حديث

حديث، در لغت به معناي هر چيز نو و تر و تازه است (1) و بر اين اساس، به شخص كم سن و سال «حديث السن» گفته مي شود.

واژه حديث، با توجه به عنصر معنايي خود (تري و تازگي داشتن) دو كاركرد لغوي دارد كه عبارت ند از گفتار و رخداد.

به گفتار از آن جهت حديث مي گويند كه به جهت صدور تدريجي هر بند و بخش آن نسبت به گذشته از تري و تازگي برخوردار است.

و إطلاق حديث به رخدادها نيز به دليل صدور تدريجي و نو به نو شدن آن ها در مقايسه با رويدادهاي پيشين است.

اما درباره إصطلاح حديث كه شايع ترين اصطلاح در علم حديث است، بايد بگوييم كه درباره حوزه و دامنه مفهومي آن از جهات مختلف اختلاف شده است؛ اما تعريفي كه به نظر ما جامع همه آن ها مي باشد، عبارت است از:

«گفتار غير قرآني خداوند، معصومان [أعم از پيامبر (ص) و ائمه (عليهم السلام) و حضرت زهرا (س)]، صحابه، تابعان و حكايت فعل و تقرير ايشان».

با توجه به مقدمه مذكور، بايد بگوييم از آن جا كه عنصر معنايي حديث با كردار، گفتار و تقرير رسول خدا (ص) گره خورده است، بسيار طبيعي است كه پيدايش حديث را همزمان با آغاز رسالت آن حضرت بدانيم؛ هر چند به دليل شرايط زماني و محدوديت هاي موجود در دوران سيزده ساله مكه، كم تر مي توان نشاني از اهتمام به حديث يافت؛ زيرا توجه مسلمانان در آغازين روزهاي بعثت به آشنايي با اصل رسالت و معارف بنيادين اسلام و چگونگي مقابله با مشركان معطوف بوده است و با هجرت پيامبر (ص) به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي، فضاي مناسب براي توجه دادن مسلمانان به ارزش حديث در كنار قرآن فراهم آمد. از اين رو، آنچه در تاريخ از اهتمام رسول خدا (ص) و مسلمانان به ثبت و نشر حديث گزارش شده، بيش تر ناظر به همين دوره است.

اما بعد از رحلت پيامبر (ص) بي مهري ها و مخالفت هاي زيادي نسبت به حديث پيامبر (ص) انجام گرفت و با ممانعت خلفا با كتابت حديث، صدمات جبران ناپذيري به اين ميراث فرهنگي مسلمانان وارد آمد.

پس از رحلت پيامبر (ص)، متأسفانه اين منبع سرشار اسلامي از سوي گردانندگان‏ دستگاه خلافت مورد بي‏مهري قرار گرفت و حتّي سوزانده شد. اين سياست تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز، يعني اواخر قرن نخست هجري دنبال شد. در نتيجه، فضاي فرهنگي جامعه اسلامي از عطر روح ‏بخش سخنان رسول خدا (ص) و جانشينان آن حضرت تهي گشت.

منع كنندگان از نقل و تدوين حديث براي توجيه سياست خود، گاه مسئله بيم اختلاط احاديث با آيات قرآن، و گاه بيم رها كردن قرآن و اشتغال به غير آن را مطرح مي‏كردند؛ ولي عملكرد و حتي سخنان آنان، بيانگر اين است كه انگيزه اصلي آن ها از منع نقل و كتابت حديث، صرفاً يك انگيزه سياسي بود و مرتبط با مسائل حكومتي مي‏شد.

در مقابل مكتب خلافت، مكتب امامت همواره سعي در نشر احاديث پيامبر (ص) به‏ عنوان ميراثي گران قدر داشت و بر تدوين و كتابت آن براي بهره ‏برداري آيندگان تأكيد مي‏ورزيد. از اين رو، تاريخ حديث شيعه تا عصر رسالت و امامت از اتصال كاملي برخوردار بوده و هيچ حلقه اي از آن نيفتاده است. گرد آورندگان جوامع حديثي اوليه اهل سنت، احاديث را بر اساس سنت شفاهي فراهم آوردند. در حقيقت، بخاري و مسلم از روي شنيده هاي روايي كه از طريق اساتيد به آن ها منتقل شد، به تدوين صحيحين پرداختند؛ اما گردآورندگان جوامع اوليه حديثي شيعه، با سنت مكتوب رو به رو بوده اند كه ما آن را به عنوان اصول اربعمأة (چهار صد اصل) مي شناسيم و اين، از اختصاصات تاريخ حديث شيعه است. (2)

 

پي نوشت ها:

1. فراهيدي، خليل بن احمد‌، كتاب العين، قم، نشر هجرت، 1410ق، ج ‏3، ص 177.

2. براي مطالعه بيش تر ر.ك: نصيري، علي، آشنايي با علوم حديث، قم، مركز مديريت حوزه علميه قم، 1382ش، فصل اول تا چهارم.

ممكن است بتوان اين گونه ميان روايات معصومين سلام الله عليهم اجمعين،جمع كرد كه اين اولين ها در عبارات ايشان، مجموعه اعمالي باشد كه در اولويت سوال قرار دارند (و لزومي هم ندارد كه محدود به چهار عمل باشد،) به عنوان اولين پرسش ها و در مجموعه اي واحد و با يك نگاه بعد از مردن و يا هنگام قيامت مطرح مي شوند، زيرا كه بيانات معصوم در زمان هاي مختلف فراخور سوال و يا حال و وضع مجلس و مخاطب يا مخاطبين مطرح مي شد. گاهي به عنوان اولين عمل كه نماز در اولويت بود و گاهي به  عنوان اولين اعمال كه باز هم به طور معمول نماز اولين بود،مطرح مي شد و اين گونه عبارات جاي بحث و مناقشه ندارد و با اندك دقتي مي توان آن را فهميد.

