مي كنند.

پي نوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ج‌76، ص 246.

2. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، 1407 ه‍ق‌، ج‌، ص 431‌.

3. بروجردي، آقا حسين طباطبايي‌، جامع أحاديث الشيعة، تهران، انتشارات فرهنگ سبز‌ ، 1429ق، ج‌22، ص 392‌.

4. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت، سال 1409 هـ.ق، ج‌17، ص 124.

5. همان.

6. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ، ج‌76، ص 247.

7. محدث نوري، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البيت، 1408ق، ج‌13، ص 212.

8. همان، ص 222.

 

 

در پاسخ به سؤال اول شما بايد بگوييم كه طبق جستجويي كه در منابع معتبر روايي داشتيم سند معتبري براي حديث مذكور نيافتيم البته روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده :مَنْ تَعَلَّمْتَ مِنْهُ حَرْفاً صِرْتَ لَهُ عَبْدا (1)" ازكسي كه حرفي بياموزي عبد او شده اي" كه احتمالا روايت مورد اشاره شما ماخوذ و برگرفته از اين روايت باشد

اما درباره مفاد اين حديث و تناقض آن با توحيد در عبادت بايد بگوييم كه عبد داراي دو كاربرد مي باشد: يك كاربرد به معناي بندگي و پرستش خداوند متعال است چنانكه در آيه 5 سوره حمد به همين معناست  و كاربرد ديگر آن به معناي بردگي مي باشد كه در روايت مذكور همين معنا مراد است ( مانند كنيه جد پيامبر كه عبد المطلب بوده ) و آنچه با توحيد در عبادت منافات دارد اين است كه كسي به اصطلاح اول خود را عبد كس ديگري بداند. اما به اصطلاح دوم چون مستلزم پرستش و عبادت نيست. لذا با توحيد در عبادت منافات ندارد.

به عبارت ديگر مراد از اين روايت ، اين است كه ازكسي كه نكته اي آموخته اي گويي برده او شده اي و اين عبارت در مقام بيان لزوم احترام به معلم مي باشد يعني مقام معلم و آموزگار آن قدر بالا است كه دانش آموز همانند برده اي كه به مولا و مالك خود احترام مي گذارد بايد حرمت وي را حفظ نمايد و اين عبارت نمي خواهد بگويد كه كسي كه نكته اي به من بياموزد معبود من و قابل پرستش و عبادت است.

بنابراين تناقضي بين مفاد روايت و آيه 5 سوره حمد وجود ندارد زيرا تناقض در جايي است كه درباره يك معنا ما دو حكم متقابل داشته باشيم اما در اينجا عبد به يك معنا استعمال نشده است.

 

پینوشت ها:

(1) بحار الأنوار "  علامه مجلسي‏ "ج 74 ص 167

 

 

 

پيامبر اكرم صل الله عليه و آله: من بعد از 8000 پيامبر مبعوث شدم

حديثي كه سؤال كرده ايد ، وجود دارد و به شرح زير است:

بعثت علي أثر ثمانية آلاف نبي (1)

عالمان در توضيح اين حديث گفته اند كه با توجه به روايات متعدد، تعداد انبياء 124 هزار بوده اند و اين كه در اين حديث 8000 يا در بعض احاديث معراج (2) تعداد آنها  4414 نفر شمرده شده، حتما تعدادي مد نظر بوده كه خصوصيتي داشته اند كه ما از آن آگاهي نداريم و گر نه طبق اخبار متعدد و معتبر تعداد آنها همان 124 هزار نفر است و اين اعتقاد قطعي شيعيان است. (3)

پي نوشت ها:

1. قصص‏الأنبياء ، جزائري ، ص 4، قم ، منشورات الشريف الرضي.

2. بحارالأنوار ، مجلسي، ج 18 ،ص ٌ318 ، هشتم، بيروت ، مؤسسه الوفا، 1403 قمري.

3. همان ، ج11، ص21 به نقل از طبرسي  و ص28 به نقل از العقائد شيخ صدوق ؛ أعلام‏الدين ، حسن بن ابي الحسن ديلمي ، ص 463.

