حديث

گفتن گناه به ديگران يك نوع اشاعه فحشا است كه از آن نهي شده است و باعث جرأت بر گناه مي شود:

َ «عَنِ الرِّضَا ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعِينَ حَسَنَةً وَ الْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِهَا مَغْفُورٌ لَه»‏(1)

ٍ از امام رضا (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود:نهان داشتن حسنه برابر هفتاد حسنه است و فاش‏كننده گناه مخذول است و نهان‏كننده آن آمرزيده است.

اما اعتراف و اقرار به گناه نزد خدا و پيامبر و معصومين كه واسطه فيض الهي هستند نه تنها اشكال ندارد بلكه يكي از راههاي توبه است. البته اگر توبه پنهاني باشد و حتي پيش معصومين هم اقرار نكنيم بهتر است. در روايت آمده كه « ان التوبه فيما بينه و بين الله تعالي افضل من الاقرار عند الحاكم»(2) اگر بنده بين خود و خدايش توبه كند بهتر از اين است كه نزد حاكم اقرار به گناه كند.

ِّ« عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ وَ اللَّهِ مَا يَنْجُو مِنَ الذَّنْبِ إِلَّا مَنْ أَقَرَّ بِهِ‏ وَ قَالَ كَفَي بِالنَّدَمِ تَوْبَة»(3)

 امام باقر عليه السلام فرمود: سوگند به خدا، كسي از گناه نجات پيدا نكند. مگر اينكه (نزد خدا) به گناهش اعتراف كند. و مي‏فرمود: پشيماني كفايت از توبه مي‏كند.

مراجعه به ائمه (ع) براي اعتراف به گناهان بر يكي از دو وجه بوده است:

1- از نظر تكميل توبه و تحمل حد و تعزير شرعي چون رسم بوده كه گنهكاران براي توبه به پيغمبر اكرم (ص) مراجعه مي‏كردند و به گناهِ خود نزد آن حضرت اعتراف مي‏كردند و از او مي‏خواستند كه آنها را با اقامه حد و تعزير الهي تطهير كند و از عذابِ آخرت نجات دهد.

 2- از نظر اينكه اعتراف به گناه در برابر ائمه (ع) كه مصادر امر الهي و مظاهر اويند مايه بخشش و مغفرت است.

در داستان ابولبابه كه پيامبر مي فرمايند اگر نزد من آمده بود و اقرار مي كرد برايش استغفار مي كردم ، چون گناهي كه ابولبابه كرده بود حد نداشت و اما در مورد آن زن كه امام علي مي فرمايند اگر نزد خدا توبه كرده بود توبه اش پذيرفته مي شد. چون با اقرار او نزد امام بايد حد بر او جاري مي كردند، امام خواسته اند حد را از آن زن دور كنند و آبروي اورا حفظ كنند. پس اگر گناهي مرتكب شديد كه با اقرار بايد حد بر آن جاري كنند براي اينكه آن حد از شما دفع شود. اگر نزد خدا توبه واقعي كنيد گناه شما بخشيده مي شود. بدون اينكه حد بر شما جاري شود و آبروي شما نزد ديگران برود. اما اگر گناهي باشد كه حد ندارد اگر پيامبر يا امامان را واسطه قرار دهيم خداوند بخاطر آنها زودتر توبه ما را قبول مي كند.

اما جواب سوال ديگر شما: خدا كه ستار العيوب است گناهان بندگان را نزد بندگان ديگر مي پوشاند. اما پيامبر و امامان هم طبق آيات قرآن و روايات ناظر بر اعمال ما هستند و اين منافاتي با ستاريت خدا ندارد. چون هدف از پوشاندن گناه حفظ آبروي گناهكار در جامعه است كه اين با علم امامان به گناه شخص هم ميسر است. آيه اي از قرآن كه دلالت دارد كه پيامبر و امامان ناظر اعمال ما هستند:

 «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»(4)" و بگو اعمال و وظائف خود را انجام دهيد، و بدانيد هم خدا و هم رسولش و هم مؤمنان اعمال شما را خواهند ديد"

اشاره به اينكه كسي تصور نكند اگر در خلوتگاه يا در ميان جمع عملي را انجام مي‏دهد از ديدگاه علم خدا مخفي و پنهان مي‏ماند، بلكه علاوه بر خداوند، پيامبر ص و مؤمنان نيز از آن آگاهند.

در ميان پيروان مكتب اهل بيت (ع) با توجه به اخبار فراواني كه از امامان رسيده عقيده معروف و مشهور بر اين است كه پيامبر(ص) و امامان از اعمال همه امت آگاه مي‏شوند، يعني خداوند از طرق خاصي اعمال امت را بر آنها عرضه مي‏دارد.