علاوه بر اين،در مجموعه عبادات و تكاليف، نماز برترين عبادت و نماد عبوديت است. عملي كه انجام آن به طور موكد مورد توجه شرع مقدس اسلام قرار دارد به طوري كه در بيان اولياي خدا به عنوان ستون دين معرفي شده است. پيامبر گرامي اسلام صلوات الله عليه فرمود: الصّلاة عمود الدّين.(1)يعني نماز ستون (خيمه) دين است.ايستادگي و بقاي هر خيمه اي به وجود ستون آن است و هر مقدار كه ستون مستحكم تر باشد بقاي خيمه تضمين بيشتري مي يابد.

در اهميت نماز همين بس كه اين تكليف شيرين و پر معناي الهي اولا در هيچ حالي ترك نمي شود، و ثانيا انجامش در شبانه روز به صورت پنج وقت بر بندگان خدا واجب است،تكليفي كه مشابه ندارد و همواره در شبانه روز صورت مي گيرد. به همين خاطر است كه نماز حتي اگر در مجموعه اي از تكاليف هم قرار گيرد،باز هم به عنوان اولين تكليف مورد سوال قرار مي گيرد و با اين توضيح به نظر مي آيد پاسخ سوال داده شده است. 

و اما در ادامه به دو حديث در مورد  اهميت نماز به تنهايي و يك حديث در مورد سوال از چند واجب كه نماز پش قراول آن با پيش فرض ايمان و قبولي ولايت است،توجه مي كنيم:

1.پيامبر صلوات الله عليه فرمود:

اوّل ما افترض الله علي امتي الصلوات الخمس، و اوّل ما يرفع من اعمالهم، الصلوات الخمس، و اوّل ما يسال عنهم،الصلوات الخمس:

يعني: نخستين چيزي كه خداي متعال بر امتم واجب كرد،نمازهاي پنج گانه است و اولين چيزي كه از كارهاي آنان به سوي خدا بالا مي رود، نماز هاي پنج گانه است و نخستين چيزي كه در باره آن از امتم حسابرسي مي شود، نمازهاي پنج گانه مي باشد.(2)

ْامام صادق سلام الله عليه از قول پيامبر گرامي اسلام نقل فرمود:

2. أَوَّلُ مَا يُسْأَلُ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الصَّلَاةِ فَإِنْ زَكَتْ صَلَاتُهُ زَكَي سَائِرُ عَمَلِهِ وَ إِنْ لَمْ تَزْكُ لَمْ يَزْكُ عَمَلُهُ‏ (3)

يعني:اولين چيزي كه از او سؤال مي‏شود نماز است. اگر نمازش پاك بود، ساير اعمالش نيز پاك خواهد بود. و اگر نمازش پاك نبود، ساير اعمالش نيز پاك نخواهد بود.

3.و باز حضرت درمورد نماز و ديگر عبادات كليدي و محوري كه مورد سوال قرار مي گيرند، فرمود:

إِنَّ أَوَّلَ مَا يُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ عَنِ الصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ وَ عَنِ الزَّكَاةِ الْمَفْرُوضَةِ وَ عَنِ الصِّيَامِ الْمَفْرُوضِ وَ عَنِ الْحَجِّ الْمَفْرُوضِ وَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَايَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَيْهَا قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَكَاتُهُ وَ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ يُقِرَّ بِوَلَايَتِنَا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ شَيْئاً مِنْ أَعْمَالِهِ (4) يعني:

روز قيامت اولين چيزي كه از بنده سؤال مي شود، نمازهاي واجب، زكات واجب، روزه واجب،حج واجب و از ولايت ما خانواده است. اگر اقرار بولايت ما كرد و بر همين اعتقاد مرد، نماز و روزه و زكات و حج او قبول مي‏شود. اما اگر اقرار به ولايت ما نكرد در پيشگاه پروردگار هيچ يك از اعمالش را قبول نخواهد كرد.

البته در بعضي از كتاب ها نوشته شده است كه به اقتضاي بعضي از اخبار، در عقبات صراط (يعني روز قيامت) از هفت چيز سؤال مي‏ كنند:

در عقبه اول از ايمان خالص سوال مي كنند، يعني توحيد پروردگار كه اعتقاد به لا اله الا اللّه از روي اخلاص است.

در عقبه دوم از نماز كه عمود دين  است سوال مي كنند.

در عقبه سوم سؤال از زكات و خمس سوال مي كنند كه از مهم ترين واجبات الهيّه‏اند.

در عقبه چهارم  از روزه سوال مي كنند.

در عقبه پنجم  از حج بيت اللّه  سوال مي كنند.

در عقبه ششم  از طهارت ثلاث (سه گانه) وضو ، غسل و تيمّم سوال مي كنند.

در عقبه هفتم كه شديد تر از تمام عقبات است، از مظالم مردم سوال مي كنند و حق تعالي قسم ياد كرده كه از ظلم هيچ ظالمي نگذرد مگر كه حق مظلوم را از ظالم بستاند.(5)

البته بنا به ظاهر روايت، نماز در مرحله دوم قرار گرفته است، اما چنين جاي توجيه دارد، چون ايمان امري قلبي است،پس ثمره آن در اعضا و جوارح ظاهر مي شود، كه باز هم نماز اولين و بالاترين عمل جوارحي انسان مسلمان بعد از اقرار به توحيد و ايمان به حق است.

مساله بعد آن كه قيامت پنجاه موقف و ايستگاه دارد و ممكن است هر كدام از اين روايات مربوط به يكي از اين موقف ها باشد مثلا در يك موقف اول از نماز پرسيده شود در موقف ديگر اول از عمر انسان سوال مي شود و ...

پي نوشت ها:

1.پاينده ابوالقاسم، نهج الفصاحة مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلوات الله عليه،تهران، انتشارات دنياي دانش، چاپ چهارم سال 1382 ه.ش، ص 551

2.احسان بخش صادق، آثار الصادقين،قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، سال 1370 ه.ش،ج 11 ص 80 به نقل از كتاب كنز العمال،جلد هفتم، ص 276 .