سوال:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُعَلَّي عَنْ أَخِيهِ مُحَمَّدٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَمَّا وُلِدَ النَّبِيُّ ص ‍ مَكَثَ أَيَّاماً لَيْسَ لَهُ لَبَنٌ فَأَلْقَاهُ أَبُو طَالِبٍ عَلَي ثَدْيِ نَفْسِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ لَبَناً فَرَضَعَ مِنْهُ أَيَّاماً حَتَّي وَقَعَ أَبُو طَالِبٍ عَلَي حَلِيمَةَ السَّعْدِيَّةِ فَدَفَعَهُ إِلَيْهَا اصول كافي جلد 2 صفحه 339 روايت 27 و فرمود: چون پيغمبر صلي اللّه عليه وآله متولد شد، چند روز بي شير بود (گويا مادرش بيمار بوده يا شير نداشته است ) ابوطالب آن حضرت را به سينه خود افكند، خدا در سينه او شير جاري ساخت و تا چند روز پيغمبر از آن شير مي خورد، تا آنگاه كه ابوطالب حليمه سعديه را پيدا كرد و پيغمبر را باو داد. 

پاسخ:

گرچه اين روايت در بسياري از كتب روايي و تاريخي آمده است. اما نويسنده كتاب موسوعه التاريخ الاسلامي آن را دروغ دانسته و مي نويسد: كشي در رجالش اخبار بسياري از علي بن ابي حمزه بطائني كه از جمله راويان اين حديث است، آورده و او را متهم  به كذب كرده و گفته: لعنت خدا بر او باد . (1)

پي نوشت:

1. محمد هادي يوسفي غروي . موسوعه التاريخ الاسلامي ،ج 1 ،ص 262 .

متأسفانه به دلايل مختلف، جعل سخن به نام پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از زمان پيامبر (ص) شروع شد. جريان حديث سازي، در طول تاريخ با شدت و ضعف ادامه يافت و هزاران حديث به نام پيامبر، امامان و بزرگان دين ساخته شد و نقل گرديد.

1. پيامبر و امامان  و عالمان دين براي مقابله با اين جريان شيطاني و خطرناك، تدابيري انديشيدند، از جمله:

رسول خدا و امامان(ع) اعلام كردند كه چون حديث سازان احاديث دروغ فراواني را به ما نسبت داده اند،  هر حديثي را به نام ما شنيديد، آن را بر قرآن عرضه كنيد؛ اگر موافق قرآن بود، بپذيريد و اگر مخالف بود، به كنار نهيد؛ زيرا ما مخالف قرآن سخن نمي گوييم.

2. به دستور امامان از صدر اسلام راويان حديث معرفي مي شدند و شيعيان، بلكه مسلمانان به گونه اي تربيت مي شدند كه روايات را مستند بپذيرند؛ آن هم سند هاي معتبر؛ يعني بايد معلوم گردد روايت را چه كساني از معصوم يا صحابي نقل مي كنند و اين افراد، افراد معتبري باشند و راستگو و خداترس و اهل حفظ و فهم  باشند. همچنين از دروغ بستن به خدا و پيامبر و امامان و اصحاب دوري كنند.

3. علمي در حوزه اسلام از  صدر اسلام پيدا شد به نام «علم رجال» كه شناسايي راويان حديث و نقاط قوت و ضعف آن ها را مورد توجه قرار داد و آن ها را در كتاب هاي معتبر ثبت كرد. همچنان كه علم ديگري پايه گرفت به نام علم «دراية الحديث» كه بررسي متن روايات و نقاط قوت و ضعف آن ها را پيگيري مي كرد. عالمان بزرگ حديث شناس و راوي حديث، به پالايش احاديث پرداختند و سعي كردند احاديث معتبر را در مجموعه هايي جمع آوري كنند؛ همچنان كه جمعي ديگر به جمع آوري و معرفي احاديث جعلي همت گماردند.

بنابراين، بايد به احاديثي كه افراد معتبر و شناخته شده از پيامبر و امامان نقل كرده اند و آن احاديث با اصول قرآني مخالف نيست، بها دهيم و عمل كنيم. عمل به چنين احاديثي، حكم عقل و دين است. اگر به چنين احاديثي بها ندهيم، از ديدگاه همه عاقلان كار ناپسندي كرده ايم.