رواياتي كه در اين زمينه نقل شده بسيار زياد است و شايد در سر حد تواتر باشد كه بعنوان نمونه يك روايت را نقل مي‏كنيم:

از امام صادق ع نقل شده كه فرمود:

«تعرض الاعمال علي رسول اللَّه اعمال العباد كل صباح، ابرارها و فجارها، فاحذروها، و هو قول اللَّه عز و جل وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ، و سكت»(5)

" تمام اعمال مردم هر روز صبح به پيامبر عرضه مي‏شود، اعمال نيكان و بدان، بنا بر اين مراقب باشيد و اين مفهوم گفتار خداوند است كه ميفرمايد: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ، اين را فرمود و ساكت شد"

اما در قيامت اگر كسي واقعا از گناه خود توبه كرده باشد و ديگر مرتكب آن نشده باشد. گناهان او كه در دنيا مرتكب شده بود بر ديگران پوشيده مي شود. ولي گناهاني را كه در دنيا انجام داده و توبه نكرده يا حق ديگران را پايمال كرده و ادا نكرده در دنيا نزد ديگران رسوا مي شود: «يوم تبلي السرائر »(6)روزي كه اسرار نهان آشكار مي شود.  

 در آن روز كه" يوم البروز" و" يوم الظهور" است اسرار درون آشكار مي‏شود، اعم از ايمان و كفر و نفاق، يا نيت خير و شر، يا ريا و اخلاص، و اين ظهور و بروز براي مؤمنان مايه افتخار و مزيد بر نعمت است، و براي مجرمان مايه سرافكندگي و منشا خواري و خفت، و چه دردناك است كه انسان عمري زشتيهاي دروني خود را از خلق خدا مخفي كرده باشد، و با آبرو در ميان مردم زندگي كند. ولي در آن روز كه همه اسرار نهاني آشكار مي‏گردد در برابر همه خلايق شرمسار و سرافكنده شود كه گاه درد و رنج اين عذاب از آتش دوزخ دردناكتر است.(7)

اما جواب سوال آخر شما: 

اماميه عقيده دارند كه پيامبران (ع) از ارتكاب گناهان صغيره و كبيره، پيش از نبوت و پس از آن، عمدي و سهوي و از هر گونه رذيلت  و هر آنچه كه دليل بر خسّت و پستي است، منزه‏اند.(8)

و اينكه مي گوييم 14 معصوم منظور معصومين در دين اسلام است كه 12 امام و پيامبر و حضرت زهرا سلام الله عليهم هستند.

پي نوشت ها:

1. مرحوم كليني ،اصول كافي،انتشارات اسلاميه، ج2 ، ص 428

2. آيت الله گلپايگاني، كتاب الفقه، ج 7،ص229.

3.اصول كافي ، ج2، ص 427.

4.توبه(9)آيه105.

5.اصول كافي جلد 1،صفحه 171 (باب عرض الاعمال).

6.طارق(86)آيه9.

7.آيت الله مكارم،تفسير نمونه،انتشارات اسلاميه، ج‏26، ص: 369.

8. محمد سپهري، ترجمه دلائل الصدق،انتشارات امير كبير، ج‏1، ص: 448.

اين جمله، سخن امام حسين (ع) است

هنگامي كه بعضي بزرگان قومش از جمله برادرش محمد بن حنفيه او را از همراه بردن زن و فرزن نهي كردند، ،حضرت فرمود: "ان الله شاء ان يراهن سبايا؛ (2) خداوند اراده فرموده است كه آنان را اسير ببيند".

در حكمت اين كار نوشته اند كه امام مي دانست كه بني اميه بر هدم اسلام و انسانيت كمر همت بسته اند و اين كار را زير نقاب مزورانه دفاع از دين و وحدت امت و به عنوان مبارزه با "مخالف خليفه رسول خدا و اختلاف افكن در امت" انجام مي دهند و بايد اين نقاب تزوير و ريا را از چهره بني اميه برانداخت و چهره واقعي آنان را به امت نماياند و در تاريخ ثبت كرد. از اين رو، حركتش بايد به گونه اي باشد كه به هيچ وجه نتوان اتهام جنگ طلبي و حكومت خواهي را بدان چسباند. با توجه به اين نكته مهم، امام از روز حركت از مدينه تا روز كشته شدن، به صورت هاي گوناگون به فرجام حركت خود اشاره و تصريح مي كرد و به همه اعلام مي نمود كه نهاين اين حركت، مرگ و كشته شدن است تا كسي به هواي حكومت و غنيمت، سياهي لشكر او نشود و خانواده و اهل بيت رسول خدا را با خود همراه كرد تا رفتار ددصفتان اموي بعد از كشته شدن مظلومانه ايشان و يارانش با ذريه و زنان و دختران خاندان پيامبر نمايان گردد و همه جهانيان آشكارا ببينند كه مدعيان دفاع از دين رسول خدا و سنت پيامبر و وحدت امت و ...، نه تنها از دين اسلام رنگي ندارند، بلكه از انسانيت و جوانمردي هم بويي نبرده اند. ايشان آگاهانه آنان را در معرض اسارت قرار داد تا رفتار وحشيانه شيعيان بني اميه براي جهانيان در تاريخ ثبت گردد و ديگر نتوان اين چهره زشت را زير نقاب تزوير و ريا پوشاند. در ضمن، اهل بيت هم بتوانند پيام ايشان را از كربلا به كوفه و شام و مدينه (مراكز فرهنگي و سياسي جهان اسلام در آن روز) ببرند تا در تاريخ ثبت شود و دشمنان نتوانند آن را مانند جسد شريفش در كربلا دفن كنند. (2)