3.شيخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال،قم ،انتشارات دار الرضي،سال 1406 ه.ق،چاپ اول، ص 230.

4.مجلسي محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،تهران،انتشارات اسلاميه،چاپ مكرر، ج‏27، ص 168.

5. حسيني شاه عبد العظيمي حسين،تفسير اثنا عشري،تهران،انتشارات ميقات،چاپ اول، سال 1363 ه. ش، ج‏14، ص 222.

اين ملائكه كه مقربان درگاه خدا و به اراده خدا مدبّرات امر هستند...

اين ملائكه كه مقربان درگاه خدا و به اراده خدا مدبّرات امر هستند، در خداوند فاني اند و جز موجبات رضاي خدا چيزي آنان را راضي نمي كند هم چنان كه جز موجبات سخط خدا چيزي آنان را خشمگين نمي سازد.

اگر ما موجبات رضاي خدا را به جا آريم ملائكه خدا هم از ما راضي خواهند شد و اگر موجبات سخط خدا را به جا آريم ملائكه هم از ما خشمگين خواهند گشت.

البته ما در روايات از اين زاويه جستجو نكرده ايم و اين جستجو وقت زياد مي خواهد و از مأموريت ما خارج است.  

 

درمورد این موضوع دو حدیث آمده است:

دو روايت فقط در اين زمينه ذيل وجود دارد كه البته قابل استناد نيست:

1- وَ رَوَي مُسْلِمٌ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ أَنَّ النَّبِيَّ (ص) قَالَ: مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ قَدْ وُكِّلَ بِهِ قَرِينُهُ مِنَ الْجِنِّ قَالُوا وَ إِيَّاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ إِيَّايَ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ أَعَانَنِي عَلَيْهِ فَأَسْلَمَ فَلَا يَأْمُرُنِي إِلَّا بِخَيْرٍ.؛ (1) مسلم از ابن مسعود روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود: بسا هيچ كدام نباشند جز آن كه همزاد او از جن بدو گماشته است گفتند: و به شما هم‏ يا رسول اللَّه؟ فرمود: به من هم جز اين كه خدايم ياري داده و او تسليم شده و جز به نيكي وا ندارد (و من از او در سلامتم).

2- قَوْلُهُ (ع)‏ مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ لَهُ شَيْطَانٌ قِيلَ وَ لَا أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ لَا أَنَا إِلَّا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَي أَعَانَنِي عَلَيْهِ فَأَسْلَمَ؛ (2) امام معصوم مي فرمايد بسا هيچ كدام نباشند جز آن كه همزاد او از شيطان بدو گماشته است گفتند: و به شما هم‏ يا رسول اللَّه؟ فرمود: به من هم جز اين كه خدايم ياري داده و او تسليم شده ولي امت اتفاق دارند كه پيغمبر از شيطان معصوم است و همانا مقصود بر حذر داشتن ديگرانست از فتنه همزاد و وسوسه و اغواي او، و به ما آگهي داده كه او همراه ما است تا از او خود را نگهداريم به حسب امكان،احاديث در وجود جن و شيطان بي‏شمار است.

اين دو روايت فقط از بحار الانوار علامه مجلسي ذكر شده است كه سند معتبري ندارد و اسناد هم ذكر نشده است.

لذا چيزي به نام همزاد(موجود ديگر آفريده شده مانند انسان كه هميشه همراه او است)وجود ندارد. در نصوص ديني معتبر از آن خبري نيست. البته برخي كلمه همزاد را در مورد«جن » به كار مي برند. اين استعمال هر چند درست نيست؛ ولي جن وجود واقعي دارد. قرآن مجيد و روايات با صراحت تمام به وجود آن گواهي مي دهند. نسبت به اين كه از چه زمان و چگونه همزاد شايع شده است , اطلاع دقيقي نداريم؛ ليكن احتمال مي دهيم از خرافات باستاني و عقايد پيش از اسلام باشد.

برخي گفته اند مقصود از همزاد، جن مي باشد، به اين معنا كه غير از انسان ها، «جن ها» وجود دارند كه در رديف انسان ها  از آن ياد مي شود، نه آن كه هر انساني، همزادي در باطن خود و يا در سايه  داشته باشد.

 در عالم هستي برخي از موجودات غيرمحسوس‏اند. با حواس طبيعي و عادي، قابل درك نيستند. يكي از اين موجودات «جن» است. جن كه در اصل معنا و مفهوم «پوشيدگي»دارد، از چشم انسان پوشيده است. قرآن وجود اين موجود را تصديق كرده است.

نفس لوامه و اماره در درون انسان وجود دارند كه اراده و اختيار در دست انسان هست كه اماره انسان را به بدي امر مي كند و لوامه بعد از انجام بدي انسان را سرزنش مي كند و اين مساله هيچ ارتباطي به خلقت همزاد ندارد.

پي نوشت:

1. كمره اي محمد باقر،آسمان و جهان ترجمه كتاب السماء و العالم بحار الأنوار، ناشر اسلاميه‏،چاپ تهران‏، سال 1351 ش‏ ،نوبت اول‏،ج‏7، ص 236.

2. علامه مجلسي، بحار الأنوار، ناشر دار إحياء التراث العربي‏، چاپ بيروت‏، سال 1403ق‏، نوبت دوم‏، ج‏60، ص 330.

جن موجودي لطيف است كه از ديد ما انسان ها پنهان است

جن موجودي لطيف است كه از ديد ما انسان ها پنهان است و از اين جهت كه داراي جسم لطيف است مي تواند در هر جايي زندگي كند، ولي از روايات استفاده مي شود كه آنان بيشتر در مكان هايي كه انسان ها نيستند و خلوت است مثل صحرا و بيابان، زندگي مي كنند. اما در جايي نيامده كه اجنه در توالت و چاه فاضلاب و امثال آن زندگي مي كنند و اين روايتي كه از پيامبر اكرم(ص) آورديد ايشان از بول كردن در سوراخ و لانه حيوانات و جانوران نهي كردند، نه از بول كردن در هر سوراخ و شكافي.