با توجه به آنچه گفته شد، روايات بسياري وجود دارد كه از لحاظ سند و متن معتبرند؛ يعني هم افراد شناخته شده و مورد اطمينان آن ها را نقل كرده اند و هم متن آن ها از نظر معنا با اصول قرآني و عقلي كاملاً سازگار است. كتاب هاي حديث بسياري داريم كه بيش تر احاديث شان معتبر است، مثل كافي از كليني، و تهذيب و استبصار از شيخ طوسي، و فقيه از شيخ صدوق و...؛ اما هيچ كتاب حديثي را نمي توان معرفي كرد كه صد درصد احاديث آن معتبر باشد.

كتب حديثي اهل سنت نيز به نقل احاديث اعتقادي و تاريخي و... پرداخته كه اين احاديث حجت تعبدي نيستند و بايد با مباني و برهان هاي عقلي و تاريخي و... سنجيده شده و بر اساس آن ها قبول يا رد گردند.

اما اگر حديث روايت شده در باره فقه باشد، چنانچه افراد سلسله سند از حيث موازين رجالي معتبر باشند و مضمون روايت هم با مباني قرآني و روايي ناسازگار نباشد، مورد قبول است و بر اساس آن، فتوا داده مي شود.

البته شيعه در ابواب مختلف فقهي از امامان معصوم روايات كافي دارد و روايات اهل سنت از باب تأييد مورد استفاده واقع مي شوند. طبيعي است كه روايات اهل بيت كه همگي مستند به رسول خدا است، بر روايات اصحاب از رسول خدا مقدم است؛ زيرا اهل بيت(ع) بهتر به زير و بم روايات و شرايط صدور و قراين روشنگر معنا، اطلاع و آگاهي دارند.

 

كتاب آلفوس بر ضد عقايد شيعه نگاشته شده است و دروغ هايي را به شيعه و پيشوايان معصوم نسبت داده است و اين مطلبي را هم كه شما از مقدمه آن نقل كرده ايد دروغ است و صحت ندارد به چند دليل :

1- خود عمر و ابوبكر بارها اعتراف كرده اند كه حضرت علي عليه السلام از آن ها افضل است و برتري دارد مثلا عمر بارها اين جمله را گفته كه: « لولا علي لهلك العمر؛ (1) اگر علي نبود عمر هلاك مي شد».

و ابوبكر هم بارها اين جمله را گفته كه: « اقيلوني اقيلوني و لست بخيركم و علي فيكم؛ (2) مرا رها كنيد !! رهايم كنيد!! من بهترين شما نيستم در حالي كه علي در بين شماست».

2- پيامبر گرامي اسلام بارها از فضائل حضرت علي نزد اصحاب از جمله عمر و ابوبكر گفته اند كه ماجراي غدير و نصب ايشان به خلافت يك نمونه آن است كه بعد از آن خود عمر و ابوبكر آمدند و به ايشان تبريك گفتند.

3- آياتي از قرآن است كه به اعتراف مفسرين شيعه و سني در شان و فضيلت حضرت علي نازل شده است مانند آيه « انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكوة و هم راكعون »؛ (3)

 در تفسير مفاتيح الغيب فخر رازي از مفسرين بزرگ اهل سنت در ذيل اين آيه چنين آمده است:

 « روي عطاء عن ابن عباس أنها نزلت في علي بن أبي طالب عليه السلام؛ عطاء از ابن عباس روايت كرده كه اين آيه در شان علي بن ابي طالب نازل شده است». (4)

 و « روي أن عبد اللَّه بن سلام قال: لما نزلت هذه الآية قلت يا رسول اللَّه أنا رأيت عليا تصدق بخاتمه علي محتاج و هو راكع، فنحن نتولاه؛ عبد الله بن سلام روايت كرده كه وقتي اين آيه نازل شد گفتم يا رسول الله من ديدم كه علي در حال ركوع انگشترش را به محتاجي صدقه داد پس ما او را سرپرست خود قرار مي دهيم».

 و از آنجا كه ما بايد احاديث را با قرآن و سخنان معصومين بسنجيم اين مطلب نقل شده از كتاب آلفوس دروغي است كه به حضرت علي عليه السلام نسبت داده اند تا از فضائل ايشان كم كنند و بر فضائل عمر و ابوبكر بيفزايند.