پي نوشت ها:

1. سيد شرف الدين، مجالس الفاخره، قم، مؤسسه المعارف الاسلاميه، 1421 ق، ص 105.

2. همان، ص 96.

 

اين حديث در كمال صحّت است. چون شيخ صدوق اين حديث را با سند خويش نقل مي كند. سند شيخ صدوق بين علما معتبر است. از طرفي هم اين روايت به زيد النار مشهور بوده و مورد اعتنا است.

هم چنين در كتاب مستدرك الصحيحين، جلد 3، صفحه 152 اين حديث ذكر شده است؛ روي بسنده عن عبد اللّه بن مسعود قال: قال رسول اللّه (ص): إن فاطمة(س) أحصنت فرجها فحرّم اللّه ذريتها علي النار، و در پايان گفته شده هذاالحديث صحيح الإسناد. (1)

در پاسخ سوال دوم شما مي گوئيم كه منظور امام حسن و امام حسين و حضرت زينب و حضرت ام كلثوم فرزندان بلافصل حضرت زهرا هستند كه روايات زيادي در اين زمينه خاص وارد شده است؛

در كتاب: معاني الاخبار از حماد بن عثمان روايت مي كند: به حضرت امام جعفر صادق (ع) گفتم: معني اينكه پيغمبر خدا فرموده: حضرت فاطمه(س) خود را حفظ كرد و خدا ذريه وي را به آتش حرام كرد چيست؟ فرمود: آنان كه از آتش آزادند، امام حسن و امام حسين و زينب و ام كلثوم خواهند بود. (2)

در پاسخ سوال سوم شما كه معناي ذرّيه حضرت زهرا كيست، ضمن بيان روايت ذيل گفته مي شود: امام حسن و امام حسين( عليهما السّلام) و فرزنداني كه از رحم آن بانو متولد شده‏ اند،

صدوق در كتاب معاني الاخبار از حسن بن موسي نقل مي كند:

در خراسان در مجلس حضرت رضا (ع) بودم، زيد بن موسي (برادر حضرت رضا) هم در آن مجلس حضور داشت. زيد متوجه گروهي از اهل مجلس شد و گفت: ما چنين و چنانيم. وقتي حضرت رضا(ع) متوجه آن گروه شد و گفته زيد را شنيد، به وي فرمود:

اي زيد! آيا قول بقال‏هاي كوفه كه مي گويند: فاطمه خويشتن را حفظ كرد و خدا فرزندان او را به آتش جهنم حرام كرد، تو را مغرور نموده است؟ ! به خدا قسم كه اين مطلب جز براي حسن و حسين (عليهما السّلام) و فرزنداني كه از رحم آن بانو متولد شده‏اند، نخواهد بود. آيا مي‏شود گفت: حضرت موسي بن جعفر(ع) خدا را اطاعت كند، صائم- النهار و قائم الليل باشد و تو معصيت خدا را انجام دهي و فرداي قيامت نزد خدا با او مساوي باشيد و يا اينكه تو نزد خدا عزيزتر باشي!!؟ در صورتي كه حضرت علي بن الحسين (ع) مي فرمايد:

اجر نيكوكاران ما خاندان دو برابر و عذاب گنهكاران ما نيز دو برابر خواهد بود.

حسن مي گويد: حضرت رضا(ع) سپس متوجه من شد و فرمود:

اي حسن! اين آيه را چگونه قرائت مي كنيد كه خدا مي فرمايد:

قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ، إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ (3) گفتم: بعضي از مردم مي خوانند:

انه عمل غير صالح (بفتح عين و لام و كسر ميم) و بعضي مي خوانند: إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ (بفتح عين و ميم و دو پيش لام) بنا بر قرائت دوم خدا پسر نوح را از پدرش ندانسته است.