در فقه شيعه و اهل سنت نيز اين مطلب در احكام تخلي آمده كه از جمله مواردي كه بول كردن كراهت دارد، بول كردن در سوراخ و شكافي كه لانه حيوانات است، مي باشد.

فاضل هندي در كشف اللثام آورده: « وفي جحره الحيوان قطع به اكثر الاصحاب و في الهدايه انه لايجوز البول فيها و قد روي النهي عن النبي(ص) و لان فيه ايذاء للحيوان و قيل انها مساكن للجن...»(2): و در سوراخ حيوان اكثر اصحاب به آن قطع كرده اند و در هدايه آمده كه جايز نيست بول كردن در سوراخ حيوان و در روايتي از پيامبر اكرم(ص) از آن نهي شده است. زيرا اين كار اذيت حيوانات است و گفته شده كه آنجا خانه جن است.

در رساله مراجع تقليد معاصر نيز در آداب تخلي از جمله موارد كراهت بول، بول كردن در سوراخ و لانه جانوران و حشرات است.(3)

بنابراين از مطالب فوق نتيجه مي گيريم كه اولا بول كردن در جاهايي مثل توالت و امثال آن كه براي اين منظور است، به احتمال اينكه آنجا محل زندگي جن است، اشكال ندارد. زيرا يقين نداريم كه جن آنجا است و ثانيا آنچه در روايات و فقه شيعه و اهل سنت است، نهي از بول كردن در سوراخ و لانه جانوران و حيوانات است كه كراهت دارد و اينكه بعضي گفته اند اين نهي بخاطر وجود جن است، در سوراخ و لانه حيوانات را گفته اند نه هر شكاف و سوراخي.

تذكر دو مطلب نيز سودمند است:

1. جن انواعي دارد در روايات مختلفي آمده كه بعضي از جنيان، بال دارند و در هوا پرواز مي كنند. بعضي به شكل مار و عقرب و بعضي به شكل سگ مي باشند و بعضي به شكل گربه اند و بعضي به شكل حشرات مي باشند.

2. واژه جن در لغت به معناي استتار و پوشش است و به هر چيز مخفي جن گفته مي شود مثلا به بهشت جنت گفته مي شود به خاطر اين است كه زمين بهشت با درختان پوشيده شده است. به سپر جنه مي گويند براي اين كه انسان پشت آن مخفي مي شود. به فرزند در رحم مادر جنين و به قلب جنان و.... از اين رو ممكن است مراد رواياتِ در سوال شما هر موجودي پوشيده اعم از حشرات و جانداران و ...باشد چرا كه در سوراخها و...مخفي اند  نه جن مصطلح كه در قرآن از آن ياد شده است.

پي نوشت ها:

1. ابوداود، سنن ابوداود، ج1، ص8، حديث29؛ سنن بيهقي، ج1، ص99.

2. فاضل هندي، كشف اللثام، ج1، ص24؛ عاملي، سيد محمد جواد، مفتاح الكرامه، ج1، ص241.

3. رساله مراجع تقليد، مستحبات و مكروهات تخلي، مساله80.

در مورد وجود پرنده آهنين در آخر الزمان در روايات و احاديث مطلبي ديده نشده است

در پاسخ به قسمت اول پرسش بايد گفت: در مورد وجود پرنده آهنين در آخر الزمان در روايات و احاديث مطلبي ديده نشده است. و اما در مقدمه پاسخ به قسمت دوم پرسش كه اگر شيطان وجود نداشت آزمودن بندگان خدا به چه نحو بود مي توان گفت: به طور قطع اسباب امتحان بشر غير از شيطان بسيار است. حتي قبل از آن كه شيطان هم به وجود آمده بود، اسباب امتحان وجود داشت تا جايي كه حتي  شيطان نيز كه در اصل داراي فطرتي پاك بود، در يكي از بزرگ ترين امتحانات الهي به دليل و سبب وسوسه دروني و غرورش سقوط كرد.

توضيح اين كه اصولا انسان موجودي است كه براي بروز جوهره گسترده وجودي اش به انواع  امتحانات سخت الهي مبتلي مي شود و شيطان به اين دليل نماد امتحان و فريب شده است كه به طور آشكار با امر خداي متعال مخالفت و عصيان و نمايشي بر پا كرد كه شايد تا آن موقع به اين شكل سابقه اي نداشت و وقتي از خداي متعال تضمين زندگي تا قيامت و "وقت معلوم" را گرفت، قسم ياد كرد كه با تمام توان،بندگان ناتوان را بفريبد و سر انجام، ترسيم اين گفتگو، شهرت بخش هايي خواندني و عبرت آموز از كتاب الهي شد.

در عين حال اين مطلب را بايد متذكر شد كه اسباب امتحان در نگاه كلي مي تواند در دو تقسيم جاي گيرد.

1.در تقسيم اول موجودات مقدسي چون پيامبران، كتاب هاي مقدس آن ها و از همه بالاتر قرآن و امامان قرار مي گيرند در اين تقسيم معيار روي آوري انسان به طرف اسباب هدايت، سنجش مي شود و اين سنجش سببي براي آزمون خواهد بود.

2.در تقسيم دوم موجودات پليد سبب آزمايش خواهند بود موجودات پليدي چون شيطان و نيز موجودات پليدي چون شياطين انسي(انسان هاي نا بكار و دوستان فريب كار ) نفس اماره و وسوسه گر همه و همه از اسباب امتحان بشر اند كه اگر شيطان هم نبود خود براي آزمايش انسان كافي بودند.