 

پي نوشت ها :

1.  مرحوم كليني، اصول كافي، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، ج7، ص423.

2. علامه مجلسي، بحار الانوار، چاپ بيروت، ج30، ص291.

3. مائده (5) آيه 55.

4. فخر رازي، مفاتيح الغيب، انتشارات دار احيائ تراث عربي، ج12، ص 383.

 

در آخرالزمان كه بدترين زمان هاست، زناني هستند كه پوشيده، اما برهنه اند و از خانه با خودآرايي بيرون مي آيند.اينان از دين بيرون رفته اند و در فتنه ها واردشده اند

مضمون روايت فوق با كمي تفاوت، هم در منابع معتبر اهل سنت از پيامبر اسلام (ص) نقل شده است (1) و هم در منابع شيعي از پيامبر و امام علي(ع) گزارش شده است. (2) جالب توجه اين است كه راوي اين حديث، اصبغ بن نباته است كه از ياران خوب امام علي(ع) به شمار مي آيد. بنابراين، حديث فوق، هم به لحاظ مفهومي و دلالتي و هم به لحاظ  سندي و راوي آن، داراي اعتبار است و مي توان به مفهوم آن استناد كرد. منتهي تطبيق آن بر زمان حال به عنوان آخر الزمان، مشكل است و نمي توان به طور قطع اظهار نظر كرد كه آخر الزمان زمان ما است؛ زيرا از قديم احياناً براي گروهي از زنان اشراف و تربيت نشدگان جامعه، چنين وضعي بوده است.

 

پي نوشت ها:

1. محمدي الري شهري، ميزان الحكمه، ج 1، ص 53، قم، دار الحديث، سال 1375، به نقل از: صحيح مسلم، شماره حديث 2128 و مسند الامام احمد بن حنبل، ج 2، ص 223.

2. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 391، قم، انتشارات اسلامي، سال 1413 ق.

دعاي هفت هيكل در منابع معتبر نيامده است

درمورد دعای هفت هیکل وشش قفل توضیح دهید.

