روايات به اين مضمون فراوان است از جمله در كافي كه معتبرترين كتاب حديثي است، بابي با اين عنوان هست:"التفويض إلي رسول الله صلي الله عليه وآله والي الأئمة في امر الدين" و در اين باب ده روايت آورده است.
جالب اين كه در اين روايات اين موضوع با استناد به قرآن و برهان تأييد شده است. به بعض اين روايات توجه كنيد:
عن ابي اسحاق النحوي قال دخلت علي أبي عبد الله (ع) فسمعته يقول : إن الله عز وجل أدب نبيه علي محبته فقال : " وإنك لعلي خلق عظيم "(1) ثم فوض إليه فقال عز وجل : " وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا "(2) وقال عز وجل: " من يطع الرسول فقد أطاع الله "(3) قال : ثم قال وإن نبي الله فوض إلي علي وائتمنه فسلمتم وجحد الناس (4)
ابي اسحاق نحوي گويد بر امام صادق وارد شدم و شنيدم كه ايشان مي فرمود:
خداوند پيامبرش را به نيكويي بر محبت خود تربيت كرد و او را ستود و فرمود: تو بر خلق نيكو هستي و از آن پس امر خلق را به او واگذار كرد و فرمود: آنچه رسول به شما داد و امر كرد، بگيريد و آنچه منع و نهي كرد، وانهيد ؛ و فرمود: هر كس مطيع رسول خدا باشد، مطيع خداست. بعد امام فرمود: پيامبر خدا اين امر با به علي و امامان بعد از او واگذار كرد و شما شيعيان اين مطلب را پذيرفتيد و ديگران انكار كردند
اين كه خداوند بنده اي را برگزيند و تربيت كند و به خود اختصاص دهد و امور خلايق را به كلي يا در بعض حوزه ها به آن تربيت شده و مطيع و عبد محض كه در خدا فاني شده و جز آنچه خدا بخواهد، نمي خواهند و از خود طلب و حاجتي ندارند، وا گذارد ، چيز ممنوعي نيست. در روايت ديگر همين باب امام صادق (ع) فرموده :
إن الله عز وجل فوض إلي سليمان بن داود فقال : " هذا عطاؤنا فامنن أو أمسك بغير حساب "(5) (6)
خداي بلند مرتبه به سليمان فرمود : اين عطاي بيحساب ماست خواهي آن را ببخش و خواهي نگه دار.
آيا اين كه كسانيبه درجه اي از عبوديت و بندگي برسند كه خدا آنان را براي خود برگزيند و به خود اختصاص دهد ، محال است؟ اگر كسي اين را محال بداند، خلاف قرآن گفته است. زيرا خداوند بندگاني را سراغ مي دهد كه به درجات بالاي عبوديت رسيده و خدا آنان را براي خود برگزيده است. آيا اين كه خدا چنين كساني را كه در او فاني شده اند ، مظهر خواست و رضاي خود قرار دهد، عيب است؟
يا بر خدا چنين اختيار و انتخابي ممنوع و مصداق ظلم است؟
در روايت ديگر اين باب، فلسفه اين انتخاب خدا و قرار دادن معصومان به عنوان مظهر اراده اش اين گونه بيان شده است:
إن الله عز وجل فوض إلي نبيه صلي الله عليه وآله أمر خلقه لينظر كيف طاعتهم (7)
خداوند امر خلايق را به پيامبرش واگذار كرد تا مردم را در اطاعت كردن بيازمايد ( و معلوم كند چه كسانمي مطيع امر خدايند و چه كساني مطيع نيستند.)
آن كس كه مطيع امر خدا باشد ، وقتي خداوند او را به اطاعت از پيامبرش فرابخواند ، به جهت اطاعت از خدا مطيع پيامبر مي گردد ولي آنان كه استكبار دروني دارند و خود را به اطاعت از اوامر خدا مجبور كرده بودند، اطاعت از بنده خدايي كه مثل خود آنان يا به نظرشان كوچكتر است را ديگر نمي پذيرند و مانند شيطان خود را برتر شمرده و از اطاعت سرباز مي زنند.
بنا بر اين اين تفويض و واگذاري به اين معنا نيست كه خدا خودش كنار رفته و اينها جانشين خدا مي شوند بلكه مظهريت را مي رساند و براي اعلام مقام و مرتبه آنان نزد خداست تا بندگان خدا به آنان رجوع كنند و آنان بندگان خدا را اداره كرده به كمال سوق دهند و با اين تفويض بندگان هم امتحان شده و مريض ها از سالم ها متمايز مي گردند.
پي نوشت ها:
1. قلم (68) آيه 4.
2. حشر (58) آيه 7.
3. نساء (4) آيه 4.
4. كليني، كافي، تهران، اسلاميه، 1363 ش، ج 1، ص 265.
5. تكوير (81) آيه 29.
6. كليني، همان .
7. همان، ص 267.