 البته شيطان بعد از آن عصيان، به عنوان پر رنگ ترين نماد آزمايش و فريب نزد بشر مطرح شد و گرنه بيان شد كه شيطان خودش در ابتدا يكي از پرستش كنندگان درگاه حق بود و خود به امتحاني بزرگ مبتلي و سر انجام به دليل غرور و خود خواهي دروني اش به تباهي كشيده و از درگاه حق رانده شد. نتيجه اين كه اگر شيطان هم نبود، اسباب امتحان فراهم بود.

در تفاسير نوشته شده است:

شيطان از روز اول خلقتي پاك داشت، مانند همه موجودات ديگر، انحراف و انحطاط و بدبختي و شيطنت با اراده و خواست خودش به سراغش آمد، بنا بر اين، خداوند ابليس را از روز اول شيطان نيافريد، او خودش خواست شيطان باشد.(1)                  

و نيز بيان شده است:

البته اگر شيطان هم نبود هواي نفس و وسوسه‏هاي نفساني انسان را در بوته آزمايش قرار مي‏داد، اما با وجود شيطان اين تنور آزمايش داغ تر شد، چرا كه شيطان عاملي است از برون و هواي نفس عاملي است از درون!(2)

اسباب امتحانات الهي از ديدگاه قرآن:

و اما براي جلب توجه پرسشگر به اين كه اسباب امتحان ديگري غير از شيطان وجود دارد كه اگر در مسير غير صحيح به كار گرفته شود موجب انحراف انسان مي شود؛ به بعضي از آيات كه در كتاب خدا و نيز در روايات آمده است، اشاره مي كنيم:

1.مال و اموال و فزوني نعمت سبب امتحان است:

خداي متعال فرمود:

"وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقي‏"(3)  و هرگز چشمان خود را به نعمتهاي مادّي، كه به گروه‏ هايي از آنان داده ‏ايم، ميفكن! اينها شكوفه‏ هاي زندگي دنيا است تا آنان را در آن بيازماييم و روزي پروردگارت بهتر و پايدارتر است!

يكي از مهم ترين اسباب امتحان الهي فزوني نعمت از طرف خداي متعال است و توسط آيه شريفه "لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ".بيان شده است.

اين آيه نشان مي دهد  كه يكي از اسباب مهم امتحان الهي وفور نعمت است، و اتفاقا آزمايش به وسيله" نعمت" از آزمايش به وسيله" عذاب"، سخت‏تر و پيچيده ‏تر است، زيرا طبيعت فزوني نعمت، سستي و تنبلي و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است، و اين درست چيزي است كه انسان را از خدا دور  و ميدان را براي فعاليت شيطان آماده مي‏كند. تنها كساني مي‏توانند از عوارض نامطلوب فزوني وفور نعمت در امان بمانند كه به طور دائم به ياد خدا باشند، ذكر او را فراموش نكنند، و با يادآوري هاي مداوم خانه قلب را از نفوذ شياطين حفظ كنند.(4)

2. اموال و فرزندان، اسباب امتحان الهي اند:

خداي متعال فرمود: "وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ"(5) بدانيد اموال و فرزندان شما مايه امتحان شما است. خداي متعال در اين آيه بيان مي كند بشر را به سبب اولاد و اموال مورد آزمايش قرار مي دهيم تا ظاهر شود كدام يك از آنها به قسمت و نصيبي كه براي آنان معين نموديم راضي مي باشند. هر چند خداوند داناتر است به آن ها از نفس خودشان، ولي مي خواهد اين معني را به ايشان ثابت كند تا مستحق ثواب و عقاب گردند و به اين آيه امير المؤمنين (ع)اشاره نموده و فرمود اي مردم نگوييد پروردگارا پناه مي بريم بر تو از فتنه و آزمايش چون وجود ندارد. شخصي كه مورد آزمايش و امتحان قرار نگيرد و از آن آسوده و فارغ باشد و لكن پناه بريد به خداوند از لغزش ها و گمراهي هاي امتحان كه مبادا در آزمايش گمراه شويد و لغزش كنيد.(6)

3. ترس،گرسنگي،نقصان در اموال و انفس و ثمرات(آسيب در مال،جان و ميوه و ثمرات) از اسباب آزمايش است.

خداي متعال فرمود: "وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ"(7)قطعاً همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، و كاهش در مال ها و جان ها و ميوه ‏ها، آزمايش مي‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان!

و اما در روايات نيز به اسباب امتحان اشاره شده است:

آزمايش مؤمنين پيش از ظهور قائم

 1.ابن بابويه به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرد كه حضرت صادق(ع) در تفسير آيه شريفه "وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ..."فرمود: پيش از قيام قائم ما براي مؤمنين علاماتي مي باشد، عرض كردم علائم مزبور چيست؟ فرمود خداوند مي فرمايد ما آزمايش مي كنيم مؤمنين را به چيزي يا به ترس از پادشاهان يا به بالا بردن قيمت اجناس يا به كسادي تجارت آن ها يا به مرگ متصل به هم و پي در پي و كمي ميوه جات و زراعات و بشارت بده به صبر كنندگان در آن هنگام كه بزودي فرج قائم ما حاصل شود...(8)

2.بدي اعمال موجب امتحان مي شود.           

2.مولاي متقيان(ع) فرمود: "إِنّ‏ اللَّهَ يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَ حَبْسِ الْبَرَكَاتِ وَ إِغْلَاقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ لِيَتُوبَ تَائِب...‏"(9)

يعني خداي متعال بندگانش را هنگامي كه از آن ها عمل ناشايستي سر بزند به كاستي در ميوه ها و ثمرات و بركات و بسته شدن منابع خير و بركات امتحان مي كند، تا توبه كننده توبه كند...

نتيجه:

از آيات و روايات اين مطلب به دست آمد كه مقياس آزمودن بندگان خداي متعال فقط شيطان نيست و شيطان يكي از نمادهايي، البته قدرتمند امتحان الهي مي باشد كه در تزيين و زرق و برق دادن دنيا و جلب توجه مردم به آن موثر است، اما اسباب امتحان بشر بسيار است كه نام چند سبب محوري، شمرده شد.