پاسخ:
دعا در قرآن و روایات به‌عنوان یک‌راه ارتباطی بین انسان و خالق یکتا معرفی‌شده است. راهی که از عمق وجود انسان آغاز و به بلندترین جایگاه وجودی ختم می‌شود؛ همین امر سبب شده که در مذهب شیعه «دعا» از مکانت ویژه‌ و والایی برخوردار باشد. در دین مبین اسلام، آثار فراوانی برای دعا بیان گردیده است، کلیدهای نجات و گنجینه‌های رستگاری از نوید‌های این عمل است. (1) خداوند در آیه 60 سوره غافر، مردم را به دعا کردن امر می‌کند و مژده اجابت می‌دهد. در یک جمله، دعا تأثیر به سزایی دررسیدن به نقطه بهتر ازلحاظ مادی و نیل به کمال، از جهت معنوی دارد.
اما ازآنجایی‌که عقل بشر بدون تکیه‌بر قرآن و سیره معصومان علیهم‌السلام نمی‌تواند به کمال واقعی برسد، اهل‌بیت علیهم‌السلام سفارش کرده‌اند که مؤمنان با هدایت قرآن و حدیث از دعا بهره‌مند شوند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب «دعاهایی که از ائمه رسیده است، بهترین دعاهاست. اولاً خواسته‌هایی در این دعاها گنجانده‌شده است که به ذهن امثال ماها اصلاً خطور نمی‌کند و انسان از زبان ائمه علیهم‌السلام آن‌ها را از خدا طلب می‌کند ... اگر انسان این‌ها را از خدا بخواهد و بگیرد، می‌تواند برای او سرمایه باشد. ثانیاً در این دعاها مایه‌های خشوع و تضرع وجود دارد. مطلب، با زبان و لحن وبیانی ادا شده است که دل را خاشع و نرم می‌کند. با عبارات فصیح و بلیغ، عشق و شیفتگی و شوق در این دعاها موج می‌زند. انسان باید این دعاها را قدر بداند و از آن‌ها استفاده کند». (2)
در دوره حاضر، دعاهایی بین مردم شایع شده است که هیچ منبع روایی ندارند، یکی از این موارد، دعای معروف به «هفت هیکل» است که متشکل از فقرات هفتگانه هست. این متن با عنوان «دعای هفت هیکل» در برخی از سایت‌ها و کتاب‌های معاصر ذکرشده و خواصی نیز برای آن بیان گردیده است. همچنین مرحوم کفعمی در کتاب «جُنَّهُ الاَمانِ الواقیَه» معروف به «المصباح» هفت دعا را با عنوان «الهیاکل» ذکر می‌کند که با دعای هفت هیکل مذکور در کتاب «گنج‌های معنوی» متفاوت است.
معرفی کتاب «جُنَّهُ الاَمانِ الواقیَه»:
نویسنده کتاب، مرحوم شیخ تقى الدین، ابراهیم بن على عاملى کفعمى‏، از عالمان شیعه قرن 10 هجری قمری است. وی دارای تألیفات متعدد در موضوعات مختلف نقل می‌کند که کتاب «البلد الأمین و الدرع الحصین‏» و «جنه الأمان الواقیه» ازجمله آثار مشهور دعایی ایشان است. (3)
کتاب «جنه الأمان الواقیه» در 50 فصل به رشته تحریر درآمدهاست. نویسنده در مقدمه کتاب می‌گوید: «این کتاب را از کتاب‌های مورد اعتمادی جمع‌آوری کردم». وی در آخر کتاب، فهرستی از منابع استفاده‌شده را که افزون بر 239 عنوان است ذکر می‌کند.
کفعمی، عالم مورد اعتماد علمای شیعه است، اما متون موجود در این کتاب، همگی منتسب به معصومان علیهم‌السلام نیستند، بلکه برخی از آن‌ها مانند «دعای الهیاکل» بدون انتساب به معصوم ذکرشده است.
بررسی دعای «الهیاکل»:
مرحوم کفعمی هیچ سند و منبعی برای این دعا ذکر نکرده و متن آن‌هم در هیچ‌کدام از منابع حدیثی و دعایی شیعه وجود ندارد و حتی هیچ دعایی بانام «الهیاکل» در منابع شیعه نیست؛ برخی از الفاظ و جملات این دعا را در ادعیه‌ی مختلف می‌توان یافت و قسمتی از الفاظ نیز در روایات شیعه نیست. مثلاً عبارت «وَ جِنِّیٍّ شَدِیدٍ قَائِمٍ أَوْ قَاعِدٍ فِی أَکْلٍ أَوْ شُرْبٍ أَوْ نَوْمٍ أَوِ اغْتِسَالٍ کُلَّمَا سَمِعُوا بِذِکْرِ آیَاتِ اللَّهِ تَوَلَّوْا عَلَى أَعْقَابِهِمْ هَرَبا» در هیچ‌یک از منابع حدیثی و دعایی شیعه دیده نمی‌شود.
بنابراین دعای «الهیاکل» با شکل موجود در منابع شیعه وجود ندارد و نخستین بار توسط کفعمی در منابع شیعه واردشده است. درنتیجه، عدم نقل این دعا در آثار پیشین، نبود برخی از جملات در سخنان معصومان علیهم‌السلام، عدم ذکر سند، منبع و انتساب نداشتن آن به معصومان علیهم‌السلام، سبب ضعف سندی و متنی این دعا شده است.