حضرت رضا فرمود: ابدا اين طور نيست، بلكه وي پسر حضرت نوح بود. ولي خدا را معصيت كرد. خداي او را از پدرش ندانست. همين طور هر كسي از ما خاندان اطاعت خدا را نكند، از ما نخواهد بود. اگر خدا را اطاعت نمائي، از ما اهل بيت خواهي بود. (4)

پي نوشت ها:

1. فضائل الخمسة من الصحاح السته، ج‏3، ص 165.

2. زندگاني حضرت زهرا عليها السلام(نجفي)، ص 255.

3. هود(11) آيه 46.

4. زندگاني حضرت زهرا عليها السلام، ص 254.

روايات در باب صلوات فرستادن بر پيامبر و اهل بيت شان زياد است. اما در مورد بلند صلوات فرستادن اين روايت آمده:

« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ارْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَيَّ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ‏ »

رسول خدا فرمودند: صدايتان را با صلوات فرستادن بر من بلند كنيد كه اين كار نفاق را از بين مي برد.

اما اينكه با بلند صلوات فرستادن شيطان دورتر مي شود مضمون همين روايت است. زيرا نفاق از كارهاي شيطان است، وقتي نفاق از بين رفت در واقع شيطان دور شده است.

اما بلند فرستادن صلوات به معني فرياد كشيدن و آزار دادن ديگران نيست. بلكه به اندازه خودش است مثل نماز صبح و مغرب كه واجب است بلند بخوانيم آيا اينجا هم ترغيب به فرياد كشيدن است؟

بنابراين بلند كردن صدا در اين موارد به معني اين است كه آهسته نباشد و جوهره صدا معلوم باشد.

پي نوشت:

1.كليني، محمد بن يعقوب،اصول كافي،انتشارات آل البيت، ج‏2، ص 494

چنين اعتراضي نيافتيم و از آنجا كه ارباب تورات و انجيل...

چنين اعتراضي نيافتيم و از آنجا كه ارباب تورات و انجيل در آن، از لحاظ لفظ و معنا دست برده ،قسمت هايي از آن را انكار و قسمت هايي را كتمان كرده ؛ قسمت هايي را تحريف لفظي و معنوي نموده بودند . تورات و انجيل دستكاري شده قابل پذيرش براي عقل هاي سالم و فطرت هاي پاك نبود كه پيامبر خويشاوندان خود را به خاطر معتقد نبودن بدان توبيخ كند.

اجداد پيامبر و بسياري از خويشان وي بر توحيد ابراهيمي پايدار بوده و به توحيد و نبوت و معاد باور داشتند . بر شريعت و دستور عمل هاي ابراهيم حنيف (ع) كه نسل به نسل به صورت صحيح بدان ها رسيده بود، پايبند بودند .

 حضرت در مقابله با اهل كتاب آن ها را به پايبندي به همان كتاب  دعوت مي كرد و مي فرمود: اگر به همين تورات و انجيلي كه در دست شماست ، پايبند باشيد ، بايد به من و نبوت من و دين من ايمان بياوريد:

كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني‏ إِسْرائيلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَلي‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ؛(1)

همه غذاها (ي پاك) بر بني اسرائيل حلال بود، جز آنچه اسرائيل (يعقوب)، پيش از نزول تورات، بر خود تحريم كرده بود (مانند گوشت شتر كه براي او ضرر داشت.) بگو: «اگر راست مي‏گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد! (اين نسبت هايي كه به پيامبران پيشين مي‏دهيد، حتّي در تورات تحريف شده شما نيست!)»

پي نوشت:

1. آل عمران (3) آيه 93.

 

در يكي از كتاب هاي تاريخي معاصر چنين دستوري از رسول گرامي اسلام(ص) نقل شده و اين نقل تاريخي از دختر گرامي اش چنين بوده است:

"عن فاطمه الزهرا صلوات‏ الله‏ عليها قالت: دخل علي رسول‏ الله صلي الله عليه و آله و قد افترشت فراشي للنوم فقال يا فاطمه لا تنامي الا و قد عملت اربعه: ختمت القرآن و جعلت الانبياء شفعائك وارضيت المومنين عن نفسك و حجبت واعتمرت: قال هذا و اخذ في الصلاه فصبرت حتي اتم صلاته: قلت يا رسول‏الله امرت باربعته لا اقدر عليها في هذاالحال فتبسم صلي الله عليه  وآله و قال اذا قراءت قل هو الله احد ثلاث مرات فكانك ختمت القرآن و اذا صليت علي و علي الانبياء قبلي كنا شفعائك يوم القيامته و اذا استغفرت للمومنين رضوا كلهم عنك و اذا قلت سبحان الله والحمدلله و لا اله الا لله اكبر فقد حججت و اعتمرت