پي نوشت ها:

1.مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،تهران، انتشارات اسلاميه،سال 1374 ه.ش ،چاپ اول، ج‏19، ص346.

2.همان، ص 347.

3.سوره طه آيه 131.

4.تفسير نمونه پيشين، ج‏25، ص 123.

5.سوره انفال، آيه 28.

6.تفسير جامع، ج‏3، ص 36.

7.سوره بقره،آيه 155.

8.بروجردي سيد محمد ابراهيم،تفسير جامع،تهران، انتشارات صدر،سال 1366ه.ش ،چاپ ششم، ج‏1، ص 274.

9.سيد رضي،نهج البلاغة،قم، انتشارات هجرت،سال 1414 ه.ق ،چاپ اول، ص 199.

 

 

 

بحث شيطان و حدود تسلط وي و چگونگي اغواگري اش و فلسفه خلقتش، از بحث هاي دامنه دار در تفسير و حديث است

1. بحث شيطان و حدود تسلط وي و چگونگي اغواگري اش و فلسفه خلقتش، از بحث هاي دامنه دار در تفسير و حديث است كه پژوهش گسترده مي طلبد. در اين زمينه و با عنوان "شيطان" كتاب هايي هم در بازار است و در كتب تفسير فصل هايي تحت اين عنوان وجود دارد كه مي توانيد با مراجعه به آيات موضوعي و تفاسير موضوعي، آن ها را يافته و استفاده كنيد.

از جمله:

- نجفي، محمد جواد، تفسير آسان، اول، تهران، اسلاميه، 1398 ق، ج 1، ص 93 به بعد.

- جعفري، يعقوب، كوثر ، - ، - ، - ، - ، ج 1، ص 138 به بعد.

- طباطبايي، محمد حسين، ترجمه الميزان، موسوي همداني، محمد باقر، پنجم، قم، انتشارات اسلامي، 1374 ش، ج 8، ص 43 - 87.

- تسنيم، آيت الله جوادي آملي.

و...

تقاضاي شما انجام يك كار تحقيقي در مورد شيطان است كه از حيطه وظيفه ما خارج است. مي توانيد با مراجع به كتاب هاي بالا، مطالب لازم را به دست آوريد. 

2. نام اصلي شيطان، "ابليس" است. شيطان، هم بر ابليس و هم بر هر موجود مضر و گمراه كننده گفته شده است. شيطان، نام هاي ديگري هم دارد كه در پژوهش مذكور بدان ها دست خواهيد يافت.

3. ذيل آيات و در بحث هاي تفسيري و كلامي، روايات هم آورده شده است. 

كتاب سنن النبي اثر مرحوم علامه طباطبايي مربوط به عصر اخير است، هنوز آن طور كه بايد و شايد در بوته نقد و تحقيق قرار نگرفته و به جز در بعضي از موارد،كه مورد سوال قرار گرفته است، بر كليت اين اثر ارزشمند خدشه اي وارد نشده است. علاوه بر اين، از موارد امتياز اين كتاب، شخص نويسنده آن است كه به خاطر اشراف ايشان به بسياري از علوم، خود نقطه قوتي است براي تلقي صحيح از اين كتاب.

اين كتاب تنها كتابي است كه پيرامون آداب و سنن و روش رفتاري رسول خدا (ص) تدوين گرديده است و براي شيفتگان دين و طالبين معارف حقه، اين كتاب گنجينه اي بس عظيم از معارف مي باشد.

اما نظر مولف راجع به كتاب سنن النبي قابل توجه است، ايشان نوشته است:

اين كتاب از جمله عنايات، الطافي است كه خداوند سبحان امكان تاليف آن را به ما داد، بحثي از رواياتي كه راويان مسلمان حديث در كتاب هاي خود در مورد آداب و سنت هاي آقا و سرورمان حضرت رسول خدا (ص) آورده اند را تا آنجا كه زمان اندك و فرصت كوتاه ما اجازه داد انتخاب نموده ايم(1).

 آن طور كه معلوم است، ايشان اسانيد(سند هاي) روايات را حذف نموده و روايات مرسله و مسنده را از يك ديگر جدا نموده است و براي اين كه كار بر خوانندگان آسان شود، نام مؤلفين و كتاب هاي ايشان را ذكر كرده‏ اند تا ايشان بتوانند به اصل روايات منقوله مراجعه نمايند.

علامه اضافه نمودند:

كتابي كه از نظر خوانندگان محترم مي‏گذرد مجموعه‏ اي است از روايات سنن كه متضمن روش‏هاي عملي حضرت نبي اكرم(ص) بوده و آن اعمالي را كه آن حضرت در سير زندگي به آن‏ها مداومت فرموده و عنايت داشته است ضبط مي‏كند.

بخشي از معروف ‏ترين اين روايات را اين جانب در سال هزار و سيصد و پنجاه قمري در رساله‏ اي به نام سنن نبي گردآورده بودم اخيراً دانشمند معظم جناب آقاي آقا شيخ محمدهادي فقهي- دامت بركاته- با تتبعي وسيع و كوششي چند ساله بقاياي آن‏ها را كه در جوامع حديث و غير آن‏ها متفرق بودند به عنوان ملحقات جمع‏آوري نموده و به اصل ضمّ و به منظور تعميم فايده تمام كتاب را با حفظ اصل عربي روايات به فارسي ترجمه نموده و در دسترس مراجعه كنندگان قرار داده‏اند. جزاه‏اللَّه عن الاسلام و صادعه خيرالجزاء. (2)  

 با اين حال، همين مترجم در پاسخ به شبهاتي كه ممكن است در پي نقل بعضي از روايت هاي اين كتاب ايجاد شود در مقدمه نوشته است:

در مورد احاديث نقل شده در اين كتاب، بايد به طور كلي اشاره نمود كه استاد علامه، مانند علامه مجلسي در حلية المتقين اهتمام خاصي به غير ضعيف يا مستند بودن آن‏ها نداشته، بلكه احاديثي را كه از محتواي ارزشمندي درباره مسائل زندگي برخوردار بوده‏اند، نقل كرده است.