معرفی کتب «گنج‌های معنوی»:
این کتاب، تألیف رضا جاهد در 11 بخش با قطع وزیری به چاپ رسیده است. (4) نویسنده در ابتدای کتاب، هدف خود را چنین نقل می‌کند «نظر به فراوانی فضیلت و اهمیت دعا و درخواست حوائج از درگاه پاک الهی که سبب توجه بیشتر نسبت به خالق یکتاست و نشر مقداری از احادیث پیشوایان دین درصدد تهیه این کتاب برآمدم تا انشاء الله روز بیچارگی ما را چاره‌ای باشد». به همین جهت وی دعای متعدد با موضوعات مختلف در این کتاب گردآوری می‌کند. این کتاب در سال‌های اخیر با استقبال زیادی از سوی مردم مواجه شده است، اما نتوانسته در مجامع علمی و نزد اندیشمندان، جایگاهی بیابد. ناشناخته بودن نویسنده این کتاب از حیث علمی و معنوی، عدم استناد به منابع معتبر شیعه، روشمند نبودن نوشته، نبود برخی از دعاها در منابع شیعه و... ازجمله دلایل عدم اعتبار این کتاب است.
بررسی محتوای دعای هفت هیکل:
نویسنده در این دعا، آیاتی را در هفت فقره ذکر می‌کند و در آغاز هرکدام از فقرات «بِسْم اللهِ الرحمن الرحیم» و سپس جمله «اُعیذُ نَفْسی بِاللهِ الْعَلِیَّ الْعظیمِ» را بیان می‌کند. حال آن‌که همراهی برخی از این آیات –مانند هیکل دوم- در کنار هم در احادیث معصومان علیهم‌السلام یافت نمی‌شود. درنتیجه این دعا را هم نمی‌توان به معصومان علیهم‌السلام نسبت داد.
نتیجه:
دعای هفت هیکل که در دو منبع «گنج‌های معنوی» و «المصباح» وجود دارد، به دلیل نداشتند پیشینه روایی و نیاوردن سند، فاقد اعتبار حدیثی هستند؛ ازاین‌رو هرچند خواندن آن‌ها بدون قصد ورود اشکالی ندارد، اما نمی‌توانند همانند دعاهای مأثور، تضمین‌کننده سعادت بشر به شمار آیند و چه‌بسا آسیب‌هایی را نیز به دنبال داشته باشند و البته شهرت آن‌ها در بین مردم، به جهت تصوّر خواص آن، موجب می‌شود که مسیر بدعت گشوده شده و راه سنّت، بسته شود و مردم به‌سوی دعاهای نامعتبر و غیر مأثور کشیده شوند. (5)

 پی‌نوشت‌ها:
1. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 468.
2. نماز جمعه‌ تهران، ۲۹/ ۰۷/ ۱۳۸۴.
3. المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، قم: دارالرضی، دوم، 1405 ق.
4. گنج‌های معنوی، رضا جاهد، مشهد: سنبله، 1391 ش.
5. برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به مقاله «ارزش سنجی سند و متن دعای هفت هیکل»، مجله دانش‌ها و آموزه‌های قرآن و حدیث، شماره 2.

اين احاديث از جهت سند معتبر نيستند ...

در سّؤال 751 از حضر ت آيت الله مكارم آمده است : در مجالسي كه بعضي الان مي گيرند و حركات و الفاظ خلاف شرعي مثل رقص انجام مي دهند و وقتي به آن ها گفته مي شود به اين حديث طولاني رفع القلم استناد داده مي شود كه در سه روز از سال قلم و نوشتن از خلق برداشته شده است و خطاها نوشته نمي شود :

 «وَ أَمَرْتُ الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ أَنْ يَرْفَعُوا الْقَلَمَ عَنِ الْخَلْقِ كُلِّهِمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ لَا أَكْتُبُ عَلَيْهِمْ شَيْئاً مِنْ خَطَايَاهُمْ كَرَامَةً لَكَ وَلِوَصِيك ». (1)

ايشان در جواب فرمودند:

 اين احاديث از جهت سند معتبر نيست و مضافا به اين كه مخالف با كتاب خدا يعني قرآن مجيد است و ساحت ائمه معصومين به ارتكاب معاصي در مثل اين ايام و غير اين ايام به دور است! حتي فرضا بگوييم اين حديث از جهت سند هم صحيح باشد، شامل خطا و سهويات مي شود كه خداوند اينها را مي بخشد نه گناهاني را كه انسان به عمد مرتكب آن شود. (2)

پي نوشت:

1. علامه مجلسي ، بحارالأنوار، موسسه الوفاء، بيروت، سال 1404ق، ج 31، ص124، ج 95 ، ص 352 .

2. مكارم شيرازي‏ ناصر ، رساله‏هاي عمليه و احكام‏، ص 192.