اين حديث شريف نوراني از حضرت فاطمه (س) نقل شده است كه فرموده هنگامي كه بستر خوابم را گسترده بودم، پدر بزرگوارم حضرت رسول‏الله(ص) بر من وارد شده و سپس چنين به من دستور فرمود اي فاطمه دختر والاگهرم سر به بستر خواب مگذار مگر اين كه اين چهار عمل را انجام بدهي، نخست اين كه يك دوره قرآن ختم نمائي، دوم اينكه انبياء و پيامبران را شفيع خود قرار بدهي، سوم اين كه اهل ايمان را از خود راضي و خوشنود كني، چهارم اين كه يك حج و عمره انجام بدهي. پدر بزرگوارم اين اعمال چهارگانه را به من دستور داد و امر فرمود و به نماز مشغول گرديد. من در حال فكر بودم كه چگونه برايم ميسر است كه فرمان پدرم را اجرا كنم با اين كه كار بسيار مشكلي است.

پس صبر و تامل نمودم تا پدر بزرگوارم نمازش را به اتمام رسانيد، آن گاه عرض كردم يا رسول‏ الله شما چنين دستوري به من داديد كه انجام آن در نظرم دشوار مي‏ آيد و من با اين وقت كم قدرت و توان انجام اين چهار عمل مورد دستور شما ندارم!

پدرم تبسم فرمود و خنديد و آن گاه فرمود تو اگر سوره‏ ي مباركه ‏ي (قل هو الله احد) را سه مرتبه قرائت كني مثل اين است كه يك ختم قرآن انجام داده ‏اي و اگر بر من و بر پيغمبران قبل از من صلوات بفرستي ما در روز قيامت كبري شفيعان تو هستيم. و اگر براي اهل ايمان استغفار و طلب آمرزش از پروردگار نمايي، همه‏ آنان از تو رضايت مند و خرسند خواهند شد. و اگر اين اذكار گهر بار را بر زبان خود جاري كني و بگويي (سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر) مثل اين است كه عمل حج و عمره انجام داده ‏اي.(1)

پي نوشت:

1. رحماني همداني، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفي(ص) تهران، انتشارات منير، سال 1378ه. ش، ص 305.

روايت مذكور حديثي قدسي است ...

روايت مذكور كه حديثي قدسي است در كتب مشهور همان بند اول آن آمده است كه خطاب به پيامبر (ص) خداوند متعال فرموده كه: " لولاك لما خلقت الأفلاك" و در برخي از كتب، بند دوم "لو لا علي لما خلقتك" و در برخي ديگر نيز بند سوم " لو لا فاطمه لما خلقتكما" هم آمده است. (1) و لذا كل اين روايت در منابع معتبر روايي به صورت مستند ذكر نشده است.

اما گذشته از بحث سندي درباره اين روايت درباره مفاد اين روايت بايد بگوييم كه اگر برداشت صحيحي از اين روايت صورت بگيرد نه تنها با آيات الهي منافات ندارد بلكه مطابق همان معارفي است كه از قرآن كريم برداشت مي شود.

درباره مفاد و محتواي اين روايت بايد بگوييم كه در روايت مذكور خلقت پيامبر به خلقت حضرت علي (ع) و خلقت اين دو به خلقت حضرت زهرا (س) وابسته شده است و اين وابستگي به دو نحو قابل تفسير است:

يكي اينكه:

بگوييم دلالت بر ترتيب رتبه اي داشته باشد و دلالت بر برتري و فضيلت داشته باشد يعني دلالت بر فضيلت و برتري حضرت زهرا (س) بر پيامبر (ص) و حضرت علي (ع) و برتري حضرت علي (ع) بر پيامبر (ص)

و ديگري اينكه:

ترتيب غايي داشته باشد نه اينكه دلالت بر فضيلت داشته باشد؛ يعني رسيدن به هدف و غايت از خلقت پيامبر (ص) وابسته به خلقت حضرت علي (ع) و رسيدن به غايت و هدف از خلقت اين دو بزرگوار وابسته به خلقت حضرت زهرا (س) باشد.

تفسير و برداشت اول قابل قبول نيست و مسلّم است كه فضيلت و برتري پيامبر (ص) بيشتر از حضرت علي (ع) و حضرت زهرا (س) مي باشد.