... با توجه به اين نكته، نخست قرار شد در اين كتاب رواياتي را كه از لحاظ سند ضعيف هستند حذف كنيم، ولي بعضي از دوستان صلاح ديدند كه اصالت متن كتاب استاد علامه محفوظ بماند و در مجموعه آثار ايشان، فقط متن تأليفي خود استاد، با ترجمه حضرت آقاي فقهي، آورده شود و از نقل «ملحقات» خودداري گردد و البته بعيد به نظر نمي‏رسد كه اگر خود مرحوم علامه طباطبائي امروز اين كتاب را تأليف مي‏نمودند، يا بعضي از اين احاديث را نقل نمي‏كردند و يا در حواشي آن‏ها، توضيحاتي هم اضافه مي‏نمودند ... همان كاري كه در مورد بحارالانوار آغاز كردند، ولي متأسفانه به علت مخالفت برخي، متوقف شد و ناتمام ماند! و جامعه ما و حوزه‏هاي علميه، از آن تعليقات ارزشمند و پربها، محروم ماندند.

 ... اشاره به يك نكته ديگر نيز در اين مقدمه ضروري است و آن اين‏كه، چندي پيش بعضي از دوستان! ناآگاه و غير متخصص، بخشي از مسائل مطرح شده در «تعليقات» و يا ملحقات كتاب سنن النبي را ترجمه نموده و به عنوان سؤالات امتحاني در مراكز آموزش و پرورش مطرح ساختند كه محتواي آن‏ها نه تنها زيبنده مقام نبوت نبود، بلكه موجب وهن هم بود و به همين دليل مورد اعتراض شديد علماي عظام و اهل فرهنگ قرار گرفت ....

متأسفانه انتخاب كننده آن سؤالات، كه بعضي از آن‏ها هرگز با ضرورت‏هاي زمانه، انطباق نداشت، در مقابل اعتراض‏ها، مدعي شد كه آن‏ها را از كتاب سنن النبي! استخراج و ترجمه كرده و اين نشان مي‏دهد كه نام برده در واقع به اصل و متن كتاب تأليفي استاد علامه و ملحقات و اضافات بعدي، توجهي نداشته است ...(3)                          

 نتيجه اين كه علامه طباطبايي تمام سعي خود را مبني بر گزارشي از آداب و رسوم سنت نبوي و كارهايي را كه پيامبر انجام مي دادند صرف كردند و به موضوع كارشناسي احاديث نقل شده از نظر سند و اعتبار توجهي نكردند، به همين جهت اگر براي خواننده اي مورد يا مواردي از اين كتاب محل تامل است، خود شخصا مي تواند تحقيق كند.

در پايان لازم است اشاره شود كه طبق اطلاع دقيق،قرار است اين كتاب پس از بازبيني مجدّد و ويرايش كامل و ثبت منابع و مصادر در پاورقي‏ها و تعيين فهرست اعلام و اماكن و ... تقديم علاقه‏مندان مي‏گردد.

پي نوشت ها:

1. ر،ك،فقهي محمد هادي، مقدمه ترجمه سنن النبي علامه طباطبايي، قم انتشارات بوستان كتاب، سال 1389ش، چاپ اول .

2. همان.

3.همان.

 

امير مؤمنان علي (ع) در طول دوران حكومت چند ساله‏ اش...

چنان كه در كتاب «زمينه ‏سازان انقلاب جهاني حضرت مهدي» (1) آمده، اگر چه امير مؤمنان علي (ع) در طول دوران حكومت چند ساله‏ اش كه بسيار كوتاه، ولي پربار و پربركت بود، به شدت به مبارزه با سياست تبعيض نژادي برخاست و ديوار انحصارطلبي و دوگانگي را ويران ساخت. اما متأسفانه اين روش زشت و ناپسند و اعمال ضدانساني و خلاف اسلامي، چنان در روح و خون و جان عرب ريشه دوانده بود كه وقتي ديدند علي (ع) برخلاف شيوه‏ي زمامداران گذشته، «مسلمانان غير عرب» را به خود نزديك ساخته و به آنان توجه بيش تري دارد و به تعليم و تربيتشان پرداخته است، اين معنا آن چنان بر اعيان و اشراف و بزرگان عرب و خفاشان درمانده از ديدار نور ولايت، سخت و ناگوار آمد تا جايي كه «اشعث بن قيس كندي» سردار به اصطلاح نامي و معروف عرب، بدان حضرت اعتراض و پرخاش نمود و او را بر اين عمل انساني اسلامي‏اش سرزنش كرد و با لحن تند و زننده‏اي كه حاكي از تعصب عربي بود، به حضرت علي (ع) كه مشغول سخنراني بود، اعتراض كرد و گفت: «يا أمير المؤمنين غَلَبتْنا عليكَ هذِهِ الحمراءُ؛ اي امير مؤمنان! اين سرخ رويان (يعني: ايرانيان) در نزديكي به تو بر ما غلبه كرده‏اند و جلو روي شما بر ما (عرب ها) چيره شده‏اند و مقربان درگاه حضرتت گرديده‏اند و تو جلو آن ها را نمي‏گيري؟» آن حضرت از شنيدن اين سخن خشمناك شد و پاي خود را محكم به منبر كوبيد، تا اين كه «ابن صوحان» گفت: ما را با اين مرد (ابن اشعث) چكار؟ آن گاه گفت: به طور مسلم امروز علي (ع) سخني خواهد گفت كه پرده از چهره‏ي عرب بردارد و نشان خواهد داد كه عرب چكاره است. امروز علي (ع) سخني خواهد گفت كه آنچه نهان است، آشكار شود و براي هميشه در خاطره‏ها بماند. آن گاه علي (ع) فرمود: «من يعذرني من هؤلاء الضياطرة يقبل أحدهم يتقلب علي حشاياه و يهجد قوم لذكر الله فيأمرني أن أطردهم فأكون من الظالمين‏؛ يعني، چه كسي است كه عذر مرا از اين شكم گنده‏هاي بي‏فايده بخواهد (يعني مرا از شر اينگونه افراد خلاص كند) كه خودشان در بستر نرم استراحت مي‏كنند و مانند حيوانات و چهارپايان درازگوش اين طرف و آن طرف ملق مي‏زنند و يكي از آن ها (به عنوان نمايندگي از ديگران) پيش مي‏آيد و در حالي كه بر روده‏هاي خود زير و رو مي‏شود (يعني: به قول معروف، از باد شكم سخن مي‏گويد) و مردمي هم (يعني موالي و ايرانيان) آفتاب مي‏خورند و روزهاي گرم براي خدا فعاليت مي‏كنند و او (يعني اشعث) به من فرمان مي‏دهد كه من آن ها را (يعني موالي را) از خود برانم و از نزد خويشتن دورشان سازم تا از ستمكاران باشم!» سپس فرمود: «أما والذي فلق الحبة و برء النسمة لقد سمعت محمدا صلي الله عليه و اله يقول: ليضربنكم و الله علي الدين عودا كما ضربتموهم عليه بدءا؛ قسم به پروردگاري كه دانه را شكافت و گياه را روياند و انسان را آفريد، من خود از پيغمبر اكرم - صلي الله عليه و اله - شنيدم كه مي‏فرمود: به خدا قسم! همچنان كه شما در ابتداي كار، با ايرانيان براي اسلام خواهيد جنگيد، بعد ايرانيان، به خاطر تازه شدن اسلام و حمايت از دين با شماها خواهند جنگيد». اين روايت در كتاب الغارات (2)، شرح نهج البلاغه ابن حديد (3) و غريب الحديث ابن سلام (4) نقل شده و سند كامل آن در اين كتاب ها و ساير كتب ذكر نشده است. إعراب جمله اشعث هم به اين صورت مي باشد: «غَلَبَتْنَا عَلَيك هذه الحَمْراءُ».