سوال:

1. وَ لَمَّا قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الصِّدِّيقِ وَ الْفَارُوقِ أَسْلَمَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لِمَ لَمْ تَقُلْ لَهُ بَلْ أَسْلَمَا طَمَعاً وَ ذَلِكَ بِأَنَّهُمَا كَانَا يُجَالِسَانِ الْيَهُودَ وَ يَسْتَخْبِرَانِهِمْ عَمَّا كَانُوا يَجِدُونَ فِي التَّوْرَاةِ وَ فِي سَائِرِ الْكُتُبِ الْمُتَقَدِّمَةِ النَّاطِقَةِ بِالْمَلَاحِمِ مِنْ حَالٍ إِلَي حَالٍ مِنْ قِصَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ مِنْ عَوَاقِبِ أَمْرِهِ فَكَانَتِ الْيَهُودُ تَذْكُرُ أَنَّ مُحَمَّداً يُسَلَّطُ عَلَي الْعَرَبِ كَمَا كَانَ بُخْتَ‏نَصَّرُ سُلِّطَ عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنَ الظَّفَرِ بِالْعَرَبِ كَمَا ظَفِرَ بُخْتَ‏نَصَّرُ بِبَنِي إِسْرَائِيلَ غَيْرَ أَنَّهُ كَاذِبٌ فِي دَعْوَاهُ أَنَّهُ نَبِيٌّ فَأَتَيَا مُحَمَّداً فَسَاعَدَاهُ عَلَي شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ بَايَعَاهُ طَمَعاً فِي أَنْ يَنَالَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِنْ جِهَتِهِ وَلَايَةَ بَلَدٍ إِذَا اسْتَقَامَتْ أُمُورُهُ وَ اسْتَتَبَّتْ أَحْوَالُهُ فَلَمَّا أَيِسَا مِنْ ذَلِكَ تَلَثَّمَا وَ صَعِدَا الْعَقَبَةَ مَعَ عِدَّةٍ مِنْ أَمْثَالِهِمَا مِنَ الْمُنَافِقِينَ عَلَي أَنْ يَقْتُلُوهُ فَدَفَعَ اللَّهُ تَعَالَي كَيْدَهُمْ وَ رَدَّهُمْ بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً كَمَا أَتَي طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ عَلِيّاً ع فَبَايَعَاهُ وَ طَمَعَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَنْ يَنَالَ مِنْ جِهَتِهِ وَلَايَةَ بَلَدٍ فَلَمَّا أَيِسَا نَكَثَا بَيْعَتَهُ وَ خَرَجَا عَلَيْهِ فَصَرَعَ اللَّهُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مَصْرَعَ أَشْبَاهِهِمَا مِنَ النَّاكِثِين‏ . كمال الدين و تمام النعمة ، ج‏2 ، ص 463

2. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْهُمَا فَقَالَ يَا أَبَا الْفَضْلِ مَا تَسْأَلُنِي عَنْهُمَا فَوَ اللَّهِ مَا مَاتَ مِنَّا مَيِّتٌ قَطُّ إِلَّا سَاخِطاً عَلَيْهِمَا وَ مَا مِنَّا الْيَوْمَ إِلَّا سَاخِطاً عَلَيْهِمَا يُوصِي بِذَلِكَ الْكَبِيرُ مِنَّا الصَّغِيرَ إِنَّهُمَا ظَلَمَانَا حَقَّنَا وَ مَنَعَانَا فَيْئَنَا وَ كَانَا أَوَّلَ مَنْ رَكِبَ أَعْنَاقَنَا وَ بَثَقَا عَلَيْنَا بَثْقاً فِي الْإِسْلَامِ لَا يُسْكَرُ أَبَداً حَتَّي يَقُومَ قَائِمُنَا أَوْ يَتَكَلَّمَ مُتَكَلِّمُنَا ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا أَوْ تَكَلَّمَ مُتَكَلِّمُنَا لَأَبْدَي مِنْ أُمُورِهِمَا مَا كَانَ يُكْتَمُ وَ لَكَتَمَ مِنْ أُمُورِهِمَا مَا كَانَ يُظْهَرُ وَ اللَّهِ مَا أُسِّسَتْ مِنْ بَلِيَّةٍ وَ لَا قَضِيَّةٍ تَجْرِي عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَّا هُمَا أَسَّسَا أَوَّلَهَا فَعَلَيْهِمَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ* الكافي، ج‏8، ص: 245