اما برداشت دوم قابل قبول و مطابق معارف قرآني مي باشد؛ چرا كه در قرآن كريم هدف از خلقت افلاك، خلقت انسان دانسته شده. (2)

و هدف از خلقت انسان هم تكامل وي و رسيدن به مقام خلافت الهي و انسان كامل است كه مصداق حقيقي آن وجود پيامبر (ص) است و لذا وجود و خلقت ايشان، هدف خلقت افلاك مي باشد؛ همچنين إكمال رسالت پيامبر (ص) نيز وابسته به وجود حضرت علي (ع) به عنوان وصي ايشان مي باشد؛ چنانكه از آيه "إكمال دين" (3) كه در روز غدير خم نازل شده و "آيه تبليغ" (4) كه مربوط به ابلاغ حكم وصايت حضرت علي (ع) در روز غدير خم است، اين حقيقت كشف مي شود.

علاوه بر اين استمرار وجود وصي براي پيامبر (ص) با توجه به جهاني و جاوداني بودن رسالت ايشان و در راستاي وجود خليفه خدا بر روي زمين بواسطه وجود و خلقت حضرت زهرا (س) به عنوان كوثري كه معصومين (عليهم السلام) از نسل ايشان خلق شده محقق مي شود و لذا رسيدن به هدف خلقت پيامبر (ص) و حضرت علي (ع) با وجود حضرت زهرا (س) تكميل مي شود.

در ضمن آيت الله گرامي كتابي در اين زمينه دارند به نام " لولا فاطمه " مي توانيد آن را مطالعه بفرماييد.

پي نوشت ها:

1. نمازي شاهرودي، علي، مستدرك سفينة البحار، قم، مؤسسة النشر الإسلامي، 1419ق، ج 8، ص 243.

2. "وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَي الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا "(هود(11) آيه 7)

" او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد و عرش (حكومت) او، بر آب قرار داشت (بخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كداميك عملتان بهتر است! "

3. "... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا... " (مائده(5) آيه 3)

" امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم. "

4. " يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس... ". (مائده (5) آيه 67)

" اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان! و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي! خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، نگاه مي‏دارد".

اين مطلبي را كه شما اشاره كرديد جزء روايات ما به حساب نمي آيد. بلكه اولين كساني كه وارد بهشت مي شوند پنج تن هستند كه حضرت زهراء (س) هم جزء آنها مي باشد:

عَنْ يَحْيَي بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوَّانِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الدَّاعِي عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَي الشَّامِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّيْمِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَمْرٍو الْبَجَلِيِّ عَنِ الْأَجْلَحِ عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ أَبِي ضَمْرَةَ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ أَخْبَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏  أَوَّلَ‏ مَنْ‏ يَدْخُلُ‏ الْجَنَّةَ أَنَا وَفَاطِمَةُوَالْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَمُحِبُّونَا قَالَ مِنْ وَرَائِك(1) عاصم مي گويد: علي(ع) فرمودند: رسول خدا (ص) فرمود: نخستين كسي كه وارد بهشت مي‏شود من و فاطمه و حسن و حسين هستيم، گفتم: يا رسول الله پس دوستان ما كجا خواهند بود فرمود: پشت سر شماها.

پي نوشت:

1. علامه مجلسي، بحار الأنوار، ناشراسلاميه‏، چاپ تهران‏، سال چاپ مختلف‏، چاپ مكرر، ج‏65، ص 98.

مفهوم حديث اين است كه: عقد اخوت بين مسلمانان وبین علي(ع) و پيامبر (ص) صورت گرفت و بعد از مدتي با نزول آيه احكام ارث با شرايط خاص صورت گرفت.

هنگامي كه مسلمانان از «مكّه» به «مدينه» هجرت كردند، و اسلام پيوند و رابطه آن ها را با بستگان مشركشان كه در مكّه بودند قطع نمود ، پيامبر (ص) به فرمان الهي، مسئله «عقد اخوت» و پيمان برادري را در ميان آن ها برقرار ساخت.

به اين ترتيب كه ميان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پيمان اخوت و برادري منعقد شد، و آن ها همچون دو برادر حقيقي از يكديگر ارث مي‏بردند؛ ولي، اين يك حكم موقت و مخصوص به اين حالت فوق‏العاده بود، هنگامي كه اسلام گسترش پيدا كرد، و ارتباطات گذشته تدريجاً برقرار شد، ديگر ضرورتي براي ادامه اين حكم نبود.

آيه 6 سوره احزاب نازل شد و «نظام مؤاخات» را به طوري كه جانشين نََسَب شود، ابطال كرد، و حكم ارث و مانند آن را مخصوص خويشاوندان حقيقي قرار داد.