پي نوشت ها:

1. هاشمي شهيدي، سيد اسدالله، زمينه ‏سازان انقلاب جهاني حضرت مهدي، پرهيزكار، ص 138.

2. ثقفي، ابراهيم بن محمد، الغارات، ج 2، ص 340، مؤسسه دارالكتاب، قم، 1410ق.

3. ابن ابي الحديد، شرح‏ نهج‏البلاغه، ج 20، ص 284، انتشارات كتابخانه آيت‏الله مرعشي نجفي، قم، 1404ق.

4. ابن سلام، غريب الحديث، ج 3، ص 484، بيروت، دارالكتاب العربي، 1384ق.

اين عبارت بخشي از خطبه 192 نهج البلاغه مي باشد كه به خطبه قاصعه معروف است

اين عبارت بخشي از خطبه 192 نهج البلاغه مي باشد كه به خطبه قاصعه معروف است و امام علي عليه السلام به يكي از فصول مهم زندگي پيامبر صلي الله عليه و آله قبل از بعثت يعني داستان عبادتهاي او در غار حراء اشاره كرده، چنين مي‏فرمايد:

 (وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لَايَرَاهُ غَيْرِي. وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ- صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا.أَرَي‏ نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ، وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ).

 «او (پيامبر ) در هر سال مدتي را در مجاورت غار حرا به سر مي‏برد (و به عبادت خدا مي‏پرداخت) من او را مي‏ديدم و كسي ديگر او را نمي‏ديد (و از برنامه عبادت او خبر نداشت) و هنگامي كه آن حضرت به نبوّت مبعوث شد در آن روز خانه‏ اي كه اسلام در آن راه يافته باشد، جز خانه پيامبر نبود كه او و خديجه در آن بودند و من نفر سوم بودم. من نور وحي و رسالت را مي‏ديدم و بوي نبوّت را استشمام مي‏كردم»؛

اين عبارت نشان مي‏دهد كه داستان عبادت پيامبر در غار حراء سال ها تكرار مي‏شد، به طوري كه امام مي‏فرمايد: «هر سال آن حضرت به حراء مي‏رفت» و نيز نشان مي‏دهد كه تنها علي عليه السلام با او بود. افزون بر اين، در آغاز اسلام مدت ها گذشت كه تنها سه نفر پيرو اين آيين پاك بودند: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خديجه و علي عليه السلام.

در اينكه منظور از ديدن نور وحي و استشمام بوي نبوّت چيست؟ بعضي از شارحان نهج‏ البلاغه آن را بر جنبه‏ هاي معنوي حمل كرده‏ اند، در حالي كه بعضي ديگر مي‏ گويند:

مانعي ندارد كه حمل بر جنبه ظاهري و مادي بشود؛ يعني به هنگام وحي واقعاً نوري ساطع مي‏كشد كه تنها پيامبر اكرم و اميرمؤمنان آن را مي‏ديدند و بوي خوشي فضا را عطرآگين مي‏كرد كه تنها به مشام اين دو بزرگوار مي‏رسيد و هيچ مانعي ندارد كه بعضي از موجودات مادي را افرادي كه احساس قوي‏تري دارند درك كنند و ديگران درك نكنند؛ مثلًا گفته مي‏شود: اشعه ماوراي بنفش يا مادون قرمز كه براي ما انسانها قابل ادراك نيست براي بعضي از پرندگان كه حس قوي تري دارند قابل ادراك است.

 

پي نوشت :

1. آيت الله مكارم ، پيام امام اميرالمؤمنين عليه‏السلام، مجموعه آثار آيت الله مكارم ، ج‏7، ص 502.

 

صفحه‌ها