پاسخ:

حديث اول كه نقل كرده ايد يك بخشي از يك سوال و جواب و مناظره است بين سعد بن عبد الله قمي و يكي از نواصب و اين عبارتي كه شما آورده ايد جواب امام زمان عليه السلام به يكي از سوالاتي است كه آن ناصبي از سعد بن عبد الله پرسيده است كه سعد مي گويد:

" من جواب بسيار بدين كلام بيهنجار براي آن خاكسار بيان و اظهار كردم ساكت و مجاب نگرديد و گفت اي گروه روافض شما ميگوئيد كه اسلام خليفه اوّلي بعد از اسلام عليّ عليه السّلام بود مرا خبر دهيد كه آيا اسلام ايشان بطوع و رغبت بود يا اسلام ايشان از روي اكراه و اجبار بود من در آن أثر از جواب او احتراز نمودم و با نفس خود گفتم: كه اگر جواب او گويم كه اسلام هر دو از روي كره و اجبار بود خواهند گفت كه در آن وقت أصلا اسلام را قوّت چندان نبود كه بقهر اكراه اسلام آرند پس من رجوع از آن خصم بر انقطاع كردم و جواب او نگفتم چون حال خود بدان منوال ديدم كاغذ طومار درست كردم و يك چهل و چند مسأله از مسائل غامضه كه جواب آن را نمي دانستم در آنجا مكتوب گردانيدم و با خود گفتم كه اين مسايل را  بخدمت مصاحب مولاي من يعني أبي محمّد الحسن بن عليّ العسكري عليه السّلام كه او أحمد بن اسحاق بود مي برم تا جواب بر وفق صواب از او بشنوم ...". (1)

در بحار الانوار براي اين حكايت اين سند ذكر شده است:

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَي الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ طَاهِرٍ الْقُمِّيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّيْبَانِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّيِّ قَالَ ...؛ "محمد بن بحر الشيباني" در كتب رجالي تضعيف شده است علاوه بر اينكه در شرح حال سعد بن عبد الله القمي كه اين حكايت را ايشان نقل كرده است، چنين آمده است:

 «شيخ هذه الطائفة و فقيهها و وجهها. كان سمع من حديث العامة شيئا كثيرا و سافر في طلب الحديث... و لقي مولانا أبا محمد عليه السلام. و رأيت بعض أصحابنا يضعفون لقائه لأبي محمد [عليه السلام‏] و يقولون هذه حكاية موضوعة عليه و الله أعلم»‏. (2)

سعد بن عبد الله از بزرگان و از فقيهان اين طايفه يعني شيعه، است و و از حديث اهل سنت زياد شنيده است و در طلب و يافتن حديث مسافرت كرده است... و با امام حسن عسكري ملاقات نموده است و بعضي از اصحاب ما ملاقات او با امام حسن عسكري را ضعيف شمرده اند و مي گويند اين ملاقات حكايتي است كه در مورد ايشان وضع شده و ساختگي است و خدا داناست.

بنابراين اين حكايت كه در كتابهاي بحار الانوار و كمال الدين و احتجاج آمده است از نظر علم حديث ضعيف است؛ ولي مطالبي كه در اين حكايت آمده و جواب هايي كه به سوالات داده شده جواب هاي صحيح است و از اعتقادات ما شيعيان است و با آيات و روايات معتبر ما منافات ندارد.

اما حديث دوم  بنا بر اصطلاح علم حديث، موثق ( نه صحيح و حسن ) است؛ چون در سند آن حنان بن سدير است كه واقفي مذهب است و واقفيه تا امامت امام موسي كاظم را قبول داشتند و امامت امام رضا را نپذيرفتند .اما اين شخص ثقه است؛ بنا بر اين اين حديث موثق است و در علم حديث معتبر مي باشد. (3)

 

پي نوشت ها :

1. احتجاج-ترجمه غفاري مازندراني،انتشارات مرتضوي، ج‏4، ص261.

2. نجاشي ، رجال النجاشي ، انتشارات جامعه مدرسين ، باب السين ص177 و كتب رجالي ديگر.

3. برنامه نرم افزار دراية النور.

صفحه‌ها