بنا بر اين، نظام اخوت و برادري، هر چند يك نظام اسلامي بود، (بر خلاف‏نظام پسرخواندگي كه يك نظام جاهلي بود) اما مي‏بايست پس از برطرف شدن حالت فوق‏العاده، ابطال گردد و چنين شد.(1)

توجه نماييد كه :

 قتاده، سعيد بن جبير و ضحاك گويند: منظور همپيمان هاست. در دوران جاهليت، شخصي با ديگري پيمان بسته، مي‏گفت: خون من، خون تو، جنگ من، جنگ تو و صلح من صلح توست. من از تو ارث مي‏برم و تو از من. من از تو محافظت مي‏كنم و تو از من. با اين پيمان يك ششم مال شخص، در موقع تقسيم ميراث، به همپيمانش تعلق مي‏گرفت - چنان كه ابو بكر با شخصي پيمان بست و از او ارث برد.

قرآن كريم نيز دستور داد كه بايد به همپيمان ها ارث داد. سپس اين حكم بوسيله:

 «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي‏ بِبَعْضٍ؛ (2 ) خويشاوندان بعضي به بعضي سزاوارترند» ، نسخ شد.

مجاهد گويد: منظور اين است كه بايد نصيب هم پيمان ها را از لحاظ كمك و محافظت، ادا كنيد و ارثي به آن ها تعلق نمي‏گيرد، بنا بر اين آيه نسخ شده و مؤيد آن آيه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» است (سوره مائده يعني به پيمان ها وفا كنيد) و همچنين خطبه پيامبر گرامي در روز فتح مكه. فرمود:

 «هر پيماني كه در جاهليت، بسته شده، حفظ كنيد. اسلام بر شدت آن مي افزايد، ليكن پيمان تازه‏اي به وجود مي‏آوريد!».

عبد الرحمن بن عوف روايت كرده است كه پيامبر فرمود:

 «هنگامي كه پسر بچه‏اي بودم، به اتفاق عموهايم شاهد پيماني بودم كه در ميان گروهي بسته شد. اكنون دوست نمي‏دارم، شتراني سرخ مو بگيرم و آن پيمان را بشكنم» .              

پي نوشت:

1. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، چاپ تهران‏، چاپ1374 ش‏،چاپ اول‏، ج‏17، ص 219 .

2. انفال (8 ) آيه 57 .

 

 

 

 

 

ابتداء رواياتي را در اين زمينه خدمت شما مطرح كرده سپس به پاسخ سوال شما مي پردازيم :

1- وَ رَوَي عَبْدُ الْعَظِيمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيُّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا (ع) عَنْ أَبِيهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ:...‏ قَالَ مَنْ‏ تَرَكَ‏ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذِمَّةِ رَسُولِهِ (ص) وَ نَقْضُ الْعَهْدِ وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ؛(1 )حضرت موسي بن جعفر(ع)فرمود كسي كه نماز را عمدا ترك كند پس همانا از ذمه خدا و ذمه رسول خدا دوري كرده است و در نقض پيمان با خدا و قطع رحم با خدا خارج هستند.

 2- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا عَبْداللَّهِ (ع)... قَالَ فَإِنَّ تَارِكَ الصَّلَاةِ كَافِرٌ؛(2) امام صادق(ع) فرمود ترك كننده نماز كافر است.

كفر معاني مختلفي دارد: (3)

ابو عمر و زبيري گويد: به حضرت صادق (ع) عرض كردم: مرا آگاه فرما باينكه كفر در كتاب خداي عز و جل (قرآن) به چند وجه است؟ فرمود: كفر در كتاب خدا بر پنج وجه است:

 

اول كفر جحود (انكار ) ، و جحود هم خود، دو جور است

اما قسم اول از دو قسم جحود، يكي جحود و انكار ربوبيت خدا است، و اين اعتقاد كسي است كه مي گويد: نه ربي هست، و نه بهشتي، و نه دوزخي، و صاحبان اين عقيده دو صنف از زنادقه هستند، كه به ايشان دهري هم مي‏گويند، همان هايند كه قرآن كلامشان را حكايت كرده كه گفته‏اند: « وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ ؛(4 )و هلاك نكند ما را جز دهر» ( يعني مرگ ما به دست خدا نيست )

و اما وجه دوم از جحود (انكار )، جحود بر معرفت است، و آن اين است كه كسي با اين كه حق را شناخته، و برايش ثابت شده، انكار كند، كه خداي عز و جل در باره‏شان فرموده: (وَ جَحَدُوا بِها، وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ؛(5 )و انكار كردند آنها را در حالي كه يقين بدانها داشت دلهاي ايشان »

وجه سوم از كفر، كفران نعمت است، كه خداي سبحان در باره‏اش از سليمان نبي(ع) حكايت كرده كه گفت: (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي، لِيَبْلُوَنِي، أَ أَشْكُرُ؟ أَمْ أَكْفُرُ؟ وَ مَنْ شَكَرَ، فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ، وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ؛(6 )«اين از فضل پروردگارم باشد تا مرا بيازمايد كه آيا شكر مي كنم يا كفران ورزم، و آنكه شكر كند جز اين نيست كه براي خويشتن سپاسگزارد، و آنكه كفران كند همانا پروردگار من بي‏نياز و گرامي است» 

وجه چهارم از كفر، ترك دستورات خداي عز و جل مي باشد، كه در آن باره فرموده: (وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ، وَ ...أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتاب‏ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُم‏؛ (7 ) «و هنگامي كه گرفتيم پيمان شما را كه نريزيد خونهاي خود را ... ايمان آوريد به بعضي از كتاب (تورات) و كافر شويد به بعضي از آن؟ چيست كيفر آنكه از شما اين كار را بكند؟» 

وجه پنجم از كفر، كفر برائت است، كه خداي عز و جل در باره‏اش از ابراهيم خليل (ع) حكايت كرده است، كه گفت: «كَفَرْنا بِكُمْ، وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّي تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ‏ ؛(8 ) ما كفر ورزيديم به شما و پديدار شد ميان ما و شما دشمني و كينه براي هميشه تا آنگاه كه شما ايمان به خداي يگانه آوريد» يعني ما از شما بيزاريم، و خداوند در آنجا كه (داستان) شيطان و بيزاري جستن او را از دوستانش از آدميزاده در قيامت ياد مي كند»

پس با توجه به معاني كفر، ترك نماز به خودي خود موجب كفر نمي‏گردد،بلكه مقصود از ترك عمدي نماز اين است كه واجب بودن نماز را انكار كند و به خاطر انكار وجوب نماز، نماز نخواند، كه چنين كسي كافر ونجس است چون انكار نماز كه از ضروريات اسلام مي باشد،انكار رسالت پيامبر(ص) وقرآن مجيد است( مثل وجه اول و دوم در كلام امام صادق )، لذا با چنين كسي نبايد به ظاهر اسلام برخورد كرد 

اماكسي كه منكر وجوب نماز نباشد و حق بودن قرآن و رسالت حضرت محمد(ص)را قبول دارد و معتقد است كه نماز از طرف خدا واجب شده است ليكن از روي تنبلي ومسامحه كاري نماز را ترك نمايد ، فاسق ومعصيتكار است( مثل وجه سوم تا پنجم در بيان امام صادق (ع) ) و براين  اساس ظاهرا مسلمان است به او مسلمان هم گويند، نه كافر.( 9)

پس اصلا تضادي بين اين دو مساله نيست. زيرا اگر واقعا در كردار خويش منكر نماز به عنوان يك اصل از اصول ضروري اسلام باشد و نماز را از اين جهت ترك و رها نمايد كافر حساب مي شود و احكام كفر بر او بار مي شود و اين شهادتين ظاهري هيچ سودي به حالش نخواهد داشت و اما اگر نماز را بخاطر تنبلي يا بي حوصلگي و يا موارد ديگر ( غير از انكار و ضديت با آن ) ترك كند و شهادتين هم بر زبان جاري كرده و ظاهرا مسلمان است و اين دسته روايات اين قسم را شامل نمي شود و اگر هم به اين دسته كافر گويند كافر اصطلاحي به اين ايشان نمي گويند بلكه كافر عملي است يعني عذاب شديد است. ولي حكم كافر( مثل نجاست و...) را ندارد.

پي نوشت:

1.شيخ صدوق،من لا يحضره الفقيه،‏ناشر جامعه مدرسين‏قم،‏سال 1404 ق،‏ نوبت دوم‏،ج‏3،ص 563.

2.محدث عاملي،تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة،‏ناشرآل البيت‏ قم،‏سال 1409ق،‏نوبت اول،‏ج‏15،ص 322.

3.شيخ كليني،الكافي،ناشر اسلاميه،‏تهران‏،سال1362ش‏،نوبت دوم‏،ج‏2،ص 389 : عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ وُجُوهِ الْكُفْرِ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْكُفْرُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَي خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا كُفْرُ الْجُحُودُ وَ الْجُحُودُ عَلَي وَجْهَيْنِ وَ الْكُفْرُ بِتَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ كُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ كُفْرُ النِّعَمِ .

4.جاثيه(45 ) آيه 24.

5. نمل(27 ) آيه 14.

6. همان،آيه 40.

7. بقره(2) آيه‏84- 85.

8.ممتحنه(60 ) آيه 4.

9.دستغيب شيرازي سيد عبدالحسين،انتشارات جهان، تهران، چاپ ششم،ج2،ص183. 

صفحه‌ها